وضعیت سنجی هفتاد و سوم: تروریسم و منشاء و راه‌حل آن، از دید هابرماس و هاوکینگ و اولیویه روا

 

٭ مصاحبه لوموند با یورگن هابرماس، فیلسوف آلمانی در تاریخ 21 نوامبر 2015:

● لوموند: رئیس جمهوری اولاند بر آن ‌است که یک «حالت جنگی» منطبق با وضعیت را تبیین کند. شما در این باره چه فکر می‌کنید؟ آیا معتقدید که تغییر قانون اساسی پاسخی به ترورهای 13 نوامبر است؟

٭ هابرماس: بر این نظرم که منطبق کردن دو اصل قانون اساسی فرانسه با وضعت فوق‌العاده کاری سنجیده است. اگر این مسئله در دستور  روز قرار گرفته ‌است، بدین خاطر است که رئیس جمهوری، به دنبال ترورهای 13 تا 14 نوامبر، وضعیت فوق‌العاده اعلان کرده و بر آن ‌است که آن را تمدید کند. برای من مشکل است که در باب ضرورت این سیاست و دلایل آن، داوری کنم. من به هیچ رو کارشناس مسائل امنیتی نیستم.

     اما بررسی این تصمیم از  دور به یک عمل نمادی می‌ماند که به حکومت امکان می‌دهد نسبت به حال و هوای محل، واکنش نشان بدهد. در آلمان، در حماسه جنگی خوانی رئیس جمهوری فرانسه که ملاحظات سیاسی داخلی ایجابش می‌کنند، به دیده انتقاد می‌نگرند.

● لوموند: رئیس جمهور اولاند همچنین تصمیم گرفته‌ است به روسها نزدیک شود و بر شدت عملیات نظامی برضد داعش، بخصوص در شهررقا، مرکز دولت اسلامی (داعش) بیفراید. شما بطور عام نسبت به مداخله‌گری چگونه می‌اندیشید؟

٭ هابرماس : تصمیم رئیس جمهوری یک تصمیم بی‌سابقه نیست. مداخله نظامی فرانسه از مدتی پیش شروع شده‌ است. تنها می‌خواهد بر شدت عملیات نظامی بیفزاید. البته، کارشناسان توافق دارند که داعش، پدیده‌ای این اندازه آشوب برانگیز را تنها با حملات هوائی نمی‌توان مغلوب کرد. اما مداخله در زمین، با گسیل قوای امریکا و اروپا،  نه تنها واقع‌بینانه نیست، بلکه بی‌احتیاطی بزرگی نیز هست. اقدام بدون اعتناء به قدرت‌های منطقه، هیچ نتیجه ندارد. اوباما از شکست مداخله نظامی رؤسای جمهوری پیش از خود این درس را آموخت که  نباید دست به چنین کاری بزند. از این‌رو، در اجلاس سران 20 کشور در ترکیه، بر این مهم تأکید کرد که مداخله قوای خارجی نمی‌توانند موفقیتهای نظامی بدست آمده را، بعد از تخلیه، برای مدتی طولانی، حفظ کنند. وانگهی، تنها با توسل به قوای نظامی، نمی‌توان گلوی دولت اسلامی را فشرد. در این باره، کارشناسان نیز همین نظر را دارند. ما می‌توانیم این بربرها را دشمنان خود بشماریم و باید با آنها، بی‌قید و شرط، مبارزه کنیم. اما اگر می‌خواهیم، در دراز مدت، بر این بربریت پیروز شویم، نمی‌توانیم بردلایل پیدایش آن که پیچیده نیز هستند، چشم ببندیم.

    بدون شک، برای ملت فرانسه که عمیقاً زخمی شده ‌است و برای اروپای منقلب گشته و برای تمدن غربی متزلزل شده، زمان آن نیست که سرمنشاء این ظرفیت جنگی را بیاد بیاورد. بیاد بیاورد که خاورمیانه، از افغانستان و ایران تا عربستان سعودی و مصر و سودان، بطور موقت، مهار شده بود. هرگاه تنها آنچه را بیاد بیاوریم که، بر این ناحیه، از زمان بحران سوئز در 1956 بدین سو، گذشته است، در می‌یابیم چرا با چنین وضعیتی روبرو هستیم. سیاست امریکا و اروپا و روسیه، در این منطقه حساس جهان، تقریباً منحصراً، تابع منافع ژئوپلیتیک و اقتصادی است. در برخورد با میراث استعمار که مرزهای مصنوعی پدید آورده و کشورهائی را پاره پاره کرده ‌است، این سیاست از نزاع‌های محلی سود جسته‌ است و می‌جوید بی‌آنکه ثباتی پدید بیاورد.

     همان‌طور که همه می‌دانند، نزاع‌ها میان سنی‌ها و شیعه‌ها، که بیش از همه، داعش از آن  نیرو می‌گیرد، بدون شک فرآورده مداخله نظامی امریکا در عراق است. جرج بوش با زیر پا گذاشتن حقوق بین‌المللی، بدان جنگ دست زد.

    متوقف کردن فراگرد تجدد این جامعه‌ها را نیز برخی از جنبه‌های فرهنگ بس غرور آور عرب توضیح می‌دهد. مقصر فقدان چشم انداز و امید به آینده که نسلهای جوان این کشورها، نسلهائی که سخت خواهان زندگی بهتری هستند و می‌خواهند حقوقشان بازشناخته بگردد،  در بخشی، غرب است.  

     این نسلهای جوان، وقتی همه تقلاهای سیاسی به شکست می‌انجامند، رادیکال می‌شوند تا مگر عزت نفس خویش را بازیابند. این‌ است ساز و کار این نابسامانی اجتماعی. دینامیک روانی یأس افزا که منشاء خود را در باز نشناختن آنها، در کرامت و حقوقشان، می‌یابد، تک جنایتکارانی را نیز پدید می‌آورد که، خاستگاهشان مهاجران به اروپا هستند. نخستین تحقیق‌های روزنامه نگاران که در باره محیط اجتماعی و خط سیر تحول تروریستهای 13 نوامبر انجام گرفته‌اند، این واقعیت را تصدیق می‌کنند. در کنار سلسله عللی که سبب می‌شوند این گونه جوانان به سوریه بروند، علت دیگری نیز وجود دارد و آن، شکست جذب و ادغام کردن مهاجران توسط محیطهای اجتماعی شهرهای بزرگ ما است.    

● لوموند: وقتی ترورهای 11 سپتامبر 2001 روی دادند، روشنفکران، از جمله فیلسوفانی که ژاک دریدا و شما هستید، بابت محدود شدن آزادی‌های دموکراتیک، از رهگذر مبارزه با تروریسم و مفاهیمی چون «جنگ تمدن‌ها» و یا «دولتهای لات و شرور»، ناراحت و نگران شدند. پیش بینی شما تحقق جست: درکار آوردن شکنجه و زندانی کردن خودکامانه انسانها در گوانتانامو و کنترلها بنام امنیت ملی و... بنظر شما، مبارزه با تروریسم، با وجود حفظ فضای عمومی دموکراتیک، ممکن است؟ و با کدام شرائط؟

٭ هابرماس: هرگاه به عقب بازگردیم و در ترورهای 11 سپتامبر تأمل کنیم، همانند بسیاری از دوستان امریکائی خود، به این تصدیق می‌رسیم که «جنگ با تروریسم» بوش و دیگ چنی و رامسفلد، به ساختمان سیاسی و فکری جامعه امریکائی آسیب رسانده ‌است. طرح پاترویت Patriot Act که، در آن زمان، کنگره تصویب کرد و هنوز قانون است و مجری، به حقوق بنیادی شهروندان امریکائی لطمه زده‌ است. این لطمه به جوهر قانون اساسی امریکا نیز وارد شده‌است.

    بسط دادن مفهوم «جنگجوی دشمن» و به استناد آن، به زندانی کردن افراد در زندان گوانتانامو و جنایتهای دیگر دست زدن - که حکومت اوباما به آنها پایان داد-، نیز، تهدید حقوق و آزادی‌ها هستند. این واکنش نا اندیشیده به ترورهای 11 سپتامبر که تا امروز غیر قابل درک مانده ‌است، توضیح می‌دهد چرائی انتشار طرزفکری را که دونالد ترومپ Donald Trump، یکی از نامزدهای حزب جمهوریخواه در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده امریکا، بیانگر آن‌ است. این سخنان پاسخ پرسش شما نیست. اما آیا ما نمی‌توانیم، همانند نوروژیها، بعد از کشتار وحشتناک در جزیره اوتویا، در برابر ناشناس غیر قابل درک، خود را به خشم نسپاریم و  از تجاوز به «دشمن داخلی» باز ایستیم؟ من بس امیدوارم که ملت فرانسه، به دنیا سرمشق می‌دهد همان‌طور که بعد از ترور روزنامه نگاران شارلی عبدو داد. چه نیاز است که بعنوان حمله متقابل به یک خطر مجازی، با یک فرهنگ بیگانه که به اصطلاح تهدید آمیز است، همانندی جست. جامعه مدنی نباید، در آستان امنیت، تمامی داشته‌های دموکراتیک یک جامعه باز که آزادی فرد و بردباری پیشاروی گوناگونی اشکال زندگی و  آمادگی بایسته برای پذیرفتن چشم انداز دیگری، قربانی کند. در برابر جبهه ملی (حزب راست افراطی فرانسه) که قوت می‌گیرد، گفتن این کار از انجام آن البته آسان‌تر است.

    باوجود این، دلایل خوبی وجود دارند برای واکنشی که پیشنهاد می‌کنم. این دلایل ربطی به ورد و جادو ندارند. مهم‌تر از همه که دلیلی مسلم است، اینست: پیش‌داوری و سوءظن و طرد اسلام، ترس از اسلام و جنگ پیش‌گیرانه بر ضد آن، هیچ مایه‌ای جز یک تعمیم ندارد. در حقیقت، بنیادگرائی جهادگرا، البته در شیوه بیان خویش، علائم دینی بکار می‌برد اما بهیچ‌رو، این علائم دین نیستند. این بنیادگرائی، برای بیان خود، می‌تواند بهر ایدئولوژی دیگری که نوید عدالت بدهد، توسل جوید.

     ادیان توحیدی بزرگ، سر منشاء‌های خود را در دورگاه تاریخ دارند. حال آن‌که جهادگرائی شکلی مطلقا جدید از واکنش در برابر شرائط زندگی از ریشه و پیوند بریده است. با هدف پیش‌گیری، باید توجه را معطوف به جذب و ادغام اجتماعی و یا نوگردانی اجتماعی هنوز به فرجام نرسیده کرد. البته این بمعنای چشم پوشیدن بر تبهکاریها و مسئولیت شخصی آنها نیست. 

● لوموند: رفتار آلمان، برغم واپس کشیدن اخیر، در برابر امواج پناهندگان بطور مثبت غافلگیرانه بود. آیا فکر می‌کنید امواج تروریست بتواند این روحیه را تغییر دهد بدین‌خاطر که برخی از تروریست‌ها خود را در میان پناهندگان جا داده‌اند؟

٭ هابرماس: امیدوارم که چنین نشود. ما همه در یک کشتی هستیم. تروریسم همانند بحران پناهندگان، چالش غمبار و بسا بسیار سختی است. همکاری نزدیک و همبستگی ملتهای اروپا را ایجاب می‌کند. گرچه تا این زمان، حتی در محدوده اتحادیه اروپا، ملتها مصمم نگشته‌اند.

انقلاب اسلامی در هجرت: سخن دقیق این ‌است که «از ریشه و پیوندهای اجتماعی بریده‌ها»، همچنان گرفتار دو مدار بسته‌اند: مدار سلطه گر – زیر سلطه که سبب خروج نیروهای محرکه از کشورهای زیر سلطه و ورودشان به کشورهای مسلط می‌شود. در این مدار، جز خشونت کاربرد ندارد. مرگبارترین این خشونت‌ها خروج نیروهای محرکه، بخصوص جوانان از کشورهای زیر سلطه است. اما اینان، با ورود به جامعه‌های مسلط، گرفتار مدار بسته دومی می‌شوند. همان که هابرماس ناتوانی شهرهای بزرگ غرب از جذب و ادغام می‌خواند. در این مدار نیز جز خشونت، کاربرد ندارد. حاشیه نشین می‌شوند (ترور اجتماعی) و همواره در شرائط ترور، ترور اخلاقی و ترور از راه تحقیر («ترور فرهنگی») و ترور اقتصادی (بیکاری و حداکثر کار با مزد ناچیز و توأم با تحقیر) و ترور سیاسی (برخوردار نبودن از حقوق شهروندی یا بخاطر خارجی ماندن و یا در عمل و بخاطر به حساب نیامدن) باید زندگی کنند. این زندگی است که نسل بعد از نسل ادامه می‌یابد. تروریستها همه در محیط‌های غرب بار آمده‌اند و در شرائط ترور بارآمده‌اند. پس این رابطه است که باید تغییر کند و این موانع اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی هستند که باید از میان برداشته شوند.  

    کتابی که مجتبی قدسی، زیر عنوان «La malediction du petrole» تألیف کرده ‌است و سرگذشت خود او در سه جامعه ایرانی و آلمانی و فرانسوی است، بسیار بکار اندیشمندان غرب و کشورهای در موقعیت زیر سلطه می‌آید. زیرا موانع رشد انسان، حتی زندگی عادی، جوان را در هر یک از این سه جامعه می‌شناساند.

٭ راه‌حل مشکل تروریسم از دید هاوکینگ دانشمند انگلیسی (به نقل از لوماتن، 19 نوامبر 2015، روزنامه سوئیسی):

 هاوکینگ می‌گوید: ما باید خود را از ترس برهیم و از حمله برای پیروز شدن بر داعش باز ایستیم. هوشمندی و بردباری و وحدت و عشق راه‌کارها برای مقابله با وضعیت خطیر هستند. کیفیت انسانی که من برآن تأکید می‌کنم، بازشناسی دیگری و پاسخ عاطفی به اظهار عاطفی است. این راه‌کار ما را در جوی صلح آمیز و دوستانه، گرد می‌آورد. ما باید از این واقعیت آگاه شویم که داعش قدرتی که می‌نماید نیست. از لحاظ نظامی، نمی‌تواند به اروپا برسد. تروریستها سرزمین‌های خاورمیانه را نیز نمی‌توانند فتح کنند. داعش ضعیف است و تنها یک سلاح برضد ما دارد و آن انتشار ترس در میان ما است. تروریستها می‌خواهند دنیای ما را ویران سازند تا بر دنیای خود مسلط شوند. ادعای خود آنها نیز گویای این واقعیت است. در منشور خود، به روشنی، توضیح می‌دهند که می‌خواهند میان باورمندان و«کافران» اختلاف افکنند تا که جنگی بزرگ روی دهد.

     درخور یادآوری است که در سوریه، تکنولوژی جدید بکار ساختن بمب‌ها و اسلحه شیمیائی می‌آید. اما کشتن 100 هزار کوچک و بزرگ کار هوشمندانه‌ای نیست. انسان‌ها همواره صاحب غرایز خویش هستند. بخصوص وقتی صحبت از  کشش به پرخاشگری است. همانطور که انسان‌های غار نشین بودند. این پرخاشگری سبب بقای نوع انسان شد. اما وقتی تکنولوژی‌های مدرن بخدمت این پرخاشگری انسان‌های غار نشین در می‌آیند، این تمامی انسانیت است که در خطر قرار می‌گیرد.

انقلاب اسلامی: هاوکینگ خود را پوزیتویست می‌داند و بر این است که انسان‌ها غریزه خشونت‌گری می‌دارند. اما امیدوار است که آموزش و پرورش سبب رها شدن انسان‌ها از این غریزه بگردد. اما هرگاه انسان دارای غریزه خشونت‌گری است، چگونه بتوان با تعلیم و تربیت این غریزه را از میان برد و یا حتی خنثایش کرد؟ باری، او رابطه سلطه‌گر – زیر سلطه و ترور مسلط را نمی‌بیند. او این واقعیت را نیز نمی‌بیند که اسلحه را غرب می‌سازد و تکنولوژی ساختن سلاح شیمیائی را نیز غرب در اختیار می‌گذارد. او نمی‌بیند که از جنگ اول جهانی بدین سو، غرب با دنیای مسلمان در جنگ است. به قول جرج بوش، در جنگ صلیبی است: دوره سوم جنگهای صلیبی است.

     باوجود این، وقتی هاوگینگ راه‌ کار را خشونت نمی‌داند و پرهیز از خشونت می‌داند، حق با او است. هرگاه بنابر خشونت زدائی بگردد، مدارها باز می‌شوند و بنای دنیای صلح و رشد میسر می‌گردد.

٭ مصاحبه نوول ابسرواتور با اولیویه روا Olivier Roy: در 20 نوامبر 2015:

    اولیویه روا اسلام و جهادگرا شناس و استاد مؤسسه دانشگاهی اروپائی در فلورانس است. او صاحب کتاب «ترس از اسلام» و «شکست اسلام سیاسی» است.

● نوول ابسرواتور: چگونه می‌توان بطور مؤثر با داعش مبارزه کرد؟

٭ اولیویه روا: مسئله مبارزه با داعش بخاطر رویه برخی صاحب نقش‌های منطقه که نمی‌خواهند داعش از بین برود، بغرنج شده‌است. اینان وجود داعش را بسود خود می‌بینند. زیرا داعش را دشمن اصلی خود نمی‌دانند و دشمن دشمن اصلی خود می‌دانند:

- در عراق، طوایف سنی به داعش روی می‌آورند برای مصون ماندن از گزند برتری‌طلبی‌‌های گروه‌های شیعه مسلح. شیعه‌های عراق نیز نمی‌خواهند فالوجه و موصل را تصرف کنند. چرا؟ زیرا این امر آنها را مجبور می‌کند به عربهای سنی، از لحاظ سیاسی، جا و موقعیت بدهند. این همان کاری است که امریکائی‌ها ده سال است از آنها می‌خواهند.

      شیعه‌های عراق برای سرزمین‌های خود می‌جنگند. داعش هرگز بغداد را تصرف نخواهد کرد. علاقه‌ای هم به این کار ندارد. به باور من، شیعه‌های عراق این فکر را پذیرفته‌اند که عراق یک بنای مصنوعی است که انگلیسها در سالهای 1920 ایجاد کرده‌اند تا که قدرت دولت از آن  سنی‌ها  بگردد. از این‌رو، بدون این‌که طرح ایجاد یک جمهوری شیعه را در سر داشته باشند، در وضعیت و حالت موقت گذران می‌کنند. این رویه کار همه را روبراه می‌کند.

- در ترکیه، اردوغان تابخواهی روشن سخن می‌گوید: دشمنان ما کردها هستند. بنابراین ترکیه به کردها برای شکست دادن داعش کمک نمی‌کند تا خود قوت بگیرند و درنتیجه، پ.ک.ک (حزب زحمتکشان کردستان ترکیه) برای خود کمربند امنی پیدا کند و از نو روی به جنگ مسلحانه با ارتش ترکیه بیاورد. وانگهی، کردها نیز در پی درهم شکستن داعش نیستند تنها می‌خواهند از مرزهای جدید خود دفاع کنند. برای کردهای عراق نیز، تهدید اصلی ایجاد یک دولت مرکزی قوی در بغداد است. چنین دولتی می‌تواند استقلال عملی را که کردستان عراق از آن برخوردار است، نپذیرد. داعش مانع از ایجاد دولت مرکزی قوی در عراق است. زبان‌های سرزنش گو می‌گویند بارزانی گذاشت موصل بدست داعشی‌ها بیفتد. زیرا ترجیح می‌داد موصل در دست داعش باشد تا در دست دولت عراق.

- در سوریه، بشار اسد که زمانی سود خود را در این دید که داعش سر برآورد، از این پس، می‌خواهد، خود را تنها سنگر در برابر تروریسم اسلامی بگرداند و در چشم غرب، مشروعیتی را بازیابد که با سرکوب مردم سوریه با آن شدت، از دست داده است.

- برای دولت سعودیها، دشمن اصلی داعش نیست. داعش بیانگر افراط‌گری سنی است که سعودیها، بلحاظ ایدئولوژیک، همواره از آن پشتیبانی کرده‌اند. پس آنها، با توجه به این امر که دشمن اصلی خود را ایران می‌دانند، عملی برضد داعش نخواهند کرد.

- ایرانی‌ها می‌خواهند داعش را مهار کنند اما نمی‌خواهند از میانش بردارند. زیرا هم نمی‌خواهند قلمرو سنی نشین را اداره کنند و هم این‌که وجود داعش امکان می‌دهد ایرانی‌ها نقش عمده‌ای در صحنه بین‌المللی ایفا کنند.

- برای اسرائیلی‌ها، داعش عالی است. بهتر از این چیست که عربها با یکدیگر می‌جنگند. اسرائیلی‌ها از این که می‌بینند حزب‌الله برضد عربها در سوریه می‌جنگد و ایران در باتلاق جنگ فرو می‌رود و مسئله فلسطین، مسئله فرعی می‌شود، بس شادمانند.     

● نوول ابسرواتور: بنابراین هیچ‌یک از نقش‌مندان منطقه حاضر نیستند زمین‌های سنی‌ها را از داعش بگیرند؟

٭ روا: نه. فرق حالا با زمان بعد از ترورهای 11 سپتامبر 2001،  اینست که امریکائی‌ها نیز نمی‌خواهند. واشنگتن به مهارکردن داعش، به ضرب بمباران و هدف زنی‌ها توسط هواپیماهای بدون خلبان، بسنده می‌کند.

      فرانسه به تنهائی می‌تواند داعش را از میان بردارد. اما امکانات برای جنگ در دو جبهه را ندارد. هم در ساحل بجنگد و هم در خاورمیانه. اما موضع داعش سخت شده‌ است. این موضع را از ناچاری اتخاذ کرده‌ است و نه از رهگذر پویائی فتح. پیروزی‌هایش فرآورده ایجاد ترس شدید از ترور و پیشرفت ناگهانی و غافلگیرانه بودند. اما داعش از توسعه بخشیدن به قلمرو خود ناتوان است. زیرا به مرزهائی رسیده است که مردم ساکن آن عربهای سنی هستند که در داعش مدافع خود را می‌بینند.

     داعش که در منطقه محصور گشته و از تحرک بازمانده ‌است، فرار به جلو می‌کند و به تروریسم فراگیر روی می‌آورد. حتی اگر برضد داعش، در زمین، دست به حمله زده نشود، صاحب نقشان محلی و بین‌المللی می‌توانند از راه گفتگو  به مصالحه دست بیابند که منافع هریک از آنها را تأمین کند و داعش را از هرگونه زیان رساندنی باز دارد.

انقلاب اسلامی: تحلیل روا واقعیتی را عیان می‌کند که افکار عمومی را از آن بی‌اطلاع نگاه می‌دارند: همه دست اندرکار شدند تا داعش پدید آمد. باوجود این، هرگاه سیاست رژیم ایران همین باشد که لوروا توضیح می‌دهد، بدین معنی است که رژیم از تشکیل «کمربند سبز» که اینک کمربند مرگ و ویرانی گشته، منصرف شده‌ است. زیرا خود را ناتوان می‌بیند.

    اما مسئله داعش با «مصالحه» حل نمی‌شود، با تغییر رابطه مسلط – زیر سلطه و بی‌نیاز شدن غرب از «دشمن» و ترورزدائی در هر چهار بعد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، بنابر این، خشونت زدائی در سطح جهان،حل می‌شود. 

 


Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter