راهبردها و کاربردها

از سرمقاله نشریه انقلاب اسلامی شماره ۷۹۶

پاسخ به پرسشهای ایرانیان از

ابوالحسن بنی صدر

 

 

به نظر شما تاکتیک های خیابانی مناسب با شرایط ایران چیست و دیگر اینکه این خلا آموزش را چطور میتوان از میان برداشت؟

 

 

 

تفاوت دو نسل در تعریف آزادی و استقلال

جناب آقای بنی صدر مصاحبه حاضر را میخواهم با اشاره به اختلاف روحیات قسمتی از نسل جوان امروز ایران و نه تمام آنها با شما آغاز کنم. من و عده ای از آنهایی که میشناسم عادت کرده ایم به زندگی کولی وار. اینکه به نوازنده های کنار خیابان گوش بدهیم. اینکه شعر را فوری بنویسیم. اینکه فیلم را زیرزمینی بسازیم. اینکه درخوانش متون ادبی خود یاد سوگ سودابه هم باشیم. با خودمان فکر کنیم که چه شد که رستم دستان نیرنگ زد به سهراب جوان و بازی را هم برد و هم باخت. در عقاید سیاسی مان بیرحمانه پدرکشی میکنیم. اگر چپیم چپ های قدیم برای ما اعتبار ندارند و اگر راستیم راست های قدیم به همان اندازه بی اعتبارند. این حرف ها به مثابه انتقاد از هم نسلان خودم نیست بلکه بنده خود به این گونه تفکر علاقه مند و گاهی حتی به آن مفتخرم. این حرف ها از سر توضیح است که بدانید با که حرف میزنید. آقای بنی صدر شما با آدم هایی حرف میزنید که به همه چیز مشکوکند. مشکوکیم به هر کسی که بگوید مساله امروز ملت ما مساله آزادی است و مصداق های آن را بیان نکند. برایش معلوم نباشد آزادی در حوزه اندیشه چه محدودیت هایی را دارد. آیا حاضر است که در مدارس ایران معلم ها از مارکی دوساد و نوع تفکر او به بدن حرف بزنند. آیا برای او هم جنس گرایان ایرانی که گاه و بی گاه اعدام میشوند مساله روز است؟ میخواهم این شک ها بر طرف شود. میخواهم بدانم در مملکت من کدام راه آزادی را تبلیغ میکنید. اینکه از هر دینی سر چهار راه ها بایستند و تبلیغ کنند یا چون فرانسه همه باید دربسته دینشان را فریاد بزنند. میخواهم بدانم ابوالحسن بنی صدر حرفی دارد برای من که تازه باشد؟ جناب بنی صدر در اینکه قسمت زیادی از هم نسلان من میدانند مفهوم آزادی و استقلال و حکومت مردمی چیست شکی ندارم. شما قرار نیست معلم باشید برای آنها. در اینکه بسیاری از آنها از افلاطون تا هابرماس را خوانده اند هم شکی ندارم. در اینکه نه به بنیان سلطنت دلخوشند و نه به حکومت ملاها هم شکی ندارم. ما در دو نقطه دچار کمبودیم. یکی اینکه باید بدانیم در میدان عمل اصلی یعنی خیابان در برابر نیروی ضد شورش باید چه کرد و میخواهم از شما هم بپرسم و مجموعه سئوالاتم را از همین جا آغاز میکنم و دیگر اینکه چه تفاوت ماهوی میان اندیشه آزادی شما و ما وجود دارد و دلیل فاصله عمیق قسمتی از نسل من و شما چیست ؟

آقای بنی صدر!

1- میتوان گفت که از سال1990فکر بازگشت به انقلاب های بدون خشونت در اذهان مخالفین سیاسی حکومت های خودکامه طنین دوباره ای انداخته است. شاید بشود گفت از منظر تاکتیک های مبارزه بدون خشونت و معطوف به نتیجه در مدتی معقول اولین کشور پیروز صربستان سال 2000 و 2001 باشد. عده ای جوان متاثر از مبارزات سندیکایی در لهستان و همگام با آموزش هایی از پارتیزان های یوگوسلاوی سابق توانستند میلوسویچ را که در وحشی گری و کشتار مانندی در اروپای شرقی آن سال ها نداشت به زمین بزنند. مدل و الگوی مبارزاتی آنها تشکیل شبکه های خیابانی و مردمی از طریق ایجاد همدلی و اتحاد میان مردم و کشاندن تمام مردم در یک روز خاص و مناسب به خیابان و توانایی نگهداری جمعیت به طور مداوم در خیابان تا حصول به پیروزی بود. این الگو در اوکراین و گرجستان و اخیرا در مصر به پیروزی رسید. در بلاروس و ایران و الجزایر از حرکت باز ماند. سئوال نگارنده بیشتر معطوف به چگونگی عملکرد این عده برای به انجام رساندن یک فراخوان عمومی و متعاقب آن نگهداری عموم مردم در میان خیابان است. صرف نظر از امید و خواست تغییر تمام عیار برای مبارزه بدون خشونت و پایداری نیاز به تاکتیک هایی هم هست. که به نظر میرسد در میان ایرانیان وجود نداشته است. طبق مستندات موجود و گزارش های فراوان و بیان آشکار فعالین سیاسی مصری، جوان هایی که نقش هماهنگ کننده و حتی سخنگو را در تحولات مصر ایفا کردند، مدتی توسط انقلابیون سابق صربستان مانند جوانان اتپور و ایوان ماروویچ آموزش دیده بودند. به نظر شما تاکتیک های خیابانی مناسب با شرایط ایران چیست و دیگر اینکه این خلا آموزش را چطور میتوان از میان برداشت؟

 

پاسخ به پرسش اول:

1 توجه شما را به این واقعیت جلب می کنم که انقلاب با شرکت جمهور مردم را مردم ایران آغاز کردند. آن زمان، وسائل ارتباط جمعی موجود در این زمان نبودند. باوجود این، جمهور مردم به حرکت درآمدند و گل را بر گلوله پیروز کردند. چرا آن جنبش پیروز شد و جنبش سال 88 ناتمام ماند؟ آیا دلیل آن اینست که تاکتیکهای خیابانی مناسب را اتخاذ نکردند؟

1.1. به یقین نه. زیرا تاکتیک یا کاربرد فرآورده استراتژی یا راهبرد است. بدون راهبرد، کاربرد به تصور نیز نمی آید. چنانکه هرگاه هدف تغییر یک رژیم باشد، نمی توان همان روش را بکار برد که بکاراصلاح یک رژیم می آید و به عکس. جنبش سال 88 نمی توانست پیروز شود زیرا هدف حقوق یک ملت، از جمله حق حاکمیت و تغییر منزلت ایرانی از «مطیع امر و نهی ولی امر» به شهروند حقوقمند، نبود. هدف ناممکنی بود که به مردم ممکن باورانده شده بود: اصلاح رژیم ولایت فقیه در جهت محدود کردن «رهبر» همان ناممکنی است که همچنان ممکن باورانده می شود. تنها سرکوب نبود که مردم را متقاعد کرد که رژیم ولایت مطلقه فقیه چنین اصلاحی را نمی پذیرد. بلکه نظام ولایت فقیه خود نیز ناممکن بودن چنین اصلاحی را تجربه کرد. نه تنها با گرفتن و محاکمه کردن بخشی از مدیران رژیم و انحلال حزب ها و خانه نشین کردن ها، بلکه، مقابله آقای احمدی نژاد با آقای خامنه ای، آنهم نه بر سر محدود کردن «رهبر» که بر سر محدود کردن «رئیس جمهوری». این نزاع، یکبار دیگر، این واقعیت را شفاف، در برابر چشمهای عقول همگان قرارداد که اصلاح ممکن در یک سامانه بسته بامحوری که قدرت در آن متمرکز و بزرگ می شود، اصلاحی است که، بدان، بتوان مانع های تمرکز و بزرگ شدن قدرت در این محور را از سرراه برداشت.

1.2. بدین قرار، هرگاه بنا بر، درس گرفتن از تجربه انقلاب ایران و درس گرفتن از جنبشهای مصر و تونس و پیشنهاد راه بردها و کاربردها باشد، نخست می باید هدفی را پیشنهاد کرد: چون اصلاح رژیم در جهت مخالف تمرکز و بزرگ شدن قدرت در محور آن، محال است، به ضرورت هدف دیگری را می باید پیشنهاد کرد: تغییر رژیم از راه بازیافتن استقلال و آزادی و حقوق ملی و حقوق انسان. چنین هدفی خود روش خویش نیز هست. توضیح این که حق هم هدف و هم روش است. چنانکه آزادی خود روش خویش است. با زورمداری نمی توان استقلال و آزادی جست. با اندیشه و عمل مستقل و آزاد است که آدمی مستقل و آزاد می شود. بنا بر این،:

راه برد - کاربرد اول اینست که داوطلبان ایفای نقش نیروی محرکه، رابطه با قدرت را با رابطه با استقلال و آزادی جانشین کنند. نخست خود را از این دروغ بیاسایند که گویا قدرت قابل توزیع است. قدرت فرآورده رابطه قوا است، بنا براین، قابل توزیع نیست. چون چنین است، پس معنای انحلال ولایت مطلقه فقیه این نیست که هر ایرانی خود را صاحب ولایت مطلقه بپندارد و گمان برد که استقلال و آزادی قدرت (= زور) است که اینک می پندارد از آن او گشته است. یک دلیل از دلایل بازسازی استبداد، بعد از هر جنبش پیروز، همین همگانی شدن خود شاه یا رهبر قدرتمدار انگاری و تنظیم رابطه با یکدیگر بر پایه آمر و مأمور گشتن است.

چون نوشته اید که پاسخها به پرسشهای شما، بسا بکار بخشی از جوانان ایران می آید که تعریفی از استقلال و آزادی در ذهن دارند، پس بجاست که نخست تعریفی از تعریفهای استقلال و آزادی را که ملموس تر و تجربه کردنی تر است، باز نویسم:

خالی شدن از زور که تنها محدود کننده در هستی متعین است، عقل آدمی را از حدها و مرزها رها می کند. به دیگر سخن، وقتی انسان استقلال دارد که در مقام تصمیم، از هر محدود کننده ای رها باشد. یعنی در تصمیم گیری او، قدرت ( = زور) حضور نداشته باشد. باز وقتی انسان آزاد است که در گزینش نوع تصمیم او، قدرت ( = زور) غایب باشد. بدین سان، کسی که می پندارد وقتی مستقل و آزاد است که قدرت داشته باشد و هرکار خواست بکند، یعنی فرق توانائی را از قدرت ( = زور) ندانست، او نه استقلال دارد و نه آزاد است. از این رو، هر انسانی می باید مراقب محدود کننده ها، از جمله محدود کننده های زیر باشد:

چون هدف استقلال و آزادی – دست کم در همین تعریف – می شود، پس راهبرد - کاربرد دوم، استقلال جستن از سه محدود کننده مهم است: اول، رژیم و دوم قدرت خارجی و سوم زور پرستهای وابسته به قدرهای خارجی و یا رژیم. چنین استقلالی، پهنای آزادی انسان و جامعه ملی را بی کران می کند.

راهبرد - کاربرد سوم و مهم تر، اندیشه های راهنما است. زیرا دارندگان اندیشه های راهنما گمان می برند طرز فکر و مرام و باور برای اینست که آدمی خود را در ضدیت با دیگری تعریف کند. ویژگی بیان استقلال و آزادی اینست که تضاد را اصل راهنمای پندار و گفتار و کردار آدمی نمی کند. دارنده چنین اندیشه راهنمائی خود را ضد زورپرستان تعریف نمی کند. بلکه راست راه رشد را در پیش می گیرد و فراخوان مداوم همگان است به این راه.

و برای این که اندیشه های راهنما انسانها را در حصارهای بلند زندانی و آنها را ضد یکدیگر نسازند، مبارزه با سانسورها ضرور و برقرار کردن جریان آزاد اندیشه ها، از آن هم ضرورتر است. در این جا، به جوانان این مهم را خاطر نشان می کنم که برای این که آدمی عزت خویش را از راه ضدیت با این یا آن دین یا مرام، از دست ندهد، اندیشه راهنمای او می باید بیان استقلال و آزادی باشد. چراکه از ویژگی های بیان های قدرت اینست که دارنده خود را ناگزیر می کند خود را در ضدیت با طرز فکر دیگری، تعریف کند. پس هرگاه جوانان اندیشه های راهنمائی را در سر دارند که میان آنها مرز پدید می آورند و آگاه یا ناخودآگاه، وادارشان می کنند خود را در ضدیت با طرز فکر دیگری تعریف کنند، تردید نباید داشته باشند که اندیشه های راهنمای آنها این و آن بیان قدرت هستند. آیا باید طرز فکرهای خود را رها کنند و به بیان استقلال و آزادی بگروند که، برای مثال، من پیشنهاد می کنم؟ روش مستقیم وجود دارد و آن نقد اندیشه راهنمای خویش است. هرکس می باید بداند که هر بیان قدرتی، به ضرورت، تناقض ها در بردارد. پس، به نقد، می توان تناقض ها را رفع کرد و بیان استقلال و آزادی را بازجست. هرگاه، همگان با باورهای خود چنین کنند، بیان های استقلال و آزادی، مرزها را از میان انسانها برخواهند داشت و به یمن جریان آزاد اندیشه ها، به یکدیگر نقد می شوند و با یکدیگر، توحید می جویند.

راهبرد -کاربرد چهارم گذشته است: ماندن در گذشته، ویران شدن است. چشم پوشیدن از گذشته محال است. دست کم بدین خاطر که بخش بزرگی از هویت انسان را تشکیل می دهد. این قول که پرداختن به گذشته را به تاریخ دانان بگذاریم نیز دروغ آشکاری است. چرا که هیچ انسانی نمی تواند بدون گذشته، فعالیت حال و آینده خود را سازمان و سامان بدهد. پس هرکس می باید بداند فرآورده کدام گذشته است. نادیده گرفتن گذشته نیز خود فریبی است. از جمله، به این دلیل که همان گذشته حال و آینده می شود. برای مثال، انقلاب مشروطیت را کودتای رضاخانی، تجربه ای نیمه تمام گرداند. نادیده گرفتن این گذشته سبب شد که همان عوامل، در کودتای 28 مرداد 32 شرکت کنند و نهضت ملی ایران را عقیم گردانند. و باز، نادیده گرفتن گذشته، سبب شد که همان عوامل، این بار در ویرانگری بزرگ تری شرکت کنند: گروگان گیری و برانگیختن رژیم صدام بر حمله به ایران و کودتای ملاتاریا در خرداد 60 و ادامه جنگ و...

پس جوان می باید بهوش باشد و در دام گذشته نیفتد و نماند. بر او است که بداند گذشته را می باید نقد کرد. نقد گذشته وقتی اندیشه راهنما بیان استقلال و آزادی است، سبب می شود که

الف – گذشته بسان سرمایه بکار ساختن و حال و آینده بیاید و

ب – گذشته بازسازی نشود، یعنی استبداد تاریخی ایران، یکبار برای همیشه، جای به جمهوری، بمثابه ولایت جمهور مردم بسپارد. بدین قرار، عناصری که در ساختن استبداد شرکت داشته اند، وقتی می توانند در جنبش شرکت کنند که نقد و، به نقد، شفاف شوند و هیچگاه موقعیتی که به آنها امکان دهد یکبار دیگر در بازسازی استبداد شرکت کنند، داده نشود.

راهبرد - کاربرد پنجم، آزاد شدن از محدود کننده ایست که صورت است. بطور مرتب در باره منطق صوری که روش فریب است، می نویسم و می گویم. در حقیقت، هیچ فریبنده تر از صورت نیست. از علامتهای بارز قدرتمداری عقل، یکی به صورت بسنده کردن و از محتوی غافل شدن است. عقلی که به صورت محدود می شود، از قدرت فرمان می برد و از استقلال و آزادی خویش غافل می ماند. مردمی که صورت و ظاهر را می بینند و محتوی را نه می بینند و نه می خواهند ببینند، آسان فریب قدرتمدارها را می خورند و اگر هم به خود بیایند، وقتی است که دیگر کار از کار گذشته است. از انقلاب بدین سو، در مقاطع تعیین کننده ای، صورتها جامعه ما را از محتواهاغافل کرده اند: گروگانگیری که ضد استقلال بود بدین خاطر که به قدرت خارجی در سیاست داخلی ما نقش روز مره می داد، عمل به اصل استقلال جلوه داده شد. سنجیدن شخص به حق، جای خود را به سنجیدن حق به شخص که آقای خمینی بود داد و درک از شخصیت او نیز در تصوری از صورت و ظاهر او فروکاسته شد. جنگ نعمت گشت و ولایت فقیه اسلام شد و... و «رأی من کو؟» شعار شد و امروز، می شنویم و می خوانیم که «داوری را به صندوق های رأی باید واگذاشت». حال آنکه رأی دادن، بنا بر این، صندوق رأی وسیله هستند. خود را که به وسیله محدود کنی، به این صورت، از محتوی که حق حاکمیت است، غافل گشته ای. در حقیقت، از وسیله نباید شروع کرد، از حق باید آغاز کرد. هرگاه استقرار ولایت جمهور مردم، بنا بر این، شهروند صاحب حق رهبری در جمهوری گشتن هر ایرانی، استقرار بجوید، صندوق رأی برابر استقلال و آزادی هر ایرانی و حق او بر ولایت بر خود و بر کشور خویش، سازمان می یابد. غافل شدن از این محتوی، بسا همان بلا را بر سر ایران می آورد که در نخستین همه پرسی و سپس تهیه قانون اساسی آورد و اینک دارد بر سر تونس و مصر می آورد. جوان نباید هرگز از یاد ببرد که در منطق قدرت، الف - تصمیم گیرنده قدرت و وسیله انسانها و هدف افزودن بر قدرت است.

ب - و در منطق استقلال و آزادی، تصمیم گیرنده انسان مستقل و آزاد و حقوقمند و وسیله بنیاد ها (از جمله انتخابات) و هدف رشد در استقلال و آزادی و بر میزان عدالت اجتماعی است.

پس، هرگاه انسان حقوقمند و تصمیم گیرنده نباشد، به ضرورت، قدرت تصمیم گیرنده می شود و صندوق رأی وسیله ای می گردد که از آن، نام نامزد دلخواه قدرت بیرون می آید.

ششمین راه برد -کاربرد اخلاق و معنویت است. اخلاقی ترجمان استقلال و آزادی و دیگر حقوق انسان و حقوق جامعه ملی و حقوق جامعه جهانی و حقوق طبیعت و جانداران و معنویتی، بمثابه افق باز و بی کران که آدمی بدان درآید و تا این همانی با هستی هوشمند و خلاق، سیر و صیر کند. فقدان چنین اخلاقی، درجا، آدمی را گرفتار ضد اخلاق زور و زورمداری می کند. مدار پندار و گفتار و کردار او را می بندد و زور گفتن و زور شنیدن را روش روزمره او می گرداند. بدین سان، انسان برخوردار از اخلاق حقمداری و معنویت، خلاق و فرهنگ ساز می شود و انسان فاقد این اخلاق و معنویت، ویران گر اخلاق و سازنده ضد اخلاق و تولید کننده نابسامانی ها و آسیبهای اجتماعی می گردد. جوان امروز، هرگاه بخواهد استقلال و آزادی خویش را بازیابد و فرهنگ ساز بگردد، بیش از هر زمان و هر نسل دیگری، نیازمند اخلاق و معنویت است. به یمن این اخلاق و معنویت است که تن به تدنی تحمل حاکمیت بندگان زور برخود، نمی دهد و می تواند جامعه مستقل و آزاد و رشد یاب را باز سازد و ایران را سر زمین آبادانی و دادگری بگرداند.

راهبرد – کاربرد هفتم، بدیل است. از درسها که انقلاب ایران و جنبشهای تونس و مصر می آموزند، بخصوص، بود و نبود بیان استقلال و آزادی و بود و نبود بدیل هستند که، آشکارا در دیدگاه عقول درس آموز قرار می گیرند. هرگاه بدیل بیرون از مردم شکل بگیرد و یا در درون مردم شکل بگیرد اما نماد هدف که جانشین کردن ولایت فقیه با ولایت جمهور مردم است، نباشد، بیشتر از محدود کننده، فلج کننده می گردد. همانطور که بدیل درون رژیم عامل شکست جنبش شد، بدیل وابسته به قدرت خارجی نیز، عامل ترس جامعه از جنبش و تن دادن به فعل پذیری و بی تفاوتی می گردد. و هرگاه، دست نشاندگان جمعی را بوجود بیاورند و توجیه گر حمله نظامی به ایران شوند، یا حتی قصدشان از این کار، بدست آوردن مشروعیتی باشد که دست نشاندگی از آنها ستانده است، جمع آنها نمونه ای بهتر از نمونه های عراق و افغانستان و لیبی نمی شود. از این رو، در همان حال که جوانان می باید فعالانه در پدید آوردن بدیل ترجمان استقلال و آزادی و برداشتن واپسین مانع از سر راه استقرار جمهوری، شرکت می کنند، می باید نسبت به سرسپردگی به بیگانه بیشترین حساسیت را نیز ، پیدا کنند.

هشتمین راهبرد - کاربرد، اصل راهنما است. از آنجا که اندیشه راهنما بر وفق یک اصل راهنما ساخته می شود و از آنجا که اندیشه راهنما وقتی کاربرد لحظه به لحظه پیدا می کند که در یک اصل بازگو می شود، اصل راهنما هم راهبرد و هم کاربرد می شود: ثنویت اصلی است که، بر آن، بیانهای گوناگون قدرت ساخته شده اند و ساخته می شوند. در عوض، موازنه عدمی است که بیان استقلال و آزادی، بر آن، ساخته می شود و در همان حال، این بیان در این اصل بازگو می شود و انسان مستقل و آزاد، این اصل را – که رها کننده آدمی از هر محدود کننده ایست – در اندیشیدن و سخن گفتن و عمل کردن، بکار می برد.

بدان هدف (استقلال و آزادی و حقوقمندی ها) و بدین راه برد-کاربردها، جوانان می توانند خلاقیت خویش را بازیابند و کاربردهای تدارک کننده یک جنبش همگانی را ابداع کنند. هرگاه بخواهند تجربه خود را با آنها در میان گذارم، کاربردهای زیر را پیشنهاد می کنم:

- تشکیل هسته های کوچک از استعدادهائی که بی زحمت بتوانند با یکدیگر همکاری کنند. تمرین راهبرد -کاربردهای بالا، تشکیل این هسته ها را آسان می کند. اعضای هر هسته نخست راهبرد – کاربردهای بالا را تمرین می کنند و پس از آنکه عقلهای مستقل و آزاد آنها خلاق گشت، بمثابه نیروی محرکه تغییر، هریک در محیط مناسب خود، فعال می شوند. از آنجا که دستگاه سرکوب رژیم فعال است و زورمدار، در هسته هائی که بر اصل موازنه عدمی از انسانهای آزاد و مستقل تشکیل می شوند، نمی تواند نفوذ کند. این هسته ها، در مرحله اول، نیاز به ارتباط با یکدیگر ندارند. رعایت هدف (استقلال و آزادی و حقوقمندی ها) و راهبردها - کاربردها، آنها را، در همان حال که همسو می کند، از گزند دستگاههای جاسوسی رژیم نیز در امان نگاه می دارد.

- این سخن که جوانان ایران دانایانند، برفرض صحت، بسی شادی بخش است. اما بدون پیدا شدن وجدان همگانی، جنبش همگانی ممکن نمی شود. پس می باید، «رادیو بازار» بکار افتد. شما از آموزشها که جوانان مصری در صربستان دیده اند، سخن به میان آورده اید. هرگاه وسیله ارتباطی جمعی جدید را بتوان از سانسور رژیم رهاند، کارساز می شود. پس کار اول اینست که فن شناسان ایرانی به این مهم که آزاد کردن فرستنده های تلویزیونی و رادیوئی و انترنتی از سانسور رژیم است، بپردازند و مشکل را حل کنند. هستند فن شناسانی که به این کار مشغولند. اما تا کار آنها به نتیجه قطعی بیانجامد، نمی توان دست روی دست گذاشت. هرجامعه ای، فنون گریز از سانسور ها را می شناسد. در دوران پیش از انقلاب، تحقیقی را انجام دادم در باره انواع سانسورها. این تحقیق انتشار پیدا کرد و امکان داد که راه های گریز از سانسورها جسته آیند. همان کار را می باید از سرگرفت. روش «دهان به گوش» یا «رادیو بازار»، در دوران شاه و نیز در دورانی که ملاتاریا کودتای خزنده خود را به انجام می رساند، بس کار ساز شد. به ترتیبی که زورمداران با آنکه تمامی وسائل ارتباط جمعی را به انحصار خود درآورده بودند، شکست خوردند.

در این جا، کاربرد بسیار مهمی را می باید خاطر نشان کنم: رادیو بازار کاربرد پیدا نمی کند مگر با عاقل و بالغ و حقوقمند شمردن یکایک ایرانیان و، در سطح جامعه، دوجریان آزاد اطلاعات و جریان آزاد اندیشه ها را برقرار کردن. تجربه جنبش سال 88 از دو نظر، می باید درس بیاموزد:

الف - از این نظر که دو جریان اطلاعات و اندیشه ها را نباید محدود به حدی (برای مثال، دانشجویان) و یا مکانی (برای مثال، شمال شهر) کرد. حتی نمی باید نظامیان و اداریان و روستائیان را مستثنی کرد. مردم را نادان و دنباله رو تصور کردن، محدود کردن دو جریان آزاد اطلاعات و اندیشه ها و مانع شدن از غنی شدن وجدان همگانی و در نتیجه ناممکن گشتن جنبش همگانی و ادامه آن تا پیروزی است.

ب – از این نظر که نیروی محرکه تغییر، به ماهی می ماند و نیازمند آبی است که مردم هستند. هرگاه جامعه آمادگی شرکت در جنبش همگانی را نداشته باشد، نیروهای محرکه بی حفاظ و سرکوب می شود. بهوش باید بود و خود را قیم مردم نکرد و جانشین آنها نگرداند و عمل از راه مردم و با شرکت مردم را می باید روش کار کرد.

در جنبش مردم از تقلب بزرگ در انتخابات 22 خرداد 88 بدین سو، این نقص وجود داشت که همگان از محل و زمان اجتماع ها آگاه نمی شدند. علت بسنده کردن به وسیله اینترنتی و تلفن دستی و غافل شدن از رادیو بازار و نیز برقرار نشدن دو جریان آزاد اطلاعات سطح جامعه ملی و غفلت از این واقعیت بود که زمان و مکان می باید در اختیار جنبش کنندگان باشد و همه محلها، خاستگاه جنبش و محل های بروز آن بگردند.

- همگانی شدن جنبش در گرو اینست که حقوقی هدف بگردند که همگان، بنابر فطرت خویش، از آن برخوردارند و باید برخوردار شوند. در نتیجه، از حقوق ملی و حقوق یکایک شرکت کنندگان در جنبش، بدون تبعیض باید دفاع گردد. مرزهای «عقیدتی» و «تمایل سیاسی» و دسته ای نباید سبب دفاع تبعض آمیز از قربانیان سرکوب رژیم بگردد. این راهبرد (حقوق انسان ذاتی او و مقدم بر طرز فکر و عمل او است) و کاربرد (دفاع عام از قربانیان سرکوب)، تجربه بس موفقی در دوران شاه و نیز در این دوران است. هرگاه این روش همگانی بگردد، دو اطمینان خاطر تعیین کننده را ببار می آورد: اطمینان خاطر از دفاع شدن، در صورت گرفتار گشتن و اطمینان خاطر از شناخته شدن حق اختلاف و کثرت آراء و عقاید، پس از پیروزی و بهنگام تأسیس دولت حقوقمدار.

- از آن خود کردن زمین و زمان کاربرد مهم دیگری است: در هرجا که جامعه ای تشکیل است، خواه در شهر و چه در روستا، زمین و زمان می باید از آن جنبش کنندگان باشد. انقلاب ایران پیروز شد و هر جنبش همگانی پیروز می شود وقتی در سراسر کشور و خانه ها و کوچه ها و خیابانها، محل جنبش می شوند و زمان هر حرکت را جنبش کنندگان تعیین می کنند.

کاربردهای دیگر و تعیین این و آن محل و این و آن زمان را، جنبش کنندگان می باید ابداع کنند.

در باره نقش تلویزونهای فارسی زبان خارج از کشور

 

2- بنا بر آمارهای موجود تقریبا یک هشتم ایرانیان از فضای مجازی و اینترنت استفاده میکنند ولی بسیاری از آنها در تحولات حساس نگاهشان به تلویزیون های خبری صدای امریکا و بی بی سی معطوف میشود. در نهایت در میانه اعتراضات خیابانی چطور میشود از این رسانه های جمعی کمال استفاده را برد و چطور میشود بیشترین ضربه را به مبارزات مردمی زد؟ نقش شما در این میان چیست؟ یکی از توصیه های اشتباهی که مرتب در صدای امریکا و بی بی سی در روز های پر التهاب جنبش سبز به طور مستمر بیان میشد، پخش شدن مردم و عدم تمرکز در یک مکان در برابر پلیس ضد شورش بود که با نگاهی گذرا به تحولات انقلابی جهان در20 سال اخیر متوجه خطای فاحش توصیه کننده ها میشویم. از نظر انقلابیون صربستان پخش شدن مردم ضربه پذیری آنها را بیشتر میکند. فرصت ابراز خشونت بیشتری به حاکمیت میدهد و اتفاق بعدی عدم امکان بازیابی یک مکان برای ادامه تجمع است. منظور بنده از سئوال این است که چطور میشود جلوی این راهنمایی های غلط و گاها تعمدی را گرفت و چه مواردی را باید جایگزین آن کرد؟

 

پاسخ پرسش دوم:

پرسش دوم شما خود دو پرسش عمده را شامل است. از آنجا که در پاسخ به پرسش اول شما، راهبردها – کاربردها را توضیح داده ام، در پاسخ به این دو پرسش، این طور پاسخ می دهم که

2/1. این اطلاع که یک هشتم مردم ایران از اینترنت استفاده می کنند و، با وجود این، چشم و گوششان به بی بی سی و صدای امریکا است، بنا بر این که صحیح باشد، گویای آنست که، در خود ایران، دو جریان آزاد اندیشه ها و اطلاعات، برقرار نیستند. بدون اینکه این دو جریان برقرار شوند، فرستنده هائی که از بیرون ایران بسوی ایران برنامه پخش می کنند، نمی توانند در پدید آوردن جنبش همگانی نقش پیدا کنند. بر فرض پیدایش جنبش، فرستنده ها توانا به تضمین تداوم آن تا پیروزی نمی شوند. مگر این که بطور کامل با هدف (استقلال و آزادی و حقوقمندی) و راه بردها – کاربردها انطباق بجویند. نه بیانگر تمایل قدرت خارجی (امریکا و انگلیس ) که، بی طرف، بگردند و دو جریان آزاد اندیشه ها و اطلاعات را برقرار کنند. در جریان جنبش این کار را نکردند زیرا هر دو، خود زبان حال «اصلاح طلبان» شدند. ناممکن (اصلاح پذیری رژیم) را ممکن و ممکن (تغییر پذیری رژیم) را ناممکن تبلیغ کردند. از این رو، از عوامل ناکام گشتن جنبش گشتند. هم اکنون، باز به خطا، به آلترناتیو سازی، مشغولند. بدیهی است، آلترناتیو که می توانند بسازند وابسته، بنا بر این، ضد جنبش همگانیاز کار درخواهد آمد.

هرگاه بخواهیم واقعیت را همان سان که هست ببینیم، می باید، امکانات موجود را به ترتیبی بکار بریم که در سطح جامعه ملی، دو جریان آزاد اطلاعات و اندیشه ها برقرار شوند:

- بنا بر قاعده تجربه شده، حق بر زور غالب می شود. پس برحق است که باید ایستاد. تقابل حق با قدرت می باید تا ممکن است شفاف باشد. هرگاه برحق بایستیم و جز حق نگوئیم و نکنیم، دستگاه های تبلیغاتی که خلاف حق را تبلیغ می کنند، بی اعتبار می شوند و تبلیغاتشان به سود آنها می شود که بر حق ایستاده اند. کاری که جمع ما می کند، همین است. حاصل آن اینست که اندیشه استقلال و آزادی، حاکم گشته است. ناممکن (اصلاحات در رژیم) را ممکن دیدن و ممکن (برداشتن واپسین پایه قدرت) را ناممکن پنداشتن، اعتبار پیشین را ندارد. در ذهن جامعه، به خصوص جوانان، دارد جای ممکن و ناممکن تغییر می کند. هر اندازه زمان این تغییر کوتاه تر باشد، تحول قطعی زودرس تر می گردد.

از آنجا که امکان تبلیغ حق اندک و امکان تبلیغ ناحق بسیار زیاد است، این از راه استمرار در بیان حق و ارزیابی رویدادها با محک حق و نیز راست گرداندن دروغ از راه رفع تناقض های آن است که می توان، حق را آورد و ناحق را برد.

- یکی از کارهای روزمره ما، نقد ضد اطلاعات است که فرستنده های غرب به زبان فارسی و یا مطبوعات و فرستنده های کشورهای غرب، به زبان های خود انتشار می دهند. این کار هم از اعتبار سازندگان ضد اطلاعات کاسته است و می کاهد و هم کار ساختن و انتشار ضد اطلاعات را مشکل می سازد.

- یک روش زورپرستان، راست را دروغ کردن و از قول راستگو انتشار دادن است. از این روش، هر سه رأس مثلث زورپرست، به افراط استفاده می کنند. در بی اثر کردن این شیوه تبلیغ زورپرستان، می باید از مبادله ناسزا با آنها اجتناب کرد. در عوض، هربار، دروغ سازی آنها را می باید آشکار کرد. به یمن این پایداری در مبارزه با دروغ – که ویرانگرترین نوع سانسور است – است که تبلیغات دروغ و نیز زورپرستان بی اعتبار می شوند. این کار نیز، یکی دیگر از کارهای جمع ما است.

- زورپرستان هر زمان که سندی دال بر خیانت و یا جنایت و یا فساد آنها انتشار می یابد، رگبار ناسزا را بر روی من می گشایند. در برابر این روش، این بر انتشار حقایق در باره زورپرستان است که باید اصرار ورزید.

- تبیین استقلال و آزادی و حقوق ملی و حقوق انسان و رشد و عدالت اجتماعی، تا وقتی کاربردشان در زندگی روزمره مردم، بر مردم، معلوم نگردد، اثر بایسته را برجا نمی گذارد. کار دیگر از کار جمع ما، پر کردن این خلاء در قلمروهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی است. این کار، این روش را آموخته است که تبیین باید چنان اندیشیده و نوشته شود که خود سانسور شکن باشد و بتواند دیوارهای سانسور را بشکافد و انتشار پیدا کند. بدیهی است که این روش، در دراز مدت، اثر می بخشد. اگر این ایام از استقلال و آزادی و حقوق انسان و حقوق ملی، سخن بمیان است، از رهگذر یک کار نیم قرنی است و هنوز زمان می باید تا که اصول و حقوق در وجدان همگانی، با تعریف های روشن، محک ارزیابی بگردند.

بدین قرار، کمبود امکان ها – که جمع ما بسیار بر آنها افزوده اند – ما را برآن داشتند که «پیوسته رویم » اما نه آهسته، بلکه، در حد امکان، به آهنگ رفتن خویش، شتاب بخشیم.

2.2. در پاسخ به پرسش اول توضیح دادم که چرا باید زمان و مکان در اختیار جنبش کنندگان باشد. هرگاه در جنبش قشرهای مختلف شرکت کرده باشند، بسط دادن جنبش، در سطح شهر، قوای سرکوب را زود از پا در می آورد. هرگاه در همه شهرها جنبش انجام بگیرد، توان قوای سرکوب بازهم کمتر می شود. حتی اگر بخشی از جامعه در جنبش شرکت کنند، باز می باید اختیار زمان و مکان از آن جنبش کنندگان باشد. هرگاه جنبش تداوم بیابد، رژیم سرکوبگر را از پا در می آورد. این درس را تجربه انقلاب ایران میدهد. در آن انقلاب، تا زمانی که جنبش های شهرها بهم بپیودند، هر از چندی در شهری جنبش روی می داد. بنابراین، اگر دو فرستنده انگلیسی و امریکائی پخش شدن تظاهر کنندگان را توصیه کرده باشند، نمی توان روش پیشنهادی را عامل تشدید سرکوب و توقف جنبش شمرد. زیرا

الف - اگر مردم راهبرد را در اختیار داشتن زمان و مکان بدانند، کاربرد را آنها هستند که می باید در محل ابتکار کنند. هر شکل از جنبش، کاربرد خاص خود را می خواهد. برای مثال، شبها بر بامهای خانه ها شعار دادن، هرگاه در سطح تمام شهر باشد، اثری بس عظیم دارد و مقابله قوای سرکوب با آن بسیار مشکل می شود. و یا اگر کاربرد بیزار کردن قوای سرکوب از سرکوبگری باشد، جمعیت بسیار بزرگ و گل به دست، کارسازتر است. و اگر قصد خسته و فرسوده و مأیوس کردن قوای سرکوب باشد، انواع کاربردها آزموده شده اند. یک چند از این کاربردها پیش از پیدایش وسائل ارتباط جمعی امروزی، تجربه شده اند. اما کاربردهای جدید از اصل ترتیب دادن تظاهرات اعتراضی، زیر نظر جهانیان پیروی می کنند. نوع موفقی از آن را مصریها در میدان تحریر تجربه کردند. الا این که چنین کاربردی نیازمند عزم استوار و آمادگی رویاروئی با خشونت شدید رژیم حاکم است. در ایران، کاربرد جمع شدن و در پی حمله قوای سرکوب متفرق شدن و در محل دیگری از نوع جمع شدن، تجربه شده است. کاربردها رابطه مستقیم دارند با اندازه سازمان یافتگی و میزان آمادگی جامعه برای حمایت از جنبش. باری، مداوم کردن جنبش و متناسب با آن، تدبیر کردن شکل آن ضرور می شود و، در همه حال، وقتی جنبش بیشترین کارآئی را بدست می آورد که بتواند بطور خودجوش به خود سازمان بدهد و چون موجود زنده، ادامه حیات خویش را تضمین کند.

در نوبت دیگر به پرسشهای دیگر شما پاسخ خواهم نوشت.


Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter