نوشتار

علت مخالفت بنی صدر با ممنوع کردن کاریکاتور، فیلم و ... درباره پیامبر

 

عصر جدید: توهین به پیامبر تحت لوای کاریکاتور از یکسو و از سوی دیگر واکنشهای برخی از مسلمانان در کشورهای مختلف را در عرض هفته اخیر مشاهده کردیم. همزمان هم دیدیم که روزنامه ها را از انتشار عکس عروس ملکه بریتانیا ممنوع کردند، سوال اینجاست که چرا غرب دو اخلاق سیاسی را پیش می برد؟ چاره کار چیست؟ چه راه حل هایی بهتری از واکنش شدن از سوی مسلمانها بدین امور طرح می کنید؟

بنی صدر: بیانی باید باشد تا آدمی آنرا آزادانه اظهار کند، اگر گوینده یا نویسنده بیانی برای ارائه نداشت، این خلا را با ناسزا که یکی از اشکال زور است، پر می کند، در واقع ضد آزادی و ناقض حقوق انسان می شود. کسانی که به زعم ما به پیامبر ناسزا می گویند، عنوان می کنند که کارشان مصداق آزادی بیان است و کسی که کاریکاتور می کشد یا فیلم می سازد، پیامبر را اینطور می بیند، سوال اینجاست آیا پیامبر اسلام حریم خصوصی ندارد؟ پیامبر 1.5 میلیارد مسلمان، نباید حریم خصوصی داشته باشد؟ به اندازه عروس ملکه انگلیس نباید این حریم محترم شمرده شود؟ چرا غرب یک بام و دو هوا است؟ اگر همین نوع کاریکاتوری که برای پیامبر اسلام کشیدند، برای رئیس جمهور فرانسه هم بکشند و انتشار بدهد، دادگستری فورا به توقیف مجله و پرداخت غرامت حکم خواهد داد. حالا نخست وزیر فرانسه می گوید، ممکن است این کار نادرست باشد ولی راه حل تظاهرات و خشونت نیست، هر کس شکایت دارد، به قاضی مراجعه کند و قاضی حکم می دهد! بنابر منطق صوری حرف ایشان میزان است و می گوید در مورد عروس خانم الیزابت دادگاه حکم داده است و باجرا گذاشته شده است. مشکل غرب همین جاست که دادگاهها یک نوع برخورد نمی کنند، وقتی که به خودشان می رسد، فوری و قاطع رای می دهند، اجرا هم می کنند اما زمانی که موضوعی روی کار می آید که محل مهمی در روابط غرب با بقیه دنیا خصوصا دنیای اسلام دارد، ناگهان می بینید که از هر طرف می گویند که این، آزادی بیان است و دادگاه حکم می کند که این آزادی بیان است که به روی خودشان هم نمی آورند که در موارد خودشان چنین آزادی بیانی وجود ندارد یا بر فرض که درباره آن موضوع حکم به آزادی بیان ندهد، حکمش عملا مساویست با این که گویا حکمی نداده است و موارد متعددی از این گونه رفتار دستگاه قضایی را در فرانسه و کشورهای دیگر شاهد بوده ایم. از آن به بعد؛ چطور است که اگر مجله ای کاریکاتوری چاپ کند، آزادی بیان است ولی وقتی که عده ای بخواهند جمع بشوند و بگویند که با کار مجله مخالفت کنند، ممنوع است؟ یک بام و دو هوا که نمی شود! آزادی اجتماعات هم در قانون اساسی شما هست. چرا وقتی که برای اعتراض می خواهند جمع شوند، ممنوع است ولی اگر شد، آزادی بیان است؟ از اینها فراوان می شود گفت.

از دید من آنچه را هم که ضد فرهنگ آزادی است و آشکارا قول زور است، را نمی باید ممنوع کرد برای اینکه اولا این نوشته ها، نقاشی ها، کاریکاتورها و فیلمها میزانی برای سنجش جامعه هایی است که در آنها انتشار می یابند، نشان می دهد که فلان بخش از دنیا در چه حال و هوایی است؛ ثانیا به ما امکان می دهد که موقعیت خودمان را بسنجیم، از خودمان بپرسیم که چه شده است که در غرب به پای بودا نمی پیچند؟ او هم پیامبر است و پیروان زیادی دارد و همچنین از خود بپرسیم که ما چه بر سر این دین آورده ایم که برای اینگونه رفتارها در غرب خمیرمایه درست کرده ایم؟ این دو فایده. اما فایده اساسی اش که امشب می خواهم درباره آن با هموطنانم صحبت کنم، اینست که بر فرض هم که ما کاری نکرده بودیم و جامعه های مسلمانی که انسانها در آن، اسلام را بر اساس بیان استقلال و آزادی فهمیده و از او پیروی می کردند، تولید و انتشار این گونه ناسزاها به اشکال مختلف بسیار مشکل می شد، دشوار می شد زیرا ما الگو می شدیم و دیگر جامعه ها از این الگو پیروی می کردند و افکار عمومی از این گونه مطالب استقبال نمی کرد. امروز گفتند که کسی که در فرانسه کاریکاتوری درباره پیامبر کشیده بود 70000 نسخه دیگر هم انتشار داده است، اگر ما بودیم آنچه باید باشیم، افکار عمومی اینرا نمی پذیرفت، او هم اینرا انتشار نمی داد! بخش مهمی از مایه اینگونه جریانهای سیاسی در غرب، که دیگر در آن دوره سابق که سلطه خودشان را توجیه ایدئولوژیک می کردند نیستند و موضعشان دفاعی شده است، را ما درست می کنیم و این امر مهمی است. الان می گویند اگر من اینچنان و آنچنان نکنم، اینجور می شود، در حالیکه سابق می گفت من باید دنیا را متمدن کنم، به فرهنگ جهان شمول غرب دربیاورم! حالا می گوید اگر دیر بجنبیم اسلام به کاخ الیزه یا کاخ سفید می آید! در آمریکا که مدام می گویند اوباما قطعا مسلمان است! این یک موضع دفاعی است. پس این یک موقعیتی برای ما فراهم کرده است که می توانیم از این موقعیت استفاده کنیم و از این وضعیت زیر سلطه فکری، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بیرون بیاییم.

در بحثی گفته بودم که درس پیروزی که قرآن می آموزد اینست که آدم نباید عکس العمل باشد، باید عمل باشد و یک هموطن نوشته است که اگر ما بخواهیم عکس العمل نکنیم، طرف با عمل خود به اهدافش می رسد، بدون اینکه ما بتوانیم کاری کرده باشیم و یا ما حقوقی داریم و باید از حقوق خود دفاع کنیم. حالا من به طور عملی و از روی تجربه از انقلاب تا امروز می گویم که اگر ما کنش بودیم و واکنش نبودیم چه می شد:

- اول هم خود انقلاب؛ در انقلاب، شاه عکس العمل حرکت مردم شد، زیرا مردم جنبش همگانی کردند و این رژیم شاه بود که واکنش شد و به تدریج قلمرو حکومت را از دست داد(تعطیلی دستگاه های اداری، ارتش هم که بقول سرانش مثل برف آب می شدند، نفت هم تعطیل شد و دولتی باقی نماند). اگر شاه می خواست کنش باشد و عمل بکند، همان روز اول باید می گفت که حق حاکمیت با ملت است و من این مدت این حق را از شما غصب کردم، به شما برمی گردانم، یعنی بر حق می ایستاد. اما او واکنش شد و زور به کار برد و این زور به کار بردن دربرابر جنبش مردم اثر نکرد و سرانجام ناچار شد برود.

- از انقلاب به این طرف را ببینیم؛ آمریکایی ها شاه را به عنوان معالجه به نیویورک بردند و در واکنش به آن در ایران گروگانگیری شد.

عصرجدید: البته آقای بنی صدر در آنزمان شما و همفکران شما مخالف عمل گروگانگیری بودند و اعلام کردند که این در واقع گروگانگیری ملت ایران است!

بنی صدر: درسته. به آقای خمینی گفته بودند که شاه را به آمریکا برده اند تا او به نفع پسرش استعفا بدهد تا آمریکایی ها سلطنت پسرش را بپذیرند و آقای خمینی هم واکنش شد و گفت گروگانگیری انقلاب دوم و بزرگتر از انقلاب اول است! فرض بگیریم که ایشان می خواستند عمل بکنند و اطلاعی هم که درباره علت بردن شاه به آمریکا برای تحریک به آقای خمینی داده بودند، واقعیت داشت. چه روشی می توانست ایشان اتخاذ کند؟ عمل به حق. چگونه؟ با اصرار بر اینکه حق حاکمیت مردم که خود او هم در پاریس گفته بود "ولایت با جمهور مردم است"، بطور کامل به اجرا در بیاید؛ مطبوعات آزادی کامل پیدا کنند و آزادی اجتماعات برقرار باشد، انسان و حقوق او محترم شمرده بشود و مامورین رژیم شاه هم به جای محاکمات آقای قلای خلخالی و اعدام، محاکمات منصفانه بشوند و بنا هم بر این باشد که به جای آنکه آنها کشته بشوند، با پوزش طلبیدن بتوانند به جامعه خود برگردند، همان طور که در آفریقای جنوبی عمل شد و نتیجه خوبی داد. در آنچه مربوط به آمریکاست، نیز بر حقوق ایران می ایستاد. مطالباتی در آمریکا داشتیم که می توانستیم آنها را از قلمرو حکومت آمریکا خارج کنیم و همچنین خسارات وارده به ایران را از رهگذر کودتای 1332 مطالبه کنیم چون  دولت خارجی حق ندارد در کشور ما کودتا کند و باید خسارات یک ملت را جبران کند و می توانستیم جهان را از سلطه ای که آمریکا بر ایران در دوره شاه داشت، آگاه سازیم که البته در این مورد مقداری توانستیم که اینرا انجام بدهیم و یک کنفرانس هم در این زمینه در تهران ترتیب دادیم. مبنای عمل بر حق استقلال و آزادی است و مبنای واکنش قدرت است. اگر آقای خمینی آن واکنش را نشان داد، بی دلیل نبود، می خواست دولت روحانیون را بسازد. اگر به حق عمل کرده بودیم، گروگانگیری که نداشتیم، خوردن و بردن پولهای ایران را نداشتیم، جنگ هشت ساله را نداشتیم و انقلاب ایران به عنوان انقلابی که یک ملتی از رهگذر آن استقلال، آزادی، حقوق و حق حاکمیت و جمهوری شهروندان را پیدا کرده است، داشتیم و این در دنیا برای همه الگو بود و وضعیت منطقه جز این بود که الان هست.

- بعد از آن کودتای نوژه شد. زبانمان مو درآورد بس که به آقای خمینی گفتیم آقا نکن! واکنش نشو و این ارتش را متلاشی نکن! خطر حمله است! ایشان گفت که هیچکس به ایران حمله نخواهد کرد و این حرفها را ارتشی ها می سازند که پای آخوند را از ارتش کوتاه کنند! اگر هرگاه کودتای نوژه را دستاویز متلاشی کردن ارتش نمی کردیم، بر عکس، بر آن می شدیم که جناب آقای خمینی اجازه می فرمودند که این ارتش تجدید سازمان بشود و سازمان دموکراتیک پیدا کند و ظرفیت خود را به حداکثر برساند، صدام به خود جرات نمی داد که به ایران حمله کند و ما جنگ هشت ساله نداشتیم. بنابر اسناد منتشره توسط دولت انگلیس، آقای صدام را اینطور قانع کرده بودند که چون ارتش ایران متلاشی است در صورت حمله شما به ایران، پیروز خواهید بود. پس اگر این ارتش متلاشی نبود و مجهز بود صدام به خود جرات حمله را نمی داد. آلن کلارک نیز گفته بود که جنگ در سود انگلستان و غرب بود، اسباب ایجاد و ادامه آن را فراهم کردیم! اسباب ایجاد آن معلوم است، چون اسناد می گوید که آقای صدام را برانگیختیم و وی نیز قانع شد که اگر به ایران حمله کند، در ظرف چند روز فاتح ایران می شود. در نتیجه هشت سال جنگ نسلی قربانی شد و استعدادهای بسیاری ایران را ترک کردند، آنهایی هم که ماندند کشته شدند یا اعدام شدند و 1000 میلیارد هم خسارت وارد شد و نسلی فرصت رشد را از دست داد و ایرانی که می بایست از رهگذر انقلاب رشد می کرد، به ویرانه تبدیل شد.

- قضیه اتم را بررسی کنیم. شما می خواستید انرژی اتمی داشته باشید و قصد ساخت بمب اتمی نداشتید، چه دلیلی برای پنهانی و در زیر زمین عمل کردن داشتید؟ از وقتی هم که این مساله فاش شد، تا امروز عمل از یکسو و عکس العمل از سوی دیگر، نتیجه اش قرار گرفتن اقتصاد کشور در تحریم و در بحران است در حالی که اگر بر حق خود ایستاده بودید، شفاف هم ایستاده بودید، دیگر مسئله ای در کار نبود و همان روزهای اول حل شده بود، می گفتید می خواستم انرژی اتمی داشته باشم ولی چون شما نمی خواستید من انرژی اتمی داشته باشم، این کار را پنهانی انجام دادم و بفرمایید علنی همه چیز را ببینید. شما تا امروز با طرف خود دعوای شفافیت در کار را دارید، آژانس بین المللی می گوید که شما شفاف نیستید و شما می گوید که آژانس بگوید به چه نحوی می خواهد پارچین را ببیند، پس سر حق خود ایستادگی نکردید در نتیجه طرف شما عمل می کند و شما ناچارید عکس العمل او شوید و در نتیجه این وضعیت ایران را به بار آورده اید.

- مثال دیگر، می گویبد که غربی ها قبلا هم تحریم اقتصادی می کردند، ما این فرصت را غنیمت می شماریم و از این تحریم به رشد می رسیم، هر شب هم می بینیم که در تلوزیون ایران، یک اختراع یا کشف جدید صورت می گیرد! حال اگر بخواهید روی حق بایستید و فرض هم بکنیم که تقصیر با طرفی است که شما را تحریم کرده است و حق با شماست، اگر نخواهی واکنش باشی و بخواهی به حق عمل کنی، اولین کاری که باید بکنی، اینستکه اقتصاد را تولید محور بکنی، نباید سرمایه ها را مفت از دست بدهی، بودجه را نباید به این حجم در بیاوری و این حجم عظیم هزینه را وارد اقتصاد نکنی تا ناچار نشوی درها را به روی قاچاق و واردات از چین و ماچین باز کنی! اما این عکس العمل با استبداد یک روزه خوان جور است که از اقتصاد، اداره کشور و وضعیت دنیا چیزی نمی فهمد و نه حتی برایش اهمیت دارد که چه بر سر ایران می آید.

- فرض کنیم در قضیه فیلم ناسزا به پیامبر اسلام میخواستیم عمل باشیم؛ آنها می گویند بعد از 14 قرن می بینید که هرجا خشونت و آدم کشی است در دنیای اسلام است، در ایران ببینید رژیم به نام اسلام با ایرانی ها چه می کند. اگر ما بخواهیم عمل کنیم باید بگوییم که اسلام بیان حق است، این حقوق را برای انسان می شناسد، این حقوق را برای جامعه های بشری می شناسد، اصل را بر کرامت انسان می گذارد و دین چیزی جز محبت نیست و به اینها عمل کنیم، بجای اینکه جلوی سفارت آمریکا بروید، خشونت به خرج دهید و آتش بزنید لطف فرموده مقداری مسلمان شو، یک مقدار نشان بده که انسانی، انسان با کرامت، انسان حقوقمند. آنوقت خواهید دید نتیجه چه خواهد شد. شما دولت های نگون بخت که اسم خود را اسلامی گذاشته اید، خودتان مقداری به این اسلام عمل کنید، شما کشورهای دنیای اسلامید، درباب اصول راهنمای قضاوت و حقوق انسان در قرآن کتاب نوشته شده است ولی در یک کشور اسلامی اجازه انتشار پیدا نکرده است! وقتی این خشونت ها را به خرج می دهید یعنی تصدیق می کنید که پیامبرتان هم مانند شماست. دیگران از کجا بفهمند پیامبر شما غیر از این بوده؟ از رفتار شما؟ متاسفانه نتیجه رفتار شما این کاریکاتورها و این فیلم ها است. انسان غربی از کجا بفهمد پیامبر شما این نبوده که شما امروز هستید؟ از رفتار آقای خامنه ای بفهمد که پیامبر کس دیگری بود؟ از رفتار آقای کرزای بفهمد؟ از رفتار آقای مرسی بفهمد یا آقای بشار اسد؟ متاسفانه اگر از اینها هم بخواهد بفهمد خوب همین را برداشت می کند. اگر جز این بود، چگونه است که طی این قرون هر کس بر کشورهای اسلامی حکومت کرده همه مستبد همه آدم کش بوده است و جامعه های مسلمان اینطور عقب مانده اند که به راحتی می توان آنها را به دام خشونت برد؟ چطور است که اینها برای خشونت راغبند اما برای  دانش و انسانیت اینقدر کاهل و تنبل؟ در رشد اینقدر تنبل هستند اما در خشونت اینقدر زرنگ! آن کنش و این واکنش برای این است که غرب به هدف خود برسد و هدفش این است که سلطه خود را بر کشور های ما توجیه کند و شما هم وسیله توجیه را دست او می دهید.

چند مثالی که برای شما هموطنانم زدم، امیدوارم که شما را متقاعد کرده باشد که در برابر عملی که زور است نباید واکنش شد، باید کنش شد یعنی باید به حق عمل کرد. به حق که عمل کردی، اولا انسانی و زندگی خودت را می کنی، ثانیا طرف مقابل هم امکان پیدا می کند که تغییر کند و انسان شود. حتی اگر او عمل صحیح انجام داد و به حق عمل کرد، شما عکس العمل بشوید نتیجه نمی گیرید، اول بفهمید که حق چیست، بعد بدان عمل کنید، مثل میمون از عملی تقلید نکنید. وقتی فهمیدی و عمل کردی استعدادهایت فعال می شود و رشد می کنی. امیدوارم که نسل امروز ایرانی نسل عمل بشود و ایران بتواند نه تنها در سطح کشور خویش بلکه در سطح جامعه جهانی راهبر اندیشه استقلال و آزادی بشود.

شاد و پیروز باشید

 

گفتگو با رادیو عصرجدید در 24 شهریور 1391


Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter