سر مقاله روزنامه انقلاب اسلامی در هجرت شماره 620

تاریخ انتشار 12 خرداد 84

 

ابوالحسن بنی صدر

 

تحریم انتخابات گذار ازترس به شجاعت و از یأس به امید است :

 

 

    چند واقعیتی که ایرانیان نباید لحظه ای از ﺁنها غافل شوند، اینها هستند :

1 بر اثر مبارزه ای که در طول یک قرن  دنبال شده و سه انقلاب  به بار ﺁورده است ، اینک،  در بیرون رژیم حاکم ،  زورپرست قابل اعتنائی که ، با ﺁن، رژیم بتواند مدار بسته بد و بدتر پدید ﺁورد و مردم را بترساند که اگر من نباشم بدتر از من بر شما حاکم  می شود ، برجا نیست . نه تنها در بیرون رژیم ، « بدتر» کارﺁمدی برجا نیست ، بلکه در درون و حاشیه رژیم نیز ،  رژیم نمی تواند مدار بسته ای با « غیر خودی» ها بوجود ﺁورد. با نامزد ریاست جمهوری شدن ﺁقای هاشمی رفسنجانی ، مدار بسته بد و بدتر، در کانون قدرت حاکم است که بوجود می ﺁید . حتی اگر حق با ﺁنها باشد که نزاع خامنه ای رفسنجانی را جنگ زرگری می انگارند ،  این تقابل « بد» و « بدتر » در کانون، گویای دو واقعیت است : الف دوران نان وحدت خوردن بسر ﺁمده است و این رژیم ناگزیر شده است نان تضاد، ﺁنهم در کانون قدرت را بخورد . و ب این رژیم دستگاه تولید بد و بدتر و شر و شرمطلق است. هرخوبی را دفع می کند و هر استعدادی را یا نابود و یا فاسد می کند .  پس، اینک که تضاد در کانون قدرت خانه کرده است، ایرانیان و بخصوص جامعه جوان و جوان دانشجو می باید به کوششهائی ارج گزارد که در طول ربع قرن ،  در ناکام کردن رژیم از ایجاد مدار بسته با زورپرستهای رقیب و نیز از اعتبار انداختن « فکرهای جمعی جبار» ، بعمل ﺁمده است . ادامه کوشش در این دو قلمرو، سبب خواهد شد که تضاد در کانون استبداد حاکم را تا انحلال ، رها نکند . قوت گرفتن بدیل مردم سالار به جریان انحلال قدرت استبدادی شتابی روزافزون خواهد بخشید .

2 - اگر فرهنگ ﺁزادی در جامعه جانشین ضد فرهنگ قدرت شده بود، انقلاب مشروطیت کافی  بود برای اینکه صحنه سیاسی ایران از کف زورپرستها بدر رود . با وجود این ، با ناتوان شدن سه رأس مثلث زورپرست ،  این امید بوجود ﺁمده است که از غاصبان حق حاکمیت مردم خلع ید شوند . امروز، این امید پدید ﺁمده است که اگر رژیم استبدادی نباشد، مردم سالاری جانشین می شود . پس کوشش در بسط فرهنگ ﺁزادی و مبارزه با ضد فرهنگ قدرت را می باید روز افزون کرد  تا خورشید ﺁزادی روز و روزگار ایرانیان را روشن کند . ﺁنها را از زندان بد و بدتر رها و فراخنای گزینش  به و بهتر را بروی ﺁنها بگشاید.

    بنا بر این واقعیت،  تحریم انتخابات ، رأیی است که مردم ایران به مردم سالاری و بدیل مردم سالار می دهند .

3 با وجود این ، ترسهایی که ساخته و « فکرهای جمعی جبار »ی که پرداخته می شوند، گویای این واقعیت هستند که هنوز انسان ایرانی ، بر ﺁزادی، بمثابه حق ذاتی خویش ، معرفت بایسته را نجسته و همچنان ضد فرهنگ قدرت بر فرهنگ ﺁزادی چیره است .  بنا بر این واقعیت نیز ، هدف جنبش تحریم انتخابات  معرفت ایرانیان بر نقش ﺁزادی در حیات انسان و بسط فرهنگ ﺁزادی و رها کردن عقلها از زور باوری و ایران از ضد فرهنگ قدرت می باید باشد .

4 -  بنا بر توضیحی که در دو مقاله پیشین دادم ،  « فکر جمعی جبار » را قدرتمدارها می سازند. در اینجا ، خاطر نشان می کنم که این نوع فکر ها را اغلب توسط وسط بازها می سازند .  دو مثال :

* گروگانگیری ،  « فکر جمعی جباری » که ﺁقای خمینی ﺁن را   « انقلاب دوم ، بزرگ تر از انقلاب اول » شمرد، در امریکا، توسط همان باند جمهوریخواهی ساخته شد که کودتای 28 مرداد را طراحی و اجرا کرد . در ایران ، عناصری که نقش  حلقه اتصال را بازی می کردند،  ﺁن را، به « دانشجویان پیرو خط امام » ، بمثابه  « طرحی انقلابی » القاء کردند . بدین سان، گروه راکفلر ، روزولت ، اشرف و کیسینجر « فکر » را ساختند  وسط باز ها به  ﺁن ﺁب و رنگ انقلابی دادند و به دانشجویان القاء کردند « دانشجویان خط امام »  ﺁقای خمینی ﺁن را به « فکر جمعی جبار » بدل کرد ملت ایران سنگین ترین بها را ( محاصره اقتصادی و جنگ 8 ساله و استقرار استبداد جنایت و خیانت و فساد گستر و... ) پرداخت .

* اگر مردم در دادن رأی شرکت نکنند، امریکا به ایران حمله می کند، شکلی از اشکال یک « فکر جمعی جبار » دیرپا است : ﺁن فکر که از دیرپا جبر خویش را بر عقلهای فردی و جمعی تحمیل کرده است ، از راه بکار بردن منطق صوری برای یکی نمودن ها و باوراندهای ضدها است  . برای مثال،  یکی نمودن دفاع از انقلاب و دفاع از رژیم ، دفاع از اسلام و دفاع از ولایت مطلقه فقیه و یکسان جلوه دادن ملاتاریا با روحانیت و اینهمان کردن دولت استبدادی با ایران و جامعه ایرانی . کاربرد اصلی صوری ، بکاربردن صورتهای مشابه برای الف پنهان کردن محتواهای ضد و ب یکسان باوراندن محتواهای ضد یکدیگر از راه قیاس صوری است .  از دیر باز، اشکال این « فکر جمعی جبار» بر جامعه ها حاکم هستند. هر اندازه فرهنگ ﺁزادی ضعیف تر و ضد فرهنگ قدرت قوی تر،  این « فکر» جبار تر و رواج اشکال گوناگون ﺁن بیشتر . چند مثال ،

* علی و معاویه دو ضد بودند . در صفین، وقتی قشون معاویه شکست خویش را مسلم دید، به تدبیر عمر عاص، قرﺁنها را بر نیزه کردند که ما مسلمانیم . تدبیر عمر عاص، دو محتوای متضاد را ، در نظر سپاهیان علی ( ع) ، بلحاظ یکسانی در صورت، یکسان ( ما و شما مسلمان و برادریم! ) جلوه داد و بدین کار، زورپرستی در پوشش اسلام را، جانشین اسلامی کرد که ، در صورت، همان اسلامی بود که علی داشت !  فریادهای علی ( ع ) که ﺁنچه می بینید کاغذ و صورت است و  واقعیتی که این ضد اسلام می پوشاند استبدادی است که اگر استقرار یابد، دمار از روزگار شما بدر می ﺁورد، در فرصت بس کوتاه، ساعاتی که به شکست قشون معاویه مانده بود،  سود نبخشیدند .

   سازنده « فکر» عمر عاص بود . اما یکسان جلوه دادن دو محتوای ضد ( اسلام نمائی معاویه و اسلام علی )  و تبدیل کردن یکسانی صوری به « فکر جمعی جبار»  کار وسط بازها شد  و بکار برنده فکر « توده » سربازها  بودند . زیان دیدگان، جامعه اسلامی ﺁن روز گشت که گرفتار استبداد امویان گشت و  نیزهمه جامعه هایی  که در طول یک قرن ، ستمگریهای امثال یزید و حجاج یوسف را تحمل کردند .

* سازنده این « فکر جمعی جبار»  که الف  سرنوشت ایران در دست قدرت خارجی است و ب پس باید از انگلیس و امریکا و روس ترسید، مستبدان وابسته ای بودند و هستند که بر ایران حکومت کرده اند و می کنند . از قاجار بدین سو، هر امتیازی را که استبدادیان به روس  و همانند ﺁن را به انگلیس داده اند،  بدان « فکر جمعی جبار » توجیه کرده اند : اگر ندهیم ، قشونهای خود را وارد و  ایران را از میان می برند . با استفاده از این « فکر جمعی جبار » بود که در دوران مشروطیت، روسها به ایران التیماتوم دادند . سکوت تسلیم را صدای مدرس شکست : اتمام حجت روس را رد می کنیم. چرا خود از متجاوز دعوت به تجاوز کنیم ؟ ملت ایران اگر زنده است از وطن خویش دفاع می کند .

      اینک مدرس نیست و روحانی نماها ﺁلتهای فعل استبدادند و مردم را از مداخله امریکا می ترسانند . با دو صورت مشابه، تضاد دو واقعیت را الف - پنهان و ب دو واقعیت را همسان جلوه می دهند :  امریکا  « ایران » را تهدید به حمله نظامی می کند . در این جمله، ایران جانشین رژیم مافیاهای نظامی مالی می شود . تهدید رژیم و تهدید ایران دو صورت هستند که با استفاده از این « فکر جبار »  یکسان باورانده می شوند که ، بنا بر ﺁن، در برابر خارج ، دولت و ملت یکی هستند . پس از مردم خواسته می شود الف حق حاکمیت خویش را نادیده بگیرند و ب   در برابر تضاد با امریکا، تضاد خود با دولت را از یاد ببرند و ج -  به امریکا یگانگی دولت و ملت را نمایش بدهند .

     بدین قرار، سازنده صورت یکسان از دو واقعیت متضاد و ترس،  استبدادیان هستند .   تبدیل کنندگان ﺁن به « فکر جمعی جبار » ، وسط بازانند که قیافه حق به جانب می گیرند و عمل کنندگان به این « فکر» مردمی هستند که،  از ترس،  باید بروند و رأی بدهند و  زیان کنندگان تمامی مردمی هستند  که الف -  از حق حاکمیت محروم می شوند و ب به  رژیم استبدادی امکان می دهند « منافع » ( ادامه حیات رژیم و رانت خواری و... ) خود را جانشین حقوق ملت کنند و از راه بحران سازی و بازی با بحران ، مردم را از حرکت باز دارند و با خوراندن ثروتهای ملی به قدرتهای خارجی، اسباب ادامه حیات خود را فراهم ﺁورد .

* بتازگی ، گفته اند  که طرح تجاوزها به حقوق بشر در سطح افکار عمومی جهانی ، سبب کاستن از اعتبار و شأن ایران می شود. به یاد ها می ﺁورم که بهنگام شهادت این جانب در دادگاه میکونوس، به جای تشکر، همین سرزنش را از وسط بازان دریافت کردم .

     مایه این « فکر جمعی جبار» همان یکسانی صوری دو ضد ، یکی رژیم و دیگری ایران است . عذر واقعی « مدافعان » حقوق بشر هر چه باشد ، نقش ﺁنها تبدیل یکسانی صوری دو ضد به « فکر جمعی جبار » و همگانی کردن است : سفره خونین  تجاوزها به حقوق بشر را نزد جهانیان باز کردن، برای کشور ( یکسان کردن رژیم مافیاها و کشور ) خفت ﺁور است،  « فکر جمعی جباری » است که این سان ساخته شده است :  « خارجی بیگانه و دشمن است » و شکایت بردن نزد دشمن ( توجه کنیم که فریب در یکسان گرداندن خارج و دشمن است ) ، پناه بردن از بد به بدتر است. این «  فکر » ساخت استبدادیان است . اما  غافل کردن مردم از  این واقعیت که حقوق بشر جهان شمول است و بنا بر این، دفاع از ﺁن نیز بر عهده وجدان جهانی است از سوئی و سوء استفاده از غرور ملی بقصد موجه جلوه دادن این ادعا که گویا « بازکردن پرونده تجاوزها به حقوق بشر نزد جهانیان کسر شأن ایران است ، « فکر جمعی جبار » ی است که کار این نوع از « مدافعان حقوق بشر » است .  عمل کنندگان به این فکر قربانیان تجاوزها به حقوق انسان و تمامی ملت هستند .  زیان بینندگان از ﺁن  تمامی مردمی هستند  که همچنان از این حقوق و از حمایت وجدان جهانی محروم می ماننده هستند . بدیهی است وقتی ما خود وجدان جهانی را از واقعیت ﺁگاه نمی کنیم ، به دولتهای سلطه جو امکان می دهیم موافق منافع سلطه جویانه خود، وجدان جهانی را تغذیه و با مقاصد خویش همداستان کند .  

    با  توجه به واقعتیهای بالا،

5 - برای ﺁنکه ابتکار از دست رژیم مافیاهای نظامی مالی و همه زور پرستها، خارج و در  دست ملت ایران قرار گیرد، مردم ایران می باید انتخابات را  تحریم کنند و این تحریم را بیانگر اراده خویش بر  الغای تبعیضهائی ببخشند که بسود  استبدادیان و به زیان مردم کشور برقرار شده است. از « فکر» های جمعی جباری که ساخته اند، یکی اینست اگر « نظارت استصوابی » نباشد ، مردم چگونه بتوانند نامزدها را بشناسند ؟ از کجا خائن به کشوری ، خود را خادم جلوه ندهد و وقتی به ریاست جمهوری رسید ، به کشور خیانت نکند ؟ در همه کشورهای مردم سالار نظارت استصوابی وجود دارد . هرکس نمی تواند نامزد ریاست جمهوری شود . دو صورت ( نظارت « استصوابی » ) دو واقعیت متضاد را  الف - می پوشاند و ب دو ضد را دو واقعیت یکسان می باوراند . توضیح این که در مردم سالاریها، الف ولایت و حاکمیت با جمهور مردم است . ب نظارت استصوابی را نه یک مقام منتصب غاصب حاکمیت مردم که خود مردم انجام می دهند . پیش از انتخابات ، توسط احزاب و رسانه های گروهی ﺁزاد و مقامهای منتخب ( در فرانسه ، صلاحیت نامزد ریاست  جمهوری را باید 500 منتخب امضاء کنند . و در انتخابات ، این مردم هستند که با رأی خود، رأی نهائی را بر صلاحیت منتخب خود می دهند .

     با وجود این ، در جامعه های مردم سالار، بحث روز اینست که الف بر اثر تبدیل شدن حزبهای سیاسی به ابزار رسیدن به قدرت و ب به تصرف قدرتمدارها در ﺁمدن رسانه ها و ج ناکارﺁئی دستگاه قضائی در رسیدگی به جرائم اهل سیاست ، بخاطر عدم استقلالش از قدرتمدارها  ، در نتیجه، د - باریک شدن جریانهای ﺁزاد اندیشه ها و اطلاعات ، جامعه ها نمی توانند به دقت سره را از ناسره تشخیص دهند . در نتیجه ، بسود قدرتمدارها و به زیان استعدادهای خدمتگزار ، تبعیض برقرار شده است .  حال اگر بخواهیم مقایسه دو صورت را با مقایسه دو واقعیت جانشین کنیم، تضاد واقعیتی که انتخابات فرمایشی در ایران با انتخابات ﺁزاد باشد ، تضاد کاملی است .

      بدین قرار، برای رها شدن از تبعیضی که مافیاهای نظامی مالی ، بسود خود و به زیان مردم برقرار کرده اند و برای حفظ این تبعیض سخت ظالمانه، سانسور کامل برقرار و مردم را از تمامی ابزار شناسائی محروم کرده اند، تحریم انتخابات قدم اول است . و

6 -  ﺁقای خامنه ای ، در سفر کرمان گفته است دو گروه ، یکی « اصول گرایان » و دیگری « اصلاح طلبان » حق فعالیت دارند و دیگران نه . پیش از ﺁن نیز، ایرانیان را به « خودی » و « غیر خودی » تقسیم کرده بود . رژیم مافیاهای نظامی مالی تنها به برقرار کردن تبعیض بسود « خودیها » بسنده نمی کند . به ممنوع کردن دیگران از فعالیت سیاسی نیز اکتفا نمی کنند . بنا بر رویه ای که در طول ربع قرن داشته و همین رویه را با اصلاح طلبانی نیز بکار برده است که خواسته اند بدانچه می گویند عمل کنند ، گرفتار جبر تقسیم به دو و حذف یکی از دو است . تقسیم به دو و حذف یکی از دو  قاعده ایست که هر قدرتی از ﺁن پیروی می کند .  از این رو، انتخابات برای انتخاب  رئیس جمهوری نیست ، برای توجیه کردن حذف است . بیهوده نیست که ﺁقای احمدی نژاد روز 27 خرداد را « روز فصل »  می خواند .  پس ، اینک که تضاد در کانون استبداد حاکم خانه کرده است ، تحریم انتخابات ، در همان حال که بیانگر همگرائی و توحید مردم کشور و گرایشهای مردم سالاری است که بدیل مردم سالار بشمارمیروند،  تنها و منزوی کردن ضدهای تبهکار در کار حذف یکدیگر است .  تا این زمان ، استبدادیان گرایشهای سیاسی را تجزیه و حذف می کردند  که در مردم سالاری می توانند عمل کنند . اینک  قاعده تقسیم به دو و حذف یکی از دو را، در کانون می باید بکار برد . بهوش باشیم ! واقعیت را همان سان که هست ببینیم و به جای ﺁب به ﺁسیاب این یا ﺁن ضد ریختن و ﺁرای عمومی را شقه شقه کردن ، فرصت را برای همگرائی ملی و همگرائی گرایشهای مردم سالار مغتنم بشماریم . تحریم وسیع انتخابات این دو همگرائی را میسر می کند که بسا حیات ملی ما در گرو ﺁنست .

7 -  « فکرهای جمعی جبار » که این روزها ساخته می شوند ، الف مردم را می ترسانند و ب   این و ﺁن تنگنا را، بسان دام می سازند تا مگر مردم در ﺁن افتند . از راه اتفاق نیست که در هیچیک از فرصتهایی که ، در سطح کشور، در سطح منطقه و در سطح جهان دارند،  سخنی بمیان نمی ﺁورند . یا می ترسانند که امریکا به ایران حمله می کند. پس در رأی دادن شتاب کنید  و یا  می ترسانندکه در رأی دادن عجله کنید وگرنه فاشیسم جدید بر کشور مسلط می شود و...  به ترتیبی که در مقاله دوم توضیح دادم، قدرتمدارها این تنگناها را خود و بنا بر موقع و هدف خویش می سازند . عقل زورمدارشان ﺁنها را از تناقض گوئیشان غافل می کند . در حقیقت، انتخابات فرصت پیشنهاد راه حلها برای مسائل و روشها برای  گشودن تنگناها است . انتخابات مجموعه ای از دامها نیست که گرداگرد مردم کشیده شوند . حال که استبدادیان از نادانی، خطرهای خود ساخته را دامهایی برای مردم کرده اند، تحریم هرچه وسیع تر انتخابات ، بیرون رفتن از تنگناها ، وجدان به وجود فرصتها و بسا خلق فرصتهای بزرگ است . برای نمونه،

* امریکا و غرب که تا این زمان منافع خود را در این می دید که اسلام را در « انتگریسم اسلامی » ناچیز کنند، امروز ، به این نتیجه رسیده اند که سیاستشان تبهکارانه بوده است. می گویند : دانسته اند که اسلام سازگار با ﺁزادی و مردم سالاری وجود دارد . بنا بر این ، اگر سیاست پیشین خود را رها کنند، زورپرستان در تمامی سرزمینهای اسلامی ، چون برف ، ﺁب خواهند شد. بدین قرار، فرصتی تاریخی در اختیار گرایشهای مردم سالار قرار گرفته است . اگر ﺁنها این فرصت را  رایگان در اختیار امثال هاشمی رفسنجانی قرار ندهند  چنانکه او ، قبای سرکوبگری را بکند و در جا،  به لباسی درﺁید که  معرف « اسلام میانه رو» و سازگار با ﺁزادی است،  و اگر مردم در تحریم وسیعی شرکت کنند، انزوای زورپرستانی که اسلام را پوشش جنایت و خیانت و فساد پیشگی کرده اند ، کامل می شود . انزوای زورپرستان جامعه ایران را از تنگنائی تاریخی بدر می برد که از دیرباز در ﺁنست .

* خطر حمله امریکا، خطر فاشیسم جدید، خطر « شرتر» ،  خطر بدتر شدن وضعیت اقتصادی ، تنها خطرهائی نیستند که رژیم مافیاهای نظامی مالی می سازد . این رژیم ، بحکم طبیعتش ، مسئله ساز، خطر ساز و بحران ساز است . با مسئله ها، به خطرها و به بحرانها که می سازد، مردم را در تنگنای انتخاب میان بد و بدتر مجبور می کند .

     ﺁنچه بسیاری از مردم نمی دانند و دانستنش از هر واجبی واجب تراست ، اینست : بدون شرکت مردم ، نه مسئله ، نه خطر و نه بحران می توان ساخت . در حقیقت، با بکار بردن مردم ، برای مردم ، مسئله و خطر و بحران می سازند . اگر مردم شرکت نکنند، تله سازان خود در تله می افتند . توضیح این که  الف خطر حمله امریکا را استبدادیان بحران ساز بوجود ﺁورده اند . ب انتخابات را باز استبدادیان تنگنا کرده اند . زیرا دیده اند از گروگانگیری بدین سو، هر بار که تنگنا ایجاد کرده اند، مردم از ترس ، رفتاری را در پیش گرفته اند که موجب دست یافتن زورپرستان به هدف خود شده است.  بنا بر این ، د اگراین نوبت، مردم به تهدید وقع نگذارند و،  با تحریم وسیع انتخابات ، به رژیم اخطار کنند بازی با سرنوشت ایران بس است،  نه تنها از تنگنا بدرﺁمده ، خطر حمله امریکا را رفع کرده اند، بلکه عمر استبداد را کوتاه و فرصتی بزرگ برای خود ایجاد کرده اند .

8 -  باز از راه اتفاق نیست که محور دلیل ها و فکرهای جمعی که برای ترساندن مردم از تحریم و یا قانع کردنشان به رأی دادن تراشیده می شوند ،  قدرت حاکم است : اصلاح این قدرت، ترس از در اختیار فاشیستهای جدید قرار گرفتن این قدرت،  بذل و بخشش از کیسه دولت و...  حتی یک دلیل و یک فکر ساخته نشده است که ، در ﺁن، هدف باز یافت حق حاکمیت و استقرار ولایت جمهور مردم و دست یافتن مردم به حقوق فردی و جمعی خود باشد . و دیدیم که وقتی رأی دادن عمل به حق حاکمیت نیست و تصدیق ولایت مطلقه دزد حاکمیت مردم است، صدبار خفت ﺁورتر از عمل صاحب مالی است که از ترس زورمندی ، مال خود را به او می دهد و می نویسد و امضاء می کند که از روی رضا و رغبت ، مال خویش را به او داده است . مأموران رضا خان  مالک را مجبور می کردند بنویسد که چون نمی تواند ملک خویش را اداره کند،  ﺁن را در اختیار اعلیحضرت شاهنشاه قرار می دهد !  حالا هم مردمی که در انتخابات شرکت می کنند  می نویسند و امضاء می کنند که چون صغیر هستیم و خوب و بد خود را تشخیص نمی دهیم ، به فرموده « شورای نگهبان » ، برای  « رهبر » صاحب اختیار مطلق، تدارکاتچی معین می کنیم .

    اما رأی دادن فرع بر برخورداری از توان اعمال حق حاکمیت است . وقتی  استبداد  اعمال حق حاکمیت را نا ممکن کرده است، کاری که مردم می باید بکنند، « تمرین رأی دادن » ، بمعنای تصدیق صغیر و بی مقدار شدن نیست . بلکه برخاستن برای برداشتن مانع استبداد است. تحریم انتخابات عمل به حق حاکمیت و قدم اول در راه بازیافت ﺁزادی و حاکمیت است . بدین قرار، رأی دادن وقتی اعمال حاکمیت نیست، با تحریم وقتی اعمال حاکمیت است، دو عمل از یک نوع نیستند . اولی تصدیق استبداد حاکم و دومی تکذیب استبداد حاکم و تصدیق حق حاکمیت مردم است .

9 -  بهنگام توضیح خاصه های « فکرهای جمعی جبار » ، دیدیم که هر قدرتی از دو جزء ، یکی بد و دیگری بدتر ، ترکیب می شود . قدرتی که تنها از بد تشکیل شده باشد، نه در وجود ﺁمده و نه می تواند بوجود ﺁید . زیرا به ترتیبی که دیدیم ، هر قدرتی  نیاز دارد مردم را بکار بگیرد . اگر مردم در دام نیفتند و به دلخواه قدرت عمل نکنند، قدرت را محکوم به انحلال کرده اند . سخت ترین و همگانی ترین دام، مدار بسته بد و بدتر است . تا زمانی که قدرت بتواند مردم را در زندان بد و بدتر نگاه دارد، خاطرش از بقا و بزرگ شدن خود جمع است . چند مثال،

* قدرت سرمایه داری کارگر را ناگزیر می کند میان کارکردن به مزدی که پیشنهاد می کند و بیکاری ، انتخاب کند . مزد کم بد و بیکاری بدتر و کارگر در مدار بسته بد و بدتر زندانی است . در این زندان،  زندان دیگری است که نظام مزدوری ( بدترین ) است . کارگر ، بمثابه فرد، در برابر قدرت سرمایه داری، ناتوان است . اما کارگر، وقتی جمهور مردم زحمتکش می شوند، می توانند  دست کم رابطه انسان با قدرت سرمایه را، تا ممکن است، بسود انسان تغییر بدهند . اگر جمهور زحتمکشان جهان عمل کنند ، این فریب را نیز نخورند که گویا « قدرت کارگری » وجود دارد و ﺁزاد شدن و ﺁزاد کردن را هدف کنند، نظام اقتصادی را می توانند تغییر بدهند .

* در امریکا و انگلستان ، ترور بدتر و تحدید ﺁزادیها به بهانه تأمین امنیت ، بد اند . بوش و بلر ، مجالس امریکا را از بیم بدتر، ناگزیر کردند به بد تن بدهند .

* شرکت کردن در دادن رأی ، وقتی انتخابات ﺁزاد نیست ، بد است . اما  چون اقلیت کوچکی که شرکت می کنند و رای به فاشیستهای جدید می دهند ، پس رئیس جمهوری شدن نماینده این فاشیستها بدتر است. لذا،  مردم برای ﺁنکه گرفتار بدتر نشوند، باید بروند و به بد رأی بدهند .  بدیهی است کسی هم نباید به سازندگان این فکر بگوید : چند سال است که نسبت به قوت گرفتن مافیاهای نظامی مالی که اینک شما ﺁنها را « فاشیستهای جدید » می خوانید، هشدار داده می شود. چرا کاری در جلوگیری از  حاکم شدن ﺁنها بر دولت نکردید  و حالا هم به جای دعوت از مردم به برخاستن و خلع ید کردن از این مافیاها، اینان را وسیله ترساندن مردم کرده اید ؟

    در هر سه مثال، بخش اساسی و ناگفته ای که مردم باید از ﺁن غافل بمانند ، اینست : الف - قدرت حاکم توانا و مردم ناتوان است . ب   اما اگر قدرت توانا و مردم ناتوانند، پس چرا از ﺁنها می خواهید بیایند و رأی بدهند تا بدتر حاکم نشود ؟  سازندگان مدارهای بسته بد و بدتر نمی توانند ، بنا را بر توانائی مردم بگذارند . زیرا اگر بنا را بر توانائی مردم بگذارند، نمی توانند بگویند چرا به جای فراخواندن مردم به بیرون ﺁمدن از زندان بد و بدتر و رها شدن از استبداد حاکم، ﺁنها را  محکوم به حبس ابد در زندان بد و بدتر می کنند ؟

   در هر سه مثال، بد و بدتر همراه و جدائی ناپذیر هستند . ﺁخر اگر ممکن بود از یکدیگر جدا باشند، مدار بسته و زندان بد و بدتر ساخته شدنی نبود . در هر سه مثال، نقش اول را مردم بازی می کنند : اگر تسلیم شوند و ﺁلت فعل قدرت شوند، وسیله بزرگ شدن روزافزون و طولانی تر شدن حیات قدرت و در ﺁن، تولید بدترهای  ویرانگرتر شده اند . اما اگر ﺁلت فعل قدرتمدارها نشوند، به ترتیبی که دیدیم ، قدرت خود در دامی می افتاد که برای مردم می چیند . چنانکه اگر انتخابات را تحریم کنند، در کانون قدرت، دو ضدی که هر یک دیگری را بدترین می داند، الف یکدیگر را نفله خواهند کرد و ب چون بدون شرکت مردم ، قدرت بمثابه دو جزء بد و بدتر نمی تواند عمل کند، می میرد . بدین قرار، تحریم هرچه وسیع تر انتخابات ، رها شدن از حبس ابد در زندان بد و بدتر است . محکوم کردن استبداد حاکم به زوال و قطعی کردن استقرار نظام مردم سالاری در ایران است . چنین باد .

     این بحث را همچنان پی خواهم گرفت .