منشور اقتصاد تولید محور

از سرمقاله نشریه انقلاب اسلامی شماره ۷۹۹

پاسخ به پرسشهای ایرانیان از

ابوالحسن بنی صدر

 

در ایام نوروز، این پرسش با من در میان گذاشته می شد: آقای خامنه ای سال جدید را سال «تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی» خوانده است. آیا سرانجام او پذیرفته است ایران نیاز به اقتصاد تولید محور دارد؟ پرسش کنندگان می خواستند بیشتر به اقتصاد ایران بپردازم و به این پرسش و پرسشهای دیگر در باره اقتصاد کشور پاسخ گویم. از این رو، در سال جدید، نخستین پاسخ را پاسخ به این پرسش می کنم و منشور اقتصاد تولید محور را پیشنهاد می نمایم:

 

«تولید ملی» و نیروهای محرکه که در آن می باید نقش بجویند:

تولید ملی و رشد آن هرگاه بخواهد محور سیاستگزاری اقتصادی بگردد، نیازمند تغییرهای ساختاری بدان قصد است که نظام اجتماعی – اقتصادی باز بگردد. چنان که بتواند تمامی نیروهای محرکه را، در خود، فعال کند. توضیح این که:

1 – کارگر، یک نیروی محرکه در شمار نیروهای محرکه دیگر نیست. زیرا کارگر، انسان است و انسان تولید کننده نیروهای محرکه دیگر نیز هست. پس هرگاه قرار بر حمایت از کار باشد، این انسان است که در نظام اجتماعی – اقتصادی باز، می باید بتواند تمامی استعدادهای خویش را بکار اندازد و نیروهای محرکه دیگر را نیز ایجاد کند. از این رو، نیاز است به

1.1 – برخورداری هر ایرانی از حقوق ذاتی خود و انطباق حقوق موضوعه (قانون کار و قوانین و مقررات حاکم بر آموزش و پرورش و نیز قوانین حاکم بر عرصه های سیاست و روابط اجتماعی و فرهنگی) با حقوق ذاتی انسان و حقوق ملی یا حقوقی که تمامی ایرانیان، بدون تبعیض باید از آن برخوردار باشند. از آن جمله است حق حاکمیت که می باید به جمهور مردم تعلق پیدا کند.

1/2 -رفع تبعیض ها از هر نوع و بیشترین سرمایه گذاری در آموزش و پرورش و بازکردن بازهم بیشتر فضا در هر چهار بعد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی تا که جوانان از استقلال و آزادی خویش برخوردار و کار درخور استعداد و دانش و مهارت خویش را بیابند. یک قلم، سالانه 150 هزار درس خوانده، ایران را ترک نگویند. در نتیجه،

1/3- همراه شدن حقوقمندی با امنیت ها (سیاسی و قضائی و اقتصادی و اجتماعی و نیز عقیدتی)، به ترتیبی که هر انسان منزلت پیدا کند. هر فعالیت اقتصادی منزلت پیدا کند. یعنی صاحب حق از حمایت ها و تضمین های قانونی و واقعی برخوردار شود تا که حمایت از کار و سرمایه، واقعیت پیدا کند. به سخن روشن، دولت ولایت مطلقه فقیه می باید جای خود را به دولت حقوقمدار و مبعوث مردم و خدمتگزار مردم بسپارد.

2 – سرمایه، نیروی محرکه دومی است که خود فرآورده کار انسان و طبیعت است. اما بهترین حمایت از کار و سرمایه، به حداکثر رساندن باروری و بازده کار و سرمایه است. برای این که کار و سرمایه بیشترین باروری و بازده را پیدا کنند، می باید:

2/1- دانش و فن در سازماندهی بنیادهای جامعه، بیشترین نقش را پیدا کنند. بدین ترتیب که نخست دولت می باید تجدید سازمان یابد چنان که هزینه های قدرتمداری حذف شوند. دستگاه اداری برای ایفای نقش راهبردی خویش در رشد اقتصادی، تجدید سازمان گردد و سازماندهی دمکراتیک بیابد. تا هم هزینه های اداری دولت کاهش و سرمایه آزاد شود و هم بخش بزرگ کارکنان که کار مفیدی انجام نمی دهند و دولت استبدادی، در مقام خنثی کردن نیروی محرکه، آنها رابه استخدام خود در آورده است، بانک استعدادها را بوجود بیاورند. یعنی دانش و فن آنها بطور مستمر، به روز گردند و در کارفرمائی های جدید، بکار گرفته شوند.

بنیادهای اقتصادی نیز نیازمند تجدید سازمان هستند، هم بخاطر افزایش توانائی آنها در بکار گرفتن بهینه سرمایه و ترکیب آن با دیگر عوامل تولید و هم برای یافتن توانائی به روز کردن دانش و فنی که در تولید بکار می برد و هم بخاطر مشارکت کارکنان در مدیریت آن.

تجدید بنیادهای سیاسی بسا مهمتر است. چراکه می باید روابط شخصی قدرت، بمثابه عامل بازدارنده رشد اقتصادی، جای خود را به رابطه کار با کار بسپارد. به سخن دیگر، تارعنکبوتهای روابط شخصی قدرت از میان برخیزند و فعالیتهای سیاسی سازگار با استقلال و آزادی جامعه و اعضای آن، بایکدیگر، رابطه بجویند. لذا،

2.2 – فرصتهای رانت خواری می باید از میان بروند. با تغییر ساختها و تغییر بنیادها، امکان رانت خواری سخت کاهش می یابد. بااین وجود، این تغییر محور اقتصاد از مصرف به تولید است که این فرصتها را باید یکسره از میان ببرد. به ترتیب زیر:

بودجه دولت می باید حاصل برداشت از تولید داخلی باشد. بنا بر این:

الف – تولید نفت و گاز می باید از نیاز اقتصاد ملی به سرمایه و ماده اولیه و کارمایه تبعیت کند. و

ب - درآمد حاصل ازآن مقدار نفت و گاز که صادر می شوند، می باید به حساب سرمایه سپرده شوند و در سرمایه گذاری در تولید بکار گرفته شوند.

اقتصاد تولید محور، اقتصادی است که، در آن، بودجه و سیاست مالی و نیز سیاست اعتباری و اعتبارات بانکی و ساخت صادرات و واردات را، نیاز تولید ملی در جریان رشد معین کند. بدین سان، تولید محور کردن اقتصاد نیازمند چنین تغییر بنیادی است. و

میزان پول در جریان را هم تولید معین می کند. به ترتیبی که قدرت خریدی که پول ایجاد می کند، قابل جذب توسط تولید داخلی باشد. ثبات ارزش پول، برای آنکه منبع درآمدی جز تولید یا خدمت نماند، ضرور است. بنا بر این، هم بودجه نباید جز برداشت از تولید ملی باشد و هم نباید کسر داشته باشد یعنی خودکامه، پول ایجاد و به اقتصاد ملی تحمیل کند.

همین چند تدبیر، دگردیسی دولت را از دولت استبدادی متکی به اقتصاد مصرف محور به دولت حقوقمند متکی به اقتصاد تولید محور ببار می آورند و بنوبه خود، نیازمند تغییر رابطه دولت با ملت است:

دولت می باید تابع ملت بگردد.

2/3- اما تولید ملی و رشد آن نیازمند بازار است و این بازار را نیز تولید ملی، در جریان رشد خود، توسعه می دهد. بنا بر این، علاوه بر این که درآمد را تولید می باید ایجاد کند، عدالت اجتماعی بمثابه میزان، ضرور است برای این که درآمدها تا ممکن است، برابر توزیع شوند به ترتیبی که بازار داخلی، بمنزله محل جذب شدن تولید داخلی، بزرگ شود.

هر اقتصاد ملی، نیازمند بازارهای خارجی نیز هست. اما رابطه با بازارهای خارجی را نیز می باید تولید ملی تنظیم کند. به ترتیبی که مبادله ها، در آنچه به نیروهای محرکه مربوط می شوند، به ترتیبی انجام بگیرند که تولید ملی تمامی نیروهای محرکه مورد نیاز را در اختیار بگیرد.

هرگاه میزان عدالت درکار آید و رابطه با بازار داخلی و بازارهای خارجی را تولید ملی تنظیم کند، تولید داخلی، به یمن به حد مطلوب رساندن مرغوبیت و به حداکثر رساندن باروری و بازده، خود به حمایت از خویش توانا می شود. تنها دولت می باید مانع از آن شود که اقتصاد دیگری، روشهائی را که اقتصادهای مسلط بکار می برند، بر ضد اقتصاد ملی، بکار نبرد. برای بی اثر کردن اینگونه روشها، علاوه بر تنظیم سیاست بازرگانی داخلی و خارجی، برای حمایت از اقتصاد ملی، تدبیر اساسی زیر نیز ضرور است:

2/4- افزون بر بازاری که در آن، تولید کنندگان با مصرف کنندگان روبرو می شوند، بخش های اقتصادی و هریک از بخشهای اقتصاد در درون خود، باید بایکدیگر، داد و ستد کنند. این داد و ستدها هستند که اقتصادی ملی را به یک مجموعه زنده و رشد یاب، بدل می کنند. چنانکه نفت و گاز به مثابه ماده اولیه، بی شمار مشتقات پیدا می کنند که هریک در صنعتی بکار می افتد. این صنعتها مجموعه ای را بوجود می آوردند. این مجموعه، بنوبه خود، با مجموعه های دیگر، بخشهای صنعتی و کشاورزی و خدمات، داد و ستد می کند. بدین ترتیب، ضایعات تولید، به صفر میل می کنند. به سخن دیگر، هم از مواد اولیه (نیروی محرکه ای دیگر) و هم از سرمایه و هم از کار و هم دانش و فن و هم از مدیریت و هم از دیگر نیروهای محرکه، هیچ تلف نمی گردد.

با این همه، با شتابی که رشد دانش و فن پیدا کرده است، حمایت از تولید ملی نیاز دارد به موفقیت در مسابقه در دانش و فن:

3 – دانش و فن، نیروی محرکه سومی است که نقش اول را در افزایش باروری و بازده کار و سرمایه دارند. اما رساندن خود به سطح دانش و فن اقتصادهای مسلط و یافتن توانائی شرکت در مسابقه، نیازمند اتخاذ و اجرای تدابیر زیر است:

3/1- هرگاه بنا بر این نباشد که، در تولید، رساندن سود به حداکثر عامل مسلط در سرمایه گذاریها و نیز در شغل یابی، بنا بر این، در گزینش رشته تحصیل، باشد، هرگاه دستگاه آموزش و پرورش کارش تربیت «نیروی انسانی» برای دیوان سالاری و کارفرمائی هائی نباشد که بر محور قدرت سیاسی و اقتصادی شکل و محتوی جسته اند، به سخن دیگر، هرگاه مقصود از تولید، نخست تولید انسان خلاق باشد و سپس تولید فرآورده ها و خدمات برای برآوردن نیازهای اساسی انسان در جریان رشد، این استعدادها، از جمله استعداد خلاقه انسان هستند که جهت یاب آموزش و پرورش می گردند. چون در این تولید، دانش و فن بکار می آید و نه گواهی نامه پایان تحصیل، استعدادهای انسانها و عمل کرد نیروهای محرکه، جهت یابهای گزینش های علمی و فنی می گردند. به ترتیبی که هر تولید، دانش و فن مورد نیازخود را می یابد.

3/2- بدین سان آموزش و پرورش می باید رابطه با قدرت را به هرشکل درآید، قطع کند و با استقلال و آزادی و حقوقمندی انسان و نیز آبادانی محیط زیست رابطه برقرار کند. یعنی، سلامت تن و استقلال و آزادی عقل انسان، بیشترین بودجه را می باید به خود اختصاص دهند. به سخن دیگر، آموزش و پرورش و بهداشت و بهداری در خدمت سلامت تن و عقل و نیز عمران و آبادی طبیعت و سلامت محیط زیست می باید بودجه درخور را به خود اختصاص دهند. و

4 – استقلال و آزادی عقل اعضای جامعه، نیازمند نیروی محرکه دیگری است که بدون آن، انسان نه نیروی محرکه کارآمدی می شود و نه می تواند درحد مطلوب نیروهای محرکه را پدید آورد. این نیروی محرکه، اندیشه راهنما است. هرگاه اندیشه راهنما بیان قدرت باشد، به میزانی که به قدرت (= زور) نقش می دهد، ضد رشد و تولید می شود. اقتصادهای مصرف محور و اقتصادهائی که در آنها، تولید و مصرف فرآورده ها و خدمات ویرانگر افزایش می یابند، خاص جامعه هائی هستند که در آنها، اندیشه های راهنما بیان های قدرت هستند. مدارهای اندیشه و عمل انسانها مدارهای بسته قدرتمداری هستند. مشاهده تحول اندیشه های راهنما در ترکیه و در کشورهای آسیای دور و چین و در روسیه و کشورهای اروپای شرقی، توضیح می دهند چرائی تولید محور شدن اقتصادها و رشد این اقتصادها را.

در ایران، ولایت مطلقه فقیه، گرچه فرآورده فلسفه یونانی و سخت قدرت محور است، اما هرگاه در جامعه، طرزفکرهای دینی و غیر آن، قدرت محور نبودند، نه چنین ولایت مطلقه ای پدید می آمد و نه جامعه ای به فروش ثروت ملی و به یارانه گرفتن، معتاد می شد. نه اقتصاد مصرف محور پیدا می کرد ونه زمان به زمان، نیروهای محرکه از ایران بیرون می رفتند و ایرانیان و محیط زیست آنها و منابع ثروت طبیعیشان، فقیر تر می شدند.

بدین قرار، تولید محور کردن اقتصاد ایران بیش از پیش، نیازمند اندیشه راهنمائی است که به انسان ایرانی امکان دهد خویشتن را بمثابه مجموعه ای از استعدادها، بنا بر این، خلاق باز یابد. او را اندیشه راهنمائی بایسته است که استقلال و آزادی و خودانگیختگی را به عقل های ایرانیان بازگرداند. به سخن بهتر، آنها را از استقلال و آزادی و خودانگیختگی که دارند، آگاه کند و آگاه نگاه دارد. این امکان را به آنها بدهد که نظام اجتماعی – اقتصادی خویش را باز و تحول پذیر کنند. تا که

4/1- به یمن بیان استقلال و آزادی، دولت نقشهای خود را در مهار جامعه و تنگ گرداندن فضای اندیشه و عمل اعضای جامعه، از دست بدهد. تا هم سرمایه های عظیمی رها شوند که می توانند در تولید بکار افتند و هم فضای اندیشه و عمل اعضای جامعه باز شود و هم جو خشونت در جامعه سبک بگردد. و

4/2- بیان های قدرت، بدین خاطر که بنا را بر روابط قوا و تضادها در جامعه می گذارند، خشونت گسترند. اقتصاد تولید محور در خدمت انسان، نیازمند بیان استقلال و آزادی است تا که جامعه را از قواعد خشونت زدائی آگاه کند و به دولت امکان بدهد، بر میزان عدالت اجتماعی، اشتراکات و توحید اجتماعی را بسط دهد. با این وجود، بسط توحید اجتماعی بیشتر در قلمرو صلاحیت جامعه مدنی قرار می گیرد. در حقیقت، مبنا قراردادن توحید در فعالیتهای اقتصادی و غیر آنها، نیازمند آن تعریف از عدالت اجتماعی است که

الف – توزیع برابر امکانها را برای اعضای جامعه فراهم آورد. این امر، نیازمند آنست که رانت خواری و دیگری انواع دزدیهای اقتصادی (در اقتصاد توحیدی 44 نوع آن را فهرست کرده ام) از میان برداشته شوند. و

ب – توزیع برابر درآمدها را در جامعه، میسر گرداند. و

ج – رابطه حق با حق را جانشین رابطه قدرت (= زور) با قدرت( = زور) میان فرد با فرد و گروه با گروه کند. بنا بر این،

د – کاربرد زور را به صفر میل دهد. یعنی در همه رابطه ها، موازنه عدمی را اصل راهنما کند.

ه – در رابطه جامعه با جامعه های دیگر، موازنه عدمی را اصل راهنما کند. بنا بر این،

و – اخلاق استقلال و آزادی و حقمداری را در سطح جامعه بسط دهد و یک وجدان اخلاقی توانا به آگاه نگاه داشتن انسانها از توانائی ها، بنابر این از استقلال و آزادی و حقوق ذاتی خویش، پدید آورد. و

ز – مسابقه در دانش و دادگری و تقوا را همگانی بگرداند. چنانکه هر انسانی فضای باز مادی معنوی بجوید.

ح – فرهنگ استقلال و آزادی را رشد دهد و جامعه را از بند خرافه ها و دیگر فرآورده های قدرت مداری (ضد فرهنگ زور) بازرهد. این فرهنگ هم فرآورده مشارکت همگان در اداره جامعه می شود و هم این مشارکت را بسط می دهد.

ط – رابطه انسان به بنیادهای جامعه را به ترتیبی تغییر دهد که انسان محل کنونی خود را که آلت و وسیله این بنیادها است، به بنیادها بدهد و خود جانشین آنها در رهبری بگردد: رهبری کننده و تعیین کننده هدف انسان و وسیله بنیادها بگردند. برای مثال، در هر کارفرمائی، رهبری کننده و تعیین کننده هدف کارکنان و وسیله کارفرمائی بگردد. در نتیجه اینهمه، تخریب نیروهای محرکه به صفر میل کند. و

ی – مشخصه اقتصاد تولید محور در خدمت انسان، یکی اینست که تولید بر مصرف مازاد پیدا کند و پیشخور کردن از میان برخیزد. پیشخور کردن ویژگی اقتصادهای کنونی، بنا گرفته بر مصرف انبوه است. و اغلب فرآورده ها و خدمات ویرانگر هستند که بطور انبوه مصرف می شوند. این پیشخور کردن طبیعت را بی چیز و محیط زیست را آلوده و نسلهای آینده را فقیر می گرداند. حال آنکه اقتصاد تولید محور می باید بر امکانات و توانائی های نسلهای آینده بیفزاید.

اما پیشخور کردن با از پیش متعین کردن آینده همراه است. نتیجه اینست که نسل فردا کمتر از نسل امروز از استقلال و آزادی برخوردار و بیشتر گرفتار جبرها می گردد.

نظام اجتماعی، به یمن تغییرهای بالا، باز و تحول پذیر بگردد. درحقیقت، هرنظام اجتماعی را که بخواهیم باز و تحول پذیر کنیم، می باید از نقش قدرت در تنظیم رابطه ها بکاهیم. هرگاه بر میزان عدالت، تدابیر بالا را بکار بریم، نظام اجتماعی کاملا˝ باز و تحول پذیر را بدست آورده ایم. باوجود این، برای آنکه اعضای یک جامعه بتوانند تدابیر بالا را بکاربرند و دوباره به اعتیاد به تولید و مصرف قدرت بازنگردند، به سخن دیگر، بیان استقلال و آزادی را در بیان قدرت از خود بیگانه نسازند، ضرور است که:

4/3- درک های نسبی از حق، بیان های استقلال و آزادی متعدد پدید می آورند. این بیانها با یکدیگر اشتراک دارند. و از آنجا که اندیشه راهنمائی که بیان استقلال و آزادی باشد، خود را نیازمند جریان آزاد اندیشه ها می داند، آزادی جریان اندیشه ها، هم سبب خلاق تر شدن انسانها و غنی ترگشتن فرهنگ استقلال و آزادی و هم عامل بیشتر شدن اشتراکها می شود و توحید را راهبر فعالیتهای تولیدی می گرداند. از این رو، تولید محور شدن اقتصاد و رشد تولید ملی رابطه مستقیم پیدا می کند با آزادی جریان اندیشه ها و

4.4- بیشتر از همه، تولید محور شدن یک اقتصاد، نیازمند آزادی جریان اطلاعات است. در اقتصادهای سرمایه داری نیز، بنا بر نظریه راهنما (لیبرالیسم) و، بنا بر قانون، جریان آزاد اطلاعات می باید برقرار باشد. در عمل، به میزانی که جریان اطلاعات آزاد است، اقتصاد تولید محور و در رشد است. بحران اقتصادی که غرب را فراگرفت، اقتصادهای بحران زده و مصون از بحران را، از جمله، بلحاظ آزادی جریان اطلاعات، از یکدیگر بازشناساند. برای مثال، اقتصاد یونان از جریان آزاد اطلاعات محروم بود. دولت حتی به اتحادیه اروپا، اطلاعات و آمار نادرست می داد و حاصل آن، اقتصاد ورشکسته یونان است که گرفتار قرضه ای بسیار سنگین و قیمومت اروپا و صندوق بین المللی پول گشته است. قشرهای زحمتکش نه از چند و چون فعالیت کارفرمائی هائی اطلاع داشته اند که در آنها کار می کنند و نه از قرضه ستانی های دولت و مؤسسات پولی و مالی و صنعتی آگاهی می یافته اند. اما بهای سنگین ریاضت اقتصادی را آنان می پردازند.

در جامعه ای چون جامعه ایران، هرگاه بنا بر این شود که اقتصاد به خدمت انسان درآید و تولید محور بگردد و رابطه های اقتصادی از راه شرکت در تولید برقرار شوند، نیاز به بیشترین آزادی جریان اطلاعات است. به ترتیبی که همه مردم از فعالیتهای مالی دولت و نیز مؤسسات مالی و پولی و بازرگانی داخلی و خارجی و نیز میزان شدن عدالت (تدابیر بالا) و البته اطلاعات سیاسی و علمی و فنی و اطلاعات پیرامون نیروهای محرکه و سمت یابی فعالیتهای آنها، روزمره، آگاهی پیدا کنند.

4/5- بیان استقلال و آزادی چون اندیشه راهنمای انسانها می گردد، از جمله، رابطه کار با تولید را نیز طبیعی می گرداند. در حال حاضر، رابطه کار با تولید، طبیعی نیست. زیر مالک کار و تولید، هر دو ، سرمایه بمثابه قدرت است. مالکیت نیروهای محرکه در سطح جهان نیز به این قدرت تعلق دارد. حفظ نظامهای اجتماعی بر محور قدرت و نیز حفظ نظام جهانی باز بر محور قدرت، ایجاب می کند که بخش بزرگی از نیروهای محرکه ویران گردند. پس، برای این که نیروهای محرکه ویران نگردند و در آن تولید و رشد اقتصادی بکار افتند که انسانها از هر فرآورده و خدمتی، به اندازه، در دسترس خود بیابند، می باید که مالکیت تولید از قدرت سلب شود و به کار و سعی انسان و جامعه و طبیعت که در تولید شرکت می کنند، تعلق گیرد.

4/6- مجموعه استعدادهای انسان، از قوه به فعل در نمی آیند هرگاه کار هر انسان، مجموعه ای از کارهایی نگردد که ترجمان مجموعه استعدادهای او باشند: در حال حاضر، بی کار و باکار داریم و باکار کسی است که در تولید کالا و یا خدمت شرکت می کند. حال آنکه یک اقتصاد وقتی تولید محور می شود و همگان باکار می شوند که هر انسان به تعداد استعدادها، کار انجام دهد: کار رهبری (شرکت در مدیریت جامعه بمثابه شهروند و در بنیادهای جامعه) و کار در سطح اندیشه راهنما (شرکت در جریان آزاد اندیشه ها) و کار آموزش دائمی و کار ابتکار و ابداع و خلق و کار تولید فرآورده یا خدمت و کار هنری (گشودن افق های جدید بر روی اندیشه و عمل ) و کار فرهنگی (غنا بخشیدن به فرهنگ استقلال و آزادی) وکار...

بدین سان، چون بیان استقلال و آزادی اندیشه راهنما می شود و جامعه باز و تحول پذیر می گردد، انسان جامع نیز واقعیت پیدا می کند. پس، این جامعه است که می تواند از بند کمبود و ندرت برهد و برای هر نیاز انسانی، فرآورده و خدمت رافع نیاز را در اختیار بنهد.

بدیهی است که چون بیان استقلال و آزادی راهبر انسان در اندیشه و عمل می گردد، زمان و مکان نیز، بمثابه نیروی محرکه، در اقتصاد تولید محور، نقش خویش را باز می یابند:

5 – آنها که با اقتصاد سروکار دارند، با قطبهای رشد و محل یابی فعالیتهای اقتصادی، روز مره، سر و کار دارند و می دانند که ماوراء ملی ها شبکه ای زمینی - فضایی و نیز در مقیاس زمان (برنامه گذاری کوتاه و میان و دراز مدت و تعیین تکلیف نیروهای محرکه حتی در آینده های هرچه دورتر) بوجود آورده اند. جهانی شدن واقعی جز این شبکه نیست. اما آنچه بیرون این شبکه قرار می گیرد، بیابان «اجتماعی» و یا طبیعی می گردد.

در ایران که اقتصاد مصرف محور است، شبکه بخش بزرگی از طبیعت ایران را بیابان گردانده است (پیشرفت بیابان از راه فرو بلعیدن زمین های بارور). محل های سکنی را نیز، از راه توزیع سخت نابرابر قدرت خرید و نیز شبکه راه ها، به مناطق برخوردار از توان مصرف و مناطق محروم از توان مصرف، بدل کرده است. حتی در مناطق دارای توان مصرف نیز، بیابانهای اجتماعی (بخشهای محل سکنای محرومان) بزرگ گشته اند. و بلحاظ، مصرف محور بودن اقتصاد و نبود امنیت و منزلت و فقدان میزان عدالت اجتماعی، زمان هر فعالیت اقتصادی، «هم اکنون» و محرک آن، سود حداکثر و خالی از خطر گشته است. بدین قرار، هرگاه بنا بر اقتصاد تولید محور باشد، زمان و مکان فعل پذیر را با زمان و مکان فعال، به ترتیب زیر، می باید جانشین کرد:

5/1- شناسائی استعدادهای طبیعی و انسانی هر محل و توزیع فعالیتهای اقتصادی به ترتیبی که تمامی استعدادهای انسانی و طبیعی و منابع موجود در سراسر ایران، فعال شوند. یعنی

الف – رهاکردن گزاره قدرت فرموده ای که اینست: ایران قابلیت رشد کشاورزی را ندارد. جانشین کردن آن با گزاره ای که ترجمان استقلال و آزادی است: ایران در فرآورده های کشاورزی که اهمیت «راه بردی» دارند، می باید استقلال بجوید. بنا براین، بخشی از سرمایه ها که حاصل حذف هزینه های قدرتمداری هستند، به بیابان زدائی و گسترش زمینهای قابل کشت و مراتع و جنگلها اختصاص داده می شوند.

ب – برخوردار کردن مناطق کشور از دو خدمت (آموزش و پرورش و بهداشت و بهداری) و نیز ایجاد مجموعه های صنعتی – کشاورزی – خدمات، در تمامی مناطق کشور، توزیع بهینه جمعیت را در سطح کشور، میسر می کند.

ج – جلوگیری از پائین رفتن سطح آبها و در معرض شوری و فرسایش قرارگرفتن زمین های قابل کشت.

د – در بسیاری از مناطق کشور، آب وجود دارد، اما این آب را می باید از دو جبر رها کرد: جبر قدرت (آب از انحصار صاحبان قدرت باید بدر آید و جریان آن نباید به فرمان قدرت باشد ) و جبر طبیعی (شوری یکی از این جبرها است اما شبکه بندی جریان آب به ترتیبی که زمین ها سیراب شوند، جبر دیگری است. وجود بیش از اندازه اش در فصلی و نبودش در فصل دیگر، جبر سومی است). برای مثال، در مورد خوزستان، پیش از حمله عراق به ایران، نقشه قدیمی ترین شبکه آبیاری را که آب را به سراسر خوزستان (که از سر سبزی و باروری منطقه سواد خوانده می شد)، می رساند، به دست آمد. مقدمات باز سازی این شبکه و نیز نمک زدائی از آبها و شیوه درخور محیط زیست برخورداری خوزستان در چهار فصل از آب، در حال تدارک بود که قشون صدام به ایران تجاوز کرد. آگاهی از آن شبکه و مقدماتی که تدارک می شدند، به ما امکان دادند از آب، چون سلاح برضد قوای متجاوز سود جوئیم.

ه – امروز که دانسته اند رشد پایدار در گرو تغییر تلقی از زمان فعالیت اقتصادی است، معرفت بر این امر که در فعالیت کشاورزی، کوتاه مدت تلقی کردن زمان این فعالیت و غافل شدن از این واقعیت که کوتاه و میان مدت و دراز مدت، در بستر زمان بسیار دراز، برابر عمر نسلها، قابل تصور و اندازی گیری است، ضرور است که ایرانیان زمان بخش کشاورزی را دائمی بشمارند. به سخن دیگر، محاسبه سود و زیان سرمایه گذاری در این بخش را نمی توان بر پایه بازده یک ساله (کوتاه مدت) و سه ساله (میان مدت) و پنج و حتی ده ساله (دراز مدت) بعمل آورد. در بستر زمان دائمی است که می باید زمان های سه گانه، کوتاه و میان و درازمدت را تعیین کرد.

اما چون حداکثر سود در کوتاه مدت محرک سرمایه گذاری در این بخش شده است، در بخشهائی از کشور، زمین ها گرفتار شوری یا فرسایش گشته و رها شده اند. روستاهای بسیاری رها شده اند زیرا در کوتاه مدت، درآمد لازم را عاید روستائیان نمی کرده اند. از این رو،

و با توجه به این امر که رشد پایدار ایجاب می کند که در همه بخشهای اقتصاد تولید محور، زمان دائمی فرض شود و در بستر زمان دائمی، زمان های سه گانه سیاست گذاری ها تعیین گردند و نیز، باتوجه به این امر که در رشد پایدار، هر مکانی باید دارای قابلیت رشد و نیروی محرکه به حساب آید، نیاز به آنست که رابطه انسان با اقتصاد دگرگون گردد: انسان رهبری کننده و بنیاد اقتصادی وسیله و هدف فعالیت اقتصادی نه رساندن سود به حداکثر که برآوردن نیازهای انسان در جریان رشد، رشد بر میزان عدالت اجتماعی بگردد.

6 – کارمایه یا نیرو نیز در شمار نیروهای محرکه است. هم اکنون در بسیاری از نقاط جهان، آب نیز نیروی محرکه تعیین کننده ای گشته است. اما در آنچه به کارمایه مربوط می شود:

6/1- کارمایه ای که تولید و بکار گرفته می شود، نمی باید برای محیط زیست زیانمند باشد. بستر زمان در سرمایه گذاری در نیرو نیز ، باید زمان دائمی باشد و زمانهای سه گانه در بستر این زمان اندازه گیری شوند. و

6/2- باید بنا بر این گذاشته شود که در هر مکانی، نیرو برای تولید شدن وجود دارد. برای مثال، ایران ما، پر آفتاب است. افزون بر وجود کویر، در دیگر نقاط کشور نیز می توان از آفتاب نیرو گرفت. از بادها می توان نیرو گرفت. از آب می توان نیرو گرفت و از دمای زمین می توان نیرو گرفت. پس می باید نیاز کشور به نیرو را در جریان رشد پایدار، برآورد کرد و میزان نیروی سالمی را که می توان تولید کرد، اندازه گرفت و سرمایه لازم را برای تولید آن تدارک کرد.

درخور یادآوری است که کشورهای عضو اتحادیه اروپا پذیرفته اند که سهم نیروی قابل تجدید را تا 20 درصد کل نیروئی که مصرف می شود، افزایش دهند. آلمان قرار بر برچیدن نیروگاه های اتمی دارد و صحبت از استفاده از صحرای افریقا برای تولید نیرو برای آلمان و کشورهای دیگر است. ژاپن دارد نیروگاه های اتمی خود را بر می چیند.

7 – و مواد اولیه نیز در شمار نیروهای محرکه هستند. در اقتصادها، زمینه های کار که این مواد ایجاد می کنند، به زیان کشورهای فروشنده این مواد، در محاسبه ارزش آنها، منظور نمی شوند. حال آنکه،

7/1- کشورهایی که ماده اولیه را صادر می کند، با صدور آن، زمینه کار را از بین می برند و بی کار بوجود می آورند. در عوض، در کشور وارد کننده زمینه کار و کار ایجاد می کنند. بسته به مشتقات آن ماده و شمار فعالیتهای اقتصادی که ایجاد می کند، زمینه های کار پدید می آیند. پس در ارزش گذاری هر ماده، می باید زمینه یا زمینه های کاری که ایجاد می کند، لحاظ شود. هرگاه ما ایرانیان، مواد اولیه ای را که صادر می کنیم، بدین سان ارزش گذاری کنیم، به اهمیت یک اقتصاد تولید محور آن سان که باید توجه پیدا می کنیم: یک اقتصاد تولید محور وقتی یک مجموعه زنده و رشد یاب است که بتواند مواد اولیه را با دیگر نیروهای محرکه، تألیف کند و در تولید بکار برد. زمان به زمان، بر مشتقات و کاربردهای آن بیفزاید. و

7/2- توان بازیافت ماده اولیه را پس از مصرف، ایجاد کند. هرگاه بتواند مدار تولید مصرف تولید را ایجاد کند، به مواد اولیه قابل بازیافت، صفت دائمی را بخشیده است.

7/3- مبادله مواد اولیه با کشورهای دیگر نیز می باید بر اساس محاسبه زمینه های کاری که با صدور یک ماده از دست می رود و با ورود یک ماده اولیه دیگر بدست می آید، به عمل آید. اگر در ازای صدور ماده اولیه، درآمد حاصل می شود، میزان آن می باید با احتساب زمینه کاری تعیین شود که از دست می رود و زمینه کاری که با بکار انداختن در آمد، می توان ایجاد کرد. برای مثال، ایران نفت و گاز صادر می کند، زمینه های کار بسیاری را از دست می دهد. اگر با درآمد آن، از سوئی پول ایجاد کند و از سوی دیگر، کالا وارد کند، نه تنها زمینه کاری پدید نمی آورد، بلکه با پولی که ایجاد می کند، تورم پدید می آورد و تورم ضامن واردات و افزایش آن می شود و واردات جانشین تولید داخلی می گردد و زمینه های کار موجود را نیز از میان می برد و ملتی بیکار و یارانه خوار ببار می آورد.

نیروهای محرکه منحصر به این هفت نیروی محرکه نیستند. هرگاه این نیروهای محرکه، بر وفق تدبیرهای پیشنهادی، بکار افتند، نیروهای محرکه دیگر نیز با آنها تألیف و در اقتصاد تولید محور فعال می شوند. انقلاب یکی از آن نیروهای محرکه است:

 

انقلاب نیروی محرکه رشد:

انقلاب نیز در شمار نیروهای محرکه و مهمترین آنها است: انقلاب علمی و فنی و انقلاب صنعتی و انقلاب کارمایه ای (انرژتیک) و... تنها انقلابهائی نیستند که، در اقتصاد، بمثابه نیروی محرکه از آنها، سخن بمیان است. انقلاب فکری ناشی از تغییر بنیادی اندیشه راهنما و انقلاب که تغییر نظامی اجتماعی در بعدهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی را ببار می آورند، بلحاظ آنکه انسانهای شرکت کننده در خود را تغییر می دهند و این انسانها توانائی تغییر دادن را می یابند، مهمترین نیروی محرکه بشمارند.

برای درک اهمیت انقلاب بمثابه نیروی محرکه، جامعه ای با نظام بسته را تصور کنیم که بسته است بدین خاطر که نیروهای محرکه ناچیزی بیش تولید نمی کند و این نیروها را به ترتیبی مصرف و خنثی می کند که نظام تغییر نکند. اینک در این نظام اجتماعی بسته، اندیشه راهنمای جدیدی، بمثابه نیروی محرکه، وارد و بدان، در اعضای جامعه، انقلابی پدید می آید که سبب می شود از فعل پذیر به فعال تغییر کنند. اینان دست به انقلاب می زنند تا نظام اجتماعی را باز کنند. بدین دو انقلاب، انسان، نیروی محرکه نیروی محرکه ساز، نیروهای محرکه را پدید می آورد و در تولید بکار می برد. از این رهگذر، نظام اجتماعی را باز و بازتر می کند. توانائی این نظام برای بکار گرفتن نیروهای محرکه بیشتر می شود.

انقلاب ایران، انقلابی از این نوع بود و هست. شگفتا! پاره ای از آنها که در آن شرکت کرده اند، با مشاهده ولایت مطلقه فقیه و ویرانگریهایش، اظهار پشیمانی می کنند. و هستند کسانی که می گویند در آن شرکت نداشته اند! اما اگر آنها زحمت مطالعه جامعه های دیگر را به خود بدهند که، در آنها، انقلاب روی داده است، مشاهده خواهند کرد که انقلاب، به ضرورت، با خشونت همراه نیست و در کشورهائی که با خشونت فراگیر نیز همراه بوده است، انسان کارپذیر را به انسان فعال بدل و وارد صحنه تاریخ کرده است.

8- منشور اقتصاد تولید محور، پیش از انقلاب ایران، تدوین شده بود. در بهار انقلاب، به اجرای آن نیز آغاز کردیم. اما آن اقتصاد با جمهوری شهروندان سازگار بود و با بازسازی استبداد، خوانائی نداشت. از این رو، از هدفهای اول کودتا، یکی بازسازی اقتصاد مصرف محور شد. تجربه بهار انقلاب این درس را می آموزد که انقلاب تجربه ایست که اگر در نیمه رها نکنیم، نیروی محرکه ای را پدید آورده ایم که به نیروهای محرکه دیگر، در رشد انسان و رشد اقتصاد تولید محور در خدمت انسان، نقش می دهد:

8/1- بیان قدرت که اسم اسلام برخود نهاده است، در ایران پیش از انقلاب نیز وجود داشت. به یمن انقلاب، این بیان به محک تجربه آزموده شد. دو رفتار با این بیان می توان کرد:

یا ضدیت با آن و طرد آن. آنها که اندیشه های راهنمایشان بیانهای قدرت رقیب است و یا فکر می کنند ضدیت با اسلام، قدرت را از آن آنها می کند و یا در خدمت قدرتهای سلطه گر هستند، این روش را در پیش گرفته اند. این ضدیت را بخاطر ضدیت با انقلاب ایران نیز می کنند. هرگاه جمهور مردم با اینان در ضدیت همراه شوند، ضد انقلاب خویش شده و آن را بی اثر کرده و به دوران کارپذیری و واپس رفتن بازگشته اند. چرا که تغییر کردن نیاز به جانشین کردن بیان قدرت با بیان آزادی دارد و نه تسلیم ضد انقلاب گشتن.

و یا تناقض زدائی از این بیان قدرت و بازیافت آن بمثابه بیان استقلال و آزادی است. این کار که انقلاب در اسلام بمثابه بیان قدرت است، افزون بر این که به روحانیان فرصت می دهد از جبر فلسفه قدرت و منطق صوری برهند و تغییر کنند و تغییر دهند، به آنها که اندیشه و عملشان در بند این و آن بیان قدرت است، نیز، فرصت می دهد با نقد اندیشه راهنمای خود، بیان استقلال و آزادی پدید آورند و جمهور ایرانیان تغییر کنند و تغییر دهند. هم در ایران و هم درجهان.

8/2- بدون کمترین تردید، انقلاب ایران با نظریه استبداد فراگیری که ولایت مطلقه فقیه است، روی نداد. نسلی که در انقلاب شرکت کرد و دیگر نیروهای محرکه نمی توانستند با بیان ولایت مطلقه فقیه برضد ولایت مطلقه شاه، انقلاب کنند. نیاز به اسلام بمثابه بیان استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی داشت. اما آیا بازسازی استبداد و بکارگرفتن بیان قدرتی که ولایت مطلقه فقیه است، انقلاب و اثر آن را می شوید و می برد؟ نه، بنا بر تجربه انقلابها، انقلاب و اندیشه راهنمای آن، ضد فرهنگ قدرت و بیانهای قدرت ناسازگار با رشد جامعه و بکارگرفتن نیروهای محرکه در این رشد هستند که به تدریج شسته می شوند. اغلب، بعد از پیروزی، آنها که برآن می شوند استبداد را باز سازی کنند، اسم اندیشه راهنما را نگاه می دارند و بیان قدرتی را جانشین محتوای آن می کنند. این جانشینی دوام نمی آورد و سرانجام توسط بیان استقلال و آزادی که راهنمای انقلاب بوده است، شسته می شود. از این رو است که رژیم ولایت فقیه از آن بدیل وحشت دارد که بیان استقلال و آزادی، اندیشه راهنمای او است.

امر مهم دیگری که اطلاع از آن به نسل امروز امکان می دهد جنبش همگانی را روش کند، اینست که اندیشه راهنمای انقلاب یک هشدار دائمی است به نسل انقلاب و نسل بعد از انقلاب که ترجمان تألیف موفق نیروهای محرکه، آن بیانی است که راهنمای انقلاب بوده است. بیان دیگری نمی تواند جانشین آن شود. زیرا هر بیان سازگار با نظام اجتماعی باز و استقلال و آزادی و حقوقمندی انسان، مشابه بیانی است که هم گویای مناسب ترین ترکیب نیروهای محرکه بوده است و هم این ترکیب را موفق ساخته است. بدین قرار، کار بایسته نقد مداوم بیان های قدرت برای بازیافتن بیان های استقلال و آزادی و نیز بیان استقلال و آزادی بقصد به روز کردن کارآئی آنست.

8/3- گذار از «هویت» جوئی از راه ضدیت با این و آن مرام به نقد مرام خود و بسط مشترکات اندیشه های راهنما، به اقتصاد تولید محور امکان رشد شتاب گیر را می دهد. چرا که تضادهای اجتماعی عامل تخریب بخش بزرگی از نیروهای محرکه را قابل رفع و توحید اجتماعی را عامل شرکت همگان در ایجاد اقتصاد تولید محور رشد پذیر می کند. چنانکه در بهار انقلاب، آمادگی نسل شرکت کننده در انقلاب، برای شرکت در بنای اقتصاد تولید محور کامل بود. مانع ها گرایشهای سیاسی بودند که از ضدیت با یکدیگر هویت اخذ می کردند و بازوان نسل جوانی را در زور ورزی بکار گرفتند که از رهگذر انقلاب، وارد صحنه شده بود. این مانع، مانع های خارجی (گروگانگیری و جنگ و سازشهای پنهانی و...) را ببار آورد.

بدین قرار، انقلاب که از راه جنبش همگانی به انجام رسید با تضادهای خصومت آمیز بعد از انقلاب، ناسازگار و بلکه در تضاد بود و هست. ادامه دادن به انقلاب، گذار از دشمنی به دوستی، این بار، از راه اشتراک در استقلال و آزادی و رشد برمیزان عدالت اجتماعی و خشونت زدائی است. به دوستی و خشونت زدائی است که انقلاب نیروی محرکه تغییر انسان و انسان تغییر دهنده نظام اجتماعی خویش و ساختن الگو برای جهان می شود و به صفت الگو، نیروی محرکه تغییر در جهان می گردد.


Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter