آیا زمان مبارزه مسلحانه سرآمده است؟

پرسشها از ایرانیان و پاسخها از  

ابوالحسن بنی صدر

 

 

با سلام

1- با شرحي كه در باره ويژگي‌ها و تفاوت‌هاي سازمانهاي رهايي بخش از سازمانهايي تروريستي برشمرديد، كه در آنجا از دو عنصر آزادي و قدرت در بيان ويژگي ها و تفاوت هاي اين دو نوع سازمان شرح داديد، آیا هنوز معتقد هستيد كه تشکیل يك سازمان رهايي بخش با روش مسلحانه، بکار جامعه امروز ایران می آید یا خیر؟ به عبارتي، آيا یک سازمان در جامعه امروز ایران می تواند با حفظ ویژگی هایی که برشمرده اید، دست به دفاع مسلحانه بزند؟ خاصه آنکه اخیرا یکی از رهبران حزب کومله در تلویزیون تیشک می گفت: ما هم مبارزه مسلحانه را رد می کنیم و هم می پذیریم. رد می کنیم به عنوان یک روش مبارزه و می پذیریم در مقام دفاع. لذا آیا جامعه ایران می تواند سراسر یا بطور ویژه در بخش هایی از آن 

1-(مثلا در کردستان یا سیستان و بلوچستان) سازمان و سازمانهایی پدید آورد که با حفظ ویژگی های مورد اشاره شما، مبارزه مسلحانه را روش بگرداند یا بگردانند؟

2 - آیا ویژگی هایی که شما برای یک سازمان رهایی بخش برشمرده اید، نمی گویند که مبارزات رهایی بخش مسلحانه  به دوره ای خاص از زندگی بشر (حداقل در دهه های 50 تا 70 میلادی) تعلق داشته اند؟ سازمانهائی که آن مبارزه را روش کرده بودند، همانند سازمانهائی  نبوده اند که ترور را روش کرده اند. پس آیا نباید ضمن مغتنم و محترم شمردن آن مبارزات، از منظر استقلال و آزادی و توانائی مردم به جنبش همگانی، به نفی تروریسم پرداخت؟ 

3 - درست است که مبارزات رهایی بخش و مسلحانه به دوره ای خاص تعلق داشت و اینک با انفجار اطلاعات و روش های کم هزینه دستیابی به اطلاعات، دیگر هرگز با شرایط سانسور مطلق روبرو نخواهیم شد که از دلایل مبارزه مسلحانه بگردد. با این وجود، اگر هنوز جوامعی وجود دارند که بیرون از حلقه ارتباطی و اطلاعاتی جامعه جهانی قرار دارند و یا تحت سانسور شدید هستند، آیا می توانند به روش مبارزه مسلحانه روی بیاورند؟ اگر امروز عصر انفجار اطلاعات باشد و مبارزه مسلحانه دیگر روشی نباشد که در همه جوامع بشری، بکار آید، آیا روشی نیست، ولو استثناء از قاعده، در جامعه هائی بکار می آید که هنوز درسانسور کامل بسر می برند؟ 

 

پاسخها به پرسشها:

1 – پاسخ به پرسش اول را ویژگی های قیام مسلحانه و نیز ویژگی های جنبش همگانی می دهند

1.1– دفاع از خود در برابر تجاوز مسلحانه حق است. این حق همه مکانی و همه زمانی است. هر جامعه و هر شخص حق دارد، از حیات خود دفاع کند. الا اینکه هر اقدام مسلحانه ای دفاع نیست. دفاع مسلحانه می باید تمامی ویژگیها را که بر شمردهايم، داشته باشد

1، 2- هیچ گروه مسلح یا غیر مسلحی حق ندارد برای خود ولایت مطلقه قائل شود و خود را قیم یک جامعه کند. از یاد نبریم که از گذشته های دور تا این زمان، در همه جا، تمامی سازمانهائی که ترور را روش کرده اند، اندیشه راهنمای آنها بیان قدرت و اغلب، بیان استبداد فراگیر بوده است. دولتها و سازمانهائی که دست به ترور زده اند و می زنند، عبارتند از:

الفدولتهائی که برای خود نقش جهانی قائل می شوند و در مقام سلطه گر، خود را حافظ نظم در جهان می شمارند و «برای حفظ نظم جهانی»، مبارزان با سلطه خود بر جهان را ترور می کنند. به سخن دیگر، در پی برقرار کردن سلطه فراگیر هستند.

بدولتهای نژادگرا و یا «دینگرا» و یا دارای هر دو ویژگی، که در پی برقرار کردن سلطه فراگیر بر ملتها یا اقوام زیر سلطه هستند.

جدولتهای دین یا ایدئولوژی مدار، که یا دین را در بیان استبداد فراگیر از خود بیگانه کرده اند و یا ایدئولوژی آنها بیان قدرت فراگیر است

ددولتهای استبدادی که برای خود رسالت متمدن و یا متجدد کردن جامعه ای را قائل می شوند و مخالفان خود را دشمنان ترقی و...، می شمارند و به ترور آنها دست می زنند و در رابطه با جامعه نیز، ترور بمعنای ایجاد جو سنگین رعب و وحشت را روش می کنند

هدستگاه های دولتی (سازمانهای جاسوسی و اطلاعاتی و نظامی و انتظامی)، حتی وقتی دولت حقوقمدار و دموکراتیک است، بنام «مصالح عالیه دولت» دست به ترور می زنند

وسازمانهای سیاسی که روش مسالمت آمیز را در پیش می گیرند، پیش می آید که دست به ترور درون سازمانی و نیز برون سازمانی می زنند.

زترورهاي درون و برون سازمانی، روش رایج سازمانهائی است که روش مسلحانه را بر گزیده اند

     اندیشه های راهنمای تمامی این سازمانها، بیان قدرت است. این بیانهای قدرت، در یکچند از موارد فوق ایدئولوژی استبداد فراگیر هستند.

1، 3– هر گاه بیان آزادی، اندیشه راهنما باشد، گروندگان به این بیان، جنبش همگانی و نیز دفاع در برابر تجاوز را به یک جریان تبديل می کنند. به سخن دیگر، گروهی جانشین مردم نمی شوند و بنام آنها، نه حمله می کنند و نه دفاع. از خود و بنام خود، در برابر حمله مسلحانه دفاع می کنند. برای خود نقشی جز ابلاغ بیان آزادی نمی شناسند. می دانند که می باید برحق بایستند و از راه خشونت زدائی در جامعه، جنبش همگانی را میسر کنند. چرا که هرگاه از فشار بار زور در رابطه ها کم شود، سلطه بیگانه و یا گروه بندیهای مسلط، از میان می رود

     بدین قرار، هر جنبشی، خواه مسالمت آمیز و خواه مسلحانه، از زمانی که جنبش کنندگان خود را جانشین مردم می کنند، دیر یا زود، سازماندهی یک سازمان تروریست را پیدا می کند. پس، وقتی جامعه ای تحت استبداد رژیم زیر سلطه و یا در رابطه قوا با قدرت خارجی است، هر کس و هر گروه می باید در خدمت جنبش همگانی قرار گیرد. یعنی بر حق بایستد. بیان آزادی را تبلیغ کند، و اشکالی را که زور در رابطه ها میان انسان با انسان و گروههای انسانی با یکدیگر، پیدا می کنند، شناسائی و به جامعه بشناساند. و نيز روشهای گوناگونی را که جمهور مردم می توانند بکار برند، بشناساند. همواره، حتی در مقام دفاع در برابر تجاوز مسلحانه و غیر آن، نماد حق بماند و خشونت زدائی را ترک نگوید.

1، 4 – تا بوده، زور جدائی آورده است. بنابر دینهای بزرگ نیز، قابیل زور در کار آورد و هابیل را کشت. پس، بکار بردن روش مسلحانه برای جدائی جستن، کار گروهی که  نخواهد قیم یک قوم و حاکم بر آنها بگردد، نمی تواند باشد و نیست. در تاریخ، فاتحان با عناويني چون اتحاد بشر، متمدن کردن بشر، تحت یک دین درآوردن جهان، تحت یک مرام در آوردن دنیا، کشورهای جهان را از دموکراسی برخوردار کردن، را توجیه گر جهانگشائی و سلطه گری می کرده اند و می کنند. از آنجا که توحید اصل راهنمای زیست انسان در استقلال و آزادی است و چون استقلال و آزادی ذاتی انسان است، آسانتر می توان انسانها را به همسان و برابر شدن فریفت. همانطور که به چشم می بینیم، جهانگشایان و سلطه گران، توحید پدید نمی آورند، بلکه تجزیه و جدائی را تحمیل می کنند. چه آنكه توحید، به استقلال و آزادی انسان و به برخورداری او از حقوق خویش نیاز دارد. توحید، به موازنه عدمی، به مثابه اصل راهنمايي كه همه رابطه ها را، از جمله رابطه های ملت با ملت و، در درون هر ملت، رابطه قوم با قوم و در درون هر جامعه، رابطه گروه با گروه و در درون هر گروه، رابطه انسان با انسان را خالي از زور كردن، نياز دارد. همچنين توحيد نیاز به از میان برخاستن ستون پایه های قدرت دارد، نیاز به خشونت زدائی دارد، نیاز به برخورداری انسان از حقوق دارد و اینهمه، نیاز به بیان آزادی بمثابه اندیشه راهنما دارد

      بدین قرار، هرگاه در جامعه ای چند قومی، قوم یا اقوامی بر قوم یا اقوام دیگر سلطه بجوید و بخواهد به زور، این سلطه را دائمی کند، جدائی پدید آورده، روش فرعونی در پیش گرفته و جامعه را از هم گسيخته و جدا جدا کرده و قوم یا قومهائی بيگانه از هم را تحت سلطه خود قرار داده است. هرگاه بیان آزادی راهنمای آن باشد، مبارزه برای پایان بخشیدن به جدائی، از راه برقرار کردن برابری و برادر و خواهری، مشروعیت پیدا می کند و نه جدائی طلبی. پس اگر جمهور مردم به جنبش در آمده باشند و جنبش آنها پیروز شده باشد، فرصت را برای قیام مسلحانه، بقصد جدائی، مغتنم شمردن، قلمروی برای حاکمیت بر مردم جستن می شود. این فرصت طلبی، فرصت سازی برای بازسازی استبداد نیز می شود. همان سان که در ایران بعد از پیروزی جنبش همگانی، یعنی انقلاب پیروز 57 شد. همانگونه که پس از پیروزی انقلاب مشروطیت شد. همانطور که در هند به تجزیه آن شبه قاره انجامید و حاصل آن، استبدادهای حاکم بر سرزمينهاي جدا شده از هند شده است

      بدین ترتیب، هرگاه بیان آزادی، اندیشه راهنما باشد، هر ایرانی، قومیت او هر چه باشد، همه جای ایران را فراخنای مبارزه با استبدادی با تمایل به فراگیری می کند، که جریان بیگانه شدن از جامعه را تا دورادور رفته است. با اتخاذ چنين روشي است كه مبارزان همه ایرانیان و ایران را دوست می دارند و از کینه و نفرت و غیظ حتی نسبت به استبدادیان خالی مي شوند و... و هدف او توحید جامعه از راه اشتراک در حقوق و اختلاف در قومیت و صلح اجتماعی در استقلال و آزادی و حقوقمندی انسان می شود. در هر جامعه دیگری نیز، همین روش بکار می آید چرا که انسان را برده قدرت نمی کند، بلکه او را از استقلال و آزادی برخوردار می کندمبارزه ای با این ویژگی، همه زمانی و همه مکانی است

1، 5- از نا بختياري جوامع، يكي اين بوده و هست كه همواره گروه هاي مسلح كار را با دفاع در برابر متجاوزشروع مي كنند و به تدريج  قیم مردم و مانع جنبش مردم و عامل فعل پذیر شدن آنها مي شوند. از این رو، دفاع وقتی مشروع است که اندیشه راهنما بیان آزادی باشد و مانع را از سر راه جنبش مردم بردارد و همواره دفاع بماند. خاصه هاي دفاع مسلحانه را داشته باشد و دفاع کنندگان جانشين جنبش مردم و ولی امر مردم نگردند. دفاع خشونت زدا باشد و نه خشونت گسترپس، وقتي مردم در جنبش هستند، مانند ایران در جنبش، اقدام مسلحانه بي محل مي شود.

 

2 – پاسخ پرسش دوم: انقلاب ایران جنبش همگانی را که ناممکن تصور می شد، شدنی گرداند. از آن پس، جنبشهای مسلحانه، روی به ضعف نهادند و جنبشهای همگانی روی به قوت گذاشتند. در کشورهای عراق و افغانستان که قوای امریکا و متحدانش آنها را اشغال کرده اند، هرگاه قرار بر این می شد که مردم این دو کشور استقلال و آزادی خویش را بازیابند و ولایت از آن جمهور مردم شود، لازم بود که گروههای مسلح شکل نگیرند و روشی را که جز ترور نیست و هدف آن جلوگیری از استقرار ولایت جمهور مردم است، در پیش نگیرند

      چون جنبش همگانی مردم ایران را خود تجربه کرده ایم، پاسخ این پرسش ها را می توانیم بدهیم: اگر قرار می شد ولایت جمهور مردم برقرار شود و، در همه جای کشور، سازمانهای سیاسی، بجای دادن نقش قیم مردم به خود و در کار آوردن زور، ولایت را از آن جمهور مردم می دانستند و خود را پیشنهاد کنندگان به مردم می شناختند، آیا ستون پایه های قدرت (سپاه و کمیته ها و دادگاه انقلاب و...) شکل می گرفتند؟ و آیا اینها ستون پایه دائمی می شدند و استبدادی با تمایل به فراگیری، برقرار می شد؟ آيا گروگانگیری و محاصره اقتصادی و جنگ روی می دادند؟ آيا اندیشه های راهنمای ملاتاریا و سازمانهائی که خود را صاحب ولایت مطلقه خواندند و خشونت درکار آوردند، بیان قدرتی نبودند که قدرت را از آن نخبه ها (سازمان پیشرو، پیشآهنگ، و... و استبداد صالحانو اطاعت را از آن «توده ها»  می دانستند؟ چرا

     بدین قرار، هم انقلاب ایران مسلم کرد که جنبش همگانی ممکن است و هم بهترین کار، برانگیختن جنبش همگانی است و هم بعد از پیروزی جنبش، کاربایسته کوشیدن برای استقرار ولایت جمهور مردم است. اما آیا با برانگیختن جنبش همگانی هیچگاه نیاز به اقدام مسلحانه پیدا نمی شود؟ هرچند  پاسخ این پرسش داده شده است، اما باز جا دارد که به آن، از دیدگاه بیان آزادی، پاسخ گوئیم:

2، 1 – استبداد ها، بخصوص استبداد های فراگیر، «النصر بالرعب» را روش می کنند. فرو ریختن بنای رعب و وحشتی که استبدادها می سازند، ضرورتی به تمام دارد. برای فروریختن این بنا، روشهای موفقی بکار رفته اند:

پیامبر (ٌص) اسلام، نخست فرو ریختن چهار دیواری ترس را روش کرد. در مکه، بر سر حق، معامله نکردن و مصلحت بیرون از حق را مفسدت شمردن و نشکستن زیر فشار سنگین قریش را، روش کردن و این روش را آموختن. در این دوره، از پیامبری، هرگاه پيامبر (ص)، در برابر قدرت، سر خم می کرد، پیامبری و اسلامی برجا نمی ماند تا برداشتن موانع جنبش همگانی معنی پیدا کند؟ سختی های طاقت شکن را تحمل کردن و بر حق استوار ایستادن، روشی بود که با موفقیت بکار رفت. پیش از او، ابراهیم (ع) نیز همین روش ایستادن برحق را آزموده و آتش بر او سرد شده بود. تقلاها برای راضی کردن پیامبر (ص) به سازش و نیز سختگیریهای طاقت شکن و آن سه سال سراسر مشقت، در بعثه ابی طالب، انگشت شمار انسانهای ایستاده بر حق را ترجمان فطرت همه آنهائی کرد که فعل پذیر و بی تفاوت بودند. در نتیجه، بیان قدرت از بیان آزادی شکست خورد. حاکمان دیگر نمی توانستند از پیوستن مکیان به پیامبر(ص) جلوگیری کنند. بر آن شدند پیامبر (صرا بکشند. مهاجرت به مدینه ضرور شد. اما اگر قواعد پيروزي رعايت نمي شدند، مهاجرت از یادها رفتن پیامبری و به دست فراموشی سپردن بیان آزادی می گشت. اما  قواعد پیروزی رعایت شدند

- قاعده اول ایستادن بر حق و نماد حق شدن و زندگی را عمل به حق کردن و مردم سالاری شورائی را پدید آوردن و نمونه ای برای مقایسه با جامعه تحت استبداد ساختن بود. آموزش بزرگی که از یادها رفت و در انقلاب ایران نیز، با وجود یادآوری، رعایت نشد، این بود که جامعه مستقل و آزاد و در رشد بر میزان عدالت اجتماعی را هم از آغاز باید ساخت و این کار را به بعد از «پیروزی بر دشمن» باز نگذاشت.

- قاعده دوم که از یادها رفت و وارونه آن قاعده شد، اين بود كه در برابر دشمن متجاوز، دفاع تنها تا رفع تجاوز جایز است. از آن پس، مدافع را متجاوز می کند. بعد از  پیروزی انقلاب ایران، وارونه این قاعده رویه شد و استبداد مرگ و ویرانی آور را پدید آورد. هرگاه، کار دفاع به تجاوز نمی کشید، سرمشقي براي دعوت به حق و ايستادگي پیروز برحق، بدل مي شدبرداشتن مانع از برابر دیدگان قربانیان استبداد برای این که ببینند و از برابر گوشهای آنها برای این که دعوت به حق را بشنوند، می گشت. این همان درسي است که اگر آقای خمینی شنیده بود، یک نسل ایرانی قربانی نمی شد و ایران بهترین فرصتهای رشد را از دست نمی داد و... 

- قاعده سوم که بسا آموزشی بزرگ تر از دو قاعده پیشین است، جلوگیری از قرارگرفتن دین در سایه سلاح، بنا بر این، قدرت بود. در دین اکراه نیست، هم بدین معنی که اوامر و نواهی دین برای خشونت زدائی است و هم بدین معنی است که به زور نمی توان و نباید کسی را وادار به پذیرفتن دین کرد. با توجه به این دو معنی است که پیامبری و پیامبر را از تمامی صفات قدرتمداری و قدرتمدار مبری می خواهد و درخطابی مؤکد به پیامبر(ص) یادآور می شود که اگر هم بخواهی نمی توانی کسی را هدایت کنیجهاد اکبر که روش ترک اعتیاد به قدرت، از راه بکار بردن زور است و تشکیل ندادن ستون پایه های قدرت (ارتش و نیروی انتطامی و دادگاه در خدمت مصلحت قدرتمدار و...)، نیز کارهای بایسته بودند و انجام گرفتند. این شد که  تشکیل جامعه ای با مردم سالاری شورائی و شرکت دادن همگان در اداره امور جامعه و برقرار کردن رابطه برادر- خواهری میان مسلمانان و شناساندن حقوق انسان به انسانها و تمرین زندگی وقتی عمل به حقوق است، ممکن گشت و آموزش بزرگ دوران پیامبری در مهاجرت بود. با رعایت این سه قاعده و با بکار بردن درسهائی که بکار بردنشان حق را بر قدرت پیروز می کند، بود که مانعی که قدرتمداری و استبداد استبدادیان از سوئی و فعل پذیری و بی تفاوتی و... مردم تحت استبداد از سوی دیگر بودند، برداشته شد و جنبش همگانی میسر شد

    بخصوص آموزشهای دوران مهاجرت پیامبر(ص) بودند که از یادها برده شدند. زورپرستان امروز، امروز در نظر مجاز پسند ها، مدینه آن روز را، پایتخت های امپراطوری ها، واشنگتن و لندن و مسکو و... ، جلوه می دهند. پنداری در مدینه آن روز پیامبر صاحب قشون جرار گشت و بیان قدرت را جانشین بیان آزادی کرد!. اینان مدعی می شدند و مي شوند كه پیامبر (ص) چون به مدینه درآمد و قدرت جست، آیات در باره بخشندگی و مهربانی و عطوفت و... را باز گذاشت و آیات «قتلو» را راه و روش کرداما اگر ایرانیان و دیگر مسلمانان، قرآن را خوانده بودند و این سه قاعده و حقوق انسان و روشهای خشونت زدائی و... را روش کرده بودند، کجا گرفتار استبدادها می شدند و همچنان گرفتار می ماندند؟ اگر در انقلاب ایران تنها این سه قاعده رعایت شده بودند، کجا استبداد ولایت مطلقه فقیه برقرار می شد؟  

جامعه هند بزرگ بود و گاندی، دوران مهاجرت را در افریقای جنوبی، در دفاع از حقوق غیر اروپائیان، گذرانده بود. در بازگشت به هند، او ساتیاگراها را بعنوان راه و روش، به جامعه هندی پیشنهاد کرد. ساتیاگراها کرامت انسان و استقلال و آزادی و حقوق او را باز می شناخت و عدم خشونت را بعنوان روش، آموزش می داد. آن روش نیازمند جنبش همگانی بود. چرا که وقتی جمهور مردم، مرزهای دینی و طبقاتی و  قومی و طایفه ای و... را در می نوردند، و با هم به جنبش در می آیند، خشونت محل پیدا نمی کند. پس می باید هدف جنبش تحقق حقوقی می شد که هر هندی آنها را داشت. استقلال هند هدف جنبش شد. استقلال از آزادی جدائی ناپذیر بود، پس می باید جامعه و انسان مستقل و آزاد و حقوقمند هدف می شد و شد. در یک دوران، نیروی محرکه جنبش می باید سختی های مبارزه با دولت استعمارگر را به جان می خرید. نهرو، در زندگینامه خود، صحنه ای را توصیف می کند، که یکی از صحنه هائی بود که سرنوشت هند در آنها تعیین شد. او می نویسد: در صف اول راه پیمایان بودیم. پلیس حمله کرد و ما را به زیر ضربه های چوبهای بلند گرفت. ضربه ها سخت بودند. اما اگر قدم پس می گذاشتیم، پذیرفته بودیم مبارزه با استعمار انگلستان غیر ممکن است. پس استقامت کردیم.

     این استقامت و استقامتهائی چون این استقامت بودند که چهار دیواری ترس و ناتوانی را فرو ریختند و هند استقلال و آزادی خویش را بازیافت. این کشور، امروز، دارد صاحب سومین اقتصاد جهان می شود. پیروزی حاصل نمی شد هرگاه جریان استقلال از سلطه انگلستان، با جریان استقرار مردم سالاری، همراه نمی شد. جریان استقرار مردم سالار نیز نیازمند حزب کنگره بود. حزبی که از جامعه آن روز هند جدا نشده بود تا قیم آن شود، بلکه در درون جامعه هند، بهمان کار مشغول بود که گاندی و کار گاندی، برداشتن مانع ها از سر راه جنبش همگانی بود: مبارزه با مالیات نمک، راه پیمائی از شمال به جنوب هند و از شرق به غرب آن، برای مبارزه با نجس انگاری  «طبقه نجسان» و نخ ریسی و...    

جنبش مردم ایران، دو دوران دارد: دوران اول، تا برداشتن موانع از سر راه جنبش همگانی. در این دوران، یافتن و پیشنهاد اندیشه راهنمائی موضوع کوشش شد که استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی، بر اصل موازنه عدمی تعریف می کرد. روشن کرد که استقلال و آزادي زماني كه بر ميزان عدالت استوار مي شوند، نه تنها از يكديگر جدائی پذير نيستند، بلكه مكمل يكديگر شمرده مي شوند. بدين ترتيب بود كه مانع نظري از پيش پای جنبش برداشته شد. گروههائی که دست به عملیات مسلحانه زدند، از راه شکستن چهار دیواری ترسها و ناباوری به خود و باور به شکست ناپذیری رژیم سلطنتی وابسته به شرق و غرب، نقش ایفا کردند. مهاجرت، فرصت برای عمل به دو قاعده را ایجاد کرد: ایستادن بر سر حقوق و تن ندادن به سازش با قدرت حاکم و تدوین بیان آزادی بمثابه راهنمای جنبش همگانی و موازنه عدمی بمنزله اصل راهنمائی که جنبش در استقلال از قدرتهای خارجی را میسر می کرد.

     با وجود این، پیش از پیروزی جنبش و در جریان آن، قاعده های دیگر اجرا نشدند. کوشش برای بی محل کردن خشونت بعد از پیروزی جنبش، همگانی نشد. در دوران انقلاب، رهبری خود را پیرو مردم و سخنگوی جنبش می شمرد. اما سازماندهی لازم را برای این که نتواند از مردم بیرون رود و صاحب اختیار مردم بگردد، پیدا نکرد. نتیجه این شد که او خود عامل راندن مردم از صحنه سیاسی و ایجاد ستون پایه های قدرت گشت

     به قاعده هایی که پیامبر (ص) در مدینه از آن  پیروی کرد، بخصوص در آنچه مربوط می شوند به نماد اندیشه راهنما گشتن، عمل نشد. پیامبر (ص ) و گاندی آئین های خود را نقض نکردند. اما خمینی بیان آزادی را که در برابر جهانیان به عمل به آن متعهد شده بود، نقض کرد. به برنیانگیختن قدرتهای خارجی به مداخله، نه تنها عمل نکرد، بلکه به وارونه قاعده عمل کرد: گروگانگیری و محاصره اقتصادی و جنگ 8 ساله و نگاه داشتن مداوم کشور در بحرانهای داخلی و خارجی. حاصل این شد که مردم از صحنه بیرون رفتند و خشونت تقدیس شد. دین تحت حمایت اسلحه بدستها قرار گرفت و در آئین ولایت مطلقه فقیه از خود بیگانه شد. امروز نیز، دولت از آن اسلحه بدست ها است و «ولی امر» ستایشگر مبارزه مسلحانهاي است كه جز خشونت نيست.

2، 2 - بدین قرار

الف –  تا وقتی تجاوز مسلحانه وجود دارد، دفاع مسلحانه نیز حق است و وجود دارد و 

ببا وجود این، سازمان با روش مسلحانه به ندرت، ضرور می شود. وقتی جنبش همگانی ممکن است، هرکوششی می باید صرف این جنبش و رسیدن آن به هدف بگردد و

جهر دفاع مسلحانه را جامعه می باید سازمان بدهد و می باید ویژگی های این دفاع را داشته باشد و هدفی جز مقابله با تجاوز، آنهم به ترتیبی و به شرطی که جنبش همگانی را برانگیزد و در این جنبش منحل شود، نداشته باشد و 

د –  و اگر قیام مسلحانه ضرور شد،  اندیشه راهنمای دفاع مسلحانه، باید بیان آزادی باشد و

هپیشاپیش، ضرور است که بیان آزادی، راهنمای  جمهور مردم شده باشد.

 هرگاه این بیان راهنمای پندار و گفتار و کردار همگان نشده باشد، تشکیل سازمان مسلح در خدمت بیان آزادی و مردم و...، بنا بر تجربه تاریخ و بنا بر تجربه زمان خود ما، دروغ بزرگ و فریب جمهور مردم از کار در می آید و هدفی جز سلطه اسلحه بدست ها بر مردم نمی تواند بجوید و نمی جوید. و هرگاه جمهور مردم بیان آزادی را اندیشه راهنمای خود کرده باشند، در مبارزه با استبدادها، نیازمند جنبش همگانی هستند و نه سازمانی با روش مسلحانه. این جنبش می باید ویژگی های جنبش همگانی را داشته باشد و از قواعدی پیروی کند که آن را به هدف می رسانند

و –  آن زمان که جمهور مردم، فرهنگ استقلال و آزادی را می یابند و زندگی انسانها عمل به حقوق ذاتی می شود، زمان برخورداری از حق صلح و رهائی انسان از خشونت ویرانگر حیات، خواهد شد.

 

3 – پاسخ پرسش سوم، در پاسخ به پرسش دوم معلوم شد. با این وجود، چون صحبت از «انفجار اطلاعات» است، بجاست توجه همگان به این امر جلب شود که وسائل ارتباط جمعی (انترنت و تلوزیون و رادیو و روزنامه ها و سینما وتآتر و...) را رکن چهارم دموکراسی می خواندند. اما این رکن به استخدام قدرت، در شکل سرمایه و گروه بندیهای مالیسیاسی و مالی - نظامی، در آمد. چنانکه، اغلب اطلاعاتی که در اختیار انسانها قرار داده می شوند، تولید دستگاههای هستند که در خدمت قدرتند. در غرب، تمایلهایی که در انتخابات اظهار می شوند و نیز قوت گرفتن تمایلهای افراطی راست گرا، گویای شدت تأثیر اطلاعات دروغ یا ضد اطلاعات در مردمی است که کار برای تأمین معیشت، وقت پرس و جو برای آنها باقی نگذاشته است. این اطلاعات تمامی ویژگی های «زبان عامه پسند و عامه فریب» را دارد. در غرب، از سانسورهای رایج در جامعه های استبداد زده، بسیار کم استفاده می شود. در عوض، سانسورهای نوع دیگر و بسیار مؤثر وجود دارند. از جمله، خبرگزاریها و دیگر وسائل ارتباط جمعی در خدمت قدرت هستند و کار آنها انتشار اطلاعات از امر واقع، همان سان که واقع شده است، نیست. بلکه تبدیل آن به «اطلاعات هدف دار» است. هدف را قدرت تعیین می کند. ضد اطلاعات در باره مجهز بودن رژیم صدام به سلاح اتمی، مجموعه ای از «اطلاعات هدف دار» بودند. امروز، آقای بوش، در خاطرات خود، می گوید: وقتی مطلع شده است عراق سلاح اتمی نداشته و توان تولید آن را نیز نداشته است، حال تهوع به او دست داده است. او از یاد می برد که دستگاههای اطلاعاتی و تبلیغاتی در خدمت هدفی بودند که او تعیین کرده بود، یعنی جنگ با عراق. آنها «اطلاعات هدف دار» را می ساختند. او می نویسد به وزارت دفاع امریکا دستور تهیه نقشه حمله به ایران را داده بود. هرگاه موفق می شد «آلترناتیو»ی از نوع آلترناتیوهائی را بسازد که برای عراق و افغانستان ساخت، بسا به ایران نیز حمله می کرد. بدیل مردم سالار، هم مانع آلترناتیو سازی امریکا شد و هم نقش «رکن پنجم» را نیک ایفا کرد. رکنی که حقایق را بی کم و کاست، در اختیار ایرانیان و غربیان قرار می داد و می دهد

      و می دانیم، نبود امکان انتشار نظر و خبر، بخاطر سانسور اندیشه ها و خبرها، در غرب و دیگر نقاط جهان، اقدام مسلحانه را توجیه می کرد. سازمانهای سیاسی، عملیات مسلحانه انجام می دادند و هنوز نیز انجام می دهند، برای این که فرستنده ها بیانیه و اطلاعیه آنها را بخوانند و یا ناگزیر شوند از آنها، سخن بگویند. در حقیقت، رکن چهارم تمایل شدید دارد مسائلی چون مسئله فلسطین را به دست فراموشی بسپارد. یکی از مهمترین دلیلهای توجیه کننده فعالیت تروریستی، جلوگیری از بایگانی کردن مسائل کشورهای مختلف در خانه اسراری است که تصدی آن با دولت های ارباب قدرت و رکن چهارم است.

      چون رکن چهارم، از جامعه جدا شده و به خدمت قدرت درآمده است، رکن پنجم، محل عمل یافته است. آنهائی محل عمل یافته اند که خطرها را به جان می پذیرند و اطلاعات گویای واقعیتها را از خانه های اسرار بیرون می کشند و انتشار می دهند. یاد آور می شود که از دوران شاه تا امروز، ایرانیانی که در راست راه استقلال و آزادی هستند، از پیشگامان ایجاد رکن پنجم بوده اند. در آن دوره و در دوران استبداد ملاتاریا و مافیاهای نظامی - مالی، اسِرار بزرگ را اینان از اسِرارخانه ها بیرون آورده و انتشار داده اند.

      بدین قرار، یکی از  مهمترین سانسورهای دوران جدید، «انفجار اطلاعات» است. انبوه «اطلاعات هدفدار» و مصرف آنها، رابطه مستقیم انسانهای این عصر را با واقعیتها اگرنه نا ممکن، دست کم بسیار مشکل کرده است. تشکیل دادن سازمانهای مسلح برای ناگزیر کردن رکن چهارم به انتشار اطلاعات گویای رخدادها، آنسان که رخ داده اند، نیز، راه بجائی نمی برد. زمان، زمان تشکیل «رکن پنجم» یا سازمانهائی از انسانهای آزاده و فداکار است که رمز قفل خانه اسرار را کشف کنند و وارد خانه های اسرار شوند و حقایق متعلق به مردمی را در اختیار آنها قرار دهند که اطلاع از حقیقت، حقی از حقوق انسانی آنها است. جنبش همگانی نیازمند سازماندهی رکن پنجم به ترتیبی است که بیشترین کسان بتوانند تحصیل اطلاعات عریان از پوشش دروغ و فریب را در سطح جامعه و در سطح جهان برعهده بگیرند. ایرانیان، در روزهای پیش و پس از کودتای خرداد 1388، رکن پنجمی با شرکت داوطلبان پرشمار بوجود آوردند و موفق شدند افکار عمومی جهان را به حمایت مردم ایران برانگیزند. در زمانی که رکن پنجم صدها بار کارآمد تر از سازمان مسلح است، ایرانیان حقیقت جو و در راست راه استقلال و آزادی، می باید رکن پنجمی را که ساخته اند، نه تنها رها نکنند، بلکه آن را تکامل ببخشند. تردید نکنند که با ویران کردن برج و باروی سانسورها، چهار دیواری ناباوری به خویشتن و بی تفاوتی  و ترسها و باور به شکست ناپذیری رژیم، فرور می ریزد

     برای مثال، هرگاه این رکن، آگاه کردن بی تفاوتها را از وضعیت واقعی خود آنها، وجهه همت خویش کند، یکی از مهمترین مانعهای جنبش همگانی را از پیش پا برداشته است. پديد  آورندگان ركن پنجم می توانند به یمن یافتن داده ها، بر بی تفاوتها روشن کنند که بهاي سنگین استبدادی با تمایل به فراگیر شدن را، خود آنها می پردازند. قربانیان اول بی کاری و اعتیادها و انواع دیگر خشونت، آنها هستند. از بداقبالی بخش هايي از جامعه اين است كه، نه از علت وضعیتی که درآنند آگاهند و نه از توانائی های خویش وقتی به جنبش روی می نهند. ترسها و بی هدفی، آنها را به افسون شده ها بدل کرده اند. رانت خواری و وضعیت واقعی اقتصاد و منزلت  نازل زن و بی قدری کارگران و معلمان و دیگر قشرهای جامعه و دستگاه آموزشی و ماهیت مافیاهای حاکم بر کشور و روابط پنهانی آنها با قدرتهای خارجی و... موضوعهای دیگری هستند  که رکن پنجم می باید به آنها بپردازد. بدين ترتيب ركن پنجم  با تحقیق حقایق و انتشار آنها، باید سانسورها، از جمله سانسور از راه تولید انبوه ضد اطلاعات و خوراندن آنها را به انسانها بشکند.

 

 

 


Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter