سر مقاله روزنامه انقلاب اسلامی در هجرت شماره 653
تاریخ انتشار 13 شهریور 85 برابر با 4 سپتامبر 2006
ابوالحسن بنی صدر
ستون پایه های استبداد باز سازی شدند:
در « کودتا چه وقت روی داد ؟» دیدیم ، در جریان انقلاب، مردم ولایت جمهور مردم را برقرار کردند چرا که خود مقام تصمیم گیرنده را یافتند . اما با سقوط رژیم شاه، در جریان ساختن دولت جدید، کودتای اول و اصلی روی داد و مردم را از جایگاه تصمیم گیرنده به محل وسیله و ﺁلت « رهبر » راند و بیان ﺁزادی را که اندیشه راهنمای انقلاب ایران گشته و مقرر بود راهنمای بنای دولت حقوق مدار بگردد ، جای به بیانهای قدرت سپرد . صاحبان این بیانها تن به بحث ﺁزاد ندادند . در نتیجه، به جای ﺁنکه در جریان ﺁزاد اندیشه ها ، جنگ میان صاحبان این بیانها ، رویه شد . خشونت گرائی بدین سان جانشین خشونت زدائی شد که نماد ﺁن پیروزی گل بر گلوله در جریان انقلاب بود .
جنگ میان گروههای سیاسی دست ﺁویز تشکیل « نهادهای انقلابی » شد و تشکیل این « نهاد » ها کودتای دوم بر ضد انقلاب شد . بدین کودتا بود که گروههای مسلح خود را جانشین مردم کردند و مردم را از صحنه سیاسی کشور، بعنوان تصمیم گیرنده راندند :
تشکیل « نهادهای انقلاب » یا ستون پایه های استبدادی بلحاظ نظری، فراگیر :
1 – تشکیل سپاه پاسداران که در حال حاضر در کار تصرف کامل دولت است : از مهترین ستون پایه قدرت های قدرت ، سپاه پاسداران بود . بهانه تشکیل ﺁن این بود که الف - از کودتای 28 دیگری جلوگیری شود و ب – با «گروه های مسلح معاند » مقابله کند . بدین ترتیب ، ستون قدرت در رژیم شاه برجا ماند و از بیم ﺁن، ستون پایه جدیدی با همان ساختار ، تشکیل شد. هم ایران را گرفتار هزینه سنگین دو نیروی مسلح کرد و مسلم کرد ، جانشین رژیم شاه ، نه ﺁزادی و حقوق انسان و بنا بر این، دولت حقوق مدار، که قدرتی با طبیعتی مایل به فراگیر شدن ( ولایت مطلقه ) خواهد شد .
ﺁیا از کودتای 1299 تا کودتای 1332 و از ﺁن، تا انقلاب 1357 ، ارتش ستون پایه استبداد وابسته نبود و به جای ایجاد ستون پایه پسین در کنار ستون پایه پیشین، نباید ستون پایه را به ترتیبی تغییر داد که دیگر عامل سلطه بیگانه بر ایران ، از رهگذر یک رژیم استبدادی نشود ؟ چرا . چرا به جای ﺁن کار، ستون پایه ای با روحیه سلطه جو ساختند ؟ می گویند : در ﺁن شرائط، برای جلوگیری از کودتائی بر ضد « نظام انقلابی » کار دیگری نمی شد کرد . به سخن دیگر، از بیم کودتای ارتش و شهربانی و ژاندارمری، با تشکیل سپاه و کمیته ها ، بر ضد ولایت جمهور مردم و دولت حقوق مدار، کودتا شد !
در حقیقت، عقل قدرتمداری که اندیشه راهنمایش بیان ﺁزادی است ، نمی تواند کار دیگری را به تصور ﺁورد که می شد انجام داد. تغییر ساخت نیروهای مسلح ، کاری بود که می شد کرد . در جا، به دنبال تصفیه ارتش ، چهار کار مهم شدنی بودند : الف - همراه کرده مسئولیت و اختیار در سلسله مراتب و ب - تنظیم وظائف به شیوه ای که هر عضو ارتش ، از سرباز تا فرمانده، در انجام وظیفه اصلی منتظر دستور مافوق نباشد و بطور خود جوش ، وظیفه ای را که بر عهده او است انجام دهد . ج - تکیه از سلاح برداشته و بر انسان و استعدادهای او گذاشته شود . به ترتیبی که در نظر ارتشیان ، ارتش قوی ، نه ارتشی با سلاحهای پیشرفته تر و قوی تر که ارتش خالی از عقده خود زبون بینی است . که ارتش محل رشد استعدادهای افراد به ترتیبی است که سلاح هر سرباز، نخست استعداد ابتکار و خلاقیت و استعدادهای دیگر او هستند . د – جانشین شاه کردن ملت بمثابه فرمانده عالی و ایجاد روحیه ملی بمعنای تغییر « ایدئولژی » - که مردم را نادان و نیازمند تنها سازمان رهبری کننده مترقی، ارتش ، می شمرد ( ایدئولژی امریکائی رشد ) و کار ارتش را مهار مردم و شرکت در جنگهای چهارگانه در کنار ارتش امریکا می دانست – با بیان ﺁزادی که ارتش را ملی ، بمعنای تحت فرماندهی جمهور مردم بودن و دفاع از استقلال ایران و غرور ارتشیان در گرو احترام به ﺁزادی ملت بمعنای بی شریک بودن در ولایت یا حاکمیت و ﺁزادی و حقوق هر ایرانی ، می داند .
این چهار تدبیر، در ریاست جمهوری این جانب ، به عمل درﺁمدند . طرح جامع ای نیز تهیه شد که ارتش را به یک دانشگاه بدل می کرد به ترتیب : سربازی که وارد ارتش، می شد ، با ﺁموزش و پرورش مداوم ، سلسله مراتب را طی می کرد و عالی ترین درجه را می یافت.
بنا بر این طرح، ساخت قدرت محور ارتش که بنا بر ﺁن، ارتشیان قشر بندی می شدند و سرباز، همواره سرباز و درجه دار، همواره درجه دار و افسرها ، دسته بندی می شدند به ﺁنهایی که در درجه های پائین می ماندند و ﺁنهایی که تا درجه سرهنگی می توانستند ارتقاء یابند ، ﺁنها که تا درجه سرتیپی می توانستند بالا بروند و اقلیتی که می توانستند به دریافت درجه های بالاتر از سرتیپی مفتخر شوند . بدیهی است معیار اصلی ، میزان سرسپردگی به مرکز قدرت، شاه، بود.
به یمن این تدبیرها بود که ارتش متلاشی ایران ، زیر ضربات دشمن تجدید سازمان کرد و با وجود کمبود اسلحه و مهمات ، در همان ماه اول، قوای مهاجم را زمین گیر کرد و ابتکار حمله را از ﺁن خود ساخت .
با کودتای خرداد 60، ملاتاریا این چهار تدبیر را لغو کرد . زیرا نیازمند ساخت نیروهای مسلح بر محور مرکز قدرت، « رهبر » بود .
2 - تصرف منابع مالی کشور با ایجاد بنیاد مستضعفان شروع شد و تا تصرف کامل بودجه کشور و درﺁمدهائی که وارد بودجه نمی شوند ، ادامه یافت . با این حال، تغییر رابطه دولت با ملت به ترتیبی که ملت ولایت خویش را بازجوید و دولت وسیله اعمال این ولایت بگردد، از جمله در گرو ، وابستگی دولت به ملت در بودجه خویش است . حال ﺁنکه از اواخر قاجار ، وابستگی دولت به قدرتهای خارجی بابت بودجه خود شروع و در دوران پهلوی ها کامل گشت . این بار رابطه ملت با دولت و اقتصاد مسلط چنین شد :
• ملت وابسته به دولت و دولت وابسته به اقتصاد مسلط .
نخست مصدق کوشید این وابستگی را تغییر دهد . وابستگی به قدرت خارجی را قطع کند و دولت را در بودجه خویش وابسته به ملت بگرداند . این تجربه موفق را دولت کودتا متوقف و رابطه پیشین را که سازگار با استبداد وابسته بود، از نو برقرار کرد . بار دوم، در دوران مرجع انقلاب ایران کوشش بعمل ﺁمد این رابطه تغییر کند . این کوشش نیز با تهیه بودجه توسط حکومت رجائی و سپس کودتای خرداد 60 متوقف شد . از این پس نیز ، هر زمان ایرانیان بخواهند از روابط سلطه که ثروت ملی و دیگر نیروهای محرکه ﺁنان را به اقتصاد مسلط انتقال می دهند، برهم زنند ، می باید این رابطه را تغییر دهند . تجربه مصدق اقتصاد بدون نفت بود و تجربه بنی صدر ، از جمله براین بود که نفت را ، بمثابه نیروی محرکه ، در اقتصاد ملی، جذب کند و ایرانیان را از ننگ گذران زندگی از راه فروش ثروتهای ملی خود برهد . و
1/2 – ترکیب بودجه ، ترکیب اعتبارات بانکی و ترکیب واردات را تغییر داد تا در اقتصاد ملی ، مصرف و واردات و بودجه دولت ( = درﺁمد حاصل از صدور نفت و اخذ اعتبار از نظام بانکی اقتصاد مسلط ) بمثابه سه محور اقتصاد ، جای خود را به تولید و جریان قدرت خرید از راه نظام بانکی به فعالیتهای تولیدی و توزیع عادلانه قدرت خرید و امکانها برای جذب نسل جوان کشور به فعالیتهای تولیدی و ایجاد بازار وسیع برای تولید داخلی، بمثابه محورهای اقتصاد ملی . این انقلاب ، استقرار ولایت جمهور مردم را میسر و بیرون رفتن از روابطه سلطه گر – زیر سلطه را ممکن و دولت را تابع ولایت جمهور مردم می گرداند .
2/2 - خلع ید از کسانی که اموال عمومی را که گردانندگان رژیم شاه تصرف کرده بودند ( بنیاد مستضعفان و اموال رهبری و... ) و اداره ﺁن به ترتیب مردم سالار . توضیح این که الف – اداره هر واحد تولیدی را مدیریت منتخب کارکنان ﺁن واحد برعهده می گرفت . ب – حساب سرمایه ( استهلاک و نوسازی واحد ) با دولت و نماینده واحد تولید می شد . تا که 80 در صد اقتصاد کشور تحت مدیریت پرفساد دولت استبدادی قرار نگیرد .
در سرمایه گذاریهای دولتی نیز همین روش می باید اداره می شدند.
3/2 – تغییر ساخت واردات بسود کالاهای سرمایه ای همراه با تغییر ساخت مدیریت واردات . توضیح این که بهای واردات از محل درﺁمدهای نفتی پرداخت می شود . بنا بر این پرداخت کننده بهای واردات اصلی جمهور مردم ایرانند . با وجود این ، ثروت مردم از کف ﺁنها می رود . دولت ارز می فروشد و خرج دوام استبداد وابسته می کند و وارد کنندگان ، با دو و سه و چهاربرابر و بیشتر فروختن فرﺁورده ها، الف – ثروتهای نجومی پیدا می کنند و ب – مانع از سرمایه گذاریهائی می شوند که مانع از ثروت اندوزیهای ﺁنها می شوند . برای ﺁنکه مافیاها مالکیت اموال عمومی را از ﺁن خود نکنند و استبداد فساد و فقر و خشونت گستر را بر قرار نسازند، می باید مدیریت واردات تغییر کنند . نخستین تجربه ، در ریاست جمهوری این جانب و وزارت بازرگانی ﺁقای رضا صدر بعمل ﺁمد . این طرح، الف – دست حکومت را از واردات و وسیله رانت خواری کردن و نیز ، تمامی واسطه ها را ( تا مصرف کننده دست کم 5 واسطه بود که هریک سهمی از تفاوت خرید جنس از خارج و فروش ﺁن در داخل می بردند ) حذف می کرد . هیأتی از فروشندگان جزء و مصرف کنندگان و یک نماینده از دولت ، واردات را تصدی می کردند .
این طرح به اجرا درﺁمد . تجربه موفقیت ﺁمیزی از لحاظ شکستن قیمتها و رونق فعالیتهای تولیدی از کار درﺁمد . با کودتای خرداد 60، رژیم ملاتاریا اجرای طرح را متوقف و به شیوه پیشین بازگشت . چرا که مافیاها از رهگذر رانت خواری بوجود می ﺁیند .
4/2 – ادغام نفت در اقتصاد ملی ، الف - از راه گسترش صنایع مصرف کننده نفت بمثابه ماده خام و ب – از راه بازسازی اقتصاد بند از بند گسسته ایران و تبدیل ﺁن به مجموعه ای رشد یاب و ج – جهت دادن به سرمایه گذاریها با توجه به دو هدف اول و دوم و د – بی نیاز شدن از درﺁمد نفت و پایان گرفتن صدور نفت خام و گاز .
5/2 - قطع وابستگی نظام بانکی به نظام بانکی اقتصاد مسلط . در حقیقت ، نظام بانکی ایران وسیله انتقال سرمایه ها به اقتصاد مسلط و نیز توسعه بازار واردات بود و امروز نیز هست . الف – هدایت اعتبارات به فعالیت های تولیدی و حذف بهره بانکی وقتی اعتبار به تولید کننده کننده داده می شد و برجا ماندن بهره وقتی اعتبار به وارد کننده داده می شد ، یکی از تدبیر ها بود . این همان تدبیر است که همچنان در خاطر ایرانیان مانده است . اما این تنها تدبیر نبود . مهمتر از ﺁن، تغییر سیاست مالی دولت و ارتباط بودجه دولت و بانک مرکزی با بانکها بود : ب – با کاستن از کسر بودجه و افزودن بر بودجه تولیدی ، بانک مرکزی و نظام بانکی را از دولت، بمثابه واگیرنده بزرگ که منابع بانکی را به مصرف هزینه های خود می رساند، می ﺁسود و در همان حال که منابع عظیمی را برای سرمایه گذاریها ﺁزاد می کرد ، مانع تورم می شد . در حقیقت، اگر در جامعه ای مصرف انبوه محور اقتصاد باشد ، بی ثباتی ارزش پول به تولید کنندگان سود و به مصرف کنندگان زیان می رساند . اما هرگاه تولید محور اقتصاد باشد و هدف از تولید نه سود حداکثر برای سرمایه داری که برﺁوردن نیاز مصرف کننده باشد، ثبات ارزش پول به جمهور مردم سود می رساند . بنا بر این ، ثبات ارزش پول در داخل و ثبات ارزش پول در قبال ارز خارجی، از مهمترین عوامل استقلال نظام بانکی بود و هست . بدون ثبات ارزش پول حذف بهره ناممکن می شود . اما اینطور گفته می شود که با وجود بهره در اقتصادهای دیگر، بر اثر حذف بهره، پول به ارز خارجی تبدیل و به خارج می رود . ﺁن روز نیز این ایراد گرفته شد . ایراد گیرندگان نمی دانستند اقتصادهای مسلط نیز روزی ناگزیز از کاستن نرخ بهره می شوند . در حقیقت، تعیین کننده بازده سرمایه در تولید است . این بازده تنها سود سرمایه نیست . جذب نیروهای محرکه به فعالیتهای تولیدی و افزایش سطح درﺁمدها و گسترش بازار و ایجاد فرصتهای جدید برای سرمایه گذاری نیز هست . وجود نرخ بهره ، بخصوص وقتی بالا است، سرمایه را از اینهمه توانائی محروم و به فعالیتهای سوداگرنه مجبور می کند .
6/2 - برای تغییر رابطه دولت خودکامه با ملت، از جمله کارهای اساسی، کاستن از شمار کارکنان دولت هم به قصد جلوگیری از تباه شدن عمر کارکنان و هم به قصد کاستن از حجم بودجه جاری و ﺁزاد کردن پول برای برای سرمایه گذاری و هم بقصد ﺁماده کردن انسانها برای شرکت در فعالیتهای تولیدی . ﺁن زمان، مطالعه کارشناسان معلوم کرد دستگاه دولت با 200 هزار کارمند بخوبی اداره می شود . بنا براین طرحی بنام بانک کار تهیه شد . بنا بر این طرح، کارکنان جوان دولت، حقوق خویش را دریافت می کردند اما به جای رفتن به اداره، به کلاس درس می رفتند و ﺁموزش لازم را برای کار در واحدهای تولیدی که تأسیس می شد، پیدا می کردند .
با کودتا، این طرح نیز بلااجرا شد . چرا زیرا دیوان سالاری بزرگ بکار استبداد فساد گستر می ﺁید . بدین خاطر است که امروز شمار کارکنان دولت سه برابر و بسا بیشتر از شمار کارکنان در پایان رژیم شاه گشته است .
7/2 - بالا بردن حداقل دستمزدها و قیمتهای فرﺁورده های کشورزی و تغییر نظام مالیاتی ، یکی دیگر از تدابیری بود که هم به قصد توزیع عادلانه درﺁمدها و هم بقصد استفاده از توانائی مالی دولت در هدایت فعالیتهای اقتصادی برای بازیافتن استقلال .
این تدابیر ، تمامی تدابیری نیستند که در قلمرو اقتصادی می باید بکار روند تا پایه قدرت جای خود را به پایه حقوق شهروندان و دولت حقوق مدار دهد . اما نسل امروز را از هدفها و برنامه عمل یک جنبش همگانی ﺁگاه می کنند .
و یاد ﺁور می شوم که با وجود بهم ریختگی عمومی دستگاه دولت و شتاب قدرتمدارها برای تصرف دولت و با ﺁنکه اجرای این تدابیر نیاز به انواع امنیت ها داشت و هیچیک نبودند، سطح درﺁمد خانوارهای شهری و روستائی از سطح هزینه هاشان بالاتر رفت .
3 – سلطه بر رسانه های گروهی به قصد سانسو جریان اندیشه ها و جریان اطلاعات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سانسور جریان دانش و فن .
رژیم شاه انحصار مالکیت بر وسائل ارتباط جمعی را از ﺁن خود کرده بود . با وقوع انقلاب ، با وجود این که در بیان ﺁزادی که از زبان ﺁقای خمینی در پاریس اظهار شد، ایرانیان ﺁزاد بودند هر یک از وسائل ارتباط جمعی ، حتی فرستنده های رادیو و تلویزیونی برای انتشار نظرها و اطلاع ها داشته باشند، اما هم از روزهای اول انقلاب ، نزاع بر سر تصرف همین وسائل شروع شد . سانسور مطبوعات و مجبور کردن اداره کنندگان به تعطیل ﺁنها ، از کارهای نخستین ملاتاریا شد .
برای ﺁنکه این پایه مهم استبدادی که لاجرم وابسته می شد، باز سازی نشود، تدابیر زیر به عمل درﺁمدند :
1/3 – مطالعه انواع سانسور ها در ایران و کشورهای دیگر جهان : 44 نوع سانسور تشخیص و در کتابی انتشار یافت . این مطالعه ، در مطبوعات نیز انتشار یافتند . به جامعه خاطر نشان شد که در شکستن بسیاری از این سانسورها ، نقش اول را مردم دارند .
با توجه به جهان امروز و منطقه ای که ما در ﺁن زندگی می کنیم ، با توجه به این واقعیت که هرگاه سانسورها نبودند و جریان ﺁزاد اطلاع ها و اندیشه ها برقرار بودند ، امثال ﺁقای بوش به ریاست جمهوری نمی رسیدند و منطقه ما را گرفتار جنگ و ویرانی نمی کردند ، امروز، مبارزه با این سانسورها، بخصوص در جامعه های دارای نظام سرمای داری لیبرال، ضرورتر است .
2/3 – پیشنهاد بحث ﺁزاد که هرگاه همگانی می شد ، نه تنها محلی برای خشونت باقی نمی گذاشت و نه تنها جامعه را از رسانه ای برخوردار می کرد که به خود او تعلق داشت و او را از جریان ﺁزاد اندیشه ها و جریان اطلاع ها برخوردار می کرد، بلکه زورپرستان را از بکار بردن زبان عامه پسند و عامه فریب باز می داشت . هنوز نیز مهمترین رسانه در اختیار مردم برای شکستن حصار سانسورها و برقرار کردن جریان های ﺁزاد اندیشه ها و اطلاع ها و علم و فن ، بحث ﺁزاد است .
3/3 – ایجاد رسانه ای که به « رادیو بازار » معروف شد . در ایامی که سانسورها برهم افزوده می شدند، مردم می توانند به رسانه ای برای برقرار کردن جریانهای اندیشه و اطلاعات بدل شوند . نقش دادن به دانشجویان و دانشگاهیان و درس خوانده ها در برقرار کردن جریان اندیشه در سطح کشور و نیز با دنیای خارج و نقش دادن به ﺁنها و مردم عادی در برقرار کردن جریان ﺁزاد اطلاع ها ، استبدادیان را از سانسور اندیشه ها و اطلاع ها ناتوان می کند . این تدبیر گرچه در دوران مرجع انقلاب بکار رفت ،اما سابقه تاریخی نیز دارد . از تاریخ که بپرسید به شما خواهد گفت، در ایران ، دو جریان اندیشه و اطلاع شفاهی بوده اند . نو کردن این ابتکار، به ترتیبی که همگان در برقرار کردن دو جریان ﺁزاد ، نقش بیابند، کاری بود در دوران مرجع انقلاب انجام گرفت و کاری است که امروز می باید هم در ایران و هم در همه جامعه ها انجام بگیرد . تا دارندگان انحصارهای وسائل ارتباط جمعی نتوانند انسانها را از راه القای این و ﺁن بیان قدرت و ضد اطلاعات، به اطاعت از قدرت معتاد کنند .
4/3 – کوشش برای ﺁنکه رادیو – تلویزیون دولتی ، کار خود را برقرار کردن جریان ﺁزاد اندیشه ها ، از رهگذر بحث ﺁزاد، و در اختیار مردم گذاشتن اطلاع ها ، بدون سانسور کند، از دو جهت بعمل ﺁمد : الف - تشکیل شورائی مستقل برای اداره ﺁنها که در پیش نویس قانون اساسی اصلی از اصول ﺁن شد و در مجلس خبرگان تغییری در ﺁن داده شد که تصرف شوری را از سوی ملاتاریا ﺁسان کرد . و ب – گنجاندن بحثهای ﺁزاد در برنامه ها و انتشار اطلاع ها بدون لحاظ کردن سود و زیان این و ﺁن مقام .
بدین خاطر بود که از نخستین رویاروئی ها با ﺁقای خمینی، یکی رویاروئی بر سر اداره رادیو تلویزیون بود . او گروهی را فرستاد تا رادیو – تلویزیون را تصرف کنند .
5/3 – ایجاد روزنامه انقلاب اسلامی با هدف الف – استقلال در سرمایه و درﺁمد هزینه. انقلاب اسلامی با شرکت مردم در پرداخت سرمایه ﺁن، بوجود ﺁمد و بنا بر بر دفاع از حقوق ملی ( استقلال ) و حقوق انسان و ﺁزادیها گذاشت . بر ﺁن شد که در هزینه هایش، جز به تیراژ خود متکی نباشد و بنا را بر این گذاشت که بیان حق و مبارزه با ضد اطلاعات و هدفهای دیگرش که درپی می ﺁیند، می باید ﺁن را از بیشترین تیراژ برخوردار کند و چنین شد . ب - انقلاب در اسلام به قصد بازگرداندن اسلام از خود بیگانه در بیان قدرت، به اسلام بمثابه بیان ﺁزادی و ج – برقرار کردن دو جریان ﺁزاد اندیشه ها و اطلاع ها و د – پیشنهاد روشها به جمهور مردم برای شرکت در برقرار کردن دو جریان اندیشه ها و اطلاع ها و بخصوص حضور در صحنه سیاسی کشور.
6/3 - برانگیختن مردم به ابراز نظر و برقرار کردن اجتماع ها در شهرها و بسا روستاها برای سخن گفتن با مردم و برقرار کردن بحث ﺁزاد با مردم .
7 /3 – مبارزه با سانسور بخصوص وقتی از راه جلوگیری از تشکیل اجتماع و یا توقیف نشریه ای انجام می گرفت .
جوان امروز شاید نداند اما نسل انقلاب می داند که واپسین رویاروئی مرحله کودتا که در خرداد 1360 انجام گرفت، اعتراض شدید بنی صدر به توقیف فله ای روزنامه ها و واکنش غیظ ﺁلود خمینی به این اعتراض و حمایتش از توقیف روزنامه ها ، ﺁغاز شد.
8/3 - اما چرا قدرت به انحصار تبلیغ نیاز دارد؟ زیرا جز قدرت دروغ سازی وجود ندارد . انحصار را برای ﺁن می خواهد که هر بیان ﺁزادی را به بیان قدرت بدل کند و به مردم القاء کند. هر حق را ناحق کند و به مردم حق بباوراند . هر راست را دروغ کند و به جای راست به مردم بقبولاند . به سخن دیگر، هرگاه وسائل ارتباط جمعی جز راست نگویند و ننویسند، مردم خدمتگزاران قدرت را درغگو خواهند یافت . با وجود این ، در جهان امروز، بیان های قدرت به رواج و راهنمای نه تنها دولتها که انسانها هستند . ﺁیا تنها به این دلیل است که نزدیک به تمام وسائل ارتباط جمعی در اختیار خدمه قدرت است ؟ نه . علتهای دیگر، از جمله این علت را دارد که قدرت زمان عامه پسند و عامه فریب بکار می برد . از خاصه های این زبان، یکی پوشاندن حق در پوشش ناحق و ﺁن را حق جلوه دادن و باوراندن است . بیانهای ﺁزادی بدین شیوه در بیانهای قدرت از خود بیگانه می شوند . اعتیاد به اطاعت از قدرت و بسا قدرت را ارزش اول باور کردن، کار خدمتگزاران قدرت را ﺁسان می کند . لذا ، شکستن این پایه قدرت، هیچ کار از پوشش دروغ را دریدن و راست را ﺁشکار کردن نیست . ابتلا و ﺁزمایش اجتماعی بدون مبارزه مداوم با ضد اطلاعات یا راست را از پوشش دروغ کردن، به نتیجه نمی رسد .
بدین قرار، حتی اگر یک تن الف – بر سر حق بایستد و فریبهای زورپرستان او را از جای خود نکنند و او واکنش کنش بردگان قدرت نشود و ب – در بیان حقیقت، هیچ ملاحظه ای را رعایت نکند و ج – هیچ ضد اطلاعی، خواه قلب یک نظر یا قلب یک اطلاع ، به حال خود رها نکند و پوشش دروغش را بدرد تا حقیقت نمایان شود ، سرانجام موفق می شود حصار سانسورها را بشکند و لباس فریب را بر تن قدرت پرستان بردرد و کارشان را به جائی رساند که بگویند : 35 میلیون بگویند بله من می گویم نه . به یمن این روش بود که رژیم شاه از مالکیت عدوانی و انحصاری بر وسائل ارتباط جمعی سودی نجست. تبلیغهای دروغ بلای جانش شدند و به یمن این روش است که وسائل ارتباط جمعی در انحصار مثلث زورپرست، هر روز بیشتر از روز پیش، بلای جانشان می شود . و به یمن این روش است که بیان ﺁزادی ، بمثابه اندیشه راهنمائی برای جامعه باز و تحول پذیر، در اختیار نسل امروز قرار می گیرد .
می توان تصور کرد اگر رسانه های گروهی کشورهای مختلف ﺁزادی داشتند و به نقش خویش بمثابه رکنی بس مهم از ارکان ولایت جمهور مردم عمل می کردند، قرن بیستم چگونه ﺁغاز و پایان می یافت . مسئولان کشورها چه کسانی می شدند . محیط زیست چه محیطی می شد . رابطه انسان و اقتصاد چگونه رابطه می شد . و...
در این ایام که دیو جنگ خاورمیانه را خانه خود کرده است، هر انسانی که به خود به عنوان انسان ارج می نهد و مسئولیت می شناسد، می تواند ببیند که هیچ جنگی بدون دروغ ﺁغاز نمی شود . تجاوز عراق به ایران و نیز ادامه جنگ بمدت 8 سال ، فرﺁورده دروغها بود . جنگ های افغانستان و عراق و لبنان و فلسطین همه با دروغ ﺁغاز شده و ادامه یافته اند . این انسان می باید از خود بپرسد : چرا جامعه ای چون جامعه امریکائی دروغ ها را به جای راست ها می پذیرند و فرزندانشان را در اختیار بانیان جنگها می گذارند ؟ چرا مردم ایران بمدت 8 سال ، یک نسل خود را بدست ملاتاریای دروغ زن تباه کرد ؟ اینک معلوم می شود، در نوبت سومی، ﺁقای خمینی گفته است : ناگزیر است بنی صدر را عزل کند ولو صدای مرگ برخمینی مردم را خود بشنود ! بدین قرار، در 6 خرداد، گفته است : اگر ملت موافقت کند من مخالفت می کنم . در 25 خرداد گفته است : 35 میلیون بگویند بله من می گویم نه و بهنگام دستور برکناری بنی صدر به مجلس دست نشانده و امضای « حکم عزل » او ، گفته است : ناگزیر است بنی صدر را عزل کند ولو صدا مرگ بر خمینی مردم را بشنود. انسان مسئولیت شناس می باید از خود بپرسد : چرا او با وجود اطلاع از مخالفت مردم ایران ، کودتا کرد ؟ و مهمتر از این، چرا جمهور مردم بیرون نیامدند و متجاوزان به حقوق خویش را نراندند ؟
این پرسش او را از اهمیت الف - اعتیاد به اطاعت از قدرت و ب – اعتیاد به منافع بجای وجدان به حقوق و ج – اصل و اندیشه راهنمای عقلهای فردی و جمعی و د – جای مردم که هرگاه محل وسیله باشد، گویای روابط قدرتی است که در ﺁن، تصمیم گیرنده و تعیین کننده هدفها قدرتمداران و وسیله مردم هستند، آگاه می سازد . ﺁن زمینه اجتماعی مساعد برای پیدایش خمینیسم در ایران و ریگانیسم و بوشیسم در امریکا و ... این زمینه است .
تغییر این شوره زار به مزرعه ﺁزادی، با ترک اعتیاد به اطاعت از قدرت و خسته و مأیوس نشدن از تبلیغ بیان ﺁزادی و بیرون کشیدن حقیقت از پوشش دروغ است که میسر میشود و با پیشنهاد مبانی نظام اجتماعی باز و تحول پذیر و قائمه های دولت حقوق مدار و تابع ولایت جمهور مردم است که می باید به کوشش در خور انسان تاریخ ساز، تاریخ ﺁزادی و رشد ، ادامه داد.