صوتی

انتقاد شدید بنی صدر از روحانیون بخاطر حکم ارتداد و اعدام شاهین نجفی

 

عصر جدید: اخیرا یک رپ خوان ایرانی رپی را خوانده است که مورد تکفیر بعضی از آخوندهای قم از جمله آقای مکارم شیرازی قرار گرفته است، بیاد دارم که در اوائل انقلاب ندا سر دادید که در اسلام جرمی بنام جرم عقیده نداریم، پرسشم اینست که آیا جرمی بنام جرم عقیده وجود دارد؟ حکم ارتدادی که از طرف حاکمان قم از جمله آقای مکارم شیرازی صادر شده است حاکی از چیست؟

برای شنیدن مصاحبه اینجا را کلیک کنید

بنی صدر: اول به ارتداد بپردازیم که آیا جرم هست یا خیر؟ کتاب "قضاوت و حقوق انسان" اولین بار در 1362 چاپ شده است و در صفحات 73 تا 83 آن کتاب "جرم عقیده" بحث شده است. در قرآن 14 آیه در باره ارتداد یعنی "از دین بیرون رفتن" آمده است، در باب ناسزا هم هست و برای ارتداد و ناسزا در قرآن جرمی معین نشده است. در قرآن به پیامبر گفته شده است که کار کافران و مشرکان و منافقان را بخدا واگذار. چرا خداوند در اسلام جرم عقیده را مقرر نکرده است؟ بلحاظ اینکه قبل اسلام سه دین بود، در ایران دین زرتشت بود و در بخشی از اروپا و آسیا، اندکی هم در شمال آفریقا مسیحیت بود، معتقدان به دین یهود هم در آن این سرزمین ها پراکنده بودند و در آن ادیان ارتداد جرم شده بود، اگر قرآن می خواست ارتداد جرم باشد، تصدیق می کرد که جرم است و برایش مجازات مقرر می کرد. ببینیم در آن سه دین دیگر، چگونه و چه وقت جرم ارتداد پیدا شد؟ آیا از اول در آن دینها بود؟ نه، نبود، بعدا پیدا شد. اسلام چرا نخواست؟ زیرا از وقتی که گفته شود ارتداد جرم است، تفتیش عقیده خودبخود لازم می شود، برای اینکه ببینید چه کسی از عقیده اش برگشته یا نه، چنانچه در اروپا تفتیش عقیده چند قرن ادامه یافت. تفتیش عقیده هم وقتی باب شد انسانها مفتش یکدیگر می شوند و خشونت در کار می آید و انسان بنده قدرتی می شود که از این وسیله برای حبس کردن هر نفس در سینه استفاده می کند، از اینجهت خداوند قبول نکرد که در اسلام ارتداد جرم شود زیرا نمی خواست بساط تفتیش عقیده گسترده شود، اینستکه به پیامبر گفته است که کار کافران و مشرکان و منافقان را بخدا واگذار، مفتش عقیده مردم نشو! چون کافران مکه مسلمانان را می بردند و شکنجه می کردند تا از دینشان برگردند در آیه ای دیگر در قرآن آمده است که ارتداد به دل است به زبان نیست، چه کسی از دل مردم خبر دارد؟ خداوند است که میتواند خبر داشته باشد. بندگان خدا نمی توانند بفهمند که در درون دل آدمی چه می گذرد. بدین ترتیب که ارتداد به دل است، دیگران حقی ندارند که بپرسند که تو با دینی، بی دینی یا از دین برگشتی، اگر بکنند ظلم است. این اختیار را خداوند گرفته است، برای اینکه گفت که دل خلوتگه خداوند است، او می داند که در دل چه می گذرد.

در مسیحیت و دین یهود ارتداد بعدا جرم شد، چنانکه در دین یهود ناسزا به خداوند(یهوه) و ارتداد از دین جرم شد و مجازاتش هم اعدام شد. در مسیحیت ارتداد جرم نبود و اصلا در مسیحیت مجازات اعدام هم نبود، اولین بار در سال 381 میلادی ارتداد جرم شد، مجازاتش اعدام شد، بعد هم دوران تفتیش عقیده شد تا اینکه جوامع اروپایی اختیار دینشان را از کلیسا گرفتند و گفتند هر انسانی خودش صاحب عقیده و باورش است، آنچه که در قرآن هم هست، همین است که دین هرکس در اختیار خود اوست. به پیامبر هم گفت اگر کسی از دین بیرون رفت، مرتد شد یا نشد، شما توانا به این نیستید که انسانها را در دین نگه دارید و یا مانع از این بشوید که از دین بیرون بروند. در تمام این 14 آیه یکجا گفته نشده است که ارتداد جرم است و مجازات دارد و متصدی معین کند، مثلا به پیامبر بگوید اگر کسی مرتد شد به این ترتیب ببین که واقعا در دل مرتد شده است؟ و اگر بله، این مجازات را عمل کنید و مجازاتش هم این است، هیچ جا نیست. آقای خویی که از مراجع تقلید بود در کتاب "البیان فی تقسیر قرآن" می گوید در قرآن نمی توان برای مرتد حکم قتل پیدا کرد، هنگامی که نمی توان یافت، پس جرمی که بشر بتواند به آن بپردازد نیست، جرم عقیده وجود ندارد و عقیده هرکس متعلق به خود اوست. بطور مختصر و کوتاه درباب جرم عقیده در قرآن توضیح عرض شد، البته آقای خویی در همان کتاب می گوید: در دو آیه از سوره نساء گویا آیات 87 و 88 حکایت از این دارد که مرتد را باید کشت، آقای طالقانی و آقای طباطبائی در المیزان و هم دیگران گفته اند که این آیه ربطی به ارتداد ندارد و این آیات مربوط به کسانی است که اسلام آورده بودند و به کفار در جنگ با مسلمانها کمک می کردند، مربوط به کسی است که با مسلمانها جنگ می کند، طبیعتا جنگ محل کشتن و کشته شدن است، بنابراین آن مسئله ارتداد در آنجا هم صادق نیست.

 

اما در خصوص ناسزا: در قرآن در سوره ابولهب درباره ابولهب عموی پیامبر که مدام او و همسرش به پیامبر ناسزا می گفتند نمی گوید که این عمل جرم است. چرا؟ به لحاظ اینکه خداوند حق مطلق است، پیامبر هم حق است، اولیاء دین نیز الگوهای حق هستند. اگر کسی به آنها ناسزا بگوید این ناسزا به ناسزا دهنده باز می گردد، اینستکه شما می بینید علی بن ابیطالب به زنی که به او ناسزا گفت و به کسانی که با آن حضرت بودند و برخاستند تا آن زن را تنبیه کنند، گفت ناسزای آن زن یک پاسخ ناسزا دارد که آنرا هم من نمی دهم. پس بدین ترتیب در اسلام، نه ناسزا جرمی است که مجازات داشته باشد و نه ارتداد جرمی است که مجازات داشته باشد ولی از زمانی به بعد، این دو، جرم محسوب شده اند. آقای جوادی آملی به صراحت بیان کرده است که سقراط حافظ این فقه بوده است، وقتی ثنویت تک محوری فلسفه یونانی ارسطویی و افلاطونی اساس فقه ما شد و براساس این فلسفه و منطق ارسطویی فقه تکلیف مدار شد، طبیعتا بیان قدرت می شود، بیان قدرت مجازات لازم دارد، آنوقت برای ارتداد جرم معین می کند و برایش مجازات قائل می شود. ماجرای سلمان رشدی را به یاد بیاورید، آقای خمینی جام زهر را سر کشیده بود، دستاویزی لازم داشت تا آنرا به فراموشی بسپارد، کتاب سلمان رشدی را دستاویز کرد و حکم اعدام وی را نیز صادر کرد، نه کتاب را خوانده بود و نه می دانست محتوای آن کتاب چیست و بر فرض که آن کتاب، ارتداد بود بنا بر قرآن جرمی نبود که شامل مجازاتی شود.

حال به قسمت دوم بپردازیم که ارتداد و ناسزاگفتن به ائمه را جرم محسوب کردن، چه نتایج بدی خواهد داشت؟ آقایان روحانی گرامی، اولا این خطای بزرگی است که شما می کنید و فلسفه یونانی را مبنا کرده اید و بر آن مبنا فقه ساخته اید، دین را از این فلسفه که فلسفه قدرت است رها کنید، دین برای آزادی و استقلال و حقوق مندی انسان است. در ثانی وقتی شما چنین کاری کنید راه را برای ناسزاگوئی، توهین و تحقیر و حتی مرتد شدن باز می کنید، شما دارید این امر را تبلیغ و تشویق می کنید، چرا؟ بلحاظ اینکه کسی شعری را گفته با فرض اینکه در آن شعر عمدا قصد توهین داشته، حال ما می خواهیم به او بگوییم چرا زور می گویی، توهین شکلی از اشکال زور است، چرا ناسزا می گویی و تحقیر می کنی؟ در واقع وقتی این کار را می کنی و زور بکار می بری، اول به حقوق خود تجاوز می کنی، اول می گویی که عقل شما قدرت مدار است چون عقل قدرت مدار است که با تخریب شروع می کند، اما این را نمی توان به او گفت، چرا؟ زیرا به محض اینکه بخواهیم به او بگوییم که چرا این کار را می کنی، در این صورت ما شریک شما خواهیم شد در اینکه اشخاص باید نفس ها را در سینه ها حبس کنند و هیچ حرفی نزنند، چرا که ممکن است شما آنها را مرتد بخوانید یا شاید هم مرتد خوانده باشید، یک نوع کمک به خشونت است، در صورتی که حتی اگر ما بخواهیم به آنها انتقاد کنیم! شما روحانیون، از ماجرای سلمان رشدی عبرت نگرفتید؟ این مسئله سالها در غرب دست آویز شد، اینقدر که به پیامبر اسلام، دین و قرآن جسارت و توهین شد و قرآن سوزی شد و ..... پیامد آن حکم ناحق بود. چرا با دین چنین می کنید؟ از این کارها چه نتیجه ای می گیرید؟ نمی توانستید بجای حکم ارتداد بگویید، اینکار، به این دلیل غلط است؟ و به این شخص پند و اندرز می دادید که این کار را نکند؟ این هم یک روش بود، راحت آنجا نشسته اید و حکم صادر می کنید، تا کی می خواهید خشونت بگسترانید؟ عقیده یکی از زیباترین و لطیف ترین جنبه ها و بعدها در زندگی آدمی است، چرا شما اینرا اینقدر به خشونت می آلایید؟ پس مصداق اینکه در دین اکراه نیست یعنی چه؟ چگونه به مردم دنیا می گویید که ما دینی داریم که می گوید در دین اکراه نیست و ما اینرا اینگونه معنا می کنیم که کسی را نباید به زور مجبور به دین کرد ولی اگر به دین اسلام در آمد و بعد خواست برگردد، سر او را قطع خواهیم کرد؟ هر انسان عاقلی خواهد گفت وارد این دین نشویم، چون در ابتدا که نمی دانیم این دین چیست، بمحض اینکه گفتیم مسلمانیم، بعد از آن اگر دیدیم این دین بدرد آدمی نمی خورد و خواستیم بگوییم که پشیمان شدیم، نمی توانیم، چون گردن ما را خواهند زد! کسی در دنیا اینرا بعنوان دین خواهد پذیرفت؟ نه! نمی پذیرد، چرا می گویید؟ از فقه یهودی و مسیحی چیزی گرفتید که خود اینها رها کردند، شما ول کن نیستید؟ اصلا شما چه کاره هستید که این حکم را بدهید؟ خداوند به شما این مسئولیت را داده؟ در جایی از قرآن گفته که شما مراقب دین مردم باشید و بمحض اینکه کسی حرفی زد حکم صادر کنید که او مرتد است یا نیست؟ به پیامبرش می گوید شما کار اینها را به خدا واگذار کن. اسلام می خواهد بساط تفتیش عقیده را از بین ببرد، شما دوباره چرا می خواهید بگسترانید؟ که در ایران گستردید! چقدر مردم بیچاره را بعنوان محارب می کشید؟

 

مردم ایران، مسئول همه این اتفاقها شما هستید، نگویید که به ما چه، یک نفر چیزی گفته و مرجع هم گفته که این مرتد است، به شما مربوط است، مسئول شمایید، اگر هر کدام از شما مسئول دین خودتان بودید، این بساط گسترده نمی شد و اگر این بساط گسترده نمی شد، این دین، دین استقلال و آزادی انسان می ماند، دنیای ما دنیای دیگری بود، شما الان در این استبداد نبودید، پس مسئولید! برای انسان همیشه خیلی راحت است که بگوید تقصیر با دیگری بود یا کم و زیاد پیدا می کند، می گوید تقصیر با اسلام است، تقصیر اسلام نبود، برای اینکه شما اسلام را از خود می کنید آنرا در دستگاه فکری خودتان می برید و آنچه که می پذیرید را اسلام خطاب می کنید و در زندگی بکار می برید که دیگر چیزی است که شما ساختید، این "ساخته" شماست که این رابطه را درست کرده است و زندگی شما شده است، آن دستگاه دائم آنجاست، کسی با آن مخالفت می کند، قاضی از خدا بیخبر، حکم محارب یا مرتد برایش صادر می کند، در مواردی هم که کم و کسر بیاورند به قم مراجعه می کنند و آنها این حکم را صادر می کنند. این شده زندگی شما، از این زندگی خسته نشدید؟ خودتان را رها کنید، دین چیزی نیست که وسیله اینطور خشونتهای پست بشود، کار شما ایرانیها هم این بشود که یکی شعر ناسزا بنویسد، یکی هم بگوید تو مرتدی! یکعده آنجا بایستند و بگویند: خوب کرد که گفت تو مرتد هستی، یکعده هم این طرف بگویند: خوب کرد که تابو شکست، این هم شده زندگی شما، واقعا خسته نشدید؟ دو طرف این ماجرا خسته نشدند؟ آخه ما انسانیم، باید زندگی انسانی پیدا کنیم، نمی خواهید از این مدار بسته خشونت بیرون بیایید؟ امیدوارم که این حرفها رابشنوید و یک تصمیم جدی بگیرید. خود را آزاد کیند، دین را هم از بند این زور ویرانگر و این خشونت کور رها کنید.

شاد وپیروز باشید.

مصاحبه عصر جدید با آقای بنی صدر 18 ماه می 2012


Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter