صوتی

پرسشها از ایرانیان و پاسخها از ابوالحسن بنی‌صدر - الگو و شورا

 

٭ پرسش یک‌صد و ششم:

106- چرا خداوند تا قبل از نزول قرآن وحی خویش (مثلا در مسیحیت و یهودیت) را از تحریف حفظ نکردند؟ و اساسا شما دلیل عدم تحریف قرآن را چه می­دانید؟

 

● پاسخ پرسش یک صد و ششم:

     پاسخ این پرسش، به تفصیل، در بیان استقلال و آزادی داده شده‌است. باوجود این،

1. بنابر این که کلام خدا باید حق و برخوردار از ویژگی‌های حق باشد، به یمن این ویژگی‌ها می‌توان حق را از ناحق تشخیص داد. و

 

2. از جمله، بنابراین که حق خالی از تناقض است، هرگاه در گفته و یا نوشته‌ای تناقض وجود داشته باشد، آن کلام ناحق است. و

 

3. زبان حق خالی از زور است، یعنی کلمه‌ها و جمله‌ها بن‌مایه‌ای از زور ندارند. پس اگر کلمه‌ها و جمله‌ها بن‌مایه‌ای از زور داشته باشند، حق نیستند. و

 

4. فروع باید با اصولی که کتاب خود تعریفشان می‌کند خوانائی داشته باشند. و

 

5. اصول و فروع ترجمان موازنه عدمی باشند. و

 

6. امرهای موضوع رهنمود واقعی و مستمر باشند وگرنه کهنگی می‌پذیرد. و

 

7. حقوق تمامی آفریده‌ها را، در بر داشته باشد. و

 

8. بیان استقلال و آزادی باشد. از جمله، نه تنها با خودانگیختگی انسان و جامعه انسان‌ها خوانائی داشته باشد که با خودانگیختگی همه آفریده‌ها خوانائی داشته باشد. و روش زیستن در استقلال و آزادی باشد. و

 

9. الگوهایی که معرفی می‌کند و یا با بکاربردن این بیان ساخته می‌شوند، نمادهای حق باشند. بکاربردن اندیشه راهنما مدار پندار و گفتار و کردار آدمی را همواره باز نگاه دارد.  در حقیقت، این الگوها هستند که دین را از بیگانه شدن در بیان قدرت، حفظ می‌کنند. بنابر این،

 

10. آئین دوستی و زندگی در صلح باشد و :

10.1 . روشهای خشونت زدائی را به انسان‌ها بیاموزد . و

10.2. در هریک از قلمروها، اصول راهنما داشته باشد و این اصول راهنما ترجمان اصول راهنمای عمومی، بنابراین، بیانگر موازنه عدمی باشند.

 

    تنها اگر کسانی باشند و این محک‌ها را بطور مداوم بکاربرند، بیان استقلال و آزادی از تحریف، راست بخواهی از بیگانه شدن در بیان قدرت، حفظ می‌شود. اگر نباشند و دین در ید دین سالاران گرفتار آید، در بیان قدرت از خود بیگانه می‌شود. بدین‌قرار، این که خداوند کتاب خود را حفظ می‌کند نه بدان معنی است که انسان‌های قدرتمدار در تحریف آن نخواهند کوشید. بدین معنی است که کتاب وقتی بیان استقلال و آزادی است، به یمن محک‌ها، می‌توان تحریف درآن‌را یافت و رفع کرد. دین‌های پیشین نیز از همین امکان برخوردار بوده‌اند. هرگاه الگوها بودند و محک‌ها را بکار می‌بردند، آن دین‌ها نیز بیان استقلال و آزادی می‌ماندند.

    و محک‌های بالا، که تمامی محک‌ها نیستند، واقعیت و حقیقت بس مهم دیگری را نیز به آدمی می‌آموزند: دعوا بر سر مرام دروغ است. زیرا هر بیان قدرتی را با بکار بردن این محکها می‌توان به بیان استقلال و آزادی بازآورد. بدین‌قرار، نقد محل پیدا می‌کند و نه دشمنی و ضدیت.

 

٭ پرسش یک صد و هفتم:

107- با توجه به قرآن، نظر شما درباره همجنس بازان چیست؟ آیا جز امور واقع مستمر است؟ اینکه برخی از زنان یا مردان به جنس مخالف تمایل ندارند، آیا بیماری است؟ و باید با آنها چه کرد؟

 

● پرسش یک صد و هفتم:

   در قرآن، داستان قوم لوت آمده‌است. بدیهی است که از امور واقع مستمر است. اما آیا همجنس‌گرائی بیماری هست یا نیست، پرسشی نیست که من بتوانم به آن پاسخ بگویم. زیرا دانش آن را ندارم.

   اما‌ تاریخ، از جمله تاریخ ایران، می‌گوید دوره‌های سکس‌گرائی، دوره‌های انحطاط بوده‌اند: پایان دوران هخامنشی، پایان دوران ساسانی، پایان دوران صفوی و...

   می‌ماند این پرسش: هرگاه نه سکس‌گرائی که برآوردن نیاز جنسی و در این حد باشد، راه‌حل هم‌جنس‌گرائی، بمثابه یک امر واقع مستمر چیست؟ باید مجاز دانست یا نه؟ این پرسش دو پاسخ پیدا می‌کند:

 

1. هرگاه بیماری نباشد و یک تمایل طبیعی باشد، لاجرم مجاز می‌شود. یادآور می‌شوم که یکی از چهار مذهب اهل سنت نیز آن‌را جایز می‌داند. و

 

2. هرگاه بیماری باشد، ناگزیر بیماری را باید درمان کرد و همجنس‌گرائی مجاز نمی‌شود.    

 

٭ پرسش یک صد و هشتم:

108- چرا در داستان خلقت انسان در قرآن از جنس مذکر سخن به میان است و از جنس مونث سخنی به میان نیست؟ آیا این بموجب همان تفکر مادون مرد بودن زن نیست؟ و جالب اینکه گویند حوا موجب فریب آدم شده است؟

 

● پاسخ پرسش یک صد و هشتم:

    نخست این‌که در قرآن از هر دو سخن بمیان است.  آیه‌های قرآن مکرر به انسان‌ها خاطرنشان می‌‌کنند که خداوند از هر آفریده زوج آفریده‌است. هم‌وطنی متنی را برای من فرستاده بود که قرآن می‌گوید از هر چیز زوج آفریده‌است. و دروغ می‌گوید زیرا، در طبیعت، پدیده‌هائی یافت شده‌اند که زوج ندارند. او مدعی بود که 8 سال کار کرده‌است ثابت کند قرآن دروغ می‌گوید. اگر او و همانندهای او می‌دانستند عقل قدرتمدار با تخریب شروع می‌کند و روشها که بکار می‌برد قدرت فرموده و مانع رشد انسان و عامل بندگی او، بندگی قدرت، می‌شوند، برآن می‌شد از اهل دانش بپرسد تا بداند که نه تنها ضرورت ندارد زوجین بیرون یکدیگر باشند و در پدیده‌هائی زوجین در یک اندامند، بلکه وقتی هم زوجین دو اندام دارند، زوجیت بارور حیات، توحید کامل زوجین است. و

 

1. در قرآن، به «ناس» می‌گوید، خود و زوجشان از نفس واحده آفریده شده‌اند (قرآن، سوره‌های نساء، آیه 1 و اعراف، آیه 189، و زمر، آیه 6 و...). خطاب به آدم می‌گوید خود و زوجت در بهشت بزی (قرآن، سوره‌های بقره، آیه 35 و اعراف، آیه 19 و...). و

 

2. در تورات است که حوا وسیله فریب آدم می‌شود. در قرآن نیست. بنابر قرآن، هردو فریب می‌خورند (قرآن، سوره بقره، آیه 36).

    حوا را وسیله و واسطه فریب آدم کردن، خود خوردن میوه ممنوعه‌ای است که دین (یهودیت و مسیحیت)، بگاه از خود بیگانه شدن در بیان قدرت، خورده‌است. فریبی است که دین از فلسفه یونانی، از جمله فلسفه ارسطو، خورده‌است.  دقیق بخواهی، بگاه از خود بیگانه کردن یک اندیشه راهنما، تبعیض‌ها نقش اول را پیدا می‌کنند و ساخته می‌شوند: تبعیض بسود مرد و تبعیض به سود نخبه‌ها و تبعیض بسود قوم و یا ملت مسلط، تبعیض بسود...

 

٭ پرسش یک صد و نهم:

109- اینکه خداوند در بسیاری از آیات قرآن می­فرمایند اگر خداوند می­خواست... ، این آیات به روشنی بیانگر نفی زورند ولی پرسش این جاست که آیا آن فرضی که خداوند می­فرمایند (اگر خداوند می­خواست) بیان زور نیست؟ چرا باید خداوند اینگونه فرضی بکنند که به گونه­ای، بیان زوریست که در ذات اقدس ایشان راه ندارد، دیدگاه شما چیست؟

 

● پرسش یک صد و نهم:   

    یکبار دیگر خاطر نشان باید کرد که از خداوند جز حق صادر نمی‌شود. پس مرتب باید به انسان‌ها خاطر نشان کرد که هرآنچه حق نیست، از خدا نیست. هرگاه آدمی بخواهد به حق عمل کند، نیاز به مدار باز، نیاز به خدا، دارد. بنابراین،

 

1. بنابر این که انسانها خودانگیخته، یعنی مستقل و آزاد آفریده شده‌اند، پس خداوند عملی که سالب این خودانگیختگی آفریده‌ها باشد، نمی‌کند. هرگاه آفریده‌ها از استقلال و آزادی خویش غافل شدند و رابطه‌ها بایکدیگر را رابطه‌های قوا کردند، توحید اجتماعی آنها به تضاد اجتماعی بدل می‌شود. هرچند توحید اجتماعی حق و عامل رشد است، اما خداوند، به جبر، انسان‌ها را امت واحد نمی‌کند. و

 

2. توانائی غیر از قدرت (= زور) است. خداوند توانا است بنابراین، زورمدار نیست. پس باید به انسان‌ها مرتب خاطر نشان‌کرد که:

2.1. از خداوند نخواهید بسود شما زور بکاربرد. «اگر می‌خواست» می‌توانست نا‌حقِِ دست ساخت انسان را حق کند، اما این‌کار را با اعمال زور نمی‌کند. زور ضعف است و از خداوند صادر نمی‌شود. و

2.2. بخصوص زورگوئی خود را به پای وی ننویسید و به خداوند نسبت مدهید. بدین‌سان، «اگر خدا می‌خواست»، امر واقع مستمری را مردود می‌کند که، در همه جامعه‌ها، بنام دین و خدا، زور بکار می‌رود و بکاربردن زور توجیه می‌شود. طرفه این‌که در مقام دفاع از خدا و پیامبر زور بکار می‌رود، چنان‌که پنداری خداوند عاجز است. خطاب به این خشونت‌گرایان می‌فرماید: خدا اگر می‌خواست می‌کرد. اما نمی‌کند. زیرا یا حق نیست که از خداوند صادر نمی‌شود و یا هدف آن حق است اما، به جبر و با سلب استقلال و آزادی انسان باید انجام بگیرد و خداوند نمی‌کند. و

2.3. اما اگر بازگرداندن استقلال و آزادی آدمی به او حق است، خداوند چرا اگر بخواهد می‌کند اما نمی‌کند؟ بازیافت استقلال و آزادی، از غفلت بدرآمدن و معرفت بر حقوق خویش باز جستن، بنابراین، ترک زورباوری و زورگفتن و زور شنیدن است. این‌کار را انسان خود باید تصدی کند. هدایت خداوندی همیشگی است و روشهای غافل نشدن و در صورت غفلت از آن بدرآمدن را نیز به آدمی آموخته است. پس این هدایت و آموزش حق است و نیاز به زور ندارد و مجبور کردن آدمی به غافل نشدن و یا از غفلت بدرآمدن نیز نیست و خداوند همواره می‌کند. اما، به زور، انسان از خود بیگانه را از غفلت بدرآوردن، هم ناحق است و از خدا صادر نمی‌شود و هم اصالت بخشیدن به زور و نافی استقلال و آزادی است.

2.4. باوجود هدایت و آموزش، هرگاه انسانها در غفلت از استقلال و آزادی و دیگر حقوق خویش ماندند و ویرانی بر ویرانی افزودند، بنابر سنتی که هستی آفریده از آن پیروی می‌کند، زندگی خویش را بکام مرگ می‌فرستند.

 

٭ پرسش یک صد و دهم:

110- شما در نقد نقد مقاله دلایل بطلان ولایت فقیه فرمودید که منظور قرآن، اطاعت از شخص پیامبر نیست بلکه از پیام پیامبر است، پرسش اینجاست که چرا خداوند نفرمودند از پیام پیامبر اطاعت کنید؟ 

 

● پاسخ پرسش یک صد و دهم:

    پرسش دو پاسخ دارد. یکی پیامبر در مقام قاضی و دیگری پیامبر در مقام «قرآن ناطق»:

    

1. پیروی از کتاب (کتاب هدایت) و پیروی از پیامبر (ص)، بمثابه اسوه، بنابراین قرآن ناطق خاطر نشان شده‌اند. فرمود از پیامبر (ص) پیروی کنید هم بدین‌خاطر که به انسان‌ها می‌آموزد بکاربردن قرآن و الگوی اندیشه راهنمای استقلال و آزادی شدن را و هم به انسان‌ها هشدار می‌دهد هرآنچه در قرآن نیست و به پیامبر نسبت داده می‌شود، دروغ است باور نکنید و بکار نبرید. بنگریم به وضعیت امروز مسلمانان و غیر مسلمانان و به ضد اسلام‌های مبلغ اسلام هراسی و نیز این به امر که تاریخها هویتی دروغ از پیامبر (ص) می‌سازند و یا جنایت‌های خویش را، با نسبت دادن آنها به پیامبر (ص)، توجیه می‌کنند. و

 

2. در نزاع‌ها که به قاضی رجوع می‌شود، بر میزان عدل، قاضی باید حق را به حق‌دار برساند. دو طرف باید قضاوت او را بپذیرند، وگرنه، قضاوت و قاضی بی‌محل و زور با محل می‌شود. حال اگر قاضی اسوه پندار و گفتار و کردار حق بود، قضاوت او حق می‌شود و دو طرف باید آن را بپذیرند. پس باید از او، در قضاوتی که می‌کند،طرفین پیروی کنند.

 

3. در مواردی که نص وجود ندارد، یعنی مسئله‌ای پیش رو است و در شورا، همه از جمله پیامبر (ص) شرکت دارند و رأی‌زنی می‌کنند. در این موارد، این از رأی شوری است که باید، همه، از جمله پیامبر (ص)، با حفظ حق نقد آن، پیروی کنند. چنان‌که پیامبر (ص) از رأی اکثریت پیروی می‌کرد. عمل او ترجمان ولایت جمهور مردم و رهنمود قرآن (شاورهم فی‌الامر...) و الگوئی که او ساخت، دموکراسی شورائی بود.

 

٭ پرسش یک صد و یازدهم:

111- چرا در داستان افرینش انسان در قرآن، خداوند فرشتگان را امر به سجده به آدم می­کند و شیطانی که سر باز می­زند باید اینگونه مجازات شود؟ آیا این خلاف آزادی نیست؟

 

● پاسخ پرسش یک صد و یازدهم:

    بنابر این که انسان خلیفه خداوند است و عقل او توانائی این‌همانی جستن با هستی را در مقام خلق دارد، بنابر این که او مجموعه‌ای از استعدادها و فضل‌ها است و بنابراین که او پذیرفته‌است امانت‌دار امانت خداوند بگردد، بنابراین که او خلیفه خدا و آسمان‌ها و زمین، بنابراین، نیروهای محرکه هستی، مسخر او هستند، پس مسئول آفریده‌ها نیز هست. براو است که حقوق آنها را رعایت کند و عامل ویران‌گر هستی آفریده نباشد. آن صحنه، نخست، صحنه پذیرفتن مسئولیت زندگی را عمل به حقوق کردن است. پذیرفتن مسئولیت رهبری آفریده‌ها بر میزان حق و حقوقمند شناختن آنها و رعایت حقوق آنها است. نقش ویرانگری که انسان امروز، بنام رشدی از خود بیگانه در قدرت جوئی و قدرتمداری از راه بزرگ کردن ابعاد ویران‌گری و بر هم افزودن «ثروت»ی که جز مجاز نیست، اهمیت آن صحنه و مسئولیتی که برعهده گرفت و قدرتمدارها بطور مداوم فراموش کرده‌اند و می‌کنند، را بر اهل خرد آشکار می‌کند.

    بنابر این که حق، بنابراین، حیات با نیرو همراه است و بنابر این که، در رابطه با انسان، فرشته همان نقش را دارد که نیرو، سجده فرشتگان، در مقام خدمت‌گزاری، یعنی این که بمثابه نیرو تحت رهبری انسان هستند. بدین‌قرار، عصیان شیطان، غیر از تبعیض نژادی، بنابراین، بیان قدرتی که در کارآورد، بدین‌معنی است که هرگاه نیرو جهت عوض کند و زور بگردد، ویران‌گر می‌شود. چنان‌که هر زمان نیروهای محرکه هستی به خدمت قدرت درمی‌آیند، ویران‌گر هستی می‌شوند. آیا آلودگی محیط زیست که حیات در روی زمین را تهدید می‌کند، حاصل بکارافتادن نیروهای محرکه (که کارمایه، نفت و گاز و اتم یکی از آنها و مواد اولیه یکی دیگر از آنها هستند) در ویران‌گری نیست؟ پیام نخستینِِ نخستین صحنه این می‌شود: هرگاه انسان به خدمت نیرو درآید، بدان معنی است که نیرو زور گشته و توحید با حیات را از دست فرو هشته و ضد آن گشته‌است. پس آدمی باید هشیار باشد و میوه ممنوعه را که بدل کردن نیرو به زور است نخورد. چرا که، درجا، زور ویران‌گر حیات می‌شود. در جا، انسان مسئولیت را از یاد می‌برد و رسم امانت‌داری را فراموش می‌کند و بدست خویش، ریشه حیات خود و همه زیندگان روی زمین را می‌خشکاند. 

 


Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter