صوتی

موانع تسریع ایجاد «بدیلی متشکل از نیروهای جمهوریخواه، مستقل و خواستار تغییر نظام» از دید بنی صدر

 

برای شنیدن مصاحبه اینجا را کلیک کنید

 

 

رادیو عصر جدید: تلاشها برای ایجاد بدیلی متشکل از نیروهای جمهوری خواه، مستقل و خواستار تغییر نظام نسبت به سالهای قبل، بیشتر شده است ولی بسیار کند پیش می روند. چگونه می توان این روند را تسریع نمود؟ آیا انتشار پیمانها و منشورهای روشن از سوی گروههای جمهوری خواه، مستقل و برانداز می تواند این روند را تسریع نماید؟ 

بنی صدر: از اینجا شروع می کنم که از 1339 به بعد، در 8 کوشش برای تشکیل جبهه ای توانا به ایفای نقش بدیل شرکت کردم که شروع آن تجربه جبهه ملی دوم بود که ناکام شد و سپس مصدق برای تشکیل جبهه ملی سوم مداخله کرد ولی بساطش پیش از تشکیل توسط ساواک شاه برچیده شد. بعد از آن در خارج کشور کوشش اول برای تشکیل جبهه دربرگیرنده همه انجام شد که به نتیجه ای رسید تا مدتی هم عمل کرد ولی دوام نیاورد. در کوشش بعدی در پی گفتگو با آقای دکتر یزدی در آمریکا توافقی انجام گرفت که همان ابتدا ناکام ماند. در زمان انقلاب که آقای خمینی هنوز در نوفل لوشاتو بود از داخل مرتب نامه می آمد که خلاء جبهه سیاسی را پر کنید که فردا دیر است و کوشش شد که جبهه ای بوجود بیاید که بعلت بازگشت اقای مهندس بازرگان به تهران بدون امضای اعلامیه مشترک شکست خورد. بعد از انقلاب در تهران قرار شد که مرحوم طالقانی، مرحوم منتظری و من بیانیه ای انتشار بدهیم و دعوت به ایجاد جبهه سیاسی بکنیم تا دولت تکیه گاه مطمئن و سازمان یافته ای پیدا کند و مراکز متعدد قدرت برداشته شوند و بخاطر اینکه آقای خامنه ای نماینده حزب جمهوری در جلسه پیش از انتشار بیانیه گفت: "جور حزب جمهوری اسلامی با حزب ملت ایران و دو سازمان دیگر جور نیست"، این کوشش هم بجایی نرسید. بعد در روزهای کودتای خرداد 60 براساس میثاقی بر سه اصل "عدم هژمونی، استقلال و آزادی" شورای ملی مقاومت تشکیل شد که که از سرنوشتش آگاهید یعنی گروه رجوی هر سه اصل را نقض کرد و به عراق رفت. بعد از آن هم کوشش ها تا امروز ادامه داشته است.

سوال اینستکه چرا تشکیل بدیل شامل نیروهای جمهوری خواه، مستقل و خواستار تغییر نظام کند پیش می رود؟ مخصوصا وقتی که شاهدیم، خلاء را قدرتهای خارجی پر می کنند که آخرین نمونه اش، بدیل تراشی برای رژیم بشار اسد است بطوری که آنها را در قطر جمع کردند و گفتند که بایستی به این ترکیب در بیایید، آنها نیز درآمدند، به تازگی هم در مراکش اجلاسی را برگزار کردند و این بدیل را بعنوان نماینده مردم سوریه پذیرفتند! دنیا را تماشا کنید که قدرتهای خارجی جانشین مردم سوریه می شوند و از جانب آنها دولت تعیین می کنند! آمریکا هم این بدیل را پذیرفته و معامله با روسها بترتیبی که خانواده ی اسد، سرنوشت خانواده ی قذافی را پیدا نکند، باقیمانده است تا تحول در سوریه انجام بگیرد. پس ضرور است که خلاء بدیل پر شود چون اگر پر نشود قدرت خارجی آنرا پر می کند.

 

به یک نکته مهم باید توجه کرد که جبهه ی ملی اول موفق بود بدلیل اینکه جامعه در جنبش بود، جبهه ی ملی دوم تا حدودی عملکرد داشت بلحاظ اینکه مردم در حرکت بودند یعنی اول جنبش در دانشگاهها شروع شد سپس حرکت در سطح مردم و میل به تغییر پیدا شد و جبهه ی ملی دوم تشکیل شد. چون جبهه ی ملی دوم با واقعیت انطباق کافی پیدا نکرد، نتوانست خلا را پر کند و جبهه ملی دوم در 15 خرداد نتوانست نقشی را به عهده بگیرد. در انقلاب 57 خلاء را آقای خمینی پر کرد برای اینکه در داخل ایران جنبش بود اما بدیلی که در سازماندهی و تدارک تحول نقش بازی کند، وجود نداشت والا از این نظر که جامعه، "مصدقی ها" را بدیل شاه می دانستند این بدیل وجود داشت، چنانچه اکنون هم بدیل مردمسالار بیرون رژیم و درون ایران وجود دارد اما چند کسری مهم وجود دارد که یک به یک به آنها می پردازیم:

1- کسری اول در جامعه و خود مردم است و اینکه چه می خواهند؟ بنا بر اینکه مردم چه می خواهند، بدیل پیدا می شود والا در حال حاضر در ایران انواع بدیل ها وجود دارد. برای مثال بدیل وابسته به آمریکا و غرب وجود دارد؛ بقایای رژیم سابق و عناصری که به آنها پیوسته اند، بلکه آمریکا همان کاری که در این کشورها انجام داد، در ایران انجام دهد و آنها را به قدرت برساند. راس دوم مثلث زورپرست یعنی مجاهدین هم وجود دارد. در درون ایران و در خود رژیم جریانی وجود دارد که فکر می کند که آقای خامنه ای سرانجام گرفتار قانون فرسایش می شود و ناگزیر به تن دادن به برسرکار آمدن اصلاح طلبان می شود تا آنها به تدریج تحولی را پدید بیاورند. آلترناتیو بیرون رژیم، درون ایران و جانبدار تحقق بخشیدن به اهداف انقلاب ایران یعنی "استقلال، آزادی، رشد بر میزان عدالت اجتماعی و دولت حقوقمند مردمسالار تابع جمهوری شهروندان" هم وجود دارد. جامعه کدامیک از اینها را انتخاب کرده است، آیا اصلا انتخابی کرده است؟ بنابر آنچه که حرکت مردم می گوید تا خرداد 88 و دو سه ماه بعد از آن، شعار شرکت کنندگان در جنبش "رای من کو؟" بود یعنی تحول را در درون رژیم می خواست، بدیل سازگار با آن هم وجود داشت. جامعه تا آنزمان التفاطی به بدیل بیرون رژیم و درون ایران نداشت، به تدریج سردادن شعارهای "نه به ولایت فقیه و آری به جمهوری" شروع شد ولی اگر بخواهیم واقع بین باشیم، جمهور مردم در سردادن این شعار شرکت نمی کردند! بعد از مدتی هم جنبش فروکش کرد و در حال حاضر اجتماعاتی که جامعه در آنها بگوید که چه می خواهد، روی نمی دهد، خب از کجا بدانیم که مردم چه می خواهند؟ از اقبالی که مردم به شاخصهای هرکدام از این بدیل ها نشان می دهند می توان فهمید. خود این سوال می گوید که جامعه در حال اقبال به سمت این بدیل(جمهوری) است والا این سوال محل پیدا نمی کرد. دیگران هم در همین زمینه، سوالهای دیگری برای من می فرستند، اما کمرنگ است. اینکه این خواست در جامعه هنوز قوت نگرفته است به پرسش کنندگان گرامی توضیح می دهد که چرا قوت گرفتن این بدیل دموکراتیک کند پیش می رود.

 

2- کسری دوم؛ سازمانهای سیاسی و تمایلهای فکری - سیاسی داریم که بسیاری از آنها می توانند در دموکراسی عمل کنند و صاحب نقش بشوند اما تمایلهایی هم هستند که نمی توانند در دموکراسی صاحب نقش شوند، به عنوان مثال ساز تمایل به ولایت مطلقه با ساز دموکراسی کوک نمی شود. سازمانهای توتالیتر دیگری (گروههای کوچک) نیز وجود دارند که سازشان با دموکراسی کوک نمی شود اما بسیاری دیگر هستند که ساز آنها با ساز دموکراسی کوک می شود منتهی بخشی از آنها بر این تصورند که راه حل را در محدوده ی قدرت می بایست جست و نوع دیگری از راه و روش اصلاحگری را اتخاذ کرده اند، نه کاملا در درون رژیم هستند(چون رژیم آنها را به بیرون رانده است) و نه راحت سنگ خود را با سنگ رژیم واکنده اند و نه گفته اند که ما مستقل از رژیم و مستقل از قدرتهای خارجی هستیم، اینها در بیرون رژیم هستند اما می خواهند از طریق رژیم عمل کنند، چنانکه همین روزها سرگرم این مسایل هستند که آیا باید در انتخابات شرکت کرد یا خیر؟ اگر باید شرکت کرد، چگونه باید شرکت کرد؟ و چه کسی نامزد شود؟ و ......... طبیعتا تشکیل بدیل کند پیش می رود. نوشتن منشور، مقاله، توضیح دادن و سوال کردن طبیعتا خوب است اما تا زمانی که این طرز فکر راهنمای آدمهاست، نمی توان انتظار داشت که فوری در جلسه ای بنشینند و قرار بگذارند، جبهه تشکیل شود و بگویند که جبهه همه را در برگرفت. این طرز فکر که بسیار قدیمی هم هست ریشه در بی اعتمادی به مردم دارد. 

امروز برای نگارش کتاب" ارکان و اصول مردمسالاری" کتابی را مطالعه می کردم که می گفت: "چرا در قانون اساسی آمریکا، رییس جمهوری به این ترتیب بسیار پیچیده انتخاب می شود؟ در واقع کسی به رییس جمهوری رای نمی دهد، بلکه به عده ای رای داده می شود و آنها رییس جمهوری را معین می کنند." علتش را اینطور می گوید: "لیبرالهایی که آنزمان قانون اساسی آمریکا را می نوشتند چون به مردم اعتماد نداشتند و می گفتند که عقل و شعورشان نمی رسد و صاحب رای و تشخیص نیستند، این شیوه ی پیچیده را در نظر گرفتند تا مردم به عده ای نخبه رای بدهند و آنها رییس جمهوری را انتخاب نمایند." این بی اعتمادی از یونان قدیم مایه می گیرد، با اینکه خطاب قرآن صریحا به ناس (مردم) است، هم اکنون در دستگاه روحانی ما به مردم عوام کالانعام اطلاق می شود، دستگاه سیاسی ما نیز به همین شکل است. برای اینکه در ذهن شما اهمیت موضوع روشن شود دو مثال تاریخی ذکر می کنم:

- یک زمانی بین سازمان دانشجویان وابسته به جبهه ملی و هیات اجرایی جبهه ی ملی در باب راه و روش اختلاف پیش آمد و هیات اجرایی به سازمان دانشجویی اخطار کرد و گفت: "دوره عوام زدگی مصدق سر آمده است، از این به بعد قوه ی رهبری دستور می دهد و شما دستور را اجرا می کنید!" یعنی خط و مشی مصدقی را عوام زدگی می دانستند! 

- بعد از 15 خرداد 1342 که می خواستیم میتینگی برپا کنیم و از دو مرجعی که در تهران بودند می خواستیم که  برای آن میتینگ پیامی بفرستند و با آقای حبیبی پیش آقای میلانی رفتیم و علت دیدار را شرح دادیم، ایشان به ما گفت: "از شما بچه مچه ها! کاری ساخته نمی شود، باید دکاتره و مهندسین بنشینند و یک فکری برای کشور کنند." 

 

این دیدگاه هست و دستگاه سیاسی از طریق مردم عمل کردن را نه تنها وقت تلف کردن بلکه خطرناک می داند، بلحاظ اینکه می گوید هرگاه مردم بیرون بیایند بجای خردجمعی، احساسات بر آنها غلبه می کند! چنین دیدگاهی برای ایجاد تحول اول می رود ببیند، چگونه می تواند با رژیم تعادل قوا ایجاد بکند تا این تحول میسر شود از اینرو اتفاقی نیست که از کودتای 60 تا امروز بجز گرایش جانبدار استقلال و آزادی بقیه گرایشها از طریق مردم عمل کردن را رویه نکردند. بعد از انتخاب آقای خاتمی، اصلاح طلبان "فشار از پایین و گفتگو و امتیازگیری در بالا" را رویه کردند یعنی مردم به کار این می آیند که وسیله فشار باشند، نه بیشتر! به این ترتیب با اینکه در خرداد 76 مردم سرنوشت را تغییر دادند چون قرار بود آقای ناطق نوری از صندوق بیرون بیاید و در خرداد 88 نیز مردم اراده خود را برای تغییر وضعیت اظهار کردند اما همچنان از مردم بعنوان وسیله فشار استفاده شد و این دلیل شکست جنبش خرداد 88 است، هم بلحاظ اینکه مردم روی "حق من کو؟" نایستادند، هم بلحاظ اینکه بعنوان صاحب نقش وارد عرصه نشدند، بعنوان وسیله به کار رفتند. 

 

3- عامل سوم اینستکه شما اگر می خواهید بدیل باشید، هدفهایی روشن می خواهید و اینها را باید اظهار کرد زیرا جامعه باید بداند که بدیل کیست و چه می خواهد؟ آنهایی که در داخل کشورند، با این مشکل روبرو هستند که اظهار این هدف که می خواهیم رژیم ولایت مطلقه فقیه را با نظام جمهوری شهروندان جانشین کنیم، زندان و ... درپی خواهد داشت، اینستکه فعلا امکان عملی برای شرکت در این بدیل را ندارند. نتیجه اینکه بخشی از بدیل مورد نظر سوال کننده که بنظرم قوی هم هست، نمی تواند خودش را نشان بدهد چون هم مردم از این بدیل حمایت کافی نمی کنند و هم رژیم در سرکوب حد نمی شناسد. برای عوض شدن وضعیت، مردم باید وارد عمل شوند تا این بدیل در داخل کشور بتواند بگوید که چه می خواهد و هدفهای روشن و برنامه عملی که در خارج از کشور پیشنهاد می شوند را در داخل پیشنهاد کند و در سطح جامعه باز بگوید و در جنبش و تحولی که ایران را تغییر بدهد، شرکت کند. 

4- عامل دیگری که باید به آن توجه کرد، نیروهای محرکه هستند. شما می خواهید چنین بدیلی(که وجود دارد) با شتاب تمام نیرومند شود و در درون و بیرون مرزها حاضر باشد، نیروهای محرکه یعنی دانشجویان، زنان در جنبش، کارگران، کارمندان دولت(خصوصا قشر جوان)، بازاریان، روحانیان(آنهایی که از این وضعیت صدمه می بینند) و افراد نیروهای مسلح می توانند در بردن فکر تغییر به میان مردم و مشخص کردن اهداف تغییر برای مردم شرکت بکنند پس برای تسریع تشکیل بدیل مورد نظر سوال کننده باید مطالبی نوشته بشود تا این نیروهای محرکه آنها را در جامعه پخش کنند و وجدان همگانی برای تغییر در جامعه ایجاد شود و جامعه هدفهای تغییر و شیوه جایگزینی را روشن و معین ببیند تا برای تحول از درون بدون اجازه مداخله به قدرت های خارجی آمادگی پیدا کند. 

 

5- به همه اینها باید سانسور را افزود که در خارج از کشور برای شکست آن مرتبا کوشش به عمل می آید منتها بعضی از وسایل ارتباط جمعی مثل صدای آمریکا، بی بی سی و .... در اختیار نوع خاصی از این آلترناتیوهاست و صدای دیگران را سانسور می کنند. سانسور دوم اینستکه شما می خواهید چیزی با بنیان استوار بوجود بیاید تا سرنوشت شورای ملی مقاومت را پیدا نکند و فرو نپاشد. فرض کنید که آقای رجوی به بغداد نمی رفت و به آن سه اصل وفا می کرد، چقدر زمان تحول در ایران کوتاه می شد؟ خود آن گروه هم فرهنگ دموکراسی پیدا می کرد و سازمانی کارا برای کشور می شد. در حال حاظر می بینید که برای این سازمان مطلوب جامعه بودن مساله نیست اما اینکه از لیست سازمانهای تروریستی بیرون آمده، برایش مساله هست، غافل از اینکه شما هیچ علت وجودی نداری و خودت آنرا از بین بردی و اتکای روز افزون به قدرتهای خارجی شما را مطلوب مردم نمی کند و منفور مردم می کند. گروه رجوی چون خود را از طرف مردم مایوس می بیند و امیدوار هست که مداخله قدرتهای خارجی به او امکان بقدرت رسیدن بدهد، به قدرت های خارجی چسبیده است. پس فعالی که می خواهد آن آلترناتیو یا بدیل از عهده مسئولیت مهم و سخت بر بیاید، نمی تواند کارهایش را هر روز به جامعه گزارش بدهد که امروز با چه کسی نشستیم، چه گفتیم و چه نگفتیم(تمام این دستگاه های جاسوسی و خرابکاری مشغولند)، ناگزیرند بترتیبی عمل کنند که در عین حالیکه آن آلترناتیو وسعت می گیرد و توانمند می شود، وقتی که بر سر هدفها، برنامه عمل، نوع سازماندهی بدیل و روش اطمینان کامل حاصل شد، خود را اظهار کند در نتیجه نمی تواند سریع انجام بگیرد. 

6- سوای همه اینها، اگر بخواهیم تمام حقیقت را با مردم ایران در میان بگذاریم، باید اضافه کنیم که هرکدام از کسانی که در گفتگو برای تشکیل این بدیل شرکت می کنند یا مایلند چنین بدیلی بوجود بیاید، صاحب تجربه هستند و این تجربه ها مانع از این می شود که آنها آسان "بله" بگویند اینستکه تمام گیرهای ذهنی و عینی باید رفع بشوند تا جامعه ایرانی یک بدیلی پیدا کند که اگر جنبش کرد، مطمئن باشد که سه جنبش پیشین خود را در این جنبش به نتیجه می رساند و صاحب دولت حقوقمدار می شود.

 

حاصل سخن اینکه؛ از دید من نقش اول را مردم و نیروهای محرکه دارند، مردم خنثی و فعل پذیر نیستند، مسئولند و باید به این مسئولیتشان عمل کنند اقلا در حد اینکه تمایل عمومی شان را تا جاییکه می توانند روشنتر اظهار کنند. مسئول دوم نیروهای محرکه(که برشمردم) هستند و به پیدایش وجدان همگانی تغییر کمک می کنند. مسئول سوم آنهایی هستند که در تجربه انقلاب ایران شرکت کردند، تجربه را رها نکردند که مسئولیت بسیار سنگینی دارند و از دید من آنها به مسئولیتشان با شتاب کامل عمل نمی کنند و در این مورد انتقاد از خود می کنم. اولین کاری که برای وسعت گرفتن بدیل مورد نظر باید انجام داد، مساله اندیشه راهنماست، بطوری که حداقل بخشی از جامعه باید دموکراسی را بپذیرد، پس توضیح ارکان و اصول دموکراسی برای جامعه اهمیت دارد. کوشش برای اینکه نیروهای محرکه فعال شوند و اندیشه راهنما، روشها و بررسی ها تبلیغ کنند، نیز ضرور هستند. امیدوارم در گفتگوی دیگری بتوانم به کارهایی که می توانند، تلاشها برای ایجاد بدیلی متشکل از نیروهای جمهوری خواه، مستقل و خواستار تغییر نظام را تسریع نمایند، بپردازم.

 

گفتگو با رادیو عصرجدید در 24 آذر 1391 

گفتگوهای رادیو اینترنتی عصرجدید با آقای بنی صدر، جمعه ها ساعت 21:40 الی 22:10(بوقت ایران) از آدرس زیر پخش می شوند:

http://www.asrjadid.com/musicvideo.php?vid=8eade25e1


Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter