سر مقاله روزنامه انقلاب اسلامی در هجرت شماره 632
تاریخ انتشار 23 آبان 84 برابر با 14 نوامبر 2005
ابوالحسن بنی صدر
دانشجو و مسئله جوان ؟ - 3
اعتیادهای ذهنی و رفتاری که می باید از ﺁنها رهائی جست :
وجدان همگانی نیاز به شفاف و غنی شدن دارد . بیان دینی که مردم بدان خو کرده اند ، ایرانیت که مردم خاصه های ﺁن را از یاد برده و گرفتار اغتشاش در هویت گشته اند و جای ایران در منطقه و جهان و نیز امکانها و فرصتهای رشد که در اختیار ایران امروز است ، نیاز به بازاندیشی و شفاف شدن دارند . اما ﺁیا با این بازاندیشی و شفاف کردنها ، کار بسامان می شود ؟ ﺁری اگر با مبارزه پی گیر با اعتیادهای ذهنی و رفتاری همراه شود. جامعه هائی توان گذار از نظام اجتماعی بسته به نظام اجتماعی باز را پیدا می کنند که بازجستن اندیشه راهنمای شفاف و باز شناسی هویت روشن را با ترک اعتیادهای ذهنی و رفتاری ، همراه کنند :
9 - بنیادهای جامعه برای ﺁن بوجود ﺁمده اند که وسیله کار اعضای جامعه ، در جریان رشد ، بگردند . اما چرا انسانها به اطاعت بنیادهای جامعه در ﺁمده اند؟ برای مثال ، دانشگاه یک بنیاد علمی – تربیتی است . هم اکنون ، رابطه دانشجو با این بنیاد تابع و متبوع است . دانشجو تابع و مطیع این بنیاد است . دانشگاه محلی نیست که دانشجو نقش خلاق در جستجوی دانش را داشته باشد و استاد او را راهنمائی کند ، بلکه محلی است که ، حد اکثر، دانش از استاد به دانشجو انتقال پیدا می کند . در واقع ، او دانش پذیر است . یک دلیل ﺁن را دانشجو می شناسد : بنا بر باوری که القاء شده است ، علم فرﺁورده غرب و استاد، واسطه انتقال ﺁن به دانشجو است . اما دانشجو بسا از دلیل بزرگ تر غافل است : اعتیاد به رهبری شدن ، اعتیاد به فعل پذیری ، هر بار که سر و کار با این یا ﺁن بنیاد است . اصل پذیرفته اینست که بنیادها هستند که انسان را رهبری می کنند . حال ﺁنکه الف – انسان فوق بنیادهای جامعه است بدین دلیل که می تواند ﺁنها را تغییر بدهد و ب – خود بنیادی است که هرگاه ﺁزادی را هدف کند و استقلال بجوید، می تواند ﺁزادی و استتقلال و رشد را هدف بنیادهای جامعه کند و بر وفق این هدفها، ساخت ﺁنها را تغییر و وسیله رسیدن خویش به هدف بگرداند .
بدین قرار ، واگیرترین و خطرناک ترین اعتیادها ، اعتیاد به فعل پذیری ، پیشاروی بنیادهای جامعه است بدین خاطر که این بنیادها از قدرت نمایندگی می کنند که در خدمت قدرت هستند نه انسانها . جلب توجه به غفلت از اعتیاد به فعل پذیری، جلب توجه به غفلت مهم دیگری را اییجاب می کند : فعال پذیری فرﺁورده رابطه انسان با قدرت است . چرا که قدرت نقشی جز نقش ﺁلت فعل به کسی واگذار نمی کند . از این رو، رابطه با قدرت ، انسان را فعل پذیر می کند .
توجه را که بیشتر کنیم ، می بینیم : فعل پذیری اعتیاد ﺁور است . و این اعتیاد ، از رهگذر ایفای نقش ﺁلت فعل در زمانی دراز نیست ، بلکه در جا، ﺁدمی را معتاد می کند. هم بدین خاطر که انسان در بنیادهای جامعه زاده و پرورده می شود ، بنا براین، در روابط قدرت، بار می ﺁید و معتاد می شود . افزون بر این ، بنیادهای جامعه ساختی را پیدا میکنند که ، در ﺁن، انسانها در برابر قدرت ، تنها و بی کس قرار می گیرند و به ایفای نقش ﺁلت قدرت ، معتاد می شوند . این اعتیاد، هم اعتیاد به این و ﺁن مرام قدرت ( اندیشه راهنما ) و هم اعتیاد به رفتارهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی است که ترجمان اراده قدرت هستند .
اما تاریخ هیچ جامعه ای، اعتیاد به ﺁزادی را گزارش نکرده است . در حقیقت، رابطه با ﺁزادی ، رها شدن از مجموعه روابط قوا و از سیطره بنیادها و باز یافتن فعالیت خودجوش انسان طبیعی است . بدین قرار، ضابطه ای در اختیار انسان است که ﺁسان بکاربردنی است : هرزمان ﺁدمی خویشتن را بطور خود جوش فعال یافت ، هر زمان خود را فعل پذیر نیافت، ﺁزادی ذاتی خویش را باز یافته و از بنیادهای جامعه استقلال جسته است . در برابر، انواع فعل پذیریها ( که بی تفاوتی و زندانی کردن خویش در رابطه تضاد – برای مثال، بجای فعال شدن برای باز یافتن ﺁزادی، « فعال شدن بر ضد قدرتمداران حاکم به قصد جانشین کردن ﺁنها با قدرت مدارهای دیگر- و اطاعت کردن از قدرت حاکم، از رایج ترین اشکل ﺁن است ) ، بیانگر اعتیاد به قدرت هستند .
توجه به این دو غفلت، به دانشجو می گوید چرا رفتارهائی مشاهده می شوند که با ﺁگاهی یا وجدان جمعی نمی خوانند . در حقیقت، ولو جامعه رژیم را جنایت و خیانت و فساد پیشه می یابد، ولو می داند که ، برای مثال، انتخاباتش قلابی است ، با این حال، بخشی از مردم، ناسزاگویان به پای صندوق رأی می روند و رأی می دهند . و یا با وجود مشاهده فسادهائی که هر جامعه ای را به حرکت می ﺁورد، لاقید و بی تفاوت می مانند . چرا اینهمه خیانت و جنایت و فساد را می بیند و فعل پذیر می ماند اما برای رهائی از جهنمی که در ﺁنست ، بر نمی خیزد_؟ چرا ﺁنها که در جستجوی بیان ﺁزادی هستند تا آزادی را اندیشه راهنما کنند، در مقام عمل، چون یک معتاد عمل می کنند .
بدین قرار، قاعدهء « تا تغییر نکنی تغییر نمی دهی » ، به دو کار به عمل در می ﺁید : جستن بیان ﺁزادی بمثابه اندیشه راهنما و تمرین ﺁن به قصد ترک اعتیاد به قدرت و تغییر رابطه با بنیادهای جامعه و ﺁزاد کردن خویش از اطاعت مداری .
دانشجوی جوان می باید بخاطر ﺁورد که اهمیت ترک اعتیاد بدانحد است که موسی ( ع ) قوم یهود را 40 سال در سینا نگاه داشت تا نسلی که به طرز فکر و طرز رفتار زیر سلطه و اطاعت از فرعون خو کرده بود، جای خویش را به نسل جدیدی بسپارد ﺁزاد از ﺁن اعتیاد و ، در غرب، رنسانس تنها گذار از تاریک اندیشی به روشن اندیشی نبود، رها شدن از اعتیاد ذهنی و رفتاری بود و این دو کار، در مدارس جدید پی گرفته شد . اما جوان به هر دو کار توانا است و می تواند کار چند نسل را خود به انجام رساند هرگاه به این دو کار تمام اهمیت بدهد و تغییر را نه جا عوض کردن در رابطه با قدرت که رها شدن از اعتیاد به قدرت و بازیافتن ﺁزادی ذاتی خویش و بیان ﺁزادی بمثابه اندیشه راهنما بگرداند و برای عمل کردن از راه مردم به واقعیتهای زیر نیز تمام توجه را بکند :
10 - اگر از دانشجویان بپرسند کسانی را معرفی کنید که در طول ربع قرن اخیر، بر صراطی مستقیم بوده اند ، چه کسانی را می توانند معرفی کنند ؟ اگر از ﺁنها بپرسند کسانی را معرفی کنید یک سال بر یک موضع مانده باشند، چند تن را می توانند معرفی کنند ؟ این دو پرسش ، توجه ﺁنها را به واقعیت مهم دیگری جلب می کند : در رابطه با قدرت ، بی ثباتی در نظر و عمل با ثبات در فعل پذیری همراه است . ﺁنها که قدرت را محور اندیشه و عمل خویش می کنند ، در همان حال که فعل پذیر ، یعنی تابع اوامر و نواهی قدرت می مانند، دائم موضع عوض می کنند . در توجیه رفتار خویش می گویند : « تنها احمق ها تغییر نمی کنند » !
بی ثباتی در نظر و عمل ، بر محور قدرت، پدیده اجتماعی خاص ایران نیست . در جامعه های غرب و غیر ﺁن، نیز، « تنها احمق ها تغییر نمی کنند » وسیله توجیه بی ثباتی در نظر و عمل است . غافل از این که تا زمانی که قدرت محور اندیشه و عمل است، با تغییر جا، تغییر انجام نمی گیرد . راستی اینست که تنها احمق ها تغییر جا در قبال قدرت را ، تغییر کردن تصور می کنند و گمان می برند که بی ثباتی ﺁنها را همگان ، تغییر کردن می شمارند . تغییر رها کردن قدرت بمثابه هدف و ﺁزادی را وسیله و هدف کردن و تمرین ترک اعتیاد ذهنی و رفتاری است . ﺁن تغییری که احمق ها نمی کنند ، این تغییر است .
بدین تغییر است که ﺁدمی در راه رشد می افتد و در ﺁن پیشی می گیرد . در همان حال که از فعل پذیری رها و فعال می شود، در نظر و عمل ثبات می جوید . نظر را همه روز از ظن و گمان خالی تر و از دانش پر تر می کند . عمل را از اطاعت فرامین قدرت ﺁزاد و ﺁزاد تر می سازد و توانائی ثبات در رشد یا تغییر دائمی از قدرت باوری به ﺁزادی جوئی و از ویرانگری به رشد ، توانائی تغییر دادن را می یابد .
می دانیم که دوران دانشجوئی کوتاه است هرگاه ﺁن را همان دوره تحصیل در دانشگاه بدانیم . و همواره این حکم تکرار می شد که « چون دوره دانشجوئی کوتاه است » دانشجو نمی تواند نه فعالیت سیاسی مداومی را داشته باشد و نه در جامعه نقش رهبری کننده را ایفا کند . جامعه نیز به دانشجو بمثابه عنصر بی ثبات می نگرد . اما ، بنا بر تجربه نسلی که کوشید این مشکل را حل کند، هرگاه دانشجو تغییر را رها شدن از بند قدرت و باز جستن ﺁزادی بداند و بکند، دوران فعالیت و اثر گذاری خویش را دائمی کرده است و توانائی عمل از راه مردم را یافته است .
در حقیقت، همانطور که قدرتمداری با رویه ثابت و هویت روشن داشتن سازگار نیست ، ﺁزادی را روش و هدف کردن و دانش را از ظن و گمان پیراستن ، نیز ، با بی ثباتی در اندیشه و عمل و هویت نا روشن ، سازگار نیست . بدین قرار، هویت روشن و ثبات در اندیشه و عمل، ضابطه اندازه رها شدن از بندگی قدرت و باز یافتن ﺁزادی است . همین ضابطه اندازه اثر گذاری بر جامعه و توانائی عمل از راه مردم را نیز بدست می دهد .
با وجود این، دانشجوئی نباید گمان برد بمحض تغییر کردن ،تغییر می دهد و امواج عظیم انسانها را بر می انگیزد . بسا می شود که شدت اعتیاد در جامعه ای اندازه اثر گذاری را ناچیز نگاه می دارد . ﺁنچه بر قوم نوح گذشت را نباید افسانه گمان برد . چرا که تاریخ می گوید و در زمان خود می بینیم ملتهایی را که از شدت اعتیاد به فعل پذیری ، فرصتهای رشد را از دست می دهند و چون مردار ، به منقارهای لاشخورها و دندانهای تیز کفتارها، ناچیز می شوند . به ایران خود بنگریم و بپرسیم : چرا بهترین فرصتها سوخته اند و می سوزند ؟ چرا در بهترین فرصتها ، دولت به تصرف « تیر خلاص زنها » در می ﺁید ؟ چرا ...؟
تغییر کردن و تغییر دادن ، نیاز به عزم استوار دارد . اگر شکیبا نباشی ، چون یونس به شکم ماهی می روی اما هیچ نه معلوم که بتوانی زنده بیرون ﺁئی . بنا بر این ، عزم استوار را با شکیبائی ایوب وار، می باید همراه کرد و برﺁن شد که به جای شتاب زده به هدف رسیدن، تغییر بنیادی را سازمان داد :
11 - جامعه فعل پذیر ، بخصوص اگر در طول تاریخ تحت استبداد زیسته باشد ، ﺁسان از حقوق خویش می گذرد و تمایل قوی دارد به ابراز بی کسی و ناگزیری از تسلیم شدن به پیش ﺁمدها . از ﺁنجا که مهر طلبی جمعی قوی پیدا می کند، ﺁسان می توان ، مصالح را جانشین حقوق کرد . پس اگر در گفته ها و نوشته های مبلغان استبداد دینی از حقوق انسان و از حقوق ملی ایرانیان هیچ یافت نمی شود و فراوان از مصالح ﺁنها که یا خداوند می سنجد و یا نمایندگانش بر روی زمین، خوانده و شنیده می شود، نخست بدین خاطر است که در « بیان قدرت » ، حقوق محل پیدا نمی کنند چرا که ناقض قدرت هستند و مصلحت ها را نه انسان و جامعه دارای حقوق که استبدادیان برای ﺁنها می سنجند . اگر دانشجو به خود زحمت بدهد و به قرﺁن مراجعه کند، در شگفت می شود وقتی می بیند، همواره حق است که به یاد انسان می ﺁورد و حتی یکبار، برای انسان مصلحت سنجی نمی کند . در عوض، ملاتاریا کار خداوند را در سنجیدن مصلحت برای انسانها ناچیز می گرداند . بدیهی است ﺁن سنجیدن مصلحتهایی را به خداوند نسبت می دهد که بیرون از حقوق هستند و بکار بردن زور و ﺁئین خشونت را تجویز می کنند . جز این نیز نمی توانند کند . زیرا هرگاه مصلحتهائی را که سنجیدنشان را به خداوند نسبت می دهند، حقوق و یا دست کم روشهای عمل به حقوق بودند، نیازی به غافل کردن انسان از حقوق خویش و جانشین کردن ﺁنها با « مصالح » نبود.
و باز اگر دانشجو به قرﺁن باز گردد، شگفتی که به او دست می دهد ، بسی بیشتر می شود . زیرا ، در قرﺁن، حتی یک ﺁیه نمی جوید که از مصلحت ، در معنائی که « بیان قدرت » ساخته استبداد دینی بدان می دهد، سخن بمیان ﺁمده باشد . در عوض، ﺁیه های فراوان می یابد که انسانها را سرزنش می کند که چرا اجازه می دهند ارباب قدرت ، به زبان فریب ، ﺁنها را از حقوق خویش غافل کنند . وارونه سازی بیان قرﺁنی را ببین که حرام قرﺁن را واجب می کند و برای حرام قرﺁن، « مجمع تشخیص مصلحت » نیز تشکیل می دهد !
در مقام عمل از راه مردم، رهنمود قرﺁنی بسی کار ساز است : می باید بطور مداوم ، انسانها را از حقوق ذاتی خویش و جامعه ملی را از حقوق ملی خود ، ﺁگاه کرد و به عمل به حقوق خواند . در همان حال که به مردم گوشزد می شود که « پیروی از کسانی که شما را به حق می خوانند ، از پیروی از کسانی که خود نیازمند هدایت به حق هستند بهتر است » ، نمی باید از یاد برد که اعتیاد به این و ﺁن « بیان قدرت » ، انسانها را به زور گفتن و زور پذیرفتن و بدین کار مصلحت نام نهادن نیز معتاد می کنند . از این رو ، ﺁشکار کردن مصلحت هایی که برای مردم سنجیده می شوند و ﺁگاه کردنشان از پی ﺁمدهای زیانبار این مصلحتها ، کاری است که حتی یک روز نباید از انجام ﺁن غفلت کرد. در حقیقت، رویاروئی با استبداد مافیاهای نظامی – مالی و رویاروئی با استبداد پهلوی ها ، دو کار بس متفاوت هستند . توضیح این که استبداد پهلویها مدعی بود «ارزشهای ترجمان تجدد و ترقی و پیشرفت » را می خواهد جانشین « سنتها و باور های واپس گرا » کند . به قول فراماسونها ، ایرانی را از فرهنگ درمانده خود خالی و از فرهنگ مترقی غرب پر کند . اما ملاتاریا که ت به مافیاهای نظامی – مالی تحول جسته است، حقوقی را که قرﺁن ذاتی حیات انسان می شناسد، با « مصالح » یعنی توجیه گرهای ﺁئین خشونت جانشین می کند . به سخن دیگر، جامعه ، در باورش، عرصه رویاروئی است . بسا این رویاروئی اگر نه بزرگ ترین فرصت تاریخ ایران ، یکی از بزرگ ترین فرصتهای تاریخ است . هرگاه بتوان نقد « بیان قدرت » استبدادیان را نقد و بیان ﺁزادی را به جامعه امروز ایران پیشنهاد کرد، ایران ﺁن انقلاب را به خود خواهد داد که، از دوران اساطیری تا امروز، بخود ندیده است . ﺁزادی که باز می یابد و فضای ﺁزاد و بازی که می جوید ، به او امکان می دهد نقش خویش را ، بمثابه ایران ﺁزاد و مستقل و پیشرو ، در جهان امروز ، بر عهده بگیرد . برای پیروز شدن در این رویاروئی و به انجام رساندن انقلاب ، کارهای دیگری بایسته است از جمله:
12 - کار دانشگاه ، کاستن ظن و گمان از نظرها و افزودن دانش در ﺁنها است . با وجود این ، قرنی که گذشت، قرن اندیشه راهنما شدن « نظریه ها » بود . تجربه زمان گفت ، در ﺁنها، وزن خیال سنگین و وزن دانش بسی سبک بود . اما تجربه درس بزرگی تری ﺁموخت : دانشگاهها که می باید محل نقد نظریه بقصد کاستن از وزن ظن و افزودن بر وزن دانش می بود، خود مروج این یا ﺁن نظریه گشت و فرصت بزرگی را از دست جامعه های غرب و غیر غرب بدر برد . تسلط ملاتاریا بر دانشگاهها ، از جمله ، این هدف را تعقیب کرده است که ظن و گمان یا « مرام قدرت » را بر دانشگاهها حاکم کند .
اگر بپذیریم که رژیم نتوانسته است ظن و گمان را بر دانش و دانشگاه چیره سازد، اما دانشگاه نیز نقد « نظریه ها » را بقصد کاستن از وزن ظن و افزودن بر وزن دانش ، به انجام نرسانده است . حال ﺁنکه عمل از راه مردم ، بدون این نقد ، نامیسر است . چرا که جامعه معتاد به فعل پذیری، معتاد به ظن و گمان نیز هست . « فکرهای جمعی جبار » که پی در پی ساخته می شوند و جامعه را در دنیای ظن و گمان نگاه می دارند، اغلب جز ظن و گمان در بر ندارند . برای مثال، « بردن درﺁمد نفت به سفره » نیاز به نقدهای مستمر می داشت تا جامعه از اعتیاد به ظن باوری رها بگردد . اگر در دوران انتخابات قلابی ، شعارها و « برنامه ها » ی خالی از دانش و پر از ظن ، نقد شده بودند، جامعه نه در موقعیت نا ﺁگاه و فعل پذیر که در موقعیت ﺁگاه و فعال با ﺁن شعبده بازی رویارو می شد و کار به این جا نمی کشید که « چون ظهور امام زمان نیاز به جنگ دارد ، پس مراجع می باید فتوای جهاد بدهند » و یا « رفتن پرونده اتمی به شورای امنیت و تصویب مجازاتها ، نعمت است » و یا « جنگ 8 ساله همه نعمت و برکت برای مردم ایران بود » و...
هرچند تضاد « بیان قدرت »ملاتاریا - که وهم و ظن است - با بیان قرﺁن که از انسانها می خواهد از ظن پیروی نکنند، شگفتی ﺁور است ، اما نه جای شگفتی است . چرا که بیانهای قدرت، به نسبتی که در « ﺁئین خشونت » ناچیز می شوند، از علم خالی و از ظن پر می شوند . خدائی فرعون و ولایت مطلقه ﺁقای خامنه ای ، جز ظن و گمان ، چه در بر دارند ؟
با وجود این ، جامعه تنها در معرض بیان قدرت ضد اسلامی که خود را « اسلامی » می خواند نیست . بیان قدرت ﺁن « اپوزیسیونی » که برای ﺁزادی و استقلال و رشد بر میزان داد و وداد نیست و مدعی است کاری به رژیمی که جانشین رژیم کنونی شود،ندارد ، تکلیف ﺁن را مردم معین خواهند کرد ، پر از ظن و خالی از علم است . روشن است که دو رأس دیگر مثلث زور پرست، زیر عنوان ضرورت اتحاد و تشکیل جبهه ضد « جمهوری اسلامی » ، می خواهد برای خود مشروعیت و برای قدرت خارجی، ﺁلت مداخله پدید ﺁورد . این « ﺁپوزیسیون » همان سخن را تکرار می کند که ﺁقای خمینی – فعلا بگوئیم رژیم شاه نباشد ولو ابن زیاد جانشین ﺁن بشود - می گفت . ﺁن روز ، متوجه خطر بیان پر از ظن ﺁقای خمینی شدیم و بر اظهار اصول راهنمای انقلاب ایران و بیان ﺁزادی اصرار ورزیدیم . این شد که در برابر دنیا، او بیان ﺁزادی را بر زبان ﺁورد و در برابر جهانیان تعهد پذیرفت . عهد شکستن با ﺁن بیان و با مردم ایران و جهان، رژیم او را از مشروعیت انداخت و محکوم به انقراض کرد . دشمنی ملاتاریا و مافیاهای نظامی – مالی با ﺁنها که تبلیغ بیان ﺁزادی و تجربه انقلاب را رها نکرده اند، دلیلی جز این ندارد که ﺁنها بر حق ایستادند و کار ملاتاریا را به جائی رساندند که ﺁقای خمینی گفت : 35 میلیون بگویند بله ، من می گویم نه .
این روزها ، در درون و بیرون مرزها، فراوان پیرامون اتحاد و جبهه سازی ، می گویند و می نویسند و فراخوان امضاء می کنند ، ظن زدائی از اتحاد و جبهه ، از راه تعیین دقیق هدفها و تشخیص شفاف روشها و شناسائی کردن تمایلهای سیاسی که می توانند در این یا ﺁن جبهه شرکت کنند ، در شمار کارهائی است که برعهده دانشگاهها، در مقام نقد به قصد ظن زدائی است . هرگاه این کار بدون فوت وقت و با دقت انجام بگیرد، بسا امکان تشکیل جبهه ای از مردم سالارها برای ﺁزاد کردن ایران از مثلث زورپرست ، فراهم ﺁید ، بخصوص که
13 - جامعه ای که به اطاعت از قدرت معتاد و فعل پذیر می شود، زندگی نمی کند، زندگی را می گذارند . به قول مصدق، هر زندگی را به او تحمیل کردند ، می کند . در جهان ما، هیچ استبدادی مستقل از سلطه خارجی وجود ندارد . بنا بر این ، اعتیاد به زندگی که جوان در ساختن ﺁن هیچ نقشی ندارد و به حکم جبر قدرت ، خود را می باید با ﺁن دمساز کند ، بسا مهترین اعتیاد در جهان امروز و مسئله ای جهانی است . دنیای پر از خشونت امروز و خالی از شور و غوغای خلق زندگی، دنیای خالی از حرکت نسلهای جوان ، دنیای گرفتار جبر زندگی است که قدرت سرمایه و بنیادهای دیگر دستیار این قدرت ، انسانها را بدان محکوم کرده اند . جهانی شدنی که انسان امروز با ﺁن روبرو است ، مرگ انسان خلاق زندگی و جانشین شدن او با انسان رام جبر زندگی و بکام مرگ رفتن محیط زیست است . مبارزه با این دو مرگ و با یافتن انسان خلاق زندگی و محیط زیست در خور این انسان ، در عهده دانشگاهها و، بیشتر از همه ، دانشجویان است . چرا که جوان وقتی بمثابه جوان وجود دارد که نقش خویش را بمثابه خلاق زندگی می شناسد و از عهده ﺁن بر می ﺁید .
بدین قرار ، شوریدن بر این جبر و فراخواندن نسل جوان بدین شورش، و جستن و بکار بستن اندیشه راهنمائی که جوان را از مأمور کشتن جوانی در خود ، به جوانی توانا در در افکندن طرحی نو، وادارد ،کاری که در خور نسل جوان دانشجو در ایران امروز است، ﺁسان گشته است زیرا
14 – قدرت از قوانین خاص خود پیروی می کند . از ظن زدائی های ضرور، یکی ظن زدائی از قدرت است . « اصلاح پذیری » قدرت از درون، بخصوص وقتی قدرت استبدای متمایل به فراگیر است، ظن و گمان بیش نیست . تجربه نیز ، این واقعیت را بر همگان معلوم کرد . اما « فکر جمعی جباری » که پیش از « انتخابات » در جامعه القاء می شد و این ترس بود که اگر مردم به اصلاح طلب رأی ندهند گرفتار یکی از « اصول گرا »ها ، احمدی نژاد یا قالیباف و یا لاریجانی می شوند، درجا می باید نقد و ظن زدائی می شد . اکنون که بعد از وقوع واقعه هستیم ، از کارهای دانشگاه ، مطالعه تطبیقی اظهارنظرها، در روزهای پیش و پس از « انتخابات ریاست جمهوری » است . این مطالعه نه تنها از این نظر مهم است که الف – چه کسانی واقعیت را همان سان که هستند دیدند و چه کسانی ظن خویش را جانشین واقعیت کردند و ب – چرا کسانی واقعیت را ﺁن سان که هست دیدند و کسانی ﺁن را ندیدند و ظن خویش را جانشین کردند، بلکه از این نظر مهم و مهمتر است که ج – چه کسانی قدرت و جهت یابی تحول ﺁن را همان سان که هست دیدند و کسان دیگری ، به جای دیدن واقعیت ، در مردم ترس القاء کردند و بجای تشکیل وسیع ترین جبهه ها با شرکت تمامی مردم کشور، به قدرت امکان دادند دلخواه خویش را به عمل در ﺁورد ؟
قانونی که بر جهت یابی تحول قدرت حاکم است و مرتب خاطر نشان شده است و می شود، اینست:
در جریان تمرکز و بزرگ شدن ، قدرت حذف کننده استعداد و جانشین کردن ﺁنها با کسانی است که جز بازی کردن نقش ﺁلت قدرت ، نمی توانند .
دلیل ﺁن نیز اینست که فعالیتهای استعدادها خود جوش هستند و از راهگذر ابداع و خلق و افزودن دست ﺁوردها بر دست ﺁوردها، هویت و شخصیتی را می سازند که با ایفای نقش ﺁلت ، ناسازگار است . خودجوشی بیانگر حضور ﺁزادی و غیبت قدرت است. پس، با ایفای نقش ﺁلت قدرت سازگار نیست . از این رو، بتدریج که قدرت متمرکز و بزرگ می شود، استعدادها را حذف می کند . قانون حذف استعدادهائی که شخصیت خویش را از رشد خود دارند، در قرﺁن، سرراست و شفاف ، بیان شده است : « همانا شاهان چون به کشوری درﺁیند ، ﺁن را به فساد می کشانند . مردم با عزت ﺁن را به ذلت می بخشند . رویه ﺁنان چنین است » .
از این رو است ، که « هیتلر جنگ را با افسران تراز اول ﺁغاز کرد و با افسران در جه سوم و در شکست به پایان برد » . ﺁیا ﺁقای خمینی جز این کرد ؟ از این رو، رژیم ملاتاریا ، هر بار که استعدادی بروز کرده ، ﺁن را حذف گردانده و کار را به جائی رسانده است که همچون احمدی نژادی ، رئیس جمهوری سرزمینی گشته است،که سر زمین پهلوانانی بوده و هست که حماسه زندگی را ساخته و آن را از کام خطرهای بس بزرگ بیرون کشانده اند .
اینک که شما این قانون را می شناسید و می دانید که جبر قدرت را با اصلاح از درون ، نمی توان شکست و نیز می دانید که رأی دادن به این و ﺁن ، مانع از اجرای قانون قدرت نمی شود و می بینید که با تقلبی بی حساب ، دولت را به تصرف تروریستها و تیر خلاص زنها سپرده اند ، می باید از قانون دیگری ، قانون انحلال قدرت ﺁگاه شوید :
15 - جریان تمرکز و بزرگ شدن قدرت و گذار دائمی وضعیت مردم از بد به تر، تنها از راه مقاومت بی خدشه، متوقف می شود . استبدادی از این نوع، به استقامتی از پا در می ﺁید که از موضع عمل به حق و دفاع از حق ، انجام بگیرد . استقامت هراندازه استوارتر، جریان انحلال قدرت شتاب گیر تر .
دانشجویان و عموم جوانان ایران بدانند !
مخدری که اعتیاد به فعل پذیری در برابر قدرت را ببار می ﺁورد، باور بی تردید به شکست ناپذیر بودن قدرت حاکم است . از زمانی که جامعه ای خود را در برابر دیوار بلند قدرت می یابد و گمان می برد گریزگاهی نیست ، رام می شود، فعل پذیر می شود. بسا می شود که قدرت حاکم کارهایی با او می کند که تحمل ﺁنها در سکوت، در باور نمی گنجد . چنانکه اگر در ﺁن روز که ﺁقای خاتمی عنوان « رئیس جمهوری » را یافت، کسی باور نمی کرد که جانشین او، ﺁقای احمدی نژاد خواهد شد . و هنوز جریان گذار از بدتر به بدترین ادامه دارد.
اما این دیوار که جامعه ﺁن را حتی بدون گریزگاه می انگارد، ساخته ظن و گمان، اسطوره است . ﺁنها که به استقامت ایستاده اند، تردید ندارند که با دردیدن پرده ظن و گمان، دیوار ، بسان یک وهم از میان بر می خیزد . ﺁنها به شما دانشجویان و به شما جوانان ایران می گویند : به استقامت بر خیزید، استبدادیان را مطمئن سازید که سرهای شما به استقامت استوار است و هرگز، به نشان تسلیم، به سینه ها، فرو نخواهند افتاد .
اگر در پایان این یادﺁوریها به استقامت می پردازیم برای اینست که همه کارهایی که بر عهده نسلی است که می باید بسان پهلوان وارد پهنای زندگی ، برای از میان برداشتن زور و زورکداری و بنای زندگی ﺁزاد و مستقل بگردد . و همه کارها ، از استقامت ﺁغاز می شوند و پایه استوارشان استقامت بر میزان اعتماد به نفس و مسئولیت شناسی و عمل به حق و دفاع از حق است .