سر مقاله روزنامه انقلاب اسلامی در هجرت شماره 657

تاریخ انتشار 8 آبان 85 برابر با 30 اکتبر 2006

ابوالحسن بنی صدر

 

آیا کودتا قابل پیشگیری بود؟ - 7

 

 

چرا استقلال و ﺁزادی ؟

 

 

    یازدهمین ستون پایه هر قدرت حاکمی را قدرتهای خارجی تشکیل می دهند . دولت استبدادی بر ستون پایه های داخلی و خارجی بنا می گیرد .  از این رو، قرار نگرفتن یک کشور در روابط مسلط زیر سلطه  نیاز به اجرای برنامه ای دارد تا که استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ( نظام اجتماعی باز و تحول پذیر ) و فرهنگی  حاصل ﺁید . به ترتیبی که نیروهای محرکه در جامعه بطور مستقل بکار افتند و جریان رشدی را پدید ﺁورند که، در ﺁن، توانائی جامعه به تولید نیروهای محرکه و بکار گرفتن ﺁنها در رشد، فزون تر شود :

11 استقلال بمعنای ﺁزاد شدن از روابط مسلط- زیر سلطه ، به جانشین کردن دینامیک های سلطه با دینامیکهای استقلال نیاز دارد. در دوران مرجع انقلاب ، غیر از تدبیرها که پیش از این برشمرده شدند، این تدبیرها  نیز به عمل درﺁمدند :

1/11 پیشنهاد سیاست جهانی بمعنای مدیریتی در سطح جهان با شرکت نمایندگان جامعه های ﺁزاد برای مهار ماوراء ملی ها  و تغییر رابطه انسان و اقتصاد به ترتیبی که اقتصاد در خدمت انسان قرار گیرد . به سخن دیگر، نیروهای محرکه هر جامعه در خود ﺁن جامعه، در رشد،  بکار افتند و

 الف - جهانیان از دو جبر بیاسایند :

جبر پیشخور کردن و جبر از پیش متعین کردن ﺁینده . دانستنی است که غرب به هشدار نسبت به این جبر اعتناء نکرد و امروز ، گرفتار این دو جبر و جبر استبداد فراگیر سرمایه داری، از خود می پرسد : چه بایدم کرد ؟! و

 ب - طبیعت از مرگی برهد که ولایت مطلقه سرمایه داری  بدان محکومش کرده است .  

     این پیشنهاد ، فراخنای سیاست داخلی و خارجی را به ترتیبی  معین و مشخص می کرد که در سیاست داخلی و خارجی ، پای قدرت خارجی  به میان کشیده نشود . از این دید،

* گروگانگیری نقض استقلال ایران و محور کردن قدرت امریکا در سیاست داخلی و خارجی بود و می باید با ﺁن مخالفت می شد . محاصره اقتصادی و جنگ و سرکوبهای خونین و استقرار استبداد جنایت و خیانت و فساد گستر که حضور مستمر قدرت امریکا در سیاست داخلی را اجتناب ناپذیر می کردند،  محک دو تدبیر و  دو تجربه شدند :

      یکی تدبیرگروگانگیری که بواقع، بیرون کردن مردم از صحنه و برقرار کردن رابطه سه ضلع مثلث زور پرست  با یکدیگر بود . عقل قدرت مداری که این تدبیر را ساخته بود، محاصره اقتصادی و جنگ را رابطه قوا با قدرتهای منطقه و جهان تلقی می کرد که با استقرار استبداد مساعد است . و دیگری با گروگانگیری و محاصره اقتصادی و جنگ مخالف بود. زیرا موزانه عدمی را  ﺁزاد شدن از روابط قوا با قدرتهای خارجی و بیرون ﺁمدن از روابط مسلط زیر سلطه به قصد موفق کردن تجربه مردم سالاری وباز و تحول پذیر کردن نظام اجتماعی ، می دانست  و می داند .

    رویاروئی دو تمایل ، یکی تمایل ﺁماده برای به اجرا گذاشتن برنامه بازیافت استقلال و ﺁزادی و دیگری زورپرستانی ( خط سید ضیاء ) که انقلاب را فرصتی برای استقرار استبداد  خویش می شمردند، روز مره شد : تمایل جانبدار استقلال و ﺁزادی،  در باره گروگانگیری، هشدار داد که کار به تسلیم می کشد و ثروتی عظیم و فرصتی مغتنم از دست ایران بدر می رود . به هشدار بسنده نکرد و تمام کوشش خویش را بکار برد تا مسئله ای را که زور پرستان ساخته بودند، حل کند . در کتاب « خیانت به امید »  دفعاتی که مشکل گروگانها را به حلی موفقیت ﺁمیز رسانده ولی ﺁقای خمینی ، در واپسین مرحله، مانع شد را شماره کرده ام. پس از ﺁنکه آقای خمینی و دستیارانش با گروه ریگان و بوش معامله پنهانی کردند، یکمرتبه گروگانها « بونجل » شدند و می باید از سر باز می شدند ! چون او 4 شرطی را اعلان کرد که وزارت خارجه امریکا تهیه کرده بود، به او نامه نوشتم که چرا مانع شدید با شرائط مساعد مشکل حل شود که حالا با این شرائط موافقت کنید؟ هنوز هم می توان مشکل گروگانها را ، با سرعت لازم و با شرائط بهتر ، حل کرد . غافل از این که زورپرستان پایان گرفتن بحران در شکست را با تصرف دولت  و استقرار استبداد، سازگار می یافتند .

* جنگ  - که مانع اجرای برنامه استقلال و ﺁزادی می شد  و بیشترین کوشش برای جلوگیری از ﺁن بکار رفت -  می توانست روی ندهد هرگاه زورپرستان با گروگانگیری و محاصره اقتصادی که گروگانگیری را  در پی ﺁمد و متلاشی کردن ارتش و تحریکات روزمره در خاک عراق ، زمینه ﺁن را فراهم نمی ﺁوردند . با وجود این ،  مجریان برنامه استقلال و ﺁزادی بنا را بر این گذاشتند که زمان جنگ را کوتاه و در کوتاه مدت شرائط پیروزی، در ﺁنرا فراهم ﺁورند . به یمن وطن دوستی و هشیار کردن وجدان ایرانیان به خاصه های ایرانیت ،  در جنگ ،  بکاری موفق شدند که سران 8 کشور اسلامی ﺁن را معجزه خواندند . در ششمین ماه جنگ ، امکان پایان جنگ در پیروزی ، فراهم ﺁمد .  برای جلوگیری از پایان پیروز جنگ، ﺁقای خمینی و دستیاران زورپرستش در انجام واپسین مراحل کودتای خزنده شتاب کردند. و از خرداد 1360، سرکوب شدید داخلی را  بر جنگی افزودند که نعمت می شمردند و بقصد ادامه دادن ﺁن کودتا کرده بودند . جنگ را نیز در شکست و با سرکشیدن جام زهر به پایان بردند .

    از عصر قاجار تا دوران مرجع انقلاب، بسا هیچگاه دو تدبیر متضاد، از سوی دو جریان، یکی جریان استقلال و ﺁزادی و دیگری جریان استبداد و وابستگی، چنین شفاف به تجربه در نیامده و نتایج خویش را ببار نیاورده بودند . به ترتیبی که دیگر بر کسی پوشیده نیست هرگاه گروگانگیری انجام نگرفته بود و روابط ایران با انیران بر اصل موازنه عدمی برقرار می گشت، ایرانیان نه محاصره اقتصادی و نه جنگ و نه استبدادی تا این اندازه انحطاط ﺁور  را به خود می دیدند .

2/11 -  باز یافت موقعیت ایران در بزرگ ترین حوزه تمدن و فرهنگ جهان ، از راه الف پیشنهاد اسلام به مثابه بیان ﺁزادی و حقوق انسان و حقوق جمعی  به قصد  برانگیختن جامعه های مسلمان بر بازجستن استقلال و ﺁزادی خویش و فعال کردن نیروهای محرکه در رشد خود . و

 ب خشونت زدائی در سطح جهان با در اختیار نهادن الگوی انقلابی که گل را بر گوله پیروز کرد  تا که جنبشهای همگانی به عمر رژیمهای استبدادی وابسته پایان دهند . ج بطور مشخص، مخالفت با سلطه روسیه بر افغانستان و  فراخواندن مردم افغانستان به استقامت مستقل در برابر ارتش مهاجم روسیه .

    در مورد افغانستان نیز ، رویاروئی دو تمایل در شفافیت انجام گرفت :

 پاسخ ﺁقای خمینی به سفیر روسیه ، چراغ سبز حمله به افغانستان تلقی شد . در برابر، مخالفت بی خدشه بنی صدر با هجوم قوای روسیه به افغانستان و کمک به مقاومت مردم افغانستان و دعوت از ﺁنها به نپذیرفتن اسلحه و پول از امریکا و نیفتادن در مدار بسته تقابل دو ابر قدرت ﺁن روز، دو تدبیری هستند که هریک نتایج خود را در معرض دید مردم ایران و مردم افغانستان و نیز مردم روسیه قرار داده اند .

3/11 الغای قراردادهای ناقض حق حاکمیت ایران با امریکا و روسیه. قرارداد 1921 با روسیه « شوروی » و قراردادهای امنیت متقابل با امریکا بر اصل « حاکمیت محدود » ایران تهیه و تحمیل شده و مغایر استقلال ایران بودند.  در مقام وزیر خارجه این قراردادها را ، پس از رساندن  به تصویب شورای انقلاب، لغو کردم .

4 /11 رد پیشنهاد روسیه « شوروی » در باره امضای پیمان امنیت خلیج فارس با روسیه . با قبول این پیشنهاد، روسیه  در خلیج فارس حضور نظامی پیدا می کرد . همزمان، اتخاذ تدابیر برای جلوگیری از حضور نظامی امریکا در خلیج فارس .

 بعد از کودتای خرداد 60، این تدابیر  بلا اجرا شدند و امریکا در خلیج فارس حضور نظامی یافت .

5/11 پیشنهاد سیاست خارجی که به اروپا امکان دهد نقشی مستقل از قدرت امریکا در جهان برعهده گیرد  و از نقش دو ابر قدرت  در سیاست جهانی کاسته شود .

6 / 11 -  از ﺁنجا که سلطه گران غرب ، زمانی بنام « استعمار » و وقتی بنام مبارزه با « کمونیسم بین الملل » ، سلطه گری خویش را موجه می کردند و روسیه « شوروی » نیز بنام مبارزه با  « امپریالیسم جهانی » برای کشورهای تحت سلطه خود، « حاکمیت محدود » قائل بود،  پیشنهاد روابط بین المللی بر اصل اصیل حقوق ملی هر کشور ضرورت داشت . از ﺁنجا که بعد از کودتا ی خرداد 60،  مداخله بنام حقوق انسان و « جنگ پیشگیرانه » و « جنگ با تروریسم » ، توجیه گر سلطه جوئی امریکا و روسیه ( از جمله در چچنی ) گشته است .  بجا است، مواد سیاست خارجی را که در دانشگاه کیل پیشنهاد کرده ام ، در این جا بیاورم و بدان ، تدابیر پیشنهادی و اجرا شده را کامل تر کنم :

 

* 12 تدبیر در قلمرو سیاست خارجی به قصد  جهان شمول کردن رعایت حقوق انسان و حقوق ملی کشورها :

   با وجدان به اين واقعيت كه تجاوز به حقوق انسان با زور انجام مى‏گيرد، بنا بر اين،  بکار بردن زور به این تجاوز پایان نمی بخشد، تدابير زير پيشنهاد مى‏شوند. با به اجرا گذاشتن اين تدابير، مى‏توان به تحول از نظام اجتماعى بسته به نظام اجتماعى باز مدد رساند:

 1 - قطع روابط سياسى و اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى سلطه گر - زير سلطه با دولتهاى استبدادى و متجاوز به حقوق بشر، با هدف استقلال و ﺁزادی جستن ملتهای زیر سلطه  يا اعتراف به اين حقيقت كه دولتهاى استبدادى فرآورده روابط سلطه گر - زير سلطه هستند. بنا بر اين،

 2 - پايان بخشيدن به دوران تقدم « منافع و مصالح » و استوار كردن روابط بين المللى بر حقوقى با تعريفهاى شفاف و پذيرفتن اصل برابرى ملتها در حقوق.

     تدبير دهم، اين تدبير را كامل خواهد كرد.

 3 - ترك روش كنونى مجهز كردن رژيمهاى استبدادى به اسلحه، از راه مستقيم ( فروش رسمى اسلحه ) و از راه غير مستقيم ( فروش از راه دلالها ) و نیز عدم حمايتهاى سياسى و اقتصادى از آنها كه دست نشانده‏اند.

 4 - شفاف كردن روابط سياسى و اقتصادى و فرهنگى خود و پايان بخشيدن به « ديپلماسى پنهان » . تن دادن به اين واقعيت كه حقوق ذاتى حيات انسانند و چاره در برقرار كردن جريان آزاد اطلاعات و انديشه‏ها و آگاه كردن انسانها از حقوق خويش است.

 5 - الغاى تبعيضهايى كه قدرتهاى مسلط، بسود خود برقرار كرده‏اند. مداخله نظامى ترجمان تبعيض بسود مسلط است. اما الغاى تبعيضها ( از جمله قراردادهاى نفتى، روابط بازرگانى نابرابر و...) كه به سود غرب مسلط و به زيان ملتهاى ما برقرار شده‏اند و تبعيضها كه بسود اسرائيل برقرار شده‏اند، از اسباب عمده استقرار استبدادها در كشورهاى ما هستند. چه كسى نمى‏داند كه اينگونه تبعيضها بدون استبدادهاى وابسته برقرار كردنى نيستند؟

 6 - دست كشيدن از دست آويز كردن حقوق بشر و از حاشيه سياست خارجى به متن آوردن آنها. يعنى مخالفت قاطع با تجاوز به حقوق بشر در همه جا و همه وقت. خواه متجاوز دولت روسيه باشد در چچنى و يا رژيم سعودى ( كليد دار انبار عظيم نفت ) باشد در عربستان و يا اسرائيل باشد در فلسطين و يا ملاتاريا باشد در ايران و يا امریکا باشد در عراق و افغانستان و... و خود امریکا ( قانون اجازه شکنجه به عذر مبارزه با تروریسم، یکی از تجاوز به حقوق انسان است )

 7 - تأمين امنيت خارجى ملت هائى كه گرفتار استبداد هستند: وارونه كارى راكه غرب به سرکردگی امريكا در طول مدت محاصره اقتصادى و در جنگ با مردم عراق نمود، بايد كرد. توضيح اينكه ملتهاى تحت استبداد را بايد مطمئن كرد كه از بيرون، هيچگونه تهديدى متوجه آنها نيست. ملتى كه اطمينان پيدا كند،

 الف - استبداد حاكم از بيرون حمايت نمى‏شود و

 ب - در صورت قيام ،از حمايت وجدان جهانى برخوردار مى‏شود و استبداد متجاوز به حقوق مردم تحريم عمومى مى‏شود و

ج - دولتهاى مدعى جانبدارى از حقوق انسان و حقوق ملتها، به جاى قدرتمدارى، در روابط خارجى خود، حقوق مدارى را روش مى‏كنند،و در قيام براى آزاد شدن، ترديد نمى‏كنند.

8 - ترك رويه تحميل الگوى خود به ديگران. ديروز نقش استعمارگر درآوردن استعمار زده‏ها به « فرهنگ برتر »  غرب بود و امروز، « صدور انقلاب دموكراتيك » از راه « جنگ كلى » روش كار ائتلاف بنيادگراها و محافظه كاران جديد حاكم بر امريكا شده‏است. اين واقعيت كه ليبراليسم مسلط، ليبراليسم از نوع زير سلطه را صادر مى‏كند و ليبراليسم زير سلطه فقر و خشونت افزا است، بر جهانيان عيان است. آقاى بوش بيهوده مى‏خواهد تجربه شده را تجربه كند.

 9 - براى آنكه نظام جهانى مردم سالار پيدا كنيم و سياست جهانى توانا به اداره جهان، در صلح و آزادى و به زيستى را ميسر بگردانيم، مى‏بايد تعريفهاى آزادى، استقلال، حق، عدالت و... شفاف بگردند و براى همه اعضاى جامعه جهانى يك معنى را داشته باشند تا رهایی از سلطه قدرت ( = زور ) در همه جاى جهان ممكن شود. هیچ حقی وجود ندارد که یکی داشته و دیگری فاقد ﺁن باشد . با ﺁنکه قدرتمدار همه حقوق را از ﺁن خود و همه تکالیف را از ﺁن ضعیف می انگارد، اما هرگاه به حقوق  و نه منافعی عمل کند  که از ﺁن خود می داند، از سلطه گری و زور گوئی ﺁزاد می شود :

    سرمايه دارى ليبرال آن توان تخريبى را دارد كه تا اين زمان، هيچ نظام اجتماعى - اقتصادى نداشته است. در اين نظام جهانى كه بنايش را بر پيشخور كردن و از پيش متعين كردن آينده‏ است، در جامعه‏هاى زير سلطه است كه نيروهاى محركه بيشتر از هرجاى ديگر تخريب مى‏شوند. مغزهاشان به غرب مهاجرت مى‏كنند، منابع طبيعيشان به غرب صادر مى‏شوند و سرمايه هاشان نيز به غرب فرار مى‏كنند. همين اندازه كه غرب تضمين كند

   الف - سرمايه‏هاى غارت شده را به دولتهاى مردم سالار، بمحض تشكيل، باز مى‏گرداند. و

ب - امكانات فنى در اختيار ملتهاى آزاد شده مى‏گذارد تا بتوانند اقتصادى ملى، رشد ياب و توانا بر بكارگرفتن نيروهاى محركه ،  ايجاد كنند. و

ج - موافق اتخاذ تدابيرى در سطح جهان است تا كه مغزها از منزلت و حقوق كافى براى كار در جامعه‏هاى خود برخوردار شوند، در تحول جامعه‏ها، كارى را انجام داده‏است كه هيچ ارتشى به انجام آن توانا نيست.

  - 10ترك « منافع و مصالح ملى »   بعنوان مبناى سياست خارجى. « منافع و مصالحى » كه ضدحقوق بشر و حقوق ملی ملتها هستند.  « منفعت »  بيانگر دلخواه قدرت سلطه گر و تعريفش نيز با اين قدرت است. چرا حكومت آقاى بوش « صدور مردم سالارى »  را با رها كردن « منافع ملى » و قبول حقوق ملى با تعريفى شفاف و قابل قبول براى تمامى ملتها و قابل اجرا از سوى همه، شروع نمى‏كند؟ و اصل عدم تعارض حقوق ملى با حقوق بشر و بستگى داشتن عمل به يكى از اين دو حقوق به عمل به ديگرى را نمى‏پذيرد و به اجرا نمى‏گذارد؟

  - 11ترك اين دروغ كه گويا « هدف وسيله را توجيه مى‏كند »، در سياست خارجى، وپذيرفتن و بكار بستن اين راست ،كه « هدف در وسيله بيان مى‏شود ». بنا بر اين اصل، روش حق، حق است نه زور. چه كسى ترديد دارد كه تنها همين يك تدبير ،انقلابى بزرگ در روابط بين المللى است؟ در حقيقت،

  - 12نخستين اثر آن، خوددارى از جهت دادن به ساختار دولتهاى كوچك بر وفق « منافع » دولتهاى بزرگ است. تجاوز امريكا به عراق، بنام استقرار مردم سالارى انجام گرفته‏است. اما استقرار مردم سالارى نيازمند تحولى است كه به عمل درآمدن اصول چهارده گانه مردم سالارى را ميسر بگرداند و در حقيقت، خود حاصل به عمل در آمدن اين اصول باشد. هم اكنون، امريكا مردم سالارى را با دست نشاندگى برابر و بى ارزش كرده‏است. ادامه روش كنونى كه دولت دست نشانده ساختن است، استقرار مردم سالارى در عراق و ديگر كشورهاى خاورميانه را به تأخير مى‏اندازد.

      در حقيقت، استقرار مردم سالارى در كشورهاى خاورميانه و در هرجاى ديگر جهان، غير از به عمل درآمدن اصول مردم سالارى ، از جمله، نياز به داخلى شدن دولت و اقتصاد دارد. توضيح اينكه دولتهاى استبدادى، بخصوص استبدادهاى نفتى، از لحاظ بودجه و ديوان سالارى و ارتش و فرهنگ، خارجى هستند و اين جامعه ملى است كه وابسته به درآمدهاى نفتى، بنا بر اين تابع دولت استبدادى نفتى است .

   بنا بر این ، الف - كار با ايجاد يك اقتصاد ملى باید آغاز شود.  به ترتیبی كه بودجه دولت برداشتى از تولید ملی بگردد و ب - بخش نفت در اقتصاد ملى جذب شود.  به ترتيبى كه رابطه اقتصادى دولت با ملت تغيير بنيادى کند و دولت در بودجه خود تابع ملت و وسیله ملت در رعایت حقوق انسان و حقوق ملی و رشد بگردد، دو تدبيرى بعمل در مى‏آیند که دولت را از وابستگی به مسلط ها ﺁزاد و تابع جامعه ملی کند و استقرار  مردم سالاری و رشد این جامعه میسر می شود .

     اجرای این تدابیر تحقق استقلال در تمامی معانی ﺁنست :

1- استقلال بمعنای موقعیت نه مسلط نه زیر سلطه و 2 استقلال بدین معنی که هیچ قدرت خارجی شریک یک ملت در ولایت بر خویش نیست و 3 استقلال بمعنای ممنوع بودن مراجعه به قدرت خارجی در سیاست داخلی و 4 - استقلال بمعناى توانائى ساختن يك هويت جمعى در آزادى و در وطن مشترك، در جريان رشد. و 5 استقلال بمعنای ولایت جمهور مردم . در این معنی از سوئی با ﺁزادی یک معنی پیدا می کند و از سوی دیگر، این معنی را می دهد که وجود ستون پایه خارجی قدرت ، بمعنای محرومیت جامعه از استقلال و بنا بر این، از ولایت بر خویش است.

   تحقق استقلال، بدان خاطر که استقلال از ﺁزادی جدائی ناپذیر است،  در درون، امکان باز و تحول پذیر شدن نظام اجتماعی و جانشین کردن ستون پایه های قدرت را با ستون پایه های حقوق انسان و حقوق ملی و دولت حقوق مدار،  فراهم می ﺁورد :

12 -  به ترتیبی که در قسمت اول این نوشته که هم گزارش تدبیرهای تجربه شده است و هم  ارائه تدبیرهای جدید خاطر نشان شد، هرگاه اعضای یک جامعه بر ﺁزادی و حقوق خویش عارف و عامل باشند، در ﺁن جامعه، ستون پایه های قدرت استواری نمی جویند .  با توجه به این واقعیت، برای ﺁنکه زمینه اجتماعی بازسازی ستون پایه های قدرت از میان بروند، غیر از تدابیری که برای جلوگیری از باز سازی هریک از ستونها ، تجربه شده و پیشنهاد می شوند،  تدابیر زیر که در ردیف مهمترین تدابیر هستند، اتخاذ و تجربه شده اند و پیشنهاد می شوند :

1/12 استقلال معنای ششمی نیز دارد و ﺁن متکی به نفس بودن و اعتماد به نفس و عرفان بر استعدادهای خویش داشتن و بکار انداختن استعدادها است . میزان سنجش استقلال در این معنی ، اندازه ابتکار یک شخص و یک ملت است . در جامعه به نسبتی که ابتکارها همگانی تر هستند و میزان ابتکار بالاتر است، استقلال بیشتر است . اهمیت این تدبیر امروز که ﺁقای خمینی و ملاتاریا به اعتماد و امید  یک ملت خیانت و در سلب اعتماد ایرانیان از خود، کاری را کرده اند که هیچ استبدادی نکرده بود،  بیش از پیش، بر ایرانیان و جهانیان ﺁشکار است . چنانکه در جامعه های دیگر نیز این تدبیر دارد در شمار تدبیرهای با بیشترین درجه اهمیت در می ﺁید .

     بنیادهای ششگانه جامعه می باید  بالابردن میزان ابتکار و همگانی شدن ﺁن را هدف شناسند . اما به ترتیبی که در بخش نخستین این گزارش  و پیشنهادها ، یاد ﺁور شدم ، زیر سلطه از سلطه گر، مرام خودکمتر و خود ناتوان بینی را می گیرد و بسا با القای ﺁن به خود، زحمت سلطه گر را در القای این مرام دروغ ، کم می کند .

    پیش از عصر تجدد، فلسفه افلاطونی و ارسطوئی بکار القای نادانی و ناتوانی در جمهور مردم می رفت . در این عصر،  بنام فرهنگ غرب و پیشرفت ﺁن، القای ناتوانی به غیر غربی، ناتوانی از ابداع و ابتکار و خلق  نیز افزوده شد:

* فراماسونها ابتکار را ممنوع می شمردند و بر ﺁن بودند که « باید گذاشت غرب  ما را ﺁدم کند » . ملکم خان می گفت: ایرانی یک تلقراف نیز نمی تواند بسازد . بعد ها، رزم ﺁراء ، در مقام نخست وزیر، در مخالفت با ملی کردن نفت ، سخن ملکم خان را باز گفت: ایرانی یک لولهنگ نیز نمی تواند بسازد .

* رژیم پهلوی،  « بنام ترقی » ، استبداد خود را توجیه می کرد : مردم خود توانا به رشد نیستند. شاه می باید، ولو بزور ایران را به دروازه های تمدن بزرگ برساند !

* بنیاد دینی که بر غیر مجتهد ابتکار را ممنوع و تقلید را واجب  کرده بود و کرده است .

* در سازمانهای سیاسی، رهبران و کادرها مقلدان غرب و اعضاء ﺁلت فعل رهبران و کادرها بودند و هستند.

* در کنار بنیاد دینی که مردم را « گوسفندان خدا »  و مقلد و تکلیف مند می شمرد و می شمارد، مدارس جدید ، نه بر پایه قوه ابتکار و قوام بخشیدن بر اعتماد به نفس، که بر اساس ، القای علم به شاگرد، ایجاد شده اند . هنوز که هنوز است، از دبستان تا دانشگاه ، دانش ﺁموز و دانشجو از ابتکار ممنوع هستند .

* خانواده محیطی نیست که ، در ﺁن، استعدادهای کودکان پرورده شود و کودک، با شعور به حقوق و استعدادهای خود ،  بار ﺁید،  بلکه محیطی است که پدر و مادر از راه القای « راه و رسم زندگی خود » کودکان را بار می ﺁورند .

* بنیادهای اقتصادی قدیم که عرصه ابتکارها باید باشند، محیط خالی از ابتکار و تکرار راه و روش ﺁباء و اجدای » هستند . بنیادهای جدید نیز مقلد چشم و گوش بسته کارفرمائی غربی ، غیر از جرأت  ابتکار در تألیف عناصر،  هستند .

* بنیاد فرهنگ که بنا بر حکم فراماسونها و استبداد پهلوی ها، می باید از فرهنگ خودی خالی و از فرهنگ متعالی غرب پر می شد و ابتکار هم ممنوع بود . ملاتاریا همچنان بر اینست که ابتکار ممنوع و خالی شدن از فرهنگ « غیر اسلامی » و پر شدن از « فرهنگ اسلامی » -که جز فرﺁورده های ویرانگر زور نیست- واجب است .

* هنر که عرصه خلق و ابتکار در فراخنای ماورای ممکن است،  در تقلیدی سخت مبتذل از فرﺁورده های غرب و وسیله القای عقده خود کمتر و ناتوان بینی و فکرهای جبری جباری گشته است که رمق حرکت را از جامعه می گیرند .

      انقلاب بایسته، انقلاب در بنیادهای جامعه و تغییر رابطه انسان با این بنیادها بود و هست :

 بنیادها ارباب های جامعه و نیز زندانهای انسانها نیستند . بر اصل موازنه عدمی می باید تجدید سازمان شوند و در خدمت انسان صاحب حقوق و استعداد در ﺁیند . نوگردانی بنیاد دین ، نوگردانی دولت ، نوگردانی مدرسه ، نوگردانی ... در همان حال که بزرگ ترین انقلاب در طرز فکر ها و رها کردن از اعتیاد به اطاعت از قدرت و خود زبون انگاری بود و هست، بزرگ ترین انقلاب در بیانهای قدرت ، از دینی و غیر دینی ، از راه پیشنهاد بیان ﺁزادی  و بزرگ ترین انقلاب از راه تغییر رابطه انسان با بنیادهای جامعه نیز بود  و هست. بخشی از این تدبیر به تجربه درﺁمد :

1/1/12 مبارزه با مرامها، از دینی و غیر ﺁن، که انسان را فاقد حقوق و استعدادها و بازیچه این یا ﺁن جبر می شمردند و می شمارند  و همچنان سرشتش را عجین از ناتوانی و خشونت تبلیغ می کنند ، از دید

 رهروان راه استقلال و ﺁزادی بزرگ ترین مبارزه ها است و در طول نیم قرن،  هیچ از  ﺁن غافل نمانده اند .

2/1/12 جرأت نقد فرﺁورده های فکری و علمی و فنی غرب را به خود دادن و شهامت بکار انداختن استعداد ابداع و ابتکار و خلق و  بکار انداختن قوه ابتکار و ارائه بیان ﺁزادی و مجموعه ای همآهنگ  از تدابیر در ابعاد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی  که انقلاب ایران ، انقلابی که ، در ﺁن، گل بر گلوله پیروز شد، تجربه موفق  ﺁنست . مقایسه انقلاب و تجربه ها که در دوران مرجع انقلاب بعمل ﺁمدند  با پندار و گفتار و کردار مقلدان دین از خود بیگانه در بیان قدرت و پیروان ایدئولوژیها که این و ﺁن بیان قدرت بودند، کاری است که نسل امروز، برای یافتن راه  و در یافتن ضرورت ادامه تجربه انقلاب تا موفقیت، می باید انجام دهد .

2/12 -  مبارزه با فکر های جمعی جبار  :

 در دوران شاه « موازنه مثبت » یا توجیه دست نشاندگی امریکا و انگلیس از بیم «کمونیسم  بین الملل »   و « ایدئولوژی ترقی » دست ساخت امریکا  که مردم را ناتوان و رهبری رشد توسط ارتش را واجب می شمرد، فکرهای جمعی جبار اصلی  بودند .   رژیم شاه  به ترقی به قیمت وابستگی تقدم می داد اما تنها نبود . جانبداران استبداد دینی به اسلام خود تقدم می دادند . مارکسیست لنینیستها به انقلاب اجتماعی به قیمت وابستگی به یکی از قطبهای مسکو و پکن تقدم می دادند . لیبرالها به ﺁزادی تقدم می دادند . این فکرهای جمعی جبار، جامعه را فلج می کردند . بیمن مبارزه شجاعانه با این « فکرهای جمعی جبار » و ارائه  اندیشه راهنمائی در برگیرنده استقلال و ﺁزادی و رشد بر میزان داد و وداد و معنویت ، جنبش همگانی میسر شد .

     بعد از انقلاب ، چون گرایشهای قدرتمدار  گمان بردند « خلاء قدرت » پیدا شده است و هریک تقلا می کرد خود ﺁن را پر کند، به سراغ فکرهای جمعی جبار خود رفتند . ملاتاریا « اطاعت از ﺁخرین موضع حضرت امام » را فکر جمعی جبار کرد . مبارزه با انواع فکرهای جمعی جبار و مبارزه با ﺁنها - که در مطالعه دیگری با تفصیل ﺁورده ام -  تا به امروز ادامه یافته است  و همچنان می باید ادامه یابد . تجربه این تدبیر موفق است . نه تنها به این دلیل که کار ﺁقای خمینی را  بجائی رساند که بگوید : 35 میلیون بگویند بله من می گویم نه، بلکه هربار که در درون و یا بیرون از مرزها، زورپرستان وابسته کوشیده اند، فکر جمعی جباری را ایجاد کنند،  به یمن نقد، ناتوان شده اند و بی اعتباری « فکر» هاشان عیان گشته است .

3/12 تعمیم امامت بمعنای بازشناسی قوه رهبری برای همه انسانها و باز نایستادن از تکرار این ﺁموزش قرﺁن که « هرکس خود خویشتن را رهبری می کند » و مبارزه پی گیر با این « فکر جمعی  جبار که « مردم کسی را می خواهند جلو بیفتد تا ﺁنها به دنبال او به حرکت در ﺁیند » و گرفتار وسوسه رهبری مردمی نشدن که گویا ﺁماده ایفای نقش گوسفند و افتادن پشت سر رهبر هستند  و فراخواندن مستمر مردم به بکار انداختن قوه رهبری فطری خویش ، یعنی امام شدن ( = با قرارگرفتن در ﺁینده و در حال عمل کردن )، تدبیری است که از قرنها بدین سو، بسا نخستین بار در ایران است  که تجربه می شود .  هرگاه نسل انقلاب و نسلهای بعد از انقلاب ، اگر نه همه، گروهی همچنان به این تدبیر عمل کنند و ایرانیان را به تجربه کردن ﺁن فرا بخوانند ، بسا مردم سالاری بر اصل مشارکت ، به معنای کامل کلمه ، در ایران استقرار خواهد جست و به ایران، موقعیت پیشآهنگ  در جهان   را خواهد بخشید .

    چنین بود و هست کارنامه اندیشه و عمل جمعی که برﺁن بود و هست که نگذارد تجربه انقلاب ایران در نیمه رها شود و به سرنوشت دو جنبش همگانی نیمه تمام مشروطیت و ملی کردن نفت بیانجامد . این جمع نخستین جمع ایرانی نیز هست که مثلث زورپرست، از هر سو بر ﺁن ﺁتش هستی سوز افروخت . با وجود این ، استوار و نستوه ،  تجربه کردن تدبیرها را پی گرفت و ﺁتش ها بر ﺁن سرد شدند و می شوند .