نقد
كتاب شنود اشباح
نوشته:رضا گل پور
نقد كتاب شنود اشباح با
مراجعه به آقاى بنى صدر كامل و تهيه شده است .
تنظيم و چاپ: انتشارات انقلاب اسلامى
نقد كتاب شنود اشباح
چند توضيح:
1 - كار بر روى كتابى چون «شنود اشباح»، كتابى، در نزديك به 1000 صفحه،آنهم فاقد نظم و واجد پراكندگى، نخست مىبايد اين مىشد كه پراكندهها را به نظم آورد و آنگاه، با يكديگر نقد كنيم و سر انجام به مدد دادهها و اطلاعات ديگر، هر يك را از تناقضها تميز دهد و از ابهامها پاك سازد تا هر رويدادى همانطور گزارش شود كه رويدادهاست. در حقيقت، اگر بنا بر نوشتن واقعيتهائى بود كه در «شنود اشباح» موضوع دستكاريها شدهاند، آنهم به چند و چونى كه در كتاب «شنود اشباح» پيدا كردهاند، نياز به 1000 صفحه قطع بزرگ نبود. باوجود اين، از آنجا كه عقل قدرت محور ،با تخريب خود شروع مىكند و دروغ بدون تناقض نمىتوان ساخت، تكرار قولها و قولهاى گوناگون را پراكنده آوردن اين كتاب ،اين امكان را براى ما فراهم آورد كه راست را از دروغ جداسازيم و متنى بدست آيد كه گزارش حقيقت هابه نسل امروز ايرانى است.
2 - موضوع هائى كه نقد شدهاند، هرآنچه را در «شنود اشباح» در باره هر يك از آنها آمده، در بردارند. هرآنچه هم كه تهيه كنندگان «شنود اشباح» سانسور كردهاند، يافته و آورده شدهاند.
3 - اين كوشش، حقيقتها را يافتن، نخست بكار نسل امروز مىآيد. نسلى كه مسئوليت آزاد كردن خويش را دارد و مىبايد از خود بپرسد مانعهاى ذهنىاى كه نمىگذارند دست بكار شود، كدامها هستند؟ بخش بزرگى از مانعها، ندانستن حقايق و يا پذيرفتن دروغ به جاى حقيقت و يا ابهامهاى آزار دهنده و از كار باز دارندهاند. «شنود اشباح» فرصتى را فراهم آورد كه، با استفاده از آن، نسل امروز بتواند بر حقايق اساسى، از قلم دشمنان آزادى و استقلال ايران، آگاه شود. بخصوص قدر آزادى را بداند چرا كه اگر پيروان خط آزادى و استقلال آزادى قلم و بيان را ندارند، «خط سيد ضياء» يا حريصان در قدرت طلبى و اسيران طرز فكر وابستگى، امكان گفتن و نوشتن را دارند. هرچند آنها اين امكان را در دروغ ساختن و انتشار آن بكار مىبرند، اما دروغ پوششى بر حقيقت بيش نيست. مىتوان حقيقت را از پوشش دروغ بيرون كشيد. بسا دروغ سازان، خود اين كار را انجام مىدهند. بدين قرار، اگر راستگويان از آزادى خويش غافل نشوند و برآن شوند كه آزادى قلم و بيان دشمنان آزادى را براى نقد گفتهها و نوشتههاى آنان و دريدن پوشش دروغ و آشكار كردن حقيقت، بكار برند، آزادى دشنمان آزادى را فضاى آزاد خود مىكنند و به باز كردن فضاى بسته استبداد و باز يافتن فراخناى آزادى توانا مىشوند.
نسلهاى آينده نيز بى نياز از اين نوع كارها نيستند. زيرا آنها نياز دارند بدانند چرا جامعه آنها، در تحول، اين جهت را گرفت و نه آن جهت را . تجربههاى گذشتگان به آنها مىآموزند چه بايد بكنند تا فرصتهاى خوب را براى رشد - و نه بدترين ويرانگريها - مغتنم بشمارند. تجربهها به آنها مىآموزند چه بايد بكنند كه وقتى كشور بهترين فرصتها را پيدا مىكند، بى كفايتترين و فاسدترين و خائنترين و جانى ترينها دولت را تصرف نكنند و جنايت و خيانت و فساد را روش نگردانند.
و از آنجا كه اين كتاب، اجازه تجديد انتشار پيدا نكردهاست و اين به خاطر آنكه
الف - هر دو جبهه متوجه شدهاند كتاب به زيان آنهاست،
ب - نقد آن ،نسل امروز را از حقايق بسيار آگاه مىكند، ضرور بود متن حاضر، از طريق اينترنت، در اختيار خوانندگان قرار گيرد.
فهرست:
موضوعهاى اصلى كتاب «شنود اشباح» در 8 قسمت، به شرح زير، تنظيم شدهاند:
رده بندى گرايشهاى سياسى بر دو محور، يكى خط آزادى و استقلال و ديگرى «خط سيد ضياء» از صفحه 2 تا صفحه 9
انفجار نخست وزيرى وضعيت نمائى كه وضعيت امروز رژيم را نيز نشان مىدهد، از صفحه 9 تا 16 صفحه
شخصى كه تصميم به گروگانگيرى گرفت، به روايت «شنود اشباح»، از صفحه 16 تا 22 صفحه
نگرش «شنود اشباح» در «اكتبر سورپرايز»، آيا بر سر گروگانهاى امريكائى، سازش پنهانى شد يا نشد؟، از صفحه 22 تا 28 صفحه
ايران گيت به روايت «شنود اشباح». ايران گيت تا بحال وجود نداشت! حال، بوجودش اعتراف مىشود جز اينكه صاحب نقشها هاشمى رفسنجانى و خامنهاى و... نيستند، از صفحه 28 تا 37 صفحه
دو كودتا و يك جنگ، از صفحه 37 تا 45 صفحه
ماجراى طبس: رد يابى عاملان يك سياست در ايران و امريكا، از گروگانگيرى تا امروز، از صفحه 45 تا 54 صفحه
خريد اسلحه به روايت «شنود اشباح» و جنگ نعمت است، از صفحه 54 تا 58 صفحه
رده بندى گرايشهاى سياسى بر دو محور،
يكى خط آزادى و استقلال
و ديگرى «خط سيد ضياء»:
انقلاب اسلامى: كتاب «شنود اشباح» فاقد هرگونه مدرك و سند و از آغاز تا پايان، نقل قول، اغلب نيمه (= بزرگترين دروغ) و جعل است. از جمله، قولهايى كه مستند شاخههاى واواكى و تبليغاتى سازمان ترور قرار گرفتهاند، جعليات دو رأس ديگر مثلث زور پرست، بخصوص رأس پهلوى طلب است. به روباه گفتند شاهد تو كيست؟ گفت دمم! شاهدهاى گردآورندگان اين مجموعه بى نظم نيز، قولهاى احمد خمينى، خامنهاى، هاشمى رفسنجانى، زوارهاى و نظاير اينها، هستند.
بهر رو، سه نوبت و بر سه محور، تمايلهاى سياسى را قشر بندى كردهاست. با وجود اين، محور اصلى «خط آزادى و استقلال است. محور ضد اين خط، «خط سيد ضياء» يا استبداد در وابستگى و به تعبير تهيه كنندگان (شاخههاى واواكى و تبليغاتى سازمان ترور، فلاحيان، حسينيان، لاريجانى و...) خط «ولايت مطلقه فقيه» است. رده بندى كه در اين كتاب بعمل آمدهاست، شفافترين رده بنديها از گرايشهاى سياسى موجود در رژيم و نيز خطى است كه در بيرون رژيم قرار مىگيرد و ترس «خط سيد ضياء» از آنست و تدابيرى كه در درون رژيم، در موافقت يا مخالفت با گرايشهاى سياسى مىسنجد، در رابطه با ترس از اين خط است. در قسمت اول اين فصل، رده بندى بر محورهاى مختلف را مىآوريم. در قسمت دوم، خيانتها و جنايتها و فسادهاى بزرگ را كه تا اين زمان يا انكار مىشدند و يا خدمت وانمود مىگشتند و اينك مورد اعتراف قرار مىگيرند را مىآوريم. اين اعترافها هم از لحاظ نسل امروز و هم از لحاظ تاريخ ايران، واجد اهميت بسيار هستند. و در دو قسمت سوم و چهارم، روايت كتاب را در باره يكى از جنانتها نقد مىكنيم. در قسمت پنجم براى اين پرسش پاسخ مىجوئيم: آيا انتشار اين كتاب و كتاب بر ضد عباس عبدى گوياى پرونده هائى است كه شاخههاى اطلاعاتى و قضائى و تبليغاتى در حال ساختن هستند؟:
رده بندى تمايلهاى سياسى، بر اين محورها:
1 - دو خط، يكى خط آزادى و استقلال و ديگرى «خط سيد ضياء» و
2 - خيانتها و جنايتها و فسادها و
3 - قدرت:
1 - رده بندى بر محور «خط سيد ضياء» و خط آزادى و استقلال ايران:
بنا بر «شنود اشباح»،
* سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى و موسوى خوئينها، از وابستگى مرام كمونيستى و تضاد اصلى را تضاد با «امپرياليسم انگلستان» و نه امريكا، شروع كردهاند و بتدريج، به خدمت سيا و قدرت امريكا در آمدهاند: عنوان فصل نخست كتاب «هاشمى هشتم» است و روى جلد كتاب مصطفى شعائيان عنوان «نگاهى به روابط شوروى و نهضت انقلاب جنگل» است. در اين فصل، سابقه همكارى بهزاد نبوى با شعائيان (جانبدار ماركسيسم، تمايل تروتسكى) خاطر نشان مىشود. عنوان فصل چهارم «پاتريس لومومبا» است. در اين فصل، القاء مىشود كه سيد محمد موسوى خوئينيها از دانشگاه لومومبا در مسكو فارغ التحصيل شدهاست. در فصل سوم عدنان قاشقى، تاجر اسلحه دخيل در ماجراى ايران گيت و در فصل پنجم با عنوان «تلاشى تلاشها» به بهزاد نبوى و... پرداخته است. و...
* با آنكه از سران هفت كشور ثروتمند جهان كه در گوادولپ گرد آمده بودند، كارتر و ژيسكاردستن، گفتگوها پيرامون انقلاب ايران را آوردهاند و اسناد سفارت امريكا در تهران، نيز منتشر شدهاند و بطور كاملاً شفاف حاكى از آنند كه الف - نگاهدارى شاه سابق بر قدرت غير ممكن ارزيابى مىشود و ب - تصميم بر حمايت از حكومت بختيار به قصد جلوگيرى از پيروزى انقلاب و «حفظ رژيم طرفدار غرب» مىشود، پهلوى طلبها جعل مىكنند - آنهم از قول ژيسكاردستن - كه در گوادولوپ، تصميم مىگيرند شاه برود و خمينى بيايد. جعل پهلوى طلبها گوياى طرزفكر انسان زير سلطه ايست كه وقوع هر امرى را به قدرت مسلط نسبت مىدهد و مخالفت موفق با آن را محال مىشمارد. همان طرز فكر را «خط سيد ضياء» دارد. در «شنود اشباح» (ص 88) جعل جديدى را مىخوانيم:
«همان موقع، كنفرانس «گوادلوپ» شروع شد. آنجا تصميمات خطرناكى براى خالى كردن محتواى انقلاب اسلامى اتخاذ و روشهائى كارشناسانه براى آن تعيين كردند. ابزارشان هم در داخل، ليبرالها كمونيستها و منافقين بودند.»
بديهى است سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى، از كمونيستهاى ديروز و «خط نفاق جديد» امروز، از اين ابزارها بودهاند و هستند! طرفه اينكه اين قسمت را از «تاريخ سياسى معاصر ايران» نوشته دكتر سيد جلال مدنى (كه بنوبه خود پر از دروغ و جعل است) نقل مىكند. در پى نوشت فصل دوم، نوشته سيد جلال مدنى را مىآورد: «بدنبال همين كنفرانس بود كه بختيار، بعنوان مردى كه بايد سنگر «شاه» را حفظ كند و احتمالاً جاى او را بگيرد، بيش از قبل، تأييد شد و براى ايجاد رابطه بين امام خمينى (ره) و بختيار (ملعون) تلاش شد...». بدينسان، در متن جعل مىكند و در پى نوشت اعتراف به جعل مىكند.
* تمايلها و گروهها را بر ملاك اندازه تضاد آنها با «خط آزادى و استقلال، دسته بندى مىكند:
الف - نابها، خامنهاى،« رهبر» و هيأت مؤتلفه (آگاه يا ناخود آگاه فاش مىكند متمايل به انگلستان است) و پيروان دكتر بقائى (كه حسن آيت شاخص آنهاست) و ملايان طرفدار ولايت مطلقه فقيه و يك گروه از سه گروه مجاهدين انقلاب اسلامى (گروه ذوالقدر) كه در ولايت فقيه ذوب شدهاند. يعنى همه آنهائى كه موضع ضد خط آزادى و استقلال و شاخصهاى اين خط، مصدق و بنىصدر دارند.
كتاب فاش مىسازد كه در حزب جمهورى اسلامى، ميان حسن آيت و مير حسين موسوى، نزاع بوده و پيش از انفجار در ساختمان حزب جمهورى اسلامى، حسن آيت از حزب قهر كرده بود. در مجلس، وقتى باهنر ،موسوى را بعنوان وزير خارجه معرفى مىكند، آيت بدانخاطر كه موسوى در ستايش از مصدق سخن گفته و قلم زدهاست، با وزارت او مخالفت مىكند (ص 319 كتاب):
«... آيا ايشان مصدق (موصوف)امام را قبول دارند كه امام مىفرمايند: «مصدق به اسلام سيلى زد»، «مصدق مسلم نبود»،... يا مصدق سلسله مقالاتى كه (اسم نامفهوم) نامى در روزنامه جمهورى اسلامى نوشته بود و اين را يك عمل ضد امپرياليستى قلمداد كرده بود، اين را قبول دارند؟...»
و بعد از ترور حسن آيت، در 14 مرداد 1360، هاشمى رفسنجانى در ستايش او مىنويسد (شنود اشباح ص 135):
«ولايت فقيه، فرماندهى كل قوا، حكومت خط خالص اسلامى و گنجانيدن سپاه پاسداران انقلاب اسلامى در قانون اساسى، رسوا كردن ملى گرائى در مقابل اسلام، شكستن بت بنىصدر، از جمله اقدامات شهيد آيت است».
انقلاب اسلامى: بديهى است كه بعدها، اسناد خانه بقائى و اسناد جاسوسى حسن آيت پيدا شدند و جاى ترديد باقى نگذاشتند كه «اين اقدامات»، بنا بر «رهنمودهاى» ارباب انگليسى بعمل آمدهاند. از جمله نگاه كنيد به «تحقيقى در باره تاريخ انقلاب ايران» نوشته حميد احمدى، (جلد دوم درس تجربه).
ب - گرچه هاشمى رفسنجانى نيز در «خط حكومت خالص اسلامى» است، با اين حال، خود خالص نيست. با وجود سعى در پنهان كردن، كتاب اختلاف خامنهاى با او و گروه او را نشان مىدهد.
ج - گروههائى چون گروه محسن رضائى و روحانيت مبارز تهران (خط مهدوى كنى) در رده سوم قرار مىگيرند و نيشها كه كتاب نويسان به آنها مىزنند، تندتر مىشود.
د - بخشى از «روحانيون مبارز»، نظير كروبى و محتشمى و حجتيه ايهاى تابع ولايت فقيه (نظير دكتر ولايتى و ناطق نورى و...) در رده چهارم قرار مىگيرند.
ه - از اين رده ببعد، گروههائى قرار مىگيرد كه دشمنان بالقوه يا بالفعل هستند: مجاهدين انقلاب اسلامى «خط نفاق جديد و بنا بر اين دشمن هستند. تمايلهائى از حزب مشاركت و دفتر تحكيم وحدت نيز دشمنان بالفعل نظامند. بقيه مشاركتىها و دفتر تحكيم وحدتيها، دشمنان بالقوه نظام هستند. بخاطر استعداد پيوستنشان به خط آزادى و استقلال
و - آية الله منتظرى و روحانيان در خط او و نهضت آزادى و ملى - مذهبىها و دشمنان بالفعل نظام هستند.
انقلاب اسلامى: عقل زور محور كور مىشود و نمىبيند: از جمله، نمىبيند كه فرآوردهاش موضوع نقد مىشود. چنانكه تدارك كنندگان «شنود اشباح» به اين نيانديشيدهاند كه از جهات ديگر نيز رده بندى كه آنها از گروههاى سياسى بعمل آوردهاند، سنجيده مىشود. پرده دروغ دريده مىشود و حقيقت آشكار مىگردد. رده بندى كه كتاب بر محور خيانتها و جنايتها و فسادها كه بعمل آوردهاند، گوياى دو واقعيت است:
الف - زور پرستان، تا وقتى ممكن است، به عمل خود، بهترين صفتها (خير مطلق، انقلابى و...) مىدهند. وقتى همه بر زشتى آن عمل وجدان يافتند، آن را به كس يا كسانى نسبت مىدهند كه مىخواهند قربانى كنند. بدينسان،
ب - جنايت يا خيانت و يا فساد خود كرده را، حربهاى مىگردانند براى از پا درآوردن هر كس يا هر گروه كه مزاحمت ايجاد كند و يا مىبايد قربانى شود:
2 - رده بندى بر محور جنايتها و خيانتها و فسادها:
اين بار، نوبت به مجاهدين انقلاب اسلامى و بخشى از مشاركتىها و تحكيم وحدتىهاى سابق رسيده است كه مرتكب تمامى خيانتها و جنايتها و فسادهاى بزرگ شده باشند. دورتر اين خيانتها و جنايتها و فسادها را فهرست مىكنيم. در اينجا، رده بندى گروهها را بر محور خيانتها و جنايتها و فسادها مىآوريم:
الف - آنها كه دستشان از هر خيانت و جنايت و فسادى پاك است، خمينى و خامنهاى و هيأت مؤتلفه و جذب شدگان در ولايت فقيه هستند. اما از آنجا كه عقل زور محور نمىتواند با تخريب خود شروع نكند، با اين «پاك گردانى»، اعتراف به وسيله دست جنايتكاران و خيانت پيشگان و فاسدان شدن «رهبر» و بى كفايتى او و ديگر مسئولان در مديريت و مسئوليت ناشناسى و بى دينى «رهبر» و «رئيس جمهورى» و «رئيس مجلس» و... مىكند. ب - اين بار، آلودهتر از همه به جنايتها و خيانتها و فسادها، مجاهدين انقلاب اسلامى و بخشى از اعضاى رهبرى حزب مشاركت و جمعى از رهبران سابق دفتر تحكيم وحدت هستند.
ج - آية الله منتظرى و گروه سيد مهدى هاشمى و گروه اميد نجف آبادى و... در نوبت دوم قرار مىگيرند.
د - بعد از مجاهدين انقلاب اسلامى «خط ضد ولايت فقيه» و «خط منتظرى»، تمايلهائى چون تمايل محسن رضائى قرار مىگيرند (بنا بر قول كتاب، برادر زاده رفسنجانى را بدون اطلاع او، به واشنگتن فرستادهاست و...)
ه - كسانى از روحانيون مبارز و «ليبرالها» (انگى كه بنا بر موقع، بر پيشانى شخص يا گروهى مىزنند) و كسان هاشمى رفسنجانى و حتى خود او، كسانى هستند كه يا متهم مىشوند و يا «ردپاهائى» از آنها نشان داده مىشود كه، بموقع خود، بكار متهم كردن و بدست «قوه قضائيه سپردن» مىآيند.
و - به آنها كه در خط استقلال و آزادى هستند، خيانت و جنايتى و فسادى نتوانستهاند نسبت بدهند. جز در يك جا، از قول رفيق دوست، آوردهاند (ص 611 كتاب) و تكذيب آن در كتاب آمدهاست و تفصيل را دورتر مىآوريم.
3 - رده بندى بر محور قدرت:
در اين كتاب، «ولايت مطلقه فقيه» با «اسلام ناب محمدى» مساوى و اندازه «ذوب» هر كس و هر گروه در ولايت فقيه را ميزان اطاعتشان از «رهبر» معين مىكند. با وجود اين، اطاعت تنها نيز كفايت نمىكند. كسى كه كتاب را از آغاز تا پايان، بدقت بخواند، انگشت حيرت بر دهان خواهد گرفت . چرا كه ولايت با قدرت مطلق مساوى انگاشته مىشود و اينطور القاء مىشود كه خامنهاى خود نيز، نمود كامل اين «ولايت» نيست. با وجود اين،
الف - بنا بر «شنود اشباح» مجاهدين انقلاب اسلامى (كه بناى كتاب بر خراب كردن آنها است)، سه گروه شدهاند:
* - گروهى كه به ولايت فقيه پيوسته است و ذوالقدر (قائم مقام فرمانده كل سپاه و از گردانندگان شاخه ترور سازمان ترور) شاخص آنست. اين گروه با وجود اينكه جذب ولايت فقيه شدهاست، اما در آن ذوب نشدهاست. و
* - گروه مخالف ولايت فقيه كه سازمان كنونى مجاهدين انقلاب اسلامى است و بهزاد نبوى شاخص آنست. اين گروه، از آغاز، برنامه تصرف قدرت را از راه حذف رقيبان، يكى بدست ديگرى داشته است و از آن رو، با افتادن دولت به دست «روحانيان» موافق بوده كه با استفاده از آنها، مىتوان گروههاى سياسى مزاحم را حذف كرد و سرانجام، دولت را از دست «روحانيان» بدر آورد. كتاب مصاحبهاى را با «منبع (ص)» نقل مىكند و از قول او، در باره مقاصد بهزاد نبوى و... مىآورد (صص 86 و 87):
«روزى كه مرحوم آية ا... طالقانى قصد رفتن به فرانسه و استقبال از «امام» را داشتند، من نيز به بدرقه ايشان به فرودگاه رفتم. در فرودگاه با آقاى مهندس سياوش سميعى قدم مىزديم و منتظر آية ا... طالقانى بوديم. بلندگوى محوطه اعلام مىكرد هواپيما قابليت پرواز ندارد. قسمتى از سيستم ناوبرى هواپيما، توسط مسئولين برداشته شدهاست. ضمن صحبت، آقاى مهندس سميعى گفتند: «بگذار اينها بگيرند از اينها گرفتن آسان است». يعنى بگذار طالقانىها رژيم را ساقط كرده و حكومت را بدست گيرند، براندازى اينها آسان است!!!» و
* - گروه سوم، ميان دو گروه قرار مىگيرد و شاخص آنها، محسن رضائى، فرمانده سابق سپاه پاسداران و «دبير مجمع تشخيص مصلحت» كنونى است.
ب - گروههائى كه يا در ولايت فقيه ذوب هستند و يا با آن مسئله ندارند، نيز رده بندى دارند.
* تمايلى كه امثال فلاحيان و روح الله حسينيان (رئيس بايگانى ساواك سابق كه اينك به آن مركز اسناد نام دادهاند) شاخصهاى آن هستند، ناب هستند: كاسههاى داغتر از آش!
* روحانيان طرفدار ولايت فقيه - هر چند نمىتوانند جلو آقازادههاى خود را بگيرند - و نيز تمايلهائى كه امثال ذوالقدر و عسگر اولادى (هيأت مؤتلفه) شاخص آنند، نزديكترين گروههاى به ذوب شدهها در ولايت فقيه هستند.
* تمايلى كه هاشمى رفسنجانى شاخص آنست و تمايلى از حجتيه كه جذب ولايت فقيه شدهاست، رديف سوم طرفدار ولايت فقيه است. و
ج - تمايلى كه امثال محسن رضائى شاخص آنند، خود را براى ولايت فقيه نمىخواهند بلكه ولايت فقيه را براى خود مىخواهند. بخشهاى گستردهاى از كادرهاى رژيم در اين تمايل قرار گرفتهاند و بنا بر توصيه آنها كه اشباح را شنود كردهاند، رهبرى نظام بايد مراقبشان باشد.
د - مخالفان ولايت مطلقه فقيه، بنا بر ميزان خطرى كه براى رژيم ملاتاريا دارند و بنا بر تصميم رهبرى سازمان ترور به حذف آنها، رديف بندى شدهاند:
* خط آزادى و استقلال كه بنىصدر شاخص آنست و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى و بخشى از حزب مشاركت و دفتر تحكيم وحدت. حذف اين تمايلها در دستور كار سازمان ترور است،
* منتظرى و تمايلى از روحانيت كه او شاخص آنهاست،
* ملى - مذهبىها و نهضت آزادى كه پيش از اين نيز سركوب شدهاند.
* ليبرالها - كه برچسب است و بنا بر موقع، به اشخاص و گروهها مىزنند. بنا بر كتاب، اينك شامل تمايلهائى از اصلاح طلبان نيز مىشود.
انقلاب اسلامى: اينك اگر رده بنديها را كه از سه جهت شدهاند، با يكديگر مقايسه كنيم، مىبينيم كه گردآورندگان مجموعه قولها (شنود اشباح) نا خود آگاه، قانون هميشگى قدرت مطلق را بكار بردهاند. بنا بر اين قانون،
رديفها و سلسله مراتب آدمهاو گروهها بر اساس قابليت حذف، تنظيم مىشود. از آنجا كه قدرت بدون حذف، پديد نمىآيد، هر كس و هر گروه كه خود را محور قدرت مىكند و گمان مىبرد با قدرت اينهمانى دارد، در ديگران، از لحاظ قابليت حذف شدن مىنگرد. غافل از آنكه قدرت به آلتهاى خود نيز رحم نمىكند.
خيانتها و جنايتها و فسادهايى كه در كتاب «شنود اشباح» به مجاهدين انقلاب اسلامى نسبت داده شدهاند:
1 - كار براى امريكا در دوران شاه سابق:
* «بهزاد (نبوى) با حسين منتظر حقيقى و مهدى خمسى و ديگرانى هم بودند كه مىگفتند مجاهدين بيرون زندان خائن به جنبش هستند و... تضاد اصلى را ... تضاد خلق با امپرياليسم انگليس مىديدند» (ص 43 كتاب) و به استناد قول كوزيچكين (مرد شماره يك ك.گ.ب در ايران كه به انگلستان گريخت. عسگر اولادى به پاكستان رفت و در آنجا انگليسها اطلاعات در باره حزب توده را كه كوزيچكين در اختيار انتليجنت سرويس گذاشته بود، به او دادند و به استناد آن اطلاعات، رهبران و كادرهاى حزب توده توقيف شدند) بهزاد نبوى نيز از جمله كمونيستهائى است كه استراتژى نفوذ در رژيم را بكار برده و تا مقام وزارت پپش رفته است. (صص 48 و 49 كتاب)
* «يك شركت امريكائى بود بنام «بريچ» كه بهزاد نبوى براى آنها كار مىكرد. يعنى خب البته، ارتباط شغلى بود. پيمانكارى و... اين شركت روى پستهاى الكترونيك و شنودهاى الكترونيكى روى روسيه، از شرق به غرب ايران كار مىكرد... يكى از ريشههاى تاريخى بحث سيا و بهزاد و اينها كه بعضاً مطرح مىشود، به نظر من توى اين ارتباط «بريچ» بود.» (ص 80 كتاب قول منبه (ج)
2 - ترورهاى ماههاى اول انقلاب: ترورهاى سپهبد قرنى و مطهرى و دكتر مفتح و مهدى عراقى.
بنا بر كتاب، «التقاطيها» از همان زندان، با «اسلام راستين» خط كشى كردند و با پيروزى انقلاب، شروع به زدن نمادهاى اين اسلام كردند. (صص 90 و 91).
3 - گروگانگيرى كه بنا بر كتاب، خمينى و بهشتى از آن اطلاع نداشتهاند.
4 - تصفيهها و مبارزه با بنىصدر: هر چند بنىصدر و جريان او مىبايد حذف مىشدهاست، اما آتشبيار معركه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى بودهاند. بخصوص (بهزاد نبوى، خسرو تهرانى و محسن رضائى و...)
5 - قرارداد «ذلت بار» الجزيره .
6 - انفجار در ساختمان مركزى حزب جمهورى اسلامى كه منجر به كشته شدن بهشتى و حدود 120 تن شد.
7 - انفجار در نخست وزيرى كه منجر به كشته شدن رجائى و باهنر شد. (از قول شاهد (ش)، كشميرى بمب گذار در نخست وزيرى، عضو مجاهدين انقلاب اسلامى بودهاست ص 125 كتاب)
8 - نفوذ در اطلاعات ارتش و تصفيه آن به ترتيبى كه سازمان ارتش از هم بپاشد. و پيشنهاد انحلال ارتش به خمينى.
9 - خريد پر فساد اسلحه از اسرائيل (ماجراى حيدرى كه بهشتى مأمور خريد اسلحه كردهبود) و غير از اسرائيل (ماجراى سرهنگ دهقان).
10 - افتضاح ايران گيت يا مرحله دوم روابط پنهانى با حكومت ريگان - بوش .
11 - دزديدن اسناد محرمانه دولت.
12 - گستردن بساط شكنجه در زندانها و اعدام و...
13 - ايجاد برخوردها از مرز تركيه تا مرز پاكستان. يا اجراى نقشه سيا و موساد.
14 - كودتاى نوژه را بختيار رهبرى كرده بود اما بعد از كشف، كار كودتاچيان بدست افراد مجاهدين انقلاب اسلامى (بخصوص حجاريان) افتادهاست و از آن، در پيشبرد هدفهاى سياسى و نظامى اين سازمان استفاده شدهاست.
15 - اتصال به گروه رجوى،
16 - نفوذ در سپاه و نيروهاى انتظامى و دولت به قصد تصرف دولت.
17 - ترورهاى دوران خاتمى (ترور لاجوردى) و نيز قتلهاى زنجيرهاى
18 - تصرف مشاغل متعدد و ارتكاب فسادهاى مالى بزرگ.
19 - تشكيل واواك و روش كردن شكنجه.
20 - تصفيهها در دستگاههاى ادارى و «عزل و نصب مديران و فرارى دادن مغزها و استعدادها.
21 - رابطه با سازمانهاى جاسوسى اسرائيلى (شبكه جاسوسى بنام زيتون) و امريكائى (سيا).
در صفحات 778 و 779، از قول هفته نامه حريم ، 17 «پرسش» را از بهزاد نبوى شماره كرده و در پايان «دهها سئوال ديگر» را نيز موجود دانسته است كه او بايد به آنها جواب بدهد.
بديهى است از ملاتاريا و نقش آن، از نقش هاشمى رفسنجانى و مافياى او، از نقش بهشتى پيش از آنكه خود قربانى شود، از نقش «بيت» خمينى و «بيت خامنهاى» از نقش امثال مصباح يزدى و فلاحيان و حسينيان (كه خود گفته بود «ما خود قاتل بوديم») و... در اين جنايتها نه تنها اثرى نيست، كه آنها يا قربانيانند و يا قولشان حجت است بر مجرميت اعضاى سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى و ديگران.
با وجود اين، در اين كتاب، به وقوع 21 جرم بالا اعتراف مىشود. بديهى است رژيم ملاتاريا جرمهاى مهم ديگر مرتكب شدهاست كه از آن جمله اند استقرار استبداد و جنگ 8 ساله و كشتارها و اعدامهاى دستجمعى و رانت خوارى و فسادهاى ديگر و... اما جنايتها و خيانتها و فسادها نيز كه به قلم آمدهاند، پيش از اين، يا به انجامشان افتخار مىكردند و يا منكر انجامشان مىشدند.
انقلاب اسلامى:
يك جعل فرصتى مىدهد براى توضيحى با اهميت بسيار از لحاظ روش و تاريخ:
انقلاب اسلامى: «شنود اشباح» قولى را نيز از محسن رفيق دوست نقل كردهاست. با آنكه قولهاى ديگر، تكذيب صريح اين قول هستند، بخاطر اهميتى كه از لحاظ روششناسى بر اصل موازنه عدمى و نيز تاريخ انقلاب دارد، آن را مىآوريم و نقد مىكنيم:
در صفحه 611 كتاب «شنود اشبح» آمدهاست:
«انتظاريون كه يكى از دوستان صميمى بنىصدر در پاريس بود و اينك نيز زندانى مىباشد و نيز حسين نواب كه از نزديكان بنىصدر بود و اعدام شد، در بازجوئيهاى خود، گفته بودند كه «تصميم ترور شخصيتهاى مهم مملكتى، در جلسهاى متشكل از خود ما، بنىصدر، موسى خيابانى و كلاهى گرفته شدهبود.»
اما 1 - از آنجا كه بناى كتاب بر نوشتن جرم به پاى بهزاد نبوى و مجاهدين انقلاب اسلامى است، اين ادعا را كتاب خود نقض مىكند. با وجود اين، 2 - رفيق دوست، خود را لو مىدهد. اين شخص كه از عوامل خيانتها و جنايتها و فسادهاى امثال خامنهاى و هاشمى رفسنجانى است، از كجا مىداند كه انتظاريون و شهيد حسين نواب در بازجوئيها چه گفتهاند؟ جز اينكه از كودتاچيان و شكنجه گران بودهاست؟ و 3 - با اينهمه، دروغى ساخته است كه نياز به تكذيب ندارد چرا كه، تا انفجار محل حزب، هيچ ارتباطى - چه رسد به اجتماع - ميان بنىصدر و موسى خيابانى و غير او نشد. بعد از رفتن بنىصدر به مخفى گاه نيز، هيچگاه با خيابانى اجتماعى نشد. و كلاهى را نيز بنىصدر هرگز نديدهاست. 4 - آنها كه از چگونگى سازماندهى سازمان مجاهدين خلق كمتر آگاهى دارند، مىدانند اگر «تصميم به ترور شخصيتهاى مملكت» مىبايد اتخاذ مىشد، بطور مسلم در چنين جلسهاى اتخاذ نمىشد. و آنها كه از روش كار بنىصدر كمتر آگاهى دارند مىدانند كه روش او ديگر است و او كسى نبود و نيست كه در چنين جلسهاى شركت كند. و 5 - روز بعد از انفجار در محل حزب جمهورى اسلامى، دو تن، از اعضاى مجاهدين خلق، از سوى رجوى، در منزل شهيد لقائى، بديدن بنىصدر رفتند. و 6 - بنىصدر از آنها پرسيد: اين انفجار كار شما بود؟ آنها گفتند: نه. بنىصدر اعلاميهاى صادر و اين ترور را محكوم كرد. بنىصدر، توسط رابط خود، از ستاد ارتش پرسيد. پاسخ ستاد اين بود: اين انفجار، انفجارى ساده نبود، با رعايت مهندسى انفجار بعمل آمده بود. بنا بر اين، يا ارتش كردهاست و يا سپاه. ارتش نكردهاست. با آنكه در اين كتاب كلاهى را مأمور بمب گذارى مىباورانند، اما بطورى كه دورتر خواهيم ديد، اعتراف مىكنند در انفجار، «مهندسى انفجار» رعايت شدهاست. و 7 - اگر اين اعتراف از سوى انتظاريون و شهيد نواب بعمل آمده بود، كتاب «غائله 14 اسفند» كه كارنامهاى ماندگار از جنايت رژيم ملاتارياست، آن را با تفصيل مىآورد و شرح و تفسير مىكرد. در صفحات 728 و 729 اين كتاب، بازجوى از انتظاريون را آوردهاست كه بنا بر آن، انتظاريون شهيد حسين نواب را يك نوبت در روزنامه انقلاب اسلامى، پيش از انتخاب بنىصدر به رياست جمهورى مىديدهاست و بار ديگر، او را در «يكى از مصاحبههاى آقاى بنىصدر او را ديدم با پيرهن آستين كوتاه و در ظاهر مجاهدين، به اين طرف و آن طرف مىرفت كه البته مورد ايراد ما قرار گرفت و ديگر او را نديدم. و 8 - اما كتاب (صفحات 730 تا 736) بازجوئى از نواب را نيز آوردهاست. در باره انفجار، نواب نوشته است:
«قرار شد وسيله ملاقات بنىصدر و هدايت را فراهم كنم... همان شبى بود كه بمب در حزب جمهورى منفجر شد... لاجرم شب را همان جا ماندم. آن شب، با بنىصدر به گفتگو گذشت. آقاى بنىصدر از برنامههاى ادموند موسكى بر ضد انقلاب كه حول سه محور و خط كلى 1 - ورشكستگى اقتصاد ملى و 2 - ايجاد منازعات مرزى و 3 - اضمحلال سياسى داخلى، تنظيم شده بود، صحبت مىكرد. و از اين كه مورد به مورد، برنامه امريكا در شرف انجام است، بسيار افسوس مىخورد. او نگران وضعيت جنگ بود و در پى خبر از جبههها. از جائى شنيده بود آبادان در خطر است و سخت نگران وضع آنجا بود. صبح خبر انفجار بمب و نتايج آن را شنيديم. ايشان ناراحت بود و مىگفت: اى كاش از روى قانون و درايت عمل مىشد و كار به اين چيزها نمىكشيد. تا حدود غروب، كار به مطالعه و گاهى هم پر كردن نوارى در باره دوستان و گروگانگيرى و زير و بمهاى آن گذشت. غروب، بود كه داورى، از ساز مان مجاهدين خلق و يكى دو تن ديگر آمدند. داورى نزد بنىصدر نشست. ايشان از عاملين بمب گذارى پرسيد. داورى گفت: نمىدانم. هنوز اطلاعى ندارم. دو سه دقيقه بعد، راجع به وضعيت روز صحبت شد. بعد آقاى داورى سخن را به انتقال بنىصدر به جاى امنترى كشيد... داورى و دوستانش رفتند. باقى شب، دنباله نوار گروگانگيرى را ادامه دادند. فردا صبح آقاى بنىصدر اعلاميهاى نوشت كه در آن، از اعدامها و انفجارها كه عكس العمل يكديگر هستند و از اينكه قانون فراموش شدهاست، ابراز انزجار نموده بود و از آيندهاى كه در صورت ادامه اين وضعيت گريبانگير كشور خواهد شد، به تفصيل، سخن گفته بود. يك نسخه از آن كپى شد كه آن شب مجاهدين بردند و نسخه اصلى هم پيش مصطفى ماند. شب، حدود هفت نيم يا هفت و چهل دقيقه بود كه داورى آمد...
دو نكته اكنون به خاطرم رسيد كه تذكر آن خالى از فايده نيست:
1 - بعد از ملاقات اوليه، آقاى بنىصدر و داورى... آقاى بنىصدر رو به من كرد و گفت: فكر نمىكنم بمب گذارى كار اينها باشد. از برخوردشان چنين چيزى بر نمىآمد. در ثانى، فكر نمىكنم اينها بتوانند از اين كارها بكنند.
2 - در باره انتشار انقلاب اسلامى...»
همين جا بگوئيم كه الف - علت اعدام شهيد نواب صفوى «نوار گروگانگيرى» يا رابطه پنهانى ملاتاريا با ريگان و بوش و سازش پنهانى (اكتبر سورپرايز) بود و قاضى محمدى گيلانى قصابى از قصابان اوين به او گفته بود: شما بيش از آن اطلاعات داريد كه بتوانيم شما را زنده بگذاريم. ب - در صورتى كه بنىصدر به رجوى گفته بود بايد «شخصيتهاى مهم مملكت» را كشت و يا اگر جلسهاى كه رفيق دوست جعل مىكند، تشكيل شده و چنين تصميمى گرفته شدهبود، محلى براى صدور اعلاميه و محكوم كردن انفجار و سپردن از جمله به مجاهدين براى تكثير نمىماند. لاجرم آنها اعتراض مىكردند كه از طرفى مىگوئيد «شخصيتهاى مهم» را بكشيد و از طرف ديگر، آن را محكوم مىكنيد و اعلاميه در محكوميت آن را به خود ما مىدهيد. و اگر بنىصدر از گروه رجوى خواستار ترور سران رژيم ملاتاريا شدهبود، طى اين مدت، اين گروه هيچ فرصتى را براى كشيدن آن به رخ بنىصدر و «افشاى او» از دست نمىداد. بدين قرار، كتاب غائله 14 اسفند - كه از مستندات شنود اشباح است - دروغى را تكذيب مىكند كه اين كتاب از قول محسن رفيق دوست ساخته است. هرچند تكذيب آن در شنود اشباح نيز هست.
بدينسان، شهادت زمان شفاف است: آنها كه بساط جنايت مىگسترند و بخاطر قدرت دست به جنايت مىزنند و هر بار كه مىخواهند كس يا كسانى را قربانى كنند، جنايت را به آنها نسبت مىدهند، جنايت كاران واقعى هستند. چنانكه امروز نيز بناحق گروهى را به جنايتى متهم مىكنند كه خود كردهاند. دورتر، روايت كتاب را در باره دو ترور، يكى در حزب جمهورى اسلامى و ديگرى محل نخست وزيرى، مىآوريم.
با وجود اين، اين را دروغ بدون منشاء نيست. منشاء آن را كتاب غائله 14 اسفند، با بيان نصف حقيقت كه بزرگترين دروغهاست، ساخته است:
«سران را بزنيد» عنوان صفحه 728 آن كتاب است. نخست باز جوئى سودابه سديفى را آوردهاست صفحات 729 و 730):
«روزى من و عدهاى در حضور بنىصدر بوديم... نواب اصرار داشت بنىصدر با يكى از سران مجاهدين تماس حاصل كند... نواب گفت: ترتيب يك تماس تلفنى را با رجوى خواهد داد. ولى بنىصدر معتقد بود كه تماس تلفنى دردى را دوا نمىكند و جز سلام و عليك پشت تلفن، حرف ديگرى نمىشود زد و اين مثمر ثمر نيست. نواب استدعا كرد اگر پيامى به رجوى دارد، او مىتواند حامل پيام باشد. و بنىصدر پيامش را چنين اعلام كرد:
«بايد شروع به زدن رأسهاى آنها كرد چاره ديگرى نيست.»
و در صفحات 735 كتاب، بازجوئى شهيد حسين نواب را در باره اظهارات سديفى و آنچه از بنىصدر شنيده است، آوردهاند:
«اين مطلب را نمىتوانم دقيقاً به ذهنم بياورم. ولى شايد غضنفر پور بود يا رسولى كه گفت: بد نيست رجوى را ببينيد يا تماس تلفنى بگيريد يا چيزى در همين حدود. جواب آقاى بنىصدر بخاطرم نيست. ولى به هر حال، تا آقاى بنىصدر رفت ، تماس گرفته نشد. باز مىگويم كه اين موضوع را چه كسى مطرح كرد، خاطرم نيست. شايد هم سلامتيان بود. ولى من نبودم. زيرا من هنوز با مجاهدين تماس نگرفته بودم... آقاى بنى صدر مقدارى ديگرى هم صحبت كرد. بچهها راجع به اينكه چه بايد كرد مىپرسيدند. من هم پرسيدم. عملاً روى بسيج مردم تكيه مىكرد. اين نكته را هم باز در شبهه هستم كه آن موقع مطرح شد يا نه كه اگر نتوانيم مردم را بسيج كنيم، بايد اينها را فلج كرد. يك چيزى در همين حدود. شايد گفت بايد سران را از بين برد. من والله بخاطر ندارم و نمىتوانم با اطمينان بگويم. اگر هم گفته باشد، بطور جدى به ذهن نيامدهاست. زيرا در غير اين صورت، حتماً بخاطرم مىماند...
بعد از آوردن اعلاميه (اعلاميه مجاهدين در حمايت از بنىصدر) و مطالعه آنها توسط آقاى بنىصدر، يكى از حاضرين، احتمالاً سلامتيان يا غضنفر پور يا رسولى مطرح كرد بهتر است با رجوى ملاقاتى و يا صحبتى صورت گيرد. من مسئله تلفن را به خاطر ندارم. ولى آقاى بنىصدر گفت: فعلاً كه امكانش نيست و نمىشود. بعد بحث شد راجع به اين كه چه بايد كرد و صحبت بسيج مردم و اين كه اگر مردم عكس العمل نشان ندادند، به دلايل موجود (جو چماق و اسلحه و بطور كلى ترس)، آن وقت بايد رفت در پى زدن سران يا حذف سران در غير اين صورت، كشور از دست رفتهاست. به هر حال، يكى از اين دو راه، از لحن صحبتها و تأكيد بر مىآيد كه بيشتر روى حركت مردمى تا دومى (حذف سران) يا برداشت من اين طور بود.»
بدين قرار، عقل زور محور پرونده سازانى كه كتاب «غائله 14 اسفند» را پرداختهاند، لاجرم، با تخريب كودتاچيان خرداد 60 شروع كردهاند. زيرا به اعتراف صريح خود، الف - بساط چماق و اسلحه و بگير و ببند و بكش را گستردهاند. در برابر تجاوز مسلحانه به حقوق فردى و جمعى مردم، بنىصدر و همكاران او در انديشه چه بايد كرد بودهاند. ب - بنىصدر راه حل را جنبش همگانى مردم ايران دانستهاست. ج - اگر به ضرب چماق و اسلحه، جنبش همگانى ميسر نشد، چه بايد كرد؟ بنا بر اجماع تمامى مذاهب و مرامها و در پريروز و ديروز و امروز، مىبايد خشونت زورگويان را با قهرى كه خشونت را بزدايد، از ميان برداشت. و ج - راه حل جوئى بنىصدر نظر بودهاست و نه دستور.
با وجود اين، در شرائط سخت زندان اوين كه بازجويان جنايتكاران حرفهاى بودهاند، شهيد حسين نواب به ملاحظه نظر اكثريت نسبت به خمينى و نيز با ملاحظه گرفتارى كه ممكن بودهاست براى فرماندهان وقت ارتش ايجاد كند، تمامى گفتگوها را در نياوردهاست. تمام مجرا اينست:
الف - در كرمانشاه، در جلسه با فرماندهان ارتش، تنى چند از آنها، به بنىصدر پيشنهاد كردند، در كودتا، پيش دستى كند. بنىصدر با اين پيشنهاد مخالفت كرد. به آنها گفت: نخست با وجود جنگ، كودتا ممكن نيست و بنا بر ارزيابى فرماندهان ممكن نيز نبود. و آنگاه، با كودتا موافق نيستم. نيروى نظامى مىبايد مراقب بيرون از مرزها باشد و نه درون مرزها.
ب - در تهران، بر اين باور كه خمينى بروى مردم اسلحه نمىكشد، مىگفت: خمينى تا آنجا نمىرود كه بروى مردم اسلحه بكشد. بنا بر اين، بميان مردم مىرويم و مردم كه به حركت آمدند، كودتا، در واپسين مراحل، شكست مىخورد. اما نظر اكثريت همكاران او اين بود كه خمينى، در 6 خرداد، مردم را تهديد به افراد مسلح خود كردهاست. او بروى مردم اسلحه نيز خواهد كشيد. چه زود، زمان معلوم كرد حق با آنها بودهاست.
ج - بدينسان، سئوال اين بود كه اگر خمينى افراد مسلح و چماقدار خود را به مقابله مردم فرستاد، چه بايد كرد؟ پاسخ اين بود كه چاره ديگرى جز رفتن به پاى جنگ داخلى نمىماند. پخش اسلحه ميان مردم و فراخواندن مردم به دفاع مسلحانه از انقلاب و دست آوردهاى آن، پيشنهاد شد. بنىصدر با اين استدلال كه 1 - مردم با ما هستند و نمىبايد دست بكارى بزنيم كه موافقت مردم به مخالفت بدل شود. و 2 - جنگ داخلى در موقعيتى كه كشور در گير جنگ با متجاوز خارجى است، بازى با سرنوشت كشور است. و 3 - نبايد نزاعى را كه يك عده «روحانى» براى تصرف قدرت ايجاد كردهاند، به نزاع افراد عادى كه سلاح بدست، آلت فعل «ائمة الكفر» شدهاند، بدل كرد. بنا بر اين،
د - روش بايسته همان است كه قرآن رهنمود مىدهد: «قاتلوا ائمة الكفر».
نگرانى نسبت به موجوديت و استقلال كشور و مخالفت با كودتا و حفظ كشور از جنگ داخلى و حساسيت تمام نسبت به جان و حقوق انسانى حتى كسانى كه آلت فعل ملاتاريا در خيانت به كشور و جنايت نسبت به انقلاب و اسلام و ايران مىشدند را از قلم انداختن و گفتن يا نوشتن كه بنىصدر گفت: سران اينها را بزنيد، يا شخصيتهاى مهم مملكتى را بكشيد، ساختن بزرگترين دروغهااست و اين ساخته تراوش عقل زور مدار است.
و صبر مىبايد تا زمان از زبان و قلم جنايتكارانى واقعيت را آشكار كند كه جنايت خود كرده را به كسانى نسبت بدهند كه نخستين قربانيان خيانت و جنايتشان بودهاند. بر حقانيت اهل حق و بطلان اهل باطل شهادت بدهد. از آن زمان تا امروز، هر بار كه گروهى قربانى جنايت هاشمى رفسنجانى و خامنهاى و همانندهاشان شد، متهم به انفجار در ساختمان حزب جمهورى اسلامى شد: حزب توده و گروه سيد مهدى هاشمى و حالا مجاهدين انقلاب اسلامى. در كتاب شنود اشباح، اثرهائى نيز ديده مىشود كه هم هويت قربانيان بعدى و هم متهم شدنشان را به منفجر كردن سالن اجتماعات حزب جمهورى اسلامى، بسيار كم رنگ، نشان مىدهد.
انقلاب اسلامى: اينك قولهاى ديگر را بخوانيد كه تكذيب قول مجعول محسن رفيق دوست هستند و بنا بر آنها، انفجارها، كار سيا، به دستيارى بهزاد نبودى و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى هستند!:
آمران و مأموران ايجاد انفجار در ساختمان مركزى حزب جمهورى اسلامى كيانند؟:
«شنود اشباح» نخست براى اعضاى سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى، شناسنامه سياسى مىسازد و به استناد آن، جنايتها و خيانتها و فسادها، از جمله دو انفجار، يكى در ساختمان مركزى حزب جمهورى اسلامى و ديگرى در ساختمان نخست وزيرى را به آنها نسبت مىدهد. از اين دو انفجار، نسبت دادن انفجار بمب در نخست وزيرى به بهزاد نبوى و مجاهدين انقلاب اسلامى سابقه دارد. اما نسبت دادن بمب گذارى در ساختمان حزب جمهورى اسلامى، تازگى دارد. با اين توضيح، بلحاظ حضور هاشمى رفسنجانى و بهزاد نبوى و رجائى، پيش از انفجار، ايجاد انفجار را «كار خودشان است» نيز گفته بودند. در «شنود اشباح» دفاع هاشمى رفسنجانى از بهزاد نبوى بخاطر شايع شدن دست داشتن او در ايجاد انفجار در ساختمان حزب جمهورى اسلامى، آمدهاست. البته با بيانى كه سوء ظن آن روز بجا بباوراند.
بهر رو، «شنود اشباح» ادعا مىكند الف - خسرو قنبرى تهرانى - كه نخست از مجاهدين خلق بوده و سپس به مجاهدين انقلاب اسلامى پيوستهاست - و بهزاد نبوى و مهندس سياوش سميعى و مهندس هرنديان و سعيد حجاريان و بيژن تاجيك و...، دستگاه اطلاعاتى را قبضه مىكنند. ب - آنها را با سيا و شبكه جاسوسى اسرائيل «شاخه زيتون» متصل مىكند (صص 80 و 84 و 85 تا 91 و 98 و 117 تا 120 و 123 تا 128و 400 و 401 و 438 و 470 تا 473 476 تا 484 و...). و ج - تا مىرسد به فصل هشتم با عنوان «كيد و كلاهى» و او را به مجاهدين انقلاب اسلامى وصل ميكند :
در صفحه 512، قولى را از هفته نامه الوطن العربى (19/3/1993) نقل مىكند:
«... سازمان سيا، با كمك مزدوران خود در داخل (ايران)، توانست يك محل گردهمآئى را منفجر كند. در آن رويداد، بين 70 تا 80 نفر از سران رژيم (جمهورى اسلامى) و در رأس آنها، محمد بهشتى كشته شدند... علميات قتل محمد رجائى و ترورهاى ديگرى نيز كه امريكائيها مستقيماً در آنها دست داشتهاند، در پى آن، رخ دادند...»
پس از آن، تا صفحه 530، به چهرهپردازى از محمد بهشتى شروع مىكند. بديهى است با ناديده گرفتن واقعيتهاى بسيار. و به دنبال آن، كلاهى را معرفى مىكند. از على رضا نادعلى مىپرسد (ص 516): اينكه يك عده مطرح مىكنند به شهيد بهشتى نزديك بود، چطور؟ نادعلى پاسخ مىدهد: به بهشتى؟ نه. خيلى نمىشد گفت. و سرانجام توضيح مىدهد چسان كلاهى بمبها را به سالن اجتماعات حزب مىبرد. تا مىرسد به اينجا كه (ص 524):
«توى آن جلسه هم دويست نفر و خوردهاى دعوتنامه توزيع شده بود. خود كلاهى هم ظاهره خيلىها را به اين بهانه كه جلسه مهمى است و آقايان حتماً تشريف بياورند، به مكان انفجار كشانده بود. ولى آن روز، يك جلسه ديگرى هم در طبقه دوم حزب بود. سر درگيرى با بنىصدر، از جماران يك جمعى از آن جلسه، قبل از انفجار، اصلاً رفته بودند كه فكر مىكنم مرحوم رجائى بود، آقاى هاشمى بود، بهزاد نبوى بود كه البته منافقها، بعداً، روى همين ترك جلسه، كلى مانور كردند.»
نمىگويد از جماران احمد خمينى بود؟ با او كس يا كسانى همراه بودند؟ او نبود كسان ديگرى بودند؟ زيرا مىداند كه قول معتبر اينست كه انفجار حزب بدستور «بيت خمينى» انجام گرفتهاست.
هاشمى رفسنجانى در يادداشت 7 تير (صص 178 و 179 عبور از بحران) به وجود جلسهاى و حضور خود در آن، اشارهاى مىكند. مىنويسد «... بعد از ظهر، در جلسه شوراى مركزى حزب شركت كردم. بحثهاى مهمى در دستور بود... شب با احمد آقا در منزل قرار داشتم. به منزل آمدم. آقاى موسوى خوئينها هم آمد. در باره رياست جمهورى بحث كرديم».
آيا اين دو مجلس يكى هستند؟ اگر آرى، در شوراى مركزى حزب جمهورى اسلامى كسانى شركت كردهاند كه عضو آن نبودهاند؟ (بهزاد نبوى و رجائى و كسانى از جماران). آن كسان از جماران، چه كسانى بودند؟ احمد خمينى هم بود و در آنجا قرار مىگذارند شب به خانه هاشمى رفسنجانى برود؟ بهر رو، اين تنها سانسور گويا نيست:
در صفحات 526 تا 528 اين قولها را آوردهاست:
* قول بهزاد نبوى (به نقل از جمهورى اسلامى 16/4/1360) را اينطور آوردهاست:
«عاملين (چرا كلمه جمع بيان شده براى محقق معين نشدهاست) فاجعه 7 تير (انفجار در دفتر حزب جمهورى اسلامى) مشخص شدهاند. ولى توضيح بيشترى نمىتوانم بدهم...»
پس از نقل قول، توضيح بهزاد نبوى را در باره علت گفتن كلمه «عاملين» را مىآورد: «البته اطلاعات اوليه به ما نشان داده بود كه دو موتور سوار با چند بسته به مدرسه پشت حزب رفتهاند و به گفتههاى مستخدم آن مدرسه كه گفته بود انتهاى اين كوچه بن بست است، توجه نكرده بودند و شواهد موجود حاكى از آثار انفجار در مدرسه بود و ما بر مبناى آن اطلاعات، مطالب هفته پيش را گفتيم...»
* قول اسدالله لاجوردى (باز به نقل از جمهورى اسلامى) آوردهاست (ص 527):
«در ارتباط با فاجعه بمب گذارى در دفتر حزب جمهورى اسلامى در تحقيقاتى كه بعمل آمده، يك نفر بعنوان متهم اصلى شناخته شده كه متوارى است و شماره تلفنى از او بدست آمده كه مربوط به يكى از بنگاههاى فروش مواد منفجره مىباشد و صاحب آن بنگاه هم متوارى است. و تحقيق هنوز ادامه دارد كه نتايج آن را به اطلاع ملت خواهيم رساند.»
* و از نشريه امريكائى كريسچين ساينس مانتيور (9/7/1981) نقل مىكند (ص 528):
«... هنوز پارهاى بدگمانيها و ابهامات موجود در اطراف انفجار وجود دارند... آيا توطئه انفجار 28 ژوئن را يكى از گروههاى درون حزب كه خواهان سلطه يابى بر كليه تشكيلات است، طرح ريزى كردهاست يا خير؟... از جمله مصاديق اين بدگمانيها، آقايان رفسنجانى و محمد على رجائى و بهزاد نبوى هستند كه لحظاتى قبل از انفجار، محل دفتر مركزى حزب جمهورى اسلامى را ترك كردند.
يكى ديگر از منابع اطلاعاتى مىگفت: «تنها دقايقى پيش از انفجار، نبوى به اطرافيان خود، در كنفرانس، گفته است: احساس مىكند حالش خوب نيست. رجائى و رفسنجانى به او مىگويند كه اگر قصد دارد برود، آنها نيز در معيت وى خارج خواهند شد و انفجار، بلافاصله پس از خروج آنها صورت گرفتهاست...»
ذيل اين نقل قول، «محقق» مىنويسد:
«با دقت، مىتوان خط ايجاد جو ابهام و اتهام از سوى عناصر امريكائى، جهت نجات عوامل اصلى جنايت را مشاهده نمود».
با وجود اين،
در ص 645، از قول زوارهاى مىنويسد:
«به بزرگان حزب گفتيم كه كشميرى، عضو سازمان سيا است و براى كشتن مرحوم رجائى و با هنر هم سيا مهرهاى چون او را - كه دبير شوراى امنيت جمهورى اسلامى بود - به راحتى خرج نمىكند. پس بايد مهرهاى به مراتب قوىتر از كشميرى در دولت داشته باشد. به دنبال آن يكى باشيد. همان جا، بعضى ناراحت شدند. در سال 1371، يكى از مقامات سيا، در مصاحبهاى مطبوعاتى، گفت: حزب جمهورى اسلامى و دفتر نخست وزيرى را عوامل ما منفجر كردند.»
بدين قرار، دو انفجار در نخست وزيرى و در حزب جمهورى اسلامى، به ادعاى زوارهاى، توسط سيا انجام گرفتهاست. اما «مهره به مراتب قوىتر از كشميرى» در حكومت رجائى و باهنر، چه كسى مىتواند باشد؟ براى يافتن پاسخ، ادعاهاى كتاب را پى مىگيريم:
در صص 646 تا 648، از مجله اسپات لايت (به نقل كيهان 27 خرداد 1372 برابر 17 ژوئن 1993) را نقل مىكند:
«سازمان سيا، در يكى از محرمانهترين و فراگيرترين عمليات تروريستى پنهانى خود، طى سالهاى 1982 - 1980، نزديك به 200 نفر از مقامات دولتى ايران را به قتل رساند.
...
حزب جمهورى اسلامى، براى اعلام برنامههاى بعد از انتخابات خود، در ژانويه (لابد ژوئيه ا.ا) 1981، كنفرانس خبرى خود را در سرچشمه تهران برگزار كرد. تيمهاى عملياتى سيا كه از پايگاهى پنهانى در فرانسه رهبرى مىشدند، مواد منفجره پلاستيكى را كه ظاهراً، بصورت وسائل مخابراتى تلويزيون در آمده بود، در محل كنفرانس جا سازى كردند.
هنگامى كه آية الله محمد حسين بهشتى، رئيس حزب برخاست تا سخنرانى افتتاحيه حزب را شروع كند، صداى رعد آساى انفجار همه چيز را در هم ريخت.
...
على رغم اقدامات امنيتى شديد، مأموران سيا موفق شدند بمبى كوچك اما بشدت پيشرفته را در كيف دستى يكى از همراهان رجائى كار بگذارند. اين انفجار، رئيس جمهورى وقت ايران و كاركنان او را كشت.»
اما اگر نقل قول صحت داشته باشد، آنچه در باره «جاسازى مواد منفجره پلاستيكى، بصورت وسائل مخابراتى تلويزيونى، بازگو كردن اطلاعى است كه بنا بر آن، انفجار در محل حزب جمهورى اسلامى، حاصل بردن بمبى به سالن اجتماعات، در كيف رضا كلاهى، انجام نشدهاست. بلكه كسانى آگاه از مهندسى انفجار، با فرصت كافى، سيم كشى كرده و مواد منفجره را چنان جاسازى كردهاند كه تا وقوع انفجار توجهى را به خود جلب نكند و با وقوع انفجار، كسى زنده از سالن بيرون نرود.
بارى، «شنود اشباح» بلافاصله، بعد از نقل اين دو قول، به سراغ بهزاد نبوى مىرود تا القا كند «مهره قوى سيا» كسى جز بهزاد نبوى نيست:
در صفحه 648 از «منبع (ص)» مىپرسد: در بحث مربوط به اتهاماتى كه در باره كشميرى اينها، به بهزاد وارد شد، چرا آقاى هاشمى يا آقاى مهدوى كنى، توى اون مقطع، علناً موضعگيرى به نفع بهزاد نبوى كردند، حتى در نماز جمعه؟ «منبع (ص)» هم تأكيد مىكند كه «يعنى همان خطى كه خب ترور مىكرد و آدم مىكشت كه به نظر من، مستقيماً خط امريكا و اسرائيل بود، حالا بتوسط هركسى يا جريانى»، به توجيه رفتار هاشمى رفسنجانى و مهدوى كنى مىپردازد.
* كتاب در صفحه 656 خود، از قول هاشمى رفسنجانى، بهزاد نبوى و «يك سازمان انقلابى» را در انفجار نخست وزيرى، «زير سئوال» مىبرد. و خاطر نشان مىكند: «نكته قابل توجه، تعارض اين جملات با پاورقىهاى كتاب عبور از بحران در باره همين موضوع مىباشد!». در حقيقت، پيش از اين يادداشت (7 تير 1361 در كتاب «پس از بحران»، در عبور از بحران، هرگونه اتهامى به بهزاد نبوى را رد كردهبود.
* در صفحات 708 و 709، مصاحبه با رضا زوارهاى را مىآورد. زوارهاى مدعى مىشود خمينى، همان كس كه دستور داده بود پرونده انفجار نخست وزيرى را بندند، در باره بهزاد نبوى به او گفته است:
«آقاى زوارهاى! چرا مرحوم رجائى بهزاد نبوى را در اين سطوح حساسترين كارهاى مملكتى بالا آورد». حالا نقل به مضمون. دقيقش را دارم. «چرا سرىترين امور مملكتى در دست او قرار گرفت؟»
«با يك مظلوميت و معصوميتى شكوه از مرحوم شهيد رجائى (مىفرمود). حتى فرمودند: «من در مورد بهزاد نبوى به جاهائى هم رسيدهام. اما دلايل شرعى خيانت ندارم.»
و من خدا را شاهد مىگيرم كه حتى اسمى از او در بحثهايم نياوردم و بحثم بيشتر در مسئله سرمايه گذارى در توليد بود.»
كتاب به نقل قولها در باره بهزاد نبوى و رابطه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى با راستى كاشانى (روحانى كه خمينى از سازمان خواسته بود، مسائلشان را از او بپرسند و تحت نظر او فعاليت كنند و استعفاى يك دسته 37 نفرى (بهزاد نبوى و...) انحلال سازمان مجاهدين انقلاب توسط خمينى مىپردازد تا مىرسد به دخالت دادن بهزاد نبوى و... در «ايران گيت» و پس از متهم كردن او و سازمان به جنايتهاى ديگر،
در صفحات 778 و 779، ادعانامه بر ضد بهزاد نبوى را شامل 17 اتهام، از قول هفته نامه حريم (7 اسفند 1380) مىآورد. از جمله اتهامها كه نبوى مىبايد به آنها پاسخ دهد، عبارتند از:
«1 - ماجراى ارتباط وى با مصطفى شعائيان كمونيست معروف،
2 - ماجراى اشتغال وى در شركت بريچ امريكائى، پيمانكار ساخت و نصب دستگاههاى شنود الكترونيكى در مرز ايران و شوروى ،
3 - ماجراى عضويت پدر و عموى وى در لژ فراماسونرى (لاينز) در سبزوار و نصب آشكار علامت رسمى فراماسونرى به سينه،
...
5 - ماجراى عفو وى توسط فرح پهلوى
...
9 - ميزان اطلاع وى از اقدامات كشميرى در ربايش اسناد سرى امريكائىها، بعد از انقلاب، از مراكز اطلاعاتى ارتش و غيره،
...
11 - نقش وى در تنظيم بيانيه ذلت بار الجزاير،
12 - ميزان شناخت وى از شبكه جاسوسى اسرائيلى در ايران به نام زيتون.
13 - نقش او در ماجراى مك فارلين.
...
انقلاب اسلامى: از آغاز تا پايان كتاب، در باره اين انفجار و نه در باره خيانتها و جنايتها و فسادها كه كتاب وقوعشان را تصديق مىكند، يك سند و دليل جدى بر دست داشتن بهزاد نبوى و اعضاى مجاهدين انقلاب اسلامى در آنها، ارائه نمىكند. بى اعتبارى قول در مقام مزاحمت را درايت و ديدن، نيز بى اعتناء است. براى مثال، از قول خمينى، به استناد گفته زوارهاى - كه در شمار فاسدترينها در جبهه خامنهاى - هاشمى رفسنجانى است -، بهزاد نبوى را خراب مىكند. حال آنكه، الف - خمينى گفته بود كسى حق ندارد از او قولى را نقل كند كه مكتوب و يا مضبوط نشدهباشد. و ب - در طول حيات خمينى، بهزاد نبوى «وزير» بود. روايت زوارهاى در برابر درايت (وزارت بهزاد نبوى) از اعتبار ساقط است. اگر خمينى تا آن حد شك داشت، چرا نخواست از وزارت بركنارش كنند و يا دست كم، در بارهاش تحقيق كنند.
بهر رو،
اگر شنود اشباح بهيچرو نمىتواند ثابت كند ايجاد انفجار در ساختمان مركزى حزب جمهورى اسلامى جنايت كار بهزاد نبوى و سازمان مجاهدين، در مقام دستيار سيا و يا مستقل از سيا بودهاست، موفق مىشود ثابت كند:
الف - جنايت واقع شدهاست و تصديق مىشود انفجار مهندسى داشته و بنا بر اين، گروهى آن را انجام دادهاند. اعضاى اين گروه چه كسانى هستند؟ چرا پرونده را خواباندند؟ اگر براستى انفجار كار كسانى بود كه در درون رژيم نبودند، پرونده را مىخواباندند؟
ب - آمر و مأمور آن را در درون رژيم ملاتارياست كه بايد جست؟
ج - سيا سودى در انفجار سالن اجتماعات حزب جمهورى اسلامى نداشت. زيرا كودتاى خرداد 60 انجام گرفته بود و بنا بر قول سليوان، بهشتى كسى بود كه مىتواند يك رژيم ثابت را ايجاد كند. زد و بند پنهانى اكتبر سورپرايز نيز بعمل آمده بود. مىدانيم كه كاخ سفيد به بورگه، وكيل دادگسترى و فرستاده قطب زاده، در پاسخ تقاضاى كمك براى كودتا گفته بود، رژيم خمينى بسود امريكاست و امريكا علاقه به سقوط آن ندارد. بنا بر اين، مىبايد
د - انفجار را كسانى رهبرى كرده باشند كه از استقرار رژيمى به رهبرى بهشتى و متكى به قدرت امريكا، سخت مىترسيدهاند. مگر اينكه، يك دسته از كسانى كه در سازش پنهانى شركت داشتهاند، با توجه به موقعيت بهتر دسته ديگر، در صدد حذفش برآمده باشند. زمان مىگويد آن كسان، چه كسانى و اين دسته چه دستهاى مىتوانستهاند باشند: خمينى و همه آنهائى كه قدرت را از او دارند، سود اصلى را بردهاند. هرچند حاكمان كنونى كسانى هستند كه توسط كيمچى، به مك فارلين پيغام دادهبودند در صورت حمايت امريكا از استقرار آنها بر قدرت، آنها حاضرند خمينى را نيز بكشند.
بيادها مىآوريم كه او در پاسخ لاهوتى كه او را از همكارى با رهبران حزب جمهورى اسلامى برحذر مىداشتهاست، گفته بود: بعد از پايان كار بنىصدر، به حساب آنها و حزبشان نيز مىرسم. «آنها» كشته شدند و حزبشان را هم خمينى منحل كرد.
ه - با وجود شركت بهزاد نبوى و مجاهدين انقلاب اسلامى در كودتاى خرداد 60 و در ماجراى گروگانگيرى و امضاى قرارداد خائنانه الجزيره و...، در اين دو انفجار سودى نداشتند. زيرا حكومت خود را از دست دادند. با آنكه در حكومت موسوى نيز حضور داشتند، اما بدون موقعيتى كه پيش از آن داشتند.
آيا كتاب «شنود اشباح» مقدمه پرونده سازيهاى گستردهايست؟:
سايت يه خبر (4 بهمن81) نوشتهاست:
بخش امنيتى سازمان مجاهدين انقلاب به رياست بهزاد نبوى دست به شنودگسترده مكالمات تلفنى مسئولان نظام زده است
عليرغم اينكه شنود مكالمات تلفنى قانوناً مربوط به قوه قضائيه است اما عملا وزارت اطلاعات اختيار كامل اين كار را در دست دارد
رابطين بهزاد نبوى در وزارت اطلاعات مشخص مىكنند مكالمات كداميك از مسئولان نهادهاى نظام كنترل شود
اين اقدام بر اساس سياست كاركردى كردن حاكميت دوگانه صورت مىگيرد
سياست كاركردى كردن حاكميت دو گانه توسط سعيد حجاريان عضو تشكيلات مخفى سازمان مجاهدين انقلاب تدوين شده است حزب مشاركت نيز با تقليد از سازمان مجاهدين انقلاب، تشكيلات امنيتى و شنود گذارى تلفن راه اندازى كرده است
نماينده اين حزب، در يك اقدام ناشيانه، گزارش شنود مكالمات تلفنى را براى شركت فولاد ايران از طريق نمابر ارسال كرده است.
در پاسخ، سايت امروز (5 بهمن81) نوشتهاست:
سايت يه خبر ادعا كرد بهزاد نبوى سخنان مقامات بالا رتبه نظام را شنود مىكند. يكى از اعضاى فعال مجاهدين انقلاب در اين زمينه به سايت امروز گفت: كار چندان مشكلى نيست كه ببينيم چه جريانى امكان شنودگذارى دارد و اسناد پنهان معمولاً در كدام روزنامهها منتشر مىشود. مردم هم اين مسائل را مىدانند اما طرح اين مساله در شرايط كنونى مىتواند به دو منظور خاص صورت گرفته باشد، اول احتمال لو رفتن شنود غيرقانونى اقتدارگراها از بعضى مقامات و نهادها و دوم پروندهسازى جديد عليه بهزاد نبوى. وى احتمال اول را قوى تر دانست.
هفته نامه يالثارت (2بهمن 81) نوشتهاست:
عبدى قاعدتاً اطلاعات ذيقيمتى در خصوص نقش و كاركرد و مأموريت حلقههايى چون علوى تبار، ميردامادى، حجاريان و امثال آنها در نشست محفلى و برنامهريزى به منظور بحرانسازى در كشور و به راه انداختن بازى پيچيده جنگ روانى عليه انقلاب و نظام و نيز محتواى ديدار كل حزب مشاركت از ژاپن، يا ديدار امثال هادى سمتى با گرى سيك و نقش حسين بشيريه و ديگر حلقههاى تكميل كننده مطبوعاتى و سياسى شبكه سكولاريسم ليبرال در تدوين اجراى برنامههاى بحران آفرينى و ارتباط با ضد انقلاب خارج از كشور در اختيار دارد كه اگر تاكنون در اختيار نظام قرار نداده است، بايد از اين زاويه تخليه شود و اگر اطلاعاتى در اين زمينهها موجود است بايد هر چه زودتر نسبت به افشاى وابستگى اين عناصر به بيگانگان، نزد افكار عمومى و كاركرد تخريبى آنها اقدام گردد.
حساب آقاى خاتمى از شبكه كودتاگران جاسوس و سازمان دهنده تهاجم فرهنگى از داخل و مرتبط با افراد و محافل ضد انقلابى و صهيونيستى در خارج از كشور كاملا جداست اما به صرف وجود رفاقتها يا ارتباطهاى خويشاوندى با اين و آن مقام مسؤول، نبايد شمشير عدالت را در نيام فرو برد. مسئله شبكه جاسوسى فقط به عبدى و قاضيان محدود نمىگردد و شبكه جاسوسى جزيى از يك شبكه برانداز نفوذى ليبراليستى است كه اگر با دقت و با صلابت و ريزبينى و قاطعيت و فارغ از ملاحظه كارى نسبت به آن برخورد شود، وجوه مختلف آن به خيلىها در دولت و مجلس و شوراى شهر و جاهاى ديگر وصل مىشود و براى انهدام كامل شبكه نفاق كه جاسوسان لو رفته تنها بخشى از آن شبكه هستند بايد به حساب خيلىها رسيدگى كرد.
انقلاب اسلامى: بدين قرار كتاب «شنود اشباح» كه فلاحيان و حسينيان سرهم بندى كرده و نام رضا گلپور را بعنوان «مؤلف» بر آن نهادهاند، بيانگر پرونده سازيهائى كه توسط سه شاخه اطلاعاتى و قضائى و تبليغاتى سازمان ترور، در حال انجام است.
در شماره آينده، روايت «شنود اشباح» را از انفجار نخست وزيرى نقل و نقد خواهيم كرد. بمناسبت توطئهاى را بر ملاء مىكنيم كه براى منتظرى چيده بودند و خنثى شد. در «شنود اشباح» او را كه از لو دهندگان ورود هيأت مك فارلين به ايران و ماجراى ايران گيت بود، بانى ايران گيت و كسى مىخوانند كه سيا مىخواسته است به رهبرى برساند. به دنبال اين دروغ سازى رسوا، دروغى ساختند كه بنا بر آن، عقل و مشاعر منتظرى مختل گشته است:
انفجار در نخست وزيرى وضعيت نمائى كه
وضعيت امروز رژيم را نيز نشان مىدهد:
انقلاب اسلامى: اين امر كه افراد مجاهدين انقلاب اسلامى در كودتاى خرداد 60 و سازمان دادن واواك و نيز تبديل سپاه به ستون فقرات استبداد ملاتاريا نقش داشتهاند، امرى بديهى است و همين امر را شاخههاى اطلاعاتى و تبليغاتى و قضائى سازمان ترور دست مايه كردهاند و كتاب «شوند اشباح» را به روش پرونده سازان، تهيه و انتشار دادهاند. با اين كار فرصتى فراهم آوردهاند براى بررسى يكچند از جنايتها و خيانتها و فسادها:
در حكومت رجائى، اطلاعات نخست وزيرى را چه كسانى تشكيل دادند؟:
در آغاز فصل دوم، عكسى از خسرو قنبرى تهرانى آوردهاند. اما فصل، از صفحه 71، با ذكر قسمتى از كتاب اسرار جاسوسى امريكا در ايران - نوشته اسكندر دلدم» شروع مىشود. در پى آن، قسمتى از كتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوى»، خاطرات حسين فردوست، مىآيد و با يك رشته قولها در باره پايگاههاى شنود و جاسوسى امريكا در ايران، براى كسب اطلاع از داخله شوروى سابق، ادامه پيدا مىكند. در صفحه 80، سابقه كار بهزاد نبوى در شركت بريچ را اطلاع مىدهد. در صفحات بعد، «معرفى» بهزاد نبوى ادامه مىيابد. و بالاخره، در صفحه 98، خسرو تهرانى را، از قول فلاحيان، «معرفى» مىكند:
«خسرو تهرانى، قبل از انقلاب، عنصر مجاهدين خلق بود. اما بعد از انقلاب، با مجاهدين انقلاب (اسلامى) فعاليت كرد و يك نيروى اطلاعاتى تو دار است. بلحاظ اطلاعاتى، ايشان را خيلى قوى نمىدانم اما نوع برخورد ايشان بگونهاى است كه افراد فكر مىكنند خيلى آدم پيچيده و مرموزى است.»
«معرفى» خسرو تهرانى را از قول اين آن ادامه مىدهد تا مىرسد به مصاحبه با «منبع (ح) و ديگران در باره افراد دايره اطلاعات نخست وزيرى (صفحات 120 تا 128):
* از قول «منبع (ح) در معرفى افرادى كه زير نظر خسرو تهرانى بودهاند:
«محمد شريعتمدارى بود. همين گلپايگانى دفتر آقا (على خامنهاى) بود كه پشتيبانى بود. شريعتمدارى، معاون مالى - ادارى نخست وزيرى بود. البته، ولى خب، رفيق صميمى خسرو تهرانى و سعيد حجاريان بود و...»
* از «مهدى منتظرى» صفحات (121 تا 124) كه خود نيز در همان دايره اطلاعات «سه چهار ماه كار كردهاست»، مىپرسد: در مورد دفتر اطلاعات و تحقيقات نخست وزيرى و ارتباط نفوذيها چطور؟ و منتظرى توضيح مىدهد كه اطلاعات در دست افراد سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى بود و آنها افرادى را كه خود مىشناختند، وارد اين دايره مىكردند.
* و آنگاه، قول «شاهد (ع)» را مىآورد( صفحه 124):
«در اداره دوم ستاد يا ركن 2، بالاخره يك كميته اطلاعات قرص و قايم، مدتى طول كشيد تا شكل پيدا كند و در اداره دوم بعد از انقلاب، مستقر بشود. كميته اداره دوم، بيشتر از اعضاى كميته نازى آباد و طيف چپ مجاهدين انقلاب مثل محسن رضائى و يك بخشى هم از انجمن حجتيه بودند. مثل رضوانى و مادر شاهى. دليلش هم سابقه كار تشكيلاتى بود. و اعتماد و...
محسن رضائى بعد واحد اطلاعات و بررسيهاى سياسى و بعد واحد اطلاعات مستقل و نهايتاً، با رضا سيف اللهى، اطلاعات سپاه را تشكيل دادند.
دسته مهندس محمد رضوى، خسرو تهرانى بود، سعيد مظفرى، غفارى، مسعود كشميرى، حبيب داداشى، جواد قديرى، تقى محمدى و به يك معنى، رضا عاصف و تيمهاى عملياتى زير دستش.
سئوال: همان جواد قديرى شوهر زهره عطريانفر هست (از زنان رده بالاى كادر فرماندهى اطلاعاتى تشكيلات منافقين در عراق) ؟
شاهد (ع): بله.
تا صفحه 470 كه به «معرفى» كشميرى (متهم به ايجاد انفجار در نخست وزيرى) مىپردازد، صفحات كتاب به ربط دادن موسوى خوئينيها و بهزاد نبوى و... نخست به شوروى سابق و بعد به سيا، اختصاص دارند. طورى كه در خواننده القا شود كه آمر انفجارها مأموران سيا بودهاند. بهر رو، در صفحههاى 470 تا 473، اشخاص زير، در رابطه با سازماندهى «ضد كودتا» (كودتاى نوژه)، معرفى مىشوند. در اين ميان، واقعيتى بس مهم از قول «منبع ف» نقل مىشود: طرح انحلال ارتش:
پيشنهاد انحلال ارتش از زبان كشميرى در حضور اعضاى اطلاعات سپاه به خمينى:
* از قول منبع (ف): «در كميته خنثى سازى نقاب (كودتا)، بعد از محسن رضائى، مهدى منتظرى سرپرست شد. مسعود كشميرى بود كه توضيح مىدهم. كارهاى تعقيب و مراقبت و جلب و به يك معنى عمليات لازم برعهده رضا عاصف و مجموعه اطلاعات سپاه بود، بيشتر. بازجوئيها هم مختلف انجام مىشد. بيژن تاجيك بود بهش مىگفتيم شيطون...
محمد گلشاهى بود (يا محمد ساجدى) بازجوئى مىكرد... يك يوسف تشرفى بود از نيروهاى وردى نژاد بود. نادر دبيران بود اونجا مىگفتيم «محمد كتابى»... احمد رمضانى بود كه هيأت مديره شركتى شد... سعيد مظفرى (حجاريان) بود كه با ركنى كار مىكرد. حسن لاهوتى بود كه جزو بازجوها بود با مهدى اربابى اينها بود... مهدى رحمتى بود از دانشجويان لانه بود. جلال نامى بود كه توى واحد اطلاعات سپاه، پذيرش پرسنلى دستش بود. رضا نورى بود. الان فكر مىكنم مشاور عمويش ناطق نورى باشد. جمال اصفهانى بود. مسئوليت مركزيت كودتائىها بر عهدهاش بود. امير خراسانى بود «جمشيد» مىگفتيم كه وقتى جمعى خدمت حضرت امام رفتيم، كشميرى هم بود. متنى را كه تنظيم شده بود، خواند كه لب حرف اين بود كه به ارتش اميدى نيست و به
نحوى پيشنهاد انحلال ارتش بود
كه امام هم، خيلى براى من عجيب بود، فرمودند: اين موارد در ديگر جاها غير از ارتش هم هست. بين خود شما هم هست حالا كمتر يا بيشتر (نقل به مضمون)
... خوب، كشميرى رابطه ركن 2 ارتش با مجموعه ضد كودتا بود. يعنى رضوى كه نماينده اداره دوم بود... جواد قديرى هم بود، به عبارت بهتر، شرائط سريع و شتاب وقايع، آنقدر بود كه شما نوع ارتباط به مفهوم تشكيلاتى امروز نمىتوانيد تعريف بكنيد، دقيقاً.
اما خب، كشميرى با بعضى از اين افراد رفيق بود، با بعضى همكار بود با بعضى هم باند بود. شرائطى پيش مىآمد كه دسترسيهاى خطرناك اطلاعاتى پيدا مىكرد...
* طرفه اينكه، پس از اين نقل قول، قول هاشمى رفسنجانى در نماز جمعه را از روزنامه جمهورى (14 شهريور 1360):
«اين منافقين خلق از روزهاى اول كه انقلاب شد، شما يادتان هست كه اولين شعارشان انحلال ارتش بود و در كنار آن، چقدر به نفع دادگاههاى انقلاب، سپاه و كميته شعار مىدادند و ارتش را مىكوبيدند و امروز حركتشان را ببينيد.»
انقلاب اسلامى: مجاهدين خلق در دادن شعار انحلال ارتش تنها نبودند. همانطور كه از قول منبع «ف» آمدهاست، نقشه انحلال ارتش در سپاه طرح شد. توسط بهشتى، به شوراى انقلاب تسليم شد. بهانه كودتاى نوژه بود كه بختيار سازمان داده بود. توجيه اين بود: چون خطر تكرار كودتاى 28 مرداد 32 توسط ارتش وجود دارد، كميتهاى مركب از يك نماينده از شوراى انقلاب، يك نماينده از سپاه، يك نماينده از كميتهها و يك نماينده از دادگاه انقلاب بوجود آيد و ارتش را منحل كند و... هاشمى رفسنجانى خوب از اين پيشنهاد اطلاع داشت زيرا نقشه در حزب جمهورى اسلامى به تصويب رسيده و در واقع، كودتاى حزب و سپاه پاسداران بود. بنا بر اين، در 14 شهريور 60، نصف حقيقت را مىگفت كه بزرگترين دروغ است.
* در صفحه 472، سابقه كشميرى را از قول رضا زوارهاى (از هيأت مؤتلفه) مىآورد:
«مسعود كشميرى بهمراه مهندس رضوى (كه از اعضاى شوراى مركزى سازمان مجاهدين انقلاب بود) به هادوى، دادستان انقلاب، معرفى شدند. از مجراى هادوى به اداره دوم ارتش (ركن 2)، اصلىترين تشكيلات حفاظتى ارتش به شمار مىرفت، معرفى شد. او هم به ساختمانى رفت كه مقر اصلى جاسوسى نظامى امريكا در خاورميانه بود. در مقر فرماندهى ادارى سيا در ايران. و حدود يك ميليون اسناد از طريق او جا به جا و مفقود شدند.
* در صفحه 473، از قول مهدى منتظرى، جواد قديرى را معرفى مىكند: «جواد قديرى يك آدمى بود كه سابقه تشكيلاتى كار با مجاهدين خلق را قبل از انقلاب داشت. حتى در زندان هم رفته بود و با مسعود رجوى هم بند بود و از نوچههاى رجوى در زندان بود و جالبه كه بعد از آزادى از زندان و جريانات انقلاب، يك دفعه سر از دستگاه اطلاعاتى در مىآره...
در صفحه 474، قديرى را از راه همسرش، زهره عطريان فر، به عطريان فر مىچسباند. از قول مهدى منتظرى سابقه عطريانفر را نقل مىكند: «... يك زمانى البته رئيس سازمان حفاظت اطلاعات نيروى انتظامى بود. ولى از سال 63 به بعد بود. بعد از حميد نقاشان. مىدانيد كه وقتى حفاظت اطلاعات نيروهاى مسلح تشكيل شد، اول آقاى حميد نقاشان كه به نقاشان معروفه، در زمان وزارت كشور آقاى على اكبر ناطق نورى، رئيس حفاظت نيروهاى انتظامى بودو بعدش هم آقاى عطريانفر شد.
انقلاب اسلامى: حميد نقاشان كسى است كه در ماجراى اكتبر سورپرايز و خريدن اسلحه قاچاق نقش پيدا كرد و او را ناطق نورى به دستگاه خمينى معرفى كرده بود.
از صفحه 474 تا 484 به «معرفى» سعيد حجاريان مىپردازد: مدعى مىشود كه در سال 60، افراد گروه رجوى براى كشتنش به او تير اندازى مىكنند و او بچهاش را سپر مىكند و ضارب سلاح را پائين مىآورد و... همسر او دكتر وجيهه مرصوصى، سابقه عضويت در سازمان مجاهدين خلق را دارد و بعد از انقلاب، با زنهاى جمعيت مؤتلفه ارتباط دارد. حجاريان خود نيز از دوستان نزديك تقى محمدى از اعضاى سازمان مجاهدين خلق بودهاست. و
* در جريان كودتاى نوژه، حجاريان با نام «سعيد مظفرى»، بازجوى سرگرد ركنى - كه اعدام شد - بودهاست. از قول «شاهد (ع) نقل مىكند (ص 482):
«بله، بازجوئىاش با سعيد حجاريان بود. حالا اگر دقيق خواستى، نوارى را هم كه تلويزيونى پخش شد، صداى بازجوى سئوال كننده، دقيقاً، صداى سعيد حجاريان اون سال، برادر «مظفرى»! توى جريان ضد كودتا، با كشميرى هم توى يك اتاق بودند. تقى محمدى هم يك حالت پادوئى و دستگيرى و اينها داشت.
* كشميرى يك كيفى هميشه با خودش مىآورد و مىبرد. مىگفتيم: كيفهاى اداره دومى. كه كيف چرمىهاى بزرگى بودند كه از بالا با حالت لولائى بسته مىشد و يك بند دسته چرمى هم از بالا رويش مىافتاد.
بين همه ماها، او كيف رو ترك نمىكرد. مثلاً الان، او اگر مىآمد اينجا، مىرفت بيرون، دوباره مىآمد، دوباره مىرفت دستشوئى و... كيف را مىبرد و مىآورد... يكبار ديگر كيف را با خودش خارج نكرد كه روز انفجار نخست وزيرى بود. حتى بعضىها ترديدى كه داشتند مىگفتند: اگر كيف منفجر شده (مال) كشميرى بود، غير ممكن بود او همراه كيف نباشد.
* در صفحه 484 طرح ناكام ترور خمينى را از قول «منبع (ك)» نقل مىكند: «... يك زنيكهاى، عفت نامى، فكر كنم «غنى پور»... را كه از فاميلهاى دور خانواده خانم امام بود، براى ترور امام نفوذ دادند. تا حدى هم موفق شده بودند كه بعضاً بدون بازرسى بدنى به جماران، رفت و آمد مىكرد. كه البته به لطف خدا موفق به ترور هم نشده بود... بعدها مشخص شد كه فرماندهى آن عمليات اطلاعاتى را جواد قديرى برعهده داشت.
* در ص 508، اطلاع مىدهد كه حجاريان از «نهاد اطلاعات و تحقيقات نخست وزيرى به واواك رفتهاست و از قول روزنامه «هم ميهن» (23 اسفند 78) او را از دانشجويان خط امام، در ماجراى گروگانگيرى معرفى مىكند.
در ص 512، دو انفجار، يكى در ساختمان مركزى حزب جمهورى و ديگرى در نخست وزيرى را - به ترتيبى كه در شماره پيش انقلاب اسلامى خوانديد - كار سيا مىگرداند و در صفحه 513 خاطر نشان مىكند محمد حسين بهشتى كه در انفجار در ساختمان حزب، كشته شد، از پايه گذاران اصلى مدرسه حقانى بودهاست. و
* در ص 531 به بعد نمىداند با نزديكى بسيار كشميرى با رجائى، چه كند! از قول زوارهاى، مىپرسد: چرا كشميرى را آلت فعل آن انفجار كردند؟ زوارهاى پاسخ مىدهد: «كشميرى به عنوان يك عنصر نفوذى كه تا دبير شوراى امنيت هم بالا آمده و امكان نفوذ بيشتر هم دارد، اين قدر بى ارزش بوده كه او را خرج ترور افرادى بكنند كه بسادگى از طرق ديگرى مىشد ترور كرد؟
آنهمه عناصر منحرف رده پائين منافقين يا سرويسهاى جاسوسى مىتوانستند در كوچه، خيابان، صف نانوائى و بقالى آنها را ترور كنند. ارزش كشميرى آنقدر بودهاست كه اگر مىماند و سالى حتى يكبار، مسائل مطروحه در آن سطح عالى امنيتى جمهورى اسلامى را گزارش مىكرد، مىارزيد. چه رسد به دسترسى هر روزه او؟ چه اتفاقى افتاد كه او خرج اين ماجرا شد؟
* در صفحه 532، از قول حسنعلى تاجدوست، كه مسئول آبدارخانه رياست جمهورى بوده است، مىنويسد: «كشميرى مورد احترام خود مرحوم شهيد رجائى بود. مىتوانم بگويم حالت نورچشمى داشت. جوان لاغر اندام و چرب زبانى بود. فكر مىكنم كارهاى همآهنگىهاى جلسات با وزرا و مسئولين نظامى و انيها را معمولاً انجام مىداد.»
* از قول سيد احمد خمينى (صفحه 534)، كشميرى را «جنبشى» مىكند: «آن شخص جنبشى كه با منافقين كار مىكرد، يعنى كشميرى و بنا بود يك چمدان مواد منفجره را بياورد و در كنار حضرت امام بگذارد... آمدند گفتند: آقاى كشميرى با يك ساك هست كه در آن ساك، وسائل و چيزهائى كه بناست يادداشت كنند، گفتگوهائى كه بين رياست جمهورى و نخست وزير و كابينه با امام است... آمدند گفتند: آقاى رجائى مىگويد: آقاى كشميرى كه دبير شورى است... اگر به ايشان هم بخواهيم اعتماد نكنيم پس ديگر به كى اعتماد كنيم؟... دوباره آمدند گفتند: آقاى باهنر و رجائى پيغام مىدهند به ما و بالا نمىآيند و مىگويند بايد آقاى كشميرى باشد و اين ساكش را بياورد. سماجت كرديم و گفتيم: نه چنين اجازهاى را نمىدهيم. كشميرى از ترس اينكه نكند آن چمدان را در سه راه بيت بگذارد و خودش بيايد خدمت امام، در آنجا، بچههاى حفاظت بيت به آن ساك مشكوك شوند و مسئله روشن شود، بعنوان اعتراض، همراه كيفش برگشت.»
تا اينجا، كشميرى سه هويت پيدا مىكند: همفكر حجاريان و... و مجاهد خلق و جنبشى (جنبش مسلمانان مبارز به رهبرى دكتر حبيب الله پيمان)!
پرونده ترور رجائى و با هنر چرا، همچون پرونده انفجار در ساختمان حزب جمهورى اسلامى، به دادگاه انقلاب نرفت ؟!:
در 8 شهريور، بساعت 3 بعد از ظهر، انفجار در ساختمان نخست وزيرى رخ مىدهد. در صفحه 541، از قول همسر رجائى مىنويسد: «آخرين روز، شهادت... صبح يكى زنگ زد و گفت: مىخواهند شما را شهيد كنند. ايشان خندهاى كرد و رفت سركار...»
بدين قرار، به او اطلاع نيز دادهاند. اطمينان او كامل بودهاست و هيچ تدبيرى را ضرور نيافتهاست.
در صفحه 542، از قول جمهورى اسلامى (10 شهريور 1360) مىنويسد كه بنا بر گزارش فرانس پرس، مجاهدين خلق، مسئوليت انفجار در ساختمان نخست وزيرى را برعهده گرفته بودند.
در صفحه 543، از قول جمهورى اسلامى (9 شهريور 60)، هويت جديدى به كشميرى مىدهد: «هنوز از هويت صاحب سومين جسد، اطلاعى در دست نيست. اما احتمال داده مىشود مربوط به يكى از برادران سپاهى باشد».
در صفحات بعد، «شنود اشباح» شرح مىدهد چسان براى كشميرى، در كنار گورهاى باهنر و رجائى، گور مىكنند و با آنكه مىدانستهاند، كشميرى كشته نشدهاست، او را در شمار «شهدا» قرار دادهاند:
* در 10 شهريور، در صفحات 545 و 546(كتاب از جمهورى اسلامى همان تاريخ نقل مىكند): «روابط عمومى نخست وزيرى ديشب اعلام داشت: نفر سومى كه ديروز توسط مردم تشييع شدهاست، متعلق به مسعود كشميرى، كارمند شهيد نخست وزيرى نبوده است. نام اين شهيد تشييع شده، سيد عبدالحسين دفتريان، مدير كل امور مالى نخست وزيرى بودهاست.
بر اساس همين گزارش، پيكر شهيد مسعود كشميرى، در واقعه انفجار، متلاشى شده بود كه قسمتهاى بدست آمده نيز همراه سه شهيد ديگر به خاك سپرده شدهاست.»
پس از نقل اطلاعيه روابط عمومى نخست وزيرى، خاطر نشان مىكند كه دفتريان بر اثر خفگى و در آسانسور مردهاست و جسد او، در همان لحظه اول قابل شناسائى بودهاست و با وجود نبود جسد كشميرى، به دروغ، نخست وزيرى او را شهيد مىخواند و مدعى دفن او مىشود!
* اما با معرفى دفتريان در صفحه 548، حضور «خط سيد ضياء» را در دستگاه رجائى و با هنر آشكار مىكند: او طرفدار كاشانى بوده و «بخصوص در مورد خط فكرى و روحى، علاقهاى كه شهيد دكتر آيت داشت، شايد در كمتر كسى ديده شود.»
بدين قرار، او از عوامل حسن آيت بوده كه بنوبه خود عامل بقائى و بنا بر اسنادى كه در دست همين رژيم است، عامل سياست انگلستان در ايران بودهاست.
* در صفحات 554 و 555، توضيح زير نويس در باره يادداشت 9 شهريور هاشمى رفسنجانى را از كتاب «عبور از بحران» مىآورد:
«مسعود كشميرى كارمند نخست وزيرى و منشى جلسه شوراى امنيت، عامل انفجار و فاجعه 8 شهريور بود. اين كار براى اين بود كه منافقين فكر كنند نظام نمىداند كه مسعود كشميرى عامل انفجار بوده و از غفلت آنها براى دستگير كردن او استفاده شود.»
انقلاب اسلامى: اما اين توضيح، يا از ساده لوحى كامل و يا از بى حساب و كتاب دروغ گفتن است. چرا كه وقتى كشميرى نخست از نخست وزيرى بيرون مىرود و بعد انفجار روى مىدهد، در صورتى كه او عضو سازمان مجاهدين مىبوده، در همان دقايق اول، سازمان از سلامت او اطلاع داشته است زيرا سازمان خود او و همسرش را پنهان مىكند و... بنا بر اين، ساختن دروغى به اين بزرگى را دليل ديگر است آن را بايد جست؟
* در صفحه 555، از صورت جلسه 345 مجلس ملاتاريا (25 مرداد 1361) قول زوارهاى را نقل مىكند:
«مسئله ديگر اينكه صبح حادثه، براى كشميرى جسد ساختند. شما هم مىدانيد افرادش هم مشخص هستند چه كسانى ساختند؟ چرا ساختند؟ چگونه مسئولين را فريب دادند؟ در زمينه تعقيب اين پرونده و كشف قضايا و شناخت شبكه جاسوسى، دادگسترى چه كرده تا حالا؟»
* در صفحه 558 شنود اشباح، قول صادق خلخالى از كتاب خاطرات او آمدهاست: «او به قدرى مورد اعتماد آقاى رجائى بود كه اسناد سرى و فوق سرى دولت را نگهدارى مىكرد و آقاى رجائى به او اقتدا مىنمود و او براى گول زدن مردم، مسائل شرعيه و فتواى امام را بيان مىكرد».
* از آنجا كه بهزاد نبوى متهم به ترتيب دادن ترور رجائى و با هنر مىشود، در صفحه 559 كتاب، دفاع هاشمى رفسنجانى را از او (در نماز جمعه 14 شهريور 60) نقل مىكند: «اخيراً، من شنيدم تلفنهائى بكار افتاده و افرادى جريانهائى كه تحقيقاً ريشهاش در ليبراليسم است و يا خود منافقين است، شخصيت بسيار معتبر اين جمهورى، آقاى بهزاد نبوى را دارند زير علامت سئوال قرار مىدهند و اين ترور دوم است».
انقلاب اسلامى: اما الف - اين قول تكذيب قول روزنامه جمهورى اسلامى است. زيرا «منافقين» نمىتوانستهاند هم بهزاد نبوى را متهم به ترتيب دادن ترور كنند و هم خود اطلاعيه بدهند و مسئوليت آن را برعهده بگيرند. و ب - بنا بر اين كتاب، روشن است كه از آغاز، افراد هيأت مؤتلفه بودهاند كه بهزاد نبوى را زير علامت سئوال مىبردهاند.
امر مهمى كه يك اعتراف تاريخى است اينست كه طى ربع قرن كه از انقلاب مىگذرد، همه آنهائى كه در ترورها، جنايتها و خيانتها و فسادها شركت داشتهاند، الف - زور پرست بودهاند. و ب - حتى يك تن از خط آزادى و استقلال، در هيچيك از جنايتها و خيانتها و فسادها شركت نداشتهاند. ج - طى يك قرن، خيانتها و جنايتها و فسادها بدست افراد مثلث زور پرست انجام گرفتهاند و امروز نيز انجام مىگيرند. در تمامى اين دوره، خط آزادى و استقلال، عهده دار مسئوليت سنگين مبارزه با جنايت و خيانت و فساد بودهاست. بارها مثلث زورپرست كوشيدهاست جنايت و خيانتها و فسادهاى خود را به شاخصهاى خط آزادى و استقلال نسبت بدهد اما جدا نشدن آنها از حق، موجب رسوائى بازهم بيشتر زور پرستان شدهاست.
زوارهاى به سئوال كردن و پاسخ نشنيدن ادامه مىدهد:
* در صفحه 576 كتاب، به نقل از سورت جلسه 345 مجلس ملاتاريا (26 مرداد 61) قول زوارهاى را مىآورد:
«انفجار حزب جمهورى اسلامى، نتيجه تعقيبش به كجا انجاميد؟ مسئله نخست وزيرى به كجا انجاميد؟ آنچه در اين قضيه، جلب توجه مىكند، اينست كه اين عوامل نفوذى يك شبكه بهم پيوستهاى هستند كه عواملشان را به راحتى در جاهاى حساس نفوذ مىدهند، جا مىاندازند...»
* در صفحه 578، قول هاشمى رفسنجانى را از «عبور از بحران» (يادداشت 11 شهريور 60) نقل مىكند:
«به منزل آقاى موسوى اردبيلى، در كاخ نخست وزيرى رفتم. آقايان مهدوى، ربانى املشى و بهزاد نبوى آمدند. بهزاد گزارش كشف توطئه انفجار نخست وزيرى را داد. قرار شد آقاى ربانى املشى دادستان كل كشور، پرونده جريان تحقيق را زير نظير بيگرد.»
انقلاب اسلامى: سئوالى كه فراوان تكرار شده و هيچگاه پاسخ نيافته، اينست: اگر دو انفجار در دو ساختمان حزب جمهورى اسلامى و نخست وزيرى كار سازمان مجاهدين خلق بود، الف - چرا پرونده آن به «دادگاه انقلاب» نرفت؟ اين استثناء از چه رو بود و ب - چرا پرونده خوابانده شد؟:
* در صفحه 583، سخن هاشمى رفسنجانى را در نماز جمعه 21 شهريور 60، مىآورد:
«دوره بنىصدر، در اين نخست وزيرى، هركس راهر كس را كه خواسته، گذاشته، توى ارتش بوده، آنجا كه مىخواسته گذاشته. پس اين از ضعف مملكت نيست.»
انقلاب اسلامى: عقل زور مدار هاشمى رفسنجانى، در دروغ سازى، بنا را بر نادانى شنونده مىگذارد و دروغ را هرچه بزرگتر مىسازد و تحويل مىدهد. در اين دروغ بس بزرگ و ابلهانه، او براى پوشاندن ضعف رژيم كودتا كه همان ضعف زورپرستى است، مىخواهد القاء كند كه عامل انفجار نخست وزيرى، از كسانى بودهاست كه در دوره بنىصدر، در نخست وزيرى، مشغول كار شدهاست. دروغگو كم حافظه نيز مىشود. توضيح اينكه در رياست جمهورى بنىصدر، الف - نخست وزير نبود تا نخست وزير شدن رجائى و ب - كسانى كه در دفتر رياست جمهورى بكار گرفته شدند، تنى چند بيش نبودند كه يا دستگير و يا از كشور بيرون رفتند. ج - در نخست وزيرى، دو دسته بودند: آنها كه بهشتى برده و مشغول كار كرده بود و كارمندان نخست وزيرى كه از قبل از انقلاب در آنجا كار مىكردند. و د - كشميرى نه در نخست وزيرى بود و نه در دفتر رياست جمهورى. بشرحى كه كتاب «شنود اشباح» مىدهد، در سپاه و مأمور در اطلاعات ارتش و... بود و با رجائى و بهزاد نبوى، به نخست وزيرى مىرود. ه - اكنون كه 21 سال و 7 ماه از كودتاى خرداد 60 مىگذرد، حتى يك خطاى كوچك را براى عضوى از اعضاى دفتر رياست جمهورى نتوانستهاند ثابت كنند. با وجود اين، تكذيب دروغ او را از قول «دادستان كل» وقت بخوانيد:
* در صفحات 587 و 588، از قول ربانى املشى، «دادستان كل» وقت (به نقل از جمهورى اسلامى 23 شهريور 60) مىنويسد:
«و اما راجع به انفجار نخست وزيرى، تقريباً شايد همان روز اول مشخص شد كه عامل انفجار چه كسى بودهاست. ما اين مطلب را فهميديم و كمابيش بعضىها هم حدس مىزدند. ولى تا به حال چيزى نگفتيم و اين اولين بارى است كه يك مقام مسئول مىخواهد اين مطلب را براى مردم اظهار بكند. البته موقعى دارم اظهار مىكنم كه ديگر افشاى اين مطلب ضررى ندارد.
...
ولى اجمالاً، كشميرى از يك سال قبل وارد نخست وزيرى مىشود و خيلى خوب نقش بازى مىكند و خيلى چهره كريه خود را مخفى مىدارد. بطورى كه يكى از مسئولين امر در نخست وزيرى (احتمالاً بهزاد نبوى و يا يكى ديگر از دوستان كشميرى) مىگفت: كه در بين هزار احتمال، يك احتمال انحراف در باره او نمىداديم...»
بدين قرار، همان روز اول معلوم بودهاست كه عامل انفجار كشميرى بوده و تا زمان اين «پيام تلويزيونى دادستان كل»، مسئولان طراز اول «جمهورى اسلامى» دروغ مىگفتهاند؟ چرا دروغ مىگفتهاند؟ براى يافتن پاسخ نخست به سراغ كتاب مىرويم:
اين بار، از قول زوارهاى، «شنود اشباح» هويت پنجمى براى كشميرى مىسازد (صص 589 و 590 كتاب به نقل از روزنامه خراسان 23 مرداد 1380):
«در فاجعه انفجار نخست وزيرى،...، وقتى بمب گذارى شد، در اين انفجار، قاضى مسئول پرونده تحقيق، پس از بررسى اسناد ساواك، به كشميرى مشكوك شده بود كه عضو سازمان سيا است... مرحوم املشى كه دادستان كل بود از بنده خواست كه اين پرونده را دنبال كنم. كه من گفتم شرائطى دارد كه ساختمانى را در اختيار ما قرار دهند و...»!
در صفحه 592، سئوال زوارهاى را از اصغرى، «وزير» وقت دادگسترى (به نقل از صورت جلسه 22 شهريور 1360) نقل مىكند:
«من اعتقاد خودم را مىگويم. با توجه به اسنادى كه به جهاتى، من ديدم كه از خانه كشميرى بدست آمده، شايد آن موقع هم براى بعضى برادرها عرض كرده باشم. سيا و آن عواملى كه كشميرى را تا اينجا رساندند، افرادى به مراتب قوىتر از كشميرى، بصورت نفوذى، در دستگاهها بايد داشته باشند تا كشميرى را قربانى اين كار بكنند. براى اينكه كشميرى مىتوانسته است تمام اسناد شوراى امنيت را مرتباً در اختيار بيگانگان بگذارد. در اين زمينه چه تحقيقى شدهاست...» و
* در همان صفحه، قول بهزاد نبوى را مىآورد: «در مقابل كسانى كه در مقابل نظام، اقدام مسلحانه مىكنند، آيا كارى جز اعدام مىشود كرد؟»
انقلاب اسلامى: بديهى است بهزاد نبوى نبايد تمام واقعيت را بگويد. زيرا ناچار از اعتراف الف - به كودتا و ب - كشتار تظاهركنندگان 30 خرداد و تحميل خشونت در اشكال مختلف به جامعه ايرانى است.
* در صفحه 595، سئوال اساسى كه همچنان بى جواب مانده را از قول زوارهاى مىآورد (به نقل از همان صورت جلسه):
«چطور شد كارهاى جزئىتر مىرود به دادسراى انقلاب و اطلاعات سپاه ولى اين كار به اين عظمت مىآيد دادگسترى؟ اين كارى است كه بايد دقيقاً ريشه يابى بشود؟»
در صفحات 594 تا 601 خود، «شنود اشباح» ساختن خبر كشته شدن كشميرى در انفجار و دفن خاكستر او و تفتيش خانه كشميرى و... را از قول اين و آن مىآورد:
* از قول «منبع (ص) مىآورد:
«ببين! بعد از انفجار، هيچ نشانهاى از مجروح يا كشته شدن كشميرى نبود. حتى در حد يك سر سوزن كه ما احتمال بدهيم مثلاً اشتباهى شده... ولى يك شايعه كذبى درست شد و پيچيد... آقاى بهزاد باستانى كه معاون و رئيس دفتر بهزاد نبوى بود، محمد سازگارا، معاون سياسى - اجتماعى بهزاد نبوى، على اكبر تهرانى، بيژن تاجيك و محمد رضوى بودند كه به نحوى هسته اوليه پخش خبر شهادت كشميرى ملعون به حساب آمدند. يعنى بقيه نقل قولهايشان ريشه در يكى از اين افراد داشت.»
* «شنود اشباح» از او مىپرسد: خود آقاى بهزاد نبوى توى آن بحبوحه كجا بود؟ «منبع (ص)» پاسخ مىدهد:
«اتفاقاً يك نكته جالبى هم همين بود. چون تقريباً همزمان با آتش سوزى ساختمان، بهزاد نبوى به سمت مجلس رفته بودو خودش را به رئيس مجلس رسانده بود. درست همون لحظه، همه از مجلس براى كمك به جهت برعكس مىرفتند. كه همان زمان هم خيلىها با تعجب اين را نقل مىكردند.
* «شنود اشباح» مىپرسد: خب، بالاخره كه مشخص مىشد طرف (كشميرى) كه غيب نشده. و «منبع (ص) پاسخ مىدهد:
«نه خير. حالا عرض مىكنم. اگر روال ظاهرى قضايا انجام مىشد و تابوت جنازه خيالى كشميرى باز نمىشد، الان يك تابوت خالى در كنار قبور «شهيد رجائى» و «باهنر» وجود داشت بنام «شهيد مسعود كشميرى»!
«شنود اشباح» در صص 598 و 599، همچنان از قول «منبع (ص)» مىنويسد:
* بهزاد نبوى تيم تحقيق و بررسى انفجار نخست وزيرى را تحت سرپرستى خودش، تشكيل مىدهد. دسته اول مركب بودهاست از خسرو تهرانى و محمد رضوى و على اكبر تهرانى و بيژن تاجيك و سعيد حجاريان و دسته دوم تشكيل مىشدهاست از سرهنگ حجازى رئيس شهربانى و چند نفر از آگاهى و يك نفر از سپاه كه البته همه كارها با دسته اول پيگيرى شد و دسته دوم بيشتر جنبه تشريفاتى داشت. و
* «يك نكته عجيب هم وجود داشت كه يك زنى بعنوان همسر «شهيد كشميرى» در مراسم ختم شهدا شركت داده شده بود. در صورتى كه زن كشميرى با بچه هايش فرارى بودند. خانواده كشميرى را هم بعنوان خانواده شهيد در مدرسه عالى شهيد مطهرى آورده بودند!
* دسته اول، بدون مجوز دادستانى، منزل كشميرى را تفتيش مىكند و اسناد و مداركى را غير قانونى ضبط مىكند كه ظاهراً سر از كميته اداره دوم در آورده بود كه گويا در مورد سوابق كار كشميرى توى اداره دوم و نيروى هوائى بود كه بعداً هم روى اين اسناد با بازرسى ويژه كش و قوس شد.
* در حقيقت، همين تفتيش غير مجاز باعث شد كه دادستان كل كشور، بازپرسى ويژهاى را جهت بررسى انفجار نخست وزيرى مأمور بكند. اين بازپرسى ويژه دسته تحقيق اول را منحل اعلام كرد كه بهزاد نبوى شديداً مخالفت كرد. بعداً، همين بازپرسى ويژه دادستان كل بعضى از افراد دسته اول را دستگير و ممنوع الملاقات كرد.
نكتهاى كه وجود داشت، اين بود كه در حقيقت، آقاى بهزاد نبوى رسيدگى به موضوع را به دوستان صميمى و همكارهاى خود مسعود كشميرى سپرده بود...
* «شنود اشباح» مىپرسد: چرا منزل كشميرى را بدون همآهنگى با دادستانى تفتيش كردند؟ «منبع (ص)» پاسخ مىدهد:
«خب، اين را برو از آقاى بهزاد نبوى بپرس. بگو: فلانى پرسيد: هم كشميرى هم جواد قديرى خانه هايشان بدستور شما كه صلاحيت قضائى انجام چنين كارى را نداشتى، تفتيش شد. چرا؟ وزير مشاور...
بار ديگر، «شنود اشباح» به سراغ سخنان و پرسشهاى زوارهاى در جلسه 345 (26 شهريور 60) مىرود و خط سير ادارى كشميرى را ترسيم مىكند(صص 608 تا 610):
* كشميرى قبل از انقلاب، مدير عامل يك شركت انگليسى بود كه رفت و آمدهاى مشكوكى در جزاير خليج فارس داشت.
* از طريق دادستانى كل انقلاب، در ابتداى انقلاب، به اداره دوم ارتش معرفى مىشود. يكى از مراكز حساس و مركز اسرار مهم كشور، در اختيار او قرار مىگيرد. از اداره دوم به نيروى هوائى مىرود. به جائى كه مركز اصلى شبكه جاسوسى سيا بودهاست. اسناد مهم مستشارى امريكائى و اسناد مهم جاسوسى در آنجا بوده و همه در اختيار كشميرى قرار مىگيرد.
شخصى به نام ستوان يكم هرمز يعقوبى يقه كشميرى را مىگيرد و مىآورد. كيفش را باز مىكنند مىبينند يك مقدار اسناد سرى داخل كيف او است و دارد مىبرد... باز بچههاى نيروى هوائى مىگفتهاند كه او يك كاميون اسناد سرى را تحت عنوان كاغذ باطله از نيروى هوائى خارج كردهاست.
كشميرى، در مقام سرپرست كميته خنثى سازى كودتاى نوژه، باتفاق يك عامل كه قرائن نشان مىدهند كه به احتمال زياد عامل سيا بودهاست، تمامى سرنخهاى سيا را در اين كودتاى خائنانه، كور مىكنند.
* زوارهاى مىپرسد(ص 610): «چه شبكه قوى هست كه اين را مىآورد نخست وزيرى؟... سئوال اينجاست كه چه كسى صلاحيت كشميرى را براى ورود به نخست وزيرى تأييد كرد و چگونه او را آوردند به نخست وزيرى؟
بعد از آنكه كشميرى خانه تكانى كرده و همه اسنادش را برده، درست براى ساعت 3 كه نخست وزيرى منفجر مىشود، يك ماشين مىآيد در خانهاش و زن و بچه هايش را بر مىدارد و مىبرد. يعنى تمام برنامهها از پيش، دقيقاً، طرح ريزى شدهاست و خودش هم از نخست وزيرى مىرود و معلوم نمىشود و كسى هم او را نمىبيند.»
انقلاب اسلامى: بدين قرار، اگر عامل انفجار كشميرى بوده و او عضو سازمان مجاهدين خلق بودهاست، آن سازمان، در لحظه وقوع انفجار، كشميرى و همسر و فرزندان او را پنهان كردهاست. به سخن ديگر، ساختن خبر دروغ در باره «شهادت» كشميرى و...، بطور قطع، بخاطر فريب سازمان مجاهدين خلق نبودهاست.
در صفحات 612 و 619، «شنود اشباح» قول شخصى بنام مصطفى مهذب را به نقل از هفته نامه سروش (6 آبان 1361) مىآورد. او خود را ذيحساب و مدير كل امور مالى رئيس جمهورى معرفى مىكند كه بمدت 15 يا 16 سال، با دفتريان روابط دوستى داشته و دفتريان را شخصى ضد بنىصدر و همفكر حسن آيت معرفى مىكند و مصاحبهاى را از قول بنىصدر جعل مىكند (ص 616):
* دفتريان افكار آيت را بسيار مترقى مىدانست و تيز هوشى و ذكاوت آيت را فوق العاده مىدانست و از بنىصدر علناً بد مىگفت لذا او هم به تلافى اين روش «شهيد دفتريان»، در راديوهاى بيگانه اعلام مىكند كه ممكن است (انفجار)كار شهيد دفتريان باشد».
انقلاب اسلامى: عقل زور محور همواره كار خود را با تخريب شروع مىكند. گمان مىبرد ديگرى را تخريب مىكند. غافل از اينكه با تخريب خود شروع مىكند. بديهى است بنىصدر دفتريان را نمىشناخت .حتى بعد از كشته شدن او، تا انتشار كتاب «شنود اشباح» نمىدانست او كه بوده و چه طرز فكرى داشتهاست. مصاحبه با «راديوهاى بيگانه» كه به بنىصدر نسبت دادهاست، جعلى است. اما دروغ همواره پوشش حقيقت است. بنا بر اين،
مىبايد الف - اگر سازمان مجاهدين خلق مسئوليت انفجار نخست وزيرى را پذيرفته بود، ديگر چگونه ممكن بود آن را به ديگرى نسبت داد؟ لاجرم اين جعل بر اساس اين واقعيت ساخته شدهاست كه بنىصدر انفجار را كار گروه رجوى نمىدانست. ب - انفجار ساختمان نخست وزيرى به «خط سيد ضياء» يا همان كودتاچيان 28 مردادى (كاشانى و بقائى و فدائيان اسلام خاستگاه سياسى مؤتلفه) نيز نسبت داده شدهاست. ب - كذابى كه مهدى مهذب است قول را به بنىصدر نسبت مىدهد و براى آن توجيه نيز مىسازد تا در درون رژيم، كسى دنبال اين قول را نگيرد. راستى اينست كه بهزاد نبوى و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى در حكومت رجائى نقش مهمى را پيدا كرده بودند و دليلى نداشت كه با آن انفجار، آن موقعيت را از دست بدهند و براى خود خطر دستگيرى و اعدام تدارك كنند. اما «خط سيد ضياء» سود داشت و راه تصرف دولت را بروى خود باز كند. ج - سئوالى كه پيش مىآيد اينست: اين ترس شديد از طرح شدن اين فرض از چه رو است؟
چرا و چگونه پرونده انفجار ساختمان نخست وزيرى را بستند؟:
در صفحات 619 و 620، «شنود اشباح» از قول بهزاد نبوى، رفتن به نزد خمينى و دستور او را بر مختومه كردن پرونده مىآورد (مصاحبه با روزنامه دوران امروز، 2 ارديبهشت 1379):
* «اين خيلى جالب است. بحث انفجار نخست وزيرى را در مرحله اول به بنده منتسب كردند و در مرحله بعد نيز خواستند سازمان (مجاهدين انقلاب) را به همراه من در پرونده شريك و ذينفع كنند.
...
تا خيلى جاها هم پيش رفتند. على رغم اينكه امام رحمة الله عليه، در سال 1364 و يا 1365، بر اساس گزارش رئيس قوه قضائيه وقت، آقاى موسوى اردبيلى و دادستان كل كشور آقاى موسوى خوئينىها و دادستان انقلاب اسلامى، آقاى رئيسى كه در يك جلسه، هرسه به حضور امام رسيدند، در آنجا گزارش پرونده را پس از بازجوئيهاى مفصل، از تمام افرادى كه در اين زمينه متهم بودند، انجام داده بودند، گزارش نتايج را به ايشان ارائه دادند. ايشان دستور مختومه شدن پرونده را به دليل عدم وقوع بزه، صادر كردند و حتى دستور دادند كسانى كه در اين پرونده سازى شركت داشتهاند، تحت پيگرد قرار بگيرند، تا اينكه معلوم شود اين افراد از كجا آمدهاند و چرا عليه خدمتگزاران انقلاب و نظام، پرونده سازى مىكنند كه البته اين كار هرگز انجام نشد.»
* در ص 620، شنود اشباح از «منبع (ص)»، در باره جلسه در حضور خمينى مىپرسد: «بله من هم شنيدهام... اينكه به دلايل مختلفى در عرصههاى سياسى يا غيره، پروندهاى مختومه اعلام بشود كه دليل بر برائت نيست. بالاخره واقعيت اينست كه شهيد رجائى و شهيد باهنر و شهيد دفتريان و شهيد وحيد دستگردى، شهيد شدند. آقائى هم به اسم مسعود كشميرى كه نفوذ بالائى هم در بين آقايان نخست وزيرى و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى داشت، عامل اين انفجار بود. فرارى هم داده شد. شهيد سازى هم شد. ملت و خلق الله هم توسط آقايان مسخره و ملعبه بنظر آمدند. اسنادى هم جا به جا شد. و الى ماشاء الله... من بنظرم مرور زمان ابعاد اين توطئه را روشنتر مىكند.»
در صفحات 622 و 623، از قول دكتر ابراهيم يزدى (مصاحبه با روزنامه نشاط 2 شهريور 1378)، هويت ديگرى براى كشميرى مىسازد:
«مسئله انفجار، روزها مورد بحث نمايندگان بود و در يكى از بحثهاى خصوصى جمعى از نمايندگان اين موضوع را مطرح كردم كه كشميرى با آن موقعيتى كه داشت، براى سازمانى كه به آن وابسته بود (موساد يا...) بسيار با ارزش بودهاست... در عرف روابط بين المللى، اگر چنين سازمانى فرد يا افراد ديگرى را در درون نهادهاى تصميم گيرنده، در همان سطح كشميرى يا بالاتر و با نفوذ بيشتر نداشته باشند، اين مهره را نمىسوزانند. اما كسى به اين مطلب توجه نكرد.»
در صفحات 624 و 625 كتاب سئوالهاى زوارهاى از «وزير» وقت دادگسترى (به نقل از كيهان 17 تير 61) را آورده است:
«1 - نتيجه رسيدگى به پرونده و تعقيب كشميرى جانى و احياناً همدستان او به كجا انجاميدهاست؟
2 - چگونه و به وسيله چه شخصى يا اشخاصى كشميرى به نخست وزيرى، آنهم در جاى حساس، راه يافته و كدام مرجع صلاحيت وى را مورد رسيدگى قرار دادهاست؟
3 - بر چه اساسى و طبق چه ضابطهاى، ظرف مدت كوتاهى، كشميرى توانسته است به جاى منشى شوراى امنيت كشور و در كنار رياست جمهورى و نخست وزير و... قرار بگيرد و به سرىترين اسناد مملكت دست يابد؟
4 - چگونه توانسته است كيف محتوى مواد منفجره را به داخل ساختمان نخست وزيرى و اتاق محل تشكيل شورا، منتقل كند؟...
5 - چه شخص يا اشخاصى براى انحراف افكار عمومى و فريب مسئولين، جسد قلابى براى كشميرى ساختند و نتيجه رسيدگى به پرونده عاملين موضوع چه مىباشد؟»
اين سئوالها همچنان بى پاسخ ماندهاند.
در صفحات 625 تا 628، مصاحبه نويسنده كتاب با زوارهاى آمده است. زوارهاى گفتهاست (ص 627 و 628):
«شما تعقيب كن كه چه كسانى از نخست وزيرى يا جاهاى ديگر ربانى املشى و موسوى اردبيلى را در شوراى عالى قضائى، با هزار جور بازى و بهانه، بازى دادند كه پرونده دست لاجوردى نيفتد. بچههاى 14 - 15 ساله كه روزنامه منافقين را توزيع مىكردند، اوين مىرفتند. پرونده قتل رئيس جمهور و نخست وزير مملكت را ارجاع دادند به دادگسترى! چه دستى در كار بود؟
چطور تقى محمدى، سرنخ اصلى، از كشور خارج شد؟ وقتى هم با پيگرى لاجوردى، تقى محمدى مطالبى را عنوان كرد، پيگيريش چه شد؟
در صفحات 628 تا 630، قول مهدى منتظرى را آوردهاست. مهدى منتظرى هويت جديد ديگرى از كشميرى بدست مىدهد: «البته، در واقع، متولى كار، اطلاعات سپاه بود. جايگاه كشميرى هم، خيال شما را راحت كنم، بطورى بود كه به همه اطلاعات دسترسى داشت.»
شنود اشباح مىپرسد مسئول ستاد «خنثى كننده كودتاى نقاب (نوژه) چه كسى بود؟ و مهدى منتظرى پاسخ مىدهد:
«آقاى محسن رضائى مسئول ستاد بود. چون آن زمان مسئول اطلاعات سپاه بود و مسئوليت ستاد را هم داشت... كشميرى يك روزى گفت: من مىخواهم بروم نخست وزيرى... رفت نخست وزيرى و آنجا هم شد دبير شوراى امنيت.»
در صفحه 630، قول «شاهد (ع) را مىآورد كه بنا بر آن، كسى به نخست وزيرى مىرود و كشميرى را مىبيند. او كشميرى را قبلاً در دفتر رجوى ديده بود و مطمئن بودهاست از «منافقين» است. سر و صدا هم مىكند. گزارش هشدار او، بعد از «شهادت شهيد رجائى»، داده مىشود!
در صفحه 631، از قول همين «شاهد»، معرف كشميرى را به نخست وزيرى، معرفى مىكند:
«معرف كشميرى به نخست وزيرى، على تهرانى بود كه بعداً دستگير شد و به جائى نرسيدند. آزاد شد. خسرو تهرانى اينها هم دستگير شدند و چندين ماه هم در مجموع حبس دارند...» اما
* «منبع (ن)» (ص 632) مىگويد: «... بالاخره بهزاد نبوى خسرو تهرانى و مسعود كشميرى را به اطلاعات نخست وزيرى برد.»
«منبع (ن)» اعضاى اطلاعات نخست وزيرى را از سه دسته مىداند:
- دسته اول مشترك سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى بودند. مثل خسرو تهرانى، بهزاد نبوى، عباس يزدان پناه، خليل اشجعى، مهندس خالدى، قنادان.
- دسته دوم صد در صد با اينها مخالف بودند. كه نماينده آنها دكتر گلاب بخش است.
- دسته سوم ساير افرادى كه غالباً بى طرف هستند.
* در صص 633 و 634، از قول «شاهد (ش)»، در باره عضويت كشميرى در سازمان مجاهدين خلق، مىنويسد: «پيرو رضوى» مىنويسد: «بله من گزارشى آمده بود. چون الان شرعاً احساس گناه مىكنم، مىنويسم كه به دليل حسن نيت و آشنائى با كشميرى ترتيب اثر ندادم. باور كردنى نبود...»
در صفحات 634 و 636، سخنرانى روح الله حسينيان را به نقل از هفته نامه شما (10 شهريور 1379) نقل مىكند. او از جمله مىگويد (636):
«بعد، نظاميانى كه در آن جلسه حضور داشتند و در اثر اين انفجار بيهوش شده بودند، به هوش آمدند، اعتراض كردند كه ما ديديم كشميرى وقتى وارد جلسه شد،... چند دقيقه بعد از خروج او انفجار صورت گرفت. او كشته نشدهاست... وقتى با اعتراض و آگاهى ديگران روبرو شدند، آمدند اين شعار را ترفند خودشان قرار دادند كه بله ما مىدانستيم. مىخواستيم منافقين كشميرى را خارج نكنند تا دستگيرش كنيم.
تنها كسى كه به اين مسئله پى برد و رحمت خدا بر او باد، مرحوم «شهيد لاجوردى» بود. پروندهاى تشكيل داد. عدهاى از اينها را دستگير كرد. يك نفر بنام تقى محمدى كار دار ايران در افغانستان بود، دستگير شد. آمد تا شروع كرد به پرده برداشتن از مسائل، يك روز بعد جنازه او را كف سلول ديدند! نفوذ داشتند. يكى از همين منافقين، بنام قديرى در اوين بود. او (تقى محمدى) را كشتند. نگذاشتند پرونده كشميرى پيگيرى شود. و يكى از دردهاى مرحوم «شهيد لاجوردى» احساس خطرى بود كه از منافقين نفوذى در درون جمهورى اسلامى مىدانست. اما كسى توجه به حرف او نكرد...»
از قول «شاهد (ش)» در همان صفحه،
رابطه تقى محمدى را با كشميرى، اطلاع مىدهد:
«تقى محمدى لاغر اندام بود و بشدت عصبى بود... نزديكترين افراد در بحث اداره دوم (اطلاعات ارتش) به مسعود كشميرى او بود. و نزديكترين فرد از كميتهايهاى اداره دوم به تقى محمدى، سعيد حجاريان و بعد بيژن تاجيك (بودند).
* در صفحه 637، از قول «شاهد (ع)» مىنويسد:
«فكر مىكنم اگر (تقى محمدى) كشته نمىشد، نفر بعدى بايد سعيد مظفرى (حجاريان) را مىگرفتند. چون با هم بودند. ولى بعد سعيد رفت دادستانى و پيگير كارهاى تقى محمدى شد...»
* در همان صفحه، از على فلاحيان، در باره تقى محمدى و «نكته خاص» در پرونده انفجار نخست وزيرى و پيگيرى آن مىپرسد. و على فلاحيان مىگويد:
«آقاى لاجوردى... به صراحت مىگفت. به من مىگفت: اينها الان با منافقين مبارزه مىكنند. ولى در آينده، خودشان از منافقين هستند. خودش هم اوائل جدى بود كه رسيدگى بكند كه خب يكدفعه، در وسط ماجرا، تقى محمدى خودكشى كرد...
* در صفحه 644، از قول حسينيان، ترور لاجوردى، قصاب اوين، را نيز به پاى «منافقين جديد» (مجاهدين انقلاب اسلامى مىنويسد:
«بنظرم اگر شهيد لاجوردى زنده بود، بسيار مىتوانست در افشاى خط نفاق جديد مؤثر واقع شود و شايد يكى از علتهاى ترور ايشان هم همين بود كه منافقين خواستند تا اين مخزن مهم اسرارشان را از ميان بردارند و راه براى نفوذشان در كشور باز شود.»
در صفحه 645، از قول زوارهاى، بار ديگر، تأكيد مىكند كه كشميرى عضو سيا است و اگر سيا مهرهاى قوىتر از كشميرى در دولت نداشت، كشميرى را قربانى نمىكرد. «به دنبال آن يكى باشيد.»
و در صفحات 646 تا 648، از قول كيهان (27 خرداد 1372 برابر 17 ژوئن 1993) گزارشى را از مجله اسپات لايت» نقل مىكند كه بنا بر آن، دو انفجار در حزب جمهورى اسلامى و در نخست وزيرى را سيا سازمان دادهاست.
در صفحه 648، پاسخ «منبع (ص)» را به سئوال خود در چرائى دفاع هاشمى رفسنجانى از بهزاد نبوى آوردهاست: «... ممكن است يك نفر در معرض دهها جور اتهام قرار بگيرد و هيچكدام هم به اثبات نرسد... اون بحث دوم دفاعى است كه از بهزاد شد، ريشه توى اين تحليلها داشت. خب، انصافاً هم اينها دليل قانونى و شرعى اتهام نيست. اونها هم وقتى مىديدند اين بحث مورد سوء استفاده دشمن واقع شده، بنظر من، منطقى به نظر مىآيد كه خب عكس العمل نشان داده باشند.»
* اما اين بار، از قول هاشمى رفسنجانى، مدافع بهزاد نبوى، بهزاد نبوى و خسرو تهرانى را متهم مىكند (صفحه 656 به نقل از «پس از بحران» - خاطرات هاشمى رفسنجانى، يادداشت 7 تير 1361):
«شب آقاى صبورى، از گروه پيگيرى پرونده انفجار نخست وزيرى و جنايت مسعود كشميرى آمد و اطلاعات زيادى راجع به كشميرى و همكاران او داد. يك سازمان انقلابى را زير سئوال برده بود كه بايد تحقيق كنيم. مطلب مهمى است.»
و در پاورقى «بعد از بحران» اين توضيح آمدهاست:
«اشاره به نقش سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى و شخص آقاى بهزاد نبوى و خسرو تهرانى كه تا كنون، صحت يا سقم آن به اثبات نرسيدهاست.»
«شنود اشباح» اين نكته را خاطر نشان مىكند كه:
«نكته قابل توجه، تعارض اين جملات پاورقى با پاورقيهاى كتاب عبور از بحران در باره همين موضوع مىباشد.»
انقلاب اسلامى: الف - يادداشت نقل شده، مربوط به 7 شهريور 1361 (ص 235 پس از بحران) و نه 7 تير است. ب - «شنود اشباح» نمىتوانسته است، در ديدن، واقعيت را ببيند كه اساس است. وگرنه، مىديد كه كتاب «عبور از بحران» در بهار 1378، دو سال بعد از «دوم خرداد 1376» و 18 سال بعد از انفجارها انتشار يافته است. در تاريخ انتشار، «پاورقيها» نمىتوانستند بدون اطلاع از يادداشتهاى سال 61، نوشته شده باشند. بنا بر اين، از تاريخ انتشار «عبور از بحران» تا انتشار «پس از بحران» در تابستان 1380، امرى مىبايد روى داده باشد كه مدافع بهزاد نبوى را به متهم كننده او بدل كردهباشد. آن امر، «انتخابات» مجلس و شكست هاشمى رفسنجانى در آن «انتخابات» است. او مقصر شكست خود را خيانتها و جنايتها و فسادهايش ندانست بلكه بروش عقل قدرتمدار، تقصير را به گردن «دوم خرداديها» از جمله مجاهدين انقلاب اسلامى انداخت. اينست كه يادداشت و پاورقى «پس از بحران» تكذيب يادداشت و پاورقيهاى «عبور از بحران» مىشود!
همانطور كه خوانندگان ملاحظه مىكنند، انفجار در ساختمان نخست وزيرى، طولانىترين شرح و تفصيل را به خود اختصاص دادهاست. زيرا اطلاعات نخست وزيرى تحت نظر كسانى بودهاست كه نوبت حذف شدنشان شدهاست. اگر ما زحمت استخراج متنى را به خود دادهايم كه خوانندگان مىخوانند، از اين روست كه الف - دو انفجار، يكى در حزب جمهورى اسلامى و ديگرى در نخست وزيرى، موجب شد كسان و تمايلهائى سياسى از ميان بروند و كسان و تمايلهاى سياسى ديگرى قدرت استبدادى بجويند، و از راه جنايت و خيانت و فساد، بر قدرت بمانند. ب - واقعيتى كه از لحاظ تاريخ سخت مهم است و از آنجا كه تجربهايست كه بكار هر نسل مىآيد، مىبايد دائم مد نظر هر نسل ايرانى و هر ايرانى قرار بگيرد، اينست كه
1 - در سياست، هر بار كه جنايت روش مىشود، جنايتكاران قدرت مىجويند. 2 - ادامه روش ترور و اعدام و خيانت و فساد، خود مىگويد آنها كه قدرت استبدادى جستهاند، همانها بودهاند كه الف - در جنايتها دست داشتهاند و ب - يا آنها از «عوامل نفوذى» در پيشبرد هدف سياسى خود، استفاده كردهاند و يا وقوع ترور توسط يك گروه سياسى را وسيله رسيدن بمقصود كردهاند. در كتاب «شنود اشباح»، به دروغ، گفته شدهاست كلاهى و كشميرى در خارج از كشور ديده شدهاند. اين امر كه شاخههاى واواكى و تبليغاتى و چند وظيفهايهائى نظير فلاحيان و حسينيان اصرار مىكنند كلاهى و كشميرى در خارج ديده شدهاند، مىتواند كوششى نيز باشد براى پاسخ ندادن به اين پرسش مهم: اين دو چگونه سر به نيست شدند؟ آنها هيچگاه در خارج ديده نشدهاند. بنا بر اين، يا براستى نفوذى گروه رجوى بودهاند و سازمان زندگى مخفى آنها را ترتيب دادهاست و يا دو عنصر پوششى بودهاند و هر دو طرف علاقه دارند هيچگاه سر و كله شان پيدا نشود. اين امر كه رژيم ملاتاريا پرونده دو انفجار را بلاتعقيب گذاشت، جاى ترديد نمىگذارد كه حاكمان امروز دستى و سودى در اين انفجارها داشتهاند.
3 - عقل قدرتمدار هر كس و هر گروه را خطر بالقوه و بالفعل خود مىشمارد. از اين روست كه در رژيمهاى استبدادى، افراد و گروهها براى يكديگر پرونده مىسازند. تغيير موضع از مدافع به مهاجم و متهم كننده سكه رايج است.
4 - همانطور كه دو شرح و بسط در باره دو انفجار، در كتاب «شنود اشباح» آشكار مىكنند، هر دو انفجار در درون دولت ملاتاريا انجام گرفتهاند. اما اگر زمينه فكرى و روشها يكسان نبودند، الف - عناصر نفوذى چگونه مىتوانستند به درون رژيم در آيند و روابطى چنان نزديك با حاكمان پيدا كنند؟ ب - حتى اگر زمينه مساعدى نزد گرايشهائى كه از حذف آنها كه ترور مىشدهاند، سود مىبردهاند، چگونه انفجارها روى مىدادند و بلاتعقيب مىماندند؟
5 - اما امر مهمترى كه در سانسور آن گرايشهاى مختلف موجود در رژيم، همكارند، اينست:
الف - در «شنود اشباح» نيز كلمهاى از «تحقيقات» انجام شده در باره دو انفجار، نمىتوان يافت. پروندهها در دادگسترى و در «دادگاه انقلاب» و در نخست وزيرى، خاك مىخورند و رژيم اطلاعى به مردم ندادهاست. در واقع، ترورها دو دسته هستند: يكدسته آنها كه سانسور مىشوند (اين دو انفجار و ترور ربانى شيرازى و...) و يكدسته ترورها كه، با آب و تاب تمام، گزارش مىشوند. بنا بر اين، قدر مسلم اينست كه در رژيم كسانى و گرايشهائى وجود دارند كه از يكدسته از ترورها سود مىبرند. متهم كردن مجاهدين انقلاب اسلامى توسط «شنود اشباح» نيز بر اساس اين امر مسلم بعمل آمدهاست.
ب - تا وقتى دولتى با بكار بردن زور در اشكال گوناگون، از جمله ترور، با جامعه خود بطور عام و با سازمانها و كسان سياسى بطور خاص، مدار بسته ايجاد نكند، مخالفانش سودى در دست زدن به ترور پيدا نمىكنند. در «شنود اشباح»، قسمت اصلى كه توسل ملاتاريا به زور در اشكال گوناگون براى استقرار استبداد «سلسله روحانيت» است، سانسور مىشود. با وجود اين، متهم كردن يكديگر به ترور، تصديق اين واقعيت است كه ترور روشى از روشهاى اصلى رژيم حاكم است. راستى اينست كه هنوز كودتاى خرداد 60 نشده، ملاتاريا ترور را روش كرده بود. با كودتا، سركوب خونين و اعدامهاى دستجمعى را نيز افزود. در نتيجه،
ج - ممكن نيست دولتى ترور را روش كند و درون خود را از اين روش، مصون نگاه دارد. اين روش درونى آن مىشود و بديهى است، استفاده از عناصر سازمانهاى بيرون از رژيم، روشى است كه در طول تاريخ بكار گرفته شدهاست و هنوز نيز مىشود.
انقلاب اسلامى:
و اما خواننده نبايد بپندارد كه ترورهاى سال 60، گذشتهاند. چرا كه حاكمان امروز فرآورده خيانت (اكتبر سورپرايز و جنگ 8 ساله و ايران گيت و...) و جنايت (ترورها و اعدامها و كشتارها و...) و فساد هستند. دو فصل زير، اهميت روشن كردن بازهم بيشتر سه عامل خيانت و جنايت و فساد را، بر خوانندگان روشن مىكنند: حكومت «اصلاح طلب» بودجهاى را به مجلس برده و مجلس «اصلاح طلب» بودجهاى را تصويب كردهاست كه دستياران اليگارشى مافياها، براى ايجاد بيشترين فرصتهاى «رانت خوارى» تهيه كردهاند. اين بودجه، ملت را به دولت و دولت را به اقتصاد مسلط وابسته مىكند و آينده يا زمان زندگى نسل جوان امروز را سياهتر از امروز مىكند. بنا بر اين، به دنبال مطالعه بودجه، به كالبد شكافى جبهه خامنهاى - هاشمى رفسنجانى مىپردازيم:
شخصى كه تصميم به گروگانگيرى گرفت،
به روايت «شنود اشباح»:
انقلاب اسلامى: در قسمت اول، تصميم گيرنده را شناسائى مىكنيد. در قسمت دوم، از چند و چون توافقى كه موجب «آزاد» شدن گروگانها شد، آگاه مىشويد و در قسمت سوم، پاسخ اين پرسش را مىيابيد: چرا مذاكره كنندگان، در سختترين روزهاى جنگ، با آنكه طرف امريكائى حاضر بود اسلحه و قطعات يدكى را تحويل بدهد، آن را نخواستند و نگرفتند؟:
نقشهاى موسوى خوئينيها، احمد خمينى، دانشجويان خط امام، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى و... در طراحى گروگانگيرى:
عنوان فصل چهارم كتاب «شنود اشباح»، «پاتريس لومومبا» و مصور به صورتى از سيد محمد خوئينيها است. و
* در صص 184 و 185، قسمتى از خاطرات خوئينيها را آوردهاست:
«... سه نفر از برادران دانشجو، آقايان ميردامادى و بىطرف و اصغر زاده، طبق قرار قبلى، به محل كار بنده در جام جم آمدند. ابتدا، پس از گفتگوى كوتاهى از اوضاع جارى كشور و از عملكرد دولت موقت و بازتاب منفى آن در جامعه، خصوصاً در ميان نيروهاى انقلابى، مبنى بر اينكه سمت و جهت دولت بسوى امريكاست، برادران طرح خود را در ميان گذاشتند و در بيان لزوم طرح، اضافه كردند كه طبق اطلاعات بدست آمده، يكى از عناصر مهم سيا («نويسنده» كه به خود عنوان محقق دادهاست، مىگويد نتوانستهاست به هويت اين امريكائى پى ببرد)، در پوشش يك ديپلمات امريكائى وارد ايران شده و گويا به دنبال اهداف خاصى در مقابله با انقلاب وارد شدهاست.
البته نظر بنده را جويا شدند كه من هم موافق بودم و تأييد كردم و سپس پرسيدند كه به نظر شما، حضرت امام با چنين اقدامى موافق خواهند بود يا نه؟ بنده در ضمن تحليل كوتاهى چنين نتيجه گرفتم كه ايشان قطعاً موافق خواهند بود.»
شنود اشباح خاطرات را پى مىگيرد تا معلوم كند دانشجويان از او خواستهاند طرح را به اطلاع خمينى برساند و او گفته است، اين كار نادرست است شما «لانه جاسوسى» را تصرف كنيد «حضرت امام »با آن موافقت خواهند كرد:
«قرار بر اين شد كه پس از تصرف «لانه»، بلافاصله، به اطلاع ايشان برسانيم و چنانچه مخالفت كردند، سريعاً محل را ترك كنيم. و نيز ساعت شروع كار در همان جلسه مشخص شد و قرار بر اين شد كه بنده در ساعتى در لانه حاضر شوم كه تا حدودى روشن شدهباشد كه كار طبق برنامه پيش مىرود كه همين كار هم انجام شد».
خاطرات به اينجا مىرسد كه «لانه جاسوسى» تصرف مىشود و خوئينيها با احمد خمينى تماس مىگيرد و از طريق او، از خمينى كسب تكليف مىكند و «به هر حال، پس از چند دقيقه، حاج احمد آقا، از قم، تلفنى اطلاع دادند كه حضرت امام فرمودند: «خوب جائى را گرفتهايد محكم نگهداريد».
انقلاب اسلامى:بدين قرار، تا اينجا، الف - طرح گروگانگيرى را «دانشجويان خط امام» ريختهاند. ب - ولايت مطلقه با موسوى خوئينىها بودهاست كه دستور اجراى آن را دادهاست و ج - احمد خمينى نقش پيغام ببر و جواب بيار را بازى كردهاست و د - بعد از وقوع، خمينى آن را تصويب كردهاست. اين رويداد يك استثناء نيست. وقتى بنا بر ولايت مطلقه مىشود (= اختيار و اراده يك تن فوق اختيار و اراده جامعه)، «ولى امر» نقش آلت فعل را پيدا مىكند. زيرا الف - در چنين رابطهاى ميان «رهبر» و جامعه، مدار رابطه، قدرت (= زور) مىشود و ابتكار عمل بدست كسانى مىافتاد كه قدرت از طريق آنها اعمال مىشود. بديهى است بعد از وقوع، «رهبر» نمىتواند مخالفت كند. زيرا اصل قدرتمدارى و بنا براين موقعيت او بعنوان «رهبر» زير سئوال مىرود. و ب - بسيارى زورگوئيها هستند كه «رهبر» نمىخواهد بنام او و بدستور او انجام بگيرند و كارهايى وجود دارند كه مىخواهد انجام بگيرند و پس از ملاحظه نتيجه، از آن خود كند يا نكند. در نتيجه، اختيار و ابتكار عمل بدست كارگزاران مىافتد. پرسش اصلى كه «محقق» لازم نديدهاست به آن بپردازد، اينست: گروگانگيرى كداميك از اين دو نوع كار بودهاست؟ خمينى موافقت قبلى كرده بوده اما نمىخواسته است اشغال سفارت امريكا مسبوق به دستور او باشد ؟و يا نمىدانسته و يكسره آلت فعل موسوى خوئينيها و «دانشجويان خط امام» شدهاست؟:
* عمل كردن و بعد از عمل به اطلاع «رهبر» رساندن، پيروى از ولايت فقيه نيست، آلت كردن «ولى امر» است. اما اين تنها مورد نيست: «شنود اشباح» (ص 189) از وجود شورائى كه «دانشجويان خط امام» مىبايد تحت نظرش كار مىكرد آگاه است. اما لازم نمىبيند پرسشهاى اصلى را طرح و پاسخهاى آنها را بيابد. در حقيقت، بنا بر خاطرات موسوى خوئينيها، او و «دانشجويان خط امام»، حتى بدون دادن اطلاع به شوراى 5 نفرى، طرحى را تهيه و اجرا كردهاند. به سخن ديگر، امر پيشين «ولى امر» را نيز زير پا گذاشتهاند. چرا كه خمينى يك شوراى 5 نفرى معين كرده بود مركب از بنىصدر و حبيبى و خامنهاى و محمد مجتهد شبسترى و محمد موسوى خوئينيها. «دانشجويان خط امام» مىبايد تحت نظر اين شورى عمل مىكردند. اما طرح دانشجويان در آن شورى مطرح و تصويب نشد، سهل است احدى از آنها، غير از موسوى خوئينيها از آن طرح اطلاع پيدا نكرد. تك روى خوئينها همان بيمارى مهلكى است كه ايران را بارها در مهلكههاى بزرگ انداخته است. اين به جاى خود، چند پرسش بس مهم پيش مىآيند:
1 - چرا دانشجويان تنها به موسوى خوئينيها رجوع كردند؟ اگر فرض كنيم مىبايد نخست عمل كرد و بعد به خمينى اطلاع داد، چرا شورى از آن بى اطلاع نگاه داشته شد؟ سپاه پاسداران تحت نظر شوراى انقلاب بود. بيرون از سپاه چه كسى به آنها دستور داد در اشغال سفارت امريكا شركت كنند؟
2 - چه كسى به آنها اطلاع داده بود يك عضو سيا، در پوشش ديپلمات به ايران آمده است و قصد دارد بر ضد انقلاب دست به فعاليتهائى بزند؟ آيا اطلاع دهنده همان كس يا كسان نبودهاند كه از «دانشجويان خط» امام خواستهاند طرح خود را تنها با موسوى خوئينيها در ميان بگذارند؟
از آنجا كه بنا بر اظهار موسوى خوئينيها و افرادى از «دانشجويان خط امام» طرح اشغال سفارت، پيش از اجرا، از ميان آنها و موسوى خوئينها، بيرون نرفتهاست، بدون فرض اطلاع قبلى خمينى و نقش فعال احمد خمينى، نه اين پرسشها پاسخ پيدا مىكنند و نه تناقضهاى موجود در خاطرات خوئينيها و اظهارات برخى از «دانشجويان خط امام» آن روز، رفع مىشوند.
«شنود اشباح» در صفحات 185 تا 187، آن عده از «دانشجويان خط امام» را معرفى مىكند كه امروز مصدر امور هستند:
* از قول منبع «ف» تركيب و برخى اسامى را بدست مىدهد: «التقاطىها در آنها بودند». «پيمان»ىها و... ولى خب، دانشجويان مسلمان دست حزب اللهىها بود. ابراهيم اصغر زاده... اونوقت اصغر زاده خيلى قوى و خوب و انقلابى حمايت از ولى فقيه در مقابل ليبرالها را مطرح كرد...
از دانشگاه تهران، شمس وهابى و مير دامادى (رئيس كنونى امنيت ملى مجلس)، از دانشگاه شهيد بهشتى، رحيم باطنى، از پلى تكنيك، جواد شيخ الاسلام و شهيد على رضا هادى پور... شهيد محسن وزوايى (مىگويد در جريان هويزه كشته شدهاست)، از عناصر كليدى ولى هيچكاره يكى خودم بودم (منبع ف)، على رضا نادرى، حبيب الله بى طرف (وزير» در حكومت خاتمى)، فضل الله عابدينى (كه مسئول ستاد لشگر 27 حضرت رسول شد)، حسين سيف، خاكبازان، معصومه ابتكار (معاون خاتمى)، محمود مير سلطائى، محمد بولوردى، مجيد صفائى، صادق تركاشوند، محسن روشندل، محسن قمصرى، عباس زرى باف و خيلىها كه حضور ذهن ندارم.
على زحمتكش (وير عامل آب در وزارت نيرو) از رفقاى نزديك بىطرف. خوب بعضيها دو تائى، سه تائى، يك تيم محسوب مىشدند... عباس زريباف با محسن قمصرى اصفهان يك تيم بودند كه البته زريباف رفت با منافقين. شايد هم از اول نفوذى بود. البته ارتباطاتى هم با محمد عطريانفر داشت.»
* از قول مهدى منتظرى مىنويسد: عباس زرى باف از «عناصر منافقين بود كه در اطلاعات سپاه نفوذ كرده بود».
بدين قرار، تا اينجا، 1 - آنها كه طرح اشغال سفارت امريكا را «تهيه» كردهاند، افراد معدودى بودهاند و تمامى «دانشجويان خط امام» نيز از آن اطلاع نداشتهاند. و 2 - در ميان آنها، هم از افراد دكتر پيمان (امتىها) و هم از افراد سازمان مجاهدين خلق بودهاند:
* «شنود اشباح» از قول رضا زوارهاى مىنويسد: «بله، بهرحال، يك طيفى از شاگردان پيمان هم در گرفتن سفارت بودند. حتى به جائى رسيد بود كه پيمان و رجوى آمدند كه بازديد كنند... حزب جمهورى و دولت موقت از قضيه گرفتن لانه جاسوسى، اصلاً مطلع نبودند. روزى كه حمله شد، شهيد بهشتى از من خواست كه بروم و ببينم اصلاً اينها كى هستند؟...»
بدين قرار، 1 - رجوى و پيمان از طرح اشغال سفارت اطلاع قبلى داشتهاند و حكومت موقت و شوراى انقلاب و كميتهاى كه دانشجويان مىبايد تحت نظرش عمل مىكردند، كمترين اطلاع را نداشتهاند! و 2 - از عباس عبدى نام نمىبرند كه امروز، بعنوان «عامل امريكا» به 8 سال زندان محكومش كردهاند.
* در صفحه 188، قسمتى ديگر از خاطرات خوئينيها را نقل مىكند: «بنده با چند نفر از برادران، از جمله، آقايان ميردامادى و اصغر زاده و گويا سيف اللهى» خدمت حضرت امام در قم رسيديم... امام دستور فرمودند كه دانشجويان موضعگيرى كنند... بيانيه تهيه شد و به صدا و سيما هم ارسال گرديد. ليكن قطب زاده... مانع از پخش آن بيانيه شد... و تا آنجا كه به ياد دارم، اصل آن بيانيه هم گم شد و بعداً هم آن را پيدا نكرديم»!!! (علامتهاى تعجب از «محقق» است).
* در صص 188 و 189، قول مهندس بازرگان را از همشهرى (آذر 1380) و قول عباس عبدى را از كيهان سال نقل مىكند:
- بنا بر اين قول مهندس بازرگان، «علت ورود موسوى خوئينيها به جنبش دانشجويان پيرو خط امام، هنوز در هالهاى از ابهام قراردارد. دانشجويان پيرو خط امام در خاطرات خود كم و بيش گفتهاند كه آنان خواستار حضور خوئينيها در سفارتخانه، بعد از تسخير شدهاند. اما هيچكس از علت اصلى اين انتخاب سخن نگفتهاست.»
- بنا بر قول عباس عبدى، علت گزينش خوئينيها، «سابقه آشنائى نزديك دانشجويان با خط فكرى آقاى خوئينيها، در خلال جلسات مشترك شوراى نمايندگى امام و شوراى همآهنگى دفتر تحكيم وحدت» بودهاست. هم او مىنويسد كه برغم مخالفت، قرار بودهاست موسوى خوئينيها، پيش از عمل، خمينى را از طرح آگاه كند. اما دانشجويان «تنها پس از وقوع حادثه بود كه در يافتند آقاى خوئينىها پيام را به امام نرساندهاست. اما در اين هنگام امام از دانشجويان حمايت كرد و به نشانه اعلام حمايت، مرحوم حاج سيد احمد خمينى، فرزند رهبر انقلاب و دوست صميمى موسوى خوئينىها به سفارت رفت».
بدين قرار، خوئينيها دوست صميمى احمد خمينى بودهاست. آيا شرط دوستى را بجا نياورده و احمد خمينى را از طرح و اجراى آن آگاه نكردهاست و با وجود اين، شب پيش از گروگانگيرى، به افرادى از سپاه پاسداران آماده باش داده مىشود تا در گروگانگيرى شركت كنند؟
* در صفحه 190، روشن مىكند كه اعضاى شوراى دانشجوئى كه طرح اشغال سفارت را تصويب كردهاست، 8 نفر بودهاند و عباس عبدى يكى از آنها بودهاست.
و در ص 191، از قول على فلاحيان، عبدى را «چپ تند روئى» توصيف مىكند كه تحت تأثير «حلقه كيان» قرار گرفته است. و در ص 192، قول عبدى را مىآورد كه بنا بر آن، با سعيد حجاريان بچه محل بوده، از لحاظ فكرى، هم مشرب بودهاست. حجاريان و ميردامادى صميمىترين دوستان او بودهاند.
* از صفحه 198 ببعد به معرفى موسوى خوئينىها مىپردازد. از قول اين و آن، او را به كمونيسم و حزب توده و فرقه دموكرات آذربائيجان (پدر او) مىچسباند. در صفحات 213 و 214، از قول روزنامه ايتاليائى كوريره دلاسرا (14 ژوئيه 1999)، موسوى خوئينيها را «روحانى سرخ» كه تحصيلات خود را در دانشگاه پاتريس لومومباى مسكو به انجام رساندهاست، معرفى مىكند.
در صص 214 و 215، به نقل از اكونوميست لندن (30 ژانويه 1986)، مىنويسد: «يكى از كمونيستهاى ايرانى كه اخيراً به غرب فرار كردهاست، يكى ديگر از رابطههاى شوروى در ايران، آية الله خوئينىها مىباشد. اين مأمور متوجه به خمينى بودهاست. بنا بر گزارش سيا، خوئينىها پس از آنكه در دانشگاه پاتريس لومومباى مسكو تحصيل نمود، بعنوان عنصر نفوذى استخدام گشت. بنظر مىرسد خوئينىها رابط بين دوستان آلمان شرقى خود در لايپزيك و آية الله خمينى بودهاست.» او در 1983، با گذرنامه سورى به انگلستان مىرود اما شناسائى مىشود و در بانكهاى خارجى در جرسى و جزاير كانال مانش، حسابهاى مخفى دارد.
* در صص 281 و 282، عنصر ديگرى از عناصر تركيب كننده «دانشجويان خط امام» را معرفى مىكند: از كتاب جنگجويان اسلام، نوشته كنت كاتزمن، نقل مىكند: «بهزاد نبوى، بنيانگذار سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى، در بحران گروگانگيرى، يك مهره كليدى بود. بيوگرافى نبوى نشان مىدهد كه بسيارى از دانشجويان سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى دنباله روى نبوى بودند. اين مسئله، انتصاب او، در اواخر سال 1980، بسمت سرپرست هيأت مذاكره كننده ايران در بحران گروگانگيرى را توجيه مىكند... اگر چه اشغال سفارت، دستور كار سياسى و تندروانه نبوى را به پيش برد، اما به دليل اينكه يك مقام رسمى دولتى بوده و... براى امريكا بعنوان طرف ايرانى مذاكرات معتبر بود» (!) (علامت تعجب از «محقق» است).
بدين قرار، تا اينجا، سه سازمان و رهبريهاى آنها از طرح گروگانگيرى و اجراى آن اطلاع داشتهاند: سازمان مجاهدين خلق به رهبرى مسعود رجوى و سازمان امت به رهبرى دكتر پيمان و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى ايران، بهزاد نبوى.
با توجه به اين امر كه الف - مجاهدين انقلاب اسلامى در سپاه و اطلاعات سپاه بودند و با توجه به اين امر كه ب - «شنود اشباح» بهزاد نبوى را به «سيا» مىچسباند، لاجرم مىبايد اين سئوال طرح كند: آيا طرح «تسخير لانه جاسوسى»، طرحى بود كه دانشجويان خود آن را پيشنهاد كردند و يا از بيرون به آنها القاء شد؟ در صورتى كه از بيرون به آنها القاء شدهاست، القاء كننده يا كنندگان چه كسانى هستند؟ اين پرسشها در «شنود اشباح» پاسخ نمىيابند. با وجود اين، واقعيتى عيان مىشود و آن، هويتهاى شركت كنندگان در ايجاد ماجراى اكتبر سورپرايز هستند:
در صفحه 189، قول عباس عبدى را در توجيه رفتار موسوى خوئينيها مىآورد: «شايد موسوى خوئينيها خواستار آن بود كه هزينه اقدام دانشجويان، دامان رهبر انقلاب را نگيرد. چه در صورت تأييد قبلى ايشان، امكان داشت كه اين حادثه يك اقدام دولتى تلقى شود. از اين رو، بشدت با اطلاع دادن برنامه به امام مخالفت كرد.»
اما عقل قدرتمدار غافل است كه با تخريب و با تخريب خود شروع مىكند. وگرنه، عباس عبدى بايد مىدانست كه اين عذر تراشى، ولايت فقيه را از اساس ويران مىكند. چرا كه نه تنها الف - موسوى خوئينيهارا ، شخصى كه هيچ مسئوليتى در ارگانهاى تصميم گيرنده نداشت و هنوز بر سر هويت او بحث است، جانشين «رهبر» و ارگانهاى تصميم گيرنده كشور (حكومت موقت و شوراى انقلاب) و نيز شورائى مىكند كه دانشجويان مىبايد تحت نظر آنها عمل مىكردهاند، بلكه ب - حق اطلاع و تصميم «رهبر» و ديگر ارگانهاى تصميم گيرنده را نقض مىكند و ج - حتى اين او است كه مصلحت (البته بيرون از حق) «رهبر» را نيز تشخيص مىدهد. و د - او جانشين ملتى در تشخيص صحيح يا ناصحيح بودن اقدامى مىشود كه سرنوشت ايران را به گروگان يك ابر قدرت در مىآورد. و ه - عوارض اين تصميم (محاصره اقتصادى تا جنگ 8 ساله و از آن تا استقرار استبداد ملاتاريا و حكومت فقر و فساد و قهر بر ايران و امروز و افتادن همان دانشجويان زير ضربات ملاتاريا)بوده است. اين است سيماى واقعى ولايت مطلقه فقيه.
بهر رو، «محقق» پرسشهاى اساسى را موضوع تحقيق قرار نمىدهد و در نتيجه، معلوم نيست تصميم به گروگانگيرى را چه كسى گرفته است. با وجود اين، از آنچه از قول اين و آن گرد آوردهاست، سه فرض بيشتر وجود ندارد،
1 - طرح گروگانگيرى به دانشجويان القاء شدهاست و آنها باتفاق موسوى خوئينىها تصميم به اجراى آن گرفتهاند. اين فرض، به ترتيبى كه توضيح دادهشد، واجد تناقضهاى حل ناشدنى بسيار است؛
2 - علاوه بر آنها، احمد خمينى نيز از طرح آگاه شده و با اجراى طرح پيش از اطلاع خمينى، موافقت كردهاست و هم او، باتفاق مجاهدين انقلاب اسلامى، ترتيب شركت افراد سپاه را در اشغال سفارت امريكا و گروگانگيرى دادهاست. هرچند نمونههاى بسيار از اين نوع خودسريها وجود دارد، اما بلحاظ آنكه چنين اقدامى، آنهم با وجود بى اطلاعى ارگانهاى تصميم گيرنده، مىتوانستهاست احمد خمينى را از اقدام بدون اطلاع پدر، باز داشته باشد. اين فرض تناقضهاى حال ناشدنى نيز ببار مىآورد: بى جواب ماندن پرسشهاى اساسى بعلاوه الف - سپردن ابتكار عمل به تركيب «دانشجويان خط امام» كه بدون ترديد خمينى با عناصرى نيز طرفداران پيمان و مجاهد خلقىها و فدائى خلقىها و... ب - بى اطلاع نگاهداشتن ارگانهاى تصميم گيرنده، ج - شركت دادن سپاه كه تحت اداره مستقيم شوراى انقلاب بودهاست، بدون اطلاع نماينده اين شورا در سپاه كه ديگر محلى براى وانمود كردن اجراى طرح در شكل يك «اقدام دانشجوئى» باقى نمىگذاشت و آن را يك اقدام دولتى بدون اطلاع دولت (لاجرم با اطلاع خمينى) مىگرداند. در نتيجه، د - اقدامى چنان خطير با پى آمدهائى كه عوارض آن امروز نيز دامنگير ايرانيان است، بنام «رهبر» و بدون اطلاع «رهبر»، در دستگاه ولايت فقيه غير ممكن نيست اما بعيد است. و
3 - طرح به اطلاع خمينى رسيدهاست و او با اجراى آن موافقت كردهاست اما خواسته است به ترتيبى اجرا شود كه ابتكار «دانشجويان خط امام» تلقى شود.
فرض اينست كه خمينى نخواسته است طرح يك اقدام دولتى تلقى شود و دولتى مسئول آن بگردد. اما حضور افراد سپاه پاسداران و صفت «خط امام» و گروگانگيرى را «انقلاب دوم و انقلابى بزرگتر از انقلاب اول» خواندن و تصدى مستقيم گروگانگيرى، محلى براى اعتبار اين فرض نمىگذارند.
انقلاب اسلامى: نتيجه هر سه فرض يكى است: طرحى كه معلوم نيست طراح آن كيست، بدون اطلاع ارگانهاى تصميم گيرنده و بدون اطلاع مردم ايران به اجرا در مىآيد. وضعيت امروز ايران و هارى كه از آن زمان ببعد قدرت سلطه گر امريكا پيدا كرد و وضعيت امروز منطقه، نتيجه مستقيم اجراى اين طرح است. آگاهى قبلى داشتن و يا نداشتن «رهبر» تغييرى در اين واقعيت نمىدهد كه «رهبر» آلت فعل بودهاست. تا بدانحد كه جرأت آن را نيافته است بخواهد بدون اطلاع ارگانهاى تصميمگيرى كه خود نصب كرده بود، طرح اجرا نشود يا دست كم طرح و پى آمدهاى آن مورد مطالعه جدى قرار بگيرد: ولايت فقيه بمعناى تقدم اختيار و اراده يك فرد بر يك ملت، رشتهاى از اين نوع رويدادها ببار آوردهاست و مىآورد: جنگ 8 ساله، بكار افتادن ماشين اعدام، شكل گرفتن اليگارشى مافياهاى عضو اختاپوس جهانى جنايت و خيانت و فساد.
«محقق» در صفحات 197 و 198 «شنود اشباح»، سئوالهاى اساسى را از قول رضا زوارهاى و «منبع ل»، طرح مىكند:
* «چرا اسناد سيا در مورد برخى كشورهاى ديگر منطقه چاپ شد ولى شبكه جاسوسى غرب در ايران، به استثناى برخى عوامل واضح و روشن، انتشار پيدا نكردند؟ من يادم هست مجموعهاى از دانشجوها كه روى كشف اسناد كار مىكردند، به من مراجعه كردند و گفتند:
در مرحلهاى كه به اين بخشهاى حساس رسيده بودند، كار از دستشان گرفته شده بود.
من حتى يكبار به رى شهرى هم در جلسهاى در دانشگاه امام صادق فعلى گفتم و اونها را براى پيگرى معرفى كردم اما عملاً قدمى برداشته نشد.»
* از قول «منبع ل» مىپرسد: «كتابهاى «اسناد لانه جاسوسى»، اگر به امريكا يا انگليس يا حتى اسرائيل، ولو پستى ارسال بشود، جرم دارد، مصادره مىشود. حالت امنيتى قضائى دارد. خب، به نظرت چطور نويسندههاى اينها كه آن رشتهها را چسباندند، سندها را منتشر كردند، مثل محسن ميردامادى، مثل ابراهيم اصغر زاده و ديگران، چطور انگلستان اينها را راه مىدهد، هيچ،
بورس تحصيلى هم مىدهد!
* در صفحات 437 و 438، از «يادداشتهاى تحقيق كتابخانهاى محقق» نقل مىكند كه در جلد سى و هشتم از مجموعه منتشر شده اسناد لانه جاسوسى امريكا، با عنوان «پاريس پناهگاه جاسوسان امريكا»، توسط دانشجويان پيرو خط امام، اصل و ترجمه 106 سند امنيتى، از پرونده مكاتبات ويژه پيرامون فعاليتهاى جاسوسى و براندازانه جاسوسان امريكائى، انتشار پيدا كرده است. «حتى در ميان حداقل اين 106 سند كه بدست دانشجويان افتاد (وپس از عبور از صافى مجموعه آقاى خوئينيها منتشر شدهاست) مىتوان رد پاى عناصر وطن فروش و مزدور اجنبى را با دقت و از سر عبرت آموزى نگريست». و در صفحه 438 و 439 اسامى كسانى كه بنا بر اين اسناد در خدمت سياست امريكا بودهاند (دكتر شاهپور بختيار و دكتر برومند و ارتشبد اويسى و ارتشبد طوفانيان و...) ذكر مىكند. اما
«محقق» كلمهاى از دو واقعيت در اين 1000 صفحه، نمىآورد: 1 - اسناد را نخست از سفارت به سپاه پاسداران مىبرند. بنا بر اين، يكدور، در اختيار اطلاعات سپاه قرار مىگيرد كه تحت امر مستقيم شخص خمينى بودند. پس از آنكه يك دور از صافى عبور داده مىشوند، بدستور خمينى، به سفارت امريكا بازگردانده مىشوند. و 2 - با وجود اين، آندسته از دانشجويان كه به سازمان مجاهدين خلق وابسته بودند، اسناد مربوط به بهشتى را از طريق شيخ على تهرانى، براى خمينى مىفرستند و او «اسناد را مىگيرد و زير دشگ مىگذارد». با وجود اين، يكچند از آن اسناد، توسط آن سازمان، منتشر شدند.
محتواهاى سندهاى سفارت امريكا در باره خمينى و امثال بهشتى و هاشمى رفسنجانى و خامنهاى و... چه بودهاند كه يكى از آنها نيز، تا اين زمان، از سوى تنظيم و انتشار دهندگان «اسناد لانه جاسوسى» منتشر نشدهاند؟
قرارداد الجزيره و آن بخش از ثروت ايران كه به جيب امريكا ريخته شد؟ آيا بهزاد نبوى مجرى دستور بود يا خيانت بكشور را از راه خود رأئى انجام داد؟:
انقلاب اسلامى: در «تحقيق محقق»، كلمهاى از گسيل صادق طباطبائى به آلمان، توسط خمينى و ديدار او، با وارن كريستوفر، معاون وقت وزارتخارجه امريكا و تنظيم 4 اصل كذائى توسط امريكا و بازگو شدنشان توسط خمينى و بر عهده مجلس قرار گرفتن حل مسئله گروگانها و البته اظهارات هاشمى رفسنجانى و بهشتى و رجائى در باره اسلحه و قطعات يدكى ايران كه امريكا توقيف كرده بود و قرار داد الجزيره، نيست. از اينجا، شروع مىكند كه:
در صفحههاى 282 و 283، «شنود اشباح» سخنان باهنر را، در پاسخ به پرسش يك «نماينده» كه پرسيده بود: آيا دولت امريكا التزامى هم در مورد اجراى تعهدات خود، نزد كشور الجزاير گذاشته است يا خير؟ نقل كردهاست (جلسه 13 بهمن 1359). باهنر پاسخ مىدهد امريكا تضمينى نسپردهاست «دولت امريكا بيانيه الجزاير را كه اجراى تعهدات در مقابل ايران است، امضاء كردهاست... حال اگر اين تبادل قراردادها عملى نشود، ما هيچ رابطه اقتصادى، بازرگانى، سياسى در سطح دنيا را نمىتوانيم روى آنها حساب كنيم.»
بنا بر اين، مىپذيرد كه «بيانيه» قرار داد بودهاست. اما الف - برابر قانون اساسى، قرارداد را رئيس جمهورى يا نماينده او مىبايد امضاء مىكرد. بدان عنوان بيانيه دادن و بدون حتى اطلاع به رئيس جمهورى امضاء كردن جرم مشهود بودهاست. ب - اگر امضاى امريكا كافى بود، چرا امضاى ايران كافى نبود و مىبايد پول به حساب مخصوصى واريز مىكرد تا، از آن، مطالبات اتباع امريكا پرداخت شود؟
* با هنر ادامه مىدهد: «حدود 5 ميليارد دلار از دارائيهاى امريكا نزد ما بود. عدهاى اظهار مىدارند كه ما مىبايستى اين مبلغ را، براى تضمين در برابر تعهدات امريكا نزد دولت مىگذاشتيم. در صورتى كه امريكا حدود 20 درصد سود مىخواست و ما هم قادر به پرداخت چنين سودى نبوديم و كلاً حدود 8 ميليارد تا آخرين لحظات قبل از نقل و انتقالات حاصل شد كه حدود 2 ميليارد و 200 ميليون دلار پولى كه دارائيهاى ما نزد امريكا بود، بخاطر اينكه دادگاههاى امريكا هنوز تصميمى روى آنها نگرفته بودند، بهار آينده اين پولها آزاد مىشود. و بقيه پول هم كه از نظر دولت حدس زده مىشد، حدود 4 ميليارد مىباشد، كه امريكا ادعا مىكرد يك ميليارد دلار بيشتر نيست و رسيدگى به اين مسئله هم بعهده دولت الجزاير گذاشته شد كه رسيدگى كند. حالا هم همان 14 ميليارد دلار است كه حدود 5 ميليارد دلار بدهى بوده كه برگردانده شده و حدود 3 ميليارد دلار هم گرفته شده و بقيه هم در حال بررسى است.»
الف - دروغ مىگويد امريكا 20 درصد بهره مىخواست. بهره آن پولها كه رژيم شاه گرفته بود، معلوم بود و بانكهاى امريكائى نمىتوانستند برآن بيفزايند. نوبرى، رئيس كل بانك مركزى، در نامه به مجلس و اعلام جرم خود، زيان حاصل از پرداخت نقد اين قرضه را، تنها از محل تفاوت نرخ بهره، حدود 500 ميليون دلار برآورد كرده بود. علاوه بر اينكه ايران حق داشت در باره وامها و گيرندگان آن، به دادگاه مراجعه كند. ب - باهنر ناگزير شدهاست بپذيرد از 14 ميليارد دلار، تنها 3 ميليارد دلار به ايران پرداخت شدهاست. 5 ميليارد دلار هم وامهائى بودهاند كه بدون بررسى، قبول و يكجا باز پرداخت شده. 6 ميليارد دلار نيز در دست امريكا باقى ماندهاست. و
در صفحات 287 و 288، به نقل از جمهورى اسلامى (19 بهمن 1359)، قول بهزاد نبوى را آوردهاست:
«... اما آنچه كه دولت انجام داده، هيچكدام از اين موارد نيست. دولت ايران هيچ قرارداد و تعهدنامهاى با كسى نبسته كه نيازمند به رعايت اصل 125 باشد.
مصوبهاى مجلس در اختيار دولت قرار داده كه دولت مجرى اين مصوبه بوده است. در اين مصوبه، نه امتيازى به كشورى دادهايم و نه امتيازى گرفتهايم. بنا بر اين، در زمره عقدنامهها و تعهد نامهها قرار نمىگيرد.»
* اما در صفحه 288، قول بهزاد نبوى (به نقل از جمهورى اسلامى 6 اسفند 1359) را مىآورد حاكى از اينكه «... حتى رئيس بانك مركزى صريحاً، به خود من، مىگويد كه
من ماجراى آزادى گروگانها را خيانت مىدانم. (تأكيد از «شنود اشباح» است)
خب، طبعاً كسى كه يك چنين حرفى مىزند، ديگر نمىتواند در حل مسئله پيگيرى بيانيه الجزاير نقش فعالى بازى كند» و
* در صفحه 290، باز قول بهزاد نبوى را به نقل از جمهورى اسلامى (31 فروردين 1360) مىآورد:
«... امريكا بهيچ وجه نمىتواند بيانيه دولت الجزاير را كه به تأييد دو دولت رسيده و ده فرمانى كه رئيس جمهورى امريكا دادهاست را نقض كند و از نظر بين المللى، يك جريان غير قابل قبولى است».
اما اگر دو دولت «بيانيه» را امضاء كنند كه يكى از آنها بهيچوجه نتواند آن را نقض كند، پس آن «بيانيه»، قراردادى ميان دو كشور است. بخصوص موضوع آن، تسويه حساب مالى ميان دو كشور است. و
در صفحه 291، به نقل از كيهان (6 خرداد 1380)، سخنان سيد محمود كاشانى، سرپرست هيأت ايران در دادگاه لاهه را مىآورد:
«درسال 1359،... بيانيه الجزاير به امضاء رسيد. آقاى بهزاد نبوى، از طرف ايران، بيانيه را امضاء نمود و وارن كريستوفر، نماينده رئيس جمهور امريكا نيز اين بيانيه را امضاء كرد. اين بيانيه، موقعى كه امضاء شد، متن انگليسيش دو امضاء داشت ولى متن فارسى آن يك امضاء بيشتر نداشت. اين از شگفتىهاى قراردادهاى بين المللى است كه يك نسخه دو امضاء دارد و يك نسخهاش فقط يك امضاء كه فقط ايرانيها امضاء كردهاند. شما از اين، حديث مفصل بخوانيد.
چند ماه بعد، مسئولان وزارت خارجه امريكا صريحاً و كتباً اعلام كردند كه اين بيانيهها را ما نوشتيم و ايرانيها فقط امضاى خودشان را زير آن گذاشتند. اين در واقع، نمونهاى از عملكرد كسانى است كه امروز، در طول 20 سال، شعار عليه امريكا دادند.»
قراردادى را كه امريكا نوشته و حكومت رجائى امضاء كردهاست و متن فارسى آن نيز امضاى امريكا را ندارد، برخلاف قانون اساسى امضاء شده و فاقد اعتبار بود. محمود كاشانى مىدانست كه اين قرارداد غير قانونى است. او مىدانست كه بنىصدر، رئيس جمهورى نسبت به عاقدان آن اعلام جرم كردهاست. او مىدانست نوبرى، رئيس بانك مركزى به مجلس نامه نوشته و خيانتآميز بودن اين قرارداد را مدلل كرده بود. پس او نمىبايد مجرى آن بعنوان طرف امريكا در دادگاه لاهه مىشد. و با آنكه امضاى اين قرارداد را كه بهزاد نبوى خود آن را خيانتى هموزن خيانت قرارداد 1919 مىدانست و خود را با وثوق الدوله، عاقد آن قرارداد مقايسه مىكرد، نمىبايد تنها به پاى او و شريك جرمش، رجائى، نوشت. زيرا بنىصدر، از طريق رئيس بانك مركزى از قرارداد خائنانه در حال امضاء آگاه شد و به خمينى نامه نوشت كه نگذاريد اين قرارداد خائنانه امضاء شود و هشدار داد كه اگر امضاء شود، به پاى شما نوشته مىشود. بهزاد نبوى و رجائى تقاضاى جلسه غير علنى كردند و در آنجا، بهزاد نبوى گفت: اگر اعلام جرم رئيس جمهورى را قاضى موضوع رسيدگى قراردهد، حكومت رجائى ساقط مىشود. قصد بنىصدر من و رجائى نيستيم امام و نزديكان امام است.
* «شنود اشباح» در صفحه 292، دنباله اظهارات محمود كاشانى را مىآورد:
«... اما پس از گذشت 4 سال، دولت امريكا به اين نتيجه رسيد كه با بودن اين حقوقدانان ايرانى كارى از پيش نمىتوانند ببرند. بنا بر اين، از دولت ايران درخواست كرد كه من و ديگر همكارانم را از صحنه كنار بكشد. اينها اسرار پنهان تاريخ معاصر است. يكى از دولتمردان به من پيشنهاد كرد كه استعفاء بدهم. گفتم: هرگز استعفاء نمىدهم. من در خط اول جبهه بسر مىبرم و اگر من استعفاء بدهم، خيانت به اين كشور است. گفت: با سياستهاى دولت همسوئى نشان بده. گفتم: با سياستهاى دولت كه نبرد ما را با امريكا تضعيف بكند، همسوئى نشان نمىدهم... سرانجام چه اتفاقى افتاد؟
اتفاق بى نظيرى در طول تاريخ جهان:
يعنى دولت امريكا درخواست بركنارى من را كرد و مسئولان دولتى ايران درخواست را پذيرفتند. و من و داور ايرانى، آقاى دكتر شفيعى، استاد وقت دانشگاه «شهيد بهشتى» را از اين سمت بركنار كردند. و وقتى اين رويداد اتفاق افتاد، تيم حقوقى ما هم در واقع، استعفاء كردند...
به هر حال، دو عنصر بى سواد و بى تجربه را در جاى ما گذاشتند...
پس از بركنارى ما رقم 3 ميليارد و 500 ميليون دلار عليه ايران حكم صادر شد و اين احكام از حسابهاى سپرده ايران، بدون درنگ، برداشته شد... اين يك طرفه بودن روابط را نشان مىدهد و نشان مىدهد كه يك ملتى چگونه قربانى پنهان كارى در سالهاى گذشته شد.»
* سيد محمود كاشانى، در مصاحبه با روزنامه جامعه (20 ارديبهشت 1377) (صص 292 و 293 «شنود اشباح»)، با اشاره به 4 شرط كذائى، مىگويد:
«خواسته مجلس، از سوى مذاكره كننده ايرانى به درستى به مورد اجرا گذارده نشد. در سند مزبور (قرارداد الجزيره) تصريح شده است كه كارگزار مالى دولت امريكا حق دارد در صورتى كه يك بانك امريكائى در فهرست گروه وام دهندگان بوده باشد، از محل اين رقم (سپردههاى ايران) كل اين دسته از بدهىهاى ايران را بازپرداخت كند... به ديگر سخن، اشخاص مذاكره كننده ايرانى به دولت امريكا وكالت دادهاند كه از محل رقم 3 ميليارد و 688 ميليون دلار مزبور، بدهىهاى دولت ايران را به بانكهاى امريكائى و غير امريكائى پرداخت كند. تشخيص ميزان و رقم اين بدهى و اينكه اساساً جمهورى اسلامى ايران تكليفى به بازپرداخت آنها داشته باشد يا نه؟ كلاً بر عهده دولت امريكا واگذار شدهاست. بى آنكه حق اعتراضى براى دولت ايران پيش بينى شده باشد.
اين تعهد بگونهاى آشكار بر خلاف مصوبه مجلس شوراى اسلامى بودهاست كه از اشخاص مذاكره كننده خواسته است تمامى سپردههاى آزاد شده در اختيار دولت ايران نهاده شود.»
انقلاب اسلامى: بديهى است مايه اين خيانت، خيانت و فساد رژيم شاه سابق است كه علاوه بر بدهىهاى دولتى، كاربدستان آن رژيم فسادهاى مالى (گرفتن اعتبار از بانكهاى امريكائى و انگليسى و... و خوردن آن) ببار آورده بودند و گروگانگيرى فرصتى طلائى در اختيار سلطه گرى كه امريكاست گذاشت تا آن برد و خوردها را مطالبات از ايران بگرداند و دو چندان بستاند.
در صفحه 293 «شنود اشباح»، از مصاحبه دكتر مولائى با ايران فردا (ارديبهشت 1377)، 4 شرطى كه امريكا تهيه كرد و خمينى اعلان كرد، نقل شدهاند:
«امام خمينى در تاريخ 22 شهريور 1359، چهار شرط اساسى براى آزادى گروگانها را اعلام مىدارد: 1 - بازپس دادن اموال خانواده شاه و 2 - لغو ادعاهاى امريكا عليه ايران و 3 - تضمين امريكا به عدم مداخله سياسى و نظامى در ايران و 4 - آزاد گذاشتن تمامى اموال (سرمايههاى) ايران.»
* در ص 295، دنباله مصاحبه آمده است:
«به دنبال امضاى بيانيههاى الجزاير و امضاى دستور العملهاى اجرائى در آخرين روز حكومت كارتر، حدود 8 ميليارد دلار از دارائيهاى ايران، از بانك فدرال رزرو نيويورك و شعب خارجى بانكهاى امريكائى، به حساب امانى نزد بانك انگليس منتقل شد... (جمعاً 7 ميليارد و 955 ميليون دلار). از طرف ديگر، 1 ميليارد و 418 ميليون دلار در يك حساب امانى، جهت پرداخت مبلغ مورد اختلاف در مورد سپردههاى ايران نزد مؤسسات بانكى امريكا، مسدود شد. نتيجه اينكه از مبلغ 955/7 ميليارد دلار، كمتر از 3 ميليارد دلار، در مرحله اول به ايران منتقل شد... از مبلغ 1 ميليارد و 418 ميليون دلار نيز مبلغ 80 ميليون دلار به ايران بازگردانده شد.»
بدين قرار، تا اينجا، 6 ميليارد و 293 ميليون دلار پول ايران به جيب امريكا ريخته شدهاست. «شنود اشباح» در صفحات 198 و 299 و 300، مصاحبه سيد محمود كاشانى با جامعه (27 ارديبهشت 1372) را نقل مىكند. او از جمله توضيح مىدهد:
«... بخش بزرگى از اين وامهاى ادعائى، به تعدادى از شركتها و مؤسسات بخش خصوصى اختصاص داشته كه پيش از انقلاب، وامهائى از بانكهاى امريكائى گرفته بودهاند، ولى اصل اين وامها و شيوه هزينه شدن آنها و اينكه آيا اساساً دولت ايران تكليفى به بازپرداخت بدهيهاى اينگونه مؤسسات خصوصى داشته است يانه، مورد پرسشهاى جدى بودهاست. با اين حال، امضاء كنندگان بيانيه الجزاير، بدون مجوز قانونى و بر خلاف مصوبه مجلس شوراى اسلامى، مسئوليت بازپرداخت اين وامها را پذيرفتند و سپس در يك روند سريع و پر از ابهام، رقم بزرگ 1 ميليارد و 418 ميليون دلار به بانكهاى امريكائى پرداخت شد.
رقم ديگر، مبلغ 1 ميليارد دلار از سپردههاى بانكى ايران برطيق ماده 7 بيانيه الجزاير، به نام دولت الجزاير، در لاهه، در بانك ديگرى، به نام تسويه، وابسته به بانك مركزى هلند، نهاده شد و امضاء كنندگان بيانيه موافقت كردند كه موجودى اين حساب، براى پرداخت احكام حكومتى كه عليه ايران از سوى ديوان داورى ايران و امريكا صادر مىشود، اختصاص يابد. چنين تعهدى بر خلاف مصوبه مجلس و بر خلاف عرف داورى، خواه داخلى و يا سوابق داورى بين المللى بوده و بهيچ عنوان نيز ضرورت نداشته است و موجب فرض محكوميت در اين ديوان داورى عليه ايران شد. پى آمد تأسف آور اين تعهد، چنان بود كه احكام محكوميت نارواى فراوانى از شعبههاى ديوان داورى صادر شد و بى آنكه دولت ايران و يا سازمانهاى وابسته به آن فرصت اعتراض به آنها را داشته باشند، از محل موجودى اين حساب پرداخت شد.
... با در نظر گرفتن تعهداتى كه در بيانيههاى الجزائر پذيرفته شدهاست، مىتوان گفت مذاكره كنندگان ايرانى به مصوبه 4 شرط مجلس عمل نكردهاند و غير از حدود 4 ميليارد دلار كه پس از امضاى بيانيه به ايران پرداخت شد، مابقى سپردههاى ايران اصولاً در اختيار ايران قرار نگرفت.»
بدينسان، الف - از 13 ميليارد دلار سپردههاى توقيف شده - كه ربطى به موجوديهاى حسابهاى ديگر ايران ندارند -، حدود 4 ميليارد دلار به ايران باز گردانده شدهاست. به سخن ديگر، كارتر راست گفته بود: ايران را چنان نقره داغ كرديم كه هرگز فراموش نكند. ب - آن بدهيها كه بنىصدر گفت ايران نمىپردازد، بدهيهاى دزدهاى دوران شاه به بانكهاى خارجى بود.
«شنود اشباح»، در صفحات 303 تا 304، دنباله مصاحبه دكتر مولائى با ايران فردا را نقل كردهاست. او در باره «دفتر لاهه» گفته است:
«اداره دفتر لاهه از نظر مالى بسيار پرهزينه و از نظر امنيتى بسيار آسيبپذير بودهاست. دسترسى امريكائيان به اسناد و مدارك و كارمندان ما بسيار راحت بود. هميشه زمزمه هائى در دفتر وجود داشت كه بعضى از مدارك و اسناد ما به دست امريكائيان افتادهاست كه متأسفانه اين اسناد نقش تعيين كنندهاى نيز داشت. آقاى جعفر نياكى كه از بدو تشكيل دفتر لاهه تا همين دو سال پيش (كه قادر به ادامه كار نبود) تقريباً همه كاره دفتر لاهه بود.
جالب اينست كه اسم ايشان در فهرست ساواكيها بود و حرف و حديث زيادى در خصوص وابستگى ايشان به رژيم شاه سابق وجود داشت.
... در انتخاب مشاوران دقت كافى به عمل نيامده بود... حتى شايع بود يكى از اين مشاوران در گذشته با ساواك ارتباط داشته و در گذشته، فساد مالى نيز داشتهاست. متأسفانه اين شخص نقش تعيين كنندهاى در دفتر لاهه داشت... تمركز امور در لاهه و سپردن مسئوليتها به اشخاص نه چندان خوش سابقه، بيشتر به نفع امريكا بود تا ايران. در كنار اين افراد مشكوك كه ما هيچ وقت معجزه تخصص و تدبير آنها را مشاهده نكرديم، افراد بى انگيزه و بى تفاوت و كسانى كه دغدغه خاطرشان انباشت دلار و زندگى آرام و بى خطر در اروپا بود، اعضاى اصلى مشاوران دفتر لاهه را تشكيل مىدادند.»
بدين قرار، قرارداد خائنانه الجزيره، بدست خائنان، از جمله ساواكيهاى دوره شاه سابق، نوكران «با غيرت» امريكا، اجرا شدهاست.
در صفحات 305 و 306، «شنود اشباح قول مرتضى نبوى، مدير مسئول روزنامه رسالت (2 مرداد 1380) را نقل كرده است. از جمله،
«آقاى بهزاد نبوى شروطى را كه قبلاً دولت امريكا پذيرفته بود،... در نظر نگرفت و رعايت نكرد و بر خلاف مصوبه مجلس و شروط چهارگانه حضرت امام (ره) و بدون داشتن مجوز از مجلس شوراى اسلامى، چند قرارداد تعهد آور، تحت عنوان بيانيه و موافقتنامههاى مختلف كه مجموعاً بنام بيانيه الجزاير معروف شد، امضاء كرد. از جمله مسائل، قبول حكميت، رضايت به آنست كه مغاير اصل 139 قانون اساسى است كه اقدامات ايشان منجر به ارائه لايحه دو فوريتى شد. ماده واحدهاى كه در مجلس به تصويب رسيد. در اين ماده واحده به دولت اجازه داده مىشود كه در مورد اختلافات مالى و حقوقى فى مابين ايران و امريكا كه ناشى از انقلاب اسلامى و تصرف مركز توطئه نباشد، با توجه به مفاد مصوبه قبلى نسبت به داورى مرضى الطرفين اقدام كند. اما بگواهى عملكرد آقايان، آراى صادره همه مربوط به انقلاب و تسخير لانه جاسوسى است و اين پيشنهاد حكميت مربوط به آقاى بهزاد نبوى است»
اما اگر ماده واحده براى پوشاندن جرم نقض قانون اساسى نبود، چرا به تصويب مىرسيد؟ مرتضى نبوى نمىخواهد بگويد، آن زمان، او و همپالگيهايش، با عاقدان قرارداد خائنانه الجزيره، همداستان بودهاند و آن خيانت را با هم كردهاند. پس گناه امضاء و اجراى آن قرارداد را بر دوش تنها بهزاد نبوى مىنهد. بهر رو، از رسالت (23 مرداد 1380)، قول ديگرى از بهزاد نبوى را نقل مىكند:
* «كميسيون ويژه مجلس تصريح مىكند كه آقاى بهزاد نبوى حق نداشته است تن به حكميت بدهند. لذا اينكه نظرات حضرت امام و مصوبه مجلس، در مذاكرات جناب آقاى نبوى تأمين نشده است، نظر من نيست بلكه نظر كميسيون ويژه مجلس است.»
* علت گنجاندن حكميت را در قراردادى كه امريكائيان تهيه و بهزاد نبوى زير فشار خمينى و بهشتى و رفسنجانى و خامنهاى امضاء كرد را گارى سيك، در كتاب گروگانگيرى، توضيح مىدهد:
«اگر مطالبات ايران در دادگاههاى امريكا موضوع رسيدگى واقع مىشدند، ايران مىتوانست به مصونيت دولتى استناد كند و هيچيك از مطالبه كنندگان امريكائى موفق به گرفتن حكم بر ضد ايران نمىشدند. اما اگر مطالبات به حكميت ارجاع مىشدند، مطالبه كنندگان مىتوانستند برنده شوند».
اما امثال محمود كاشانى و مرتضى نبوى كه خود را ذوب در ولايت فقيه مىدانند، متوجه بودهاند كه با قائل شدن «ولايت مطلقه» براى بهزاد نبوى، در عقد قرارداد خائنانه الجزيره، بر بى پايگى و بس خطرناك بودن «ولايت مطلقه فقيه» اعتراف مىكنند؟ بنا بر قول آنها، در اين قرارداد، برغم هشدارهاى رئيس جمهورى و رئيس بانك مركزى و اعلام جرمهاشان، خمينى و ملاتاريا آلت فعل بهزاد نبوى شدهاند. واقعيت اينست كه هر ولايت مطلقهاى كه اختيار و اراده يك فرد را حاكم بر اختيار و اراده يك ملت بگرداند، به تعداد مأموران دولت، «ولى امر مطلق العنان» مىسازد. اما در اين مورد، بهزاد نبوى مجرى امر بود.
«محقق» مدعى تحقيق، با وجود كارنامه رئيس جمهورى، با وجود اعلام جرمهاى رئيس جمهورى و رئيس بانك مركزى، با وجود هشدار او به خمينى و نامه 15 صفحهاى رئيس بانك مركزى به كه تك تك «نمايندگان» مجلس تسليم شد و با وجود اعتراضهاى احمد سلامتيان به قرارداد و چگونگى اجراى آن، در ص 311 «شنود اشباح»، از قول «منبع ج»، اين چند جمله را نقل كردهاست:
«بنىصدر و سلامتيان و اونها نسبت به عملكرد هيأت ايرانى گفتگو كننده با طرف امريكائى در الجزائر، سر گروگانها، بقدرى دعوا داشتند كه رسماً از بهزاد نبوى و «شهيد رجائى» شكايت كردند كه البته چون خودشان تسليم قانون نبودند و جلوى «حضرت امام» ايستادند، خوب اون حرفها خيلى ارزش پيگيرى نداشت.
در عين حال، بهزاد نبوى توى بحث تهيه و تنظيم اطلاعيه 10 مادهاى دادستانى انقلاب اسلامى و تصويب و اجراش، خب، بعنوان وزير مشاور، سنگ تمام گذاشته بود.» (تأكيد از انقلاب اسلامى است)
ذيل اين قول (صفحه 311) قول بهزاد نبوى را از جمهورى اسلامى (13 مرداد 1360) مىآورد:
«... مسئله مهمتر مرگ جريان بنىصدر بود كه انجام شد و ما ديگر چيزى به نام جريان بنىصدر نخواهيم داشت. و انشاء الله قادر خواهيم بود جريانهاى انحرافى ديگر را سركوب كنيم...»
بدين قرار، الف - بر فرض كه به قول «منبع ج» «بنىصدر و سلامتيان و اونها» خودشان قانون را اجرا نمىكردند و جلوى «حضرت امام» مىايستادند، مگر نه در اسلام اصل بر «ما قال» است؟ مگر نه اعلام وقوع جرم دستگاه قضائى را موظف مىكرد به آن رسيدگى كند؟ مگر نه بازپرس به اين نتيجه رسيد كه جرم واقع شدهاست و آماده صدور قرار توقيف رجائى و بهزاد نبوى شد؟ مگرنه پرونده را (نگاه كنيد به غائله 14 اسفند) از بازپرس گرفتند و خواباندند؟ «حضرت امام» آمر خواباندن پرونده بود و يا باز نقش آلت را بازى مىكرد؟ با توجه به گفته خمينى به نوبرى - از تصميم به امضاى قرارداد و از زيانهاى مالى آن آگاه شدهام - بى ترديد او شريك جرم است.
بنىصدر و دوستان او حق داشتند در برابر اين «ولايت مطلقه» كه نه به اسلام تمكين مىكرد و نه به قانون اساسى و آلت فعل خائنان به ايران شده بود، بايستند يانه؟ و ب - در ازاى امضاى قراردادى خائنانه، بهزاد نبوى دستور العمل سركوب را مىنويسد. جوهر «ولايت مطلقه فقيه» در همين جمله (جبران خيانت با جنايت) «منبع ج»، بيان شدهاست.
با آنكه ايران در سختترين دوره جنگ بود، چرا در قرارداد الجزيره، به اسلحه و قطعات يدكى خريدارى شده ايران، اشاره نيز نشد؟:
انقلاب اسلامى: با شروع جنگ عراق با ايران، خمينى دستور داد مجلس حل مشكل گروگانها را مقدم بدارد تا ايران بتواند اسلحه و بخصوص قطعات يدكى توقيف شده را از توقيف خارج كند و از مضيقه اسلحه و مهمات خارج شود. آنچه را «تحقيق» - كه خلاصه مىشود در نقل قولها - فلاحيان و حسينيان و ديگر افراد «خط سيد ضياء» انتشار دادهاند، يك جانبه است. بنا بر اين، واقعيت تاريخى را سانسور كردهاند. از جمله،
حاصل مأموريتى كه خمينى به صادق طباطبائى دادهبود اين شد كه او در 22 شهريور 1359، چهار شرطى را كه امريكا تهيه كرده و كريستوفر به طباطبائى داده و او تسليم خمينى كرده بود را بعنوان شرائط چهارگانه، اعلام كرد. پس از آن، او، خمينى، رجائى را احضار مىكند و به او دستور مىدهد مسئله گروگانها را هرچه زودتر حل كند. رجائى در نامهاى به مجلس مىنويسد:
«امام فرمودهاند مشكل گروگانها را بايد زودتر حل كنيم.»
بنا بر اين مىشود كه تا 27 شهريور، مجلس 4 ماده را تصويب كند. اما بى اعتناء به دستور «ولى امر صاحب اختيار مطلق»، مجلس زمانى 4 اصل را تصويب مىكند كه در انتخابات امريكا بسود ريگان و به زيان كارتر مؤثر مىشود. در جلسه 11 آبان 1359 مجلس، حميدى مىگويد: «بنا بود مسئله در 27 شهريور حل بشود علت اين تأخير چيست؟». در اين جلسه به 4 شرط رأى مىدهند و در جلسه 13 آبان، هاشمى رفسنجانى مىگويد:
«در آينده به ما خواهند گفت: شما باعث انتخاب ريگان شديد»!
* در كارنامه 12 شهريور رئيس جمهورى، بنىصدر، مىخوانيم دو سفير، يكى سفير آلمان و ديگرى سفير سوئيس نزد رئيس جمهورى رفتهاند. آنها پيشنهادهاى كارتر را تسليم بنىصدر كرده بودند. پيشنهادها در خيانت به اميد (ص 155) آمدهاند:
1 - امريكا آمادهاست قطعات يدكى و اسلحه را به ايران بدهد،
2 - وسائل استرداد اموال شاه سابق و سران رژيم او را فراهم كند. و
3 - نسبت به گذشته سياست امريكا در ابراز تأسف كند و رسيدگى به اعمال و سياستهاى امريكا در زمان شاه را بپذيرد و با چنين تحقيقى همكارى كند.
با وجود اين پيشنهاد، خمينى چون نمىخواست مشكل از مجراى رسمى و از طريق رئيس جمهورى حل شود، صادق طباطبائى را مأمور تماس محرمانه با حكومت كارتر كرد و همزمان، با رقباى كارتر نيز وارد معامله شد. اينك با توجه با اين واقعيتها، در قولهائى كه «شنود اشباح» نقل مىكند، تأمل مىكنيم:
«شنود اشباح» در صفحات 300 تا 302، قول سيد محمود كاشانى را از روزنامه جامعه (28 ارديبهشت 1377)،
در باره «اموال نظامى» نقل مىكند:
«... در مورد اموال نظامى ايران و مطالبات مربوط به اين قراردادها، نكات زير بايد مورد توجه قرار گيرد:
يكم - بنا بر بند دوى مصوبه چهار شرط مجلس... كليه اموال و دارائيهاى ايران در امريكا يا مؤسسات متعلق به دولت يا اتباع امريكا در ساير كشورهاست، در اختيار دولت ايران قرار گيرد. از جمله دارائيها و اموال ايران، سلاحها و تجهيزات نظامى و كالاهاى خريدارى شده و تجهيزات نظامى ديگرى بوده كه نزد دولت يا شركتهاى امريكائى به امانت بودهاست و مىبايستى كليه اين اموال نظامى و غير نظامى آزاد شده و در اختيار دولت ايران قرار گيرند.
در اين مورد نيز، با امضاى بيانيه الجزاير، خواستههاى مجلس كه كاملاً منطقى و مشروع بوده، تأمين نشدهاست...
با امضاى اين توافق، دولت امريكا با استناد به قوانين داخلى خود كه صدور اسلحه به كشورهاى درگير را با محدوديتهائى روبرو مىكند، به استناد ادامه جنگ ايران و عراق، از استرداد اموال نظامى ايران خوددارى كرد. (تأكيد از «شنود اشباح» است).
اين پرسش مطرح است كه چرا در مورد وامها و طلبهاى ادعائى امريكا كه نه مبلغ دقيق و قطعى و نه اصل بسيارى از آنها مسلم بود و سر رسيد پرداخت بسيارى از آنها فرا نرسيده بود، امضاءكنندگان بيانيه الجزاير، با چنان سرعتى شگفت آور و در همان شب آزادى گروگانها، وجوه هنگفتى را در اختيار دولت امريكا قرارداده و يا در اختيار بانك مركزى انگليس گذاشتند و براى ادعاهاى بى اساس شركتهاى امريكائى، سپردهاى يك ميلياردى در بانك مركزى هلند گذاشته و تعهدات سنگينى را بر دوش گرفتند، اما در استرداد اموال نظامى و غير نظامى ايران كه مورد كوچكترين نزاع و اختلافى نبوده است، هيچ اقدام روشنى انجام ندادهاند و راه را براى چانه زنى و بهانه جوئىها بازگذاشتند و سپس راه پرپيچ و خم طرح دعوى در يك ديوان داورى را در پيش گرفتند كه تا كنون، پس از گذشت 17 سال، نتيجه بخش نبودهاست و به گفته سرپرست دفتر خدمات دولت امريكا، تنها مبلغ 173 ميليون دلار بابت مطالبات و اموال نظامى كه ميلياردها دلار ارزش دارد، به ايران پرداخت كردهاست.(!؟)
... بويژه، اين اموال در دوران جنگ تحميلى مىبايست مورد استفاده نيروهاى مسلح كشور ما قرار مىگرفتند و قطعاً تأخير در تحويل آنها، خسارات فراوانى به نيروى دفاع كشور ما وارد كرده و هزاران تن از مردم ميهن ما به همين دليل در جنگ تحميلى قربانى شدهاند.»
اما الف - اموال نظامى مال ايران بود و امريكا توقيف كرده بود و مشمول ممنوعيت فروش اسلحه به طرفين جنگ نمىشد. حكومت كارتر پيشنهاد كرده بود اين اموال را به ايران بدهد. ب - بنا بر اين، اگر در قرارداد خائنانه الجزيره، كه در سختترين ايام جنگ منعقد شد، اشارهاى به اين اموال نشد، بخاطر آن بود كه ملاتاريا از سوئى، با گروه ريگان و بوش، سازش پنهانى «اكتبر سورپرايز» را انجام داده بود و از سوى ديگر، در كار كودتا بر ضد بنىصدر بود و مىگفت: نصف ايران برود بهتر از آنست كه بنىصدر پيروز شود و آن پيروزى را كه با اين ارتش بدست آيد نمىخواهيم و... در حقيقت، بنا بر سازش پنهانى، مىبايد جنگ طولانى مىشد و سپاه جاى ارتش را مىگرفت و...
در صفحه 670 كتاب، از روزنامه جمهورى اسلامى (18 بهمن 1359) قول بهزاد نبوى، «وزير» مشاور حكومت رجائى را نقل مىكند:
«سئوال: با برداشتن محاصره اقتصادى، آيا وسائل خريدارى شده ايران از انگليس، فرانسه و امريكا به ايران حمل خواهد شد؟ (بهزاد نبوى): اينها حق ماست. وزارت دفاع ما اين امر را پيگرى خواهد كرد و همه اين وسائل را انشاء الله خواهد گرفت».
براى اينكه خوانندگان از اندازه دروغى كه بهزاد نبوى گفته است و خيانتى آگاه شوند كه در جريان جنگ توسط «ولايت مطلقه» ملاتاريا به ايران روا رفته است، از كتاب گروگانگيرى گارى سيك، كه در جريان گروگانگيرى و قرارداد الجزيره، در شوراى امنيت ملى امريكا، مسئول امور ايران بودهاست، قسمتى را به اموال نظامى مربوط مىشود، مىآوريم:
«در 10 اكتبر، بنىصدر به اين نتيجه رسيد كه عراق جنگ را نخواهد برد و در 13 اكتبر، ايران دست به حمله متقابل كوچكى نيز زد. با وجود اين، ايران با مشكل جدى كمبود اسلحه و مهمات روبرو بود. در 11 اكتبر، از راه ريتزل، سفير آلمان در تهران، پيامى براى طباطبائى فرستاده شد كه ظرف يك هفته زمان آزادى گروگانها را معين كند. فهرستى از تجهيزات و قطعات يدكى به ارزش 150 ميليون دلار ضميمه پيام شد. امريكا مىپذيرفت اين مقدار از تجهيزات و قطعات يدكى را بعد از آزاد شدن گروگانها، در اختيار ايران بگذارد. 3 برابر آنچه كه كريستوفر در بن به طباطبائى وعده داده بود... پيام 11 اكتبر را شخص من تهيه كردم و به نظر پرزيدنت كارتر رساندم... كارتر پيام را مطالعه كرد و طى يادداشت كوتاهى، موافقت خود را با آن اطلاع داد. پيام را به وزارت خارجه دادم و به ايران فرستاده شد...
... اما زيانى بزرگتر از اين به ايران وارد آمد: در ماههاى سپتامبر و اكتبر، پرزيدنت كارتر پيشنهاد كرد قطعات يدكى و تجهيزات نظامى ايران را آزاد كند. اما ايران، بعد از اظهارات 21 اكتبر خمينى، آنها را نخواست. موضوع اسلحه، از 4 نوامبر تا 20 ژانويه، در مذاكرات، هيچ بميان نيامد.»
براى شفاف كردن بازهم بيشتر چرائى نخواستن و نگرفتن قطعات يدكى و اسلحه و تجهيزات خريدارى شده با همه ضرورت آن، علاوه بر اظهارات خمينى كه گارى سيك به آن اشاره كردهاست، دو قول، يكى از رجائى و ديگرى از هاشمى رفسنجانى را مىآوريم:
* در 22 اكتبر 1980 (31 مهر 59) رجائى گفته است: «ما آزادى گروگانها را موكول به گرفتن قطعات يدكى نمىكنيم».
* يك روز بعد، در 23 اكتبر، هاشمى رفسنجانى در مصاحبه به اريك رولو گفتهاست: «افكار عمومى ايرانيان و مجلس ايران چنان نسبت به امريكا خصمانه است... كه ممكن است ما اسلحه امريكائى را نخواهيم و بخواهيم امريكا بهائى را به ما پس بدهد كه بابت اسلحه پرداختهايم».
اما چرا خمينى و هاشمى رفسنجانى و رجائى، در تاريخ 21 اكتبر، همصدا گفتند اسلحه امريكائى را نمىخواهند؟ زيرا الف - پاسخ منفى به دو پيشنهاد كارتر مىدادند و ب - با گروه ريگان و بوش معامله پنهانى كردهبودند و اميدوار بودند كودتاى خزنده آنها در ايران موفق مىشود و خود عنان جنگ را در دست مىگيرند، از حكومت ريگان اسلحه مىگيرند و...
انقلاب اسلامى: نفت و بكار بردن آن، نيز گوياى تضاد رژيم استبدادى وابسته با وجدان جمعى دنياى عرب و اسلامى است، بيانگر ديگرى است از تضاد حل ناشدنى رژيمهاى استبدادى وابسته با زندگى ملتهاى مسلمان، در استقلال و آزادى و رشد:
نگرش شنود اشباح در اكتبر سورپرايز:
آيا بر سر گروگانهاى امريكائى، سازش پنهانى شد يا نشد؟:
انقلاب اسلامى: فلاحيان و حسينيان و دستيارانشان كه «شنود اشباح» را ساختهاند، در دو رويداد گزارشگر خيانت بزرگ به ايران، هر آنچه به خمينى و بهشتى و خامنهاى و هاشمى رفسنجانى مربوط مىشده است را سانسور كردهاند. نه تنها وجود چندين كتاب و صدها مقاله و فيلم مستند را ناديده گرفتهاند، بلكه در قولهايى كه از مأخذها نقل كردهاند، تقلب كردهاند:
بن مناشه و نقش او در ماجراى اكتبر سورپرايز:
در صفحات 268 تا 270، «شنود اشباح» زير عنوان «از يادداشتهاى تحقيق كتابخانهاى محقق و حاشيه نويسى تحقيقات پژوهشى بر آن»، در باره ارى بن مناشه، آمدهاست:
«ارى بن مناشه» از عناصر اطلاعات ويژه اسرائيلى در امور خريد و فروش سلاحهاى ساخت اين كشور و قاچاق آن در منطقه امريكاى لاتين و خاورميانه بودهاست.
به دليل سابقه كار جاسوسى در ايران زمان طاغوت، از سوى مقامات رده بالاى سياسى رژيم اشغالگر فلسطين، جهت احياى بخشى از فعاليتهاى معوق «سرويس زيتون»، مأمور به كار روى عناصرى از جمهورى اسلامى، بويژه ستاد فرماندهى كل قوا در دوران بنىصدر گرديد. (1)
بن مناشه مدعى نقش آفرينى جدى در گروه ويژه موسوم به «اورا» (Ora) (2) كه در اين راستا توسط او سازماندهى و هدايت مىشدهاست، بوده و توضيح مىدهد كه «اورا» برپايه موافقت نامه سرى اگوست 1980، بين مناخيم بگين، نخست وزير وقت رژيم صهيونيستى و ويليام كيسى، مشاور رونالد ريگان (و بعدها، رئيس سيا) با همكارى عناصرى از امريكا و رژيم صهيونيستى، اوج فعاليت خود را داشت.
اين موافقت نامه هدف ايجاد سرپلهاى امنيتى و اطلاعاتى را - كه به دليل سقوط نظام دست نشانده و مزدور محمد رضا پهلوى در ايران و فرار ذلت بار صهيونيستها از كشورمان، امكان فعاليتهاى اصلى جاسوسى و تروريستى خود را از دست داده بود - تعقيب نمود. تلاش در جهت تحقق اين هدف، تحت نظر كميته مشترك سيا و موساد صورت مىپذيرفت. بدين ترتيب كه ديويد كيمچى، بعنوان رئيس تول (Tevel) - يگان روابط خارجى موساد - و رابرت گيتز، بعنوان نماينده ويژه ويليام كيسى سرپرستى كميته مشترك را بر عهده گرفتند.
بن مناشه مدعى است كه عناصر «اورا» بواسطه سابقه دوستى قديمى با برخى از مسئولين وزارت دفاع وقت و ستاد فرماندهى كل و از طرف ديگر نياز شديد نيروهاى مسلح ايران به قطعات يدكى و ابزار فنى، با ايجاد تسهيلاتى هدايت شده در خريد اين توانمنديهاى نظامى، سعى در رشد و ترقى عناصر مورد نظر و گسترش شبكه جنايتكار خود داشتند. روند تحولات در كشورمان تحت نظر و رهبرى مدبرانه خالصانه حضرت امام و آشكار شدن ماهيت منافقانه بنىصدر و وابستگانش، روند رشد اين كانال سرپل سازى را متوقف نمود.
«ارى بن مناشه» در اكتبر 1989 در امريكا توسط مقامات قضائى گمرك امريكا بازداشت و پس از تهديد از سوى برخى مقامات قضائى و امنيتى امريكائى، اسرائيلى و مواجه شدن با تيمهاى تروريستى كه اقدام به ترور - ناموفق او - نمودند، پس از تقاضاى مصونيت، اقدام به اداى شهادت هائى نمود كه موج پر سر و صدائى در امريكا، اروپا، امريكاى لاتين و خاورميانه به پا كرد (3)
كتاب معروفش كه در اين زمينه منتشر شده، عنوان «سودهاى جنگ Profits of war» را دارد. حساسيت كتاب خاطرات فوق به دليل طرح زواياى ديگر از عملياتهاى معروف اطلاعاتى اسرائيل، در جهت تأمين منافع حزب جمهوريخواه امريكا مىباشد.
هرچند خاطرات و توضيحات او در برخى از مسائل، بويژه پيرامون طرفهاى غير اسرائيلى دخيل در آن عملياتهاى اطلاعاتى، فاقد استناد و قوت لازم است و با رجوع به اسناد غير قابل انكار، تاحد زيادى اغراق و غلوآميز شده مىنمايد، اما در بحث دخالت گروههاى رقيب صهيونيست و مشخصات افراد مرتبط با شخص او، قابل توجه و دقيق مىباشد.
در 28 نوامبر 1990، به دليل همكاريهاى گسترده با سيستم قضائى امريكا و احتمالاً هزينههاى هنگفت پشت پرده، از اتهامات اوليه تبرئه و آزاد شد. (4)اما تحت مراقبت شديد امنيتى بسر مىبرد.»
انقلاب اسلامى: از آغاز تا پايان، براى ساختههاى خود از قول بن مناشه، يك مأخذ نيز ذكر نمىكند. عقل زورمدار دروغ سازان غافل است كه دروغ بدون تناقض نمىتوان ساخت و تناقضها حقايق بسيارى را آشكار مىكنند. 5 دروغ از فاحشترينها را يادآور مىشويم:
1 - مىنويسد بن مناشه بخاطر سابقه جاسوسى كه داشتهاست، مأمور كار بر روى عناصرى از جمهورى اسلامى، «بويژه ستاد فرماندهى كل قوا در دوران بنىصدر» گشته است. در صفحه 882، قسمتى از فصل 15 كتاب «پول و خون»، نوشته بن مناشه، رااينطور نقل مىكند:
«اميرام نير، الشوئيمر و يعقوب نيمرودى، يعنى سه فرد عمدهاى كه در آغاز سال 1985 تصميم گرفتند كانال ديگرى در رقابت با گروه اورا (Ora)...{گروه اسرائيلى فروشنده سلاح به ايران در دوران فرماندهى بنىصدر بر قواى مسلح جمهورى اسلامى} بوجود بياورند».
اين بار، جعل قول از بن مناشه را داخل كروشه قرار مىدهد. جعل و تزوير كنندگان الف - حكومت رجائى را با «دوران فرماندهى بنىصدر بر قواى مسلح» پوشش مىدهند. آنها مىدانند كه خريدهاى نظامى را وزارت دفاع در حكومت رجائى انجام مىداد. بدين خاطر بود كه وابستگان به بهشتى و خامنهاى و هاشمى رفسنجانى، مأموران خريد شدند. ب - گردانندگان حزب جمهورى اسلامى به مأموران خريد اسلحه، گفته بودند «امام خمينى» اجازه خريد اسلحه از اسرائيل را دادهاند. وقتى احمد حيدرى پول خريد اسلحه را بالا كشيد و گزارش اين امر به رئيس جمهورى داده شد، او از سرهنگ فكورى كه وزير دفاع نيز بود، توضيح خواست. فكورى توضيح داد كه «امام» اجازه دادهاند. بنىصدر موضوع را در شوراى عالى دفاع طرح كرد و پرسيد: باورمان و دنيا به ما چه خواهند گفت وقتى ما از اسرائيل اسلحه مىخريم براى اينكه با عراق بجنگيم؟ شورا موافقت كرد از اسرائيل اسلحه خريدارى نشود. ج - در دوران بنىصدر، از آنجا كه امريكا و اسرائيل و انگليس با خمينى و دستياران او سازش پنهانى كرده بودند، كوششهاى براى خريد اسلحه از اروپا و هرجاى ديگر جهان، بى نتيجه شدند. اين اتفاقى نيست كه با كودتاى خرداد 60، جريان اسلحه به ايران آغاز مىشود.
بدين قرار، راست است كه بن مناشه مأمور ايران شده و در ايران، مأمور كار روى «عناصرى از جمهورى اسلامى» شدهاست. اما در «دوران بنىصدر» ستاد فرماندهى كل قوا وجود نداشت. اين ستاد بعد از كودتاى خرداد 60، توسط هاشمى رفسنجانى و خامنهاى ساخته شد. در «دوران بنىصدر» ستاد ارتش وجود داشت. جانشين رئيس ستاد، سرلشگر شهيد فلاحى بود كه در روزهاى بعد از كودتا، كشته شد. فرمانده نيروى هوائى سرتيپ شهيد فكورى بود كه همزمان كشته شد. فرمانده نيروى زمينى سرلشگر ظهير نژاد بود كه پس از كودتا، مشاور «رهبرى» شد. فرمانده نيروى دريائى دريادار افضلى بود كه به جرم عضويت در حزب توده اعدام شد. او را خامنهاى، بعنوان يك افسر «مكتبى متعهد» معرفى كرده بود. ب - بن مناشه خود مىگويد مأمور كار بر روى عناصرى نزديك به خامنهاى و هاشمى رفسنجانى بوده و باتفاق همانها هم در سازش پنهانى بر سر گروگانها شركت كردهاست:
* بن مناشه، در تهران بزرگ شده و مأمور اطلاعاتى اسرائيل در ايران دوران شاه بودهاست. خود را ايرانى جا مىزده و دائره فعاليتهاى اطلاعاتى خود را وسيع مىكردهاست. با روى دادن انقلاب، حضور او در ايران، او را عامل بسيار مفيدى براى اسرائيل مىگرداند.
او در محيط دانشگاهى، با فعالان سياسى نزديك به رهبران مذهبى رابطه بر قرار مىكند. از جمله با احمد كاشانى، كه در دانشگاه دستيار بود، رابطه بر قرار مىكند. او جوانترين پسر آية الله كاشانى است. بن مناش مىگويد احمد كاشانى در 1980، به اسرائيل رفت و با افسران اطلاعاتى اسرائيل ديدار و گفتگو كرد. بر اثر ديدار او از اسرائيل، در آوريل و مه 1980، اسرائيل 300 عدد لاستيك هواپيما به ايران فرستاد.(مصاحبه بن مناش با گارى سيك، صفحات 66 تا 72 كتاب October Surprise
نفر ديگر طرف ارتباط او، احمد حيدرى بود
انقلاب اسلامى: احمد حيدرى و احمد كاشانى و احمد قمشهاى از سوى بهشتى و خامنهاى و هاشمى رفسنجانى، به فكورى كه وزير دفاع نيز بود، بعنوان مأمور خريد اسلحه معرفى شدهاند. احمد حيدرى 53 ميليون دلار بابت خريد اسلحه گرفت و آن را بالا كشيد. او در دادگاه گفت قسمتى از پول را به حسابى در بانكى در سوئيس كه بهشتى به او داده بود، واريز كردهاست.
* بن مناشه مىگويد: اين او بود كه با احمد قمشهاى (از بستگان خامنهاى) به واشنگتن رفته است و او در هتل لانفان پلازا با سه تن از گروه ريگان - بوش، ريچارد آلن و لورنس سيبر من و روبرت مك فارلين، ديدار كردهاست. (صفحه 127 October Surprise)
* باز بن مناشه مىگويد از سازمان دهندگان سازش پنهانى در پاريس، در اكتبر 1980 بودهاست و باتفاق 5 مأمور اطلاعاتى اسرائيل براى تدارك اين سازش پنهانى، در 14 اكتبر، به پاريس رفتهاست. او 6 مأمور را به سه تيم سه نفرى تقسيم كرده و هر تيم را در يك هتلى سكنى داده و خود و عضو ديگر تيم او، در هتل هيلتون اقامت گزيدهاند. او با برخى از اعضاى هيأت ايرانى 16 نفره در تماس مستمر بودهاست. (صص 144 و 145 كتاب SurpriseOctober)
2 - اما اورا نام زنى است كه در 1980، با بن مناشه ازدواج كردهاست. اورا در مصاحبه با روبرت پارى صاحب كتاب Trick or Treason
The October Surprise Mystery در باره عضويت بن مناشه در كميتهاى پنهانى خاص فروش اسلحه به ايران، صحبت كردهاست: در دسامبر 1980، بن مناشه در كميته ويژه فروش اسلحه به ايران، عضويت داشت. 6 تن از اعضاى آن از اعضاى اطلاعاتى برجسته، اعضاى موساد و امان Amanبودند. جز آنها، اعضائى از دفتر نخست وزير و وزير دفاع نيز در اين كميته شركت داشتند. (ص 98 كتاب). رابرت گيتز، كه از سوى بوش (پدر)، به رياست سيا منصوب شد اما بخاطر نقشش در ايران گيت مجبور از استعفاء شد، به روايت بن مناشه و نيز نتايج تحقيقها، هم در اكتبر سورپرايز نقش داشته است و هم در ايران گيت و هم در فروش اسلحه به عراق. واقعيتى كه «شنود اشباح» پنهان مىكند اينست كه كارتر مصمم بودهاست در صورت تجديد انتخاب، اسرائيل را زير فشار بگذارد تا سرزمينهاى اشغالى را تخليه كند و موجوديت فلسطين را برسميت بشناسد. از ديد حكومت بگين، دو امر در صورت وقوع، براى «امنيت ملى» اسرائيل خطرناك بودهاست: 1 - انتخاب دوباره كارتر و 2 - تصرف خوزستان توسط عراق و تسلط رژيم صدام بر منابع نفت ايران. از اين رو، بگين و كابينه او تصميم مىگيرند براى انتخاب شدن ريگان بكوشند. (صفحات 106 و 107 كتاب) همكارى با كيسى، مدير تبليغات انتخاباتى ريگان و بوش، در انتخابات رياست جمهورى نوامبر 1980 امريكا اينسان بوجود مىآيد. عامل اصلى شكست كارتر مىبايد جلوگيرى از آزاد شدن گروگانهاى امريكائى مىشد. همكارى دستگاه اطلاعاتى اسرائيل و كيسى و آن بخش از سيا، از جمله گيتز، براى جلوگيرى از آزاد شدن گروگانها (اكتبر سورپرايز) بدينسان آغاز مىشود. لابد سازندگان دروغها نمىدانستهاند كه وقتى به نيمى از حقيقت اعتراف مىكنند، نيم ديگر را نيز ديگران مىيابند و تمام حقيقت را در اختيار خوانندگان مىگذارند.
3 - اما بن مناشه بخاطر فروش سه فروند هواپيماى C - 031، ساخت امريكا اما متعلق به اسرائيل به ايران، توقيف مىشود (صص 219 و 220 كتاب اكتبر سورپرايز اثر گارى سيك). در دادگاه، صمغ آبادى، روزنامه نگار تايم، شهادت مىدهد كه او پيش از لو رفتن ماجراى ايران گيت، ماجرا را به اين مجله اطلاع داده بود اما مجله به آن اعتناء نكرده بود. سه سند نيز مادر بن مناشه فرستاده و به دادگاه ارائه شدند كه حاكى از عضويت بن مناشه در دواير اطلاعاتى اسرائيل بودند. دادگاه به اين نتيجه رسيد كه او نمىتوانسته است سرخود سه فروند هواپيما، آنهم C - 031، به ايران بفروشد و او را تبرئه كرد. (ص 220 كتاب اكتبر سورپرايز و فصل 8 كتاب Trick or Treason نوشته رابرت پارى) تبرئه او، در واقع شناسائى اين واقعيت از سوى يك دادگاه امريكائى بر وجود روابط پنهانى امريكا و اسرائيل با رژيم ايران و فروش محرمانه اسلحه به ايران بود.
4 - هر دو كتاب، يكى نوشته گارى سيك و ديگرى نوشته رابرت پارى به اين نتيجه رسيدهاند كه علت آنكه بن مناشه زبان به افشاى اطلاعات گشود، اين بود كه از رفتار حكومت اسرائيل و حكومت امريكا سخت عصبانى بود. حكومت اسرائيل از كمك به او وقتى بدان نياز پيدا كرد، خوددارى ورزيد. بنا بر اين، اگر در «پشت پرده» كارى انجام گرفته جز اين نبودهاست كه او را زندانى و در زندان از ميان ببرند تا هيچگاه زبان او به ابراز حقايق باز نشود.
انقلاب اسلامى: خوانندگان مىدانند كه در طول سالها، تحقيقهايى كه در باره «اكتبر سورپرايز» منتشر شدهاند، از نظر آنها گذراندهايم. با وجود اين، يادآور مىشود كه در تحقيقها، راست و دروغ ادعاهاى بن مناشه، از يكديگر تميز داده شدهاند. الا اينكه اين بار، روشى كه «شنود اشباح» در تحريف و تزوير و جعل بكار بردهاست، به واقعيت داشتن قسمتهائى از اطلاعاتى كه بن مناش فاش كرده، اعتراف كرده و فرصتى فراهم آورد تا تمامى آن واقعيتها در اختيار خوانندگان قرار گيرند. اين واقعيتها را انقلاب اسلامى، در زمان خود، به تفصيل، از نظر خوانندگان گذراندهاست. اما اين بار، كتابى با همكارى چند شاخه سازمان ترور تهيه و انتشار يافته است و از جمله موضوعاتى كه مورد تزوير و تحريف و جعل قرار گرفته، «اكتبر سورپرايز» است. اما اگر امثال خامنهاى و هاشمى رفسنجانى در سازش ننگين «اكتبر سورپرايز» نقشى نداشتند، دليلى براى تزوير و تحريف و جعل نيز پديد نمىآمد. و هنوز،
در صفحات 271 تا 277 كتاب «شنود اشباح»، نقل قولهائى از روزنامه ژاپنى «يوميورى» (16 نوامبر 1996) و هفته نامه تايم (25 ژوئيه 1983) و كتاب بن مناشه، در باره برادران هاشمى، نقل كردهاست. در اين نقل قولها، نقش برادران هاشمى، در اكتبر سورپرايز و ايران گيت، سانسور شدهاست. سانسور به ترتيبى انجام گرفتهاست كه پندارى اين برادران از طريق مهدى كروبى، عامل خريد اسلحه براى رژيم و تدارك سازش پنهانى اكتبر سورپرايز نبودهاند. بلكه فقط با احمد مدنى رابطه داشتهاند. به نقش آنها در فروش اسلحه اشاره مىكند اما مواظب است طورى سانسور كند كه خواننده متوجه نشود كه دلال اسلحه براى رژيم خمينى بودهاند. بعنوان نمونه:
* «بر اساس مداركى كه خبرنگار تايم مشاهدهكردهاست، اسرائيل بيشتر معاملات خود را از طريق فرخ عزيزى ()Faroukh Azzizi تاجر ايرانى سلاح، ساكن در آتن، انجام دادهاست»!
با كدام كشور؟!
* «بر اساس اظهارات آقاى «ملو» كه يك شهروند برزيلى است و رئيس شركت «آر.آر.سى» بشمار مىرود، تجهيزاتى شامل رادار، قطعات فرستنده و وسائل ناوبرى، مستقيماً به نيروى هوائى ارسال شد.»
كدام نيروى هوائى؟!
* با آنكه مرگ مشكوك سيروس هاشمى را برادر او، جمشيد هاشمى، به «اكتبر سورپرايز» مربوط مىداند و آنها نيز كه تحقيق كردهاند، اتفاق نظر دارند كه سيروس هاشمى تهديد كرده بود ماجراى «اكتبر سورپرايز» را فاش مىكند و پيش از آنكه تهديد خود را عملى كند، بطرز مشكوكى مردهاست، در آنچه از قول بن مناشه نقل مىشود، كمتر اشارهاى به «اكتبر سورپرايز» نيست. كارگزاران گمرك امريكا براى برادران هاشمى پرونده قاچاق اسلحه تشكيل مىدهند. برادران هاشمى با كارگزاران گمركى امريكا موافقت نامهاى امضاء مىكنند براى «جاسوسى بر ضد جامعه ايرانيان خارج از كشور در اروپا و امريكا». سيروس هاشمى مىبايد به كارگزارانى كه «درگير فروش جنگافزار به ايران بودند» تماس بر قرار مىكرد و به آنها مىگفت «جمهورى اسلامى ايران يك بليون دلار پول براى خريد اسلحه در اختيار او قرار دادهاست» تا صداى آنها ضبط و بر ضدشان پرونده تشكيل شود. بسيارى در تله مىافتند و بمحض رسيدن به نيويورك، دستگير مىشوند. بن مناشه تصميم مىگيرد سيروس هاشمى را به تله بياندازد. در كافه Lindy واقع در خيابان ريجنت، با سيروس هاشمى ديدار مىكند. سيروس هاشمى با نگرانى كافه را ترك مىكند بدون اينكه بداند در همان لحظه، تلفنهايش را افراد موساد در لندن شمار گذارى كردند. اثر اين ديدار آن مىشود كه سيروس هاشمى به دادستان بخش جنوبى نيويورك تلفن مىكند و مىگويد حاضر نيست بر ضد افراد دستگير شده، شهادت بدهد. «چند روز بعد، سيروس هاشمى، به وضع مرموزى در آپارتمانش در لندن جان سپرد.»
اينست نمونهاى از دروغ سازيى امثال فلاحيان و حسينيان كه گوياى سط نازل فكر زور محور آنها نيز هست: سيروس هاشمى دلال اسلحه در خدمت ملاتاريا و صاحب نقش در «اكتبر سورپرايز» و «ايران گيت» از قول بن مناشه، مىشود عامل گمرك امريكا براى جاسوسى بر ضد «ايرانيان مقيم اروپا و امريكا» و بر ضد كسانى كه براى ايران اسلحه مىخريدهاند! غافل از اينك اين قلب سازى خود تصديق نقشى است كه سيروس هاشمى و دو برادر او در سازشهاى پنهانى و فروش پنهانى اسلحه با ايران داشتهاند وگرنه، چه نيازى به قلب سازى بود؟
نگرش «شنود اشباح» ديدار در هتل لانفان پلازا و ديدارهاى ديگر كه سازش پنهانى انجاميدند:
با وجود اينكه سه مقام امريكائى وقت (آلن و سيبرمن و مك فارلين) تصديق كردهاند كه در سپتامبر 1980، يك ايرانى (احمد قمشهاى) در هتل لانفان پلازا ملاقات كرده و خود را فرستاده خمينى خوانده و پيشنهاد كردهاست «ايران» آزادى گروگانها را به تأخير بياندازد تا كارتر شكست بخورد و ريگان به رياست جمهورى برسد، با وجود تحقيقهاى بسيار كه در باره اين ملاقات انجام گرفتهاند، «شنود اشباح» از قول روزنامه انگليسى فايننشال تايمز (بدون قيد تاريخ) اين چند جمله را نقل كردهاست (ص 403):
«به گفته آقاى ويليام سافير، يكى از مفسران محافظه كار، ارتباط آقاى مك فارلين با ايران، در سال 1980 آغاز مىگردد. او به همراه يك ايرانى كه پيشنهاد آزادى گروهى ديگر از 51 گروگان امريكائى را نموده بود، به اردوگاه ريگان نزديك مىشود»
«نزديك شدن به اردوگاه ريگان»، يعنى چه؟ پندارى ويليام سافير نمىدانست مك فارلين با تاور سناتور جمهوريخواه كار و براى انتخاب شدن ريگان فعاليت مىكرد. پيشنهاد خوددارى از آزاد كردن گروگانها نيز به «آزاد كردن گروهى ديگر از 51 گروگان» قلب مىشود. اما ويليام سافير، اعتراف سيبرمن (در باره ديدار لانفان پلازا) را كه نزد او بعمل آمده بود، در شماره 24 نوامبر 1986، بعد از انتشار افتضاح ايران گيت، منتشر كردهاست. در آن گزارش، سافير از قول سيبرمن، نوشته است كه پيشنهاد ندادن گروگانها به كارتر و دادن آنها به ريگان به قصد شكست كارتر در انتخابات بعمل آمدهاست. (در صفحات 109 تا 118 گزارش هيأت تحقيق مجلس نمايندگان امريكا در باره «ديدار در هتل لانفان پلازا» است و با مقاله ويليام سافير در نيويورك تايمز آغاز مىشود)
و اگر نه اين «ايرانى» فرستاده خمينى و خامنهاى و بهشتى و هاشمى رفسنجانى بود، «شنود اشباح» چه نيازى به اين قلب كردنها دارد؟
«شنود اشباح» در صفحه 433 از فصل «چهل و سوم كتاب شاهد» نقل مىكند كه
«در بهار 1982، ژنرال اويسى از منابع نزديك به «آيت...الله» خبر يافت كه در سال 1981، امريكا پيشنهاد فروش اسلحه به رژيم (جمهورى اسلامى) را نمودهاست. دولت ريگان، از طريق سيا CIA، با اميد به تجديد رابطه با ايران، چندين بار مقدمه چينى نمود. اما «آيت... خمينى» دست رد به سينه آنها زده و گفته بود كه احتياج به دريافت هيچ اسلحهاى از «شيطان» ندارد. و بطور خصوصى گفته بود كه امريكائيها بخاطر يك دلار مادر خود را هم مىفروشند ما از همه جا مىتوانيم اسلحه تأمين كنيم، دليلى ندارد با آنها معامله كنيم.»
شاهد (Witness) را منصور رفيع زاده نوشته است. او عضو ساواك شاه و رئيس مأموران آن در امريكا بود و همانطور كه خود نوشتهاست، به عضويت سيا نيز درآمده بود و 18 سال عضو سيا ماند. وقتى «شنود اشباح» قسمتى از كتاب چنين كسى را مىآورد تا بباوراند كه گويا ريگان و حكومت او به خمينى پيشنهاد تحويل اسلحه كردهاند و خمينى گفته است اسلحه شيطانى كه امريكاست، نمىخواهد، جاى ترديد نمىگذارد كه مىخواهد واقعيت را قلب كند. در حقيقت،
1 - ذيل همان نقل قول، رفيع زاده مىنويسد امريكا به ايران اسلحه مىداد. از نقل قول، تنها اين قسمت حذف شدهاست: «بار ديگر، امريكا پيشنهاد ديگرى از طريق سيا كرد. اما اين بار، با اخطارى سخت همراه بود: « اگر سعى كنيد از منابع بديل امريكا اسلحه بخريد (تاجران اسلحه) كسانى كه شما با آنها معامله مىكنيد، ممكن است بخاطر نقض قوانين امريكا، مجازات شوند. ايرانيها پاسخ دادند: آن مسئله شما است. شما هر طور مىخواستيد بكنيد»!! (صص 353 و 354 متن انگليسى شاهد)
رفيع زاده توضيح مىدهد، با افسر سيا، در باره تحويل اسلحه به رژيم خمينى گفتگو كردهاست و كوشيدهاست او را قانع كند چنين كارى زيانبخش است. (ص 355 متن انگليسى شاهد) اين قسمت نيز سانسور شدهاست. سانسور را به ترتيبى انجام دادهاست كه خواننده گمان برد سخن از پول دادن به مخالفان توسط دولت سعودى بميان بودهاست. محض آگاهى از شيوه قلب سازى، عيناً مىآوريم (ص 434 شنود اشباح):
«روز بعد كه من (رفيع زاده) دوباره با همان افسر تنها شده بودم، موقعيت را براى او بيان كردم حرف دلم را مقتضى ديدم...
با لبخندى گفت: «سعوديها بدون چراغ سبز امريكا كارى نخواهند كرد. اگر واشنگتن از عربستان بخواهد كه به مخالفين «آيت ا...» پول بدهد، آنها در يك چشم بهم زدن اطاعت مىكنند»
2 - در فصل 8، توضيح مىدهد كه سيا با انتخاب مجدد كارتر بشدت مخالف بود و براى انتخاب شدن ريگان از هيچ كارى فروگذار نمىكرد. به تأخير انداختن آزادى گروگانها، مىتوانست نقش تعيين كننده داشته باشد. اينست كه «عاملان سيا در ايران، از جمله صادق قطب زاده، توسط افسران سيا كه سخت توجيه شدند (ص 347 متن انگليسى) تا كه خمينى را قانع كنند گروگانها را تا انتخاب ريگان به رياست جمهورى، آزاد نكند.»
1/2 - منصور رفيع زاده، در مصاحبه با باربارا هونگر دستيار سياسى ريگان كه سازش پنهانى اكتبر 1981، از عوامل استعفايش از همكارى با ريگان و تحقيق پيرامون اكتبر سورپرايز شد و در آوريل 1989، تحقيق خود را با عنوان «اكتبر سورپرايز» منتشر كرد، باز گفتهاست كه مقامات سيا مخالف تجديد انتخاب كارتر، قطب زاده، وزير خارجه وقت ايران را توجيه كردند تا او خمينى را برآن دارد گروگانها را تا روز اداى سوگند ريگان، بعنوان رئيس جمهورى (21 ژانويه 1981) آزاد نكند. (ص 24 كتاب اكتبر سورپرايز نوشته بارباراهونگر)
2/2 - رفيع زاده كتاب خود را در 1987 منتشر كردهاست. در آن تاريخ، افتضاح ايران گيت رو شده بود. پيش از آن، برغم افشاگريهاى مستمر، سازش پنهانى «اكتبر سورپرايز» و انتشار كتاب اينتر لوك، توجه مطبوعات امريكائى را بخود جلب نكرده بود. اينست كه منصور رفيع زاده، در مصاحبههاى مختلف، از جمله در مصاحبه با بارباراهونگر، مىگويد:
* آن ايرانى كه در هتل لانفان پلازا با آن سه امريكائى عضو گروه ريگان - بوش ملاقات كردهاست، قربانى فر بودهاست (ص 18 كتاب اكتبر سورپرايز نوشته بارباراهونگر)
* در ملاقات پاريس، در اكتبر 1980، ژرژ بوش و رونالد گرك (عضو شوراى امنيت ملى كه براى ريگان و بوش كار مىكرد و پس از انتخاب ريگان و بوش، مشاور امنيتى بوش شد) حضور داشتهاند (ص 83 همان كتاب)
بدين قرار، قلب كردن واقعيت توسط «شنود اشباح» امكان مىدهد واقعيتى آشكار بگردد:
1 - قطب زاده عامل سيا نبود. از جمله به اين دليل كه ميكائيل لودين، از دستياران ريگان در كاخ سفيد، نقشه كودتاى او را به اطلاع خمينى رساند و سبب دستگيرى و اعدام او را فراهم آورد. با وجود اين،
2 - قلب سازى «شنود اشباح» سبب شد از مجراى اطلاع قطب زاده از طرح گروه ريگان - بوش در باره معامله بر سر گروگانها، آگاه بگرديم: عوامل امريكائى يا غير امريكائى سيا مىبايد به قطب زاده مراجعه كرده و معاملهاى را بر سر گروگانها پيشنهاد كردهباشند. چنانكه از دو طريق، يكى از طريق رضا پسنديده (برادر زاده خمينى) و ديگرى از راه يكى از مشاوران بنىصدر، چنين پيشنهادى را به او كردند و او نپذيرفت. مىدانيم كه قطب زاده، در نامه مفصلى به مجلس، هشدار داد كه گروه ريگان - بوش دست اندركارند تا حل مسئله گروگانها را به تأخير بياندازند. اگر به او مراجعه نشده بود، او نمىتوانست بداند گروه ريگان - بوش در تقلاى يافتن طرفى براى معامله بر سر گروگانها هستند. همانطور كه زمان شهادت مىدهد، اين طرف را در شخص خمينى و احمد خمينى و بهشتى و خامنهاى و هاشمى رفسنجانى يافتند.
حميد نقاشان يكى ديگر از مأموران خريد اسلحه بود. او را ناطق نورى معرفى كردهبود و در اكتبر سورپرايز نقش پيدا كرد. با آنكه كمتر مقاله و كتابى در باره اكتبر سورپرايز نوشته شدهاست كه در آن، از حميد نقاشان سخنى بميان نيامده باشد، در كتاب «شنود اشباح»، در باره او آمدهاست:»
* در صفحه 474 كتاب، قول مهدى منتظرى، اطلاع مىيابيم كه در وزارت كشور ناطق نورى، با تشكيل «حفاظت اطلاعات نيروهاى مسلح»، حميد نقاشان رئيس حفاظت نيروهاى انتظامى مىشود.
* در صفحه 507، حميد نقاشان را، از قول على فلاحيان، معرفى مىكند: «با آقاى ناطق نورى ضد فرقان كار مىكرد. يك مدتى هم پشتيبانى وزارت سپاه را داشت. بعد هم در كارهاى اقتصادى افتاد. در لندن، سر قضايائى كه بماند دستگير شد و بعد از آزادى و برگشت به ايران، پروندههاى مالى و بدهكارى و اينها داشت. حدود سال 75 - 74 هم ممنوع الخروج شد. آقاى نيازى پيگير بحثهاى او بود تا نهايتاً ممنوع الخروجىاش را لغو كرد. صاحب شركت كاترپيلار در تهران هم بود فكر مىكنم هنوز هم هست.
* و از قول نشريه ايتاليائى اسپرسو مورخ 16 ژوئن 1991، نقل مىكند: «حميد نقاشان معاون فرمانده پاسداران انقلابى ايران در بيان اين مطلب، تنها به دوست صميمىاش، ويليام هرمان، (مأمور سيا) اعتماد پيدا كرده، به او گفته بود كه بوش در آن ديدار حضور داشت... (ديدار طرفين و اظهارات پيرامون دوستانش)...»
كدام ديدار؟ طرفين كيانند؟ بديهى است ديدار فرستادههاى خمينى و فرستادههاى گروه ريگان - بوش در اكتبر 1980 و سازش آنها معروف به اكتبر سورپرايز را سانسور مىكند. اگر ريگى به كفش ملاتارياى ايران گيتى نبود، نه تنها حاجتى به اين سانسورها و دروغ و قلب سازيها پيدا نمىشد، بلكه به روشى كه ما بكار مىبريم، دادهها، اطلاعها، گفتهها و نوشتهها نقل مىشدند و نقد مىشدند تا واقعيت همانسان كه هست عيان گردد.
بهر رو، از اين چند اطلاع مىدانيم كه 1 - نقاشان در انگلستان دستگير و زندانى شدهاست. و 2 - بدهكارى ببار آوردهاست و ممنوع الخروج شدهاست. نيازى، كسى كه اينك «رئيس دادسراى نظامى» است، «ممنوع الخروجيش را لغو مىكند» و 3 - به دوستش ويليام هرمن (مأمور سيا) گفتهاست: بوش در «آن ديدار» حضور داشته 4 - «آن ديدار، «ديدار طرفين» بوده است. كدام طرفين؟ نمىنويسد! اما
1 - نقاشان، در تهران، از غيبت كوتاه مراقب خود استفاده مىكند و به روبرت پارى مىگويد: «ميان نزديكان خمينى، حلقه درونى، بر سر منافع بازى كردن برگ گروگانها بسود جمهوريخواهان و به زيان دموكراتها، بحثهايى جريان داشتند. اما نمىدانم حاصل آن بحثها چه بود»! (ص 226 كتاب or TreasonTricK نوشته روبرت پارى)
2 - غير از هرمن، دو تن ديگر نيز از حميد نقاشان شنيدهاند كه در اكتبر 1980، در پاريس معاملهاى بر سر گروگانها انجام گرفتهاست. نقاشان به هرمن گفته است: «تا كارتر و پرزيدنت بنىصدر بداند ما چند مرده حلاجيم»! (ص 135 همان كتاب)
3 - هرمن نخست براى سيا و ديگر سازمانهاى اطلاعاتى امريكا كار مىكرد. در 1970، در فرانكفورت، شركت فروش اسلحه ايجاد كرد. در دوران شاه سابق نيز با ايران معامله نداشت. اما با يك ايرانى آشنائى پيدا كرده بود. در پى انقلاب، از طريق او، با نقاشان ارتباط پيدا كرد. در دسامبر 1980، باتفاق نقاشان، براى خريد اسلحه براى سپاه، به برزيل مىروند. در 17 ژانويه 1981 به ايران مىرود. در روز آزاد شدن گروگانها، او در تهران بودهاست با نقاشان شام مىخورد و بر سر ميز شام، نقاشان ماجراى معامله بر سر گروگانها را به او مىگويد (از جمله نگاه كنيد به اكتبر سورپرايز به زبان انگليسى نوشته گارى سيك صفحات 155 - 153)
در 17 مه 1975، بخاطر در اختيار داشتن 3 ميليون دلار تقلبى توقيف و به 5 سال زندان محكوم شد. ميان اين دستگيرى و دستگيرى نقاشان چه رابطهايست؟
در صفحات 800 و 801، «شنود اشباح» از قول «نشريه اينترنتى «وسترن جورناليزم» - نوشته كنت تيمرمن»، نقل مىكند كه كتاب گارى سيك دموكراتهاى عضو كنگره را بر آن داشت تا در سال 1992، «به يك تحقيقات گسترده با هدف لطمه زدن به بوش براى انتخاب مجدد، دست بزنند».
نه اسمى از كتاب «اكتبر سورپرايز» گارى سيك است و نه از كتاب My turn to speakبنىصدر كه پيش از كتاب گارى سيك منتشر شد و در پى حضور او در كميسيون خارجى مجلس نمايندگان بود كه با تشكيل كميسيون تحقيق موافقت شد. هاميلتون، رئيس كميسيون خارجى مجلس نمايندگان، در همان جلسه به بنىصدر گفت: اثبات چنين امرى نظام سياسى امريكا را بى اعتبار مىكند. با آنكه او دموكرات بود، كسى را سر پرست تحقيق كرد كه آدم جمهوريخواهها بود و مأموريت داشت اسناد و مدارك را سانسور كند. و چون ديمالى Dymally گزارش واقعى را تهيه كرد، هاميلتون او را تهديد كرد اگر گزارش خود را پس نگيرد، بر او سخت خواهد گرفت (صص 315 و 316 كتاب Trick or Treason نوشته روبرت پارى). بنا بر اين، هدف تحقيقات نه ضربه زدن به بوش كه ماست مالى يك زد و بند محرمانه به قصد «نجات نظام سياسى» امريكا بود.
با وجود گزارشهاى سانسور شده مجلس نمايندگان و مجلس سناى امريكا و برغم اين واقعيت كه هاميلتون مصمم بود براى نجات نظام سياسى امريكا، پرونده «اكتبر سور پرايز» را بخواباند، «شنود اشباح»، همچنان بدون آنكه بگويد موضوع تحقيق رسمى دو مجلس چه بودهاست، از قول تيمرمن مىآورد:
«دموكراتهاى كنگره، براى بدنام كردن بوش به همه جا سر كشيدند. گروه ضربت، برغم اين تلاشهاى طاقت فرسا، دست آخر چنين نتيجهگيرى كردند كه هيچ مدرك معتبرى دال بر تلاش ستاد انتخاباتى ريگان يا افراد وابسته به اين ستاد و يا پيشنهاد، براى تلاش اين افراد جهت به تأخير انداختن آزادى گروگانهاى امريكائى، در ايران، بدست نيامد»!
به ترتيبى كه ملاحظه مىشود، به نقل از تيمرمن، از صفحه 175، حاصل سخن فصلى از گزارش مجلس نمايندگان امريكا در باره اكتبر سورپرايز، جمله هائى و به ترتيبى انتخاب شدهاند كه در آتها كلمه «اكتبر سورپرايز» نباشد و معلوم نشود كه خمينى و دستياران او بودهاند كه پيشنهاد سازش در باره گروگانها را به گروه ريگان - بوش دادهاند. اما الف - ربرت پارى، در جاى جاى كتاب خود، بخصوص در فصل 25 آن، مدارك و اسناد سانسور شده (از جمله گزارش ك.گ.ب شوروى سابق در باره اكتبر سورپرايز) و شهادتهاى تحريف شده و يا ناديده گرفته شده، واقعيتهاى انكار شده توسط گروه تحقيق دو مجلس را بر شمردهاست. و اين واقعيت را خاطر نشان كردهاست كه با وجود اينهمه، اسناد گردآورى شده و گزارش اصلى در دسترس كسى نيست. ب - آنچه «شنود اشباح» - كه همچنان موضوع تحقيق را كه سازش پنهانى در اكتبر 1980 است سانسور مىكند - از قول تيمرمن نقل كرده، از دو صفحه 8 و 175 گزارش سانسور شده هيأت تحقيق است ( Force(Joint report of the Task force to investigate certain allegations concerning
the holding of american hostages by Iran in 0891 )'' October )Surprise Task
منتشره در 3 ژانويه 1993 نقل شدهاند. علاوه بر اينكه اقليت با گزارش مخالفت كرده و ادامه تحقيق را واجب دانسته است، اكثريت نيز نتوانسته است واقعيتهاى زير را نبيند:
1 - بر هيأت تحقيق مسلم شدهاست كه افرادى كه در دستگاه تبليغات ريگان براى انتخابات رياست جمهورى 1980، فعاليت مىكردهاند اطلاعات را كسب مىكردهاند يا پخش مىكردهاند كه مربوط مىشدهاست به عمليات حكومت امريكا براى آزادى گروگانهاى امريكا در ايران. با وجود اين، هيأت تحقيق مدرك مسلمى حاكى از فعالان دستگاه تبليغاتى ريگان بطور غير قانونى اطلاعات طبقه بندى شده را كسب و يا پخش مىكردهاند، بدست نياورد.
ستاد تبليغاتى ريگان تا ماه نوامبر نگران اثر آزادى گروگانها بر انتخابات رياست جمهورى بودهاست و گروههاى رسمى و غير رسمى تشكيل دادهاست. (ص 9 همان گزارش)
2 - ملاقات در هتل لانفلان پلازا واقع شدهاست. در آن، كسى كه خود را نماينده خمينى مىخواندهاست، پيشنهاد كردهاست ايران گروگانها را به كارتر ندهد تا ريگان به رياست جمهورى برسد. اكثريت هيأت تحقيق بر اين نظر است كه سه ملاقات كننده، بخصوص ريچارد آلن كه سرمشاور امور خارجى ريگان بودهاست، مىبايد گزارش اين ديدار را به حكومت كارتر مىدادند. با وجود اين، مدرك مسلمى حاكمى از اينكه اين ديدار به ديدارهاى بعدى انجاميدهاست، بدست هيأت تحقيق نيامد. (صص 9 و 117 همان گزارش)
3 - در 22 اكتبر و در 27 اكتبر، اسرائيل از حكومت كارتر خواسته است اجازه دهد به ايران اسلحه تحويل بدهد حكومت كارتر تا پايان خود اين اجازه را ندادهاست. در حكومت ريگان، آلسكاندر هيگ اين اجازه را دادهاست. اما دليل قطعى بر اينكه اجازه تحويل اسلحه به ايران و فروش اسلحه به ايران ربطى به سازش پنهانى بر سر گروگانها در اكتبر 1980 داشته، بدست نيامد.(از جمله صص 10 و 225 و 226 همان گزارش)
و از آنجا كه تحقيقات فراوان بعمل آمده بودند و همه آنها قابل انكار نبودند، هيأت تحقيق، ناگزير شد به اين نتيجه برسد كه نمىتواند بگويد ديدار پاريس روى ندادهاست. امامدرك قطعى بر وقوع آن نيز بدست نياوردهاست!! (فصل هفتم همان گزارش)
طرفه اينكه «شنود اشباح» مدرك مسلم (Evidency بر وقوع سازش پنهانى اكتبر سورپرايز را كه عبارتند از فهرستى از قتلهاى آگاه و تحقيق كنندگان از آن سازش پنهانى، بدست مىدهد:
طرفه اينكه «شنود اشباح» در صفحات 865 تا 887، كسانى را فهرست مىكند كه از ماجراى «اكتبر سورپرايز» اطلاع داشتهاند و كشته شدهاند. با همان شيوه قلب سازى فهرست كردهاست. توضيح اينكه خواننده كتاب مىپندارند طرف دعوا تنها جمهوريخواههاى امريكائى بودهاند و اين افراد بدستور جمهوريخواهها به قتل رسيدهاند:
* در صفحات 865 و 866، از قول هفته نامه الوطن العربى مورخ 19 مارس 1993، خبر به قتل رسيدن يان اسپيرو و خانوادهاش را در سان ديگو، در 13 نوامبر 92، نقل مىكند. مىنويسد: «او آخرين شاهد بازار گروگانگيرى، كه مذاكرات و خاطرات خود را يادداشت كرده و اخطار كرده بود چنانچه امريكا به تعهدات مالى خود نسبت به وى عمل نكند، آنها را منتشر مىكند.
ترور «هراسانگيز» وى (به همراه همسر و فرزندانش) چنين القا كرد كه امريكائيها در پى آنند كه پروندههاى گذشته را، با همه آلودگيهايش ببندد. مسئله اسپيرو فراموش و همراه با او به خاك سپرده شد و بدينسان، وى به كاروان كسانى پيوست كه در پرونده نبرد (اطلاعاتى) ايران و امريكا، نقش داشتهاند. مثل سيروس هاشمى و اميرام نيز و ويليام كيسى و گريسن كنسول چاد در سوئيس و بارشل وزير آلمانى كه جسدش را در 1987، در اتاقش، در هتلى يافتند.»
بدينسان، «شنود اشباح» سازش پنهانى خمينى و دستياران او با ريگان - بوش و دستيارانش را «نبرد (اطلاعاتى) ايران و امريكا مىكند و «اكتبر سورپرايز» را «بازار گروگانگيرى» مىگرداند!
* در صفحات 867 و 868، «شنود اشباح» به نقل از «سايت مجموعه فرال هاوس» قتل دنى كاسولارو را گزارش مىكند. علت را تحقيقاتى مىشمارد كه بدانها مشغول بودهاست. بدون اينكه بنويسد كه موضوع تحقيقات چه بودهاست. در صفحه 868، براى نخستين بار دو كلمه «سورپرايز اكتبر» از همان سايت نقل مىكند. او به ترتيبى كه خواننده گمان برد مربوط به فروش اسلحه به كنتراها و عراق بودهاست!!:
«او دوست خود بن ميسون Ben Mason را... به طبقه پائين برد و پنج برگ دست نويس خود را از داخل يك جعبه بيرون آورد. اين 5 برگ رول، حاوى اطلاعاتى در مورد نقل و انتقالات تسليحاتى كنتراها بود... تحقيق دوگ وقان Doug Vaughan نتيجه گرفته بود كه اين چند صفحه از سوى باب بيكل Bob Bickel به او داده شده بود. كه او هم آن را از ريچارد برنك، يكى از چهرههاى برجسته ديگر تحقيق كاسولارو كسى كه شهادت لازم در مورد سورپرايز اكتبر را داده بود، گرفته است.
... بيكل از قبل تمايل داشت كه در ارتباط با نقش رابرت گيتز، رئيس سيا، در حمل اسلحه به عراق در دهه 1980 افشاگرى شود. او فتوكپى چكها و گذرنامه حسن على ابراهيم على را كه يكى از ممتازترين مأموران خريد تسليحاتى عراق بود، به او داد».
* «شنود اشباح» در صفحات 872 - 868، نامه گاربى لئون را به ژانت رنو، دادستان كل ايالات متحده امريكا بتاريخ 14 جولاى 1993 نقل كردهاست. گاربى لئون توجه دادستان كل را به مرگ پل ويلچر Paul Wilcher جلب مىكند: «پل ويلچر، مانند دنى كاسولارو، در حال تحقيق در مورد دست داشتن احتمالى دولت در فعاليتهاى مشكوك زيادى، از جمله ادعاهاى بحثانگيز سورپرايز اكتبر و موضوع اينسلاو INSLAWبود...
در ماه مه گذشته، ويلچر اظهار داشت كه اطلاعات او فراتر از اطلاعات كاسولارو رفته و او احساس كرد كه اين موضوع براى وى يك علامت خطر بشمار مىرود. سه هفته بعد او مرده بود.
... در 23 ژوئن 1993، جسد پل ويلچر در آپارتمانش واقع در واشنگتن دى سى پيدا شد... خبرنگار كاخ سفيد، سارا مك كلندون، پس از مشاهده بقاياى جسد پل ويلچر، قادر به شناسائى وى نشدهاست. مك كلندون گفته بود كه در نتايج اوليه پزشكى قانونى هيچ علت طبيعى منجر به مرگ و هيچ علتى كه بتواند فوت ويلچر را توجيه كند، كشف نشدهاست...
موضوع بسيار مهمترى در اينجا وجود دارد: اگر منتقدان دولت ما، بدون هيچ علتى جنازه شان در حمام پيدا شود و دولت هيچ گامى در جهت كشف علت اين مرگها برندارد، در اين صورت، آزاديهاى ما مورد تهديد قرار مىگيرند. و نيز فعاليتهائى كه حافظ اين آزاديهااست.
...
از سوى ديگر، اگر مرگ دنى كاسولارو را به نوعى يك پيام بدانيم، مرگ ويلچر پيامى حتى هولناكتر دارد. پيامى كه به همه ما مىگويد مرگ كاسولارو تصادفى نبودهاست...
...
- هم كاسولارو و هم ويلچر، مدت كوتاهى، پيش از مرگ خود، اظهار ترس كرده بودند كه زندگيشان به خاطر اينكه تحقيقاتشان وارد مرحله حساسى شدهاست، در خطر قرار دارد...
...
- در هر دو مورد، صحنه مرگ مهر و موم شد و غير قابل دسترسى اعلام گرديد... آثار و علائم امحا شده و از هرگونه تحقيق رسمى يا مستقل جلوگيرى بعمل آمد...
...
- در هر دو مورد، سوابق، مدارك، فايلهاى كامپيوترى يا اطلاعات شخصى متعلق به افراد متوفى آشكارا و نه بطور رسمى، مفقود مىشود...
...
- در هر دو مورد، تغييرات سريعى بر روى اجساد صورت گرفت كه كار تحقيق بيشتر دادگاه بر روى آنها را دشوار و يا ناممكن ساخت...»
* شنود اشباح»، در صفحه 873، به نقل «نشريه الكترونيكى تى سى، شماره نوامبر - دسامبر 1991»، نقل مىكند كه «جسد روزنامه نگار متوفى، جوزف دانيل (دنى) كاسولارو را در دهم آگوست، در اتاقى در يك پانسيون (متل) در ويرجينياى جنوبى، كشف شد. روى هر مچ دستش هفت شكاف بود و يك يادداشت خودكشى در همان نزديكى پيدا شد. تنها نسخه دست نويس كتابش، به همراه يادداشتهاى جانبى آن، ناپديد شده بود.
...
در واقع، دامنه تحقيق كاسولارو چنان وسيع بوده كه هريك از حوزههاى گسترده تحقيقات وى مىتوانست چاشنى يك انفجار احتمالى باشد.
هنگامى كه مسئولين رسمى علت مرگ او را خودكشى اعلام كردند، اقوام وى اظهار داشتند كه وضعيت روحى كاسولارو، پس از اتمام كتابش، مطلوب، بلكه بسيار عالى بود».
* «شنود اشباح» در صفحات 877 و 878، قسمتى از فصل 18 كتاب «پول خون» نوشته بن مناشه را در باره قتل اميرام نير نقل مىكند: «در پايان نوامبر 1988... در لندن به ديدار آميرام نير رفتم... او همسر ميليونرش را در اسرائيل ترك كرده و با يك زن سيه موى جذاب زندگى مىكرد... من به او هشدار دادم: «تو بايد خيلى مواظب اين زن باشى»... در 30 نوامبر... تلفن آپارتمان زنگ زد... خون در بدنم يخ بست. گزارشهاى انتشار يافته حاكى بود كه آميرام نير با يك هواپيماى سسنا T - 012 كرايهاى، براى بازرسى محصول گلابى حارهاى خود،... در حال پرواز بود كه هواپيمايش در 110 ميلى غرب مزيكو واژگون شد.
شمير (اسحق شيمر) به سازمان اطلاعاتى اسرائيل دستور داد در باره كشته شدن آميرام نير رسيدگى بعمل آورد و سازمان مذكور... گزارش كرد كه بدون ترديد آميرام نير بوسيله دوست زنش هدف گلوله قرار گرفتهاست. خانواده نير هيچگاه موفق نشد جسد او را تحويل بگيرد.
... نير قرار بود در دادرسى اليور نورث شهادت دهد و اين عمل براى شمعون پرز و رگن (رونالد ريگان) و يا (جورج) بوش سبب نگرانى بسيار شديدى شده بود.»
«شنود اشباح» كار قبل سازى و دروغپردازى را به وقاحت مىرساند وقتى در زير نويس صفحه 878 توضيح مىدهد: «اميرام نير همچنين داراى عناصر كليدى جاسوسى در ايران، بويژه در ميان مرتبطين با بيت حسينعلى منتظرى، از جمله فتح ا... اميد نجف آبادى بود.»
حال آنكه اميرام نير مشاور ضد تروريسم نخست وزير اسرائيل بود. همراه هيأت مك فارلين به ايران آمد. در يك مورد، در پى مذاكره با پويندكستر، مشاور امنيتى ريگان، اجازه فروش 10 هزار موشك تاو به رژيم خمينى را بدست آورد (ص 210 اكتبر سورپرايز نوشته گارى سيك). از دو كسى كه از آمدن هيأت مك فارلين به ايران، آگاه شدند و در افشاى آن نقشى ايفا كردند، يكى سيد مهدى هاشمى و ديگرى فتح الله اميد نجف آبادى بودند كه هر دو اعدام شدند.
انقلاب اسلامى: البته شمار كسانى كه از «اكتبر سورپرايز» آگاه بودهاند و يا در آن شركت داشتهاند و در ايران و امريكا و اسرائيل و انگلستان ترور يا اعدام شدهاند، محدود به چندتنى نمىشود كه نامهاشان در «شنود اشباح» آمدهاند. در كتاب «اكتبر سورپرايز» نوشته بارباراهونگر فهرستى آمدهاست كه در پى انتشار كتاب، در انقلاب اسلامى نقل شد. از آن پس نيز، هر ترور و اعدامى در رابطه با آن سازش پنهانى انجام گرفته و ما از آن اطلاع يافتهايم، نام و نشان قربانى را انتشار دادهايم.
امرى كه گويائى دارد اينست كه اگر در «شنود اشباح» اكتبر سورپرايز بطور كامل بدست سانسور و جعل و قلب و تزوير و تحريف سپرده مىشود، در مورد «ايران گيت»، در آنچه مربوط به هاشمى رفسنجانى و فرزند او و محسن رضائى مىشود، سانسور كمتر است و خواننده كم اطلاع يا بى اطلاع كتاب از افتضاح ايران گيت، اطلاعى ولو ناچيز و تحريف شده، از نقش اين كسان پيدا مىكند. در شماره آينده افتضاح ايران گيت را آنسان كه در «شنود اشباح» آمدهاست را نقد مىكنيم.
ايران گيت به روايت «شنود اشباح»
ايران گيت تا بحال وجود نداشت حالا به وجودش اعتراف مىشود جز اينكه صاحب نقشها رفسنجانى و خامنهاى و... نيستند!:
انقلاب اسلامى: سخن بميان آوردن از دست اندركاران ايران گيت و افتضاح ايران گيت، از صفحه 339 «شنود اشباح» شروع مىشود و بطور پراكنده، در لابلاى، «اطلاع»ها، مصاحبهها، نقل قولها، ادامه پيدا مىكند. از افتضاح ايران گيت، نيز، در اين و آن صفحه، پراكنده، اطلاع و نظر را، در آميختهاى از راست و دروغ، قالب زدهاند. و البته، واقعيتهاى فراوانى را سانسور كردهاند. با اينهمه، براى نخستين بار، وجود ايران گيت تصديق شدهاست اما از جمله، افشا كنندگان با افشا شوندگان، جا به جا شدهاند! در قسمت اول، واسطههاى ايرانى و اسرائيلى و عرب را از قول «شنود اشباح» معرفى و نقد مىكنيم. در قسمت دوم، آمران را بنا بر روايت «شنود اشباح» شناسائى مىكنيم و مىبينيم چگونه «خط سيد ضياء» كتاب افشاكننده را افشا شونده مىگرداند و افشا شده را افشاكننده!:
نقش آلبرت حكيم، قربانى فر، سرهنگ نورث، مك فارلين، قاشقچى، نير، لودين، كنگر لو، على هاشمى، حسن كروبى و...
عنوان فصل ششم كتاب «شنود اشباح»، «دانههاى شن» است. زير عنوان عكسى نيز از آلبرت حيكم چاپ شدهاست. و
* در صفحه 339، از قول كتاب «كودتاى نوژه»، از مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سياسى، قربانى فر را معرفى مىكند:
«روابط پنهانى شركت «استارلاين» با عراق، ركن دوم ارتش را نسبت به يك امر جاسوسى هوشيار و مترصد كشف آن ساخت.
ورود {منوچهر} قربانى فر (بعنوان چهره اصلى ارتباطات جاسوسى) به ايران و دستگيرى او در فرودگاه، مقارن با اعلام تجاوز نظامى امريكا و واقعه طبس بود. قربانى فر از اوضاع سود جسته و گريخت (!!!) ابتدا به منزل معشوقهاش رفته و با احساس خطر، از آنجا گريخته و به منزل فردى بنام «سوهانكى» مىرود و از آن پس، تا شب انجام كودتاى نوژه، اثرى از وى بر جا نمىماند (!؟)»
انقلاب اسلامى: تعجبها از «شنود اشباح» است. اما او بجاى تعجب، مىبايد تحقيق مىكرد كدام دست او را از توقيف خارج و از ميانه بدر برد؟
* در صفحات 342 و 343، از قول نيوزويك (12 ژوئيه 1982) مىنويسد: «اولين مأمور سيا كه در اواخر دسامبر وارد تهران شد، افسر اطلاعاتى باز نشستهاى بود به نام باب (Bob)... به زودى مأمور ديگرى به باب ملحق شد. وى ايرانى ثروتمند و تبعيد شدهاى بود كه خود را در اختيار سازمان سيا قرار داده بود.»
«شنود اشباح» مدعى است «اين شخص نمىتواند فردى غير از منوچهر قربانى فر، از اعضاى شبكه منوچهر هاشمى، رئيس اداره هشتم ساواك - ضد جاسوسى - باشد.»
پس از تعيين هويت آن ايرانى، قول نيوزويك را پى مىگيرد: «مادامى كه باب اطلاعات را جمع آورى كرده و شبكه راكد محلى را از اين طريق تغذيه مىنمود و به حركت در مىآورد، فرد ايرانى زمينههاى لازم انجام مأموريت به سمت كوير را فراهم مىآورد. او { از طريق اعضاى شبكهاش و از جمله على اسلامى } پنج كاميون و...»
انقلاب اسلامى: بدين قرار، قربانى فر شبكهاى نيز داشته و يكى از اعضاى او نيز على اسلامى بوده است. او هم در اجراى طرح طبس نقش داشته است و هم در كودتاى نوژه.
* در صفحه 386، از قول «طبس مصداقى بر سوره فيل»، نقل مىكند كه بنا بر تحقيقات سپاه، على اسلامى كه كاميونها را تهيه كرده بود، عضو حزب خلق مسلمان بودهاست.
در ص 344، قول نيوزويك را پى مىگيرد: (در ماجراى طبس)، «دو خدمتگزار ايرانى الاصل امريكائى نيز كه يكى از آنها از سرطان حادى رنج مىبرد، به تهران فرستاده شدند...» و باز «محقق» يعنى «نويسنده» كتاب «شنود اشباح» تشخيص مىدهد «از مجموع شواهد و قرائن بر مىآيد كه نفر غير بيمار، شخصى به نام آلبرت حكيم بودهاست.»
از كسانى كه در ايران گيت نقش داشتند، يكى ژنرال سكورد امريكائى بود. در صفحه 359، از قول روزنامه جمهوريت تركيه (20 نوامبر 1987) او را معرفى مىكند:
«مثلاً در بحث انتقال موشكهاى امريكائى از اسرائيل به ايران، از يك كشور حوزه مديترانه به عنوان پانزدهمين كشور» («محقق» تشخيص مىدهد كه آن كشور پرتقال باشد) نام برده مىشود. بر اساس اين گزارش، محموله هواپيماى اسرائيلى در پايتخت اين كشور پانزدهم، پس از انتقال به هواپيماى ديگرى، به ايران حمل خواهد شد.
سكورد باتفاق يك سوداگر اسلحه اروپائى به كشور مذكور آمده و براى اخذ مجوزهاى لازم، به پرداخت رشوهدست زدهاست...» كار با كشور پانزدهم به بن بست مىرسد ناگزير، دوان كلاريج، مأمور سيا، پيامى به مسئول سيا در كشور شانزدهم (كه «محقق» حدس مىزند تركيه باشد) مىفرستد و از او مىخواهد موافقت اين كشور را براى رفت و آمد سه فروند هواپيماى «دى سى 8» به تبريز، بدست آورد.
انقلاب اسلامى: فصل ششم در صفحه 410 پايان مىپذيرد بدون اينكه معلوم شود آلبرت حكيم كه بود!
عنوان فصل هفتم «كودتا در ضد كودتا» است و زير عنوان، عكسى است از منوچهر قربانى فر. در صفحه 437، از قول كتاب «كودتاى نوژه»، مىآورد كه سازمان نقاب دچار تغيير شد و در ساختار جديد، شاخه نظامى تحت رياست بنى عامرى و شاخه سياسى تحت رياست قادسى و شاخه پشتيبانى، تحت رياست قربانى فر، قرار مىگيرند.
* در ص 447، همچنان از قول كتاب كودتاى نوژه، مىنويسد كه عراق حاضر شد بخشى از اسلحه و مهمات براى انجام كودتاى نوژه رابدهد و در ارديبهشت ماه سال 59، اطلاع مىدهد كه يك قايق حامل 5/2 تن اسلحه، در نزديكى ساحل بوشهر آماده تحويل است و قربانى فر شخصى بنام كورس ناظميان را مأمور تحويل گرفتن اسلحه مىفرستد.
* در صفحه 452، از قول كتاب «كودتاى نوژه» نقل مىكند: «درشب كودتا (18/ 4/59) بيش از 200 نفر از كودتاگران، از جمله قربانى فر، در منزل فردى بنام «نور» كه در حوالى جام جم واقع بود، با لباس نظامى و... اجتماع كردهبودند تا با دريافت علائم موفقيت كودتا، مركز سيماى جمهورى اسلامى ايران را تصرف كنند.» و
در صفحه 453، از «منبع (ك)»، مىنويسد: «پول و اسلحههاى كودتا براى بختيار را قربانى فر تهيه كرد، بى برو برگرد.»
انقلاب اسلامى: در فصل دهم، با عنوان «نفوذ نفاق» و با عكس مسعود كشميرى، از نو به سراغ قربانى فر مىرود:
در صفحات 726 و 727،
* نخست از قول «عبور از بحران»، يادداشت دو شنبه 16 شهريور 1360، هاشمى رفسنجانى، محسن كنگرلو را معرفى مىكند: آقاى كنگرلو از سازمان فجر اسلام آمد و تقاضاى ترخيص كالاهاى اطلاعات ظريف را - كه براى كارهاى از قبيل {!؟}، مدتى قبل وارد كرده و در فرودگاه و گمرك مانده - داشت. بنا شد تحقيق كنم اينها را چه كسى و براى چه منظورى بكار مىبرد؟»
* و آنگاه از قول «منبع ص»: «كنگرلو از فجر اسلامىها بود. مثل على رضا محسنى و على رضا معيرى و اينها ظاهراً اونها توى تشكيلات مجاهدين انقلاب نيامدند... محسن كنگرلو بشدت به ميرحسين موسوى در بحثهاى امنيتى نزديك بود. اون در قضيه مك فارلين، از كليدهاى اوليه و اصلى بود. در تحقيقات استراتژيك هم همراه سعيد حجاريان بود.»
در صفحه 779، از قول هفته نامه حريم (7 اسفند 1380)، در فهرست تقصيرهاى بهزاد نبوى، يكى را هم «نقش وى در ماجراى مك فارلين» مىشمارد.
انقلاب اسلامى: عنوان فصل يازدهم «شنود اشباح»، «ايران - كنترا» است با عكسى از «سردار» فريدون وردى نژاد. بنا بر اين افتضاح ايران كنترا وجود دارد. تا اينجا، اسمى هم از خمينى و احمد خمينى و هاشمى رفسنجانى و على خامنهاى نيست.
به معرفى كسانى كه بنا بر كتاب، صاحب نقش است، ادامه مىدهيم:
در 799، از قول «محقق» (يادداشتهاى تحقيق كتابخانه محقق و حاشيه نويسى تحقيقات پژوهشى بر آن)، سرهنگ اليور نورث را معرفى مىكند: «سرهنگ اليور نورث (Oliver L. North)، به اصطلاح كارشناس ضد تروريسم، در شوراى امنيت ملى امريكا، در سال 1980، طراح اصلى عمليات فرارى دادن جاسوسان امريكائى در تهران بودهاست. او به اتفاق ديك سكورد، طراحى و سازماندهى عمليات فوق، پس از فرود به كوير شماره يك در طبس را به عهده داشت... در ماه اوت 1985، هنگامى كه قرار بود واشنگتن پست داستانى را در مورد نورث منتشر سازد، كاخ سفيد رسماً درخواست نمود به دلايل امنيتى، از بيان نام و مشخصات او، خوددارى شود.»
در صفحه 799 و 800، كيهان (25 تير 1364)، رابرت مك فارلين را معرفى مىكند: «رابرت مك فارلين مشاور امنيتى ملى امريكا، ديروز اعلام كرد: سياست ايالات متحده عليه تروريسم بايد گاهى از زور استفاده كند تا نشان دهد كه حمله به امريكائيها، مجازات بهمراه دارد.
مك فارلين... در رابطه با صحت موضوع بمباران مراكز آموزش تروريستها در ايران گفت: «عاقلانه نيست كه من در مورد اهداف مشخص شده، اظهار نظرى كنم...»
انقلاب اسلامى: و در همان تاريخ، روابط پنهانى بر قرار و خريد اسلحه از امريكا انجام مىگرفتهاست!
در صفحات 807 تا 809، از نو، به سراغ قربانى فر و معرفى او نيز ميكائيل لودين مىرود:
* بنا بر «يادداشتهاى محقق»: «منوچهر قربانى فر، از اعضاى اداره هشتم ساواك و رفيق قديمى منوچهر هاشمى رئيس آن اداره بود... يكى از سه نفر تيم اصلى كودتاى نقاب بود... با سرويسهاى جاسوسى فرانسه و انگليس بعنوان آدم فروش همكارى داشت. به دليل همكارى نزديك با فتح ا... اميد نجف آبادى و ديگر افراد باند جنايتكار طرفدار حسنعلى منتظرى، موفق به آغاز عمليات اطلاعاتى پيچيدهاى براى حاميان اصليش در تل اويو گرديد كه در اين فصل، فعلاً به قسمتهائى از آن خواهيم پرداخت»
انقلاب اسلامى: دو تن يكى فتح الله اميد نجف آبادى و ديگرى سيد مهدى هاشمى به دليل افشاى سفر هيأت مك فارلين به ايران، اعدام شدند. «شنود اشباح» يا مجموعه پراكندهاى از راست و دروغ كه «خط سيد ضياء» گرد آورده، قربانى فر را از ايران گيتىها جدا و به افشا كنندگان متصل مىكند.
* قربانى فر «در اروپا، علاوه بر يعقوب نيمرودى و عدنان قاشقى و روى فرمارك و با جرارد هالاور، مدير تكنوترانس در سوئيس، برل ميرل، رئيس شركت هووركا (وين) اتريش و گونتر لاين هاورز اهل آلمان همكارى اقتصادى داشت.
* در صفحات 808 و 809، در توضيح گزارش كميسيون تاور، در باب بى اعتمادى سيا به قربانى فر، مىنويسد: «{... تلاش امريكائيها براى عدم اشاره به ريشه بى اعتمادى سيا به منوچهر قربانى فر در سال 1980، خود به عنوان مؤيدى براى نقش خيانت كارانه او بشمار مىرود} نتايج { افشا شده }آزمايش كليرنس قربانى فر نشان مىدهد كه... او نقش سيد محمد خاتمى را در هدايت جهاد اسلامى تحريف كرده بود...
شيكلى به كميسيون تاور گفت: در ژوئن 85، او گزارش در مورد قربانىفر به مشاور NSC مايكل لودين Michael Ledeen داد تا به نورث بدهد.»
* در صفحه 812، رابطه قربانى فر با مهندس حسين موسوى، «نخست وزير» وقت را از قول نشريه عرب زبان آخر الساعه و على فلاحيان، نقل مىكند: «منوچهر قربانى فر از منزل يعقوب نيمرودى در اسرائيل با محسن كنگرلو، معاون نخست وزير وقت ايران و ناظر بر سازمانهاى اطلاعات، تماس گرفت. شماره تلفن در تهران، 667829 بود و در مكالمه گفت: من در كشور مركبات هستم و با جديت تمام موضوعات را دنبال مىكنم.»
و بنا بر قول على فلاحيان: «قربانى فر دقيق نمىتوانم بگويم. ولى فكر مىكنم اول به همان كنگرلو اينها وصل شد. ظاهراً در بعضى كارها، چون آدم زرنگى بود، توى عمليات قبلى هم حالا به كنگرلو و ديگران كمكهائى مىداد و بعداً هم مىگويد خب من حاضرم گذشتهام را جبران كنم، سوخته بودنش مهم نيست. در همان كميته هم كه گفتند {كميسيونهاى رسيدگى در امريكا }اشكالشان روى موسادى بودن قربانى فر بود كه چرا بكارگيرى كرديد... حالا كنگر لو اينها مىدانستند يا نه؟ بعيد مىدانم...»
* در صفحه 814، از قول اشپيگل (1 دسامبر 1986) مىآورد: «مركز اين روابط پنهانى {بين رابطان اسرائيلى و ايرانى }سفارتخانه ايران در لندن، واقع در خيابان ويكتوريا بود. اين محل، مركز تماس عدنان خاشقى، فرد ثروتمند سعودى با منوچهر قربانى فر دلال اسلحه ايرانى و يكى از نزديكان {مير حسين} موسوى، نخست وزير ايران قرار گرفت.
* در صفحه 815، از قول نشريه قطرى، ديلى گلف (11 دسامبر 1986)، مىنويسد كه قربانى فر «در گفتگو با باربارا والترز»، گزارشگر تلويزيونى، به عنوان سرپرست سازمان اطلاعاتى نخست وزيرى ايران در اروپا معرفى گرديد.
در زير نويس صفحه 814، ژرژ كاو، مأمور بازنشسته سيا را كه در ايران مأموريت داشته و فارسى را مىدانسته و يكى از اعضاى هيأت مك فارلين در سفر به ايران بودهاست.
در صفحه 835، از گزارش كميسيون تاور (همواره بدون ذكر صفحه) نقل مىكند كه «در 15 مه 1985، (25 ارديبهشت 1364) ريگان سفر هيأت مك فارلين به ايران را تصويب كرد. در همان روز، نورث به پويندكستر از قول قربانى فر گزارش مىدهد كه او پشنهاد كردهاست كه وعده ملاقاتى بين سران ليبى و امريكا ترتيب دهد تا بتواند عمليات تروريستى را بر عليه امريكا در خارج از كشور مورد بحث قرار دهند...{برخى از اعضاى باند مهدى هاشمى همگرائى شديد در سطوح عالى امنيتى و ارتباطى خود با كشور ليبى و شخص معمر قذافى داشتند كه مورد توجه طرف امريكائى بودهاست}.»
بدينسان، با سريشم، قربانى فر و ايران گيت را به سيد مهدى هاشمى، يكى از افشاكنندگان ايران گيت وصل مىكند: نورث گزارش مىكند كه قربانى فر پيشنهاد ديدار با قذافى را مىدهد و «محقق» ميان سيد مهدى هاشمى و قذافى رابطه برقرار مىكند تا بگويد اگر قربانى فر اين پيشنهاد را دادهاست، بخاطر ارتباظش با سيد مهدى هاشمى بودهاست! قربانى افشاى ايران گيت، خود ايران گيتى شد! در قسمت دوم خواهيم ديد، كه در اين قطع كردن از ايران گيتىهاى اصلى و وصل كردن به افشاكنندگان، بازهم دورتر مىرود.
در صفحه 853، از قول گزارش كميسيون تاور، نقل مىكند كه «آميرام نير» اسرائيلى اصرار داشته بعنوان عضو هيأت به تهران برود. ابتدا سيا نمىپذيرد. بعد تصميمگيرى در اين باره، برعهده مك فارلين گذاشته مىشود و او موافقت مىكند نير عضو هيأت بشود و به ايران برود.
در زير نويس صفحه 878 «محقق» مدعى مىشود: «آميرام نير همچنين داراى عناصرى كليدى جاسوسى در ايران بويژه در ميان مرتبطين با بيت حسينعلى منتظرى، از جمله فتح ا... اميد نجف آبادى بود.»
در زير نويس همين صفحه، مدعى مىشود كه «منابع مختلف ديگر از محمد جواد اردشير لاجوردى و ابراهيم يزدى نيز در كنار محمد على هادى نجف آبادى، بعنوان افرادى كه با هيأت امريكائى وارد شده به تهران مذاكراتى داشتهاند، ذكرهائى به ميان آمدهاست كه محقق در حال بررسى صحت و يا احتمالاً سقم آن مىباشد.»
در صفحه 866، ژاك موسيو، تاجر اسلحه را از قول نشريه سوئيسى لوتان (24 ژانويه 2001) معرفى مىكند: «در 1953 متولد شدهاست. افسر سابق ارتش بلژيك است كه تا سال 1979 - كه بطور ناگهانى ناپديد شد - به خريد و فروش اسلحه مشغول بودهاست. نخستين تماسهاى او با ايران به سال 1986، باز مىگردد: او در ماجراى ايران گيت، ارسال 6000 گلوله امريكائى تاو به تهران را انجام داد.
در صفحه 892، به نقل از «فصل دوازدهم كتاب «پول خون» نوشته بن مناشه»، مك فارلين را معرفى مىكند:
«دليل اينكه مك فارلين، در زمانى كه در بيمارستان بسترى بود، با خوردن قرصهاى بيش از اندازه لزوم، كوشش به خودكشى كرده، اين بود كه او از اينكه نقش جاسوسيش براى اسرائيل، فاش شود، وحشت داشت. اما، هيچكس نتوانست سبب كوشش مك فارلين را كه فراتر از يك رسوائى ملى مىرفت، درك كند...»
در صفحههاى 915 و 916 از قول «گزارش نهائى ايران كنترا - تحقيقات والش»، حسن كروبى را معرفى مىكند:
«تقريباً در 27 اكتبر 1985 (5 آبان 1364)، آقاى لودين با «مظنون هميشگى» {احتمالاً منظور قربانى فر است!} در ژنو ملاقات كرد و به اين نتيجه رسيد كه مأمور ايرانى {حاضر در }جلسه، حسن كروبى داراى رده بالاتر است... ظاهراً كروبى موضوع روابط بهتر ايالات متحده با حزب پر قدرت ميانه روى ايرانى كه كروبى در آن نفر اصلى بود {؟!} را مجدداً به لودين خاطر نشان ساخت.
مك فارلين در پيامى كه به شولتز فرستاد... اشاره دارد كه با مأمور مخفى اسرائيلى - همان كسى كه هويت رابط ايرانى را به عنوان آيةا...كروبى و مشاور نخست وزير ايران را كه منوچهر قربانى فر ناميده شد - شناسائى كرده بود، ديدار داشته است...»
در صفحه 917، با توضيح نقل قولى از ضمائم گزارش كميسيون تاور، وردى نژاد را معرفى مىكند: «هم كاپ و هم سام مىگويند تماس من «خويشاوند» و (يك مقام اطلاعاتى سپاه پاسداران انقلاب) مؤثر واقع گشتهاست. {در باره مقام اطلاعاتى كه كسى جز فريدون وردى نژاد، باسم مستعار مهدى نژاد، نيست، بيشتر سخن خواهيم گفت}.
در صفحات 920 و 921، آقاى على هاشمى را از قول دو روزنامه حيات نو (23 تير 1380) و نوروز (8 مرداد 1380) معرفى مىكند:
* حيات نو: «على هاشمى، نماينده مجلس و رئيس كميته نفت و گاز كميسيون انرژى مجلس... قراردادهاى بيع متقابل توسط عدهاى از كارشناسان وزارت نفت و كسانى كه در ابتداى انقلاب براى رسيدگى به دعاوى ايران و امريكا در خصوص مشكلات ايجاد شده بر سر ميادين نفتى جنوب به دادگاه لاهه رفته بودند، نوشته شد... در سال 1374، اولين قرارداد بيع متقابل با شركت توتال به امضاء رسيد.»
* نوروز: زمانى كه آقاى «م.ه» فرزند رئيس جمهور سابق، اولين قرارداد بيع متقابل را بست، بسيارى از كارمندان و رؤساى وطن پرست اين وزارتخانه استعفاء دادند. و تازه قرار بود با اعتراض آقاى {اكبر} اعلمى، اعتبار نامه ايشان در مجلس ششم به همين خاطر رد شود...
نوروز: منظور احتمالاً آقاى «ع» است و او هم فرزند رئيس جمهور سابق نيست بلكه فرزند برادرش است».
* و بنا بر «يادداشتهاى تحقيق كتابخانهاى محقق»، على هاشمى با وردى نژاد رابطهاى از اين نوع دارد كه «بهترين روزنامهاى كه در انتشار نظرات و تحليلهاى على هاشمى، - در مقايسه با بقيه - بتوان اسم برد، روزنامه ايران {به مدير مسئولى فريدون وردى نژاد }است.»
* در صفحه 922 «شنود اشباح» بنا بر «يادداشتهاى تحقيق كتابخانهاى محقق»، فريدون وردى نژاد - حداقل با يك اسم مستعار (مهدى نژاد) - در مهر ماه 71، بعنوان مدير عامل جديد خبرگزارى ايرنا فعاليت خود را آغاز كرد. قبل از آن، فعاليت مخفى در واحد اطلاعات سپاه و نيروى قدس داشت.»
و در صفحه 923، از قول «منبع (ح) نقش وردى نژاد را در ايران گيت، مىآورد: «وردى نژاد را مىگفتند از طرف آقاى هاشمى توى داستان ايران كنترا وارد شده و واشنگتن رفته. حالا اينكه با محسن رضائى همآهنگ بود، چون نيروى اطلاعات سپاه بود يا با آقاى هاشمى؟ نمىدانم».
و در همان صفحه، از اطلاعات (15 مرداد 1378) قول عطاء الله مهاجرانى را مىآورد كه وردى نژاد را نامزد سفارت ايران در مسكو مىكنند اما «باتوجه به تأكيد رهبر معظم انقلاب اسلامى و رئيس جمهورى بر ادامه فعاليت وردى نژاد در سازمان خبرگزارى جمهورى اسلامى، وى نيز پذيرفت كه همچنان اين مسئوليت را عهده دار باشد {!!؟}»
انقلاب اسلامى: فريدون وردى نژاد در كشتار وين كه در آن دكتر قاسملو و دكتر فاضل رسول و عبدالله قادرى كشته شدند، نقش سر تيم را بازى كردهاست. «شنود اشباح»، در بيان واقعيت، اجازه نداشتهاست از اشاره به نقش او در اطلاعات سپاه و سپاه قدس، فراتر رود. رابطه او را با هاشمى رفسنجانى تصريح كردهاست و چون مهاجرانى گفتهاست با خامنهاى نيز همان رابطه را داشتهاست، «محقق» دو بار علامت تعجب و يك بار علامت سئوال در برابر قول مهاجرانى مىنهد.
* در صفحه 924، قول على فلاحيان را در باره سوابق وردى نژاد مىآورد. اطلاع اضافى آن اينست كه فريدون وردى نژاد عضو سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى بودهاست.
در صفحات 925 و 926، همچنان از قول على فلاحيان مىنويسد: «خوى استكبارى كه در امريكائيها هست، فكر مىكنند همه دنيا زير سيطره آنهاست با دو تا حرفهاى پشت پردهاى كه بين افراد اطلاعاتى رد و بدل شد، مسئله را مىخواستند، تمامش كنند. حالا كلى توى همين ارتباطها هم، ماها حرف و حديث داشتيم. تا آمدند به قول خودشان كار را تمام شده اعلام كنند، «امام» فرمودند مسئله را به مردم توضيح بدهيد.
ولى خب، واقعاً يك تعدادى از امريكائيها باورشان شد، هيچ، يك عدهاى از همينها هم كه گفتى توى طرف ايرانى هم، باور كرده بودند (مىخندد)
يكى همين وردى نژاد بود... از همون وقتها، در رابطه جنگ با امريكا، بريده بودند. از حرف و صحبتهايشان هم برمىآمد كه منافع ما، مثلاً در ارتباط و مذاكره و رابطه و اينها تأمين مىشود.»
انقلاب اسلامى: بدينسان، على فلاحيان آگاه يا نا خود آگاه، بر زبان مىآورد كه قول و قرار محرمانهاى با امريكا در كار آمدهاست و كار تمام بوده و قرار بودهاست «اعلام كنند» اما خمينى گفته است مسئله را به مردم توضيح بدهند. اما الف - نمىگويد «كار تمام شده» چه بودهاست؟ اما آنها كه كتاب ايران گيت نوشته ابوالحسن بنىصدر را خواندهاند مىدانند كه اين قول و قرار محرمانه كه افشاى افتضاح ايران گيت، خط بطلان بر آن كشيد، چيره شدن «ميانه روها» بر دولت و قراردادن رژيم در خط امريكابود ، تا از حمايت امريكا برخوردار شوند. به اين امر باز مىگرديم. ب - اما «كار تمام شده» را كسانى كه «شنود اشباح» معرفى كردهاست، نمىتوانست باشد. اين عده كه «شنود اشباح» معرفى مىكند، واسطه و آلت فعل بودهاند. كار را مىبايد آمران اينها تمام كرده باشند. آن كسان مىبايد در رژيم مقامهاى تصميم گيرنده مىبودند. مقامهاى تصميم گيرنده آن زمان، خامنهاى («رئيس جمهورى») و هاشمى رفسنجانى، (رئيس مجلس») و ميرحسين موسوى («نخست وزير») بودهاند. افزون بر اينها، محسن رضائى «فرمانده» كل سپاه بودهاست. بنا بر اين، «كار تمام شده» مىبايد به تصويب اين چهار نفر رسيده باشد. زيرا اگر به تصويب اين چهار تن نرسيده بود، محلى پيدا نمىشد كه خمينى بگويد: «مسئله را به مردم توضيح بدهيد». اما ج - اگر خمينى و فرزند او احمد خمينى موافق نبودند، «كار تمام نمىشد» و دست كم، پيش از افشاى افتضاح ايران گيت، خمينى مىگفت «مسئله را به مردم توضيح بدهيد».
در صفحات 928 و 929، از قول «گزارش كميسيون تاور»، كسان ديگرى را معرفى مىكند كه در افتضاح ايران گيت نقش آلت فعل را داشتهاند:
«كميسيون همچنين شواهد مرموزى در خصوص جلسهاى در شهر كلن (آلمان)، در اواخر ماه مارس 1985، كه در آن ايرانيانى كه احتمالاً شامل دكتر شاه آبادى، رئيس مركز خريدهاى ايران {؟} و دوستان عدنان خاشقى شركت داشتند.
...
اشخاصى كه در اين جلسات شركت داشتند عبارت بودند از قربانى فر، ظاهرى، شجاعى، و شاه آبادى.
در 17 ژوئن 1985 (27 خرداد 64)، رئيس سيا، از دوست قديمى زمان جنگ خود، جان شاهين، شنيد كه دكتر سيروس هاشمى كه به علت تلاش جهت فروش اسلحه به ايران تحريم شده تحت تعقيب است - ادعا دارد در مورد مبادله گروگانها با آزادى زندانيان «دعوه» در كويت، موشكهاى تاو و منع تعقيب قانونى خود با مراجعى از وزارت خارجه گفتگو كردهاست.»
انقلاب اسلامى: 1 - در گزارش كميسيون تاور آمدهاست كه در ملاقات كلن، به دكتر شاه آبادى گفته مىشود ما مىخواهيم باب گفتگو با ايران را باز كنيم و گروگانهامان را آزاد كنيم. دكتر شاه آبادى پاسخ دادهاست: به آقاى خامنهاى گزارش مىكنم. بنا بر اين، او با خامنهاى در ارتباط بودهاست. و 2 - بدينسان، از قول «شنود اشباح» يعنى به روايت «خط سيد ضياء» ايران گيت واقعيت داشتهاست. كتاب فهرستى از واسطههاى كار را هم بشرح بالا، در اختيار مىگذارد. بديهى است فهرست كامل نيست. زيرا همانطور كه گزارشهاى تاور و سنا و مجلس نمايندگان و گزارش والش و كتابهاى متعدد معلوم مىكنند و در «شنود اشباح» نيز آمدهاست، 6 مجراى ارتباطى با امريكا وجود داشتهاند. در «شنود اشباح» مجراى لو رفتهاى به ضربات قلم گرفته شدهاست كه برخى از افراد آن، از مجاهدين انقلاب اسلامى بودهاند. و نيز مىدانيم كه مير حسين موسوى در نامه معروف خود پس از پرده برافتادن از افتضاح ايران گيت، نوشت: 5 كانال ارتباطى با امريكا وجود دارد كه من، بعنوان نخست وزير، از هيچيك از آنها مطلع نيستم. كانال ششم همان بود كه از طريق او و قربانى فر با امريكا رابطه بر قرار شده بود. اين كانال بسته شد. در «شنود اشباح» به وجود يك كانال ديگر اعتراف مىشود و آن يكى از كانالهاست كه على هاشمى و وردى نژاد و... در آن نقش رابط را بازى كردهاند. به وجود اين كانال نيز، نيمه كاره، در «شنود اشباح» اعتراف شدهاست. اما مأمور بدون آمر نمىشود. آمران چه كسانى بودهاند و چه قول و قرارى با امريكا مىگزاردهاند؟
ايران گيتيهائى كه نقش آمر داشتهاند بر سر بركنارى يا قتل خمينى، از طريق اسرائيل با امريكا، معامله مىكردهاند؟:
در صفحه 799 «شنود اشباح» از قول هفته نامه «ژون آفريك» (4 فوريه 1987) هدف را مشخص مىكند:
«هدف اصلى نورث عبارت بود از سرنگونى حكومت ايران. در اين طرح، كه تاكنون فقط خطوط اصلى آن، فاش شده، پيش بينى شده بود كه امريكا براى نشان دادن حسن نيت خود، در زمينه تلاشهايش، جهت آزادى گروگانها، در مرحله اول تعدادى سلاح تحويل دهد... مرحله نهائى عبارت بود از بركنارى اجبارى («امام») خمينى }!{»
انقلاب اسلامى: با وجود فراوان مدارك رسمى، چرا «شنود اشباح» به سراغ قول ژون آفريك رفتهاست كه آن زمان، از خمينى طرفدارى مىكرد؟ زيرا نصف حقيقت را كه دروغ بزرگ است، مىخواهد پوشش تمام حقيقت كند. حقيقت آنست كه «ميانه روها»، برابر گزارشهاى رسمى، فهرستى از 1000 ميانه رو در اختيار نورث گذاشتند و بنا بر قول و قرارى كه با سرهنگ نورث گزاردند، بنا بود در ماه فوريه 1986، خمينى از كار كنارهگيرى كند. البته به اين شرط كه امريكا از دولت ميانه روها حمايت كند. يكبار نيز، از طريق كيمچى، به مك فارلين، مشاور امنيتى ريگان، پيام داده بودند در صورت اطمينان از حمايت امريكا، حتى حاضرند خمينى را نيز بكشند.
نخست ببينيم، آيا در «شنوداشباح» اشارهاى به اين قول و قرار مىتوان يافت يا خير؟:
در صفحات 828 و 829، از قول «گزارش كميسيون تاور» آوردهاست: «... در آغاز 1984، جفرى كمپ Geoffrrey Kemp مدير ارشد امور خاورميانه و جنوب آسيا، در شوراى امنيت ملى و يكى از مأموران اصلى اين شورا براى خليج فارس، يادداشتى را به رابرت مك فارلين، رئيس كاركنان شوراى امنيت ملى ارسال نمود.
در اين يادداشت، توصيه شده بود كه دولت در نظرات و موضع خود نسبت به ايران، تجديد نظر نمايد. كمپ بر اين نظر بود كه حكومت {«امام }خمينى» تهديدى براى منافع امريكا مىباشد و پيشنهاد نمود كه عمليات پنهان براندازى برعليه حكومت او آغاز شود.
...
وى گزارش نمود كه ايرانيان تبعيدى كه وى با آنها ارتباط دارد، اظهار اميدوارى مىنمودند كه با كمك خارجى آنها مىتوانند دولتى طرفدار غرب در ايران به روى كار آورند.»
انقلاب اسلامى: تا اينجا، از قول گزارش كميسيون تاور، «ايرانيان تبعيدى» نقش برانداز را بكمك امريكا مىبايد بر عهده بگيرند. اما اولاً، همين قول را نيز ناقص نقل كردهاست و ثانياً دنباله را كه دو مطالعه يكى از سوى شوراى امنيت ملى و سيا را سانسور مىكند. به نقل از صفحات 29 و 30 «ايران گيت» نوشته ابوالحسن بنىصدر، سانسور شدهها را مىآوريم:
* بنا بر گزارش كمپ «آندسته از تبعيديهاى ايران كه در ارتباط منظم با ما هستند، برآنند كه با كمك از خارج، آنها مىتوانند دولتى طرفدار غرب در ايران مستقر سازند. وجود اختلافات در داخل ايران و حمايت عربستان سعودى از اين تبعيديها، كمپ را به ارائه اين پيشنهاد برانگيختهاست».
بدينسان، «ايرانيهاى تبعيدى» هويت روشنى داشتهاند: در ارتباط منظم با امريكا بودهاند و از حمايت عربستان سعودى برخوردار بودهاند: پهلوى طلبها.
* در 31 اوت 1984، مك فارلين خواستار تهيه تحليلى در باره روابط امريكا با ايران، بعد از خمينى شد. مطالعه در اكتبر 84، به انجام رسيد. بنا بر اين مطالعه، مرگ خمينى احتمالاً پيش شرط تغييرات در سياست ايران و پيدايش چشم انداز واقع بينانهاى در روابط ايران و امريكا است.
سيا در تحليلهايش، به نتايج مشابهى رسيد و دست زدن به عمليات سرى را براى ايجاد و تحكيم موقعيت امريكا در ايران، مفيد تشخيص داد. مدير قسمت عمليات سرى در سيا، بر آن بود كه ماركسيستهاى مجاهد خلق خوب سازمان يافتهاند و تحت نفوذ روسها هستند و محتمل است جانشين خمينى شوند.
در تابستان 1984، مأموران خريد سلاح به سراغ تاجران اسلحه مىروند و تقاضاى موشك تاو مىكنند. رئيس قسمت خاور نزديك سيا به هيأت تحقيق گفته است: «احتمالاً سالانه 30 تا 40 درخواست از دولتيان ايران و ايرانيان تبعيدى دريافت مىكرديم كه حاضرند بهترين اطلاعات را بدهند و ما رااز تحولات مهم داخلى ايران آگاه سازند اگر در عوض، ما حاضر شويم ده تائى هلى كوپتر جنگى و يا 1000 موشك تاو و سلاح ديگر كه در فهرست سلاح ديگر وجود ندارند، به ايران بفروشيم.»
با وجود اين، پاسخ اولى كه امريكا مىدهد، پاسخى سرد و ناموافق است. ژنرال هاشمى و قربانى فر وارد عمل مىشوند: تئودور شكاكلى، افسر سابق سيا گزارش مىكند كه در ملاقات خود، در 19 تا 21 نوامبر 84، در هامبورگ با ژنرال منوچهر هاشمى رئيس سابق اداره هشتم ساواك (اداره ضد جاسوسى) قربانى فر را به او معرفى مىكند و به او مىگويد: قربانى فر «اتصالهاى فوق العاده جالب» با سران رژيم دارد. قربانى فر به شاكلى مىگويد: قصد او و ديگر ايرانيان اينست كه به سياست ايران نظم و قاعده ببخشيد و رژيم تهران را به غرب نزديكتر كنند. وى نگران آن بود كه ايران ظرف 3 تا 4 سال، به يكى از اقمار روسيه بدل شود. قربانى فر بر آن بود كه اينك اين ريگان است كه سرنوشت ايرانيان را در دست دارد.»
...
«هدفهاى بلند مدت عبارتند از: 1 - ميانه رو كردن هرچه بيشتر رژيم ايران براى ايفاى نقش سازنده در جامعه سياسى غير كمونيست جهان، در خليج فارس و در اقتصاد جهانى نفت...»
بدينسان، «ايرانيان تبعيدى» رها مىشوند و بنا بر آن مىشود كه رژيم ميانه رو شود.
در صفحه 849، از قول گزارش كميسيون تاور نقل مىكند: «در طرح اوليه {ويژه شيطان بزرگ} پيش بينى شده بود كه {«امام} خمينى» در فوريه 1985 (بهمن 63)، در پنجمين سال روز تأسيس جمهورى اسلامى كنار گذاشته شود. }!!!{
هيچ توضيح ديگرى در اين مورد، در گزارش كميسيون «تاور» داده نمىشود. محقق ساير منابع در دسترس را نيز مرور نمود. در همگى منابعى كه به طرح جلسه سران عالى رتبه سيا و شوراى امنيت ملى اشاره مىكنند، تنها به ذكر همين جمله از اسناد كفايت مىگردد كه
}Imam{ khomeini woud step down on february 11 5891 , the fifth anniversary of the
founding of the Islamic RepulicThe plan anticipated that
در گزارش «تاور» پانوشت شماره 10 فصل سوم (با عنوان انتقال اسلحه به ايران، انتقال پول و حمايت از كنتراها) صراحتاً گلايه اعضاى كميسيون در باره عدم وجود تضمين محكم در التزام عمل به اين توطئه طراحى شده - بر عليه حضرت امام (ره) ايراد شدهاست -.»
انقلاب اسلامى: بنا بر اين، «محقق» به منابع ديگر نيز دسترسى داشتهاست. اما در «شنود اشباح» اثرى از مراجعه به «منابع ديگر» مشهود نيست. از آنجا كه عقل قدرتمدار با تخريب خود شروع مى كند، «محقق» نيز الف - مىپذيرد كه قول و قرارى بر مبناى «بركنارى خمينى» وجود داشتهاست. ب - اما اين قول و قرار را جز با سران سه قوه و فرمانده وقت سپاه يعنى محسن رضائى نمىتوانستهاند بگزارند. سران سه قوه عبارت بودهاند از خامنهاى و هاشمى رفسنجانى و موسوى اردبيلى اگر بر آنها مير حسين موسوى و محسن رضائى را بيفزائيم، مىشوند 5 تن. بنا بر گزارش تاور، سه تن، هاشمى رفسنجانى و خامنهاى و مير حسين موسوى نقش اول را داشتهاند.
اما آيا آنچه رااز قول گزارش كميسيون تاور نقل مىكند راست است؟ نه. در حقيقت، قلب كردن بدين ترتيب و تا اين اندازه، كارى كم مانند است و تنها از اشخاصى چون فلاحيان و حسينيان و «محقق» آنها بر مىآيد:
* قربانى فر به دو طرف دروغ مىگويد. به طرف امريكا به دروغ مىگويد اگر در وعده گاه حاضر شود و اگر امريكا با دادن اسلحه به ميانه روها كمك كنند، خمينى به عذر بيمارى، از كار كناره مىگيرد. برابر گزارش كميسيون تاور، نورث پس از حضور در وعده گاه ديدار با «نماينده نخست وزير ايران» (مير حسين موسوى) و پى بردن به دروغ قربانى فر، در گزارش كميسيون تاور، به مك فارلين گزارش مىكند: «نماينده نخست وزير ايران ابله آدمى است. قربانى فر براى اينكه او را به فرانكفورت بكشاند، از طرف ما وعده داده بود كه از انواع موشكهاى فونيكس، هوتيزر، تاو، صدها فروند، تحويل خواهيم داد. هر چيز ديگرى كه بخواهند به آنها خواهيم داد. به ما نيز وعده داده بود كه بعد از يكى دو معامله اول، تمامى گروگانها آزاد خواهند شد و در يكى دو ماه آينده كه داد و ستدها جريان خود را ادامه دادند، با رفسنجانى و خامنهاى ملاقات خواهيم كرد و يكى از اين امورى كه بنا بر اين سناريو واقع مىشود، اينستكه در روز مشخصى، در آوريل، خمينى كنارهگيرى مىكند.
قربانى فر فن بس شگرفى، در گفتگو با دو طرف، در پيش گرفته بود: بهر دو طرف دروغ گفته بود.!»
انقلاب اسلامى: بنا بر گزارش تاور و گزارشهاى دو مجلس و گزارش والش، قاضى مستقل، ايران گيتيهائى چون خامنهاى و هاشمى رفسنجانى و... به امريكا مراجعه كردهاند. با امريكائيها از آمادگى «ميانه روها» براى قبضه دولت سخن گفتهاند و حتى فهرستى از 1000 ميانه رو، در اختيار امريكا گذاشتهاند. بنا بر قول مك فارلين، حاضر بودهاند خمينى را نيز بكشند اگر امريكا قول حمايت از دولت آنها را مىدادهاست:
مك فارلين فصل دوم كتاب خود Special Trust، را با مراجعه كيمچى به او، شروع مىكند. آنچه مىنويسد، از لحاظ تاريخ ايران، سخت مهم است. زيرا كميچى از جانشين خمينى شدن «كسانى كه هم عزم و هم توانائى تغيير حكومت را دارند» با او سخن مىگويد. و همان كسان، با مرگ خمينى حاكم شدهاند و تا امروز، نگذاشتهاند قدرت از دستشان خارج شود. اين كسان، همان ايران گيتيها هستند:
در آن بعد از ظهر بسيار گرم واشنگتن، در 13 ژوئيه 1985، داويد كميچى، نزد من آمد. من مشاور امنيتى رئيس جمهورى بودم. داويد خواست با من دو به دو گفتگو كند. ديگران اتاق را ترك گفتند... او گفت (صفحات 20 و 21 كتاب): اين مخالفان ايرانى، با قبول خطر، اطلاعات مشخص در باره وضعيت نظامى در جنگ ايران - عراق دادند. و نيز اطلاع دادند از آسيب پذيريهاى رهبرى مستقر، از خمينى و خامنهاى گرفته تا ديگران و اسرائيل اين اطلاعها را آزموده و از صحت آنها اطمينان يافته است...
... تا رسيد به اينجا كه با لحن معنى دارى گفت: كار خشونت مىبرد. گفتم: بله در خاورميانه اغلب كار خشونت مىبرد. او با لحنى شيطنتآميز گفت: «چه مىگوئى اگر خمينى را بميرانند؟» من به او نگاه كردم و پرسيدم: آيا از مرگ بر اثر پيرى صحبت مىكنيم يا بطريق ديگرى؟ او شتابان پاسخ داد: «به اين يا آن وسيله.» محكم به او گفتم: «داويد، براى ما ممكن نيست در كارى از اين نوع شركت كنيم. آيا فهميدى چه گفتم؟». او گفت: «بله، بله»...
بديهى است سخن از مخالفان در درون رژيم خمينى است. زيرا به آنها مىبايد اسلحه داده مىشد تا موقعيت خود را در درون رژيم، در برابر «راديكالها»، تقويت مىكردند. كميچى به مك فارلين مىگويد (صص 19 و 20 كتاب):
«يك سالى پيش، ما شروع كرديم به گفتگو با ايرانيانى كه از آشوب و بهم ريختگى كشور، نگران شدهاند. به باور ما با كسانى ارتباط بر قرار كردهايم كه هم عزم و هم توانائى آن را دارند كه با وجود حمايت، حكومت را تغيير بدهند.
بتازگى، اين ايرانيان به ما گفتند كه آنها مىدانند براى اينكه آنها بتوانند قدرت واقعى بدست آورند، نياز به حمايت خارجى دارند. به باور آنها اين حمايت را تنها كشورى مىتواند بكند كه توانائى لازم براى چنين حمايتى را داشته باشد و آن امريكاست.»
هاشمى رفسنجانى دروغهاى خود و خمينى را در باره سفر مك فارلين به ايران فاش مىكند:
انقلاب اسلامى: در 18 خرداد 1382، ايسنا مصاحبهاى با هاشمى رفسنجانى بعمل آوردهاست. پاسخ هاشمى رفسنجانى به پرسشى در باره سفر هيأت مك فارلين به ايران، اعتراف صريحى است بر الف - دروغگوئى خمينى و خود او و ب - وجود معامله پنهانى با امريكا و ج - تكذيبى است بر دروغى كه «شنود اشباح» در باره «ايران گيت» و طرفهاى «ايرانى» حكومت ريگان - بوش در افتضاح «ايران گيت»، ساختهاست. نخست پرسش و پاسخ ايسنا با هاشمى رفسنجانى و آنگاه سخنان هاشمى رفسنجانى و سئوال 8 «نماينده» و موضع دفتر تحكيم وحدت و سخنان خمينى را در آن روزها بخوانيد:
*ايسنا: آيا مايليد در مورد جريان مك فارلين توضيح دهيد؟ آيا شما در جريان اين سفر قرار داشتيد؟
هاشمى رفسنجانى: بله، همه سران سه قوه و حتى امام (ره) قبل از ورود هيات آمريكايى در جريان اين مسئله بوديم. ولى شخص مك فارلين را نمىشناختيم. مباحث مذاكره هم روشن بود. بنا بود كه ما براى آزادى گروگانهاى آمريكايى در لبنان تلاش كنيم و آنها هم بعضى از نيازهاى تسليحاتى ما را تامين كنند. قدرى هم پيش رفته بوديم ولى، در گامهاى آخر، تقلب آنها قضيه را خراب كرد. البته مسائل ديگرى هم بود. اكنون مشغول تنظيم اسناد آن مسئله هستيم و منتشر خواهد شد.
انقلاب اسلامى: «مسائل ديگرى هم بود» و مشغول تنظيم اسناد آن مسئله هستيم و منتشر خواهد شد». اين مسائل كدامند كه هنوز نيز نمىتواند آنها را بگويد؟ از كجا كه وعده انتشار سرنوشت وعده پيشين را در باره انتشار ترجمه گزارش تاور و... پيدا نكند؟ هاشمى رفسنجانى كه اينك اعتراف مىكند خمينى و خود او و ديگران (خامنهاى و...) در جريان آمدن مك فارلين بودهاند، دروغهاى آن روز خمينى و خود را چگونه توجيه مىكند؟ مگر قرار نبود اگر «رهبر» مرتكب يك گناه صغيره شد، معزول است ؟ با وجود دروغى به اين بزرگى كه گناه كبيره است و بهتانى كه خمينى به 8 «نماينده» زد و جلوگيرى از طرح سئوال نمايندگان و دستگيريها و... و بى اعتبار كردن دولت و ملت ايران، چگونه او همچنان رهبر ماند؟ و...
اما قولهاى آن روز هاشمى رفسنجانى سئوال «نمايندگان» و موضع دفتر تحكيم وحدت و سخنان موسوى خوئينىها و خمينى:
هاشمى رفسنجانى در 13 آبان 1365، با تمسخر،گفته است:
«يك هيأت 5 نفرى، به رياست مك فارلين، مشاور امنيتى سابق ريگان، با هواپيمائى كه از اروپا به ايران قطعات يدكى مىآورده، بعنوان خدمه هواپيما، به تهران آمدند. اين هيأت با خود كيكى بشكل كليد آورده بود. به نشان آنكه قفل بسته روابط دو كشور گشوده شد. پاسدارها گرسنه بوده و شيرينى را خوردهاند.
براى هريك از ما، يك كلت بعنوان هديه آورده بودند. اين هيأت را به هتلى برده و نگاه داشتهاند. يك جلسه سه ساعت و نيمه تشكيل دادهاند و با امام خمينى تماس گرفتهاند و او گفته است: مذاكره نكنيد. در نتيجه، بعد از 5 روز، آنها را از هتل به فرودگاه برده و روانه كردهاند»!
پس از آنكه روابط پنهانى خمينى و دستياران او با ريگان - بوش و دستيارانشان به افتضاح جهانى «ايران گيت» سر باز كرد، 8 «نماينده مجلس» از وزير خارجه پيرامون روابط پنهانى با امريكا و آمدن هيأت مك فارلين به ايران سئوال مىكنند. متن سئوال به اين شرح است:
«رياست محترم مجلس شوارى اسلامى!
احتراماً، تقاضا دارد به وزير خارجه ابلاغ گردد تا طبق اصل 88 قانون اساسى، در مهلت مقرر، در مجلس حاضر و به سئوالات زير پاسخ دهند:
1 - با توجه به اينكه وزارت امور خارجه عهده دار اجراى سياست خارجى جمهورى اسلامى است و تعيين خط مشى با مقام معظم رهبرى و مجلس شوراى اسلامى است، در رابطه با جنجال تبليغاتى اخير از داخل و خارج كشور، در خصوص ارتباط با دولت امريكا، اعلام دارند اين ارتباط در چه سطحى صورت پذيرفته است؟
2 - نظر به اينكه مجلس شوراى اسلامى هيچگونه اطلاعى از اين فعل و انفعالات نداشتهاست، اعلام دارند چه مقامى يا مقاماتى تصميم به اين تماس يا ارتباط گرفتهاند؟
3 - بطوريكه شنيده مىشود، افرادى خارج از كادر وزارت امور خارجه، با هيأت امريكائى تماس گرفته و مذاكره نمودهاند. لطفاً اعلام داريد كه اين افراد مأموريتى از جانب وزارت امور خارجه داشتهاند يا خير؟ و در صورتى كه پاسخ منفى باشد، مجوز قانونى تماس و ارتباط افراد مذكور كدام است؟
4 - جريان سفر هيأت امريكائى به ايران، به چه صورت و با چه كيفيتى صورت پذيرفته و چه كسانى در ايران با آنها مذاكره نموده، محور مذاكرات چه بوده و مذاكرات به چه تصميماتى منجر گرديدهاست.
ضمناً، موضوع قبلاً با وزير محترم امور خارجه در ميان گذاشته شده و پاسخ مشاراليه مقنع نبودهاست.
سيد احمد حسينى سيرجانى - جلال الدين فارسى - نيك روش - سيد محمد خامنهاى - موسويانى - حسنعلى النجفى رهنانى - فهيم كرمانى (با سئوال بند چهار موافقم) - اسرافيليان.
«دانشجويان پيرو خط امام» اعلاميه شديد اللحنى صادر مىكنند. در كنگره دفتر تحكيم وحدت نيز انتقادهاى بسيار سخت بعمل مىآيند. «شخص امام» نيز زير علامت سئوال مىرود. محمد موسوى خوئينيها، خطاب با دانشجويان مىگويد: «اينطور كه معلوم است شما مىخواهيد امام پيرو خط شما باشد. اگر شما پيرو خط امام هستيد، حرف او را بايد حرف خدا بدانيد و اگر گفت بايد با امريكا كنار آمد، بايد اطاعت كنيد».
خمينى بر مىآشوبد و در سال روز تولد پيامبر (ص) و امام صادق (س) مىگويد:
«... ملت ايران بايد جشن بگيرد. اين انفجار عظيمى است كه در كاخ سياه ريگان افتاد... كاخ سفيد مبدل به كاخ سياه شد.
مقام عالى رتبه بطور قاچاق و با تذكره جعلى وارد ايران مىشود. در صورتى كه ايران نمىداند چيست. به مجردى كه وارد مىشود و معلوم مىشود كه از مقامات آمريكائى است، او را در محلى، تحت نظر قرار مىدهند و محبوس مىكنند. ايران تمام حركات او را تحت نظر قرار مىدهد... و او با هركس خواسته ملاقات كند، ملاقات نمىكند...
... در حالى كه كرملين به لرزه درآمدهاست و كاخ سفيد سياه شدهاست، مع الاسف، بعضى از اشخاص كه در خود ايرانند، توجه به مسائل ندارند ...
من نمىخواهم مايه افسردگى بشوم ليكن مىخواستم عرض كنم چرا ما بايد اين قدر عقب افتاده باشيم... ما چرا بايد خودمان را ببازيم... چرا بايد اينقدر غرب زده باشيم يا شيطان زده. من توقع نداشتم از بعضى از اشخاص... كه در اين زمانى كه بايد فرياد بزنند سر امريكا، سر مسئولين ما فرياد بزنند. در روزى كه روز هفته وحدت است چرا مىخواهيد بين سران كشور تفرقه ايجاد كنيد؟ چرا مىخواهيد دو دستگى درست كنيد؟... نمىخواهم رنجش براى شما پيدا كنم. حالا وقت همچون تأييدى است از كاخ سفيد!؟
... لحن شما در آن چيزى كه به مجلس داديد، از لحن راديو اسرائيل تندتر است.»
انقلاب اسلامى: خمينى كه گويا - به قول موسوى خوئينىها - خدا از زبان او سخن مىگويد، دروغى تا اين اندازه رسوا و توأم با بهتان و تحقير و فريب و خدعه و... گفتهاست. «نمايندگان» سئوال كننده را «پوچ» خوانده و سئوال آنها را «تأييد كاخ سفيد» توصيف كردهاست و... به سخن ديگر، نه يك گناه كه تمامى گناهان بزرگ را مرتكب شدهاست. با اينهمه، او «امام راحل» و خامنهاى «رهبر» و هاشمى رفسنجانى «رئيس مجمع تشخيص مصلحت» هستند! راستى اينست كه اسلام و ايران و انقلاب مردم ايران، حاكمانى را به خود ديدهاست كه از راه سازش با بيگانه و جنايت و خيانت و فساد، حكومت مىكنند.
ايران گيتيهائى كه طرفهاى اصلى امريكا در معامله پنهانى با امريكا بودهاند:
بهترتيبى كه آمد، در صفحه 807، «شنود اشباح»، قربانى فر را به منتظرى مىچسباند.
بنا بر گزارش كميسيون تاور و گزارشهاى دو مجلس امريكا، امريكائيها بنا بر كنار گذاشتن قربانى فر و گشودن مجراى دومى با هاشمى رفسنجانى مىگذارند. بنا بر گزارش كنگره (صفحات 234 تا 236): قربانى فر «با هر سه گرايش رژيم در مراوده بود و كارها را با توافق همه انجام مىداد». او از سه تن، خامنهاى و هاشمى رفسنجانى و مير حسين موسوى نمايندگى مىكرد.
«خويش» رفسنجانى» (برادر زاده او)، در ديدار 29 اكتبر 86، با نورث و سكورد و حكيم و كاو، به امريكائيها مىباوراند كه هاشمى رفسنجانى، براى اينكه بعدها كسى نتواند مخالفت كند، همه، از جمله آية الله منتظرى را، با معامله محرمانه با امريكا موافق كردهاست. (صفحات 259 و 260 گزارش مجلس نمايندگان امريكا) در اين ديدار، «خويش رفسنجانى» اطلاع مىدهد: «از سوى دانشجويان و يك گرايش سياسى، روابط پنهانى ما با شما افشا شدهاند و اينها متنى در 5 ميليون نسخه را در باره سفر مك فارلين به ايران را پخش كردهاند.
وقتى مجراى اول (قربانى فر) سخن از استقرار روابط با امريكا بميان آورد، رفسنجانى موافق بود و بخاطر سياستهاى خاصش، صلاح را در اين ديد كه همه جناحها را در اين كار، دخالت دهد و به هر گروه نقشى داد...».
بدين قرار، پيش از انتشار خبر سفر هيأت مك فارلين به ايران، در روزنامه لبنانى الشراع، خبر در ايران منتشر شده بود. راست بخواهى، از آغاز ارتباط محرمانه، خبر آن به خارج درز كرده و در انقلاب اسلامى منتشر شده بود.
پيش از آن، امريكائيها بر آن مىشوند قربانى فر را كنار بگذارند، على هاشمى بهرمانى (مجراى دوم و مستقيم به رفسنجانى) و سماعى (افسر اطلاعات سپاه)، اواخر اوت 1986، در ديدار با ژنرال سكورد و حكيم، مىگويند: «منتظرى يك «راديكال» شمرده مىشود. موافقتش ضرور است وگرنه، اجماع تحقق پيدا نمىكند...قربانى فر دوست قديمى منتظرى است و امريكائيها از هر راه شده، بايد دل او را بدست آورند. معنى حرف بهرمانى اين بود كه كنار گذاشتن قربانى فر خطرناك است.»
* بدين قرار واقعيتى را كه «شنود اشباح» وارونه مىكند، اينست كه الف - اين على هاشمى بهرمانى است كه به امريكائيها مىگويد كنار گذاشتن قربانى فر خطرناك است. «شنود اشباح» نمىگويد قربانى فر تهديد مىكند كه اگر پول او را نپردازند و بخواهند او را كنار بگذارند، پته همه را روى آب خواهد انداخت، مىگويد او «به دليل همكارى نزديك با فتح ا... اميد نجف آبادى و ديگر افراد باند جنايتكار طرفدار حسينعلى منتظرى، موفق به آغاز عمليات اطلاعاتى پيچيدهاى براى حاميان اصلىاش در تل اويو گرديد».
اما على هاشمى رفسنجانى و نيز گرد آورندگان مجموعهاى آشفته از راست و دروغ زير عنوان «شنود اشباح» راست نمىگويند. گزارشهاى تاور و دو مجلس امريكا حاكى از آنند كه قربانى فر تهديد مىكند و تهديد خود را به اجرا مىگذارد. آن زمان فتح الله اميد نجف آبادى، «نماينده» مجلس بود. منتظرى نيز «قائم مقام رهبر» بود. تا پيش از آنكه قربانى فر دو نامه خود به محسن كنگرلو را از طريق اميد نجف آبادى براى منتظرى بفرستد، اين دو از ماجرا، اطلاع نمىداشتهاند. «شنود اشباح» قسمتى از خاطرات منتظرى را نقل مىكند و در برابر جمله «بعد از اينكه اين نامهها بدست من رسيد، تازه فهميدم» علامت «؟!» گذاشته و البته «تازه فهميدم» را نيز چاق كردهاست. اما واقعيت اينست كه ايران گيتيها منتظرى را يكسره از روابط پنهانى بى اطلاع نگاهداشته بودند. بدلايل بسيار، از جمله 1 - اميد نجف آبادى و سيد مهدى هاشمى را اعدام كردند و تكذيب كردند كه بخاطر افشاى سفر هيأت مك فارلين به ايران بودهاست. 2 - قربانى فر به منتظرى پيام مىدهد قرار است شما را از قائم مقامى عزل كنند و با وجود دادن اين اطلاع قبلى، او را عزل مىكنند. بنا بر اين، ايران گيتيهائى كه معامله پنهانى مىكردهاند، آن را براى تصرف قدرت و حذف مانعها، حتى خمينى و منتظرى، مىكردهاند. 3 - بنا بر گزارشهاى تاور و دو مجلس امريكا، قربانى فر كانال ارتباطى با موسوى و خامنهاى و هاشمى رفسنجانى بودهاست. و 4 - بنا بر همان گزارشها، تهديد مىكند كه ماجرا را لو مىدهد. و 5 - وقتى تهديد خود را به اجرا مىگذارد، از طريق منتظرى عمل مىكند. پس مىدانستهاست منتظرى را از معامله پنهانى بى اطلاع نگاهداشتهاند و نيز مىدانسته است كه او مجرا را افشا خواهد كرد.
«شنود اشباح» چون مىدانستهاست اگر فصل نهم خاطرات منتظرى را كامل نقل كند، مسلم مىشود الف - منتظرى را بى اطلاع نگاه داشتهاند و ب - هاشمى رفسنجانى و احمد خمينى طرفهاى معامله با امريكا بودهاند، قسمت اصلى را سانسور كردهاست (ص 283 خاطرات):
«من فهميدم كه چنين قضيهاى هست و در اين ميان، معلوم شد كه پاى اسرائيل هم در ميان بودهاست. و اصلاً اشكال من اين بود كه چرا بايد كار به جائى برسد كه ما خواسته باشيم با اسلحه اسرائيلى با عراق بجنگيم. بعد آقاى هاشمى رفسنجانى كه پيش من آمد، من به او اعتراض كردم كه چرا اين قضيه را به من نگفتيد؟ گفت: قصد داشتيم اين قضيه را بعداً به شما بگوئيم. بالاخره من اعتراض كردم كه چرا خودسرانه اين كارها را مىكنيد و آنها ناراحت بودند كه چرا من اين مسائل را فهميدهام. (پيوستهاى شماره 130 و 131)
سئوال: آيا در جلسات سران اين مسئله مطرح نشده بود؟
جواب: در آن جلسات كه من بودم مطرح نشده بود. ماجرا را از دو نامه اعتراض منوچهر قربانى فر به محسن كنگرلو كه فتوكپى آنها را براى من فرستاده بود، باخبر شدم.
سئوال: آيا مرحوم امام (ره) در جريان اين معامله بودند يا نه؟
جواب: من درست نمىدانم كه مرحوم امام (ره) در جريان اين مسئله بودند يا نه. ولى من پس از آنكه اين جريان را شنيدم رفتم به بيت مرحوم امام و جريان را براى حاج احمد آقا گفتم. او خيلى تعجب كرد كه شما از كجا در جريان قرار گرفتيد؟ گفتم: از هرجا، بالاخره اجنه به من خبردادهاند! گفت: خوب، گاهى اين اجنه كه براى شما خبر مىآورند اين خبرها را بنويسيد و براى امام هم بفرستيد! گفتم: بالاخره اين گونه نيست كه من در جريان قرار نگيرم. ولى آقايان از اينكه من بطور كامل همه اين جريان را مىدانم، خيلى ناراحت بودند.
سئوال: آيا به نظر شما ميان جريان مك فارلين و جريان سيد مهدى هاشمى و دستگيرى آقاى اميد نجف آبادى ارتباطى وجود نداشت و اين جريان يك تصفيه حساب جناحى نبود؟
جواب: همه چيز محتمل است و الاحتمال خفيف الموونه ؛ و بعضى اخبار پشت پرده و بعضى تلكسهائى كه در آن وقت روى تلكس منزل ما منعكس مىشد، حكايت از اين ارتباط مىكرد و قضيه آوردن اسلحه از اسرائيل براى ايران هم در يكى از اين تلكسها منعكس شده بود و العلم عند الله (پيوستهاى شماره 132 الى 135)
* طرفه اينكه در صفحات 814 و 815، از قول اشپيگل (1 دسامبر 86)، همان رابطه را مىآورد كه به قربانى فر امكان داد ميان دستگاه ريگان و دستگاه خمينى رابط شود: «منوچهر قربانى فر دلال اسلحه ايرانى و يكى از نزديكان (مير حسين) موسوى، نخست وزير ايران قرارگرفت.»
* در صفحه 818، به نقل از كتاب «بحران در واشنگتن - تحقيقات «مارتين مك لاولين» چگونگى افشاى افتضاح را از راه الشراع مىنويسد:
«سه هفته بعد {از جريان سقوط سى - 130 توسط ساندينيستها} يك نشريه لبنانى، ديدار نورث و مك فارلين از تهران در بهار گذشته را گزارش كرد كه مبناى آن اطلاعاتى بود كه {ظاهراً} از سوى يك گروه دانشجوئى ايرانى در اختيار آن روزنامه قرارداده شده بود.»
انقلاب اسلامى: بديهى است «شنود اشباح» نمىخواهد راست را بنويسد. زيرا مىداند قلب سازيهايش را آشكار مىكنند. وگرنه، بر فلاحيان و حسينيان و... معلوم است كه الشراع از طريق سيد مهدى هاشمى و افراد او خبر را دريافت كردهاست. روزهاى طولانى، تلويزيونهاى امريكائى در محل زندگى بنىصدر، دكل بر پا كرده بودند و بطور روزانه، اطلاعات پيرامون روابط پنهانى خمينى و دستگاه خمينى را با ريگان - بوش و دستگاه او، دريافت و پخش مىكردند. بعدها، بنىصدر گفت بخشى از اطلاعات را از نزديكان منتظرى دريافت مىكردهاست.
در صفحه 832، با نقل قول هفته نامه الوطن العربى (مصاحبه با عدنان خاشقى)، دست به تقلبى مىزند كه از افرادى چون على فلاحيان و حسينيان بر مىآيد. قاشقى از قول قربانى فر مىگويد:
«اينك در داخل رژيم ايران 3 جناح وابسته به {«امام }خمينى» وجود دارد: اول جناح {هاشمى} رفسنجانى. وى معتدل كننده دوطرف ميانه روها و افراطيون قرار دارد. دوم جناح ميانه روها به محوريت منتظرى جانشين {«امام}خمينى» تمامى هواداران او افراد ميانه رو هستند. سوم جناح افراط گرايان متشكل از سپاه پاسداران.
اين سه جريان، بر سر جانشينى پس از وفات {«امام }خمينى» با يكديگر مبارزه مىكنند. شخصى كه در هامبورگ با من تماس گرفت، به من گفت كه جناح ميانه رو {جناح طرفدار منتظرى }آماده برقرارى كانالهائى با اعراب، جهت پايان بخشيدن به جنگ مىباشد. من اين حرفها را علاوه بر امريكائيها، به برخى از مراجع عربى، عيناً ابلاغ كردم». و در صفحات 435 و 436 «از يادداشتهاى تحقيق كتابخانهاى محقق و حاشيه نويسى تحقيقات پژوهشى بر آن»، آوردهاست: «در اين جلسات، عناصر مختلف مؤثر در حاكميت جمهورى اسلامى به سه گروه ميانه رو {همگرا با استكبار جهانى}، تند رو {ضد استكبارى} و گروه بينابين تقسيم شده و با اطلاعات دقيق امنيتى، مورد اشاره، بحث و تجزيه و تحليل قرارگرفتهاند. خط اول با محوريت قائم مقام رهبرى جمهورى اسلامى، حسينعلى منتظرى. در اسناد افشا شده موجود آنان، از اين خط، بعنوان جناح متناسب با استراتژى اسرائيل، امريكا و سياستهاى جهانى آنان نام برده...
در لابلاى كوششها و فعاليتهاى همه جانبهاى كه اسرائيليها و امريكائيها، در مسير به قدرت رساندن منتظرى و باندهاى مدافعش انجام دادند، مطابق مستندات غير قابل انكار - كه در همين فصل بيشتر بدانها اشاره خواهيم داشت - حتى پيش بينىهاى لازم، جهت حذف فيزيكى حضرت امام نيز با اين جريان شيطانى و مرموز داخلى، مورد مذاكره قرار گرفتهاست.»
انقلاب اسلامى: بدينسان، «خط سيد ضياء» اعتراف مىكند:
الف - ايران گيتى دركار بودهاست. ب - سه تمايل در رژيم وجود داشتهاند. يك تمايل كه خود را ميانه رو مىخوانده، «همگرا با استكبار جهانى» بوده و امريكا و اسرائيل مىخواستهاند اين تمايل را به قدرت برسانند. ج - اين امر رانيز كه تمايل حتى حاضر بودهاست براى رسيدن به قدرت، خمينى را نيز بكشد، تصديق مىكند. تنها تقلبى كه مىكند، در «اسناد افشا شده موجود» نام منتظرى را به جاى نام هاشمى رفسنجانى قرار مىدهد.
د - طرفه اينكه به وعده خود به «اشاره» به اين اسناد عمل نمىكند و در قولهائى هم كه نقل مىكند، با همه كوشش، نمىتواند نام هاشمى رفسنجانى را با نام منتظرى جانشين كند. پيش از آنكه به سراغ «اشاره محقق» به «اسناد افشا شده موجود» برويم، از گزارشهاى تاور و كنگره امريكا واقعيت را نقل مىكنيم:
* اما قربانى فر خود به كميسيون تاور سه تمايل را معرفى كردهاست و «محقق» لازم نبود نظر او را از قول قاشقى در مجله وطن العربى نقل كند:
بنا بر گزارش كميسيون تاور، پيش از آنكه مك فارلين، در 8 دسامبر 1985، در لندن با قربانى فر ديدار كند، كيمچى از قول او به مك فارلين مىگويد:
«شما نمىدانيد چه بلبشوئى در ايران است. ميان سه دسته راديكال و ميانه رو و سنت گرايان نزاع سخت است.»
* بنا بر همان گزارش، به ادعاى قربانى فر، منتظرى شاخص تمايل راديكال و هاشمى رفسنجانى معرف تمايل ميانه رو بودهاند و او از خامنهاى و هاشمى رفسنجانى و موسوى نمايندگى مىكردهاست.
* در گزارش كنگره آمدهاست:
«البته على هاشمى بهرمانى سر دارى به خرج نداده و به آنها گفته بود كه كار با موافقت هر سه جناح انجام مىگيرد اما آنها نخواسته بودند حرف او را باور كنند. كار كه از پرده بيرون افتاد، معلوم شد يك جناح، جناح منتظرى و پيروان او، از ما وقع راضى نيستند. با آنكه از جزئيات امر اطلاع نداريم، مىتوانيم احتمال بدهيم منتظرى از اينكه امريكائيان رفسنجانى را بعنوان طرف دلخواه خويش برگزيدهاند، سخت آزرده خاطر شده و تصميم به انتقام گرفتهاست. در ماه اكتبر، 5 ميليون نسخه شب نامه، شامل شرح سفر مك فارلين به ايران و اين خواست كه آورندگان هيأت مك فارلين به ايران بايد به مردم توضيح بدهند، در سرتاسر ايران توزيع شد.»
«شنود اشباح» در صفحه 838، با اين عبارات، اعتراف مىكند ماجراى سفر مك فارلين به ايران را سيد مهدى هاشمى لو دادهاست:
«از يادداشتهاى تحقيق كتابخانهاى محقق»: «از منافقانهترين شگردهائى كه توسط سيد مهدى هاشمى و باند كثيف و جنايتكارش به كار گرفته شد، ايجاد و پخش شايعاتى بود كه نقش كليدى باند وى، در ارتباط با جاسوسى و خدمت همه جانبه به سرپلهاى اسرائيلى و لابيهاى آنان در ايالات متحده امريكا را از افكار عمومى مردممان دور مىكرد.
بدين ترتيب، نه تنها امكان طرح خيانتهاى جبرانناپذير منافقين سكنى گزيده در بيت منتظرى، در نظام امنيتى و قضائى جمهورى اسلامى، جهت رسيدگى به جرائم جدى و سنگين فوق و مجازات عاملين آن را سلب مىنمود، بلكه همانند فرار دزدى كه اصل سرقتش افشاء شده و فرياد بر مىآورد: «آى دزد را بگيريد»، با اتخاذ تاكتيك «فرار به جلو»، چهرهاى حق به جانب و مظلوم و مدعى، به خود گرفتند.»
انقلاب اسلامى: «سيد مهدى هاشمى و باند او» تا افشا كردن سفر هيأت مك فارلين به ايران، در جنايتها و فسادهاشان آزاد بودند. سيد مهدى هاشمى را «سلطان اصفهان» مىخواندند. «محقق» واقعيت را وارونه مىكند. واقعيت اينست كه چون سفر هيأت مك فارلين را به ايران فاش كرد و دستگاه سركوب خمينى و دستياران او نمىتوانست او را بخاطر لو دادن روابط پنهانى با امريكا و اسرائيل محاكمه و اعدام كند، جنايتها را دست آويز كردند.
در صفحات 839 و 840، از قول هفته نامه الوطن العربى (17 آوريل 1987) سه تمايل را باز مىآورد. اين بار، معرف تمايل معتدل هاشمى رفسنجانى مىشود:
«در آن زمان، 3 جناح اصلى در ايران وجود داشت... جناحى كه با هدايت مير حسين موسوى، نخست وزير، على رغم دشمنى خود با كشورهاى غرب،... جناح دوم همان جناح معتدلين {؟} به رهبرى على اكبر هاشمى رفسنجانى، رئيس مجلس شورا مىباشد. به اعتقاد وى، ايران مىتواند روابطى با جهان آزاد بر قرار كند و نياز به ايجاد روابط با غرب دارد... جناح سوم جناح محافظه كار است كه آية ا... منتظرى رهبرى آن را بر عهده دارد. او شديداً خواهان برقرارى روابط با امريكا بود و دقيقاً از تمامى مراحل برقرارى روابط مطلع بود.
مقرر شده بود كه سود عمليات فروش اسلحه، در اختيار اين جناح {طرفداران منتظرى} قرار گيرد تا در كشمكش خود بر سر قدرت آتى، قدرتمندتر باشند.
در اين زمينه، به دنبال تشديد كشمكشهاى داخلى در تهران و ارسال كمكهاى مالى بصورت وامهائى براى اين جناح به اميد اينكه بعد از فروش اسلحه، بازپرداخت شود. چندين ديدار سرى ميان مقامات امريكائى و اعضاى اصلى اين جناح، با اطلاع آيةا... منتظرى انجام گرفت. اين تماسها بيش از 18 ماه بطور سرى ادامه داشت. ولى زمانى كه امر به مسئله كشمكش بر سر قدرت در ايران ارتباط پيدا كرد، همه چيز افشا شد...
3 - موقعيت دو جناح ميانه روى منتظرى و رفسنجانى بديهى بنظر مىآيد كه بدنبال فوت {«امام }خمينى»، جناح راديكال مخالف با برقرارى تماس با ايالات امريكا از صحنه سياسى ايران، حذف خواهد بود. چرا كه حجة الاسلام على خامنهاى، رئيس جمهورى، تمامى اختيارات و نفوذ خود را از دست داد {؟!}
ميرحسين موسوى، نخست وزير و از رهبران راديكال، اكنون خود را براى همكارى با غرب و پذيرفتن نقطه نظرات آنها آماده مىكند.»
انقلاب اسلامى: با وجود گزارشهاى رسمى، مراجعه به الوطن العربى، محل نداشت. اما اگر نياز به قول اين نشريه دارد، از آن روست كه با توضيح داخل كروشه خود، منتظرى را به جاى هاشمى رفسنجانى، قرار دهد. با وجود اين اعتراف مىكند الف - در معامله اسلحه «سود» عايد شدهاست. و اين پول به كسانى داده شده . ب - پول قربانى فر پرداخت نشده و او را كنار نيز گذاشته اند و اين امر موجب لو رفتن روابط پنهانى شدهاست. ج - گفتگوها و معاملههاى سرى بمدت 18 ماه ادامه داشتهاند. د - خامنهاى «راديكال» است و با مرگ خمينى كنار گذاشته مىشود. واقعيت، مهر ابطال بر اين دروغ زد. چرا كه در واقع : منتظرى در حيات خمينى عزل و با جعل نامه از قول خمينى، خامنهاى «رهبر» شد.
با وجود اين، جدا كردن حساب هاشمى رفسنجانى از حساب خامنهاى گويائى و اهميت بسيار دارد
اما بنا بر گزارشهاى كميسيون تاور و كنگره،
* به على هاشمى بهرمانى 6 ميليون دلار پرداخت شدهاست. و از محل فروش اسلحه به ايران، به واسطهها رشوهها پرداخت شدهاند.
* از كانالهاى ارتباط كه بوجود آمدهاند، هيچيك از طريق واسطهاى به منتظرى راه نمىبردهاند. «شنود اشباح» به وجود كانالهاى ارتباط بدينسان اعتراف مىكند:
در صفحه 841، همچنان از قول الوطن العربى ادامه مىدهد:
«امريكائيها به جاى اينكه مشكل را آسان كنند، با ناديده گرفتن كانالهاى سابق نخست وزير ايران، مرتكب اشتباه بزرگى شدند. سازمان اطلاعاتى امريكا با (حجةالاسلام) رفسنجانى از طريق فرزندش و سعيد خراسانى، نماينده دائمى ايران در سازمان ملل متحد، تماس گرفت و سعى نمود معاملههاى جديد با وى ترتيب دهد...
منتظرى كه عمليات تماسهاى جديد را دنبال مىكرد، بهمين دليل نسبت به رفتار امريكا شك كرد و معتقد شد كه على رغم همكاريهاى گذشته با امريكائيها، آنها نظرشان عوض شد و در صدد نابودى جناحش هستند و به همين خاطر، او و طرفدارانش به منظور تثبيت خود، در كشمكش قدرت، مجبور به افشاء و بر ملا ساختن جزئيات عمليات فروش اسلحه گرديدند {!؟}»
انقلاب اسلامى: عقل زور مدار امثال فلاحيان و حسينيان نمىتواند بفهمد كه با تخريب خود شروع مىكند. توضيح اينكه اعتراف مىكند: الف - كشماكش بر سر قدرت از راه رابطه پنهانى با امريكا انجام مىگرفته است و ب - تثبيت قدرت هر يك از جناجها از راه معامله با امريكا ميسر بودهاست. و ج - اطرافيان منتظرى ماجرا را فاش كردهاند. د - «شنود اشباح» نويسان مأيوسانه كوشيدهاند خامنهاى را خارج از رابطه پنهانى با امريكا قرار دهند و منتظرى را جانشين خامنهاى و هاشمى رفسنجانى كنند. ه - قول قبلى خود را نقض مىكند و مىپذيرد كه قربانى فر رابطه مير حسين موسوى و امريكا بودهاست:
در صفحات 843 و 844، از «خاطرات سياسى محمد محمدى نيك (رى شهرى) قول نقل مىكند:
«انتشار شب نامه هائى كه توسط گروه سيد مهدى هاشمى در جهت تخريب وجهه و شخصيت حضرت آيةا... خامنهاى تهيه شده بود، در دو مقطع صورت گرفت:
در مقطع نخست، كه شامل دوره اول رياست جمهورى ايشان است، لبه تيز حمله، در ظاهر متوجه وزارت امور خارجه و نقش آن در ارتباط با نهضتهاست. ولى هدف اصلى تعرض به آية الله خامنهاى به عنوان مسئول اصلى سياستهاى متخذه در ارتباط با برخى از نهضتهاى آزاديبخش است. در مقطع دوم كه دوره دوم رياست جمهورى ايشان شروع مىشود، برخوردها صريحتر شده و بيشتر در پوشش حمايت از دولت {موسوى }انجام مىگيرد...
ضميمه 3 - شايعه ارتباط دستگيرى مهدى هاشمى با ماجراى مك فارلين: يكى از اقدامات طرفداران مهدى هاشمى، پس از دستگيرى او، جو سازى در جهت مرتبط جلوه دادن دستگيرى مهدى با ماجراى مك فارلين است. و هادى هاشمى در اين باره متهم رديف اول است. در اعلاميهاى، كه طبق تحقيقات، در حضور وى و با امضاى «جمعى از فضلا و طلاب حوزه علميه قم» تهيه و توزيع شد... آمده: در پايان با اذعان به اصالت حفظ نظام اسلامى، متذكر مىشود: متأسفانه اخبار متواتر، حتى حاكى از مفاسدى از قبيل ارتباط با دول ملحده در شرق و كشورهاى معاند در غرب مىباشد...
برخى از رسانههاى خارجى، مانند مجله «الشراع»، هم به اين شايعات دامن زدند.
مهدى هاشمى در آخرين بازجوئيهاى خود در تاريخ 5/7/1366، در باره ريشه شايعات مىگويد:
مسئله مك فارلين وقتى مطرح شد، يعنى گزارشش را من با آقا هادى با هم خوانديم و اينها در همين محورها بود كه اولين جرقهاى كه به ذهن ما رسيد، همان لحظه كه با آقا هادى با هم خوانديم، همين بود كه يعنى اين تحليلى كه بعداً اينها متاسفانه نوشتند و پخش كردند. اين تحليل قبلاً خود من با آقا هادى نشسته بوديم و روى آن صحبت كرده بوديم كه مثلاً در اثر گرايش كه اينها به غرب پيدا كردهاند، مثلاً بعضى مقامات و دولتمردان يك چنين توافقهائى صورت گرفته كه مثلاً نهضتها را از اين طرف اينها بايكوت بكنند و در ازايش هم غرب يك تعهدى به ايران بدهد كه در رابطه با جنگ و صدام و اينها، مسئله به يك صورتى حل بشود.»
انقلاب اسلامى: بدينسان، از قول رى شهرى، تكذيب مىكند اطلاع قبلى - چه رسد به ارتباط قبلى - از روابط و معاملات پنهانى داشتهاند. زيرا سيد مهدى هاشمى و برادرش، آقا هادى، با هم نشسته و گزارش اين رابطه پنهانى را خواندهاند. و باز قول او و به استناد بازجوئى از سيد مهدى هاشمى تصديق مىكند كه على خامنهاى يكى از طرفهاى معامله بوده و بنا بر معامله، قرار بودهاست رژيم خمينى دست از حمايت از نهضتهاى آزاديبخش بردارد. اما، هنوز قول رى شهرى را سانسور و قلب مىكند تا بر خواننده ربط اعدام سيد مهدى هاشمى به افشاى سفر هيأت مك فارلين به ايران دانسته نشود و نيز دانسته نشود از ديد دستگاه منتظرى، خامنهاى يكى از سه نفرى است كه با امريكا معامله محرمانه كردهاند:
* قول از صفحههاى 146 و 147 كتاب خاطرات سياسى رى شهرى نقل شدهاست. و از اعلاميه به امضاى «جمعى از فضلا و طلاب حوزه علميه قم» اين جمله كليدى را سانسور كردهاست:
«آيا قطع ملاقاتها در ارتباط با كوتاه آمدن و سازش برخى، در مقابل فشارهاى بين المللى و ابر قدرت شرق و غرب نمىباشد؟» در زير نويس كتاب توضيح دادهاست كه «مقصود ملاقاتهاى آقاى منتظرى مىباشد كه بعنوان اعتراض تعطيل شدهبود.»
* سيد مهدى هاشمى نامهاى به منتظرى مىنويسد. اين نامه در نيمه دوم ماه مه، نشريه سوراخيا، جانبدار سوريه، درج مىشود. پيش از آن، انقلاب اسلامى در شماره 147، مضمون اصلى نامه و بعد از آن، در شماره 152 (16 تا 29 خرداد 1366 برابر 6 تا 19 ژوئن 1987) نامه را منتشر مىكند. در آن نامه، سيد مهدى هاشمى از جمله مىنويسد:
«1 - آقايان هاشمى رفسنجانى و سيد على خامنهاى و سيد احمد خمينى، بخصوص نفر اول و سوم بر افكار امام تسلط دارند. بيم ما از آن بود كه اينها مىخواهند همين تسلط را بر افكار شما بدست آورند... اين سه تن از روز اول انقلاب، اوضاع كشور و انقلاب را به دلخواه خود، براى امام توصيف مىكنند... وقايع حقيقى را از امام پنهان مىكنند و با تمهيداتى كه چيدهاند، مىخواهند ميان امام و امت سد ايجاد كنند و بر موجها سوار شوند...»
...
4 - اين سه تن از براه انداختن جنگ اعصاب و تهديد به قتل رويگردان نيستند. همانسان كه بر شهيد محمد منتظرى آوردند. هيچ چيز مانع آنها در حذف و نابودى مخالفانشان نمىشود.»
بدين قرار، سيد مهدى هاشمى كه بهنگام انفجار حزب جمهورى اسلامى، در سپاه پاسداران، مسئول نهضتهاى آزاديبخش بود، انفجار حزب جمهورى اسلامى را به اين سه نفر نسبت مىدهد. و مىدانيم كه وقتى سيد مهدى هاشمى را گرفتند، هاشمى رفسنجانى در نماز جمعه، آن انفجار را كار سيد مهدى هاشمى خواند!
* در نامه ديگرى سيد مهدى هاشمى به منتظرى نوشته است (شماره 204 انقلاب اسلامى): قضيه آمدن مك فارلين را به ايران، چه كسى جز سيد هادى (هاشمى برادر او و داماد و رئيس دفتر منتظرى) افشا كرد؟
* در صفحه 896، «شنود اشباح» كار تقلب و تزوير را به رسوائى مىكشاند. قول كميسيون تاور را اينسان مىآورد:
«در ملاقات 26 تا 28 اكتبر 1986 {4 تا 6 آبان} ايرانيها اظهار داشتند كه داستان سفر مك فارلين به تهران، توسط يك روزنامه محلى در بعلبك لبنان، منتشر شده كه اين مقاله بر مبناى يك رشته بروشور كه در 15 يا 16 اكتبر {23 يا 24 مهر} در تهران، منتشر گرديد، نوشته شده بود... {به عبارت بهتر، به سيا هشدارهاى لازم از سوى دوستان خوب ايرانى داده شده بود!}
انقلاب اسلامى: بدينسان، وقتى هم مجبور مىشود به نقل از گزارش كميسيون تاور اعتراف كند كسان منتظرى ماجرا را فاش كردهاند، فاش كردن افتضاح ايران گيت، در قاموس امثال فلاحيان و حسينيان، دادن «هشدارهاى لازم» به سيا، معنى مىدهد! اما
* در شماره 152 انقلاب اسلامى، قول دعائى («نماينده مجلس و مدير مسئول روزنامه اطلاعات») آمدهاست: كار سيد مهدى هاشمى تمام است. او را اعدام مىكنند. و
* ميكائيل لودين كه در كتاب «شنود اشباح» مكرر نام او برده مىشود، در كتاب خود،
(Perilous Statecraft
An Inssider's Account of the Iran - Contra Affair)
مىنويسد (ص 80 كتاب): 1 - سيد مهدى هاشمى عامل انفجار ستاد نيروى دريائى امريكا در بيروت، در 1983 بود. سرهنگ نورث مىگويد عامل توقيف سيد مهدى هاشمى در اكتبر 1986، او بودهاست. و مك فارلين مىنويسد: سرهنگ نورث به او گفته است: ترتيب اعدام شدن سيد مهدى هاشمى را من دادم!
در صفحه 846، از «ترجمه كتاب «گزارش كميسيون تاور» نقل مىكند: «... در 27 اوت 1985، مبلغ 1217410 دلار به حساب يك مقام ايرانى در بانك اعتبارات سوئيس (Credit Suisse) سپرده شد. {اسم اين فرد، در نهايت ناباورى، بعنوان حفظ اسرار ايالات متحده امريكا، همانند موارد مشابه، مورد اشاره قرار نمىگيرد}. اين فرد كه يك مقام رسمى دفتر نخست وزير {ايران} مىباشد، مسئوليت تهيه سلاح از اروپا را داشت.»
انقلاب اسلامى: از رشوهها، «شنود اشباح»، تنها يك رقم را نقل كردهاست. آنهم بدين خاطر كه گيرنده «مقام رسمى دفتر نخست وزير ايران» بودهاست. حال آنكه موارد ديگرى نيز در گزارشها آمدهاند:
* 6 ميليون دلار به على هاشمى بهرمانى كه ذكر شد. و
* در گزارش كنگره آمدهاست:
1 - بهاى 80 فروند موشك تاو 24 ميليون دلار حساب شد. 18 ميليون دلار، بابت قيمت موشك و 6 ميليون دلار به حواله كرد قربانى فر پرداخت مىشد: قربانى فر يك ميليون دلار را خود برداشت و بقيه را به «بعضى ايرانيها پرداخت»!
2 - قربانى فر مىگويد: اين بعضى ايرانيها، پسر رفسنجانى بودهاست.
بديهى است بهاى هر موشك را از دو برابر هم بيشتر حساب كردند و گرفتند: واسطه اسرائيلى بابت قيمت 80 فروند موشك هاك، 2/11 ميليون دلار به حساب وزارت دفاع اسرائيل پرداخت. 1 ميليون دلار نيز به حواله نورث، به حساب ليك ريسرچيس ريخت. بقيه كه 8/5 ميليون دلار مىشد، با موافقت نورث و لودين در حساب واسطه اسرائيلى ماند براى صرف شدن در عمليات. (صفحات 187 و 188 گزارش كنگره)
3 - در ازاى 1000 موشكى كه اسرائيل به ايران مىدهد، 10 ميليون دلار دريافت مىكند. از آن، 5/1 ميليون دلار به قربانى فر پرداخت مىشود. از باقى، 6 ميليون دلار بهاى موشكها و 5/2 ميليون دلار هم براى مخارج عمليات مخفى!
4 - با 4 نوبت فروش، هر نوبت 1000 فروند موشك تاو، 10 ميليون دلار براى هزينه عمليات مخفى و 6 ميليون دلار به قربانى فر و 24 ميليون دلار به دولت اسرائيل مىرسد.
5 - ايرانيها ميزان رشوه درخواستى از محل فروش اسلحه را بالا مىبرند و تقاضاى 25 درصد از مبلغ خريد مىكنند (صص 204 تا 207 گزارش).
و...
در صفحات 904 تا 910 قسمتهائى از گزارش قاضى مستقل، لارنس والش را نقل مىكند. نخست روز شمار روابط پنهانى و ايران گيت را نقل مىكند و آنگاه، در صفحه 909، كانال دوم را از آن گزارش اينسان نقل مىكند:
«در يك ملاقات لندن {آلبرت} حكيم متوجه شد كه پسر برادر (nephew) رفسنجانى، ابراز تمايل جهت برقرارى روابط با ايالات متحده داشتهاست. اين مسئله، منجر به يك ملاقات در بروكسل، در حدود 25 آگوست سال 1986، بين سكورد و برادر زاده شد».
...
برادر زاده رفسنجانى در نوزدهم و بيستم سپتامبر به واشنگتن رفت. وى ابراز تمايل كرد تا با نورث و سكورد و كيو ملاقات كند. آنها تصميمى گرفتند كه بر مبناى آن، 7 مرحله بايد طى مىشد تا در مقابل تحويل سلاح، گروگانها آزاد شوند.
نورث جزئيات اين ملاقات را براى پويندكستر و جورج ارسال كرد. 4 روز بعد، پويندكستر با كيسى و جورج و نورث و كيو ملاقات كرد. همگى بر اين مسئله كه بايد ارتباط با كانال دوم ادامه يابد، توافق كردند.
در سوم نوامبر 1986، يك مقاله، مورد ديدار مك فارلين از تهران را تأييد كرد. در حوالى هشتم نوامبر، نورث، كيو، سكورد و حكيم آخرين ملاقاتشان را با برادر زاده رفسنجانى داشتند و آنجا قرار شد تا وقتى افشاى عمومى ادامه دارد، مسائل را كنار بگذارند.»
انقلاب اسلامى: در گزارش تاور از وجود 5 كانال ارتباطى سخن مىرود:
* از اين 5 كانال، دو كانال توسط كشور ثالث، يكى با ولايتى، وزير خارجه و ديگرى با هاشمى رفسنجانى و كانال سوم از طريق قربانى فر با سه مقام، خامنهاى و هاشمى رفسنجانى و مير حسين موسوى و كانال چهارم از طريق برادر زاده هاشمى رفسنجانى كه به امريكائيها گفته است: «از سوى رفسنجانى نمايندگى خاص دارد تا با مقامات دولت امريكا ديدار و «مفرى براى گروگانها پيدا كند» و كانال از طريق رابط خامنهاى.
بنا بر اين، هاشمى رفسنجانى و خامنهاى، هر كدام يك كانال داشتهاند. در كانال قربانى فر نيز شريك بودهاند. آنها، هر يك از طريق يك كشور ثالث نيز، با امريكا ارتباط داشتهاند.
در صفحات 927 و 928 شنود اشباح، فلاحيان اينسان به توجيه هاشمى رفسنجانى مىپردازد. «از مصاحبه محقق با فلاحيان 24 / 8 / 1379»:
س - در كميسيون «لارنس والش»، صراحتاً اسم على هاشمى مىآيد بعنوان برادر زاده آقاى هاشمى. بعبارت بهتر، كسى او را نمىشناخته. الان هم حالا شناخته شده نيست بعنوان يك عنصر با استعداد ويژه و اليت سياسى يا اقتصادى. حالا چه رسد به امنيتى. واقعاً در آن بحث كه آنجور با آبروى آقاى هاشمى بازى شد، چرا مسئله مسكوت ماند؟
فلاحيان: آقاى هاشمى خيلى ناراحت و عصبانى شده بود. اين كار زشت بود. براى آقاى هاشمى هم خيلى بد تمام شد... تحليلى بود كه مىگفتند على هاشمى كه خودش جرأت يك چنين غلط كاريهائى را هم ندارد و به تحريك محسن رضائى رفت و اين كار را كرد.
س - آيا اين تحليل به ارتباطاتشان مىخورد؟
فلاحيان: آره... بالاخره چى بود؟ خود محسن رضائى همچنين هدفى داشته يا كسى به او گفته بود؟ حالا نمىدانم. ولى در هر حال همانطور هم شد. يعنى بدناميش براى آقاى هاشمى ماند. بعضى احتمال مىدادند كه سوابق آقاى محسن رضائى و سر و سر احتمالى با جريان چپ، باعث چنين كارهائى شده...»
انقلاب اسلامى: اگر كسى «عبور از بحران» را نخوانده بود و نمىدانست كه به روايت هاشمى رفسنجانى، هيچ كارى انجام نمىشده مگر از طريق او، حالا اخوى زاده او به واشنگتن مىرود، او را به تماشاى كاخ سفيد مىبرند و به او 6 ميليون دلار «پول جيبى» مىدهند و او «كانال دوم» ارتباط و ارتباط مستقيم با هاشمى رفسنجانى مىشود اما هاشمى رفسنجانى خبر ندارد و تقصير محسن رضائى است كه او را به واشنگتن مىفرستد!!
دو كودتا و يك جنگ؟:
انقلاب اسلامى: «كودتاى نوژه» كودتا و جنگى را در پى آورد. حقيقت اينست كه «كودتا»ى نوژه نخست از سوى ذوالفقارى، افسر ارتش و مسئول گارد حفاظت رئيس جمهورى، كشف شد. در جريان تحقيق، همسر يكى از افراد نيروى هوائى به مجلس مىرود و به خامنهاى و دكتر يزدى اطلاع مىدهد كه شوهرش در جلسههاى مرموزى شركت مىكند. از طريق خامنهاى، اطلاعات سپاه در جريان قرار مىگيرد. در همان حال كه اطلاعات ستاد ارتش و نيروى هوائى در حال كامل كردن اطلاعات و دستگيرى سازماندهندگان كودتا بودند، سپاه وارد عمل مىشود و گروهى را دستگير مىكند. نتيجه آن مىشود كه گروهى از سازماندگان موفق به فرار مىشوند. در اين فصل، نخست راست و دروغهاى «شنود اشباح» را مىآوريم و نقد مىكنيم و آنگاه ماجراى كشف «كودتاى نوژه» را مىآوريم:
كودتاى نوژه، سازماندهندگان به روايت «شنود اشباح»:
در صص 435 تا 437 «شنود اشباح» به نقل از كتاب «كودتاى نوژه»، سازماندهندگان «كودتا» را معرفى مىكند:
«نيروهاى خارج از كشور... جمعى از اين افراد مانند ارتشبد غلامعلى اويسى (فرمانده نيروى زمينى و رئيس حكومت نظامى تهران در دولت شريف امامى)، ارتشبد غلامحسين ازهارى (رئيس ستاد ارتش و رئيس دولت نظامى در ماههاى آباد و آذر و دى 1357)، ارتشبد آريانا (رئيس ستاد ارتش در سالهاى 57 - 47 كه بازنشسته)، اردشير زاهدى (سفير سابق ايران در امريكا)، اشرف پهلوى (خواهر شاه) و همچنين عدهاى از سران ساواك، موجوديت «ارتش رهائى بخش ايران» (آرا) را اعلام كردند... تعدادى از گروههائى كه در داخل كشور بوده و با مركز فرماندهى «آرا» در پاريس ارتباط داشتند، به شرح زير است:
- رزمندگان ناسيوناليست ايران (رنا)
- گروه آزاديخواه ملى ايران (گاما)
- سازمان مركزى نهضت رهائى ايران (سامان)
- سپاه فرزندان شير و خورشيد
- پاسداران شاهنشاهى {ستمشاهى}
- جبهه اتحاد ملى
- چريكهاى ناسيوناليست
و...
... از ديدگاه سران «آرا»، سه طيف زير از (مخالفيبن راست) صف مبارزه را عليه جمهورى اسلامى تشكيل مىدادند:
- «مذهبيون ضد ارتجاع» مانند حزب جمهورى خلق مسلمان
- «ناسيونال ليبرالها» يا به عبارت ديگر «جبهه ملى»
- نيروهاى نظامى سلطنت طلب.
در ارزيابى اين سه جريان، به زعم سران «آرا»، تنها نيروى كارآمد و توانا براى نجات ايران، نظاميان بودند. زيرا «آرا» مدعى بود كه توأماً، داراى اندام سياسى و نظامى مىباشد...
... پس از سفر بنى عامرى به پاريس، در اسفند 1358، و ارائه گزارش از پيشرفت كار به بختيار كه به «تصويب اولويت كودتا» {در مقايسه با حمله نظامى عراق به ايران} انجاميد، سازمان نقاب كه به منظور مطالعه و زمينه سازى كودتا تشكيل شده بود، دستخوش تغيير و تحول متناسب با كودتا گرديد. ساختار جديد عبارت بود از:
- شاخه نظامى تحت رياست بنى عامرى،
- شاخه سياسى تحت رياست قادسى،
- شاخه پشتيبانى تحت رياست قربانى فر.»
انقلاب اسلامى: 1 - «ناسيونال ليبرالها» را جبهه ملى معنى مىكند. حال آنكه كودتا كشف شد و حتى يك تن از اعضاى جبهه ملى شركتى در آن نداشت. ناسيونال ليبرالها نامى است كه طرفداران بختيار بر خود نهاده بودند. 2 - بديهى بود كه با سه شاخه بالا، كودتا نمىشد كرد. كتاب كودتاى نوژه حاصل همكارى دو جناح رژيم ملاتاريا، در دوره «رياست جمهورى هاشمى رفسنجانى» و رياست موسوى خوئينيها بر مركز مطالعات استراتژيك است. از اين روست كه به «جنگ عراق با ايران» اشاره مىكند و از قول بختيار و ديگر سازماندهندگان، كودتا را بر آن مقدم مىشمارد. اما با توجه به وقوع جنگ و اين واقعيت كه پيشاپيش حمله عراق به ايران، به استناد «كودتاى نوژه»، شيرازه ارتش بدست ملاتاريا گسيخت و دلايل ديگرى كه دورتر خواهيم آورد، «كودتاى نوژه» چنان سازمان يافته بود كه بكار جنگ عراق با ايران و بدون مقاومت تسليم شدن به قواى عراق بيايد.
در صفحات 437 تا 439 زير عنوان «از يادداشتهاى تحقيق كتابخانهاى محقق» آمدهاست:
در جلد سى و هشتم از مجموعه منتشر شده اسناد لانه جاسوسى امريكا {سفارت شيطان بزرگ در تهران} كه با عنوان «پاريس پناهگاه جاسوسان امريكا توسط دانشجويان پيرو خط امام منتشر شد، اصل و ترجمه 106 سند امنيتى از پرونده مكاتبات ويژه پيرامون فعاليتهاى جاسوسى و براندازانه جاسوسان امريكائى، در معرض ديد مخاطبين عمومى قرار گرفتهاست... در ميان حداقل اين 106 سند كه بدست دانشجويان افتاد (و پس از عبور از صافى مجموعه آقاى خوئينيها منتشر شدهاست) مىتوان ردپاى عناصر وطن فروش و مزدور اجنبى را با دقت و از سر عبرت آموزى نگريست...
در ميان اين اسناد، تلاش شيطانى مجموعه ضد انقلاب در همآهنگى با سياستهاى امريكا حول محور شاهپور بختيار، بعنوان نخست وزير قانونى در تبعيد، نمودار بوده و فعاليت افراد ذيل قابل استناد تحقيقى است:
عبدالرحمن برومند (در مكاتبات سيا) با اسم رمز اس. دى. استى SDSTAY»)، غلامعلى اويسى، حسن طوفانيان، على امينى، سهيلا كيا با اسن رمز اس. دى. روف - 1
)SD ROOF/1(، تيمسار قاسم پرنيان فر، مهدى روحانى (آية ا... پاريسى) با اسم رمز اس. دى. اولتيميت
SDULTIMATR و برادرش، آية ا... صادق روحانى، سپهبد سياوش بهزادى، محسن مبصر، تيمسار تريرى على TaririAli، ارتشبد فريدون جم، ژنرال نصير جهانبانى، دكتر اعتبار، دختر تيمسار پاكروان، رئيس ساواك، امير حسيم امير پرويز (از مزدوران بختيار در لندن)، سرتيپ مهدى ميرحسينى (سرتيپ نيروى هوائى شاهنشاهى) محسن سليم، جاسوس لبنانى سيا با اسم رمز دى اسليپرى
SDSLIPPERY، جواد علامير، تيمسار مخاطب رفيعى با اسم رمز اس دى پيه 1 (SDPEPPE/1)، محمد امين كاردان (رايزن سفارت ايران در پاريس)، محمد تقى قمى، روحانى با اسم رمز اس. دى. فورگيو (SD Forgive)، مجيد دوامى با اسم رمز اس. ديآ جولپ 1 (SD Julep/1)، مراد كنيز، با اسم رمز يو. ان پلو (UN POLO)، جواد معين زاده، آخرين وابسته نظامى ايران در پاريس، با اسم رمز اس. دى آپ بيت
(SD Upbeat)، مأمور سيا ادوين (تد) آتكينز (Edwin )Ted( At )thins)، مأمور سيا جوزف آى سالتزمن ( manJoseph I. Salt) با نام رمز گونيون Gunion»
انقلاب اسلامى: 1 - از اسامى كه «محقق» ذكر كردهاست، بختيار و عبدالرحمن برومند و ارتشبد غلامعلى اويسى، بدست تروريستهاى رژيم ملاتاريا كشته شدند. ارتشبد حسن طوفانيان، مأمور خريدهاى پرفساد اسلحه در دوران شاه سابق، بخدمت برادران هندى جاه درآمد. در شركت بزرگ اين برادران، مافياهاى رفسنجانى و پهلوى شريك هستند. طوفانيان كه اينك مردهاست، همچنان در خدمت تجارت اسلحه ماند. زمانى كه واشنگتن پست و نيويورك تايمز اسامى كسانى را منتشر كردند كه از سيا ماهانه دريافت مىكردهاند، نام على امينى و گروه نجات ميهن او نيز بود. از آنها كه نام بردهاست و بسيار ديگر كه نام نبردهاست. 2 - وجود اسم رمز، دلالت بر مأمور سيا بودن ندارد. سيا براى كسانى كه پرونده تشكيل مىدهد، اسم رمز نيز معين مىكند. اثبات عضويت كسى در سيا، نياز به مدرك دارد. 3 - برخى از نامبردهها در «كودتاى نوژه» شركت داشتهاند.
«شنود اشباح»، در صفحات 439 و 440، از قول كتاب «كودتاى نوژه»، چگونگى كشف كودتا را گزارش مىكند:
«روز 3/2/1359، عامل نفوذى حزب منحله توده، در محافل سطح بالاى ضد انقلاب راست، هيأت سياسى حزب را در جريان يك كودتاى در شرف وقوع قرارداد. طبق گزارشى كه در اختيار هيأت سياسى قرار گرفت، روز سه شنبه 2/2/59، دو وانت بار حامل سلاحهاى سبك و نيمه سنگين كه زير يك لايه كاه مخفى شده بود، وارد منزل ابوالقاسم خادم شد و محموله آن در زير زمين خانه مخفى گرديد. خادم، به عامل نفوذى حزب كه با وى از پيش از انقلاب ارتباط داشت و كاملاً مورد اطمينانش بود، گفت: «تا دو، سه روز آينده (سه شنبه 3/2 تا جمعه 5/2/59) اتفاق مهمى خواهد افتاد. (حمله نظامى امريكا به ايران، تجاوز طبس) و به عمر جمهورى اسلامى پايان داده خواهد شد.»
روز شنبه 6/2/59، يك روز بعد از اقدام نا فرجام امريكا، خادم، خطاب به عامل نفوذى گفت: «منتظر دستور جديد هستم و تا دو شنبه از پاريس پيام خواهد رسيد كه عمل كنيم يانه».
اخبار فوق به دفتر رياست جمهورى (زمان بنىصدر) گزارش شد. متعاقب آن، در روز دوشنبه 8/2/59، گروهى از پاسداران عازم خانه خادم شدند. آنان هنگامى وارد خانه شدند كه خادم با عدهاى از رهبران سياسى و نظامى كودتا جلسه داشت. پاسداران از خادم مىپرسند كه اين افراد چه كسانى هستند؟ خادم مىگويد: مهمان!
خادم، در پاسخ، آنان را مهمان معرفى مىكند و متعاقب آن، پاسداران فقط به بازداشت خادم اكتفا كرده و او را با خود مىبرند. عدم اطلاع پاسداران از موقعيت خادم در شبكه كودتا و نداشتن آگاهى مشخص و مؤثر از اصل توطئه كودتا، به خادم كمك كرد تا موقعيت خود را لو ندهد و از افشاى كودتا و دستگيرى افراد دست اندر كار كودتا جلوگيرى كند.
علاوه بر اين، بخشى از بازجوئى خادم بوسيله سروان انصارى، افسر اداره دوم ارتش و يكى از فعالين كودتا كه به بنى عامرى بسيار نزديك بود، انجام مىشد.
بنى عامرى و ديگران از طريق انصارى در جريان ميزان اطلاعات سپاه پاسداران و اداره دوم ارتش از كم و كيف كودتا قرار گرفته و حتى الامكان ردهاى كمرنگى را كه مىتوانست سرنخى براى كشف كودتا باشد، پاك كردند.
به اين ترتيب، در حالى كه پنجه قدرتمند مدافعين انقلاب با گلوى كودتا تماس يافته بود، نبض توطئه احساس نشد و كودتاگران از مهلكه جان بدر بردند.
با توجه به اينكه گزارش عامل نفوذى حزب منحله توده در اختيار دفتر بنىصدر قرارگرفته بود، كم و كيف پاسدارانى كه روانه خانه خادم شدند، محدود به مأخوذ از دفتر رياست جمهورى بود و لذا اين احتمال مطرح است كه در اين رابطه، تعمداً، سهل انگارى شدهاست.
براى سنجش ميزان اعتبار احتمال فوق، لازم است به حادثه طبس اشاره شود: خادم در روز سه شنبه 2/2/59 به عامل نفوذى حزب توده گفت: «تا دو سه روز آينده (5 شنبه جمعه) اتفاق مهمى خواهد افتاد و به عمر جمهورى اسلامى پايان داده مىشود.»
در بامداد روز جمعه (شنبه) 6/2/59، خبر حمله نافرجام امريكا به ايران، اعلام شد و اين همان اتفاق مهمى بود كه خادم انتظار وقوعش را مىكشيد. ولى اقدام نظامى امريكا ظاهراً محدود به خارج كردن گروگانها از ايران بود و اين ربطى به «پايان عمر جمهورى اسلامى» نداشت.
...
بنا بر اين، تجاوز نظامى طبس (و) در ادامه آن، برنامه سازمان نقاب، براى براندازى جمهورى اسلامى، درست در موقعى رخ مىداد كه بخش بزرگى از نيروهاى وفادار به انقلاب، اعم از سپاهى و ارتشى در كردستان در گير بودند. بعلاوه توطئههاى چپ و راست (كردستان، آذربائيجان، گنبد، خوزستان، هرمزگان، بلوچستان و...) در سالهاى 59 - 1358، چنان فشرده و پرحجم بود كه در چارچوب محاسبههاى عقلى، مقابله همزمان با مجموعه آنها غير ممكن مىنمايد. غير ممكنى كه به همت نيروهاى مدافع انقلاب و به اعتبار حضور بلاوقفه مردم در صحنه، ممكن شد...»
انقلاب اسلامى: انشاء كنندگان «شنود اشباح» دروغى را از كتاب «كودتاى نوژه» نقل كردهاند، كه فرياد مىزند دروغم، نه يك كه چند دروغم: 1 - «كودتاى نوژه» چنان تحرير شدهاست كه واقعيتها را از خوانندگان خود بپوشاند و دروغها را به جاى واقعيتها بنشاند و بقبولاند كه اين نه دفتر بنىصدر است كه كودتا را كشف كرد كه عامل نفوذى حزب تودهاست كه به رهبرى سياسى حزب گزارش كرد و اين رهبرى نيز گزارش را در اختيار دفتر بنىصدر گذاشت و اين دفتر هم ناقص اطلاعات را به سپاه داد و سپاه نيز بر اثر كم اطلاعى، تنها خادم را توقيف كرد و... حال آنكه واقعيت اين است كه ، الف - در آن تاريخ، حزب توده به دفتر «امام» گزارش خبرى مىداد. ب - كتاب «كودتاى نوژه» اينطور وانمود مىكند كه پاسداران به دستور بنىصدر براى دستگيرى خادم رفتهاند. اما حقيقت است كه در مقام پيشدستى و بدون اطلاع دفتر رئيس جمهورى و فرماندهى كل قوا، اطلاعات سپاه، با جلب موافقت امثال رى شهرى (دادستان انقلاب ارتش وقت)، وارد عمل مىشود. سروان انصارى نيز از ابواب جمعى رى شهرى بودهاست. ج - اطلاعات سپاه بدون داشتن اطلاعات كافى بدستور چه مقامى دست به دستگيرى خادم زد؟ آيا آلت دست كسانى نشد كه مىدانستند كودتا و آمران آن كشف شدهاند و بنا بر اين، برآن شدند كه با اقدامى عجولانه، شرائطى ايجاد كنند براى افتادن ملاتاريا به جان ارتش و متلاشى كردن آن و بى دفاع كردن كشور بهنگام حمله عراق؟
آن زمان تحقيق براى يافتن شبكه همدستان رژيم صدام زير نظر رئيس جمهورى در حال انجام بود. در قسمت دوم، تفصيل كشف «كودتاى نوژه» را مىخوانيد. و 2 - حوادثى كه به وجودشان اعتراف مىشود، بخشى را رژيم صدام (كردستان و خوزستان) بعنوان زمينه سازى براى حمله به ايران و بخش ديگرى را سپاه پاسداران براى به قبضه ملاتاريا درآوردن كشور، تدارك مىكردند.
«شنود اشباح» به معرفى شركت كنندگان در «كودتاى نوژه» ادامه مىدهد: از روزنامه جمهورى اسلامى 2/12/1359، گزارش دفتر مركزى خبر را از لندن نقل مىكند: «هفته نامه كريستين اينترنشنال، در شماره اين هفته خود، مىنويسد: «عبدالرحمن قاسملو سرانجام ماهيت خود را نشان داد و به شاهپور بختيار پيوست. قاسلمو هنوز رهبر حزب دموكرات كردستان مىباشد و با كردهاى عراق اختلاف دارد و به صدام كمك مىكند»
انقلاب اسلام: با آنكه زمان شهادت داد كه خبر دروغ بودهاست، «شنود اشباح» كه چند وظيفه ايهاى سازمان ترور تأليفش كردهاند، دروغ را باز مىنويسند لابد براى توجيه جنايت وين كه در وزيرى فلاحيان بر واواك انجام گرفت. در آن جنايت، قاسملو و فاضل رسول و قادرى را كشتند.
شنود اشباح» در صفحات 443 تا 447، به نقل از كتاب «كودتاى نوژه» به معرفى دست اندر كاران در «كودتاى نوژه» مىپردازد:
* «در بهار 1358، سرهنگ دوم بازنشسته ژاندارمرى، محمد باقر بنى عامرى (با نامهاى مستعار: باقر، اميد، احسان و...) از همكاران فعال و نزديك ارتشبد سابق غلامعلى اويسى، در صدد برآمد تا از مواضع غرب (ناتو و امريكا) نسبت به ايران اطلاع يابد و بر اساس آن، ميزان موفقيت تدارك يك توطئه را بر عليه نظام نوپاى جمهورى اسلامى ارزيابى كند. سرهنگ عطاء الله باى احمدى، افسر ركن 2 ارتش و دوست بنى عامرى كه با آژانس مركزى اطلاعات امريكا سيا مرتبط بود و قصد خروج از ايران را داشت، از سوى بنى عامرى مأموريت يافت تا نسبت به ديدگاههاى غرب در قبال نظام جمهورى اسلامى كسب اطلاع كرده و نتيجه را به او گزارش نمايد... عامل مذكور از آتن گزارش كرد كه امريكا آماده حمايت از نيروهائى است كه قصد براندازى نظام جمهورى اسلامى را دارند.
* اين تماس بلافاصله به نزديكى بنى عامرى با هواداران بختيار از طريق يكى از عوامل فعال دكتر شاهپور بختيار در ايران، بنام ابوالقاسم خادم (عضو حزب ايران) و از دوستان فعال بختيار و از مالكين بزرگ گنبد) انجاميد.
* (چارت ارتباطى كودتاچيان):
الف - شاخه نظامى:
(يك) ساواك منحله و نيروهاى اطلاعاتى:... ناصر ركنى (افسر فنى نيروى هوائى و رابط ميان هواداران بختيار و عناصر نيروى هوائى با شبكه كودتا، با اسم مستعار بيژن) (در بازجوئى): «من (ركنى) در اين گروه (كادر اطلاعاتى) فقط كاظم (عباس) را مىشناسم كه احسان (بنى عامرى) او را بعنوان يكى از مأمورين امنيتى سابق به گروه نظامى معرفى كرد. كاظم اظهار مىداشت كه حدود 60 نفر از مأموران كميتههاى سابق ساواك با او همكارى مىشد. كاظم و احسان بنىعامرى اظهار مىداشتند كه در داخل ركن 2 ارتش نيز نفوذ داشته و عوامل اطلاعاتى خوبى در آنجا دارند كه به موقع احسان (بنى عامرى) را از جريانات مطلع مىسازند...
* «دو) نيروى هوائى: سپهبد مهديون، نخستين فرمانده نيروى هوائى در دولت موقت كه بوسيله شهيد قرنى بازنشسته شدو سرتيپ آية ا... محققى و ناصر ركنى كه بلحاظ ويژگيهاى فردى و تحرك فوق العاده، با بسيارى از خلبانان آشنائى داشت و توانست افراد مورد نظر را شناسائى و به كودتا مرتبط كند. فرد ديگر خلبان اخراجى سروان حميد نعمتى بود.
* (سه) نيروى زمينى:
- بيش از همه لشگر 1 (گارد جاويدان سابق و حوزه نفوذ اويسى) مورد توجه قرار گرفت.
- در لشگر 2، سرهنگ هادى ايزدى، معاون فرمانده لشگر شروع بكار كرد.
- در لشگر 92 زرهى اهواز، سرهنگ عزيز مرادى علاوه بر بسيج و تسليح شيوخ وابسته به عشاير عرب، وظيفه توجيه و جذب نيروهاى داخل لشگر را بر عهده گرفت.
- در لشگر 81 باختران بنى عامرى روى سرهنگ سهرابى كه با يكى از سران متنفذ ايل جاف رابطه داشت، كار كرد... در نيروى ويژه هوابرد (نوهد)، ستوانيار محمد مهدى حيدرى (رابط بين نوهد و كودتا) 80 تن از درجه داران را به نفع كودتا جذب كرد.
در پادگان جمشيديه به وسيله كاظم (مسئول شاخه اطلاعات) و بنى عامرى فعاليت مىشد.
انقلاب اسلامى: سرهنگ مرداى را سخت شكنجه كردند. مار بر بدن او انداختند. اثر شلاق سيمى بر مچ پاى او نشسته و او را شل كرده بود. بعد هم آزاد شد. با وجود اين، او را عامل كودتا مىكند! از لشگر زرهى 92، جمعاً 270 تن را توقيف كردند بطورى كه بهنگام حمله عراق، لشگر زرهى بدون كادر افسرى بود.به ترتيبى كه دورتر خواهيد خواند، 8 كميته در لشگرهاى زمينى و هوائى و دريائى تشكيل شده بود. كشف شبكه توسط ذوالفقارى از طريق ستوانيار محمد مهدى حيدرى بعمل آمد.
* (چهار) نيروى دريائى... بوسيله على رضا ژيان از مسئولين اطلاعاتى كودتا...
* (پنج) عشاير... در صدر ايلاتى كه به كودتا پيوستند، فردى بنام حاجى بابا از منسوبين شاهپور بختيار، تهيه نيرو و اسلحه را تعهد كرده بود... همچنين افرادى چون خسرو قشقائى، پاليزبان، چنگيز مامدى، سازماندهى و تسليح افراد ذيل خود را وعده داده بودند...
* ب - شاخه سياسى:
- شاخه سياسى تحت رياست قادسى (مهندس قادسى شهردار آبادان پس از كودتاى 28 مرداد 1332) مسئوليت سازماندهى و تبليغ را برعهده داشت. علاوه بر شريعتمدارى روحانى نمايان ديگرى مانند سيد حسن قمى و روحانى و سيد رضا زنجانى، مستقيم يا غير مستقيم در ارتباط با شبكه كودتا قرار داشتند.
انقلاب اسلامى: كتاب «كودتاى نوژه» دروغ رسوائى مىسازد. زيرا مىداند با تركيبى كه مىشناساند، كودتا ميسر نبود. بنا بر اين، نام آيات الله شريعتمدارى (مرجع تقليد كه بعد به شركت در كودتاى قطب زاده متهم شد و تا پايان عمر، در خانه خود زندانى بود و اجازه ندادند برابر وصيتنامهاش بر او نمازگزارند و او را دفن كنند) و سيد رضا زنجانى كه از شخصيتهاى طراز اول نهضت ملى ايران بود و بختيار را دست نشانده نيز مىشناخت. اگر نام او را آوردهاند، بخاطر اينست كه او از نزديكان آيةالله حاج شيخ عبدالكريم حائرى، بانى حوزه قم بود و خمينى را از دوران طلبگى مىشناخت و همواره هشدار مىداد كه به اين شخص اعتماد نكنيد كه او را دينى نيست و بخاطر دستمال قدرت، قيصريه يعنى ايران و اسلام را آتش مىزند. درخور ذكر است كه بهنگام محاكمه افراد، اسمى از اين روحانيان بميان نيامد.
* ج - شاخه تداركات:
اين شاخه وظيفه تهيه پول، اسلحه، خانه و ديگر لوازم... را داشت و تحت مسئوليت منوچهر قربانى فر بود...
پول در وهله اول از جانب كشورهاى امريكا، انگليس و عراق در اختيار ستاد كودتا مستقر در پاريس نهاده مىشد و از آن طريق به داخل كشور سرازير مىگشت. بطورى كه در مدت كمتر از يك هفته، قريب 100 ميليون تومان ارسال گشت...
* اسلحه و مهمات مورد نياز كودتا:
رژيم عراق كه در به انجام رساندن «كار بزرگ» و سپس برپائى عروسى (اصطلاح كودتاگران در مورد كودتا) نقش بسيار فعالى داشت، تأمين بخشى از اسلحه و مهمات مورد نياز را پذيرفت و در ارديبهشت ماه، اطلاع داد كه قايقى حامل 5/2 تن اسلحه در نزديكى سواحل بوشهر، آماده تحويل سلاح مىباشد. قربانى فر... فردى بنام كورس ناظميان را مأمور ساخت تا توسط لنج سلاح را تحويل بگيرد.»
* در صفحه 448، از كتاب «كودتاى نوژه» نقل مىكند كه «خانهاى نيز براى انتقال شريعتمدارى به تهران اجاره شده بود، شريعتمدارى مىبايد در اين خانه مستقر مىشد و بعنوان «رهبر مذهبى»! كودتا آن را تأييد مىكرد».
انقلاب اسلامى: عين همين ادعا بهنگام «كودتاى قطب زاده» شد.
* در صفحات 448 و 449، از كيهان 31/1/61، قول رى شهرى، «رئيس وقت دادگاه انقلاب ارتش»، نقل مىكند: «اولين گروه براندازى «پارس» بود كه مخفف «پاسداران رژيم سلطنتى» است. دومين گروه براندازى «نمارا» بود و سومين گروه «نيما» نام داشت و چهارمين گروه كه قطب زاده نام آن را «نجات انقلاب ايران» گذارده بود. ارتباط تمامى اين گروهها، با واسطه يا بى واسطه به سازمان جاسوسى سيا و شيطان بزرگ بر مىگردد... شبكه ديگرى بنام بنام «نيما» كشف شد كه حدود يك ماه قبل برادران سپاه موفق به كشف اين شبكه و دستگيرى اعضايش شدند كه در اين رابطه، حدود 25 نفر شناسائى و دستگير شدند. خط ارتباطى اين شبكه با سازمان سيا، جبهه ملى و دكتر منوچهر شايگان بودهاست.»
انقلاب اسلامى: 1 - اما گروه قطب زاده توسط امريكائىها به خمينى شناسانده شد. و 2 - از نام خانوادگى شايگان سوء استفاده مىكند براى اينكه «نيما» را به جبهه ملى بچسپاند. حال آنكه منوچهر شايگان كه اينك آزادانه به ايران مىرود و مىآيد، نسبتى با دكتر على شايگان، همكار دكتر مصدق كه در اوائل انقلاب از دنيا رفت، ندارد.
* در صفحات 453 و 454، «شنود اشباح» از كتاب «غائله چهاردهم اسفند»، به استناد «سند غير قابل افشا از سپاه پاسداران» نقل مىكند:
«الف - آقاى مهندس اسفنديار درويش مشاور صنعتى رياست جمهورى (بنىصدر) به همراه افرادى كه از ديدگاه ما كاملاً مشخص مىباشند، در كودتاى نافرجام نوژه (نقاب) نقش فعال داشته (اند) با منوچهر قربانى فر، سرشاخه مالى كودتاچيان همكارى نزديك دارد و قبل و بعد از كودتا، ميليونها تومان پول رد و بدل كردهاست.
نامبرده به اتفاق 20 نفر قابل دستگير و 18 نفر مظنون درجه يك، در جريانات ضد انقلابى جديد نيز نقش فعال داشته و از دو كانال كاملاً متفاوت يكى در طيف جمهوريخواه و ديگرى در طيف سلطنت طلب با ايشان تماس برقرار شد و...»
انقلاب اسلامى: 1 - مهندس اسفنديار درويش، هيچگاه مشاور رئيس جمهورى (بنىصدر) نبودهاست. 2 - او عضو حزب ملت ايران بود و از سوى وزارت كار به دكتر پير حسينى، مشاور رئيس جمهورى در امور صنعتى و كارگرى، بعنوان رابطه با وزارت كار معرفى شده بود. 3 - او را دستگير و مدتى زندانى كردند و چون ارتباطى با «كودتاى نوژه» نداشت، آزاد كردند.
* در صفحات 457 و 458، از «يالثارات الحسين 30/8/1380» سخنرانى پروفسور مارك گازيوروفسكى را نقل مىكند. از جمله اين قمست را: «كودتاچيان با سه چهره داخلى تماس گرفتند تا همكارى آنان را به كودتا جلب نمايند. اين سه نفر عبارت بودند از دريادر احمد مدنى، فرمانده نيروى دريائى، آية ا... كاظم شريعتمدارى از مراجع مخالف حاكميت و مسعود رجوى، رهبر سازمان مجاهدين (منافقين) خلق.
مدنى در آن زمان اظهار داشت كه در صورت موفقيت كودتا، از آن حمايت خواهد كرد...
به گفته... بنى عامرى، كل افراد دخيل در عمليات كودتاى نوژه، در داخل كشور و در شهرهاى مختلف، روى همرفته، در حدود 100 نفر نظامى و غير نظامى بودند...»
انقلاب اسلام: بنا بر اين، 1 - بر فرض مراجعه به آيةالله شريعتمدارى و مسعود رجوى، موافقت اين دو را، بدست نياوردهاند و 2 - با 100 نفر چگونه مىتوانستهاند كودتا كنند؟
روش كار كودتاچيان:
در صفحات 450 تا 453، «شنود اشباح» روش كار كودتاچيان «كودتاى نوژه» را شرح مىكند:
* در صفحه 452، از قول كتاب «كودتاى نوژه» نقل مىكند كه «در شب كودتا (18/4/59) بيش از 200 نفر از كودتا گران از جمله قربانى فر، در منزل فردى بنام «نور»، كه در حوالى جام جم واقع بود، با لباس نظامى و بازوبندهائى منقوش به شير و خورشيد اجتماع كردهبودند. تا با دريافت علائم موفقيت كودتا، مركز سيماى جمهورى اسلامى ايران را تصرف كنند. ولى در همان ساعات اوليه به آنها اطلاع داده مىشود كه عمليات منتفى است و...
* در صفحه 453، از قول «منبع ك» مىآورد: قربانى فر «قطعاً در تهيه سلاح و مهمات و لوجستيك عمليات ترور امام و مراجع و مسئولين جمهورى اسلامى دست داشت تا زمان افشاى نوژه كه فرار كرد».
انقلاب اسلامى: و همين شخص بعد واسطه ملاتاريا با امريكا شد و همراه هيأت مك فارلين به ايران رفت و...
در صفحه 462، از قول روزنامه ايتاليائى كوريه دولاسرا (14 ژوئيه 1980)، «شنود اشباح» نقل مىكند:
«چنين بنظر مىرسد كه يكبار ديگر بنىصدر، رئيس جمهور، متهم به حمايت از عناصر وابسته به توطئه مزبور، مانند باقرى و فلاحى شدهاست. شخص اخير، باقرى فرمانده نيروى هوائى، بعد از اعلام وجود توطئه دستگير شد و با ميانجيگرى بنىصدر، دوباره آزاد شد.»
در صفحه 463، از قول روزنامه جمهورى اسلامى (7/12/1359 به سردبيرى سيد على خامنهاى) نقل مىكند:
«مداركى كه اخيراً با دستگيرى مهندس مرزبان، بدست آمد، دلالت مىكند كه بسيارى از گروهها كه ضد انقلاب اسلامى هستند، تنها بهانهاى كه اخيراً براى ادامه كار خود بيان كردهاند، اينست كه مىخواهند به بهانه طرفدارى از رئيس جمهورى، رژيم را ساقط كنند و بعد از ساقط كردن رژيم، خود ايشان را هم ساقط كنند. كه اين مدارك بدست آمد، نشان مىدهد كه اينها نه تنها موافق ايشان نيستند بلكه مىخواهند از وقت استفاده كنند و تمامى كسانى را كه در رأس هستند از بين ببرند».
انقلاب اسلامى: بديهى است «شنود اشباح» مىداند خبر راست نيست. اما دو كار را با هم انجام مىدهد: سانسور نقش دفتر رئيس جمهورى در كشف «كودتاى نوژه» از سوئى و آوردن خبرهاى دروغ بقصد ايجاد شبهه ضمنى كه گويا كودتاچيان در حوزه مسئوليت رياست جمهورى كودتا را تدارك مىديدهاند. چنانكه قول جمهورى اسلامى را حدود 9 ماه بعد از كشف «كودتاى نوژه» مىآورد و «اعترافات» مهندس مرزبان را به «كودتاى نوژه» مىچسباند، تا نتيجه بگيرد كه حوزه مسئوليت رئيس جمهورى، حوزه اغماض بوده و در آن، كودتاچيان مجال فعاليت داشتهاند. و ما افراد و سازماندهى كودتا را با تفصيل آورديم تا روشن شود، حتى يك تن از كودتاچيان در حوزه مسئوليت رياست جمهورى، مصدر كارى نبودهاند. در واقع،
1 - بسيارى از اين افراد زير پر و بال ملاتاريا بودهاند و 2 - كشف كودتا را دفتر رياست جمهورى به انجام رساند و پيشدستى دفتر خمينى و رى شهرى و همدستان او در حزب جمهورى اسلامى، از طريق سپاه در توقيف كردنها، فاجعه ببار آورد و شيرازه ارتش را از هم گسيخت و شرائط را براى حمله عراق به ايران فراهم آورد. 3 - سرلشگر باقرى به دليل افشاى رابطه پنهانى رهبران حزب جمهورى اسلامى با گروه ريگان - بوش، بهنگام سفر به خارج از كشور، دستگير شد. او پيش از رياست جمهورى بنىصدر، به فرماندهى نيروى هوائى منصوب شده بود.
با اين تركيب و چگونه ممكن بود كودتاى موفقى را به انجام رساند؟ عراق فعالترين حامى «كودتاى نوژه» بود بدين خاطر كه اميدوار بود در صورت شكست نيز موجب از هم گسيختن سازمان ارتش و خراب شدن روحيه ارتشيان مىشود و ارتش عراق مىتواند بدون مقاومت به هدفهاى خود برسد.
هدفهاى عراق و آمران «ايرانى»: «كودتاى نوژه مقدمه حمله نظامى عراق به ايران:
«شنود اشباح»، در صفحات 447 و 448، به نقل از فيگارو (2 مه 1980) هدف عراق را از «كودتاى نوژه» باز مىنويسد:
«محافل عرب و خصوصاً خليج فارس اطلاع مىدهند كه عراق براى ايجاد دو دستگى، از عرب زبانهاى خوزستان كاملاً پشتيبانى مىكند. بغداد بلافاصله عربستان (خوزستان جدا شده از ايران) را بعنوان كشورى مستقل به رسميت خواهد شناخت و اين تحول كه در گذشته مورد تمسخر واقع مىشد، ديگر، باتوجه به هرج و مرج ايران و ضعف آن غير ممكن به نظر مىآيد.
در صفحه 463، «شنود اشباح» از جمهورى اسلامى 7/12/1359 نقل مىكند:
«در اين رابطه، افرادى كه دستگير شدهاند، در اعترافاتشان، مسائل را، از جمله حمله نظامى عراق به ايران را مطرح كردهاند. به اين ترتيب كه در جلسات طرح ريزى براى كودتا كه توسط سيا اداره مىشد، طرح حمله نظامى عراق به ايران نيز مطرح شده بود. ولى حق تقدم را به كودتا دادهبودند تا در صورت عدم موفقيت، عراق به ايران حمله كند.»
و نيز در صفحه 474، قول محسن رضائى را به نقل از جمهورى اسلامى (13/11/1359) نقل مىكند:
«برادر محسن رضائى، عضو شوراى فرماندهى سپاه... گفت: از بازجوئيهائى كه از كودتاچيان بعمل آمد، چند تن از آنها، از جمله سروان ركنى، اعتراف كرده بود كه قبل از كودتا، قرار بود كه ابتدا عراق حمله را آغاز كند و بعد با تماسهائى كه با بختيار خائن بعمل مىآيد، قرار بر اين مىشود كه ابتدا كودتا انجام بگيرد و در صورت عدم موفقيت و شكست، حمله عراق آغاز شود.»
در صفحات 470 و 471، «شنود اشباح» «مصاحبه با منبع ف» را مىآورد. از جمله:
«... وقتى جمعى خدمت حضرت امام رفتيم، كشميرى هم بود. متنى را كه تنظيم شده بود، خواند كه لب حرف اين بود كه به ارتش اميدى نيست و به نحوى پيشنهاد انحلال ارتش بود كه امام هم خيلى براى من عجيب بود. فرمودند: اين موارد در ديگر جاها غير از ارتش هم هست. بين خود شما هم هست حالا كمتر بيشتر دارد (نقل به مضمون)».
انقلاب اسلامى: بدين قرار، روزنامه جمهورى اسلامى و محسن رضائى نيز ربط «كودتاى نوژه» را با حمله نظامى عراق به ايران مىدانستهاند. اما اگر دستگير شدگان اين اعترافها را كرده بودند، چرا وقتى گزارش اداره اطلاعات ارتش، پيرامون حمله عراق به ايران، به خمينى داده شد، او گفت: اينها دروغ است هيچكس به ايران حمله نمىكند؟ آيا رى شهرى و محسن رضائى اعترافها را از خمينى پنهان كردهاند؟
آيا پيشنهاد انحلال ارتش كه بهشتى در شوراى انقلاب مطرح كرد و اينك معلوم مىشود كشميرى نيز آن را در حضور خمينى مطرح كرده و از او خواسته است، بخشى ديگر از «كودتاى نوژه» بمثابه زمينه سازى براى حمله عراق به ايران نبودهاست؟ آيا هدف از آن پنهان كردن طرح حمله عراق به ايران و اين پيشنهاد اين بنودهاست كه خمينى در غفلت بماند و عراق به ايران حمله كند؟ اگر آرى، آيا آلن كلارك وزير دفاع انگلستان در زمان وقوع جنگ، از طريق اينطور كسان و همدستان آنها اسباب وقوع و ادامه جنگ را فراهم آوردهاند؟
در باب هدف اصلى صدام از جنگ كه پايان دادن به حيات ايران بمثابه يك كشور و تجزيه آن بود، دادههاى زير در دستند:
در 4 آوريل 1987، لوموند، زير عنوان «غرور شكسته»، نوشت:
«... چنين شد كه صاحب بغداد، صدام حسين لائيك و ترقى خواه، در 20 سپتامبر 1980، توسط شاهپور بختيار و، واپسين نخست وزير شاه، و يك ژنرال ايرانى در تبعيد، آسان متقاعد شد كفايت ارتش عراق خودى به ايران نشان بدهد تا كه رژيم دشمنى خونى فروپاشد و شط بزرگى كه در مرز دو كشور جارى و نامش شط العرب است، از آن ملت عرب بگردد. استان ايرانى خوزستان كه اكثريت سكنه آن عرب هستند، آزاد بگردد به تمامى كوششهائى پايان داده شود كه خمينى از زمان به قدرت رسيدن، در بى ثبات كردن رژيم عراق بعمل مىآورد...»
دكتر بختيار، در 11 اوت 1987، از لوموند، بخاطر مقاله، به دادگاه شكايت كرد. در مقابل، لوموند اين مدارك را به دادگاه تحويل داد:
لوموند 12 سپتامبر 1980 و 24 سپتامبر 1980 و 28 و 29 سپتامبر 1980 و 30 سپتامبر 1980 و 3 و 4 اكتبر 1980 و 22 اكتبر 1980 و 23 و 24 نوامبر 1980 و 30 ژوئيه 1981 و نيز صفحات مختلف مقالهاى كه به قلم كلوديا رايت در مجله Foreign Affairs(1981 - 1980) و نيز صفحه 123 كتاب پل بالتا با عنوان «عراق - ايران» (انتشارات Anthropes) را تسليم دادگاه كرد. دكتر بختيار هيچك از آنها را تكذيب نيز نكرده بود.
لوموند (6 ژانويه 81)، در پايان سومين ماه جنگ، هدف جنگ عراق را عبارت دانست از:
«بنا بر اطلاعاتى كه به مقامات ايران داده شدهاند، ستاد ارتش عراق مأموريت داشته است در كمتر از يك هفته، خوزستان را تصرف كند و ميان خوزستان و كردستان كه مىبايد به كنترل چريكهاى كرد در مىآمد، اتصال برقرار كند تا كه در 5 اكتبر، در اهواز، مركز استان نفت خيز خوزستان، يك «دولت آزاد» به رياست شاهپور بختيار تشكيل شود. اين جنگ برق آسا مىبايد با شورشها در لشگرهاى ايران و مردم همراه مىشد و ضربهاى مرگ بار بر جمهورى اسلامى وارد مىگشت.
اين طرح بدون توجه به دو عامل بنيادى تهيه و به اجرا گذاشته شدهاست: ميهن دوستى ايرانيان و دلبستگى بخش عمدهاى از مردم به دست آوردهاى انقلاب...»
در 24 سپتامبر 1980، لوموند نوشت: يك مقام عالى تأييد كرد كه يكچند از طرفداران رژيم شاه سابق در عراق هستند و مشاوران عراق در جنگش بر ضد ايران هستند. او گفت اين ايرانيان مشاوران شاه سابق هستند كه از اعدام گريختهاند.
در ماه آوريل گذشته (5 ماه پيش از حمله عراق به ايران) دواير اطلاعاتى امريكا تصديق كرده بودند كه دولت بغداد اجازه دادهاست در خاك اين كشور، «گروههاى نظامى» ايرانى سرنگون كردن رژيم اسلامى در تهران را تدارك كنند. بنا بر قول اين دواير، اغلب اين افسران مخالف به نخست وزير پيشين، شاهپور بختيار وابستهاند. بختيار همواره تكذيب كردهاست كه قصد دارد با سازماندهى در خاك عراق، در پى تصرف قدرت در تهران است. اما مىپذيرد كه سفرهاى متعدد به بغداد كردهاست. او يك فرستنده راديوئى در خاك عراق دارد.»
در 22 آكتبر 1980، لوموند مصاحبهاى با طه ياسين رمضان را منتشر كرد. در اين مصاحبه، از جمله اين پرسشها و پاسخها بعمل آمدهاند:
لوموند: آيا راست است كه عراق پس از آن تصميم گرفت به ايران حمله كند كه در 18 سپتامبر، در بغداد، اجتماع محرمانهاى، با حضور آقاى بختيار و ژنرالهاى ايرانى تشكيل شد؟
طه ياسين رمضان: نمىدانم از چه چيز مىخواهيد صحبت كند. عراق تصميمهايش را خود مىگيرد.
لوموند: اگر ايران از پذيرفتن آتش بس سرباز زند، آيا به پيشروى در عمق دست مىزنيد و تا كجا؟
طه ياسين رمضان: ما به پاكسازى منطقه ادامه مىدهيم و شهرهاى عربستان (خوزستان را مىگويد) را تصرف مىكنيم...»
دكتر بختيار با پل بالتا (لوموند 23 و 24 نوامبر 1980) مصاحبه كرده و در آن گفته بود:
«امروز، در حالى كه روابط بغداد اپوزيسيون ايرانى، بد و بدتر مىشود، زبانها دارند باز مىشوند. بختيار به ما مىگويد: «من توافقى در سه ماده با صدام حسين بعمل آوردم: 1 - برانداختن رژيم خمينى و 2 - برقرار كردن روابط حسن همجوارى با عراق و حل مسئله كرد، يكبار براى هميشه. ماده سوم اهميت ويژهاى براى عراق داشت زيرا كردستان عراق غنى است و كردستان ايران چنين نيست. اما عراقيها هيچگاه به من نگفتند قصد حمله با ايران را دارند وگرنه به آنها مىگفتم با ناسيوناليسم ايران رويارو خواهند شد. وانگهى، دو روز بعد از حمله كه من آنها را باز ديدم، اين معنى را خاطر نشان كردم. و دو هفته بعد از آن، در ديدار ديگرى، آنها گفتند حق با شما است.
در 19 ژوئن 1980، حدود سه ماه پيش از شروع جنگ، فرانس پرس، به استناد قول اطرافيان شاهپور بختيار، كماندوهاى طرفدار بختيار كه در مرزهاى عراق با ايران مستقر هستند، در خاك ايران عمليات كماندوئى انجام مىدهند. اين كماندوها تركيب مىشوند از كردها و افرادى كه منشاء عرب دارند.
بختيار كه با شروع جنگ، گفته بود هفتهاى ديگر در تهران خواهد بود، در 22 اكتبر، بهنگام مصاحبه با كتيدين دو پارى، هنوز اميد نباخته بود:
«براى سرنگون كردن خمينى، من آماده همكارى با دولت عراق هستم. در چهارمين هفته جنگ، آقاى شاهپور بختيار، از انتقاد نمىهراسد... و مىگويد: بر ضد خمينى او با شيطان نيز وحدت مىكند...
آقاى بختيار ده روزى مىشود كه شما ناپديد شديد. دفتر سياسى شما مىگفت شما با يك هواپيماى عراقى، به عمان رفتهايد. عمان ورود شما را به آن كشور تكذيب كرد. بختيار پاسخ مىدهد: من به بغداد رفتم. سرى در كار نيست. در برابر عراقيها، موضع من همواره روشن بودهاست... آنچه من امروز مىگويم اينست كه خمينى از شاه بدتر است... خمينى ميكروب خطرناكى براى منطقه است.
انقلاب اسلامى: 1 - بدين قرار، دست كم،هدف عراق تصرف خوزستان بودهاست. و طه ياسين رمضان جلسه با بختيار و ژنرالها را تكذيب نمىكند. تنها مىگويد عراق تصميمهايش را خود مىگيرد. و 2 - از چگونگى حل مسئله كرد، دورتر، آگاه مىشويم. تا اينجا مسلم است كه توافقى بر سر مسئله كرد بعمل آمدهاست. و نيز مسلم است كه صدام حسين با بكار بردن سلاح شيميائى و كشتار كردها، معلوم كرد چگونه راه حلى را در نظر گرفته بودهاند. و 3 - اين امر كه آيا بختيار و ارتشبد اويسى به صدام گفتهاند خوزستان را «آزاد» كند و شط العرب را از آن ملت عرب بگرداند يا نه، يك امر است و اينكه رژيم صدام چنين هدفى را داشته است، امرى ديگر است. در اينكه آن رژيم چنين قصدى را داشت محل ترديد نيست. دست كم صدام دو كار را كردهاست: قرار داد 1975 (مربوط به شط العرب و مرزهاى دو كشور) را يك جانبه لغو كرد و به ايران قشون كشيد و 1000 خبرنگار به بغداد دعوت كرد تا با پيروزى در جنگى برق آسا، آنها را به اهواز، «پايتخت عربستان» ببرد و پيروزى عراق و «آزادى عربستان» را جشن بگيرد.
بهر رو، در تاريخ 11 اوت 1987، بختيار پذيرفت كه روزى پيش از حمله عراق به ايران در بغداد بودهاست اما مدعى شد كه از قصد حمله عراق به ايران آگاه نبوده و اگر آگاه مىشد، به صدام هشدار مىداد كه جنگ حس ملى گرائى ايرانيان را بر مىانگيزد و به هدف خود نمىرسد. با وجود اين، سندهاى ديگر حكايت مىكنند از الف - آگاهى بختيار از قصد عراق و ب - مشاركت او در تدارك حمله عراق به ايران:
سرگرد خلبان نصير خانى مصاحبهاى با مجله پرتو ايران (شماره 34 سال سوم، تير ماه 1374) بعمل آوردهاست. اين افسر از نزديكان بختيار بودهاست و در باره كودتاى نوژه و نقش عراق در آن و قصد واقعى عراق گفتهاست:
دكتر بختيار تلفن كرد و گفت: ما برنامهاى در دست اجرا داريم كه احتياج به حمايت و پشتيبانى نظامى دارد. شخصى از ايران آمده كه مىخواهد اسلحه و بعضى وسائل ديگر خريدارى كند. و چون اين آدم نظامى نيست كه اطلاعاتى داشته باشد، من علاقمندم شما با او نهايت همكارى را بكنيد...
بهر حال عصر همان روز اين آقا تلفن كرد و با هم قرارى در ايستگاه راه آهن شهر برمن گذاشتيم... ايشان خودش را معرفى كرد: منوچهر قربانى فر.
... در برمن، قربانى فر از كيف «سامسونيت» خودش يك طرح ده - پانزده صفحهاى پلى كپى شده در اختيار من گذاشت كه آن را مطالعه كنم. طرح در روال طرحهاى عملياتى بود كه ما در ارتش مىنوشتيم. و جزو پيوستهاى آن، فهرست نام كسانى كه در كودتا و قيام نقش هائى داشتند، نوشته شده بود.
پرتو ايران: اسامى كارگزاران قيام در داخل و يا خارج از كشور؟
سرگرد نصيرخانى: در داخل كشور. من به اسمهائى كه برايم ناشناس بود، كارى نداشتم. اما با دقت نام بر و بچههاى نيروى هوائى كه در شاهرخى قرار بود عمل كنند و بر و بچههاى پايگاه تهران را مرور كردم. چون اين اسامى برايم اهميت داشت، (زيرا بايد مىدانستم) كه چه كسانى مىخواهند قيام را به ثمر برسانند. شايد حدود نيم ساعت طول كشيد كه طرح و اسامى را مطالعه كردم و بعد آن را دوباره به منوچهر قربانى فر داد.
پرتو ايران: يعنى ممكن است اين قدر بى دقتى بكار رود؟
نصير خانى: متأسفانه!...
(قرار بر ديدار در هتلى در پاريس مىشود) و آن روز وقتى من و همان دوست خلبانم به پاريس رسيديم، منوچهر قربانى فر را در هتل ملاقات كرديم. و او گفت كه بعد از ظهر، جلسه مهمى در منزل بختيار خواهيم داشت. و صلاح در اينست كه شما دو نفر جداگانه بيائيد و من هم جداگانه. چون با افراد و شخصيتهاى مهمى ملاقات خواهيم داشت. نحوه صحبت قربانى فر به شكلى بود كه من پيش خود گمان مىكردم لابد چند نفر از جمهورى اسلامى آمدهاند. بهر جهت، بعد از ظهر، من و دوستم، ساعت 5 بعد از ظهر به منزل دكتر بختيار رفتيم... وقتى رفتيم داخل اتاق، علاوه بر دكتر بختيار، آقاى منوچهر قربانى فر هم بود و چهار نفر ديگر.
پرتو ايران: ايرانى؟
نصيرخانى: اول فكر كردم ايرانى هستند. ولى خير ايرانى نبودند. همگى بلند شدند، دست داديم و آقاى دكتر بختيار آنها را به اين ترتيب معرفى كرد: يك نفر را بعنوان برادر آقاى صدام حسين معرفى كرد.
پرتو ايران: اسمش را بخاطر مىآوريد؟
نصير خانى: نه.
پرتو ايران: بارزان تكريتى نبود؟
نصير خانى: نمىدانم. فقط بعنوان برادر صدام حسين معرفى كرد...
وقتى كه نشستيم، اولين سئوالم اين بود كه چرا ما بايد با برادر صدام حسين و مأموران عراقى بنشينيم؟
پرتو ايران: از خودتان سئوال كرديد؟
نصير خانى: نه، از خود دكتر بختيار سئوال كردم. پرسيدم: به چه دليل ما بايد با برادر صدام حسين و مسئولان امنيتى عراق ملاقات كنيم؟ من مىدانستم كه جريان قيام در پيش است. چون منوچهر قربانى فر موضوع را گفته بود. ولى ريز مطالب را نمىدانستم.
آقاى دكتر بختيار گفتند: ما براى عملياتمان بايد از يكى از كشورهاى همجوار استفاده كنيم. پاكستان به دليل منافع مشترك مذهبى با جمهورى اسلامى، موافقتى با ما ندارد. افغانستان در گير شورشهاى داخلى است. با شوروى هم نمىتوانيم كنار بيائيم. تركيه هم اجازه اين نوع كارها را به ما نمىدهد. تنها جائى كه باقى مىماند عراق است.
من عرض كردم: ما چرا از طريق امريكا و ناوهائى كه در خليج فارس دارد و از كنار دماغه چاه بهار اين كار را نمىكنيم؟ كه نه هيچگونه پوشش رادارى دارد و نه هيچ چيز ديگرى. من سالها آنجا خدمت كرده بودم. ما مىتوانيم از آنجا برويم، بدون اينكه نيازى به كشورهاى ديگر داشته باشيم.
... بختيار جواب قانع كنندهاى نداشت كه بدهد... گفت: به هرحال، دولت عراق چون علاقمند به براندازى رژيم است، زيرا آن را خطرى براى خود مىداند، حاضر به همكارى با ما شدهاست و ما اين دست همكارى را نمىتوانيم پس بزنيم. زيرا در موضع ضعف قرار داريم و نمىتوانيم خواستهايمان را به عراق و يا كشورهاى ديگر ديكته كنيم. ما در موقعيت بازنده هستيم و نه موقعيت برنده...
... به دكتر بختيار عرض كردم: من در جريان هستم اما من يا ما اينجا چه كارهايم؟ نقش ما اين وسط چيست و چرا در اين جلسه هستيم؟
دكتر بختيار گفت: آقايان - مقصودش عراقىها بود - كه قرار است با ما همكارى كنند، حمايت و پشتيبانى مالى، سياسى، نظامى و لجيستيكيشان را از طرح اعلام كردهاند و قول شناسائى دولت كودتا را هم تا اينجا از عراق گرفتهايم، مضافاً كه دولت عراق قول داده با روابطى كه با ديگر كشورهاى منطقه دارد، شناسائى ديگر كشورهاى منطقه را هم فراهم سازد.
گفتم: خوب، الان قرار است چكار بكنيم؟
دكتر بختيار گفت: شرط اصلى آنها اينست كه طرح كامل كودتا يا قيام را در اختيار آنها بگذاريم.
پرسيدم: مگر اينها طرح قيام را قبلاً نگرفتهاند؟ پس چطور حاضر شدهاند همكارى كنند؟
بختيار گفت: ما در كليات با آنها به توافق رسيدهايم. اما آنها طرح جزء به جزء را مىخواهند.
گفتم: وقتى تا اينجا پيش رفتهايد، چه ايرادى مىبينيد كه طرح جزء به جزء را هم بدهيد؟
بختيار گفت: بايد نام و مشخصات همه مهره هائى را كه در قيام شركت دارند در اختيار آنها بگذاريم.
در اين موقع، رو كردم به همان ژنرالى كه صحبتهاى مرا براى برادر صدام ترجمه مىكرد و گفتم: شما اسم افراد را براى چه مىخواهيد؟
ايشان گفت: ما مىخواهيم بدانيم كه آيا مأموريت هائى را كه به افراد خودتان مىدهيد، اين افراد شايستگى و لياقت انجامش را دارند يا خير؟ مثلاً، اگر سرگرد حسن را مسئول بمباران خانه خمينى مىكنيد، اين سرگرد توان چنين كارى را دارد يا نه؟
جواب دادم: بطور كلى شما دانش و استطاعت و استعداد چنين قضاوتى را نداريد كه بتوانيد تشخيص بدهيد اين افسر ياراى چنين كارى را دارد يا نه؟...
دكتر بختيار گفت: چون اينها علاوه بر كمك مالى و سياسى، كمك نظامى هم به ما مىكنند، بايد ساعت و روز قيام را هم بدانند.
گفتم: ولو اين اطلاعات را هم به آنها بدهيد، دادن اسامى افراد صلاح نيست. نه به اين آقايان و نه به هيچ كس ديگرى.
پرتو ايران: واكنش و عكس العمل ديگران در برابر حرفهاى شما چه بود؟
نصيرخانى: منوچهر قربانى فر ساكت نشسته بود و فقط گوش مىداد. دوست خلبان من حرفهايم را تأييد كرد و به دكتر بختيار گفت: بهيچوجه صلاح نيست اسامى شركت كنندگان در كودتا را بدهيم.
آن ژنرال عراقى مخابرات گفت: چنانچه ما به هم اعتماد نداشته باشيم، نمىتوانيم با هم همكارى بكنيم. شما وقتى مىتوانيد از امكانات ما استفاده كنيد كه طرح كامل و اسامى را به ما بدهيد. يعنى هيچ چيز نباشد كه شما بدانيد و ما ندانيم.
جواب دادم: ما همسايه هستيم. روابط خوبى در آينده مىتوانيم داشته باشيم. اما يادتان باشد كه بهرحال دو كشور مختلف هستيم و نمىتوانيم در موضوعى كه جان بهترين فرزندان آن مملكت و خانواده هاشان در ميان است، چنين اطلاعات سرى و مهمى را در اختيار شما بگذاريم.
حرف من كه به اينجا رسيد، برادر صدام حسين از جايش بلند شد و گفت: اگر ما اين قدر بهم اطمينان نداريم، پس نمىتوانيم با هم همكارى كنيم.
آقاى بختيار از برادر صدام حسين خواهش كرد بنشيند و به من گفت: ما مجبوريم طرح كامل را در اختيار آنها بگذاريم و بدون اينكه منتظر جواب يا عكس العمل من باشد، به منوچهر قربانى فر گفت: شما طرح را بدهيد به آقايان. برادر صدام حسين نشست. منوچهر قربانى فر در كيف را باز كرد و طرح را بيرون آورد. من بى اختيار از جايم بلند شدم و گفتم: اگر اينجور قرار است عمل شود، من هيچگونه همكارى نخواهم داشت. اين را گفتم و آمدم بطرف درخروجى. دوست خلبانم هم بدنبال من بلند شد. او هم حرف مرا زد. آخرين صحنهاى كه بياد دارم دست دراز شده منوچهر قربانى فر بطرف ژنرال مخابرات عراق بود كه داشت طرح و اسامى را به آنها مىداد.
پرتو ايران: آيا هرگز ملاقات و گفتگوى ديگرى با دكتر بختيار داشتيد؟
نصيرخانى: ملاقات نه. ولى موضوعى پيش آمد كه مجبور شدم با او تماس تلفنى بگيرم.
پرتو ايران: چه موضوعى؟
نصيرخانى: شايد سه چهار روز مانده بود به روز عمليات، يك سرتيپ نيروى هوائى (پرتو ايران بر اينست كه به احتمال قريب به يقين، اين افسر سرتيپ فرخ جعفرى بودهاست) كه از طرف دكتر بختيار به مرز ايران و عراق اعزام شده بود، به من تلفن زد و گفت: من هر قدر تماس مىگيرم با دفتر دكتر بختيار كه پيغام مرا به ايشان بدهند، كسى پيام را نمىدهد. شما با علاقهاى كه بختيار به شما دارد، با او تماس بگيريد و اين پيغام را به او بدهيد كه عراق قصد پشتيبانى از قيام را ندارد. عراق دارد لشگر به طرف مرز اعزام مىكند.
از ايشان پرسيدم: شما اين خبر را چگونه داريد؟
گفت: خانهاى كه براى من در نظر گرفته شده، روبروى ريل قطار است و من روزهاست كه مىبينم وسائل و تجهيزات بسيار سنگين نظامى دارد به طرف مرز ايران حمل مىشود. اينها وسائلى نيست كه بكار كودتا و قيام بخورد.
من با آنكه عهد كرده بودم كه ديگر با دكتر بختيار تماس نگيرم، چون موضوع مهمى بود، به او تلفن زدم و با آقاى دكتر بختيار صحبت كردم...
پرتو ايران: رفتارش با شما چطور بود؟
نصيرخانى: خيلى خشك! خيلى از دست من عصبانى بود.
پرتو ايران: جواب پيغام چه بود؟
نصير خانى: بختيار گفت: اين افسر ماليخوئيايى شده و اين حرفها را مىزند. هر وقت مىخواهيم با يك كشورى همكارى كنيم، از اين حرفها مىزنند. من نمىتوانم اين حرفها را قبول كنم. و تازه كار از كار گذشته و حالا ديگر دير است براى اين كارها...
و گوشى تلفن را گذاشتم.
انقلاب اسلامى: بدين قرار، بدون كمترين ترديد، هدف عراق از «كودتاى نوژه»، از ميان بردن مقاومت ارتش از درون بودهاست. همانطور كه دادهها نشان مىدهند، براى تدارك حمله به ايران، رژيم صدام به سه رشته عمليات دست زد: 1 - جنگ افروزى در كردستان با استفاده از كومله و 2 - كودتاى نوژه و 3 - عمليات خرابكارى از كردستان تا خوزستان و بخصوص در منطقه خوزستان. و 3 - «كودتاى نوژه». اگر بر اينها، ايجاد برخوردهاى مسلحانه از مرز روسيه و تركيه تا مرز پاكستان را بيفزائيم كه يك سر آن در سپاه پاسداران بود، زمينه سازى عمومى را براى حمله عراق به ايران، با حمايت امريكا و انگليس و كشورهاى عرب خليج فارس، آشكار مىيابيم.
در 1982، يك محقق فرانسوى عراقى تبار، بنام لوران شبرى، در مجله مغرب مشرق، ارگان مركز مطالعات علمى فرانسه، تحقيقى در باره توافق رژيم صدام با دكتر بختيار، از جمله بر سر حل مسئله كرد از راه كشتار، انتشار داد. در اين تحقيق، قصد صدام و رژيم او را، از «حل مسئله كرد يكبار براى هميشه»، آشكار گرداند:
صدام مىپنداشت با يك پيروزى برق آسا، مىتواند ايران را به 5 جمهورى تجزيه كند. در پى آن، عراق در خاورميانه، قدرت بى رقيبى مىشود و ابر قدرت منطقه مىگردد. مسئله كرد از راه يك كشتار عمومى حل مىشد.
انقلاب اسلامى: بنا بر اين، از «كودتاى نوژه» صدام و رژيم او متلاشى شدن ارتش ايران و تدارك جنگ برق آسا و پيروزى در اين جنگ انتظار داشت.
دفتر رياست جمهورى «كودتاى نوژه» را چگونه كشف كرد؟:
انقلاب اسلامى: نخست دو قول ديگر را نيز از «شنود اشباح» نقل مىكنيم:
در صفحات 465 و 466، «شنود اشباح» از قول فايننشال تايمز 14 ژوئيه 1980، نقل مىكند:
«توطئه كودتا كه جوانهاش خشك شد، به اسم رمز «آژير قرمز» خوانده مىشد و قرار بود چهارشنبه يا پنجشنبه گذشته به مرحله اجرا درآيد. چند ساعت قبل از شروع بكار، يكى از كودتا گران خلبان، يك مقام اسلامى را در جريان مىگذارد.
نقشه اين بود 30 فروند بمب افكن فانتوم ساخت امريكا در كودتا شركت كرده و منزل آية ا... خمينى در شمال تهران، كاخ رياست جمهورى و نواحى دانشگاه تهران كه سنگر فعاليتهاى سياسى است، هدف حمله قرار گيرند.»
انقلاب اسلامى: اين اولين و آخرين اشاره به چگونگى كشف «كودتاى نوژه»، آنهم از قول فايننشال تايمز در «شنود اشباح» است. و
در صفحات 609 و 610، «از صورت جلسه 345 (مجلس) شوراى اسلامى»، سئوال زوارهاى را نقل مىكند. از جمله:
«مطلب ديگر آقاى كشميرى، به عنوان سرپرست كميته خنثى سازى كودتاى نوژه، تمام جريانات كودتاى نوژه را در دست مىگيرد و يك عاملى كه قرائن نشان مىدهد به احتمال زياد عضويت سيا را دارد، تمام سرنخهاى اصلى سيا را در اين كودتاى خائنانه كور مىكند و قطع مىكند و بعد چطور مىشود؟ چه شبكه قوى هست كه اين را مىآورد به نخست وزيرى؟»
«شنود اشباح»، در صفحات 470 و 471، «مجموعه ضد كودتا» را از قول «منبع ف»، «از لحاظ افراد و نسبت كشميرى با آنها» معرفى مىكند:
«در كميته خنثى سازى كودتا، بعد از محسن رضائى، مهدى منتظرى، سرپرست شد. مسعود كشميرى بود... كارهاى تعقيب و مراقبت و جلب، به يك معنى عملياتهاى لازم بعهده رضا عاصف و مجموعه اطلاعات سپاه بود. بزاجوئيها هم مختلف انجام مىشد. بيژن تاجيك بود بهش مىگفتيم «شيطون»... محمد گلشاهى بود (يا محمد ساجدى) كه بازجوئى مىكرد... يك يوسف تشرفى بود از نيروهاى وردى نژاد... نادر دبيران بود. اونجا مىگفتيم محمد كتابى... احمد رمضانى بود... سعيد مظفرى (حجاريان) بود كه با ركنى كار مىكرد. حسن لاهوتى بود كه جزو بازجوها بود. با مهدى اربابى اينها بود... مهدى رحمتى بود از دانشجويان لانه جاسوسى بود. جلال نامى بود كه توى واحد اطلاعات سپاه، پذيرش پرسنلى دستش بود. رضا نورى بود كه الان فكر مىكنم مشاور عمويش ناطق نورى باشد. جمال اصفهانى بود مسئوليت مركزيت كودتائيها بعهدهاش بود. امير خراسانى بود. جمشيد مىگفتيم... خب، كشميرى رابط ركن 2 ارتش با مجموعه ضد كودتا بود. يعنى رضوى كه نماينده اداره دوم بود... جواد قديرى هم بود... خب، كشميرى با بعضى از اين افراد رفيق بود با بعضى ديگر همكار بود با بعضى هم باند بود. شرائطى پيش مىآمد دسترسيهاى خطرناك اطلاعاتى پيدا مىكرد يعنى كلاً به ضعف سيستم اطلاعاتى و امنيتى در كشور ما و تأثير پذيرى سياسى و نفوذ باندى در آن مقطع بر مىگشت...»
انقلاب اسلامى: اين واقعيت كه طراحان كودتا و نيز «كميته ضد كودتا» كه در «خنثى كردن كودتاى نوژه» پيشدستى كرد، همه در حوزه مديريت ملاتاريا و اعضاى مثلث زورپرست (ملاتاريا، پهلوى طلب و رجوى طلب) بودهاند و ملاتارياى ايران گيتى عامل ادامه جنگ بمدت 8 سال شد، به ايرانيان امكان مىدهد جنايت بزرگ (كودتا بر ضد انقلاب و مردم سالارى و جنگ 8 ساله و شركت كنندگان داخلى و خارجى در آن)، بطور كامل شناسائى كنند.
و اما از سه منبع اطلاعات به دفتر رياست جمهورى رسيد:
ذوالفقارى كه از سوى ارتش سرپرست گارد حفاظت رياست جمهورى شده بود، نوشتهاى را مىيابد بر ضد خمينى، خط بنظرش آشنا مىآيد. به اداره پرسنلى ارتش مراجعه مىكند و صاحب خط، محمد مهدى حيدرى را شناسائى مىكند. فعاليتهاى او تحت نظر اداره اطلاعات ارتش و دفتر رياست جمهورى قرار مىگيرد. با كشف ارتباطهاى او هستههاى «كودتا» در لشگرهاى گارد سابق، هوا نيروز، لشگر اهواز، لشگر كردستان، لشگر رضائيه كشف مىشود. استاندار وقت خراسان، دكتر حسن غفورى فرد، فرصت را براى تسويه حساب با فرمانده لشگر خراسان مغتنم شمرده بود و با دستيارى سپاه، فرمانده لشگر و تنى چند را توقيف كردهبود. اما بعد آزاد شدند.
همسر يكى افسران نيروى هوائى به مجلس مىرود و به دكتر ابراهيم يزدى و سيد على خامنهاى دسترسى پيدا مىكند. او به آنها گزارش مىكند شوهرش در جلساتى شركت مىكند كه براى ترتيب دادن كودتا تشكيل مىشود. اين دو از او مىخواهند به دفتر رياست جمهورى مراجعه و اطلاعات خود را در اختيار رئيس جمهورى بگذارد. او نيز چنين مىكند. خامنهاى اطلاع را به خمينى و اطلاعات سپاه نيز مىدهد. بدستور رئيس جمهورى، زير نظارت دفتر رياست جمهورى، اطلاعات نيروى هوائى افسر مذكور را تحت نظر قرار مىدهند و كميته كودتا در نيروى هوائى را نيز كشف مىكند.
از دفتر خمينى، اطلاعات مربوط به خادم به دفتر رياست جمهورى داده مىشود. با همكارى افراد صادق جبهه ملى و حزب ايران، اين شخص شناسائى و برخى از روابط او كشف مىشود.
در اين وقت كه جريان كشف «كودتاى نوژه» هدفهاى نزديك و دور آن بسيار پيشرفته بود، شبى، اطلاعات سپاه، با كسب اجازه از خمينى، در پايگاه نوژه، براى دستگيرى افراد نيروى هوائى مظنون به شركت در كودتا، هجوم مىبرد.
بنىصدر به خمينى اعتراض مىكند كه چه باعث شد پيش از تكميل تحقيقات، اطلاعات سپاه را، آنهم بدون اطلاع رئيس جمهورى و فرمانده كل قوا، مأمور دستگيريها كرديد؟ آيا كسانى نيستند كه نگران ادامه تحقيقها هستند و مىدانند اسرارى فاش خواهند شد كه نبايد فاش شوند و پاى كسانى بميان خواهد آمد كه نبايد به ميان آيد و مقاصدى شناخته خواهند شد كه نبايد شناخته شوند؟
بهر رو، از زمان دستگيرى، پرونده سرى شد و در اختيار رى شهرى و اطلاعات سپاه (كميتهاى كه تركيب آن را از قول «شنود اشباح» شناسانديم) قرار گرفت. و همانطور كه آمد، عدهاى از سازماندهندگان آن كودتا، سرانجام همدستان ملاتارياى ايران گيتى شدند.
و روزى موسوى اردبيلى نزد رئيس جمهورى رفت و گفت: امام فرمودهاند همه كسانى كه دستگير شدهاند، بايد اعدام شوند. بنىصدر به او مىگويد: چگونه چنين چيزى ممكن است؟ بسيارى از اين افراد نمىدانستهاند هدف از تشكيل جلسهاى كه در آن شركت كردهاند، چه بودهاست. چطور مىتوان اينطور افراد را اعدام كرد؟ حتى آنها هم كه مىدانستهاند، بسيارى سازماندهنده نبودهاند.
رئيس جمهورى به نزد خمينى مىرود كه آيا شما گفتهايد كه همه توقيف شدهها بايد اعدام شوند؟ خمينى پاسخ مىگويد: بله. وقتى رئيس جمهورى از مجوز شرعى چنين حكمى مىپرسد، خمينى مىگويد: اينها مثل بنى قريضه هستند. بنىصدر به او مىگويد: شما ديگر چرا فريب تبليغات صهيونيستها را خوردهايد. الف - ماجراى بنىقريضه در قرآن است، مراجعه كنيد و ببينيد تفاوت راست از دروغ چه اندازه است و ب - چه ربط است ميان بنى قريضه جوانانى كه در جلسههائى شركت كردهاند كه تنها معدودى از تشكيل دهندگان آن مىدانستهاند قرار بر انجام «كودتائى» است. اين كار خدمت به هدف كودتاچيان، يعنى از بين بردن روحيه ارتشيان و پارهتر كردن شيرازه سازمان ارتش است تا بوقت بروز جنگ، از ارتش كارى ساخته نباشد.
بعد هم اطلاعات ارتش گزارش مربوط به تدارك عراق براى حمله به ايران را به نزد خمينى برد و در پى آن، خمينى به بنىصدر گفت: هيچكس به ايران حمله نمىكند. ارتشيها اين گزارشها را مىسازند تا دست آخوند را از ارتش كوتاه كنند!
بارى، جنگ فرصتى شد براى اينكه بنىصدر بتواند اعدام نشدهها را از چنگ دژخيمان بدر آورد و آنها براى وطنشان جانفشانى كنند.
در باره اعدام دستگير شدگان كه بدستور خمينى بودهاست، در صفحات 464 و 465 «شنود اشباح»، به نقل از جمهورى اسلامى (3/9/1359) مىخوانيم:
«... افرادى كه در رابطه با كودتا دستگير شدهاند، دو نوع هستند. يكدسته واقعاً در طرح بودند و در طراحى نقشه شركت داشتند كه تكليف اين افراد را امام مشخص كردند و دستور دادند هيچكس حق ندارد اينها را عفو كند و محكوم به اعدام بودند و اعدام هم شدند.
... متأسفانه بايد عرض كنم 51 نفر كه در اين رابطه در اهواز دستگير بودند، بدون مجوز قانونى، بدستور آقاى بنىصدر، آزاد شدند. در صورتى كه ما بايد اين كار را انجام داده باشيم و اين كار نشده. اين عده هنوز هم بلاتكليف هستند. يعنى آزاد هستند و بلاتكليف...»
انقلاب اسلامى: 1 - تصريح مىكند اعدامها بدستور خمينى بود. حال آنكه اين «ناقاضى» مىبايد بر طبق قانون عمل مىكرد و نه امر خمينى. بنا بر قانون اساسى، بنا بر اسلام كه اصل قانونى بودن جرم و مجازات را مقرر مىكند، قاضى الف - مىبايد كودتا را مصداق عملى تشخيص مىداد كه قانون جرم شناخته است و ب - مىبايد مجرم بودن افراد شركت كننده در جرم و اندازه مجرميت آنها را تشخيص مىداد و ج - با توجه به اين امر كه كودتا جرم سياسى است، دادگاه در حضور هيأت منصفه مىبايد تشكيل مىشد. بجاى اينها همه، «اعدام كنيد» خمينى دستور كار رى شهرى مىشود!
2 - رى شهرى دروغ مىگويد: افسران و درجه داران لشگر زرهى اهواز را خلخالى آزاد مىكند. رئيس جمهورى در جبهه بود. خلخالى به زندان مىرود و مىگويد: مىخواهيد اينها را در زندان نگاهداريد تا عراقيها بيايند آزاد كنند؟ آنها را آزاد كنيد بروند براى وطنشان بجنگند.
3 - ذوالفقارى هيچ تقصيرى نداشت. كارى نيز نكرده بود. چرا اعدام شد؟ زيرا «كودتاى نوژه» را كشف كرده بود. بخشى از ماجرا و شركت كنندگان در آن، مىبايد مخفى مىماند. از اين رو، كسى چون ذوالفقارى نمىبايست زنده مىماند.
با آنكه در آينده اسناد ديگر رو خواهند شد، اما اين اندازه معلوم است كه «كودتاى نوژه» و «ضد كودتاى» ملاتاريا زمينه سازى جنگ بود. اين اندازه معلوم است كه اگر حاكمان زورپرست نبودند، آلت فعل نمىشدند و توطئه چينى نمىكردند و حوزه حاكميتشان عرصه توطئه چينها نمىشد و جنگى 8 ساله را به دو ملت تحميل نمىكردند. همين زورپرستى قواى امريكا را وارد عراق و افغانستان كردهاست. باوجود اين، زورمدارها كجا عبرت مىآموزند؟ اما آيا مردم كشور ما و كشورهاى ديگر چرا عبرت نمىگيرند و مىگذارند زورمدارها بر كشورشان حكم برانند؟
ماجراى طبس:به روايت «شنود اشباح»
رديابى عاملان يك سياست در ايران و امريكا از گروگانگيرى تا امروز؟:
انقلاب اسلامى: بسا مىشود كه خائنان دروغهايى مىسازند تا مگر خيانت خويش را بپوشانند و خيانت خويش را بگردن خادمان بياندازند. اما وقتى پوشش دروغ را كنار ميزنى به حقايقى مىرسى كه مىتوانستند براى مدتى دراز، پنهان بمانند. چنانكه خامنهاى و هاشمى رفسنجانى و... و محسن رضائى و... بعنوان ايرانى گيتها شناختهاند. اما اين امر كه در امريكاى امروز - كه جرج دبل يو بوش يكچند از ايران گيتيهاى امريكا را به كار گرفته است - و در ايران امروز، همانها بركارند و يك سياست را بكار مىبرند، به چشم نمىخورد. مىدانيم كه امريكائيان و ايرانيانى بودهاند كه در ظاهر در خدمت حكومت كارتر بودهاند اما در واقع، براى ريگان و بوش كار مىكردهاند و مانع از آزادى گروگانها مىشدهاند. آن امريكائيها در اجراى نقشه «كاسه برنج» شركت داشتهاند و اين سئوال همچنان بى جواب ماندهاست: آيا بعمد اسباب شكست مفتضحانه آن نقشه را فراهم نكردند؟ ايرانيانى كه رابط خمينى و دستياران او (هاشمى رفسنجانى و خامنهاى و احمد خمينى و بهشتى و...) با حكومتهاى ريگان و بوش شدند، نيز، در اجراى آن نقشه شكست خورده شركت داشتند. كسانس از «دانشجويان پيرو خط امام» و سپاه پاسداران، در حقيقت، پيرو خط سيا بودهاند و تا امروز، دست به تركيب آنها خورده نشد. و امروز، در امريكا و ايران، همان آدمها بر كارند. با توجه به آنچه بر سر ايران و ايرانيان از رهگذر گروگانگيرى و محاصره اقتصادى و... و جنگ 8 ساله و... آمدهاست، آيا نبايد نگران و سخت نگران سياستى شد كه ايران مىتواند قربانى آن شود؟
پس از نقل و بررسى قولها كه «شنود اشباح» در باره «ماجراى طبس آوردهاست، شرح مختصر عمليات «كاسه برنج» را مىآوريم:
«شنود اشباح» در صفحات 311 تا 313، قول بهزاد نبوى، «وزير مشاور» حكومت رجائى را به نقل از جمهورى اسلامى (13/5/1360) را آوردهاست:
«بنىصدر زمانى كه فرمانده كل قوا شد، يك استراتژى خاصى را در جهت حاكميت دادن به ضد انقلاب در ارتش و كنار گذاشتن عناصر مؤمن به انقلاب را پياده كرد. نبوى افزود: اولين حركت وى ماجراى طبس و بمباران هليكوپترها بود كه باعث شهادت يكى از فرزندان مؤمن (محمد منتظر قائم) گرديد كه مسببين اين جريان مىبايست بلافاصله دستگير و اعدام مىشدند كه فرمانده نيروى هوائى وقت، به فرمان بنىصدر، آنها را بمباران كرد تا اسناد وابستگى وى به امريكا افشا نگردد.
و بنىصدر كه فهميد كه امكان دارد بهمن باقرى، فرمانده نيروى هوائى وقت دستگير شود و مچ وى باز شود، مسئوليت آن را خود قبول كرد و زمانى كه باقرى را از سرپرستى نيروى هوائى كنار گذاشتند، بنىصدر بلافاصله او را به سرپرستى هواپيمائى كشورى منصوب كرد و در زمان شروع جنگ كه بنىصدر به هيچ عنوان آمادگى آن را نداشت، شروع به مهره چينى در ارتش كرد. چنانكه اطلاع داريم، اطلاعيهاى منتشر ساخت كه تمام امراى بازنشسته ارتش بايد به سركار خود باز گردند كه اجازه پخش مجدد آن داده نشد. بنىصدر پس از اين ماجرا، بلافاصله، تحليلى از كودتاى نوژه مطرح كرد تا اذهان عمومى را منحرف سازد و كشف كنندگان كودتا را زير سئوال قرار دهد و در اين رابطه، گفت: كودتاى نوژه توطئه امريكا تا متخصصين را از ارتش كنار بگذارند. در حالى كه ما مىدانيم كودتا واقعى بود و در اين رابطه هم عدهاى دستگير شدند. او مىخواست نشان دهد كسانى كه
كودتا را كشف كردهاند، امريكائى هستند.
در واقع او سعى داشت زمينه را براى بازگشت دستگير شدگان ارتش هموار سازد. بنىصدر، با استفاده از فرماندهى كل قوا آنچنان جو تبليغاتى در ارتش بوجود آورده بود كه اكثر خلبانان ارتش مسئله را به شكل ديگرى برداشت كرده بودند. چنانكه مسئله عرب و عجم را در رأس قرار داده بودند كه اين جريان از اصل، انحرافى بود.
روزنامه انقلاب اسلامى و ميزان، با هواپيماهاى نظامى در ساعت 2 بعد از نيمه شب، به پادگانها و مراكز نظامى برده مىشد. در حالى كه از ورود روزنامههاى خط امام به اين مراكز نظامى جلوگيرى مىكرد. اين جو سازى بنىصدر باعث شد كه پاكترين افسران ارتش بعنوان مسامحه و سهل انگارى، از رده خارج شوند... و اين برادران بايد ببينند آن شعارهاى توخالى بنىصدر كجا رفته و چرا بنىصدر به فرانسه پناهنده شده و چه كسانى را بر ارتش تحميل كرده؟ باقرىها، فريورها كه فاجعه 56 ميليون دلار را ببار آورد، خير خواهها و معزىها.»
انقلاب اسلامى: آيا اگر بهزاد نبوى دروغهاى رسواى آن روزش كه زمان بر دروغ بودنشان شهادت دادهاست، امروز باز بخواند، احساس شرم كه به قول ماركس (مراد او پيش از مكتبى شدنش) احساسى انقلابى است به او دست مىدهد؟ آيا حالا كه از «مكتبى»، به «اصلاح طلب» تحول كردهاست، احساس ندامت به او دست مىدهد؟ بهر رو،
الف - اطلاعيه دروغ است و «مهره چينى» در ارتش دروغ است: سرلشگر باقرى فرمانده نيروى هوائى بود. او پيش از رياست جمهورى بنىصدر، در حكومت مهندس بازرگان و با موافقت خمينى، به فرماندهى نيروى هوائى منصوب شده بود. فريورها و... نيز از منصوبان بنىصدر نبودند و در ماجراى اختلاس 56 ميليون دلار، دست شخص بهشتى دركار بود كه در نوبتى ديگر، به آن خواهيم پرداخت. فرماندهانى كه بنىصدر منصوب كرد و بعد از كودتا نيز بر كار ماندند، بنا بر قانون اساسى، با موافقت خمينى منصوب شدند. دانستنى است كه سرلشگر فلاحيان (جانشين رئيس ستاد) و سرتيپ فكورى (فرمانده نيروى هوائى و وزير جنگ در حكومت رجائى)، بر اثر وقوع انفجار در هواپيما، شهيد شدند و فرمانده نيروى دريائى را شخص خامنهاى معرفى كرده بود. افسر قابلى بود. بعدها، عضويت او در سازمان نظامى حزب توده كشف و اعدام شد.
ب - دورتر، ترتيب ورود قواى امريكا توسط هواپيماها و هلى كوپترها را مىآوريم. در زمين، بر اثر اصابت هلى كوپترى به هواپيماى حامل سوخت، انفجارى روى مىدهد و 8 تن از كماندوها كشته مىشوند. كارتر دستور توقف عمليات را مىدهد. بقيه افراد را از ايران مىبرند و چند هلى كوپتر را در محل باقى مىگذارند. در ستاد ارتش، جلسه تشكيل مىشود. فرماندهان ارتش به اين نتيجه مىرسند كه پيش از تاريك شدن هوا، ملخهاى هلى كوپترها را با گلوله بزنند كه قابل پرواز دادن نباشند. زيرا از آن بيم داشتهاند كه شب هنگام، امريكائيان بازگردند و هلى كوپترها را ببرند. از اتفاق، سرلشگر باقرى، فرمانده نيروى هوائى با اين نظر مخالفت مىكند. رئيس ستاد از فرماندهى كل قوا اجازه مىگيرد اما وقتى نيروى هوائى وارد عمل مىشود، تنها مىتواند ملخ يكى از هلى كوپتر را از كار بياندازد. بى اطلاع از اينكه عدهاى از پاسداران، بى آنكه اجازه داشته باشند و همآهنگى بوجود آورده باشند، خود را به طبس رساندهاند و دارند داخل هلى كوپترها را جستجو مىكنند. پاسدارى كه كشته مىشود، در حقيقت، قربانى شتاب براى دسترسى به «آنچه از امريكائيها برجا مانده بود» شد. چرا مىخواستند بر «آنچه بر جا مانده بود» دست يابند؟ غير از اينكه دليل را تحقيقات دو گروه تحقيق يافتند، بهزاد نبوى نيز بدست مىدهد: «مدارك و اسناد». جز اينكه بهزاد نبوى، راست را با دروغ مىپوشاند. راست اينست كه سيا در ميان «دانشجويان خط امام» و پاسداران همدست داشت. از طريق آنها، از محل نگاهدارى گروگانها آگاه شده بود. قرار بود در شب حمله كماندوهاى امريكائى به سفارت، پاسداران كشيك، از همدستان سيا باشند. اسنادى كه گروههاى كماندوئى مىتوانستند با خود داشته باشند، حد اكثر مشخصات همدستانشان در «عمليات نجات گروگانها» بودند. اطلاعات سپاه نمىخواست محتواى اين «اسناد» بر مردم معلوم شود.
ج - بر اثر تير اندازى از هوا، نه تنها به هلى كوپترى صدمه وارد نمىشود بلكه يك صفحه كاغذ نيز از ميان نمىرود. بهزاد نبوى نيز آنقدر نادان نبودهاست كه نداند اسناد وابستگى كسى را به امريكا، در هلى كوپترهاى حامل كماندوها، جا نمىگذارند. اگر اسنادى جا مانده باشند كه جا مانده بودند، هويت همكاران كماندوها را در «عمليات نجات گروگانها» را معلوم مىكنند. او مردم ايران را نادان و دروغ باور گمان مىبردهاست.
د - دو هيأت تحقيق، يكى را خمينى برگزيد و ديگرى را رئيس جمهورى. هر دو گزارش به يك نتيجه رسيدند: سرلشگر باقرى با از كار انداختن ملخهاى هلى كوپترها بدين خاطر مخالفت كردهبود كه همان را دست آويز متهم كردن فرماندهان به همدستى با امريكا خواهند كرد. با توجه به آنچه از قول بهزاد نبوى خوانديد، پيش بينى او واقعيت يافته است. بهر رو، بد از كودتاى خرداد 60 نيز، هيچ افسرى را به اين عنوان كه از تيراندازى به ملخهاى هلى كوپترها، اين يا آن قصد را داشتهاست، محكوم نكردند. بطورى كه دورتر خواهيد خواند، دو تحقيق موجب شناسائى گروهى از همدستان سيا شد اما رى شهرى، «دادستان» آن روز نيروهاى مسلح، پرونده را خواباند و هويتهاى همدستان سيا را نيز مخفى كرد.
بنا بر اين، بهزاد نبوى مىدانسته است كه دروغ مىگويد. او حتى مىدانسته است كه سرلشگر باقرى خود استعفاء كرد و قصد خارج شدن از ايران را داشت و در فرودگاه دستگير شد. چرا؟ زيرا از كسانى بود كه از سازش پنهانى «اكتبر سورپرايز» ميان خمينى و دستياران او - از جمله بهزاد نبوى - با گروه ريگان - بوش، آگاه شد (بخاطر اينكه فرزندش با فرزند يك سناتور امريكائى ازدواج كردهبود و از راه او، به ماجرا پى برده بود) و رئيس جمهورى را از آن آگاه كرد.
راست و دروغها كه در صفحات آينده «شنود اشباح» درج هستند، واقعيت را آشكار مىكنند:
«شنود اشباح» در صفحه 339، به نقل از كتاب «كودتاى نوژه» خبر مىدهد كه
«ورود {منوچهر} قربانى فر (بعنوان چهره اصلى ارتباطات جاسوسى) به ايران و دستگيرى او در فرودگاه، مقارن با اعلام تجاوز نظامى امريكا و واقعه طبس بود. قربانى فر از آشفتگى اوضاع سود جسته و گريخت }!!!{...»
در صفحات 341 تا 343، از هفته نامه امريكائى نيوزويك (12/7/1982) خبر مىدهد كه پيش از عمليات كماندوئى با نام «كاسه برنج» ( Bowl)Rice، براى رها كردن گروگانها و بردن آنها از ايران، كه تصادم در فرودگاه طبس آن را ناكام گرداند، 7 امريكائى وارد ايران مىشوند. «يكى از آنها ريچارد جى. ميدوز Meadows، مأمور بازنشسته كلاه سبزها، بودهاست.
او و سرهنگ چارلز بگويث Beckwith، از آغاز گروگانگيرى، در كار نجات آنان شركت داشتهاند. بگويث فرمانده نيروى ويژه ضد تروريستى، بنام دلتا بودهاست. ميدوز مشاور اين نيرو بود. ميدوز و يك عضو ديگر دلتا، بنام لوئيس بوروس Burruss، به واشنكتن اعزام مىشوند تا نقشه عمليات نجات را بكشند.
در اواخر دسامبر، يك مأمور سيا، بنام باب Bob وارد ايران مىشود. او چند هفته در ايران كار مىكرد و براى دادن گزارش به آتن يا رم مىرفت. رفت و آمدهاى مكرر او، تحليلگران سيا را متقاعد كرده بود كه عبور از دايره گمرك و مهاجرت فرودگاه مهرآباد، كار چندان مشكلى نيست. بزودى مأمور ديگرى به باب ملحق مىشود. او يك ايرانى ثروتمند و تبعيد شدهاى بود كه خود را در اختيار سازمان سيا قرار داده بود.»
«محقق» بر اينست كه «اين ايرانى خيانت كار... نمىتواند فردى غير از منوچهر قربانى فر، از اعضاى شبكه منوچهر هاشمى، رئيس اداره هشتم ساواك - ضد جاسوسى - باشد.
فرد ايرانى از طريق اعضاى شبكهاش و از جمله، على اسلامى، پنج كاميون فورد انگليسى و دو باركش مزدا را جهت حمل گروه دلتا به صحراى شماره 2، خريدارى نمود. صحراى شماره 2، دومين محوطه عملياتى در 50 مايلى جنوب شرق تهران قرار داشت. او همچنين انبارى در بيرون شهر كرايه كرد تا كاميونها را در آنجا پنهان سازد...
باب و مأمور ايرانى، غير از پيدا كردن محل دقيق استقرار گروگانهاى امريكائى در داخل سفارت، هرآنچه را از آنها خواسته مىشد، انجام مىدادند. اما با اينهمه بكويث راضى نبود...
در همين احوال، ديگر مردان نظامى امريكائى، بطور پنهانى، وارد تهران شدند. دو تن از كلاه سبزها هم كه آلمانى صحبت مىكردند، از برلين غربى وارد تهران شدند تا ساختمان وزارت خارجه را (كه چند گروگان در آنجا بودند) زير نظر داشته باشند.»
در صفحات 344 تا 350 ، «شنود اشباح» باز از قول نيوزويك (12/7/1982)، از مقاله ديويد سى. مارتين، نقل مىكند كه «دو خدمتگزار ايرانى الاصل امريكائى، كه يكى از آنها از سرطان حادى رنج مىبرد، به تهران فرستاده شدند تا رانندگى «ميدوز» را بر عهده بگيرند. آنها در ايران اقوامى داشتند و به اين سرزمين آشنا بودند.»
«محقق» بر اينست كه بنا بر قرائن و شواهد، كه «نفر غير بيمار، شخصى بنام آلبرت حكيم بودهاست.»
«علاوه بر افراد فوق، 8 نفر ايرانى فرارى در امريكا انتخاب شدند تا به بكويث به ايران پرواز كنند و كاميونهاى گروه دلتا را از صحراى شماره 2 به محل سفارت رانندگى كنند...
در بررسى تحقيقى كه از حوادث اتفاق افتاده توسط گروهى به رياست جيمز هالووى، رئيس سابق عمليات دريائى،... نتيجهگيرى شد كه «هيچگونه حادثهاى دال بر غفلت قابل سرزنش و يا بى كفايتى از سوى افرادى كه در مأموريت شركت داشتند، وجود ندارد {؟!}
...
اما در اين مأموريت، نمونهاى از يك غفلت خطرناك وجود داشت كه مىتوانست به قيمت جان مأموران امريكائى تمام شود. پس از انفجار هواپيماهاى حامل سوخت سى - 130، خلبانها هلى كوپترهاى خود را رها كرده، نقشههاى سرى و عكسهاى شناسائى، علامات رمز تماسها و بالاخره ليست فركانسهاى راديوئى را در صحرا باقى مىگذارند.
...
روز بعد، اوضاع وخيمتر بنظر مىرسيد. ايرانيها نقشهها جا مانده در صحراى يك را يافتند. اما مدتى لازم بود بگذرد تا آنها سئوالائى در باره غريبه هائى كه در اطراف انبار، در رفت و آمد بودند را آغاز كنند. اكنون نام ريچارد كيث كه پوششى براى ميدوز به حساب مىآمد، افشا شده و براى او قابل استفاده نبود. وى سه راه بيشتر نداشت: از راه خشكى به مرز تركيه برود، به آبادان در كنار خليج فارس رفته و در خواست هلى كوپتر كند. و بالاخره، راه سوم آنكه سعى كند از طريق فرودگاه بين المللى مهرآباد تهران از كشور خارج شو. يك شب ميدوز به فرودگاه رفت و بنا بر اظهارات يكى از منابع، در حالى كه انتظار داشت دستگير شود، بدون هيچ اتفاقى، با يك پرواز تجارى، به سلامت، در آنكارا، پايتخت تركيه بر زمين نشست.
كليه مأموران سيا در تهران خود را نجات دادند. يكى از مأموران ايرانى الاصل {احتمالاً آلبرت حكيم} تا يك هفته پس از آن، موفق به فرار نشده بود. او به آبادان گريخت و برنامه هائى {از طرف سيا} فراهم شده بود كه او را با هلى كوپتر نجات دهند. ولى او ناگهان سر از آلمان غربى در آورد، در حالى كه از يك پرواز مسافر برى استفاده كرده بود...»
انقلاب اسلامى: 1 - دو تنى راكه «محقق» نام مىبرد، بعدها، در «ايران گيت» نقشهاى مهم بازى كردند! و 2 - «محقق» نسبت به درستى نتيجهگيرى هالوى ابراز ترديد مىكند. بطورى كه دورتر خواهيم ديد، هالوى مأمور پرده كشيدن بر واقعيت بود. رئيس سيا خواستار تحقيق جدى شد اما با آن مخالفت بعمل آمد. زيرا مىتوانست آشكار كند كه سازش پنهانى گروه ريگان - بوش با كسانى در رژيم خمينى، بر سر گروگانها، از ماه آوريل 1980، شروع شده بود. 3 - بنا بر اين، دروغ بهزاد نبوى فاحش بوده و «اسناد» بر جا مانده و بدست «ايرانيها» افتادند. 4 - آن ايام، فرودگاهها در اختيار اطلاعات سپاه پاسداران بودهاند. اما هيچگاه تحقيق نشد تا معلوم شود مأموران سيا چگونه توانستهاند، از اين فرودگاهها بگريزند.
در صفحات 351 و 352، به نقل از كتاب «طبس - مصداقى بر سوره فيل»، منتشره توسط «دانشجويان پيرو خط امام»، «شنود اشباح» قولى را نقل مىكند: «يكى از كاغذهاى دستنويس بجا مانده در يكى از هلى كوپترها{كه به قيمت شهادت محمد منتظر قائم و مجروح شدن همراهش بدست آمده، در باره برنامه پرواز هلى كوپتر چنين نشان مىدهد}: هلى كوپترهاى {شماره} (1) و (2)، با استفاده از كانال ارتباطى {الكترونيكى} يك بطرف استاديوم، جهت اجراى مأموريت اعزام شدند...»
انقلاب اسلامى: جمله درون كروشه كه از «محقق» است، اعتراف بر واقعيتى است كه در توضيح سخنان بهزاد نبوى خاطر نشان شد: محمد منتظر قائم و همراهش براى بردن سندها، شتابان، به فرودگاه طبس فرستاده شده بودند.
در صفحات 354 و 355، از قول كتاب «هدف تهران»، «شنود اشباح» نقل مىكند:
«كارتر و همكارانش هنوز مشغول بررسى اولين جمع بندى از ماجرا هستند. در وهله نخست، قرار بر اين مىشود كه راجع به آنچه پيش آمده و انجام شده، چيزى بر ملاء نشود. بدين ترتيب، ايرانيها با يك مشت وقايع سحرآميز روبرو خواهند شد. وجود يك هلى كوپتر بى نام و نشان در اطراف كرمان كه البته نيروى دريائى و هوائى ايران هم از اين نوع هليكوپتر بى نام و نشان در اطراف كرمان كه البته نيروى دريائى و هوائى ايران هم از اين نوع هلى كوپتر در اختيار دارد و گفته مسافران اتوبوس، براى هيچكس، باوركردنى نخواهد بود... ما هم همه چيز را بكلى تكذيب مىكنيم. (تايم 5 مه)... ما شاهد چيزى هستيم كه در چارچوب گفتههاى رسمى مقامات امريكائى نمىگنجد. يعنى دستور حركت فورى {ترك منطقه طبس، پس از برخورد هلى كوپتر و هواپيماى سى - 130}، به چه دليل؟ چرا اينقدر با شتاب كه حتى جسدها را هم با خود حمل نمىكنند؟ بفكر برداشتن مدارك و اسناد سرى مربوط به جزئيات عمليات در هلى كوپترها نمىافتند؟ به علاوه، چرا چهار فروند هلى كوپتر كاملاً سالم را كه مىتوانستهاند با وسائل و ابزار همراهشان بازگردند، بر جاى گذاشتند؟ به هرحال، با توجه به جوانب ذكر شده، تصور مىشود كه در آن ساعت حساس، يعنى بين 1 الى 2 و 15 دقيقه بامداد، وقايع بسيارى ديگرى، بيش از آنچه گفته شده و يا به بيرون درزكردهاست، رخ داده باشد...»
انقلاب اسلامى: ناگفتهها مىتوانستهاند عبارت باشند از كارشكنيها در كار موفقيت كارتر، به ترتيبى كه بى كفايتى كامل او و حكومت او را گزارش كنند. دورتر به اين نكته مهم باز مىگرديم. پيش از آن،
در صفحات 355 تا 357، «شنود اشباح» ارزيابى فرستاده لوموند (27 آوريل 1380) به تهران، دوران سوفلان، را، زير عنوان «اقدام احمقانه و جسورانه يك رئيس جمهورى بى لياقت» نقل مىكند. از جمله: «بنىصدر، رئيس جمهور كه در حال بازديد از استان خوزستان بود، بعد از اطلاع از اين جريان، فوراً به تهران مراجعت نمود. او كه بمدت چند ساعت بر بالاى منطقه عمليات پرواز كرده بود، اظهار داشت كه دو هواپيما و 5 هلى كوپتر را ديدهاست. او نيز هنگام مصاحبه تلويزيونى خود، خاطر نشان ساخت كه اين جريان، با حوادث روزهاى اخير بى ارتباط نيست و ارتباط بين سه جريان، يعنى آشوبهائى كه در دانشگاه تهران را به خاك و خون كشاند و درگيرى شديدى كه بين كردها و نيروى انتظامى در جريان است و همچنين حوادثى كه در مرز ايران و عراق اتفاق افتادهاست را مورد تأكيد قرار داد...»
انقلاب اسلامى: 1 - بنا بر اين، حاصل گسيل كماندوها به ايران، دادن عنوان «بى كفايت» به كارتر شد. 2 - بنىصدر، در هواپيما، در حال بازگشت به تهران بود كه توسط رئيس ستاد ارتش، از ماجرا آگاه شد. 3 - بديهى است كه چند ساعت بر فراز منطقه نماند. زمان لازم براى ديدن منظره، كوتاه بود. و 4 - آن دوران كه دوران استقرار مردم سالارى و موفق شدن اين تجربه بود، پى در پى حادثه ساخته مىشد و اين حادثهها هدف مشخصى را تعقيب مىكردند كه حمله عراق به ايران و كودتاى خرداد 60، آن را بر مردم ايران آشكار كردند. اگر مردم و بخصوص فعالان سياسى هشدارهاى بنىصدر را از روزهاى نخست، جدى مىگرفتند...
در صفحه 357، «شنود اشباح» از قول اشپيگل (28 آوريل 1980)، نقل مىكند:
«...حتى ستاد فرماندهى {در ايران }نيز، ابتدا، از قبول انجام شدن چنين عملياتى خوددارى ورزيد و يك سخنگوى اشغالگران سفارت {لانه جاسوسى} پرده بردارى واشنگتن از عمليات را «دروغى بى شرمانه» و «حقه روانى كارتر» خواند {؟!...}»
در صفحات، 357 تا 359، «شنود اشباح» قول روزنامه جمهوريت تركيه (20/11/1987) را نقل مىكند:
«دو فقره سند در ارتباط با «فعاليتهاى سرهنگ اليور نورث»، در ميان اسناد مورد بررسى از طرف كميسيون ايران گيت در كنگره امريكا قرار دارد. يكى از اعضاى كميسيون به خبرنگار جمهوريت، اعلام داشت كه اين دو سند، به تاريخ سوم ژوئن 1980 و هفدهم سپتامبر 1984 مىباشند.
سرهنگ نورث، در يك يادداشت {مكاتبه داخلى} به شوراى امنيت ملى، در تاريخ سوم ژوئن 1980، تأكيد مىنمايد در يك پايگاه نيروى هوائى امريكا، در شرق تركيه بسر برده و تحولات را از نزديك پيگيرى كردهاست. بر اساس اين يادداشت، در جريان آغاز عمليات نجات گروگانهاى امريكائى،... سرگرد نورث بمنظور حركت بموقع، همراه يك اكيپ منتخب از نيروهاى ويژه، وابسته به فرماندهى عمليات ويژه پايگاه فورت براگ {موسوم به نيروهاى دلتا}، در كاروليناى شمالى، در پايگاه نيروى هوائى امريكا واقع در شرق تركيه بسر مىبردهاست...
در يك يادداشت ديگر، بتاريخ 17 سپتامبر، خطاب به دريادار پويندكستر، مشاور امور امنيت ملى رونالد ريگان، از طرف نورث، چنين گزارش شدهاست:
چگونه است كه ديك {اشاره به ريچارد سكورد} در مدتى كمتر از 5 دقيقه، اين ايرانى را از استانبول فرارى مىدهد اما سازمان سيا نتوانسته بود اين كار را در عرض دو روز انجام دهد؟»
در صفحه 359، به نقل از كيهان (9/9/1365)، «شنود اشباح» قول هاشمى رفسنجانى را نقل مىكند:
حجة الاسلام هاشمى رفسنجانى {رئيس مجلس شوراى اسلامى}... اعلام كرد يكى از افرادى كه همراه مك فارلين به تهران آمده بودهاست، ما تا دو سه روز پيش نمىدانستيم، فرمانده عمليات طبس بودهاست كه در آن هنگام، با استقرار در تركيه، عمليات نيروهاى دلتا را در طبس، هدايت كردهاست.»
انقلاب اسلامى: بدين قرار، دو امريكائى يكى سرهنگ نورث و ديگرى ژنرال ريچارد سكورد كه در عمليات ناكام طبس شركت كرده بودند، در ايجاد «سيا»ى خصوصى و در «ايران گيت» نقشهاى اول پيدا كردند. تا اينجا، همه آنهائى كه در عمليات دلتا، نقشهاى مهم داشتهاند (قربانى فر، آلبرت حكيم، سرهنگ نورث و ژنرال سكورد) در ايران گيت نيز نقشهاى مهم پيدا كردهاند. آيا آنها براستى مىخواستهاند عمليات دلتا موفق شوند؟
در صفحات 359 و 360، «شنود اشباح» سه قول مىآورد كه هرسه بسيار گويا هستند:
* از قول هفته نامه امريكائى تايم (12 مه 1980) نقل مىكند:
«چرا هلى كوپترها در صحراى يك نابود نگرديد؟ تا امروز، مسئولان اين مأموريت، توضيحات و دلائل قانع كنندهاى ارائه ندادهاند.
عدم نابود سازى هلى كوپترها موجب شد كه مقامات ايرانى به نقشههاى اين مأموريت و ساير مدارك مخفى دست يابند...»
* از قول هفته نامه «سروش» (20/2/1359)، نقل مىكند:
«پاسدار شهيد محمد منتظر قائم اولين شهيد يورش نظامى امريكا به ايران {در جريان مشكوك طبس}، فرمانده سپاه پاسداران يزد و عضو فعال سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى بود كه در جريان بمباران هلى كوپترها امريكائى به شهادت رسيد.»
* از قول كيهان (5/2/1369)، نقل مىكند:
«شهيد بزرگوار آيةا... صدوقى (نماينده حضرت امام در يزد) و شهيد منتظر قائم، فرمانده دلاور سپاه يزد، اولين كسانى بودند كه اقدامات فراگير و گسترده خود را براى دستيابى به اسناد و مدارك موجود در هلى كوپترها و چگونگى وقوع اين حادثه آغاز مىكنند.
...
ساعت 6 راديو صداى امريكا اعلام مىكند كه در درون هلى كوپترها اسناد مهمى باقى ماندهاست و در ساعت 30:6 بعد از ظهر، پس از پخش اين خبر، هواپيماهاى ايرانى، با كسب دستور از بنىصدر، منطقه و هلى كوپتر را بمباران كرده و تمامى اسناد و مدارك باقى مانده را از بين مىبرند و فرمانده متقى عمليات - كه محمد منتظر قائم بود - را به شهادت مىرسانند»
انقلاب اسلامى: بدين قرار، از آن سو، در امريكا، كارهائى انجام گرفتهاند كه توجيه نداشتهاند و مبهم ماندهاند و از اين سو، ابتكار، از جمله با گروه بهزاد نبوى بودهاست و پاسدارى كه به محل رفته، عضو سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى بوده و براى يافتن «مدارك و اسناد» به فرودگاه طبس رفته است.
كيهان، ارگان سازمان ترور، 10 سال بعد، در زمانى كه هنوز مجاهدين انقلاب اسلامى مطرود رهبرى سازمان ترور نشده بود، شليك چند تير به ملخ يك هلى كوپتر را بمباران هلى كوپترها و منطقه مىكند و تمامى اسناد را از ميان مىبرد. طرفه اينكه جعل مىكند ساعت 6 بعد از ظهر، راديو صداى امريكا خبر مىدهد «اسناد مهمى» در هلى كوپترها بر جا مانده و در نتيجه، هواپيماها بر مىخيزند و هلى كوپترها را بمباران مىكنند!!
دروغى كه كيهان 10 سال بعد مىسازد، مسلم مىكند، نگرانى ملاتاريا بابت هدستان «ايرانى» فرماندهان امريكائى عمليات «كاسه برنج»، همچنان برجا بودهاست. بنا بر اين، برغم آنكه حتى يك برگ كاغذ از ميان نرفته بود و خبرنگاران از محل بازديد كردند و ديدند كه هلى كوپترها سالم برجا هستند و «مدارك» نيز موجودند، مدعى مىشود «مدارك»، همه از ميان رفتهاند. دروغ كيهان بيانگر واقعيتى است و آن اينكه آندسته از افراد مجاهدين انقلاب اسلامى، نظير بهزاد نبوى و محسن رضائى - كه بعد حساب و كتاب خود را جدا كرد -، كه در سازشهاى پنهانى با گروه ريگان - بوش (اكتبر سورپرايز و ايران گيت) شركت داشتند، همدستان هاشمى رفسنجانى و خامنهاى و بهشتى و احمد خمينى و... بودهاند. بنا بر اين، همه افراد ملاتاريا در مخفى كردن هويت شركت كنندگان در عمليات آزاد سازى گروگانها كه مىبايد شكست مىخورد و گزارشگر بى كفايتى كارتر مىشد، سودى به تمام دارند.
«شنود اشباح» در صفحات 362 تا 368، به نقل از كتاب «طبس، مصداقى بر سوره فيل»، اطلاعاتى را به نقل از اسنادى كه در هلى كوپترها يافت شدند - كه بنا بر دروغ كيهان همه از بين رفته بودند - نقل مىكند. اين اطلاعات مربوط هستند به هواپيماهاى امريكائى كه بر دو ناو هواپيما بر نيميتز NIMITZ و كورال سى Coral Sea آماده شركت در عمليات، در صورت نياز بودهاند. اسم رمز عمليات هواپيماهاى جنگنده «رعد» (Thunder) بودهاست.
در صفحات 364 تا 368، اسامى رمز مسئولان عمليات و محلها، شهرها و كشورها ذكر شدهاند.
انقلاب اسلامى: پرسيدنى است كه با وجود كشف اين رمزها توسط هيأت تحقيق وزارت دفاع چرا هنوز كه هنوز است نامها مكتومند؟
در صفحات 368 و 369، از قول هفته نامه امريكائى تايم (12 مه 1980) نقل مىكند:
«قرار بود كه در خلال عمليات، هواپيماهاى جنگنده نيروى دريائى از نام هواپيما بر تيميتز و كورال سى، در امتداد مرز ايران، به پرواز در آيند و در صورتى كه تيم حمله دچار دردسر مىشد، بسوى تهران حركت كنند...
... يك مقام پنتاگون اصرار دارد كه «ما مىدانستيم همه اين هواپيماها {متعلق به نيروى هوائى جمهورى اسلامى ايران }در كجا قرار دارند». كه بدين معناست كه در صورت ضرورت، امكان نابود سازى يك مرتبه آنان وجود داشته است.
فرماندهان اين عمليات، ديويد جونز David Jones، رئيس ستاد مشترك ارتش {امريكا} و هارولد براون، وزير دفاع {جنگ}، از دادن هرگونه توضيح در باره چنين مطلبى كه واحدهائى از ارتش ايران و يا حتى شمارى از محافظان ايرانى سفارت امريكا {كه براى امريكائيها كار مىكردهاند }آماده حمايت از اين عمليات بودند، طفره رفتند...
{محقق در توضيح اين طفره روى، دليلى جز حفظ هويت و ايمنى اين عوامل خائن ايرانى در طول تحقيقات، پيدا نكرد}.»
انقلاب اسلامى: «محقق» چرا به دو تحقيق و پرونده امر در دادستانى نيروهاى مسلح مراجعه نكرد تا هويت اين خائنان را بشناسد؟
در صفحه 370، «شنود اشباح» از قول «طبس، مصداقى بر سوره فيل» سندى را نقل مىكند «حاوى 24 منطقه براى استفاده به عنوان محلهاى فرود اضطرارى در تهران». «محقق» خاطر نشان مىكند «از كليه اين مناطق عكسهاى ماهوارهاى و در برخى موارد هوائى تهيه شده بود كه در اسناد باقيمانده قابل رؤيت مىباشد.»
در صفحات 371 و 372، «شنود اشباح» به نقل از كتاب «هدف: تهران» نقل مىكند:
«هفته نامه تايم، در گزارشى از مرحله اول عمليات مىنويسد:... يكى از جوانب فكاهى عمليات اينست كه هواپيماهاى سى - 130 دقيقاً به مقصدى مىرفتند كه خود ايرانيها نيز قبلاً از مورد استفاده قرارگرفتن آن محل در شرائط ضرورى، توسط نيروى امريكائى بيم داشتند.
حتى ايرانيها نقشه آن منطقه را نيز داشتهاند. اين نقشه از محمود جعفريان، متخصص ضد شورش رژيم شاه كه بعد از انقلاب اعدام شد، به دست آمده بود. دقيقاً، او هنگامى كه مشغول سوزاندن اين نقشه بود، بوسيله نيروهاى انقلابى دستگير شد. جعفريان اقرار كرده بود كه اين باندها بوسيله سازمان سيا بطور مخفى و با موافقت مستقيم شاه، براى استفادههاى احتمالى در مواقع ضرورى ساخته شدهاست.
پس از كشف اين نقشه، نيروى هوائى ايران تصميم به تخريب آنها گرفت. زيرا وجود دستگاههاى مخفى جهت راهنمائى فرود هواپيماهاى امريكائى را در آن محل محتمل مىدانست. ولى اغتشاش در دستگاه دولتى ايران بحدى بود كه در اين باره، هيچگونه اقدامى انجام نشد. براى مثال، در جواب يكى از افسران ارتش ايران كه علت عدم تخريب را جويا شده و با تأكيد فراوان خواستار به اجرا گذاشتن تصميم متخذه مىشود، فرمانده او چنين مىگويد: «امريكائيها قطعاً از كشف اين محل، اطلاع حاصل كردهاند و بهمين دليل، حتماً از آن استفاده نخواهند كرد... (تايم 5 مه) منابع معتبر ديگرى در واشنگتن، بعدها اين اطلاعات را مورد تأييد قرار مىدهند. زيرا چند سال پيش براى كمك به زلزله زدگان، از همين فرودگاه استفاده كردهاند.»
از قول «منبع ل» محمود جعفريان را معرفى مىكند: «مترجم جزوههاى FBIدر دانشكده پليس شهربانى بود. بعدها از كانال آموزش شهربانى به كادر ساواك ملحق شد. به او بعنوان متخصص «كلاس يك» ضد شورش و ضد اغتشاش نگاه مىشد...»
و با مراجعه به كتاب ساواك، نوشته كريستين دلانوا، معرفى محمود جعفريان را كامل مىكند: «فى المثل، محمود جعفريان، مدير راديو و تلويزيون، در سالهاى پنجاه، كه عمرى را به عنوان تودهاى در زندان گذرانده بود، فرمانده پليس و سرانجام از مقامات كليدى رژيم (شاه) شد.»
انقلاب اسلامى: بنا بر اين، 1 - دادگاه انقلاب و بازجويانش (كسانى كه اطلاعات سپاه را تشكيل دادند) اطلاعات مأخوذ از محمود جعفريان را داشتهاند. و 2 - آنها و «دانشجويان پيرو خط امام» مىدانستهاند امريكا در تدارك گسيل كماندوها براى «آزاد كردن» و بردن گروگانهاست. هر روز نيز مصاحبه مىكردند كه گروگانها را به شهرهاى مختلف فرستادهاند، اطراف سفارت امريكا را مين گذارى كردهاند و... با اينهمه، چه موجب شد كه هيچگونه اقدام احتياطى بعمل نياوردند؟ آيا آنها كه مىبايد اين اقدامات احتياطى را بعمل مىآوردند، كسانى نيستند كه از پيش مىدانستند قرار بر اين است عمليات كماندوئى اگر هم وقوع يابند، بشكست بيانجامند؟ طرفه اينكه
در صفحات 373 تا 375، به نقل از «ضميمه شماره 2 بيانيه شماره 61 صادره از «سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى»، نامه «يك تبعه اسرائيل» به «شوراى انقلاب» را نقل مىكند كه «محقق» احتمال مىدهد از «ك.گ.ب» شوروى سابق باشد. در اين نامه، اطلاعات زير را در اختيار «شوراى انقلاب» قرار مىدهد:
«1 - شوراى امنيت ملى امريكا، يك نقشه نظامى را براى آزاد كردن گروگانهاى امريكائى مستقر در سفارت امريكا در ايران تصويب كردهاست تا در شرائط مناسب به اجرا درآورد. يك گروه خبره براى اجراى عمليات مربوطه، با همكارى اسرائيل تشكيل يافتهاست.
در 22 نوامبر، (1 آذر 58) مذاكره همكارى، با شركت «ازر {عزر} وايزمن، وزير دفاع {جنگ} اسرائيل، سفير امريكا در تل آويو و وابستگان نظامى امريكا در اسرائيل، انجام گرديد و نقش اسرائيل در اين عمليات مشخص گرديد و موافقت شد از افسران و فرماندهان اسرائيلى كه در عمليات فرودگاه «انتبه» دست داشتند، استفاده شود. گروه ضربت از 82 نفر از پرسنل هوابرد امريكائى كه فعلاً در پايگاه فورت براگ تحت تعليم هستند، استفاده مىكنند. بزودى آنها از طريق آلمان غربى به پايگاه اكروتيرى در قبرس و از آنجا به اسرائيل پرواز داده خواهند شد... به موازات اين نقشه، يك گروه از ارتشيان و ساواكيهاى سابق، در تهران، فعاليت جهت معين كردن موقعيت دقيق گروگانها را انجام خواهند داد...
...
بر حسب دستورات شخصى كارتر، براى سرنگونى رژيم آيةا... خمينى، نقشهاى تهيه شدهاست...
افسران سيا و پنتاگون كه قبلاً مستشار نظامى امريكا در ايران بودهاند، با پاسپورت كشور ثالثى به ايران خواهند آمد تا با مردان مطمئن خودشان كه در ارتش و ساواك بودهاند و همچنين با گروه قم، تماس تشكيلاتى بگيرند.
سرويسهاى اطلاعاتى امريكائى و اسرائيلى تماس تشكيلاتى با گروه غير قانونى فرقان و ارتش رهائى بخش (آرا) كه قبلاً تحت كنترل بودهاست، گرفتهاند. تماس از كانال تركيه و آلمان غربى است. يكى از رابطها (پيكها) محمود مور تهران (Mahmout Murtahran) {محمود ميرطاهران يا چيزى شبيه به آن} مىباشد.
براى پيچيده نگهداشتن اوضاع ايران، آنها به شورشيان كرد و ديگر گروههاى مسلمان مخالف رهبران مذهبى ايران (روحانيون) چشم دارند و كارهائى براى تشديد برخورد كردها با ارتش صورت گرفته است.
همچنين زد و خورد مرزى ايران و عراق مورد نظر خواهد بود. اسلحه براى اين كار را مصر و اسرائيل تأمين مىكنند. اين اسلحه همان سلاحهاى غنيمت گرفته شده اسرائيل از مصر است كه ساخت شوروى مىباشد...»
انقلاب اسلامى: همه آنچه واقع شدند، در اين نامه آمدهاند. بنا بر اين، هر كس در مواردى تأمل كند كه در «نامه يك تبعه اسرائيل» آمدهاند، از خود مىپرسد: «شوراى انقلاب» با اين نامه چه كردهاست؟ تاريخ 7 ديماه 1358، مىگويد كه نامه در روزهاى پيش از 5 بهمن، روز انتخابات اولين رئيس جمهورى، نوشته و ارسال شدهاست. در آن تاريخ، دبير شوراى انقلاب، بهشتى و سرپرست سپاه پاسداران هاشمى رفسنجانى و اداره ارتش در دست خامنهاى بودهاند. هرچند بنىصدر، بمناسبت انتخابات، كمتر در شوراى انقلاب شركت مىكرد، اما نه آن زمان و نه بعد از انتخابات رياست جمهورى و تصدى فرماندهى كل قوا، از اين نامه و آنچه آن سه تن انجام دادهبودند، اطلاعى پيدا نكرد. به سخن ديگر، 1 - بسيار زودتر از خريد طرح حمله عراق به ايران توسط قطب زاده و با تصويب شوراى انقلاب و نيز گزارش اداره اطلاعات ارتش در باره تدارك رژيم صدام براى حمله به ايران، رهبران حزب جمهورى اسلامى، مىدانستهاند كه بدنبال يك رشته زمينه سازيها در داخل (از آنجملهاست «كودتاى نوژه» كه تفصيل آن در شماره پيش از نظر خوانندگان گذشت)، عراق به ايران حمله خواهد كرد. همانطور كه امروز برخى از گردانندگان سازمان ترور مىگويند جنگ امريكا با ايران مىتواند بسود رژيم باشد و آن زمان، بعد از وقوع جنگ، آن را نعمت مىشمردند، احتمال قوى مىرود كه عملى شدن مواد نامه را بسود استقرار استبداد خويش يافته و خود در عملى كردنشان پيشقدم شدهاند. و 2 - «شنود اشباح» اطلاع مىدهد نامه به «دفتر امام» نيز داده شدهاست. بنا بر اين، احمد خمينى و به احتمالى خمينى نيز از آن آگاه شدهاند. از اينكه خمينى، بعد از ملاحظه گزارش اداره اطلاعات ارتش، حمله عراق به ايران را دروغ خواند، احتمال دارد كه آن نامه و اين گزارش را در نظر او، دروغهائى به قصد كوتاه كردن «دست آخوند از ارتش و دولت» جلوه داده باشند. 3 - با توجه به اين امر كه «نامه تبعه اسرائيل» را مجاهدين انقلاب اسلامى انتشار دادهاند و با توجه به اينكه «تبعه اسرائيلى» تمايل سياسى مقامهاى گيرنده نامه را مىشناخته و تنها براى آنهائى فرستادهاست در خط استقرار رژيم استبدادى بوده و با «شوروى» سابق در افغانستان و... مدارا مىكردهاند و با توجه به اينكه يك تبعه عادى نمىتوانستهاست آن اطلاعات را داشته باشد، اين احتمال وجود دارد كه نويسنده و انتشار دهنده نامه دستگاه اطلاعاتى «شوروى» سابق، بودهباشد.
در صفحه 376، از قول مهدى منتظرى («محقق» او را سرتيپ ستاد، رئيس سازمان حفاظت اطلاعات ارتش معرفى مىكند و تاريخ مصاحبه با او را 27/8/1379 قيد مىكند)، مىنويسد:
«حمله نظامى كه انجام شد كه اصلاً كسى خبردار نشد. تا اينكه خود امريكائيها اعلام كردند. خب! پيگيرى و ريشه يابى و دنبال كردن قضايا و عناصر هم كه انجام نشد. بر اثر همين بى تجربگىها و نبودن دستگاه و سيستم و اينكه هركسى هركارى مىخواست مىكرد {بود}. مثلاً، ما خودمان رفتيم منطقهاى رو كه توى نقشهها بدست آمده بود، يك جائى بود توى ورامين بالاى كوه. يك جائى كه قرار بود با هلى كوپتر بيايند آنجا توقف كنند. ورزشگاه شهيد شيرودى و اينها، خودمان خودجوش رفتيم. ولى اينكه دستگاهى اين كارها را پيگيرى و هدايت كند، نبود.»
انقلاب اسلامى: از اين توضيحها معلوم مىشود كه اين شخص «سرتيپ» سپاه است كه او را رئيس اطلاعات ارتش كردهاند. تا اينجا، نه تنها كمتر اثرى از وجود دو هيأت تحقيق و گزارشهاى آنها نيست، بلكه اصرار بر القاى اين دروغ است كه هيچگونه تحقيق و پيگيرى در كار نبودهاست. تا خواباندن پرونده توسط رى شهرى، «دادستان انقلاب» وقت نيروىهاى مسلح، را كتمان كنند. اما اگر در اوضاع و احوال آن روز، او پرونده را خواباند، مىبايد خمينى (دست كم احمد خمينى) و بهشتى و هاشمى رفسنجانى و خامنهاى نيز با خواباندن پرونده موافق مىبودهاند.
در صفحات 377 تا 380، «شنود اشباح» از قول كتاب «هدف: تهران» نقل مىكند:
«ساعت 1 بعد از ظهر همان روز (5 ارديبهشت) بنىصدر در مسجدى در اهواز در حال سخنرانى است. يكى از نزديكان او به نام حسن پيرحسينى (سى ساله فارغ التحصيل استانفورد كاليفرنيا) ماجرا را به اطلاعش مىرساند. بنىصدر سخنرانى را رها مىكند و بلافاصله به فرودگاه مىرود...
... از جمله مسائلى كه بعد از ظهر روز 25 آوريل (5 ارديبهشت) مطرح مىشود، احتمال باقى ماندن مدارك سرى عمليات در داخل هلى كوپترهاست. (نماينده حزب دموكرات از مريلند، روبرت باومن، از گفتگوئى با براون سخن مىگويد كه در آن، دقيقاً باقى ماندن اسناد محرمانه مربوط به عمليات در يكى از هلى كوپترها را تأييد مىكند. رويتر - آنسا - واشنكتن 25 آوريل)
ساعت 18 و 25 دقيقه، روز 25 آوريل (5 ارديبهشت)، به وقت تهران، راديو صداى امريكا، خبر باقى ماندن مدارك سرى مربوط به عمليات را در هلى كوپترها اعلام مىكند. واقعاً عجيب است! درست صداى امريكا كه در تمام جهان شنيده مىشود، اين خبر پرارزش را پخش مىكند.
نه آنقدرها هم عجيب نيست. دقيقاً 15 دقيقه بعد از انتشار اين خبر توسط صداى امريكا، چند فروند از هواپيماهاى نيروى هوائى ايران، هلى كوپترهاى امريكائى بجا مانده را بمباران مىكنند. (ايگورمن از تهران، لااستمپا 11 مه)
اين بمباران به چه دليل و به دستور چه كسى انجام مىگيرد؟ تيمسار باقرى، فرمانده نيروى هوائى ايران چنين اظهار مىدارد: «خلبانان فقط دستور فرماندهى مشترك نيروهاى مسلح را اجرا كردهاند». و مىافزايد او شخصاً با چنين اقدامى مخالف بودهاست. (ايگورمن از تهران - لااستامپا 11 مه)
باقرى، با اين گفته، در واقع، شادمهر و برخى از مسئولان ستاد كل را نشانه مىگيرد. در رابطه با علت اين بمباران، بلافاصله، رسماً اعلام مىشود كه براى جلوگيرى از بازگشت امريكائيها جهت بردن هلى كوپترها اين اقدام انجام شدهاست. (لارپوليكا 27 و 28 آوريل)
عجب دليل مسخرهاى! «كليه امكانات براى از بين بردن هلى كوپترها بكار برده مىشود و نتيجه آن نيز محو آثارى است كه بوضوح همدستى برخى از افراد فعال ارتش ايران با امريكا را به ثبوت مىرساند. (جى. ام. دوران سوفلان از تهران لوموند 30 آوريل)... به هرحال بخشى از مدارك مربوط به اين وقايع به دست مقامات ايرانى كه به محل رفته بودند، مىافتد.
قسمتى از اين مدارك - به احتمال زياد نه همه آنها - بعداً در كنفرانس تهران به نمايش گذاشته مىشود. (زيگموند جينزبرگ، از تهران، اونيتا 4 ژوئن. قبلاً آژانس خبرى آنسا - فرانس پرس (واشنكتن 13 مه) خبر پخش كپى مدارك سرى عمليات را به وسيله شبكه تلويزيونى «اى بى سى» امريكا گزارش كرده بود. اين شبكه ادعا داشته كه آنها را از يك «منبع نزديك به دانشجويان پيرو خط امام سفارت امريكا در تهران» دريافت كرده است)
به چه دليل دولت ايران بعد از مطلع شدن از وقايع، براى تعقيب و دستگيرى مجرمين چندان اهميتى قائل نشد؟ به احتمال زياد در برخى از قسمتها
دستهائى باقدرت مانع از كشف جنايتكاران مىشدهاست. از سوى ديگر، احتمال دارد كه دولت ايران براى بزرگ نكردن بيش از حد مسئله، چنين سياستى را اتخاذ كردهباشد. ولى به هر دليلى كه بوده باشد، موارد ظن بسيار زيادى وجود داشته است.
چند روز بعد، يعنى روز 7 مه (17 ارديبهشت) روزنامهاى در تهران، 7 سئوال كه تا آن زمان بدون پاسخ مانده بود، مطرح مىكند:
1 - دو روز پيش از حمله، دقيقاً در 23 آوريل، (3 ارديبهشت)، فرمانده نيروى هوائى به فرودگاههاى شيراز، مشهد و قم و ساير مناطق استراتژيكى {دور منطقه عمل نيروهاى متجاوز }فرمان داده بود ضد هوائيهاى خود را از كار بياندازند. چرا؟
2 - در ساعت 22 و 45 دقيقه، روز 5 شنبه 24 آوريل (4 ارديبهشت) رادار در بند هواپيمائى را در حال پرواز ديده و جريان را به فرماندهى گزارش داده بود. اولين گزارشها پس از فرود اولين هواپيماها به طبس نيز به تهران رسيده بوده بود. به چه دليل هيچگونه عكس العملى وجود نداشته است؟
3 - با آنكه نقاط كور وجود داشته است، اما امكان مسدود كردن آنها با واحدهاى سيار و فعال موجود وجود داشته است ليكن چنين كارى انجام نشدهاست.
4 - رادار بابلسر كه مىتوانست منطقه وسيعى را با توجه به اينكه در منطقه شمالىترى قرارداشت، بپوشاند، بيش از يك هفته قبل از رؤيت هواپيماهاى سى - 130 از كار افتاده و تعمير نشده بود. چرا؟
5 - گروههاى متخصص بارها براى تجديد نظر در سيستم رادار ايران - كه بويژه در ماههاى آخر از آن به درستى مراقبت نمىشد - اظهار تمايل كرده بودند. فرماندهى نيروى هوائى به اين پيشنهادها و تمايلات توجهى نكرد. چرا؟
6 - آيا درست است كه پرسنل ضد هوائى مشهد (در شمال و شمال شرق) بطور ناگهانى به مرخصى فرستاده شدهبودند؟
7 - آيا درست است كه چراغهاى ورزشگاه امجديه كه در چند قدمى سفارت امريكا در تهران است، تمام شب 24 آوريل (4 ارديبهشت) روشن بودهاست؟
...
در آشفته بازار موجود... بنىصدر نخستين فردى است كه دقيقاً از آثار باقى مانده در دشت كوير صحبت مىكند و سخنگويش باقى ماندن سربازان امريكائى در ايران را تكذيب مىكند. و بالاخره، {منصور} فرهنگ - شخصيت بسيار نزديك به بنىصدر و نماينده ايران در سازمان ملل متحد - در باره وقايع 25 آوريل (5 ارديبهشت) اظهارات قابل توجهى و دقيقى ابراز مىدارد.
فرهنگ در همان هنگام، در نيويورك، اقدام امريكا را «در جهت بى ثبات كردن رژيم ايران مىداند» و «نه اقدامى براى آزاد كردن گروگانها». او در ادامه سخنانش، دخالت امريكا را برنامهاى كه «همكارى عناصر ضد انقلاب ايران، با كمك عراق، افسران ارشد رژيم سابق، سازمان جاسوسى سيا و بختيار - نخست وزير سابق ايران - تنظيم شدهاست» دانسته و مىگويد: «شكى نيست كه اين افراد از امريكا، اسلحه دريافت مىكنند.» (فرانس پرس - آنسا، نيويورك 27 آوريل»
در واشنگتن هم، آگاهانه از «همدستى در سطح بالا» صحبت مىشود. بويژه روزنامه نگاران بسيار نزديك به كاخ سفيد، از بنىصدر و وزير خارجه، صادق قطب زاده نام مىبرند».
انقلاب اسلامى: 1 - آن روز، پير حسينى - كه امروز در فرانسه استاد دانشگاه است - به بنىصدر اطلاع نداد. عصر هنگام، بهنگام بازگشت از خوزستان، در هواپيما، توسط رئيس ستاد ارتش اطلاع پيدا كرد و از خلبان خواست به فرودگاه طبس برود تا از بالا، وضعيت را ببيند. 2 - همانطور كه از قول سرلشگر باقرى آمده است و دو تحقيق نيز صحت آن را معلوم كردند، ابتكار از سرلشگر شادمهر، رئيس ستاد ارتش و مخالفت از سرلشگر باقرى بودند. 3 - در اينجا، ساعت پخش خبر توسط صداى امريكا كه كيهان 6 نوشته بود، 6 و 25 دقيقه مىشود. در عوض، فاصله، نيم ساعت، ربع ساعت مىشود. زيرا بهر قيمت مىبايد ربطى ميان پخش خبر و «بمباران» بر قرار شود. حال آنكه اگر همدستى وجود مىداشته، روش خبر دادن، نه راديو كه استفاده از همان مجارى مىبايد مىبود كه همكارى را بوجود آوردهبود. از آنجا كه دروغ بدون تناقض نمىتوان ساخت، دروغ سازان به اين امر توجه نكردهاند كه نه يك ربع و نه نيمساعت بعد از انتشار خبر، ممكن نبود هواپيما پرواز داد و فرودگاه طبس را بمباران كرد. زيرا مىبايد جلسه فرماندهان تشكيل مىشد كه شده بود و شور مىكرد و پيشنهادى تصويب مىشد و آن پيشنهاد به عرض فرماندهى كل قوا مىرسيد و او تصويب مىكرد و بعد، از طريق فرماندهى نيروى هوائى به فرمانده پايگاه هوائى ابلاغ مىشد و فرمانده به چند خلبان مأموريت مىداد و آنها هواپيماها را به پرواز در مىآوردند و بسوى طبس مىراندند. اينهمه، چگونه مىتوانست در 15 دقيقه، حتى 30 دقيقه انجام بگيرد؟ «بمباران» دروغ ديگرى است كه ساخته شدهاست. زيرا الف - بنا بر پيشنهاد رئيس ستاد، قرار بر از كار انداختن ملخهاى هلى كوپترها بودهاست. ب - چون فرمانده نيروى هوائى خود با پيشنهاد مخالف بودهاست، بهنگام ابلاغ دستور تصريح مىكند به هلى كوپترها نبايد صدمه وارد شود و جز به يكى از هلى كوپترها كه ملخهايش از كار مىافتد، به ملخهاى ديگر هلى كوپترها صدمه نيز وارد نمىشود. ج - يك برگ كاغذ نيز نمىسوزد. 4 - سئوالهاى هفتگانه كه نقل شدهاند و سئوالهاى ديگرى كه نقل نشدهاند، موضوع دو تحقيق شدند و پاسخهاى روشن يافتند و گزارشها در اختيار «دادستانى انقلاب ارتش» قرار گرفتند و پرونده را خواباندند. چرا؟ زيرا همانطور كه «شنود اشباح» مىكوشد، آن روز مىكوشيدند هويتهاى همدستان امريكا را در ماجراى طبس، پنهان كنند. بنا بر اين، ماجراى طبس را خلاصه مىكنند در «بمباران هلى كوپترها». حال آنكه بخشى از توطئه گستردهاى بود براى بازسازى استبداد در ايران كه كودتاى نوژه و تجاوز عراق به ايران و كودتاى خرداد 1360 را به دنبال آورد. 5 - در پايان نقل قول، بدون ذكر منبع، در دروغ سازى، كار را به رسوائى مىرساند و مىنويسد: در واشنگتن، از «همدستى در سطح بالا»، بنىصدر و قطب زاده، آنهم از قول «بويژه روزنامه نگاران نزديك به كاخ سفيد». دروغ پرداز ناشى، دروغى را مىسازد كه بسى گويا است. زيرا الف - پس اگر پرونده را مىخوابانند و برغم اصرار و فشار بنىصدر - هم پيش از كودتا و هم پس از آن - همچنان آن را خواباندهاند، بدين خاطر است كه «در سطح بالا» كسانى همكارى داشتهاند. اين كسان بنىصدر و قطب زاده نمىتوانستهاند باشند. زيرا بلادرنگ، پرونده به جريان مىافتاد و نيازى هم به كودتاى خرداد 60 پيدا نمىشد. بسا احتياج به سازش پنهانى با گروه ريگان و بوش نيز بر سر گروگانها هم بوجود نمىآمد. بنىصدر تاريخ نخستين ارتباطهاى گروه ريگان - بوش را با ملاتاريا، همزمان با ماجراى طبس دانسته است. بنا بر اى، كسانى كه «در سطح بالا» همكارى داشته اند همانهائى بايد باشند كه مىبايد با گروه ريگان - بوش، همكارى مىداشتهاند و مىدانستهاند قرار بر شكست مفتضحانه طرح آزادسازى گروگانها است. آنها همدستان خود را در ارتش و سپاه و «دانشجويان پيرو خط امام» و «دفتر امام خمينى» مىداشتهاند.
«شنود اشباح» قول بى مأخذى را نقل مىكند، اما به قول مقامات كاخ سفيد، كارتر، رئيس جمهورى، برژنسكى، مشاور امنيتى او و جوردن دستيار او كه با قطب زاده، در پاريس، ملاقات مىكند، اشاره نيز نمىكند (صص 511 و 512 خاطرات جيمى كارتر، به انگليسى):
جوردن در 19 آوريل، 5 روز پيش از شروع عمليات، گزارش اين ديدار را به كارتر مىدهد. در اين ملاقات، قطب زاده امريكا را از هر عمل نظامى برحذر مىدارد و هشدار مىدهد كه چنين عملى، حل مشكل گروگانها را مشكلتر از آنچه هست مىكند و ايران را به دامن شوروى انداختن است. دانستنى است كه قطب زاده، بدون اطلاع دادن به شوراى انقلاب و رئيس جمهورى اين ملاقات را بعمل آوردهبود و تا وقتى خاطرات جوردن و كارتر و... منتشر نشده بود، كسى از آن آگاه نشد.
كارتر، روز شكست عمليات را بدترين روز زندگى خود توصيف مىكند (ص 514). اما او چرا هشدارهاى وانس، وزير خارجه خود و قطب زاده، وزير خارجه ايران را نشنيد؟ نظر چه كسانى را پذيرفت و چگونه اجراى طرح بر عهده كسانى گذاشته شد كه از همكاران بعدى ريگان در رياست جمهورى شدند؟ پاسخ پرسش اول و دوم را كارتر نمىدهد. در عوض، در صفحات 518 و 519 كتاب خود، از كسانى كه بعد از اعلان شكست عمليات از او حمايت كردهاند، نام بردهاست. بخصوص كيسينجر و انور سادات، رئيس جمهورى وقت مصر.
در صفحه 519 مىنويسد كه 5 ايرانى را هم كه در عمليات شركت داشتهاند، بحضور پذيرفته و از آنها سپاس گذارى كردهاست. بديهى است نامهاى آنها را نمىبرد.
برژنسكى در كتاب خود، Power and Principle، رابطهها را دقيقتر بيان مىكند:
* در صفحات 482 تا 484 از سه رشته عمليات نظامى بر اساس سه فرض صحبت مىكند. خود طرفدار آن بودهاست كه عمليات نظامى به نجات گروگانها محدود نشود.
* در صفحه 486 از تماسش با بهشتى از راه الجزاير، پرده بر مىدارد. مىنويسد گفتگو با قطب زاده به جائى نمىرسد زيرا ملاهاى بنيادگرا مانع موفقيت اين نوع گفتگوها مىشوند. بنا بر اين، اگر مىخواهيم به نتيجه برسيم بايد با چهره هائى كه قدرت واقعى را در دست دارند، «نظير آيةالله بهشتى به توافق واقعى برسيم».
هاميلتون جردن در خاطرات خود (به نقل از ترجمه آن، صفحات 154 و 155 156 سياست امريكا در ايران، گروگانگيرى، نوشته ابوالحسن بنىصدر) قول صادق قطب زاده را در ملاقاتشان با يكديگر، در 18 آوريل اينطور آوردهاست:
«پرسيدم: درست! اما تا چه مدت گروگانها مسئله سياسى باقى مىمانند؟ وى مستقيم در من نگريست و گفت: مدتها طول مىكشد. ماهها و ماهها.
نزد خود گفتم: بنا بر اين، چارهاى جز عمليات نظامى براى رها كردن گروگانها نمىماند. و او گفت: راه ديگرى نيست. بايد به مذاكره ادامه داد تا راه حل پيدا شود. اميدوارم رئيس جمهورى شما كار نسنجيدهاى، از قبيل حمله به ايران و يا مين گذارى سواحل ايران نكند.»
جمعه 25 آوريل،... ساعت 4 صبح بود كه تلفن خط سفيدم به صدا درآمد... سرانجام خود او صحبت كرد: آقاى جوردن! بله. اين چه كارى بود كرديد؟ و من پاسخ دادم: كوشيديم از راه عمل نظامى هموطنان خود را آزاد كنيم اما عمليات ناكام شدند... او گفت: چه كار احمقانه! چه كار احمقانه است كه كشور شما به كارى از اين نوع دست بزند. همه گروگانها را به كشتن مىداديد!
ديگر نتوانستم خود را مهار كنم و گفتم: احمقانه! احمقانه كار حكومت شماست كه امريكائيان بى گناه را ربودهاست. مأموريتى كه امشب با شكست روبرو شد بايد درسى براى شما باشد. صبر ما به آخر رسيدهاست. بگذاريد به شما هشدار بدهم كه اگر يك مو از سر يكى از گروگانهاى ما كم بشود، بابتش ايران بايد بپردازد و بهاى بسيار سنگينى نيز بايد بپردازد.
وى گوشى را گذاشت و از آن پس، هيچگاه فرصت صحبت با او پيش نيامد.»
بدين قرار طرح طبس، حتى در آنچه به حل مشكل گروگانها مربوط مىشد، آن را از دسترس بنىصدر و قطب زاده بيرون مىبرد و در يد كسانى قرار مىداد كه به قول برژنسكى، صاحب قدرت واقعى بودند. در حقيقت، در دو طرف، امريكا و ايران، ماجراى طبس را كسانى تصدى مىكنند كه بعدها، «قهرمانان» افتضاح «ايران گيت» شدند.
«شنود اشباح»، در صفحات 381 تا 410، از قول اين و آن، جز چند مورد، همان «اطلاع»ها و «نظر»ها كه تا اين صفحه، نقل شدهاند، تكرار كردهاست. موردها اينها هستند:
* در صفحه 381، به نقل از «طبس، مصداقى بر سوره فيل»، «مسئله پى بردن به جاى گروگانهاى جاسوس پناهنده در وزارت امور خارجه (كه در آن زمان قطب زاده وزير خارجه بوده) و هم چنين طريقه نجات آنها از ساختمان پيچيده و تو در توى آن وزارتخانه، موضوعى است كه براحتى از آن نمىتوان گذشت.»
انقلاب اسلامى: «ساختمان تو در تو»، تنها بخاطر تراشيدن جرم براى قطب زادهاست. در حقيقت، با ورود به ساختمان، از پله كه بالا مىرفتى، وارد حوزه وزارتى مىشدى و گروگانها، كاردار و يكى دو تن، در اين حوزه نگاهدارى مىشدند. افزون بر اين، «دانشجويان پيرو خط امام» از محل نگاهدارى سه گروگان در وزارت خارجه آگاه بودهاند. بنابراين، آنعده از آنها كه خود فروخته بودهاند، مىتوانستهاند محل نگاهدارى را به مأموران سيا داده باشند.
* در همان صفحه، از قول روزنامه آلمانى ديولت (28 آوريل 1980) مىنويسد: «125 تن از عمال گارد سابق شاه مخلوع، به همراه سربازان ويژه نيروى دريائى امريكا، در عمليات رهائى گروگانها از سفارت امريكا در تهران كه به شكست انجاميد، سهيم بودند. اين خبر در آخر هفته، از سوى محافل تبعيديان ايرانى در پاريس انتشار يافت.»
* در صفحات 386، از قول «طبس، مصداقى بر سوره فيل»، نوشته است:
«در تحقيقاتى كه از طريق سپاه پاسداران انقلاب اسلامى به عمل آمده، معلوم شد كه تهيه كننده اين كاميونها، شخصى بودهاست بنام على اسلامى، از تجار بازار و از دار و دسته حزب منحله و امريكائى خلق مسلمان. اين شخص انبارى در حوالى گرمسار داشته كه قرار بود مورد استفاده مزدوران امريكائى جهت اختفا قرار گيرد. لازم به تذكر است كه اين فرد حدود 2 ماه قبل از واقعه طبس، كاميونها را شامل 5 كاميون فورد انگليسى و 2 وانت مزداى 600 بودهاست، تهيه كرده و سپس با خانوادهاش به مريلند امريكا، به دامان اربابش پناه بردهاست.»
ذيل اين اطلاع، «شنود اشباح» سندى از اسناد سفارت امريكا را حاكى از رابطه على اسلامى با آية الله شريعتمدارى درج كردهاست. «محقق» احتمال مىدهد شخصى كه در سند از او سخن رفته، قربانى فر بودهاست.
انقلاب اسلامى: بدين قرار، الف - «شنود اشباح» هويت يكى ديگر بدست مىدهد كه با قربانى فر در ارتباط بودهاست. ب - تحقيقات را اطلاعات سپاه انجام مىدادهاست كه آن زمان، در اختيار سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى آن زمان بودهاست.
* در صفحات 391 تا 403، اعلاميه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى (13/2/1359) را نقل كردهاست. نكات جديد عبارتند از:
- «فرمانده نيروى هوائى اعلام مىدارد كه در اثر بمباران، سه هلى كوپتر نابود شده و دو تاى ديگر از كار افتادهاست و بعدها اين خبر تصحيح مىشود و اعلام مىگردد كه تمامى هلى كوپترها فقط از كار افتادهاند. اما بگفته شاهدان عينى و برادران پاسدار، 4 هلى كوپتر منفجر و نابود شدهاست. حتى پس از اطلاع از كنترل منطقه توسط نيروهاى خودى، در ساعت 11 همان شب و ده صبح فردا نيز مجدداً محل فرودگاه بمباران مىشود.»
انقلاب اسلامى: شگفتا كه امريكائيها بر اين اساس نقشه خود را تهيه كرده بودند كه خلبانان ايرانى امكان عمل در شب را ندارند و اعلاميه مدعى مىشود كه در 11 شب، دوباره، فرودگاه بمباران شده است! اما جز به يكى از هلى كوپترها، به بقيه صدمهاى وارد نشده بود. نه تنها به تصديق دو هيأت تحقيق كه به تصديق همه آنهائى كه ستاد ارتش به محل برد و هلى كوپترها را به آنها نشان داد.
- «اسناد بجا مانده از هلى كوپترها نشان مىدهد كه نيروهاى مهاجم قصد پياده شدن در 4 نقطه را داشتهاند و مشخص مىگردد كه توطئه صرفاً در جهت آزادى گروگانها و يا گروگانگيرى نبوده و عمليات ديگرى به دنبال داشتهاست.»
انقلاب اسلامى: بنا بر اين، الف - تصديق مىشود كه سندها برجا ماندهاند و ب - از اين چهار نقطه، يكى محل اقامت خمينى و ديگرى محل اقامت بنىصدر بودهاند. اما به دليل وجود چهار نقطه روى نقشه نمىتوان گفت قصد ديگرى داشتهاند. تنها مىتوان گفت: در صورت اطلاع از نقشه در حين اجراى آن، مىبايد مراكزى را كه مىتوانستهاند اجراى نقشه را غير ممكن كنند، بمباران و خنثى مىكردهاند.
- «رئيس جمهورى {جناب بنىصدر! }طى مصاحبهاى، در روز نهم ارديبهشت ماه، ارتباط بختيار با توطئه مزبور و نيز ارتباطات مابين بختيار و حزب كومله كردستان را فاش مىكند... بررسى واقعه و ابهامات موجود...»
- در اعلاميه، به نقل از نامه «يكى از كارمندان ساواك منحله» مىآورد:
«... من مىخواهم از توطئهاى افشاگرى نمايم كه از اوائل انقلاب، بر عليه انقلاب در حال تكوين است. البته چون خود من نيز بالاجبار در اين توطئه، به ظاهر، موافقت به همكارى كردهام، لذا نمىتوانم ريزه كاريها را شرح دهم... توطئه با شروع بلوا در ايران خواهد بود و در صورت شكست، به مداخله مستقيم نظامى امريكا ممكن است منجر شود... ابتداد هرج و مرج و كشتار مختصرى در چند شهر بزرگ راه مىافتد. يكى از احزاب يا گروهها، به بهانه حق بجانبى آتش بس فعلى در كردستان را خواهد شكست و كشتار فجيعانهاى به راه خواهند انداخت... چند نفر از رؤساى احزاب و گروهها كه به آنها وعده رياست جمهورى كردستان نيز داده شده، اعلام كردستان آزاد و مستقل، ولو در حين جنگ خواهند كرد. كميته مركزى «كردستان به اصطلاح آزاد» تشكيل و از سازمان ملل... تقاضاى كمك نظامى خواهد كرد. امريكا، انگليس، اسرائيل، مصر و افريقاى جنوبى، قرار است، اين اعلام استقلال را بلادرنگ به رسميت بشناسند و بدون تأمل به تقاضاى نظامى اين وطن فروشان رياست طلب پاسخ مثبت داده {خواهد شد}.»
انقلاب اسلامى: الف - توطئه هائى كه در آن تاريخ، آن كارمند ساواك شاه، بر شمرده بود، واقع شدند.
اما آيا از آنها كه در توطئههاى دانشگاه و كردستان و ايجاد برخوردهاى مسلحانه از مرز تركيه تا مرز پاكستان شركت داشتند، يك نفر حاضر شدهاست بگويد چرا در اين خيانتها به كشور شركت كردهاست؟ نه تنها خائنها توضيحى راجع به خيانت خود ندادهاند بلكه از كسى كه مانع سقوط ايران و نابودى خود آنها نيز شد، دائم توضيح مىخواهند. اين چنين است كه در ايران، خدمتگزاران با زورپرستان وابسته و قدرتهاى بيگانه، دائم، مىبايد در مبارزه باشند. و ب - نقل قول از بنىصدر تنها مراجعه «شنود اشباح» به اظهارات فرمانده كل قوا، در باره گسيل قواى كماندوئى امريكا به ايران است. تمامى اطلاعات پيرامون خنثى كردن رئيس جمهورى و فرمانده كل قوا و ارتش سانسور شدهاند. نه تنها اطلاعات موجود در مدارك بجا مانده بلكه اظهارات و نوشتههاى مقامات وقت امريكا، سانسور شدهاند. هدفهاى امريكا سانسور شدهاند. با وجود اين، به ترتيبى كه مىخوانيد، با رفع تناقضها، واقعيتها خود را نمايان مىسازند.
نقل قولى هم كه در اعلاميه مجاهدين انقلاب اسلامى نقل شدهاست، به ترتيبى كه خواننده مىبيند، نيمه است. در حقيقت، از روز 5 ارديبهشت سال 1359 تا كودتاى خرداد 60 و از آن ببعد، بنىصدر، نقش شركت كنندگان در آن ماجرا، ربط آن ماجرا با ماجراهائى نظير تعطيل دانشگاهها و جنگ افروزى كومله در كردستان و ايجاد برخوردهاى مسلحانه در نقاط ديگر كشور و تجاوز عراق به ايران را خاطر نشان كرده و هدف اول آن را ناكام گذاشتن تجربه مردم سالارى دانسته است. هشدار را از سرمقاله 6 ارديبهشت 1359، زير عنوان «معنى تجاوز» آغاز كردهاست:
«كشور از يك دستگاه اطلاعات ياب محروم است. اگر روش علمى كار امكان يافتن رابطهها و خط سير و هدفهاى تصميم گيريهاى خودكامانه و توطئهها براى «ناموفق كردن بنىصدر» (1) را نمىداد، معلوم نبود امروز وضعيت كشور چه مىشد؟ اين تعبير درست است كه بهنگام مراجعت از خوزستان لوكوموتيو حادثهاى كه از دانشگاه شروع مىشد و به همه جا دامن مىگسترد و بايد به خون ريزى مهيب و سقوط دولت انقلابى مىانجاميد، به حركت درآمده بود. من توانستم به درون آن بپرم و با زحمت طاقت شكنى آن را مهار كنم (2).
هدف اين حادثه (طبس) را آقاى كارتر در نطق ديروز خود، در مقام توجيه تجاوز دولتش به ايران به روشنى و وضوح تمام شرح كردهاست:
«با جريان مداوم اضمحلال قدرت مركزى در ايران و خطرهاى روزافزونى كه متوجه سلامت گروگانها بود و نيز درك صريح و روشن اين مطلب كه آزادى گروگانها به اين زودى ميسر نخواهد بود، من تصميم گرفتم عمليات آزادى گروگانها را آغاز كنم».
بدين قرار، هدف حادثه «اضمحلال قدرت مركزى» بود. از روى علائمى كه گروهها در داخل و دولت امريكا در خارج كشور از خود بروز مىدادند، براى كسى كه به روش علمى سنجش و داورى مجهز است، جاى ترديد باقى نمىماند كه هدف توطئه حاكميت دولت است. كارتر دروغ مىگويد زيرا با اضمحلال قدرت مركزى، هدف امريكا به نجات گروگانها محدود نمىشد. امريكا از ابتدا خواب تجديد سلطه سياسى خود بر ايران را مىبيند و براى اين كار برنامه دارد. نامه آقاى برژنسكى به وزير خارجه امريكا در اين باره گويا و روشن است.
...
به همه جوانان، از دانشجو و غير دانشجو هشدار كه دشمن دست از توطئههاى خود بر نداشته است. تضعيف حاكميت دولت اساس كار او است. همه كار مىكند تا بدين هدف برسد و وقتى به اين هدف رسيد، ضربه آخرى را به آسانى وارد مىكند...»
1 - اشاره است به اظهارات حسن آيت از طراحان نقشه تعطيل دانشگاه كه گفته بود: برنامه اينست كه نگذاريم بنىصدر در هيچ كارى موفق شود.
2 - اشاره است باز به اظهارات حسن آيت كه گفته بود: اين بار بنىصدر توانست سوار لكوموتيو شود و آن را مهار كند. اما نقشهاى ريختهايم كه ديگر پدر بنىصدر هم نتواند مانع اجرايش شود. اين شخص، بنا بر مدارك مسلم، عامل انگلستان در ايران بود.
طرفه اينكه در صفحات 405 و 406، «شنود اشباح» از روزنامه جمهورى اسلامى 7/12/1359، قول رى شهرى، «حاكم شرع و رئيس دادگاههاى انقلاب ارتش جمهورى اسلامى ايران» را نقل مىكند. آن زمان، سرلشگر باقرى را در فرودگاه دستگير كرده بودند. رى شهرى در باره علت توقيف او مىگويد: «آنچه كه تا بحال بدست آمده، چنين است كه ايشان به اتهام زمينه سازى براى حمله نظامى امريكا، به وسيله جمع آورى توپهاى ضد هوائى در تهران، بابلسر، شيراز و مشهد، دستگير شدهاست.
... مشكل ما در اين مسئله اينست كه عدهاى ديگر در رابطه با اين محاكمه معرفى شدهاند كه به علت وضعيت جنگى، احضار آنها به دادگاه امكانپذير نيست. تيمسار باقرى در جلسات بازجوئى در رابطه با اتهاماتش گفته است: اگر آزاد شود، مجرم اصلى را پيدا خواهدكرد.»
انقلاب اسلامى: رى شهرى بدستور بهشتى و هاشمى رفسنجانى سرلشگر باقرى را توقيف كردهبود. وگرنه، 1 - تا امروز، نه «مجرم اصلى» معرفى شد و نه كسى به اين جرم محاكمه شد. جرم واقعى سرلشگر باقرى اطلاع يافتن از ماجراى معامله پنهانى با گروه ريگان - بوش و دادن اين اطلاع به رئيس جمهورى بود. 2 - دو تحقيق در باره ماجراى طبس انجام گرفته بودند و براى تعقيب مجرمان در اختيار رى شهرى قرار گرفته بودند. در آن دو تحقيق، مسئله برداشتن توپهاى ضد هوائى نيز روشن شده بود. اما هيچيك از مجرمان اصلى تعقيب نشدند. در آن سو، در امريكا نيز، رئيس سيا، با گرد آورى اطلاعات، خرابكارى در مأموريت كماندوها را امرى در خور تحقيق جدى دانست اما حكومت ريگان بركار بود و اجازه اين تحقيق را نداد. به سخن ديگر، از دو سو، كسانى مصدر كار شدند كه در ماجراى طبس، شركت داشتند. بسا با خرابكارى موجب شكست عمليات شدند. آنها، يكبار ديگر، در ايران گيت، همكار شدند و آن افتضاح بين المللى را ببار آوردند.
و از آنجا كه در «شنود اشباح»، خواننده نمىتوان بفهمد ماجراى طبس چه بود و چگونه انجام شد، در زير، چكيدهاى به نقل از گزارش مفصلى كه در شماره انقلاب اسلامى (شمارههاى 25 و 26) درج است و با مراجعه به اطلاعات و مدارك ديگر، مىآوريم:
عمليات براى «آزاد كردن گروگانهاى امريكائى» يا «ماجراى طبس»:
* فكر آزاد كردن گروگانهاى امريكا، يك روز بعد از گروگانگيرى در 13 آبان 1358، در حكومت كارتر پيدا شده و بميان گذاشته شدهاست. برژنسكى تاريخ 6 نوامبر را بدست مىدهد.
* تدارك نقشه و بحث پيرامون آن از 21 مارس شروع و در 11 آوريل، به نتيجه مىرسد و تصميم به اجراى آن گرفته مىشود. در 22 مارس 1980، نقشه عمليات، در جلسهاى با حضور كارتر، رئيس جمهورى و برژنسكى، مشاور امنيتى او و وانس، وزير خارجه (كه مخالف بودهاست) و براون، وزير دفاع و جونس، رئيس ستاد ارتش و دريادار ترنر، رئيس سيا و جودى پاول و آرون Aaron بر رسى مىشود.
* در 15 آوريل، جلسه محرمانه شوراى امنيت ملى تشكيل و طرح نهائى را تصويب مىكند. در 16 آوريل، كارتر تصميم نهائى را مىگيرد. پيش از اقدام، كارتر مشاور خود، هاميلتون جردن را به پاريس، براى ديدار با قطب زاده مىفرستد. ملاقات در بعد از ظهر 18 آوريل انجام مىگيرد. قطب زاده امريكا از دست زدن به عمل نظامى برحذر مىدارد.
* جوردن، در 19 آوريل، گزارش مىكند كه گروگانها به اين زوديها آزاد نخواهند شد.
* كارتر دستور اجراى عمليات را مىدهد و عمليات در 24 آوريل شروع مىشود. مصر پايگاهى در اسوان در اختيار مىگذارد. عربستان و اسرائيل نيز همكارى مىكنند.
*در ماههاى پيش از شروع عمليات، جاسوسهاى امريكائى وارد ايران مىشوند. از آنجا كه شبكه سيا از ميان رفته بوده، مأموران سيا، با استفاده از گذرنامههاى كشورهاى ديگر به ايران وارد و مشغول تدارك اسباب موفقيت عمليات مىشوند.
* آنها موفق مىشوند تعدادى از دانشجويان خط امام و پاسداران را بخرند و از طريق آنها، از محل دقيق نگاهدارى گروگانها در سفارت امريكا و وزارت خارجه آگاه بگردند.
* نقشه چنان طراحى شده بود كه نياز به كشتن پيدا نشود. در شب عمليات، مىبايد 15 پاسدارى كه در داخل و خارج سفارت امريكا كشيك مىدادهاند، از افراد خود فروخته به امريكا مىبودند. با وجود اين، كارتر موافقت كردهبود در صورت مداخله سپاه پاسداران و ديگر قواى نظامى و انتظامى، همه، از جمله پاسداران خود فروخته را بكشند.
* 400 تن در عمليات شركت داشتند.
* باند طبس را امريكائيها در 1945 ساخته بودند. بنا بر اين، آن را خوب مىشناختهاند.
* 6 فروند هواپيما، و نيز، 3 فروند- 031 Cحامل سوخت با دو هواپيماى MC - 031 و 8 فروند هلى كوپتر سى كورسكى، 100 امريكائى و 20 «ايرانى» و تجهيزات آنها را مىبايد به طبس منتقل مىكردند.
* 8 كاميون مىبايد آنها را به محلى در نزديكى مسگر آباد مىبرد كه اسم رمز آن «چارلى» بود.
* شب اول: كماندوها مىبايد به تيمها تقسيم مىشدند و از راه بزرگ راه سيد خندان وارد بزرگ راه مدرس شده و پس از عبور از ميدان رضائيها، به خانههاى امن رسيده و در آنها مخفى مىشدند. مأموران امريكائى و «ايرانى» سيا، مىبايد آنها را در اين نقل و انتقال، راهنمائى مىكردند.
بنا بر اطلاعاتى كه برخى از «دانشجويان پيرو خط امام»، در اختيار مأموران سيا گذاشته بودند، شبها 15 پاسدار از داخل و خارج از سفارت، پاسدارى مىكردهاند. به مأموران سيا اطلاع داده بودند كه تله انفجارى و مين گذارى اطراف سفارت دروغ هستند. محل دقيق گروگانها را در ساختماهاى سفارت نيز گزارش كرده بودند.
* شب دوم: زمان عمليات، 10 دقيقه بعد از نيمه شب. معين شدهبود. در آن ساعت، برق و تلفنهاى ساختمان سفارت بايد قطع مىشدند.
براى ورود به ساختمان، در صورت غير خودى بودن پاسدارهاى كشيك، لازم بود تنها يك پاسدار را بكشند. اما در صورت لزوم، همه پاسدارها از «خودى» و غير خودى كشته مىشدند.
سرهنگ شارل بك ويث، باگفتن كلمه رمز «دينامو»، به هلى كوپترها - كه بر آنها پرچم ايران چسبانده شده بود - دستور مىداد به استوديوم امجديه وارد شوند. گروگانها را با عبور دادن از عرض خيابان، به امجديه برده و سوار كنند. تمامى عمليات مىبايد ظرف نيمساعت به پايان مىرسيدند.
يك تيم ديگر مىبايد به وزارت خارجه مىرفت و سه امريكائى را رها كرده مىبرد. هلى كوپترهاى حامل گروگانها و افراد تيمها مىبايد در ايستگاه منظريه قم، به زمين مىنشستند. از آنجا، هواپيماهاى C - 141، مخصوص حمل و نقل بيمارستانى، آنها را سوار مىكرد و مىبرد.
* اقدامات احتياطى:
- در صورت آگاهى و اقدام به عمل، مىبايد به پايگاه هوائى يكم تهران، حمله مىشد.
براى حمله به اين پايگاه، 48 جنگنده اف - 14 و A - 6E در ناو هواپيما بر كورالسى و 24 فروند A -6E در ناو هواپيما بر نيميتز دستور گرفته بودند باندهاى پايگاه را بمباران كنند.
- در صورتى كه اف - 4ها موفق به پرواز مىشدند، 24 فروند هواپيماهاى اف - 14 ناو نيميتز مىبايد آنها را در هوا، هدف قرار مىدادند.
- در صورت تجمع مردم، هدستان «ايرانى» كه به لباس پاسدار ملبس مىشدند، مىبايد مردم را متفرق مىكردند. مىبايد به مردم مىگفتند: امريكائيها آمدهاند گروگانها را ببرند و يا كودتا شده است و ما مشغول دستگيرى آنها هستيم. مردم متفرق شويد تا ما كارمان را بكنيم.
- اگر كنترل جمعيت از دست تيمها خارج مىشد، هواپيماهاى AC - 031كه مجهز به 4 توپ 105 ميليمترى و 4 مسلسل سنگين بودند، مردم را به توپ و مسلسل مىبستند.
* در عمل، از 8 هلى كوپتر، يكى نقص فنى پيدا كرد. از 7 هلى كوپتر كه به راه افتاد، دو فروند، نقص فنى پيدا كردند و بازگشتند. در فرودگاه طبس، بر اثر طوفان شن، يكى از هلى كوپترها با هواپيماى حامل سوخت تصادم كرد و انفجار بوجود آورد. 8 تن كشته شدند و 3 تن سوختگى پيدا كردند.
* فرمانده عمليات كسب تكليف كرد و كارتر دستور نيمه تمام گذاشتن مأموريت و بازگشت را داد. در بازگشت، هلى كوپتر را از ميان بردند. در پاسخ پرسش كارتر، سرهنگ بك ويث علت را خطر انفجار و صدمه وارد شدن به هواپيماها ذكر كرد. بخشى از يادداشتها و نقشهها و مدارك را نيز نبردند. چرا؟ توضيحى جز شتاب زدگى ارائه نكردند.
* گروه تحقيقى كه بنىصدر معين كرده بود، با استفاده از مدارك بجا مانده و اطلاعات ديگر تعدادى از عاملان و خود فروختگان را، در ارتش و بيرون از ارتش يافت. مسلم كرد كه در سپاه پاسداران و نزد «دانشجويان پيرو خط امام» نيز خود فروختگانى وجود داشتهاند و همكارى مىكردند. گزارش براى تعقيب قضائى در اختيار دادرسى ارتش گذاشته شد. رى شهرى بجاى آنها همه، سرلشگر باقرى را دستگير كرد.
مأموران اصلى همانها بودند كه بعد در «كودتاى نوژه» نيز شركت كردند. بطوريكه در بررسى «كودتاى نوژه» آمد، پس از آن كودتا نيز، مهره هائى تحت تعقيب قرار نگرفتند و همدست ملاتاريا در ايران گيت شدند.
* در بهار 1360، گلزاده غفورى و 10 «نماينده» ديگر مجلس اول خواستند نتايج تحقيقها و رسيدگى قضائى، در اختيار مجلس قرار گيرند. اما متصدىها را تغيير دادند و هاشمى رفسنجانى، به تقاضاى «نمايندگان» ترتيب اثر نداد.
* از آنجا كه «نقص فنى»ها و ديگر مشكلها كه در مجموع موجبات شكست عمليات را فراهم آوردند، «مىتوانستند» عمدى باشند، دو سال بعد، ترنر، رئيس سيا، به استناد اطلاعاتى كه سيا گردآورى كرده بود، خواستار تشكيل كميسيون تحقيق شد. اما ريگان و ژنرال جونس با آن مخالفت كردند.
با توجه به اين واقعيت كه شركت كنندگان «ايرانى» در عمليات طبس در «كودتاى نوژه» و بعد از آن، در معامله پنهانى ميان خمينى و دستياران او و ريگان - بوش و دستيارانشان (اكتبر سورپرايز) و باز در خريد اسلحه براى رژيم ملاتاريا همدست ملاتاريا و حكومت ريگان - بوش (ايران گيت) شدند، احتمال خرابكارى در عمليات، بيشتر از 90 درصد بودهاست. اگر عمليات موفق مىشدند، كارتر در انتخابات 6 ماه بعد، به رياست جمهورى انتخاب مىشد و ريگان شكست مىخورد و ريگانيسم دامنگير امريكا و جهان نمىشد و...
بهر رو، غير از افرادى نظير قربانى فر و آلبرت حكيم و... در كادر رهبرى سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى، كسانى چون بهزاد نبوى و محسن رضائى و جواد منصورى و... دستيار ملاتاريا در اكتبر سورپرايز و ايران گيت شدند.
اما واقعيتهاى مهم و سخت در خور اهميت اينها هستند:
1 - آندسته از «دانشجويان پيرو خط امام» و پاسداراها كه خريدارى شدهاند، يك روزه خريدارى نشدهاند. با توجه به تحقيق مارك هولبرت (صاحب كتاب اينترلوك چاپ 1982) كه بنا بر آن، گروگانگيرى طرحى امريكائى، ساخته آنهائى بودهاست كه ريگان را به رياست جمهورى امريكا رساندند، بسا در ميان آن دانشجويان، خريدارى شدهها وجود داشتهاند و اين طرح، از طريق آنها به «دانشجويان پيرو خط امام»، پيشنهاد و تصويب و اجرا شدهاست. باز باتوجه به اينكه اينگونه «دانشجويان» با حسن آيت و محمد موسوى خوئينى، و با توجه به نقش آنها و پاسدارانى از نوع آنان در طرح تعطيل دانشگاه شركت داشتهاند، مىبينيم رشته عملياتى (گروگانگيرى، تعطيل دانشگاهها، طرح «كاسه برنج»، كودتاى نوژه، جنگ افروزى در كردستان، تجاوز عراق به ايران و جنگ 8 سالهو كودتاى خرداد 60 و اعدامها و...) كه در ايران، موجب حاكميت خمينيسم و در امريكا سبب به حكومت رسيدن ريگانيسم و اينك بنيادگرائى و محافظه كارى جديد گشتند، در ايران و امريكا، بطور مداوم، همان بازيگران را داشتهاند.
2 - در حال حاضر نيز، در ايران، ايران گيتيها دور را يكسره از دست «اصلاح طلبان» خارج كردهاند و همپالگيهاشان در امريكا نيز، در دستگاه بوش، مقامهاى حساسى را يافتهاند. بنا بر اين، ايرانيان بايد از خود بپرسند: آيا مىبايد بنشينند و نظاره گر تجديد ماجراهائى باشند كه طى ربع قرن روزگار ايران را سياه كردهاست يا بايد برخيزند و سرنوشت خود را در دست بگيرند؟
خريد اسلحه به روايت «شنود اشباح» و «جنگ نعمت» است؟!:
انقلاب اسلامى: از واقعيتهاى ديگرى كه «شنود اشباح» كوشيدهاست با تقلب و تزوير، آمران و مأمورانش را بسا با معترضان جانشين كند، خريد اسلحه است. با شروع جنگ و دست تنگى ارتش ايران، ملاتاريا بجاى آنكه به گروگانگيرى پايان بدهد و كشور را از محاصره اقتصادى و نظامى و سياسى، بدرآورد، فرصت را براى دو كار مغتنم شمرد: سازش پنهانى بر سر گروگانها با گروه ريگان - بوش و طولانى كردن جنگ براى پركردن جيبها از محل خريد محرمانه اسلحه. در ماههاى اول جنگ، اصرار رهبران حزب جمهورى اسلامى بر بركنار كردن رئيس بانك مركزى براى آن بود كه از سوئى اختيار ارز حاصل از نفت را بدست آورند و از سوى ديگر، معاملات پرفساد خويش را از ديد مردم بپوشانند. يكى از اين دو واقعيت كه بر جهانى معلوم و آشكار گشتهاند، يعنى خريد اسلحه، در ايران تحت نظام سانسور، به روايت «شنود اشباح» اينسان روايت شدهاست:
ماجراى خريد قلابى 56 ميليون دلار اسلحه از اسرائيل و تقسيم آن ميان بهشتى و حيدرى:
در صفحات 164 و 165 از «عبور از بحران» هاشمى رفسنجانى نقل مىكند:
«امروز تا بعد از ظهر در خانه ماندم. آقاى محمد محمدى {نيك} رى شهرى، پيش از ظهر به ملاقات آمد و گزارش از پرونده كوچك دهقان، معاون لجستيكى، در رابطه با اتهام جاسوسى و فساد در خريدها داد و گزارشى از توطئه يكى از شخصيتهاى منزوى شده و رابطه او با امريكا و پولهاى زيادى كه دارد و رابطهاش با بعضى از علما و چيزهاى ديگر.»
در همان صفحه، از روزنامه جمهورى اسلامى (31/1/1360) قول بهزاد نبوى را نقل مىكند:
«مهندس بهزاد نبوى، در مورد اين شايعه كه ايران 56 ميليون تومان جهت خريد اسلحه به فرانسه دادهاست، اظهار داشت: «اولاً 56 ميليون تومان نيست و 56 ميليون دلار است و مسئله آن، اينست كه ايران در جريان جنگ تحميلى احتياج به تجهيزات و قطعات يدكى و مهماتى داشته است كه از منابعى سعى داشتهاست تأمين كند و آن منبع هم دولتها نبودهاند بلكه شركتها بودهاند. از جمله با شركتى معاملهاى انجام شدهاست و قرار بودهاست كه به مجرد اينكه محموله بارگيرى و حمل و نقل شد، سفارت ايران در اسپانيا حمل را تأييد كند و بانك ملى ايران در پاريس، پول را واريز كند به حساب آن شركت كه اين كار به شكل غلطى انجام شدهاست. يعنى كاردار ايران در اسپانيا، پيش از آنكه اسناد حمل را رؤيت كند، گواهى كردهاست و بانك ملى ايران در پاريس هم با وجود اينكه اسناد حمل ناقص بودهاست، ظاهراً مبلغ را پرداختهاست و موضوع تحت بررسى است. كاردار هم الان در تهران است و قرار است در اين زمينه توضيح بدهد و براى آن 56 ميليون دلار هم از طرف ايران شكايت شدهاست كه اين پولها بلوكه و وتوقيف است و دادگاه در حال رسيدگى به مسئله مىباشد.»
در صفحات 166 و 167 باز از قول محمد منتظرى و بهزاد نبوى، به نقل از جمهورى اسلامى (9/2/1360) و (6/5/1360) آوردهاست:
* قول محمد منتظرى:
«همين تيمسار فريور كه يك افسر كودتاچى بود، با تأييد يك جناح در كشور، اين هفت ماه جنگ، معاون وزير دفاع در امور خريد اسلحه بودهاست و افرادى مىدانستند و به شخص {محمد جواد} باهنر گفتم كه مسئول خريد اسلحه يك فرد كودتاچى است. اما رفتند پهلوى امام، به اين طرف و آن طرف، و اباطيلى گفتند و او را آزاد كردند و دوباره وزير دفاع كردند و بعد دوباره مىخواست خودكشى بكند ولى بحمدالله الان در زندان است. چون گندش درآمد...
اين شخص، سرهنگ حيدرى را كه يك فرد تصفيه شده ارتش است، به كمك تيمسار باقرى خائن، 73 ميليون دلار را در اسپانيا برداشتند كه 53 ميليون دلارش هم الان سر و صدايش هست! و الان هم اين عمل را به گردن دولت انداختهاند و مىخواهند آبروى دولت جمهورى اسلامى و مجلس را كه انتخاب كننده دولت است ببرند...»
* قول بهزاد نبوى: «وزير مشاور در امور اجرائى، همچنين در مورد سقوط هواپيماى آرژانتينى در شوروى اظهار داشت: اين يك حركت حساب شدهايست كه وسائل ارتباط جمعى امپرياليستى و صهيونيستى، از آن بهره بردارى مىكنند. اين حركت تبليغاتى دنباله يك حركت قبلى است و آن وقتى هم كه اسرائيل تأسيسات اتمى عراق را بمباران نمود، اولين كسى كه اعلام نمود، اسرائيل و بعد از آن عراق بود و مهم اين بود كه چرا اين دو رژيم روى اين مسئله كار مىكنند و حالا هم در مورد سقوط هواپيماى آرژانتينى مىگويند اين هواپيما از اسرائيل براى ايران اسلحه حمل مىكردهاست. در صورتى كه حقيقت اينست ما هواپيماهائى بعنوان چارتر اجاره مىكنيم و اين هواپيما كه سوئيسى مىباشد و در اجاره يك شركت آرژانتينى است، از اين قبيل است...
ما هر موضعى كه در مورد اين هواپيما (در خاك شوروى) پيش آمده باشد، از آن بى اطلاع هستيم و به دولت ايران ارتباط پيدا نمىكند و اطلاعيه وزارت امور خارجه هم روشن نمودن اذهان از تبليغات سوء بود... اين كارها (تبليغات سوء اخير) به دليل نزديكى روز قدس مىباشد...»
انقلاب اسلامى: تا اينجا 1 - سرتيپ فريور و سرهنگ كوچك دهقان و حيدرى مأموران خريد اسلحه هستند. و 2 - خريدهاى اسلحه را حكومت رجائى تصدى مىكند و محمد منتظرى نگران آنست كه آبروى «دولت منتخب مجلس» و مجلس برود. و 3 - يك قلم از اين خريدها، اختلاس 57 ميليون دلار شدهاست و 4 - خريدها از اسرائيل بعمل آمدهاند و يك موردش، كه دو ماه بعد از كودتاى خرداد 60، با هواپيماى آرژانتينى، به ايران حمل مىشده توسط روسها ساقط شدهاست. بهزاد نبوى نمىتواند تكذيب كند كه هواپيما اسلحه اسرائيلى را به ايران مىبردهاست. قابل تكذيب نيز نبود. چرا كه اسرائيل ناگزير از اعتراف شد كه هواپيما اسلحه فروخته شده توسط اسرائيل را به ايران مىبرده است. اما واقعيتهاى مهم ديگرى در پرده مىمانند:
* تا كودتاى خرداد 60، رهبران حزب جمهورى اسلامى كه سازش پنهانى را با امريكا بعمل آوردهبودند، از طريق حكومت رجائى، اختيار خريد اسلحه را، الف - از راه منصوب كردن افراد بالا و اختيار دادن به رفيق دوست كه مسئول تداركات سپاه بود و ب - با تشكيل تيمهاى خريد، بدست آوردند. اما نه براى اينكه اسلحه خريدارى و وارد كنند. بلكه براى آنكه پول به جيب بزنند بدون اينكه اسلحهاى وارد كشور شود. زيرا سازش محرمانه خود را با ريگان و بوش كرده بودند و تمام سعى خود را بكار مىبردند تا وقتى اسباب بركنارى بنىصدر را فراهم نكردهاند، اسلحهاى وارد كشور نشود. براى كسانى كه شعارشان «نصف كشور برود بهتر از آنست كه بنىصدر پيروز شود»، خيانت و فسادى از اين نوع، آب خوردن بود.
* سرهنگ كوچك دهقان كه پس از كودتاى خرداد 60، توسط رى شهرى محكوم شد، پيش از آن، تحت حمايت رهبرى حزب جمهورى اسلامى قرار داشت. سرتيپ ظهير نژاد كه فرمانده نيروى زمينى بود، او را از مسئوليت تداركات نيروى زمينى بركنار كرد. بعد از كودتا، او را معاون وزارت دفاع و مسئول خريد اسلحه كردند.
سرهنگ دهقان و رفيق دوست مسئول خريد اسلحه شدند و از اسرائيل اسلحه خريدند. اسناد خريدها و طرفهاى آنها در اسرائيل و انگليس و امريكا، در ژوئيه و اوت 1982 (تير و مرداد 1361، از سوى بنىصدر در اختيار رسانههاى گروهى جهان قرار گرفت. اين اسناد و اسناد ديگرى كه به تدريج در انقلاب اسلامى منتشر شدند، در افتضاح ايران گيت، راه حاشا را بر ريگان و بوش و حكومتشان بستند. بخشى از اين اسناد و اطلاعات را انقلاب اسلامى در جزوهاى با عنوان «اسناد و اطلاعات راجع به خريد سلاح توسط رژيم خمينى» منتشر كرد. در اين جزوه، از جمله دو گزارش، زير عنوان «گزارش و اسناد خريد اسلحه از امريكا» به نقل از انقلاب اسلامى، شماره 152 و «اسناد فروش مافيائى اسلحه به ايران»، به نقل از انقلاب اسلامى، شماره 154، درج هستند. در اين دو گزارش، نقشهاى سرهنگ دهقان و رفيق دوست، تشريح شدهاند.
* از كسانى كه بهشتى به او مأموريت داده بود اسلحه بخرد، يكى محمد حيدرى بود. بنا بر توضيح بهزاد نبوى، پولها توقيف شدهاند و كاردار سفارت ايران در اسپانيا در تهران است و... اما حقايقى كه پوشانده مىشوند، عبارتند از:
1 - وزير دفاع، شهيد سرتيپ فكورى بود. روزى در ستاد فرماندهى كل قوا، در دزفول، فريادهاى او بهنگام گفتگوى تلفنى، به گوش همگان مىرسد. رئيس جمهورى توضيح مىخواهد. فكورى توضيح مىدهد كه شخصى را آقاى بهشتى معرفى و توصيه مىكند به او مأموريت خريد اسلحه داده شود. اين شخص، پولها را بالا كشيده و اسلحه نيز نخريدهاست. رئيس جمهورى به او دستور مىدهد بلادرنگ شكايت كند. دو وكيل فرانسوى، بورگه و شرون، موفق مىشوند 26 ميليون دلار از پولها را از چنگ حيدرى بدر آورند. بقيه، حدود 31 ميليون دلار را، او و بهشتى بالا مىكشند:
2 - بهنگام افشاى ماجرا از سوى روزنامه انقلاب اسلامى، در 2 ارديبهشت 1360، بهشتى، «رئيس» وقت ديوان كشور و دبير كل حزب جمهورى اسلامى، در پاسخ خبرنگارى، گفته است:
«اطلاعات لازم در اين زمينه را سخنگوى دولت در اختيار مردم گذاشتهاست و اطلاع جديدى در اين باره نيست. البته، قدر مسلم اينست كه نماينده سياسى ايران در اسپانيا مسئوليت مالى پرداخت آن مبلغ را بر عهده داشته است و در ايران است. و بر طبق آنچه آقاى نبوى گفتهاند و بررسىهاى قضائى نيز اينجا انجام خواهد گرفت، مسئله نيست كه اين قدر آن را بزرگ مىكنند. اين مسئله ايست كه در تاريخ خريد و فروشها، چه خريد و فروشهاى اشخاص و چه دولتها پيش مىآيد. و مسئله ايست نامطلوب و غلط اما غلطى است كه غير قابل جبران نيست».
اما «رئيس» ديوان كشور نمىگويد: الف - به او چه مربوط بودهاست كه مأمور خريد اسلحه به وزير دفاع تحميل كند؟ و ب - از آن روز تا امروز، نه كاردار وقت ايران در اسپانيا و نه حيدرى و بطريق اولى نه بهشتى، تحت هيچگونه پيگرد قضائى قرار نگرفتهاند. و ج - با توجه با اينكه به قول مهندس سحابى - در مجلس گفته شد 105 ميليارد دلار -، در دوران جنگ، 100 ميليارد دلار از پولهاى ايران گم شد، اختلاس 31 ميليون دلار «مسئلهاى نيست». اما اگر دستگاه قضائى مستقلى وجود مىداشت و آن روز، به اين دزدى آشكار، قاطعانه رسيدگى مىكرد، بسا در بهار سال 60، كودتا نمىشد و صلح مىشد و سرنوشت ايران و منطقه ديگر مىشد.
3 - بهنگام محاكمه حيدرى، كودتاى خرداد 60 انجام شده بود و بنىصدر در خارج از كشور بود. حيدرى در دادگاه توضيح مىدهد هرچه كرده، بدستور بهشتى بودهاست و از پولها، مبلغ 22 ميليون دلار را به حسابى كه بهشتى معين كرده بود، به كد «شهباز» در لوزان سوئيس، به بانك سپردهاست.
روزنامه كانارآنشنه (22 اوت 1984) كه از اين فساد سر درآورده بود، تاريخ واريز كردن اين پول را به بانك سوئيسى، 2 آوريل 1981 (13 فروردين 1360) نوشته است. كانارآنشنه خاطر نشان كردهاست كه دستور تعقيب را بنىصدر صادر كرد.
دانستنى است كه همزمان، سه فساد بزرگ ديگر رو شدند و رو شدن اين فسادها از عوامل توقيف انقلاب اسلامى و 6 روزنامه ديگر شدند:
* معامله شكر كه ميرفندرسكى، داماد بهشتى انجام دادهبود و 1200 ميليون تومان را بالا كشيده بود.
* داماد و فرزند بهشتى به قاچاق پرسود اشياء عتيقه و آثار باستانى نيز مشغول شدهبودند.
* فساد وسيع در بنياد مستضعفان كه خمينى را ناگزير كرد صادق طباطبائى را مأمور رسيدگى كند و او 800 مورد دزدى و خورد و برد گزارش كرد. از جمله، تنها حوالههاى بهشتى كه پرداخت شده بود، افزودن بر 50 ميليون تومان به پول آن روز بود.
4 - حيدرى، در پاريس، بعنوان نماينده بهشتى، با مقامات فرانسوى رابطه بر قرار كرده و به آنها مىگفت: بزودى بنىصدر بركنار مىشود و امور كشور، همه، در دست بهشتى قرار مىگيرد. بدينسان، مقامات فرانسه، از پيش، مىدانستهاند كه كودتا در شرف وقوع است.
5 - در پى اظهارات حيدرى در دادگاه، ملاتاريا براى سرپوش گذاشتن بر افتضاح، بر آن مىشود كه با حكومت فرانسه وارد معامله شود: الف - دو وكيل را عزل و شخصى بنام سكلدى را وكيل مىكند. ب - به حكومت فرانسه پيشنهاد مىكند بشرط خواباندن پرونده اختلاس، «ايران» حاضر مىشود از بخش عمده مطالبات خود از فرانسه بگذرد. در نتيجه، سكلدى، سه روز به پايان مهلت يكماهه تقاضاى تجديد نظر، به وزارت دفاع اطلاع مىدهد. بديهى است كه وزارت دفاع رژيم ملاتاريا در آن مهلت نيز تقاضاى تجديد نظر نمىكند. دادگاه به اين عنوان كه چون در تاريخ مقرر، شاكى شكايت خويش را پى نگرفتهاست، پرونده را مختومه اعلام مىكند. پيش از آن، دو وكيل معزول، بنىصدر را از ماجرا آگاه مىكنند و در مارس 1984، دفتر بنىصدر نامهاى به پير موروا، نخست وزير وقت فرانسه مىنويسد و در آن، هشدار مىدهد كه رژيم ملاتاريا از ميان مىرود. اما تاريخ روابط دو كشور دير مىپايد. اين سازش ننگين بر سر دارائيهاى ايران، آنهم با تن دادن به فسادى قضائى، در تاريخ مىماند و ترديد نكنيد كه هر زمان مردم ايران آزادى را بازيابند، دولتى كه از مردم نمايندگى خواهد كرد، از فرانسه بابت اين سازش بازخواست خواهد كرد.
سرانجام، الف - 31 ميليون دلار را بهشتى و حيدرى خوردند و ب - تا كودتاى خرداد 60، اسلحه به ايران نيامد و ج - حكومت فرانسه ناچيزى از مطالبات ايران را پرداخت و مفاصا حساب گرفت. و مردم ايران، گرفتار در حصار سانسور، مىبايد به گزارش «شنود اشباح» بسنده كنند! با اينهمه،
در صفحات 311 تا 313، از روزنامه جمهورى اسلامى (13/5/1360)، حدود 2 ماه بعد از كودتا، قول بهزاد نبوى، «وزير مشاور» و «سخنگوى دولت» را آوردهاست:
«...و چه كسانى را بر ارتش تحميل كرد؟ باقرىها، فريورها، كسى كه فاجعه 56 ميليون دلار را ببار آورد. خيرخواهها و معزىها».
انقلاب اسلامى: امر واقع مهمى كه خواننده مىبايد كمال توجه را به آن بكند، اينست: تا خرداد 60 كه كودتا شد، بنىصدر و دوستان او، از پديد آورندگان ماجراى دانشگاه، از آنها كه در ماجراى طبس دست داشتهاند، از جنگ افروزان در كردستان، از... از آنها كه با ريگان و بوش سازش پنهانى كرده بودند و در بحبوبحه جنگ، اسلحه توقيف شده ايران را كه امريكا توقيف كرده و حاضر بود رفع توقيف كند و تحويل دهد و هاشمى رفسنجانى و رجائى گفتند اسلحه و قطعات يدكى امريكائى را نمىخواهيم و نگرفتند، از خريد پرفساد اسلحهاى كه تحويل ايران نمىشد، مىپرسيدند. وقتى كودتا شد و سركوب و سانسور روش گشت، ملاتاريا و عمله او (امثال بهزاد نبوى) براى جرائم خود، كسانى را متهم كردند كه يا از اعتراض كنندگان بودند و يا از مأموران ملاتاريا. پيش از كودتا، اختلاس 56 ميليون دلار «مسئلهاى نيست» و بعد از كودتا «فاجعه 56 ميليون دلار» مىشود و سرتيپ فريور آن را ببار مىآورد. اما بهزاد نبوى خوب مىدانست كه باقرى و فريور و... را بنىصدر منصوب نكرده بود و قول محمد منتظرى را در مجلس شنيده بود كه فريور را كسانى با رفتن به نزد خمينى، معاون وزارت دفاع كردهبودند كه مىخواستند از طريق او، خريد اسلحه را به مهار خود در آورند. تا وقتى او همه چيز را نگفته بود، نه تنها او را از زندان بدرآوردند بلكه در مقام خود (معاون وزارت دفاع مأمور خريد اسلحه) نگاه داشتند. اما وقتى او حقايق را در حضور وزير دفاع، نزد رئيس جمهورى اعتراف كرد، دستگير شد. و...
روش كار زورپرستان همواره چنين است. پيش از كودتاى مرداد 1332، مصدق استيضاح مىكرد كه چرا شاه مىبايد دست نشانده انگلستان و امريكا باشد و به امر آنها، مأمور كودتا شود، بعد از كودتا، شاه مصدق را عامل انگلستان در ايران خواند و...
فروش اسلحه اسرائيلى به ايران و نخواستن قطعات يدكى و اسلحه خريدارى شده اما توقيف شدهايران توسط امريكا:
در صفحات 272 و 273، از كتاب خاطرات برژنسكى نقل مىكند:
«دولت كارتر پيشنهاد فروش مخفيانه قطعات يدكى به ايران را كرد تا در مقابل، آزادى گروگانها را بدست آورد. وى نوشتهاست: «اما با كمال تأسف كسب اطلاع كرديم كه اسرائيل قطعات يدكى امريكائى را از طريق مخفى به {برخى }ايرانيان مىفروشد.»
بر اساس مداركى كه خبرنگار تايم مشاهده كردهاست، اسرائيل بيشتر معاملات را از طريق فرخ عزيزى، تاجر ايرانى سلاح، ساكن در آتن، انجام دادهاست.
سيروس برادر هاشمى نيز هزينههاى شركت زمر فلاى كه دفتر آن در لندن است، تأمين مىكرد.»
انقلاب اسلامى: كلمه «برخى» را «محقق» افزودهاست. خود آگاه يا ناخودآگاه، تهيه كنندگان «شنود اشباح» بهشتى و خامنهاى و هاشمى رفسنجانى و احمد خمينى و... را لو دادهاست. زيرا آنها از خمينى جواز خريد اسلحه، «ولو از اسرائيل» را گرفته و اسلحه خريده بودند. اما به ترتيبى كه هم جيبهاشان پر شود و هم، تا كودتاى خرداد 60، اسلحهاى وارد ايران نشود. اعتراف هاشمى رفسنجانى روشن است و براى چون و چرا محلى نمىگذارد. او در نماز جمعه 8 مرداد 1361 تهران، گفتهاست:
«از طرف ديگر، جنگ كه هست... ما نياز داريم به اسلحه... پول اين مقدار نفتى را هم كه مىفروشيم، صرف خريد اسلحه كنيم. چون نقدترين چيزى كه آدم بايد امروز در دنيا بخرد، اسلحه است. اسلحه را پول نقد بشمار از آدم مىخواهند. جلوتر هم بايد بدهى. و كلاه هم سر آدم مىگذارند. التماس هم بايد بكنى. شركتهاى چند مليتى شيطان با كارخانههاى خود اين ابر قدرتها رابطه دارند. يك گوشه ديگرى با آدم مذاكره مىكنند. يكمقدار گرانتر اسلحه را مىفروشند...
از طرفى در صحنه سياست بين المللى هم محتاجيم. بايد مواظب باشيم كه فلان روزنامه عليه ما ننويسد. فلان راديو عليه ما نگويد... هر روز گوش بدهيم كه راديوى فلان جا چى گفت فلان كشور را داشته باشيم كه حرفى عليه ما نزند... بايد بهمه كشورهاى دنيا باج بدهيم. به متعهدها باج بدهيم، به غير متعهدها باج بدهيم. به همسايهها باج بدهيم. اين حالت براى دنياى استكبارى بسيار شيرين است كه يك انقلابى را اينطور گرفتار كنند.»
اما چه كسى او و همدستان او را مجبور كرده بود، كودتا كنند و جنگ را ادامه بدهند و بخاطر آن، به همه دنيا باج بدهند و اسلحه را گرانتر بخرند؟ پاسخى كه او و خامنهاى و... در عمل به اين پرسش دادهاند اينست: قدرت سياسى و مالى و... اگر با «ابر قدرتها» رابطه عادى بود، جنگى روى نمىداد تا خمينى و ملاتاريا نگزير شوند از راه «شركتهاى چند مليتى شيطان» از امريكا اسلحه بخرند.
در صفحات 320 و 321، قول مير حسين موسوى، «نخست وزير» وقت را، در پاسخ به افشاگريهاى بنىصدر در باره خريد اسلحه از اسرائيل، مىآورد. به نقل از جمهورى اسلامى (1/6/1360)، مىآورد:
«... ولى خوشبختانه دشمنى و خصومت ايران با صهيونيسم و امپرياليسم و مبارزات درخشان ملت مسلمان ايران عليه امريكا و رژيم اشغالگر قدس چنان روشن است كه اين توطئهها از سوى تودههاى ميليونى مسلمانان در سراسر جهان، خنثى خواهد شد... بايد گفت كه آيا بنىصدر يادش رفته كه در همان زمانى كه ادعا شد ايران از رژيم اشغالگر قدس اسلحه مىخريده، او فرمانده كل قوا بودهاست؟ زيرا مىدانيم كه خريد اسلحه بصورت كاملاً محرمانه و معمولاً زير نظر فرمانده كل قوا صورت مىگرفت و طبيعتاً بنىصدر بايد به اين سئوال پاسخ دهد آيا واقعاً از رژيم اشغالگر قدس اسلحه خريدهاست يا نه؟»
انقلاب اسلامى: تا كودتاى خرداد 60، بنىصدر بود كه مىپرسيد: ما خود و دنياى مسلمان را چگونه قانع كنيم كه از اسرائيل اسلحه مىخريم براى اينكه با عرب بجنگيم؟ و سه ماه بعد از كودتا، مير حسين موسوى، «نخست وزير»، مىگويد: اسلحه «معمولاً» زير نظر فرمانده كل قوا خريده مىشود. قول او كه «نخست وزير» بودهاست، اعتراف است به الف - در حكومت او، خريد اسلحه محرمانه و «معمولاً زير نظر فرمانده كل قوا» بودهاست. اگر ماجراى ايران گيت لو نرفته بود، مىشد گفت نخست وزير بى اختيار بوده و بدون اطلاع او، اسلحه خريدارى مىشدهاست. اما ايران گيت ترديد باقى نگذاشت كه او او نيز نقش و مسئوليت داشته است. با وجود اين، او نقش آلت فعل را داشتهاست. وگرنه او مىبايد مىدانست كه خريد اسلحه را وزارت دفاع مىكند. وزير دفاع، عضو هيأت وزيران و رياست هيأت وزيران با نخست وزير است. ب - فرماندهى كل قوا، در خريد اسلحه و هيچ خريدى ديگرى، دخالت مستقيم نمىكند. ج - زمانى كه او از طريق وزير دفاع آگاه شد كه مأمور بهشتى، با كسب مجوز از خمينى، از اسرائيل قطعات يدكى و اسلحه خريدهاست، موضوع را در شوراى انقلاب طرح كرد و پرسيد: آيا ما از اسرائيل اسلحه مىخريم تا با عرب بجنگيم؟ به اصرار او، شوراى دفاع تصميم گرفت خريد اسلحه از اسرائيل را موقوف كند. اما بعد از كودتاى خرداد 60، هواپيماى آرژانتينى كه اسلحه اسرائيلى را به تهران مىبرد، توسط روسها سرنگون شد! و
آنچه مير حسين موسوى مىبايد مىگفت اين بود: چه شد كه تا كودتاى خرداد 60، قطعات يدكى و اسلحه و مهمات قابل ذكر به ايران وارد نشدند و پس از آن، وارد شدند و ادامه جنگ را بمدت 8 سال ممكن گرداندند؟
در صفحات 814 و 815، از هفته نامه اشپيگل (1/12/1986): «... اسرائيل در سال 1979، براى بهبود وضع يهوديان ايرانى... و بر قرارى تماس با رژيم انقلابى {ايران}، با تحويل محمولههاى كوچك وارد معامله گرديد. هنگامى كه در اوائل سال 1980، مناخيم بگين، نخست وزير وقت مجوز فروش يك فروند كشتى لاستيكهاى هواپيما {به دلالان سلاح داراى تماس با ايران }صادر كرد، واشنگتن به متحد خود يادآورى كرد كه در هنگام بحران گروگانگيرى در تهران، از تحريم صدور تجهيزات نظامى {اعمال شده توسط }امريكا پيروى نمايد. مركز اين روابط پنهانى، {بين رابطان اسرائيلى و ايرانى }سفارتخانه ايران در لندن، واقع در خيابان ويكتوريان بود.
اين محل، مركز تماس عدنان خاشقى، فرد ثروتمند سعودى با منوچهر قربانى فر، دلال اسلحه ايرانى و يكى از نزديكان {مير حسين} موسوى، نخست وزير ايران قرار گرفت.
قربانى فر كه هم در مصاحبه به همراه خاشقى و هم در گفتگو با باربارا والترز، گزارشگر تلويزيونى، به عنوان سرپرست سازمان اطلاعاتى نخست وزير ايران در اروپا معرفى گرديد...»
انقلاب اسلامى: اگر نوشته اشپيگل صحت داشته باشد، قربانى فر و خاشقى، از 1980، از طريق مير حسين موسوى، مأمور خريد اسلحه شدهاند. در صورت صحت، امر مهمى مورد غفلت قرار گرفتهاست.
در صفحه 882، «شنود اشباح»، از كتاب «پول و خون» نوشته بن مناشه، آوردهاست:
«اميرام نير و الشوئيمر و يعقوب نيمرودى، يعنى سه فرد عمدهاى كه در آغاز سال 1985، تصميم گرفتند كانال ديگرى در رقابت با گروه اورا (Ora)... {گروه اسرائيلى فروشنده سلاح به ايران در دوران فرماندهى بنىصدر بر قواى مسلح جمهورى اسلامى} بوجود بياورند.»
انقلاب اسلامى: «محقق» در ميان دو كروشه، گروه اورا را معرفى كردهاست. كه «در دوران فرماندهى بنىصدر بر قواى مسلح جمهورى اسلامى» به ايران اسلحه مىفروختهاست. اما به ترتيبى كه آمد، خريدها، توسط تيمهائى انجام مىگرفتند كه بهشتى و خامنهاى و هاشمى رفسنجانى و احمد خمينى معين كرده بودند. از جمله آنها، تيم سرهنگ كوچك دهقان و رفيق دوست بود كه توسط خامنهاى و هاشمى رفسنجانى حمايت مىشدند. اين تيم با چند اسرائيلى فروشنده اسلحه، از جمله يعقوب نيمرودى و آندره و جيمى فرايدل، گردانندگان شركت . Corporation JSC ارتباط بر قرار مىكند. اما:
* ساندى تايمز (28 اكتبر 84) تاريخ جريان اسلحه به ايران را بدست مىدهد: «از سال 1981، جريان مستمر اسلحه، شامل تاير هواپيماهاى فانتوم، مهمات و قطعات براى تانكهاى چيفتن و مهمات اسلحه كوچك از اسرائيل به ايران برقرار بودهاست».
* تمامى كسانى كه، طى سالها، مأموران خريد اسلحه از اسرائيل و امريكا و انگليس بودهاند، شناسائى شده و همگى آنها (رفيق دوست، دهقان، فريور، نقاشان، سه برادر هاشمى و رفيق دوست و قربانى فر، با هاشمى رفسنجانى و خامنهاى و كروبى و ناطق نورى و مير حسين موسوى در ارتباط بودهاند. و
* اما از آنجا كه عقل قدرت مدار با تخريب و با تخريب خود شروع مىكند، اصرار «محقق» بر «خريد اسلحه از اسرائيل، بهنگام تصدى فرماندهى كل قوا از سوى بنىصدر، جرم و خيانت ديگرى از جرائم ملاتاريا را نظر گيرتر مىگرداند: الف - اعتراف مىكنند كه هم از دوره فرماندهى بنىصدر، اسلحه از اسرائيل خريدارى مىشدهاست و ب - متصديان خريد مأموران رهبران حزب جمهورى اسلامى (بهشتى و خامنهاى و هاشمى رفسنجانى و نيز احمد خمينى) بودهاند. و ج - بدون اطلاع رئيس جمهورى و فرمانده كل قوا، اين اسلحه را مىخريدهاند و «مجوز شرعى» آن را از خمينى گرفته بودهاند و د - تنها بعد از كودتاى خرداد 60، جريان مستمر اسلحه از اسرائيل به ايران برقرار شدهاست. ه - پس از آنهم كه فرمانده كل قوا آگاه مىشود و شوراى دفاع تصميم مىگيرد از اسرائيل اسلحه خريدارى نشود، همچنان به معامله با اسرائيل با تاريخ تحويل بعد از كودتا، ادامه مىدهند. خريد اسلحه به انحصار چند «روحانى» چرا درآمد؟ 105 ميليارد دلار پول ايران چرا گم شد؟ چه كسانى گم كردند؟ بانك مركزى، تحت رياست نوربخش، چه وقت مجوز استفاده از اين سرمايه عظيم را داد و حسابهاى آن را در كجا نگاهدارى مىكند؟ و نقش انحصار خريد اسلحه در ادامه جنگ بمدت 8 سال و پايان آن در شكست و افتضاح جام زهر سر كشيدن، چه نقشى داشت؟ پاسخ اين پرسشها را البته در كتاب «شنود اشباح» نمىيابيد.
قرارداد الجزاير را امضاء كردند اما اسلحه و قطعات يدكى متعلق به ايران را كه امريكا آماده بود، تحويل دهد، نگرفتند:
انقلاب اسلامى: در صفحات 300 تا 302، «شنود اشباح» قول روزنامه جامعه (28/2/1377) را پيرامون قطعات يدكى و اسلحه متعلق به ايران كه امريكا توقيف كردهبود، مىآورد. بهنگام بررسى «اكتبر سورپرايز»، اين قول را نقد كردهايم. در اينجا، از جنبه ديگرى آن را ارزيابى مىكنيم:
«در مورد اموال نظامى و مطالبات مربوط به اين قراردادها، نكات زير بايد مورد توجه قرار گيرد:
يكم. بند دوى مصوبه چهار شرط مجلس شوراى اسلامى، مقرر داشتهاست كه با لغو دستور 23 آبان 1358، رئيس جمهورى امريكا، تمامى سرمايههاى ايران آزاد شود و كليه اموال و دارائيهاى ايران كه در امريكا و يا مؤسسات متعلق به دولت يا اتباع امريكا در ساير كشورهاست، در اختيار دولت ايران قرار گيرد. از جمله دارائيها و اموال ايران سلاحها و تجهيزات نظامى و كالاهاى خريدارى شده و تجهيزات نظامى ديگرى بوده كه نزد دولت يا شركتهاى امريكائى به امانت بودهاست و مىبايستى كليه اين اموال نظامى و غير نظامى آزاد شده و در اختيار دولت ايران قرار گيرند...
در اين مورد نيز، با امضاى بيانيه الجزاير، خواستههاى مجلس كه كاملاً منطقى و مشروع بوده، تأمين نشدهاست. در بند 9 بيانيه الجزاير، دولت امريكا متعهد شده كه با در نظر گرفتن مقررات اين كشور كه بيش از 23 آبان 1358 (14 نوامبر 1979) معتبر بودهاست، ترتيباتى دهد تا همه اموال ايران كه در ايالات متحده و خارج از آن كشور قرار دارند و مشمول ديگر بندهاى بيانيه الجزاير نيستند، به ايران منتقل شوند. اين بند داراى صراحت لازم نيست و جاى چون و چرا را براى دولت امريكا در زمينه استرداد اموال ايران بازگذاشته است.
با امضاى اين توافق، دولت امريكا، با استناد به قوانين داخلى خود كه صدور اسلحه به كشورهاى درگير را با محدوديتهائى روبرو مىكند، به استناد ادامه جنگ ايران و عراق، از استرداد اموال نظامى ايران خوددارى كرد...
اين پرسش مطرح است كه چرا در مورد وامها و طلبهاى ادعائى امريكا كه نه مبلغ دقيق و قطعى و نه اصل بسيارى از آنها مسلم بود و سررسيد پرداخت بسيارى از آنها فرا نرسيده بود، امضاء كنندگان بيانيه الجزاير با چنان سرعتى شگفت آور، در همان شب آزادى گروگانها، وجوه هنگفتى را در اختيار دولت امريكا قرارداده و يا در اختيار بانك مركزى انگليس گذاشتند و براى ادعاهاى بى اساس شركتهاى امريكائى، سپردهاى يك ميلياردى در بانك مركزى هلند گذاشته و تعهدات سنگينى را بر دوش گرفتند، اما در استرداد اموال نظامى و غير نظامى ايران كه مورد كوچكترين نزاع و اختلافى نبودهاست، هيچ اقدام روشنى انجام ندادهاند و راه را براى چانه زنى و بهانه جوئيها باز گذاشتند و سپس، راه پر پيچ و خم طرح دعوى در يك ديوان داورى را در پيش گرفتند كه تا كنون، پس از گذشتن 17 سال، نتيجه بخش نبودهاست و به گفته سرپرست دفتر خدمات دولت امريكا، تنها مبلغ 173 ميلبون دلار بابت مطالبات و اموال نظامى كه ميلياردها دلار ارزش دارد، به ايران پرداخت كردهاست {!؟!}
... به ويژه اين اموال در دوران جنگ تحميلى مىبايست مورد استفاده نيروهاى مسلح كشور ما قرار مىگرفتند و قطعاً تأخير در تحويل آنها، خسارات فراوانى به نيروى دفاع كشور ما وارد كرده و هزاران تن از مردم ميهن ما به همين دليل، در جنگ تحميلى، قربانى شدهاند.»
انقلاب اسلامى: الف - با وجود آنكه هم چهار اصل و هم قرارداد الجزاير را امريكائيها تنظيم كرده بودند، اما به ترتيبى كه كارتر و گارى سيك و... نوشتهاند، كارتر و حكومت او آماده بودهاست اسلحه و قطعات يدكى متعلق به ايران را از توقيف خارج كند. طرف ايرانى، يعنى بهزاد نبوى كه به نمايندگى از هاشمى رفسنجانى و بهشتى و خامنهاى و رجائى و احمد خمينى و با اتكا به حمايت خمينى، مذاكره مىكردهاست، اموال نظامى را مطالبه نكردهاست. آنطور كه گارى سيك، عضو آن روز شوراى امنيت ملى نوشته است، عدم مطالبه اموال نظامى شگفتى همگان را بر انگيخته بود. يادآور بموقع است كه هاشمى رفسنجانى و رجائى، هر دو، گفتند ايران قطعات يدكى و اسلحه امريكائى را نمىخواهد! همان كسى كه در نماز جمعه 8 مرداد 1361، مىگفت بايد منتشان را بكشيم و از طريق دلالها، گرانتر، اسلحه شان را بخريم، در مهر 1359 مىگفت: ايران اسلحه و قطعات يدكى امريكائى را نمىخواهد!؟
ب - اموال نظامى ايران خريد نظامى جديد از امريكا نبودند تا مشمول قانون محدوديت فروش اسلحه به كشورهاى درگير در جنگ شوند. در گمرك امريكا توقيف شده بود و كافى بود از آن رفع توقيف شود. تحويل نگرفتن اين اموال هيچ توجيهى نداشت جز اين توجيه كه آن زمان، بنىصدر فرمانده كل قوا بود و دستگاه خمينى و رهبران حزب جمهورى اسلامى اولاً با ريگان و بوش سازش پنهانى كرده بودند و ثانياً نمىبايد اسلحه و قطعات يدكى در اختيار ارتش قرار مىگرفت تا زمانى كه به قول بهشتى، تكليف بنىصدر معين نمىگشت.
ج - بدينسان، با برگرفتن پوشش دروغ كه «شنود اشباح» بر واقعيت كشيده بود، همان واقعيتى آشكار مىشود كه ايرانيان هيچگاه نبايد از نظر دور كنند:
در مورد جنگ نيز، هم از هفتههاى اول، رابطهها ميان ملاتاريا و شركاى امريكائى و اسرائيل و انگليسى (باز همان كسان كه از آغاز تا امروز بر كارند و از «اتفاق» در امريكا و اسرائيل و اسرائيل نيز همان خط و ربط بر حاكميت است) آنها بر قرار شده بودند. بدينسان سخن ريچارد آلن، وزير دفاع در حكومت تاچر، بر مبانى عينى، متكى بودهاست: طولانى كردن جنگ برنامه گذارى شدهبود. عوامل آن نيز، در ايران و انگلستان و امريكا و اسرائيل، با يكديگر روابط برقرار و قول و قرارها را گذاشته بودند. اصرار بنىصدر براى اينكه در اولين فرصت، از موضع پيروز، جنگ را به پايان برد، بجا بود. اگر در خرداد 1360 كه قرار بود بر وفق پيشنهاد غير متعهدها جنگ پايان پذيرد، كودتا نمىشد و جنگ پايان مىپذيرفت، ايران و منطقه و جهان در وضعيتى ديگر بود...
در «شنود اشباح» هنوز راست و دروغهاى ديگرى وجود دارند. اما موضوعهاى مهم از هر لحاظ كه مىبايد نقل و نقد مىشدند، اينها بودند.
اميد كه اين كوشش هيات تحريريه نشريه انقلاب اسلامى در هجرت ،در نقد كتاب شنود اشباح ،بكار يافتن حقيقت و نسل امروز آيد.