حیله
يا خيانت
سر
اكتبر
سورپرايز
نوشته
روبرت پارى
ترجمه و تنظیم
از ابوالحسن
بنى صدر
تنظيم
براى سايت
از
انتشارات
انقلاب
اسلامى
ترجمه
اين كتاب اول
بار
در
روزنامه
انقلاب
اسلامى
انتشار
يافته است
تاريخ
انتشار:24 شهریور 1382
توضيحى
كوتاه
كتابى
كه چكيده آن
را در دسترس
خود مىيابيد،
نوشته روبرت
پارى Robert Parryاست. نام
كتاب: Trick or Treason , The
October Surpirse Mystery
است.
كتاب در 1993
انتشار پيدا
كردهاست. بديهى
است تحقيق
كننده كار را
رها نكرده و
پس از انتشار كتاب،
يافتههاى
جديد خود را،
در باره سازش
پنهانى
ملاتارياى
ايران گيتى با
گروه ريگان - بوش،
انتشار
دادهاست.
ترجمههاى
اين كارها، به
تدريج، در
نشريه انقلاب
اسلامى،
انتشار پيدا
خواهند كرد و
بگاه پايان
پذيرفتن كار،
يكجا، در سايت
بنىصدر و بسا
سايتهاى
ديگر، در
اختيار
هموطنان
عزيزم قرار
خواهند گرفت.
بموقع
است يادآور
شوم كه از
زمان مراجعه
روزنامه
نگارى
امريكائى و
طرح شدن سازش
پنهانى
دستگاه خمينى
با گروه ريگان
- بوش، تا امروز،
مصاحبهها و
مقالههاى بى
شمار به كنار،
اين هفتمين
كتاب است كه
نوشتهاست. از
6 كتاب ديگر،
جز كتابى كه
خود
نوشتهام،
چكيدههاى 5
كتاب را به
فارسى
برگرداندهام
و منتشر شدهاند.
در طول 24
سال كه، در
خارج از
ايران، تحقيق
براى پرده
برداشتن از
سازشى پنهانى
ادامه دارد -
سازشى كه اثرى
چنان تعيين
كننده بر سرنوشت
ايران و منطقه
داشتهاست -، در
ايران، ايران
گيتيها
همچنان، به
استبداد، بر
دامنه خيانت و
جنايت و فساد
مىافزايند. در
ايران تحت
سانسورها و در
انيران، در
باره گروگانگيرى
و بخصوص سازش
پنهانى، جز خط
استقلال و
آزادى،
ديگران سكوت
گزيدهاند. بر
مردم ايران
است كه پرسيدن
در باره
رفتارهاى هم
اهل سياست و
هم مدعيان
تحقيق را، در
باره امورى كه
به استقلال و
آزادى و رشد
مربوط
مىشوند، حق
خويش شناسند و
هركس و هر
گروه پاسخ
شفاف به پرسشى
از پرسشهاى
آنها نداد،
قدرتمدار
بشناسند و
تردش كنند.
اما
كتابها كه
انتشار پيدا
كردهاند و
اينجانب
خوانده و يا نوشتهام،
به ترتيب
تاريخ
انتشار،
عبارتند از:
1 - طراحان
يك ماجرا Interlock
نوشته مارك
هولبرت Marc Hulbert.
اين كتاب در 1982
منتشر
شدهاست.
نويسنده
مصاحبهاى
طولانى با
ابوالحسن
بنىصدر بعمل
آوردهاست. چكيده
كتاب در
«گروگانگيرى»
آمدهاست.
2 - اكتبر
سورپرايز October Surprise نوشته
باربارا
هونگر Barbara
Honeggerاست. كتاب در
آوريل 1989
انتشار
يافتهاست.
چكيده كتاب در
گروگانگيرى
آمدهاست.
3 - My Turn To Speak اثر
ابوالحسن
بنىصدر. اين
كتاب نخست به
زبان فرانسه،
با عنوان
«توطئه
آيةاللهها» منتشر
شدهاست. يك گزارشگر
فرانسوى، طى
روزها، تاريخ
دوران مرجع
انقلاب را كه
بنىصدر شرح
كردهاست، بر
نوار ضبط و از
آن، قسمتى را،
با موافقت
بنىصدر، بصورت
كتاب انتشار
دادهاست.
كتاب به
ايتاليائى
نيز انتشار
يافتهاست.
4 - سير
تحول سياست
امريكا در
ايران، كتاب
دوم،
گروگانگيرى،
تأليف
ابوالحسن
بنىصدر
تاريخ انتشار
بهمن 1370 است.
5 - اكتبر
سور پرايز October Surprise
نوشته گارى
سيك Gary Sickكتاب در 1991
انتشار پيدا
كردهاست.
چكيده كتاب در
«گروگانگيرى»
نقل شدهاست.
6 - گزارش
كنگره امريكا
در باره اكتبر
سورپرايز كه
در 1993 با اين عنوان
منتشر
شدهاست: Joint Report of the Task Force to Investigate
Certain Allegations Concerning the Holding
in 0891 of American Hostages by
)"October Surprise Task Force(
تصميم
به تشكيل
كميته تحقيق
پس از انتشار
كتاب My Turn To Speakو حضور
بنىصدر در
كميسيون
خارجى مجلس
نمايندگان اتخاذ
شد. رئيس
كميسيون،
هاميلتون بود
و اين اتهام
را كه انتخاب
ريگان و معاون
او بوش حاصل معاملهاى
محرمانه بر سر
گروگانها،
بودهاست،
براى نظام
سياسى امريكا
بسيار خطرناك
و اثبات چنين
اتهامى را
مرگبار
مىدانست. بر
اين اساس،
مأموريت
كميته تحقيق
اين بود كه
اين خطر را
رفع كند.
توفيق كامل
نيافت. زيرا
برغم سانسور
مدارك و
گزارشها و قلب
بعضى از
شهادتها، تنها
توانست مدعى
شود كه
نمىتوان گفت
«اكتبر سورپرايز»
واقع
نشدهاست. اما
ما سندى بر
وقوع آن بدست
نياورديم!
7 -
پارى در كتاب
Trick
or Treason , The October Surpirse
Mystery
، كه اينك
چكيده آن را
در دسترس
داريد، سانسورها
و تقلبهاى
كميته تحقيق
را بر
شمردهاست. بعد
از انتشار
كتاب، او
تحقيق در باره
گزارش كنگره
را پى گرفته و
حاصل كار خود
را انتشار دادهاست.
ترجمههاى
كارهاى بعدى
روبرت پارى را
نيز، بمحض
توفيق در
انجامشان، در
اختيار
خوانندگان
خواهم گذاشت.
ابوالحسن
بنىصدر
25 شهريور
1382
چكيده
كتاب October Surpirse MysteryTrick or Treason , Theنوشته
روبرت پارى:
آريل
شارون نخست
وزير امروز
اسرائيل واسطه
ديروز
ملاتاريا در خريد
اسلحه از
امريكا و
اسرائيل
بود!؟:
روبرت
پارى از اينجا
شروع مىكند
كه فروش اسلحه
امريكائى به
ايران، از
تابستان 1981 شروع
شد. راستى
اينست كه با
كودتاى خرداد
60، اجراى
توافق
محرمانه بر سر
گروگانها
ميسر شد. پژوهشگر
مىنويسد:
بعد از
آنكه رونالد
ريگان عهده
دار رياست
جمهورى شد،
وزير دفاع
اسرائيل،
آريل شارون Ariel Sharon و
وزير خارجه
وقت امريكا،
ژنرال آلساندرهيگ HaigAlexander M.، در
تابستان 1981،
مذاكرات
محرمانهاى
انجام دادند.
با فروش اسلحه
به ايران
موافقت بود.
بن مناش
مىافزايد
«پيش از آن،
موافقت حاصل
شده بود اما
رسمى نبود.
اسلحه موجود
در انبار ناتو
از آغاز سال 1981،
با اجازه
امريكا، به ايران
فروخته مىشد.
فروش اسلحه به
ايران ادامه يافت.
جز در 4 ماه آخر
سال 1982. علت آن
عصبانيت خمينى
بود از شارون
آن
زمان، شارون،
وزير دفاع رزم
آور اسرائيل،
با علنى كردن
اين امر كه
اسرائيل به
ايران اسلحه مىفروشد،
رهبر
بنيادگراى
ايران، آية
الله روح الله
خمينى را در
تنگنا
قرارداد. اما
عصبانيت زود
فروخوابيد و
جريان اسلحه
به ايران، از
سر گرفته شد.
آخر، هر دو
طرف دلايل قوى
براى روابط
پنهانى خود
داشتند.
پارى
اين ادعا را
موضوع تحقيق
مىكند: روابط
هيگ و شارون
بسيار نزديك
بود و مسلم
است كه
اسرائيل به ايران
اسلحه
مىفروخت.
كيسى كه
رئيس ستاد
انتخاباتى
ريگان - بوش،
در انتخابات
رياست جمهورى
بود، افتضاح ديگرى
ببار آورد كه
«مناظره گيت»
نام گرفت.
توضيح اينكه
ريگان و بوش مىبايد
مناظرهاى
تلويزيونى
انجام مىدادند.
كتابچه حاوى
يادداشتهاى
كارتر براى
اين مناظره را
كيسى از يكى
از محارم
كارتر، دريافت
كرده بود.
كيسى
كه در جنگ دوم
جهانى سر
جاسوس بود،
فعاليتهاى
كارتر و حكومت
او را براى
تحصيل آزادى
گروگانها، از
نزديك، زير نظر
داشت. ترس
كيسى از آن
بود كه در
هفتههاى پيش از
انتخابات
رياست
جمهورى،
گروگانها
آزاد شوند و
اميد كارتر را
براى تجديد
انتخاب قطعى بگرداند.
اين بود كه
كيسى تيم
مخصوصى از
كاركنان حزب
جمهورى و
داوطلبان
تشكيل داد
تادر همه جاى
جهان و تمام
وقت، هر گونه
پيشرفتى در حل
مشكل
گروگانها را
زير نظر
بگيرند و او
را از آن آگاه
كنند.
اينسان بود
كه هيأت
تحقيقى كه
مجلس امريكا
براى تحقيق در
باره «مناظره
گيت» تشكيل دادهبود،
اشتغال خاطر
كيسى به
«غافلگيرى اكتبر»
را كشف كرد.
هيأت نتوانست
راز دزديده
شدن كتابچه
ياداشتها را
كشف كند.
تحقيق
كنندگان
اكتبر
سورپرايز را
پى نگرفتند.
آنها فكر
كردند رگ حساس
حزب جمهورى را
پيدا
كردهاند.
در
نوامبر 1986، من
با علاقه
مقاله بوب وودوارد
BoB Woodward و والتر
پينكوس Walter Pincus را در
واشنگتن پست
خواندم. مقاله
مىگفت كه حكومت
ريگان فروش
اسلحه به
ايران، از راه
اسرائيل، را،
از همان سال 1981،
چند ماه بعد
از تصدى رياست
جمهورى،
تصويب كردهاست.
اما آن زمان
به اين صرافت
نيفتادم كه با
اين معاملات،
پيش از آنكه
ريگان عهده
دار رياست
جمهورى شود،
موافقت
شدهاست.
در
آوريل 1987،
آلفونسو
چاردى Alfonso Chrdy
در ميامى
هرالد،
قطعهاى از
پازل رابطه
ريگان با
ايران را
يافت. اين
گزارشگر سخت
كوش كه با من
در تحقيق
پيرامون
فعاليتهاى
محرمانه سرهنگ
اوليويه نورث
در ماجراى
ايران - كنترا
رقابت داشت،
كشف كرد كه 3 تن
از فعالان
ستاد انتخاباتى
ريگان، در هتل
لانفان پلازا L'Enfant Plaza، در
واشنگتن، در
سپتامبر 1980، با
فرستاده ايرانى
مرموز ديدار
كردهاند. بنا بر
فرض، فرستاده
ايرانى
پيشنهاد
كردهاست كه
گروگانها به
ترتيبى آزاد
شوند كه موجب
پيروزى ريگان
در انتخابات
رياست جمهورى
امريكا شود.
مشاوران
ريگان يعنى
ريچارد آلن و
لورانس
سيلبرمن و
روبرت مك
فارلين اصرار
مىورزند كه
آنها پيشنهاد
را
نپذيرفتهاند.
اما آنها نام
فرستنده را
بياد
نمىآورند.
و در 3
اوت 1987، فلورا
لويس Flora Lewis
در نيويورك
تايمز نوشت كه
رئيس جمهورى
پيشين ايران،
ابوالحسن
بنىصدر، در
تبعيد گاه خود،
پاريس، گفته
است
نمايندگان
ريگان در
اكتبر 1980، معاملهاى
بر سر
گروگانها با
فرستادههاى
ملاتاريا
بعمل
آوردهاند.
بخاطر اين
معامله، ملاتاريا
حل مشكل
گروگانها را
با حكومت
كارتر معوق
گذاشت. با
وجود اين، در
واشنگتن،
نادر بودند
روزنامه
نگارانى كه
قول رئيس
جمهورى خلع يد
شده را جدى
بگيرند.
پس از بن
مناش، پارى به
سراغ ريچارد
برنك Brenek مىرود و
صحت اظهارات
او را ارزيابى
مىكند. برنك
يك امريكائى
است كه مدعى
شد در ماجراى
اكتبر
سورپرايز
بودهاست و
بوش عضو هيأت
مذاكره كننده
با نمايندگان
خمينى بوده و
او را در پاريس
ديدهاست. علت
تحقيق در باره
اظهارات برنك
نيز اينست كه
حكومت امريكا
او را دروغگو
خواند و بر
ضدش به دادگاه
شكايت كرد و
در دادگاه
بازنده شد. پارى
مىنويسد: به
توليد
كنندگان
فرونت لاين Frontline گفتم: «من
نمىدانم در
اين محاكمه
چرا حكومت بازنده
شد. اما اگر
حكومت نتوانست
ثابت كند برنك
دروغ
مىگويد،
لاجرم واقعيتى
وجود دارد و
كارى انجام
گرفتهاست.»
حدس
مىزنم
دادستان
دنور Denverاز
شهادت برنك در
مورد ديگرى
عصبانى بوده
است. شايد فكر
كرده است او
بايد نكاتى در
خور تأملى را
در واشنگتن
شنيده باشد.
بهر رو،
دادستان بى
آنكه خواسته
باشد، توجه
مطبوعات را به
ماجراى اكتبر
سورپرايز جلب
كرد.
نظر
نامساعد من
نسبت به برنك
تغيير كرد.
علت نيز اين
بود كه تاريخ
گزارش DIA(ديفنس
انتليجنت
آژنسى) 3 روز
پيش از آنست
كه ريگان
اجازه فروش
موشك تاو به
ايران را
محرمانه امضاء
كند. پس آگاهى
برنك در خور
توجه بود. در
اوائل 1986، وقتى
برنك با وكيل
مدافع خود در
باره فروش
اسلحه توسط
امريكا به
ايران سخن
مىگفت، اين
معامله
سرىترين
اسرار در
واشنگتن بود.
بنا بر اين،
او بايد به
اطلاعات
بسيار حساسى
دسترسى
مىداشت.
تدارك
محاكمه يك سال
بطول انجاميد.
دايره سرى اف
بى آى گزارشى
را ارائه كرد
كه بنا بر آن،
جورج بوش در 19
اكتبر 1980، در
چوى چيس كانترى
كلوب ClubChevy Chase Country در مريلند
بودهاست. اما
اف بى آى
نتوانست ثبتى
از حضور بوش
در اين باشگاه
بيابد و يا
كسى را پيدا
كند كه بوش را
در باشگاه
ديدهباشد. و
نيز حكومت
نتوانست
مدركى ارائه
كند كه نشان
دهد كيسى و
گرگ Gregg در آن
تاريخ، در
امريكا
بودهاند.
دو
مأمور حفاظت
از جان بوش در
روزهاى 19 و 20
اكتبر 1980،
ويليام
هودسن Hudsonو
بئونارد
تانيس Tanis، هر دو
تكذيب كردند
كه بوش در آن
روزها خاك امريكا
را ترك گفته
باشد. اما در
بازپرسى،
هردو پذيرفتند
كه آن روزها،
در مدتى كه
بوش در خانه بودهاست،
او را
نديدهاند. و
نيز
نتوانستند بطور
دقيق بگويند
ساعات كارشان
چه وقت آغاز و كى
پايان
پذيرفتهاست.
شگفتى
آور اينكه
اوروك O'Rouke از ثبت
گزارشهاى
محرمانه در
باره گذران
بوش در روز
مورد سئوال،
خود دارى كرد.
رونوشتهاى
سانسور شده آن
مدارك در اختيار
دو طرف دعوا
گذاشته شد.
اما اوروك نه
اوراق را سند
تلقى كرد و نه
از مأموران
مخفى خواست به
يادداشتهائى
كه مىتوانند
به حافظه آنها
كمك كند،
مراجعه كنند و
بگويند در آن
روز بوش چه
مىكرد. ممكن
است اورك بيم
داشته است
مدارك بسختى
سانسور شده
دايره
محرمانه اف بى
آى در ميان
اعضاى هيأت
منصفه اين ظن
را بر انگيزد
كه چرا اينهمه
قسمت از مدارك
سياه و سانسور
شدهاند.
بدنبال دو
مأمور سرى، دو
منشى در دادگاه
شهادت دادند
كه در 1980، در
ستاد
انتخاباتى
ريگان - بوش،
در آرلينگتن
واقع در
ويرجنيا،
براى كيسى كار
مىكردند. وقتى
اوروك از
باربارا
هيوارد Hayward و مارى
كاستلو Castello، دو منشى
كيسى پرسيد:
آيا كسى در
آخرين ماه مبارزات
انتخاباتى
امريكا را ترك
گفت يا خير؟ هردو
پاسخ دادند:
نه. اما
بازجوئى
معلوم كرد كه
اين دو منشى
همواره با
كيسى همراه
نبودهاند. او
هر از چندى به
سفر مىرفته
است و سفرهاى
خود را از
آنها، پنهان
نگاه
مىداشته است.
بارديگر،
اوروك از وارد
كردن مدارك
مربوط به سفر
كيسى و او، در
پرونده،
خوددارى كرد.
شاهد
بعدى ريچارد
گرگ بود. او از
صاحب منصبان
سيا بود كه مشاور
امنيتى بوش
شده بود.
بهنگام
معامله بر سر گروگانها،
او در شوراى
امنيت ملى كار
مىكرد. او در
دادگاه شهادت
داد كه
تعطيلات 18 و 19
اكتبر 1980 در هيچ
كجاى پاريس
نبودهاست. او
دست زن و دختر
خود را گرفته
و به برتانى
بيچ در دلاور Delaware به
اقامتگاه
تابستانى
دوست خود
بردهاست. بياد
مىآورد كه هر
سه در يكى از
روزها شنا
كردهاند.
براى شنا، آب
به اندازه
كافى گرم بود.
ما مقدارى
تنيس بازى
كرديم. پياده
روى كرديم. دو شنبه
20 اكتبر نيز
همسر و دختر
خود را به
واشنگتن
بازگرداندم و
بكار خود
درشوراى
امنيت ملى
بازگشتم.
او سفر
به پاريس و
گفتگو با
ايرانيها را
تكذيب كرد. او نه كارت
بانكى و نه
رسيدهاى
رستوانها و نه
هيچ مدركى از
گذران ايام تعطيلات
آخر هفته خود
و خانوادهاش
در محلى كه مىگفت،
نداشت. تا وسط
بعد از ظهر
روز دوشنبه
نيز مدركى
ارائه نكرد كه
گوياى حضورش
در محلى باشد.
گرگ
براى اثبات
درستى
شهادتش،
عكسهائى را از
خود و همسر و
دخترش در بيچ،
نشان داد. اما
در عكسها نه
محل مشخص بود
و نه تاريخى
ثبت شده بود.
گرك لباس شنا
بر تن داشت و
دو زن لباس سبك
تابستانى بر
تن داشتند.
عكسها نشان
مىدادند كه
روز آفتابى
بوده است. حال
آنكه گرگ در
شهادت خود
گفته بود آن
روزها سرد
بودهاند. گرك
بياد
نمىآورد
عكسها را شنبه
گرفتهاند يا
يك شنبه. اما
بياد مىآورد
كه اول بعد از
ظهر كه آب
هنوز گرم
بوده، شنا كردهاست.
مهر پشت عكس
نشان مىدهد
كه عكسها در
«اكتبر 1980» ظاهر
شدهاند.
اورك
از همسر و
دختر او در
باره درستى شهادت
گرك نپرسيد و
اين اشتباه
وخيمى بود.
اين امر كه همسر و
دختر گرگ
نمىتوانند و
يا
نمىخواهند
شهادت گرگ را
تأييد كنند،
در هيأت
منصفه، ظن
برانگيخت.
عكسهائى هم
كه گرك را در
لباس شنا نشان
مىدادند، به
شهادت گرگ زيان
رساندند. زيرا
وكيل مدافع
برنك به
ايستگاه بوب
لينوت Bob Lynottمراجعه
كرد. ايستگاه
تلويزيونى
قديمى در پورت
لند كه به
«آقاى هواسنج»
معروف است.
هواشناسى تصديق
كرد كه در آن
تعطيلات آخر
هفته ماه اكتبر
1980، در بتانى
بيچ، هوا
منقلب بودهو
با هوائى كه
عكسها نشان
مىدادند
نمىخواند.
لينوت
گفت: من صد در
صد مطمئن هستم
كه عكسها در 18
اكتبر 1980 گرفته
نشدهاند. 90
درصد مطمئن هستم
كه در 19 اكتبر
گرفته
نشدهاند.
لينوت عبور
جبهه هواى سرد
را در اوائل
صبح يك شنبه 19
اكتبر از
دلاور تشريح
كرد كه باران
آرامى، سرما را
ببار آورد. در
بيچ، سوز سخت
شمالى
مىوزيد.
در
بتانى بيچ،
اواخر بعد از
ظهر، كمى از
شدت سرما
كاسته شد. هوا
آفتابى شد و
ممكن است آن
زمان عكس
گرفته شده
باشد. اما
لينوت مىپرسيد:
در عكسها، گرگ
خندان و راحت
است آيا او با
وجود سوز سخت
شمالى در 19
اكتبر، مىتوانست
اين قيافه
خندان و راحت
را داشته
باشد!
برنك
مدعى بود كه
ديدار
فرستادگان ريگان
- بوش با
فرستادگان
خمينى در
پاريس، در هتل
والدورف -
فلوريدا واقع
در محله زيباى
مادلن انجام
گرفته است.
«اشخاصى كه من
در آن هتل
ديديم، از
جمله سيروس
هاشمى، مردى
بنام دونالد
گرگ و ويليام
كيسى بودند.
شحصى بنام جلال
الدين فارسى و
مرد ديگرى
بنام برنارد
ويلوVeillot آنجا
بودند. جون دو
لارك Delaroque آنجا بود.
اشخاص ديگرى
هم بودند كه
من نمىشناختم
و بمن معرفى
نشدند. دوست
من، روبرت بنس
Benes
، سرهنگ
سازمان
اطلاعات
فرانسه نيز
آنجا بود.
خانم روبر Robertافسر
اطلاعاتى
حكومت فرانسه
نيز آنجا بود.
در
اينجا، پارى
شرح مىدهد كه
دادستان
كوشيد چنان
كند كه برنك و
شهادت او
اسباب ريشخندش
شود و
نتوانست. هيأت
منصفه تحت
تأثير شهادت
شهود محترم
اوروك قرار
نگرفتند.
سابقه عضويت
گرگ در سيا به
اعتبار شهادت
او سخت ضربه
زد و ظاهراً
اورك ندانست
تا به كجا.
شكهاى
ديگرى در باب
عكسهاى گرگ
بروز كردند:
«دليل مسلمى
به ما ارائه
شد. كريستف
توضيح داد كه
مغازهاى كه
عكس را ظاهر
مىكند، تاريخ
گرفتن آن را پشت
آن قيد
نمىكند بلكه
تاريخ ظاهر
كردن آن را
قيد مىكند.
بنا بر اين،
هيچ نه معلوم
كه آن عكسها
چه وقت گرفته
شدهاند.
برنك
مىگويد نقش
او در مذاكرات
پاريس،
انتقال 40
ميليون دلار
پولى
بودهاست كه
در ازاء به
تأخير
انداختن
آزادى
گروگانها
مىبايد به
طرف ايرانى
پرداخت مىشد.
او بايد پول
را از حسابهاى
بانكى چندى
منتقل كند:
نخست از
مكزيكو به
بانكهاى
ديگرى در
اروپا. دستور
انتقال پولها
را كيسى مىداد.
طرح
طبس، ايران
كارى نمىكند
كه كارتر
انتخاب شود،
ميانجيگرى
عرفات و...:
روبرت
پارى ديدار
خود را با ميل
كوپلند Miles Copeland افسر سيا
نقل مىكند.
او به بوش
نزديك و با
حاكمان بر در
دنياى عرب
رابطه داشت.
طرحى براى آزاد
كردن
گروگانها نيز
تهيه كرده
بود. كوپلند به
او گفته است:
«آنچه
امريكا در
ايران مىكرد
بر پايه تن
دادن به
واقعيت بود.
به استثناء
پذيرفتن سقوط
شاه. بر اساس
تجربه 1953، ما بر
اين باور
بوديم كه جمعيت
اين حركت مهيب
را نمىتواند
ادامه بدهد. خسته
مىشود و رها
مىكند. اما
مردم از حركت
باز
نايستادند.
در 1953،
ما با جمعيت 20
هزار نفرى
روبرو بوديم
كه فرياد
مىزد «مرگ بر
شاه، زنده باد
مصدق». كارى كه
ما كرديم،
براه انداختن
جمعيتى 20 هزار
نفرى بود كه
فرياد مىزد
«مرگ بر مصدق،
زنده باد شاه». او
حاميان خمينى
در 1979، يك
ميليون بودند.
ما نمىتوانستيم
يك ميليون نفر
در مخالفت با
او گرد آوريم.»
كوپلند
پس از بر رسى
كمى و بيشهاى
سياست امريكا
در قبال رژيم
شاه و انقلاب،
رشته سخن را
به طرح طبس
مىرساند:
«جزئيات طرح
را بايد به
تاريخ سپرد.
فكرى كه بر
اساس آن طرح
تهيه شد، اين
بود كه ايرانيانى
چند
اونيفورمهاى
ارتش و
شهربانى را در
بر كنند و به
سفارت بروند.
و خطاب به
دانشجويان
بگويند:
آفرين! كارى
كه شما كردهايد،
عالى است. اما
حالا ديگر وقت
است كه ما شما را
از زير اين
بار رها كنيم.
زيرا ما
مىدانيم كه
قرار است قواى
خارجى وارد
عمل شوند.
آنها شما را
خواهند كشت.
بنا بر اين
موقع آنست كه
ما گروگانها
از دسترس آنها
دور كنيم.
ايرانيانى
كه به لباس
ارتش و شهربانى
در مىآمدند،
مىبايد
گروگانها را
از سفارت خارج
مىكردند و به
بيرون از شهر
مىبردند. در
آنجا،
مىبايد سوار
هلى كوپترهاى
امريكائى مىشدند
و ايران را
ترك مىگفتند.
نقشه
اساس كار بود.
من آن را ساده
بيان كردم.
اما قابل اجرا
بود. اما اين
نقشه توجه دستگاه
كارتر را به
خود جلب نكرد.
زيرا طراحان
طرح طبس، در
اين دستگاه،
تكيه اصلى را
بر قدرت نظامى
امريكا
مىگذاشتند و
كمترين كار را
بر عهده
دستياران
ايرانى در
تهران
مىگذاشتند.
طرح طبس حكومت
كارتر، به
شكست
فاجعهآميزى
انجاميد.
پس از
اظهار نظر در
باره طرحهاى
اين و آن براى
نجات
گروگانها، به
رابطه مقامات
اطلاعاتى با
يك مقام
ايرانى- كه
حاضر
نبودهاند او
را از آن آگاه
كنند - مىرسد:
«به
يقين، مقامات
اطلاعاتى با
يكى از مقامات
ايران، تفاهم
داشتند.
دوستانم در
سيا، از طريق
طرفهاى خود در
ايران،
مطلع
شدند كه
ملايان به
كارتر، براى
تجديد
انتخاب، كمك
نخواهند كرد.
آن
زمان ما با
شيطان (دولت
ايران) روابط
غير رسمى
داشتيم. بنا
بر اين پشت
پرده عمل مىكرديم.
اسن سخن را
دريفات كرديم
كه نگران نباشيد!
كارتر
نمىتواند
گروگانها را
به خانه آورد
و اعتبارى كسب
كند. بزودى
ريگان بر سر
كار مىآيد و
ايرانيان
خوشحال
مىشوند
دستهاشان را
از
گروگانگيرى
مىشويند و رابطه
امريكا با
ايران ديگر
مىشود.»
كوپلند حاضر
نشد بگويد
سرنخ «رابطه غير
رسمى با
شيطان» در دست
چه كسى بود.
اصرار مىورزيد
كه معامله
رسمى با
ايرانيان نشد.
تنها تقارن
منافع دو طرف
بود. نه
ايرانيان و نه
جمهوريخواهها
نمىخواستند
با رها كردن
گروگانها در آخرين
لحظه، كارتر
سرمايه سياسى
بدست آورد. بدينسان
نفع مشتركى
وجود داشت در
آزاد كردن گروگانها
بعد از ترك
گفتن مقام
رياست جمهورى
از سوى كارتر.
ايرانيان
كارتر را
تنبيه مىكردند
و اين كار را
با كمك به روى
كار آمدن
حكومت جديد
مىكردند.
اما
اين «تفاهم»
غير رسمى
چگونه حاصل شد؟
ايرانيان از
ندادن
گروگانها به
كارتر، چه انتظارى
داشتند؟ چه
كسى با آنها
گفتگو كرد؟ واسطهها
چه كسانى
بودند؟
كوپلند حاضر
نبود به اين
پرسشها پاسخ
گويد. تنها به
من اطمينان
مىداد كه «در
درون جامعه
اطلاعاتى
كسانى بودند
كه در يافتند
در خير ايالات
متحده
امريكا، كارى
كه بايد كرد
كدام است و آن
را كردند. او
اين حرفه ايها
را «سيا در سيا»
توصيف مىكرد.
بدينسان،
كوپلند زمينه
سياسى رويدادهائى
را روشن مىكرد
كه ما در
تحقيق از چند
و چون آن
بوديم. با وجود
اين، از گفتگو
در باره اكتبر
سورپرايز مىگريخت.
او از آزمودن
خواست
ايرانيان در
ضربه زدن به
كارتر سخن
مىگفت اما
حاضر نبود راز
قديميهاى سيا
بروز دهد و
بگويد چسان در
كار مذاكرات
كارتر براى
آزاد كردن
گروگانها، اخلال
مىكردند.
روس Ross و من
اميدوار
بوديم در
ديدار بعدى
خود از انگلستان،
با كوپلند
مصاحبه دومى
را بعمل
آوريم. شايد
حاضر مىشد
بگويد در 1980، چه
كسانى از
«سياى سيا» در
باره
گروگانها،
طرف گفتگو
بودند. پيام
مىدادند و
پيام
مىگرفتند؟
چرا رفقاى او
مطمئن بودند
كه گروگانها
بعد از شكست
كارتر آزاد
مىشدند؟ قصد
او از «روابط
غير رسمى با
شيطان» چه
بود؟ اما ما
اين اقبال را
نيافتيم.
كوپلند در 14
ژانويه 1991 مرد.
روبرت
پارى و همكارش
در اين تحقيق،
به سراغ نيكلا
اينيتيو IgnatiewNicholas مىروند.
اين شخص كارش
فروش اسلحه
بودهاست. او
ريچارد برنك
را مىشناخته
است. او
معلومات خود
را در باره
اكتبر سورپرايز،
اينست در
اختيار
مىگذارد: اول
بار در اواخر
1988، وقتى
ريچارد برنك
باتفاق
مارتين كيليان
Martin
Kilian،
خبرنگار
اشپيگل در
واشنكتن به
پاريس آمدند،
او از اكتبر
سورپرايز
آگاه شدهاست.
كيليان
مىخواست
بداند برنك
واقعا از
معامله
پنهانى
جمهوريخواهها
و ايرانيها بر
سر گروگانها
چه مىداند.
برنك شامى
ترتيب داد با
دو تن از
شركاى
فرانسويش،
روبرت بنس Robert Benes و مادام
روبرت. و
اينياتيو به
آنها پيوست.
بر سر ميز شام
«بحث بود. بايد
بگويم بحث
سختى بود.
زيرا يك طرف
سعى مر كرد از
حضور روبرت
بنس و مادام
روبرت در
ديدارهاى
جمهوريخواهها
و ايرانيها در
1980 بپرسد و طرف
ديگر البته
انكار مىكرد.
و من كه هيچ از
ماجرا
نمىدانستم.
من
(پارى) پرسيدم:
برنك مدعى است
كه ملاقاتى در
هتل ويلدورف -
فلوريدا بوده
است. او و
روبرت بنس و
مادام روبرت
با كيسى و گرك
و دگيرانى چند
در آن حاضر
بودهاند.
وقتى او از
آنها در اين
باره پرسيد چه
واكنشى نشان
دادند؟
اينياتيو
پاسخ داد: آنها
تكذيب كردند.
من
(پارى) از او
پرسيدم: بعد
از اين ديدار،
شما در صد شديد
با استفاده از
روابطى كه با
حكومت فرانسه داشتيد،
اطلاعاتى
پيرامون
اكتبر
سورپرايز بدست
آوريد. چه
بدست آورديد؟
اينياتيو گفت:
در آغاز، برآن
نشدم اطلاع
دقيقى بدست
بياورم. تنها
مىخواستم
بدانم چنين
معاملهاى
انجام گرفته
است يا نه.
زيرا همانطور
كه گفتم تا
سال 1988 در اين
باره هيچ
نشنيده بودم.
اگر هم شنيده
بودم، شنيده
بود نه بيشتر.
در آن
ملاقات، چون
كم و بيش وارد
ماجرا شده
بودم،
مىخواستم
بدانم در باره
چه چيزى گفتگو
مىكنيم. و
بعد از گفتگو
با تعدادى از
دوستان خود،
متقاعد شدم كه
ملاقات و مهمى
انجام
شدهاست. اين
ملاقات در
فاصله 19 و 22
اكتبر 1980 در
پاريس، نخست
در هتل رافائل
و دو ملاقات
بعدى در هتل
فلوريدا
انجام
گرفتهاند.
اينياتيو
گفت: اعضاى
طرف اعتماد
دستگاه
اطلاعاتى
فرانسه كه من
با آنها تماس
دارم، در باره
حضور بوش در
اين
ملاقاتها،
اختلاف دارند.
برخى گفتند
بوش حاضر
بودهاست و
بعضى حضور او
را تكذيب
كردند. اما من
مىگويم او،
در ملاقاتها،
حضور
داشتهاست.
نخست به اين
دليل حضورش
منطقى است و
آنگاه به دليل
كه وطن دوست
است، نامزد
رياست جمهورى
بود و
مىكوشيد
گروگانها بلافاصله
آزاد شوند.
من
(پارى) پرسيدم:
آيا به نظر
شما زشت
نمىآيد كه
آزادى گروگانها
چند ماه دير،
در روز اداى
سوگند ريگان
آزاد شدند؟
او
پاسخ داد: من
قوياً بر اين
باورم كه امريكائيها
مىخواستند
آزادى
بلافاصله گروگانها
را بدست
آورند. اما
خوب، آنها
آزادى با
فاصله آنها را
بدست آورند.
اينياتيو
اطمينان
چندانى نداشت
كه برنك در
ملاقاتها
حضور
مىداشته است.
پارى و
رس به سراغ
بسام
ابوشريف،
مشاور عرفات
مىروند. پيش
از آن،
ابوشريف با
مجله امريكائى
پلى بوى
مصاحبه كرده و
گفته بود يكى از
نزديكترين
دوستان ريگان
بنزد عرفات
آمد و از او
خواست نفوذ
خود را بكار
برد تا ايران
آزادى
گروگانها را
تا بعد از
انتخابات
رياست جمهورى
امريكا، به تأخير
اندازد.
ابوشريف به
پارى و رس
مىگويد:
«آنچه
من مىتوانم
بياد بياورم
اينست كه در
آغاز بحران
ايران،
تماسها ميان
حكومت كارتر و
سازمان آزادى
بخش فلسطين،
در واقع،
مهمترين
مجراى ارتباط
امريكا و
ايران در حل
مشكل
گروگانها و
آزادى سازى
آنها بود. تا وقتى
اين مجرا تنها
مجرا بود،
سازمان موفق
به آزاد كردن
گروهى از
گروگانها شد.
رئيس عرفات با
عالىترين
مقام ايران
تماس مىگرفت.
اما از زمانى
كه حكومت
امريكا شروع
كرد به ارتباط
گرفتن با ديگر
ايرانيان از
مجارى ديگر، مشكل
بغرنج شد. ما
همواره
مىگفتيم
وقتى آشپز چند
تا شد، غذا
خراب مىشود.
بدين خاطر بود
كه ما خود را
عقب كشيديم.»
و نيز،
بسام ابوشريف
مدعى بود از
ريگانيان نيز
به سازمان
آزاديبخش
مراجعه كردهاند:
«من
نمىتوانم
وارد جزئيات
شوم. اما
مىتوانم
بشما بگويم
آرى شخصى از
سوى گروه
ريگان با ما
تماس گرفت.
اين تماس در
دوره مبارزات
انتخاباتى
بود. كارتر و
ريگان بر سر
رياست جمهورى
با يكديگر رقابت
مىكردند. يكى
از گروهى كه
براى انتخاب ريگان
به رياست
جمهورى
فعاليت
مىكرد، در
باب
گروگانها، با
ما تماس گرفت.
آن زمان سرانجامى
كه وضعيت
گروگانها
پيدا مىكرد،
بسيار بسيار
حساس و ظريف
بود. از قرار،
براى ريگان مهم
بود كه هيچيك
از گروگانها
در روزهاى پيش
از پايان
رياست جمهورى
كارتر آزاد
نشوند. اما سازمن
از وارد شدن
در اين بازى،
قاطعانه سرباز
زد.»
من
(پارى) پرسيدم:
آيا مطمئن
هستيد كه آن
شخص از گروه
ريگان بود؟
بسام پاسخ
مىدهد: «آرى.
مطمئن هستم.
اما در اين
باره صحبت
نخواهم كرد.
من مجاز نيستم
تا نامها را
فاش گويم و يا
به شما بدهم.
زيرا ما
نمىخواهيم
خود را وارد
انتريكهاى
داخلى امريكا كنيم.»
من
پرسيدم: چگونه
توانستيد
بفهميد او از
گروهى است كه
بسود انتخاب
ريگان فعاليت
مىكند؟ بسام
پاسخ داد: «ما
روش خود را
براى شناسائى
اشخاص داريم.
در باره او
تحقيق كرديم.
با همان روش
كه در باره
شما تحقيق
كرديم!»
من
پرسيدم: كجا
او را ملاقات
كرديد؟ بسام
پاسخ داد: «من
او را در
بيروت ملاقات
كردم. به يك
دليل ساده، من
وارد جزئيات
امر نمىشوم:
اجازه ندارم.
من در اين
باره با رئيس خود
عرفات صحبت
كردم و او
اجازه نداد
وارد جزئيات
شوم. من
مىدانم كه
جزئيات
احتمالاً
افتضاح بزرگى
براى برخى
اشخاص در
امريكا ببار
مىآورند. اما
نمىتوانم
وارد جزئيات شوم
زيرا مجاز
نيستم.»
من
(پارى) يادآور
شدم او به پلى
بوى گفته بود
اگر آنها
انكار كنند
مدرك داريد كه
مىتواند
ثابت كند چنين
كسى نزد شما
آمدهاست. آنها
تكذيب كردند.
با وجود اين،
بسام پاسخ
داد: «من هيچ
اجازهاى از
رئيس خود
ندارم در اين
باره توضيح
بدهم. اما ما
مدرك داريم.
ما در باره
آنچه به شما
مىگوئيم،
مدرك داريم.»
بعد،
من (پارى) عكسى
از يكى از
دستياران
ريگان در
مبارزات
انتخاباتى را
به او نشان دادم.
ما فكر
مىكرديم كسى
باشد كه به
سازمان آزاديبخش
فلسطين
مراجعه
كردهاست. او
آدمى بود با
موهاى جو گندمى
از تاجران
كاليفرنيا كه
هم به ريگان و
هم ادوين ميز
(وزير
دادگسترى در
حكومت ريگان
شد) نزديك بود.
بسام، وقتى
عكس را ديد،
لبخند زد. چهره
او نشان
مىداد كه عكس
يك شناس را
مىبيند. اما
پاسخ او
رمزآميز بود:
«اين تنها
عكسى است كه
داريد؟» پاسخ
دادم اين تنها
عكسى است كه
با خود دارم.
بعد، سكوت شد.
من سكوت را با
اين پرسش
شكستم: آيا
اين همان شخص
است كه با شما
ديدار كرد؟
بسام پاسخ
داد: «No comment, no comment .
من در يك
موقعيت رسمى
هستم. از رئيس
خود اجازه ندارم
در اين باره
صحبت كنم.
همانطور كه
گفتم، ما مدرك
قطعى داريم.»
بعد من
(پارى) نام
صاحب عكس را
گفتم و پرسيدم:
آيا اين اسم
براى شما آشنا
است؟ بسام پاسخ
داد:«No comment. خواهش
مىكنم اصرار
نكنيد. من
اجازه ندارم.
اگر عرفات به
من اجازه
بدهد، من
مىتوانم كشو
ميز را باز
كنم و مدرك را
به شما بدهم.
رئيس من از
بكار بردن
اينگونه
وسائل امتناع
مىورزد زيرا
او براى خود
احترام و
ديگران
احترام قائل
است. اگر امريكا،
حكومت امريكا
مىخواهد از
حق فلسطينيان
حمايت كند،
بخاطر اصول
بايد چنين كند
بخاطر حقوق
اساسى مردم
فلسطين بايد
چنين كند نا
بخاطر بدنام
كردن.»
من
(پارى) گفتم: من
فكر مىكنم
بدنام كردن
موضوعى باشد
كه ما در
بارهاش
گفتگو مىكنيم.
يك مسئله
تاريخى است. 10
سال از تاريخ
وقوع آن گذشته
است. من فكر
مىكنم شما با
من وافقيد كه مهم
است تاريخ روشن
كردن و آنچه
در آن ضبط شده
است را روشن
كردن.
بسام
با لحنى مردد
گفت: «شما خوب
مىدانيد
برخى از كسانى
كه از نزديك
براى ريگان
كار
مىكردند،
اينك از نزديك
براى بوش كار
مىكنند.»
بنىصدر:
عقل قدرت مدار
با تخريب شروع
مىكند و با
تخريب خود.
بسام ابوشريف
مىگويد عرفات
براى خود و
ديگران احترام
قائل است. و از
راه بدنام
كردن براى خود
اعتبار
نمىجويند.
اما اگر راست
مىگفت، چرا
با پلى بوى
مصاحبه كرد و
از ماجرا پرده
برداشت؟ اگر
راست مىگفت،
چه فرق مىكرد
بوش بر سر كار
باشد و مراجعه
كننده در دو
دستگاه ريگان و
بوش باشد يا
نباشد؟ راست
نمىگويد. حق
اينست كه وقتى
افتضاح اكتبر
سورپرايز بر
ملاء شد،
عرفات نيز خود
را صاحب برگه
تهديد كنندهاى
يافت و با
مصاحبه با پلى
بوى خواست از
آن، وسيله
تهديدى بسازد.
اما در
اين باره كه
زمانى سازمان
آزاديبخش
فلسطين تنها
مجراى ارتباط
ايران و امريكا
بر سر
گروگانها بود،
نيز راست
نمىگويد.
زيرا عرفات به
ايران آمد، به
او حمله شد كه
واسطه
امريكائيها
شده و به
ايران
آمدهاست
براى گفتگو در
باره گروگانها.
او ترسيد و
تكذيب كرد.
اما نزد
بنىصدر رفت و
گفت:
امريكائيها
به ما مراجعه
كردهاند و اگر
من دست خالى
از ايران
بروم، بابت آن،
فلسطين بهاى
سنگينى
مىپردازد.
بنىصدر از
خمينى خواست
گروگانهاى زن
و سياهان را
بخاطر اثرى كه
بر افكار
عمومى در
امريكا و جهان
مىگذارد،
آزاد كند. او
پذيرفت و 13
گروگان آزاد شدند.
پس از
آنكه پلى بوى
مصاحبه را
منتشر كرد و
كتاب بنىصدر
در امريكا
منتشر شد،
بنىصدر توسط
بسام ابوشريف
به عرفات پيام
داد: مدركى كه
شما داريد
متعلق به ملتى
است كه قربانى
كودتا و جنگ 8
ساله شدهاست.
متعلق به
ملتهاى
منطقه، از
جمله ملت
فلسطين است.
مگر شما هشدار
نداديد كه
گروگانگيرى
و جنگ، اجراى
طرح آكاردئون
را بدنبال
دارد؟ مگر اين
طرح اجرا نشد
و شما را از
لبنان بيرون
نراندند؟ پس
اين بار، بازى
سياسى را كنار
بگذاريد و حق
را در سود ملت
ايران و
ملتهاى منطقه
و بلكه تمامى
حوزه اسلامى،
اظهار كنيد.
اين تنها فرصت
است و فردا
ديگر دير است.
اما
بوش بر سر كار
بود و عرفات
جرأت طرف كردن
خود را با او
نمىديد. در
اين مصاحبه
نيز، بسام
باستناد
دستور عرفات
از ابراز
حقيقت سر باز مىزند
و براى آن
توجيه اخلاقى
نيز مىسازد!
بهر
رو، به پرسش و
پاسخ پارى با
بسام ابوشريف
باز گرديم:
پارى
مىپرسد: آيا
دليلى داريد
كه بوش از همه
ماجرا اطلاع دارد؟
بسام پاسخ
داد: «ما
نمىدانيم. به
زحمت انداختن
اعضاى دستگاه
ريگان ممكن
است بمعناى ايجاد
زحمت براى
كسانى باشد كه
آن زمان دست
در اين كار
داشتهاند و
اينك در
دستگاه بوش
كار مىكنند.
همانطور كه به
شما گفتم، من
حاضر نيستم در
باره آن صحبت
كنم. ريگان
كوشيد گروگانها
را در جلوگيرى
از انتخاب
كارتر بكار برد.
ما كارى به آن
كار نداريم.
اما مىگوئيم
كه ما
نپذيرفتيم در
جهت به تأخير
انداختن
آزادى گروگانها،
عمل كنيم.»
من
(پارى) فن
ديگرى بكار
گرفتم.
پرسيدم: سازمان
آزاديبخش اگر
عمل مىكرد،
چه چيز بدست
مىآورد؟
فرستاده
ريگان چه
وعدهاى داد؟
بسام پاسخ
داد: «وعده او
اين بود: درب
كاخ سفيد بروى
سازمان گشوده
مىشود. اما
ما نپذيرفتيم
زيرا ما مردمى
اهل اصول
هستيم. ما
بدلايل
انسانى و
البته سياسى براى
آزاد كردن
گروگانها
اقدام كرديم.
اما ما نمىتوانستيم
اين پيشنهاد
را بپذيريم.
من فكر مىكنم
هريك از شما
مىدانيد
چنان پيشنهادى
چه ارزشى براى
سازمان
آزاديبخش
مىداشت. با
وجود اين، ما
آن را
نپذيرفتيم.
من حدس
مىزنم چون
اين پيشنهاد
به ديگران شده
باشد و باورم
اينست كه برخى
از آنها پذيرفتهاند
و اسباب آزاد
نشدن
گروگانها را فراهم
كردهاند...
من
مطمئنم كسى در
حكومت ايران
مىداند من از
چه چيز سخن
مىگويم. من
مطمئن هستم
كسى كسى از
گروه ريگان با
برخى از
ايرانيان
تماس گرفته
است و يا
در تماس است».
بنىصدر:
آن زمان، از
مجريان طرح
آكاردئون،
شارون نخست
وزير كنونى
اسرائيل بود.
اما به امريكا
سفر كرد.
سفراو، حتى به
روايت مطبوعات
اسرائيل،
شكست خورد. به
قول محققى،
اسرائيل
جامعه ايست كه
زوال خواهد
پذيرفت (Geotrategiques ماه مه 2001
شماره 5 كه
انستيتو
انترناسيونال
دتود
استراتژيك Institut
International d'Etudes Strategiques منتشر
مىكند). از
عوامل زوالش
يكى
سياستمدارانى
چون شارون هستند.
او قصاب صبرا
و شتيلا لقب
گرفت و امروز،
ديده بانان
حقوق بشر
خواستار
تحقيق قضائى در
باره آن جنايت
و متهمى هستند
كه شارون نخست
وزير اسرائيل
است:
توسل به
ضد اطلاعات
بقصد دروغ
جلوه دادن
«اكتبر
سورپرايز»
مصدق واقعيت
داشتن آن شد:
روبرت
پارى، فصل ششم
كتاب را به
توسل بوش و
گروهى كه براى
رسيدن او به
رياست جمهورى فعاليت
مىكرد به
انتشار ضد
اطلاعات
اختصاص مىدهد:
* اسوالد
لووينتر Oswald LeWinter
مأمور اينكار
مىشود. او در
مصاحبه با
روبرت پارى
مىگويد:
لووينتر مىگويد:
بعضى از اشخاص
به من گفتند
بايد ضد اطلاعات
بسازم و در
كسانى كه
پيرامون
«اكتبر سورپرايز»
تحقيق
مىكنند
القاء كنند.
به ترتيبى كه انتشارش
توسط آنها
موجب بى
اعتبارى اصل
ماجرا شود. از
آنان يكى
باربارا
هونگر بود كه
مشاور سياسى
جمهوريخواهها
بود. كتابى در
باره «اكتبر
سورپرايز»
نوشته بود و
خواهان آن بود
كه كنگره در
باره اكتبر
سورپرايز
تحقيق كند.
مأموريت من
اين بود ضد
اطلاعى را در
اختيار او
بگذارم كه
حقيقت بنمايد.
اما وقتى او
آن را انتشار
داد، آسان
بتوان دروغ
بودن آن را
ثابت كرد.
لووينتر
حاضر نشد
بگويد چه
كسانى او را
به اينكار بر
انگيختند.
تنها مىگفت
آنها با سيا
سر و كار
داشتند. چهار
تن بودند و از
من كارى را
مىخواستند
كه نتيجهاش اين
باشد كه وسائل
ارتباط جمعى
توجه خود را
از «اكتبر
سورپرايز»
برگيرند. پارى
مىپرسد: چقدر
به تو
پرداختند؟
لووينتر پاسخ
مىدهد: براى
پول نبود كه
من اين كار را
انجام دادم. به
من 100 هزار دلار
پرداختند. من
از راه شخص
ديگرى با
بارباراهونگر
تماس گرفتم.
ضد اطلاعاتى
را در اختيار
او گذاشتم كه
عناصر راست
نيز در آن بود
اما مىشد
ثابت كرد
«اطلاعات»
دروغ هستند. و
اثبات دروغ
بودن
«اطلاعات» به
بى اعتبار
كردن اصل
ماجرا
مىانجاميد.
كار
لووينتر و
ريچارد برنك
بى حاصل نشد.
در سال 1988،
روزنامه
نگارانى كه در
پى تحقيق پيرامون
اكتبر
سورپرايز
شدند، احساس
حرمان كردند و
ماجرا را رها
كردند. بسيارى
از آنها كه در
باره اطلاعات
نادرست
لووينتر
تحقيق كردند،
به اين نتيجه
رسيدند كل
ماجرا دروغ است.
* من
(پارى) نيز يكى
از آنها بودم
كه بهمين
نتيجه رسيدم.
يكى از آنها
بودم كه در
اواخر 1988، شب
هنگام، آقاى
رازين Razineبه من
تلفن كرد. آن
زمان، من
روزنامه نگار
نيوزويك بودم.
او گفت از
«اكتبر
سورپرايز»،
زمان گفتگوها،
محلها و اسامى
شركت كنندگان
در آن، اطلاع
دارد. جزئياتى
را در اختيار
مىگذارد كه مىتوان
صحت آنها را
با امرهاى
واقع شناخته
شده و مدارك
رسمى آزمود.
در
تلفن، رازين
به من گفت
افسر بازنشسته
سيا است. از
«اكتبر
سورپرايز»
اطلاع دارد زيرا
گزارش سازمان اطلاعاتى
فرانسه را در
مركز سيا
خواندهام. او
اسامى مبهمى
از فرستادگان
ايرانى و چهار
نام
امريكائى،
جرج بوش و
ويليام كيسى و
دونالد گرك،
افسر سيا و
ريچارد آلن را
اظهار كرد. او
گفت يك
امريكائى
ديگر نيز حضور
داشته است كه
شاهد عينى
است: ريچارد
برنك.
در 17
سپتامبر 1988،
رازين ادعاى
خود را در
گفتگوى راديوئى
KFI، در لوس
آنجلس، باز
گفت. از جمله
او گفت: ريچارد
آلن، يك شنبه 19
اكتبر 1980،
ديدارى
كردهاست. اما
وقتى بررسى
شد، معلوم گشت
در آن روز،
جرج آلن مصاحبهاى
داشته و
نمىتوانسته
است يك بعد از
ظهر، 7 صبح
بوقت واشنگتن،
در پاريس
باشد.
بدينسان،
ساخته رازين
دروغ از آب
درآمد. مقامات
سيا نيز وجود
گزارش سازمان
اطلاعات
فرانسه را
تكذيب كردند.
و وقتى مارتين
كليان
روزنامه نگار
سانفرانسيسكو
بر آن شد هويت
آقاى رازين را
آشكار كند، آشكارش
شد كه او همان
اسوالد
لووينتر است!
* كليان
باتفاق
همكارش،
روزنامه نگار
اشپيگل، در
باره «اكتبر
سورپرايز»
تحقيق
مىكردند. آنها
در اروپا 5
منبع مستقل
سراغ كردند -
از جمله يك
مقام عالى
رتبه سازمان
اطلاعات
فرانسه و يك
تاجر اسلحه
مستقر در
سوئيس - كه به
آنها گفتند
«اكتبر
سورپرايز»
يعنى گفتگو
وتوافق ميان
جمهوريخواهان
و ايرانيان،
براستى، روى
دادهاست. اين
5 منبع و
گزارشهاى
مؤيد وقوع گفتگوها
سبب شدند كه
اين دو مأيوس
نشوند و تحقيق
را رها نكنند.
* با وجود
مأموريتى كه
لووينترانجام
داده بود،
مىگفت:
بخشهائى از
داستانى كه
ساخته است،
واقعيت دارند.
او حتى مدعى
شد برخى از
اطلاعاتى كه
اظهار
كردهاست، دست
اول هستند. او
مىگفت: در
اواسط اكتبر
1980، در پاريس
بودم و در
تدارك
گفتگوهائى
كار مىكردم كه
ميان
امريكائيها و
ايرانيها و
فرانسويها انجام
شدند:
«من در
جمع جامعه
اطلاعاتى و
بعنوان منتسب
به سيا كار
مىكردم. من
عضو تيمى از
مأموران
كشورهاى
مختلف بودم كه
كارش تأمين
امنيت گفتگو
كنندگان و سرى
انجام شدن
گفتگوها بود.
ديدارها و
گفتگوها در
تعطيلات
پايان هفته 18 و 19
اكتبر 1980،
انجام شدند.
بنا بر
بيان جديد
لووينتر از
رويدادها،
كيسى و گرك و
بوش در پاريس
بودهاند. اما
او مىپذيرد
كه او در باره
ريچارد آلن دروغ
گفته است. او
اصرار مىكرد
كه ريچارد برنك
نيز در پاريس
بود.
پارى
به او
مىگويد: شما
در 1988 به وسائل ارتباط
جمعى دروغ
گفتيد. چگونه
انتظار داريد كسى
اظهارات
كنونى شما را
راست
بپندارد؟
لووينتر
پاسخ مىدهد:
«من از كسى
نمىخواهم
آنچه را مىگويم
راست بپندارد.
آنچه من از
آنها كه اظهارات
مرا
مىشنوند،
مىخواهم
اينست كه از
خود بپرسند چه
قصدى از گفتن
اين حقيقت
دارم كه در 1988،
مأموريت
ساختن و پخش
كردن ضد
اطلاعات از
راه وسائل
ارتباط جمعى
با هدف فريب مردم
امريكا را
داشتم؟ تنها
مىخواهم
بگويم واقعيت
چه بود.»
پارى
توضيح مىدهد
كه اظهارات
جديد لووينتر
در مصاحبه با
من و روس،
معتبر
نمىنمود.
وقتى مصاحبه
را به پايان
برديم، من و
روس سر
تكان داديم.
بدينسان،
لووينتر، در حساس
ترين موقع، با
ساختن و
انتشار ضد
اطلاعات بر
جهت يابى
«اكتبر
سورپرايز» اثر
گذاشته بود.
اينك روشن
نبود ما با
داستان شگفت
او چه
مىتوانستيم
كرد.
بنىصدر:
ضد انقلاب يا
دروغ را بدون
وجود حقيقت
نمىتوان
ساخت. دروغ
لباسى است بر
قامت حقيقت.
روش مىبايد
دانست تا
بتوان لباس دروغ
را بركند و
حقيقت را
يافت. اگر آن
زمان،
جويندگان
حقيقت، روش
جدا كردن پوشش
دروغ را از
حقيقت
مىدانستند و
بكار
مىبردند، اى
بسا، در آن
«حساسترين
زمان» كار به
زيان جرج بوش
و ديگر «اكتبر
سوراپرايزيها»
و ايران گيتها
مىشد. كارى
كه با اعتراف لووينتر
دير آغاز شد،
مىتوانست در دوران
انتخابات
رياست جمهورى
امريكا در 1988 انجام
پذيرد. با
وجود اين، ضد
اطلاعات، هر
چند دير، اما
از دلايل
واقعيت داشتن
سازش پنهانى در
اكتبر 1980 گشت.
پارى
نيز از
پژوهشگرانى
است كه احساس حرمان
را ترك
مىگويد و
تحقيق در باره
«اكتبر سورپرايز»
را پى
مىگيرد. در
فصل هفتم،
تحقيق خود را
پيرامون نقش
سيروس هاشمى
شرح مىكند:
* در
جريان تحقيق
در باره
«ايران گيت»،
كشف شد كه
سيروس هاشمى،
ميان حكومت
ريگان و ايرانيها
در سالهاى 1984 و 1986
رابطه برقرار
كردهاست. سيروس
هاشمى
پيشنهاد كرد
با ايرانيان
ارتباط بر
قرار كند و براى
آزاد كردن
گروگانهاى
امريكائى در
بيروت، از
جمله رئيس
پايگاه سيا در
بيروت،
ويليام باكلى Wiliam Buckley،
با آنها گفتگو
كند. پيشنهاد
كمك سيروس
هاشمى از راه
جون شاهين John Shaheen و روى
فورمارك FurmarkRoyدوستان
نزديك ويليام
كيسى، رئيس
سيا، داده شد.
شاهين
كه در لبنان
بدنيا آمده
است، از زمان
جنگ دوم جهانى
كيسى را
مىشناخت. هر
دو در اداره
خدمات
استراتژيك
همكارى
داشتند. فورمارك
پيش از آنكه
در خدمت عدنان
قاشقى، سرمايه
دار عربستانى
كار كند، براى
شاهين در
شركتهاى مالى
و نفتى او كار
مىكرد.
در 1990،
مسئله اين بود
كه آيا
فعاليتهاى
سيروس هاشمى
در 1985، مسبوق به
سابقهاى در 1980
بودهاست يا خير؟
*
ريچاردسون Richardson،
وزير سابق
دادگسترى به
ما (پارى و روس)
گفت: با سيروس
هاشمى در 1979
ديدار
كردهاست. آن
هنگام، هاشمى
پيشنهاد كمك
مىكرد براى
حل بحران گروگانهاى
امريكائى در
تهران.
ريچاردسون
هاشمى را با
مقامات حكومت
كارتر كه بكار
گفتگو براى حل
مشكل
گروگانها
بودند، در
رابطه مىگذارد.
بنظر
ريچارسون،
سيروس هاشمى
آدمى ميانه رو
و مسئول به
نظر مىرسيد
كه از رفتار
بنيادگرايان
نگران شده و
سود كشور خويش
را، در دراز
مدت، در اين
مىديد كه
ميان امريكا و
ايران روابط
بر قرار شوند.
* پارى و
روس در باره
نقش سيروس
هاشمى با برادر
او جمشيد
هاشمى مصاحبه
مىكنند.
جمشيد توضيح
مىدهد كه
نخستين بار كه
به سيا مراجعه
كردهاست،
بخاطر گرفتن
كمك مالى براى
تأمين هزينههاى
تبليغاتى
دريادار احمد
مدنى، نامزد
رياست جمهورى
بود. رقيب اصلى
مدنى،
ابوالحسن
بنىصدر بود.
امريكا كه مترصد
هر علامت
عقلانيت در
تهران بود،
جانب مدنى را
گرفت. در
اجابت تقاضاى
برادران
هاشمى، سيا
پذيرفت
پوشيده، مبلغ
كمى بعنوان
كمك بپردازد.
مدنى برادران
هاشمى را از
كودكى مىشناخت.
بهنگام صرف
نهار، جمشيد
گفت: برادرم 500 هزار
دلار براى كمك
به هزينه
تبليغات،
براى مدنى
فرستاد اما
مبلغ كمى از
آن، دير، به
ايران رسيد.
در انتخابات
رياست جمهورى
25 ژانويه 1980، مدنى
تنها 17 درصد
آراء را بدست
آورد. از
بنىصدر شكست
خورد. سيا حساب
پولى را كه
پرداخته بود،
مطالبه كرد.
روشن شد كه 100
هزار دلار از
آن پول به
ايران
رسيدهاست. در
پى عصبانيت
سيا، سيروس
هاشمى 290 هزار
دلار از پول
را به سيا
بازگرداند.
بنىصدر:
احمد مدنى در
آن انتخابات
تنها 13 درصد
آرا را بدست
آورد.
* جمشيد
هاشمى
گفتگوهاى آخر
ماه ژوئيه در
هتل ريتس
مادريد براى
پارى و روس
حكايت مىكند:
از جانب
امريكا،
ويليام كيسى و
دونالد گرك و
از سوى ايران
كروبى بودند.
كروبى عمامه
بر سر و لباده
برتن داشت.
جمشيد و سيروس
نقش مترجم را
ايفا
مىكردند. من
(جمشيد) از
حضور كيسى
شگفت زده شدم.
جمشيد
به من و روس
گفت: به سيروس
گفتم «با
جمهوريخواهها
چرا سر و سر
پيدا
كردهاى؟»
برادرم به من
گفت: «اقبال
جمهوريخواهها
براى اينكه به
قدرت برسند،
خوب است و مهم
است كه با دو
طرف كار كنيم.»
جمشيد
بدون اينكه
وارد جزئيات
شود، شرح
ديدار و
گفتگوها را به
ما باز گفت:
جلسه گفتگو
ساعت 11 صبح
شروع شد و عصر
پايان پذيرفت.
براى نهار، از
بيرون
ساندويچ آوردند.
وقتى كيسى
برگهاى خود را
روكرد، روشن شد
كه چه
مىخواهد:
«پيشنهاد اين
بود كه آزادى
گروگانها تا
بعد از
انتخابات
رياست
جمهورى، به
تعويق انداخته
شود. در عوض،
حكومت ريگان
با نظر مساعد
به ايران خواهد
نگريست و باب
فروش اسلحه را
به روى ايران
باز مىكند.
قطعات يدكى و
اسلحه و
مهماتى كه ايران
خريده بود به
ايران ارسال
مىشود و
پولهاى ايران
از توقيف خارج
مىگردند.»
بعد از
ديدار ماه
ژوئيه با
كيسى، كروبى
به ايران
بازگشت. با
خمينى و
آيةاللههاى
ارشدى كه
مشاوران او
بودند، شور
كرد. دو يا
هفته بعد، به
جمشيد تلفن
مىكند و
خواستار
ديدار دومى مىشود.
ترتيبات جديد
داده شدند و
محل ديدار همان
هتل ريتس
مادريد معين
شد. از نو،
كيسى و گرگ
بنمايندگى
طرف امريكائى
و كروبى از
جانب طرف
ايران براى
گفتگو حاضر
شدهبودند. در
دو دور گفتگو،
كيسى آن را
راه مىبرد
اما گرك
اطلاعاتى را
مىداد كه
كيسى نداشت.
اطلاعات درون
حكومت كارتر
كه ما آنها را
نداشتيم. براى
مثال، قطعات
يدكى خريدارى
شده توسط
ايران كجاست؟
در دور
دوم، كروبى با
لباس كامل
روحانى آمد.
او بر موافقت
خمينى با آزاد
شدن گروگانها
بعد از پيروزى
ريگان در
انتخابات
رياست
جمهورى،
تأكيد كرد. او
بر موافقت با
پيشنهاد كيسى
تصريح كرد:
«گروگانها بعد
از شكست كارتر
آزاد خواهند
شد».
من
(پارى) از
جمشيد هاشمى
پرسيدم: شما چرا
حالا اين
ماجرا را
اظهار
مىكنيد؟
جمشيد پاسخ
مىدهد بخاطر
احساس
مسئوليت نسبت
به مرگ برادر
كوچك خود. او
اين اطلاع را
كه سيروس بر
اثر بيمارى سرطان
خون مرد، راست
ندانست . او يك
هفته پيش از
مرگش، معاينه
پزشكى شد و
پزشك هيچ
نشانهاى از
بيمارى در او
نيافت. ظن
جمشيد بر اين
بود كه او را
كشتهاند.
جمشيد
افزود: پيش از
اين نگفتم
زيرا به
تجارتم زيان
مىرساند اما
حالا به
اندازه كافى
پول گرد
آوردهام كه
خود و
خانوادهام
بتوانيم با بى
نيازى زندگى
كنيم.
مىخواهم
بدانم چرا
برادرم مرد.
«اكتبر
سورپاريز»
تنها راه كشف
واقعيت امر
است.
پارى و
روس مىگويند
از اروپا، با
اطلاعات جديد
به امريكا باز
گشتيم. اما
هنوز مسئله را
حل نكرده
بوديم.
اطلاعات به
اندازه لازم
جدى بودند كه
ما را به
ادامه كوشش و
حل مسئله بر
انگيزند.
اسرائيل
و ملايان
طرفدار ريگان
مىشوند و
اسرائيل
واسطه خريد
اسلحه:
بنىصدر:
روبرت پارى،
در فصل هشتم
كتاب خود،
سخنان بن
مناش، افسر
اطلاعاتى
اسرائيل را
مىآورد. در
«اكتبر
سورپرايز»،
اظهارات بن
منش ارزيابى
شدهاند. در
اينجا
قسمتهائى را مىآوريم
كه پارى در
باره آنها
تحقيق كردهاست:
ماجرا
لهستان آنسان
كه بن مناش حكايت
مىكند، از
ديد ديگرى،
معنى مىيابد.
او ابتكار
نزديك شدن به
لهستان را
بخشى از يك استرتژى
سرى مىخواند
كه بدستور
نخست وزير اسرائيل،
اسحق شمير،
بقصد گشودن
مجارى بسوى بلوك
شوروى، انجام
گرفت. هدفهاى
استراتژيك
عبارت بودند
از:
1 - خريد
اسلحه سبك
براى ايران كه
تقدم مالى و
تاكتيكى
مىداشت؛
2 - بهبود
بخشيدن به
روابط با
شوروى تا كه ميليونها
يهودى روسيه
اجازه مهاجرت
به اسرائيل را
پيدا كنند.
شمير بر اين
نظر بود كه با
بدست آوردن
آزادى مهاجرت
يهوديان
روسيه به اسرائيل،
نياز كشور به
نيروى انساى
تأمين مىشود
و با اسكان در
سرزمينهاى
اشغالى وسعت
مىگيرد.
اسكان در
سرزمينهاى
اشغالى،
واقعيتى را
بوجود مىآورد
كه امريكا را
از خواستار
تخليه شدن اين
سرزمينها باز
مىدارد.
بن
مناش شرح
مىكند كه با
دو افسر لهستانى
به رادن Radun
رفته است و
در آنجا، 100
هزار قبضه
تفنگ Ak - 74s هر قبضه به 81 دلار و
بند تفنگ و
مخزن و لوازم
ديگر، براى
ايران، خريدم.
مدير
توليد 80000 دلار
حواله بانك در
وين داد. اين
اولين محموله
بود كه از
لهستان به ايران
مىرفت. اما
هرعدد را به 125
دلار به
ايرانيان
فروختيم. ما
به آنها ارزان
فروختيم!
خاطرات
اورا Ora، همسر
سابق بن مناش،
اغلب با
ادعاهاى بن
مناش
مىخواند.
مأموريت او را
به لهستان و
نيز اين ادعا
تصديق مىكند
كه در دسامبر
1980، بن مناش عضو
كميته ويژه
برنامه خريد
اسلحه براى
ايران در ستاد
ارتش شدهاست.
6 عضو كميته
نمايندگان دواير
اطلاعاتى
كليدى، موساد
و امان Aman و افسران
دفتر نخست
وزير و دفتر
وزير دفاع بودند.
نخست،
مقام اسرائيل
وجود هرگونه
كميتهاى را
تكذيب كردند.
اما ژنرال
ياهوشوآ سگى Yahoshua Saguyرئيس
پيشين امان به
من (پارى) گفت:
اسرائيل پوشش
اطلاعاتى
ايران را، بعد
از انقلاب
اسلامى 1979،
تغيير داد.
موساد روابط
پوشيده اما
دوستانه با
شاه داشت. بعد
از آنكه
آيةالله
خمينى قدرت را
بدست آورد و
شروع كرد به
شمشيرها را بر
ضد اسرائيل
تيز كردن،
امان،
ناگزير، به
مسئوليتهاى
خويش در از
حمايت
اسرائيل، در
برابر تهديدهاى
مسلحانه،
قيام كرد.
نتيجه، تقسيم
كار ميان
موساد و امان
شد. بدينسان،
سخن سگى شبيه
گفته بن مناش
است. سگى نيز
مىگويد: در
«گروه كار»
متشكل از دو
سازمان
اطلاعاتى، 10
تا 12 مقام بود
كه ماهى يكبار
جلسه تشكيل
مىدادند و
فعاليتهاى
اطلاعاتى در
ايران را
همآهنگ
مىكردند.
در فصل
نهم، پارى
اظهارات بن
مناش را پى
مىگيرد. نخست
به محاكمه بن
مناش
مىپردازد:
لحظه
كليدى ديگر در
پيروزى بن
مناش در
محاكمه، لحظه
شهادت
خبرنگار مجله
تايم، راجع صمغ
آبادى بود.
اين روزنامه
نگار خاطر
نشان كرد كه
در اواسط 1986،
وقتى فروش
اسلحه به ايران
در ازاى آزادى
گروگانها يا
ماجراى ايران
- كنترا، هنوز
كاملاً سرى بود،
بن مناش به او
مراجعه كرد و
ماجرا را به
او بروز داد.
اما حكومت
ريگان آنرا
تكذيب كرد و
تايم نتوانست
پرواز مقامات
رسمى امريكا
را به تهران،
ثابت كند. اما
ماجرا چند ماه
بعد، در بيروت،
توسط الشراع،
از پرده بيرون
افتاد.
صمغ
آبادى همچنان
شهادت داد كه
بن مناش به او
گفته است
داستان
معامله اسلحه
حكومت ريگان
با ايران، از 1980
شروع مىشود.
بن مناش
مدعى بود كه
بسيار پيش از
زمان تقاضاى
خريد اسلحه،
طرف ايرانى با
او تماس گرفتهاست.
او با لبخندى
گفت: «بسا من
خوش اقبال بودم،
اگر بتوانم
اين را خوش
اقبالى
بخوانم، از
اينكه نخستين
اسرائيلى
بودم كه بعد
از انقلاب،
معامله اسلحه
با ايران
انجام مىداد.
بخاطر آن، من
اعتبار
يافتم».
تقاضاى خريد
لاستيك
هواپيماهاى
اف - 4، زود، به
مقامات عالى
داده شد: «از
همه اينكارها
حمايت شد. موافقت
نخست وزير
بعمل آمد. و
آنها
(ايرانيها) لاستيكها
را خريدند.
اينسان ما
لاستيكها را به
ايران
فروختيم.
فروش
كوچك 300 لاستيك
هواپيما به
ايران،
پرزيدنت
كارتر را خوش
نيامد. او از
اسرائيل خواست
كه در مقام
متفق امريكا،
در تحريم فروش
اسلحه، به
امريكا بپيوندد.
كارتر شخصاً
از مناخيم
بگين بخاطر
فروش
لاستيكها به
ايران، گلايه
كرد و خواست
فروش به ايران
متوقف شود. با
توجه به
افزايش مدام سرزنشهاى
كارتر، بگين
بر آن شد كه از
ريگان براى
رسيدن به
رياست
جمهورى،
حمايت كند.
بن
مناش ادامه
داد:
اسرائيليها
مىخواستند
روابط خود را
با رژيم جديد
ايران گسترش
دهند. ايران
براى ما بسيار
مهم بود. بنا
بر اين، بگين
بسيار نسبت به
كارتر بى
حوصله شده
بود.
عراقيها
نبايد
خوزستان را
تصرف مىكردند.
تصرف خوزستان
متضمن خطر
بزرگ براى
امنيت
اسرائيل بود.
بگين به اين
امر سخت
دلمشغول بود.
در اوت 1980،
تصميم نهائى
گرفته شد:
اسرائيل در
مبارزات
انتخاباتى،
از ريگان
حمايت مىكند.
ما مىبايد به
ايرانيان
نزديكتر
مىشديم و به
چند دليل
مىبايد با
آنها معامله
مىكرديم.
نخست به اين
دليل كه مصالح
ملى اسرائيل
آن را ايجاب
مىكرد. آنگاه
به اين دليل
كه مبارزات
انتخاباتى
ريگان و بوش
را پيروز مىديديم
و اين دو را
رئيس و معاون
رئيس جمهورى
امريكا
مىيافتيم .
پس ما مىبايد
تنها بسود آنها
عمل مىكرديم.
اما،
در اسرائيل،
همه مواظب
بودند پاى
اسرائيل به
افتضاحى
كشانده نشود.
اگر افتضاحى
ببار مىآمد
كنگره و مردم
امريكا حكومت
اسرائيل را
مسئول تخريب
حكومت قانونى
امريكا
مىشناخت.
من
(پارى) سخن بن
مناش را قطع
كردم و گفتم:
«بنا بر اين،
خطر بزرگى را
اسرائيل
پذيرفت. چرا
چنين كرد؟»
بن
مناش پاسخ
داد: انتخابها
كدامها بودند؟
واقعيت اين
بود كه ريگان و
بوش، در
رقابت، از
كارتر پيشى
مىگرفتند و ما
هم كارى
مىكرديم كه
آنها را خوش
مىآمد.
سخنش
را قطع كردم و
با لحنى
آميخته از ناشكيبائى
و ناباورى،
گفتم: شما
نمىبايست بابت
خوش آمد آنها
چنين
مىكرديد.
بن
مناش گفت:
آنها بدان
باور داشتند.
و ريگان در
نظر اسرائيل
رئيس جمهورى
خوبى مىنمود.
براى
اسرائيل،
او رئيس
جمهورى خوبى
بود. او تنها
كس بود كه با
نظر اسرائيل
در باره
ايرانيها،
مبنى بر لزوم
معامله با
اينها موافق
بود. ما
مىبايد آنها
را در برابر
عراق تقويت
مىكرديم. ما
مىبايد آنها
را تثبيت
مىكرديم. در
اساس، ريگان
نامزد رياست
جمهورى، در
اين باره، با
بگين، هم نظر
بود. پس بايد
با آنها راه
رويم.
البته
خطر ترسناكى
وجود داشت.
اما بگين آنها
را پذيرفت. او
و همكاران
نزديك او در هيأت
وزيران، در
ماه اوت،
تصميم خود را
گرفتند. اين
تصميم از
بالاترين
مقام حكومت به
پائين ابلاغ
شد. آن ايام،
بگين بسيار
قوى و
بر هيأت
وزيران سخت
مسلط بود. او بسيار
محبوب نيز
بود. او تصميم
مىگرفت و
تصميم او اجرا
مىشد.
حكايت
تصميم بگين بر
حمايت از
ريگان در
انتخابات
رياست جمهورى
باور ناكردنى
مىنمود و جاى
ترديد نبود كه
تكذيب خشم
آگين هر
اسرائيلى را
بر مىانگيخت
در آن زمان،
صاحب مقامى
بود. با وجود
اين، بن مناش
در بيان
احساسات شخصى
بگين، راستگو
بود. افزون بر
اختلافهاى
استراتژيك بر
سر ايران، بگين
از سياست
حمايت از حقوق
بشر كارتر و
حمايتى كه از
اينجهت از
فلسطينيان
مىكرد، ناراضى
بود و آن را
تهديدى براى
اسرائيل
مىدانست.
نظرهاى اين
اسرائيلى را
داويد كميچى،
افسر اطلاعات
- ديپلمات
اسرائيلى، در
كتاب خود،
بنام «واپسين
گزينش»، در
باب تنشهاى
شرق ميانه، با
صراحت، باز
نوشته است.
كميچى افسر عالى
رتبه موساد،
مأمور وزارت
امور خارجه،
شرح مىدهد كه
كارتر چگونه
اسرائيل را
متقاعد كرد
سرزمين به
اعراب واگذار
كند. از نظر اسرائيليها،
كارتر و
مشاوران طراز
اول او جانب فلسطينيها
را برگزيده
بودند.
كميچى
مىنويسد:
«بگين سرو
كارش با سرقصابهاى
قصابخانه
ديپلماتيك،
در واشنگتن، بود.
اسرائيل از
طرف
كارشناسان
شوراى امنيت
ملى و
خاورميانه در
وزارت خارجه،
زير فشارها
قرار گرفته
بود. آنها از
حمايت دو رئيس
جمهورى،
كارتر و انور سادات
رئيس جمهورى
مصر برخوردار
بودند. در كار
ناگزير كردن
اسرائيل از
تخليه
سرزمينهاى اسرائيل،
حتى بيت
المقدس و تن
دادن به استقرار
يك دولت
فلسطينى در آن
سرزمينها،
برخوردار
بودند. اين
نقشه - كه پشت
سر اسرائيل و
بدون اطلاعش
تهيه شده بود -
مىبايد
بعنوان تقلاى
منحصر به فرد
ديپلماسى
امريكا براى
مفت معامله كردن
با يك دوست و
متحد از راه
فريب و
فريفتارى محسوب
شود .»
كميچى
ادامه مىدهد:
«بر مذاكره
كنندگان
اسرائيلى
دانسته نبود
كه مصريها برگ
برنده را در
اختيار گرفته بودند
و در انتظار
بودند كه بوقع
رو كنند. برگ برنده
آنها موافقت
پنهانى با
كارتر بود. وقتى
كارتر براى
بار دوم
انتخاب مىشد
آزاد بود
اسرائيل را
وادار كند با
امضاى توافقى
نظير توافق با
مصر، تن به حل
مسئله فلسطين
بدهد، بدون
اينكه نگران
ضربه متقابل
يهوديان امريكا
باشد.»
بدينسان،
حكايتى كه بن
مناش در باره تصميم
بگين بر قرار
گرفتن در كنار
ريگان، با همه
دور از باور
بودن، با توجه
بوجود
انگيزه، ممكن
مىنمايد.
بگين انتخاب
كارتر را براى
دور دوم،
تهديدى براى
امنيت ملى اسرائيل
مىديد.
همچنين، بگين
يك رهبر سياسى
بود كه از
پذيرفتن
خطرهاى
استراتژيك
باكى نداشت
هرگاه تن دادن
به آنها را
براى منافع
ملى اسرائيل
حياتى مىديد.
هنوز،
داستان بن
مناش دورتر
مىرود. بهت
كردم وقتى بن
مناش ادعا كرد
از گفتگوهاى
مادريد، كه
جمشيد هاشمى
شرحشان كرده
بود، آگاه
است. بن مناش
گفت ماجراى اين
ديدارها را هم
از طرفهاى
تماس خود در
درون
جمهوريخواهان،
در دواير
داخلى و هم از
منابع خاص
اسرائيل در
داخل ايران،
شنيدهاست.
بن
مناش، ادامه
داد: «كيسى با
يك مقام عالى
عضو شوراى
انقلاب آن
زمان، حجة
الاسلام كروبى
در اسپانيا
ملاقات كرده
است. و شايع
بود كه قرار
بر يك «ديدار
نهائى در ماه
اكتبر» شدهاست.»
بن
مناش بر اين
بود كه ديدار
مادريد ميان
كيسى و كروبى
در ماه مارس
انجام
گرفتهاست.
ولى ممكن است
تاريخ ژوئيه
كه جمشيد
هاشمى
مىگويد صحيح
باشد.
بنا بر
اطلاعى كه به
بن مناش داده
شده بود،
«امريكائيها
پذيرفته
بودند پولهاى
ايران را از
توقيف خارج
كنند و وعده
داده بودند كه
با روى كار
آمدن ريگان و
بوش، روابط
امريكا را با
ايران بهبود
خواهند بخشيد
و ايرانيها نيز
قول داده
بودند
گروگانها را
آزاد كنند.
امريكائيها
نيز اجازه
فروش اسلحه به
ايران ، فروش
غير مستقيم،
را بدهند.
بدين خاطر بود
كه اسرائيل نيز
وارد ماجرا
شد.
شخص
كيسى از
اسرائيليها
خواست در عمليات
شركت و كمك
كنند. اين
همكارى از راه
ارتباط
مستقيم ميان
رئيس تبليغات
انتخاباتى
ريگان و بوش،
كيسى، با يهوشوا
سگى آغاز
گرفت. آن
زمان، سگى
رئيس، امان، يعنى
اطلاعات ارتش
اسرائيل، بود.
حل و فصل امور
جزئى به
مقامات
سيا و
همرتبههاى
اسرائيلى
آنها واگذار
شد.»
سگى در
گفتگو با من
(پارى) تكذيب
كرد كه كيسى
از او چنين
تقاضائى را
بعمل
آوردهباشد.
او رابطه چنين
نزديك با
كيسى، رئيس
تبليغات
انتخاباتى
ريگان و بوش
را نيز راست
ندانست. او
پذيرفت كه در
آن دوره،
«تماسهاى خارج
از مجرا» ميان
امريكائيها و مقامات
اطلاعاتى
اسرائيل
پيرامون
گروگانها
وجود
داشتهاند.
اما نمىداند
اين تماسها تا
كجا دور
رفتهاند.
بن مناش
در بيان ماجرا
به ديدارها،
در پاريس، در
اكتبر 1980
مىرسد: «وقتى
زمان ديدار، در
اكتبر، در
پاريس، معين
شد،
اسرائيليها
نمايندگانى
گسيل داشتند.
اما همچنان
فاصله را رعايت
كردند.
اسرائيليها
هيأت
نمايندگى
عالى مقام به
پاريس
نفرستادند.
افراد نسبتاً
پائين مقامى
را فرستادند.
تنها يك افسر
اطلاعاتى در
هيأت بود.
بقيه، نسبتاً
پائين مقام
بودند. او، بن
مناش، يكى از 6
اسرائيلى بود
كه ايرانيها
را آماده
گفتگو با
امريكائيها
مىكردند.
كار من
(بن مناش) اين
بود فهرست
شمارههاى
تلفنى
ايرانيان را
تهيه كنم. من
مىبايد تنها
به
امريكائيها گوش
بدهم اما پا
به ماجرا
نگذارم و
هيچگونه قولى
به ايرانيها
ندهم. تنها
شمارههاى
تلفنها و
نشانيهاى و
موقعيتهاى
آنها و اينكه
در آينده
چگونه
مىتوانيم با
آنها تماس
بگيريم را يادداشت
كنم. من اين
كار را بسيار
خوب انجام
دادم.»
بن
مناش گفت: در
ديدار اواسط
اكتبر، او و
دو مأمور
پائين مقام
اسرائيل در
هتل هيلتن تور
افيل و
ايرانيها در
هتل مونتين Montaigne، هتلى
مطبوع واقع در
كوچه مونتين،
اقامت گزيدند.
او حاضر نشد
اسامى
اسرائيليهاى
ديگر حاضر در
آن گفتگوها را
به من (پارى)
بدهد.
بن
مناش ادامه
داد: در كنار
مبادله شمارههاى
تلفن، كار
نزديك و رفيق
شدن نيز بود. من
با آنها رفيق
شدم. مأموريتم
اين بود كه با
آنها رفيق
شوم. آنها را
به نهار يا
شام دعوت كنم. من
به فارسى سخن
مىگفتم. من
زندگى شبانه
پاريس را به
آنها نشان
دادم. دو
ايرانى را به
پيگال، محله
عريان شدن با
رقص و... بردم.
بن
مناش تأكيد
مىكرد كه در
ديدار پاريس،
روبرت گيت،
دستيار
اجرائى
استفيلد ترنر،
رئيس سيا در
حكومت كارتر،
حاضر بود. ژرژ
بوش، نامزد
معاونت رياست
جمهورى
امريكا نيز حضور
داشت.
امريكائيها
چند روز بعد
از
اسرائيلهاى
وارد پاريس
شدند. بن مناش
مدعى شد كه در
اول بعد از
ظهر يكى از آن
روزها، او بوش
و كيسى را
ديده است كه
براى ملاقات با
كروبى به هتل
ريتس
مىرفتند. او
در آن ملاقات
حضور نيافت
اما پيش از
آنكه درب بسته
شود، ديد كه
بوش و كيسى با
كروبى دست دادند.
او با
امريكائيها
پائين
مقامتر
گفتگو نكردهاست
اما از آنها
شنيده است كه
در ديدار با
ايرانيها،
بوش و كيسى به
آنها قول
دادهاند اگر
گروگانها در
تاريخى آزاد
شوند كه مطلوب
آنهاست، براى
ايران
تسهيلات
فراهم خواهند
آورد. طرف
امريكائى
تعليمات صريح
ندادهاست كه
گروگانها را
بعد از
انتخابات ماه
نوامبر يا در
آغاز
زمامدارى
ريگان آزاد
كنيد. بلكه
بطور روشن
حالى كرده
،اند كه 19 يا 20
ژانويه 1981،
موقع آزادى
گروگانها است.
بن
مناش روز
ديدار را پنج
شنبه، دانست و
خوب بخاطر
مىآورد كه
پيش از
تعطيلات آخر هفته،
شنبه و يك
شنبه بود. روز
يك شنبه
مقامات اول
گفتگو كننده
به امريكا
بازگشتند.
كيسى و بوش را
خود ديدهاست
اما اطلاعات
پيرامون آمد و
رفت ديگر اعضاى
هيأت
امريكائى،
دست دوم
هستند.
قول بن
مناش، آنهم
خالى از
ترديد، بر اينكه
او بوش و كيسى
را، بچشم خود،
در ديدار با كروبى
ديدهاست،
اعتبار شخصى
اين اسرائيلى
را خراب كرد.
از اين رو،
بسيارى از
ادعاهاى خاص
او در باره
رويدادهاى
ديگر، - نقش او
در خريدهاى
نظامى ايران،
سفرهايش به
لهستان،
فعاليتهاى غريب
او در امريكاى
جنوبى و
كوششهايش در
گريز از
افتضاح ايران
گيت - از
اعتبار افتاد.
آنچه موجب
ناباورى شد،
تصريح او بر
حضور بوش در پاريس
بود. نه تنها
در دوران
مبارزات
انتخاباتى،
بوش در پنج
شنبه وسط
اكتبر به
پاريس نرفتهاست،
بلكه رفت و
آمدهاى
روزهاى ديگر
او نيز توسط
دايره سرى
مأمور
حافظتش، ثبت
شدهاند.
در
حقيقت، تنها
يك تاريخ وجود
دارد كه در
آن، بوش
مىتوانستهاست
براى ديدار و
گفتگوى
كوتاهى به
پاريس رفته و
بازگشته باشد.
پرواز با يك
هواپيماى جت
شخصى به پاريس
و بازگشت از
آنجا، 15 ساعت
بطول
مىانجامد.
رفت و آمد از
فرودگاه به
هتل نيز دو
ساعت وقت
مىخواهد. بنا
بر اين، براى
ملاقات، حدود
يك ساعت وقتى
مىماند. تنها
زمانى كه
معلوم نيست آن
را بوش چگونه
گذراندهاست،
20 ساعتى است كه
از 10 شب شنبه، 18
اكتبر، شروع
مىشود. در آن
ساعت، نامزد رياست
جمهورى از
مبارزه
انتخاباتى
فارغ و به
واشنگتن
بازگشته است.
از آن ساعت تا
ساعت 7 بعد از
ظهر روز يك
شنبه، 19 اكتبر،
كه بوش سازمان
صيهونيست
امريكا، در
كاپيتال
هيلتن
واشنگتن،
سخنرانى
كردهاست،
بوش ديده
نشدهاست و
روشن نيست كه
اين زمان را
چگونه
گذراندهاست.
پيش از
مصاحبه با بن
مناش، من
(پارى)، با
استفاده از
قانون آزادى
اطلاعات، روز
و ساعت شمار
فعاليتهاى
بوش را بدست
آوردم. مدرك
سخت سانسور
شده بود.
يادداشتها حاكى
از آن بودند
كه بوش اقامت
گاه خود در
واشنگتن را در
پيش از ظهر 19
اكتبر ترك
گفته است. بنا
بر
يادداشتها،
او ساعت 10 و 29
دقيقه وارد
باشگاه شوى
چيس كانترى Chevy Chase Country،
واقع در حومه
مريلند، شده و
يك ساعت و نيم
بعد، در ساعت 11
و 56 دقيقه،
آنجا را ترك
گفتهاست. به
من گفته شد
يادداشتها
رفت و برگشت
ديگرى را در
بعد از ظهر آن
روز به
خانهاى شخصى
گزارش
مىكنند اما
بخاطر آنكه به
زندگى خصوصى بوش
مربوط
مىشود، اين
رفت و برگشت
سانسور شدهاست.
يادداشتها
نمىگويند
دقيقاً چه كسى
به كانترى
كلوب رفته
است. تنها قيد
شدهاست ورود
10 و 29 صبح و خروج
از باشگاه،
ساعت 11 و 56، رفت و
برگشت با خود
رو.
من
(پارى) بر اين
اميد شدم كه
مصاحبه با يكى
يا بيشتر از
مأموران آن
زمان، امكان
مىدهد راز از
راز مدرك
دايره سرى
بگشايم. اما دايره
سرى حاضر نشد
يكى از آنها
را معرفى كند.
حتى حاضر نشد
اجازه دهد
سخنگوئى با
اظهارات علنى،
مدرك را گويا
و دقيق كند.
وقتى خود با 3
تن از مأموران
حفاظت از جان
بوش، تماس
گرفتم، هرسه به
عذر سرى بودن
مأموريتشان،
حاضر نشدند
رفت و بازگشت
شخص بوش را به
باشگاه، تأييد
يا تكذيب
كنند. مقامات
كانترى كلوب
نيز گفتند
حافظه آنها به
ياد نمىآورد
كه آيا در آن روز،
بوش به باشگاه
آمدهاست يا
خير.
يكى از
مقامات
باشگاه، در 1990،
به مأمور تحقيق
كنگره
امريكا، گفته
بود: ممكن است
بوش ميهمان
قاضى ديوان
عالى امريكا،
پوتر استوارت StewartPoter، عضو
باشگاه و دوست
نزديك خود،
بودهاست. اما
استوارت در 1985
مردهاست.
بدينسان،
ممكن نبود صحت
و دقت
يادداشتها را
با اظهارات
شاهد عينى، معين
كرد. روبرت رس
تقويم شخصى
استوارت را و
بايگانيهاى
دانشگاه يال
را بررسى كرد.
هيچ اثرى از
ورود استوارت به
باشگاه، در يك
شنبه اواسط
اكتبر در آن
نيافت.
بدينسان، رس
و من وقت
بسيار صرف
كرديم تا مگر
كسى را بيابيم
كه بتواند
تصديق كند بوش
را در آن يك
شنبه، پيش از
ساعت
سخنرانيش در سازمان
صهيونيست، در
واشنگتن ديده
است.
غير از
بن مناش، دو
تن ديگر نيز مدعى
شدند بوش را
در پاريس
ديدهاند. اما
اعتبار قول
آنها، در
مقايسه با قول
بن مناش،
بسيار بى
اعتبارتر است.
يكى از
آنها، هانريش
راپ، رفيق
تاجر اسلحه،
ريچارد برنك
است. راپ مدعى
است در اكتبر
1980، كيسى را از
واشنكتن به
پاريس
بردهاست. او مىگويد
در فرودگاه
بورژه پاريس،
شخصى را
ديدهاست كه
بباورش ژرژ
بوش بودهاست.
هواپيمائى كه
او خلبان و
كيسى سرنشينش
بودهاست، جت
و از نوع
111BAC- و
متعلق به
سعودى
بودهاست.
ديرگاه شب، از
فرودگاه ملى
واشنگتن بسوى
پاريس پرواز
كرديم. ما به
تصديق
رسانديم كه
راپ براى
خانواده سلطنتى
خلبانى
مىكردهاست.
اما او
هيچگونه مدركى
كه ثابت كند
در نيمه دوم
اكتبر
پروازهائى را
انجام
دادهاست،
ارائه
نمىكند.
شخص
ديگرى كه
مىگويد بوش
را در پاريس
ديدهاست،
اسوالد
لووينتر Oswald LeWinter،
معروف به
«رازين Razine» بود. استاد
ادبيات سابق و
متخصص ضد
اطلاعات. او
مىگويد در 19
اكتبر 1980، نزديك
سفارت، در
خودرو بزرگى
كه پارك كرده
بود، مردى را
ديدم كه بر
صندلى عقب
نشسته بود و
بوش مىنمود.
لووينتر
مدركى حاكى از
حضور خود در پاريس
ارائه
نمىكند چه
رسد به مدركى
بر حضور بوش
در پاريس.
اما آن
قسمت از
اظهارات بن
مناش، حاكى از
آنكه خريدهاى
نظامى از
اسرائيل از
اوائل سال 1980،
آغاز گرفتهاند،
نيز سخت محل
ترديد شدند.
گارى سيك كه در
رياست كارتر،
در شوراى
امنيت ملى، در
قسمت ايران،
كار
مىكردهاست،
نه در باره
فروش لاستيك
هواپيما به
ايران
شنيدهاست و
نه از اعتراض
كارتر به
بگين.
اما
نظرى كه ما
پيدا كرديم
غير از نظر گارى
سيك است. در
مصاحبهاى با
جودى پاول Jody Powell،
دبير
مطبوعاتى
كارتر و محرم
نزديك او،
بعمل آورده
بوديم، او به
ما گفته بود
كه در بهار 1980، كارتر
به بگين،
بخاطر نقض
تحريم فروش
اسلحه به
ايران،
اعتراض
كردهبود.
پاول
به ما گفت:
ميان پرزيدنت
كارتر و نخست
وزير اسرائيل
بگين، در بهار
1980، گفتگوى تندى
شد. در آن،
پرزيدنت به
بگين گفت
مىبايد به
فروش نظامى به
ايران، پايان
بدهد. ما
مىدانستيم
كه آنها به
ايران
تجهيزات
نظامى مىفروختند
و نمىخواستيم
بگذاريم
ادامه بدهند.
اما هيچ مانع
از آن نشد كه
بدون اطلاع
مردم امريكا،
آنها به اين
فروشها ادامه
بدهند.
ما صحت
اظهارات بن
مناش را به
محك دومى
آزموديم: از
يك ديپلمات
عالى مقام
امريكا پرسيديم.
او در موقعيتى
بود كه
مىبايد
مىدانست
اعتراض كارتر
به بگين بعمل
آمدهاست يا
نه. ديپلمات
تصديق كرد
كارتر بخاطر
فروشهاى
نظامى از سوى
اسرائيل به
ايران، به
بگين اعتراض
كرد. اين
اعتراض، در
اوائل 1980، در
نامه خصوصى
كارتر به
بگين، بعمل
آمد.
خمينى
بنزد ريگان
نماينده
فرستاد: ديدار
در لانفلان
پلازا هتل
واشنگتن:
روبرت
پارى، فصل دهم
كتاب خود را
به ديدار
فرستاده
خمينى به
واشنگتن و
ديدار او با سه
امريكائى
طرفدار رياست
جمهورى ريگان
در هتل لانفان
پلازا اختصاص
مىدهد. در
مقايسه با تحقيقهاى
پيشين، اين
كتاب نكات
تازهاى در
بردارد:
بهنگام شروع
مبارزات
انتخاباتى،
در نظر
سنجيها،
اندازه پيشى
ريگان بر كارتر،
اطمينان بخش
بود. اما
كارتر شروع
كرد به كم
كردن درصد
موافق با
تجديد انتخاب
خود از درصد
موافق انتخاب
ريگان. آزادى
گروگانها و يا
خبر
خوشديگرى،كارترراازريگان،جلو
مىانداخت.در
نيمه دوم
اكتبر، كارتر
و
ريگان،
شانه به شانه
بودند.
ريچارد آلن
بياد مىآورد
يك يادداشت فورى
نوشته است
وقتى روزنامه
نگارى به او
گفت: ادموند
موسكى، وزير
خارجه، بر روى
امكان معاوضه
قطعات يدكى
جنگ افزارها
در ازاء آزادى
گروگانها،
كار مىكند.
همانند
صحنهاى در يك
داستان
جاسوسى، آلن
به روزنامه
نگار «ABC»
و به موسكى «XYZ» نام داد و
اين خبر داغ
را براى كيسى
و ميز و ورتلين Wirthlinفرستاد.
آلن مىگويد:
فكر مىكنم
ياداشت را براى
دو نامزد
رياست جمهورى
و معاونت آن،
ريگان و بوش
نيز
فرستادهاست.
و چون
آلن مدعى بود
كه آزادى
گروگانها نيز
موجب پيروزى
كارتر
نمىشد، من
(پارى) از او
پرسيدم: پس اينهمه
توجه به اين
اطلاع از چه
رو بود؟
آلن كه
صدايش كسالت
خاطرش را
آشكار مىكرد
گفت: «اين امر
مهم است كه
آنها
مىخواستند
معامله كنند.
مىخواستند
بگويند: بسيار
خوب! ما به شما
قطعات يدكى
مىدهيم اگر
شما گروگانها
را آزاد كنيد.
اين امر، امر
مهمى در زمينه
سياست خارجى
امريكا بود. و
كار ما اين بود
كه بدانيم
سياست
امريكا،
بخصوص در باره
اين موضوع، چه
دارد مىشود.
البته ما
مراقب بوديم و
با بيشترين
توجه نيز
مراقب بوديم.
پرسيدم: شما
احساس نيز
مىكرديد كه اثرى
بر ...
آلن
سخنم را قطع
كرد و گفت: «من
احساس مىكردم
اثرى بر
انتخابات
ندارد. اما
مىبايد در
باره اين كار
مىدانستم...
پرسيدم: اما
اگر اثر
نداشت، چرا
اين اطلاع را
بلادرنگ براى
نامزدها و
كيسى و ديگران
فرستاديد؟
چه بد
كه
نارسائيهاى شما
مانع از آنند
كه از ديدگاه
كسى در اين
امر بنگريد كه
مسئوليت دارد
اطلاع را،
بسرعت، به نظر
نامزد خود و
همكاران او
برساند...
بنىصدر:
ريچارد آلن،
كه در آغاز
زمامدارى
ريگان، مشاور
امنيتى او شد،
برق آسا به ريگان
خبر داد كه
بناست
گروگانها در
ازاء تحويل
قطعات يدكى
جنگ افزارهاى
نظامى، آزاد
شوند.
با
توجه به اين
امر كه حكومت
ريگان و بوش
به ملاتاريا
اسلحه دادند،
پرسيدنى است
كه آيا اطلاعى
كه آلن شتابان
به ريگان و
بوش و كيسى
رساندهاست،
گزارشگر
مسابقهاى
نبود كه در
امريكا و
ايران، جريان
داشت؟ در
ايران، مسابقه
خمينى و
ملاتاريا - كه
به قول بهشتى،
گروگانها را
«چون يك آتو» بر
ضد آزادى و
مردم سالارى و
بسود استقرار
استبداد بكار
مىبرد - يكى
از دو مسابقه
دهنده و بنى
صدر منتخب
مردم ايران -
كه مىخواست
با حل مشكل
گروگانها و
پايان بخشيدن سريع
به جنگ، مانع
از باز سازى
استبداد شود -
طرف ديگر بود.
در امريكا،
تنها مسابقه
ميان ريگان و
بوش از سوئى و
كارتر از سوى
ديگر نبود،
بلكه سرمايه
دارى امريكا
نيز مىخواست
روحيه تهاجمى
را در جامعه
امريكائى باز سازى
كند.
در 13
اكتبر، آلن
يادداشتهائى
از گفتگوئى
تلفنى با
آنجلو
كدويلا
CodevillaAnjelo، تهيه
كرده بود.
كدويلا عضو
دفترى كميته
اطلاعات سناى
امريكا و
جمهوريخواه
بود. بنا
بر قول آلن،
كدويلا،
داوطلبانه به
او «اطلاع
«ممنوع
الانتشار» سخت
حساسى را داده
بود حاكى از
اينكه
گروگانها به
سفارت باز
گردانده خواهند
شد. اما در
مصاحبه با ما،
آلن از محتواى
يادداشت چيزى
نگفت.
و چون
پرسيدم، گفت:
«پيام جز اين
معنى نمىداد
كه از نوع
اطلاعات كه
اشخاص
داوطلبانه
مىفرستادند،
فراوان واصل
مىشدند.
آنجلو اين
اطلاع را
مىخواست به
من بدهد و يا
آن را شنيده
بود و من آن را
يادداشت كرده
بودم. همانطور
كه مىبينيد،
هيچگونه
يادداشت غير
مجازى درميان
نيست.
وقتى
از آلن در
باره ديدار در
هتل لانفان
پلازا
پرسيدم،
عصبى
شد. وقتى
پرسيدم كه از
رهگذر «جمع
آورى اطلاعات»
به اين ديدار
رفتيد؟ او
پاسخ داد «جمع
آورى اطلاعات»
دركار نبود
بلكه مك
فارلين چند
نوبت به من تلفن
كرد و قصدش
اين بود كه به
من اطلاع دهد
پيرامون
مسئله ايران
با شخصى ديدار
كنم.
...
پرسيدم: آيا
شما از مك
فارلين
پرسيديد اين
شخص كيست؟
آلن
پاسخ داد:
بياد
نمىآورم از
او پرسيده
باشم.
گفتم
نمىتوانم
بفهمم چرا
نمىخواهيد
بگوئيد آيا
اين شخص يك
ايرانى بود؟
آيا كسى بود
كه شما او را
مىشناختيد؟
آلن
پاسخ داد:
متأسفم كه شما
اندر نمىيابيد...
گفتم:
اما معمولاً
نمىپرسيد
شخص ملاقات
كننده كيست و
سوابقش
كدامند؟
آلن
پاسخ داد:
يارو
مىخواست در
باره گروگانها
با من صحبت كند.
آن ايام،
بسيار بودند
كسانى كه
مىخواستند
در باره
گروگانها با
من گفتگو
كنند. دهها و
دهها كس
مىخواستند
در اين باره
با من ديدار
كنند.
يادآور شدم:
بنا بر اين،
اين ديدار با فراوان
ديدارهاى
ديگر كه
مىخواستند
در اين باره
با شما گفتگو
كنند، متفاوت
بود.
آلن
گفت: بله زيرا
اين شخص يك
مهره اصلى از
يك شبكه وسيعى
بود كه بر
محور مسئله
گروگانها
بوجود آمده
بود.
پرسيدم: آيا
اشخاص
فراوانى به
رونالد ريگان
پيشنهاد آزاد
كردن
گروگانها را
مىدادند؟
آلن
پاسخ داد: نه.
اين يكى بخصوص
با ديگران
متفاوت بود.
اما من او را
تا زمان ديدار
نشناختم.
پرسيدم: آيا
شما از مك
فارلين
پرسيديد او چه
چيز را
مىخواهد به
شما پيشنهاد
كند؟
آلن
پاسخ داد: فكر
نمىكنم. فكر
نمىكنم
پرسيده باشم.
آلن
گفت بر اين
باور است كه
نام آن مرد را
در گزارش خود
قيد كردهام.
اما اينك نه
نام او را
بياد مىآورم
و نه مىدانم
گزارش كجا
رفته است. من
تنها كاغذ
دارم و پيدا
كردن اين
گزارش نياز به
زير و رو كردن
آنها دارد. بر
آن نشدهام
اين كار را
بكنم. اما اين
كار را خواهم
كرد و گزارش
را خواهم يافت
و آن را به همه
نشان خواهم
داد.
بنىصدر:
بيست و يكمين
سال ديدار در
هتل لانفلان
پلازا به
پايان رفته و
هنوز ريچارد آلن
به وعده خود
وفا
نكردهاست.
آلن و
سيبر من كارى
را كه
نمىبايد، كردند
و كارى را كه
مىبايد
نكردند و آن
اطلاع دادن به
حكومت كارتر
بود. نه اين دو
و نه هيچيك از
مشاوران
ريگان و بوش
در سياست
خارجى نيز چنين
نكردند...
حكايت
آلن از ديدار
در هتل
لانفلان پلازا،
بسيارى
پرسشها بر
مىانگيزد:
چگونه اين
فرستاده به
كميته نظامى
سنا راه جست؟
چرا اين شخص
خارجى به
كميته روابط
خارجى سنا
نرفت كه جاى
مناسبترى
براى افتتاح
باب گفتگوهاى
ديپلماتيك
بود؟ چرا يك
عامل سياسى
چون آلن حاشر
شد با يك
خارجى ديدار
كند كه
نماينده يك
دولت خصم بود
بدون اينكه
نخست مشخص كند
اين شخص كيست
و چه پيشنهادى
دارد؟ چرا
همگان به
پرسشى از اين
نوع كه
فرستاده
ايرانى چه كسى
بود؟، عنوان
او و يا سلسله
ارتباط او چه
بود؟، آيا
نماينده رسمى
حكومت بود؟ و
چه روزى
ملاقات انجام
شد، پاسخهاى
صريح و روشن
نمىدهند؟
بهر
رو، بظاهر،
ديدار در ماه
سپتامبر يا
اوائل اكتبر 1980
انجام
گرفتهاست.
هيچيك از امريكائيانى
كه در ملاقات
شركت
كردهاند، تاريخ
دقيقى اظهار
نمىكنند. سه
سال پيش از
مصاحبه با ما،
آلن در ديدار
با خبرنگارى،
هيچ كوششى
براى بيان
دقيق رويدادها
نكرد. بتازگى،
سيرمن و مك
فارلين نيز در
بياد نياوردن
نام و نشان
كسى كه با او
ديدار و گفتگو
كردهبودند،
به آلن
پيوستند. اين
ادعاى مك
فارلين را
مشكل مىتوان
پذيرفت. زيرا
او بوده است
كه ديدار را
ترتيب
دادهاست. مك فارلين
حاضر به گفتگو
با ما نشد.
بعد از
آنكه، آلن در
1987، گفت اين
ديدار را
انجام
دادهاست،
هوشنگ لاوى،
دلال اسلحه،
قدم پيش گذاشت
و گفت: آن
فرستاده
اسرارآميز منم!
اسناد دولتى
نشان مىدهند
كه لاوى به
نامزد مستقل
رياست
جمهورى، جون
آندرسون نيز
مراجعه كرده
بود. اما
بخلاف آلن و
ديگر متصديان
تبليغات
رياست جمهورى
ريگان،
متصديان
تبليغات رياست
جمهورى
آندرسون،
بلادرنگ، سيا
و وزارت خارجه
را از مراجعه
و رشته
گفتگوهاى
لاوى با خود،
آگاه
كردهاند.
لاوى
مدعى است ديدار
در هتل لانفان
پلازا در 2
اكتبر 1980،
انجام گرفتهاست.
حكايت او با
حكايت سه
جمهوريخواه جور
است اما اين
سه بر اين
باور نيستند
كه شخص طرف
گفتگو با آنها
لاوى بود.
سيرمن اصرار
مىورزد در
تاريخى كه
لاوى مىگويد
او در واشنگتن
نيز
نبودهاست.
اما سيرمن كه 1990،
قاضى دادگاه
تجديد نظر بود
حاضر نيست
بگويد در چه
روزهائى در
واشنگتن
بودهاست.
خودداريهاى
آلن و همكاران
او از اظهار
آنچه در 1980 روى
دادهاست كه
بر ظنهاى ما
در اين باره،
مىافزايند.
اگر ميان
جمهورى خواهها
و ايرانيها
هيچ چيز واقع
نشده بود، چرا
همه از پاسخ
دادن به
پرسشهاى ساده
طفره مىروند؟
فصل
يازدهم كتاب
به بررسى
ادعاى لاوى اختصاص
يافته است:
* لاوى
مىگويد: من
منتظر سيبرمن
شدم تا بيايد.
او با دو آقاى
ديگر آمدند.
يكى از آنها را
شناختم. مك
فارلين بود.
اما سومى، آلن
را بجا نياوردم.
پرسيدم: از
طرف آنها،
كداميك گفتگو
مىكرد؟
لاوى
پاسخ داد:
سيرمن. او بود
كه به من گفت:
آقاى لاوى، ما
تنها يك حكومت
داريم. اين سخن
را اينطور
تعبير كردم كه
آنها
نمىخواهند وارد
اين ماجرا
شوند. اما بعد
پى بردم كه
چنين نيست.
متصديان
تبليغات بسود
رياست جمهورى
ريگان و
معاونت بوش،
به كمك
اسرائيل و با
وعده فروش
اسلحه به
ايران، با
ايرانيها بر
سر زمان آزادى
گروگانها،
معامله كردند.
* لاوى از
ارتباط سيروس
هاشمى با خود
سخن مىگويد:
من او را
نمىشناختم.
او مرا بعنوان
دلال اسلحه
مىشناخت. به
من تلفن كرد
به لندن بروم
زيرا جمهورى
اسلامى ايران
خواهان خريد
اسلحه از بازار
بين المللى
است. او هم با
حكومت كارتر و
هم با ستاد
مبارزات
انتخاباتى
ريگان ارتباط
داشت.
من به
لندن رفتم و
باتفاق سيروس
هاشمى به
پاريس رفتيم.
تاريخ را بياد
نمىآورم. من (پارى)
يادآور شدم 18
ماه پيش از آن،
در گفتگو با
من، گفتيد در 20
اكتبر به
پاريس رفتيد.
او گفت: بياد
نمىآورم. با
وجود تذكر شما
باز تاريخ آن
را بياد
نمىآورم. اما
مىدانم كه من
و سيروس
هاشمى، چند
روزى را در
هتل رافائل اقامت
گزيديم و
سيروس هاشمى
با فروشندگان
اسلحه
ديدارها
ترتيب مىداد.
لاوى
ادامه مىدهد:
هاشمى به من
گفت: من مىخواهم
ميان امريكا و
ايران،
معامله را انجام
دهم. در اين
معامله،
امريكا به
ايران اسلحه
مىدهد و
ايران
گروگانهاى
امريكائى را
آزاد مىكند.
هاشمى بسيار
مطمئن بود كه
مىتواند اين
معامله را جوش
دهد.
پرسيدم: او
مىگفت با چه
كسى در پاريس
طرف معامله
است؟
لاوى
گفت: اگر
اشتباه نكنم
با شخصى بنام
شاهين Shaheen.
پرسيدم: اين
شخص همان جون
شاهين نيست؟
منظورم دوست
نزديك كيسى و
عضو سابق «OSS» بود.
لاوى
پاسخ داد:
ممكن است. او
با يكچند از
ايرانيان نيز
گفتگو مىكرد.
اگر اشتباه
نكنم صادق
طباطبائى،
برادر عروس
خمينى، نيز،
در گفتگوها
حضور داشت.
عدهاى از
امريكائيان
نيز بودند.
نمىشناختمشان.
اما نسبت به
شاهين مطمئن
هستم. زيرا
وقتى در پاريس
بوديم، چند
نوبت نام او
را شنيدم. چند
اسرائيلى نيز
در ديدارها
بودند.
پرسيدم:
آيا او هيچ
اسمى از عضوى
از اعضاى ستاد
تبليغات
ريگان با شما
بميان آورد؟
لاوى
پاسخ داد: نه.
پرسيدم: آيا
اسم كيسى را
بر زبان نياورد؟
لاوى
بطور مبهمى
پاسخ داد:
بياد نمىآورم.
در ديدار
پيشين، او
ادعا كرده بود
كه هاشمى از
قصدش براى
ديدار با
كيسى، سخن
گفته بود. اما 18
ماه ديرتر،
لاوى اصرار
مىكرد بياد
نمىآورد.
پرسيدم: آيا
بياد مىآورد
هاشمى گفته باشد
كسى مىخواهد
گروگانها
تنها بعد از
انتخاب ريگان
به رياست
جمهورى
انتخاب شود؟
لاوى
پاسخ داد: نه...
* اما
چگونه بتوان
صحت اظهارات
لاوى را
آزمود؟ بنا بر
مدارك حكومت
امريكا، در سپتامبر
1980، لاوى به
وكيل خود،
ميچل روگوين Mitchell Rogonin،
مشاور سابق
سيا و يكى از
مشاوران عالى
نامزد مستقل
رياست
جمهورى، جون
آندرسون،
نزديك شد. او
با خود
نقشهاى
آورده بود
براى آزاد
كردن گروگانها
در ازاى تحويل
قطعات يدكى
جنگافزار به
ايران. گرده
پيشنهادى، در
خطوط عمومى،
شبيه
پيشنهادى است
كه بنا بر دست
نوشتههاى
لاوى، در
ملاقات
لانفان پلازا،
به سه
جمهوريخواه
عضو ستاد
تبليغاتى ريگان
و بوش داده
شدهاست.
لاوى،
همچنين، در
باره دست رسيش
به رئيس
جمهورى
ايران، ابوالحسن
بنىصدر،
راست مىگفت.
در حضور روگوين،
لاوى بطور
مستقيم به
تهران تلفن
كرد و بلافاصله
با بنىصدر
صحبت كرد. او
چنان تحت
تأثير اين
تلفن قرار
گرفت كه ترتيب
ملاقات لاوى
را نخست با
سيا و سپس
وزارت خارجه
امريكا داد.
بنا بر
مدرك سيا كه
بخشى از آن
سانسور
شدهاست،
ديدار و
گفتگوى سيا با
لاوى در دفتر
روگوين در
واشنگتن، در 2
اكتبر 1980،
انجام گرفته
است. يعنى
همان روز كه
لاوى مدعى است
در هتل لانفان
پلازا با سه
عضو ستاد
انتخاباتى
ريگان ملاقات
كردهاست. بنا
بر مدرك سيا،
ديدار سيا با
لاوى ساعت 30:10
دقيقه صبح شروع
و ساعت 25:11
دقيقه،
بپايان
رسيدهاست.
لاوى
مىخواسته
است تحويل
معادل 8 تا 10 ميليون
قطعات يدكى
هواپيماهاى
اف - 14 به ايران را
ترتيب دهد.
اگر امريكا با
سه شرط خمينى
موافقت كند،
يعنى الف -
دارائيهاى
توقيف شده
ايران را آزاد
كند و ب -
گروگانها هيچ
ادعائى عليه
ايران عنوان
نكنند و ج -
امريكا در
امور داخلى
ايران مداخله
نكند، لاوى
مىتواند
ترتيب آزادى
گروگانها، در
ازاى قطعات يدكى
جنگ افزارها
به ايران، را
بدهد.
رس و من
با روگوين در
دفتر وكالتش
مصاحبه كرديم.
او، با كمال
ميل، دفتر
بزرگ يادداشتهاى
خود، از 1980، را
گشود و دست
نوشتههاى
خود را خواند.
گزارشهاى
روگوين از
گفتگوهاى خود
با لاوى حاكى
از اشتغال
خاطر لاوى به
بحران
گروگانها و ارتباطهاى
محكم او با
پرزيدنت
بنىصدر و ديگر
مقامات ايران
بودند.
يادداشتها
همچنين آشكار
مىكردند كه
لاوى به
انتخابات
رياست جمهورى
امريكا
علاقمند بوده
و براثر بحران
گروگانها را
بر آن، آگاه
بودهاست. اما
يادداشتها
هيچ دلالتى بر
رفتن لاوى به
ملاقات در لانفان
پلازا و يا به
پاريس، در
اكتبر 1980،
همراه با
سيروس هاشمى
نداشتند.
بنىصدر:
در باره
ادعاهاى
لاوى، گارى سيك
روشنتر
نوشته است
زيرا آن
هنگام، وى در
شوراى امنيت
ملى كار
مىكرد و
پيشنهاد لاوى
به اين شورا
رفته بود. در
جلد دوم
«سياست امريكا
در ايران،
كتاب دوم،
گروگانگيرى»،
چكيده كتاب
گارى سيك در
باره گروگانگيرى
آمدهاست. بنا
بر آن، لاوى
مىگفته است
از سوى دو
ايرانى،
نمايندگى
دارد. با
بنىصدر
رابطه مستقيم
دارد. اما
وزارت خارجه
امريكا، از
طريق، ريتزل،
سفير آلمان در
ايران،
پرسيده است كه
آيا لاوى راست
مىگويد و بنىصدر
پاسخ
دادهاست اين
شخص را
نمىشناسم (ص 200
كتاب). روگوين
از كجا
مىفهميده
است كه لاوى راست
مىگويد و به
بنىصدر
مكالمه تلفنى
مىكند؟ براى
مثال، در
يادداشتها،
آمده است كه
لاوى شماره
تلفنى را در
تهران گرفت و
بطور مستقيم
با بنىصدر
گفتگو كرد.
سپس، روگوين
تاريخ
گفتگوها را از
يادداشتهاى
خود مىخواند:
در
ياداشت 13
اكتبر 1980
روگوين
آمدهاست كه
لاوى با
بنىصدر صحبت
كرد. او علاقه
داشت بداند چه
كسى در
انتخابات
رياست جمهورى
برنده مىشود.
لاوى گفت:
ايرانيان
مايل نيستند
مصالحه را با
كارتر انجام
دهند. او يادداشت
ديگرى را
خواند: در 17
اكتبر،
بنىصدر به لاوى
تلفن كرد.
لاوى گفت:
آنها
(ايرانيها)
نمىخواهند
با حكومت
كارتر مصالحه
كنند. بلكه
آنها
مىخواهند
بده بستان
كنند.
بنىصدر:بنا
بر اين
يادداشتها،
لاوى در
مىيافته است
كه قرار بر
بده بستان به
دسته ريگان
است. بنا بر
اين، رئيس
جمهورى ايران
مىدانسته
است كه
ملاتاريا در
كار معامله با
ريگان و بوش
است. پس لاوى،
بايد با كسى
ارتباط مىداشته
كه او
مىدانسته
بنىصدر با
معامله
پنهانى ملاتاريا
با گروه ريگان
و بوش مخالف
است. و لاوى براى
آنكه اعتبارى
به خود بدهد،
مدعى مىشده با
رئيس جمهورى
ايران طرف
گفتگو است.
وگرنه، بنا بر
گزارشهاى
روزانه بنى
صدر به مردم
تحت عنوان
«روزها بر
رئيس جمهورى
چگونه
مىگذرد» (جلد
دوم، صفحات 130
تا 145) در 13 اكتبر (3
مهر ماه 59) و روز بعد
از آن، 14
اكتبر، را، از
صبح تا شام،
بنىصدر در
خوزستان و به
بازديد از
جبهههاى جنگ
مشغول
بودهاست. در 17
اكتبر، تا 3
بعد از ظهر در
ستاد ارتش
بوده، مدتى را
در گفتگوها با
ياسر عرفات و
احمد خمينى و...
گذرانده و
سپس، تا شب
هنگام، در
ستاد ارتش، در
جلسه شوراى
امنيت ملى
بودهاست.
اما در
باب تأكيد
لارى بر اينكه
در اكتبر 1980 به
اروپا
رفتهاست،
روگوين ترديد
داشت كه او در
حوالى 20 اكتبر
به پاريس رفته
باشد. زيرا
ساعت 30:9 صبح آن
روز، لاوى به
دفتر او رفته
است. با وجود
اين، روز
بعدش، لاوى خبرهاى
غيرمعمول
براى او
فرستادهاست.
بنا بر دست
نوشته 21 اكتبر
روگوين، لاوى
اين پيام را
به او داده
است: «مأمور
خارجى در
پاريس،
مداركى كه
براى امريكا و
اسرائيل خطر
دارند -
مداخله در جنگ
ايران و عراق -
را فروخت. 48 ساعت
است مأموران
ايرانى
آمدهاند -
پيش از انتخابات،
هيچكس رها
نمىشود - و
مىخواهند با
بوش گفتگو
كنند.
وقتى
از روگوين
پرسيدم معناى
«مىخواهند با
بوش گفتگو
كنند» چيست؟
بنظر حيران
رسيد و با
ترديد گفت:
بله،
نمىدانم چه
معنى مىدهد.
در 24
اكتبر، از نو،
لاوى درباره
آزادى
گروگانها
اطلاع مىدهد.
روگوين
مىنويسد:
لاوى مىگويد:
گروگانها پيش
از 4 نوامبر
آزاد
نمىشوند. 4
نوامبر روز انتخابات
رياست جمهورى
امريكااست.
اما لاوى اميدوار
است بعد از
انتخابات اين
عمل انجام بگيرد.
در 29 اكتبر،
لاوى خبرهاى
بسيار داغترى
دارد: در
روزهاى 5 تا 10
نوامبر،
ايرانى هيأتى
را براى
معامله
مىفرستد.
در
فرودگاه
كندى، از لاوى
پرسيدم: در يادداشتهاى
روگوين،
اشاره به نام
بوش چه معنى
مىداد؟ او با
همان صداى يك
نواخت خود
گفت: ميدانم.
به اينجهت كه
ميچل روگوين
دوست بسيار صميمى
پرزيدنت
ژرژبوش است.
من اين را
مىدانم زيرا خود
او به من گفت.
بدينسان،
لاوى هم مثل
روگوين يا نتوانست
- يا نخواست -
بگويد قصدش از
آوردن نام بوش
نامزد معاونت
رياست جمهورى
چه بود.
يادداشت حاكى
است كسى
كوشيده است،
درباره
گروگانها، با
بوش تماس
بگيرد.
در
اينجا،
نويسنده كتاب
به نقش لاوى در
خريد اسلحه
اسرائيلى
براى ايران
مىپردازد:
بعد از
انتخابات
رياست جمهورى
امريكا، لاوى
به كار فروش
اسلحه بازگشت.
يك تاجر اسلحه
اسرائيلى
تلكسى را به
من (پارى) نشان
داد حاكى از
اينكه لاوى
هزارها گلوله
خمپاره دهها هزار
نارنجك و
نارنجك انداز
و ميليونها
فشنك براى
ايران
خريدارى
كردهاست.
تاريخ تلكس 23
مارس 1982 بود و
قرار بود از
طريق ليسبن
(پايتخت
پرتقال)،
بظاهر به مقصد
امريكاى
جنوبى و در
واقع به مقصد
ايران حمل
شوند. متن
اصلى تلكس سند
خدشه ناپذيرى
است بر اين
واقعيت كه در سالهاى
اول حكومت
ريگان لاوى به
شغل خود كه دلالى
اسلحه است،
باز گشتهاست.
او از ارتباط
خود با ايران
و اسرائيل، در
اين كار، سود
جسته است.
بنىصدر:
بدين قرار، او
با ملاتاريا در
ارتباط
بودهاست. بعد
از كودتاى
خرداد 60، دست
طرف او در
ايران و دست
خود او، در
خريد اسلحه،
بطور كامل باز
شدهاند. در
حقيقت، مانع
ادامه جنگ از
ميان برداشته
شده و دست
امثال لاوى در
خريد اسلحه
بازگذاشته
شدهاست.
در
مصاحبه با
لاوى، در
فرودگاه كندى،
من متن تلكس
را، براى
تعيين هويت،
به لاوى نشان
دادم. تلكس
خطاب به ه -
لاوى
«هوشنگ لاوى»
بود و پ. لاوى
آن را امضاء
كردهبود.
با
نشان دادن
تلكس و فهرست
اسلحه، من گفتم:
آيا اين فهرست
پيشنهاد
معامله است؟
يا معامله
ايست كه انجام
شدهاست؟
لاوى
پاسخ داد:
مىپرسيد
معنيش چيست؟
نمىدانم.
بدون عينك
نمىتوانم
بخوانم. عينكم
را هم
شكستهام.
گفتم:
من براى شما
مىخوانم. اين
تلكس
شرايتون هتل
در تل اويب،
بتاريخ 23 اكتبر
1982 است. در آن قيد
شدهاست
خواهشمند است
اين تلكس را
به آقاى ه.
لاوى اطاق 410
بدهيد. آقاى
لاوى عزيزم:
بسيار بسيار
فورى. بعد
قسمت اول پيام
را حاوى فهرست
اسلحه
گوناگون را
خواندم. سر
انجام، او
قرائت مرا قطع
كرد و گفت: اين
تلكس خطاب به
من نيست. به
كارهاى من با
ايرانيان
مربوط نيست.
مىدانم
مربوط به
چيست. متعلق
به شخص ديگرى
است. اسم او هم
لاوى است.
سرانجام
پذيرفت تلكس
از برادر او
پرويز است.
اما همچنان
اصرار ورزيد
او در اين كار
نبودهاست.
اما،
او خود پذيرفت
فروشهاى
ديگرى به
ايران را به
انجام رسانده
است. مهمترين
قسمت آنها،
فروش قطعات
يدكى اف - 14 و
دستگاههاى
الكترونيك
براى موشكهاى
هاگ به ايران
بودهاست. آن
خريدها بسيار
مهمتر از اين
چيزهاست كه در
اين فهرست
آمدهاند.
لاوى
گفت يك ژنرال
بازنشسته
اسرائيل
ترتيب ارسال
قطعات يدكى را
از طريق
امريكا داد.
اين قطعات از
اسرائيل به
ايران رفت و
حكومت ريگان
آنها را
جانشين كرد.
لاوى مدعى شد
كه كاربدستان اسرائيل
ترتيب انتقال
ديگر تجهيزات
جنگى را از
انبارهاى
ناتو به ايران
دادند.
لاوى
ادعا كرد
اسرائيليها
بر آن شدند به
ايران اسلحه
بفروشند. و
آنگاه، به همه
انبارهاى ناتو
در كشورهاى
عضو ناتو سر
زدند و هرچه
را خواستند به
جمهورى
اسلامى ايران
فروختند. هرچه
را از اسرائيل
نمىتوانستند
به ايران
بفرستند، از
بلژيك به
ايران
مىفرستادند.
ايرانيها به
بلژيك
مىآمدند.
آنها را به
پايگاههاى
ناتو
مىبردند.
بخصوص در مرز
بلژيك و آلمان
و هرچه را
مىخواستند،
انتخاب
مىكردند و
بلژيك به
ايران
مىفرستاد.
لاوى
تأكيد مىكرد
كه
اسرائيليها و
بلژيكيها كه
در فروش اسلحه
به ايران
همكارى مىكردند،
سودهاى كلان
بردند. اين
سود از محل
نفت بود. در
ازاى اسلحه،
نفت
مىگرفتند.
اسلحه را گران
حساب
مىكردند و بهاى
نفت را نصف.
بعد، آن را در
بازار
روتردام، به
دو برابر قيمت
مىفروختند.
يك معامله 120
ميليون دلارى
براى ايران 320
ميليون دلار
تمام مىشد.
پرسيدم: پس
حكومت ايران
قيمت اسلحه را
به نفت و
بسيار بيشتر
از قيمت واقعى
مىپرداخت؟
لاوى
پاسخ داد:
قطعاً! هم
بخاطر نياز به
اسلحه و هم
بجهت نااميدى
و هم بلحاظ
حماقت، گران
مىپراختند.
وقتى
از لاوى
پرسيدم آيا
امريكا در اين
توطئه شركت
داشت ؟ لاوى
گفت: اگر هم
مىدانستم به
شما نمىگفتم.
پرسيدم: چرا
نمىگفتيد؟
لاوى پاسخ داد:
مىترسم.
پرسيدم:
امريكائيانى
كه دست اندر
كار اين
معاملات
بودند، اعضاى
وزارت خارجه
يا وزارت
خارجه بودند؟
لاوى
پاسخ گفت: فكر
مىكنم به
اندازه لازم
گفتم.
ادعاى
لاوى در باره
فروش اسلحه از
انبارهاى
ناتو به
ايران، در
نظرم باور
نكردنىترين
داستان از
فراوان
داستانهاى
عجيب آمد. اما
يك شاهد ديگر
«اكتبر سورپرايز»،
گزارش مشابه
را به من داد.
او يك تاجر
اسلحه
امريكائى
بنام ويليام
هرمن Hermann
بود.
نويسنده
هرمن را معرفى
مىكند و يادآور
مىشود كه دو
بار با او
مصاحبه
كردهاست.
مصاحبه دوم در
1990 بعمل
آمدهاست و
گفتههاى هرمن
بسيار نزديك
به سخنان او
در 1988 بودهاست.
در هر
دو مصاحبه،
هرمن گفته است
فروش اسلحه به
ايران كه
«ايران - كنترا»
نام گرفت، مسبوق
به فروش اسلحه
به ايران، از 1980
بدين سو است.
اين اطلاع به
او از طريق
حميد نقاشان
مىآيد. او
طرف او در
خريد اسلحه
سبك براى
پاسداران
انقلاب
اسلامى و و
طرف تجارى او
بود. نقاشان
تهيه كننده
عمده اسلحه
براى راديكالهاى
ايران بود.
هرمن گفت:
نقاشان به او
گفته است
فروشهاى
اسلحه امريكا
به ايران با
موافقت
جمهوريخواهها،
به انتخابات رياست
جمهورى
امريكا در 1980،
باز مىگردد.
او ماجراى
«اكتبر
سورپرايز» را
اينسان بيان
كرد:
آن
زمان، نقاشان
مأمور خريد
سپاه پاسداران
بود. من به
امريكا باز
گشتم و با يك
شركت برزيلى،
ترتيب فروش
مقدار كمى
اسلحه به ايران
را دادم.
باتفاق
نقاشان به
برزيل رفتيم تا
با
كارخانههاى
اين كشور
معاملاتى را
انجام دهيم.
اوائل 1980 بود. ما
بمدت 10 روز به
برزيل سفر كرديم
و
خريدهاى
لازم را انجام
داديم. بعد به
اروپا رفتيم و
از آنجا، من
به امريكا باز
گشتم.
در
ماههاى اول،
نقاشان حاضر
نمىشد با من
اطلاعى را در
ميان بگذارد.
اما در ايام
عيد تولد مسيح
1980، ما نخستين
معامله را
باهم كرديم.
از آن زمان،
اين مرد به من
اعتماد پيدا
كرد و آن را به
من نشان داد.
در ژانويه 1981،
من به تهران
دعوت شدم تا
با وزير دفاع
ديدار كنم.
آن وقت
بود كه من در
باره تماسهاى
جمهوريخواهها
با رژيم
خمينى، شنيدم.
بر كاغذى،
ويزاى ورود به
ايران را
دريافت كردم
تا به تهران
بروم و در باره
فروش اسلحه به
ايران گفتگو
كنم. اًتتپ.1/0 404
پرس
أرسرحآررسحرس-آخژزرژخسخرر:
ا