رابطه نظر با عمل

 

از سرمقاله نشریه انقلاب اسلامی شماره ۷۹۷

پاسخ به پرسشهای ایرانیان از

ابوالحسن بنی صدر

 

در نوشته پیشین، به دو پرسش هموطن گرامی خود پاسخ نوشتم. اینکه به پرسشهای دیگر او پاسخ می نویسم:

 

پرسش سوم و پاسخ آن:

3- دنیا به صورت یک نظام هماهنگ جهانی در حال حرکت است. میتوان در این نظام هماهنگ با حفظ استقلال و آزادی حرکت کرد. میتوان رسیدن به قدرت را ارجح بر همه چیز قرار داد و میتوان از دنیا کناره گرفت و به اثر بخشی حداقلی راضی بود. اگر این نظام هماهنگ را مجموعه ای از 1- گروه های سیاسی تشکیل دهنده دولت ها و منافعشان، 2- مردم کشور ها، 3- نهاد های بین المللی و 4- مطبوعات و رسانه های جمعی در نظر بگیریم، تعامل یک اکتیویست سیاسی خارج از ایران در شرایطی که جنبش مردمی در ایران در خیابان ها ساری و جاری باشد و با حاکمیت در تضاد اشکار باشد، با هر یک از زیر مجموعه های یاد شده چگونه باید باشد و چه تاثیرات آنی را میتواند بر مبارزات داخلی در اوج مانند روز های 25 خرداد تا عاشورا بگذارد؟

 

پاسخ: چنین نظام همآهنگ در حرکتی وجود خارجی ندارد. جهان در روابط قوا است. در این روابط، مجموعه هائی در موقعیت مسلط قرار دارند و مجموعه هائی در موقعیت زیر سلطه. زیر سلطه ها اکثریت بسیار بزرگی را تشکیل می دهند و هرگاه به خود بمثابه انسان حقوقمند و کرامتمند و توانا، وجدان بجویند و خویشتن را از روابط سلطه گر – زیر سلطه، رها کنند، این امکان بوجود می آید که جهان، بر اصل موازنه عدمی، نظام همآهنگی بجوید و در راست راه رشد بر میزان عدالت اجتماعی به حرکت درآید. جهانی که، در آن، میزان تخریب از میزان تولید فزونی جسته است و جباری که ویرانگری است از هم اکنون، بر حال و آینده دارد مسلط می شود، کجا همآهنگ است و کجا حرکتی همسو دارد؟ این جهان یا به یمن انقلاب، زندگی را باز می یابد و یا استقلال و آزادی باخته، خویشتن را به جبر مرگ می سپارد.

در مجموعه های در رابطه مسلط – زیر سلطه، گروه بندی های صاحب امتیاز و اکثریت بزرگ بسیار کم و یا بی امتیاز وجود دارند. «نهادهای بین المللی»، در اسم، بین المللی و در رسم، تحت سلطه گروه بندی های حاکم هستند. وسائل ارتباط جمعی نیز، در خدمت سرمایه داری لیبرال است. جهانی شدن تاحدودی مرزها میان گروه بندی های صاحب امتیاز و سرمایه داری را از میان برداشته است. در برابر، تا بخواهی برای زیر سلطه ها مرز و بند پدید آورده است. به وضعیت کشور خود بنگریم و ببینیم مرز و بندها را که از گروگانگیری بدین سو، برای اکثریت بزرگ جامعه ما پدید آورده اند. در غرب، سرمایه داری از راه «بدهی ها» است که قید و بندها را بر دست و پای کم امتیازها و بی امتیاز ها می نهد. به امریکا و انگلیس، به یونان و پرتقال، به ایتالیا و اسپانیا، به ...، بنگریم. با چشمان عقل درس آموز بنگریم و ببینیم که پرسش واقعی اینست: در چنین جهانی چه می توان و باید کرد؟

1 – برداشتن قید و بندها، نیاز دارد به بازشناختن دو حق بنیادی انسان، استقلال و آزادی. برهر انسان است که برای رها شدن از سلطه جباران و جبر تحمیلی آنان، در خود، انقلاب کند. یعنی استقلال و آزادی و همزمان حقوق و کرامت خویش را باز جوید. بر هر جامعه است که خویشتن را از روابط مسلط – زیر سلطه رها کند. هرگاه جامعه ای بتواند بر اصل موازنه عدمی، با بقیت جهان ارتباط برقرار کند، ساختمان کنونی جهان، از بنیاد تغییر خواهد کرد. چرا که اکثریت افزون بر 90 درصد جهانیان، الگوی بازیابی استقلال و آزادی و حقوقمندی و کرامت را پیش رو می یابند و به جنبش بر می خیزند. حتی 10 درصد دارای موقعیت مسلط نیز فرصت می یابند خویشتن را از بند سلطه گری رها کنند و انسانیت خویش را بازیابند.

2 – بدین سان، در درون و برون مرزها، هدف یکی و جنبش نیز یکی است. در این جا، می باید واقعیتی را به یادها بیاوریم و آن این که معیار دانش است و نه بیرون یا درون ایران بودن. در درون کشور بودن و از وضعیت جامعه خود بی خبر بودن مساوی نیست با بیرون از ایران بودن و دانا به وضعیت ایران گشتن. بسا کار ایرانی بیرون از وطن و آگاه بر وضعیت وطن سنگین تر نیز هست. زیرا او می باید دیوارهای ستبر سانسور را بشکند و مردم کشور را از وضعیتی آگاه کند که در آنند و از توانائی هایی آگاه کند که دارند تا که ناممکن را ممکن نبینند و ممکن را ناممکن نپندارند.

3 – از آنجا که تصمیم را هر انسان، در استقلال و آزادی باید بگیرد، تکلیف معین کردن برای او و بطریق اولی، برای مردم، خطا است. آنها که در داخل کشور هستند و آنها که در خارج از ایرانند، از استقلال و آزادی و حقوق انسان و از استقلال و آزادی و حقوق ملی می باید سخن بگویند و وجدان همگانی را نسبت این حقوق پدید آورند. چون هر حقی روش خویش نیز هست، پس در مقام ارائه روش، نیز، می باید تکرار کرد که تکلیف بیرون از حق، حکم زور است. از آنجا که حقوق را انسان دارد، پس عمل به حقوق نیز کار او است. آنچه در خور یادآوری است، حقوق و این حقیقت و واقعیت است که هر حقی خود روش خویش است و تکلیف بیرون از حق، حکم زور است و هرکس به آن تن دهد، از استقلال و آزادی، بنا بر این، از همه حقوق خود و حقوق جامعه و طبیعت، غافل گشته است.

بدین قرار، تکلیفی که عمل به حق نباشد را جز قدرتمدار تعیین نمی کند. و جز انسانهای مستقل و آزاد انسانهای غافل را از حقوقی که دارند و این واقعیت آگاه نمی کنند که روش هر حقی، عمل به آن حق است. انسان آزاده و مسئول، خود را به جبر محل اقامت، نمی سپارد. او می داند که هر جا باشد، باید «حق ناطق» باشد.

4 – امر مهم دیگر، تمیز ممکن از ناممکن است. توضیح این که هرگاه جامعه ای نداند کار ممکن کدام و کار ناممکن کدام است، اگر هم جنبش کند، شکست می خورد. برای مثال، در ایران، اصلاح نظام ولایت مطلقه فقیه، در جهت مخالف محور نظام که ولایت مطلقه فقیه است، ناممکن است. در عوض، از آنجا که هر انسانی، بنا بر این که از دو حق استقلال و آزادی برخوردار است، بر ولایت بر جامعه و کشور خود حق دارد، پس جانشین ولایت فقیه کردن ولایت جمهور مردم، ممکن است. باز برای مثال، یونانیان را مجبور کرده اند تدابیری را به اجرا بگذارند و به آنها می گویند جز این ممکن نیست. اما در محدوده روابط کنونی، این تدابیر قید و بندهایی بر دست و پای اکثریت بسیار بزرگ جامعه هستند. هرگاه جامعه تغییر نظام کنونی را ممکن نداند، به دست خود، این قید و بندها را بر دست و پای او می نهند. اما هرگاه تغییر رابطه ها، از جمله رابطه انسان با اقتصاد و بنیاد سرمایه داری را ممکن بداند، تغییر می کند و الگوی تغییر برای جامعه اروپائی می گردد.

5استقلال و آزادی بمثابه هدف و روش و ممکن دانستن استقرار ولایت جمهور مردم، نیازمند بدیل است. پس ایرانیان هم آنها که در داخل کشور هستند و هم آنها که در خارج از ایرانند، می باید به ایجاد بدیلی نماد استقلال و آزادی و الگو، تقدم ببخشند و بجد، بدان بپردازند. آنها که در خارج از کشور هستند، می باید مراقب باشند بدیل وابسته به قدرت خارجی شکل نگیرد و آنها که در داخل کشور هستند، می باید مانع از آن شوند که بدیل وابسته به رژیم ولایت مطلقه و تابع آن، مانع از جنبشی نگردد که هدفش بیرون رفتن از روابط مسلط – زیر سلطه است.

6 – رفتار با جنبشهای همگانی، یکسان نیستند. هر زمان جنبش همگانی تر و افکار عمومی جهان از آن آگاه تر و نسبت به آن حساس تر و فعالتر باشند، جنبش بدون دخالت قدرتهای خارجی و حتی باوجود حمایت آشکار و نهانشان از رژیم، پیروز می شود. اما اگر جامعه های دیگر وجدان روشنی نسبت به یک جنبش و هدف آن پیدا نکند و دولتها و دستگاههای تبلیغاتی در اختیار گروه بندی های حاکم، ابتکار عمل را از آن خود کنند، جنبش سرنوشتی را پیدا می کند که در لیبی پیدا کرد و بسا در سوریه پیدا خواهد کرد. پس ایرانیان مقیم خارج از کشور، در هر کشوری هستند، می باید با مردم آن کشور، ارتباط برقرار کنند و سعی کنند نسبت به جنبش مردم خود، وجدانی همگانی شفاف پدید آورند. این وجدان مانع از آن می شود که دولتها سعی در مهار جنبش کنند.

7 – با توجه به نقش منفی فرستنده های تلویزیونی و رادیوئی و انترنتی، برقرار کردن دو جریان اندیشه ها و اطلاعات – و نه ضد اطلاعات – کاری است که ایرانیان خارج از کشور می توانند تصدی کنند. کوششی که در برقراری این دو جریان بعمل آمده، سبب شده است که بسیاری از ضد اطلاعات خنثی شوند و تا این هنگام سیا و دیگر سازمانهای جاسوسی نتوانند جاسوسان را به خدمت بگیرند در بدیل سازی و برقرار کردن جریان ضد اطلاعات و ضد اندیشه.

8 – ارتباط با سازمانهای مدافع حقوق انسان که استقلال دارند، کار ضرور دیگری است که ایرانیان مقیم خارج از کشور می باید برقرار کنند. الا اینکه دفاع از قربانیان تجاوز رژیم به حقوق انسان می باید، عام باشد. یعنی بدون استثناء و تبعیض و یکسان، می باید، از هر قربانی، چه در ایران و خواه خارج از ایران، دفاع شود.

9 – ایجاد وسائل ارتباط جمعی مستقل برای عبور از دیوارهای سانسور و برقرار کردن رابطه با جمهور مردم. و از رهگذر برقرار کردن دو جریان آزاد اطلاعات و اندیشه ها، ناگزیر کردن فرستنده های کشورهای خارجی، به رعایت استقلال و آزادی و حقوق ملی مردم ایران و تحریم آنها در صورت قرار گرفتن در خدمت قدرتهای خارجی برضد استقلال و آزادی و حقوق مردم ایران.

10 – و از آنجا که جنبش بدون اندیشه راهنمای شفاف و بیان استقلال و آزادی، به هدف نمی رسد، جریان آزاد اندیشه ها می باید ایرانیان را از یک عقب ماندگی بس حرکت گیر رها کند و آن، خود را به ضد دینی و مرامی و شخصی و گروهی تعریف کردن است. رها شدن از تبلیغ یک دین یا مرام بمعنای دیگری را برآن داشتن که دین یا مرام خود را رها کند و دین یا مرام تبلیغ کننده را بپذیرد، کاری بیهوده و بسا زیانبار است. باردیگر، یادآور می شوم که بایسته اینست که از هرکس بخواهیم بر دین و مرام خود بماند، الا این که نقد اندیشه راهنمای خود را ضرور بشمارد. محک را نیز استقلال و آزادی و حقوق انسان و حقوق جامعه خود و جامعه های دیگر و حقوق طبیعت بشناسند. چون جمهوری بر پایه اشتراک بر اصول استقلال و آزادی و حقوق انسان و حقوق ملی و حقوق دیگران و جانداران و طبیعت، پدید می آید و استقرار می جوید، ما از عقب ماندگی قرون رها می شویم و در افق بازی قدم می نهیم که در آن، سدها که ضدیت ها بودند، از میان برخاسته اند و بیان های استقلال و آزادی، در جریانی آزاد، به یکدیگر نقد شده اند و با یکدیگر توحید جسته اند.

 

 

 

 

بیان کلمه براندازی در ایران چه تبعاتی دارد. حال که مشترک بودن هدف شما و عده ای از اصلاح طلبان بهتر است بگوییم سابق روشن است، علت عدم اتحاد چیست ؟

 

این 3 سوال، مقدمه ای برای بیان تاکتیک هاست و نه اهداف و از دل جواب های آقای بنی صدر اگر لازم باشد سئوال های دیگری هم خواهد آمد تا نوع عملکرد یک اکتیویست و تاکتیک مناسب شناسایی شود.

 

پرسش چهارم و پاسخ آن:

سوالاتی منباب تعامل فعالین سیاسی داخلی و خارجی ایران:

1- هیچ دشمنی ابدی نیست. در تاریخ علوم سیاسی در غرب و شرق، همیشه معنای دوستی دوباره وجود دارد. این دوستی به معنای رابطه ای پایدار نیست بلکه به معنای همراهی برای رسیدن به یک هدف مشترک است. اصلاح طلبان ایران نقش زیادی در کودتای خرداد 60 و متعاقب آن تغییر زندگی سیاسی شما و مردم ایران داشتند. منتها وقتی خود به گرداب زمان شما گرفتار آمدند از تاریخ آموخته و با اینکه خطرات زیادی را در ایران و در زندان متحمل بوده اند از گذشته خود ابراز پشیمانی کردند مانند نامه ای که آقای تاجزاده نوشت و از مردم عذر خواهی کرد. دیگر اینکه عده ای از آنها مانند عمادالدین باقی هرگز دغدغه قدرت و بودن یا نبودن شما را نداشته اند. بدیهی ست آنها هم چون شما تغییر از داخل و بدون مداخله خارجی را می خواهند. اصولگرایانی چون نوریزاد هم از گذشته خود توبه کرده اند و همین راه را می جویند. خودتان خوب می دانید که بیان کلمه براندازی در ایران چه تبعاتی دارد. حال که مشترک بودن هدف شما و عده ای از اصلاح طلبان بهتر است بگوییم سابق روشن است، علت عدم اتحاد چیست و تحرکات شما برای برقراری اتحاد میان گروههای سیاسی داخل که زمینه ساز اتحاد مردمی است چیست؟

از دل همین سئوال سعی میکنیم بفهمیم چطور میشود میان داخل و خارج پلی آشکار زد؟

 

پاسخ: راستی اینست که آدمی استعداد انس و دوستی دارد اما استعداد دشمنی ندارد. دشمنی عارضه و ناشی از رابطه قوای خصومت آمیز است. دوست داشتن و دوست داشته شدن نیز حقی از حقوق معنونی انسان است. پس انسانی که استقلال و آزادی را هدف و روش می کند و عقل او مراقب استقلال و آزادی خویش است، دلی خالی از دشمنی و فرآورده های آن (کینه و...) دارد: هم استعداد دوست داشتن و هم حق دوست داشتن برانگیزنده آدمی به جستجوی دوست و یار است.

و نیز، راست است که دشمنی ابدی نیست. چون عارضه است می باید کوشید که در اولین فرصت، رفع گردد. با این وجود، هرگاه موازنه عدمی اصل راهنمای کسی بگردد، او در دوست شدن سختگیر می شود. زیرا می داند دیگر هیچگاه نباید در بریدن پیوند دوستی پیش قدم شود. به یمن موازنه عدمی، انسان همواره از معنویت کران ناپیدا برخوردار و این برخورداری را از راه عمل به حقوق ذاتی خود، از جمله حقوق معنوی، بسط می دهد. او، در آغاز، سختگیر می شود زیرا می باید مطمئن شود که نامزد دوستی، انسان عارف و عامل به حقوق خویش، بنابر این، مسئول است. با این حال، پیش می آید که آدمی در شناسائی خطا می کند و وقتی به خطا پی می برد که پیوند دوستی استوار گشته است. در این حال، او نباید در بریدن پیشقدم شود. اقتضای موازنه عدمی، بمثابه اصل راهنما، ایستادگی بر حق است. به یمن این ایستادگی، کسی که در خور دوستی نبوده است، یکی از دو کار را می کند: بریدن و رفتن و یا انتقاد از خود و حقمدار گشتن.

و امر بس مهمی که از آن غفلت می شود، اینست که دوستی بی غش، وقتی ممکن است که پای قدرت بمیان نیاید. انسانهای مستقل و آزاد، بایکدیگر دوست می شوند و دوستیشان پایدار می گردد. اما بمحض این که پای قدرت به میان می آید و دو دوست و یا یکی از آنها، از استقلال و آزادی خویش غافل می شوند، یا می شود و بر آن می شود یا می شوند که قدرتمداری شیوه کند یا کنند، رشته دوستی می گسلد و بسا دشمنی عارض می شود و شدت می گیرد.

بدین توضیح، پرسش کننده گرامی از راه و روش من و دوستانم آگاه می شود و در می یابد که او همواره در پی یافتن استعدادها و دوست شدن با آنها بوده است و هست. اما وقتی این دوستی بیانگر مسئولیت شناسی، در قبال وطن و مردم و همه انسانها است، به ضرورت، هدف می باید ولایت جمهور مردم، جمهوری بر اصول استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی باشد. کار بایسته اینست که آدمی بر این حق استوار بایستد و همگان را به این هدف و روش بخواند. تردید نکنید که جمع ما جز این نکرده است و نمی کند. آنها که شهامت انتقاد از خود را می یابند و به کوشش برای تغییر کردن بر می خیزند، متحدان ما هستند اگر آنها خود این اتحاد را نخواهند. ما از موضع متحد و همسو با آنها عمل می کنیم. حتی آنها که انتقاد از خود نمی کنند، ما همه قول و فعلشان را به یک چوب نمی رانیم. پندار و گفتار و کردار نیک را، نیک می خوانیم، ولو از آن یک زور پرست باشند.

اینک که طرح برای ایجاد جبهه منتشر شده است، می باید فعالیتها برای گسترش جبهه، بیشتر شوند. در درون و بیرون از کشور، کوششها در جهت همسو گرداندن موضعگیری ها و فعالیتها، در قلمروهائی به نتیجه رسیده اند. تحریم انتخابات موفق ترین همسوئی ها از کودتای خرداد 60 بدین سو است. جریان اندیشه ها و اطلاعات آزاد تر برقرار گشته است. حالت قهر، جای خود را به حالت آشتی سپرده است. سایت ها به روی یکدیگر باز شده اند. نتیجه حاصل، برغم سمپاشی های مثلث زور پرست، امید بخش و دلگرم کننده اند: این همسوئی ها و تحریم، گویای این واقعیت هستند که تجزیه در رژیم خانه کرده است و توحید در سرای گرایشهای مختلف خواستار دموکراسی بر اصول استقلال و آزادی.

فراخواندن مثلث زور پرست که کارخانه های دروغ و ناسزا سازی آنها شبانه روز درکار است به ترک زور مداری و رها کردن قدرت بمثابه هدف فعالیت، نیز بخشی از این کوشش بزرگ است. هدف اینست که به صحنه سیاسی ایران، جامعه شهروندان و انسانهای مستقل و آزاد و حقوقمند، درآیند.

 

سئوالها در باره سانسورهای سکسی، چند همسری، همجنسگرایی و پورنوگرافی

 

پرسشهای دیگر و پاسخهای آنها:

سئوالات تئوریک:

- جناب آقای بنی صدر میخواهم بدانم شناخت شما از طرز فکر نسل جوان ایرانی چقدر است؟ شما مرتب از دولت لائیک و جمهوری مردم صحبت میکنید. میخواهم دقیقا و با ذکر جزئیات بدانم در دولتی که شما آرزوی ان را دارید، حد لائیسیته و آزادی کدام است؟

1- آیا وضعیت سانسور در دولت مورد نظر شما اجازه چاپ ژوستین مارکی دوساد یا کتاب های دولامتری را می دهد؟

2- میخواهم بدانم آیا قانون منعی برای همجنسگرایی و یا ترویج آن ایجاد می کند؟

3- آیا مساله چند همسری و پرداخت مهریه باقی می مانند؟

4- آیا روزی را متصور هستید که صنعتی به نام پورنوگرافی از مجلات تا سینما در ایران مشغول به کار شود؟

 

پاسخ ها:

1 - مارکی آلفونس فرانسوا دوساد که سادیسم از نام او گرفته شده است، سکس ستا بود. هرگاه خشونت در روابط جنسی را روا بدانیم، به زورمداری بازگشته ایم. او به گمان خویش، می خواست سکس را از عشق و معنویت نیز رها کند. اما رابطه جنبش بریده از معنویت و عشق، سخت ویرانگر می شود. و دولامتری نیز یک پزشک ماتریالیست، بنا بر این مخالف دین و اخلاق بر مبنای دین بود. اما آیا کتابهائی از نوع کتابهای این دو، قابل انتشار هستند؟ هرگاه بنا بر الغای سانسورها، همراه با برقراری جریان آزاد اندیشه ها باشد، پاسخ آری است. چرا که اینگونه کارها امتیاز «ممنوع است» را از دست می دهند و به یمن جریان آزاد اندیشه ها و دانش ها نقد می شوند و بسا به جامعه جوان در قراردادن سکس در محل طبیعش، کمک می رسانند.

2 – یکبار دیگر خاطر نشان می کنم درآمیختن سکس با خشونت، بخشی از مجموعه روشهائی است که برای تخلیه کردن جوان از نیروی دگرگون ساز، بکار می روند. همجنس گرائی هرگاه – بنا بر ادعا- طبیعی و نه یک عارضه باشد، نیاز به ترویج ندارد. سکس در حد طبیعت، نیاز به ترویج ندارد. این «دیکتاتوری سکس» (به قول فوکو) است که نیازمند تبلیغ و ترویج است و می دانیم که استبداد فراگیری سرمایه داری تابخواهی آن را ترویج می کند.

رابطه جنسی در حدی که طبیعت مقرر می کند، یک حق است و قانون آن را ممنوع نمی کند. با این وجود ، قوانین موضوعه و نیز عرف و عادت، برای رابطه جنسی مقررات وضع می کنند. بسیاری از این ممنوعیت ها رابطه جنسی طبیعی را مشکل و التذاذ جنسی را ناقص و پی آمدهای بسیار، در اشکال آسیبهای اجتماعی، پدید می آورند. جوانان و میانسالان و نیز پیران می باید خود را از بند ممنوعیت ها رها سازند. قوانین وضعی نیز می باید در انطباق کامل با حقوق ذاتی انسان، تغییر کنند.

3 – چند همسری یک امر مستمر تاریخی است و در همه جامعه ها وجود دارد. شکل چند همسری از جامعه ای به جامعه دیگر فرق می کند. چنانکه در غرب، بنا بر تک همسری است اما، در همان حال، همسران رفیقه یا رفیق پیدا می کنند. در کتاب زن و زناشوئی توضیح داده ام چگونه و چرا، قرآن تک همسری را رهنمود داده است. می توان به تک همسری جنبه قانونی بخشید. اما نباید پنداشت که به صرف وضع قانون، چند همسری (قانونی و «آزاد») از میان می رود. نیاز به بسط فرهنگ استقلال و آزادی دارد. نیاز به آن دارد که دختر و پسر، بر وفق فضلهایی که دارند و برای ساختن یک زندگی، زناشوئی کنند. نیاز به آن دارد که سکس مدار زندگی فردی و اجتماعی نگردد، نیاز به آن دارد که ممنوعیت های جنسی، التذاذ جنسی را ناقص نگرداند. نیاز به آن دارد که عدالت اجتماعی، توزیع برابر امکانها را میسر کند، نیاز به آن دارد که قدرت تنظیم کننده روابط اجتماعی، بنا بر این، ازدواج در بالا رفتن از سلسله مراتب اجتماعی نقش نداشته باشد، نیاز به آن دارد که سکس تنطیم کننده رابطه ها و ایجاد و سلب کننده موقعیت ها نباشد، نیاز به آن دارد که هنر از بند قدرت رها شود و نقش خویش را در گشودن فضاهای جدید بر روی انسان، باز یابد. نیاز به آن دارد که... نیاز به آن دارد که دو همسر، الگوی زیست در رشد بر اصول استقلال و آزادی بگردند و به یمن وفای به عهد، زمان به زمان، اعتمادشان به یکدیگر بیشتر شود.

4 – پُرنوگرافی از دو کلمه یونانی اخذ شده است. در یونان قدیم، تصویر کردن فاحشه معنی می داد. باز از امرهای مستمر است که در همه جامعه ها، بوده است و هست. در غرب امروز، یک «صنعت» است. فرآورده اسطوره شدن سکس و ترجمان انحطاط انسان، بخصوص زن است. دارندگان دانش های اجتماعی خاطر نشان می کنند که مبنای پُرنوگرافی، شئی جنسی انگاری زن است. پرنوگرافی مخدری از مخدرها است که انسان را از فرآیند شئی شدنی که درآنست، غافل نگه می دارد. حتی در دوران «مکانیک» نیز، ناچیز کردن رابطه جنسی در یک رابطه مکانیکی، در رشته های مختلف علمی (روان پزشکی و روانکاوی و...) موضوع کار بود. و اینک، غرب در عصر «کوانتیک» است. در این عصر، ماده دیگر جرمی محض نیست، فضا و روح دارد. اینک سخن از «لاشئی» به میان است. انسان امروز، از نو، در حال بیرون آمدن از غفلت خویش و بازیافتن معنویت بی کران است.

آیا موافقم استبداد فراگیر سرمایه داری بر انسان سلطه قطعی بجوید و انسان های ایرانی و غیر ایرانی را در شئی و وسیله ناچیز کند؟ قطعا نه!. پس با تمامی روشهائی که سرمایه داری بکار می برد که بر حال و آینده مسلط شود و انسانها را شئی های «فرآورده های» خود بگرداند، از جمله، با پرنوگرافی، مخالفم. نسل امروز ایران، مسئولیتی عظیم بر دوش دارد، بر او نیست که به مخدرهائی بیاندیشد که از رهگذر روابط مسلط – زیر سلطه که عرصه ترکتازی سرمایه داری است، فراوان تولید می شوند و در همه جامعه، برای بی رمق گرداندن نسل جوان بکار می روند.

 

 

حکم اعدام، تبلیغ دین، زبان رسمی در دولت لائیک

 

پرسشهای دیگر و پاسخهای آنها:

سئوالات تئوریک:

5- آیا آمادگی آن را دارید قانون اعدام را به طور کامل ملغی کنید؟

6- در دولت لائیک شما هر دینی اجازه تبلیغ آزادانه دارد یا اینکه چون فرانسه هیچ دینی اجازه تبلیغ آزادانه ندارد؟

7- در دولت لائیک شما وضعیت زبان رسمی مردم چیست؟ زبان کردی و آذری و گیلکی و عربی در کنار فارسی چه جایگاهی خواهند داشت؟

از میان جواب این سوالات میتوان به نکات جدید تئوریک رسید.

با تشکر فروان از آقای بنی صدر، اگر بتوانیم این مصاحبه را به اتمام برسانیم در قدم های بعدی به سراغ برنامه های اقتصادی و نحوه کنش دولت آینده ایران در سیاست خارجی هم خواهیم پرداخت که در مجموع شاید بتواند به صورت جزوه ای برای تبلیغ اندیشه متکی بر استقلال و آزادی با رعایت نقد پذیری منعکس شود. نگارنده اصلا به دنبال سوالاتی من باب مسائل گذشته نیست و نگاهش رو به آینده است و نقشی که میتواند داشته باشد.

موفق و پیروزباشید.

 

5 – از قرار پرسش کننده از کوششهایم در دوران انقلاب، در ایجاد وجدان همگانی نسبت به حق و ارزشی که حیات است و چرا جامعه ای که بخواهد رشد کند، نیاز به خشونت زدائی، بنا بر این، روا ندیدن مجازات اعدام دارد و نیز کتاب قضاوت و حقوق انسان در قرآن، بی اطلاع است و نیز از کار دیگر من و نیز کار دخترم، دکتر فیروزه بنی صدر، در مخالفت با اعدام، هیچ آگاهی نیافته است. بدیهی است موافق الغای کامل مجازات اعدام هستم.

 

6 – هر دین و مرام و اندیشه ای، بنا بر اینکه جریان آزاد اندیشه ها باید برقرار شوند و بنا بر این که ضد شدن واپس گرائی است و بنا بر این که خشونت زدائی ایجاب می کند که دین ها و مرام ها و اندیشه ها بر روی یکدیگر باز شوند و به یمن نقد، بیان استقلال و آزادی بگردند، تبلیغ هر دین و مرامی و فکری می باید آزاد باشد.

 

7 – زبان عنصری از عناصر هویت ملی است. اما تنها عنصر نیست. یک جامعه نیاز به زبان مشترک دارد. موافقم که زبان فارسی زبان مشترک ایرانیان باشد و همواره نیز بوده است. اما این بدان معنی نیست که زبان های دیگر – و نه لهجه ها – در کنار زبان فارسی نباید رسمیت بجویند.

اینک که پاسخها به پرسشها به پایان رسیدند، خاطر نشان کردن امور زیر را بموقع می یابم:

1 – پرسشها در باره سکس را نمی توان پرسشهای نسل امروز ایران دانست. نسلی که شرکت در تحریم انتخابات را همگانی می کند و از موقعیت خطیر ایران غافل نیست، نسلی که می داند جباران حاکم بر کشور فرصتها را صرف ویرانی ایران می کنند، نسلی که دارد در می یابد وقتی شهروند بشمار نیست و استقلال و آزادی ندارد و حاکم بر سرنوشت خویش نیست، رشد نمی کند، سهل است، کار و نان نیز نمی یابد و نسل گدایان رایانه خوار می گردد و می ماند، نسلی که همه روز می بیند بر تحریم های اقتصادی افزوده می شوند و نفیر جنگ گوشش را کر می کند، نسلی که فضای معنویت را بر روی خود بسته می بیند و در می یابد که بدون خلق فرهنگ استقلال و آزادی، خفه می شود، نسلی که ... کجا ممکن است بگذارد از استبداد مافیاهای فساد گستر نیاسوده، گرفتار استبداد بس ویرانگر سکس بگردد؟ این پرسشها پرسشهای اندک شماری از جوانان است که می انگارند در غرب، سکس حرف آخر را می زند و لائیسیته برای آن برقرار گشته است که سکس را «آزاد» کند.

2 – پرسشها، «پسرانه» هستند. پرسشهای پسرانی هستند که، بی قرار آمیزش جنسی، زن را شئی جنسی می انگارند. اما کجا ممکن است ملتی استقلال و آزادی بجوید اگر طرز فکر ویرانگیر خویش را، در باره زن، رها نکند؟ کجا ممکن است ایرانیان در استقلال و آزادی رشد کنند هرگاه زنان استقلال و آزادی نجویند و رشد نکنند؟ کجا ممکن است ایرانیان، بیش از پیش، تحت استبداد سرمایه داری و ضد فرهنگ قدرت، نیروهای محرکه را در ویران کردن اساس زندگی خود بکار نبرند، اگر راه رشدی در پیش نگیرند که، بدان، جوانان از رهگذر حقوقمندی، منزلت و کرامت نجویند و رابطه جنسی نقش خویش را در ایجاد سلسله مراتب اجتماعی و حفظ آن از دست ندهد و حالت طبیعی خود را بازنیابد؟

3 – و لائیسیته دیکتاتوری سکس و بستن بی کران معنویت بر روی انسان و زندانی کردنش درمدار بسته مادی مادی نیست. آزاد کردن باورها از بند قدرتی است که دولت است. با وجود این، پاسخها به پرسشها، پاسخهائی نیستند که در لائیسیته معمول می توان داد. این پاسخها را وقتی می توان به اینگونه پرسشها داد که اندیشه راهنما، نه بیان قدرت که بیان استقلال و آزادی باشد. به سخن دیگر، دین یا مرام از بند هر قدرتی رها باشد.

امیدم اینست که نسل امروز دست آورد تحریم انتخابات را قدر می شناسد و درکار ابهام زدائی می شود تا که وجدان همگانی شفافی بر حق حاکمیت ملت و نیز هر ایرانی پدید آید. هر ایرانی بداند حق حاکمیت داشته او است و رأی دادن وسیله عمل به این حق، یکی از وسیله های عمل به این حق، است. هرگاه نسبت به «ولایت جمهور مردم»، وجدان همگانی پدید آید، تغییر آسان می گردد. جنبش تحریم که از وجدان همگانی فرمان برد، مسلم کرد مردم سراسر کشور، از هر قوم، خود را ایرانی و جزئی جدائی ناپذیر از یک ملت تاریخمند می دانند. بنا بر این، گذار به دموکراسی نه تنها خطر ندارد که خطرهای موجود را از پیش پای ملت ایران بر می دارد.


Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter