حیله يا خيانت

سر اكتبر سورپرايز

 

 

 

نوشته روبرت پارى

 

ترجمه و تنظیم از ابوالحسن بنى صدر

 

 

 

تنظيم براى سايت

از انتشارات انقلاب اسلامى

 

 

ترجمه اين كتاب اول بار

در روزنامه انقلاب اسلامى

انتشار يافته است

 

 

تاريخ انتشار:24 شهریور 1382

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 توضيحى كوتاه

 

      كتابى كه چكيده آن را در دسترس خود مى‏يابيد، نوشته روبرت پارى  Robert Parryاست. نام كتاب:  Trick or Treason , The October Surpirse Mystery است.  كتاب در 1993 انتشار پيدا كرده‏است. بديهى است تحقيق كننده كار را رها نكرده و پس از انتشار كتاب، يافته‏هاى جديد خود را، در باره سازش پنهانى ملاتارياى ايران گيتى با گروه ريگان - بوش، انتشار داده‏است. ترجمه‏هاى اين كارها، به تدريج، در نشريه انقلاب اسلامى، انتشار پيدا خواهند كرد و بگاه پايان پذيرفتن كار، يكجا، در سايت بنى‏صدر و بسا سايتهاى ديگر، در اختيار هموطنان عزيزم قرار خواهند گرفت.

       بموقع است يادآور شوم كه از زمان مراجعه روزنامه نگارى امريكائى و طرح شدن سازش پنهانى دستگاه خمينى با گروه ريگان - بوش، تا امروز، مصاحبه‏ها و مقاله‏هاى بى شمار به كنار، اين هفتمين كتاب است كه نوشته‏است. از 6 كتاب ديگر، جز كتابى كه خود نوشته‏ام، چكيده‏هاى 5 كتاب را به فارسى برگردانده‏ام و منتشر شده‏اند.

     در طول 24 سال كه، در خارج از ايران، تحقيق براى پرده برداشتن از سازشى پنهانى ادامه دارد - سازشى كه اثرى چنان تعيين كننده بر سرنوشت ايران و منطقه داشته‏است -، در ايران، ايران گيتيها همچنان، به استبداد، بر دامنه خيانت و جنايت و فساد مى‏افزايند. در ايران تحت سانسورها و در انيران، در باره گروگانگيرى و بخصوص سازش پنهانى، جز خط استقلال و آزادى، ديگران سكوت گزيده‏اند. بر مردم ايران است كه پرسيدن در باره رفتارهاى هم اهل سياست و هم مدعيان تحقيق را، در باره امورى كه به استقلال و آزادى و رشد مربوط مى‏شوند، حق خويش شناسند و هركس و هر گروه پاسخ شفاف به پرسشى از پرسشهاى آنها نداد، قدرتمدار بشناسند و تردش كنند.

        اما كتابها كه انتشار پيدا كرده‏اند و اينجانب خوانده و يا نوشته‏ام، به ترتيب تاريخ انتشار، عبارتند از:

 1 - طراحان يك ماجرا Interlock نوشته مارك هولبرت Marc Hulbert. اين كتاب در 1982 منتشر شده‏است. نويسنده مصاحبه‏اى طولانى با ابوالحسن بنى‏صدر بعمل آورده‏است.  چكيده كتاب در «گروگانگيرى» آمده‏است.

 2 - اكتبر سورپرايز October Surprise نوشته باربارا هونگر  Barbara Honeggerاست. كتاب در آوريل 1989 انتشار يافته‏است. چكيده كتاب در گروگانگيرى آمده‏است.

 3 -  My Turn To Speak  اثر ابوالحسن بنى‏صدر. اين كتاب نخست به زبان فرانسه، با عنوان «توطئه آيةالله‏ها» منتشر شده‏است. يك گزارشگر فرانسوى، طى روزها، تاريخ دوران مرجع انقلاب را كه بنى‏صدر شرح كرده‏است، بر نوار ضبط و از آن، قسمتى را، با موافقت بنى‏صدر، بصورت كتاب انتشار داده‏است. كتاب به ايتاليائى نيز انتشار يافته‏است.

 4 - سير تحول سياست امريكا در ايران، كتاب دوم، گروگانگيرى، تأليف ابوالحسن بنى‏صدر تاريخ انتشار بهمن 1370 است.

 5 - اكتبر سور پرايز  October Surprise نوشته گارى سيك  Gary Sickكتاب در 1991 انتشار پيدا كرده‏است. چكيده كتاب در «گروگانگيرى» نقل شده‏است.

 6 - گزارش كنگره امريكا در باره اكتبر سورپرايز كه در 1993 با اين عنوان منتشر شده‏است: Joint Report of the Task Force to Investigate

 Certain Allegations Concerning the Holding

  in 0891  of American Hostages by Iran

 )"October Surprise Task Force(

      تصميم به تشكيل كميته تحقيق پس از انتشار كتاب  My Turn To Speakو حضور بنى‏صدر در كميسيون خارجى مجلس نمايندگان اتخاذ شد. رئيس كميسيون، هاميلتون بود و اين اتهام را كه انتخاب ريگان و معاون او بوش حاصل معامله‏اى محرمانه بر سر گروگانها، بوده‏است، براى نظام سياسى امريكا بسيار خطرناك و اثبات چنين اتهامى را مرگبار مى‏دانست. بر اين اساس، مأموريت كميته تحقيق اين بود كه اين خطر را رفع كند. توفيق كامل نيافت. زيرا برغم سانسور مدارك و گزارشها و قلب بعضى از شهادتها، تنها توانست مدعى شود كه نمى‏توان گفت «اكتبر سورپرايز» واقع نشده‏است. اما ما سندى بر وقوع آن بدست نياورديم!

 7 -  پارى در كتاب Trick or Treason , The October Surpirse Mystery ، كه اينك چكيده آن را در دسترس داريد، سانسورها و تقلبهاى كميته تحقيق را بر شمرده‏است. بعد از انتشار كتاب، او تحقيق در باره گزارش كنگره را پى گرفته و حاصل كار خود را انتشار داده‏است. ترجمه‏هاى كارهاى بعدى روبرت پارى را نيز، بمحض توفيق در انجامشان، در اختيار خوانندگان خواهم گذاشت.

 

 ابوالحسن بنى‏صدر

 25 شهريور 1382

 

 چكيده كتاب   October Surpirse MysteryTrick or Treason , Theنوشته روبرت پارى:

 

 

 آريل شارون نخست وزير امروز اسرائيل واسطه ديروز ملاتاريا در خريد اسلحه از امريكا و اسرائيل بود!؟:

 

  روبرت پارى از اينجا شروع مى‏كند كه فروش اسلحه امريكائى به ايران، از تابستان 1981 شروع شد. راستى اينست كه با كودتاى خرداد 60، اجراى توافق محرمانه بر سر گروگانها ميسر شد. پژوهشگر مى‏نويسد:

     بعد از آنكه رونالد ريگان عهده دار رياست جمهورى شد، وزير دفاع اسرائيل، آريل شارون Ariel Sharon  و وزير خارجه وقت امريكا، ژنرال آلساندرهيگ  HaigAlexander M.، در تابستان 1981، مذاكرات محرمانه‏اى انجام دادند. با فروش اسلحه به ايران موافقت بود. بن مناش مى‏افزايد «پيش از آن، موافقت حاصل شده بود اما رسمى نبود. اسلحه موجود در انبار ناتو از آغاز سال 1981، با اجازه امريكا، به ايران فروخته مى‏شد. فروش اسلحه به ايران ادامه يافت. جز در 4 ماه آخر سال 1982. علت آن عصبانيت خمينى بود از شارون

       آن زمان، شارون، وزير دفاع رزم آور اسرائيل، با علنى كردن اين امر كه اسرائيل به ايران اسلحه مى‏فروشد، رهبر بنيادگراى ايران، آية الله روح الله خمينى را در تنگنا قرارداد. اما عصبانيت زود فروخوابيد و جريان اسلحه به ايران، از سر گرفته شد. آخر، هر دو طرف دلايل قوى براى روابط پنهانى خود داشتند.

      پارى اين ادعا را موضوع تحقيق مى‏كند: روابط هيگ و شارون بسيار نزديك بود و مسلم است كه اسرائيل به ايران اسلحه مى‏فروخت.

  كيسى كه رئيس ستاد انتخاباتى ريگان - بوش، در انتخابات رياست جمهورى بود، افتضاح ديگرى ببار آورد كه «مناظره گيت» نام گرفت. توضيح اينكه ريگان و بوش مى‏بايد مناظره‏اى تلويزيونى انجام مى‏دادند. كتابچه حاوى يادداشتهاى كارتر براى اين مناظره را كيسى از يكى از محارم كارتر، دريافت كرده بود.

       كيسى كه در جنگ دوم جهانى سر جاسوس بود، فعاليتهاى كارتر و حكومت او را براى تحصيل آزادى گروگانها، از نزديك، زير نظر داشت. ترس كيسى از آن بود كه در هفته‏هاى پيش از انتخابات رياست جمهورى، گروگانها آزاد شوند و اميد كارتر را براى تجديد انتخاب قطعى بگرداند. اين بود كه كيسى تيم مخصوصى از كاركنان حزب جمهورى و داوطلبان تشكيل داد تادر همه جاى جهان و تمام وقت، هر گونه پيشرفتى در حل مشكل گروگانها را زير نظر بگيرند و او را از آن آگاه كنند.

       اينسان بود كه هيأت تحقيقى كه مجلس امريكا براى تحقيق در باره «مناظره گيت» تشكيل داده‏بود، اشتغال خاطر كيسى به «غافلگيرى اكتبر» را كشف كرد. هيأت نتوانست راز دزديده شدن كتابچه ياداشتها را كشف كند. تحقيق كنندگان اكتبر سورپرايز را پى نگرفتند. آنها فكر كردند رگ حساس حزب جمهورى را پيدا كرده‏اند.

  در نوامبر 1986، من با علاقه مقاله بوب وودوارد BoB Woodward و والتر پينكوس Walter Pincus را در واشنگتن پست خواندم. مقاله مى‏گفت كه حكومت ريگان فروش اسلحه به ايران، از راه اسرائيل، را، از همان سال 1981، چند ماه بعد از تصدى رياست جمهورى، تصويب كرده‏است. اما آن زمان به اين صرافت نيفتادم كه با اين معاملات، پيش از آنكه ريگان عهده دار رياست جمهورى شود، موافقت شده‏است.

       در آوريل 1987، آلفونسو چاردى Alfonso Chrdy در ميامى هرالد، قطعه‏اى از پازل رابطه ريگان با ايران را يافت. اين گزارشگر سخت كوش كه با من در تحقيق پيرامون فعاليتهاى محرمانه سرهنگ اوليويه نورث در ماجراى ايران - كنترا رقابت داشت، كشف كرد كه 3 تن از فعالان ستاد انتخاباتى ريگان، در هتل لانفان پلازا L'Enfant Plaza، در واشنگتن، در سپتامبر 1980، با فرستاده ايرانى مرموز ديدار كرده‏اند.  بنا بر فرض، فرستاده ايرانى پيشنهاد كرده‏است كه گروگانها به ترتيبى آزاد شوند كه موجب پيروزى ريگان در انتخابات رياست جمهورى امريكا شود. مشاوران ريگان يعنى ريچارد آلن و لورانس سيلبرمن و روبرت مك فارلين اصرار مى‏ورزند كه آنها پيشنهاد را نپذيرفته‏اند. اما آنها نام فرستنده را بياد نمى‏آورند.

        و در 3 اوت 1987، فلورا لويس Flora Lewis در نيويورك تايمز نوشت كه رئيس جمهورى پيشين ايران، ابوالحسن بنى‏صدر، در تبعيد گاه خود، پاريس، گفته است نمايندگان ريگان در اكتبر 1980، معامله‏اى بر سر گروگانها با فرستاده‏هاى ملاتاريا بعمل آورده‏اند. بخاطر اين معامله، ملاتاريا حل مشكل گروگانها را با حكومت كارتر معوق گذاشت. با وجود اين، در واشنگتن، نادر بودند روزنامه نگارانى كه قول رئيس جمهورى خلع يد شده را جدى بگيرند.

  پس از بن مناش، پارى به سراغ ريچارد برنك Brenek مى‏رود و صحت اظهارات او را ارزيابى مى‏كند. برنك يك امريكائى است كه مدعى شد در ماجراى اكتبر سورپرايز بوده‏است و بوش عضو هيأت مذاكره كننده با نمايندگان خمينى بوده و او را در پاريس ديده‏است. علت تحقيق در باره اظهارات برنك نيز اينست كه حكومت امريكا او را دروغگو خواند و بر ضدش به دادگاه شكايت كرد و در دادگاه بازنده شد. پارى مى‏نويسد: به توليد كنندگان فرونت لاين  Frontline گفتم: «من نمى‏دانم در اين محاكمه چرا حكومت بازنده شد. اما اگر حكومت نتوانست ثابت كند برنك دروغ مى‏گويد، لاجرم واقعيتى وجود دارد و كارى انجام گرفته‏است.»

     حدس مى‏زنم دادستان دنور  Denverاز شهادت برنك در مورد ديگرى عصبانى بوده است. شايد فكر كرده است او بايد نكاتى در خور تأملى را در واشنگتن شنيده باشد. بهر رو، دادستان بى آنكه خواسته باشد، توجه مطبوعات را به ماجراى اكتبر سورپرايز جلب كرد.

        نظر نامساعد من نسبت به برنك تغيير كرد. علت نيز اين بود كه تاريخ گزارش  DIA(ديفنس انتليجنت آژنسى) 3 روز پيش از آنست كه ريگان اجازه فروش موشك تاو به ايران را محرمانه امضاء كند. پس آگاهى برنك در خور توجه بود. در اوائل 1986، وقتى برنك با وكيل مدافع خود در باره فروش اسلحه توسط امريكا به ايران سخن مى‏گفت، اين معامله سرى‏ترين اسرار در واشنگتن بود. بنا بر اين، او بايد به اطلاعات بسيار حساسى دسترسى مى‏داشت.

       تدارك محاكمه يك سال بطول انجاميد. دايره سرى اف بى آى گزارشى را ارائه كرد كه بنا بر آن، جورج بوش در 19 اكتبر 1980، در چوى چيس كانترى كلوب  ClubChevy Chase Country در مريلند بوده‏است. اما اف بى آى نتوانست ثبتى از حضور بوش در اين باشگاه بيابد و يا كسى را پيدا كند كه بوش را در باشگاه ديده‏باشد. و نيز حكومت نتوانست مدركى ارائه كند كه نشان دهد كيسى و گرگ Gregg در آن تاريخ، در امريكا بوده‏اند.

        دو مأمور حفاظت از جان بوش در روزهاى 19 و 20 اكتبر 1980، ويليام هودسن  Hudsonو بئونارد تانيس Tanis، هر دو تكذيب كردند كه بوش در آن روزها خاك امريكا را ترك گفته باشد. اما در بازپرسى، هردو پذيرفتند كه آن روزها، در مدتى كه بوش در خانه بوده‏است، او را نديده‏اند. و نيز نتوانستند بطور دقيق بگويند ساعات كارشان چه وقت آغاز و كى پايان پذيرفته‏است.

        شگفتى آور اينكه اوروك O'Rouke از ثبت گزارشهاى محرمانه در باره گذران بوش در روز مورد سئوال، خود دارى كرد. رونوشتهاى سانسور شده آن مدارك در اختيار دو طرف دعوا گذاشته شد. اما اوروك نه اوراق را سند تلقى كرد و نه از مأموران مخفى خواست به يادداشتهائى كه مى‏توانند به حافظه آنها كمك كند، مراجعه كنند و بگويند در آن روز بوش چه مى‏كرد. ممكن است اورك بيم داشته است مدارك بسختى سانسور شده دايره محرمانه اف بى آى در ميان اعضاى هيأت منصفه اين ظن را بر انگيزد كه چرا اينهمه قسمت از مدارك سياه و سانسور شده‏اند.

       بدنبال دو مأمور سرى، دو منشى در دادگاه شهادت دادند كه در 1980، در ستاد انتخاباتى ريگان - بوش، در آرلينگتن واقع در ويرجنيا، براى كيسى كار مى‏كردند. وقتى اوروك از باربارا هيوارد Hayward و مارى كاستلو Castello، دو منشى كيسى پرسيد: آيا كسى در آخرين ماه مبارزات انتخاباتى امريكا را ترك گفت يا خير؟ هردو پاسخ دادند: نه. اما بازجوئى معلوم كرد كه اين دو منشى همواره با كيسى همراه نبوده‏اند. او هر از چندى به سفر مى‏رفته است و سفرهاى خود را از آنها، پنهان نگاه مى‏داشته است. بارديگر، اوروك از وارد كردن مدارك مربوط به سفر كيسى و او، در پرونده، خوددارى كرد.

         شاهد بعدى ريچارد گرگ بود. او از صاحب منصبان سيا بود كه مشاور امنيتى بوش شده بود. بهنگام معامله بر سر گروگانها، او در شوراى امنيت ملى كار مى‏كرد. او در دادگاه شهادت داد كه تعطيلات 18 و 19 اكتبر 1980 در هيچ كجاى پاريس نبوده‏است. او دست زن و دختر خود را گرفته و به برتانى بيچ در دلاور Delaware به اقامتگاه تابستانى دوست خود برده‏است. بياد مى‏آورد كه هر سه در يكى از روزها شنا كرده‏اند. براى شنا، آب به اندازه كافى گرم بود. ما مقدارى تنيس بازى كرديم. پياده روى كرديم. دو شنبه 20 اكتبر نيز همسر و دختر خود را به واشنگتن بازگرداندم و بكار خود درشوراى امنيت ملى بازگشتم.

         او سفر به پاريس و گفتگو با ايرانيها را تكذيب كرد. او  نه كارت بانكى و نه رسيدهاى رستوانها و نه هيچ مدركى از گذران ايام تعطيلات آخر هفته خود و خانواده‏اش در محلى كه مى‏گفت، نداشت. تا وسط بعد از ظهر روز دوشنبه نيز مدركى ارائه نكرد كه گوياى حضورش در محلى باشد.

        گرگ براى اثبات درستى شهادتش، عكسهائى را از خود و همسر و دخترش در بيچ، نشان داد. اما در عكسها نه محل مشخص بود و نه تاريخى ثبت شده بود. گرك لباس شنا بر تن داشت و دو زن لباس سبك تابستانى بر تن داشتند. عكسها نشان مى‏دادند كه روز آفتابى بوده است. حال آنكه گرگ در شهادت خود گفته بود آن روزها سرد بوده‏اند. گرك بياد نمى‏آورد عكسها را شنبه گرفته‏اند يا يك شنبه. اما بياد مى‏آورد كه اول بعد از ظهر كه آب هنوز گرم بوده، شنا كرده‏است. مهر پشت عكس نشان مى‏دهد كه عكسها در «اكتبر 1980» ظاهر شده‏اند.

       اورك از همسر و دختر او در باره درستى شهادت گرك نپرسيد و اين اشتباه وخيمى بود. اين امر كه  همسر و دختر گرگ نمى‏توانند و يا نمى‏خواهند شهادت گرگ را تأييد كنند، در هيأت منصفه، ظن برانگيخت.

        عكسهائى هم كه گرك را در لباس شنا نشان مى‏دادند، به شهادت گرگ زيان رساندند. زيرا وكيل مدافع برنك به ايستگاه بوب لينوت  Bob Lynottمراجعه كرد. ايستگاه تلويزيونى قديمى در پورت لند كه به «آقاى هواسنج» معروف است. هواشناسى تصديق كرد كه در آن تعطيلات آخر هفته ماه اكتبر 1980، در بتانى بيچ، هوا منقلب بوده‏و با هوائى كه عكسها نشان مى‏دادند نمى‏خواند.

       لينوت گفت: من صد در صد مطمئن هستم كه عكسها در 18 اكتبر 1980 گرفته نشده‏اند. 90 درصد مطمئن هستم كه در 19 اكتبر گرفته نشده‏اند. لينوت عبور جبهه هواى سرد را در اوائل صبح يك شنبه 19 اكتبر از دلاور تشريح كرد كه باران آرامى، سرما را ببار آورد. در بيچ، سوز سخت شمالى مى‏وزيد.

       در بتانى بيچ، اواخر بعد از ظهر، كمى از شدت سرما كاسته شد. هوا آفتابى شد و ممكن است آن زمان عكس گرفته شده باشد. اما لينوت مى‏پرسيد: در عكسها، گرگ خندان و راحت است آيا او با وجود سوز سخت شمالى در 19 اكتبر، مى‏توانست اين قيافه خندان و راحت را داشته باشد!

       برنك مدعى بود كه ديدار فرستادگان ريگان - بوش با فرستادگان خمينى در پاريس، در هتل والدورف - فلوريدا واقع در محله زيباى مادلن انجام گرفته است. «اشخاصى كه من در آن هتل ديديم، از جمله سيروس هاشمى، مردى بنام دونالد گرگ و ويليام كيسى بودند. شحصى بنام جلال الدين فارسى و مرد ديگرى بنام برنارد ويلوVeillot  آنجا بودند. جون دو لارك Delaroque آنجا بود. اشخاص ديگرى هم بودند كه من نمى‏شناختم و بمن معرفى نشدند. دوست من، روبرت بنس Benes ، سرهنگ سازمان اطلاعات فرانسه نيز آنجا بود. خانم روبر  Robertافسر اطلاعاتى حكومت فرانسه نيز آنجا بود.

       در اينجا، پارى شرح مى‏دهد كه دادستان كوشيد چنان كند كه برنك و شهادت او اسباب ريشخندش شود و نتوانست. هيأت منصفه تحت تأثير شهادت شهود محترم اوروك قرار نگرفتند. سابقه عضويت گرگ در سيا به اعتبار شهادت او سخت ضربه زد و ظاهراً اورك ندانست تا به كجا.

      شكهاى ديگرى در باب عكسهاى گرگ بروز كردند: «دليل مسلمى به ما ارائه شد. كريستف توضيح داد كه مغازه‏اى كه عكس را ظاهر مى‏كند، تاريخ گرفتن آن را پشت آن قيد نمى‏كند بلكه تاريخ ظاهر كردن آن را قيد مى‏كند. بنا بر اين، هيچ نه معلوم كه آن عكسها چه وقت گرفته شده‏اند.

  برنك مى‏گويد نقش او در مذاكرات پاريس، انتقال 40 ميليون دلار پولى بوده‏است كه در ازاء به تأخير انداختن آزادى گروگانها مى‏بايد به طرف ايرانى پرداخت مى‏شد. او بايد پول را از حسابهاى بانكى چندى منتقل كند: نخست از مكزيكو به بانكهاى ديگرى در اروپا. دستور انتقال پولها را كيسى مى‏داد.

 

 طرح طبس، ايران كارى نمى‏كند كه كارتر انتخاب شود، ميانجيگرى عرفات و...:

 

  روبرت پارى ديدار خود را با ميل كوپلند Miles Copeland افسر سيا نقل مى‏كند. او به بوش نزديك و با حاكمان بر در دنياى عرب رابطه داشت. طرحى براى آزاد كردن گروگانها نيز تهيه كرده بود. كوپلند به او گفته است:

        «آنچه امريكا در ايران مى‏كرد بر پايه تن دادن به واقعيت بود. به استثناء پذيرفتن سقوط شاه. بر اساس تجربه 1953، ما بر اين باور بوديم كه جمعيت اين حركت مهيب را نمى‏تواند ادامه بدهد. خسته مى‏شود و رها مى‏كند. اما مردم از حركت باز نايستادند.

        در 1953، ما با جمعيت 20 هزار نفرى روبرو بوديم كه فرياد مى‏زد «مرگ بر شاه، زنده باد مصدق». كارى كه ما كرديم، براه انداختن جمعيتى 20 هزار نفرى بود كه فرياد مى‏زد «مرگ بر مصدق، زنده باد شاه». او حاميان خمينى در 1979، يك ميليون بودند. ما نمى‏توانستيم يك ميليون نفر در مخالفت با او گرد آوريم.»

  كوپلند پس از بر رسى كمى و بيشهاى سياست امريكا در قبال رژيم شاه و انقلاب، رشته سخن را به طرح طبس مى‏رساند:

        «جزئيات طرح را بايد به تاريخ سپرد. فكرى كه بر اساس آن طرح تهيه شد، اين بود كه ايرانيانى چند اونيفورمهاى ارتش و شهربانى را در بر كنند و به سفارت بروند. و خطاب به دانشجويان بگويند: آفرين! كارى كه شما كرده‏ايد، عالى است. اما حالا ديگر وقت است كه ما شما را از زير اين بار رها كنيم. زيرا ما مى‏دانيم كه قرار است قواى خارجى وارد عمل شوند. آنها شما را خواهند كشت. بنا بر اين موقع آنست كه ما گروگانها از دسترس آنها دور كنيم.

        ايرانيانى كه به لباس ارتش و شهربانى در مى‏آمدند، مى‏بايد گروگانها را از سفارت خارج مى‏كردند و به بيرون از شهر مى‏بردند. در آنجا، مى‏بايد سوار هلى كوپترهاى امريكائى مى‏شدند و ايران را ترك مى‏گفتند.

        نقشه اساس كار بود. من آن را ساده بيان كردم. اما قابل اجرا بود. اما اين نقشه توجه دستگاه كارتر را به خود جلب نكرد. زيرا طراحان طرح طبس، در اين دستگاه، تكيه اصلى را بر قدرت نظامى امريكا مى‏گذاشتند و كمترين كار را بر عهده دستياران ايرانى در تهران مى‏گذاشتند. طرح طبس حكومت كارتر، به شكست فاجعه‏آميزى انجاميد.

  پس از اظهار نظر در باره طرحهاى اين و آن براى نجات گروگانها، به رابطه مقامات اطلاعاتى با يك مقام ايرانى- كه حاضر نبوده‏اند او را از آن آگاه كنند - مى‏رسد:

      «به يقين، مقامات اطلاعاتى با يكى از مقامات ايران، تفاهم داشتند. دوستانم در سيا، از طريق طرفهاى خود در ايران،

 مطلع شدند كه ملايان به كارتر، براى تجديد انتخاب، كمك نخواهند كرد.

       آن زمان ما با شيطان (دولت ايران) روابط غير رسمى داشتيم. بنا بر اين پشت پرده عمل مى‏كرديم. اسن سخن را دريفات كرديم كه نگران نباشيد! كارتر نمى‏تواند گروگانها را به خانه آورد و اعتبارى كسب كند. بزودى ريگان بر سر كار مى‏آيد و ايرانيان خوشحال مى‏شوند دستهاشان را از گروگان‏گيرى مى‏شويند و رابطه امريكا با ايران ديگر مى‏شود.»

        كوپلند حاضر نشد بگويد سرنخ «رابطه غير رسمى با شيطان» در دست چه كسى بود. اصرار مى‏ورزيد كه معامله رسمى با ايرانيان نشد. تنها تقارن منافع دو طرف بود. نه ايرانيان و نه جمهوريخواه‏ها نمى‏خواستند با رها كردن گروگانها در آخرين لحظه، كارتر سرمايه سياسى بدست آورد. بدينسان نفع مشتركى وجود داشت در آزاد كردن گروگانها بعد از ترك گفتن مقام رياست جمهورى از سوى كارتر. ايرانيان كارتر را تنبيه مى‏كردند و اين كار را با كمك به روى كار آمدن حكومت جديد مى‏كردند.

          اما اين «تفاهم» غير رسمى چگونه حاصل شد؟ ايرانيان از ندادن گروگانها به كارتر، چه انتظارى داشتند؟ چه كسى با آنها گفتگو كرد؟ واسطه‏ها چه كسانى بودند؟ كوپلند حاضر نبود به اين پرسشها پاسخ گويد. تنها به من اطمينان مى‏داد كه «در درون جامعه اطلاعاتى كسانى بودند كه در يافتند در خير ايالات متحده امريكا، كارى كه بايد كرد كدام است و آن را كردند. او اين حرفه ايها را «سيا در سيا» توصيف مى‏كرد.

        بدينسان، كوپلند زمينه سياسى رويدادهائى را روشن مى‏كرد كه ما در تحقيق از چند و چون آن بوديم. با وجود اين، از گفتگو در باره اكتبر سورپرايز مى‏گريخت. او از آزمودن خواست ايرانيان در ضربه زدن به كارتر سخن مى‏گفت اما حاضر نبود راز قديميهاى سيا بروز دهد و بگويد چسان در كار مذاكرات كارتر براى آزاد كردن گروگانها، اخلال مى‏كردند.

        روس Ross و من اميدوار بوديم در ديدار بعدى خود از انگلستان، با كوپلند مصاحبه دومى را بعمل آوريم. شايد حاضر مى‏شد بگويد در 1980، چه كسانى از «سياى سيا» در باره گروگانها، طرف گفتگو بودند. پيام مى‏دادند و پيام مى‏گرفتند؟ چرا رفقاى او مطمئن بودند كه گروگانها بعد از شكست كارتر آزاد مى‏شدند؟ قصد او از «روابط غير رسمى با شيطان» چه بود؟ اما ما اين اقبال را نيافتيم. كوپلند در 14 ژانويه 1991 مرد.

  روبرت پارى و همكارش در اين تحقيق، به سراغ نيكلا اينيتيو  IgnatiewNicholas مى‏روند. اين شخص كارش فروش اسلحه بوده‏است. او ريچارد برنك را مى‏شناخته است. او معلومات خود را در باره اكتبر سورپرايز، اينست در اختيار مى‏گذارد: اول بار در اواخر 1988، وقتى ريچارد برنك باتفاق مارتين كيليان Martin Kilian، خبرنگار اشپيگل در واشنكتن به پاريس آمدند، او از اكتبر سورپرايز آگاه شده‏است. كيليان مى‏خواست بداند برنك واقعا از معامله پنهانى جمهوريخواه‏ها و ايرانيها بر سر گروگانها چه مى‏داند. برنك شامى ترتيب داد با دو تن از شركاى فرانسويش، روبرت بنس Robert Benes  و مادام روبرت. و اينياتيو به آنها پيوست. بر سر ميز شام «بحث بود. بايد بگويم بحث سختى بود. زيرا يك طرف سعى مر كرد از حضور روبرت بنس و مادام روبرت در ديدارهاى جمهوريخواه‏ها و ايرانيها در 1980 بپرسد و طرف ديگر البته انكار مى‏كرد. و من كه هيچ از ماجرا نمى‏دانستم.

       من (پارى) پرسيدم: برنك مدعى است كه ملاقاتى در هتل ويلدورف - فلوريدا بوده است. او و روبرت بنس و مادام روبرت با كيسى و گرك و دگيرانى چند در آن حاضر بوده‏اند. وقتى او از آنها در اين باره پرسيد چه واكنشى نشان دادند؟ اينياتيو پاسخ داد: آنها تكذيب كردند.

       من (پارى) از او پرسيدم: بعد از اين ديدار، شما در صد شديد با استفاده از روابطى كه با حكومت فرانسه داشتيد، اطلاعاتى پيرامون اكتبر سورپرايز بدست آوريد. چه بدست آورديد؟ اينياتيو گفت: در آغاز، برآن نشدم اطلاع دقيقى بدست بياورم. تنها مى‏خواستم بدانم چنين معامله‏اى انجام گرفته است يا نه. زيرا همانطور كه گفتم تا سال 1988 در اين باره هيچ نشنيده بودم. اگر هم شنيده بودم، شنيده بود نه بيشتر.

      در آن ملاقات، چون كم و بيش وارد ماجرا شده بودم، مى‏خواستم بدانم در باره چه چيزى گفتگو مى‏كنيم. و بعد از گفتگو با تعدادى از دوستان خود، متقاعد شدم كه ملاقات و مهمى انجام شده‏است. اين ملاقات در فاصله 19 و 22 اكتبر 1980 در پاريس، نخست در هتل رافائل و دو ملاقات بعدى در هتل فلوريدا انجام گرفته‏اند.

       اينياتيو گفت: اعضاى طرف اعتماد دستگاه اطلاعاتى فرانسه كه من با آنها تماس دارم، در باره حضور بوش در اين ملاقاتها، اختلاف دارند. برخى گفتند بوش حاضر بوده‏است و بعضى حضور او را تكذيب كردند. اما من مى‏گويم او، در ملاقاتها، حضور داشته‏است. نخست به اين دليل حضورش منطقى است و آنگاه به دليل كه وطن دوست است، نامزد رياست جمهورى بود و مى‏كوشيد گروگانها بلافاصله آزاد شوند.

       من (پارى) پرسيدم: آيا به نظر شما زشت نمى‏آيد كه آزادى گروگانها چند ماه دير، در روز اداى سوگند ريگان آزاد شدند؟

       او پاسخ داد: من قوياً بر اين باورم كه امريكائيها مى‏خواستند آزادى بلافاصله گروگانها را بدست آورند. اما خوب، آنها آزادى با فاصله آنها را بدست آورند.

      اينياتيو اطمينان چندانى نداشت كه برنك در ملاقاتها حضور مى‏داشته است.

  پارى و رس به سراغ بسام ابوشريف، مشاور عرفات مى‏روند. پيش از آن، ابوشريف با مجله امريكائى پلى بوى مصاحبه كرده و گفته بود يكى از نزديك‏ترين دوستان ريگان بنزد عرفات آمد و از او خواست نفوذ خود را بكار برد تا ايران آزادى گروگانها را تا بعد از انتخابات رياست جمهورى امريكا، به تأخير اندازد. ابوشريف به پارى و رس مى‏گويد:

       «آنچه من مى‏توانم بياد بياورم اينست كه در آغاز بحران ايران، تماسها ميان حكومت كارتر و سازمان آزادى بخش فلسطين، در واقع، مهم‏ترين مجراى ارتباط امريكا و ايران در حل مشكل گروگانها و آزادى سازى آنها بود. تا وقتى اين مجرا تنها مجرا بود، سازمان موفق به آزاد كردن گروهى از گروگانها شد. رئيس عرفات با عالى‏ترين مقام ايران تماس مى‏گرفت. اما از زمانى كه حكومت امريكا شروع كرد به ارتباط گرفتن با ديگر ايرانيان از مجارى ديگر، مشكل بغرنج شد. ما همواره مى‏گفتيم وقتى آشپز چند تا شد، غذا خراب مى‏شود. بدين خاطر بود كه ما خود را عقب كشيديم.»

       و نيز، بسام ابوشريف مدعى بود از ريگانيان نيز به سازمان آزاديبخش مراجعه كرده‏اند:

      «من نمى‏توانم وارد جزئيات شوم. اما مى‏توانم بشما بگويم آرى شخصى از سوى گروه ريگان با ما تماس گرفت. اين تماس در دوره مبارزات انتخاباتى بود. كارتر و ريگان بر سر رياست جمهورى با يكديگر رقابت مى‏كردند. يكى از گروهى كه براى انتخاب ريگان به رياست جمهورى فعاليت مى‏كرد، در باب گروگانها، با ما تماس گرفت. آن زمان سرانجامى كه وضعيت گروگانها پيدا مى‏كرد، بسيار بسيار حساس و ظريف بود. از قرار، براى ريگان مهم بود كه هيچيك از گروگانها در روزهاى پيش از پايان رياست جمهورى كارتر آزاد نشوند. اما سازمن از وارد شدن در اين بازى، قاطعانه سرباز زد.»

      من (پارى) پرسيدم: آيا مطمئن هستيد كه آن شخص از گروه ريگان بود؟ بسام پاسخ مى‏دهد: «آرى. مطمئن هستم. اما در اين باره صحبت نخواهم كرد. من مجاز نيستم تا نامها را فاش گويم و يا به شما بدهم. زيرا ما نمى‏خواهيم خود را وارد انتريكهاى داخلى امريكا كنيم.»

        من پرسيدم: چگونه توانستيد بفهميد او از گروهى است كه بسود انتخاب ريگان فعاليت مى‏كند؟ بسام پاسخ داد: «ما روش خود را براى شناسائى اشخاص داريم. در باره او تحقيق كرديم. با همان روش كه در باره شما تحقيق كرديم!»

        من پرسيدم: كجا او را ملاقات كرديد؟ بسام پاسخ داد: «من او را در بيروت ملاقات كردم. به يك دليل ساده، من وارد جزئيات امر نمى‏شوم: اجازه ندارم. من در اين باره با رئيس خود عرفات صحبت كردم و او اجازه نداد وارد جزئيات شوم. من مى‏دانم كه جزئيات احتمالاً افتضاح بزرگى براى برخى اشخاص در امريكا ببار مى‏آورند. اما نمى‏توانم وارد جزئيات شوم زيرا مجاز نيستم.»

         من (پارى) يادآور شدم او به پلى بوى گفته بود اگر آنها انكار كنند مدرك داريد كه مى‏تواند ثابت كند چنين كسى نزد شما آمده‏است. آنها تكذيب كردند. با وجود اين، بسام پاسخ داد: «من هيچ اجازه‏اى از رئيس خود ندارم در اين باره توضيح بدهم. اما ما مدرك داريم. ما در باره آنچه به شما مى‏گوئيم، مدرك داريم.»

       بعد، من (پارى) عكسى از يكى از دستياران ريگان در مبارزات انتخاباتى را به او نشان دادم. ما فكر مى‏كرديم كسى باشد كه به سازمان آزاديبخش فلسطين مراجعه كرده‏است. او آدمى بود با موهاى جو گندمى از تاجران كاليفرنيا كه هم به ريگان و هم ادوين ميز (وزير دادگسترى در حكومت ريگان شد) نزديك بود. بسام، وقتى عكس را ديد، لبخند زد. چهره او نشان مى‏داد كه عكس يك شناس را مى‏بيند. اما پاسخ او رمزآميز بود: «اين تنها عكسى است كه داريد؟» پاسخ دادم اين تنها عكسى است كه با خود دارم. بعد، سكوت شد. من سكوت را با اين پرسش شكستم: آيا اين همان شخص است كه با شما ديدار كرد؟ بسام پاسخ داد: «No comment, no comment . من در يك موقعيت رسمى هستم. از رئيس خود اجازه ندارم در اين باره صحبت كنم. همانطور كه گفتم، ما مدرك قطعى داريم.»

        بعد من (پارى) نام صاحب عكس را گفتم و پرسيدم: آيا اين اسم براى شما آشنا است؟ بسام پاسخ داد:«No comment. خواهش مى‏كنم اصرار نكنيد. من اجازه ندارم. اگر عرفات به من اجازه بدهد، من مى‏توانم كشو ميز را باز كنم و مدرك را به شما بدهم. رئيس من از بكار بردن اينگونه وسائل امتناع مى‏ورزد زيرا او براى خود احترام و ديگران احترام قائل است. اگر امريكا، حكومت امريكا مى‏خواهد از حق فلسطينيان حمايت كند، بخاطر اصول بايد چنين كند بخاطر حقوق اساسى مردم فلسطين بايد چنين كند نا بخاطر بدنام كردن.»

       من (پارى) گفتم: من فكر مى‏كنم بدنام كردن موضوعى باشد كه ما در باره‏اش گفتگو مى‏كنيم. يك مسئله تاريخى است. 10 سال از تاريخ وقوع آن گذشته است. من فكر مى‏كنم شما با من وافقيد كه مهم است تاريخ  روشن كردن و آنچه در آن ضبط شده است را روشن كردن.

      بسام با لحنى مردد گفت: «شما خوب مى‏دانيد برخى از كسانى كه از نزديك براى ريگان كار مى‏كردند، اينك از نزديك براى بوش كار مى‏كنند.»

 بنى‏صدر: عقل قدرت مدار با تخريب شروع مى‏كند و با تخريب خود. بسام ابوشريف مى‏گويد عرفات براى خود و ديگران احترام قائل است. و از راه بدنام كردن براى خود اعتبار نمى‏جويند. اما اگر راست مى‏گفت، چرا با پلى بوى مصاحبه كرد و از ماجرا پرده برداشت؟ اگر راست مى‏گفت، چه فرق مى‏كرد بوش بر سر كار باشد و مراجعه كننده در دو دستگاه ريگان و بوش باشد يا نباشد؟ راست نمى‏گويد. حق اينست كه وقتى افتضاح اكتبر سورپرايز بر ملاء شد، عرفات نيز خود را صاحب برگه تهديد كننده‏اى يافت و با مصاحبه با پلى بوى خواست از آن، وسيله تهديدى بسازد.

      اما در اين باره كه زمانى سازمان آزاديبخش فلسطين تنها مجراى ارتباط ايران و امريكا بر سر گروگانها بود، نيز راست نمى‏گويد. زيرا عرفات به ايران آمد، به او حمله شد كه واسطه امريكائيها شده و به ايران آمده‏است براى گفتگو در باره گروگانها. او ترسيد و تكذيب كرد. اما نزد بنى‏صدر رفت و گفت: امريكائيها به ما مراجعه كرده‏اند و اگر من دست خالى از ايران بروم، بابت آن، فلسطين بهاى سنگينى مى‏پردازد. بنى‏صدر از خمينى خواست گروگانهاى زن و سياهان را بخاطر اثرى كه بر افكار عمومى در امريكا و جهان مى‏گذارد، آزاد كند. او پذيرفت و 13 گروگان آزاد شدند.

        پس از آنكه پلى بوى مصاحبه را منتشر كرد و كتاب بنى‏صدر در امريكا منتشر شد، بنى‏صدر توسط بسام ابوشريف به عرفات پيام داد: مدركى كه شما داريد متعلق به ملتى است كه قربانى كودتا و جنگ 8 ساله شده‏است. متعلق به ملتهاى منطقه، از جمله ملت فلسطين است. مگر شما هشدار نداديد كه گروگان‏گيرى و جنگ، اجراى طرح آكاردئون را بدنبال دارد؟ مگر اين طرح اجرا نشد و شما را از لبنان بيرون نراندند؟ پس اين بار، بازى سياسى را كنار بگذاريد و حق را در سود ملت ايران و ملتهاى منطقه و بلكه تمامى حوزه اسلامى، اظهار كنيد. اين تنها فرصت است و فردا ديگر دير است.

       اما بوش بر سر كار بود و عرفات جرأت طرف كردن خود را با او نمى‏ديد. در اين مصاحبه نيز، بسام باستناد دستور عرفات از ابراز حقيقت سر باز مى‏زند و براى آن توجيه اخلاقى نيز مى‏سازد!

       بهر رو، به پرسش و پاسخ پارى با بسام ابوشريف باز گرديم:

      پارى مى‏پرسد: آيا دليلى داريد كه بوش از همه ماجرا اطلاع دارد؟ بسام پاسخ داد: «ما نمى‏دانيم. به زحمت انداختن اعضاى دستگاه ريگان ممكن است بمعناى ايجاد زحمت براى كسانى باشد كه آن زمان دست در اين كار داشته‏اند و اينك در دستگاه بوش كار مى‏كنند. همانطور كه به شما گفتم، من حاضر نيستم در باره آن صحبت كنم. ريگان كوشيد گروگانها را در جلوگيرى از انتخاب كارتر بكار برد. ما كارى به آن كار نداريم. اما مى‏گوئيم كه ما نپذيرفتيم در جهت به تأخير انداختن آزادى گروگانها، عمل كنيم.»

      من (پارى) فن ديگرى بكار گرفتم. پرسيدم: سازمان آزاديبخش اگر عمل مى‏كرد، چه چيز بدست مى‏آورد؟ فرستاده ريگان چه وعده‏اى داد؟ بسام پاسخ داد: «وعده او اين بود: درب كاخ سفيد بروى سازمان گشوده مى‏شود. اما ما نپذيرفتيم زيرا ما مردمى اهل اصول هستيم. ما بدلايل انسانى و البته سياسى براى آزاد كردن گروگانها اقدام كرديم. اما ما نمى‏توانستيم اين پيشنهاد را بپذيريم. من فكر مى‏كنم هريك از شما مى‏دانيد چنان پيشنهادى چه ارزشى براى سازمان آزاديبخش مى‏داشت. با وجود اين، ما آن را نپذيرفتيم.

       من حدس مى‏زنم چون اين پيشنهاد به ديگران شده باشد و باورم اينست كه برخى از آنها پذيرفته‏اند و اسباب آزاد نشدن گروگانها را فراهم كرده‏اند...

      من مطمئنم كسى در حكومت ايران مى‏داند من از چه چيز سخن مى‏گويم. من مطمئن هستم كسى كسى از گروه ريگان با برخى از ايرانيان تماس گرفته است و يا  در تماس است».

 بنى‏صدر: آن زمان، از مجريان طرح آكاردئون، شارون نخست وزير كنونى اسرائيل بود. اما به امريكا سفر كرد. سفراو، حتى به روايت مطبوعات اسرائيل، شكست خورد. به قول محققى، اسرائيل جامعه ايست كه زوال خواهد پذيرفت (Geotrategiques ماه مه 2001 شماره 5 كه انستيتو انترناسيونال دتود استراتژيك Institut International d'Etudes Strategiques منتشر مى‏كند). از عوامل زوالش يكى سياستمدارانى چون شارون هستند. او قصاب صبرا و شتيلا لقب گرفت و امروز، ديده بانان حقوق بشر خواستار تحقيق قضائى در باره آن جنايت و متهمى هستند كه شارون نخست وزير اسرائيل است:

 

 توسل به ضد اطلاعات بقصد دروغ جلوه دادن «اكتبر سورپرايز» مصدق واقعيت داشتن آن شد:

 

  روبرت پارى، فصل ششم كتاب را به توسل بوش و گروهى كه براى رسيدن او به رياست جمهورى فعاليت مى‏كرد به انتشار ضد اطلاعات اختصاص مى‏دهد:

 * اسوالد لووينتر Oswald LeWinter مأمور اينكار مى‏شود. او در مصاحبه با روبرت پارى مى‏گويد: لووينتر مى‏گويد: بعضى از اشخاص به من گفتند بايد ضد اطلاعات بسازم و در كسانى كه پيرامون «اكتبر سورپرايز» تحقيق مى‏كنند القاء كنند. به ترتيبى كه انتشارش توسط آنها موجب بى اعتبارى اصل ماجرا شود. از آنان يكى باربارا هونگر بود كه مشاور سياسى جمهوريخواه‏ها بود. كتابى در باره «اكتبر سورپرايز» نوشته بود و خواهان آن بود كه كنگره در باره اكتبر سورپرايز تحقيق كند. مأموريت من اين بود ضد اطلاعى را در اختيار او بگذارم كه حقيقت بنمايد. اما وقتى او آن را انتشار داد، آسان بتوان دروغ بودن آن را ثابت كرد.

        لووينتر حاضر نشد بگويد چه كسانى او را به اينكار بر انگيختند. تنها مى‏گفت آنها با سيا سر و كار داشتند. چهار تن بودند و از من كارى را مى‏خواستند كه نتيجه‏اش اين باشد كه وسائل ارتباط جمعى توجه خود را از «اكتبر سورپرايز» برگيرند. پارى مى‏پرسد: چقدر به تو پرداختند؟ لووينتر پاسخ مى‏دهد: براى پول نبود كه من اين كار را انجام دادم. به من 100 هزار دلار پرداختند. من از راه شخص ديگرى با بارباراهونگر تماس گرفتم. ضد اطلاعاتى را در اختيار او گذاشتم كه عناصر راست نيز در آن بود اما مى‏شد ثابت كرد «اطلاعات» دروغ هستند. و اثبات دروغ بودن «اطلاعات» به بى اعتبار كردن اصل ماجرا مى‏انجاميد.

         كار لووينتر و ريچارد برنك بى حاصل نشد. در سال 1988، روزنامه نگارانى كه در پى تحقيق پيرامون اكتبر سورپرايز شدند، احساس حرمان كردند و ماجرا را رها كردند. بسيارى از آنها كه در باره اطلاعات نادرست لووينتر تحقيق كردند، به اين نتيجه رسيدند كل ماجرا دروغ است.

 * من (پارى) نيز يكى از آنها بودم كه بهمين نتيجه رسيدم. يكى از آنها بودم كه در اواخر 1988، شب هنگام، آقاى رازين  Razineبه من تلفن كرد. آن زمان، من روزنامه نگار نيوزويك بودم. او گفت از «اكتبر سورپرايز»، زمان گفتگوها، محلها و اسامى شركت كنندگان در آن، اطلاع دارد. جزئياتى را در اختيار مى‏گذارد كه مى‏توان صحت آنها را با امرهاى واقع شناخته شده و مدارك رسمى آزمود.

       در تلفن، رازين به من گفت افسر بازنشسته سيا است. از «اكتبر سورپرايز» اطلاع دارد زيرا گزارش سازمان اطلاعاتى فرانسه را در مركز سيا خوانده‏ام. او اسامى مبهمى از فرستادگان ايرانى و چهار نام امريكائى، جرج بوش و ويليام كيسى و دونالد گرك، افسر سيا و ريچارد آلن را اظهار كرد. او گفت يك امريكائى ديگر نيز حضور داشته است كه شاهد عينى است: ريچارد برنك.

       در 17 سپتامبر 1988، رازين ادعاى خود را در گفتگوى راديوئى KFI، در لوس آنجلس، باز گفت. از جمله او گفت: ريچارد آلن، يك شنبه 19 اكتبر 1980، ديدارى كرده‏است. اما وقتى بررسى شد، معلوم گشت در آن روز، جرج آلن مصاحبه‏اى داشته و نمى‏توانسته است يك بعد از ظهر، 7 صبح بوقت واشنگتن، در پاريس باشد. بدينسان، ساخته رازين دروغ از آب درآمد. مقامات سيا نيز وجود گزارش سازمان اطلاعات فرانسه را تكذيب كردند. و وقتى مارتين كليان روزنامه نگار سانفرانسيسكو بر آن شد هويت آقاى رازين را آشكار كند، آشكارش شد كه او همان اسوالد لووينتر است!

 * كليان باتفاق همكارش، روزنامه نگار اشپيگل، در باره «اكتبر سورپرايز» تحقيق مى‏كردند. آنها در اروپا 5 منبع مستقل سراغ كردند - از جمله يك مقام عالى رتبه سازمان اطلاعات فرانسه و يك تاجر اسلحه مستقر در سوئيس - كه به آنها گفتند «اكتبر سورپرايز» يعنى گفتگو وتوافق ميان جمهوريخواهان و ايرانيان، براستى، روى داده‏است. اين 5 منبع و گزارشهاى مؤيد وقوع گفتگوها سبب شدند كه اين دو مأيوس نشوند و تحقيق را رها نكنند.

 * با وجود مأموريتى كه لووينترانجام داده بود، مى‏گفت: بخشهائى از داستانى كه ساخته است، واقعيت دارند. او حتى مدعى شد برخى از اطلاعاتى كه اظهار كرده‏است، دست اول هستند. او مى‏گفت: در اواسط اكتبر 1980، در پاريس بودم و در تدارك گفتگوهائى كار مى‏كردم كه ميان امريكائيها و ايرانيها و فرانسويها انجام شدند:

       «من در جمع جامعه اطلاعاتى و بعنوان منتسب به سيا كار مى‏كردم. من عضو تيمى از مأموران كشورهاى مختلف بودم كه كارش تأمين امنيت گفتگو كنندگان و سرى انجام شدن گفتگوها بود. ديدارها و گفتگوها در تعطيلات پايان هفته 18 و 19 اكتبر 1980، انجام شدند.

        بنا بر بيان جديد لووينتر از رويدادها، كيسى و گرك و بوش در پاريس بوده‏اند. اما او مى‏پذيرد كه او در باره ريچارد آلن دروغ گفته است. او اصرار مى‏كرد كه ريچارد برنك نيز در پاريس بود.

        پارى به او مى‏گويد: شما در 1988 به وسائل ارتباط جمعى دروغ گفتيد. چگونه انتظار داريد كسى اظهارات كنونى شما را راست بپندارد؟

         لووينتر پاسخ مى‏دهد: «من از كسى نمى‏خواهم آنچه را مى‏گويم راست بپندارد. آنچه من از آنها كه اظهارات مرا مى‏شنوند، مى‏خواهم اينست كه از خود بپرسند چه قصدى از گفتن اين حقيقت دارم كه در 1988، مأموريت ساختن و پخش كردن ضد اطلاعات از راه وسائل ارتباط جمعى با هدف فريب مردم امريكا را داشتم؟ تنها مى‏خواهم بگويم واقعيت چه بود.»

       پارى توضيح مى‏دهد كه اظهارات جديد لووينتر در مصاحبه با من و روس، معتبر نمى‏نمود. وقتى مصاحبه را به پايان برديم، من و روس  سر تكان داديم. بدينسان، لووينتر، در حساس ترين موقع، با ساختن و انتشار ضد اطلاعات بر جهت يابى «اكتبر سورپرايز» اثر گذاشته بود. اينك روشن نبود ما با داستان شگفت او چه مى‏توانستيم كرد.

 بنى‏صدر: ضد انقلاب يا دروغ را بدون وجود حقيقت نمى‏توان ساخت. دروغ لباسى است بر قامت حقيقت. روش مى‏بايد دانست تا بتوان لباس دروغ را بركند و حقيقت را يافت. اگر آن زمان، جويندگان حقيقت، روش جدا كردن پوشش دروغ را از حقيقت مى‏دانستند و بكار مى‏بردند، اى بسا، در آن «حساس‏ترين زمان» كار به زيان جرج بوش و ديگر «اكتبر سوراپرايزيها» و ايران گيتها مى‏شد. كارى كه با اعتراف لووينتر دير آغاز شد، مى‏توانست در دوران انتخابات رياست جمهورى امريكا در 1988 انجام پذيرد. با وجود اين، ضد اطلاعات، هر چند دير، اما از دلايل واقعيت داشتن سازش پنهانى در اكتبر 1980 گشت.

  پارى نيز از پژوهشگرانى است كه احساس حرمان را ترك مى‏گويد و تحقيق در باره «اكتبر سورپرايز» را پى مى‏گيرد. در فصل هفتم، تحقيق خود را پيرامون نقش سيروس هاشمى شرح مى‏كند:

 * در جريان تحقيق در باره «ايران گيت»، كشف شد كه سيروس هاشمى، ميان حكومت ريگان و ايرانيها در سالهاى 1984 و 1986 رابطه برقرار كرده‏است. سيروس هاشمى پيشنهاد كرد با ايرانيان ارتباط بر قرار كند و براى آزاد كردن گروگانهاى امريكائى در بيروت، از جمله رئيس پايگاه سيا در بيروت، ويليام باكلى Wiliam Buckley، با آنها گفتگو كند. پيشنهاد كمك سيروس هاشمى از راه جون شاهين  John Shaheen و روى فورمارك   FurmarkRoyدوستان نزديك ويليام كيسى، رئيس سيا، داده شد.

         شاهين كه در لبنان بدنيا آمده است، از زمان جنگ دوم جهانى كيسى را مى‏شناخت. هر دو در اداره خدمات استراتژيك همكارى داشتند. فورمارك پيش از آنكه در خدمت عدنان قاشقى، سرمايه دار عربستانى كار كند، براى شاهين در شركتهاى مالى و نفتى او كار مى‏كرد.

       در 1990، مسئله اين بود كه آيا فعاليتهاى سيروس هاشمى در 1985، مسبوق به سابقه‏اى در 1980 بوده‏است يا خير؟

 * ريچاردسون Richardson، وزير سابق دادگسترى به ما (پارى و روس) گفت: با سيروس هاشمى در 1979 ديدار كرده‏است. آن هنگام، هاشمى پيشنهاد كمك مى‏كرد براى حل بحران گروگانهاى امريكائى در تهران. ريچاردسون هاشمى را با مقامات حكومت كارتر كه بكار گفتگو براى حل مشكل گروگانها بودند، در رابطه مى‏گذارد. بنظر ريچارسون، سيروس هاشمى آدمى ميانه رو و مسئول به نظر مى‏رسيد كه از رفتار بنيادگرايان نگران شده و سود كشور خويش را، در دراز مدت، در اين مى‏ديد كه ميان امريكا و ايران روابط بر قرار شوند.

 * پارى و روس در باره نقش سيروس هاشمى با برادر او جمشيد هاشمى مصاحبه مى‏كنند. جمشيد توضيح مى‏دهد كه نخستين بار كه به سيا مراجعه كرده‏است، بخاطر گرفتن كمك مالى براى تأمين هزينه‏هاى تبليغاتى دريادار احمد مدنى، نامزد رياست جمهورى بود. رقيب اصلى مدنى، ابوالحسن بنى‏صدر بود. امريكا كه مترصد هر علامت عقلانيت در تهران بود، جانب مدنى را گرفت. در اجابت تقاضاى برادران هاشمى، سيا پذيرفت پوشيده، مبلغ كمى بعنوان كمك بپردازد. مدنى برادران هاشمى را از كودكى مى‏شناخت.

         بهنگام صرف نهار، جمشيد گفت: برادرم 500 هزار دلار براى كمك به هزينه تبليغات، براى مدنى فرستاد اما مبلغ كمى از آن، دير، به ايران رسيد. در انتخابات رياست جمهورى 25 ژانويه 1980، مدنى تنها 17 درصد آراء را بدست آورد. از بنى‏صدر شكست خورد. سيا حساب پولى را كه پرداخته بود، مطالبه كرد. روشن شد كه 100 هزار دلار از آن پول به ايران رسيده‏است. در پى عصبانيت سيا، سيروس هاشمى 290 هزار دلار از پول را به سيا بازگرداند.

 بنى‏صدر: احمد مدنى در آن انتخابات تنها 13 درصد آرا را بدست آورد.

 * جمشيد هاشمى گفتگوهاى آخر ماه ژوئيه در هتل ريتس مادريد براى پارى و روس حكايت مى‏كند: از جانب امريكا، ويليام كيسى و دونالد گرك و از سوى ايران كروبى بودند. كروبى عمامه بر سر و لباده برتن داشت. جمشيد و سيروس نقش مترجم را ايفا مى‏كردند. من (جمشيد) از حضور كيسى شگفت زده شدم.

       جمشيد به من و روس گفت: به سيروس گفتم «با جمهوريخواه‏ها چرا سر و سر پيدا كرده‏اى؟» برادرم به من گفت: «اقبال جمهوريخواه‏ها براى اينكه به قدرت برسند، خوب است و مهم است كه با دو طرف كار كنيم.»

        جمشيد بدون اينكه وارد جزئيات شود، شرح ديدار و گفتگوها را به ما باز گفت: جلسه گفتگو ساعت 11 صبح شروع شد و عصر پايان پذيرفت. براى نهار، از بيرون ساندويچ آوردند. وقتى كيسى برگهاى خود را روكرد، روشن شد كه چه مى‏خواهد:

       «پيشنهاد اين بود كه آزادى گروگانها تا بعد از انتخابات رياست جمهورى، به تعويق انداخته شود. در عوض، حكومت ريگان با نظر مساعد به ايران خواهد نگريست و باب فروش اسلحه را به روى ايران باز مى‏كند. قطعات يدكى و اسلحه و مهماتى كه ايران خريده بود به ايران ارسال مى‏شود و پولهاى ايران از توقيف خارج مى‏گردند.»

         بعد از ديدار ماه ژوئيه با كيسى، كروبى به ايران بازگشت. با خمينى و آيةالله‏هاى ارشدى كه مشاوران او بودند، شور كرد. دو يا هفته بعد، به جمشيد تلفن مى‏كند و خواستار ديدار دومى مى‏شود. ترتيبات جديد داده شدند و محل ديدار همان هتل ريتس مادريد معين شد. از نو، كيسى و گرگ بنمايندگى طرف امريكائى و كروبى از جانب طرف ايران براى گفتگو حاضر شده‏بودند. در دو دور گفتگو، كيسى آن را راه مى‏برد اما گرك اطلاعاتى را مى‏داد كه كيسى نداشت. اطلاعات درون حكومت كارتر كه ما آنها را نداشتيم. براى مثال، قطعات يدكى خريدارى شده توسط ايران كجاست؟

        در دور دوم، كروبى با لباس كامل روحانى آمد. او بر موافقت خمينى با آزاد شدن گروگانها بعد از پيروزى ريگان در انتخابات رياست جمهورى، تأكيد كرد. او بر موافقت با پيشنهاد كيسى تصريح كرد: «گروگانها بعد از شكست كارتر آزاد خواهند شد».

       من (پارى) از جمشيد هاشمى پرسيدم: شما چرا حالا اين ماجرا را اظهار مى‏كنيد؟ جمشيد پاسخ مى‏دهد بخاطر احساس مسئوليت نسبت به مرگ برادر كوچك خود. او اين اطلاع را كه سيروس بر اثر بيمارى سرطان خون مرد، راست ندانست . او يك هفته پيش از مرگش، معاينه پزشكى شد و پزشك هيچ نشانه‏اى از بيمارى در او نيافت. ظن جمشيد بر اين بود كه او را كشته‏اند.

        جمشيد افزود: پيش از اين نگفتم زيرا به تجارتم زيان مى‏رساند اما حالا به اندازه كافى پول گرد آورده‏ام كه خود و خانواده‏ام بتوانيم با بى نيازى زندگى كنيم. مى‏خواهم بدانم چرا برادرم مرد. «اكتبر سورپاريز» تنها راه كشف واقعيت امر است.

        پارى و روس مى‏گويند از اروپا، با اطلاعات جديد به امريكا باز گشتيم. اما هنوز مسئله را حل نكرده بوديم. اطلاعات به اندازه لازم جدى بودند كه ما را به ادامه كوشش و حل مسئله بر انگيزند.

 

 اسرائيل و ملايان طرفدار ريگان مى‏شوند و اسرائيل واسطه خريد اسلحه:

 

 بنى‏صدر: روبرت پارى، در فصل هشتم كتاب خود، سخنان بن مناش، افسر اطلاعاتى اسرائيل را مى‏آورد. در «اكتبر سورپرايز»، اظهارات بن منش ارزيابى شده‏اند. در اينجا قسمتهائى را مى‏آوريم كه پارى در باره آنها تحقيق كرده‏است:

  ماجرا لهستان آنسان كه بن مناش حكايت مى‏كند، از ديد ديگرى، معنى مى‏يابد. او ابتكار نزديك شدن به لهستان را بخشى از يك استرتژى سرى مى‏خواند كه بدستور نخست وزير اسرائيل، اسحق شمير، بقصد گشودن مجارى بسوى بلوك شوروى، انجام گرفت. هدفهاى استراتژيك عبارت بودند از:

 1 - خريد اسلحه سبك براى ايران كه تقدم مالى و تاكتيكى مى‏داشت؛

 2 - بهبود بخشيدن به روابط با شوروى تا كه ميليونها يهودى روسيه اجازه مهاجرت به اسرائيل را پيدا كنند. شمير بر اين نظر بود كه با بدست آوردن آزادى مهاجرت يهوديان روسيه به اسرائيل، نياز كشور به نيروى انساى تأمين مى‏شود و با اسكان در سرزمينهاى اشغالى وسعت مى‏گيرد. اسكان در سرزمينهاى اشغالى، واقعيتى را بوجود مى‏آورد كه امريكا را از خواستار تخليه شدن اين سرزمينها باز مى‏دارد.

        بن مناش شرح مى‏كند كه با دو افسر لهستانى به رادن Radun  رفته است و در آنجا، 100 هزار قبضه تفنگ Ak - 74s هر قبضه به  81 دلار و بند تفنگ و مخزن و لوازم ديگر، براى ايران، خريدم.

        مدير توليد 80000 دلار حواله بانك در وين داد. اين اولين محموله بود كه از لهستان به ايران مى‏رفت. اما هرعدد را به 125 دلار به ايرانيان فروختيم. ما به آنها ارزان فروختيم!

  خاطرات اورا Ora، همسر سابق بن مناش، اغلب با ادعاهاى بن مناش مى‏خواند. مأموريت او را به لهستان و نيز اين ادعا تصديق مى‏كند كه در دسامبر 1980، بن مناش عضو كميته ويژه برنامه خريد اسلحه براى ايران در ستاد ارتش شده‏است. 6 عضو كميته نمايندگان دواير اطلاعاتى كليدى، موساد و امان Aman و افسران دفتر نخست وزير و دفتر وزير دفاع بودند.

        نخست، مقام اسرائيل وجود هرگونه كميته‏اى را تكذيب كردند. اما ژنرال ياهوشوآ سگى  Yahoshua Saguyرئيس پيشين امان به من (پارى) گفت: اسرائيل پوشش اطلاعاتى ايران را، بعد از انقلاب اسلامى 1979، تغيير داد. موساد روابط پوشيده اما دوستانه با شاه داشت. بعد از آنكه آيةالله خمينى قدرت را بدست آورد و شروع كرد به شمشيرها را بر ضد اسرائيل تيز كردن، امان، ناگزير، به مسئوليتهاى خويش در از حمايت اسرائيل، در برابر تهديدهاى مسلحانه، قيام كرد. نتيجه، تقسيم كار ميان موساد و امان شد. بدينسان، سخن سگى شبيه گفته بن مناش است. سگى نيز مى‏گويد: در «گروه كار» متشكل از دو سازمان اطلاعاتى، 10 تا 12 مقام بود كه ماهى يكبار جلسه تشكيل مى‏دادند و فعاليتهاى اطلاعاتى در ايران را همآهنگ مى‏كردند.

  در فصل نهم، پارى اظهارات بن مناش را پى مى‏گيرد. نخست به محاكمه بن مناش مى‏پردازد:

      لحظه كليدى ديگر در پيروزى بن مناش در محاكمه، لحظه شهادت خبرنگار مجله تايم، راجع  صمغ آبادى بود. اين روزنامه نگار خاطر نشان كرد كه در اواسط 1986، وقتى فروش اسلحه به ايران در ازاى آزادى گروگانها يا ماجراى ايران - كنترا، هنوز كاملاً سرى بود، بن مناش به او مراجعه كرد و ماجرا را به او بروز داد. اما حكومت ريگان آنرا تكذيب كرد و تايم نتوانست پرواز مقامات رسمى امريكا را به تهران، ثابت كند. اما ماجرا چند ماه بعد، در بيروت، توسط الشراع، از پرده بيرون افتاد.

       صمغ آبادى همچنان شهادت داد كه بن مناش به او گفته است داستان معامله اسلحه حكومت ريگان با ايران، از 1980 شروع مى‏شود.

  بن مناش مدعى بود كه بسيار پيش از زمان تقاضاى خريد اسلحه، طرف ايرانى با او تماس گرفته‏است. او با لبخندى گفت: «بسا من خوش اقبال بودم، اگر بتوانم اين را خوش اقبالى بخوانم، از اينكه نخستين اسرائيلى بودم كه بعد از انقلاب، معامله اسلحه با ايران انجام مى‏داد. بخاطر آن، من اعتبار يافتم».

        تقاضاى خريد لاستيك هواپيماهاى اف - 4، زود، به مقامات عالى داده شد: «از همه اينكارها حمايت شد. موافقت نخست وزير بعمل آمد. و آنها (ايرانيها) لاستيكها را خريدند. اينسان ما لاستيكها را به ايران فروختيم.

       فروش كوچك 300 لاستيك هواپيما به ايران، پرزيدنت كارتر را خوش نيامد. او از اسرائيل خواست كه در مقام متفق امريكا، در تحريم فروش اسلحه، به امريكا بپيوندد. كارتر شخصاً از مناخيم بگين بخاطر فروش لاستيكها به ايران، گلايه كرد و خواست فروش به ايران متوقف شود. با توجه به افزايش مدام سرزنشهاى كارتر، بگين بر آن شد كه از ريگان براى رسيدن به رياست جمهورى، حمايت كند.

      بن مناش ادامه داد: اسرائيليها مى‏خواستند روابط خود را با رژيم جديد ايران گسترش دهند. ايران براى ما بسيار مهم بود. بنا بر اين، بگين بسيار نسبت به كارتر بى حوصله شده بود.

      عراقيها نبايد خوزستان را تصرف مى‏كردند. تصرف خوزستان متضمن خطر بزرگ براى امنيت اسرائيل بود. بگين به اين امر سخت دلمشغول بود. در اوت 1980، تصميم نهائى گرفته شد: اسرائيل در مبارزات انتخاباتى، از ريگان حمايت مى‏كند. ما مى‏بايد به ايرانيان نزديك‏تر مى‏شديم و به چند دليل مى‏بايد با آنها معامله مى‏كرديم. نخست به اين دليل كه مصالح ملى اسرائيل آن را ايجاب مى‏كرد. آنگاه به اين دليل كه مبارزات انتخاباتى ريگان و بوش را پيروز مى‏ديديم و اين دو را رئيس و معاون رئيس جمهورى امريكا مى‏يافتيم . پس ما مى‏بايد تنها بسود آنها عمل مى‏كرديم.

        اما، در اسرائيل، همه مواظب بودند پاى اسرائيل به افتضاحى كشانده نشود. اگر افتضاحى ببار مى‏آمد كنگره و مردم امريكا حكومت اسرائيل را مسئول تخريب حكومت قانونى امريكا مى‏شناخت.

        من (پارى) سخن بن مناش را قطع كردم و گفتم: «بنا بر اين، خطر بزرگى را اسرائيل پذيرفت. چرا چنين كرد؟»

        بن مناش پاسخ داد: انتخابها كدامها بودند؟ واقعيت اين بود كه ريگان و بوش، در رقابت، از كارتر پيشى مى‏گرفتند و ما هم كارى مى‏كرديم كه آنها را خوش مى‏آمد.

        سخنش را قطع كردم و با لحنى آميخته از ناشكيبائى و ناباورى، گفتم: شما نمى‏بايست بابت خوش آمد آنها چنين مى‏كرديد.

        بن مناش گفت: آنها بدان باور داشتند. و ريگان در نظر اسرائيل رئيس جمهورى خوبى مى‏نمود. براى اسرائيل،

 او رئيس جمهورى خوبى بود. او تنها كس بود كه با نظر اسرائيل در باره ايرانيها، مبنى بر لزوم معامله با اينها موافق بود. ما مى‏بايد آنها را در برابر عراق تقويت مى‏كرديم. ما مى‏بايد آنها را تثبيت مى‏كرديم. در اساس، ريگان نامزد رياست جمهورى، در اين باره، با بگين، هم نظر بود. پس بايد با آنها راه رويم.

       البته خطر ترسناكى وجود داشت. اما بگين آنها را پذيرفت. او و همكاران نزديك او در هيأت وزيران، در ماه اوت، تصميم خود را گرفتند. اين تصميم از بالاترين مقام حكومت به پائين ابلاغ شد. آن ايام، بگين بسيار قوى  و بر هيأت وزيران سخت مسلط بود. او بسيار محبوب نيز بود. او تصميم مى‏گرفت و تصميم او اجرا مى‏شد.

       حكايت تصميم بگين بر حمايت از ريگان در انتخابات رياست جمهورى باور ناكردنى مى‏نمود و جاى ترديد نبود كه تكذيب خشم آگين هر اسرائيلى را بر مى‏انگيخت در آن زمان، صاحب مقامى بود. با وجود اين، بن مناش در بيان احساسات شخصى بگين، راستگو بود. افزون بر اختلافهاى استراتژيك بر سر ايران، بگين از سياست حمايت از حقوق بشر كارتر و حمايتى كه از اينجهت از فلسطينيان مى‏كرد، ناراضى بود و آن را تهديدى براى اسرائيل مى‏دانست.

        نظرهاى اين اسرائيلى را داويد كميچى، افسر اطلاعات - ديپلمات اسرائيلى، در كتاب خود، بنام «واپسين گزينش»، در باب تنشهاى شرق ميانه، با صراحت، باز نوشته است. كميچى افسر عالى رتبه موساد، مأمور وزارت امور خارجه، شرح مى‏دهد كه كارتر چگونه اسرائيل را متقاعد كرد سرزمين به اعراب واگذار كند. از نظر اسرائيليها، كارتر و مشاوران طراز اول او جانب فلسطينيها را برگزيده بودند.

        كميچى مى‏نويسد: «بگين سرو كارش با سرقصابهاى قصابخانه ديپلماتيك، در واشنگتن، بود. اسرائيل از طرف كارشناسان شوراى امنيت ملى و خاورميانه در وزارت خارجه، زير فشارها قرار گرفته بود. آنها از حمايت دو رئيس جمهورى، كارتر و انور سادات رئيس جمهورى مصر برخوردار بودند. در كار ناگزير كردن اسرائيل از تخليه سرزمينهاى اسرائيل، حتى بيت المقدس و تن دادن به استقرار يك دولت فلسطينى در آن سرزمينها، برخوردار بودند. اين نقشه - كه پشت سر اسرائيل و بدون اطلاعش تهيه شده بود - مى‏بايد بعنوان تقلاى منحصر به فرد ديپلماسى امريكا براى مفت معامله كردن با يك دوست و متحد از راه فريب و فريفتارى محسوب شود .»

         كميچى ادامه مى‏دهد: «بر مذاكره كنندگان اسرائيلى دانسته نبود كه مصريها برگ برنده را در اختيار گرفته بودند و در انتظار بودند كه بوقع رو كنند. برگ برنده آنها موافقت پنهانى با كارتر بود.  وقتى كارتر براى بار دوم انتخاب مى‏شد آزاد بود اسرائيل را وادار كند با امضاى توافقى نظير توافق با مصر، تن به حل مسئله فلسطين بدهد، بدون اينكه نگران ضربه متقابل يهوديان امريكا باشد.»

       بدينسان، حكايتى كه بن مناش در باره تصميم بگين بر قرار گرفتن در كنار ريگان، با همه دور از باور بودن، با توجه بوجود انگيزه، ممكن مى‏نمايد. بگين انتخاب كارتر را براى دور دوم، تهديدى براى امنيت ملى اسرائيل مى‏ديد. همچنين، بگين يك رهبر سياسى بود كه از پذيرفتن خطرهاى استراتژيك باكى نداشت هرگاه تن دادن به آنها را براى منافع ملى اسرائيل حياتى مى‏ديد.

   هنوز، داستان بن مناش دورتر مى‏رود. بهت كردم وقتى بن مناش ادعا كرد از گفتگوهاى مادريد، كه جمشيد هاشمى شرحشان كرده بود، آگاه است. بن مناش گفت ماجراى اين ديدارها را هم از طرفهاى تماس خود در درون جمهوريخواهان، در دواير داخلى و هم از منابع خاص اسرائيل در داخل ايران، شنيده‏است.

       بن مناش، ادامه داد: «كيسى با يك مقام عالى عضو شوراى انقلاب آن زمان، حجة الاسلام كروبى در اسپانيا ملاقات كرده است. و شايع بود كه قرار بر يك «ديدار نهائى در ماه اكتبر» شده‏است.»

       بن مناش بر اين بود كه ديدار مادريد ميان كيسى و كروبى در ماه مارس انجام گرفته‏است. ولى ممكن است تاريخ ژوئيه كه جمشيد هاشمى مى‏گويد صحيح باشد.

        بنا بر اطلاعى كه به بن مناش داده شده بود، «امريكائيها پذيرفته بودند پولهاى ايران را از توقيف خارج كنند و وعده داده بودند كه با روى كار آمدن ريگان و بوش، روابط امريكا را با ايران بهبود خواهند بخشيد و ايرانيها نيز قول داده بودند گروگانها را آزاد كنند. امريكائيها نيز اجازه فروش اسلحه به ايران ، فروش غير مستقيم، را بدهند. بدين خاطر بود كه اسرائيل نيز وارد ماجرا شد.

        شخص كيسى از اسرائيليها خواست در عمليات شركت و كمك كنند. اين همكارى از راه ارتباط  مستقيم ميان رئيس تبليغات انتخاباتى ريگان و بوش، كيسى، با يهوشوا سگى آغاز گرفت. آن زمان، سگى رئيس، امان، يعنى اطلاعات ارتش اسرائيل، بود. حل و فصل امور جزئى به مقامات  سيا و همرتبه‏هاى اسرائيلى آنها واگذار شد.»

       سگى در گفتگو با من (پارى) تكذيب كرد كه كيسى از او چنين تقاضائى را بعمل آورده‏باشد. او رابطه چنين نزديك با كيسى، رئيس تبليغات انتخاباتى ريگان و بوش را نيز راست ندانست. او پذيرفت كه در آن دوره، «تماسهاى خارج از مجرا» ميان امريكائيها و مقامات اطلاعاتى اسرائيل پيرامون گروگانها وجود داشته‏اند. اما نمى‏داند اين تماسها تا كجا دور رفته‏اند.

  بن مناش در بيان ماجرا به ديدارها، در پاريس، در اكتبر 1980 مى‏رسد: «وقتى زمان ديدار، در اكتبر، در پاريس، معين شد، اسرائيليها نمايندگانى گسيل داشتند. اما همچنان فاصله را رعايت كردند. اسرائيليها هيأت نمايندگى عالى مقام به پاريس نفرستادند. افراد نسبتاً پائين مقامى را فرستادند. تنها يك افسر اطلاعاتى در هيأت بود. بقيه، نسبتاً پائين مقام بودند. او، بن مناش، يكى از 6 اسرائيلى بود كه ايرانيها را آماده گفتگو با امريكائيها مى‏كردند.

        كار من (بن مناش) اين بود فهرست شماره‏هاى تلفنى ايرانيان را تهيه كنم. من مى‏بايد تنها به امريكائيها گوش بدهم اما پا به ماجرا نگذارم و هيچگونه قولى به ايرانيها ندهم. تنها شماره‏هاى تلفنها و نشانيهاى و موقعيتهاى آنها و اينكه در آينده چگونه مى‏توانيم با آنها تماس بگيريم را يادداشت كنم. من اين كار را بسيار خوب انجام دادم.»

       بن مناش گفت: در ديدار اواسط اكتبر، او و دو مأمور پائين مقام اسرائيل در هتل هيلتن تور افيل و ايرانيها در هتل مونتين Montaigne، هتلى مطبوع واقع در كوچه مونتين، اقامت گزيدند. او حاضر نشد اسامى اسرائيليهاى ديگر حاضر در آن گفتگوها را به من (پارى) بدهد.

        بن مناش ادامه داد: در كنار مبادله شماره‏هاى تلفن، كار نزديك و رفيق شدن نيز بود. من با آنها رفيق شدم. مأموريتم اين بود كه با آنها رفيق شوم. آنها را به نهار يا شام دعوت كنم. من به فارسى سخن مى‏گفتم. من زندگى شبانه پاريس را به آنها نشان دادم. دو ايرانى را به پيگال، محله عريان شدن با رقص و... بردم.

        بن مناش تأكيد مى‏كرد كه در ديدار پاريس، روبرت گيت، دستيار اجرائى استفيلد ترنر، رئيس سيا در حكومت كارتر، حاضر بود. ژرژ بوش، نامزد معاونت رياست جمهورى امريكا نيز حضور داشت.

       امريكائيها چند روز بعد از اسرائيلهاى وارد پاريس شدند. بن مناش مدعى شد كه در اول بعد از ظهر يكى از آن روزها، او بوش و كيسى را ديده است كه براى ملاقات با كروبى به هتل ريتس مى‏رفتند. او در آن ملاقات حضور نيافت اما پيش از آنكه درب بسته شود، ديد كه بوش و كيسى با كروبى دست دادند. او با امريكائيها پائين مقام‏تر گفتگو نكرده‏است اما از آنها شنيده است كه در ديدار با ايرانيها، بوش و كيسى به آنها قول داده‏اند اگر گروگانها در تاريخى آزاد شوند كه مطلوب آنهاست، براى ايران تسهيلات فراهم خواهند آورد. طرف امريكائى تعليمات صريح نداده‏است كه گروگانها را بعد از انتخابات ماه نوامبر يا در آغاز زمامدارى ريگان آزاد كنيد. بلكه بطور روشن حالى كرده ،اند كه 19 يا 20 ژانويه 1981، موقع آزادى گروگانها است.

      بن مناش روز ديدار را پنج شنبه، دانست و خوب بخاطر مى‏آورد كه پيش از تعطيلات آخر هفته، شنبه و يك شنبه بود. روز يك شنبه مقامات اول گفتگو كننده به امريكا بازگشتند. كيسى و بوش را خود ديده‏است اما اطلاعات پيرامون آمد و رفت ديگر اعضاى هيأت امريكائى، دست دوم هستند.

  قول بن مناش، آنهم خالى از ترديد، بر اينكه او بوش و كيسى را، بچشم خود، در ديدار با كروبى ديده‏است، اعتبار شخصى اين اسرائيلى را خراب كرد. از اين رو، بسيارى از ادعاهاى خاص او در باره رويدادهاى ديگر، - نقش او در خريدهاى نظامى ايران، سفرهايش به لهستان، فعاليتهاى غريب او در امريكاى جنوبى و كوششهايش در گريز از افتضاح ايران گيت - از اعتبار افتاد. آنچه موجب ناباورى شد، تصريح او بر حضور بوش در پاريس بود. نه تنها در دوران مبارزات انتخاباتى، بوش در پنج شنبه وسط اكتبر به پاريس نرفته‏است، بلكه رفت و آمدهاى روزهاى ديگر او نيز توسط دايره سرى مأمور حافظتش، ثبت شده‏اند.

  در حقيقت، تنها يك تاريخ وجود دارد كه در آن، بوش مى‏توانسته‏است براى ديدار و گفتگوى كوتاهى به پاريس رفته و بازگشته باشد. پرواز با يك هواپيماى جت شخصى به پاريس و بازگشت از آنجا، 15 ساعت بطول مى‏انجامد. رفت و آمد از فرودگاه به هتل نيز دو ساعت وقت مى‏خواهد. بنا بر اين، براى ملاقات، حدود يك ساعت وقتى مى‏ماند. تنها زمانى كه معلوم نيست آن را بوش چگونه گذرانده‏است، 20 ساعتى است كه از 10 شب شنبه، 18 اكتبر، شروع مى‏شود. در آن ساعت، نامزد رياست جمهورى از مبارزه انتخاباتى فارغ و به  واشنگتن بازگشته است. از آن ساعت تا ساعت 7 بعد از ظهر روز يك شنبه، 19 اكتبر، كه بوش سازمان صيهونيست امريكا، در كاپيتال هيلتن واشنگتن، سخنرانى كرده‏است، بوش ديده نشده‏است و روشن نيست كه اين زمان را چگونه گذرانده‏است.

      پيش از مصاحبه با بن مناش، من (پارى)، با استفاده از قانون آزادى اطلاعات، روز و ساعت شمار فعاليتهاى بوش را بدست آوردم. مدرك سخت سانسور شده بود. يادداشتها حاكى از آن بودند كه بوش اقامت گاه خود در واشنگتن را در پيش از ظهر 19 اكتبر ترك گفته است. بنا بر يادداشتها، او ساعت 10 و 29 دقيقه وارد باشگاه شوى چيس كانترى Chevy Chase Country، واقع در حومه مريلند، شده و يك ساعت و نيم بعد، در ساعت 11 و 56 دقيقه، آنجا را ترك گفته‏است. به من گفته شد يادداشتها رفت و برگشت ديگرى را در بعد از ظهر آن روز به خانه‏اى شخصى گزارش مى‏كنند اما بخاطر آنكه به زندگى خصوصى بوش مربوط مى‏شود، اين رفت و برگشت سانسور شده‏است. يادداشتها نمى‏گويند دقيقاً چه كسى به كانترى كلوب رفته است. تنها قيد شده‏است ورود 10 و 29 صبح و خروج از باشگاه، ساعت 11 و 56، رفت و برگشت با خود رو.

         من (پارى) بر اين اميد شدم كه مصاحبه با يكى يا بيشتر از مأموران آن زمان، امكان مى‏دهد راز از راز مدرك دايره سرى بگشايم. اما دايره سرى حاضر نشد يكى از آنها را معرفى كند. حتى حاضر نشد اجازه دهد سخنگوئى با اظهارات علنى، مدرك را گويا و دقيق كند. وقتى خود با 3 تن از مأموران حفاظت از جان بوش، تماس گرفتم، هرسه به عذر سرى بودن مأموريتشان، حاضر نشدند رفت و بازگشت شخص بوش را به باشگاه، تأييد يا تكذيب كنند. مقامات كانترى كلوب نيز گفتند حافظه آنها به ياد نمى‏آورد كه آيا در آن روز، بوش به باشگاه آمده‏است يا خير.

       يكى از مقامات باشگاه، در 1990، به مأمور تحقيق كنگره امريكا، گفته بود: ممكن است بوش ميهمان قاضى ديوان عالى امريكا، پوتر استوارت  StewartPoter، عضو باشگاه و دوست نزديك خود، بوده‏است. اما استوارت در 1985 مرده‏است. بدينسان، ممكن نبود صحت و دقت يادداشتها را با اظهارات شاهد عينى، معين كرد. روبرت رس تقويم شخصى استوارت را و بايگانيهاى دانشگاه يال را بررسى كرد. هيچ اثرى از ورود استوارت به باشگاه، در يك شنبه اواسط اكتبر در آن نيافت.

       بدينسان، رس و من وقت بسيار صرف كرديم تا مگر كسى را بيابيم كه بتواند تصديق كند بوش را در آن يك شنبه، پيش از ساعت سخنرانيش در سازمان صهيونيست، در واشنگتن ديده است.

        غير از بن مناش، دو تن ديگر نيز مدعى شدند بوش را در پاريس ديده‏اند. اما اعتبار قول آنها، در مقايسه با قول بن مناش، بسيار بى اعتبارتر است.

        يكى از آنها، هانريش راپ، رفيق تاجر اسلحه، ريچارد برنك است. راپ مدعى است در اكتبر 1980، كيسى را از واشنكتن به پاريس برده‏است. او مى‏گويد در فرودگاه بورژه پاريس، شخصى را ديده‏است كه بباورش ژرژ بوش بوده‏است. هواپيمائى كه او خلبان و كيسى سرنشينش بوده‏است، جت و از نوع  111BAC- و متعلق به سعودى بوده‏است. ديرگاه شب، از فرودگاه ملى واشنگتن بسوى پاريس پرواز كرديم. ما به تصديق رسانديم كه راپ براى خانواده سلطنتى خلبانى مى‏كرده‏است. اما او هيچگونه مدركى كه ثابت كند در نيمه دوم اكتبر پروازهائى را انجام داده‏است، ارائه نمى‏كند.

       شخص ديگرى كه مى‏گويد بوش را در پاريس ديده‏است، اسوالد لووينتر Oswald LeWinter، معروف به «رازين Razine» بود. استاد ادبيات سابق و متخصص ضد اطلاعات. او مى‏گويد در 19 اكتبر 1980، نزديك سفارت، در خودرو بزرگى كه پارك كرده بود، مردى را ديدم كه بر صندلى عقب نشسته بود و بوش مى‏نمود. لووينتر مدركى حاكى از حضور خود در پاريس ارائه نمى‏كند چه رسد به مدركى بر حضور بوش در پاريس.

       اما آن قسمت از اظهارات بن مناش، حاكى از آنكه خريدهاى نظامى از اسرائيل از اوائل سال 1980، آغاز گرفته‏اند، نيز سخت محل ترديد شدند. گارى سيك كه در رياست كارتر، در شوراى امنيت ملى، در قسمت ايران، كار مى‏كرده‏است، نه در باره فروش لاستيك هواپيما به ايران شنيده‏است و نه از اعتراض كارتر به بگين.

       اما نظرى كه ما پيدا كرديم غير از نظر گارى سيك است. در مصاحبه‏اى با جودى پاول Jody Powell، دبير مطبوعاتى كارتر و محرم نزديك او، بعمل آورده بوديم، او به ما گفته بود كه در بهار 1980، كارتر به بگين، بخاطر نقض تحريم فروش اسلحه به ايران، اعتراض كرده‏بود.

        پاول به ما گفت: ميان پرزيدنت كارتر و نخست وزير اسرائيل بگين، در بهار 1980، گفتگوى تندى شد. در آن، پرزيدنت به بگين گفت مى‏بايد به فروش نظامى به ايران، پايان بدهد. ما مى‏دانستيم كه آنها به ايران تجهيزات نظامى مى‏فروختند و نمى‏خواستيم بگذاريم ادامه بدهند. اما هيچ مانع از آن نشد كه بدون اطلاع مردم امريكا، آنها به اين فروشها ادامه بدهند.

      ما صحت اظهارات بن مناش را به محك دومى آزموديم: از يك ديپلمات عالى مقام امريكا پرسيديم. او در موقعيتى بود كه مى‏بايد مى‏دانست اعتراض كارتر به بگين بعمل آمده‏است يا نه. ديپلمات تصديق كرد كارتر بخاطر فروشهاى نظامى از سوى اسرائيل به ايران، به بگين اعتراض كرد. اين اعتراض، در اوائل 1980، در نامه خصوصى كارتر به بگين، بعمل آمد.

 

 

 خمينى بنزد ريگان نماينده فرستاد: ديدار در لانفلان پلازا هتل واشنگتن:

 

  روبرت پارى، فصل دهم كتاب خود را به ديدار فرستاده خمينى به واشنگتن و ديدار او با سه امريكائى طرفدار رياست جمهورى ريگان در هتل لانفان پلازا اختصاص مى‏دهد. در مقايسه با تحقيقهاى پيشين، اين كتاب نكات تازه‏اى  در بردارد:

      بهنگام شروع مبارزات انتخاباتى، در نظر سنجيها، اندازه پيشى ريگان بر كارتر، اطمينان بخش بود. اما كارتر شروع كرد به كم كردن درصد موافق با تجديد انتخاب خود از درصد موافق انتخاب ريگان. آزادى گروگانها و يا خبر خوش‏ديگرى،كارترراازريگان،جلو مى‏انداخت.در نيمه دوم اكتبر، كارتر و

 ريگان، شانه به شانه بودند.

       ريچارد آلن بياد مى‏آورد يك يادداشت فورى نوشته است وقتى روزنامه نگارى به او گفت: ادموند موسكى، وزير خارجه، بر روى امكان معاوضه قطعات يدكى جنگ افزارها در ازاء آزادى گروگانها، كار مى‏كند. همانند صحنه‏اى در يك داستان جاسوسى، آلن به روزنامه نگار «ABC» و به موسكى «XYZ» نام داد و اين خبر داغ را براى كيسى و ميز و ورتلين  Wirthlinفرستاد. آلن مى‏گويد: فكر مى‏كنم ياداشت را براى دو نامزد رياست جمهورى و معاونت آن، ريگان و بوش نيز فرستاده‏است.

      و چون آلن مدعى بود كه آزادى گروگانها نيز موجب پيروزى كارتر نمى‏شد، من (پارى) از او پرسيدم: پس اينهمه توجه به اين اطلاع از چه رو بود؟

        آلن كه صدايش كسالت خاطرش را آشكار مى‏كرد گفت: «اين امر مهم است كه آنها مى‏خواستند معامله كنند. مى‏خواستند بگويند: بسيار خوب! ما به شما قطعات يدكى مى‏دهيم اگر شما گروگانها را آزاد كنيد. اين امر، امر مهمى در زمينه سياست خارجى امريكا بود. و كار ما اين بود كه بدانيم سياست امريكا، بخصوص در باره اين موضوع، چه دارد مى‏شود. البته ما مراقب بوديم و با بيشترين توجه نيز مراقب بوديم.

         پرسيدم: شما احساس نيز مى‏كرديد كه اثرى بر ...

         آلن سخنم را قطع كرد و گفت: «من احساس مى‏كردم اثرى بر انتخابات ندارد. اما مى‏بايد در باره اين كار مى‏دانستم...

        پرسيدم: اما اگر اثر نداشت، چرا اين اطلاع را بلادرنگ براى نامزدها و كيسى و ديگران فرستاديد؟

        چه بد كه نارسائيهاى شما مانع از آنند كه از ديدگاه كسى در اين امر بنگريد كه مسئوليت دارد اطلاع را، بسرعت، به نظر نامزد خود و همكاران او برساند...

 بنى‏صدر: ريچارد آلن، كه در آغاز زمامدارى ريگان، مشاور امنيتى او شد، برق آسا به ريگان خبر داد كه بناست گروگانها در ازاء تحويل قطعات يدكى جنگ افزارهاى نظامى، آزاد شوند.

      با توجه به اين امر كه حكومت ريگان و بوش به ملاتاريا اسلحه دادند، پرسيدنى است كه آيا اطلاعى كه آلن شتابان به ريگان و بوش و كيسى رسانده‏است، گزارشگر مسابقه‏اى نبود كه در امريكا و ايران، جريان داشت؟ در ايران، مسابقه خمينى و ملاتاريا - كه به قول بهشتى، گروگانها را «چون يك آتو» بر ضد آزادى و مردم سالارى و بسود استقرار استبداد بكار مى‏برد - يكى از دو مسابقه دهنده و بنى صدر منتخب مردم ايران - كه مى‏خواست با حل مشكل گروگانها و پايان بخشيدن سريع به جنگ، مانع از باز سازى استبداد شود - طرف ديگر بود. در امريكا، تنها مسابقه ميان ريگان و بوش از سوئى و كارتر از سوى ديگر نبود، بلكه سرمايه دارى امريكا نيز مى‏خواست روحيه تهاجمى را در جامعه امريكائى باز سازى كند.

       در 13 اكتبر، آلن يادداشتهائى از گفتگوئى تلفنى با آنجلو كدويلا  CodevillaAnjelo، تهيه كرده بود. كدويلا عضو دفترى كميته اطلاعات سناى امريكا و جمهوريخواه بود.  بنا بر قول آلن، كدويلا، داوطلبانه به او «اطلاع «ممنوع الانتشار» سخت حساسى را داده بود حاكى از اينكه گروگانها به سفارت باز گردانده خواهند شد. اما در مصاحبه با ما، آلن از محتواى يادداشت چيزى نگفت.

       و چون پرسيدم، گفت: «پيام جز اين معنى نمى‏داد كه از نوع اطلاعات كه اشخاص داوطلبانه مى‏فرستادند، فراوان واصل مى‏شدند. آنجلو اين اطلاع را مى‏خواست به من بدهد و يا آن را شنيده بود و من آن را يادداشت كرده بودم. همانطور كه مى‏بينيد، هيچگونه يادداشت غير مجازى درميان نيست.

      وقتى از آلن در باره ديدار در هتل لانفان پلازا پرسيدم، عصبى  شد. وقتى پرسيدم كه از رهگذر «جمع آورى اطلاعات» به اين ديدار رفتيد؟ او پاسخ داد «جمع آورى اطلاعات» دركار نبود بلكه مك فارلين چند نوبت به من تلفن كرد و قصدش اين بود كه به من اطلاع دهد پيرامون مسئله ايران با شخصى ديدار كنم.

     ...

       پرسيدم: آيا شما از مك فارلين پرسيديد اين شخص كيست؟

        آلن پاسخ داد: بياد نمى‏آورم از او پرسيده باشم.

       گفتم نمى‏توانم بفهمم چرا نمى‏خواهيد بگوئيد آيا اين شخص يك ايرانى بود؟ آيا كسى بود كه شما او را مى‏شناختيد؟

       آلن پاسخ داد: متأسفم كه شما اندر نمى‏يابيد...

        گفتم: اما معمولاً نمى‏پرس