وضعیت سنجی یک صد و سی و یکم: وقتی خلاء اندیشه را زور ویران‌گر پر می‌کند، چه باید کرد؟:

  آلن تورن جامعه شناس سرشناس فرانسوی ،در کتاب جدید خود که زیر عنوان «Le nouveau siècle politique » ( قرن نو سیاسی) انتشار داده‌است، ، جای جای از بحران اندیشه سخن می‌گوید. او می‌گوید: در غرب، ما در خلاء اندیشه بسر می‌بریم و گرفتار مسائلی هستیم که چپ و راست و ایدئولوژی‌هاشان توانا به حل آنها نیست.

     در حقیقت، متفکران غرب می‌پنداشتند نظام «پیشرفته» غرب مسائلی را که ایجاد می‌کند، خود نیز حل می‌کند. غافل از این‌که مسئله ساز، توانا به حل مسئله نمی‌شود. مسئله‌ها برهم افزوده می‌شوند و انبوه می‌گردند و کلافی سردرگم می‌شوند. واقعیت دومی را نیز اندر نمی‌یافتند و آن این‌که خلاء را همواره قدرت (= زور) پر می‌کند. تولیدکنندگان این و آن بیان قدرت چگونه می‌توانستند از این واقعیت، با همه وضوح، سر درآورند؟ آیا خمینی توانست بفهمد که ولایت مطلقه فقیه مرامی است که خلاء حقوق را پدید می‌آورد و این خلاء را زور ویرانی و فساد گستر پر می‌کند؟ نه. او نه تنها نتوانست این واقعیت عیان را دریابد، بلکه گوش به هشدارها بست و تا توانست خلاء را با زور پرکرد. او و آنها که نتوانستند رابطه اندیشه راهنما و قدرت را دریابند، درنیافتند که قدرت مرام توجیه کننده خود را نیز خالی و پوک می‌کند. با این‌که وقتی می‌گفت ولی امر می‌تواند احکام دین را موقتاً تعطیل کند و مجمع تشخیص مصلحت ایجاد می‌کرد، می‌بایست می‌دانست که پا به پای همگانی‌تر شدن کاربرد زور و خشونت، دین هم میان تهی می‌شود. اما بنده قدرت شد و به جای خشونت‌زدائی، خشونت‌گرائی را رویه کرد. پیش از او، شرق و غرب اروپا و امریکا خالی شدن مرام توسط قدرت را تجربه کرده بودند و از این تجربه درس نگرفته بودند. اینک، شرق و غرب، فرومانده در بن‌بستِ اندیشه راهنما، قدرت فراگیری را که سرمایه‌داری است نمی‌بینند، قربانیان آن را در سرتاسر جهان، مقصر می‌شمارند و از زمین و آسمان آتش هستی سوز بر آنها می‌بارند:

● در خاورمیانه و آسیا و شمال افریقا، یک‌چند ازعنوان‌های خبرهای 15 دی 1395:  

- آتش بس سوریه بازهم شکست؛

- القاعده آب را بر روی 5 میلیون از مردم سوریه بست؛

- ترکیه می‌گوید 18 تن از افراد داعش را در منطقه الباب سوریه کشته است؛

- حمله هوائی به مواضع النصرة در شمال سوریه موجب کشته شدن 30 عضو آن شد؛

- در عراق، 284 تن کشته شدند؛

- در سال 2016، حدود 6878 تن ، در عراق، کشته شده‌اند؛

- شرق و غرب لیبی در جنگ با یکدیگرند؛

- در موصل جنگ بشدت ادامه دارد؛

- در ایران، اعتصاب غذای زندانیان همراه است با جنبشهای اعتراضی کارگران؛

- در شرق و غرب و شمال و جنوب ایران، بیشترین خبرها در باره فقر و خشونت هستند؛

- در یمن، داس اجل جنگ، مردم این کشور، بخصوص کودکان را درو می‌کند؛

- در بیرمانی، هزاران مسلمان از بیم سبعیت باورنکردنی ارتش این کشور می‌گریزند.

● در اروپا و امریکا، یکچند از عنوان‌های خبر در 4 ژانویه 2017 (15 دی 1395):

- امریکا 15 سال است که در جنگ است: در عراق، در افغانستان و در سوریه و لیبی و سومالی و...؛

- در یک زندان برزیل حمام خون ایجاد شد و 56 تن کشته شدند؛

- نزدیک به 2000 فرانسوی به داعش پیوسته‌اند و جوانان بسیاری در آرزوی پیوستن به داعش هستند؛

- بعد از انتخاب ترامپ به ریاست جمهوری، در امریکا و اروپا، تمایل نژادپرستانه آشکارا اظهار می‌شود.پناهندگان، حتی پناهندگان سوری مسیحی، قربانیان نخست تظاهرها به نژاد پرستی هستند؛

- در محل نگاهداری پناهندگان در ایتالیا، پناهندگان سر به شورش برداشتند؛

- چاپ ششم کتاب «نبرد من» اثر هیتلر انتشار پیدا کرد. در امریکا و اروپا تبلیغات گرایش راست افراطی، بسی گسترده شده‌‌است؛

- بعد از هیلاری کلینتون، اینک نوبت مرکل است. پوتین وارد کارزار انتخاباتی آلمان، برضد مرکل شده‌است؛

- در برزیل و ونزئولا و هائیتی، برای قشرهای وسیع بی‌چیزان، زندگی طاقت فرسا می‌شود؛

-  جنایت سازمان یافته امریکای لاتین را تهدید می‌کند؛

- کنگره جدید امریکا به جان برنامه‌های اجتماعی افتاده‌است. تقصیر کسری‌ها با فقیرترین قشرهای جامعه است!

- 37 امر واقع درباره بی‌رحمی اقتصاد امریکا با محروم‌ترین قشرهای جامعه امریکائی؛

- در سال 2016، دویست ثروتمند طراز اول جهان با افزودن 237 میلیارد دلار بر ثروت خود، میزان آن‌را به 4.4 تریلیون رساندند؛

- در سال 2016، نابرابری در بهداشت و درمان، در داخل کشورهای جهان و میان کشورهای جهان، بیشتر شده‌است؛

- شدت آلودگی محیط زیست و آب شدن برف‌های قطبی و کمبود آب، بر نگرانی‌ها افزوده‌است. بخصوص که روز آغاز زمامداری ترامپ نزدیک می‌شود و او گفته‌است توافقنامه کشورها برای محیط زیست در نشست پاریس را نخواهد پذیرفت.     

   روشن است که این عنوان‌ها تمامی عنوان‌های گویای ویران‌گری‌ها و مرگ‌آوریهای قدرت (بمثابه رابطه و ترکیبی از زور و نیروهای محرکه که در رابطه بکار می‌رود) نیستند. اما بقدرکافی گویای خلاء اندیشه در 5 قاره روی زمین هستند. گویای فراگیر شدن خشونت هستند. گویای برف انبار شدن مسئله‌های حل ناشده هستند. گویای بی‌محل شدن حقوق انسان و حقوق شهروندی او و حقوق ملی هر جامعه (جای خود را به منافع مسلط‌ها داده‌اند و «منافع ملی» نام گرفته‌اند) و حقوق طبیعت و حقوق هر جامعه بعنوان عضو جامعه جهانی هستند.

٭ چاره کار چیست؟:

    پاسخ را با نقد نظر آلن تورن بازیابیم: آلن تورن راه‌کار را عبارت می‌داند از

1. هرانسان کرامت و «حقوق بنیادی انسان» خویش را بشناسد و همگان این حقوق را بیاموزند و بکاربرند و رعایت کنند. صاحب کتاب شرح می‌دهد که حقوق انسان نخست صفت طبیعی و بعد صفت سیاسی و در جامعه صنعتی، صفت فردی و اقتصادی جست و مورد نقد مارکس و مارکسیست‌ها شد. نوسازی اقتصادی، در جریان بسط به کشورهای در راه رشد، توان از حقوق انسان ستاند. او پیشنهاد می‌کند که زمان آن رسیده‌است که طبیعت اخلاقی حقوق انسان را بازشناسیم.  

2. خلاء احزاب سیاسی ناکارآمد راجامعه مدنی بمثابه جمهور مردم، خود پر کند.

    راه‌کار او، به راه‌کار بنی‌صدر، در صورت و مقداری هم در محتوی، نزدیک است. اما رابطه‌ای که آلن تورن میان حقوق انسان با قدرت برقرار می‌کند، راه‌کار اول او را ناکارآمد می‌کند. توضیح این‌که بنابر نظر آلن تورن (صفحه 53 کتاب) مشروعیت قدرت نه از وظایف اجتماعی که از حقوق بنیادی همه انسانها باید نشأت بگیرد. بدین‌سان، ماندن در قید ثنویت، او را از مشاهده این واقعیت بازداشته‌است که قدرت وسیله حقوق انسان نمی‌شود. بلکه حقوق را وسیله خود می‌کند. خمینی نیز مدعی شد دولت دینی بنا می‌نهد. اسلام دین حق است و دولت باید وسیله اجرای آن باشد و مشروعیت خود را نیز از آن اخذ کند. در عمل، دولتی بناکرد که دین را دولتی، یعنی وسیله قدرت گرداند و قدرت آن‌را میان تهی کرد. قدرت همین کار را به حقوق انسان می‌کند. چنان‌که، در غرب، کرده‌است. صاحب کتاب می‌گوید حقوق انسان بی‌اعتبار شده‌اند اما نمی‌گوید قدرت، آنها را میان تهی کرده‌است.

     و اگر مراد از قدرت آلن تورن، در این‌جا، دولت حقوق‌مدار باشد و می‌خواهد بگوید چنین دولتی مشروعیت خویش را از وظایف خود اخذ نمی‌کند، بلکه از حقوق بنیادی انسان اخذ می‌کند، راه‌کارش وقتی می‌تواند به از خود بیگانه و میان تهی شدن حقوق بنیادی انسان نیانجامد که

● حق تعریفی پیدا کند به ویژگی‌هایش تا که نه بن‌مایه آن قدرت باشد و نه قدرت، حامی آن انگاشته گردد؛

● صفت بنیادی بخشیدن حقوق را شفاف نمی‌کند. مبهم نیز می‌کند. چراکه دوگانگی میان انسان و حقوق او، انسان در اعتیاد به اطاعت از اوامر و نواهی قدرت را عامل از خود بیگانه کردن حقوق می‌کند.

● حقوق انسان ذاتی حیات او هستند. همان‌سان که هر ذی حیاتی، حقوقی دارد که حیاتش بستگی به عمل به آن حقوق دارد. هرگاه این حقوق را بنیادی بخوانیم، ناگزیر می‌‌شویم آنها را جدای از انسان و انسان را خالق آنها بشماریم. کاری که آلن تورن کرده‌است. حال اگر عقول قدرتمدار هرآنچه را پسند قدرت است، حق بنامند و وجدان اخلاقی آن‌ها پندار و گفتار و کردارشان را به قدرت بسنجد، جریان کنونی خود و یکدیگر تخریبی شدت و شتاب نمی‌گیرد؟ آیا ممکن است حقوق انسان جهان شمول بگردند؟ نه. چراکه به تعداد انسان‌ها حقوق پیدا می‌شوند و همه ترجمان قدرت. نقد نظر او، ما را به حقوق ذاتی حیات رهنمون می‌شود که همه مکانی و همه زمانی هستند.

● حقوق انسان همان حقوق شهروندی نیستند. حقوق شهروندی حقوقی هستند که هر عضو جامعه، بمنزله عضو از آنها برخوردار است؛

● حقوق ملی ذاتی حیات هرجامعه‌ای هستند؛

● حقوق طبیعت نیز ذاتی حیات طبیعت هستند. و

● هر جامعه‌ای بعنوان عضو جامعه جهانی از حقوق برخوردار است.

     این 5 دسته حقوق را نه می‌توان در «حقوق بنیادی» انسان خلاصه کرد و نه با یکدیگر تعارض دارند. یکدیگر را نیز ایجاب می‌کنند. از این‌رو، قانون اساسی جامعه‌ای که، در آن، دولت مشروعیت خویش را از حقوق اخذ می‌کند، باید هر 5 دسته حقوق را در بر بگیرد. این حقوق، در زبانی شفاف و دقیق و بی‌نیاز از تعبیر و تفسیر، هریک در اصلی از اصول قانون اساسی، باید تعریف شوند.  

     دولتی که بدین‌سان در خدمت برخورداری شهروندان از هر 5 دسته حقوق قرار می‌گیرد، جانشین هر انسان در عمل به حقوق ذاتی حیات نمی‌شود. جانشین او در عمل به حقوق شهروندی نیز نمی‌شود. سازمان مردم سالار دولت بر وفق چنین قانون اساسی‌ای، محل عمل آن را جلوگیری از برقرار شدن رابطه مسلط – زیر سلطه در جامعه می‌گرداند. به ترتیبی که هر شهروند بیشترین امکان را در برخورداری از حقوق خویش و بکارانداختن مجموعه استعدادها و فضل‌هایش در رشد خود و عمران طبیعت، پیدا کند.

     برای توفیق در این وظیفه اساسی، دولت قواعد خشونت زدائی و نیز اصول راهنمای قوه قضائی و اصولی که قوای دیگر باید از آنها پیروی کنند، به اجرا می‌گذارد. این اصول و قواعد نیز در قانون اساسی درج می‌شوند.

     انقلاب ایران، انقلابی که، در آن، گل برگلوله پیروز شد، امکان آن‌را فراهم آورد که نظام اجتماعی باز و تحول‌پذیر بگردد و شهروندان ایران از استبداد بیاسایند و خودانگیختگی خویش را بازیابند و رشد کنند. خمینی و دستیاران او کودتا کردند. باوجود این، بدین‌خاطر که دین‌سالاران استبداد را بازسازی کردند، نه چرخ انقلاب متوقف می‌شود و نه باید از راه‌کاری چشم پوشید که پیش از آنکه متفکران غرب چاره را در آن ببینند، در ایران جسته آمد. رئیس جمهوری که به جرم باور به حقوق انسان و دموکراسی و مخالفت با ولایت فقیه و ستون‌پایه‌های قدرت، «عزل» شد و همکاران او که این جرم را داشتند، بر همان راست راه می‌روند. ایستاده‌اند و امیدوار ایستاده‌اند که این راه‌کار نخست در ایران به عمل درآید.


Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter