صوتی

رفراندوم سال ۵۸ و قانون اساسی

عصر جدید: در همه پرسی 12 فروردین سال 58، تنها یک گزینه به مردم ارائه شد: جمهوری اسلامی آری یا خیر؟! صرف نظر از اینکه نتیجه 98/2 در صد بوی تقلب میدهد و احتمالا در آن زمان، حتی طرفداران سلطنت نیز بیش از 1/8 در صد بوده اند، آیا نحوه برگزاری این همه پرسی را دموکراتیک میدانید؟ بر فرض که آقای خمینی و سران حزب جمهوری اسلامی به انقلاب مردم خیانت نمیکردند و امثال آقای خلخالی دست به جنایت نمیزدند، هنرمندان مورد آزار قرار نمیگرفتند، همچنین کودتای ننگین سال 60 نیز اتفاق نمی افتاد، و مجبور به ترک وطن نمی شدند، آیا دولتی که با چنین همه پرسی ای روی کار آمده بود را دموکراتیک میدانستید؟ اگر خیر، آیا به برگزاری چنین همه پرسی و نتایج عجیب آن اعتراض کردید؟ اگر آری، کی و چگونه؟ و اگر خیر، چرا؟

جهت شنیدن صدای مصاحبه لطفا اینجا را کلیک کنید

بنی صدر: وضعیت امروز غیر از وضعیت آنروز یعنی آغاز انقلاب است. امروز وضعیت ولایت مطلقه فقیه است، آنروز ولایت جمهور مردم بود! سئوال می گوید که سئوال کنندگان گرامی و همینطور مردم ایران از ابتدا شروع نمی کنند و از یک زمان به بعد شروع می کنند و از معلول شروع می کنند و نه از علت! من چند نوبت راجع به این رفراندوم صحبت کردم و نظرم را گفتم. حالا دوباره می پرسند من هم دوباره پاسخ می دهم. آنچه راجع به رفراندوم و مراجعه به آرای عمومی واقع شد معلول است، علت چیست؟  چیزی که مهم است علت است چون آن علت را اگر نشناسیم و همچنان از آن غفلت کنیم و گمان کنیم که آنچه بر سر مردم ایران آمده نتیجه یک سئوال است که از مردم شده و مردم به آن سئوال بله گفتند نمی توانیم تجربه را تصحیح کنیم و انقلاب را به هدف خود برسانیم و وضعیت کشور اینطور می شود که شده! بله آقای مهندس بازرگان بعنوان حکومت موقت سه سئوال را مطرح کرد، شورای انقلاب هم با این سه سئوال موافق بود. پس جواب سئوال شما در باره اینکه ما موافق بودیم با اینکه یک سئوال داده شود، نه ما موافق نبودیم. البته فرقی هم نمی کرد. در مراجعه به آراء عمومی معمولا یک سوال میشود. ما میگفتیم به لحاظ اینکه جامعه در حال عبور کردن یک نظام به نظام دیگر است، بهتر این است که تمام تمایل های گوناگون، حداقل در سه گرایش مختلف که آقای مهندس بازرگان و حکومت وی سنجیده بودند، به رای عمومی گذاشته شود. آقای خمینی گفت: خیر، جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر.

 حال فرض کنیم که حکومت میگفت و سه پرسش را به اجرا میگذاشت. با توجه به جمله آقای خمینی که می گفت من به جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر رای می دهم، با وضعیت آن روز،  حتی اگر فرض کنیم که تقلب هم شده باشد، تقلب آنگونه نبوده که نتایج را تغییر دهد،  90 درصد مردم به گفته آقای خمینی عمل میکردند ،نه، 80 درصد رای میدادند. نه 70 درصد رای میدادند. میدانید که 50 بعلاوه یک درصد کافی است. در هر صورت او با یک اکثریت عظیمی رای می آورد و اینکه وضعیت را طوری میکرد که از ابتدا آقای خمینی حتی تن به همان قانون اساسی بر اساس ولایت جمهور مردم هم که پسش نویس قانون اساسی شد، نمیداد. میگفت: 3 پیشنهاد شده است و مردم پیشنهاد من را قبول کرده اند و من هم میگویم: ولایت فقیه و یا ولایت مطلقه فقیه. با این حال من به همین هم اکتفاء نکردم. چیز مهمی به نام روش وجود دارد که میگوید: به قول کسی که یک موقعیتی دارد،( که آقای خمینی داشت) و حق نیست، نباید اکتفاء کرد. باید راهی جست برای اینکه حق به کرسی بنشیند. به قم رفتم و با آقای خمینی صحبت کردم که مگر شما نگفتید که جمهوری اسلامی یعنی ولایت جمهور مردم، مگر حتی بیشتر از این نگفتید که این مردم هستند که در اداره کشور خویش شرکت میکنند؟! اینها را در جلوی دنیا گفتید، آیا میخواهید از آن عدول کنید؟! گفت: نه نمیخواهم عدول کنم. پس اینجا ما از ایشان یک قولی گرفتیم، در جا به مسجد اعظم  قم رفتم و سخنرانی کردم و همین  مطلب را در آنجا تکرار کردم که جمهوری اسلامی یعنی ولایت جمهور مردم بلحاظ اینکه اسلام اصل را بر استقلال وآزادی هر شهروند میگذارد و اینکه در این جمهوری امور شورای است و مردم در اداره امور خود بطور مستقیم شرکت خواهند کرد. خوب حال آن سوال، جوابی دقیقتر پیدا کرد. بعد مردم رای دادند. اینکه 98.2 درصد نبوده است که احتمالا هم همینطور است و درصد ها صحیح نیست. اما بدون تردید اکثریت مردم ایران به آن رای دادند. که آن رای مساوی است با ولایت جمهور مردم که مساوی است با مشارکت مردم در امور خویش. حال بر این مبنا پیش نویس قانون اساسی تهیه شد. علت دبه آقای خمینی و دستیاران ایشان است. اگر این نکته را نبینید دائما بر روی این میروید که تمام تقصیرها بر زیر سر این جمله است. نه هیچ تقصیری در این جمله نیست. تقصیر با آقای خمینی است که نه به عهدی که در برابر دنیا با مردم ایران بسته بود وفا کرد، نه به قولی که در قم به مردم ایران داد و من هم  رفتم در مسجد اعظم تکرار کردم وفا کرد، البته پیش نویس بر مبنای ولایت جمهور مردم تهیه شد.

 حالا به این مناسبت لازم است تاریخچه ای از تعیین قانون اساسی بگویم تا دقیق معلوم بشود که علت را که قدرتمداری و قدرت پرستی است اگر ازش غفلت بکنید هیچ وقت خود را نمیتوانید از  بندگی قدرت رها بکنید. آقای خمینی در نوفل لو شاتو از آقای حبیبی خواسته بود که یک قانون اساسی تهیه بکند. او هم  متنی را تهیه کرده بود و  بعد در ایران  آن طور که من در ذهنم هست با آقای لاهیجی و احتمالا آقای کاتوزیان و برادر بزرگتر من آقای فتح الله بنی صدر، البته آقای لاهیجی این را خوب توضیح داده اند .اینها آن را دوباره باز نگری می کنند تا اینکه آقای دکتر سحابی ،وزیر مشاور، دعوتی به عمل آورد و من هم  رفتم، دیدیم کسان دیگری هم دعوت شده اند، آنها که الآن در ذهن من مانده است اینها هستند: آقایان دکتر سنجابی، دکتر صحت که از حزب ملت ایران بود، دو قاضی از دیوان عالی که اسامیشان یادم نیست، آقای مهندس سحابی و خود من و آقای لاهیجی که یکی دو جلسه شاید هم یک جلسه آمد و دیگر نیامد و احتمال می دهم آقای مطهری. اعضای کمیسیون جدید آن متن قبلی را خواندند.  پیشنهاد آقای دکتر سنجابی که استاد حقوق بود این شد که از نو، اصل به اصل، سامانه مند، نظاممند پیش برویم. متن تهیه شد، بعد این متن رفت در شورای انقلاب، در شورای انقلاب، اصل به اصل طرح و موضوع گفتگو شد، یک اصلاحاتی هم در آن صورت گرفت و به اتفاق آرا،اصل به اصل نهایی و تصویب شد.  برای آقای خمینی و مراجع تقلید قم، آنها که من یادم است، آقایان گلپایگانی، شریعتمداری، مرعشی، حالا اگر دیگرانی هم بوده من در ذهنم نیست فرستاده شد .چند روزی بعد آقای دکتر سحابی تلفن کرد، جمله ای را گفت که من برای اینکه چند بار آن را  در ذهنم طرح کردم در خاطرم مانده است این بود، گفت این آقا باز خراب کرد، منظورش آقای خمینی بود. گفتم چه را خراب کرد؟ گفت قانون اساسی را. گفتم چطور خراب کرد؟ گفت هشت تا ایراد گرفته است. به اتفاق آقای موسوی اردبیلی که خوب یادم هست، آقای دکتر سحابی و آقای بهشتی هم  یادم نیست که بود یا نه، یادم نیست ولی آقای موسوی اردبیلی یادم هست، رفتیم پیش آقای خمینی، آقای موسوی اردبیلی به ایشان گفت، آقا، این قانون اساسی منتشر شده است، روشنفکر و روحانی و مراجع، همه قبول کرده اند، متن خوبی هم شده است، حالا اگر شما ان قلت بکنید دوباره می افتیم توی دردسر. اجازه بدهید همان متنی که در شورای انقلاب تصویب شده است مبنا قرار بگیرد، اگر نه، حالا ما در اینجا حاضر هستیم اشکالات را بیان بفرمائید تا یک به یک رسیدگی بشود. اشکالات طرح شد، شش تا از آن فی المجلس رفع شد. دوتا ماند، یک اشکال مربوط میشد به اینکه ایشان می گفت زن نمیتواند رئیس جمهور بشود. من به ایشان گفتم آقا شما در فرانسه گفتید که زن هم میتواند رئیس جمهور بشود و ما نپذیرفتیم که آن را بر داریم و اصل را تغییر بدهیم. ایراد دومی که ماند مربوط به شورای نگهبان بود. ما به ترتیبی اصل را تنظیم کرده بودیم که به اصطلاح ملاک اکثریت باشد و نه فقهای شورای نگهبان. ایشان می گفت که نه، در آنچه که به انطباق قانون با شرع مربوط  است اکثریت فقها باید ملاک باشد. ما هم می گفتیم که می فرمائید آن حقوقدانان مسلمان نیستند و از احکام چیزی سرشان نمیشود؟ این حرف درستی نیست و این را هم ما نپذیرفتیم که تغییر بکند. آن وقت صحبت از مجلس موسسان بود و قرار شد این برود در مجلس موسسان و هر چه آن مجلس تصویب کرد. آقای دکتر سحابی هم راضی شد چون دید ما رفتیم و آن خرابی را به قول ایشان جبران کردیم و بر گشتیم. مدتی گذشت. گفتند برویم قم نزد آقای خمینی چون بحثی در این شد که آیا به رفراندوم گذاشته بشود یا برود در مجلس موسسان که ما گفتیم آقا این چه سئوالی است، آقای خمینی خود حکم نخست وزیری مهندس بازرگان را نوشته با این وظیفه که تهیه قانون اساسی و تشکیل مجلس موسسان برای بررسی آن قانون اساسی، حالا چگونه بگوئیم رفراندوم؟حالا ما طمع کردیم. این جا است که ما موفق شدیم و یک قانون اساسی بر اصل ولایت جمهور مردم تهیه کردیم حتی زیر بار آن دو اصل هم نرفتیم و آنجه را که آقای خمینی می گفت را قبول نکردیم. او هم انصافا فشاری نیاورد. حالا رفتیم قم، من با آقای طالقانی در ماشین ایشان رفتیم ،ماشین ایشان هم شبیه مینی بوس بود، زره داشت، گفتند این ماشینی بوده است که این سر لشکر امریکایی (هایزر) که فرستاده بودند برای اینکه حکومت بختیار را نگهدارد و انقلاب را بخوابند سوارش می شده است. به هر حال با آن خودرو رفتیم قم. شب هم رفتیم منزل مرحوم تولیت و تا دیرگاه شب هم با آقای طالقانی بحث کردیم. صبح هم قبل از ینکه برویم پیش آقای خمینی در حیاط قدم می زدیم و حرف می زدیم. من صحبت این خطر استبداد به نام دین را طرح می کردم، که باید مقاومت کرد و نگذاشت و از این صحبت ها. ایشان هم یک دفعه ایستاد و گفت سید من را با خمینی طرف نکن. من را با خمینی طرف نکن، من با او طرف نمیشوم، گفتم به اینکه نه، من که نمیخواهم شما با او طرف بشی، میخواهم بر سر جلوگیری از استبداد ایستادگی کنیم، نگذاریم استبداد بشود چون اگر استبداد بشود اول خود آقای خمینی خراب میشود.

بهر حال، رفتیم منزل آقای خمینی، آنجا، من، آقای مهندس سحابی از شورای انقلاب، آقای مهندس بازرگان نخست وزیر، آقای دکتر سحابی وزیر مشاور، طرفدار مجلس مؤسسان بودیم، تا اینجا روش درست بود. از اینجا به بعد روش نادرست بود که هیچ وقت آدم نباید بگوید که یک مقامی است و حرفش هم در رو دارد و حرفی زده است و غلط هم هست، ولی خوب، گفته است دیگر، باید بشود. نه، میشود تصحیحش کرد، باید ایستاد که آن بشود حق. همین روش را من در مجلس خبرگان هم بکار بردم. اما این که دارم میگویم روش نادرست است. خوب، ما بیخودی طمع کردیم که فکر میکردیم مجلس مؤسسان 600-700 نفر نماینده خواهد بود و آنها 600-700 نفر روحانی که ندارند ببرند توی مجلس، بنا بر این میشود قانون اساسی بهتر از آنچه تهیه شده است تهیه کرد. اشتباه بود. هرگاه ما هم میگفتیم رفراندم و رفراندم میشد چیزی به اسم ولایت فقیه وجود نداشت الآن هم این سوال را کسی نمی پرسید که چرا آن یک سوال را کردند. نخیر ما ایستادگی کردیم و آقای هاشمی رفسنجانی گفت آقا بیخود اصرار نکنید شما خیال میکنید کی می آید توی مجلس؟ یک عده قشری میآیند آنجا و یک فلان میکنند توی قانون اساسی. قانون اساسی به این خوبی تهیه شده، مراجع قبول کردند، روشنفکرها قبول کردند، حقوقدان ها قبول کردند، همین را بگذاریم به رفراندم تمام بشود. این وسط آقای طالقانی گفت نه مؤسسان ، نه رفراندم، خبرگان، از هر استانی چهار، پنج نفر، حدود هفتاد نفر انتخاب بشوند و آنها قانون اساسی را بررسی کنند بعد هم گذاشته بشود به رفراندم. آقای خمینی گفت این بسیار عالی شد. من گفتم آقا این عالی نشد. دنیا خواب که نیست، بیدار هستند همه، میگویند مثل دستگاه پاپی است، این مجلس خبرگان همان است که پاپها تشکیل میدهند و شما دارید همان کار را میکنید. آقای بهشتی گفت ما ترتیبی میدهیم که دوسوم کلاهی بشود، یعنی غیر روحانی، یک سوم روحانی که خیال شما راحت بشود، یعنی روحانی را به تعداد زیاد نامزد نمیکنیم، فضا را باز میگذاریم که غیر روحانی نامزد بشوند و عضو آن مجلس بشوند. بعد رفتیم توی مجلس دیدیم که در عمل آنهایی که ایشان کلاهی میگفت، صد رحمت به آن عمامه دارها، چون اینها بعضیشان دوآتشی طرفدار ولایت فقیه حتی طرفدار ولایت مطلقه فقیه هم بودند. قبل از مجلس هم یک متنی به امضای آقای منتظری و آقای حسن آیت امضاء شده بود بر اصل اینکه پیش نویس قانون اساسی نادرست است، اصل باید بر مبنای ولایت مطلقه فقیه، کلمه مطلقه را نداشت ولی 16 اختیار برای فقیه داشت الآن که پیش نویس را باز نگری کردند 11 اختیار آوردند حالا رفتیم توی مجلس دیدیم نه، ما یک اقلیت کوچک هستیم. آن اکثریت گفت ما این پیش نویس را قبول نداریم از نو قانون اساسی مینویسیم بر مبنای ولایت فقیه. پیشنهاد کردم به آن اقلیت، جمع شدیم با آقای طالقانی و آن سه، چهار نفر دیگر یک اعلامیه بدهیم که ما استعفا میدهیم برای اینکه شما مردم ما را انتخاب کرده بودید برای بررسی پیش نویس قانون اساسی نه نوشتن یک قانون اساسی جدید. این یک وکالت فضولی است و این آقایان حق ندارند، این مجلس حق ندارد این کار را بکند. آقای طالقانی گفت این کار بی فایده است برای اینکه چماغ آقای خمینی میآید توی سر همه ما و آن مطلقه را تصویب میکند. بایستیم و قدم به قدم مقاومت بکنیم بلکه مانع از این بشویم که مبنا همین ولایت فقیه تصویب بشود با این 16 اختیار. قرار شد بایستیم ولی در عمل کی ایستاد کی نایستاد موضوع بحث ما نیست و وقت ما اجازه اینرا نمیدهد. به هر حال ایستادیم، بعد من با آقای منتظری صحبت  کردم و قانع کردم ایشان را به نظارت فقیه. آن 16 اختیار رفت پی کارش قرار شد فقیه نظارت بکند. قانون اساسی تهیه شد بر مبنای نظارت فقیه. آوردیم توی مجلس عمومی چون قبلا در یک کمیسیون تهیه میشد و بعد میآمد توی مجلس. آنجا آقای آیت گفت این که شد شیر بی یال و دم و اشکم اقلا فرماندهی کل قوا به رهبر داده بشود. باز دوباره همان روش را بکار بردیم که ایشان به چه طریق میخواهد فرماندهی کل قوا را اعمال کند؟ بالاخره آن هم تقسیم شد به فرماندهی در عمل که با رئیس جمهوری شد، اینکه من میگویم آقای خمینی حق نداشت عزل کند به این جهت است، و نصب چند مقام که با آقای خمینی شد، با رهبر شد، آن هم با پیشنهاد شورای عالی دفاع یعنی اختیار نصب و عزل مستقیم نداشت، این شد پیش نویس. خوب، حالا آقای خمینی به این هم عمل نکرد، به این هم عمل می کرد استبدادی در کار نبود. به این هم عمل نکرد تا وقتی که کودتای خرداد 60 شد، 75 بار از قانون اساسی تجاوز کرده بود. بعد از آن زمان هم همچنان تجاوز کرد، تا همان مجلس کذایی اول که 70 در صد انتخاباتش هم قلابی بود نامه نوشتند که آقا از این قانون اساسی دیگر چیزی باقی نماند. عذر آورد که جنگ بوده از این به بعد عمل خواهم کرد. آنوقت دانشجویان دانشکده حقوق شماره کردند تا آن زمان شده بود سیصد بار.

اینهاست علت، دنبال علت باشید نه معلول، علت قدرت و قدرتمداری است. هر جا باشد بهترین قانون را هم بنویسی همین آش میشود و همین کاسه. باید دولت حقوق مدار بشود، روابط اداری- سازمانی بر مبنای تقسیم اختیار و مسولیت باشد، رابطه ها بین بالا و پایین را قانون به ترتیبی تنظیم کند که دستور خلاف حق از بالا به پایین قابل صدور نباشد. شما بتوانید یک کشور آزاد و مستقل داشته باشید. به هر حال، ایشان با اینکه قول داد که عمل کند چون دیگر جنگ تمام شده است دیگر عمل خواهد کرد، دم از ولایت مطلقه فقیه زد در جواب آقای خامنه ای. بعد هم به همین اکتفا نکردند یک کمیسیونی را گفتند ایشان مقرر کرده است که باز نگری در قانون اساسی بکند. آن بازنگری اصل را بر ولایت مطلقه فقیه گذاشت، یازده اختیار به آقای فقیه داده است که این آقای روضه خوان شده است آن فقیه صاحب اختیار، تازه اینهم میگود کف اختیارات ولی فقیه است.

حالا با توجه به این توضیحاتی که عرض شد یک قانون اساسی تماما حقوق، هیچ غیر از حقوق تویش نیست، از حقوق انسان، حقوق شهروندی، حقوق ملی، حقوق طبیعت و حقوق ایران به عنوان عضوی از جامعه جهانی تهیه شده است. مراحلی که دارد میگذراند مراحل تدوین نهایی است. امیدوارم به اینکه بطور کامل آماده بشود و نه تنها برای مردم ایران بلکه برای مردم در سراسر جهان یک قانون اساسی راهنما باشد. با این حال عرض میکنم که این قانون هم مانع استبداد نمیشود اگر شما مردم از استقلال و آزادی خود، از حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی خود قافل باشید حقوق طبیعت را هم رعایت نکنید کشورتان را بکنید بیابان که کردید و به عنوان عضو جامعه جهانی به جای اینکه بر مبنای حقوق عمل بکنید این بشود که الآن شده است. کشور در چندین جنگ دخالت بکند و دور تا دور ایران هم پایگاه های نظامی و اطلاعاتی باشد.

شاد و پیروز باشید


Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter