تصویری

حکم اعدام در فقه و اسلام و چرا آقای مطهری حکم اعدام می دهد ؟مصاحبه تلویزیون سپیده استقلال و آزادی

حکم اعدام در فقه  و اسلام و چرا آقای مطهری حکم  اعدام می دهد  ؟

جهانگیر گلزار : به بینندگان محترم سپیده استقلال و آزادی و جناب آقای بنی صدر سلام عرض می کنم.

آقای بنی صدر : سلام بر شما و شنوندگان و بینندگان فارسی زبان در ایران و جهان

فایل صوتی

جهت شنیدن صدای مصاحبه لطفا اینجا را کلیک کنید

فایل تصویری

 جهت دیدن مصاحبه لطفا اینجا را کلیک کنید

 

آقای بنی صدر در طی اخبار چند روز گذشته شنیدیم و خواندیم که در مترو شخصی در لباس روحانیت در حال امر به معروف بوده است و شخصی با سلاح سرد به شخص روحانی حمله می کند و پلیس از فاصله بسیار نزدیک، فرد مهاجم را مورد ضرب گلوله قرار می دهد و آن فرد کشته می شود. این خبر بازتاب های زیادی در رسانه ها داشت و آقای مطهری، نماینده مجلس، نیز چنین اظهارنظر کردند که حتی اگر این شخص زنده می ماند باید اعدام می شد؛ برای خود من نیز دادن چنین نظری قبل از اینکه دادگاهی تشکیل بشود و فرد کشته شده بتواند از خود دفاع کند جالب توجه بود. همانطور که می دانید در ایران حکم اعدام بسیار زیاد صادر می شود و جز کشورهایی با بالاترین سطح حکم اعدام هستیم و این مسئله را به فقه نسبت می دهند و حتی این مورد اتفاق افتاده است که شخصی را که به اتهام جرمی بازداشت کرده اند در عرض دو روز اعدام کرده اند. به نظر شما آیا ممکن است که بتوان طبق فقه و اسلام کسی را اعدام کرد؟ حدود این حکم در اسلام کجاست؟ با توجه به اینکه شما کتابی تحت عنوان "حقوق بشر در اسلام" نگاشته اید و قضاوت اسلامی را در این کتاب شرح داده اید.

 آقای بنی صدر : ارزش اول در قرآن حیات است؛ خالق حیات را خلق کرده است. هستی که می توان به آن هستی محض گفت چرا که مادیت دارد را خداوند خلق کرده است و او ذی حیات است. آفریننده اگر بخواهد از آفریده خود حفاظت کند در وهله اول در پی صدمه ندیدن آفریده اش است. بنابراین آنچه که به عنوان راه و روش دستور می دهد، در جهت حفظ حیات است؛ نه در جهت سلب حیات. غیرممکن است که از خالق هستی انتظار برود که فرامینی در جهت نابودی این هستی صادر کند. در این هستی که آفریده شده، خداوند انسان را اشرف مخلوقات قرار داده است و به خاطر زیبایی و آراستگی این مخلوق به خود تبریک می گوید. بنابراین آیا نسبت به حیات این مخلوق بی تفاوت است؟ آیا دستور داده است که اگر اشخاصی با هم گلاویز شدند یکدیگر را بکشند؟ از خود بیگانه کردن دین به همین معناست؛ آیین خشونت زدایی به آیین خشونت گری و خشونت گستری تبدیل می شود. در قرآن گفته شده است "لا اکراه فی الدین"؛ در دین اکراه نیست؛ پس با زور و اجبار نمی شود کسی را به سمت دین آورد؛ اما اگر وارد دین شدی اگر پایت را چپ بگذاری پایت را خواهم برید. اما این گونه نیست و این قسمت از آیه نمی گوید که "در آمدن به دین اکراه نیست"، بلکه می گوید "در دین اکراه نیست" و سپس توضیح می دهد: قد تبین رشد من القی؛ قی که اکراه و زور در اشکال مختلف است و این با رشد سازگاری ندارد پس راه و روش رشد، راه و روشی است که در آن اکراه نیست. یکی از ویژگی های حق نیز این است که در آن زور نباشد؛ پس وقتی می گوید در دین اکراه نیست یعنی دستوری در قرآن که خشونت را به عنوان روش توصیه بکند و دستور بدهد وجود ندارد. به همین دلیل همانطور که عمل شخصی را که کسی را به قتل رسانده است عمل زشت یا سَیِّءِ می خواند و همینطور مجازات آن شخص را نیز سَیِّءِ عنوان می کند و هرگز از آن به عنوان کار خوب نام نمی برد؛ در واقع می گوید مجازات هر سیء، سیء ای است مثل او و بهتر است این کار را نکنید، حتی در مورد قتل. چرا که با لا اکراه فی الدین انطباق دارد و می گوید که بهتر است عفو کنید و خداوند عفوکنندگان را مورد آمرزش قرار خواهد داد. پس وقتی در دین اکراه نیست، مبنای نظام قضایی اسلام باید اکراه زدایی و خشونت زدایی باشد که هست. بنابراین قضاوت باید اصول راهنمایی داشته باشد که قاضی در اعمال قانون مجازات مکلف باشد که آن اصول را رعایت کند. حد یعنی حداکثر؛ حدود که در اسلام و در قرآن وجود دارد یعنی حداکثر مجازات. زمانی که می گوید که بهتر است این کار را نکنید یعنی مجازات باید پایین تر از حد تعیین شود. اگر اصول راهنما رعایت شود قطعاً از حد پایین تر خواهد شد. به طور مثال یکی از آن اصل ها، اصل ترمیم و جبران است؛ به نحوی که به خاطی یا مجرم فرصت داده شود که خطا یا جنایتی را که مرتکب شده است جبران کند. اگر سر او را ببرید که نمی تواند عملی را که مرتکب شده جبران کند. از طرف دیگر قاضی هم اصل ترمیم و جبران را باید رعایت کند و در واقع نباید حکمی صادر کند که خودش نتواند آن را ترمیم و جبران کند. به عنوان مثال قاضی کسی را محکوم به اعدام می کند اما مطمئن نبوده است که آن فرد مستحق این حکم بوده است و اعدام می شود؛ زمانی که آن فرد اعدام شود شخص صادر کننده حکم متوجه می شود که اشتباه کرده است؛ در این لحظه او چگونه می تواند این عمل را جبران کند؟ پس اصل ترمیم و جبران هم باید به مجرم امکان جبران بدهد و هم قاضی بتواند خطایی را که مرتکب شده است جبران کند. دستگاه قضایی که قرآن پیشنهاد می کند غیردستگاه های قضایی است که در حال حاضر در کشورهای جهان وجود دارد؛ از اصول بیست و هشت گانه ای که قرآن پیشنهاد می کند در قانون اساسی فرانسه تنها چهار مورد آن وجود دارد. یعنی نظام قضایی در حال حاضر در جهان در این حد از کمال وجود ندارد. حدود 9 ماه پیش این کتاب به چاپ دوم زبان فرانسه خود رسید ( حقوق بشر در اسلام و قضاوت اسلامی )  و تلویزیون راجع به این کتاب با من مصاحبه کرد؛ راجع به تفاوت های حقوق انسان و اعلامیه جهانی حقوق بشر و همینطور این نظام قضایی با نظام های قضایی موجود در کشورهای مختلف دنیا صحبت کردم و مصاحبه کننده از این موضوع بسیارمتعجب شده بود که چگونه چنین چیزی ممکن است و چرا کشورهای اسلامی به این اصول توجهی ندارند؟ و من گفتم به همین دلایل این کتاب در آن کشورها سانسور است. این کتاب به عربی هم ترجمه شد و خواستیم در بیروت آن را به چاپ برسانیم که اجازه ندادند. مرحوم شیخ فضل الله گفته بود این همه این کتاب، قرآن است اما مصلحت نیست که چاپ بشود. کشورهای دیگری مانند مصر و شمال افریقا نیز اجازه چاپ ندادند. چرا؟ به این دلیل که دستگاه های حاکم دیگر نمی توانند به دیکتاتوری شان ادامه دهند. دستگاه قضایی آقای السیسی 500 تا 600 تا حکم اعدام صادر می کند. در دوران پهلوی، شاه از طریق ساواک به طالقانی پیغام داده بود که شما در منبر آیات توده ای قرآن را نخوان! در کشورهای مسلمان این اصول یکسره مغفول مانده است و همه از آن غافل هستند. آیا در قانون قصاصی که به مجلس بردند از این اصول وجود داشت؟ ابداً! هر دستگاه استبدادی ابتدا قانون مجازات را تدوین می کند؛ استالین همین کار را کرد، هیتلر همین کار را کرد و آقای خمینی و دستگاهش هم همین کار را کردند. قانون قصاص عجیب و غریبی را به مجلس بردند؛ بعد هم با استناد به اینکه جبهه ملی اعلامیه داده بود که این قانون ظالمانه است به جبهه ملی حکم ارتداد داد. آیا آقای خمینی به اندازه یک سر سوزن به این اصول توجه فرمود؟ خیر! آیا می دانست که چنین اصولی در قرآن وجود دارد؟ تردید دارم! ممکن است که بگوییم عطف به ماسبق نمی شود که البته اینگونه هم شد. انسانهای زیادی را بابت قانون بعدی که وضع هم نشده بود اعدام کردند. اصل برائت را هم به اصل مجرمیت تبدیل کردند مگر اینکه خلافش ثابت بشود. پس زمانی که دستگاه قضایی برای مجازات بخشی را از قرآن می گیرد و "بهتر است این کار صورت نگیرد" را هم حذف می کند و سَیِّء را هم طوری تفسیر می کند که گویی عبادت است؛ در قرآن آمده است که مجازات سَیِّء یعنی عمل زشت است؛ نمی گوید این کار نیایش به درگاه خداست! در دستگاه قضایی سَیِّء به حسنه تبدیل شده و "بهتر است نکنی" هم برداشته شده و از اسرائیلیات هم به آن افزوده شده و نامش قانون قصاص گذاشته شده است؛ با عنوان فقه می گوید اگر کسی روزنامه می فروشد محارب است و باید کشته شود ( مصاحبه دهباشی با فلاحیان ) . بخش مهمی از فقه اسرائیلیات است یعنی مأخوذ از فقه یهود و مسیحیت دوران قرون وسطی است. در حال حاضر هیچ کدام از این قوانین در جوامع مسیحی و یهودی اجرا نمی شود؛ این قوانین زمانی برای دستگاه استبدادی فراگیر کلیسا وضع شده بودند. در ابتدا در مسیحیت اعدام ممنوع بود. در سال 1325 میلادی برای اولین بار بحث اعدام وارد آن جامعه شده و در دوران تفتیش عقاید این موضوع وسعت یافته است و هر کاری را جرم به حساب آوردند و برای هر جرمی، مجازاتی وضع کرده اند. در فقه هم که برای انطباق با قدرت از خود بیگانه می شده است این موارد اخذ شده اند و تحت عنوان فقه اسلامی در آمده اند. آیا این اصول منبع قرآنی دارند؟ خیر! در این کتاب هر آنچه که در قرآن تحت عنوان جرم آمده است که مجازات دارد، یک به یک آورده ام. یک مورد از مواردی که در فقه مطرح شده است با مواردی که در قرآن آمده است انطباق ندارد.

گلزا  : یعنی طبق تحقیق شما براساس آنچه که در قرآن آمده است نمی توان کسی را اعدام کرد.

بنی صدر : قطعاً همینطور است؛ طبق تحقیق من نیست، طبق تصریح قرآن است. در کتاب "اعدام" این موارد را شکافته و توضیح داده ام. در شیعه هم اینگونه نبوده است که تمامی فقها در پی این بوده اند که جرم و جنایت بتراشند و در اسلام مجازات وضع کنند؛ بسیاری عکس این روش عمل می کردند. در دوران معاصر سید احمد خوانساری با اعمال حدود مخالف بود و عقیده داشت این احکام محتاج معصوم است و در غیاب معصوم این حدود را نمی توان اعمال کرد. فقه از قرآن بیگانه است همانطور که طباطبایی در کتاب المیزان می گوید می توان مجتهد شد بدون اینکه لای قرآن را باز کنی؛ فقه به قرآن مراجعه نمی کند. کسانی که مجتهد می شوند به دنبال این نیستند که ببینند در قرآن در هر قسمت چه اصولی وضع شده است؛ به طور مثال بررسی کنند که آیا اصولی در مورد اقتصاد، در مورد اداره جامعه و ... در قرآن وضع شده است و پیشنهاد و دستوری در این زمینه دارد؟ پس این 28 اصل نادیده گرفته شده است چرا که با خشونت گری تطابق ندارد. دین با خشونت گری سازگار نیست چرا که اولین قربانی این خشونت، خود دین می شود. دین برای رهایی انسان از خشونت است؛ به قول پیامبر دین آیین محبت است. سید احمد خوانساری تنها نیست؛ فقهای بلندآوازه ای هم به همین نتیجه رسیدند. آقای خمینی به دلیل اینکه می خواست استبدادش را برقرار کند زیر تمامی این حرف ها زد. پدر من به مرحوم دکتر آذر که عضو شورای جبهه ملی و وزیر فرهنگ دکتر مصدق بود گفت قبل از اینکه یک قطره خون ریخته شود می توان جواب خدا را داد و اگر این یک قطره خون ریخته شود حیات خلق اوست که از بین رفته است و ما باید در مقابل این سؤال خداوند پاسخگو باشیم که شما چه کاره بودید که حیاتی را که من خلق کردم به خطر انداختید؟ همه روحانیون اینگونه نبودند؛ آیا حاج آقا رضا زنجانی و طالقانی اینگونه بودند؟ خیر!

خب حالا دعوایی در مترو رخ داده است؛ آنگونه که من خوانده ام و از دیگران پرس و جو کردم، چرا که دستگاه اطلاعات صحیح نمی دهد که این واقعه چگونه رخ داد، می گویند این فرد روحانی در مترو محافظ داشته است؛ این افراد در ابتدا به شخص معترض حمله کرده اند و شخص معترض که گویا درمانگاه داشته و فیزیوتراپ بوده است در مقام دفاع از دستفروشی که در آنجا بوده تیغی برمی دارد و به طرف شیخ می رود و یکی از پاسدارهای نظام به آن شخص با اسلحه شلیک می کند. فرض را بر این می گیریم که آن روحانی حق داشته است که به آن خانم امر به معروف و نهی از منکر کند؛ چگونه این کار را انجام داده است که پای خشونت پیش آمده است؟ حتماً خشونت به کار برده است؛ در حالی که امر به معروف یعنی خشونت زدایی و منکر یعنی خشونت. در این هنگام کسی به عمل خشونت آمیز روحانی اعتراض کرده است که چرا خشونت به کار می برد و محافظ ها به او حمله کرده اند و آن شخص از خود دفاع کرده است. آیا حکم این فرد اعدام است؟ در حالی که در قرآن آمده است که سَیِّء را با سَیِّء پاسخ ندهی و آقای مطهری که فرزند آقای مطهری است گفته که اگر هم زنده می ماند باید اعدام می شد! شناسایی که من از پدر ایشان داشتم اهل خشونت گری نبود و تمایلی به خشونت گستری نداشت. بابت هر عملی حکم اعدام می دهند! مگر ایران قصاب خانه است؟! سلاخ خانه است؟ کار همه این شده که چه کسی را باید اعدام کرد! آیا هیچ مسئله دیگری در کشور وجود ندارد؟ دین برای این بود که این کشور را گلستان صلح کنید تا برای بشر الگو شود. حتی آقای ترامپ هم می خواهد نان این موضوع را بخورد که ایران خشونتکده شده است و می خواهم ایرانیان را از دست این دار و دسته ی خشونتگر رها کنم. چه رسوایی در جهان برپا کرده اند! همگی دیکتاتورهای جهان از یاد رفته اند و کسی از آنها حرفی نمی زند؛ هر جا بخواهند از خشونت صحبت کنند اولین کلمه ای که در ذهن متبادر می شود، کلمه آیت الله است. زمانی که طرف می گوید این روزنامه ها همگی محارب بودند و باید اعدام می شدند مگر غیر از این می توان گفت که آیت الله یعنی خشونت گر؟ وقتی دیگری می گوید که گفته ام پانصد تا پانصد تا بکشید و برای پانصد و یکمی به من مراجعه بکنید غیر از این است که آیت الله یعنی خشونت گر؟ وقتی آن آقا امضا می کند که هر کس یک بله یا نه گفت اعدامش کنید و اینگونه چهار هزار نفر را در سه شب می کشند، می توان کلمه آیت الله را با کلمه دیگری جز خشونتگر در ذهن مردم گره زد؟ و بعد از این حکم در نماز جمعه در هنگام عبادت می گوید که باید به متصدیان اعدام جایزه داد! این افراد از خدا شرم نمی کنند. این خدای هستی بخش به شما گفته که مخلوقاتش را از هستی ساقط کنید و به شما جایزه هم می دهد؟! بس کنید! با این دین و با این ملت با فرهنگ چه کرده اید؟

شاد و پیروز باشید 


Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter