سر مقاله روزنامه انقلاب اسلامی در هجرت شماره 633
تاریخ انتشار 27 ابان 84 برابر با 24 نوامبر 2005
ابوالحسن بنی صدر
اگر حجاب نبود؟
بسیاری از ایرانیان درکسانی که اینک سه قوه مجریه و مقننه و قضائیه را از ﺁن خود کرده اند، چنان می نگرند که پنداری هرگز از وجودشان اطلاع نداشته اند . شگفت زده می پرسند : اینها از کجا بوده اند و از کجا ﺁمده اند ؟ این موجودات براستی در ایران بوده اند و ما از وجودشان خبر نداشته ایم !؟ . این پرسشها را نه تنها بلحاظ خشونت باوری افراطی - بدین صفت بر ایرانیان شناخته اند – که بلحاظ بی کفایتی تمام و روزانه واقعیتها را با مجاز ها جانشین کردنها و شخصیت و کرامت ملت و همه شئون ﺁن را به بازی گرفتن ها . از میثاق با امام زمان ( عج ) بستن تا در جلسه سازمان ملل متحد ، سرتاپای خود را در هاله نور و جلسه خالی از سران دولتها را پر از سران دولتها دیدن که نیروئی مقاومت ناپذیر بر جا میخکوبشان کرده و از شدت مجذوب شدن به سخنان ﺁقای احمدی نژاد ، حتی پلک نمی زدند ، از «با اعدام دو سه تن مشکل بورس حل می شود » تا اجرای دستور العمل لنین و گماردن حراستی و انجمن اسلامی چی به ریاست بانکها ، از وزارت بخشیدن به پاسدارها تا سپردن استانداریها به مدیران زندانها ، از برکشیدن « تیر خلاص زن ها » تا تصفیه سازمانهای دولتی از دانش و لیاقت و برگماردن بی دانشها و بی کفایتها ، از احضار 40 سفیر تا تشکیل وسیع ترین جبهه ها بر ضد ایران به رهبری امریکا ، از ...
هستند « اصلاح طلبانی » که می گویند : اگر مردم در انتخابات شرکت می کردند و به اصلاح طلبها رأی می دانند ، اینطور ﺁدمها دولت را قبضه نمی کردند . اما گویندگان این قول خوب می دانند منطق صوری بکار می برند . خود را و مخاطبان خود را می فریبند . زیرا ، بنوبه خود ، مجاز را به جای واقعیت می نشانند :
مجاز وقتی پوشش واقعیت می شود، بسا برای حیات ملی خطرناک می شود :
1 – واقعیت اول اینست که این « موجودات » که بسیاری از مردم به خود می باورانند که گویا از وجودشان، جز بعنوان عمله خشونت ﺁگاهی نداشته اند، در رژیم بوده اند و دولت واقعی را تشکیل می داده اند . پوششها مانع از ﺁن بوده اند که مردم ایران واقعیت را بطور کامل و شفاف ببینند . در حقیقت، وهم و مجاز اولی که بسان یک « فکر جمعی جبار » پوشش سخت مقاوم دولت واقعی مافیاها گشت، سازندگی و اصلاح طلبی بودند . مافیاها از پوشش « دوران سازندگی » در شکل گرفتن و بساط ترور و فساد را هرچه بیشتر گستردن سود جستند و از پوشش اصلاح طلبی در انجام تنها « اصلاحی » که در رژیم ولایت مطلقه فقیه ممکن بود، فایده بردند . توضیح ها و هشدارهای پی در پی داده شدند و اثر نبخشیدند که
الف – انقلاب و اصلاح دو کاری هستند که یکی را به جای دیگری نمی توان انجام داد و اصلاح در نظام انجام می گیرد حال ﺁنکه انقلاب تغییر نظام است و ب - نه خشونت ذاتی انقلاب است و نه عدم خشونت ذاتی اصلاح و مهمتر ، ج – در هر نظام، اصلاح مخالف بنیاد ﺁن نظام ، ناممکن و محال است . اصلاح ممکن اصلاحی است که کارائی نظام را از راه گسترش قلمرو بنیاد ﺁن، بیشتر سازد . پس، اصلاح طلبی زمینه ساز و پوشش گسترش قلمرو اعمال ولایت مطلقه فقیه می شود و شد .
2 - طرفه این که حکومت مافیاها با استفاده از دو پوشش سازندگی و اصلاح طلبی ، رانت خواران بزرگ گشته اند . تا جائی که یک پاسدار وزیر نفت می شود و بی احساس کمتر شرمی ، خطاب به نمایندگان مجلس مافیاها می گوید : گفته باشم که من میلیاردر هستم ! با وجود این ، « معاون اول » ﺁقای احمدی نژاد ، دوران دو ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و خاتمی را ، دوران فسادهای گسترده توصیف می کند . هرچند این سخن از زبان فرﺁورده دوران فساد بیرون ﺁمده است، اما عین حقیقت است . زیرا غیر از رانت خواری که بنا بر ارزیابی ﺁقای توکلی ، 60 در صد تولید ناخالص ملی است ، کدام فساد با پرورش مافیاها و سپردن دولت بدانها ، برابری می کند ؟ این بزرگ ترین فساد نه مگر در پوششهای سازندگی و اصلاح طلبی و تحت رهبری « ولی امر مطلقه » انجام گرفته اند ؟
3 - ایرانیان ، همانند بسیاری دیگر از مردمان دنیا فیلمهائی را دیده اند که، در ﺁنها، یک درجه دار امریکائی ، انبوهی از نیروهای ویت کنگ را تار و مار می کند . این امر که آدم شکست خورده، تصویر یک پیروزی بزرگ را در عالم خیال بسازد، کاری است که هر شکست خورده ای ، می کند . اما وقتی این شکست خورده ، مسئول امور کشور است و جام زهر شکست را سر نکشیده ، شکست را پیروزی می گرداند وبه نگاه داشتن تصویر در ذهن بسنده نمی کند بلکه بر زبان می ﺁورد و آن را پوشش واقعیت می کند، برای کشور ، سخت خطرناک می شود : گروگانگیری و محاصره اقتصادی وادامه 8 سال جنگ و قرار دادن ایران در حلقه ﺁتش و سازندگی و اصلاح طلبی ، رشته بهم پیوسته ای از خیال و مجاز گشته و به زور بر واقعیت تحمیل شده اند . مافیاهائی که اینک دولت را به اختیار خویش در ﺁورده اند ، فرﺁورده تحمیل مجازها به واقعیتها و پوشاندن واقعیتها با مجازها هستند .
بنا بر اطلاع ، تا کنون ، 9 میلیارد دلار خرج « تکنولوژی اتمی بومی » شده است . از زمان تشکیل حکومت مافیای نظامی – مالی ، تحت رهبری مستقیم ﺁقای خامنه ای ، مجاز سازی بقصد پوشاندن واقعیت ، کار را به جائی رسانده است که ﺁقای احمدی نژاد بتواند نادانی و بی کفایتی و خیانت مسلم به کشور را در تشکیل جبهه جهانی بر ضد ایران ، با فروبردن خویش در « نور تقدس » و نشاندن رؤسای دولتها بر صندلی ها، مسحور و بی حرکت، جبران کند، و این مجاز را به جای واقعیت مبنای عمل حکومت بگرداند . هرگاه این مجاز مبنای عمل رژیم در « مسئله اتم » بگردد، چرا نباید منتظر محاصره اقتصادی – که زورباوران مجاز ساز از هم اکنون ﺁن را نعمت می خوانند - حمله نظامی به ایران بود ؟ مافیاهائی که دولت را از قبل بحران سازیها و در انزوا نگاهداشتن ایران دارند، چه باک از حادثه سازیهائی دارند که می توانند به مجوز محاصره اقتصادی و حمله نظامی و... بیانجامند ؟
در رابطه با دنیای خارج ، مبنای سیاست گزاری ، مجازها هستند و مجازها، فرﺁورده نیاز رژیم به قدرتهای خارجی تجاوز طلبند:
4 – در حقیقت، در سیاست خارجی ، از ﺁغاز ، نه تنها واقعیتها مبنای اتخاذ سیاست نبوده اند، نه تنها مجازها پوشش واقعیتها شده اند، بلکه مجازها مبنای سیاست گزاری در روابط خارجی شده اند . چند نمونه :
* ﺁقای صدام واسطه فرستاده و از رفتار دولت عراق با ﺁقای خمینی پوزش خواسته و ابراز ﺁمادگی کرده بود که همه گونه جبران کند واز هرگونه همکاری که ایران بخواهد ، دریغ نکند . پاسخ ﺁقای خمینی این بود که رژیم بعث عراق 6 ماه بیشتر برپا نیست . این مجاز اساس سیاست ایران در عراق شد ، گروگانگیری بر ﺁن افزوده شد و حاصل، محاصره اقتصادی و تجاوز عراق به ایران گشت .
* گروگانگیری را ﺁقای خمینی ، انقلاب دوم خواند .اینجانب آن زمان واقعیتی را در سفارت امریکا، خطاب به « دانشجویان پیرو خط امام » گفتم و آن این بود که نه کارکنان سفارت امریکا که ایران به گروگان امریکا درﺁمده است . شکست امریکا در ویتنام و به دنبال ﺁن ، انقلاب ایران که جهان را وارد عصر پایان سلطه دو ابر قدرت می گرداند ، موجهای جنبش ها را در سرتاسر جهان بر می انگیختند و دو ابر قدرت ، بخصوص امریکا، واپس می رفتند . جامعه امریکا خواستار ﺁزادی بیشتر از راه کاستن از بارسنگین مداخله طلبی در امور جهان می گشت . همه کشورها و ایران که محل تلاقی دو ابر قدرت بود، بیشتر از همه، برای استقرار مردم سالاری بر اصول ﺁزادی و استقلال و رشد بر میزان داد و وداد، نیاز به گرایش قدرتهای جهان به عدم مداخله داشتند و هنوز نیاز دارند . و استقرار استبداد، نیاز به مداخله گری روز افزون قدرتهای جهان دارد . پس اگر، در ایران در فروپاشی رژیم پهلوی ، دو تمایل رویارو شدند، نه از راه اتفاق بود :
1 - تمایل ﺁزادی و استقلال خواستار ﺁن بود که الف – امریکا و روسیه ناگزیر گردند به درون مرزهای خویش بازگردند و از مداخله گری دست بردارند . ب - محور سیاست داخلی و خارجی ایران نشوند . ج – برای رسیدن به دو هدف ، در سیاست داخلی ، برنامه ای را پیشنهاد می کردند که امکانی برای حضور و عمل قدرتهای خارجی بر جا نگذارد و در سیاست خارجی ، موازنه عدمی ، از راه حقوق ملی خود و ملتهای دیگر را مبنای سیاست گزاری کردن، اصل راهنما بگردد . از این رو، گروگانگیری را ناقض استقلال ایران می دانستند .
2 - تمایل معروف به « خط سید ضیاء » در پی بازسازی استبداد وابسته بود . بنا بر این ، خواستار مداخله گر تر شدن دو ابر قدرت بود و برای ﺁن زمینه می ساخت . از راه اتفاق نبود که ﺁقای خمینی ، به روسها ، در حمله به افغانستان ، چراغ سبز داد و گروگانگیری را « انقلاب دوم » خواند که فرﺁورده تمایل امریکائی معتقد به حداکثر مداخله گری و تمایل ایرانی نیازمند به این مداخله گری طراحی و اجرا کردند . بدین مجاز ، پی در پی ، برای حضور و مداخله ابر قدرتها در امور ایران و منطقه ، مجوز ساختند . از جمله،
* محاصره اقتصادی ایران و به دنبال ﺁن، بر انگیختن عراق به حمله به ایران و 8 سال نگاه داشتن ایران و عراق در جنگی که رمق از دو ملت گرفت . ملاتاریا از راه جنگ می خواست استبداد خویش را بر ایران مستقر کند و دو مجاز را پوشش این واقعیت کرده بود : یکی سقوط رژیم صدام و دیگری تشکیل کمر بند شیعه و « رهبر مسلمین جهان » شدن ﺁقای خمینی .
* و بحران اتمی نیز محصول رشته بهم پیوسته ای از مجازها است : تولید برق ، نیاز به دو دهه مخفی کاری نداشت . این هزینه سنگین را نیز به مردم ایران – که از هیچ چیز خبر ندارد - تحمیل نمی کرد . اما اگر هدف تولید بمب اتمی بوده است ، این بمب ، ایران را بزرگ نمی کند بلکه کوچک می گرداند . زیرا دولتهای دیگر منطقه نیز بدان مجهز میشوند و بزرگ و کوچکی را بی معنی می گردانند و توان اقتصادی را از ایران می ستاند و کشورهای منطقه و بقیت جهان جبهه تشکیل می دهند و انزوای ایران را دیرپا می کنند و...
و هنوز نیز نه واقعیتها که مجازها مبنای رابطه با غرب هستند . بنا بر توضیحی که داده شد، هدفی که رژیم را به اجرای برنامه اتمی برانگیخته ، مجاز است . لذا، راهبر رژیم در گفتگوها، مجازها هستند : امریکا بر ضد ایران قطعنامه صادر نمی کند، مجاز بود، اروپا با امریکا متحد نمی شود، مجاز بود، روسیه و غیر متعهدها نمی گذارند قطعنامه بر ضد ایران تصویب شود، مجاز بود،... پس بیهوده نیست که رژیم از تحصیل امتیازها ناتوان و به دادن باجها توانا و به ایجاد خطرهای بزرگ ، از ﺁنهم توانا تر است .
5 – بدین سان، همه مجازها این خاصه های مشترک را داشته اند :
- همه برای برانگیختن دولتهای خارجی بر ضد ایران بوده اند . اگر یک مجاز نیز نمی توان سراغ کرد که دست کم سبب کاستن از فشار خارجی به ایران شده باشد، بخاطر ﺁنست که کاستن از فشار و تمایل به مداخله ، نیاز به ﺁن دارد که نه مجازها که واقعیتها مبنای اتخاذ سیاست خارجی بگردند . هر بار که حکومتی مجاز را مبنای گزینش سیاست خارجی می کند بخاطر ﺁنست که برای زور ، کاربرد پیدا کند . و بکار بردن این مجاز ها از این رو است که ﺁقای بوش، مجازهای « جنگ پیشگیرانه » و محور شر و... را مبنای اتخاذ سیاست خارجی گرداند .
- تمامی مجازهای بحران ساز بقصد بستن مدارهای باز به مدارهای بسته و یا تنگ تر کردن مداری و یا جانشین کردن ﺁن با مدار بسته بد و بدتری بوده و هستند . چنانکه مدار بسته سلطه گر – زیر سلطه که انقلاب ایران به مدار باز استقلال بدل کرد، با گروگانگیری به مدار بسته ای بدل شد که ، تا امروز، ایران را به گروگان محور گشتن قدرت امریکا در سیاست داخلی و خارجی بدل کرده و مردم ایران را در جبر بد و بدتر نگاه داشته است . « بحران اتمی » دارد مدار ایران و غرب و بسا روسیه و... را نیز به مدار بسته بدل می کند .
- تمامی مجازها بهائی سنگین بر دوش مردم ایران گذاشته اند : بردن و خوردن سرمایه های ایران از رهگذر گروگانگیری، نفله شدن یک نسل و بهای مالی سنگین جنگ 8 ساله، استقرار استبداد، سرکوبهای جنایتکارانه و...
- تمامی مجازها بدان خاطر پوشش شدند و جای واقعیت را بمنزله مبنای سیاست گزاری گرفتند که الف – گرایش قدرت به تمرکز و فراگیر شدن و بنا بر این ، ب – جانشین شدن « اذله » ها ( پست ترین ها ) و مجنون خشونت ترین ها ، از دید مردم ایران و جهان پنهان بماند . در حقیقت، در جهنم خشونتی که روابط خارجی و سیاست داخلی ایجاد کرده است ، جز خشن ترین ها محل عمل پیدا نمی کنند و جامعه حساسیت بایسته را در برابر تمرکز این بیماران روانی در دولت ، از خود نشان نمی دهد . خلخالی ها ، محمدی گیلانی ها ، لاجوردیها ، مصباح یزدیها ، رفسنجانیها، خامنه ایها ، احمدی نژادها فرﺁورده های جهنمی هستند که هیزم ﺁن نخست مجازها و سپس خشونتهای سیاسی و اقتصادی و نظامی بوده اند .
- تمامی مجازها ، در انواع « فکرهای جمعی جبار » موجب بازگشت به اعتیاد به تابعیت از قدرت گشته اند . چنانکه مردم ایران « فکر ثابتی » پیدا کرده اند که هرچه برﺁنها رفته است و می رود را قدرت خارجی مقدر کرده است و می کند .
- تمامی مجازهای بحران ساز، روشن را تاریک و شفاف را مبهم گردانده اند . چنانکه همچنان کسی نمی داند « اسلام ناب محمدی » چگونه اسلامی است و از مردم ایران بسیار کم شمار هستند ﺁنها که می دانند گروگان گیری را چه کس یا کسانی طرح کرد یا کردند ؟ افراد سپاه پاسداران بدستور کدام مقام در تسخیر سفارت شرکت کردند ؟ و...، و یا در خرداد 60 ، چرا به هیأت نمایندگی غیر متعهدها از دفتر ﺁقای رجائی اطلاع داده شد به ایران نیایند زیرا « فعل و انفعالی » جریان دارد ؟ چرا کودتاچیان صبر نکردند جنگ به پایان برسد بعد کودتا کنند ؟ چرا 8 سال جنگ ادامه یافت ؟ و...
- تمامی مجازها بنام دین ساخته شدند و قربانی اول ﺁنها اسلام شده است . بنگرید به بازی سخت رسوا و کاهنده اعتبار اسلامی که با دست مایه کردن « امام زمان » و با ساختن ﺁئین خشونت که امثال مصباح یزدی می سازند و امثال احمدی نژاد در سیاست داخلی و خارجی به اجرا می گذارند .
پرسیدنی است : ﺁیا بر ایران چنان خاک مرگ نشسته است که از روحانیان ، از روشنفکران ، از دانشگاهیان ، از مردمی که هستی ﺁنها خرج حاکمیت مجازها بر واقعیت ها می شود، کسی نیست که صدا به اعتراض بلند کند ؟ دست کم ، پوشش مجاز نشود ؟ ﺁیا ﺁقای جوادی ﺁملی نمی داند وقتی به ﺁقای احمدی نژاد اجازه می دهد در حضور او ، اینسان دروغ بسازد و خیال دروغ خویش را جایگزین واقعیت می کند، پوشش می شود برای کسانی که دارند با سرنوشت کشور خطرناک ترین بازیها را می کنند ؟ :
وقتی بخش بزرگی از باور همگانی مجاز است ، قدرت که بدون مجاز واقعیت پیدا نمی کند، امکان می یابد ، مجازها را پوشش تخریب مبانی حیات ملی کند :
6 - هرگاه ایرانیان به خود زحمت بدهند در ﺁئین خشونتی تأمل کنند که ﺁقای مصباح یزدی ، زیر عنوان « جنگ و جهاد در قرﺁن » ساخته است ، در خواهد یافت چسان او از مجازی که خشونت است ، خدا تراشیده و ﺁنگاه خداوند و ﺁفریده های او را بازیگر عرصه خشونت گردانده و، در رابطه با ﺁن، به ﺁنها نقش داده است . اما اگر این بار، در باورهای خود تأمل کنند، علت بریدگی عقلهایشان را از واقعیت و تابع مجاز گردان واقعیت در زندگی روزانه ، خواهند یافت . خواهند دید که بخش بزرگی از باورها، سنتها، عرف و عادتهاشان را مجاز تشکیل می دهد . از جمله این عادتها ، پوشاندن واقعیت با مجاز است . یک علت ﺁن، ترس از قدرت حاکم است . این ترس در معماری ایرانی، در هنر ایرانی ، در پوشش ایرانی ، بخصوص در دو زبان و دو رفتار ، یکی با قدرت و بیگانه و دیگری با « خودی » بکار بردن ، خود را بروز می دهد . پس اگر ایرانیان پوششهائی از نوع سازندگی و اصلاح طلبی را نمی بینند ، بطور عمومی تر، اگر اینهمه اهمیت به شکل و ظاهر می دهند و بسا از محتوی یکسره غافل می شوند ، اگر شکل و ظاهر چنین ﺁسان ﺁنها را فریب می دهد که شعار به هر ایرانی 18 ساله به بالا، ماهانه 50 هزارتومان می دهم و یا « پول نفت را به سفره های مردم می برم » را ﺁسان می پذیرند و به خود زحمت پرسش از چند و چون این شعارها را نیز نمی دهند، به دلیل اعتیاد به مجازها و تقدم و تسلط مطلق ذهنیت بر واقعیت است . ذهنیتی بر واقعیت تقدم و تسلط دارد که بخش بزرگ محتوایش را مجازها تشکیل می دهند .
از بد اقبالی ، از ﺁنجا که ایران در طول تاریخ خود گرفتار استبداد بوده و در قرن بیستم نیز ایدئولوژیهای وارداتی ، خشونت را تنها روش رسیدن به هدفهائی تبلیغ کرده اند که به مردم ایران پیشنهاد نموده اند، بخش بزرگی ازذهنیت همگانی را مجازهائی پر می کنند که خشونت تجویز می کنند و واجب می گردانند . چند نمونه :
* در « ایران نوین » رضا خان و در « من ولو به زور، ایران را به دروازه تمدن بزرگ می رسانم » فرزند او ، تجدد و ترقی و « تمدن بزرگ » پوشش استبداد وابسته ای شدند که تجدد را در « اتحاد شکل » فرو کاست و دولت و اقتصاد کشور را خارجی گرداند و با متوقف کردن تجربه مشروطیت، مانع بزرگ رشد و ترقی ایران شد .
* « در کوتاه مدت ، به زور باید مانع ها را از پیش پا برداشت » و « باید با زور ایرانیان را به عمل کردن به اسلام عادت داد » و « حرکت قسری » و « النصر بالرعب » ، هدف توجیه کننده ، اسلامی کردن دولت و جامعه ایرانی بوده است .
دو هدف دو رژیم، یکی تجدد و ترقی و دیگری « اسلام ناب محمدی »، مجاز بودند چرا که الف –واقعیت را به قالب ، قالبی که تجدد بود و اسلام ناب است ، بدل می گرداند و گرداند . این نه واقعیت که جامعه ایرانی است که می باید رشد کند بلکه ، به زور می باید « تا مغز استخوان فرنگی بگردد » و یا « اسلام ناب محمدی » بجوید . رشد و اسلام و هر هدف دیگری وقتی خود روش خویش نگشت و روشی در اختیار انسان نشد ، به ضرورت مجازی می شود که بکار توجیه اعمال زور می ﺁیند . و ب - نه تنها هدف در وسیله بیان می شود و وسیله ای که زور است جز قدرت را بیان نمی کند، بلکه این وسیله بیرون از ترقی و اسلام ناب محمدی و در اختیار حاکمان مستبد قرار می گیرد تا مردم ایران را متجدد کنند و یا به اسلام ناب محمدی درﺁورند !
بدین قرار، « هدف وسیله را توجیه می کند » از لحاظ دیگری نیز ، دروغ و مجاز است . از این جهت که وسیله با هدف بیگانه و از اختیار کس یا کسانی که می باید تحول کنند تا به هدف برسند، بیرون و در اختیار کس یا کسانی است که می خواهند مردمی را به ﺁن هدف برسانند . ﺁیا مردمی که 14 قرن است با اسلام زندگی می کنند نمی باید از خود بپرسند : تحول را ما باید بکنیم چرا زور باید در دست حاکمانی باشد که برای خود ولایت مطلقه بر ما مردم را قائل می شوند ؟ چرا . پس چرا نمی پرسند ؟ هر اهل اندیشه ای که این پرسش را از خود بپرسد، به این فکر می افتد که منشاء این « ما ایرانیها تابع زوریم » و « ایران نیازمند مستبد صالح است و...، « فکر جمعی جبار »ی که جامعه ایرانی را فلج کرده و به تن دادن به زورگوئی مستبدان معتاد کرده است ، چیست ؟ این پرسش پرسشگر به این واقعیت راهبر می شود که مجاز ریشه ، خدائی بخشیدن به قدرت و خود را ناچیز و قدرت را همه چیز کردن و بدان توان « کن فیکون » بخشیدن است . این مجاز است که ﺁگاه یا نا خود ﺁگاه ، ﺁقای مصباح یزدی را بر ﺁن می دارد که خداوند را در قدرت ( = زور ) ناچیز کند . بسا بیشتر از این ، خداوند را ﺁلت فعل قدرت بگرداند .
بدین خاطر است که تمرکز قدرت در یک شخص، نه فساد اکبر که ، در ذهنیت همگانی انباشته از مجاز، قدرت توانا به برﺁوردن خواستها ، تصور و پذیرفته می شود . جریان از خود بیگانه شدن واقعیت ( فساد اکبر ) در مجاز ( قدرتی که اگر صالح باشد ایرانیان را به خواستهای خود می رساند ) ، همین است .
استبداد رضاخان و استبداد خمینی بر این ذهنیت همگانی پایه گرفتند . دو رأس دیگر مثلث زورپرست که این ایام زمینه ذهنی برای مداخله امریکا و رسیدن خود به قدرت را ﺁماده می کنند، نیز با استفاده از ذهنیت همگانی است که می خواهند ، واقعیت را در مجاز از خود بیگانه کنند و از راه مداخله بیگانه ، به حاکمیت برسند .
و چون بدین سان واقعیت بر ﺁدمی ﺁشکار شد ، نقش بس پرزیان وسط بازان را در پوشش شدن و در پنهان کردن مجازهای هستی سوز در می یابد . در حقیقت، دروغ پوشاندن واقعیت و حقیقت است . پس، بدون پوشش، هیچ مجازی را نمی توان ساخت . پوشش اجتماعی شدن مجازها کار چه کسانی است ؟ جماعت وسط باز . اینها جماعتی هستند که با توجیه ها که می سازند و نقشی که بر عهده می گیرند، مجازی را می سازند که نقش پوشش را بازی می کند . چنانکه ﺁقای هاشمی رفسنجانی نمی توانست مجاز « سازندگی » را بسازد . این کار از عهده وسط بازهای ظاهر الصلاح بر می ﺁمد که هم خود پوشش هستند و هم مجاز اصلی ( سازندگی ) و اصلاح طلبی و... را ساختند و می سازند .
و نیز ، دو رأس مثلث زورپرست بسیار زودتر از صحنه سیاست ایران رانده شده بودند هرگاه وسط بازها مجاز « اپوزیسیون » را نمی ساختند و در ساختن « ﺁلترناتیو » بوش پسند، نقش پوشش را بازی نمی کردند و منطق صوری را در توجیه دروغ خود بکار نمی بردند و بنام مردم سالاری و « کثرت گرائی » ، چشمهای صورت بین را از واقعیتی که انقلاب ایران و اراده ملتی غافل نمی کردند که بر برچیدن بساط سلطنت دست نشاندگان تعلق گرفت.
اینک که پوششها دریده و درون رژیم عیان گشته است، مردم ایران می توانند رویاروئی منتخب خود و ملاتاریا و علت واقعی ﺁن را درک کنند : در طول سال 1359 و بهار 60، ﺁقای خمینی و دست یاران او، از بنی صدر جز این نمی خواستند که پوشش بگردد، پوشش سازش پنهانی با گروه ریگان – بوش ، پوشش ادامه جنگ به قصد استقرار استبداد، ولو بسود امریکا و انگلستان و اسرائیل ، پوشش سرکوب و جنایت و فساد . منتخب مردم ایران نه تنها نپذیرفت پوشش بگردد که در نمایاندن ماهیت استبدادیان کوشید و همچنان می کوشد . مردم ایران نباید تردید کنند که اگر از ﺁغاز ، کسی حاضر نمی شد پوشش بازسازی استبداد بگردد، استبدادی باز سازی نمی شد . بانی این استبداد و ﺁنها که نقش پوشش را بازی کردند ، برغم تجربه تاریخ، برغم هشدارهای مکرر قرﺁن ، برغم هشدارها که به ﺁنها داده شد، بسا باور نمی کردند ربع قرن جنایت و خیانت و فساد چنین فرجامی را ببار می ﺁورد و خود نیز قربانی استبداد تبهکاری می شود که ساخته اند.
با توجه به نقش بس ویرانگری که مجازها و « فکرهای جمعی جبار » در تخریب نیروهای محرکه جامعه و فعل پذیر نگاه داشتن مردم بازی می کنند، پرده های پر تزویر مجازها را دریدن، حجابها را از چهره کریه استبداد برگرفتن ، بسا پر اهمیت ترین کارها است . چرا که اگر پوشش ها دریده نشده بودند، کجا جامعه می توانست واقعیت پوک رژیم مافیاها را اینسان ﺁشکار ببیند ؟ کجا پاسدار ایرانی ومأمور نیروی انتظامی را ﺁشکار می دیدند بخاطر جنایتکاران و خائنان و فاسدانی باید بروی مردم اسلحه بکشند و سر های خود را از دانش و درایت خالی و از زور پر کرده اند ؟
در فرصتی دیگر، به نقش ﺁنها که در صحنه سیاست نقش پوشش و حجاب را بازی می کنند و اهمیت دریدن حجابها و عریان کردن واقعیت ها ، باز می پردازم .