رابطه هدف با روش؟

 

پرسشها از ایرانیان و پاسخ ها از ابوالحسن بنی صدر

 

 

بنام خدا 

آقای ابوالحسن بنی صدر باسلام وبه امید رهایی ملت های تحت ستم

1- مردم هرکشوری حقوق ومطالباتی دارند وگذشت زمان هم براین مطالبات می افزاید ازتجربه انقلاب ایران تا امروزکه تحولاتی درمنطقه رخ داده ملت ها از"روش آمدن به خیابان ها " برای دستیابی به این مطالبات استفاده کرده اند آیا روش و راهی بهترومناسب ترازاین روش می توان عرضه نمود ؟

2- بسیاری براین باورند که غرب میخواهد برمنطقه سلطه یابد آیا با وجود قدرتهایی چون چین و روس چنین کاری شدنی است و دیگراینکه راه حل هرموضوعی ازطریق جنگ و زورنظامی است ؟

3- چرا برادران مسلمان عرب دردفاع ازحقوق مردم فلسطین متحد و یکپارچه نیستند ؟ اما هرازگاهی که سخن ازجزایرسه گانه ما میشود یکپارچه و سراسیمه جلسه می گیرند وقطعنامه می دهند ؟ ازحمایت دیروزآنان ازصدام تا امروز که ازروی نقشه (خلیج فارس) ما را برداشته اند واگرقدرتی بدست آورند ممکن است خودمان را هم از روی زمین بردارند این پرسش را ازخودمان باید بکنیم که آیا ما بطورمبنایی با اسرائیل دشمنی داریم؟ اگرمبنا حقوق انسان است جاهای دیگرهم انسان ها را قصابی می کنند و اگرموضوع منافع ملی است چطوربرخی برادران عرب با غربی ها همه نوع همکاری دارند و درآنجا دچارفراموشی میشوند که فلسطینی هم وجود دارد؟ وانگهی چه تفاوتی میان پیروان حضرت موسی وحضرت محمد (که درود خدا برآنان باد) است ؟ اینها سوالاتی است که ما نمی توانیم نسبت به آنها بی تفاوت باشیم آیا ما ایرانی ها نیازبه تجدید نظرداریم یا برادران مسلمان عرب یا اسرئیلی ها ویا "هر سه "؟

4- شرایط برای مردم ما قبل ازانتخابات ریاست جمهوری امریکا با بعد ازانتخابات چه تفاوتی می تواند داشته باشد ؟

5- گاهی درسرزمینی فرصت هایی پیش می آید که درفرهنگ دینی ما نسیم ورحمت الهی محسوب می شود وباید آن رادریافت وبقولی فرصت های تاریخی را بخوبی شناخت فکرنمی کنید اکنون باید روی این موضوع تمرکزکرد وتصمیم گرفت ؛ وبه تعبیری ازکجا آغازکنیم وما "ایرانی ها "این زنگوله را چگونه به گردن این گربه ببندیم ؟ 

با سپاس شاد وپیروزو رستگارباشید.مرداد 91

 

پرسش اول و پاسخ آن:

1-مردم هرکشوری حقوق ومطالباتی دارند وگذشت زمان هم براین مطالبات می افزاید ازتجربه انقلاب ایران تا امروزکه تحولاتی درمنطقه رخ داده ملت ها از"روش آمدن به خیابان ها " برای دستیابی به این مطالبات استفاده کرده اند آیا روش وراهی بهترومناسب ترازاین روش می توان عرضه نمود ؟

     جنبش همگانی روشی است که ایرانیان از دیرگاه، با موفقیت، بکار برده اند. در این زمان، مردمان کشورهای دیگر نیز با موفقیت بکار می برند. وقتی روش جنبش همگانی می شود، نه تنها نیاز به خشونت نیست، بلکه نیاز به خشونت زدائی هست. برای این که جنبشی همگانی شود، می باید هدفها حقوق جمعی و حقوق هر انسان بگردند. برای این کار نیاز است به این که عوامل ده گانه ای جمع شوند:

1 – بیرون آمدن جامعه از لباس ترس و تحقیر و درآمدنش به جامهء غرور و بازیافتن توانائی خویش  2 – پیدایش حالت خود انگیختگی در جامعه، 3 – نیروی محرکه سیاسی آگاه بر هدفها و 4 – پایان گرفتن جنگ تقدم این اصل بر آن اصل به یمن تعریف های روشنی که اصول می جویند و یکدیگر را ایجاب می کنند. در نتیجه، هدفها یا اصول راهنمای جنبش که یکدیگر را ایجاب می کنند و 5 -  اندیشه راهنمائی که هدفها و نیز ارزشهای اخلاقی را روشن تعریف می کند و 6 - بدیلی که، هم زمان، بیانگر آنچه مردم نمی خواهند و نماد هرآنچه مردم می خواهند باشد. 7 – محل سیاسی و اجتماعی جنبش، وقتی این جنبش همگانی است محل آن بیرون از رﮊیم جبار و درون کشور است. به سخن دیگر مستقل از رﮊیم و مستقل از قدرت های  خارجی، و در بطن جامعه ملی است. و 8- ناتوانی بنیادهای جامعه از فعال کردن نیروهای محرکه و موافق شدن جامعه با تغییر ساخت بنیادهای جامعه و باز و تحول پذیر شدن نظام اجتماعی و 9 -وجدان اخلاقی شفاف، توانا به سنجیدن پندارها و گفتارها و کردارها با حقوق و صادر کردن رأی خالی از ابهام. و 10 – تغییر ستون پایه های دولت جبار، تا جائی که همان ستون پایه ها عامل تضعیف روز افزون این دولت و برانگیزنده جمهور مردم بگردند.

      هرگاه تمامی این عوامل جمع باشند و کاستی های ناتوان کننده از آن نوع کاستی ها را که انقلاب ایران داشت، نداشته باشند، جنبش همگانی  با انجام دو کار، رﮊیم جبار را سرنگون می کند:

الفخشونت زدائی که همزمان  با از کار انداختن قوای سرکوب رﮊیم جبار، تغییر رابطه اعضای جامعه، از رابطه با قدرت به رابطه با استقلال و آزادی است

ببیرون بردن جامعه و دستگاه های اداری و نظامی از حاکمیت دولت جبار و تغییر رﮊیم بدون نیاز به خشونت و ویرانگری است.

      جنبش همگانی یک زمان با مشارکت جمهور مردم انجام می گیرد و زمانی دیگر، با شرکت بخشی از مردم که برخوردار است از حمایت جمهور مردم، روی می دهد. موفقیت هر یک از دو روش، بستگی دارد به وجود تمامی عاملها و نیز اندازه کاستی ها در عاملها. با این حال، بنا بر اوضاع و احوال، انواع موفق دیگر تحرکها نیز می توانند کارساز باشند. چنانکه «انقلاب» افسران پرتقالی (در واقع کودتا)، به دیکتاتوری دیرپا، در پرتقال، پایان بخشید. در جامعه های دیگر، روشهای دیگری آزموده شده اند. چنانکه در ترکیه، حزب ها تشکیل شده اند و در یک فراگرد طولانی، از نقش ارتش در دولت کاسته شده است. باوجود این، استقرار مردم سالاری که، درآن، مردم شهروندان مسئول باشند و در اداره جامعه و کشور خویش شرکت کنند، نیازمند شرکت فعال مردم در تغییر کردن و تغییر دادن ساختهای جامعه به ترتیبی است که با برقرار شدن رابطه انسانها با استقلال و آزادی و حقوق خویش، نظام اجتماعی بتواند نیروهای محرکه را در خود فعال کند.

     باوجود این، همواره باید به خاطر داشت که این مردم هستند که می باید برحقوق ذاتی خویش آگاه شوند و به این حقوق عمل کنند و برخوردار از حقوق شهروندی، مسئولیت شرکت در اداره جامعه و کشور خویش را برعهده بگیرند. به سخن دیگر، آن تحول که بتوان رشدش خواند، با شرکت جمهور مردم میسر است. بدین قرار، جنبش همگانی وقتی استقلال و آزادی و حقوقمندی، در همان حال، هدف و روش هستند، قابل جایگزینی با روش دیگری نیستزیرا به یمن این جنبش است که اعضای جامعه، به جنبش صفت دوام می بخشند، تغییر کنان تغییر می دهند و، روزمره،  در بنای دموکراسی شورائی یا جمهوری شهروندان شرکت می کنند

 

2-بسیاری براین باورند که غرب میخواهد برمنطقه سلطه یابد آیا با وجود قدرتهایی چون چین وروس چنین کاری شدنی است ودیگراینکه آیا راه حل هرموضوعی جنگ وزورنظامی است ؟

 

پاسخ به پرسش دوم:

 

    این امر که غرب می خواهد بر دو منطقه نفت و گاز خیز جهان مسلط بشود، واقعیتی است که جهت یابی تحولهای جامعه ها آن را نمایان می کند. مشاهده رفتار دوگانه غرباز جمله همدستی امریکا با عربستان در سرکوب جنبش مردم بحرین و مردم یمن و در همان حال، همکاری با عربستان و قطر، در سوریه، این بار، به بهانه حمایت از استقرار دموکراسی در این کشورو حاصل تحول جامعه های کشورهای منطقه، ما را هم از هدف واقعی غرب آگاه می کند و هم از اهمیت استقلال و آزادی و تصدی تحول هر کشور توسط مردم همان کشور: در عراق، شرکتهای نفتی امریکائی بر منابع نفتی این کشور مسلط شده اند. در لیبی، سلطه غرب بر منابع نفت و درآمدهای حاصل از آن کاملتر گشته است. در ایران، در منابع مشترک، کشورهای دست نشانده امریکا هستند که نفت و گاز را، بسیار بیشتر از ایران، استخراج می کنند و می برند. و، در خود ایران، منابع مهم در انتظار رفع تحریمها و در اختیار امریکا قرار گرفتن هستند. منابع نفت و گاز آسیای میانه نیز موضوع تقابل قوای امریکا با روسیه و نیز چین هستند. در افغانستان، امریکا استمرار بخشیدن به حضور نظامی خویش و چنگ انداختن بر منابع گاز و دیگر منابع این کشور را تدارک می بینددر لیبی، «دموکراسی» که  برقرار شد را می بینیم و در سوریه که منابع نفتیش ناچیز است، مداخله غرب بخاطر موقعیت استراتژیک آنست. این مداخله، هنوز به مداخله مستقیم ناتو نیانجامیده است. زیرا، این بار، روسیه و چین، حاضر نشدند به صدور جواز مداخله از سوی شورای امنیت، تن بدهند.  

     اما آیا با وجود روسیه و چین، سلطه غرب بر منطقه خاورمیانه شدنی است؟ برای یافتن پاسخ این پرسش، به چند عامل توجه کنیم:

اصرار امریکا بر سلطه بر منابع نفت و گاز منطقه، یکی بخاطر چین و روسیه است. امریکا می داند که بمثابه قدرت جهانی به تحلیل می رود. هرگاه بر منابع انرﮊی جهان مسلط نشود، موقعیت جهانی خویش را از دست خواهد داد. برفرض که یک «انقلاب انرﮊتیک»، به نقش نفت و گاز بمثابه انرﮊی پایان بدهد و یا از آن بکاهد، سلطه بر این منطقه و بر منابع نفت و گاز، هم از نظر سیاسینظامی اهمیت تعیین کننده دارد و هم از لحاظ این منابع بمثابه پر ارزش ترین ماده خام.

آسیا سر برداشته است. به دنبال ﮊاپن، «اﮊدها های اقیانوس آرام» و سپس چین و هند، بمثابه قدرت اقتصادی سر برداشته اند. بنا بر این، زمان بسود غرب جلو نمی رود. هم اکنون نیز کار رقابت با آسیا بسی مشکل شده است. استقلال واقعی کشورهای برخوردار از منابع نفت و گاز، سبب تغییری بس بزرگ و تعیین کننده در جهان می شود. این منطقه، که اینک نفت و گاز می دهد و خشونت می ستاند، هم به رشد اقتصادی توانا می شود و هم نقش تعیین کننده در نظام سیاسیاقتصادی جهان پیدا می کند

اگر کشورهای منطقه از استقلال و آزادی محروم هستند، بدین خاطر است که رﮊیمهای جبار وابسته، به بقای خود تمام اهمیت را می دهند و به استقلال و آزادی جستن مردم این کشورها و راست راه رشد را درپیش گرفتن این مردم ، کمتر بهائی را نمی دهند. می ماند عامل تعیین کننده دیگری که بالقوه است:

مردم این و آن کشور که به جنبش برخاسته اند، بالقوه نقش تعیین کننده دارند و نه بالفعل، چراکه خویشتن را از قید دولتهای جبار رها نکرده اند. بخشی از مردم این جامعه ها که می باید نقش نیروی محرکه را بازی کنند، برای مشکل جمعی، راه حل فردی می جویند و اغلب کشور را ترک می گویند. مهاجرت 2.2 میلیون تن در سال 90 که، از آنها، 1 میلیون و 400 هزار تن به امریکا (برابر قول معاون امور اسناد هویتی در سازمان ثبت احوال به گزارش ایلنا در 6 شهریور 91) رفته اند، همزمان، هم خیال رﮊیم جبار را از این نیروی محرکه می رهد و هم از توان تحول جامعه می کاهد. در همان حال، به تأخیر افتادن بازیافت استقلال و آزادی، اختیار منابع نفت و گاز و نیز اقتصاد کشورما و دیگر کشورها را در ید غرب (در مورد ایران، غرب و شرق هردو) باقی می گذارد. این مهاجرت بزرگ به روشنی رابطه مسلطزیر سلطه را گزارش می کند: زیر سلطه نیروی محرکه و عامل تغییر نظام سیاسیاجتماعی را صادر می کند و مسلط این نیروی محرکه را وارد می کند و به خدمت می گیرد. معنی رفتار امریکا و غرب که از سوئی مجازاتهای شدید وضع و اجرا می کنند و از سوی دیگر، دروازه های خود را بر روی سیل جوانان ایران و سرمایه هایش می گشایند، جز این نیست که امریکا و غرب نمی خواهند کشوری که میان دو دریای نفت و گاز (آسیای میانه و خلیج فارس) قرار گرفته است، کشوری نیرومند بگردد. رﮊیم حاکم که مجموعه ای از مافیاها تشکیلش داده اند، نیز به بقای خود و خورد و برد است که بها می دهد.

      این عاملها به ما می گویند که غرب و روسیه و چین، بنابر تناسب قوا، از ایران می برند و می خورند. در وضعیت کنونی، به لحاظ ترکیب رﮊیمهای نفت خیز، غرب دست بالا را دارد. اگر مردم این کشورها، مسئولیت خویش را باز نشناسند و برای در دست گرفتن سرنوشت خویش برنخیزند، غرب می تواند بر منطقه مسلط شود. اما اگر این مردم به جنبش در آیند و صاحب اختیار دولت و منابع ثروت خویش شوند، غرب در موقعیتی نیست که بتواند به زور، بر منطقه مسلط شود

      بدیهی است که نیروی نظامی و جنگ مسئله حل نمی کند بلکه مسئله ایجاد می کند. به استثنای وقتی که کشوری مورد تجاوز نظامی قرار می گیرد و نیروی نظامی کشور مورد تجاوز، به دفاع از کشور بر می خیزد. مقایسه نه صوری که واقعی دو وضعیت، یکی وضعیت لیبی و دیگری وضعیت سوریه، واقعیتهای زیر را برما آشکار می کند:

1 – در لیبی، روسیه و چین با صدور قطعنامه شورای امنیت موافقت کردند. به قوای ناتو چراغ سبز دادند که لیبی را ویران و مستقیم و یا از طریق گروه های مسلح اعزامی به لیبی، یکی از دو عامل کشته شدن حدود 46 هزار تن  بگردند. عامل دوم رﮊیم قذافی بود که توسط قوای ناتو سرنگون شد. اما در مورد سوریه، روسیه و چین تا این هنگام مقاومت کرده اند. ناتو ناگزیر غیر مستقیم و از طریق گروه های مسلحی عمل می کند که یا از ارتش سوریه جدا شده اند و یا از بیرون به درون سوریه نفوذ داده شده اند. با آنکه رﮊیم سوریه یک رﮊیم برخوردار از درآمدهای نفتی نیست، تا این هنگام مقاومت کرده است

2 – هم در لیبی و هم در سوریه، رﮊیمهای جبار می توانستند نیروهای مسلح را بکار نیاندازند. خود به استقبال تحول بروند و حقوق شهروندی مردم خویش را به رسمیت بشناسند. هرگاه چنین می کردند، تحول بطور مسالمت آمیز انجام می گرفت. مرگ و ویرانی نیز ببار نمی آمد. بسا مردم این دو کشور برجباران نادم شفقت روا می دیدند

      بدین قرار، بکار بردن قوای مسلح، در لیبی و سوریه، نه تنها مشکل را حل نکرده است بلکه مشکلی وخیم بر مشکل پیشین افزوده است

3 – هرگاه تجربه سوریه موفق شود، کشوری در نوبت، ایران است. تحریم ها مردم را جان به لب و رﮊیم را ناتوان می کنند و این دو عامل، کار گروه های مسلحی را که غرب در ایران نفوذ می دهد، آسان می کنند.

      بدین خاطر، راه حل اینست که مردم ایران و هر کشور دیگر منطقه، خود وارد عمل شوند. نیروهای مسلح نیز با درس گرفتن  از سرنوشت لیبی و سوریه، جانب مردم را بگیرند و بگذارند مردم کشور، جمهوری شهروندان خویش را تشکیل دهند.

 

3 - -چرا برادران مسلمان عرب دردفاع ازحقوق مردم فلسطین متحد ویکپارچه نیستند ؟ اما هرازگاهی که سخن ازجزایرسه گانه ما میشود یکپارچه و سراسیمه جلسه می گیرند وقطعنامه می دهند ؟ 

 

 

ازحمایت دیروزآنان ازصدام تا امروز که ازروی نقشه (خلیج فارس) مارا برداشته اند واگرقدرتی بدست آورند ممکن است خودمان را هم از روی زمین بردارند این پرسش را ازخودمان باید بکنیم که آیا ما بطورمبنایی با اسرائیل دشمنی داریم؟ اگرمبنا حقوق انسان است جاهای دیگرهم انسان ها را قصابی می کنند واگرموضوع منافع ملی است چطوربرخی برادران عرب با غربی ها همه نوع همکاری دارند ودرآنجا دچارفراموشی میشوند که فلسطینی هم وجود دارد؟ وانگهی چه تفاوتی میان پیروان حضرت موسی وحضرت محمد (که درود خدا برآنان باد) است ؟ اینها سئوالاتی است که ما نمی توانیم نسبت به آنها بی تفاوت باشیم آیا ما ایرانی ها نیازبه تجدید نظرداریم یا برادران مسلمان عرب یا اسرئیلی ها ویا "هر سه "؟

 

پاسخ به پرسش سوم:

 

3.1. حساب رﮊیمهای عرب که همه استبدادی و دست نشانده اند، از حساب مردم عرب جدا است. این رﮊیمها خود از عوامل پیدایش اسرائیل و قدرت گرفتن آن شده اند. زیرا اسرائیل نقش تعیین کننده ای در حفظ این رﮊیمها تا این زمان داشته است

3.2. برفرض که مردم عرب موافق با تجاوز به حقوق ملی ما ایرانیان باشند، برما است که با قاطعیت تمام از حقوق ملی خود دفاع کنیم. خلیج فارس خلیج فارس است و جزایر سه گانه به ایران تعلق دارند و ایران بر منابع دریا و زیر دریا (نفت و گاز) حق دارد و هرگاه، دولت ایران یک دولت حقوقمدار برآمده از حق حاکمیت مردم ایران بود، اجازه نمی داد کشورهای عرب یک قطره نفت و یک مترمکعب گاز، اضافه بر حق، از منابع مشترک، ببرند

       در همان حال، هرگاه تجاوزی به حقی از حقوق ملی کشوری بشود، دفاع ایرانیان از آن حق، دفاع از حق خویش است. ملتی که بخواهد به آزادگی و حقوقمداری زندگی کند، نمی تواند نسبت به تجاوز به حقوق هیچ ملت دیگری لاقید بماند

3.3. این امر که رﮊیمهای عرب نسبت به حقوق فلسطینیان لاقید هستند، بخاطر طبیعت استبدادی و وابستگی است که دارند. رفتار آنها دلیل نمی شود که ما نسبت به حقوق فلسطینی ها لاقید بمانیم. چرا که داشتن کشوری برخوردار از صلح و توانا به رشد در استقلال و آزادی، نیازمند منطقه ای در صلح است و این منطقه روی صلح به خود نمی بیند اگر مردم منطقه استقلال و آزادی نجویند و راه رشد در پیش نگیرند

3.4. مسئله اسرائیل مسئله دینی نیست. هرچند اسرائیل رﮊیم دینی دارد و نمی توان وجود تفوق طلبی دینی با رگه نژادیش را ندید. افزون بر این، نمی توان پذیرفت که سرزمین مردمی را از آنها بستانند و به این مردم اجازه ندهند در بخشی از آن سرزمین نیز حق حاکمیت و دولت برآمده از این حق را داشته باشند

     و اسرائیل هنوز به از آن خود کردن سرزمین متعلق به مردم فلسطین قانع نیست. می خواهد کشورهای منطقه تجزیه بگردند و اسرائیل ارباب منطقه بشود. سیاستی که دولت اسرائیل در کشورهای منطقه، در پیش گرفته است، حمایت از تجزیه طلبها و فراهم آوردن اسباب تجزیه کشورهای منطقه است. از این رو، حقوق ملی تمامی کشورهای منطقه ایجاب می کند که این ملتها حقوق شهروندی بجویند و تجزیه طلبی را بی محل کنند. در همان حال، در برابر تفوق طلبی اسرائیل بایستند. می بینید که دفاع از حقوق فلسطینیان، در همان حال، دفاع از حقوق ملی تمامی کشورهای منطقه است. نباید گذاشت اسرائیل بپندارد که با زبان عامه پسند و عامه فریب می تواند مردم ایران و مردم هیچیک از کشورهای دیگر را از سیاستی که تعقیب می کند، غافل کند. و نباید پنداشت که لاقید شدن در برابر تجاوز اسرائیل به حقوق فلسطینیان و تفوق طلبیش، سبب می شود که اسرائیل دست از سیاست خود بردارد. پس، هم باید بر سر حقوق ملی خود ایستاد و هم از حقوق ملی هریک از کشورها دفاع کرد.

3.5. بدین قرار، همه می باید تغییر کنند. یعنی می باید رابطه ها را بر وفق حقوق ملی برقرار کنند. این تغییر ممکن نمی شود مگر به برقرار شدن جمهوری شهروندان در هریک از کشورها. دموکراسی از نوع غربی در موقعیتی که اسرائیل در آنست، فرصت ایجاد می کند برای گرایشهای راست و راست افراطی. از این رو، کشورهای منطقه نیاز دارند به اندیشه راهنمائی که بیان استقلال و آزادی باشد و جمهور مردم، مسئول شدن و شرکت در اداره جامعه و کشور خویش را، محک همگانی شدن این اندیشه راهنما بشمارند. در سطح گروه با گروه و فرد با فرد، رابطه ها، رابطه ها با استقلال و آزادی و حقوقمندی انسان بگردد. تازمانی که این ملتها به اندیشه راهنما بهای لازم را ندهند و، بدان، پندار و گفتار و کردار خویش را نقد نکنند، از موقعیت زیر سلطه رهائی نمی جویند و روی صلح را به خود نمی بینند و صاحب ثروتها و نیروهای محرکه خویش نمی شوند و این ثروتها و نیروها را در رشد خویش بکار نمی گیرند

 

 

 

4-شرایط برای مردم ما قبل ازانتخابات ریاست جمهوری امریکا با بعد ازانتخابات چه تفاوتی می تواند داشته باشد ؟

 

پاسخ به پرسش چهارم

 

 

4.1. هرگاه مردم ایران در وضعیت کنونی بمانند و برآن نشوند که سرنوشت خویش را در دست بگیرند، سرنوشت آنها در ید قدرتهای خارجی می ماند. در انتخابات ریاست جمهوری امریکا، ایران موضوعی از موضوع های اولی می شود که دو رقیب، از آنها، در تبلیغ بسود خود و به ضد رقیب خود استفاده می کنند. بیهوده نیست که این ایام، باردیگر صحبت از «اکتبر سورپرایز» (حمله نظامی به ایران و یا تشدید تبلیغ بسود جنگ با ایران) به زیان اوباما می شود. باتوجه به این که رقیب اوباما به اسرائیل رفته و از حمله اسرائیل به ایران حمایت کرده است و باتوجه به این واقعیت که بعلت نبود اندیشه راهنما، گرایشهای افراطی نظرگاه خود را تحمیل کرده اند و برنامه جمهوری خواه ها بس راست گرا است، ایران از موضوع های اولی است که در رقابت دو رقیب، دست آویز می شودآیا نتان یاهو موفق می شود از اوباما قول بگیرد که هرگاه گفتگوها ره بجائی نبردند، وارد جنگ با ایران بشود یا موفق نمی شود؟ موفق شدن و نشدنش هم از لحاظ امریکا مهم است و هم از لحاظ منطقه و هم از لحاظ ایراناز لحاظ امریکا مهم است بدین خاطر که وقتی دو رقیب پذیرفتند که سیاست امریکا را در منطقه، اسرائیل معین می کند، در حقیقت پذیرفته اند که «تنها ابر قدرت امریکا» این موقعیت خویش  را از دست داده و وارد مرحله انحطاط گشته است. از لحاظ اسرائیل مهم است زیرا اگر اوباما قول دادن  به نتان یاهو را  نپذیرد و به ریاست جمهوری برگزیده شود، او نپذیرفته است که امریکا موقعیت خویش را یکسره از دست داده است. بنا براین، این امریکا است که می تواند به اسرائیل در جهت تمکین به حقوق مردم فلسطین فشار وارد کند. مردم منطقه، از جمله مردم ایران نیز به این نتیجه می رسند که امریکا سیاستی مستقل از اسرائیل دارد و اسرائیل نمی تواند دلخواه خود را در باره «برنامه اتمی ایران» به امریکا تحمیل کند. پس مشکل می تواند راه حل قابل قبولی را پیدا کند.

4.2. در صورتی  که اوباما تسلیم دلخواه نتان یاهو شود، بر سر ایران، میان دو رقیب، توافق پدید می آید. اگر هم رقابتی بعمل آید، رقابت برسر میزان شدت عمل است. بعد از انتخابات امریکا، هریک از دو نامزد انتخاب شوند، بخصوص اگر رامنی انتخاب شود و اکثریت دو مجلس را داشته باشد، خطر این وجود دارد که کار به حمله نظامی بکشد

4.3. هرگاه کار به جنگ بکشد، توأم شدن جنگ با مجازاتهای اقتصادی، می تواند با برانگیختن گروه های مسلح به عملیات در درون کشور همراه شود. در حقیقت، واکنش رﮊیم (وارد کردن حزب الله و دیگر گروه های مسلح در منطقه به عملیات) دست آویز لازم را برای وارد عمل کردن این گروه ها بوجود می آورد

4.4. هرگاه اوباما در برابر نتان یاهو بایستد و جنگ را بی محل کند، ناگزیر بر شدت تحریمها بازهم خواهد افزود. پائین آمدن بیش از پیش صدور نفت، مقاومت اقتصادی را ناممکن تر خواهد کرد و برشدت گرانی و سختی زندگی مردم ایران خواهد افزود

4.5. از آنجا که رﮊیم مافیاها نتوانست میان هدف واقعی غرب و هدف صوری (به حال تعلیق درآوردن فعالیتهای اتمی) تمیز بگذارد، به غرب امکان داد مجازاتهای شدید را وضع و اجرا کند. هدف واقعی غرب سلطه بر منطقه، بنا براین برقرار کردن «تعادل ضعفها» در منطقه از راه تضعیف کشورهای منطقه است. بنا براین، اگر هم آقای خامنه ای جام زهر را سربکشد، لغو مجازاتها زمان درازی  می برد و سیاست امریکا و اروپا، جلوگیری از قوت گرفتن ایران، باقی می ماند. بدیهی است هرگاه مردم ایران روی به جنبش آورند و جمهوری شهروندان را برقرار کنند، باتوجه به دعوی غرب (حمایت از دموکراسی در کشورهای منطقه)، افکار عمومی دنیا را با رشد خود مساعد می کند. به ترتیبی که دولتهای غرب نتوانند مانع از رشد ایران بگردند.

     بدین قرار، فعل پذیر ماندن ایرانیان و یا فعال شدن آنان نقش تعیین کننده ای در چند و چون سیاست امریکا پیش و پس از انتخابات ریاست جمهوری  در ایران و  دیگر کشورهای جهان دارد.  

 

 

5- ازکجا آغازکنیم وما "ایرانی ها "این زنگوله را چگونه به گردن این گربه ببندیم ؟ 

 

 

گاهی درسرزمینی فرصت هایی پیش می آید که درفرهنگ دینی ما نسیم و رحمت الهی محسوب می شود وباید آن رادریافت وبقولی فرصت های تاریخی را بخوبی شناخت. فکرنمی کنید اکنون باید روی این موضوع تمرکزکرد وتصمیم گرفت ؛ وبه تعبیری ازکجا آغازکنیم وما "ایرانی ها "این زنگوله را چگونه به گردن این گربه ببندیم ؟ 

 

پاسخ به پرسش پنجم :

 

 

5.1. فرصتها را باید ایجاد کرد. هر اقدام رﮊیم که در سطح کشور انجام می گیرد و هر روز این اقدام انجام می گیرد را می توان و باید به مثابه فرصتهای اقدام برای استقرار ولایت جمهور مردم مغتنم شمرد. نه تنها روزهائی که مردم فرصت دارند در اجتماع های بزرگ شرکت کنند، بلکه تمام روزها و همه جاها را می توان برای ایجاد فرصت مغتنم شمرد. چنانکه ایرانیان در دوران انقلاب چنین می کردند. درکشورهای دیگری که جنبش همگانی پیروز شده است، مردم آنها هم از فرصتها سود جسته اند و هم فرصت ایجاد کرده اند.

5.2. به حقوق ذاتی خویش عمل کردن و کاستن از بار زور در رابطه ها، نه تنها فرصت ایجاد کردن است، بلکه محدود کردن روز افزون قلمرو حاکمیت رﮊیم است. آزادی بیان در فضائی ناچیز نمی شود که رﮊیم باقی می گذارد. زیرا فضای آزادی بیان را انسانها خود از راه ابتکار و ابداع و خلق ایجاد می کنند. بدین ابتکار و ابداع و خلق، فرهنگ آزادی را بسط می دهند و غنی می کنند و، بدین کار، هم قلمرو ضد فرهنگ قدرت را محدود می کنند و هم آن تغییر را قطعی می کنند که آزاد شدن از جبر تنظیم رابطه با قدرت و جستن توانائی تنظیم رابطه با استقلال و آزادی است.

5.3. اما ایجاد کردن فرصت نیازمند وجود هدف یا هدفهائی است که بطور روشن در اندیشه راهنمای مقبول جامعه، تعریف شوند و عوامل جنبش همگانی، حتی المقدور، بدون کاستی ها، وجود داشته باشند. روشن است که هرگاه اندیشه راهنمائی توانا به برانگیختن جنبش همگانی نباشد، هدفهائی که روش خود نیز باشند و از راه عملی شدنشان تحول انجام بگیرد، به تصور نیز نمی آیند. چنانکه در جنبش همگانی سال 88، فرصت را رﮊیم ایجاد کرد و مردم نتوانستند از فرصت استفاده کنند. فرصت نیز نتوانستند ایجاد کنند زیرا اندیشه راهنمای استقلال و آزادی، سازگار با جمهوری شهروندان، در سرهای نیروهای محرکه سیاسی نبود.  

5.4. از عواملی که می باید جمع شوند تا جنبش همگانی روی دهد، غیر از عامل اندیشه راهنما، عامل دیگری اهمیت تعیین کننده دارد که بنوبه خود بستگی مستقیم با اندیشه راهنما دارد و آن انتخاب محل عمل است. توضیح این که در محدوده رﮊیم، نه می توان فرصت ایجاد کرد و نه می توان از فرصتهائی که رﮊیم ایجاد می کند، سود برد. نمی توان فرصت ایجاد کرد زیرا پذیرفته شده است که رﮊیم سرجای خود بماند. درحد ابتکار عمل با هدف اصلاح رﮊیم، نیز نه می توان از فرصت استفاده کرد و نه می توان فرصت ایجاد کرد. زیرا، در این محدوده، ابتکار عمل، همواره، در دست کانون قدرت است. در این محدوده، ممکن نیست ابتکار عمل را از دست کانون قدرت خارج کرد جز از راه کودتا. چراکه کودتا یعنی حذف کردن کانون قدرت

     در وابستگی به قدرت خارجی نیز، نمی توان فرصت ایجاد کرد و از فرصتهائی که رﮊیم ایجاد می کند، استفاده کرد. نمی توان فرصت ایجاد کرد زیرا ابتکار عمل در دست قدرت خارجی است. حد اکثر کاری که می توان کرد، دست آویز ساختن برای قدرت خارجی است. چنانکه از «پرونده اتمی ایران»، همین استفاده شده است. در صورتی که قدرت خارجی دست به جنگ بزند، بدین خاطر که وابسته ها در برابر مردم قرار می گیرند، نمی توانند از فرصت استفاده کنند. زیرا قدرت خارجی، بنا بر هدف توجیه کننده مداخله خود، نخواهد توانست آنها را به مردم تحمیل کند (نمونه عراق). 

5.5. بدین قرار، وقتی محل عمل بیرون رﮊیم و درون ایران (مستقل از رﮊیم و قدرت خارجی) می شود، هم می توان از فرصتهائی که رﮊیم ایجاد می کند، سود جست و هم می توان فرصت ایجاد کرد. می توان از فرصتهائی که رﮊیم ایجاد می کند، استفاده کرد. زیرا می توان، از جمله، جامعه را از حق حاکمیت خویش و ایرانیان را از حقوق ذاتی و حقوق ملیشان آگاه کرد. بی پایه بودن ترسها را یادآور شد. توانائی های مردم را به خاطر آنها آورد. قوای مسلح و غیر مسلحی که ستون فقرات رﮊیم را تشکیل می دهند را از این واقعیت آگاه کرد که ملت ماندنی و رﮊیم تک پایه و ضد ملت رفتنی است و سود آنها در این است که خود را تحت فرمان یک ملت رشید و حقوقمند بدانند و بگردانند. بیشتر از این، می توان هدفهای سازگار با جمهوری شهروندان و اندیشه راهنمائی که بیان استقلال و آزادی است را در معرض اطلاع جمهور مردم قرار داد و به یمن این اندیشه راهنما، راه جنبش همگانی را هموار کرد. چنانکه هم در دوران شاه و هم در دوران ولایت مطلقه فقیه، این روش بارور بوده است. اما می توان فرصت ایجاد کرد ،هم با وضعیت سنجی و آشکار کردن اندازه ضعف رﮊیم و هم با ایستادن بر حق و ایجاد اطمینان به قطعی بودن پیروزی آنها که بر حق می ایستند و هم با پیشنهاد راه کارها که مردم با بکار بردن آنها، می توانند فضای حاکمیت خویش را گسترش دهند و قلمرو حاکمیت رﮊیم را کم و کمتر بگردانند.

 

 

 

 

 

 

 

  

 

 

     

 

 

 


Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter