وضعیت سنجی دویست و هفتادم: بازی با آتش

 

   در 14 سپتامبر 2019، برابر 23 شهریور 1398، تأسیسات نفتی عربستان مورد حمله قرار گرفت. حوثی ها گفتند آنها با ده پهباد این حمله را بعمل آورده‌اند. سعودی‌ها و امریکایی گفتند کار ایران است و تأسیسات در شمال عربستان واقع هستند و یمن در جنوبعربستان است و به تأسیسات توسط موشک کروز از داخل خاک عراق حمله شده‌ است. پمپئو، وزیر خارجه امریکا معتقد است حمله از خاک یمن انجام نشده ‌است. او عراق را نیز معاف کرد و گفت حمله از خاک عراق روی نداده‌ است.

   اما ترامپ، بنا بر رویه، سخنان ضد و نقیض بر زبان و قلم جاری کرد. نخست گفت ما می‌دانیم کار کیست اما صبر می‌کنیم دولت سعودی به ما بگوید مقصر کیست تا ضربه خود را به او وارد کنیم. این سخن او، صدای اعتراض مطبوعات امریکا را بلند کرد که مگر امریکا کارگزار دولت سعودی است؟! ترامپ خواست سخن خود را اصلاح کند، گفت: البته کار عمده را که دادن هزینه است با عربستان، دو باره اعتراض شد که مگر ارتش امریکا ارتش مزدور است! در 16 سپتامبر، او گفت بنای ما پرهیز از جنگ با ایران است اما آماده عمل نیز هستیم. سعودیها نیز گفتند کار تحقیق را به کارشناسان و سازمان ملل باز می‌گذارند.

   در 26 شهریور (17 سپتامبر)، نوبت به خامنه‌ای رسید و او هرگونه گفتگو با امریکا را ممنوع کرد. هرگاه امریکا تحریمها را لغو کند و به «برجام» بازگردد، می‌تواند عضویت 5+1 را بازیابد. در همین روز، یک مقام امریکایی گفت: به تأسیسات نفت عربستان از ایران و توسط موشکهای کروز حمله شده‌ است. امریکا مدارک را در اختیار افکار عمومی جهان و سازمان ملل متحد قرار می‌دهد. در 18 سپتامبر (27 شهریور) «ایران»، با ارسال نامه‌ای به واشنگتن گفت حمله به تأسیسات نفتی عربستان کار ما نبوده ‌است.

   بدین‌سان، تقلاها برای فرونشاندن بحرانی که داشت به جنگ سرباز می‌کرد، برباد رفت و از نو، ایران و کشورهای منطقه، بیشتر ایران، در لبه پرتگاه جنگ قرار گرفتند. توضیح وضعیت را از امرهای واقع مستمر باید پرسید:

 تأسیسات نفتی دیگر ممنوعه نیستند:

1. تا جنگ اول امریکا و متحدانش با عراق، در پی تصرف کویت توسط قوای رﮊیم صدام، در جنگها، تأسیسات نفتی و چاه‌‌های نفت از حمله نظامی مصون بودند. مناطق نفت خیز، مناطق ممنوعه بشمار بودند. رﮊیم صدام بود که پیش از حمله به ایران، منفجرکردن لوله‌های نفتی ایران را رویه کرد. و چون خود را در برابر قوای امریکا و متحدانش یافت، چاه‌های نفت کویت را به آتش کشید. می‌خواست درپناه دود غلیظ، قوای خود را به داخل خاک عراق عقب بکشد. باوجود این، در خود توان حمله به تأسیسات نفتی عربستان و شیخ نشین‌ها را ندید. در واقع، از آن بیم داشت که هرگاه به آن تأسیسات حمله کند، بوش پدر کاری را که بعدها فرزندش کرد، می‌کرد. یعنی رﮊیم صدام را سرنگون و با صدام و خانواده‌اش همان می‌کرد که فرزندش کرد.

   بدین‌سان، مصونیت تأسیسات نفتی امر واقع مستمری بود. آیا حمله به تأسیسات نفتی عربستان، پایان این امر است؟ این پرسش مهم‌ترین پرسش است. چرا پاسخ آن تعیین کننده جنگ یا صلح در منطقه است. برای یافتن پاسخ صحیح، امرهای واقع دیگر را نیز باید شناسایی کنیم:

2. در طول 40 سال که مردم ایران در بحرانهای سخت زندگی می‌کنند، هم در بحران گروگان‌گیری و هم در بحران جنگ 8 ساله و هم در بحران اتمی و جنگهایی که ایران بدانها گرفتار است و حلقه آتشی که در آن است، هربار که کوشش شده‌ است بحران فرو کشد، در کشورهای معینی از جهان، بحران سازان و آتش بیاران، بحران را تشدید کرده‌اند. این کشورها عبارتند از ایران و امریکا و اسرائیل و عربستان و انگلستان. در آنچه به ایران مربوط می‌شود، این کشورها بعلاوه بحران ‌سازان «خودی»، بطور مستمر، دست اندر کار بوده‌اند. این بار نیز، بعد از پادرمیانی مکرون، رئیس جمهوری فرانسه، با استفاده از کنفرانس سران هفت کشور ثروتمند و فروکش کردن بحرانی که ممکن بود به جنگ راه‌ برد، اینک به حمله به تأسیسات نفتی عربستان، از نو، ایران در لبه پرتگاه جنگ قرار گرفته ‌است؛

3. از دوران پهلوی که امریکایی‌ها نقش ﮊاندارم خلیج فارس را به رﮊیم شاه دادند – البته به خرج ایران -، با آنکه آن رژیم بحرین را تقدیم کرد و بهای سه جزیزه‌ای که متعلق به ایران بودند را نیز پرداخت، سعودیها نمی‌خواستند رﮊیم ایران ناظم خلیج فارس باشد. آن زمان، اسرائیل هنوز نقشی را که اینک در منطقه دارد، نداشت. از زمانی ببعد، مصریها نیز از ایفای نقشی در دنیای عرب و منطقه، چشم پوشیدند و به خود پرداختند. رﮊیم صدام بر آن شد قدرت رقیب بگردد. کشماکشها به قرارداد 1975 انجامیدند. بودجه دولت پهلوی می‌گوید بار ایفای نقش ﮊاندارم منطقه چه اندازه سنگین بوده ‌است. همین بارسنگین را رﮊیم ولایت مطلقه فقیه برای «قدرت منطقه» شدن به بودجه کشور تحمیل می‌کند. در ازای تحمل این بار، نه رﮊیم شاه دیناری از منطقه عاید کرد و نه رﮊیم ولایت مطلقه فقیه عاید می‌کند.

   رﮊیم پهلوی با اسرائیل همکار شد حتی در تولید سلاح اتمی. هزینه تأسیسات اتمی اسرائیل را نیز آن رﮊیم پرداخت. قرار بر تثبیت منطقه با قدرت محوری بود: ایران و اسرائیل. رﮊیم ملاتاریها، در دوران جنگ با عراق، با اسرائیل رفیق شد. اسرائیلی‌ها نقش دلال اسلحه و دلال سیاسی را برای رﮊیم خمینی ایفا کردند. در حال حاضر، عراق توانا به ایفای نقشی در بیرون مرزهای خود نیست و مصر همچنان به خود مشغول است، در عوض، دو «قدرت» ایران و اسرائیل، چهار «قدرت» ایران و اسرائیل و ترکیه و عربستان تحت حاکمیت دولت سعودیها شده‌اند. حکومت ترامپ کوشید محور کشورهای عرب و اسرائیل را ایجاد کند و امریکا را پشتیبان آن کند. خروج از قرارداد وین که بر آن، «برجام» نام نهاده‌اند، بهانه برای توجیه حذف ایران بمثابه قدرت منطقه‌ای، است. این‌ است که هزینه های تحمیل شده به بودجه و مردم ایران از دو چندان نیز بیشتر شده‌است. هدف امریکا اینست که با تحمیل فقر به ایرانیان، ایران را در منطقه، یکسره بی‌نقش کند. تجزیه ایران پی‌آمد فقر و جنگهایی می‌تواند بگردد که رﮊیم کشور را بدانها مبتلی کرده ‌است.

4. وضعیت عرضه و تقاضای نفت در جهان نیز چنان است که بازار می‌تواند عرضه نشدن نفت ایران را تحمل کند. حتی باحمله به تأسیسات نفتی عربستان و کاهش صدور نفت این کشور، تب قیمت پدید نیاورد. افزایش قیمت حدود 10 درصد هم بخاطر از دست رفتن مصونیت تأسیسات نفت و کاهش تولید – ولو در کوتاه مدت با عرضه از محل ذخیره، جبران می‌شود-، قابل تحمل است. تغییر مهمی نیز رخ داده ‌است و آن این‌که امریکا دارد صادرکننده نفت می‌شود. امریکا بلحاظ رقابت اقتصادی در وضعیت مطلوبی نیست. افزایش قیمت تاحدی که اقتصادهای رقیب را ضعیف کند، می‌تواند مطلوب امریکا هم باشد. این امور واقع نیز می‌توانند از حساسیت پیشین نسبت به مصونیت تأسیسات و چاه‌های نفت بکاهند.

5. در دورانی که قرار شد رﮊیم شاه نقش ﮊاندارم خلیج فارس را برعهده گیرد، نظام جهانی دو محور امریکا و روس را می‌داشت. هنوز چین قوت نگرفته بود و اروپا در موقعیت اقتصادی مطلوبی بود. اما امروز، امپراطوری روسیه از میان برخاسته ‌است، امریکا بمثابه تنها ابرقدرت، درحال انحطاط است. اروپا، از زبان مکرون، رئیس جمهوری فرانسه به خود هشدار می‌دهد که در معرض از میان رفتن است (سخنرانی برای دیپلماتها و سفیران فرانسه در کشورهای جهان) مگر این‌که روسیه را بخود بپذیرد و استقلال بجوید. چرا که اینک محورهای دوگانه، امریکا و چین هستند و کشورهای اروپایی نمی‌توانند به این یا آن بچسبند.

     بهنگامی که تغییر وضعیت جهان، اروپا را نگران بقای خویش کرده ‌است و اروپاییان چاره در استقلال می‌بینند، رﮊیمهای ولایت مطلقه فقیه و سعودی، مانع‌های اصلی رشد کشورهای خود و دیگر کشورهای منطقه و مشغول به جنگهایی برباد دهنده موجودیت آنها. در این وضعیت، بازی با آتش، می‌تواند آتش به جان هستی کشورهای منطقه افکند. در حقیقت، حمله به تأسیسات نفتی عربستان، یکی از راه‌کارهای زیر را پیدا می‌کند:

 پی‌آمدهای سلب مصنویت از تأسیسات نفتی:

1. در پشت پرده توافقی انجام می‌شود و تأسیسات نفتی مصونیت خود را باز می‌یابند. این راه‌ حل برفرض عملی شدن، باتوجه مجموعه امور واقع بالا، هرگاه عقل قدرتمدارها قد بدهد و این توافق انجام بگیرد، تا وقتی ایران در تحریم است، توافقی بس شکننده خواهد شد. نامه رﮊیم به حکومت امریکا، می‌تواند بمعنای آمادگی برای چنین توافقی باشد؛

2 . هرگاه حمله به تأسیسات نفتی بمعنای پایان مصونیت این تأسیسات باشد، وضعیت پدیدآمده بعد از حمله به تأسیسات نفتی عربستان، می‌تواند، حمله به پالایشگاههای ایران (سناتور امریکا از ترامپ می‌خواهد این حمله را انجام دهد) به دنبال آورد. هرگاه رﮊیم ولایت فقیه و «آتش به اختیار»های آن، واکنش مستقیم و غیر مستقیم نشان دهند، یک وضعیت و اگر نشان ندهند، وضعیت‌های دیگری ببار می‌آیند:

2.1. هرگاه رﮊیم واکنشی نشان ندهد، پذیرفته ‌است که دیگر نه تنها «قدرت منطقه‌ای» نیست، بلکه دولتی است که برغم تحمیل فقر همه جانبه به مردم ایران، در منطقه نیز، توسری خور است؛

2.2. هرگاه واکنش محدود نشان بدهد و طرف مقابل نیز به عملیات محدود بسنده کند، جنگ نفتی ایذائی هم بر جنگهایی که ایران بدانها مبتلی است، افزوده می‌شود. اما اگر

3. رﮊیم واکنش گسترده نشان دهد و طرف مقابل نیز مقابله به مثل کند و کار به بستن تنگه هرمز و توقف جریان نفت بکشد، گرچه آقای ترامپ می‌گوید امریکا نیازمند واردکردن نفت نیست، اما اقتصاد دنیا با وضعیتی روبرو می‌شود که صفت «فاجعه‌آمیز» نیز می‌تواند گویا نباشد.

   هرگاه بازی با آتش، آتش به هستی تأسیسات نفتی بزند و این آتش به جان تأسیسات اقتصادی ایران نیز بیفتد، می‌توان تصور کرد آنچه از ایران خواهد ماند، چه چیز می‌تواند باشد. گرچه امرهای واقع بالا می‌گویند این احتمال ضعیف است، اما با توجه به نقش آتش بیارها، بازی با آتش می‌تواند وضعیتی غیر قابل توصیف را بوجود بیاورد.

4. تشدید انزوای ایران و ناگزیر کردن اروپا به تغییر رویه و بسا پیوستن به تحریمها. احتمال آن زیاد نیست. زیرا از میان رفتن کامل قرارداد وین و تشدید بی‌ثباتی منطقه ناشی از تحریم و انزوای ایران، به زیان مستقیم اروپا است.

5. کشورهای منطقه و نیز کشورهای بیرون از منطقه اما مؤثر در منطقه، به جد، بکار صلح بپردازند. صلح در یمن، صلح در فلسطین، صلح در سوریه و صلح در لیبی.

     این اهتمال نیز قوی نیست. چنین صلحی در منطقه، «قدرتهای منطقه‌ای» را چندان خوش نمی‌آید چرا که آنها را بمثابه «مداخله‌گر»، بی‌محل می‌کند. امریکا نیز بدان راغب نیست زیرا سلطه‌اش بر منطقه از این‌هم که هست کم‌تر می‌کند. اروپا و چین از چنین صلحی سود می‌برند. روسیه هم بیشتر زیان می‌بیند چرا که موقعیت کنونی خود را در منطقه، از رهگذر جنگ و بحران بدست آورده ‌است. و این صلح بسود مردم کشورهای جنگ زده و همه دیگر کشورها هست.

     توجه به احتمال‌های بالا و نیز خلاء حضور مردم بعضی از این کشورها و تمایل مردم بعضی دیگر به راست‌گراهای افراطی، ما را از امر واقع دیگری آگاه می‌کند:

6. در تمامی کشورهای جنگ زده و کشورهای مداخله‌گر منطقه، شهروندان نه از حقوق خویش برخوردارند و نه منزلت، بمعنای تضمین حقوق و امنیت، دارند. خلاء عمل به حقوق و تنظیم رابطه‌ها با حقوق را رابطه‌های قوا و تنظیم این رابطه‌ها با ترکیبی از پول و زور و اسلحه پر می‌کنند.

   با عنایت به امرهای واقع مستمر که در وضعیت مردم کشورهای منطقه بنگریم، یک امرواقع مستمر دیگر را آشکار می‌یابیم و می‌بینیم:

     در سطح هر کشور، شبکه‌هایی از گروه‌های صاحب امتیاز که با اعمال قدرت رابطه خود را با مردم تنظیم می‌کنند و در سطح منطقه شبکه‌ای پدیدآمده از روابط این گروه بندیهای متصل به شبکه جهانی که امریکا محور آن است، وجود دارد. این شبکه است که می‌خواهد مردم کشورهای منطقه را تسلیم و رام خود نگهدارد. مردم هرکشور که جنبش می‌کنند، این شبکه، با وارد عمل کردن گروه‌های مسلح و به دنبال آنها، ارتشها، کشور آنها را ویرانه می‌کند. مردم لیبی و سوریه و یمن، در پی جنبش، گرفتار جنگهای تحمیلی توسط این شبکه شده‌اند.

     پرسشی که پیش رو قرار می‌گیرد، این‌است: آیا راه‌کاری وجود ندارد؟ چرا.

   در شمار امرهای واقع مستمر، امر واقعی بطول تاریخ مستمر که ملتهای منطقه باشند، بمثابه صاحب نقش، مشاهده نمی‌شود. این آن غایبی است که باید وارد صحنه شود تا وضعیت قابل تغییر بگردد. مردم این کشورها با ورود در نزاع نیست که می‌توانند صاحب نقش بگردند. از راه بدرآمدن از غفلت از حقوق خویش و عمل به این حقوق و تنظیم رابطه‌ها با حقوق است که می‌توانند صاحب نقش شوند.

   می‌توان گفت هرگاه قرار باشد تمامی مردم حقوق خویش را بشناسند و بدانها عمل کنند، غیر از اینکه همان شبکه مانع از این کار می‌شود، انجام آن در سطح هر جامعه، چند نسل بطول می‌انجامد. در باره این اشکال، بارها توضیح داده‌ایم، هرچند بار دیگر هم لازم باشد، توضیح خواهیم داد: هر جامعه نیروهای محرکه دارد. دانشجویان و استادان و معلمان نیروهای محرکه هستند. هرگاه این نیروها به حقوق خویش عمل کنند و، در جامعه، الگوهای عمل به این حقوق بگردند و به یمن خشونت‌زدایی، فضای عمل جدیدی برای جامعه پدید آورند به ترتیبی که مردم رابطه خود با رﮊیمهای استبدادی قطع‌کند، تحول بسیار زود و بی‌خطر، روی می‌دهد. سخن روشن‌تر اینکه هرگاه مردم از ایفای هر نقشی که رﮊیم در محدوده خود به آنها می‌دهد (انتخابات قلابی و...) بازایستند و در سطح جامعه خود، برای دولت استبدادی و گروههای وابسته به بیگانه، محل عملی ایجاد نکنند، کاری ایرانیان و کشورهایی که از آنها روش آموختند، در انقلاب خود، از عهده برآمدند. با این تفاوت که این‌بار، بعنوان مردم حقوند وارد صحنه می‌شوند و به متلاشی کردن شبکه جباران در سطح کشور و در سطح منطقه و بسا در سطح جهان، توانا می‌شوند.

wazyatsanji270                                                                                نقشه از روزنامه لوموند

Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter