فصل دوم
عوامل خارجى بازسازى استبداد
غير از افلاطون، انوشيروان نيز مىدانست حاكميت استبدادى بدون رابطههاى آشتى و خصومت با قدرتهاى خارجى شدنى نيست. از اينرو به خاقان چين گفت: اگر ميان ما جنگ نباشد نه ايرانيان به شاهنشاهى چون من نياز خواهند داشت و نه چينيان به خاقانى چون تو. بدينقرار قدرت سياسى بدون رابطه با خارجه بر اساس موازنه قدرت يا به تعبير ما موازنه وجودى ممكن نمىشود.
موازنه عدمى بيرون رفتن از موازنه قوا با خارجه است. بر اساس موازنه عدمى، سياست خارجى، وارد نشدن در موازنه قوا با قدرتهاى خارجى و بخصوص تاثير ندادن حاصل موازنه قوا بر تحول داخلى است. در اين صورت افراد ملت منزلتهاى خويش و همه آزاديها را به دست مىآورند و دولت توزيع كننده قدرت در جامعه و افزايش دهنده امكانها براى همه و مدافع ملت و كشور در برابر خارجه مىگردد. بدينقرار بنا بر اصل نه بايد بر كشورى مسلط شد و نه بايد زير سلطه كشورى رفت. به تعبير على (ع) نه ظلم كرد و نه ظلم پذيرفت و يا مظلوم بر ضد ضالم گشت.
رهبرى اين انقلاب بر اساس موازنه عدمى عمل نكرد. بكوشش براى رها كردن كشور از رشتههاى وابستگى نرفت، همانطور عمل كرد كه از ديرگاه رسم رهبرانى بوده است كه خواستهاند بر ملت حاكم مستبد بگردند، از راه گروگانگيرى و جنگ وارد موازنه قوا با ابرقدرتها شد. اينكار را به سبب تحقق مقاصد داخلى كرد. در اين فصل اثرات گروگانگيرى و جنگ را در بازسازى استبداد براى شرح مىكنم.
1- گروگانگيرى
نمىدانم مىدانى يانه؟ در هفته دوم زندگانى مخفى مساله گروگانگيرى را شرح كردم. اين شرح را در نوار ضبط كردم. از قرار با گرفتار شدن آقاى انتظاريون، نوارها نيز به دست عمله استبداد جديد افتاده است و بايد كار را از نو انجام دهم. بحثى كه در اينجا به آن مىپردازم، شرح مساله گروگانگيرى نيست، بلكه مىخواهم برخوردها را از خلال آن نشان بدهم و اثر اين واقعه را در رابطه جمهورى با جهان خارج، در چگونگى حل يا ايجاد مسائل داخلى، در سرنوشت دولت بازرگان به عنوان يك طرز فكر و طرز عمل سياسى، درتبديل جزب جمهورى به پوشش استبداد جديد بخصوص در تغيير رفتار سياسى رهبرى حزب، در تغيير مواضع گروههاى سياسى، درتشديد وابستگى كشور به غرب و امريكا، در دو سياست دو كشور ايران و امريكا، در تغيير افكار عمومى امريكا و جهت خطرناك اين تغيير و بازتاب آن در ايران، در حادثههايى كه چون بلا بر سر اين كشور فرود آوردند، محاصره اقتصادى، كودتا، جنگ و... و در تسليم شدن امريكا و نتيجه آن تشديد تمايل به استبداد، را تشريح كنم.
سرهنگ فكورى فرمانده نيروى هوايى برايم تعريف كرد كه يكسال قبل از انقلاب، در امريكا دوره مىديده است. از جمله مسائلى كه به او و همدورهاى هايش داده بودند حل كنند، مساله گروگانگيرى اعضاء سفارت امريكا در يك كشور دوست بوده است. صورت مساله اين بوده است كه در يك كشور دوست امريكا، انقلاب واقع مىشود و سفارت امريكا از سوى انقلابيان اشغال و اعضاء آن به گروگان گرفته مىشوند. سياست امريكا چه بايد باشد و چگونه بايد گروگانها را نجات داد؟
ربط اين مساله را با وقوع گروگانگيرى نمىدانم، اما با داستان شوراى امنيت كه بر اثر اعلاميه آقاى خمينى نتوانستم به عنوان وزير خارجه در آن شركت كنم و اميد به پيروزى از ميان رفت، دست خود امريكا را در وقوع مساله در كار ديدم. شك داشتم اما در اين امر كه يك جناح قوى در امريكا، آقاى خمينى را در جهتى كه مىخواهد سوق مىدهد، هيچ ترديدى برايم باقى نماند و اين امر را چند نوبت به او گفتم و نوشتم. در مصاحبهها نيز گفتم، دركارنامه هم شرح كردم، به مردم ايران و مردم جهان گفتم، 50 امريكايى درگرو نيستند، ملت ما است كه به گروگان امريكا درآمده است. به آقاى خمينى گفتم و نوشتم كه شما دم گاو خوبى به دست امريكا دادهايد تا با آن به همه هدفهاى خود در داخل امريكا، در ايران، در منطقه و در جهان برسد.
در حقيقت مساله گروگانگيرى از اينجهت، مسالهاى بزرگ از مسائل قرن مااست. تا زمان ما، انقلابهايى نظير انقلاب الجزاير و ويتنام و تصميم هايى نظير ملى كردن صنعت نفت در ايران و كانال سوئز در مصر، تغييرات گستردهاى را در كشورهاى مسلط سبب شده بودند، اما ايجاد مساله و وسعت و جهت دادن بدان براى تحميل استبداد و وابستگى به كشورى كه در آن انقلاب براى خلاصى از وابستگى و استبداد روى داده است و نيز براى ايجاد تغييرات حساب شده و مطابق برنامه در كشور مسلط و حل بسيارى مسائل بين المللى از رهگذر اين مساله بى سابقه، است. اگر بتوان براى آن سوابقى با همين مشخصات يافت بطور قطع، مشكل مىتوان همه مشخصات اين مساله را در نمونههاى ديگر نشان داد.
امريكاى بعد از جنگ ويتنام را در نظر بياور. دماغ غول به خاك ماليده شده بود. افتضاح واترگيت، افشاى دخالتهاى سيا در سرنگون كردن دولت مترقى و... بر افكار عمومى امريكا اثرات عميق بجا گذاشته بود. ميل به خوددارى از دخالت در سرنوشت كشورهاى ديگر. ميل به معنويت و اظهار تشنگى به معنويت و جان گرفتن احساس احترام به منزلت انسانى و... در محدود كردن بودجه نظامى، در اهميت حقوق بشر، در برگزيدن رئيس جمهورى، در محدود كردن سيا و ممنوع كردنش از دخالت در امور كشورهاى ديگر و..... تجلى مىكرد. انتخاب كارتر، انتخاب يك شخصيت نبود. كارتر شخصيت بارزى بشمار نمىرفت. انتخاب او، انتخاب تمايلهاى جديد، بازگشت به ارزشها و تمايل به معرفى تازهاى از امريكا بود. همينطور انتخاب ريگان. انتخاب يك شخصيت نيست يك تغيير مهم و خطرناك در افكار عمومى و تمايل سياسى مردم امريكاست.
من وقوع اين فاجعه بزرگ را از پيش حس كردم و با صراحت و چند نوبت گفتم كه گروگانگيرى، تمايل به فاشيسم و دخالتطلبى را در امريكا برمى انگيزد و حاضر نيستم مسئوليت اين امر را بر عهده بگيرم و حاضر نيستم در اين مسئوليت حتى شريك باشم. پايينتر به امر باز مىگردم.
الف - طراح گروگانگيرى كه بود؟
اينك كه عمليات گروگانگيرى به نتايج معلوم رسيدهاند طرح عمومى را مىتوان به شرح زير ترسيم نمود. در حقيقت بهترين سندها امرهايى هستند كه واقع شدهاند:
الف - هدفها:
1- با وجود وضعيت ايران، امريكا موقعيت خويش را در اين كشور بر اثر انقلاب از دست داده است. امريكا نبايد بگذارد ساختهاى سياسى و اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى ايران بطور غير قابل جبران تغيير كنند و سلطه دوباره امريكا را بر ايران غير ممكن بسازند.
2- قدمهاى اول، بى اعتبار كردن انقلاب و حذف بخش سازشناپذير رهبرى انقلاب و بى اعتبار كردن همه رهبرى و متقاعد كردن بخشى از آن به "همكارى با امريكا" و قدم دوم، كشاندن ضد انقلاب به داخل ايران و تدارك رهبرى سياسى استبدادى براى آينده نزديك ايران بايد مىبودند. امريكا مىداند كه پيروزى يك رژيم دمكراتيك، رژيمهاى استبدادى زير سلطه او را بخطر مىافكند.
3- انقلاب اسلامى ايران اگر نگوئيم مهمترين، دست كم يكى از مهمترين رويدادهاى قرن حاضر است و ناگزير در همه جهان تاثيرى عميق و ديرپا بجا مىگذارد. مگر آنكه امريكا بتواند آنرا با يك سرم مصونيت از انقلاب به ضد انقلاب بدل سازد و بايد اينكار را بكند.
4- موقعيت امريكا از رهگذر انقلاب اسلامى ايران، در خاورميانه و همه كشورهاى اسلامى سخت بخطر افتاده است. امريكا بايد با استفاده از خود اين انقلاب، موقعيت امريكا را بگونهاى ديرپا، تحكيم كند.
5- دستگاه حاكمه امريكا بر اثر جنگ ويتنام و افتضاح واترگيت و مداخله در شيلى و..... و بحران عمومى كشورهاى صنعتى، از نظر سياسى بسيار ضعيف گشته است. افكار عمومى امريكا به عدم مداخله در امور كشورهاى جهان و به رعايت حقوق بشر و ارزشها تمايل پيدا كردهاند. يك رئيس جمهورى استعفا كرده است. از بودجه نظامى و اختيارات سيا كاسته شده است. با اين وضع نه تنها استراتژى سلطه بر جهان را بايد كنار بگذارد، بلكه در داخل امريكا نيز بايد منتظر تحولهاى خطرناك بگردد. بايد روحيه مردم امريكا تغييرى عميق كند، طوريكه دست دستگاه حاكم بر امريكا، براى سياست سلطه بر جهان كاملا" بازگردد.
6- موقعيت اقتصادى امريكا نيز ديگر مثل سابق نيست. بايد شرائط مجاز كردن كارهاى غير مجاز را فراهم آورد. بخصوص نبايد گذاشت ايران و به دنبال آن كشورهاى نفت خيز، سياست پولى مستقل از توقعات اقتصادى امريكا اتخاذ كنند.
7- تا وقتى امريكا سلطه مجدد خود را بر ايران برقرار نساخته است نبايد بگذارد:
- روسيه شوروى خلاء را پر كند و در ايران موقعيت متفوقى پيدا كند.
- كشورهاى اروپايى تمايل به اتخاذ سياست مستقل بخصوص در قلمرو اقتصادى و نسبت به كشورهاى نفت خيز پيدا كنند.
و هدفهاى فرعى ديگر.
ب - وضعيتها و امكانها:
1- امريكا در ايران غير از سفارتخانه و تعداد كمى كارمند، كسى و چيزى را باقى نگذاشته است. حتى اسناد با اهميت را نيز برده است.
2- در عوض، ايران هر چه در خارجه دارد از پول و تجهيزات صنعتى و نظامى در دست امريكاست.
3- قرضهاى ايران نيز عمده به بانكها و شركتهاى امريكايى است. اين بانكها و شركتها از بخش خصوصى بخصوص نظام بانكى خصوصى ايران مطالبات عمدهاى دارند.
4- ايران نفت به امريكا صادر مىكند و امريكا در ايران طرحهاى صنعتى و نظامى بسيارى را نيمه تمام گذاشته است.
5- با افزايش قيمتهاى نفت تا هر بشكه 35 دلار، مساله دلارهاى نفتى و در نتيجه تمايل سياسى دولتهاى نفت خيز اهميت بسيار يافتهاند. ايران با موقعيت جديد مىتواند، سياست نفتى و پولى جديدى را رهبرى كند. اين سياست ممكن است از سوى كشورهاى ديگر نيز پيروى گردد.
6- امريكا در شرائط عادى تنها مى تواند از تحويل قطعات يدكى تجهيزات نظامى طفره برود و احتمالا" حاضر به تكميل طرحهاى صنعتى نيمه تمام نشود.
7- در شرائطى كه انقلاب اسلامى ايران فراهم آورده است، امريكا نمىتواند، از ابزار تهديد استفاده كند چه رسد به بكار بردن آنها:
- محاصره اقتصادى ايران به دليل سرنگون كردن رژيم شاه، آنهم نه تنها هيچ دولتى حاضر به شركت در اين محاصره نمىشود، بلكه مردم امريكا نيز با آن مخالفت مىكنند.
- توقيف پولهاى ايران هر چند مورد بررسى قرار گرفتهاند، اما دست زدن به اينكار، بدون مجوز، بحران پولى و مالىاى بوجود مىآورد كه كمترين اثرش بى اعتبارى نظام بانكى و پولى امريكاست اقدام به هر يك از كارهاى بالا، اعتبار انقلاب اسلامى ايران را در جهان افزايشى دور از حد مىدهد و بنفسه سبب گسترش موجهاى انقلابى در كشورهاى ديگر مىگردد.
اما امريكا مىتواند، يك رشته تحريكها در داخل كشور به عمل آورد و ضد انقلاب را به شيوههاى گوناگون تقويت كند. اينكار را مىكند اما نتيجه خلاف انتظار او است. اينكار سبب تقويت رژيم انقلابى و تقويت تمايل به تغييرات ريشهاى مىگردد.
8- اما اگر امريكا حتى روش خصمانه در قبال انقلاب اسلامى ايران در پيش بگيرد، ايران مىتواند از اسلحه قوى خويش يعنى معنويت و تبليغ استفاده كند و موقعيت امريكا را در جهان و در كشورهاى مسلمان از آنهم كه هست متزلزلتر گرداند.
اما رهبرى انقلاب، نزديك به 9 ماه در قبال امريكا سكوت مىكند، در افكار عمومى كشورهاى اسلامى اين فكر قوت مىگيرد كه پس از پيروزى انقلاب، بنا بر مماشات با امريكاست واين خود براى امريكا امتيازى است.
ج - طرح گروگانگيرى به عمل در مىآيد:
به آقاى كارتر درباره وضعيت بيمار گزارش نادرست مىدهند! و مطابق اسنادى كه در سفارت امريكا پيدا شد، ماهها قبل از اشغال سفارت، زمانى كه پى آمدهاى رفتن شاه به امريكا بررسى مىشد، سفارت امريكا از تهران گزارش داده بود كه در صورت پذيرفتن شاه به امريكا اعضاء سفارت را گروگان خواهند گرفت.
2- خبرى در ايران شيوع پيدا مىكند كه دولت امريكا شاه را به امريكا برده است تا در آنجا وى به سود فرزندش از سلطنت استعفا كند و امريكا سلطنت فرزند او را به رسميت بشناسد. اين خبر آقاى خمينى را نگران مىكند.
3- سفارت امريكا در تهران، نسبت به عكس العمل رهبرى انقلاب و مردم نگران مىشود و نگرانى خود را از امكان حمله به سفارت و اشغال آن دست كم دو نوبت با وزير خارجه وقت در ميان مىگذارد. اما احتياط لازم را معمول نمىدارد.
4- ايران چند وسيله عمل در اختيار دارد:
- مىتواند پولهاى خود را به عنوان اعتراض از بانكهاى امريكايى بيرون ببرد. اين اعتراض موجه است و امريكا نمىتواند عكس العمل نشان بدهد. حتى مىتواند با ايجاد جو مساعدى، مجازات اقتصادى امريكا را با همكارى برخى از كشورهاى نفت خيز به اجرا بگذارد.
- مىتوان فرصت را براى افشاى سياست امريكا در ايران، مغتنم بشمارد و رابطه فسادآلود شاه - راكفلر - كيسينجر را با اسناد به اطلاع مردم امريكا و جهان برساند و فضاحتى چند بار بزرگتر از افتضاح واترگيت پديد بياورد.
- مىتواند با استفاده از موقعيت مناسبى كه پديد آمده است، نقش فعالى در سياست جهانى پيدا كند. با همان اسلحه بيان كه رژيم را سرنگون ساخت، موقعيت امريكا را متزلزل سازد. كشورهاى غير متعهد، كشورهاى اروپايى، نيز بلوك شرق و افكار عمومى امريكا را بر ضد اين توطئه بسيج كند.
- مىتواند، روشنفكران، روزنامه نگاران، متفكران، شخصيتهاى سياسى تمامى كشورهاى جهان را به تهران دعوت كند و با همكارى آنها ترتيب يك محكمه جهانى براى محاكمه جنايتكاران بين المللى يعنى شاه و همكاران امريكائيش ترتيب بدهد و يك پايگاه استوار براى نهضت جهانى بر ضد سلطه امريكا پديد بياورد.
- مىتواند موقع را براى زمينه سازى در اروپا براى اتخاذ سياسى مستقل از دو ابرقدرت مغتنم بشمارد. با آمادگى كه در افكار عمومى اروپاييان وجود دارد، ايجاد تمايل به اتخاذ سياست مستقل از دو ابرقدرت ممكن است.
- مىتواند زمينه تغييرات بزرگ در افكار عمومى در كشورهاى اسلامى پديد آورد. دست كم رژيمهاى وابسته را ضعيف گرداند.
- مىتواند، فرصت طلايى را براى اجراى برنامه استقلال كشور مغتنم بشمارد و از مردم فداكاريهاى بزرگ را براى رهايى از سلطه همه جانبه امريكا، بطلبد.
با اين كارها، چشم انداز عصر تازهاى در جهان پديدار مىشود.
اما هيچ كدام از اينكارها را نمىكند. حتى پولهاى خود را از بانكهاى امريكايى بيرون نمىكشد. قطعات يدكى سلاح نظامى خود را نيز از فرودگاههاى امريكا به ايران منتقل نمىكند، بكله:
بدون اطلاع دولت موقت و شوراى انقلاب "دانشجويان پيرو خط امام" سفارت امريكا را اشغال و كارمندان سفارت را به گروگان مىگيرند.
5- وزير خارجه وقت ايران آقاى ابراهيم يزدى و همكاران او در گفتگوهاى خصوصى، اينكار را يك توطئه امريكايى - صهيونيستى مىخوانند.
6- ابوالحسن بنى صدر، طى سرمقالهاى به تاريخ شنبه 14 آبان ماه 1358 (5 نوامبر 1979) يعنى يك روز پس از گروگانگيرى جهات منفى و مثبت اينكار را بر مىشمرد. حساب اشغال سفارت را از حساب گروگانگيرى جدا مىكند.
7- آقاى خمينى اين كار را انقلابى بزرگتر از انقلاب اول توصيف مىكند.
8- در جو تحريكى كه پديد مىآيد، احدى براى مخالفت با گروگانگيرى را پيدا نمىكند. حتى آقاى خلخالى مقالهاى را كه در ذم گروگانگيرى براى چاپ به روزنامه بامداد داده است با بالاگرفتن اين جو با توسل به تهديد پس مىگيرد.
9- آقاى خمينى شرط رها كردن گروگانها را تحويل شاه به ايران و يا بيرون كردن او از امريكا قرار مىدهد.
10- دستگاه تبليغاتى بخصوص راديو و تلويزيون، كاملا" در دست دانشجويان پيرو خط امام قرار مىگيرد. در تبليغات گيج كننده، دو هدف تعقيب مىشوند:
هدف اول اينكه امام هر كار را خواسته است، شده است و بازگرداندن شاه به ايران نه تنها ممكن است، بلكه قطعى است. اين موضع را نبايد تغيير داد. آقاى خمينى نيز موضع قبلى را تغيير مىدهد و مىگويد شرط رهايى گروگانها، استرداد شاه است.
هدف دوم، ايجاد فلج سياسى از طريق افشاگرى. از اتفاق اسنادى كه امريكايىها فرصت بردنشان را نكردهاند، سخت به اينكار مىآيند!
با توجه به ضعف آقاى خمينى ، ضعف بزرگ عكس العمل شدن، دنباله ماجرا به ترتيب زير ادامه پيدا مىكند:
11- ابوالحسن بنى صدر سرپرست وزارت امور خارجه، پيش از پذيرفتن اين مقام به سفارت امريكا مىرود و پس از آن به قم مىرود و با آقاى خمينى صحبت مىكند. پس از اين مذاكرهها، سعى مىكند جبران مافات كند، از وجود شاه در امريكا براى تغيير جو افكار عمومى جهانى استفاده كند. به اين كار مشغول مىشود. پيام هاو مصاحبههاى پى در پى، تا حدودى وضع را تغيير مىدهند. در همان حال كه تقاضاى تشكيل شوراى امنيت را مىكند، مخالفت خود را با گروگانگيرى اظهار مىدارد. به سفارت امريكا مىرود و در جمع دانشجويان با اين عمل مخالفت مىكند.
12- آقايان سلامتيان و سنجابى را به امريكا مىفرستد و اين دو به كمك آقايان فرهنگ و اعضاء كادر نمايندگى ايران در سازمان ملل متحد، مىكوشند مخالفت امريكا را با تشكيل شوراى امنيت خنثى كنند.امريكا توانسته بود تشكيل جلسه شوراى امينت را موكول به آزادى گروگانها بنمايد.
13- بر اثر تبليغاتى مصنوعى، از راه ايجاد عكس العمل دو هفته پس از اشغال سفارت بر زبان آقاى خمينى جارى مىكنند كه گروگانها محاكمه خواهند شد. مسابقه درباره "ضرورت محاكمه جاسوسان امريكايى" شدت مىگيرد و از گروگانها با چشمان بسته و دستهاى از پشت بسته فيلم بردارى مىكنند و در امريكا نمايش مىدهند. از "مراسم" حمل آشغال در پرچم امريكا و سوزاندن اين پرچم فيلم بردارى مىشود و در امريكا بارها نمايش داده مىشود.
اينك ابتكار سياسى و تبليغاتى كاملا" در دست امريكاست، بخصوص كه:
14- پيشنهادهاى "معقولى" دائر بر اخراج شاه، استرداد اموال و تحقيق درباره پايمال شدن حقوق بشر در دوران رژيم شاه، از سوى ايران رد شدهاند.
امريكا وارد عمل مىشود:
15- پولهاى ايران را در بانكهاى امريكايى توقيف مىكند. مانع از تحويل قطعات يدكى سلاح و تجهيزات صنعتى مىگردد و تهديد به محاصره اقتصادى مىكند.
16- آقايان سلامتيان و سنجابى و فرهنگ با دبيركل سازمان ملل متحد وارد گفتگو مىشوند و دبيركل پيشنهادهايى به اين شرح مىكند:
الف - يك كميسيون بين المللى به تجاوزات به حقوق بشر و رژيم شاه رسيدگى خواهد كرد.
ب - امريكا مانعى در راه رسيدگى به دادخواست دولت ايران در باره اموالى كه شاه سابق و سران رژيم او بطور غير قانونى تحصيل و به امريكا منتقل كردهاند، بوجود نخواهد آورد.
ج - شاه سابق از امريكا اخراج مىشود.
د - گروگانها بلافاصله آزاد مىشوند.
ه - دو كشور حقوق و مقررات بين المللى را محترم مىشمرند.
و ما پيشنهاد مىكرديم بجاى اخراج شاه، امريكا با اين پيشنهاد موافقت كند كه:
امريكا اصل قابل رسيدگى بودن جرائم شاه و نتايج قهرى آن را مىپذيرد.
اميدواريم با در دست گرفتن ابتكار عمل و موافق كردن افكار عمومى جهانى و با توجه به اينكه اگر كارتر نتواند به موقع موضوع را حل كند دوباره انتخاب نمىشود، دولت امريكا را با اين پيشنهاد موافق كنيم و شكست را به پيروزى بدل سازيم.
17- آقايان سلامتيان و سنجابى و فرهنگ موفق مىشوند مخالفت امريكا را با تشكيل شوراى امنيت خنثى كنند. دبيركل سازمان ملل تشكيل شوراى امنيت را اعلام مىكند. خبرگزاريها تشكيل شوراى امنيت را به سيلى تعبير مىكنند كه بر بناگوش امريكا نواخته شد. اما خبرى از قول خبرگزارى امريكايى اسوشيتدپرس چند نوبت از راديو و تلويزيون ايران پخش مىشود، دائر بر اينكه بالاخره امريكا موفق شد شوراى امنيت را تشكيل دهد. ظاهرا" اين خبر درجاى ديگرى جز ايران منتشر نشده است.
18- اين خبر عكس العمل منتظر را از سوى آقاى خمينى بر مىانگيزد وى بدون شور با وزير خارجهاى كه با موافقت او و شوراى انقلاب، آماده رفتن به نيويورك مىشود، با صدور "فرمانى" شركت در شوراى امنيت را ممنوع مىكند. دليل او اينست كه امريكا شوراى امنيت را تشكيل مىدهد تا با حضور وزير خارجه ايران، ايران را محكوم كند. شگفت اينجاست كه نماينده امريكا در سازمان ملل مىداند و مىگويد كه در آخرين لحظه نماينده ايران نخواهد آمد.
مخالفت آقاى خمينى با رفتن وزير خارجه به امريكا سبب مىگردد كه وزير خارجه استعفا كند و نقشهها دنبال نشوند. نرفتن به شوراى امنيت با وجود اينكه خود تشكيل آنرا خواسته بوديم، افكار عمومى غرب را بيشتر بر ضد ايران تحريك مىكند.
19- اينكار همه رشتهها را پنبه مىكند. كشورهاى غير متعهد كه با زحمات فراوان آقايان فوق الذكر، آماده پشتيبانى از ايران شده بودند را دست كم لاقيد مىكند. اروپا را ناگزير از حمايت از امريكا مىگرداند. بلوك شرق نيز ناچار گروگانگيرى را تقبيح مىكند. بدينسان شرايط انزواى سياسى ايران در سطح دولتهاى جهان فراهم مىگردد.
20- پيشنهادهاى مساعد در "دانشجويان پيرو خط امام" و در نتيجه در شخص آقاى خمينى اثر معكوس مىگذارد. ضررهاى پولى براى ما مهم نيست. از محاصره اقتصادى و لشگركشى امريما نمىترسيم. امريكا هيچ غلطى نمىتواند بكند و... شعارهاى روز مىشوند و رفتارها خشنتر مىگردند. هر اندازه امريكا در پيشنهاد نرمش بيشتر نشان مىدهد، آقاى خمينى سختتر مىشود.
21- تبليغات در امريكا در جهت مظلوم نشان دادن دستگاه حاكمه امريكا بالا مىگيرد. از زمان جنگ دوم جهانى تا آن زمان هيچگاه در افكار عمومى امريكا و غرب، امريكا مظلوم واقع نشده بود. اين مظلوميت، روانشناسى مردم امريكا را تغيير مىدهد. هر روز بيشتر از پيش روحيه پرخاشگرى بالا مىرود. تاجايى كه برابر سنجشهاى افكارى كه منتشر مىشوند، اكثريت عظيمى از مردم امريكا خواهان حمله نظامى به ايران مىشوند.
22- بى اعتنايى به پادرميانى كشورهاى اروپايى و نيز كشورهاى غير متعهد، سبب مىشود كه آنها بطور قطع جانب ايران را رها كنند و بسيارى جانب امريكا را بگيرند.
23- شاه را از امريكا به پانام مىبرند.
24- رفتار ايران نه تنها براى دولتها، بلكه براى ملتها نيز غير قابل فهم مىشود. زير بمباران تبليغاتى، ايران اينك در افكار عمومى جهانى نيز منزوى مىگردد.
25- بنى صدر در مقام رئيس جمهورى پى در پى مىگويد كه ايران بگروگان امريكا رفته است. هشدار مىدهد فايده نمىكند. بارها مىكوشد به آقاى خمينى حالى كند بازيچه دست امريكا شدهايم. اما بى فايده.
26- پيشنهادى از جانب مك برايد برنده جايزه صلح نوبل دائر بر تشكيل يك دادگاه بين المللى براى محاكمه شاه دريافت مىشود.
هر چند آقاى قطبزاده مخالف اين پيشنهاد است، شوراى انقلاب با آن موافقت مىكند. ايالات متحده نيز منكر مىشود كه با تشكيل اين دادگاه موافقت كرده است و بهرحال هرگز تشكيل نمىشود.
27- هياتى از سوى دبيركل سازمان ملل متحد به ايران مىآيد. همزمان طرحى براى توقيف شاه در پاناما و تحويل گروگانها از دانشجويان به دولت و اجراى تدريجى خواستهاى ايران و آزادى تدريجى گروگانها مورد تصويب ما (آقاى خمينى، شوراى انقلاب به اتفاق آراء) و رئيس جمهورى امريكا قرار مىگيرد. كار كميسيون سازمان ملل متحد به موازات اين طرح آغاز مىشود. در مدت حدود دو هفته اقامت كميسيون در تهران، دانشجويان از ملاقات اعضاء كميسيون با گروگانها عليرغم موافقت شوراى انقلاب جلوگيرى مىكنند. آقاى خمينى نظر مىدهد تنها در صورتى كه كميسيون گزارش خود را منتشر كند و اين گزارش مورد قبول باشد كميسيون مىتواند با گروگانها ملاقات كند. در نتيجه تحويل گروگانها به دولت و ملاقات اعضا كميسيون با آنها منتفى مىشود. هيات دست خالى مىرود و بار ديگر موج تبليغاتى در جهان بر ضد ايران اوج مىگيرد. اين بار با توجه به تركيب هيات، مردم كشورهاى اسلامى نيز كارهاى رژيم ايران را به زير سئوال مىكشند.
28- روز قبل از سالگرد رفراندم جمهورى اسلامى، شوراى انقلاب به اتفاق آراء تصميم مىگيرد گروگانها به دولت تحويل شوند مشروط بر اينكه ايالات متحده در يك بيان رسمى اعلام كند هيچگونه تحريكى بر ضد ايران تاتشكيل مجلس و رسيدگى به مساله گروگانها به عمل نخواهد آورد. رئيس جمهورى در سخنرانى سالگرد جمهورى اسلامى، اين تصميم را اعلام مىكند. آقايان بهشتى و خامنهاى عليرغم رأيشان در شوراى انقلاب مصاحبه مىكنند و اين طرح را رد مىنمايند. به دنبال جوسازىها، مساله مجدد به آقاى خمينى ارجاع مىشود و وى نظر مىدهد تا تصميم مجلس درباره سرنوشت گروگانها، آنها در اختيار دانشجويان باقى بمانند. بلافاصله تضييقات اقتصادى عليه ايران و اجازه رسيدگى به دعاوى و حسابها به منظور پرداخت به شاكىها از محل دارايىهاى توقيف شده ايران توسط دولت امريكا اعلام مىشود. دولتهاى اروپايى نيز همراهى خود را در تحريم اقتصادى ايران آغاز مىكنند.
29- رهبران جنبش فلسطين و رهبران احزاب و جمعيتهاى انقلابى و مترقى، پى در پى نسبت به اثرات زيانبار ادامه گروگانگيرى و انزواى روزافزون رژيم انقلابى ايران در جهان، هشدار مىدهند.
30- جو براى اجراى طرحهاى اقتصادى و نظامى بر ضد ايران فراهم مىگردد. كنگره امريكا، بودجه نظامى را كه پس از جنگ ويتنام تصويب نكرده بود، تصويب مىكند. اختياراتى كه از سيا سلب كرده بود، بيشتر مىكند و به اين سازمان بازپس مىدهد.
31- ايران در محاصره اقتصادى قرار مىگيرد. محاصرهاى كه به قيمتى سنگين تمام مىشود. از جمله نتايج اين محاصره كه جنگ عراق بر ضد ايران آنرا تشديد مىكند، كاهش توليد نفت ايران و عراق و افزايش توليد نفت منطقه آمريكا و نجات اقتصاد امريكا است. در فصل اقتصاد اين امر را شرح خواهم داد.
32- كارتر در موقعيتى است كه اگر مساله گروگانها را حل نكند، شانس انتخاب شدن به رياست جمهورى را از دست مىدهد. از اينرو:
- "طرح طبس" را به اجرا مىگذارد. اجراى اين طرح با وجود برجا ماندن هليكوپترها و تعدادى كشته، سبب مىشود كه:
33- كودتايى در ارتش و بيرون ارتش كشف شود و گروهى دستگير و اعدام گردند. اين امر سوءظن به ارتش را افزايش مىدهد و آنرا بسيار تضعيف مىكند.
34- با استعفاى دولت بازرگان دو روز بعد از گروگانگيرى و حوادث پس از آن، استبداد ملاتاريا روزبروز مستحكمتر مىگردد و دائره آزاديها محدودتر مىشود و حاكميت "نهادهاى انقلابى" روزافزون مىشود.
35- با توجه به محاصره اقتصادى و احتمال حمله نظامى، تمامى طرحها براى تغيير ساختهاى سياسى و اقتصادى و اجتماعى متوقف مىشوند و به عكس سعى مىشود ساختهاى قبلى ترميم بگردند.
36- در امريكا وضع كارتر با تحول روانشناسى مردم امريكا، خراب مىشود و شانس ريگان براى رياست جمهورى افزايش مىيابد. در همين اوقات وانس وزير خارجه امريكا به علت مخالفت با طرح اقدام نظامى بر ضد ايران استعفا مىدهد، اما طرح طبس با آنكه شكست خورد، زمينه ساز تقويت بنيه ارتش كلاسيك امريكا، گرديد. بخصوص بخشى از ارتشى كه محل عمل آن، عمدتا" دنياى سوم است.
و امروز بنا بر اظهار مشاور كارتر معلوم است كه بلوكه كردن پولهاى ايران و نتايج اقتصادى عمومى گروگانگيرى، موجب پرهيز امريكا از بحران اقتصادى شده است.
37- بعد از حمله نظامى طبس نمايندگان كشورهاى غير متعهد و همچنين احزاب و گروههاى مترقى از كشورهاى مختلف و جنبشهاى آزاديبخش در اجتماعى تحت عنوان "كنفرانس بين المللى بررسى مداخلات امريكا در ايران" در تهران گرد مىآيند. اين كنفرانس شايد تنها نمايش حمايت افكار عمومى جهانى از انقلاب ايران بعد از واقعه گروگانگيرى است. اما شركت كنندگان در ملاقاتهاى خصوصى خود مشكل دفاع و حمايت از انقلاب ايران و همچنين انزواى رو بتزايد ايران بواسطه ادامه گروگانگيرى را به برگزاركنندگان اين كنفرانس گوشزد مىنمايند.
38- به دنبال از بين رفتن طرح آخرى حل مساله گروگانگيرى كه در بند 27 شرح كردم، رئيس جمهورى در جلسه شوراى انقلاب مىگويد، علائم شكست ما در ماجراى گروگانگيرى هويدا شده است. پيش بينى من اينست كه كار چنان جريان مىيابد كه ما ناگزير از امضاى شرايط تسليم مىشويم. درست نيست كه نخستين رئيس جمهورى تاريخ ايران شرائط ننگين تسليم را امضاء كند. پيشنهاد مىكند عقب برود و يك نخست وزير موافق طبع انتخاب بشود و كارها را اداره كند. باتفاق نسبت به او اظهار اعتماد مىكنند اما... يك هفته بعد از آن روز آقاى بهشتى در جمعى از خواص خود مىگويد: بايد از گروگانها مثل يك آتو بر ضد بنى صدر استفاده كرد. بنابراين...
39- مراحل كودتاى خزنده را همچنان عملى مىسازند. به دنبال جريانهاى طبس و دانشگاه و سنندج، هر آنچه از ارتش مانده است نيز در كردستان و جاهاى ديگر گرفتار مىشود. رئيس جمهورى گزارشى دريافت مىكند كه قرار است ضد انقلاب كه در تركيه و عراق اردوگاه نظامى بوجود آورده است، به كمك ارتش عراق، نميه غربى كشور را از آذربايجان تا خوزستان تصرف كند و رژيم جمهورى را براندازد. مطابق اين گزارش، قسمتهاى ديگر طرح كه بايد قبل و همزمان با حمله نظامى صورت گيرد ايجاد آشوب و بلوا توسط ضد انقلاب در تهران و شهرهاى بزرگ ديگرند. همه اين اقدامات توسط امريكايىها همآهنگ مىگردند.
40- پيش و پس از حمله عراق، كارتر در تنگناى انتخاباتى است و دو پيشنهاد جديد از طريق آلمان و سوئيس به مىدهد. محتواى اين پيشنهادها اينها هستند:
- امريكا آماده است قطعات يدكى سلاح را به ايران بدهد.
- وسايل استرداد اموال شاه و سران رژيم سابق را فراهم آورد.
- نسبت به گذشته سياست امريكا در ايران، اظهار تأسف كند و رسيدگى به اعمال و سياستهاى امريكا در زمان شاه را بپذيرد وبا چنين تحقيقى همكارى كند.
- بدون قيد و شرط پولهاى ما را آزاد كند و به محاصره اقتصادى نيز پايان دهد.
41- اما اين پيشنهادهاپذيرفته نمىشوند. در آقاى خمينى، علاقه به انتخاب نشدن كارتر قوى است. سه مخالف او بايد از بين بروند: شاه رفته است. كارتر و صدام نيز بايد بروند. قيمت هر چه باشد مهم نيست.
42- اما مجلس دير آماده فعاليت مىشود و وقتى هم آماده مىشود، شتابى به حل مساله نشان نمىدهد. آنها كه طرح گروگانگيرى را به اجرا درآورده بودند، در سختگيرى، با يكديگر مسابقه مىدهند: روشنفكرتاريا از ضرورت محاكمه و محكوم كردن جاسوسان به اعدام دم مىزند.
43- در اين وقت به ما خبرى مىرسد دائر بر اينكه 3000 تن از كسانى كه بعد از ماجراى واترگيت و ديگر افتضاحها، از سيا و... تصفيه مىشوند، براى ريگان كار مىكنند و آنها تحريكات حساب شدهاى براى برانگيختن عكس العملهاى مورد نظر به عمل مىآورند. از درستى اين خبر مطلع نيستيم، اما اين خبر خود نشانه پيدا شدن اين فكر است كه نكند گروگانگيرى يا طرحى بوده است ساخته و پرداخته كه با مهارت تمام به اجرا درآمده است و يا دست كم بعد از حمله به سفارت، با مطالعه همه جانبه صفات آقاى خمينى و روابط رهبران انقلاب با يكديگر و اطلاع از قصد آقاى خمينى به استفاده از مساله گروگانگيرى در حل مشكلات داخلى، به صورت يك طرح براى رسيدن به هدفهايى كه شرح كردم، بازسازى و به اجرا درآمده است.
44- دولت عراق حمله نظامى را به ايران آغاز مىكند. ترس از سقوط فورى خوزستان و اجراى طرح تصرف نيمه غربى ايران از سوى عراق و ضد انقلاب، خواب آقاى خمينى و ملاتاريا را آشفته مىكند. همه در انتظار سقوط سريع خوزستان، شعارهاى سابق را از ياد مىبرند.
45- آقاى خمينى از رأى پيشين خود بازمى گردد و 4 شرط راكه امريكاييها خود تنظيم و از طريق آلمان به او مىدهند، به عنوان شرائط ايران اظهار مىكند:
- آزاد كردن پولهاى ما - نخواستن غرامت بابت گروگانها - اظهار تاسف نسبت به گذشته سياست آمريكا در ايران - پس دادن اموال شاه.
اين پيشنهادها، در مقايسه با پيشنهادهاى سابق دولت امريكا، قانع شدن به كمتر از حداقل به شمار مىرود. خصوصا" كه آقاى خمينى بعد از دريافت پشنهاد مورد نظر ما كه با توجه به مواردى كه امريكا تا آن زمان پذيرفته بود و آنچه حقوق مشروع خود مىدانستيم تدوين كرده و در اختيار او گذاشتهايم اين پيشنهاد را اظهار مىكند پيشنهاد را به مجلس مىفرستيم. اما بى فايده است مجلس همان 4 شرط را تصويب مىكند. همه، سخنان داغ روزهاى اول شروع بكار مجلس را از ياد مىبرند.
46- جنگ سخت مىشود. نيمه غربى خرمشهر سقوط مىكند. آقاى خامنهاى موافق نوشته كتبى كه از او در دست است، از حفظ اهواز نيز اظهار نااميدى مىكند. شوراى دفاع تشكيل مىشود و ضرورت حل مساله گروگانها و دريافت قطعات يدكى و امكان خريد اسلحه از سوى ما طرح مىشود.
47- اما موضوع گروگانها وقتى حل مىشود كه به انتخاب شدن ريگان كمك قطعى مىكند و موقعيت كارتر را از آنهم كه بود، ضعيفتر مىگرداند.
- آقاى بهزاد نبوى وزير مشاور، بابت اموال شاه و پولهاى ما در امريكا، تقاضاى 24 ميليارد دلار سپرده به عنوان تضمين مىكند.
- پس از آنكه از نو موج تبليغات در جهان بر ضد رهبرى انقلاب بر مىخيزد كه اينبار باج مىخواهند و به دنبال اولتيماتوم ريگان، ناگهان صدوهشتاد درجه عقب گرد مىكند و راضى مىشود كه مبلغى از پولهاى ما به عنوان وثيقه پرداخت مطالبات در بانك انگليس سپرده گردد.
48- آقاى بهزاد نبوى بر خلاف قانون اساسى، قرارداد الجزاير را امضاء مىكند. آنقدر با دست و دل بازى پولهاى ملت فقير را به امريكا بذل و بخشش مىكند كه آقاى كارتر بعدها مىگويد، گاه از اينهمه ضرر كه به ايران وارد مىشد، دلم به حال ايرانيان مىسوخت! اما آقايان رجايى و نبوى به مردم مىگويند چرتكه نياندازيد!
توجيه اين بذل و بخشش و اينطور حل كردن مساله اين بود كه ما به سلاح و قطعات يدكى دست پيدا كنيم، اما در قرار داد كلمهاى در باره قطعات يديك و سلاح نيم آيد و همانطور كه مىدانى يك قطعه هم نمىدهند.
49- رئيس جمهورى، 24 ساعت پيش از "حل مساله گروگانگيرى" از تسليم خفت بار ايران مطلع مىشود و با ارسال نامهاى به آقاى خمينى مىكوشد مانع از اين تسليم بگردد. اما...
50- اما مقرر است كه گروگانها درست بهنگام انجام مراسم سوگند آقاى ريگان به عنوان هديهاى به او و به نشانى درستى انتخاب او، تحويل داده شوند. بعد آگاه مىشويم كه الجزاير نيز از ناداين و تسليمطلبى امضاء كنندگان ايرانى قرارداد، بى بهره مانده است. اين دولت نيز بابت "نقش مثبتى" كه ايفا مىكند، استفاده هايى در حل مشكلات خود با دولت امريكا مىبرد.
51- بهنگام امضاى قرارداد، آقاى بهزاد نبوى مىگويد قرارداد 1919 را وثوق الدوله امضاء كرد و قرارداد 1359 را بهزاد نبوى امضاء مىكند. مىداند كه خيانت مىكند و مىكند. رئيس جمهورى به آقاى رجايى مىگويد وزير مشاور شما اينطور گفته است. جواب مىدهد نمىدانسته كه مخاطبش نامحرم است!!
52- رئيس جمهورى اعلام جرم مىكند. افشاگريها شروع مىشوند. قاضى به اطلاع رئيس جمهورى مىرساند كه جرم مسلم است و آقايان رجايى و بهزاد نبوى را توقيف خواهد كرد اما...
53- ملاتاريا و مكتبىها كه وضع را مأيوس كننده مىيابند، در اجراى مرحله تعيين كننده كودتاى خزنده، يعنى حذف رئيس جمهورى شتاب مىكنند.
- آقاى بهزاد نبوى در جلسه سرى مجلس 4 ساعت صحبت مىكند. مىگويد گروگانها بونجل بودند و امريكاييها آنها را نمىخواستند و ناچار بوديم آنها را از سرباز كنيم. براى نمايندگان روشن مىكند كه كار را باهم كرديم و از امام گرفته تا دولت و مجلس همه مجرمند و اين اعلام جرم در نهايت برضد امام است. بنابراين بايد بهر ترتيب جلو اينكار را گرفت. رئيس مجلس بر خلاف قانون اساسى نوار اين سخنرانى را در اختيار رئيس جمهورى نمىگذارد.
- نامه ديگرى به هيات سه نفرى كذايى مىنويسد كه جلو افشاگريها را درباره گروگانگيرى بگيرند وگرنه دولت سقوط مىكند. دست به دامن آقاى منتظرى مىشوند و او صحبت كردن از گروگانها را خيانت مىشمارد و رئيس جمهورى در كارنامه خطاب به او مىنويسد: خيانت، كارى است كه انجام دادهاند و نه صحبت كردن از آن.
54- شبى در شوراى دفاع صحبت از ادامه جنگ مىشود. رئيس جمهورى مىگويد اگر از پشت سر به ما حمله نشود و سه ماه به ما مهلت بدهند، ما پيروز مىشويم. آقاى رجايى پاسخ مىدهد من آمادهام استعفا كنم. اما كمى بعد به رئيس جمهورى مىگويد من و شما هركدام يك محاكمه داريم، بالاخره يا من مىروم تا شما. پس از اين سخن تحقيق مىشود و معلوم مىگردد تحت نظر مستقيم آقاى بهشتى مشغول پرونده سازى هستند. بعدها معلوم مىشود كه از اين پرونده سازى در دادگسترى كارى ساخته نمىشود. بايد از دادگاه انقلاب استفاده كنند.
55- دادستان انقلاب تهران، روزنامهها را توقيف مىكند و ميان رئيس جمهورى و آقاى خمينى برخورد مىشود.... با "عزل رئيس جمهورى" استبداد به خونريزى مىپردازد. تا امروز يعنى تا هفتم مهر نزديك به 2000 تن را اعدام مىكنند. در نيتجه:
- رهبرى انقلاب در داخل و خارج كشور بكلى بى اعتبار مىشود و ديگر هيچكس باور نمىكند كه رژيم آقاى خمينى دوام بياورد.
- امريكا در جستجوى ناپلئون است. زمينه سازى مىكند تا از نو با استقرار رژيمى تحت سلطه خود، ايران را در دست بگيرد.
- جنگ ادامه دارد. با بى اعتبار شدن رهبرى انقلاب، موجها كه برخاسته بودند در همه كشورهاى اسلامى فروكش مىكنند. رژيمهاى ايران و عراق ضعيف مىشوند. محور جانبدار امريكا قوت تمام مىگيرد.
- در ايران مقاومت هر زمان بيشتر مىشود، اما از لحاظ امريكا، ملاتاريا بهتر از هر گروه ديگر مىتواند و بايد با كشتار بى رحمانه جاده را براى رژيم دلخواه امريكا هموار گرداند:
امريكا به همه هدفهاى خويش دست مىيابد.
اينك بر تو و خوانندگان اين كتاب است كه بگوييد، اين مساله به سود چه كسى تمام شده است؟ و چه دستگاهى آنرا طرح و به اجرا گذاشته است؟ مىكوشم شرح كنم گروگانگيرى در ايران چه اثراتى بجا گذاشته است، اما گذرا بگويم كه بر زندگانى مردم امريكا و مردم جهان نيز اثر گذاشته است. مردم امريكا نيز فريب خوردهاند. و به دستگاه حاكمه خود اجاده دادهاند، انقلاب و زندگانى ملتى را ويران سازد. اما بايد بدانند خود نيز بهاى سنگين اين ويران سازيها را خواهند پرداخت. آيا كسانى پيدا خواهند شد و در صدد تحقيق درباره اين مساله برخواهند آمد و مسئولان اين فاجعه بزرگ كه اينهمه ويرانى به دنبال آورده است را تعيين و به افكار عمومى امريكا معرفى خواهند كرد؟ آيا اين تحقيق در صورت انجام، وجدان ملت امريكا را نسبت به دستگاه حاكمه امريكا، آگاه خواهد ساخت؟
بهررو فعلا" به بسط اثرات گروگانگيرى بر بازسازى استبداد در ايران بسنده كنم:
ب - اثرات گروگانگيرى بر بازسازى استبداد
تصرف سفارت، از يك زمينه در افكار عمومى، از يك انتظار در مردم مايه مىگرفت. به يك سئوال پاسخ مىداد: براى رهايى از وابستگى، براى پايان دادن به سيادت امريكا، چه برنامهاى و از چه زمان به اجرا گذاشته مىشود؟ در حقيقت سياست دولت موقت و شوراى انقلاب تا آن زمان سياست مماشات با امريكا بود و هيچ برنامه مشخصى براى كاستن از وابستگىهاى گوناگون نه وجود داشت و نه بطريق اولى اجرا مىشد. از بسيارى مسائل كه از روزهاى اول انقلاب طرح كردم، يكى اين بود كه پولهاى كشور را از بانكهاى امريكايى خارج كنيد. وقتى وزير خارجه شدم دو گزارش براى وزير خارجه قبلى آمده بود (از سفارت ما در امريكا) كه دولت امريكا بزودى پولهاى ما را بلوكه خواهد كرد. يك روز پيش از بلوكه شدن پولها، پيامى تلگرافى اطلاع مىداد كه فرداى آن روز پولها بلوكه خواهند شد. موضوع را در شوراى انقلاب طرح كردم. ما فقط وقت داشتيم كه در اعلان تصميم به خارج كردن ارزهايمان پيشى بگيريم. همين و بس. كسانى كه سياستشان بلاهاى بسيار بر سر كشور ما آورده است، همين اعلان را بهانه قرار دادند و گفتند به اين علت امريكا حسابهاى پولهاى ما را مسدود كرده است! و امروز كه به اروپا آمدهام هموطنانم گزارش رسمى تحقيقات كنگره امريكا را برايم فرستادهاند كه بنا بر آن هم از روز اول پيروزى انقلاب، دولت امريكا تدابير لازم را براى مسدود كردن حسابهاى ما اتخاذ كرده بوده است (1)
«1 - 9 ماه قبل از گروگانگيرى، در مدتى كه شرايط اقتصادى در ايران بالنسبه آرام بودند و در زمانى كه هيچ دليلى وجود نداشت كه ايران پولهاى خود را احتمالاً خارج كند، كارشناسان حقوقى در وزارت خزانه دارى آمريكا به اين نتيجه رسيدند كه شرايط براى استفاده از قانون بين المللى اضطرارى اقتصادى وجود دارد.
در نوامبر 79 وقتى كه افراد امريكائى به گروگان گرفته شدند، مسدود كردن پولها يكبار ديگر موضوع بررسى واقع شد. زمينههاى سياسى و اقتصادى براى توجيه استفاده از Powers Act )IEEPA( International Economics Emergency يكبار ديگر ارزيابى شدند. تهديد وزير خارجه، بنى صدر، براى خارج كردن سپردههاى ايران توجيهى بسيار مهم بخاطر حساسيت دوستان و متحدين آمريكا، خصوصاً عربستان سعودى و كويت شد. بهر حال بر اساس موضع يكنواخت وزارت خزانه دارى بر پايه همان دلايل موجود در فوريه 79، تهديد بنى صدر هيچ خطر اقتصادى قابل لمسى براى آمريكا به حساب نمىآمد.
آشكارا توجيه اصلى عمل انسداد دارائيها، توجيهى سياسى بود و آنهم نياز دولت آمريكا بود به اينكه جواب گروگانگيرى و حمايتى كه خمينى از اين مسئله كرد را با قدرت بدهد.
در واقع علائمى وجود دارد كه بسيار زودتر از تهديد بنى صدر و توصيه صبح زود وزير خزانه دارى آمريكا به كارتر دائر به اقدام به انسداد دارائيها، توافق كلى براى مسدود كردن دارائيها حاصل شده بود.
تماسهاى متعدد تلفنى بين مقامات وزارت خزانه دارى و فدرال رزرو در تعطيلات آخر هفته قبل از اعلام رسمى تصميم انسداد براى مقامات با تجربه بانكى، اين فرصت را فراهم آورده بود تا استنتاج نمايند كه انسداد دارائيهاى ايران در فاصله نه چندان دور صورت خواهد گرفت.
اگر عدم پرداخت ديون و خارج كردن دارائيها از بانكها توسط ايران عملى مىشد، بانك چيس مانهاتان از لحاظ در آمد و امكانات پولى با مشكل جدى روبرو مىشد اما موجوديتش تهديد نمىشد.
نهايتاً اين تصميم رهبران روحانى ايران و نه تصميم بنى صدر و ديگر رهبران غير روحانى بود كه به بحران گروگانها خاتمه داد.
زمان تصميم، شامل موافقت نامه و همه ديگر موارد خاص مربوط به حل بحران، نتيجه تصميم گروههاى روحانى بود.
قرار دادنهايى كه با آن طرفين موافقت كردند براى ايران به خوبى پيش نويسى كه توسط رهبران غير روحانى چون بنى صدر و نوبرى تهيه شده بود، نبود. توصيههاى گروههاى غير روحانى هرگز قبول نشدند. اين گروه روحانى بود كه نسبت به زمان و مفاد قرار داد حل و فصل مسئله گروگانها تصميم گرفت و نه مذاكره كنندگان دولت آمريكا يا مذاكره كنندگان بانكهاى آمريكائى و يا هيچ فردى ديگر.
بدين قرار از پيش معلوم بود كه حسابهاى ما را مسدود مىكنند و سفارتخانه ما در آمريكا دو گزارش در اين باره فرستاده بود كه مورد توجه قرار نگرفته بود، هر چند اينطور كه از اين گزارش بر مىآيد، اگر هم مىخواستند به آنها توجه كنند، قادر به خارج كردن پولها نمىشدند. كار خارج كردن پولها بايد حتماً پيش از حمله به سفارت و بگروگان گرفتن آمريكائيان انجام مىگرفت. حالا از پديد آورندگان مسئله گروگانگيرى بايد پرسيد چرا اول بدنبال بيرون بردن پولها از بانكهاى آمريكائى و گرفتن قطعات يدكى و... نرفتند و بسيارى سئوالهاى ديگر.»»
------------------
اينطور كه دستيار آقاى جيمى كارتر فاش مىسازد، گروگانگيرى بهانه مسدود كردن حسابها بوده است تا از يك بحران بزرگ مالى امريكا جلوگيرى گردد. و آقاى جيمى كارتر مىگويد آنقدر ايران ضرر كرد كه گاه دلم براى اين ملت مىسوخت... هر روز كه بگذرد گوشه ديگرى از حقيقت نمايان مىگردد و چه رسوايى بزرگى براى آنهايى فراهم مىآورد كه ايران را بر سر اين قضيه بباد دادند.
بارى قرار بود در جمهورى اسلامى، سياست از اخلاق اسلامى پيروى كند، ولى در بر روى همان پاشنه مىچرخد.
بهررو، حمله به سفارت امريكا، يك بيم و يك اميد پديد آورد: بيم از اينكه شكل جاى محتوى را بگيرد و حملههاى شفاهى و عقده گشايىها، خود پوششى براى مخفى كردن وابستگىهاى واقعى از نظر مردم گردد. و اميد به اينكه در پرتو حمله به سفارت مساله واقعى يعنى سلطه امريكا بر چهار وجه واقعيت اجتماعى كشور: وجه سياسى، وجه اقتصادى، وجه اجتماعى (قشرهايى كه بر اثر وابستگى بوجود آمدهاند) و وجه فرهنگى، مساله روز گردد و تمامى كارمايه ملت ما براى گسستن زنجيرها بكار افتد، براى آنكه از آن بيم مصون گرديم و اين اميد را بارور كنيم، هر تلاشى كه مىتوانستم كردم. با پارهاى وابستگىها، با استفاده از مسئوليت خود در وزارت دارايى - درگير شدم، اما بيم بر اميد چيره شد و گروگانگيرى عامل ويرانىهاى بزرگ گشت كه اثراتش بروزگاران خواهد ماند.
بدينسان حمله به سفارت امريكا و گروگانگيرى، ايران انقلابى را در برابر ديد جهانيان قرار داد. از وراى اين امر واقع بود كه جهان در انقلاب ما مىنگريست. در اين آئينه بود كه مردم دنيا، چهره انقلاب ما را تماشا مىكردند. سرنوشت انقلاب ما در جهان و در كشور به ارزيابى جهانيان از چهره انقلاب اسلامى ما بستگى پيدا مىكرد، گذشته از اين امر بزرگ، ايران و امريكا نيز بر اساس گروگانگيرى در رابطه تازهاى قرار مىگرفتند.اينك علاوه بر وابستگىهاى بجا مانده از رژيم پيشين، امريكا از طريق گروگانها مىتوانست سياسيت فعالى در تحولات سياسى داخلى كشور و در برخورد مردم جهان با انقلاب ما، داشته باشد.
امريكا انيك فرصت مىيافت همه اسلحههاى سياسى و اقتصادى و فرهنگى و عوامل اجتماعى را كه از سلطه ديرپاى غرب به دست آورده بود، بر ضد انقلاب ما بكار اندازد و بكار انداخت. همه كاركرد و بيشتر از همه از بيماريهاى كيش شخصيت در ايجاد عكس العملهايى كه دلخواه او و بسود سياست و هدفهاى او در داخل و خارج امريكا بود، سود برد.
در حقيقت، موفق شد ما را در انزواى كامل قرار دهد. در سطح دولتها نفس گروگانگيرى كفايت مىكرد، اما در سطح ملتها، بخصوص مردم محروم جهان، تبليغات امريكا كفايت نمىكرد. عكس العملهاى رهبرى انقلاب بود كه نقش تعيين كننده را بازى مىكرد. در حقيقت، هر انقلاب را از روشهاى و ارزشهايى كه پيروى و يا ايجاد مىكند، مىشناسد. در اين باره بيش از حد، هشدار دادهام اما از بخت بد، امريكاييها ضعفهاى آقاى خمينى را مىشناختند و از آنها به كمال، استفاده مىكردند. مىدانستند كه بلحاظ آنكه بهترين سياست را تنظيم رفتار بر اساس عمل دشمن مىداند، كافى است موضعى را اتخاد كنند و خبرگزاريها و وسايل تبليغاتى كه در اختيار دارند بقدر كافى درباره آن موضع حرف بزنند، تا آقاى خمينى، ضد آن موضوع را با "قاطعيت" اتخاذ كند. بياد مىآورى كه اين اعتقاد به عيب زدايى از رهبرى نمىگذاشت از اين ضعف او بسود خود استفاده كنم. اما قدرت امريكا استفاده تمام و كمالى از اين ضعف آقاى خمينى برد و همه مردم بدانند كه بابت بيماريهاى كيش شخصيت نزد رهبرى چه بهاى سنگينى را پرداختهاند، از اين پس براى خود نقش بزرگترى را مىطلبد و اجازه نمىدهند، سر نوشت آنها به عكس العملهاى يك نفر وابسته گردد.
بارى اوائل اطلاعاتى كه از كشورهاى ملسلمان و غير مسلمان اما زير سلطه جهان، مىرسيدند، حكايت از آن مىكردند كه تصرف سفارت امريكا، اعتبار انقلاب ما را افزون كرده است و به حيثيت و اعتبار امريكا به عنوان ابرقدرت، ضربهاى كارى زده است. اما چگونگى جريان امر و سرنوشت غمانگيز آن، نه تها اعتبار ما را بكلى از بين برد، نه تنها ما و انقلاب مارا نزد دولتها و ملتها به انزوا كشاند، طوريكه در تمامى مدت و حتى پس از تجاوز آشكار عراق به ايران، صدايى به اعتراض از هيچ كجا برنخاست، بلكه به اعتبار انقلاب ما در داخل كشور و نزد مردم خودمان نيز صدمهاى جبرانناپذير وارد كرد. كمى بعد به اين سخن آقاى بهزاد نبوى كه گفته بود، اعلام جرم من براى به محاكمه كشاندن امام و خط امامى هاست باز مىگردم. اما حقيقتى در حرف او هست و آن اينكه به دنبال مردم جهان، مردم ايران، رهبرى را دست كم به عنوان ناتوان و ناآگاه و بازى كننده با سرنوشت كشور محكوم كردهاند.
نخستين علائم نگرانى و ناراحتى را فلسطينىها نشان دادند. ياسر عرفات با لحنى الحاحآميز و به نظر من صادقانه، مىگفت انقلابى به آن بزرگى را چرا مفت از دست مىدهيد! گروگانگيرى و ادامه آن، اعتبارى براى انقلاب نمىگذارد و زيان آن بعد از كشور شما به ما مىرسد. گفت بيهوده مىپنداريد مردم كشورهاى زير سلطه از اينكار به هيجان آمدهاند، ادامه گروگانگيرى توجيههاى اول كار را نيز در نظرها بى اعتبار ساخته است. غول امريكا را بى جهت بيدار نكنيد، ديوانه نكنيد و بجان خودتان و ما نياندازيد. رهبران نهضتهاى رهايى بخش نيز بتدريج در درستى كار ما ترديد مىكردند و اين ترديد خود را اظهار نمىنمودند.
همه اين نظرها در شوراى انقلاب مطرح مىشدند و با آقاى خمينى در ميان گذاشته مىشدند، گاه تصميمهاى براستى انقلابى اتخاذ مىشدند كه اميد مرده را جان مىدادند كه بجاى سرگرمى با گروگانگيرى ، ما براه مبارزه واقعى با سلطه امريكا مىرويم. اما آقاى خمينى همچنان عكس العمل باعث مىماند و تصميم او به پيروى از دانشجويان خط امام و بر اساس مخالفت ظاهرى با مواضع امريكا اتخاذ مىشد. بسيار اتفاق مىافتاد با تصميمى موافقت مىكرد و بعد تحت تاثير اين دو عامل تصميم خويش را تغيير مىداد. البته يك انگيزه مهم نيز مىداشت كه پايينتر آن را توضيح مىدهم.
بهررو، امريكا موفق شد با برانگيختن عكس العملهاى مناسب به هدفهاى خويش در اران برسد. موافق اظهارات وزير خارجهاش در ايران 3 هدف را تعقيب مىكرد:
1- اقتصاد كشور را دچار آشفتگى فزونترى بگرداند.
2- مانع از ثبات سياسى بگردد.
3- ايران را از راه درگيريهاى مرزى و داخلى ضعيف بگرداند.
اينك كه واقع شدنىها، واقع شدهاند، هر ايرانى مىتواند باملاحظه وضع كشورش ببيند آيا امريكا به اين هدفها در ايران رسيده است يا خير؟
در حقيقت معنى رسيدن به اين سه هدف جز اين نبود كه ايران فرصتهاى خود با براى شروع و پيش بردن برنامه استقلال از دست بدهد و با دلخوش كردن به لفاظى و اجراى نمايشهاى ضد امركاييى، خود عامل بازسازى استبداد و سلطه خارجى بشود و امروز بر كسى پوشيده نيست كه ايران بعد از گروگانگيرى و حوادثى كه به دنبال آورد، بيش از پيش ضعيف شد، بيش از گذشته وابسته شد، چيزى به دست نياورد و بازسازى آنچه از دست داده است تازه بر فرض استقرار يك رژيم باثبات - سالها وقت مىخواهد.
اما انقلاب ايران از راه گروگانگيرى، بى اعتبارتر شد، بدينسان كه ايران انقلابى در جريان انقلاب بر ضد رژيم شاه معرف اصول و ارزشهايى بود و با گروگانگيرى مىخواست، سياست خارجى جديد را به جهان ارائه كند. اگر هم در ذهن رهبرى چنين قصدى نبود كه نبود، مردم دنيا چاره نداشتند جز اينكه اينطور تصور كنند، چرا كه بايد عمل سياسى گروگانگيرى و درگير شدن با ابرقدرت امريكا را در ذهن خود توجيه مىكردند. از گفتههاى آقاى خمينى و خط امامىها، خارجيان اينطور برداشت مىكردند كه انقلاب ايران، حقوق بين المللى را كه اقويا براى حفظ منافع خود بوجود آوردهاند، قبول ندارند و بر آنست كه بهاى ايستادگى در برابر امريكا را هرچه هست بپردازد. سياست ايران اين است كه هدف را معين مىكند و از آن ذرهاى منحرف نمىشود، اين طرف مقابل است كه بايد خود را با دلخواه رهبر ايران منطبق سازد. وارد درستى و نادرستى اين نظر و اينكه آيا آقاى خمينى از سياست خارجى چنين برداشتى داشت يا خير نمىشوم، مىخواهم اين معنى را توضيح بدهم كه آقاى خمينى پس از آنكه همه بلاها بر سر كشور آمد، با تسليم به امريكا آنهم در آغاز زمامدارى ريگان، در نظر مردم دنيا بصورت ضعف بزرگى جلوه گر شده و همه آن ذهنيتى كه درباره سياست بالا بوجود آمده بود، باد هوا شد.
اما ارزشهاى انقلاب و اصولى كه در پاريس از سوى آقاى خمينى تبليغ شده بودند، اينك در بوته آزمايش قرار مىگرفتند:
- ارزش انسان در اسلام و منزلت انسان و اينكه مبارزه با رژيم شاه براى برگرداندن منزلت انسان بدوست، انقلاب ما، انقلاب تحقيرشدگان است. مردمى كه مىخواهند شخصيت و منزلت خويش را از نو به دست آورند. اينك مىديدند كه به نام مبارزه با امريكا، نه با سياست سلطه جويانه امريكا كه با آنچه نزد مردم آمريكا و همه ملتها محترم است (پرچم آتش زدن و...)رفتارى سخت تحقيرآميز و غير قابل توجيه مىشود. رفتار با گروگانها هيچ باتصورى كه بيانات آقاى خمينى درباره ارزش انسان در اسلام بدست مىداد سازگار نيست. مىديدند كه بجاى سياست امريكا، افراد امريكايى مورد رفتار تحقيرآميز و غير انسانى قرار مىگيرند. در اين باره نيز چند هشدار دادم و اثرات سخت زيان بار چنين مبارزه انقلابى با سلطه امريكا را در افكار عمومى جهان شرح كردم. دو سه بار نيز از سوى شوراى انقلاب اعضاى اين شوراى براى بازرسى رفتار با گروگانها رفتند، اما تغيير اساسى در رفتار داده نشد. چگونه ممكن بود مردم دنيا به گروگان گرفتن 53 آمريكايى را كه در مركز كشور ما در پناه قانون ما قرار داشتند و بدرفتارى با آنها را عملى قهرمانى تلقى كنند؟... آقاى خمينى قبول مىكرد كه اينطور رفتار با صفت اسلامى جمهورى سازگار نيست، پيغام هم مىداد اما اقدام جدى به عمل نمىآورد، ظاهرا" براى نرنجاندن دانشجويان پيرو خط امام و باطنا" بخاطر هدفهايى كه در سياست داخلى تعقيب مىكرد.
- اما مردم كشورهاى زير سلطه، در عمل مىديدند كه بند شدن دست دولت ايران در قضيه گروگانگيرى نه تنها سبب شده است كه كشور ما نتواند هيچ سياست جدى و فعال در صحنه سياست جهانى پيش ببرد و از اين نهضتها حتى در منطقه و همسايگى خويش حمايت كند، بلكه موجب تضعيف آنها نيز مىشود. گمان نمىكنم كسى ترديد كند كه مردم دنيا، تمايل سياست خارجى امريكا را به تهاجم، احساس نكردهاند و حرف آقاى ياسرعرفات، ساخته ذهن شخص او نبوده است. انقلابىهاى آفريقايى و اروپايى و همه جا، حس مىكردند و مىديدند كه سياست امريكا تهاجمى مىشود و به ما مىگفتند و تغييرى در رفتار ما نمىديدند و ابتدا گيج مىشدند و بعد به شك مىافتادند. لازم نيست به اظهار نظرها تكيه كنيم، به واقعيتها بپردازيم، ببينيم آمريكا بعد از گروگانگيرى در منطقه ضعيفتر شده است يا قوىتر؟ خود آنها در يك تحليل وضع را به روشنى براى خودشان و ما روشن ساختهاند. سياست آمريكا به موفقيتهاى بزرگى دست يافته است:
- در افغانستان و پاكستان، سياست امريكا، سياست غالب است. ما هيچ كمك جدى به انقلاب افغانستان نكرديم. بنابراين در صحنه دو ابرقدرت ماندند و كمكها مستقيم و غير مستقيم از جانب امريكا و يا كشورهاى دوست آن دولت به عمل مىآيند. در نتيجه غلط كارى ما، خط استقلال در انقلاب اين كشور ضعيف شد. امواج حركتهاى انقلابى در ساير نقاط منطقه فرو نشستند.
- رژيم صدام حسين با سرعت تمام با امريكا از در سازش درآمد.
- موقعيت رژيمهاى خليج فارس همراه اتخاذ سياست مخالفتآميز در قبال انقلاب ايران بسيار تقويت شد. آنها كه از صدور انقلاب ايران به كشورهاى خود مىترسيدند، حالا ديگر ضد انقلاب به ايران صادر مىكنند!!
- موقعيت كشورهاى عربى موافق سياست امريكا به غايت تقويت شد. روسيه و دستيارش در ايران يعنى حزب توده، شايد در ابتدا گمان مىكردند و گروگانگيرى موجب تضعيف جدى سياست امريكا در ايران و افغانستان مىشود. يكبار ديگر فريب خوردند و امور بزيانشان گشت. مگر اينكه بگوييم آنها در هر حال ايران وابسته را بر ايران مستقل ترجيح مىدهند.
- و در اين امر ترديد نيست كه موقعيت اسراييل به زيان خلق فلسطين و خود ما تقويت شد.
اين واقعيتها، موهوم نيستند و مردم جهان آنها را در زندگانى روزمره خويش لمس مىكنند.
نتيجه لمس كردن اين واقعيتها يكى اينست كه آقاى خمينى كه يكى از چهرههاى محبوب دنيا بود، امروز در خارج از كشور منفورترين چهرهها است و چه بزرگ است اين درد كه انقلاب ما نيز بى اعتبار شده است.
- و در خارج ايران، از ايران هيچ خبرى جز توسعه آشوبها و وخامت بار شدن وضعيت سياسى و اقتصادى و... نشر نمىيافت، قلم در كف دشمن بود، اما ملاتاريا از هيچ عمل بى اعتبار كنندهاى فروگذار نمىكرد. بستن دانشگاهها و فرار مغزها، و نمايندگان وزارتخانههاى بازرگانى و خارجه كه كشورها را زير پا مىگذاشتند تا كالا بيابند و بخرند، رساترين تبليغها بر ناتوانى اداره كنندگان جديد كشور بودند. در واقع هر انقلابى، مغزها را آزاد مىكند و از اينجا و آنجاى جهان جذب مىكند و ابداع و ابتكارهاى معجزهآميز، مشخصه سالهاى اول يك انقلاب است و اينك مردم دنيا مىديدند كه از رهگذر رابطه با امريكا، برخوردهاى داخلى آنقدر توسعه يافتهاند كه زمينه هرگونه ابداع و ابتكار و نوآورى را از ميان بردهاند و رهبرى انقلاب كه در پاريس وعده مىداد با پيروزى انقلاب، مغزها و استعدادهايى كه در جهان پراكندهاند، جلب خواهد كرد و به آنها ميدان عمل خواهد داد كه كشور خود را بازسازى كنند (1) (1 - نگاه كنيد به بيان عمومى انقلاب در فصل اول بخش فرهنگ) اينك چنان عرصه را برآنها تنگ كرده است كه گروه گروه كشور را ترك مىكنند. مردم دنيا مىديدند نه تنها از ابداع و تغييرات انقلابى در ايران خبرى نيست، بلكه همه چيز حكايت از فرورفتن در تاريكىها مىكند.
همه اينها را از وراى گروگانگيرى مىديدند و در اصالت يكى انقلاب و رهبرى آن شك مىكردند. بازتاب اين شك در بى علاقه شدن نسبت به انقلاب اسلامى بروز مىكرد.
اما سياست قاطع نيز، وهم از آب درآمد، ايران سرانجام تسليم شد و امريكا طبل پيروزى خود را در جهان به صدا درآورد و مردم دنيا از خود پرسيدند، معنى قبول همه ضررها، يعنى كشور را به حوادثى خطير نظير جنگ داخلى و خارجى سپردن و بخشيدن سرمايهها به امريكا چيست؟!
بدينسان انقلابى كه مىبايد بعد از انقلاب ويتنام ضربه مرگ بار را به سرمايه دارى سلطه گر امريكا وارد كند، از راه گروگانگيرى در ايران و منطقه و جهان، خدمتگزار هدفهاى اين سرمايه دارى شد. او را رها كرد و به جان مردم جهان انداخت.
همه اين مسائل در شوراى انقلاب و با آقاى خمينى طرح مىشدند. تكرار اين جمله براى آنست كه نسل امروز نپندارد كه به اين واقعيتها بعد پى برديم و يا آنكه از ترس جوسازان لب فرو مىبستيم. روشنفكرتاريا در اين باره رفتارى فرصت طلبانه و مذبذب داشت و سرانجام نيز با تسليم موافق شد. اما روشنفكران واقعى يكدم از بازگو كردن اين حقايق غفلت نكردند. در پايان به اين امر باز مىگردم.
اينك حق دارى بپرسى آقاى خمينى از گروگانگيرى چه هدفى داشت و چرا با آنكه بعد از وقوع موافق شد بعد از چند روز داستان خاتمه يابد، آنرا كش داد؟ اين توضيحها در او چرا موثر نمىشدند؟
براى تو توضيح دادهام كه آقاى خمينى تن دادن به بحث را به نوعى از دست دادن آمريت و ابهت رهبر تلقى مىكرد. وقتى حرفى را مىشنيد و اظهار نظر خويش را لازم مىديد، حرفى مىزد و اگر نسبت به نظر خود نظرى مساعد و تكميل كننده مىشنيد، تبسم مىكرد و ممكن بود يكى دو نوبت ديگر حرف بزند و اجازه ادامه سخن را بدهد. اما اگر نظر را مخالف نظر خود مىيافت، قيافه را بنابر موقع، كم يا زياد عبوس مىكرد و سر را بزير مىانداخت. معنى اين حركت آن بود كه ديگر آماده شنيدن و گفتن نيست و حرف تمام است. اگر اصرار مىكردى يكى از دو عكس العمل را نشان مىداد يا مىگفت من ديگر خسته شدم و بلند مىشد و يا با تندى مىگفت ديگر حاضر به شنيدن نيستم. بدينسان بحث كردن با او در باره مسائل، ولو مسائل مهم، بسيار مشكل بود و به گمان من مهمترين ضعف او همى بود. من از اين ضعف او در كار خودم عبرت گرفتم. در كارهايى كه در آنها تجربه نداشتم و يا نسبت به آنها بى اطلاع بودم، شورى تشكيل مىدادم و چنان عمل مىكردم كه بحث برانگيخته شود. گاه بحثها حاد و توام با برخوردها مىشدند، مجلس را آرام مىكردم و تا وقتى خوب مساله را نمىفهميدم بحث را پايان نمىدادم. اينكار رد جنگ بيش از اندازه مفيد واقع شد. بگذرم...
با وجود اين ضعف، به حكم وظيفه و مسئوليتشناسى بسيار مىشد كه بحث را به آقاى خمينى تحميل مىكردم. از جمله موارد كه بحثهاى كم و بيش دراز درباره آنها بين ما انجام گرفتهاند. يكى مورد گروگانگيرى است. اگر بخواهم آنرا به صورت سئوال و جواب، نظر و انتقاد نظر درآورم، اينطور مىشود:
بنى صدر: فايده اينكار چيست؟ ما گروگان امريكا شدهايم، رشتههاى اصلى زندگى ما در دست آنهاس. بجاى اينكار ما بايد آن رشتهها را از دست آنها بيرون بياوريم و مستقل بشويم. گروگانگيرى با توجه به اثرات آن در كشورهاى صنعتى، ما را از اتخاذ يك سياست خارجى مستقل باز مىدارد و سبب مىشود كه اروپا حتى على رغم ميل خود، دنباله رو امريكا شود و...
خمينى: فايده اينكار بيشتر است. امريكايىها مىخواهند نگذارند جمهورى اسلامى ما پا بگيرد. ما گروگانها را نگاه مىداريم بعد كه كارهاى داخلى مان را تمام كرديم رهايشان مىكنيم. الان اينكار مردم را متحد كرده است، مخالفان جرات نمىكنند بر ضد عمل كنند، قانون اساسى را بدون اشكال مىتوان به تصويب رساند. انتخابات رياست جمهورى و مجلس را تمام كرد. همه اين كارها كه انجام شد، مىگذاريم گروگانها بروند.
بنى صدر: اولا" ما انقلاب را وقتى انجام داديم كه امريكايىها فعال بودند، يعنى كشور را در دست داشتند و اداره مىكردند، مردم با يك جنبش سراسرى كشور، آن رژيم را با همه توانايى از پاى درآوردند، ما بايد مردم را آگاه، با اميد، با نشاط نگاهداريم و از توطئههاى آمريكا نترسيم. فرض كنيد امريكا بخواهد عمل كند، بچه وسيله مانع تصويب قانون اساسى و انجام انتخابات و استقرار نهادهاى قانونى جدى مىشود؟ چرا اينطور تصور نكنيم كه اگر هم خود گروگانگيرى را لااقل به عنوان عكس العمل بوجود نياوردهاند، اينك بخواهند از اين طريق، جمهورى و نهادهاى آنرا بى اعتبار سازند. همه وسايل سياسى، اقتصادى، فرهنگى و تبليغاتى و نظامى و... را در اختيار دارند. كارهايى را كه پيش از اين بلحاظ مشروعيت و اعتبار جهانى انقلاب اسلامى ما نمىتوانستند انجام دهند، اينك به عنوان ضرورت و با داشتن مشروعيت، بر ضد ما انجام مىدهند. فراموش نفرماييد كه انقلاب ما اگر تخستين انقلاب همه قرنها نباشد كه در مشروعيت جهانى آن حرف نيست، قدر مسلم نخستين انقلاب قرن ا ست كه كسى نمى تواند در مشروعيت آن ترديد كند. انقلابهاى ديگر متهم هستند كه يك اقليت، يك حزب يا سازمان نظامى از راه عمليات مسلحانه مىخواسته است خود را به يك ملت تحميل كند. اما در كشور ما يك ملت و تمام يكم ملت بدون اسلحه بر ضد يك اقليت مسلح و خونريز، به پا خاستند و رژيمش را سرنگون ساختند. اينست كه عمل بر ضد انقلاب تا حد محال مشكل است. و اگر بخواهند بر ضد انقلاب ما عمل كنند، هم افكار عمومى خود ما متحد مىشوند و هم مردم دنيا مقاومت مىكنند.
براى اينكه بر ضد ما عمل كنند، بايد ابتدا مشروعيت و اعتبار انقلاب ما را از بين ببرند. گروگانگيرى وسيله خوبى به دست آنها داده است كه انقلاب ما را نامشروع، يك حركت واپس گرا وانمود سازند و بى اعتبار كنند. آنچه شما بدست مىآوريد، در مقايسه با آنچه از دست مىدهيد هيچ است. در حقيقت رئيس جمهورى و مجلس و دولت با يك اقتصاد فلج و كشور در مخاطرات داخلى و خارجى چه مىتوانند بكنند؟
خمينى: خير نمىتوانند مشروعيت انقلاب را از بين ببرند. همين گروگانگيرى اعتبار ما را بالا برده است. مگر اخبار تظاهرات را در كشورهاى مختلف به طرفدارى از ما نمىشنويد. وقتى گروگانهاى آنها در دست ما هستند، جرات هيچ عملى را نمىكنند.
بنى صدر: اولا" بااين اخبار كاه را كوه جلوه مىدهيم و ثانيا" اين اول كار است. بتدريج وضع تغيير مىكند. و اگر خيال مىكنيد دولت امريكا براى جان 53 امريكايى قيمت قائل است، دچار يك اشتباه بزرگ مىشويد و يك تبليغ به سود دولت امريكا و به زيان اسلام و جمهورى اسلامى مىكنيد. امريكا بسيار آسان از اين 53 نفر به خاطر سلطه مجدد خود بر ايران مىگذارد. از خدا مىخواهد شما بلايى بر سر آنها بياوريد تا دستش براى هر جنايتى بر ضد ما باز باشد. و اگر خود ما نيز بگوييم چون مىدانيم در نظر دولت امريكا، فرد امريكايى آنقدر منزلت و شخصيت دارد كه آن دولت براى دفاع از او چنين نخواهد كرد و چنان خواهد كرد. مفهوم مخالفش اينست كه در اسلام و جمهورى اسلامى، انسان حقوق و منزلت ندارد و ما به راحتى عدهاى امريكايى را به گروگان گرفتهايم تا امريكا را وادار كنيم چنين نكند و چنان بكند. بهتر نيست كمى با سوء ظن در رفتار دولت امريكا، نظر كنيم؟ اينطور فرض كنيم كه او با يك رشته تحريكها ما را بعكس العملهاى دلخواه خود واميدارد تا به هدفهاى خود بر ضد انقلاب ما دست يابد. فرض كنيم تحريكاتى مىكند و خواهد كرد بلكه ما گروگانها را از بين ببريم و دست او براى اجراى نقشههاى جنايتكارانهاش باز گردد.
خمينى: اينها همه حرف است. بايد سخت گرفت، هم كارهامان را انجام مىدهيم، امتيازهاى بسيار هم مىگيريم...
بنى صدر: سياست امريكا بازسازى استبداد در ايران است. مىداند كه استبداد ناگزير از وابستگى است. هيچكس غول را بيدار نمىكند و به جان خود نمىاندازد. انقلابىها سياستشان به خواب كردن و از پا درآوردن غول است. قاطعيت اين نيست كه چماق را به دست امريكا بدهيم تا بر سرما بكوبد...
خمينى: حالا ديگر خسته شدهام، بايد بروم...
بدينسان، هم پيش از شروع كار مجلس خبرگان، آقاى خمينى آشكار مىكرد كه ازگروگانگيرى هدفى داخلى دارد. بلايى كه بر سر پيش نويس قانون اساسى آمد، چگونگى انتخاب مجلس و شكل گرفتن نهادها، روشن كرد كه ملاتاريا در پى ايجاد استبداد بوده است. در جريان مجلس خبرگان وقتى در برابر تمايل به استبداد فقيه استوار ايستادم آقاى خمينى توسط آقاى خزعلى كه اينك عضو شوراى نگهبان است پيام فرستاد. گفته بود به آقاى بنى صدر بگوييد خود را خراب نكند، به سخن ديگر سكوت كند تا بعد مقام بگيرد. پس از اين پيام بر من روشن شد كه وى مىخواهد نقش يك سياستمدار تودار را بازى كند. و قانون اساسى، قانونى كردن "استبداد" فقيه است. گمان من اين است كه بعد از بركنار شدن دولت مهندس بازرگان و اثر مدارك و اسناد سفارت امريكا بر رفتار اعضاى شوراى انقلاب و رهبرى حزب جمهورى و ملاتاريا، گرايش جانبدار استبداد فقيه غلبه كرد و آقاى خمينى بدون اينكه به ما حتى يك كلمه بگويد، در نهان با آنها موافقت كامل كرده بود. دفاع قاطع وى از مجلس خبرگان و پاسخى كه به خود من داد، براى من جاى ترديد نگذاشت كه عكس العمل مناسب خواست امريكا برانگيخته شده است و امريكا به دست "رهبران انقلاب" استبداد را از نو برقرار مىكند. با آقاى خمينى در اين باره صحبت كردم، صحبتها و وعدههاى پاريس را بيادش آوردم، جواب اين بود كه مردم خودشان نمايندگان را انتخاب كردهاند و اسلام را مىخواهند. بعدها وقتى از من با پيغامى خواست از قانون اساسى دفاع كنم، وعده كرد كه متمم قانون اساسى تصويب شود.
با استعفاى دولت بازرگان موافق نبودم. با خود دولت مخالف بودم اما استعفاى يك دولت زير فشار دانشجويان پيرو خط امام، سنگ پايه رژيم جديد را كج گذاشتن بود. در سر مقالهاى كه به مناسبت گروگانگيرى نوشتم در اين باره نظر خود را اينطور بيان كردم:
" ممكن است اين طور تعبير بشود كه اين اقدام سنجيده يا نسنجيده به قصد ساقط كردن دولت انجام گرفته است. آنوقت سئوالهايى كه طرح مىشوند بسيارند. سادهترين آن اين كه اگر مردم راضى نيستند، چرا براى ساقط كردن دولت اين شيوه اتخاذ بشود، شيوهاى كه ممكن است سنتى را پايه بگذارد كه هر گروهى هر وقت خواست از آن استفاده كند" (1)
«1 - سرمقاله روزنامه انقلاب اسلامى دوشنبه 14 آبانماه 1358 شماره 111 مقاله " آمريكا و انقلاب " ج 2 ص 39 - 36 »
نظر خود را به آقاى مهندس بازرگان نيز گفتم. او ابتدا تصور مىكرد، من نيز در ماجرا دست داشتهام و حمله به سفارت و گروگانگيرى را نوعى كودتا تلقى مىكرد. اما بعد متوجه شد كه من دستى در ماجرا نداشتهام و با اينطور ساقط كردن دولت نيز مخالف بودهام و وقتى به او گفتهام بايستيد و استعفا نكنيد، با صداقت حرف زدهام از آن زمان نظر مهندس بازرگان درباره من تغيير كرد و روز بروز صفاى بيشترى نشان داد...
مهندس بازرگان، وضع را غير قابل اداره مىديد و ترجيح مىداد استعفا كند و استعفا كرد. استعفاى او موقع ملاتاريا را تقويت كرد. از اين زمان مهندس و دوستان بر اين باور شدند كه همه چيز را در اختيار حزب جمهورى بگذارند تا خودشان اداره كنند. بعدها كه من رئيس جمهور شدم به هنگام تشكيل دولت، همين پيشنهاد را به من كرد. به هرحال جريان، جريان استقرار استبداد بود. دولت مهندس بازرگان، با رنگ "ليبرال" و به عنوان مزاحم كنار زده شد. كفه روشنفكران باز هم سبكتر شد. از مواردى كه آقاى خمينى عكس العمل شد، يكى همين خالى كردن كفه روشنفكران است كه از اين پس بطور مستمر بر ضد آنها عمل كرد. غرب از "ميانه روىهاى معتدل" دفاع مىكرد، امريكا از "روشنفكران ميانه رو" دفاع مىكرد و عكس العمل، محكوم كردن همه روشنفكرها بود كه از اين زمان ببعد هر روز شدت بيشترى مىگرفت. بدينقرار كنار رفتن دولت مهندس بازرگان، تشديد جريان حذف روشنفكران و روحانيان مخالف استبداد به سود رژيم استبدادى با همكارى ملاتاريا و روشنفكرتاريا بود.
امرى كه به اين جريان كمك بسيار كرد، اسناد باقى مانده در سفارت امريكا و چگونگى استفاده از آنها بود. جا دارد كه اين موضوع را بگويم كه اسناد بجا مانده اگر هم قصدى در بجا گذاردن آنها نبوده است، بطور خود بخودى خوب انتخاب شده بودهاند. اين اسناد يا راجع به مخالفان رژيم پيشين بودند و يا در باره كسانى بودند كه در رژيم سابق خدمت دولتى مىداشتهاند و در رژيم جديدى نيز بكار ادامه مىدادند. از جمله درباره سران و اعضاى شوراى حزب جمهورى نيز اسنادى بجا مانده بود.
از "افشاگريها" همه آگاهند. اما همه نمىدانند اسناد افشا نشده چه تاثيرى بر رفتار سياسى بسيارى از دست اندركاران گذاشت. پيش نويس قانون اساسى را اعضاى شوراى انقلاب به اتفاق تصويب كردند، چه شد كه آقايان بهشتى و موسوى اردبيلى و...... در مجلس خبرگان 180 درجه تغيير جهت دادند؟ آنها با خود رأيى نهادهاى جديد مخالف بودند، چه شد كه خود سخن گوى اين نهادها شدند؟ آنها در مجموع با آزادى مطبوعات موافق بودند، چه شد كه خود به سانسور آنها دست زدند؟ آنها با آزادى فعاليت احزاب و گروههاى سياسى موافق بودند و گاه با قاطعيت از آنها در برابر چماقداران دفاع مىكردند، چه شد كه طرفدار حزب واحد شدند؟ آنهامخالف تبديل دادگاه انقلاب به ابزار فشار و اختناق بودند، چه شد كه جانبدار حفظ آن شدند؟ آنها طرفدار قرص و محكم همكارى با ما بودند، چه شد كه به عنوان تقدم "مكتب" بر "تخصص" در كوبيدن روشنفكران بر همه پيشى گرفتند؟ و...
از ميان دلايل و عوامل اين تغيير فكر و روش، يكى همين اسناد بودند. از ابتداى انقلاب، گردانندگان حزب جمهورى نسبت به اسناد حساسيت بسيار نشان مىدادند. هرجا سند پيدا مىشد، سروكله همه نمايندگان حزب براى دست گذاشتن بر روى آنها نيز پيدا مىشد. اسناد ساواك زير كليد آقاى خامنهاى قرار گرفت، اسناد ساواك درباره 40 تن از گردانندگان حزب جمهورى به حزب منتقل شدند و البته استفاده از اسناد براى سربزير كردن "كادرها" رسمى است كه اين جزب در جمهورى ايجاد كرد و سنت رژيمهاى استبدادى را نگهداشت. و اسناد سفارت رهبران حزب جمهورى را به سازش واداشت. در شوراى انقلاب و در بيرون، اين تغيير فكر و روش بسيار محسوس بود. درباره گروگانگيرى دربست از دانشجويان پيرو خط امام پيروى مىكردند. بسيار اتفاق مىافتاد كه در شوراى انقلاب درباره گروگانها تصميم مىگرفتيم اما بعد اعضاى شوراى عضو حزب بر خلاف نظرى كه در شوراى انقلاب كرده بودند، در سخنرانىها و يا در مصاحبهها، موضعگيرى مىكردند. اين عمل آنقدر تكرار شد و آنقدر در شوراى انقلاب به آن اعتراض شد كه وقتى آقاى خمينى مرا بر آن داشت كه ميثاقى تهيه و همه امضاء كنيم. يكى از مواد آن ميثاق اين بود كه اعضاء شورا بايد تصميمات شورى را محترم بشمارند و از اجراى تصميماتى كه خود در اتخاذ آنها شركت مىكنند - اكثريت هم كه با آنها بود - حمايت قاطع كنند. با وجود اين كه همه ميثاق را امضاء كردند، وضع بيرون از شورى با مواضع درون شورى فرق مىكردند. بلكه تضاد مىداشتند...
زود فهميديم كه در سفارت، اسنادى نيز درباره آقايان رهبران حزب جمهورى اسلامى وجود دارند. اين اسناد به سود آنها نبود وگرنه تا اين زمان فرصتهاى خوب براى انتشارشان، فراوان پيش آمدهاند. به زيان آنها بود، منتشر نشدند اما اثراتشان بيشتر از اسنادى بودند كه منتشر شدند. هنوز و باز سفارت امريكانقش تعيين كنندهاى در تحول سياسى ايران و بازسازى استبداد بازى مىكرد.
و امريكا، جاى روسيه را مىگرفت. توضيح آنكه رژيم سابق مخالفان را مستقيم و غير مستقيم به روسيه مىچسباند و رژيم فعلى مخالفان خود را به امريكا مىچسباند. اين امر از گروگانگيرى بدينسو به صورت اتهامى از اتهامهاى اصلى در آمده است. هر مخالفى فورا" عامل امريكا مىشود و در دادگاه "شرع" به اعدام محكوم مىشود. تحقيق لازم نيست چرا كه در تفكر راهنماى استبداديان، مخالف خود بخود عامل مىشود. با وجود اين، اين برچسب تا حدود زياد نتيجه برخورد با مساله گروگانگيرى بود.
در حقيقت، پيش از حمله به سفارت، اين فكر بخصوص در محافل دانشجويى و دانشگاهى و اداريان تبليغ مىشد كه رهبرى آقاى خمينى تحميلى از سوى امريكا براى جلوگيرى از پيدايش يك رهبرى چپ بوده است. با حمله به سفارت، روشنفكرتاريا يا گردانندگان گروه هايى كه از متن واقعيت همچنان بيرون بودند، بار ديگر گرفتار گيجى شدند. بسيارى چاره را در حمايت كامل ديدند و بار ديگر حمايت بود و امتناع از قبول آن. گروههاى "چپ" حمايت مىكردند و دانشجويان پيرو خط امام اين حمايت را نمىپذيرفتند. بديهى است در چنين جو، برخورد آزاد آراء و عقايد غير ممكن مىشد. درماندگى كامل بود. به فكر گروهى مىرسيد رابطه هايى ميان شكل و محتوى برقرار كند و نظر واقع بينانهاى نسبت به مساله پيدا كند و اظهار نمايد. مرحله اول گروگانگيرى، مرحله خلع سلاح گروههاى سياسى و مسابقه در اظهار موافقت بود. گروگانگيرى، ميان گروههاى سياسى و رهبرى انقلاب رابطه تازهاى برقرار مىكرد و اين امر در نظر آقاى خمينى تائيدى بود بر نظرش و امكانى بود براى تعقيب "نقشه"هايش...
آقاى خمينى يكبار ديگر گروههاى مخالف را در برابر خود تسليم مىيافت. اگر او تصرف سفارت را انقلابى بزرگتر از انقلاب اول مىخواند از جمله بدانجهت بود كه از فرداى انقلاب اول گروههاى سياسى در همه جاى كشور فعال شدند و احتمال كمى وجود مىداشت براى آنكه وى حكومت دلخواه خويش را برقرار كند. اما اين بار مىتوانست از حالت تسليمى كه بوجود آمده بود استفاده كند و گروههاى مخالف را بكوبد و از سر راه بردارد. جبهه دمكراتيك نخستين قربانى بود. بدينسان براى اولين بار رهبر انقلاب، با استفاده از موقعيت، از ابزار قضايى براى حذف مخالفان استفاده مىكرد. مخالفانى كه به رژيم شاه تعلق نداشتند بلكه از مخالفان آن رژيم بودند. مصدق نيز براى نخستين بار از زبان آقاى خمينى مورد حمله قرار گرفت. فرصت خوبى پيدا كرده بود تا حسابهاى قديم و جديد را تسويه كند.
اما گروههاى سياسى مثل يك زورق دستخوش امواج جوسازيها، پايگاههاى خود را در محيطهاى اجتماعى كه خاستگاهشان بود نيز از دست مىدادند. ناتوانى در اتخاذ مواضع صحيح و روشن، آنها را بسيار آسيبپذير مىساخت. ملاتاريا مىديد كه كشف بزرگى كرده است. جوى كه گروگانگيرى پديد آورده بود، به او امكان بخشيده بود به هدفهاى مهمى دست بيابد كه خواب رسيدن به آنها را هم نمىديد. اينست كه از اين ببعد، جوسازى بيش از پيش در تحول سياسى ايران و بازسازى استبداد نقش تعيين كننده پيدا مىكرد. همراه جوها گروههاى سياسى، تحت رهبرى روشنفكرتاريا، از موضعى به موضعى ديگر گذر مىكردند(1).«1 - اين مواضع را در تحقيقى گرد آوردهاند و به ضميمه در " گروگانگيرى " منتشر خواهند شد.» از چپ و راست و از پايين به بالا رفتنها، شل و سفت كردنها، تنها گزارشگر خصلت ذهنيت سياسى ناپايدار نيست و از اين جهت نيست كه در اينجا از آن سخن مىرانم، بلكه از جهتى ديگر است: گروههاى سياسى با اين رفتار به ملاتاريا راه مبارزه با خودشان را آموختند، به ملاتاريا ياد دادند كه چگونه مىتواند آنها را بى اعتبار سازد. چگونه مىتواند آنها را به دنباله روى وادارد. چگونه مىتواند آنها را در نظر خودشان هم بى قدر سازد.
در حقيقت تا اين زمان كار بعكس بود. يك قرن و بيشتر بود كه "روشنفكرتاريا" با استفاده از "ترقى غرب" و "علم غرب" و "نظر غرب" به قول خود "از روحانيت استفاده مىكرد" از روحانيان براى رسيدن به مقصود سياسى استفاده مىكرد و بعد آنها را دور مىانداخت. هنرش كارگردانى بود و همه و همه و خصوص روحانيان را بكار مىگرفت اما اينبار با استفاده از همان غرب، روحانيت روشنفكر را بعد از استفاده بدور انداخت. گروگانگيرى از اين لحاظ يك لحظه مهم تاريخى در يكصد سال اخير است.
در عين حال گروگانگيرى ماماى كودكى است كه با تولد و رشد خود، عصر جديد را در تاريخ ميهن ما شروع مىكند. روشنفكر به معناى درست كلمه، رهبرى كه بايد از حركت جامعه پديدار گردد، در اين لحظات بسيار طوفانى حيات ملى، ديده به جهان مىگشايد. مبشر نيروى جديد و بنيادگذار ايران نو، در اين زمان چشم به جهان باز مىكند. آن رهبرى كه رابطه داخله و خارجه را بايد بطور بنيادى تغيير دهد (بجاى آنكه داخله تابع متغير خارجه، خارجه سلطه گر باشد، رابطه با خارج تابع رشد مستقل داخله بگردد) از بطن جامعه پديدار مىشود و صف خويش را از ملاتاريا و روشنفكرتاريا جدا مىكند. اين رهبرى بر آنست كه تحول داخلى را از سلطه خارجى رها سازد و در آزادى، بناى تباه گر كنونى جامعه را از اساس دگرگون سازد. نه از روى خودخواهى و خويشتن ستايى بلكه از روى اعتقاد مىگويم آن رهبرى، رهبرى ماست.
در حقيقت، فريب دهنده، فريب نيز مىخورد. استفاده از يك روش، آدمى را لزوما" از جنس بكار برندگان آن روش نمىگرداند. اما وقتى فكر همان فكرى مىشود كه روش استفاده از خارجه را براى رسيدن به هدفهاى داخلى بكار مىبرد، آدمى همان كسى مىشود كه با او سر مبارزه و مبارزه آشتىناپذير مىداشت. اين امر را كه گروگانگيرى به تشديد وابستگىها انجاميد و ما را از استقلال بسيار دور كرد در جاى خود توضيح دادهام و باز در مواقع آينده توضيح خواهم داد. در اينجا مىخواهم درباره شكل و محتوى صحبت كنم و نشان دهم شكل سياسى ضد امريكايى كه از گروگانگيرى بدينسو پيدا شد، چگونه محتواى وابستگى را مىپوشاند.
به مناسبت بگويم كه به مناسبت اجبار زنان به گذاشتن روسرى، من صحبتى در باره شكل و محتوى كردم و گفتم تغيير شكل بزور، ممكن است موجب تغيير محتوى در جهت عكس بگردد. حجاب اجبارى ممكن است نفرت از اسلام را در نسل جوان برانگيزد و توسعه ببخشد. آقاى خمينى در صحبتى گفت: اين حرف كه ظاهر" مهم نيست، خلاف اسلام است. در ديدارى كه پس از اين صحبت با او داشتم، گفت اين صحبت شما خلاف شرع است. ظاهر مهم است. گفتم آقا اين نسل از ما مىپرسد، شما اينهمه نگران ديده شدن و ديده نشدن موى سر ما هستيد، چرا كسى به فكر مغزهاى ما نيست؟ دنيا را نمىبينيد با چه سرعتى برق آسا پيش مىرود؟ چرا به فكر مغزهاى زنان نيستيد؟ مغزهاى نباليده، پوشيده و نپوشيده شان، يكسانند. اوقاتش از جواب من تلخ شد و گفت اين امور به فقه مربوطند شما در اينها دخالت نكنيد. گفتم اين امور به علم مربوطند و امروز رابطه شكل و محتوى تا حدود زياد روشن گشته است و جاى تاسف است كه فقه هنوز نمىخواهد از دست آوردهاى علم سود بجويد. مطابق معمول سر را پايين انداخت و آه كشيد. يعنى به اين بحث ادامه ندهيم. در كارنامه همان روز، بار ديگر به شكل و محتوى و رابطه اين دو پرداختم و در نامهاى به او باز اين موضوع را پيش كشيدم و دربارهاش صحبت كردم. اما از آثار ارسطوزدگى، يكى شكل پرستى است و در شرايط استبدادى، دوگانگى بلكه تضاد شكل با محتوى، ظاهر با باطن، رسمى ديرين گشته است. نمىبينى عارفان اين همه از دست خوش ظاهران بد باطن فغان برآوردهاند و به روزگاران؟...
تا گروگانگيرى هيچ قدم اساسى در جهت استقلال از وابستگىها برداشته نشده بود. اينك از نو استفاده از يك قدرت مسلط جهانى، براى تحكيم پايههاى حكومت در داخل، باب مىشد. اين امر همان فريبى است كه رهبرى مىخورد. نشانهاى در دست ندارم كه به استناد آن بگويم، آقاى خمينى آگاهانه اين فريب را مىخورد. احتمال قوى اين است كه او اين امور را اندر نمىيافت. بهررو او همان روشى را اختيار مىكرد كه روش قدرت استبدادى مىبود. بناگزير قدرت خارجى را به عنوان يك عامل مهم تحول سياسى وارد زندگى سياسى جامعه انقلابى مىنمود. يك امر مسلم است و آن اينكه او به اين عامل احتياج پيدا كرده بود و هنوز نيز احتياج دارد به دليل اينكه بطور مستمر براى تسويه حسابهاى سياسى از آن استفاده كرده است. چرا احتياج پيدا كرد؟ به دليل گرايش به استبداد، و به دليل همين نياز، در پوشش ظاهر و شكل ضد امريكايى، وابستگىها به سلطه گر، توسعه يافتند و فريادها او را بخود نياوردند!
او گمان مىكرد چون از موضع مخالف، از وجود سلطه گر استفاده مىكند، پس نمىتوان او را وابسته به حساب آورد، بلكه بلحاظ استقلال سياسى كه پيدا شده است، او مىتواند از موضع مخالف با امريكا، گروهها و گروهكهاى مخالف حكومت اسلام را بكوبد. شكل گرايى ساده لوحانه، مانع از توجه به تباهى بزرگى بود كه با اينكار انقلاب را بدان گرفتار مىساخت. بسيارى جنبشها از مواضع مخالف شروع نكردند و كارشان به سازش نرسيد؟ در تجربه ما، به ظاهر و شكل تنها از آن رو نياز نبود كه مردم را قانع كند كه مبارزه با سلطه امريكا هرگز به اين شدت وجود نداشته است و بنابراين مردم راضى و گروههاى مخالف ساكت گردند. باز تنها بدان جهت نبود كه رژيم جديد را از تغيير محتواى مناسبات سلطه گر - زير سلطه خود را ناتوان مىديد، بلكه بيشتر بدانخاطر بود كه بوابستگىها لااقل در كوتاه مدت، خود آگاه يا ناخودآگاه احساس نياز مىكرد. اگر اين وابستگىها نبودند، چگونه ممكن بود از وجود امريكاى سلطه گر در ايجاد قدرت جديد استفاده كرد؟ پيش از اين توضيح دادم كه در نظر آقاى خمينى گروگانگيرى وسيله موثرى براى حل مسائل داخلى بود، مسايل واقعى با كمال تاسف در نظر او وابستگىها نبودند. اطلاع علمى نيز از اين وابستگى نمىداشت و نمىدانست بحال خود گذاشتن وابستگىها و ايجاد فرصت مشروع براى امريكا براى استفاده از آن وابستگىها تا كجا براى كشور گران تمام مىشود.
بارها درباره وابستگىها و ضرورت تغيير روابط وابستگى در شوراى انقلاب و با خود وى بحث كردهام. جواب همواره يكى بود: بعدها فرصت براى كارهاى بنيادى پيدا مىشود. در حال حاضر بايد مردم را راضى نگاهداشت و خطر ضدانقلاب و "چپ" را دور كرد. بدينسان از سويى پرداختن به تغيير روابط سلطه گر - زير سلطه از تقدم برخوردار نبود. حداقل حرفى كه مىتوان گفت دليل اينكه نه تنها كارهايى را هم كه شروع شدند، متوقف كردند، بلكه در طريق وابستگى دورتر نيز رفتهاند. و اينك كه چارهاى جز تحمل اين وابستگىها نيست چرا! از شكل ضد امريكايى و محتواى وابستگى بطور مستمر استفاده نكنند؟ توضيح آنكه اگر اين مناسبات نبودند و يا برنامهاى براى از بين بردنشان اجرا ميشد، چگونه بود از وجود "شيطان بزرگ" در ساختمان استبداد ملاتاريا استفاده كرد؟ نوعى ديالكتيك: تضاد در شكل و وحدت در محتوى!
تضاد در ظاهر و وحدت در باطن، مساله تازهاى نيست، اما بدينسان خودكشى كردن، كم سابقه است...
دو سياست، با دو شكل متضاد و با محتوايى يكسان، در امريكا ريگان و در ايران رجايى با استبداد بى دانش و ويرانگر را توليد مىكرد.
در حقيقت به هنگامى كه وزير خارجه بودم و به تفصيل درباره اثرات گروگانگيرى و كارهاى توهينآميز كه به عنوان دشمنى با "شيطان بزرگ" مىشدند با آقاى خمينى صحبت كردم. گفتم بجاى كارتر به احتمال نزديك به يقين ريگان انتخاب مىشود و معنى اين انتخاب در شرائط معمولى اين است كه روشهاى دفاع از سرمايه دارى كمى تفاوت خواهند كرد. اما بعد از اثرات شكست ويتنام و انقلاب ايران، و اينك گروگانگيرى، انتخاب ريگان، به معناى تغييرى عميق در روانشناسى مردم امريكا و بازگشت و عموميت يافتن روحيه مداخلهطلبى توام با تجاوز و تحقير و تخريب ملتهاى مستضعف است. ميليونها و ميليونها انسان در سرتاسر جهان بايد اثرات اين تحول را تحمل كنند. در امريكا همه چيز در معرض تغيير قرار مىگيرد. غولى كه به شيشه شده بود، دوباره بيرون مىآيد و از اين رهگذر هر چه بر سر بشريت محروم آيد، به پاى شما مىنويسند.
او در پاسخ گفت: بهتر
البته مقصود او از بهتر اين نبود كه جهان بسوى قهر و خشونت برود، مقصودش اين بود، ريگان براى نشان دادن واقعيت قدرت متجاوز امريكا مناسبتر است و در نتيجه مردم ما همواره خطر امريكا را زنده و مخوف پيشا روى خواهند داشت. در ذهن او، رفتن كارتر پيروزى براى او بود. جانشين او خطر تهديدآميزترى بود كه بهتر مىشد مورد استفاده در حل مسائل داخلى قرار داد. گمان من اين است كه قاعدهاى را كه قدرت در تمركز و خدكامگى از آنها پيروى مىكند، نمىشناسد. با آنكه اينك خود وسيله بازسازى استبداد شده است، خود نمىداند قدرت او و شخصيتش و اسلامش و آرمانهاى ملتش و انقلاب ملتش را به دست خود قربانى مىكند. بنابراين نمىدانست و هنوز نيز نمىداند، كه تغييرى چنان عميق در امريكا، همراه تضعيف كشور ما، رابطهها را دگرگون مىسازد و استفاده از امريكا بمثابه يك لولو را تنها در جهت بازسازى استبداد سازشكار با امريكا ممكن مىگرداند و بس.
بدينقرار، تمايلات صلح جويانه و تمايلات انسان دوستانه و تمايلات به حقوق بشر و معنويت و...... جاى خود را به تمايلات يك غول تحقير شده به خشم و قهر، مىداد. دستگاههاى تبليغاتى ما و امريكا نقش تعيين كننده در اين تغيير بازى مىكردند. بازيگران در هر دو كشور در جهت تغييرات سياسى عميق عمل مىكردند. در امريكا تمامى محافل ارتجاعى و حتى فاشيستى در جهت مساعد كردن افكار عمومى به بازگشت به سياست مداخله جويانه و بزرگ كردن ارتش و بازكردن دست سيا در مداخلهها مىكوشيدند و در ايران بازتاب آن تغيير در جريان تحويل انقلاب به ضد انقلاب نمايان مىشد.
محاصره اقتصادى و توطئه جنگ و اغتشاشها و... همانطور كه شرح كردم، روشهاى زورمدارانه را به تنها روشهاى بكار آمدنى تبديل مىكرد. از نابختيارى به دليل توضيحى كه در بالا دادم، خطر روى كار آمدن ريگان نيز براى توجيه ضرورت حذف بازمانده آزاديها و استبدادى كردن اداره كشور با موفقيت بكار مىرفت. صداها و حتى فريادها در هياهوها گم مىشدند. بله چون خطر ريگان هست ما بايد دولتى داشته باشيم كه قادر به تصميم گيرى باشد. بتواند ملت را آماده هر وضعيتى بگرداند. البته به ذهن معماران نادان استبداد، اين سئوال خطور نمىكرد. چرا گروگانها را آنقدر نگاهداريم تا كاملا" ضعيف شويم و براى جبران اين ضعف به استبداد پناه ببريم. كسى را نيز ياراى طرح اين سئوال از ترس انگ "امريكايى" نبود. تك و توك كسانى پيدا مىشدند، سئوال طرح مىكردند، اما اينها نيز دير به اينكار پرداختند و بعضى نيز به انتقاد پرداختند اما بعد از وقوع، بعد از اينكه استبداد حاكم بر كشور در برابر شبح ريگان دستها را به علامت تسليم بالا برد.
در اين جو بود كه جنگ واقع شد. عراق به ايران حمله كرد و آقاى خمينى مثل كسى كه تازه از خواب بيدار شده باشد، نيمه خواب، نيمه بيدار، چهار شرط براى آزادى گروگانها قائل شد. اما همانطور به تحكيم موقعيت ريگان كمك كردند و در عمل به صورتى درآمدند كه از حل مساله از خيانت مسلم به ملت و كشور هيچ كم نداشتند.
حالا معنى حرف بالا معلوم مىشد. آقاى رجايى در جواب به اعتراض من كه چرا تسليم شديد؟ گفت: اگر يك ماه ديگر صبر مىكرديم بايد بسيارى چيزهاى ديگر نيز مىداديم. غير از دولت من كسى نمىتوانست مساله را حل كند. همه بايد متشكر باشند كه باز به موقع مساله را حل كردم. بله "دولتى داشته باشيم كه قدرت تصميمگيرى داشته باشد" يعنى اين كه اگر ضرورت اقتضا كرد، قرارداد تسليم را امضا كند قرارداد ايران و امريكا جز اين معنى نمىداد.
24 ساعت پيش از امضاى خلاف قانون اساسى قرارداد با امريكا، به آقاى خمينى نامه نوشتم: اموال شاه و... را كه نگرفتيم هيچ، اينك پولهاى يك ملتى كه از صدها سال سختى رنج مىبرد را مىخواهند به امريكا بدهند، شرف و اعتبار ملت ما و انقلاب ما را برباد مىدهند. جلو اينكار را بگيريد. و همانطور كه مىدانى چنين نكرد و من اعلام جرم كردم. اعلام جرم كننده در خارج از كشور است و مجرم رئيس جمهورى!!
وقتى اعلام جرم منتشر شد و مقالهها نوشته و منتشر شدند و افكار عمومى از درستى مواضع گروه ما از آغاز تا انتها، آگاهتر شدند و بر استبداديان معلوم شد كه هيچ قاضى نمىتواند عمل را جرم نشناسد، به قرار اطلاع آقاى بهزاد نبوى به هيات سه نفرى نامه نوشت كه جلو مقاله نويسى درباره قرارداد ايران و ا مريكا را بگيريد وگرنه دولت سقوط خواهد كرد و در مجلس غير علنى چهار ساعت صحبت كرد. گفت، اين اعلام جرم، هدفى به نمايندگان مجلس كه يك گناه من نپذيرفتن مشروعيت و مقبوليت عامه آن بود. مىگفت همه شريك جرم هستند و اگر نايستند همه بى آبرو مىگردند.
و اينك كه كتاب آقاى سالينجر منتشر شده است، معلوم مىشود وى حق داشته است، چرا كه خيانت را به اتفاق انجام دادهاند. در اينكار آقاى خمينى و بهشتى و رفسنجانى و بهزاد نبوى وارد بودهاند.
روزى در شوراى انقلاب گفته بودم كه تحليل علمى روابط موجود ميان نيروها و عواملى كه عمل مىكنند، جاى ترديد نمىگذارند كه با ادامه روش فعلى، كار ما به تسليم مىانجامد و من كسى نيستم كه به عنوان نخستين رئيس جمهورى، قرارداد تسليم امضاء كنم. اين سخن من موجب تغيير روش نشد، اما سبب شد كه در متن فارسى قرارداد بيانيه بنامند و ديگر لازم نبينند كه آنرا به رئيس جمهورى يا نماينده او امضاء كند.
با همه اينها، اين تسليم خفت بار، مايه عبرت نشد، بلكه همانطور كه در بالا شرح كردم گردانندگان استبداد را نگران ساخت و تمايل به سانسور و از بين بردن مطبوعات و جلوگيرى از تشكيل اجتماعات را بسيار تقويت كرد. مىترسيدند در محيط آزاد، ادامه بحثها، كار را به بررسى مجموع زيانهاى گروگانگيرى بكشاند، به توضيح واقعيتها و عرضه تحليلها و... بكشاند و رهبرى و گردانندگان استبداد را به كلى بى اعتبار گرداند. به ياد مىآورى كه آقاى منتظرى گفت حالا ديگر حرف زدن از گروگانها خيانت است. در كارنامه پاسخ اين حرف او را دادم. او آدم ساده انديشى است و با كمال سادگى، با بيان خود ترس شديد گردانندگان استبداد را باز مىنماياند. چرا خيانت بود؟ زيرا حضرات را بى اعتبار مىساخت و استبداد كه هنوز پايه و مايه نگرفته بود، با يك رهبرى آبرو باخته، بنايى پوشالى مىشد كه خود بخود فرو مىريخت.
تاريخ: 24 مرداد ماه 1360
در آقاى خمينى نيز، همى بيم را برانگيخته بود. مقاله و نوشته درباره گروگانها او را بسيار خشمگين مىساخت و وقتى عاقد قرار داد، خويشتن را با وثوق الدوله مقايسه مىكرد و مىگفت قرارداد 1919 را وثوق الدوله امضاء كرد و قرارداد 1359 را بهزاد نبوى، پيداست كه افشاگرى به معناى دست كلمه چه بلايى بر سر ملاتاريا و شركاء مىآورد. بدينسان گروگانگيرى حتى بعد از پايان گرفتن، همچنان در بازسازى اسبتداد بكار مىآمد.
2- امريكا و ابزارش. رژيم صدام و توطئه و جنگ:
تجربه ما خصوص از گروگانگيرى بدينسو، بر ما معلوم كرد، تاخير در بريدن بندهاى وابستگى، سبب مىگردد كشور همچنان زير سلطه بماند و ابتكار تحميل سياست در اختيار قدرت مسلط باقى بماند. اين وابستگىها از عوامل عمده بازسازى استبداد در ايران شدند و موجب گشتند كه رهبرى انقلاب سرنوشت غمانگيز كنونى را پيدا كند. سبب شدند وضع از هر جهت به وخامت بگرايد و حفظ "حكومت اسلامى" بيش از پيش به "نهادهاى انقلابى" و روشهاى اختناق آور متكى گردد. سبب شدند استبداد جديد در پوشش تظاهرات ضد غربى و ضد امريكايى در صدد زدو بند برآيد و اينبار در مقام انقلابى و ضديت با امريكا، به ضرورت روابط وابستگى صحه بگذارد و راه را براى استقرار رژيم اسبتدادى وابسته كه اينك پس از تجربه انقلاب، ضرورت آن و مقدر بودنش بر مردم معلوم شده است، هموار گرداند.
امريكا از همه وابستگىها در تضعيف انقلاب ما و كشور ما استفاده كرد. مراحل مختلف كودتاى خزنده كه امريكا بايد انجام مىداد اينها بودند: توقيف ارزها قدم اول بود. محاصره اقتصادى قدم دوم بود. ايجاد انزواى سياسى، تركيب توطئهها، برانگيختن جنگ، سازش با استبداديان رژيم جديد و تدارك يك نيروى جانشين براى اينكه پس از صاف شدن جاده قدرت بگيرند. قدمهاى سوم و چهارم و... بودند. استبداديان نيز بنوبه خود پابپاى سياست امريكا عمل مىكردند. مساله اين نبود كه با هم قرار گذاشته بودند و تقسيم كار كرده بودند. مساله اين بود كه همزمان با اقدامات امريكا، استبداديان با استفاده از اين اقدامات، بايد به بازسازى استبداد در وابستگى مىپرداختند و زمينه اصلى طرح كودتاى خزنده اين بود كه نخست "گروههاى مكتبى" و "مسجد برو"ها و "روحانيان" را از رئيس جمهورى جدا گردانند. تا بعد نوبت به جدا كردن مردم برسد. مردم نيز با ملاحظه اين مخالفتها، بايد از رئيس جمهورى روى بر مىتافتند. آنگاه آقاى خمينى به عنوان ترجمان خواست مردم، رئيس جمهورى را مجبور به كنارهگيرى مىكرد. اين طرح اجراء شد. آقاى خمينى نيز كرد آنچه كرد اما نه با موافقت مردم كه با مخالفت آنها. اگر با موافقت مردم اينكار انجام مىگرفت در صحنه سياسى دو دسته بيشتر نمى ماندند، نادانان حاكم و گرايشهاى جانبدار غرب، استبداديان حاكم از اداره كشور ناتوان بودند، پس روز بروز وضع خرابتر مىشد و مردم از هر جهت بستوه مىآمدند و از راه ياس، بحكومت غرب گرايان كه اقلا" مىتوانند كشور را اداره كنند تن مىدادند. مردم مخالف رئيس جمهورى منتخب خود نشدند، آنها هم كه موافق نبودند موافق شدند و بدليل نقش تعيين كننده تو، حذف نيز نشدم و اينك مساله اصلى هر دو دسته، حذف جانبداران خط استقلال و آزادى است.
از توطئه اقتصادى - كه به وقت بحث از عوامل اقتصادى به آنها خواهم پرداخت - كه بگذريم، در اينجا در ميدان خالى سياست جهانى كه امريكا در تنهايى هر چه خواست در سياه كردن چهره رهبرى و انقلاب ما كرد، از توطئههاى سياسى - نظامى، از صدام و رابطهاش با رهبرى انقلاب و جنگ و اثراتش در ايران و در منطقه و در جهان، از بازسازى استبداد از طريق حفظ ساختهاى وابستگى، از بازتاب امور بالا در چگونگى بعمل درآمدن كودتاى خزنده، از ارتش و نيروهاى مسلح و تحولى كه پذيرفتند و اثر اين تحول بر گردش كاركودتاى خزنده و از حاصل اين همه، ضعف عمومى و از دست دادن توانايى صدور انقلاب و بجاى آن صدور مغزها و نياز پيدا كردن به وارد كردن ضد انقلاب، بحث خواهم كرد.
دولت ما در دوران انقلاب از داشتن سياست خارجى محروم بود. با وجود افق بسيار مساعدى كه انقلاب بوجود آورده بود، ما نتوانستيم در صحنه بين المللى حضور فعال پيدا كنيم. نه تنها نتوانستيم به پيشرفت جريان انقلابى كمك كنيم، بلكه نتوانستيم از شرائط مساعد براى حل مشكلات انقلاب و كشور خود نيز سود جوييم. دلايل ناتوانى ما از داشتن يك سياست خارجى انقلابى از جمله عبارتند از:
1- فقدان برنامه: همانطور كه توضيح دادم گرايشهاى سياسى گوناگونى وجود مىداشتند و گرايشى كه بر دولت حاكم بود، تقدم آزادى بر استقلال بود. عمل نشان داد كه فقدان يك برنامه جامع براى دستيابى به استقلال و آزادى و لاقيدى نشان دادن نسبت به وابستگى هايى كه بيانگر سلطه خارجى بودند، حفظ آزاديها را نيز غير ممكن مىسازد. وقتى برنامهاى براى استقلال و آزادى و جود نداشت، اتخاذ سياست خارجى فعال ناممكن مىشود، در حقيقت سياست خارجى ما مىبايد مبارزه با هدفهاى ابرقدرتها در كشور خودمان و كشورهاى ديگر جهان باشد و هر يك از دو ابرقدرت مىخواهد در موازنه عمومى قوا، ايران در قلمرو آنها قرار بگيرد، هر يك از دو ابرقدرت مىخواهد مركز تصميمگيرى در خارج كشور ما باشد و آنچه دولت ما در كشور و خارج كشور مىكند، تابع سياست جهانى او باشد، هر يك از دو ابرقدرت مىخواهد مهار منابع ثروت ما را بدست آورد، هر يك از دو ابرقدرت مىخواهد ارتش و دستگاه ادارى ما وابسته و در اختيار او باشد.، هر يك از دو بارقدرت مىخواهد اختيار اقتصاد و برنامههاى "رشد اقتصادى" در درست او باشد. هر يك از دو ابرقدرت مىخواهد از وجود كشورهاى زير سلطه، براى صدور مازادهاى خود به آنها استفاده كند و بالاخره چون به دلخواههاى بالا بدون يك نظام اجتماعى وابسته و يك رژيم سياسى دست نشانده نمىتوان دست يافت، هر دو ابرقدرت خواهان نظامهاى اجتماعى وابسته و رژيمهاى دست نشاندهاند. خارج شدن از نظام جهانى، به معناى غير ممكن ساختن دست يابى ابرقدرتها به اين هدفها در ايران و همه جاى جهان است. سياست مماشات با امريكا از سويى و بى اطلاعاى از رابطه استقلال با آزادى و ضرورت اجراى يك برنامه طولانى براى تغيير ساختهاى سياسى و اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى وابستگى، سبب مىشد كه ما نتوانيم سياست خارجى داشته باشيم. كارهايى كه به نام سياست خارجى انجام مىگرفتند، بيشتر عكس العمل و محافظه كارانه بودند.
2- اما اگر هم مىخواستيم برنامه جامع و متناسب با آن سياست خارجى داشته باشيم، دلايل ديگر از جمله، وجود مراكز متعدد تصميمگيرى، مانع بزرگ كار بودند. درحقيقت اتخاذ تصميم به علت همين مراكز متعدد، غير ممكن مىشد. آقايان مهندس بازرگان و دكتر يزدى بنا بر مسئوليتى كه به عنوان نخست وزير و وزير خارجه داشتند، با برژنسكى... در الجزاير ملاقات كردند، آن مصيبت بر سر آنها آمد. حال آنكه وزير خارجه كارش رابطه با خارجه است و اگر ايرادى بود بايد به سياست خارجى باشد و نه ملاقات كردن. خود من با موافقت شوراى انقلاب و آقاى خمينى تقاضاى تشكيل شوراى امنيت را كردم. ابتدا امريكاييها مانع شدند، آقاى خمينى خود در يك سخنرانى گفت، اگر سازمان ملل تابع امريكا نيست، چرا شوراى امنيت به تقاضاى ما تشكيل نشد؟ بر اين دوگانگىهاى آقايان سلامتيان و سنجابى و فرهنگ و... بنا شد شوراى امنيت تشكيل جلسه بدهد. ناگهان و بدون آنكه به وزير خارجه كمترين اطلاعى بدهد، اعلاميه صادر كرد و شركت در اين جلسه را ممنوع ساخت، قبول و بعد انصراف از تحويل گروگانها به دولت. دهها از اين نمونه را مىتوان ذكر كرد. داشتن يك سياست خارجى وقتى ممكن است كه دولت قادر به اتخاذ تصميم و اجراى تصميم متخذ باشد و هنوز چنين دولتى تشكيل نشده است.
3- دليل ديگر ناتوانى از داشتن يك سياست خارجى، اين بود كه رهبرى هم اطلاعى از دنيا و تحولات آن و معنى سياستهاى بين المللى نداشت و هم بجاى اينكه سياست خارجى را بازتاب سياست داخلى بشمارد، بدنباله روى از سياست خارجى رژيم پيشين ادامه مىداد. با اين تفاوت كه سياست خارجى را يك وسيله تبليغاتى تلقى مىكرد و هنوز نيز چنين است. هنوز نيز مىكوشد با اتخاذ مواضعى در زمينه سياست خارجى، جو مساعدى براى خود در داخل ايجاد كند. حتى به اندازه رژيم سابق نيز دورنگرى ندارد، مصلحت آنى آنهم در حد برانگيختن احساسات و يا غير فعال كردن "مخالفان" غلبه قطعى بر سياست خارجى كشور دارد.
4- اما سياست خارجى، آنهم براى يك دولت انقلابى و آنهم در موقعيت ايران، نياز به شخصيتهاى توانا و آگاه دارد. وزير خارجه را بايد ماموران مجرب و سفيران كاردان روز بروز از تحولها آگاه سازند و او را در اجراى سياست يارى رسانند. رهبرى كه مبناى كار خود را بر مخالفت با لياقت و علم و تخصص گذاشته بود، چگونه مىتوانست و يا مىتواند، افراد مجربى را براى اجراى يك سياست خارجى انقلابى به خدمت بخواند؟ وزارت خارجه را دچار فقرى ساختهاند، كه مگو و مپرس.
5- تصميمهاى سياسى هم كه گاه بيگاه با جلب موافقت مراكز تصميمگيرى اصلى اتخاذ مىشدند، يا به علت تغيير نظر يكى از اين مراكز و يا به دلايل بالا و يا به ديلى فقدان وسايل و امكانات مساعد خارجى، به اجرا در نمىآمدند. در حقيقت شرق و غرب به كنار، كشورهاى اسلامى و كشورهايى غير متعهد و اروپا و... نيز جاى سياسى ما را نمىدانستند. در كشور ما هر "شخصيت" سياست خارجى خود را داشت. سفيران و مسئولان خارجى به نزد "رئيس ديوان كشور " و "رئيس مجلس" و "نخست وزير" و رئيس جمهورى و...مىرفتند و از هر كدام حرفى و نظرى مىشنيدند. آنقدر اين رويه وهنآميز شد كه تصميم گرفتم حتى المقدور سفيران و شخصيتهاى مسئول خارجى را نپذيرم، چرا كه آنها نظرى از من مىشنيدند بعد نزد آقاى بهشتى يا آقاى... مىرفتند و اين آقايان اصرار داشتند رئيس جمهورى را بى اعتبار سازند. اعتنايى به مصالح كشور نداشتند. مساله اصليشان بازسازى استبداد تحت رهبرى انحصارى خودشان بود. چند نوبت با آقاى خمينى درباره بى آبرو شدن رژيم انقلابى بلحاظ نا مشخص بودن موقعيت و موضع جهانى و تغييرات سريع تصميمها و كارهاى ضدو نقيض در سياست خارجى، صحبت كردم. خود و فرزندش مىپنداشتند كه خارجيان مىپندارند، اينهم يك نوع سياست خارجى بسيار ماهرانهاى است. مثلا" وزير خارجه حرفى مىزند، فردا يكى ديگر خلاف آنرا مىگويد، پس فردا سومى يك حرف ديگر مىزند. خارجىها گيج مىشوند كه با كدام مقام طرف هستند و چه كار بايد بكنند!! در اين شرائط بهتر مىتوانيم به مقصود خود دست پيدا كنيم. پيداست ضعفى را توجيه مىكردند كه قادر نبودند و هنوز نيز نمىتوانند رفع كنند. نتيجه اين روش، بى وقر شدن دولت در خارج بود با اين بى وقر شدن، جايى در سياست جهانى و حتى در افكار عمومى كشورهاى زير سلطه، پيدا نمىكرد و تنهايى بدينسان تدارك مىشد. ايران انقلابى كه مىتوانست به اتكاى موقعيت خويش نقش رهبرى در صحنه سياست جهانى به دست بياورد و تغييرات اساسى به سود مستضعفان را ناگزير گرداند، به دست خويش عوامل جهانى مساعد را از بين مىبرد. نقش دولت انقلابى در بالا بردن قيمتهاى نفت، خوب نشان مىدهد كه در صورت داشتن يك سياست خارجى، چه عرصه و عمل وسيعى مىتوانستيم داشته باشيم.
وقتى بدينسان از داخل، امكان داشتن سياست خارجى از بين مىرفت و امكانات خارجى را نيز از دست مىداديم، امريكا كمال استفاده را از غييت ما و تنهايى ما براى استفاده از ابزارهاى گوناگون، بخصوص سياست بين المللى و افكار عموم جهانى مىكرد. از زمان گروگانگيرى، يك سياست بسيار فعال را براى كامل كردن انزواى سياسى كشور ما پيش مىبرد.
در سطح دولتها كار امريكا ساده بود: ندانم كاريهاى رهبرى ما و تصميم هايى كه امريكا از راه ايجاد عكس العمل بر مىانگيخت، كار آن دولت را بسيار ساده مىكردند. در آغاز انقلاب، علاوه بر كشورهايى كه از انقلاب استقبال مىكردند، اروپا بانظر مساعد به تغيير رژيم مىنگريست و زمينه همكارى مستقل از دو ابرقدرت وجود مىداشت. با پيش آمدن داستان گروگانگيرى، امريكا موفق شد اروپا را به دنبال خود ببرد. ارتكاب جنايتهاى دفاع نكردنى و بهم ريختگى روزافزون اوضاع داخلى و پى آمد شان به صورت اختلال در روابط اقتصادى با دنياى خارج و... سبب مىشدند كه ما علاوه بر دولتها، افكار عمومى كشورهاى اروپايى و غير اروپايى كه با انقلاب ما روى موافق داشتند را نيز مخالف بگردانيم.
سفيران كشورهاى اروپايى و بسيارى از شخصيتهاى مترقى اروپا كه دلشان از سلطه امريكا خون بود و انقلاب ايران را عاملى براى تغييرات اساسى در سياست جهانى مىشناختند، با اصرار تمام، گاه با لحنى التماسآميز مىگفتند، شما با گروگانگيرى امريكا و روسيه را داريد بيش از پيش حاكم بر سرنوشت خود و همه مىكنيد. مانع از از اين مىشويد كه ما سياست مستقلى در قبال شما اتخاذ كنيم. ما حاضريم همه گونه كمك كنيم تا ايران مشكلات خود را حل كند، ما را در وضعى قرار ندهيد كه ناگزير شويم جانب امريكا را بگيريم و... اما به ترتيبى كه پيش از اين توضيح دادم، اين حقايق و دلايل بگوش رهبرى فرو نمىرفت و به دست خود كشور را در انزوا قرار مىداد. هم شرق و هم غرب در وضعى قرار مىگرفتند كه با پيشرفت سياست محافل حاكمه امريكا بسيار مساعد مىشدند.
در حقيقت روسيه اگر هم گرفتاريهايى از نوع افغانستان نمىداشت، نمىتوانست گروگانگيرى را محكوم نكند و اگر هم مىخواست، نمىتوانست بطور جدى سياست امريكا را خنثى گرداند. بدينسان، امريكا از سويى با ايجاد نگرانى در كشورهايى نظير چين درباره پيشرفت سياست روسيه - چينىها در اين باره نگرانى خود را به ما ابراز مىكردند - و از سوى ديگر با كارپذير ساختن سياست روسيه و همراه كردن اروپا، بدون مانع جدى با تمام وزن غول آسايش پى در پى بر سر و روى كشورى كه رژيم پهلوى آن را گرفتار انواع ضعفها ساخته بود، فرو مىكوفت، از نابختيارى، رهبرى ما خود عامل پيشبرد اين سياست مىگشت و كشورهاى غير متعهد را نيز در وضعى قرار مىداد كه نمىتوانستند جانب ما را بگيرند.
نداشتن سياست خارجى، سبب شد كه تمايلات گروهى بر روابط ما با دنياى عرب تاثير قطعى بگذارد. تا وقتى من سرپرست وزارت خارجه شدم، روابط با ليبى برقرار نشده بود. محل سفارت اسراييل را به سفارت فلسطين داده بودند، اما آنرا پس گرفته بودند. دولت و شوراى انقلاب، رأى به قطع رابطه با مصر نداد، اما آقاى خمينى با صدور اعلاميهاى باز بدون شور با دولت و شوراى انقلابى كه خود برگزيده بود، به آقاى دكتر يزدى وزير خارجه دستور قطع رابطه با مصر را صادر كرد. عراق دست آشنايى پيش آورد، اين دست پس زده شد. در خليج فارس، سياست نداشتيم اما مواضعى كه هر كس براى جلب نظر گروهى از مردم اتخاذ مىكرد، ترس بزرگى را برانگيخته بود. بدينقرار انقلاب ما كه بحق مىبايد الگوى موفق حركت انقلابى به استقلال باشد و در كشورهاى عرب موجهاى مساعدى در جهت رهايى مجموعه بزرگ ما از سلطه شرق و غرب برانگيزد، وضع را آشفتهتر ساخت و بتدريج عامل تحكيم رژيمهاى وابسته و قوت كار اسرائيل شد.
سياست امريكا نه تنها از راه تحريك، عكس العملهاى مناسب را از زبان گروههاى مختلف و رهبرى بر مىانگيخت، بلكه با ايجاد شرائط مساعد و تشديد ضعفهاى ما، زمينه حمله عراق به ايران را فراهم مىآورد و كشورهاى عرب را بر ضد ما متحد مىساخت. خود ما نيز در اين زمينه منتهاى كمك را به امريكا مىكرديم و مىكنيم تا جايى كه با افشا شدن خريد اسلحه از اسرائيل، آبروى آقاى خمينى و "مكتبى"ها در دنياى عرب و مسلمان بر زمين ريخت.
انزواى سياسى ما در سطح دولتها، با انزواى ما در سطح ملتها تكميل شد. در حقيقت (در ماههاى اول انقلاب) انقلابى چنان شكوهمند با درخششى چنان خيره كننده، سبب مىشد كه بدون تلاش از سوى ما، متفكران و نويسندگان در همه جاى دنيا، كتابها و مقالهها درباره اين انقلاب بنويسند. انقلاب ما، انديشهها و ابتكارها را برانگيخته بود و به تدريج به يك جريان قوى تبديل مىشد. دنياى بحران زده در انقلاب ما، پيام اميدى براى همه جهان مىيافت. در آن، راه مىديد براى نجات از ماديت خشن و فرساينده. اين انقلاب مثل انقلابهاى ديگر نبود كه تصور ويرانىها و قربانيها، ملتها را در اتخاذ روشهايش دچار ترديد سازد، انقلابى بود كه هر ملتى مىتوانست بدان دست يازد. غرب بيشتر تشنه اين پيام معنوى بود چرا كه زير فشار تمدن مادى خويش خورد مىشد.
از نابختيارى، درباره انقلاب ما نيز ديگران كتاب نوشتند، مقاله نوشتند و فيلم تهيه كردند. روشنفكران و متفكران خودى، هنوز كار جدى عرضه نكردهاند و همين نكته بنفسه بيانگر چرايى پيش افتادن گرايش استبدادى است...
بارى تفوق سياسى و تبليغاتى، از بين رفت. دستگاه تبليغاتى غرب و شرق بكار افتادند و اعتبار انقلاب و بيش از آن رهبرى آنرا از بين بردند. اگر نگوييم در دستگاه رهبرى دست داشتند، قدر مسلم مىتوانستند عكس العملهاى مناسب را برانگيزند. از جمله عكس العملهاى مناسب، بيرون كردن خبرنگاران و راه ندادن به آنها بود. چند نوبت موفق شدم اين تصميم را لغو كنم، اما رهبرى به خلاف آنچه وانمود مىكند، از در دنيا بازگو شدن آنچه در كشور مىگذشت بسيار مىترسيد و امروز بيشتر مىترسد. خالى شدن ايران از خبرنگاران در قلمرو تبليغاتى نيز سياست امريكا را بى رقيب و بى مزاحم مىساخت. اينك قلمها و زبانها در همه جا بكار مىافتادند، تا زشتىهاى حاكمان جديد را بزرگ و بزرگتر نمايند و در جهان منعكس بسازند. كارزار تبليغاتى آنقدر بالا گرفت كه بسيارى مقامات مذهبى به بهانه كارهايى كه در ايران از سوى ملاتاريا و شخص آقاى خمينى انجام مىگرفت، غير اسلامى خواندند. اينك استعدادى كه اسلام در بسيج يكجا و موفق تمامى يك ملت براى يك تغيير بنيادى نشان داده بود، فراموش شده بود. اين سئوال مطرح شده بود كه آيا نقص از رهبرى است يا از ايدئولوژى؟ اينك اسلام مورد طعن قرار مىگرفت كه دينى استبداد ساز و روش بدترين خشونت هاست.
بدينسان انزواى سياسى، با انزواى فكرى كامل مىشد. من در اين باره علاوه بر هشدارهاى حضورى و كتبى به آقاى خمينى و اعضاى شوراى انقلاب، به مردم كشور نيز گفتنىها را گفتهام و خطرها را بازگو كردهام. آقاى خمينى نيز دو نوبت در مقام پاسخگويى برآمد و گفت: خير ما در انزوا نيستيم. مستضعفان جهان با ما هستند. بسيار دير در مقام توجيه مشكلات كشور پذيرفت كه كشور در انزوا قرار گرفته است. اما چرا نمىپذيرفت كشور در انزواست، بدو دليل:
اول: قبول انزوا، به معناى اعتراف به غلط بودن سياست داخلى و خارجى و بنابراين تن دادن به تغيير آن و بخصوص تن دادن به صرف نظر كردن از استقرار استبداد ملاتاريا بود.
دوم: استفاده از همين انزوا براى پيش بردن مقاصد داخلى بود. ابتدا باور نمىكرد كه كار به محاصره اقتصادى و جنگ مىانجاميد، بعد كوشيد از همين بدبختىها در پيش برد مقاصد خويش استفاده كند.
اما اين انزوا، اثرات مرگ بارى ببار مىآورد:
- اعتبار جهانى انقلاب اسلامى ما را از ميان مىبرد. اعتبار اسلام ما را از بين مىبرد. اعتبار ملت ما را به عنوان يك ملت هوشمند و بالغ از بين مىبرد. دستگاه تبليغاتى سلطه گران و نيز رفتار ملاتاريا، اين فكر را در مردم جهان القاء مىكردند كه مردم ما نادانند، روزگارى گرفتار استبداد شاهى بودهاند كه فى الجمله مايل به ترقى دادن كشور نيز بوده است و اينك گرفتار استبداد دينى شدهاند كه مىخواهد كشور را قرنها به عقب ببرد. بدينسان زمينه جهانى توطئه داخلى و خارجى بر ضد رژيم انقلابى فراهم مىشد.
- به علت اين انزوا، كشور نمىتوانست نيازهاى اساسى خود را رفع كند و به اندازه كافى خود را قوى سازد تا بتواند در صورت تجاوز يا اجراى طرحهاى ديگر براندازى، از خود دفاع كند. احساس اين ضعف از سوى خودى و بيگانه، قدرتهاى خارجى را درباره مداخله براى سرنگون كردن دولت ما، دچار وسوسه مىساخت.
- بتدريج آن وحدت مصنوعى كه نتيجه جوسازىها بود را از بين مىبرد و زمينه اختلافهاى بسيار شديدترى را بوجود مىآورد. چرا كه به سبب انزوا، سرمايه گذاريها و توسعه فعاليتهاى صنعتى دچار توقف مىشدند. از فعاليتهاى اقتصادى موجود نيز كاسته مىگرديد. بيكارى و گرانى روزافزون مىشدند و بر دامنه نارضايى مىافزودند. بدينسان زمينههاى داخلى و خارجى توطئهها و از رهگذر توطئهها، تمايل به استفاده روزافزون از "نهدهاى انقلابى" بيشتر مىشدند.
وقتى موقعيت جهانى براى ضربه زدن به انقلاب فراهم مىشد، طرحها تهيه و به اجرا در مىآمدند. بعضى از اين طرحها براى آزمايش قدرت مقاومت دولت رژيم جديد مىبودند، بعضى ديگر بكار ايجاد شكافهاى پرنكردنى ميان ارتش و رژيم جديد مىرفتند، پارهاى براى آن به اجرا گذاشته مىشدند كه اگر به نتيجه نرسيدند بكار تضعيف رژيم جديد بيايند و در مجموع جوى را بوجود آوردند كه در آن، حال فوق العاده و استفاده از نيروى مسلح و روشهاى فشار و تضييق ناگزير گردد. واقعيت موجود خود بهتر گواه بر اينست كه مقصود اصلى همه اين توطئهها بازسازى استبداد بوده است. وقتى در سرنوشت انقلابهاى انجام گرفته در كشورهاى زير سلطه نظر مىكنيم، يك اصل تغييرناپذير در سياست خارجى امريكا بر ما روشن مىشود و آن اينكه در همه جا امريكا با استقرار دمكراسى مخالفت كرده است و سرانجام با استقرار استبداد، آن كشورها را بخود وابسته كرده است. كودتاى 28 مرداد، نمونه منحصر نيست. كودتاى شيلى نيز هست. پيش از اين كودتاها، كودتاهاى بسيارى در امريكاى لاتين و قارههاى آسيا و افريقا، از سوى سيا بر ضد دولتهاى دمكرات انجام گرفتهاند.
الف - طرح شكست خورده طبس
از جمله اين توطئهها "طرح طبس" است. جزئيات اين طرح بر ما روشن نشده است. همينقدر مىدانيم عدهاى امريكايى با چندين هلى كوپتر در طبس فرود آمدهاند. در آنجا سانحهاى سبب مرگ جمعى از آنها گشته و بقيه را از همانجا بازگرداندهاند. از مداركى كه از داخل هليكوپترها بدست آمدند، اينطور بر مىآيد كه آزاد كردن گروگانها بهانه و مجوز طرح بوده است. اين امر كه برااستى قصد واژگون كردن رژيم را مىداشتهاند، معلوم نيست. دلايل بسيار حكايت از اين مىكنند كه مقصود اصلى كاشتن تخم سوءظن و بارور كردن آن بوده است.البته مىگويند از مدتها پيش، كسى در گاراژى تعدادى كاميون آماده نگاهدارى مىكرده است كه بعد از شكست طرح طبس ناپديد شده است. از اينگونه اطلاعات و شايعات بسيار بودند، اما اثر عملى و آنچه از اين طرح بجا ماند، بيشتر سوءظن به ارتشيان، خصوص فرماندهان نظامى بود. چرا كه هر كس اين فكر را منطقى مىشمرد كه انجام طرح براندازى بدون مشاركت جدى نيروهاى نظامى غير ممكن مىبود. پس از وقوع اين واقعه، آقاى خمينى كه تا آن وقت در كار ارتش بطور مستقيم دخالت نمىكرد، پى در پى براى تغيير فرماندهان نيروهاى سه گانه و رئيس ستاد ارتش فشار آورد. با آنكه فرماندهى كل قوا را به من تفويض كرده بود، خود دو مشاور را برگزيد و به من گفت تا زنده هستم بايد خودم در كار ارتش دخالت كنم. وى در رام كردن ارتش بيشتر به عامل ترس تكيه مىكرد و مىكند و داستان طبس بهانه خوبى به دست او مىداد. دو بار از سوى شوراى انقلاب و يك گروه نظامى، درباره نقش نيروى هوايى در اين ماجرا تحقيق شد و هر دو بار روشن گشت كه سرلشگر باقرى فرمانده نيروى هوايى بى تقصير است، اما وى در زندان است. بارها براى آزاد كردن وى فشار آوردم و اين اواخر "قاضى" گفته بود شخص آقاى خمينى مىخواهد او همچنان در زندان بماند.
آن نظر كه طرح طبس را طرح گسترده كودتا مىشمارد، به سه گروه اشاره مىكند كه بعد از شكست طبس شناخته شدند:
1- شبكه ترور، 2- شبكه بختيار، 3- گروه عقاب.
از شبك ترور، كسى دستگير نشد اما معلوم شد كه چنين شبكهاى وجود دارد. يكى از افراد اين شبكه اطلاعاتى از فعاليتهاى آن در اختيار دفتر رياست جمهورى گذاشت و بعد معلوم نشد چه بر سر او آمد. از شبكه بختيار با شاخههاى نظامى و غير نظامى كسانى دستگير شدند. اما از گروه عقاب كه بيشتر از افراد نيروى هوايى و "نيروى مخصوص" بودند، افراد بسيارى دستگير شدند.در شبى كه قرار گذارده بودند طرح كودتايى را به اجرا بگذارند. پس از دستگيرى، آقاى خمينى به آقاى موسوى اردبيلى گفته بود كه همه بايد اعدام شوند. من از اين حرف بسيار تعجب كردم. نزد او رفتم و گفتم مجازات كوركورانه در هيچ دينى و آئينى نيست. بايد لااقل سياستى داشت و طبق آن عمل كرد. چرا بايد همه را اعدام كرد؟ بعد شما با ارتشى كه افراد آن را به بهانهاى مىكشيد، چه خواهيد كرد؟ اينكار نه از لحاظ شرعى درست است و نه از نظر مصلحت و نه از نظر كرامت انسان و نه از جهت افكار عمومى جهان. گفت خير از هر لحاظ درست است. اگر قاطعيت بخرج ندهيم هر روز از از اين طرحها اجرا خواهند كرد و بالاخره نخواهند گذاشت جمهورى اسلامى برقرار شود. تنها وقتى جنگ شروع شد، توانستم بقيه را از اعدام معاف كنم.
اثرى كه طبس و بعد از آن، كشف اين شبكهها بجا گذاشتند، القاء سوءظن بيشتر در ذهن آقاى خمينى و ملاتاريا نسبت به ارتش و در نتيجه افتادن بجان ارتش و تحقير و تضعيف آن بود:
عدهاى از فرماندهان نظامى بر اين باور بودند كه اين طرحها هيچيك طرح كودتا نبودند بلكه طرحهاى تضعيف ارتش براى فراهم آوردن زمينه طرح اصلى بودهاند. مىگفتند كه نه با يك عده امريكايى و همدستان ايرانيشان و نه با جمعى افسر (گروه عقاب) كودتاى موفق نمىتوان انجام داد. چه نظر اينها صحيح باشد چه نباشد، نتيجه عملى اين طرحها، فشار بيشتر به ارتش، تكيه بيشتر به "نهادهاى انقلابى" و تمايل قطعىتر به كاستن از آزاديها شد. پس از كشف شبكه و طرحها بود كه قرار انحلال دادگاههاى انقلاب و كميتهها، لغو شد و آقاى خمينى گفت "اينها بايد باشند". در جريان كشف كودتا بود كه كادر فرماندهى لشگر خوزستان از بين رفت. بيهده است بگوييم طرح اصلى همين از بين بردن فرماندهى لشگر خوزستان و از بين بردن روحيه نظاميان و افزايش دخالتها در ارتش و مايوس ساختن فرماندهان از خدمت در ارتش بوده است و همه كسانى كه عمل كردند و اين نتيجه را ببار آوردند، عامل امريكا بودهاند. دليلى در دست نداريم كه همه را متهم بسازيم اما مىتوانيم باستناد بيماريهايى كه مبتلايان به كيش شخصيت بدآنها گرفتارند، بگوييم اين طرحها با برانگيختن عكس العملهاى مناسب، نتايج مطلوب را از لحاظ تضعيف عمومى ارتش و بازسازى استبداد ببار آوردند، قضاياى دانشگاه و سنندج همزمان بوجود آمدند. اطلاع از تشكيل يك ارتش در خاك عراق و تركيه و ايجاد يك شبكه گسترده از ايلها از مرز روسيه تا مرز پاكستان براى ايجاد يك درگيرى گسترده با كشف اين توطئهها مقارن بود. و همين زمان بود كه مطبوعات امريكايى از قول مقامات اين كشور مىگفتند امريكا براى تضعيف رژيم خمينى بايد سلاح و حتى موشك در اختيار نيروهايى كه با رژيم خمينى مىجنگند از جمله كردها بگذارد.
مجموعه اين طرحها از سوى ما، طرح عمومى امريكا براى براندازى تلقى مىشد و براى مقابله با آنها، دو راه حل پيشنهاد مىشدند:
1- راه حلى كه من جانبدار آن بودم، ايجاد نظم در كار دولت و بسط آزاديها و از بين بردن همه سانسورها و تمام كردن كار گروگانها از موضع قدرت و پرداختن به اجراى برنامه استقلال همه جانبه بود. وقتى اين روش را پيشنهاد كردم يكى از آقايان هاشمى يا مهدوى كنى گفتند: شما ايده آليست هستيد!
2- طرح ضد كودتا: اين طرح را گردانندگان سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى با نظر آقاى بهشتى، تهيه كرده بودند. خلاصه آن در دو مرحله اين بود:
مرحله اول - ايجاد كميته هايى از نمايندگان سپاه پاسداران و كميتهها و دادگاه انقلاب براى در دست گرفتن امور و انجام اقدامات زير:
- توقيف همه ساواكيها و افراد موثر رژيم سابق و سران سابق ارتش و
- تحت نظر گرفتن افراد و گروههاى مشكوك و
- سركوب سازمانهاى مخالف رژيم جمهورى اسلامى
مرحله دوم: انحلال تدريجى ارتش. بنا بر اين طرح ارتش تحت مراقبت و حاكميت دائمى نهادهاى انقلابى در مىآمد، تصفيه روش حاكم بر آن مىشد.
اين كميتهها در همه شهرها مستقر مىشدند و تا از بين بردن زمينه هر گونه توطئهاى بكار خود ادامه مىدادند. مىبينى كه كودتاى حقيقى همين كودتا بوده است و طرحهاى كشف شده در حقيقت زمينه سازى براى انجام اين كودتا بودهاند!
با تصويب اين طرح مدر شوراى انقلاب مخالفت كردم و چند نوبت از آن در كارنامه ياد كردم. اما بازسازى استبداد با اجراى طرح كودتاى خزنده انجام گرفت و گروهى نيز از راه نادانى در آن وارد شدند...
پس از كشف اين طرحها، از نو و بيشتر از سابق بنا بر تضاد نهادهاى جديد و قديم خصوص ارتش و سپاه، شهربانى و كميته، گذاشته شد و با همكارى دادگاههاى انقلاب، ميدان عمل وسيعى در اختيار سپاه و كميتهها قرار گرفت. آقاى بهشتى نيازى به اينكه طرح تصويب شود، نديد و آنرا به اجرا درآورد.
دو جريان عمده مشخصه ماههاى پيش از شروع جنگ عراق بر ضد ايران بودند:
1- ادامه بحران گروگانگيرى و محاصره اقتصادى و انزواى سياسى و
2- تعميم و تشديد جنگ داخلى. علاوه بر كردستان، ناگهان تب مخالفت با خان بالا گرفت و از مرز روسيه تا مرز پاكستان مبارزه با خانها شروع شد. ابتكار بظاهر از فرماندهان سپاه در قسمتهاى مختلف كشور بود. اما عقل ساده نيز مىفهمد كه يك جريان عمومى و همزمان، نمىتواند از نقشه و فرماندهى واحدى پيروى نكند. غير از خان كشى، تب "مجاهد" و "جنبشى" و "چپى" كشى نيز بالا گرفت و جنگ در كردستان تشديد شد. اين وضعيت سبب شد كه نيروهاى مسلح ما در سراسر كشور پراكنده گردند و نيروى قابل و حتى اندك نيز در دست فرمانده كل قوا براى مقابله باخطر خارج نمايد. ضعف ما آشكارتر از آشكار بود و آقاى صدام حسين حق داشت اطلاعاتى را كه امريكاييان يا وابستگان ايرانى آنها، در اختيارش مىگذاشتند، باور كند و در فكر آن افتد كه با حمله به ايران هم كار رژيم جمهورى اسلامى را بسازد و هم مرد قوى خاورميانه در دو دهه اخير قرن بيستم بگردد و هم در آغاز قرن بيستم "عظمت دوران عباسى" را تجديد كند و بغداد را مركز خاورميانه بگرداند.
ب - جنگ صدام با خمينى:
سالها پيش، در نجف آقا مصطفى خمينى، موضوعى را پيش كشيد و گفت دولت عراق حاضر به همه گونه همكارى است از جمله حاضر است روزى 4 ساعت راديو در اختيار ما بگذارد و از من مىخواست كه مسئوليت چهارساعت برنامه و بقيه كارها را بر عهده بگيرم. پاسخ من اين بود كه استفاده از امكانات يك چيز است. رژيم عراق مىخواهد براى حل مساله كردستات عراق، از ما استفاده كند. بعد كه با رژيم شاه سازش كرد، ما هم قربانى شدهايم و هم در نظر مردم كشور، بى اعتبار شدهايم. اينكار وقتى معنى دارد كه ما جريان قوى در داخل كشور شده باشيم. ايران به حركت آمده باشد و تا حدودى اطمينان حاصل شده باشد، كه تغيير سياست عراق تاثير جدى بر جنبش در كشور وارد نمىسازد و پيشنهاد را نپذيرفتيم. آن زمان نظر اين بود كه همه باشند و مرا تا حدودى انتقاد مىكردند كه چرا با گروههاى چپى همكارى نمىكنم و بعد...
يكبار نيز در پاريس يك مسئول عراقى با من در باره تحول در ايران صحبت كرد. اما مواضع من روشن بودند و ديگر ادامه پيدا نكرد. تا اينكه در الجزاير، موافقتنامه الجزيره با پادرميانى بومدين و بدرخواست مصرانه و تضرعآميز آقاى صدام حسين، منعقد شد. پس از انعقاد موافقتنامه، روش رژيم عراق با مخالفان رژيم شاه تغيير كرد و پس از انقلاب معلوم شد كه با رژيم شاه قرارداد محرمانه همكارى در زمينههاى "امنيتى" نيز منعقد كرده بودهاند.
وقتى امواج قيام مردم بالا گرفتند، فشار دولت عراق بر آقاى خمينى نيز افزون شد تا جايى كه آقاى خمينى به پاريس آمد و...
در ماههاى اول انقلاب آقاى صدام حسين، آقاى موسوى اصفهانى را به ايران فرستاد كه آماده همه گونه همكارى با انقلاب ايران است. در اين زمان رژيم او به مخالفان جمهورى اسلحه و كمك مىرساند.از اين سو نيز به مخالفتن رژيم عراق همينطور كمكها مىشدند.
پيام آقاى صدام حسين را با آقاى خمينى در ميان گذاشتم. يك ضعف بزرگ آقاى خمينى اين است كه عكس العمل است و نه عمل. و عكس العمل سادهاى هم هست. به حكم اين ضعف در برابر پيشنهاد آقاى صدام حسين، گفت او آدمى بسيار دروغ گو است . دروغ مىگويد. مىخواهد موافقت ما را جلب كند بلكه رژيمش را از سقوط نجات بدهد ما نبايد مردم عراق را مايوس بكنيم، رژيم او بزودى سقوط مىكند. گمان مىكرد مردم عراق، از الگوى ما پيروى خواهند كرد و باز گمان مىكرد حداكثر چند ماه بيشتر از عمر رژيم عراق نمانده است.
كوششهاى ديگرى از جمله در زمان وزارتخانه آقاى دكتر يزدى به عمل آمدند امت همواره به دلايلى كه برشمردم، اتخاذ تصميم در زمينه سياست خارجى غير ممكن بود و روابط ميان دو رژيم روز بروز بيشتر به وخامت مىگراييد. جنايت رژيم عراق در كشتن آيت الله محمد باقر صدر، روابط را سخت وخامت بار گرداند.
يك عامل شخصى قوىتر از همه دلايل بالا وجود مىداشت و دائم اطرافيان آقاى خمينى در حضور و غياب او تكرار مىكردند: براى اثبات ماموريت الهى براى آقاى خمينى، اينطور ادعا مىكردند كه تمام كسانى كه با آقاى خمينى مخالفت كردهاند، از بين رفتهاند، دو تن بيشتر نماندهاند، كارتر و صدام حسين. كارتر درانتخابات شكست خواهد خورد و صدام حسين هم سرنگون مىشود و دنيا با اعجاب شاهد اين واقعيت خواهد شد كه، مخالفان مرد خدا بطور باور نكردنى، از ميان رفتهاند. اين جنبه عامل مهم و موثر در سياست ايران در عراق بود. بار ديگر مواجه با همان واقعيتم كه براى يك ملت هيچ خطرناكتر از كيش شخصيت و نادانى نزد رهبر و يا رهبران يك انقلاب نيست.
بدينقرار زمينه خارجى حمله عراق به ايران فراهم بود. لازم نبود امريكا طراح نقشه حمله باشد، كافى بود چراغ سبز نشان بدهد و خوشحال گردد و روسيه شوروى نيز جبهه مخالف نگيرد. دولتهاى دنيا و نيز افكار عمومى مخالفتى با حمله آشكار نكنند. اين واقعيتهاى سياسى بين المللى از پيش معلوم بودند. هم ما و هم دولت عراق از آنها آگاه بوديم. اطلاعات واصله درباره حمله عراق حكايت از آن داشتند كه در تهيه طرح حمله، امريكاييان و همدستان ايرانيشان مشاركت داشتهاند. امر مسلم اينست كه در مرزهاى روسيه جنگ در گرفته است و دو ابرقدرت تا اين زمان بظاهر تماشاگرند. از جنگ دوم بدين سو، چند بار اين دو ابرقدرت بظاهر تماشاچى بودهاند؟ و در مناطق حساس و حساسترين آنها، ايران اگر تماشاگرى توام با آرامش را بسود خود نمىيافتند، چگونه به ايفاى اين نقش قانع مىشدند؟
در داخل كشور نيز شرائط حمله خارجى فراهم بود. ارتش تحت انواع فشارها قرار داشت. وقتى از فرمانده نيروى زمينى خواستم كه مسئوليت اداره نيروى زمينى را بر عهده بگيرد، گفت نيروى زمينى وجود ندارد كه من فرماندهى آنرا بر عهده بگيرم. با وجود اين پذيرفت كه تا مىتواند براى سرو صورت بخشيدن به وضعيت غمانگيز نيروى زمينى بكوشد. تانكها، توپها، نفربرها، تانك برها مدت يكسال و نيم بحال خود رها شده بودند. در خوزستان 28 تانك قادر به شركت درعمليات بودند. و همين نيروى زمينى پراكنده بود، بلحاظ جنگ در كردستان و توطئهها و رابطه خصمانهاى كه با خانهاى ايلها بوجود آمده بود، نيروى زمينى كه قادر به عمليات جدى باشد وجود نمىداشت. علاوه بر اين نيروهاى سه گانه به علت نبودن قطعات يدكى، قادر به اجراى طرحهايى كه مستلزم قبول تلفات بالا براى سلاح سنگين باشد نبودند.
بر اين مشكل محاصره اقتصادى و خطر ته كشيدن منابع ارزى نيز افزوده مىشدند. تشكيل دولت رجايى محصول اين موقعيت استثنايى بود. در حقيقت تن دادن به كشمكش بر سر نخست وزير، مستلزم قبول اين خطر بود كه عراق حمله كند و شكست نصيب ما گردد و كاسه كوزهها بر سر رئيس جمهورى شكسته گردند و وضعى بوجود آيد كه نجات كشور و رژيم انقلابى غير ممكن گردد. به هيچرو نمىتوانستيم مسئوليت خطرى را كه وجود كشمكش سياسى ميان آقاى خمينى و مجلس از سويى و اينجانب از سوى ديگر براى موجوديت كشور ايجاد مىكرد بپذيريم. البته بعد كه توانستيم مقاومت را سازمان بدهيم و ارتش را تجديد سازمان كنيم، بارها بخود گفتم و شايد هنوز نيز بخود مىگويم، بى جهت به فشار آقاى خمينى تسليم شدم و كسى را به سمت نخست وزيرى پذيرفتم كه از ناحيه او وضعيت فعلى پديدار گشته است و اين هنوز از نتايج سحراست.
بهررو، وضع بنظرم بغايت خطرناك مىرسيد. آقاى خمينى از راه نادانى با همان برداشتهاى ثابت آدمهايى كه گمان مىكنند وضعيت دنيا همواره همانست كه بود، مدعى بود كه جنگ نخواهد شد و كسى به ايران حمله نخواهد كرد. گمان مىبرد پيش كشيدن خطر حمله براى پايان دادن به "نظارت" بر ارتش است. فرمانده نيروى زمينى نزد او رفت و نسبت به دخالتهاى افراد و سازمانهاى غير مسئول در امور ارتش اعلام خطر كرد. به او گفت كه اگر خطر جنگ جدى بشود، هر پيش آمدى ممكن است.
سمينار تشكيل شد اما بى فايده بود. افسران ارتش به بهانههاى مختلف مورد تحقير و تعقيف قرار مىگرفتند. به عنوان نمونه، فرمانده تيپ دزفول گرفتار و زندانى و شكنجه شد. اثر شكنجه هنوز بر بدن او باقى است و مىلنگد. فرمانده لشگر اهواز نيز زندانى و چند نوبت بشدت كتك خورد. فرمانده لشگر خراسان را توقيف كردند به تهران آوردند، سر او را تراشيدند و پس از 4 روز زندان مجرد، گفتند آزاد است و او نزد من آمد، گريست و گفت من يك سرتيپ ارتش هستم و با تحقيرى كه مرا كردهاند، چگونه مىتوانم بازگردم و لشگر را فرماندهى كنم! در كرمانشاه سرهنگى را بدون دليل توقيف كردند و او را به مستراح شويى واداشتند و...
در اين وضعيت از هر لحاظ ياسآميز، براى بازديد لشگر كرمانشاه به كرمانشاه رفتم. در آنجا بود كه هلى كوپتر ما سقوط كرد. من بسيار با نشاط بودم شايد نشاط مرا همراهان حمل به شجاعت كردند اما جز اين، از اينكه تا چند لحظه ديگر كشته مىشوم و ناظر شكست و خطرات ناشى از آن نمىگردم، احساس آرامش و شادى مىكردم. در ماههاى اول جنگ نيز بارها خطر مرگ نزديك شد، مرگ برايم آرزو كردنى شده بود. به ياد مىآورى كه على رضا نوبرى به اين تمايل به مرگ پى برد و مرا انتقاد كرد و سرمقالهاى نيز در اين باره - بدون اسم بردن - در انقلاب اسلامى نوشت. اما خطر تنها شكست نبود، خطر اين بود كه شكست به قيمت مرگ انقلاب و ايجاد وضعيتى تمام شود كه مردم ناگزير نتايج مصيبت بار آنرا بروزگاران دراز تحمل كنند. و جنگ با حمله عراق شروع شد.
درباره طرحهايى كه ضد انقلاب به دستيارى امريكا تهيه مىكرد هم در ماههاى اول انقلاب اطلاعاتى به ما مىرسيدند. بنا بر موقع و به مناسب اين اطلاعات را به اطلاع مردم مىرساندم از جمله در سرمقاله چهارشنبه 25 مهرماه 1358 دو اطلاعى را كه رسيده بودند، به اطلاع عموم رساندم. شيخ نشينهاى خليج فارس، پول بسيار و گذرنامه و همه گونه تسهيلات در اختيار ساواكىها مىگذارند...دولت عراق چهارپايگاه براى تعليمات خرابكارى بوجود آورده است و سليمانيه را مركز عمليات بر ضد انقلاب ايران قرار داده است.. (1)«1 - صد مقاله ج 1. صفحات 297 - 294 »
بر اساس اطلاعاتى كه به ما رسيده بودند، مراحل طرح حمله نظامى عراق به ايران را اينطور تصور مىكرديم: مرحله اول حمله نيروهاى نظامى عراق سبب سقوط استانهاى خوزستان و ايلام و كرمانشاه مىشود. به دنبال سقوط اين استانها و متلاشى شدن ارتش ما، كردستان و آذربايجان غربى نيز سقوط مىكنند، در اين وقت نيروى ضد انقلاب در پاره غربى كشور كه همه ثروت كشور نيز در آن قرار دارد مستقر مىشود و تصرف بقيه كشور نيز براى او مشكل نخواهد بود.
نزديك به دو ماه قبل از حمله، گزارش اداره اطلاعات ارتش، حمله را قريب الوقوع مىكرد. در صفحه اول گزارش نوشتم آنرا به اطلاع امام برسانيد. از سرتيپ فلاحى جانشين رئيس ستاد ارتش و سرهنگ كتيبه رئيس اداره اطلاعات ارتش خواستم گزارش را نزد آقاى خمينى ببرند و توضيحات لازم را هم بدهند. يك هفته بعد در حضور فرزند و دامادش او را ديدم. درباره گزارش صحبت به ميان آوردم. گفت: اين حرفها بى خود است، هيچكس به ايران حمله نمىكند. اين حرفها را نظامىها از خودشان در مىآورند، مىخواهند كسى در كار آنها نظارت نكند. خدايا چه دردى است، درد بى اطلاعاى كسى كه در مقام رهبرى است. در واقع روى سخنش با من بود. به حرفهاى دروغ "سه مفسدين" (2)«2 - سه مفسدين، بهشتى و خامنهاى و رفسنجانى بودند. مردم از آنها اينطور ياد مىكردند.» باور كرده بود و باور كرده بود اين حرفها براى اينست كه دستهاى "روحانيت" را از ارتش كوتاه كنم و بعد...
جنگ در گرفت. اما خوشبختانه ما غافلگير نشديم. روشهاى جنگى بسيارى ابداع شدند و بكار رفتند، فداكاريها و ايثارها و بيشتر از ايثار از ناحيه فرزندان ميهن عزيز ما بروز كردند و ايران به زانو درنيامد.
در روزهايى كه هر ساعت بيم حلمه مىرفت، در يك جلسه نظامى كه در كرمانشاه تشكيل شد، ارزيابى فرماندهان نظامى اين بود كه در خوزستان بيشتر از 4 روز نمىتوانيم مقاومت كنيم. چه كسى حاضر بود مسئوليت را بپذيرد؟ فرماندهانى كه منصوب كرده بودم، بعد هر چه بشوند، در اين دوره با منتهاى استحكام رأى و ثبات قدم در برابر سختىها مقاومت كردند، براى آنكه با آسودگى خيال كامل عمل كنند، من مسئوليت كامل شكست احتمالى را پذيرفتم همه با جان و دل و شبانه روز و با قبول خطرهاى بزرگ كار كردند و گردش كوتاه آقاى صدام حسين را در خوزستان غير ممكن ساختند.
در حقيقت اين بيان يك شخصيت عرب درباره چرايى حمله صدام حسين به ايران به نظر صحيح مىرسيد. وى مىگفت: صدام طاووس، طاووس، طاووسى است كه غرورش از طاووسهاى معمولى بمراتب بيشتر است. مىخواست مرد قوى و شخصيت اول خاورميانه در پايان قرن بيستم و آغاز قرن بيست و يكم بشود. فكر مىكرد حداكثر ظرف يك هفته كار نيروهاى مسلح ما را مىسازد. مىگفت هزار خبرنگار خارجى دعوت كرده بود تا در جشن پيروزى، "فاتح بزرگ" شركت كنند، اما...
همانطور كه مىدانى من بطور مرتب برنامههاى تلويزيون عراق را تماشا مىكردم. بسيارى از اطلاعات را از علائمى بدست مىآوردم كه دستگاه تبليغاتى صدام به دست مىداد. از جمله شخصيت مغرور آقاى صدام حسين و بسيارى ضعفهاى او را از همين طريق و گزارشهاى بسيارى كه روشنفكران عرب تهيه مىكردند شناختم و توانستم در طرحهاى نظامى تغييراتى را طلب كنم تا كه اجراى موفقيت آميزشان، ترس از تحقير و زبون شدن را در صدام برانگيزد و جرات او را براى اقدام به تعرض كم كند و در همه جا حالت تدافعى بگيرد. اين تدبير با كمال خوشبختى نتيجه داد و درست كمى پيش از وقايعى كه روى دادند و يكى از نتايجشان توقف عملى جنگ شد، طى نامهاى از آقاى خمينى خواستم، سه ماه به ما مهلت بدهد. از توطئه گران بخواهد، فعاليتهاى خود را به مدت سه ماه متوقف كنند تا كه ما جنگ را با پيروزى تمام كنيم. اما افسوس، سه ماه تمام شد و نيروهاى دو طرف در همان مواضع سه ماه پيش رو در روى يكديگر ماندهاند.
زمانى رسيد كه صدام حسين به پايان دادن جنگ راضى شد. بخصوص در دو ماه قبل از اجراى مرحله "عزل " از مراحل كودتاى خزنده، امكان پايان دادن به جنگ فراهم گشت. چهار وزير خارجه: هند، كوبا، فلسطين و زامبيا پيشنهاد مىكردند كه عراق مناطق اشغالى را تخليه كند و چند كيلومت هم در داخل خاك خويش از مرزهاى مشترك دو كشور با عقب كشيدن نيروهاى خود، فاصله بگيرد. تمامى اين مناطق بيطرف شوند. هر دو دولت در قلمرو خاك خود اعمال حاكميت بكنند. نيروى انتظامى داشته باشند، اما نيروى نظامى نداشته باشند. پس از انجام اين مرحله، اختلافات دو كشور از راه سياسى حل گردند. كمى ديرتر رئيس جمهورى بنگلادش به تهران آمد. او گفت كه من از صدام پرسيدم آيا براستى حاضر است بدون قيد و شرط خاك ايران را ترك كند؟ صدام پاسخ داده، "يس. مىبى" بله ممكن است!
روزى كه نزد آقاى خمينى رفتم تا درباره حرفهاى اين دو هيات با او صحبت كنم جمعى از روحانيان آذربايجان را آقاى مدنى به نزد او آورده بود و آنها مطابق معمول بگمان اينكه خواست ادامه جنگ موجب محبوبيت آنهانزد مردم مىشود، شعار داده بودند كه جنگ را بايد ادامه داد، با سازش مخالفند!...
آقاى خمينى گفت، پيشنهاد خوبى است، كار را بر اين اساس تمام كنيد اما اسمش را صلح نگذاريد خودتان بلديد چطور جور كنيد و به چه عبارتى بگوييد كه تصور نكنند صلح كردهايد! گفتم چرا؟ پاسخ داد صلح مخالف زياد دارد، همين حالا روحانيون آذربايجان اينجا بودند، با صلح كردن مخالفت مىكردند. بسيارند كه مخالفند، اينها را نمىشود ناديده گرفت. درونم برآشفته بود. گفتم، صلح، صلح است. هر اسمى رويش بگذاريم صلح است. تجربه گروگانگيرى ما را بس است. بجاى قرارداد كلمه بيانيه گذاشتند، همه دانستند كه قرارداد تسليم امضاء شده است و بدتر شد. مردم موافق صلح شرافتمندانهاند. مردم درست به همين دليل كه اين آقايان شعار ادامه جنگ مىدهند، مطمئن شدهاند، جنگ را براى آن مىخواهند كه به بهانه آن پايههاى قدرت خويش را محكم سازند و مردم را با وجود همه مشكلاتى كه هر روز بر آنها افزوده مىشوند، ناگزير از رعايت سكوت سازند. نه، اگر اين پيشنهاد را با توجه به وضعيتى كه ما داشتيم، پيروى تلقى مىكنيد، موافقت كنيم و به مردم هم همان كارى را كه مىكنيم گزارش كنيم. اگرنه، رها كنيم. سر را پايين انداخت و گفت: بكنيد.
وزراى خارجه چهار كشور قرار بود در 25 خرداد وارد ايران شوند. اما اجراى مرحله "عزل" شروع شده بود و آنها نيز نيامدند. جنگ، به حالت توقف درآمد و هنوز نيز بحالت توقف است. آقاى صدام حسين خدمت بزرگى به ادامه حكومت ملاتاريا و همدستانش كرد و مىكند. چرا كه نه جنگ است كه ملاتاريا را نگران سازد و نه صلح است كه ارتش را رها و آزاد سازد. در اين فرصت طلايى، نيروهاى وفادار به رژيم آقاى خمينى را به تهران و شهرهاى ديگر منتقل مىكنند تا حساب مخالفان را برسند.
جنگ و ادامه آن اگر از لحاظ بيزار شدن مردم از سران حزب جمهورى و پايين آمدن محبوبيت آقاى خمينى در افكار عمومى بسيار موثر واقع شد، در عوض به ملاتاريا فرصت داد تا مواضع قدرت را يكى پس از ديگرى تسخيركند. در حقيقت، افكار عمومى مردم بدون آنكه توضيحى لازم باشد - و توضيحهاى روزمره نيز داده مىشدند - مىدانستند كه علاوه بر شرائط عمومى ضعف داخلى وايجاد جو مخالف بين المللى، افتخار و بزرگىطلبى آقاى خمينى و گردانندگان حزب جمهورى و نيز استفاده از خصومتهاى خارجى براى استحكام موقعيت داخلى از اسباب عمده جنگ بودهاند. اينست كه با ادامه جنگ و با استفاده از جنگ براى پيشبرد هدفهاى داخلى، مردم كشور در رهبرى حاكم مردمانى را كشف مىكردند كه براى قدرت استبدادى بهمه كار حاضرند. مردم اگر نمىدانستند كه گردانندگان قدرت حاكم جديد ميان خود اينطور صحبت مىكردند كه اگر نصف ايران برود، بهتر از پيروزى بنى صدر است، از اينكه تمامى وقت و كوشش ملاتاريا و همدستان صرف مىشود تا از گرفتارى جنگ براى حذف رئيس جمهورى استفاده كنند، آگاه بودند. در عين حال مردم شاهد منتهاى كوشش و فداكارى من و نيروهاى مسلح در جبههها بودند. بنابراين همانطور كه جنگ پيش مىرفت، محبوبيت رئيس جمهورى و نيروهاى مسلح و مغضوبيت ملاتاريا افزايش مىيافتند تا بدانجا كه استبداديان به اين باور رسيدند كه اگر خود آقاى خمينى وارد عمل نشود، از مجموع مخالفان بر ضد رئيس جمهورى كارى ساخته نيست. اينست كه وارد عمل شدند. تمايلهاى آقاى خمينى را مىشناختند و مىدانستند به چه گروه هايى حساسيت دارد و نه تنها از حمله به آنها و ايجاد فشار و تضييق نسبت به آنها ناراحت نمىشود، بلكه كمال حمايت را نيز مىكند. از اينرو به ترتيب زير عمل كردند:
- نشان دادن حساسيت نسبت به خانها، جاى خود را به نشان دادن حساسيت نسبت به مجاهدين خلق، به اعضاى دفاتر همآهنگى مردم با رئيس جمهورى، به روزنامهها، به ليبرالها و... داد: گرفتار كردن، شكنجه كردن، محكوم كردن و كشتن و... مىدانستند كه خانوادهها به من مراجعه خواهند كرد. بخود تو مراجعه كردند. مدارك بسيار براى من فرستاند، مىدانستند كه بحكم اعتقاد نمىتوانم نسبت به اين امور لاقيد بمانم. روز بروز بر تعداد قربانيان افزوده مىشد و روز بروز صداى اعتراض من بلندتر مىشد و آقاى خمينى خواست كه كسى در صحبت به ديگرى حمله نكند اما بخواست من نسبت به پايان دادن به اين جنايتها ترتيب اثر نداد. مىدانست كه سكوت نمىكنم و بنابراين بهانه فراهم مىشود. وقتى در عاشورا نسبت به شكنجه و فقدان امنيت قضايى اعتراض كردم، بمن گفت آبرو حيثيت جمهورى را در دنيا برديد. رئيس جمهورى ايران بدنيا گفت كه جمهورى اسلام، جمهورى شكنجه است. به او پاسخ دادم دنيا از اين شكنجهها و توقيفها و قتلها آگاه است. رژيم شاه نيز نتوانست مانع آگاهى دنيا گردد. آنها كه باين جنايتها دست مىزنند آبروى جمهورى را مىبرند و عمل من كسب حيثيت براى جمهورى است. اما در نظر ملاتاريا شكنجه اينطور جوانهانه تنها حرام نبود، لازم هم بود.
- قدم دوم حادثه سازى بود، براى نخستين بار چمقاقداران در سخنرانى رئيس جمهورى بسوى رئيس جمهورى لنگه كفش پرتاب كردند. چون استبداد بدون وابستگى ممكن نبود، كوبيدن مصدق نيز ضرورت پيدا كرد و مىدانستند كه از دو جهت مخالف من و آقاى خمينى نسبت به مصدق حساسيت داريم. اينست كه در 14 اسفند، چماقداران را كه در كميتهها و سپاه پاسداران عضو هستند، بسيج كردند. نوارى از گفتگوى آقايان بهشتى و هاشمى رفسنجانى و عدهاى ديگر در دست است كه نشان مىدهد همه اين كارها طبق برنامه و بقصد برانگيختن آقاى خمينى و حذف رئيس جمهورى انجام مىگرفتهاند. در اين نوار حاضران درباره نقشهاى صحبت مىكنند كه بايد در 14 اسفند در اجتماع مردم باجرا مىگذاشتند و اوضاع را بر ضد رئيس جمهورى بر مىگرداندند. اما در 14 اسفند "نهادهاى انقلابى!" بيش از پيش بى اعتبار شدند و ملت ايران بروشنى پى برد كه همچون رژيم سابق، چماقداران اعضاى رسمى دولتند و عضو "نهادهاى انقلابى" هستند!!
آقاى خمينى بدو اعتبار به خشم آمد يكى به اعتبار جمعيت عظيمى كه به مناسبت سالروز مرگ مصدق گرد آمده بود و ديگرى بدليل بى اعتبارى باز هم بيشتر ستونهاى استبداد ملاتاريا، صورتى از گروهها را براى من فرستاد تا آنها را نفى و طرد كنم و نكردم.
- در ارتش نيز تحريك بحداكثر رسيد. مقصود ايجاد تزلزل بيشتر بود. سخنارانيها در مجلس بر ضد فرمانده كل قوا و ارتش بيشتر از هر زمان شده بودند. تمامى موفقيتها را دستگاه تبليغاتى به سپاه و بى حركتى را به ارتش نسبت مىداد.
- تحريك بر ضد روزنامهها و فراهم آوردن شرائط توقيف آنها هر روز افزايش مىيافت. و عدهاى مشغول كار شدند. همه قوانين را از نو مورد بررسى قرار مىدادند. هر جا اختيارى براى رئيس جمهورى در نظر گرفته شده بود، از او مىگرفتند. يكباره نيز اينكار را نمىكردند. هر از چندگاه، ماده واحدهاى براى سلب اختيارى از اختيارات در مجلس طرح مىكردند، تا جو تحريك سنگينتر گردد و برخورد قطعى احترازناپذير شود. شوراى نگهبان را بيك مجلس مؤسسان دائمى تبديل كردند و تصميمات اين شورا در موارد بسيار بر خلاف صريح قانون اساسى بود.
- آقاى بهشتى كوشيد ديوان كشور را آماده محاكمه رئيس جمهورى بگرداند. اما ديوان كشور باتفاق آراء نپذيرفت.
- وقتى كار بجايى رسيد كه چاره جز پيشنهاد مراجعه به آراء عمومى نماند، آقاى خمينى اختيار غيظ خويش را از كف داد و بعمل پرداخت. خود كشى كرد...
طراحان و مجريان كودتاى خزنده مىدانستند كه نيروهاى مسلح چه ارتش و چه پاسداران، در صورتى كه از جنگ رها گردند، كار آنها مشكل مىشود. چرا كه ارتش تقريبا" يكجا و پاسداران كه در جبهه با فداكارى مىجنگيدند، در اكثريت عظيم از رئيس جمهورى حمايت مىكردند. بهر حال حضور آنها در جبههها، به جريان كودتاى خزنده فرصت مىداد كه از وجود جانبداران خويش كه در شهرها، مىماندند و به جاى رفتن به جبهها، در توطئهها شركت مى كردند كمال استفاده را بكنند البته باحمايت آقاى خمينى به اين تقسيم كار موفق مىگرديدند. اقاى خمينى محتاج قانع شدن نيز نبود، مىدانست كه ارتشى كه تغيير مىكند و مىجنگد محبوب مىشود و ا رتش محبوب را خطرناك مىشمرد. چند نوبت براى او توضيح دادم كه نگرانيش بيجا است. ارتش منفور خطرناك است و نه ارتش محبوب. دركارنامه نيز كوشيدم اين معنى را توضيح بدهم تا هم ارتشيان و هم مردم از واقعيت آگاه گردند و هم آقاى خمينى بلكه از سوء ظن خويش خلاص شود. با وجود اين بر سوء ظن او مىافزودند و همين خطرناك شمردن ارتش محبوب از دلايل ادامه جنگ و تصميم آقاى خمينى به شركت در مراحل اخير كودتاى خزنده بود.
اما ادامه جنگ، بدن سلاح و مهمات ممكن نمىشد. حتى بدون تغيير رويه در قبال قدرتهاى جهانى ممكن نمىشد. از اينرو باج دادن به امريكا و غرب، شروع شد. كارگردانان سرمايه در رژيم پيشين، دلالهاى اسلحه و معماران كودتاى 28 مرداد، در خارج كشور، از نو نقش واسطه ميان فروشندگان انگليسى و امريكايى و حتى اسرائيلى را پيدا مىكردند1.( 1 - امروز سر آفتابى شده است و مقامات اسرائيلى آشكار مىگويند به ايران اسلحه و كالاهاى ديگر مىفروشند. " مكتبى "ها گمان مىكردند بسيار تردست هستند. و همه اين كارها را در خفاى كامل انجام مىدهند. )تماسهاى نمايندگان آقاى بهشتى در خارج كشور، با خارجيان مكرر مىشدند و دست كسان او درمعاملههاى بزرگ دخيل مىشدند.
و آقايى سليوان آقاى بهشتى را مردى با هوش توصيف مىكرد2 (2 - سليوان سفير وقت آمريكا در ايران) كه قادر است قدرت را در دست بگيرد. امريكا مىگفت همينكه ايران نفت بفروشد و خريد كند، ما راضى هستيم.
و در ايران، آقاى خمينى لابد در پى اطلاعات و القائات گروه پنج نفرى3 (3 - آقاى بهشتى و هاشمى رفسنجانى و موسوى اردبيلى و باهنر و مهدوى كنى) ، قانع مىشد كه امريكا طالب شكست ايران نيست و به اينكار رضايت نمىدهد. اين نظر از زبان او مرا متعجب نمىساخت. او اين ضعف را نيز دارد كه حرفهاى باب طبع خود را بدون دليل، باور مىكند.
بدينقرار، جنگ سبب تغييرات بزرگى مىشد. در مثلث خمينى - مردم - بنى صدر، مردم را بيشتر از پيش جانبدار رئيس جمهورى مىساخت و خمينى را بيشتر از پيش مخالف رئيس جمهورى مىگرداند. مراحل مهمى از كودتاى خزنده در پناه جنگ انجام مىگرفتند:
- محدود كردن آزاديها
- مقابل كردن و ضد كردن مجلس با رئيس جمهورى
- تحميل يك دولت ناتوان كه كارى جز ضديت با رئيس جمهورى از او ساخته نبود.
- حمله به احزاب و گروههاى سياسى بقصد از بين بردن آنها.
- تعطيل روزنامهها.
- سلب اختيارات رئيس جمهورى
- مساعد كردن شرائط خارجى براى تغييرات داخلى.
- در اختيار گرفتن دستگاه قضائى و آن قسمت از پاسداران كه به جبهه نرفته بودند.
- تحريكات روزافزون و جو سازيها و كشاندن آقاى خمينى به مخالفت.
و...
و تنها در يك قسمت و يك قسمت بسيار مهم و تعيين كننده شكست خوردند و آن برگرداندن نظر مردم از رئيس جمهورى بود. در اين زمينه رئيس جمهورى پيروز شده بود و طراحان و مجريان كودتا شكست خورده بودند. همين شكست آنها را ناگزير مىساخت بوسايل اختناقى هر چه بيشتر پناه برند و بهر صورت در صدد سازش با قدرتهاى خارجى برآيند.
براى علاج مشكل محبوبيت رئيس جمهورى نزد مردم، به سراغ يك سنت سياسى ديرپا رفتند: صحبت از خط سوم بميان آوردند. گفتند حل مشكل تضاد گروه آقاى بنى صدر با حزب جمهورى، ايجاد خط سوم است. خط سوم يعنى گروههايى كه نه به حزب و نه به گروه آقاى بنى صدر، وابستگى دارند. مىخواستند از وسط بازها، از منافقان واقعى جريانى بوجود بياورند و توجه مردم را به آن جريان جلب كنند. وقتى متوجه شدند كه اينگونه جريان سازيها، بر مردم معلوم مىگردد و به احتمال زياد بر محبوبيت رئيس جمهورى مىافزايد، خط سوم را مركب از بنى صدر منهاى گروهش بعلاوه گروه هايى كه در دعواها نيستند، پيشنهاد كردند. جاى خوشبختى بود كه از جمله خدماتم يكى هم همين بى اعتبار كردن وسط بازها و گروههاى جانبدار سياست التقاطى بود. آقاى لاهوتى نيز به صراحت گفته بود اين يك حقه بازى بقصد تضعيف رئيس جمهورى است.
بدينسان قسمتهاى مهمى از بازسازى استبداد، در شرائط جنگ انجام مىگرفتند. در اين شرائط علاوه بر تمايل شخصى آقاى خمينى به استبداد و علاقهاش به قدرت، دلايل توجيه كننده ضرورت استفاده از روشهاى استبدادى همه جمع بودند: اداره جنگ، جلوگيرى از سقوط جمهورى و از بين بردن مخالفان كه با بالا رفتن ميزان نارضائى خطرناكتر مىشدند، سرو صورت دادن به اقتصاد فلج شده كشور، پايان دادن به هرج و مرج و برخوردهاى رو به افزايش داخلى و مقابله بابالا گرفتن اختلافها و بروز نارضائىها در ميان روحانيان و...
با تضاد ميان ملاتاريا با رئيس جمهورى كه نه سازش مىكرد و نه سكوت، ممكن نبود. دلايلى كه بر شمردم آقاى خمينى را در جانب طراحان كودتاى خزنده و در مقابل رئيس جمهورى قرار مىداد. مىخواست نوعى از جمهورى را حفظ كند. دين و اصول و خودش را قربانى استقرار مجدد استبداد مىكرد.
پس از "بركنارى" من از فرماندهى كل قوا، بسيار نگران وضع جبهههاى جنگ بودم. روزهاى اول قرار و آرام نداشتم. پس از پيامى كه يك روز بعد از "بركنارى" خطاب به نيروهاى مسلح فرستادم، پيام مفصلى بفاصله يك هفته خطاب به نيروهاى مسلح در نوار ضبط كردم. از آنها خواستم با تمام توان بر ضد دشمن متجاوز بجنگند. با اينحال مطمئن بودم كه طراحان كودتاى خزنده نيروهاى مسلح را بحال خود نمىگذارند. براى اينكه هيچ بهانهاى نداشته باشند از هر گونه تماس با ارتشيان خوددارى كردم. با وجود اين اطلاعاتى كه مىرسيدند، مرا بسيار ناراحت و مضطرب مىساختند. بار ديگر رفتار توام با سوء ظن از سر گرفته شده بود...
با اينحال امروز كه سه ماه از آن روز مىگذرد، جنگ عملا" متوقف است. آقاى رفسنجانى ظاهرا" از تصرف بصره منصرف شده است. اين كاش آقاى خمينى توضيح مىداد كه چطور از اين اقايان نمىپرسد شما كه مىگفتيد نيروهاى مسلح مىتوانند بصره را تصرف كنند و آقاى بنى صدر نمىگذارد، چون است كه در اين سه ماه يك حركت نظامى جدى نكردهايد. از ماه چهارم بعد از كودتا يعنى مهرماه، دو قسمت از طرحهاى نظامى را انجام دادند، ماهها تاخير در انجام اين عمليات و انجام ندادن طرحهاى ديگر بدليل فشار روزافزونى است كه به ارتشيان وارد مىكنند. با توجه باين حقيقت براى من جاى ترديد نيست كه بايد نگران نتايج بسيار وخامت بار اين جنگ براى كشور باشيم. بايد انتظار داشته باشيم كه آقاى خمينى و دستيارانش فاجعه بزرگى براى كشور ببار بياورند.
آقاى صدام حسين نيز در صدد برنيامد از وضعيت بسود خود استفاده كند. در حقيقت، حمله او به ايران، بسود اسرائيل و امريكا و بزيان ملتهاى عرب و مسلمان تمام شد و درست آن بود كه چنان عمل كند كه بازسازى استبداد باموفقيت انجام بگيرد. با وجود اين، او نيز براى تثبيت موقعيت خويش در عراق و منطقه محتاج موفقيت است و باور من از سه ماه پيش باينطرف اينست كه جنگ مثل يك زخم چركين برجاى مىماند و اگر هم موفقيتهاى نظامى بدست بيايند، مثل گروگانگيرى باتغييرات بزرگى در ايران و منطقه بسود امريكا و اسرائيل بپايان مىرسد. تغييرات دلخواه امريكا كه چند نوبت در كارنامه شرح كردهام عبارتند از:
الف: ايران كه از راه انقلاب خود، الگوى انقلاب شده است، به يك خطر خارجى تبديل مىشود و اين امر سبب مىگردد كه بازار وسيعى براى اسلحه امريكايى فراهم شود.
ب: امريكا با ايجاد پايگاه نظامى در خليج فارس، زنجير پايگاههاى نظامى خويش را با اين حلقه بهم پيوند دهد.
ج: اختلافات دينى و قومى كه رژيم شاه نتوانسته بود در منطقه ايجاد كند نه تنها امكان هرگونه وحدت عملى را از بين ببرند، بلكه سبب تحكيم حاكميت امريكا و اسرائيل بر منطقه شوند.
د: جبهه امتناع از بين برود و باحتمال قريب به يقين اسرائيل از فرصت استفاده كرده و بر لبنان حمله كند تا كار نهضت مقاومت فلسطين را يكسره بسازد.
ه: با بى اعتبار شدن انقلاب ايران در داخل و خارج كشور، و از بين رفتن جبهه امتناع و ضعيف شدن فلسطينىها رژيمهاى وابسته به امريكا تثبيت گردند.
و: مصر از نو موقعيت رهبرى در جهان عرب پيدا كند و محور رياض - قاهره، كه يكى نيروى مالى و ديگرى نيروى نظامى است تكيه گاه رژيمهاى وابسته منطقه گردند. اسرائيل نيز نقش سگ پاسبان منافع امريكا را بر عهده بگيرد.
ز: و از آنجا كه رژيم خمينى بلحاظ گذشته گرايى و شكل گرايى، انعطاف پذيرى لازم را براى تطبيق خود با تحول سياست جهانى امريكا ندارد، ناگزير موافقت دو سياست رژيم خمينى و رژيم امريكا كه هر دو زير فشار بحرانهاى خود عمل مىكنند، موقتى است و رژيم خمينى كه زير فشار داخلى نمىتواند روى حمايت امريكا حساب كند، به انتخاب ميان سقوط بر اثر عمل مخالفان و يا تحول از درون ناگزير گردد.
ح: اختيار نفت و "پترو دلار" در دست امريكا قرار بگيرد و اسلحه نفت را او هر وقت خواست بكار برد.
اگر پيش بينى من درست باشد، در انجام مراحل بعدى كودتاى خزنده، از اين جنگ در زمره عوامل ديگر استفاده خواهند كرد. در حقيقت، آنچه باقى مانده است، قطعى كردن شرائط بقاى ساختهاى وابستگى و از بين بردن اثرات تغييراتى است كه در ارتش انجام گرفتهاند، از بين بردن باقى مانده اعتبار انقلاب و رهبرى آن در جهان و تغيير رأس يا هيات مديره دستگاه استبداد وابسته است طوريكه هدفهاى قدرت مسلط ايجاب مىكند.