وضعیت سنجی یک صد و چهل و دوم: اگر براستی سیاست ترامپ «تغییر رژیم ایران» باشد؟

  قصد کنگره امریکا بر تشدید تحریمها و قول کاخ سفید بر این‌که ترامپ به سالها مماشات با ایران، پایان می‌دهد و  دریوزگی اقدام امریکا برای تغییر رژیم ایران، موضوع‌های خبرهای منتشره در روزهای اول ماه فروردین هستند؛

داوید راکفلر، در 101 سالگی مرد. بدین مناسبت، روبرت پاری مقاله‌ای دراز درباره نقش او و دوستش کیسینجر در بردن شاه به امریکا و اکتبرسورپرایز انتشارداد. در نوشته او، از جمله، خاطر نشان می‌شود که تنها بعد از گذشت دو روز از آغاز ریاست جمهوری ریگان/بوش، در 22 ژانویه 1981، «گارانتی بانک»، با 20 میلیون دلار سرمایه‌ای که اشرف پهلوی، به جون شاهین، دوست نزدیک کیسی، پرداخته بود، شروع بکارکرد. واسطه کار، سیروس هاشمی بود. کیسی کسی بود که رئیس ستاد انتخاباتی ریگان /بوش بود و معامله پنهانی بر سر به تأخیر انداختن آزادی گروگانها تا بعد از انتخابات ریاست جمهوری امریکا (اکتبر سورپرایز) را با «فرستادگان آیةالله خمینی»، بعمل آورده‌بود. اشرف پهلوی چرا این باج را پرداخت؟ زیرا مراجعه‌کننده به راکفلر و برانگیزنده او و کیسینجر به اقدام برای بردن شاه به امریکا او بود. شاه را به بهانه معالجه به نیویورک بردند و درمان او را پزشکی تصدی کرد که بیماری او را نمی‌شناخت. به قول صاحب کتاب «شاه و مردان او»، متخصص بیماری او پزشکی کانادائی بود و هرگاه قرار بر معالجه بود، باید او را به کانادا منتقل می‌کردند. حتی زحمت دعوت از پزشک کانادائی را نیز به خود ندادند. حضور شاه در امریکا، دست‌آویز اجرای طرح اشغال سفارت امریکا و به گروگان گرفتن اعضای سفارت شد. رابرت پاری خاطر نشان می‌کند که داوید راکفلر در شمار کسانی بود که معتقد بودند نباید گذاشت کارتر، برای بار دوم، به ریاست جمهوری امریکا انتخاب شود.

     بدین‌قرار، در گروگانگیری و نیز در تجاوز عراق به ایران که ایران را گرفتار جنگی 8 ساله کرد و این جنگ، عاملی مهم از عوامل بازسازی استبداد در ایران شد، دو رأس از سه رأس مثلث زورپرست، نقش مستقیم بازی‌کرده‌اند. یک رأس ملاتاریا به رهبری خمینی و رأس دیگر، پهلوی‌چی‌ها.  از جنگ عراق بدین‌سو، رأس سوم از مثلث زورپرست به این دو رأس پیوست . در بحران اتمی، بخصوص این رأس سوم بود که نقش بلند‌گوی اسرائیل را بازی کرد. با آن‌که در طول زمان، نقش کارگزار بیگانه شدن، سبب بی‌اعتباری روزافزونشان شده‌است و بدین‌خاطر که فاقد توان و مغضوب مردمند، چاره خود را در کارگزاری بیگانگان می‌بینند.

     و در این‌روزها، محافظه‌کاران جدید امریکائی گویا به تکاپو افتاده‌اند تا مگر ترامپ و حکومت او را بر سرنگون کردن رژیم ولایت مطلقه فقیه جازم کنند. نخست چکیده تحلیل پل پیلار  Paul R. Pillar، تحلیل‌گر امریکائی  (تاریخ انتشار 19 مارس 2017)را بخوانیم:

٭ترامپ و همکاران او  هم به اسطوره براندازی رژیم ایران گرویده‌اند:

● از قرار، یکچند از اسطوره‌های افراطی راجع به ایران، هیچ‌گاه نمی‌میرند. یکی از آنها که با لجاجت تن به مرگ نمی‌دهد، تغییر رژیم ایران توسط حکومت امریکا است. بنابراین داستان که محافظه‌کاران جدید ساخته‌اند، رژیم ایران را، باوارد کردن فشار از بیرون، بسیار زود، می‌توان سرنگون و دولتی را جانشین  آن کرد که با ذائقه امریکا بخواند.

    این خیال بخش عمده‌ای از حکومت ژرژ بوش (پسر) را بخود مشغول کرده‌بود. بدین‌خاطر بود که  او در سیاست مصالحه با ایران را بست و به جای مصالحه، منزوی کردن ایران و وضع مجازات‌های اقتصادی بر ضد این کشور را رویه کرد. سالها تحریم بی‌نتیجه غیرمسئولانه بودن این سیاست را ثابت می‌کند. مجازاتها زمانی کارسازشدند که حکومت جانشین، یعنی حکومت اوباما با ایران وارد گفتگو شد و مجازاتها را بکار آن گرفت که گفتگوها به یک توافق با هدف بستن راه دست یابی ایران به سلاح هسته‌ای، بیانجامند.

● اسطوره این راه‌کار را دارد: بکاربردن گروه‌های ایرانی در تبعید، بمثابه آلت فعل، برای تغییر رژیم ایران به رژیمی کاملا متفاوت با آن. بسیاری از کسانی که به تغییر رژیم در ایران توسط امریکا امید دارند، از این منظر در مجاهدین خلق می‌نگرند. اما این گروه یک گروه تروریست است و تقریبا از هیچ‌گونه حمایت مردمی برخوردار نیست. شماری از این جماعت کسانی هستند که گمان می‌بردند احمد چلبی می‌توانست همین نقش را در عراق بازی کند. بعد از حمله نظامی امریکا به عراق، در سال 2003، و سقوط رژیم صدام، تازه فهمیدند که احمد چلبی فاقد وزن و اعتبار است.

● امروز، وفاداران  به ترامپ، که در شورای امنیت ملی و کاخ سفید مقام جسته‌اند، به برداشت دیگری از همان اسطوره، دلبسته‌اند. بنابر قول اینان، با افزودن بر فشارها و وارد کردن ضربه‌ها از بیرون  به ایران، نتایج مثبتی  حاصل خواهند شد. غافل از این‌که جز پاسخ‌های خصمانه از رژیمی که ریشه‌دار گشته‌است، چیزی عاید حکومت ترامپ نخواهد شد.

    مشکل می‌توان فهمید که آیا حکومت ترامپ به این اسطوره، باور دارد  یا که   دلایلی را می‌پوشاند که این حکومت را بر آن می‌دارند ایران را، در انزوا نگاه‌دارد.

     ایران بهیچ‌رو آماده تن دادن به یک زیر و روشدن که بتوان یک انقلاب جدید و یا یک ضد انقلاب توصیفش کرد، نیست. بیشترکردن فشار از بیرون نیز بی‌ثمر است. تردید نیست که سیاست رژیم ایران، گویای وجود ناهمخوانی‌های بسیار در درون آن است. این امکان نیز وجود دارد که  رقابتهای درونی به تغییر سیاسی مهمی بیانجامند. برغم کاستی‌های مهم در نظام سیاسی ایران، این رژیم از قوامی برخوردار است که رژیم‌های عرب از آن برخوردار نیستند. اغلب ایرانیان نیز آماده نیستند دست به انقلاب جدیدی بزنند.

● هم رژیم ایران و هم مردم این کشور ثابت کرده‌اند که توانائی مقابله با مشکلاتی بسیار بزرگ‌تر از آن‌را دارند که مجازات‌های امریکا می‌تواند ایجاد کنند. آنها هشت سال جنگ ایران و عراق را تحمل کردند. حتی بعد از آن‌که صدام، آغازگر جنگ، خواهان متارکه شد، ایرانیان جنگ را ادامه دادند. بدیهی است وقتی از بیرون فشار وارد می‌شود، برای مقابله با آن، رژیم و مردم روی به مقاومت می‌آورند.

٭ تحول بسیار:

● در طول چهل سالی که از عمر رژیم جمهوری اسلامی می‌گذرد، در طبیعت و سمت‌یابی آن، تحول بسیاری روی داده‌است. اما نه به آن اندازه که اگر فشارها از بیرون وارد نمی‌شدند. اکثریت بزرگی از جمعیت امروز ایران از انقلاب بدین‌سو، بدنیا آمده‌اند. حجاب از شدت خود کاسته‌است و زندگی در خانواده  پر نرمش‌تر و آزادتر گشته‌است. بخصوص برای نصف جمعیت ایران که زنان هستند، وضعیت زنان در کشورهای همسایه ایران در خلیج فارس، بدیل بهتری نیست.

     از منظر منافع امریکا و غربیها که بنگریم، تحول مهم‌تر، تحول در سیاست خارجی ایران است. مدت درازی است که این رژیم امید خود به این‌که انقلابی از نوع انقلاب ایران در کشورهای دیگر روی دهد، را از دست داده‌است. رژیم ایران نیز بهر ترتیب، به حیات خود ادامه می‌دهد. این رژیم به تروریسم دولتی – کشتن مخالفان خود در تبعید – چند سالی است پایان بخشیده‌است. از جمله بدین‌خاطر که رژیم ایران می‌خواهد با اروپا روابط عادی و سودمند داشته باشد.

     تحول بعدی جمهوری اسلامی ایران و سیاست‌هایش در سالهای آینده، رابطه مستقیم دارد با میزان تعامل سیاسی و اقتصادی عادی با بقیه دنیا. انزوا و تنبیه حجت‌ سخت سران را قوت می‌بخشد. حجت آنها این‌است که تعامل با غرب نه ممکن است و نه می‌توان انتظاری از آن داشت. تقویت موقعیت سخت‌سران چشم انداز تغییر سیاسی و آزادکردن بیشتر را تنگ می‌کند.

     بعکس، افزایش داد و ستد با ایران و سرمایه‌گذاریهای خارجی در ایران و رشد اقتصادی که ببار می‌آورند، موقعیت کسانی را تقویت می‌کند که خواهان عادی کردن رابطه‌ها با دنیای خارج و تحول اجتماعی مسالمت آمیز  هستند. موقعیت کسانی تقویت می‌شود که می‌خواهند رژیم و اقتصاد را از دست کسانی خارج کنند که موقعیت خود را از انزوا و فشارهای اقتصادی دارند که بر ایران وارد می‌شوند.

زمان دیگر تغییر بالقوه در سیاست ایران، زمان گزینش رهبری به جای علی خامنه‌ای 77 ساله‌ای است که از سلامت خوبی برخوردار نیست. در تهران، سخن از آن می‌رود که زمان تعیین جانشین خامنه‌ای، زمان تبیین دوباره نقش رهبر نیز هست. دقیق بخواهیم، سخن ازآن بمیان است که، در ایران نیز، رهبر نقشی نزدیک به نقشی را پیدا کند که آیةالله سیستانی در عراق دارد.  این تحول مهم ، نقش رهبر را غیر از آن می‌کند که خمینی به خود داده بود.

     در امریکا، آنها که در پی تغییر دادن رژیم ایران هستند، باید بدانند که بهترین روش برای وصول به این مقصود، این‌است که بگذارند روند کنونی تغییر در ایران به نتیجه بیانجامد و با تعامل بازرگانی و غیر آن، مشوق این تغییر بگردند. تغییر نمی‌تواند ناگهانی و خشن انجام بگیرد. احتمال چنین تغییری آنهم در جهتی سازگار با منافع غرب، ناچیز است.

     جریان تاریخ ایران، بسمت آزادی است بشرط آن‌که ما، از بیرون، با سیاستی ابلهانه، یعنی منزوی کردن و تحریم‌کردن و تقلا برای تغییر رژیم، مانع ایجاد نکنیم.

٭ یکبار دیگر خاطر نشان کنیم که فشار از بیرون سبب تثبیت رژیم می‌شود و نه تغییر آن:

● از انقلاب بدین‌سو،امریکا و انگلیس و اسرائیل، با همدستی تشنگان قدرت، با گروگان‌گیری و به دنبال آن، تجاوز نظامی به ایران که توأم شد با تحریم اقتصادی و سپس سیاست منزوی کردن ایران و تشدید مجازاتهای اقتصادی و بکاربردن عناصر خود فروخته، نخست سبب بازسازی استبداد و سپس تثبیت آن شده‌اند. نوشته پیلار گویای پیدایش وجدان بر اثر سوء فشار از بیرون، نزد اندک شماری از تحلیل‌گران غرب است. اما نویسنده همین نوشته امور مهمی را از قلم انداخته‌است.

    اکثریت بزرگ تحلیل‌گران و نیز سیاست‌گذاران چرا واقعیت را وارونه می‌بینند؟ زیرا منافع امریکا را در وجود رژیم ولایت مطلقه فقیهی ناتوان می‌بینند. وجود این رژیم منافع امریکایِ فاقدِ توان پیشین را تأمین می‌کند. منافع قدرتی که اینک در موضع دفاع است، تضعیف مداوم کشورها و بسا تجزیه آنها است. واقعیتی که مخالفت آشکار ترامپ با اتحادیه اروپا است، هم گویای از دست رفتن موقعیت امریکا بمثابه تنها ابر قدرت جهان است و هم بیانگر نیاز رو بشدت امریکا به ضعیف شدن کشورهای رقیب و نیز کشورهائی است که تا این زمان منطقه نفوذ امریکا بوده‌اند.

     بدین‌قرار، هرگاه سیاست ترامپ تغییر رژیم در ایران بود، می‌باید از فشارها می‌کاست. چراکه وجود فشارها، هم جنبش برای تغییر و هم وضعیت بعد از تغییر را نامطمئن و بسا بسیار ترسناک (تجربه‌های لیبی و عراق و افغانستان و سوریه) می‌کند.  در نوشته پیلار که تأمل کنیم، بیاد می‌آوریم:

● که در دوره خمینی نیز ایران گیتی‌ها از طریق اسرائیل از ریگان تقاضای حمایت کرده بودند و گفته بودند حاضرند خمینی را نیز بکشند. وعده داده بودند که دولتی میانه‌رو را تشکیل خواهند داد. نتیجه آن رهبر شدن خامنه‌ای با جعل نامه و قول از  قلم و زبان خمینی و ادامه رژیم خیانت و جنایت و فساد گستر شد. سنجش پیلار از وضعیت ایران بعد از مرگ خامنه‌ای و نقش ناظر پیداکردن «رهبر آینده»، یادآور آن پیام است. بنابر نوشته، او زبان مقام یا مقامهائی از رژیم شده‌است .

● رژیم ایران، اگر ریشه می‌جست و از دوام حیات خود مطمئن می‌بود، نیاز به ایجاد بحرانهای بس پرخطر نداشت. نیاز به محور کردن امریکا در سیاست داخلی و خارجی  خود نداشت. نیاز به متحقق کردن هدفهای انقلاب ایران داشت. بازسازی استبداد ضدیت با انقلاب ایران بود و نیاز به وابستگی داشت. وابستگی از نوع وابستگی رژیم شاه کارآئی خود را از دست داده بود. در امریکا، گرایشهای راست که اینک ترامپ از آنها نمایندگی می‌کند، نیاز شدید به بحران‌ها و جنگها دارند. جهان خالی از جنگ و بحران و پر از رشد، گورستان این‌گونه گرایشها است. دولت ولایت مطلقه فقیه حاصل این دو نیاز است. این رژیم تک پایه نه ریشه می‌یابد و نه دوام می‌جوید. از این‌رو است که بحران‌ها و فشار از بیرون شیشه عمرش هستند. بدین‌خاطر است که تغییر رژیم از درون و بدست مردم ایران شدنی است و، از بیرون، غربی در موضع دفاعی نه سودی در تغییر رژیم دارد و نه بدان توانا است. وگرنه، غرب می‌داند که تغییر رژیم نیازمند به صفر رساندن فشار  به مردم ایران است. و

● هرگاه فشار از بیرون تنها بر رژیم وارد می‌شد و فشار از نوعی بود که رژیم نمی‌توانست آن را به مردم انتقال دهد، وضعیت وارونه می‌شد: این‌بار، رژیم تحت دو فشار، یکی فشار مردم کشور و دیگری فشار از بیرون قرار می‌گرفت و، بدون وارد شدن آسیبی، بدست مردم کشور و بدون مداخله خارجی، تغییر می‌کرد. نماینده امریکا در سازمان ملل متحد می‌گوید: ما باید صدای ندا آقا سلطان باشیم. اما ندا آقا سلطان در خط استقلال و آزادی و مخالف سلطه بیگانه بر ایران، بنابراین مخالف فشار به  مردم ایران از بیرون بود. پس اگر ترامپ براستی خواهان تغییر رژیم ایران بود، باید وارونه سیاستی را به اجرا می‌گذاشت که اینک، در سود رژیم ولایت مطلقه فقیه و البته منافع امریکا از دید او ، اجرا می‌کند.


Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter