مصاحبه تلویزیون سپیده با آقای بنی صدر
خدا چیست و رابطه انسان با خدا چگونه است؟: مصاحبه تلویزیون سپیده با آقای بنی صدر
مصاحبه خانم وفا با آقای بنی صدر در مجموعه روش شناسی
چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۷
فایل صوتی
جهت شنیدن صدای مصاحبه لطفا اینجا را کلیک کنید
فایل تصویری
جهت دیدن مصاحبه لطفا اینجا را کلیک کنید
خدا از دید ایشان چیست و رابطهی انسان و خدا چگونه باید باشد؟" - روش شناسی -7
خانم ژاله وفا: بینندگان محترم تلویزیون سپیده استقلال و آزادی عرض سلام و درود دارم خدمت یکایک شما. همچنین عرض سلام دارم خدمت شما آقای بنیصدر.
آقای بنیصدر: سلام بر شما و شنوندگان و بینندگان فارسیزبان هر جای جهان که هستند.
خانم ژاله وفا: عرض کنم خدمت شما بینندگان محترم ما یک سری مصاحبههایی تحت عنوان روششناسی با آقای بنیصدر ترتیب دادیم که ایشان یک روشی را برای پیشبرد آن برنامه اتخاد کردند در جواب به سؤالهای زیادی که از سوی جوانان از ایران شده بود که ما چگونه یک عقل خودانگیخته داشته باشیم که آن ما را راهبر به آزادی و رشد و استقلال بشود و ایشان طبق آن برنامه یکسری تعاریف به دست دادند، کتابهایی را که پرسیده بودند جوانان از میان کتب بیشماری که شما انتشار دادید و تألیف کردید به ترتیب کدام را بخوانیم برای اینکه این عقل خودانگیخته شود ایشان کتاب موازنهها را پیشنهاد کردند، کتاب کیش شخصیت و سایر کتابهایی که ما در برنامه به این ترتیب پیش رفتیم که در برنامه اول آقای بنیصدر کل آن برنامه را توضیح دادند در مورد اندیشه راهنما و اصل راهنما صحبت کردند، بعد در مورد موازنهها صحبت کردند و آن باعث شد که ما یکسری واژههایی را که شما در این برنامه به کار میبرید را توضیح دادند به ترتیب شد چندین جلسه، در زمینه حق، آزادی توضیح دادند، فرقش با قدرت توضیح دادند، ثنویت چیست، ثنویت تکمحوری یا دو محوری یا چند محوری، توضیح دادند در مورد ویژگیهای حق، چندین جلسه را به خود اختصاص داد، همچنین در زمینه اخلاق یعنی در زمینهی عملی کتاب کیش شخصیت را معرفی کردید و توضیح دادید. حالا قبل از اینکه ما به برنامههای به اصطلاح بقیهی آن راههای عملی و نظری بپردازیم، یکسری سؤال از جوانان که به اصطلاح این برنامهها را شنیدهاند دستهبندی کردیم که به دست ما رسیده، متفاوت است. ما حالا دو تا سؤال را که در رابطه با خداست از آقای بنیصدر میپرسیم. ترجیح دادیم اول این سؤالات پاسخ داده بشود بعد به بقیهی برنامههای ادامهی بحثهای روششناسی بپردازیم. آقای بنیصدر از شما سؤال کردند، دو سؤال را من طرح میکنم بسته به این نیم ساعتی که در اختیار هست اگر نشد یکیاش هم میشود در جلسهی دیگری اختصاص بدهیم، که "آقای بنیصدر در درسهای روششناسی میگفتند که خدا اینگونه نیست که ما او را مثل یک حاکم مطلق فرض کنیم و هر چه گفت سمعاً طاعتا. حالا جای این سؤال پیش میآید پس خدا از دید ایشان چیست و رابطهی انسان و خدا چگونه باید باشد؟" هر چند در رابطه با موازنهها این را توضیح دادید، رابطهی انسان با خدا بر چه اصلی باید باشد، ولی به هر حال این سؤالی است که باز مطرح شده. سؤال دوم این است که "من بعد از شنیدن این درسهای روششناسی بین این امر که آقای بنیصدر شما میفرمایید انسان بر روش تجربی باید زیست کند، و خطایی را اگر در رفتار خود دید در طول تجربه تصحیح کند، نمیتوانم با این امر که قرآن بیان خداست پس غلطی به آن راه ندارد و یا چون بیان خداست پس باید پذیرفت، ارتباط برقرار کنم و این دو را با هم جمع کنم. آیا شما نیز خود چنین به اسلام روز آوردید و شک نداشتید و از ابتدا قرآن را کلام خدا دانسته و همه را یکجا پذیرفتهاید؟" این دو سؤال است، یک سؤال دیگه هم هست در زمینهی باز خداست...
آقای بنیصدر: بگذارید اینها را جواب بدهیم...
خانم ژاله وفا: پس آن را به شمارهی بعد موکول میکنیم...
آقای بنیصدر: تا متمرکز باشد بر این دو سؤال بعد که تمام کردیم به آن سؤال بعدی بپردازیم.
خانم ژاله وفا: بله بله.
آقای بنیصدر: خب اینکه میگوید من گفتم که خداوند این نیست که ما تصور میکنیم یک حاکم مطلقی است و هر چه امر و نهی میکند باید بگوییم سمعاً و طاعتا. همچین حرفی من زدم؟ نه. ولی خب این سؤال یک ذهنیتی را میرساند که آن ذهنیت این است که متأسفانه اکثریت بزرگ مسلمانان هم دارند، غیرمسلمانان هم دارند. آن میگوید در قرآن آمده به عنوان امر واقعِ مستمر به این معنا که خداوند قدرت مطلق است. خودش هم میگوید من قادر هستم. قادر هم تعریف میکند نه به توانایی، به قدرت.
خانم ژاله وفا: انسانها، نه قرآن در خود قرآن.
آقای بنیصدر: انسانها میکنند. پس آنکه میگوید من قادرم، حکمم مال خداست، مُلک هم مال خداست، به هر که بخواهم میدهم، هر کس خواستم عزیز میکنم، هر کس خواستم ذلیل میکنم این دیگه نمیشود گفت خدا عادل است. این عدالت ربطی به خدا ندارد، خدا هر کاری بخواهد میتواند میکند. چرا این اصل را برداشتند برای اینکه دست خودشان باز باشد در زور گفتن؛ خیلی راحت. چون نمیشد این را بگویند که عدالت یعنی میزان تمیز حق از ناحق و خداوند حق مطلقه است و از حق جز حق صادر نمیشود، چون واحد است از واحد جز واحد صادر نمیشود و بنابراین آن واحدی که از خدا صادر میشود حق است، از این رو خداوند عادل است چون خلاف حق نمیکند که ظلم است و زور، آمدند و گفتند که عدالت از اصول دین نیست، پس این را برداشتند و دلیلش هم این بود. دلیل تاریخ چه میگوید؟ تاریخ هم میگوید همین کار را کردند. بنیامیه گفتند که این خدا گفته حکم مال اوست به هر میخواهد بدهد خب به ما داده، عدالت هم که خدا ندارد به کسی که به او مُلک داده، او عدالت را رعایت کند؟ نه! خدا نکرده او چرا بکند؟ پس او هم خودش را از قید عدالت رها کرد. آنکه جمهور مردم مسلمانند یعنی اکثریت بزرگ اینجا به معنای جمهور میگوییم، آنها هم یک ذهنیتی باید القا میشد در آنها. انسان یک آمادگی دارد، چون روزمره خودش در روابط قوا زور به کار میبرد یعنی آن ترکیب زور و پول و علم و فن و اینها را در واقع ما میگوییم زور، منظور آن ترکیب است، به کار میبرد پس یک آمادگی ذهنی دارد برای پذیرفتن اینکه حاکم صاحب اختیار است ولو ظالم باشد باید ازش اطاعت کرد. خب شما این خاص اسلام نیست ها، در مسیحیت هم میگفت که این نظام اجتماعی فئودال این خدا خواسته است و مطلقا غیر از این نظام نبوده و نخواهد بود. بعد آن نظام رفت جایش را داد به بورژوازی، کلیسا درماند که خب چه کند آخه آن که میگفت خدا این را خواسته پس چطور این تحول کرد. این خود یکی از روشهای از خودبیگانه کردن دین همین است که اول خدا را میکند حاکم علی الاطلاق، به معنای اینکه هر چه دلش میخواهد از ظلم و عدل و هر چه خواست میکند، بعد بر این خودش که به عنوان نمایندهی او یا تجسم او یا اینکه خدا به او داده است، آن هم همین کارها را خودش را مجاز میداند که این کارها را بکند و اسم المُلک عقیم هم از اینجا میآید. مُلک عقیم است یعنی قدرت عقیم است، دوست و آشنا و رفیق و فرزند و اینها حالیاش نمیشود. به قول شاه عباس، سه تا پسرش را سرش را برید، به آن میرغضب گفت که اگر هزارتا هم بچه داشتم برای یک روز بیشتر سلطنت کردن سر هزارتایش لازم میشد میبُریدم. قدرت را از این جهت گفتند الملک عقیم است. خب راست گفتند؟ نه. خیلی تقلبها کردند. یکی اینکه خودعدالت در قرآن تعریف شده. عدالت آن نیست که افلاطون میگوید، آن نیست که ارسطو میگوید، آن نیست که ایدئولوژیها جدید غربی عنوان کردند که بعضیها هدف شمردند، بعضیها نابرابری تعریف کردند مثل افلاطون و ارسطو. نه، عدالت میزان تمیز حق از است از ناحق تمام. این فقط در بیان استقلال و آزادی است که عدالت میتواند این تعریف را داشته باشد. در بیان قدرت غیرممکن است که این تعریف را پیدا کند. چون در بیان قدرت، قدرت اصالت دارد، و قدرت ناقض استقلال و آزادی است، ناقض حق است، پس نمیتواند بگوید که من بیان قدرت ام ولی عدالت را میزانی میدانم، ترازویی میدانم، که حق را از ناحق تشخیص میدهد. این را نمیتواند بگوید. بیان استقلال و آزادی میتواند بگوید و میگوید، چون میگوید من بیان حقام، قرآن چیه مدعایش؟ میگوید من بیان حقام دیگه. روش عمل به حقام. به همین جهت هم گفته، شما غیر از در قرآن عدالت را به این معنا تعریف پیدا نمیکنی. حالا من کتاب در چهارصد صفحه در باب عدالت است، یکی از مجموعه کتابها راجع به دموکراسی است که تمام آرا راجع به عدالت در آن کتاب جمع آوردم. و بشریت که بوده از دیرگاه تاریخ تا امروز که ما داریم با هم حرف میزنیم، فقط قرآن است چون بیان استقلال و آزادی است که گفته عدالت میزان تمیز حق از ناحق است. شد؟ خیلی خب. خدا حق است، من آنچه گفتم و میگویم این است خداوند حق مطلق است. از حق جز حق صادر نمیشود با این حال میگویند آنهایی که میدانند حق چیست که چون حق است خدا میفرماید، نه چون خدا میفرماید حق است. این برای چیه اهمیتش؟ ما که میدانیم از حق جز حق صادر نمیشود. یعنی چی ما میگوییم چون حق است، خدا میگوید؟ چون عدل است خدا عادل است. چرا این را میگوییم؟ برای اینکه این راه را ببندیم بر این ازخودبیگانه کردن دین. راه را ببندیم بر ازخودبیگانه کردنِ برداشت انسانها از خدا. چون هر روزی هر چه بگوییم که هر چه خدا فرموده حق است، خب به قول آن سؤالی که میگوید راجع به قرآن، خب میآید میگوید آقا این را هم خدا گفته.
خانم ژاله وفا: پس خدا را هم به حق میسنجند. خدا را هم گهگاه به حق میسنجند.
آقای بنیصدر: باید به حق سنجید، باید آن ویژگیهای حق را داشته باشد. یکی از وسایل ازخودبیگانه کردن دین چیه؟ معنای دلخواه را به آیات قرآنی دادن است. برای اینکه این کار را نتواند بکند، اصول راهنما قرار داده برای این دین. گفته آقا این کتاب هر چه امر است در این کتاب است، امرِ واقع مستمر است. و انیکه ویژگیهای حق را هم به دستت داده.
خانم وفا: و اضافه بر آن هم میفرماید که مؤمنان اهل تعقلاند. عقل را به کار بیندازید...
آقای بنیصدر: عقل خودانگیخته را به کار بیندازید. حالا به هر حال ما داریم از آن وسایلی حرف میزنیم که در صورتی که عقل مستقل و آزاد باشد با اون وسایل بتواند بفهمد معنایی که به آیهی قرآنی میکنند یا خود میکند این حق باشد. به این جهت گفتند که چون حق است خدا میگوید تا راه بسته بشود بر ازخودبیگانه کردن اندریافت ما از خدا. شد؟ خب تا اینجا پس تکلیف ما با اینکه خدا حق است و از او جز حق صادر نمیشود و خدا هر چی خواست میگویند خدا هر چه میخواهد میکند نه! هر چی را، خدا بینهایت است. یک چیزهایی هست که از متعیّن فقط صادر میشود مثل زور. خدا بینهایت است، متعیّن نمیشود که زور بگوید. پس از خدا زور صادر نمیشود. آنهایی که آن دروغ را ساختند اینها را توجه نداشتند. به محض اینکه شما گفتی من ولایت مطلقه دارم یعنی اختیار بر جان و مال و ناموس مردم دارم یعنی قدرت را اصالت دادی. خب اگر خدا همچین چیزی باشد که متعیّن است که. این آقای خامنهای است. شد؟ این است که نه، خود قدرت به معنای ترکیبی از زور و پول و علم و فن و و و و که در رابطهی قوا به کار میرود این از خدا صادر نمیشود. چون این قانون مرگ است، خدا خالق هستی است.
خانم ژاله وفا: در قرآن هم آمده به اندازهی نخ وسط هستهی خرما ما ستم نمیکنیم...
آقای بنیصدر: ما ستم نمیکنیم، بله. پس این خدا کارهایی که انسانها، متعیّنها میتوانند بکنند، میتوانند نه، در واقع از ناتوانی میکنند چون زور گفتن جزء تواناییها نیست، آنچه انسانهای متعیّن، از ناتوانی مثلاً نمیتواند راهحل پیدا کند برای یک مسئله خیال میکند با زور...
خانم ژاله وفا: عین زلزله که میگویند از خدا این سیل و زلزله را نسبتش میدهند به خدا در صورتی که در همین کرهی زمین هستند انسانهایی که راهحل اینکه تخریب نشود زندگیشان را درست کردند و با زلزله میزیند.
آقای بنیصدر: نه اصلاً کار ساده همین آدمها مثلاً میخواهد در بطری را باز کند، وسیلهاش در اختیارش نیست، یک مقدار اینور آنور را نگاه میکند آخرش میخواهد با دندان آن را باز کند، حالا آن چیز بطری بشکند، دستش هم زخم شود، زور، با زور میخواهد، زور را جانشین میکند برای راهحلی که در اختیارش نیست، انسانها عموماً این کار را میکنند. این از ناتوانی است. خب خدا توانایی مطلق است، قادر به معنای توانایی. چون حق، توانایی حق است. قدرت به معنایی که گفتیم ناتوانی است پس ناحق است، از خدا صادر نمیشود. چنان که وقتی گفت مُلک از آن خداست، میخواست از این زورمدارها بگیرد دیگه، و این را به هر کس میخواهد میدهد یعنی چه؟ یعنی به همهی صاحب حقها، چون از خدا به جز حق صادر نمیشود، به همهی صاحب حقها این را داده است. حالا اگر آنها متأسفانه نتوانند سر حق خودشان بایستند، زورگوها چه میشوند؟ خلأ را پر میکنند. آقا دم از ولایت مطلقه میزند. آقا خدا گفته که مُلک از آن اوست، به هر خواهد... هر که یعنی چه؟ آخه این حکم که خدا به ناتوان نمیدهد که. گفتیم زورگو ناتوان است. آن هر کس طرف خطاب خدا نیست. آن انسانِ توانای حقوقمندی است که این مُلک را وقتش بهش دادند، بیابان نمیکند. خب حق طبیعت را به جا میآورد، آبادان میکند. یکی از آیات قرآنی هم به انسان میگوید شما را برانگیخت خدا به عمارت طبیعت.
خانم ژاله وفا: و قسط. قسط هم هست.
آقای بنیصدر: آن در روابط انسانهاست. در مورد طبیعت میگوید شما به آبادانی طبیعت خداوند انسان را برانگیخته، مأمور کرده که این طبیعتی را که در آن زندگی میکنی آبادان بکن. خب این داده مُلک را به هر کسی که طبیعت را آبادان کند، هر کس که حق عمل بکند مخاطب آن آیهی قرآنی است که میگوید حکم از ان خداست به هر خواهد بدهد. هر که ناحق میکند او غاصب است، باید از دستش گرفت. خیلی روشن. مُلک از آن خداست هم داده به کی؟ انسان خلیفهی روی زمین قرار داده، گفت زمین و آسمانها را مسخّر انسان کردم. پس آن حکم از آن خداست به هر که میخواهد بدهد در یک آیهی دیگه آن هر کس را معرفی کرده. کل این انسانهای روی زمین، صاحب مُلکاند به قاعدهی تحلیل، بنا بر اینکه خلیفهی خدا هستند. به شرطی که این حق مُلک را به جا بیاورند یعنی با او به حق رفتار کنند. روشن شد؟ بنابراین آن شنوندهی گرامی حالا متوجه میشود به اینکه این نه اینجور خدا هر چه خواست بکند، نه، دلبخواهی مال آدم ناتوان و متعیّن است، در کار خدا دلبخواهی نیست. خدا حق است، هر چه حق است میکند. تازه شمای انسانها موظفاید، هر چه شنیدید گفتند خدا گفته قبول نکن، ببین این ویژگیهای حق را دارد یا ندارد. بعد هم بگذار به تجربه. اگر این تخریب بارآورد، حرف خدا نیست. اگر نه، سبب رشد شما شد، حرف خداست. حالا میآید به اینکه قرآن، خب شما میگویی تجربه و به تجربه بگذار، غلط را هم ضمن تجربه با نقد شناسایی کن و غلط را تصحیح کن و برو جلو. بله من این را گفتم. خب میگوید با اینکه قرآن هر چه گفته صحیح است نمیخواند. خب چرا نمیخواند؟ در ذهن او که این سؤال را کرده دیگه. میگوید که این معنایش این است که این فوق تجربه است.
خانم ژاله وفا: من معذرت میخواهم آقای بنیصدر، فکر کنم یک عدهای حالا نمیدانم این بیننده یا شنونده محترم منظورش این است ولی یک عدهای اینجوری میگویند من قبل از اینکه خودم به محک تجربه نگاه کنم، مثلاً در نوجوانی و جوانی، قبول بکنم که نخوانده این قرآن کلام خداست. این را منظورشان است. یعنی یک جبری است.
آقای بنیصدر: دارم همین را میگویم، میگوید این فوقِ فوقِ تجربه است که احتیاج به تجربه ندارد. چون خدا گفته کم و زیاد ندارد، بیچون و بیچرا بگذار به اجرا. خود قرآن همچین حرفی زده؟ نه. میگوید لاتقف ما لیس لک به علم ؛ در آنچه که علم نداری نایست، پیروی نکن. پس این به شرط تجربه است. ما هم همینجوری کردم. یکدفعه هم گفتم که من اول که وارد شدم به فرانسه، مرحوم شریعتی را نمیشناختم قبلاً، از ایران معرفی کرده بودند، میدانستم در مشهد بود و یک کتاب هم ترجمه کرده بود آن زمان، خیال میکنم راجع به سلمان فارسی بود، این در تهران قبض میفروختند که آن را بخریم که کمک کند به انتشار آن کتاب که بعد از انتشار بشود، پس من او را شناسایی کردم که آدمی هست در مشهد، بعد که خواستم بیایم در اروپا گفتند ایشان در پاریس است و دارد تز میگذارند. آمدیم اینجا و دیدار کردیم و گفتگو کردیم و شبی نشستیم و گفتیم آقا این تکلیف خودمان را با دین باید روشن کنیم، با اسلام. اگر این است که دین تکلیفمدار است که این فقه میگوید، شده فقه، در او خلاصه شده ناچیز شده، جواب نمیدهد. غیر از این هست، چیست؟ تقسیم کاری هم کردیم، ایشان برعهده گرفت نقد را، من برعهده گرفتم پیشنهاد را. پس ما با اینکه هر چه هست صحیح است شروع نکردیم. با این که یک علامت سؤال بزرگ جلوی ما بود شروع کردیم و با نقد شروع کردیم. همین الان هم که من این در کار کتاب امرهای واقعِ مستمر هستم، حالا این کتاب که تمام شد هر بار که من کار میکنم میگویم عه عجب، این هم بوده در قرآن؟ چطور بشر این چهارده قرن اینها را ندیده؟ با این دقت که تا شصت روش از خودبیگانگی دین در قرآن است. همه هم هست ها! به ما انسانها گفته حواستان جمع باشد، دین را با این شیوهها از خودبیگانه میکنید. و این بیگانهساز از دین هم کیه؟ قدرت است. میگویند پیغمبر یک رویا دید، که بر منبر او میمونهایی میروند بالا میآیند پایین، آیهی قرآنی میگوید رویای شما صادقه است، حالا دقت بکنید، رفتار قدرت به لحاظ اینکه نیازهایش مرتب در تغییر است، یک چیزی امروز واجب میکند فردا وارونهاش میکند، همین رژیم کنونی را نگاه کنید دیگه، از اولی که آمده میبینید که هیچ حکمی سرجایش نیست، امروز حکم است فردا واجب میشود عکسش را. به قول آقای خمینی که گفت من امروز لازم باشد یک حرفی را میزنم فردا هم عکسش را میگویم. قدرت اینجوری است، میمونوار است. رفتارش میمونوار است، یک جا قرار ندارد. خب بعد گفتند این مراد بنیامیه است، جانشین پیامبر میشود دین خدا را وسیلهی حکومت خودش میکند. ولی اختصاص به بنیامیه ندارد. هر قدرتی همین کار را میکند. پس میشود بیان از خودبیگانه در قدرت را دوباره چی کرد؟ بازیافت از راه نقد به بیان استقلال و آزادی. شد؟ خیلی خب حالا این همه تفسیر راجع به قرآن هست. از آن چهارده قرن اگر ما میخواستیم هر چی خود را قانع کنیم که بله هر چه گفته شده پس در قرآن است بله، این همه کار ایجاد نمیشد. چطور قبلیها حقوق انسان را پیدا نکردند در قرآن، موازنه عدمی پیدا نکردند، اخلاق، زبان آزادی پیدا نکردند، ویژگیهای حق پیدا نکردند، چرا؟ چون که خو کرد که عقل به قدرت نمیتواند دیگه ببیند. از آن که رها شدی میتوانی ببینی. حالا شما سؤال کنندهی محترم، هیچچیز را قبلاً نپذیر. به چیزی که علم نداری ازش پیروی نکن، ولی معنایش این نیست که انکار کنی و بگویی نه. به قول بوعلیسینا بگذار در بقعهی امکان. روش هم که یاد گرفتی میدانی که من چه روشی پیشنهاد کردم، همان روش را به کار ببر. اگر دیدی که جواب داد خب عمل میکنی و مستقل و آزاد زندگی میکنی و رشد میکنی چه بهتر. نداد، یا این اشکال در قرآن است، یا در عقل ما انسانها و علم نسبی ما انسانها. در هر دو حال نقد لازم است، حالا اشکال در قرآن است باید نقد کرد. نقد کرد گفت آقا این اشکال را رفع کنی میشود این. نقد به انسان امکان میدهد رشد کند، نفی انسان را محکوم میکند به عدم رشد. این را خوب در ذهنتان باز کنید این جمله را هیچ وقت از یاد نبرید شما جوانها. انکار شما را از رشد میاندازد، نقد به معنای اینکه تشخیص بدهی سره را از ناسره، حق را از ناحق و ناحق را حق کنی و به عمل بگذاری سبب رشد میشود. پس به شما نقد را پیشنهاد میکنم.
خانم ژاله وفا: بسیار ممنون و متشکر آقای بنیصدر
آقای بنیصدر: سؤال بعدی چه بود؟
خانم ژاله وفا: سؤال بعدی طولانیست به وقت امروز نمیرسد.
آقای بنیصدر: گرچه زمان ما سرآمد، حالا میگوید دو دقیقه وقت داریم. فعلاً آن سؤال را بگویید که اگر در این دو دقیقه نشد در گفتگوی بعدی...
خانم ژاله وفا: خب حالا سؤال کرده بودند این را لطفاً رابطهی انسان و خدا برمبنای رابطهی حق توضیح داده بودید موازنهی عدمی است، این را هم توضیح بدهید مثل اینکه باز هم برایشان سؤال است.
آقای بنیصدر: خب این که در دو دقیقه نمیشود ولی خب در همین...
خانم ژاله وفا: آن سؤال هم نمیشود، طولانی است آن سؤال.
آقای بنیصدر: ببینید انسان، الان که من گفتم انکار جلوی رشد آدمی را میگیرد، یکی از مهمترینش همین خداست. خدا هستی مطلق است، دانش مطلق، علم مطلق، توانایی مطلق، خلاقیت مطلق و و و بینایی مطلق همین چیزها که در قرآن هست. خب شما این میگویی نیست. پس یک بینهایتی را عقل خودت را از او محروم میکنی. دلیل دارد این کار شما؟ نه ندارد برای وقتی این کار را کردی عقل شما محدود میشود به ماده. دیگه ماورای او را نمیبیند. وقتی محدود شد و ندید نمیتواند خلق کند. خلاقیت آزادی میخواهد. لحظهی خلق، لحظهی اینهمانی با هستی است. وقتی عقل خودانگیخته بود یعنی مستقل و آزاد بود، با هستی اینهمانی پیدا کرد این استقلالش کامل میشود. وقتی شروع میکند به خلق آن لحظهی آزادی است. آن زیباترین لحظهی زندگی است که انسان آزادی را، اونکه حالا ما میگوییم آزادی در انتخاب و اینها چیزهای روزمرهی زندگی است، آزادی به معنای دقیق کلمه آن حالت رهایی در مقام خلق است که محتاج اینهمانی با هستی است...
خانم ژاله وفا: که با خالق هستی ارتباط برقرار میکند در خلق.
آقای بنیصدر: و در مقام اینهمانی با هستی، خلق کردن است، این آزادی است. خب یک آدمی خودش را با دست خودش محروم کند از این استقلال و آزادی به خودش ستم کرده. حالا هر چه بگو خدا هست یا نیست. به قول شارون سیصد سال علم عقب افتاد برای اینکه این علم میگفت من به غیر ماده که به قول بیکن زیر چاقو نیاید قبول نمیکنم وجود دارد. خب هر الکترونی یک فضا دارد که اینها بهش میگویند اسپریت ینی روح در واقع. خب این را ما ندیدیم. سیصد سال عقب افتادیم برای اینکه این را ندیدیم، نمیخواستیم ببینیم. حالا شما این فضای روح، الکترون را ندیدی سیصد سال عقب افتادی، کل این هستی محض را نبینی میشود همین مادیت ویرانگری که الان بهش گرفتاریم.
شاد و پیروز باشید.