سخنانی از قول آقای هاشم صباغیان منتشر شده‌است که دروغ ناشیانه و مبتذلی است. تردید دارم دروغ از او باشد. با این‌حال، آن را نقد می‌کنم:

سخنانی از قول آقای هاشم صباغیان منتشر شده‌است که دروغ ناشیانه و مبتذلی است. تردید دارم دروغ از او باشد. با این‌حال، آن را نقد می‌کنم:

1. سخنانی که از آقای صباغیان انتشار یافته‌است:

   هاشم صباغیان با اشاره به حضور اعضای نهضت‌ آزادی در مجلس اول اظهار داشت

● قبل از جلسه ما با آقای بنی‌صدر دیدار داشتیم که حرف‌هایی رد و بدل شد. یادم می‌آید مهندس بازرگان به او گفت بهتر است از وقت 2ساعته برای دفاع خود استفاده کند که بنی‌صدر در جواب گفت از این می‌ترسد که زندانی شود. بنی‌صدرجنم‌ نداشت و از ترس اعدام شدن از خودش دفاع نکرد. به همین دلیل وقتی مرحوم بازرگان از بنی‌صدر پرسید که مگر زندانی شدن چه اشکالی دارد، او در جواب گفت از اعدام شدن می‌ترسد.

● جالب این است که آقای بازرگان گفت اگر به کار خودت اعتقاد داری‌، نباید از اعدام بترسی. مگر تو مسلمان نیستی و مگر قرار نیست یک روزی بمیری؟ اما بنی‌صدر از این جنم‌ها نداشت. درباره روز رأی‌گیری هم به خاطر دارم گلدانی می‌آوردند تا رأی‌ها را درون آن بیندازیم اما آن آقایی که این کار را انجام می‌داد چند برگه را جابه‌جا کرد. همچنین شمارش رأی‌ها هم بدون هیچ نظارتی صورت پذیرفت.

2. نقد سخنان منتسب به آقای هاشم صباغیان:

   دروغ بدون تناقض ساختنی نیست. فراوانی تناقض‌ها و آشکارتر بودن آنها، گویای ابتذال بیشتر یک دروغ و ناشی‌گری سازنده آنند. این دروغ نیز تناقض‌های پرشمار و آشکار دارد. از جمله،

1. تاریخ دیدار ادعای با بنی‌صدر، معلوم نیست. اما از قبل از جلسه و دوساعت وقت دفاع، این‌طور معلوم می‌شود که پیش از روز جلسه کذائی استیضاح است. اینک به کتاب «عبور از بحران» یا یادداشتهای آقای هاشمی رفسنجانی مراجعه کنیم و تاریخ را دقیق کنیم:

1,1. در 25 خرداد 60، آقای خمینی جبهه ملی را مرتد خواند و از دیگران خواست توبه کنند. آقای هاشمی رفسنجانی می‌نویسد (ص 157 کتاب): «جلسه هیأت رئیسه داشتیم در مورد کیفیت طرح سلب کفایت سیاسی بنی‌صدر. شب در دادگستری، جلسه مشورتی قوای سه گانه با سپاه و... بود که در کیفیت حرکت سیاسی و تبلیغات و دستگیری سران مخالف محارب و مسائل روز تصمیم گیری شد.

   احمد آقا تلفن کرد و گفت: امام می‌فرمایند زودتر مجلس در مورد آقای بنی‌‌صدر تصمیم بگیرد. امروز، بنی‌صدر جواب مغرورانه‌ای به اظهارات امام داد. معلوم است، نمی‌خواهد به راه بیاید.

   مهندس بازرگان با اعلامیه‌ای خود را نجات داده است.

1.2. برابر یادداشت 23 خرداد، آقای خمینی اجازه «سلب کفایت سیاسی» بنی‌صدر را نداده‌است. در 24 خرداد، هشدارنامه بنی‌صدر توسط آقای غضنفرپور در مجلس خوانده می‌شود. آقای خمینی از رادیو می‌شنود و انتقاد می‌کند چرا مجلس اجازه داده‌است هشدارنامه خوانده شود. در این روز، 107 «نماینده» مجلس خواستار رسیدگی به «صلاحیت سیاسی بنی‌صدر» می‌شوند.

   بدین‌قرار، در 25 خرداد، صحبت «سلب کفایت سیاسی بنی‌صدر» در هیأت رئیسه مجلس شده و آقای خمینی به مجلس قلابی و دست نشانده دستور داده است در مورد بنی‌صدر تصمیم بگیرد. پس پیش از این تاریخ، «سلب کفایت» مطرح نبوده‌است تا موضوع گفتگو شده باشد. در آنچه به «جنم مربوط می‌شود» دو پاسخ به صراحت گویای وارونه سازی آقای صباغیان است (بر فرض که سخنان از او باشند).

1.3. بنابر یادداشت 25 خرداد (صفحه 155 کتاب)، رفسنجانی نوشته است: آقای علی اکبر معین فر، نامه آقایان مهندس بازرگان و دکتر یدالله سحابی و دکتر کاظم سامی را خواند« که اعتراضاً به مجلس نخواهند آمد. و من جواب آنها را خوب دادم».

   بدین‌سان، در 25 خرداد، آقایان مهندس بازرگان و... در مقام اعتراض، از شرکت در جلسات مجلس، خودداری می‌کنند. بدین‌قرار، هم مسئله «سلب کفایت سیاسی» مطرح نبوده‌است و هم کسانی که خود از شرکت در مجلس امتناع می‌کرده‌اند، معقول نبوده‌است از بنی‌صدر بخواهند در مجلس حاضر شود.

1.4. در 26 خرداد 60، برابر یادداشت (صفحه 158) «دوفوریت طرح در عدم کفایت سیاسی رئیس جمهور و آئین‌نامه آن» طرح می‌شود. و «عصر خبر رسید که آقای بنی‌صدر، قصد فرار یا رفتن به غرب یا جنوب، احتمالاً برای توطئه دارد. سپاه از طرف امام مأمور شد که جلوی سفر ایشان را بگیرد. ولی آقای بنی‌صدر از محلی که بود، به جای دیگر منتقل شده و دیگر، از نظر بیرون رفته بود. گفته می‌شود در اطراف ساوه است».

   بدین‌قرار، در تاریخی که هنوز طرح و آئین نامه در مجلس مطرح بوده‌است، بنی‌صدر به مخفی‌گاه رفته بود و با هیچ‌کس از جمله آقایان مهندس بازرگان و صباغیان، نمی‌توانست دیدار کرده و آن گفتگوی جعلی هم نمی‌توانست انجام گرفته باشد. در حقیقت، بنی‌صدر، پس از سخنرانی آقای خمینی و «پاسخ مغرورانه» به او، یعنی بعد از ظهر 25 خرداد، مقاومت را برگزید و به مخفی‌گاه رفت. کسی که مقاومت را بر می‌گزیند و به مخفی‌گاه می‌رود، می‌داند که در صورت گرفتار شدن، کشته می‌شود.

1.5. طرفه این‌که بنابر یادداشت‌های 27 خرداد (صفحه 159)، هنوز آقایان مهندس بازرگان و ... در مجلس حاضر نشده بودند. آقای هاشمی رفسنجانی می‌نویسد: «دستور جلسه، بحث در آئین‌نامه رسیدگی به صلاحیت سیاسی رئیس جمهور بود. با این‌که مرخصی ها را لغو کرده بودم، در اثر غیبت جمعی از لیبرالها، اکثریت ضعیفی داشتیم. تا عصر، ساعت پنج و نیم، آئین نامه تصویب شد... آقای بنی‌صدر یک روز است که مفقود‌الاثر است».

   بدین‌سان، تا تاریخ تصویب آئین نامه، هم بنی‌صدر مخفی بوده‌است و هم آقای مهندس بازرگان و همفکران او در مجلس حاضر نمی‌شده‌اند و هم ساعات در اختیار رئیس جمهوری برای دفاع از خود معین نبوده‌اند. امر مهمی که در یادداشت آمده‌است، این‌است: هرگاه مخالفان کودتا «جنم» می‌داشتند و در جلسات مجلس حاضر نمی‌شدند، مجلس اکثریت نمی‌یافت و کودتا انجام نمی‌گرفت. این آن ضعف تاریخی است که با دروغ‌سازی، می‌خواهند بپوشانند. اما یک تهدید کفایت کرد که در مجلس حاضر شوند و مجلس اکثریت پیدا کند. سخنان منتسب به آقای صباغیان نیز حاکی هستند که در روز رأی‌گیری، در مجلس حاضر بوده‌اند.

1.6. در تاریخ 27 خرداد 60، آقای هاشمی رفسنجانی مصوبه مجلس قلابی را برای رئیس جمهوری ارسال کرده‌است.

1.7. بنابر یادداشت 30 خرداد، در این روز، «عدم کفایت سیاسی آقای بنی‌صدر» دستور مجلس می‌شود.

     بدین‌سان، بنابر سخنان منتسب به آقای صباغیان، دیدار و گفتگو باید بعد از تهدید شدن و در مجلس حاضر شدن آقایان مهندس بازرگان و... انجام گرفته باشد. غیر از این‌که بنی‌صدر مخفی بوده و دیدار با او ممکن نبوده‌است، کسانی که خود از تهدید ترسیده و در مجلس حاضر شده بوده‌اند، چگونه می‌توانسته‌اند از کسی که از جان خود گذشته و مقاومت را انتخاب کرده بود، بخواهند در مجلسی حاضر شود که بنی‌صدر آن را قلابی می‌دانست و به تصریح آقای هاشمی رفسنجانی، به دستور آقای خمینی، آلت فعل کودتا بود؟

2. هرگاه چنین دیداری انجام می‌گرفت، بنی‌صدر به زندانی شدن و اعدام استناد نمی‌کرد – آقای گیلانی، بدون محاکمه به هفت بار اعدام نیز محکوم کرده بود – به تقلبی بودن دست کم 70 درصد انتخابات مجلس استناد می‌کرد و می‌گفت: چگونه در یک مجلس غیر قانونی حاضر شوم و با حضور خود، به آن مشروعیت ببخشم و توسط آن «عزل» بگردم!؟ از زمانی که بنی‌صدر دیگر حاضر نشد ملاحظه آقای خمینی را بکند و گفت مجلس و حکومت و شورای عالی قضائی غیر قانونی هستند، دیگر نمی‌توانست رفتار متناقض با آن، در پیش گیرد و خود به کودتا بر ضد خود و انقلاب و مردم ایران و دموکراسی و اسلام، صورت قانونی ببخشد.

3. پس از «عزل» غیر قانونی رئیس جمهوری از فرماندهی کل قوا، بنی‌صدر به تهران آمد. روزهای اول، در محل کار ریاست جمهوری اقامت گزید. آقای مهندس بازرگان نزد او آمد و از او خواست نزد آقای خمینی برود و هرطور شده دل او را بدست آورد. بنی‌‌صدر توضیح داد که آقای خمینی می‌خواهد رئیس جمهوری را آلت فعل جلادی کند. از جمله از او می‌خواهد 8 گروه را محکوم کند که یکی از آنها نهضت آزادی است. چاره جز به مقاومت ایستادن نیست. وقتی آقای مهندس مطلع شد که از شرط‌های تفاهم با آقای خمینی، یکی حذف 8 گروه سیاسی است، پذیرفت که چاره استقامت است و بنابر مقاومت شد.

4. در 24 خرداد 60، آقای مهندس بازرگان، همسر خود را نزد همسر بنی‌صدر فرستاد. اطلاع داده بود که فردا، 25 خرداد 60، که قرار بر اجتماع در میدان فردوسی به دعوت جبهه ملی است، قراراست مجاهدین 50 هزار مسلح در آن اجتماع حاضر کنند. از بنی‌صدر می‌خواست در آن اجتماع حاضر شود.

   آقای بهزاد نبوی می‌نویسد: اگر آن اجتماع تشکیل می‌شد کار ما مخالفان بنی‌صدر تمام بود. نزد امام رفتیم و... و آقای خمینی، سخنان تهدید‌آمیز بر زبان آورد و دین را وسیله کرد و، بدان، جبهه ملی را مرتد خواند و... و اجتماع میدان فردوسی در 25 خرداد 60 تشکیل نشد و بنی‌صدر به مخفی گاه رفت و تا خروج از ایران، با کسی دیدار نکرد.

5. تا امضای «عزل» توسط آقای خمینی، از دید کودتاچیان، هنوز بنی‌صدر رئیس جمهوری بود. بنابر این، پذیرفتن او در خانه‌ای، جرم برای صاحب خانه نبود، اما رژیمی که جنایت را رویه کرده بود، صاحبان خانه‌ها را اعدام کرد. هرگاه شجاعت عامل نبود و ترس عامل بود، باید بنی‌صدر پیشنهادهای آقای خمینی را می‌پذیرفت و «رئیس جمهور و محبوب و فرمانده کل قوا» باقی می‌ماند و هرکس را او می‌خواست نخست وزیر می‌شد. (پیام آقای خمینی به بنی‌صدر توسط برادرزاده‌اش). آقای خمینی تهدید کرده بود اگر پیشنهاد او را نپذیرد، «تا آخر خواهد رفت». پس بنی‌صدر می‌دانست اگر نپذیرد، باید از جان خود بگذرد و پیشنهادها را نپذیرفت. پس، نه آقای مهندس بازرگان که می‌دانست بنی‌صدر به استقامت ایستاده است، به از جان گذشته‌ای که او بود، آن سخنان را می‌گفت و نه بنی‌صدر آن پاسخها را می‌داد. نسبت دادن این سخنان به مهندس بازرگان، کاستن از قدر و منزلت او است. بنای او بر استقامت بود. اگر کسی هست که اطلاع دارد، بر او است بگوید کدام «بی‌جنم»ها او را از آن بازداشتند.

دوشنبه 30 دی ماه 1398

ابوالحسن بنی‌صدر

Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter