٭ انتخابات ،میان شهروندان با حقوق آنها رابطه برقرار میکند و نه با قدرت :
همه اظهارنظرها که در موافقت با شرکت در «انتخابات» (= دادن رأی) بعمل آمدهاند و بخشی از نظرها که در مخالفت با شرکت در «انتخابات» (تحریم رأی دادن) اظهار شدهاند، این یا آن تنظیم رابطه با قدرت هستند. در ایران امروز، در «علم سیاست» و نیز در «فعالیت سیاسی»، کلمه حق حذف شدهاست.
٭ در موافقت با شرکت در دادن رأی میگویند:
● اگر شرکت نکنیم، فضا را در اختیار سپاه میگذاریم که فهرست نامزدهای تأیید صلاحیت شده و رد صلاحیت شده را تهیه کرده و هم اکنون لیست کسانی را که باید از صندوقهای رأی بیرون بیایند را آماده کردهاست؛
● اگر شرکت نکنیم، رادیکالها و تندروها صاحب دو مجلس میشوند؛
● اگر شرکت نکنیم، فرصت طرح مطالبات خود را از دست میدهیم؛
● اگر شرکت نکنیم، راهکاری جز انقلاب نمیماند و انقلاب هم خشونت ببار میآورد؛
● داشتن وزنه حد اقلی بهتر از نداشتن آناست؛
● رأی میدهم تا به جریان حاکم نه بگویم؛
● رأی باید داد تا حق رأی نهادینه شود.
● رأی ندادن قهرکردن با صندوق رأی و انفعال است.
٭و یکچند از دلایل مخالفان از این انواع هستند:
● وجود اقلیت اصلاح طلب چیزی را تغییر نمیدهد در عوض، رأی دادن، مشروعیت بخشیدن به رژیم است؛
● وجود شورای نگهبان نه تنها مجلس را بیخاصیت میکند، بلکه نمایندگی را هم متزلزل میکند. شورای نگهبان حربه سلب صلاحیت را بالای سر نماینده نیز نگاه میدارد و قوه قضائیه هرگونه امنیت را از نماینده سلب میکند؛
●پیام صریح به حاکمیت: ملت تو را نمیخواهد. و
● قطع رابطه با رژیم
دلایل موافقان و مخالفان نه مستند به حق حاکمیت که مستند به قدرت و تنظیم رابطه با قدرت است. از دلایل موافقان، نخست، یک دروغ بزرگ است وآن، اعتیاد به رأی دادن بدون داشتن حق حاکمیت را،نهادینه کردن «حق رأی» خواندن می باشد و سپس، دروغ بزرگ دیگری را راست می باورانند و بدان شهروندان را از حق حاکمیت خویش غافل نگاه داشته و رأی دادن را که وسیله اعمال حق حاکمیت است جانشین این حق می کنند.
خامنهای، این دروغ را دستمایه کرد و رأی دادن را «حقالناس» خواند و گفت: اگر هم با نظام و رهبری مخالف هستید، به خاطر اعتبار کشور رأی بدهید. بعد هم توضیح داد که معنای دعوت از مخالفان به رأی دادن، رفتن مخالفان نظام و رهبری به مجلس نیست. او «استصواب شورای نگهبان» را هم جزئی از «حقالناس» خواند. سلب استصواب از رأی دهندگان را و تفویض آن به کارگزاران «رهبر» را حقالناس خواندن، دروغ بزرگی است که کسی چون او میتواند بگوید. بدینقرار، دروغی که موافقان و مشوقان مردم به دادن رأی ساختند و تکرارکردند، دستآویز خامنهای شد تا دروغ بزرگ را بسازد:
1. حقالناس، ولایت جمهور مردم و حق هر شهروند ایرانی بر حاکمیت بر جامعه خویش است. رأی دادن یکی از وسیلههای بکاربردن این حق است. دروغ بزرگ تنها نشاندن وسیله به جای حق نیست، بلکه حق را در قدرت از خود بیگانه کردن و آن را مطلق گرداندن و از آن، خود را، بمثابه «رهبر» کردن نیز هست. در حقیقت، ولایت حق است و نه قدرت. چون حق است همگان دارند. آن را به ضدش برگرداندن، جز با سلب این حق از همگان و یک تن را صاحب قدرت مطلق گرداندن کجا ممکن است؟
در این باره، بجاست به سراغ تصدیق حق هر انسان بر رهبری خویش و نافذالحکم نبودن نبی و وصی و... توسط خمینی در رساله تقلید و اجتهاد برویم. این تصدیق را محمد جعفری یافته و در تحقیق خود درباره «دروغ مصلحتآمیز آوردهاست:
«جای هیچ اشکالی نیست در این که اصل و قاعده برعدم نفوذ حکم هیچکسی بر کس دیگر است. فرقی نمیکند که حکم مذکور قضائی باشد یا غیر آن، حاکم پیامبر باشد، یا وصی پیامبر یا غیر آنها. زیرا صرف نبوت و رسالت و وصایت و یا علم و فضائل نفسانی، به هر درجه باشد، موجب نمیشود که دارندگان این گونه کمالات نافذالحکم باشند»
تصدیق این حق که هرکس خود خویشتن را رهبری میکند و داشتن این و آن کمال کسی را نسبت به دیگران نافذالحکم نمیکند، چه رسد به قدرت داشتن بر دیگران، قرآئت دین بر میزان حق است. اما همین شخص، چون قدرت را از آن خود دید، دم از:
ولایت مطلقه فقیه زد و مدعی بسط ید او بر جان و مال و ناموس مردم شد. این قرائت، قرائت دین بر میزان قدرت مطلق است. بیگانه کردن دین حقی که برای انسان، دو حق استقلال و آزادی را میشناسد از سوی کسی که، حتی پیامبر و وصی او را مالک تصمیم بر دیگران نمیشناسد، چگونه ممکن است؟ چگونه ممکن است دین، بر قلم یکی دین حق و از سوی همان کس، دینِ قدرت مطلقه بگردد؟ عامل این قلب شدن دین حق در ضد آن، چیست؟ قدرت.
اما جرم دین ستیزان و دین هراسان از جرم خمینی کمتر نیست. زیرا آنها نیز ممکن نیست قدرت باورنباشند و بجای ستیز با قدرت، با دینی ستیز کنند که خود قربانی قدرت است. با دین ستیزی، نه تنها خویشتن را از حق انتقاد و ارزیابی محروم میکنند، بلکه به جامعه خود نیز، هم دروغ بزرگ را میگویند و هم آنها را از قدرت فاسدگردان غافل و به اطاعت از قدرت معتاد نگاه میدارند.
تصدیق «ولایت با جمهور مردم» است، از سوی خمینی، بهنگام اقامت در نوفل لوشاتو، تکرار تصدیق این حق از سوی او در رساله اجتهاد و تقلید است. اینبار، ایران در انقلاب بود و محل عمل خمینی جامعه مدنی بمثابه جمهور مردم بود. پس، او نمیتوانست حق جمهور مردمِ در جنبش را تصدیق نکند. از آن نیز میترسید که موضعگیری نا سازگار با حقوق انسان و حقوق شهروندی او، شکست ببارآورد و به قول دخترش، او «مرجع پاریسی» بگردد و گرفتار زندگی در تبعید. بدینقرار،
2. حق ولایت متعلق به جمهور مردم را قدرت مطلق گرداندن، علاوه بر آنکه انکار حق و فساد مطلق است، آن را از آن خود خواندن نیز دروغ بزرگ دیگری است زیرا در واقع، خامنهای از آن قدرت و آلت فعل آن است. پس هرگاه، مردم ایران درپی حقالناس خود باشند، باید حق حاکمیت را از آن خود کنند.
3. خامنهای با نفی انتخاب شدن مخالف نظام و رهبری، هم منکر حق اختلاف میشود و هم رأی دادن را نه میان تهی، که رأی دادن به ولایت مطلقه میگرداند و با اینکار هرگونه ابهامی را میزداید: رأی دادن، بیکم و کاست، تصدیق حاکمیت مطلق خامنهای بر جمهور مردم است و ارگانهای انتخابی نیز کارگزار او هستند. و
٭ چرا وقتی رأی دادن و رأی ندادن تنظیم رابطه با قدرت است، غفلت از حقوق شهروندی و حقوق ملی است؟:
هرگاه موافقان و مخالفان رأی دادن، ضابطه را حقوق شهروندی و حقوق ملی میشناختند و تنظیم رابطه شهروندان ایرانی را با این حقوق مبنا قرار میدادند، هم خود از بند اعتیاد به تنظیم رابطه با قدرت میرهیدند و هم به مردم ایران در یافتن وجدان همگانی و وجدان اخلاقی بر حقوق خویش بمثابه انسان و حقوق خویش بمثابه شهروند و به حقوق خویش بمثابه ملت یاری میرساندند. و
1. رأی دادن و رأی ندادن، وقتی وجدان بر حقوق وجود ندارد، غفلت از این حقوق و باقی ماندن در اعتیاد به تنظیم رابطه با قدرت هست و میماند. بدینقرار، تحریم وقتی معنای خود را پیدا میکند که کوشش و جنبش برای وجدان جستن بر حقوق باشد. کوششی باشد برای اینکه جمهور مردم حق حاکمیت را بنمایه حقوق شهروندی و حقوق ملی بدانند و وجدان اخلاقی آنها، برآنشان دارد تنظیم رابطه با حقوق خویش را جانشین تنظیم رابطه با قدرت کنند. و
2. رأی دادن و رأی ندادن وقتی تنظیم رابطه با قدرت و نه عمل به حق حاکمیت است، ماندن در ابهام غلیظ غفلت از حقوق شهروندی است. زیرا رأی دهندگان و یا رأی ندهندگان نه تنها رابطه میان عمل خویش با حقوق خود را نمیبینند، بلکه این واقعیت را نیز نمیبینند که سر و کار آنها نه با این و آن نامزد که با نظام ولایت مطلقه فقیه است. شخص مستقل و آزاد است که وارد نظام بگردد و یا نگردد. اما وقتی وارد نظام شد، دیگر باید به ساز نظام برقصد. نگاهی به تاریخ انتخابات، از زمانی که بنابر مهندسی آن شدهاست تا امروز، جای تردید نمیگذارد که این یا آن شخصیت متصدی ریاست جمهوری و ترکیب مجلس را همواره نیاز رژیم تعیین کردهاست نه مردم. این بدترینی که «رهبری» مطلقه است بد و بدتر را تعیین میکند و مردم را در مدار بسته بد و بدتر زندانی میکند. در ابهام، مردمی که از ترس بدتر به بد رأی میدهند، غافلند که گرفتار بدترین هستند که «رهبر» برخوردار از ولایت مطلقه است و این او است که آنها را در مدار بسته بد و بدتر نگاه داشته است.
بنابراین، برای بیرون آمدن از مدار بسته بد و بدتر، راست بخواهی، برای رها شدن از بند قدرت مطلقه که بدترین است، میباید از تاریکی رأی دادن و رأی ندادن بخاطر این یا آن تنظیم رابطه با قدرت بیرون آمد وبه روشنی شناختن حقوق خویش و عمل به این حقوق، در آمد. و
3. بنمایه دلایل موافقان – همه متناقض بنابراین دروغ – ناتوانی و ناامیدی و ترس است. حال اینکه وقتی رأی دادن عمل به حق میشود، بیانگر توانائی و امید و شجاعت است. غافل کردن مردم یک کشور از توانائی و امید و شجاعت که در شمار حقوق ذاتی حیات انسان هستند، ویرانگری بس وخامتبارتری از ویرانگری بکاربردن زورعریان توسط قوای سرکوب است. زیرا این القای ناتوانی و یأس و ترس است که سرکوب قوای سرکوب را کارساز میکند.
4. راست گفتن و راست شنیدن حقی از حقوق انسان است. دروغ را بکارگرفتن در ساختن دلیل برای برانگیختن مردم به رأی دادن، نه تنها غافل کردن ایرانیان از این حق است، بلکه گرفتار کردن آنها به امالفساد است. اطلاع یافتن و اطلاع دادن، هم حقی از حقوق انسان است و هم جریان آزاد اندیشهها و اطلاعها و دادهها و دانشها و هنرها، برای رشد هر انسان و رشد جامعه ضرور است. محروم کردن جامعه از این جریان و غافل کردنش از حقوق خویش، مسبب وضعیت امروز ایران نیست؟
و اینک که «شورای نگهبان»، با حربه «استصواب»، همه نامزدهای «مسئلهدار» با رژیم ولایت مطلقه فقیه را از دم تیغ گذرانده و معلوم شدهاست، گزارش از ایران در باره مأموریت مثلث سپاه (بعلاوه بسیج) و شورای نگهبان و «قوه قضائیه + واواک و دیگر دستگاههای اطلاعاتی، به مهندسی انتخابات صحت دارد، بنگریم به هدف این مهندسی:
٭ هدف مهندسی انتخابات؟:
بنابر اطلاع موثق، کار اصلی «استصواب» را سپاه از طریق اطلاعات خود انجام دادهاست. سپاه فهرست نمایندگان دو مجلس را نیز تهیه کردهاست.
1. هدف مهمی که خامنهای با دعوت به رأی دادن از جمله از «مخالفان با نظام و رهبری» کرد و بعد آن را توضیح داد و از چشم و گوشهای هوشها پنهان ماند، این بود: از این پس، نه تنها مخالف نظام حق ندارد انتخاب شود، مخالف او نیز حق ندارد انتخاب شود. شورای نگهبان باید عدم مخالفت نامزدها با «رهبر» را احراز کند. کاری که این بار شورای نگهبان کرد، همین بود. و
2. هدف اول این مهندسی، ادامه تسلط سپاه، راست بخواهی، مافیاهای نظامی - مالی بر دولت است. باوجود دوسال و شش ماهی که از عمر حکومت روحانی میگذرد، او دست به ترکیب مافیاهای نظامی – مالی نزدهاست، نمیتواند هم بزند. اما هدف مهمتر،
3. جانشین دلخواه خود را برای خامنهای برگزیدن. اهمیتی که این و آن به مجلس خبرگان میدهند، بدینخاطر است که احتمال تعیین جانشین برای خامنه ای، هرگاه بمیرد، وجود دارد. هدف بازهم مهمتر ایناست:
4. قطعی کردن بسط ید «ولی فقیه» بمثابه منشاء مشروعیت و وسیله حاکمیت مطلق بر کشور. در حال حاضر،
- فرماندهی کل قوا از نظامی و انتظامی با «رهبر» است. تمامی قوای سرکوب رسمی و غیر رسمی نیز تحت امر او هستند. و
- قوه قضائیه در ید او است بدینخاطر که رئیس صاحب اختیار این قوه را او معین میکند. دادگاههای انقلاب و دادرسی نیروهای مسلح و دادگاه ویژه روحانیت نیز بطور مستقیم وابسته به او هستند. و
- اداره صدا و سیما نیز در ید او است. و
- نیمی از اعضای شورای نگهبان را او تعیین میکند و نیمی دیگر را با معرفی فهرستی از سوی گماشته او بر قوه قضائیه، به مجلس معرفی و مجلس از میان آنها 6 تن را بر میگزیند. بنابراین، اختیار شورای نگهبان نیز با او است. و
- بنیادها که ثروتهای بزرگ را در اختیار دارند، چون «اموال رهبری» و «بنیاد مستضعفان» و «امداد امام» و صندوقهای قرضالحسنه در اختیار او هستند. و
- فراوان مؤسسههای مذهبی از ائمه جمعه و واعظان و روضه خوانان و مداحان و ...
- رئیس و اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام را او معین میکند. و
- تعیین سیاست اقتصادی و سیاست خارجی و سیاستهای کلی نظامی با او است. و
- به خود اجازه صدور حکم حکومتی را هر وقت لازم ببیند نیز دادهاست. چون اختیارات او در قانون اساسی کف اختیارات او شمرده میشود، از زمین تا آسمان قلمرو حکم حکومتی او است. و اینک، بنابراین که نباید مخالف «رهبری» انتخاب بگردد، دو قوه مجریه و مقننه هم بیش از گذشته، کارگزار «رهبر» میگردند. و
5. هدفهای بالا، برای رژیم تک پایهای که رژیم ولایت مطلقه فقیه است، اولاً تحقق کامل پیدا نمیکند و ثانیاً پایدار نمیماند مگر اینکه مردم ایران وجدان همگانی بر سه دسته حقوق، حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی، خود پیدا نکنند. زیرا پدید نیامدن وجدان همگانی به این حقوق، جامعه را، هم از شرکت در ایجاد بدیل باز میدارد و هم نیروهای محرکه جامعه را از جستن هدف و عامل تحرک جامعه مدنی شدن باز میدارد و استعدادهای توانا را از آموزش و پرورش خویش بمنزله بدیل، بسا منصرف میکند.
بنابراین، بجا و بموقعترین کار، مبنا قراردادن حقوق سه گانه و کوشش برای پدید آوردن وجدان همگانی بر این حقوق است.