وضعیت سنجی دویست و هفتاد و ششم: ستون پنجم؟

   رﮊیم ولایت مطلقه فقیه، به مردم نمی‌گوید که آمار اقتصادی کشور را او در اختیار صندوق بین‌المللی پول می‌گذارد و ارزیابی‌های صندوق به استناد این آمار است. بنابراین، ارزیابی جدید صندوق، شدت وخامت وضعیت اقتصادی کشور را کم‌تر از آنچه هست، نشان می‌دهد. با وجود این، گزارش بر این‌است که رشد اقتصاد ایران، منفی و میزان رشد منفی 9.5 درصد می‌شود. میزان تورم را نیز 50 درصد ارزیابی می‌کند. بنابر گزارش، اقتصاد کلان ایران مشقت بسیار شدیدی را تحمل می‌کند و خواهد کرد. این اقتصاد در سال 2020 نیز رشدی نخواهد داشت.

   اما آیا مسبب این وضعیت اقتصادی تنها امریکا است که با وضع و اجرای تحریمها، اقتصاد ایران را گرفتار رشد منفی 9.5 درصد کرده‌است؟ پاسخ این پرسش را از زبان روحانی و جناح مخالف او در رﮊیم بشنویم:

 دولت تعطیل و کشور قفل شده‌است!؟:

   روحانی سه جمله گفته‌است، هر سه رسا و گویا: در آینده خواهم گفت «کی کشور را تعطیل کرده‌است» و «مردم می‌دانند چه کسی برجام را زمین زد» و «اگر بخواهیم فساد از بین برود، همه چیز باید شفاف باشد. خورشید شفافیت را که روشن کنید فساد از بین می‌رود». در پاسخ جمله اول او، ذوالنور، «نماینده» مجلس گفته‌است: «من معتقدم این آقایان مملکت را قفل کرده‌اند. قفل شدن مملکت نتیجه کار یک عزیز شعبده باز است که آمد کلید را به مردم نشان داد اما زیر دستمال شعبده بازی خود قفل را مخفی کرده بود و با کار خود مملکت را قفل کرد.» بدین‌سان، دو طرف می‌پذیرند کشور تعطیل است: ایران امروز به سرایی می‌ماند که تعطیل شده و بردرش قفل زده باشند.

هر سه جمله روحانی گویای وضعیتی هستند که کشور در آن‌است. توضیح او در باره کسانی که دولت را تعطیل کرده‌اند و نیز جمله او در باره کسی که «برجام را زمین زده‌است»، گویای وجود «ستون پنجمی» است در درون رژیم که کار حکومت ترامپ را در هرچه مؤثرتر شدن تحریم‌ها آسان می‌کند. می‌گوید:

   «خفه نکنیم شرکت‌ها را. هر چی شرکت بزرگ است، با یک دلیلی، با یک اتهامی، یکی را می‌بندیم، یکی را درش را قفل می‌کنیم. یکی را می‌گیریم. یکی را می‌بریم این دادگاه، یکی را می‌بریم آن دادگاه. من نمی‌خواهم بگویم بخش خصوص ما فساد ندارد. ممکن است یک جایی هم فساد داشته باشد. اشکال ندارد. با آن برخورد کنیم. (ولی) تعطیل نکنیم کشور را. به دلیل اینکه ما در انتخابات یک شعاری می‌خواهیم داشته باشیم که رأی ما زیاد باشد کشور را تعطیل نکنیم. به ضرر شماست. فردا ما هستیم انشاء‌الله اگر زنده بودیم به مردم می‌گوییم کی کشور را تعطیل کرده است. نکنید این کارها را».

   این سخنان جمله سوم او، ««اگر بخواهیم فساد از بین برود، همه چیز باید شفاف باشد. خورشید شفافیت را که روشن کنید فساد از بین می‌رود»، بطور کامل توضیح می‌دهند: دستگاه قضائی تحت ریاست رئیسی، بخشی از مجموعه‌ای است که نقش ستون پنجم را برای امریکا، در هرچه که کارسازتر شدن تحریمها را ممکن کند بازی می‌کند. این‌کار را با از حرکت انداختن چرخ اقتصاد کشور و سلب امنیت و منزلت انجام می‌دهند. به سخن روشن، کار این بخش تنها سلب امنیت و ضمانتهای حقوقی و قضائی لازم برای تصدی کار مدیریت کارفرماییها، زیر عنوان مبارزه با فساد، نیست، فقط تسویه حساب بسود مافیاهای نظامی – مالی هم نیست، بلکه مردم ایران را میان دوسنگ، یکی قدرت بیگانه و دیگری دستگاه ولایت مطلقه فقیه گرفتار کردن نیز هست. زمینه‌سازی برای به مالکیت کامل آن مجموعه درآوردن ،مجلس و رئیس جمهوری و وزیران هم هست. بدین‌قرار، مجموعه بسیار بیش از «دولت سایه» است. چراکه محور این مجموعه «رهبر» و «بیت» او است.

   پدیده ستون پنجم در همه کشورها وجود دارد و امر واقع مستمر است. در ایران و دیگر کشورهای در موقعیت ایران که قدرت خارجی نقش محور را در سیاست داخلی و خارجی آنها بازی می‌کند، ستون پنجم کارش تنها اختلال و «تعطیل کشور» نیست، بلکه کشور را تحت دولت جبار وابسته به روابط با قدرتهای مسلط نگاهداشتن نیز هست:

 وقتی کانون قدرت، ستون پنجم ساز می‌شود؟:

   از جامعه شناسی سیاسی بپرسیم، به ما پاسخ می‌دهد امر واقعی که در ایران از یک ویژگی مهم برخوردار است، این‌ است: کانون ثابت قدرت، ستون پنجم تولید می‌کند و پایگاه اصلی آن می‌شود تا که هربار دولت از مهارش بدر رفت، به مهارش بازگرداند. چرا کانون ثابت قدرت ستون پنجم ساز است؟ پاسخ تاریخ به این پرسش این‌است: نگرانی اول کانون، پیدا شدن کانون دومی در دولت است. نگرانی دوم او این‌ است که اتصال مقام اول اجرایی به مردم، کانون را فاقد قدرت و اختیار کند. قتل صدراعظم‌های محبوب مردم که امر واقع مستمر در تاریخ ایران و کشورهای دیگر گرفتار استبداد بود، به این خاطر است. نگرانی سوم کانون، برهم خوردن تعادل قوا در درون و از میان رفتن کانون و کشته یا برکنار شدن مقام اول ایفاکننده نقش کانون است. طرفه اینکه از عوامل سقوط سلسله‌ها، یکی همین ستون پنجم بوده‌ است و هست که کانون ایجاد می‌کرد و می‌کند.

   به تاریخ ایران، از مشروطه بدین‌سو که بنگریم، می‌بینیم، همواره آن مجموعه‌ای نقش عامل بیگانه را بازی کرده‌ است که در کانون مرکزی و ثابت قدرت پایگاه داشته ‌است:

 کودتای رضا خان و استقرار دولتی با وابستگی یک جانبه به انگلستان و ستون پنجی که تکیه گاهش دربار بود، این بار، بدون اطلاع مستبد و بر ضد او، ارتش بهنگام حمله قوای روس و انگلیس به ایران در شهریور 1320از هم پاشید؛

 نقش فرزند او، محمد رضا، و دربارش در کودتای 28 مرداد 1332: بکارگرفتن ارتش، خریدن قابل خریدها و ایجاد لژ فرماسونری پهلوی بقصد سرنگون کردن حکومت مصدق، به راه‌ انداختن چماقداران و «روحانیان» که مستقیم به بیگانه متصل بودند و یا شدند و یا کانونی که دربار بود می‌خریدشان؛

 نقش کانون قدرت، خمینی و «بیت» او، در تصویب گروگان‌گیری – که طرحی امریکایی بود – ادامه دادن به آن، تحمیل مجلسی که 70 درصد انتخاباتش تقلبی بود و تحمیل حکومت و متلاشی کردن ارتش با این مدعا که «هیچ‌کس به ایران حمله نمی‌کند» و سازش پنهانی با ریگان و بوش، نامزدهای حزب جمهوری‌خواه در انتخابات ریاست جمهوری امریکا، کودتای خرداد 1360 برضد انقلاب و تجربه مردم سالاری و ادامه جنگ در سود انگلستان و امریکا و اسرائیل و مستبدهای منطقه. و

 در پی کودتای خرداد 60، ستون پنجمی با سه مأموریت، در درون رﮊیم ولایت مطلقه فقیه شکل می‌گیرد: قبضه کامل دولت در حیات خمینی و بعد از مرگ او، محور سیاست داخلی و خارجی نگاهداشتن امریکا با ادامه دادن به روش ستیز و سازش و فعل‌پذیرکردن مردم. آن ستون پنجم نیاز شدید پیداکرد به ستون فقرات نظامی. این شد که سپاه، همچون کرم هفواد، بطور مداوم فربه شد و حزب سیاسی مسلح گشت و امروز، عمده اقتصاد ایران را در اختیار دارد و از دید مردم، بازار ارز نیز در دست این حزب است.

   آن ستون پنجم که سه مأموریت را به انجام رساند، خامنه‌ای را از دست داد. راست بخواهی، خامنه‌ای متکی شد به ستون فقراتی که سپاه بود و کارگردانانی را راند که او را، - باوجودی که خود نیز اعتراف داشت صلاحیت ندارد و مردم بخاطر رهبر شدنش خون باید گریه کنند -، بر خلاف قانون اساسی، «رهبر» کردند. رانده شدگان، در درون رﮊیم، پیشاروی کانون قدرت، از هیچ امکانی برخوردار نبودند. مدار رﮊیم نیز بطور کامل بسته نبود. پس رانده شده‌ها پای مردم را به میان کشیدند : «فشار از پایین و معامله دربالا».

   دستگاه ولایت مطلقه فقیه یک ضعف ذاتی دارد که مانع از آن می‌شود استبداد فراگیر برقرارکند و با بی‌نقش کردن کامل مردم و مهار همه جانبه آنها، مدار را ببندد. دانستنی است که رﮊیمهای توتالیتر، چون رژیمهای استالین و هیتلر نیز از بستن کامل مدار و جلوگیری از پیدایش «ستون پنجم» حتی برضد قدرت کانونی، ناتوان شدند. از این‌رو، نیاز دائمی دارد به تولید ستون پنجم که مأموریت یا مأموریتهایش بستگی به هدف یا هدفهایی دارد که بخاطرش تشکیل می‌شود. برای مثال، کار این ستون پنجم در مورد خاتمی و حکومتش، فلج کردن آن، با ایجاد بحرانها بود. به قول او، هر 9 روز، یک بحران برای او و حکومتش ایجاد کردند. کار دیگر ستون پنجم جلوگیری از خروج کشور از میان دو سنگ آسیاب، یکی امریکا و دیگری رﮊیم ولایت فقیه بود. در «انتخابات» ریاست جمهوری سال 1382، کار این ستون «مهندسی انتخابات» بسود احمدی نژاد و نیز ایجاد بیشترین فرصت برای قدرتهای بیگانه بود تا که شدیدترین تحریمها را برضد مردم ایران وضع کنند. آن حکومت درآمد عظیم نفت را نه تنها صرف تولید محور کردن اقتصاد ایران و توانمند شدنش نکرد، بلکه به رغم هشدارهای اقتصاددانان، صرف ستاندن توان مقاومتش کرد. و اینک، ستون پنجم که مقر اصلیش «بیت رهبر» است، مأموریت سه گانه دارد: تعیین تکلیف جانشین خامنه‌ای و «تعطیل‌کردن کشور»، یا نگاه داشتن آن میان دو سنگ آسیاب و تصرف دولت.

   از این منظر که بنگریم، آنچه از اواخر ریاست جمهوری احمدی نژاد بدین‌سو، در درون رﮊیم روی داده ‌است، از پرده ابهام خارج می‌شود: روحانی می‌گوید دولت بی‌اختیار است و راست می‌گوید برای این‌که نه تنها اختیارها همه از آن «رهبر» هستند، بلکه ابزارهای در اختیار حکومت و مجلس را هم از دست این دو خارج کرده‌اند. این دو، نقشی جز پوشش دادن به دولت جبار ندارند:

 سلب تدریجی اختیار از حکومت و مجلس

 سلب اختیار از مجلس:

 وقتی نخستین انتخابات ریاست جمهوری انجام گرفت و نامزد حزب جمهوری اسلامی که بنابر طرح محرمانه، قراربود نقش حزب واحد مأمور مهار مردم را بازی کند، 4 درصد رأی آورد، خمینی به آن حزب اجازه داد در انتخابات تقلب کند و سران آن حزب در انتخابات تقلب کردند. این تقلب، در عین اینکه سلب اختیار از مردم بود، سلب اختیار کامل از مجلس نیز بود. زیرا مجلس را به آلت فعل «رهبر» بدل کرد. تا امروز، مجلس همچنان آلت فعل «رهبر» است.

 اما این سلب اختیار از مردم و مجلس کفایت نکرد، لازم شد «شورای نگهبان» بر انتخابات، «نظارت استصوابی» بکند. یعنی افراد مطلوب رﮊیم ولایت مطلقه فقیه را معین و مردم را ناگزیر کند به آنها رأی دهند. این نیز کفایت نکرد:

 مجلسی که تا این حد بی‌اختیار شده بود، گاه اظهار وجود می‌کرد، «حکم حکومتی» درکارآمد و محدوده عمل مجلس را بازهم تنگ‌تر کرد؛

 برای اینکه از میان نامزدهای مصوب شورای نگهبان کسانی به مجلس بروند که «ذوب شده»تر در ولایت فقیه باشند، تقلب در انتخابات مجلس نیز امر واقع مستمرگشت. و

 از آنجا که ممکن بود و شد که نمایندگانی در مجلس از مهار بدر روند و زبان بگشایند، غیر از تهدید «شورای نگهبان» به سلب صلاحیت، احضار توسط دستگاه قضائی هم درکارآمد.

   حاصل این سلب اختیارها، مجلس کنونی است که به گورستانی می‌ماند که گاهی کسی صدا بلند می‌کند که من نمرده‌ام اما درجا او را از صدا می‌اندازند!

 سلب اختیار از حکومت:

 با «بازنگری» قانون اساسی، اختیارهای مهمی را از حکومت و مجلس ستاندند و بر اختیارات «رهبر» افزودند. از آن جمله‌است:

1. اختیار همه پرسی که از آن رئیس جمهوری و مجلس بود و حالا در اختیار «رهبر» است؛

2. صدا و سیما که باز دراختیار حکومت و مجلس بود، اینک در اختیار «رهبر» است. بلحاظ قانونی، حکومت توانایی آن را ندارد که صدا و سیما را به انتشار گزارشهایش ناگزیر کند؛

3. تعیین سیاست اقتصادی و سیاست خارجی که باز در اختیار حکومت و مجلس بود و اینک در اختیار «رهبر» است.

4. فرماندهی کل قوا که غیر از نصب چند مقام، بقیه از آن رئیس جمهوری بود، اینک با «رهبر» است. فرماندهی کل قوا شامل قوای انتظامی نیز می‌شود و همه بطور کامل تحت فرماندهی «رهبر» هستند.

   سلب این اختیارها کافی نشد، در عمل و به تدریج، اختیارهای دیگری از رئیس جمهوری و حکومت او سلب شدند:

 انتخاب وزیران اصلی در اختیار رئیس جمهوری نیست. وزرای 5 وزارت خانه باید مصوب «رهبر» باشند؛

 نخست قرار براین شد که واواک تشکیل شود و اطلاعات سپاه در آن منحل شود و رﮊیم بیشتر از یک دستگاه اطلاعات نداشته باشد. سپاه دستگاه اطلاعاتی خود را حفظ کرد و کارخود را به محدوده سپاه، محدود نکرد و با موافقت خامنه‌ای اختیار را از واواک ستانده و در حال‌حاضر، دستگاه اصلی «اطلاعات» و سرکوب رﮊیم است. از قرار، نخست گفته‌اند موقت است اما مثل دیگر «موقت» ها، این موقت هم دائمی شده‌است؛

 «وزیر» خارجه، یک نوبت بدین‌خاطر که فرمانده سپاه قدس، بدون اطلاع «رئیس جمهوری» و او، بشار اسد را به ایران آورده بود، استعفاء‌کرد. سرانجام تمکین کرد. در قلمرو کشورهای منطقه که رﮊیم کشور را به جنگهای آنها گرفتارکرده‌است، تصدی سیاست خارجی با «بیت» و فرماندهی سپاه قدس است؛

 در شرکت دادن ایران در جنگهای 9 گانه و ادامه دادن به آنها، اختیار با «بیت» و حکومت فاقد اختیار است؛

 در آنچه به رابطه با روسیه و امریکا مربوط می‌شود، باز حکومت فاقد اختیار است و تصدی با «بیت» است؛

 بودجه کشور که مهم‌ترین اختیار حکومت و مجلس است، در عمل، به اختیار در مورد بودجه جاری دستگاه اداری، منهای بودجه نیروهای نظامی و انتظامی و صدا و سیما و «بیت»، محدود می‌شود. بودجه «نهادهای دینی» و نیز بودجه عمرانی، حکومت فاقد اختیار است. چراکه بخش عمده بودجه عمرانی – ولو پولی برای عمران نمی‌ماند – را نیروهای نظامی صرف ایجاد زیر بناها می‌کنند. مبلغ آن را خود تعیین و خود خرج می‌کنند. و

 اختیار بخشی از گمرکات و «بنادر آزاد» نیز از دست حکومت خارج و در دست سپاه است. حکومت نمی‌تواند با قاچاق مبارزه جدی انجام دهد چون بی‌اختیار است.

 غیر دستگاههای تحت امر «رهبر» (اموال رهبری و بنیاد مستضعفان و بخشی از اقتصاد که در دست سپاه است و آستان قدس و دیگر موقوفه‌ها و....) که از اختیار حکومت و مجلس خارج هستند، از شرکتهای دولتی نیز، آنها که نان و آب داشتند، از حکومت ستانده شدند. مأموران خامنه‌ای در وزارت نفت، اختیار «وزیر» نفت را محدود می‌کنند.

 در استانهای کشور نیز دستگاههای امام جمعه‌ها بخشی از اختیارات دستگاه اداری و نیز حکومتی را از آن خود کرده‌اند.

 «شورای نگهبان» به این عنوان که تفسیر قانون اساسی با او است، به دستگاه بازنویسی دائمی قانون اساسی تبدیل شده و به اصل‌ها هر معنی می‌خواهد می‌دهد. «دامنه شرع اقدس که وسیع است»، یعنی تشخیص چه چیز با شرع می‌خواند یا نمی‌خواند، با این «شورا» است. دامنه قانون اساسی را هم وسیع کرده است: نه تنها اختیارات رهبر را کف اختیارات او گردانده، بلکه بهرچه ستون پنجم نخواهد، مهر مخالف قانون اساسی و مخالف شرع می‌زند. نمونه روز، مهم بلحاظ داخلی و خارجی، لوایح پولشویی و مبارزه با تروریسم است. جهانگیری، معاون روحانی، می‌گوید: رهبر و مجلس و دولت (حکومت را دولت می‌خواند) با این لوایح موافقند، چه کسی مانع تصویب قطعی آنها است. سخنگویان ستون پنجم به او تاخت آورده‌اند که از قول «رهبر» دروغ گفته ‌است و باید پاسخ‌گو باشد و معذرت بخواهد. و«رهبر» چه می‌کند؟ نقش مجسمه را بازی می‌کند! نه می‌گوید جهانگیری راست یا دروغ می‌گوید و نه می‌گوید سخنگویان ستون پنجم راست یا دروغ می‌گویند. وقتی رﮊیمی در درون گرفتار تعادل ضعف‌ها می‌شود، رهبر صاحب اختیار مطلق نیز به مجسمه تبدیل می‌شود.

   بدین‌سان، از رئیس جمهوری نقش «تدارکاتچی» هم ستانده شده‌ است. کانون قدرت برای حکومت و مجلس، نقش پوشش را تعیین کرده ‌است. هربار خواسته‌اند، نقشی بیشتر از این ایفا کنند، ستون پنج حکومت یا مجلس را سرجای خود نشانده است.

   روحانی که امروز این سه جمله را بر زبان می‌آورد، بهنگام انتخابات ریاست جمهوری و مجلس نیز می‌دانست دولت (حکومت و مجلس) بی‌اختیار است. اما بجای گفتن حقیقت به مردم، خود را کلید حل مشکلات خواند. فردا هم که «انتخابات» مجلس است، نه او و نه «اصلاح‌طلبان» به مردم نخواهند گفت حکومت و مجلس فاقد اختیار هستند و کشور تعطیل است. چرا؟ زیرا بیرون از رژیم، خود را فاقد حیات سیاسی می‌بینند. براین باورند که کانون قدرت به آنها، بخاطر کشاندن بخشی از مردم به پای صندوق رأی، نیاز دارد. پس از این نیاز باید استفاده کرد و امتیاز حضور در رژیم را از دست نداد. زبان حال اینان این‌است: در رژیم بودن ولو هیچ‌کاره بهتر از مرده سیاسی شدن است!

   اما واقعیت این‌است که باماندن در رژیم است که حکم مرده در دست غسال را پیدا می‌کنند، در چنین رژیمی ماندن، امتیاز نیست، سلب حقوق و کرامت از خویش است. هرگاه به مردم حقیقت را بگویند و مردم کشور به حقوق و نقش تعیین کننده خویش وجدان پیداکنند، در می‌یابند در برابر چنین رﮊیمی تنها از آنها کار ساخته‌است اگر

1. کانون ثابت قدرت تا وقتی هست، ستون پنجم می‌سازد و دولت را فلج می‌کند و عامل تخریب نیروهای محرکه و واپس رفتن مردم می‌شود. رها شدن دائمی جامعه از این کانون، نیاز به آن دارد که حقوق جانشین قدرت در تنظیم رابطه‌ها در سطح مردم بگردند. اگر این تغییر که انقلاب بمعنای دقیق کلمه است، انجام نگیرد، کانون بازسازی می‌شود و ویران‌گر از پیش می‌گردد: در پی انقلاب مشروطیت، استبداد پهلوی، در پی جنبش ملی‌کردن صنعت نفت، استبداد فرزند او و در پی انقلاب 57، ولایت مطلقه فقیه. پس، تقصیر با انقلاب نیست تقصیر با قطعی نکردن آن با وجدان بر حقوندی و عمل به حقوق است.

2. افزون بر وجدان بر حقوندی و نقش خویش، عمل به حقوق و تنظیم رابطه‌ها با حقوق را در سطح خود عملی کنند. تا بکار دیگر و بسیار مهمی توانا شوند:

3. مرزهای قومی و جنسی و دینی - قدرت ایجاد کرده و برای آنها توجیه قومی و جنسی و دینی و... تراشیده- که مانع پدید آمدن وجدان همگانی شفاف و برخاستن به جنبش همگانی هستند را از میان بردارند. موفق‌ترین مورد برداشتن مرزها در انقلاب 57 روی‌داد و اگر مرتجعان دوباره این مرزها را برقرار نمی‌کردند و به استناد مرزها، به تفنگ نقش تنظیم کننده رابطه‌ها را نمی‌دادند، استبداد هرگز ممکن نبود بازسازی شود. امروز نیز، در عراق و لبنان می‌بینیم که مردم درکار برداشتن این مرزها هستند. یعنی این‌که در برابر قدرتهای صاحب همه اختیارها و امکانها، از جنبش همگانی با وجدانی زلال به حقوق کار بر می‌آید. بدین‌قرار،

4. چنین جنبشی نیازمند بدیل است: هرکس خود بدیل خویش می‌شود با وجدان یافتن بر حقوق پنج‌گانه و عمل به این حقوق و مردم بدیل خود می‌شوند با تنظیم رابطه‌ها با حقوق و بدیل رﮊیم ولایت مطلقه فقیه، دولتی می‌شود با قانون اساسی برپایه حقوق پنج‌گانه که منتخبان چنین مردمی آن را اداره می‌کنند و برنامه عمل را برای خارج‌کردن کشور از تعطیلی به اجرا می‌گذارند.

 
 
 
 
 
Merken
 
 

Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter