مصاحبه تلویزیون سپیده با ابوالحسن بنی صدر ژاله وفا . چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۶
فایل صوتی
جهت شنیدن صدای مصاحبه لطفا اینجا را کلیک کنید
فایل تصویری
جهت دیدن مصاحبه لطفا اینجا را کلیک کنید
روش شناسی- بخش۶- زندگی براصل موازنه منفی و با عقل خود انگیخته : مصاحبه تلویزیون سپیده
خانم ژاله وفا: با درود خدمت بینندگان و شنوندگان تلویزیون سپیده استقلال و آزادی؛ همچنین عرض سلام دارم خدمت شما آقای بنی صدر .
آقای بنی صدر : سلام بر شما و شنوندگان و بینندگان گرامی هر جای جهان که هستند.
خانم ژاله وفا: بینندگان محترم توضیح مختصری عرض میکنم که ما یک سلسله گفتگوهایی با آقای بنی صدر ترتیب دادیم تحت عنوان روششناسی که در بخش اولش آقای بنی صدر برنامه عملی را توضیح دادند و بر اساس آن جلسات مختلفی را در پی داریم. چهار جلسه را اختصاص دادیم به واژه شناسی از ثنویت تکمحوری، چندمحوری، دومحوری را توضیح دادند، تعریف حق و قدرت، حق و ویژگیهایش را در دو شماره برشمردند، اصول را برشمردیم، اصل راهنما، اندیشه راهنما، واژههایی که به کار برده میشود برای بیان استقلال و آزادی و برای اینکه یک جوان بتواند عقل خودانگیختهاش را بهکاربیندازد و خلاق بشود و باز عقلش خودانگیختگی خود را بازبیاید، این واژهها را توضیح دادیم حالا میرسیم به بخش ابتدا موازنهها و توضیح عرض کنم خدمت بینندگان محترم که برنامه این است که به هر کتابی که ایشان توصیه میکنند، مختصری را در محدوده یک گفتگو عنوان میکنند اما زحمت اصلیاش بر عهده آن جوانانی است که این کتابها را که در سایت آقای بنی صدر هست، در سایت نشریه انقلاب اسلامی در هجرت هست، میشود دانلود کنند و در اختیارشان هست. آنها را مطالعه کنند، آقای بنی صدر در اختیارشان هست سؤالات را میتوانند ارجاع بدهند به ما، ما این سؤالات را هم طرح میکنیم ولی در حد محدوده نیم ساعت گفتگو هر یک از این کتابها یا روشهایی که اینجا توضیح داده شده و در مقدمه یعنی جلسه اول توضیح دادیم به چه ترتیبی پیش میرویم آنها را اینجا بررسی میکنیم. کتاب اول کتاب موازنههاست، قطع بزرگ هم بوده، منتهی من قطع کوچکش را الان دارم؛ در آذر 57 چاپ شده، منتهی مقدمه این کتاب را آقای بنی صدر در 26 مرداد 1356 نوشتند. این کتاب بسیار بسیار پایه است که من خیلی مختصر در یک جمله عرض میکنم که بین نیروهای محرکه روابطی وجود دارد که اینها دنبال یک توازنی هستند چه در علوم تجربی، حتی علم جامعهشناسی و اقتصاد، نظریهها بر اساس یک توازن و تعادلی برقرار هستند یا اینکه به دنبال توازن و تعادلی هستند که به سه قسم توازن و تعدل تقسیم میشود که موضوع صحبت امروز ماست. بفرمایید خواهش میکنم.
آقای بنی صدر : بله. حالا ما میخواهیم از کاربردهای عملی موازنه عدمی صحبت کنیم. اولش در اندیشه راهنما؛ قبلاً گفتیم که اندیشه راهنما، حالا دوباره میگوییم اندیشه راهنما در برمیگیرد اصولی را، یک اصول عمومی را، که بازتاب یا ترجمان آن موزانه عدمی است، اگر آن بیان استقلال و آزادی باشد. در هر یک از ابعاد زندگی از اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و بُعد معنوی و بُعد رابطه انسان با محیط زیست، اینها یک اصولی که هم بیانکننده آن اصول عمومی است و کلی است، دربرمیگیرد. دربرمیگیرد حقوق را و روش عمل به حقوق را که بهکاربردن خودِ آن حق است و سازماندهی را پیشنهاد میکند بر طبق اصل راهنما که آن موازنه عدمی است. مثلاً ما خانواده را به عنوان یک بنیاد چگونه سازمان بدهیم؟ دولت را چگونه سازمان بدهیم؟ بنیادهای اقتصادی را، بنیادهای فرهنگی را، بنیادهای آموزشی را، تعلیم و تربیت، اینها را چگونه سازمان بدهیم؟ که سبب بشود که انسان جامعیت خودش را پیدا بکند، دائم خودانگیخته باشد یعنی مرتب خلاق باشد و همه آن سرمایه اجتماعی عظیمی که از دوستی و شادی و اینها حاصل میشود. خوب این اندیشه راهنما این است. خوب حالا این اندیشه راهنما کاربردش چی هست؟ در آن ترکیبی که گفتیم اگر رابطه حق با حق باشد، علم و فن و امکانات مالی و ... با حق ترکیب میشود و در رابطه بهکارمیرود. اگر رابطه، رابطه قوا باشد با زور ترکیب میشود؛ حق را میدهد بیرون، زور میآید جای آن و در تخریب بهکارمیرود. آیا فکر راهنما در آن ترکیب نقش دارد؟ نمیتواند داشته باشد، برای اینکه به ترکیب شما مثلاً میگویید که اسلام را وارد کنید به آن ترکیب، چه نقشی به آن میدهی؟ زور نقش خودش را دارد. مثلاً حق غذا خوردن، این در آن مجموعه که آن علم و فن و ... را به کار ببری که منِ انسان از حق غذا خوردن برخوردار بشوم؛ آنجا دارد. اما این اسلام در آنجا کاربرد ندارد؛ هیچ ذهنیتی کاربرد ندارد؛ هیچ مرامی کاربرد ندارد. اما یک کاربرد بسیار مهمتر دارد. اینکه اینهایی که گفتم دشمنی میکنند با دین، با هر مرامی، اینها در واقع اعلام نادانی خود را میکنند چون اسلام نه در خوردن بهکارمیرود و نه در ترکیبی و فضایی که شما مصرف میکنید بهکارمیرود، نه در خوابیدن، نه در درس خواندن، هیچکدام. آن کار مهمی که دارد، آنجاست که اهمیت پیدا میکند اگر بیان استقلال باشد یا اگر نباشد، بیان قدرت باشد، توجیه است، تثریب است، مشروعیت دادن است. شما یک ترکیبی میسازید، عقل، آن وجدان اخلاقی به شما میگوید که این بهکاربردنش اگر آن بلاکهایش، ضابطههایش، وزنههایش که کفه دیگر ترازو را با آن میسنجید، اگر اینها حقوق باشد، میگوید این کاری که میخواهی بکنی، حق است یا ناحق است. اینجا پای اندیشه راهنما به وجود میآید.
خانم ژاله وفا: مثل مثلاً میکروب را کشف میکنی یا اینکه ازش سلاح بیولوژیک میسازی.
آقای بنی صدر : بخوای سلاح بیولوژیک بسازی...
خانم ژاله وفا: آنجا دین نقش پیدا میکند.
آقای بنی صدر : اندیشه راهنمای شما بیان استقلال و آزادی باشد این تأثیر نمیکند. نمیتوانی به استناد این بگویی منِ مسلمان مثلاً اگر مسلمانیات این باشد، اگر مسلمانیات از نوع داعش و آقای خامنهای باشد که میگوید بساز و بکش، اگر مسلمانیات از نوع بیان استقلال و آزادی باشد میگوید این ممنوع است، نکن! پس اندیشه راهنما کارش این است. مارکسیسم-لنینیسم باشد اندیشه راهنما به عنوان ایدئولوژی یک چیزهایی میگوید کردنی است، یک چیزهایی میگوید ناکردنی است؛ تصدیق میکند یا نمیکند؛ قانونیت بهش میدهد یا نمیدهد.
خانم ژاله وفا: پس برای کاربرد است که نقش پیدا میکند.
آقای بنی صدر : آره، در توضیح در توجیه در تصویب، خصوصاً در تصویب، مشروعیت دادن، آنجا پای اندیشه راهنما به میان میآید. پس برای این است که انسانها باید مراقب باشند که این اندیشه راهنما اگر قدرت در کلهشان باشد، این قدرت اندیشه راهنمای آنها را از خود بیگانه میکند. دائم مجبورش میکند که تغییر بکن تا من را تصویب بکنی. این قدرت است.
خانم ژاله وفا: معذرت میخواهم چون که بسیار بسیار مهم است این بخش، من یک سؤال دیگر خدمتتان عرض میکنم. فرض کنید الان بحث ژنتیک در دنیا فراوان است. علمی که، دانشمندانی که میروند برای شناسایی DNA، برای شناسایی عملکرد ژنها که چگونه عمل میشود، آیا میشود از آن کپی ساخت، نساخت، تصحیحش کرد، درستش کرد، از روی آن بازسازی کرد، نکرد، چه نوع حتی موارد بازسازی دارد، اینها را خود آنجا مرام نقشی ندارد، ممنوعیتی هم نمیتواند برایش ایجاد بکند، آن را کشف میکند یا مییابد، حالا اینکه این را چه کاربردی ازش داشته باشیم، مثلاً فرض کنید فقط اجازه دهیم که فرزندانی با هوش زیاد پرورش پیدا کنند، بقیه حذف شوند و ... اینجاست که وجدان اخلاقی براساس اندیشه راهنما هر کسی، یا هیئتهایی که تصمیم میگیرند، مجالس کشورهای مختلف، آنجاست که اندیشه راهنما آنجا نقش پیدا میکند که این را تصویب بکند یا نکند. کارکردش اینجاست.
آقای بنی صدر : بله کارش این است. اینجا اهمیت دارد. مقالهای که در باشگاه چهلوچهار عرضه کردم و بعد دانشگاه هاروارد انتشار دارد، این رابطه قدرت است با فکر راهنما. قدرت فکر راهنما را از خود بیگانه میکند. مقصر فکر راهنما نیست؛ خودش قربانی است. اسلام مقصر نیست، مسیحیت مقصر نیست، حتی مارکسیسم-لنینیسم مقصر نیست. مقصر آن قدرتی است که این را بهکارمیبرد برای توجیه خودش و این را از خود بیگانه میکند. این است که موازنه عدمی از اینجا اهمیت پیدا میکند. اگر موازنه عدمی باشد، مانع میشود که این فکر راهنما، آن قدرت ، که این قدرت اصلاً فاسد است، نباید باشد که اینطور فکر راهنما را از خود بیگانه کند. به این جهت است که اول کاری که میکنند خراب کردن اصل راهنما است. همین کاری که با توحید کردند، اصلاً موازنه عدمی را به کلی از خاطرهها بردند. همین اخیراً هم بعضیها گفته بودند که ما رفتیم در قرآن گشتیم دیدیم این موازنه عدمی که بنی میگوید، در قرآن نیافتیم. بله! باید با چشم بینا میرفتی. من که آنجا آیاتش را هم که نقل کردم در کتاب. بعد هم که رابطه انسان با خدا آن را هم که در قرآن ندیدی؟ اینکه میگوید هر کس خود خویشتن را رهبری میکند، موازنه عدمی همین است دیگر، چیز دیگری نیست که. پس این موازنه عدمی یکی کارش است این است که آن فکر راهنما را مانع میشود، از خود بیگانه بشود توسط قدرت، مرتب هم به انسان یادآور میشود که آن دشمن است. دشمن این فکر نیست، آن فکر هیچوقت نمیتواند دشمن باشد. حتی فاسدترین فکرها؛ برای اینکه نقدش میکنی میتوانی فسادش را از بین ببری، بکنی یک چیزِ ... شما همین استالینیسم را میتوانی نقد بکنی، بکنی بیان استقلال و آزادی. دلیلی ندارد که دشمنی بکنی. الا و بلا هر کی گفت من استالینیست هستم باید سرش را برید. احتیاج به سر بریدن نیست. آن قدرت است که باید سرش را ببری. خوب پس اول میشود کاربرد موازنه عدمی در اندیشه راهنما که این بازمیدارد از اینکه قدرتی را از خود بیگانه کند. دو چون بر طبق موازنه عدمی رابطه قوا نمیشود، ممنوع میکند رابطه قوا برقرار کردن را، ممنوع کردن این تعابیری است که ما میکنیم، در واقع آن جبر را برمیدارد، جبر روابط قوا را، انسان را ازش رها میکند، دقیقترش این است، رها میکند رابطه قوایی هم بر انسانها موازنه عدمی را اصل راهنما بکنند رابطه قوایی را با هم برقرار نمیکنند تا آن قدرت، دین آنها را یا هر فکر دیگری را که دارند از خود بیگانه کند، وجدان اخلاقیشان را فاسد کند، وجدان علمیشان را تباه کند، وجدان تاریخیشان را تباه کند، در نتیجه وجدان همگانیشان را هم ضایع کند. بعد از اینکه این کار بسیار عظیم را موازنه عدمی انجام داد، چون به محض اینکه شما این موازنه عدمی را برداشتی جایش میآید ثنویت. بعد همین گفتگوی قبلی گفتیم که ما خدامحوریم. رابطه انسان با خدا، گفتیم حق حق را جذب میکند. حقِ جذب است؛ حقِ دوگانگی نیست، دو محوری نیست. این خلاف توحید است. شما به مقداری که ویژگیهای حق را پیدا میکنی، جذب میشود به خدا. میگوید شما یک قدم به طرف من بیایی من ده قدم به طرف شما میآیم، این جاذبه است. موازنه عدمی هم بدون خدا ممکن نیست. چون بدون خدا یعنی محدود، یعنی ماده، ماده به تنهایی یعنی جبر، جبر یعنی دو محوری. ماتریالیستها بیخود دو محوری نیستند؛ ثنویتمسند نیستند. بخواهی از این رها بشوی، عقل شما از این مادیت فرا برود، نیازمند خداست. نه به معنایی که ساختهاند؛ همان خدا را هم از خود بیگانه کردند. خدایی که مسلمانان در ذهنشان است یا مسیحیان در ذهنشان است، نیست آن خدایی که در قرآن تعریف میشود.
خانم ژاله وفا: موازنه عدمی نافی مادیت هم نیست ولی محدود هم نمیکند هستی را به آن.
آقای بنی صدر : بله میگوید همین ماده را شما بخواهی خوب بشناسی باید بر آن محاط بشوی. نمیتوانی محدود بشوی به ماده برای اینکه دیگر نمیتوانی آن را بشناسی. این از بدیهیات روششناسی در علم است. هر چیزی را که انسان نتواند بر آن محاط بشود و فرابگیرد آن را، نمیتواند آن را شناسایی بکند. شناسایی موکول به آن است که شما بتوانید آن را مهار کنی، فرابگیری...
خانم ژاله وفا: در معنویت میشود این محاط انجام بشود از طرف انسان؟
آقای بنی صدر : اگر شما با هستی اینهمانی پیدا کردی، بله میتوانی واقعیت را آنطور که هست بشناسی. قبلاً این را توضیح دادیم.
خانم وفا: ولی نه به اندازهاش. یعنی شما از جنسش میشوی، اینهمانی پیدا میکنی.
آقای بنی صدر : هستی را میگویی؟ هستیشناسی. آن چیزی که شما میگویی ذات خداوندی چیست، آن را نه نمیتوانی بشناسی. چون نمیتوانی بر آن محاط بشوی. بینهایت است دیگر. بینهایت قابلشناسایی نیست. اما ویژگیهای حق به عنوان علیالاطلاق را شناسایی کردیم دیگر.
خانم ژاله وفا: یعنی یک سیری یا صیرورتی انسان دارد در آن معنویت، مرتب بر بخشهایی از آن میرود جلو.
آقای بنی صدر : یعنی آن ویژگیهای حق را پیدا میکند. هر اندازه بیشتر ویژگیهای حق را پیدا میکند، خداگونهتر میشود.
خوب بعد از اینکه شما به یمن موازنه عدمی، اندیشه راهنما را از چنگ قدرت رها کردید، قدرت میآید در زمینه بنیادهای جامعه آنجا شروع میکنی با این موازنه عدمی میبینی هر جا که بر اصل ثنویت ایجاد شده، این را میخواهی بازسازی کنی به طوری که جامعه باز پیدا کنی. جامعه بسته، جامعهای است که در محورها ساخته میشود بنیادهایش، و انسان محدود میشود در آن بنیادها و میشود وسیله آن بنیادها. حالا قبلاً هم این را بحث کرده بودیم حالا دوباره میشکافیمش. مثلاً خانواده...
خانم ژاله وفا: معذرت میخواهم غفلت از این تغییر بنیادها بر اساس تغییر رابطهشان از موازنه وجودی به موازنه منفی یا عدمی، همین است که باعث میشود انقلابها به ثمر نمیرسد، در همان بنیادهای قبلی بازسازی میشود. اینجا خیلی مهم است که آن بنیادها را تغییر رابطه داد.
آقای بنی صدر : بله باید آن بنیادها را ساختارش را تغییر داد تا ما از جامعه بسته عبور کنیم به جامعه باز به نظام اجتماعی باز که نیروهای محرکه را بتوانیم همه را در رشد انسان و طبیعت بهکاربگیریم. خوب همین از خانواده شروع کنیم. در حال حاضر در جامعههای بشری، خانواده یک بنیاد است؛ انستیتوسیون است. این بنیاد بسته به اینکه نوعِ جامعه یا یک محور فعال دارد میگویند رئیس خانواده، روحانیون ما هم میگویند بله خانواده بدون رئیس نمیشود، تصور دیگری نمیتوانند بکنند از بنیاد، مثلاً بنیاد دموکراسی-شورایی برای خانواده این در ذهنش نمیآید، میآید حتماً باید رئیس باشد. پس یک محور میشود رئیس خانواده و خود این خانواده به اصطلاح مینشیند در جای رهبریکننده، اعضای خانواده، اعمالشان، فعالیتهایشان هر چه بکنند تابع این خانواده است. فلان کار را بکن، مثلاً میگوید این با خانواده ما جور نیست. فلان ازدواج... نه نه نه نه این در شأن خانواده ما نیست. فلان شغل، اصلاً و ابداً. خانواده ما شأن و منزلتی دارد مگر میشود هر شغلی را قبول کنیم. این خانواده میشود رهبریکننده، انسان میشود وسیله او. هدف را هم او معین میکند. خانواده میگوید که پسر مثلاً با کی باید ازدواج کند، دختر به کی باید شوهر داده بشود. فزرندان چگونه باید تربیت بشوند، چه بخوانند چه نخوانند. این خانواده در حال حاضر این است. بعد آمدند میخواهند عوض کنند این را، حالا میگویند در ایران فرزندمحوری است. فرزندسالاری بهش میگویند. بعضی را میگویند زنذلیل است بعضی را میگویند مردذلیل است. از این عناوین میگویند گاهی زن، محور است رئیس میشود گاهی مرد رئیس میشود گاهی فرزند رئیس میشود. محور همان دو محور است. یک محور فرمانده بقیه هم فرمانبر هستند، خود خانواده هم جای رهبری را گرفته است. انسان جای وسیله، هدف را همان خانواده معین میکند با توضیحاتی که دادیم. حالا میخواهیم این را بر مبنای موازنه عدمی بازسازی کنیم؛ یک تمرین خیلی روانی است. حالا باید رابطهها را حق با حق بکنیم. پس زور اینجا میشود بیمحل. هر رابطهای که زور در آن بود، هر ترکیبی که زور در آن بود، موازنه عدمی میگوید این را بهکارنبر. خانواده بدبخت میشود؛ میشود ارواح. یک چیز موهومی درست کردی که خانواده ایجاب میکند؛ نکند آقا ایجاب.
خانم ژاله وفا: کسی جای رهبری دیگری را نگیرد.
آقای بنی صدر : حالا انسان مینشیند جای رهبری. خانواده میشود وسیله، هدف را هم انسان معین میکند. چجوری؟ پدر و مادر حالا تازه تشکیل شدهاند، میشوند یک واحد شورایی. نه رئیس دارند، نه مرئوس. دو انساناند دارای حقوق انسانی برابر که یک شورا تشکیل میدهند. دموکراسی شورایی همین است چیز دیگری نیست. شورایی تشکیل میدهند، امور زندگی را از راه شور با یکدیگر اداره میکنند. این اول. حالا فرزند به دنیا میآید. فرزند چون در محیط خانواده شورایی است این یعنی جامعه باز؛ جامعه باز این است. زوری در کار نیست که برای فرزند بهکارببرند از ابتدا خو بهش بدهند که همیشه آن محوری که فعال است، قدرتمند است و کسی که فعلپذیر است، بیقدرت. اینجوری بار بیاید. نه حالا قدرتی در کار نیست؛ انسان در کار است. الگو در کار است. خوب این جامعه شورایی به عنوان سازماندهی زندگی برای آن فرزند الگو است. پدر و مادر الگو هستند بر رشدشان بر اصل موازنه عدمی. پس او هم حقوقمند بار میآید. و هم این در محیط خانواده برای او محیط باز است و رشد است هم حالا او میخواهد درس بخواند، پایش باز میشود به مدرسه که وصل است به این خانواده به عنوان بنیاد. در جامعه ایرانی، در فرانسه هم این بود، به اصطلاح این پوزیتیویستها که رو آمدند، اینها مدرسه را وسیلهای کردند برای اینکه اثر خانواده را بر فرزند تقلیل بدهند و این کار تعلیم و تربیت فرزند را به مدرسه بدهند که مثلاً آن خانوادههای سنتی را بیمحل کنند که انسان مدرن به اصطلاح بهوجودبیاورند. استالین و هیتلر و اینها هم که خیلی بیشتر رفتند. در کشور خودمان هم بعضی از این گروههای زورپرست همین کار را میکنند با بچههای خانوادهها متأسفانه. به هر حال مدرسه هم اینجوری است؛ الان در آنجا معلم است، این محور فعال است، شاگرد است که محور فعلپذیر است. او درس میدهد، این درس یاد میگیرد. هر چه او گفت علم همان است. خود ما بچه بودیم دیگر؛ معلم یک چیزایی میگفت میآمدیم منزل مثلاً به پدرمان میگفتیم که معلممان این را گفته میگفت غلط کرده، دروغ گفته، نفهمیده، درستش این است.
خانم ژاله وفا: شاگرد خلاقیتش را خودانگیختگیاش را از دست میدهد.
آقای بنی صدر : از دست میدهد؛ هر چه او گفت این فکر میکند که علم همان است. تازه باورش هم میشود. اگر پدر یا مادرش بگویند که او اشتباه گفته حاضر نیست بپذیرد. میگوید شما که معلم من نیستد، او معلم است، او میفهمد که علم چیست، علم نزد اوست. بعد هم که بفهمد اگر برود به آن مدرسه بخواهد حرفی خلاف او بگوید تنبیه میشود.
خانم ژاله وفا: چون ساختار آموزش و پرورش بر آن اساس است.
آقای بنی صدر : بله اینجوری است. و نتیجه اینکه محیط مدرسه محیط بستهای میشود برای اینکه یک رهبری وجود دارد که او یک چیزهای ذهنی آموخته، تحویل این میدهد. حالا اینکه این چقدرش را یاد بگیرد یا نگیرد خدا میداند. او فعال است این فعلپذیر است، هدف را هم چه کسی تعیین میکند؟ کسی که این مدرسه را ساخته برای اینکه این موجودی که از آنجا میآید بیرون به کار او بیاید. مثلاً در دوره پهلوی دستگاه آموزش و پرورش برای این بود که برای آن دستگاه کارمند تربیت کند. خوب در سیستم نظام سرمایهداری برای این است که برای آن ساختار بنیادهای سرمایهداری، کارمند تربیت کند.
خانم ژاله وفا: حالا فرزند با محیط دوگانه روبهرو میشود. یکی خانواده که سعی میکند شورایی باشد، فعال باشد، خلاق باشد. اگر اینجور باشد حالا برخورد میکند با محیط اجتماعی مدرسه که برعکس است یا بر اساس موازنه مثبت است.
آقای بنی صدر : حالا اگر این در این مدرسه خود ما اینجور بودیم، ما تابع مدرسه نشدیم خداروشکر؛ مدرسه آن زمان. برای آنکه محیط خانه قویتر بود. اگر ضعیفتر باشد تابع آن میشود. قویتر باشد، به معنای توانا، نه به معنای زورمند، آن تابع میشود. به هر حال اگر ما بخواهیم مدرسه را هم برمبنای موازنه عدمی بازسازی کنیم آنجا این مدرسه میشود وسیله، هدف را شاگرد و معلم با هم تعیین میکنند که رشد انسان است، نه تربیت شدن کارمند برای فلان دستگاه. اینکه میگفتند که پنج میلیارد انسان که همه استعداد ندارند. همه استعداد برابر و یکسان ندارند و الا همه استعداد دارند. اگر مدرسه جایی باشد یعنی محیطهای به عنوان مدرسه باشد به عنوان وسیله، استعدادهای مختلف بتوانند هر کدام فراخور استعدادهایی که دارند به محیط مدرسه خود متناسب با استعداد بروند در محیط باز. که در آنجا نه هر چه این گفت. دوتایی با هم همکاری کنند در رشد علمی. این میشود مدرسه برمبنای موازنه عدمی آنجا هم میشود باز. حالا میشود دولت همینجور، بنیاد اقتصادی همینجور، بنیاد فرهنگی همینجور. مجموع این بنیادها را که شما تغییر دادید رابطهها، رابطه حق با حق شد، میشود نظام اجتماعی باز. نظام اجتماعی باز، بیشترین نیروی محرکه را تولید میکند. این نیروهای محرکه مثل علم، مثل فن، مثل سرمایه، آن اندیشه راهنما که نیروی محرکه عمومی مثل سرمایه اجتماعی، مثل سرمایه طبیعی، مثل سرمایه اقتصادی، اینها انواع سرمایههاست دیگر، مثل مواد اولیه. اینها را تمام در رشد در تولید به کار میافتد، نه برای اینکه سود سرمایه را به حداکثر برساند، برای اینکه عمران طبیعت را کامل بکند و نیازهای اساسی انسان را بربیاورد. میشود یک جامعه جدید. پس کاربرد دارد موازنه عدمی در زندگی و آن انقلاب اگر انجام بشود اسمش هست انقلاب این است. آن جامعه مدینه اولین جامعه برخوردار از نظام دموکراسی شورایی دارای تاریخ است که هم مرام اندیشه راهنمایش در اختیار است، هم آن کتاب اصولی که بر آن اصول این جامعه دموکراسی شورایی تشکیل شده تبیین شده در آن. همه اینها هست، موجود است. حالا از همه اینها یکجا غفلت است. جوری که میگویند آقا قرآن حقوق؟ ای بابا! چطور هیچکس تا حالا ندید. عقل را بندگی قدرت رها کن تا چشمهایت باز بشود ببینی.
خانم ژاله وفا: بله اگر این اصل راهنما موازنه عدمی بشود، میبینند.
آقای بنی صدر : میگویم دیگر. عقل از قدرت که رها شد، موازنهاش که عدمی شد، خودانگیخته که شد، بسیار چیزها میبیند که حالا به لحاظ آن تکمحوری، غالباً هم متأسفانه دومحوریها هم تبدیل میشود به تکمحوری، خوب تو از اینجا چقدر میتوانی ببینی؟ هر چیز بیرون است نمیبینی.
شادی و کامیابی هموطنان عزیز ما را باد