وضعیت سنجی دویست و شصتم: در پوشش جنگها دو خواجه در بند نقش ایوان قدرتند.

  رﮊیم ولایت مطلقه فقیه چون دید قراردادی که بنا بود «برد برد» بگردد، باخت بسیار سنگین ایران شد، در موقعیت و وضعیت بن‌بست، دست به یک رشته عملیات ایذائی زد. پر سر و صداترین آنها، عبور از دو مرز است: مرز 300 کیلو اورانیوم غنی شده و مرز 3.67 درصد که اینک به 4.5 درصد رسانده‌ است و تهدید می‌کند هرگاه اروپا تا دو ماه آینده به تعهد خود – بنابر برجام عمل نکند، تعهدی ندارد و میزان غنی کردن اورانیوم را از 20 درصد می‌گذراند و اروپایی‌ها می‌گویند: قول داده بودیم به رونق اقتصاد ایران کمک کنیم. نخست ببینیم دو طرف نزاع، خامنه‌ای و ترامپ، در پوشش جنگها و تهدید به حمله نظامی چه می‌کنند؟:

 خامنه‌ای به کار تحکیم موقعیت خود و تضمین جانشینی «بدتر» از خود است:

 تحریمها که تشدید شدند و تهدیدها به حمله نظامی که روزانه شدند، جنبش‌ها گرفتار رکود شدند. با وجود این‌که، حالا دیگر، مردم روحانی را از یاد برده‌اند و بیشتر از هر زمانی، خامنه‌ای را مقصر وضعیتی می‌دانند که درآنند، اما شدت تحریم و تهدید بیرون، موجب فروکش کردن جنبش در درون شده‌ است. فروکش جنبش و تحریم و تهدید از بیرون، فرصتی برای خامنه‌ای ایجاد کرده ‌است و او از آن، در تحکیم موقعیت خود و تضمین جانشینی کسی است که به قول خودش، به راه او برود. از این‌رو،

 دست به یک رشته تغییر و تبدیلها، بیشتر در سپاه و کم‌تر در ارتش زده‌ است:

 حالا دیگر مقامهای اول سپاه در دست «اصفهانی»‌ها قرار گرفته ‌است (سلامی فرمانده کل و فدوی معاون او و غلامرضا سلیمانی فرمانده بسیج، اصفهانی هستند. جعفری زاده یزد و غیب پرور و محمد رضا نجات که مقام خود در اطلاعات سپاه را از دست داده‌است، شیرازی بوده‌اند). فرماندهان جدید با فرماندهان پیشین، تفاوت کیفی دارند:

- قبلی‌ها برای خود موقعیتی قائل بودند و «برجا ماندن نظام» و رهبر شدن خامنه‌ای را حاصل «زحمتهای خود» می‌دانستند. یادآور می‌شود که محسن رضائی، فرمانده اسبق سپاه، گفته بود هاشمی رفسنجانی می‌خواست خامنه‌ای را بکشد، ما نگذاشتیم.

- جدیدی‌ها انقلاب ندیده و در جنگ نیز شرکت جدی نداشته، جوان‌تر و مطیع‌تر هستند. امر مهم اینکه رابطه جدیدیها با قدیمی‌ها را قطع کرده‌اند. اینها نباید با آنها ارتباط بگیرند.

 بنابر اطلاع واصل، جانشین کردن جدیدی‌ها بجای قدیمی‌ها را مجتبی خامنه‌ای تصدی می‌کند. همکاران او در این کار، محمد شیرازی، «مسئول دفتر نظامی در بیت رهبری» و طائب هستند. برادر محمد شیرازی، علی شیرازی، معاون سلیمانی در سپاه قدس است.

   محتبی خامنه‌ای تصفیه نظام از «معاندان رهبری» و مخالفان او را از سال 1382 آغاز کرد. در خارج سپاه، دو دسته عمده را «معاند» و «مخالف» می‌شناخت: یکی دسته هاشمی رفسنجانی که مافیای سیاسی – مالی – پاسداری بشمار بود. احمدی نژاد را به ریاست جمهوری رساند که حذف این دسته و دسته دوم را آسان‌تر انجام دهد. دسته دوم گروه اصلاح‌طلبانی بودند که زیر بار خامنه‌ای نمی‌رفتند و از دوره خمینی با او گلاویز بودند و بدیهی است که مزاحم رهبر شدن مجتبی نیز بودند و هستند.

 یادآور می‌شود که درپی جنبش همگانی مردم ایران در سال 1388، ارگانی گرامی تهیه شد از گرو‌ه‌هایی که باید حذف می‌شدند. این ارگانی‌گرام یک رئیس داشت (هاشمی رفسنجانی که حذف و سرانجام زنده به استخر رفت و از آن، مرده بیرون آورده شد) و چند سرشاخه داشت: میرحسین موسوی و محمد خاتمی و مهدی کروبی. اسامی همکاران اصلی اینان نیز در شاخه‌ها قید شده بودند.

 در سپاه نیز تصفیه‌ها بطور مداوم انجام گرفته‌اند. از دید شماری از فرماندهان سپاه و «روحانیانی» که با رﮊیم کار می‌کنند، مجتبی خامنه‌ای خشن‌تر و «قاطع»‌تر از پدر خویش. از دید شماری از فرماندهان پیشین سپاه، او تفکر داعشی دارد. از دید گروه اول، او بهترین جانشین خامنه‌ای است.

 اما این تنها در سپاه نیست، در ارتش نیز که تغییر و تبدیلها انجام گرفته‌اند، دو رشته تغییر و تبدیلها هم برنامه‌گذاری می‌شوند:

 تغییر ترکیب مجلس و تغییر رئیس جمهوری و وزیران نیز تدارک دیده می‌شود. مهندسی انتخابات از هم‌ اکنون آماده می‌شود. سخن خامنه‌ای در باره جوان کردن متصدیان دولت، خبر می‌دهد از راندن غیر مطیع‌ها و کم‌تر مطیع‌ها و جانشین‌ کردن آنها با مطیع‌ترها.

 تغییر و تبدیلها در حوزه قم. این ‌یکی مشکل‌تر است. کهن سال شدن روحانیانی که مرجع و طراز اول خوانده می‌شوند، جوان کردن حوزه قم را در عین‌حال مشکل و آسان کرده است. مشکل است زیرا این روحانیان را نمی‌توان از کار برکنار کرد و آسان ‌است زیرا می‌توان گفت آنها وارد واپسین سالهای عمر خود شده‌اند و کسانی را که رﮊیم مطلوب خود می‌داند، بعنوان «فی‌الاعلم»، از هم اکنون ترویج میکند. یادآور می‌شود حمله رحیم‌پور ازغدی به حوزه‌های دینی را (حوزه محل مرجع پروری شده‌ است و...). آن حمله، اینک در خود حوزه، در شکل کشماکش بر سر «زوائد اصول و فقه» که بکار تدریس و تحصیل نمی‌آیند و «رهبر» هم خواسته‌ است حذف شوند، ادامه دارد.

   بدین‌ قرار، عملیات ایذائی و توپ و تشرها و خط و نشان کشیدنها – بجای پرداختن به اثرهای تحریمها و جنگها و تهدید شدن به حمله نظامی، هرچه شدیدتر کردن بحران، برای زمینه ‌سازی‌های بالا و تعیین تکلیف جانشینی از راه اجرای طرحهای بالا است.

 و ترامپ نیز در تدارک تجدید انتخاب خود به ریاست جمهوری است و با یک رشته مشکلها روبرو است:

     ترامپ، با سه مشکل اقتصادی روبرو است. یکی از آنها می‌تواند کوتاه مدت باشد:

 بحران اقتصادی – نگاه کنید به وضعیت سنجی شماره 259 – اگر در سال 2020 روی دهد. تقلای ترامپ این ‌است که وقوع بحرانی را به تأخیر اندازد که خود عوامل بروز آن را بوجود آورده ‌است. هرگاه نتواند و بحران روی دهد، عاملی تعیین کننده از عوامل شکست او می‌شود.

 دلار ستون پایه قدرت اقتصادی امریکا و سلطه بر جهان است. اما بقول اقتصاددانها، زیادت استفاده از سلاح تحریم توسط ترامپ (هم اکنون حدود بیست کشور، در رﮊیم تحریم زندگی می‌کنند. شدیدترین تحریمها در مورد ایران اعمال می‌شوند اما کره شمالی و روسیه و ونزوئلا و سوریه تحت تحریمهای شدید هستند. تحریمهای روسیه خفیف‌تر هستند.

     امر مهمی – وسائل ارتباط جمعی بزرگ سانسور کردند- که در کنفرانس سران 20 کشور در اوزاکا، روی داد، ابراز بی‌اعتمادی به دلار بود:

 سخنرانی پوتین و اقدام حکومتهای روسیه و چین در جانشین کردن دلار با پولهای روبل و یوآن. قرار بر این‌ است که نیمی از معاملات دو طرف به این دو پول انجام بگیرند.

   روسیه از چین و برزیل و افریقای جنوبی که به اتفاق روسیه، صاحب یک چهارم اقتصاد جهان هستند، دعوت کرد معاملات بین خود را با پولی غیر از دلار انجام دهند؛

 خرید نفت توسط چین با پول خود؛

 اینتکس ولو تا کنون «عملیاتی» نشده‌ است، اما اساس آن بر معامله بدون استفاده از دلار و اعلان بی‌اعتمادی به دلار بخاطر تحریمهای یک جانبه امریکا است. و

 کاهش سهم دلار بمثابه پول ذخیره در سطح جهان است.

     در حال حاضر، دو سوم از معاملات در سطح جهان به دلار انجام می‌گیرد و جریان «دلارزدایی» طولانی است. اما ترامپ بدین‌خاطر که دلار را بی‌اعتبار می‌کند و پایه قدرت اقتصادی امریکا را متزلزل می‌گرداند، مورد سرزنش است.

 مشکل سوم اقتصادی که حکومت ترامپ با آن روبرو است، جنگهای اقتصادی است که خود به راه‌ انداخته ‌است با کانادا و مکزیک که دو همسایه او هستند و با اروپا و چین و تا حدودی ﮊاپن. مشکل آن‌سان که ترامپ طرح می‌کند، مبادلات بازرگانی به زیان امریکا است. اما در واقع، امریکا دارد موقعیت خویش را در اقتصاد جهان از دست می‌دهد. هرگاه اقتصاد جهان بر همین روال بماند، امریکا موقعیت کنونی خویش را در اقتصاد جهان از دست خواهد داد. آن مشکلی که امریکا – رئیس جمهورش هرکس باشد – قادر به حل آن نیست، این مشکل است.

   پیشاروی این سه مشکل، ترامپ به چه کار مشغول است؟ به کارهایی که از حالا تا انتخابات ریاست جمهوری سال آینده، سبب به ریاست جمهوری مجدد رسیدن او بیایند.

 مانده در بن‌بست، ترامپ در کار باج‌خواهی به استناد قدرت نظامی است و آیا خامنه‌ای در دامی افتاده‌ است که امریکا برای او تعبیه کرده ‌است!؟:

 در 4 ﮊوئیه 2019، سالروز استقلال امریکا، به دستور ترامپ، رﮊه نظامی انجام گرفت. آن را نمایشی بس وحشت‌آور و مخوف و اخطار به ایران توصیف کرده‌اند (نگاه کنید به نوشته بنجامین و آن رایت Wrightمورخ 8 ﮊوئیه 2019). در سال 2018، بنابر اختیاری که ترامپ به وزارت دفاع امریکا، داده‌ است، ارتش این کشور بیشتر از هر سال دیگری بمب بر سر مردم کشورهای مختلف فرو ریخته ‌است: 7532 بمب.

   اما این رﮊه کدام‌ یک از مشکلهای سه گانه را حل می‌کند؟ حتی آیا بکار گشودن بن‌بست ناشی از بیرون بردن امریکا از قرارداد وین می‌آید؟

   دو طرف، مانده در بن‌بست، به عملیات ایذائی مشغولند و این عملیات می‌توانند به رویارویی نظامی سرباز کنند. در حقیقت:

 رﮊیم ولایت مطلقه فقیه، پا را از دو مرز بیرون نهاده ‌است: میزان اورانیوم غنی شده را از 300 کیلو بیشتر کرده‌ است و درجه غنی سازی را از 3.67 به 4.5 رسانده ‌است. و حالا تهدید می‌کند هرگاه اروپا ظرف دو ماه، تحریمهای امریکا را دور نزند، درجه را به 20 درصد خواهد رساند. لوموند (9 ﮊوئیه 2019) مقاله‌ای زیر عنوان «تحریکات کنترل شده تهران» انتشار داده ‌است، شامل این اطلاعات گویا:

- روحانی می‌گوید افزودن بر وزن اورانیوم غنی شده و بالا بردن درجه غنی کردن، عمل جراحی برای نجات توافق وین است و نه از بین بردن آن؛

- مکرون با روحانی صحبت کرده و توافق‌کرده‌اند تا 15 ﮊوئیه شرائط از سرگیری گفتگوها را بسنجند و فراهم آورند.

- بهنگام امضای قرارداد وین، زمان لازم برای این‌که ایران اورانیوم غنی شده 90 درصدی تولید کند و بمب اتمی بسازد، چند هفته بود و اینکه بخاطر اجرای قرارداد، حداقل یک سال وقت لازم است.

- غنی‌سازی اورانیوم تا 20 درصد مشکل است. کشوری که بتواند این مشکل را حل کند، از آن پس، غنی‌سازی اورانیوم تا 90 درصد آسان می‌شود.

- قرار بر تشکیل شورای حکام آﮊانس بین‌المللی انرﮊی اتمی در 10 ﮊوئیه است. هرگاه این شوری به این نتیجه برسد که ایران قرارداد را نقض کرده ‌است گزارش کار را به شورای امنیت می‌دهد. سپس، کمیسیون مقرر در قرارداد تشکیل می‌شود. هرگاه کمیسیون نتوانست با تهران به راه‌ حلی برسد، به شورای امنیت گزارش می‌شود و تحریمهای بین‌المللی برضد ایران، برقرار می‌شوند.

اما نگرانی اروپا از این‌ است که در قرارداد، برای بیرون رفتن تدریجی از مرزها و خالی کردن توافق از محتوایش، مجازاتی را پیش بینی نکرده‌ است.

 روبرت کلی Robert Kelley کارشناس در مؤسسه بین‌المللی استکهلم، بر این‌ است که ایران در دامی افتاده ‌است که امریکا برایش تعبیه کرده ‌است. چرا که خالی کردن تدریجی قرارداد از محتوایش، باید به تولید بمب اتمی بیانجامد وگرنه باری که بر دوش ایران است را کمر شکن می‌کند. بدین‌قرار،

هرگاه رﮊیم، بنام مصلحت، فتوای تحریم را لغو کند و «تا آخر برود»، یعنی در پی ساختن بمب اتمی بشود، افزون بر تحریمها و انزوای بین‌المللی که بدان گرفتار می‌شود، کشور را در معرض حمله «ارتش مخوف» امریکا قرار می‌دهد.

 و اگر بمب اتمی تولید نکند و به غنی سازی اورانیوم بسنده کند و کارخانه آب سنگین را باز بسازد، انبارکردن اورانیوم و تولید آب سنگین، باری می‌شود که سبب از دست رفتن موقعیت کنونی ایران می‌شود. در موقعیت کنونی، ایران طرف بستانکار است و امریکا طرف بدهکار.

 با توجه به این واقعیت که بنابر گزارش صندوق بین‌المللی پول – مستند به ارقامی که رﮊیم در اختیارش می‌گذارد، رشد اقتصاد ایران در سال مالی 2018 (1397 ) 3.9 درصد منفی و در سال 2019 (سال 1398) ، 6 درصد منفی خواهد شد. این اقتصاد، تحمل تحریم دراز مدت توأم با ماندن در دامی که امریکا گسترده ‌است را نمی‌آورد.

 ترامپ می‌گوید زمان در اختیار من نا محدود است. در واقع، هرگاه بتواند وضعیت را تا انتخابات ریاست جمهوری در مهار خود نگاه دارد، می‌تواند به استناد داشتن «ارتش مخوف»، از کشورهای نفت خیز باج نیز بستاند. تا وقتی که اروپا توانا به ایجاد نیروی نظامی هم‌آورد با نیروهای نظامی تهدید کننده نشود، از اروپا و ﮊاپن نیز می‌تواند باج بگیرد.

باوجود این، اروپا وضعیت را وخیم می‌داند و فرانسه ابتکار عمل را برای فروخواباندن بحران در دست گرفته ‌‌است:

 راه‌کاری که فرانسه پیشنهاد می‌کند:

 روزنامه فیگارو (8 ﮊوئیه 2019) که سرمقاله و صفحه‌های دو و سه را به بحران اتمی ایران اختصاص داده ‌است، در سرمقاله خود، تأکید می‌کند بازگشت به دیپلماسی، فوریتی به تمام دارد. از جمله به این دلیل که سیاست واردکردن حداکثر فشار، بهایی دارد که وارد کننده فشار باید بپردازد. تهران خواهان سبک کردن بار تحریمها است و سپاه پاسداران ایران فعال شده‌ است تا به اروپایی‌ها و امریکا ثابت کند که ایران تنها وضعیت را تحمل نمی‌کند. دیگران را نیز در آن قرار می‌دهد. در حقیقت، تهران می‌تواند با اختلال در صدور نفت از خلیج فارس، بحران اقتصادی برانگیزد.

   در تهران، سخت‌سران ابتکار عمل را از آن خود کرده‌اند و پا را از خطوط قرمز امریکا بیرون می‌گذارند. بنابراین، خطر وقوع جنگی که نه ایران و نه امریکا آن را می‌خواهند وجود دارد. بخصوص که اسرائیل نیز ایران اتمی را تحمل نمی‌کند.

   در این وضعیت، راه‌کار کاستن از شدت بحران است. هرگاه امریکا به پاره‌ای از کشورها اجازه خرید نفت از ایران را بدهد، از فشار وارده بر ایران، کاسته می‌شود. بنظر می‌رسد رئیس جمهوری امریکا حالا دیگر می‌پذیرد از فشار کاسته شود. بحران از شدت بیفتد و این‌بار، همه مسائل، موضوع گفتگو با ایران بگردند. باوجود این، امر فوری، مهار خطر اتمی ایران است. گفتگوی موفق آن گفتگویی است که این خطر را رد کند و راه را برای گفتگو بر سر مسائل دیگر هموار بگرداند.

 بنابر اطلاع دیگری، پیشنهاد مکرون به روحانی این ‌است: به مدت سه ماه، ایران در وضعیت کنونی – همین اندازه که از مرز بیرون رفته ‌است – بماند. امریکا هم تحریمها را سبک کند و گفتگوها انجام بگیرند.

   اما همان‌طور که قرارداد وین وقتی عمل می‌کرد و وقتی امریکا از آن خارج شد، سبب نشد که حتی مسئله بر مسئله افزوده نشود، برفرض که راه‌کار مکرون پذیرفته شود، مشکل مشکل ساز که ولایت مطلقه فقیه است، برجا است و در کار تحکیم موقعیت خویش است و باکی هم از بهای آن، ولو کمرشکن، نیست. قدرت خارجی این مشکل را حل نمی‌کند، زیرا باتوجه به سه مشکل ساختاری اقتصاد امریکا و نیز نیاز سیاسی این قدرت، رﮊیم ولایت مطلقه فقیه برایش تخم طلایی می‌کند

وضعیت سنجی دویست و پنجاه و نهم: عبور از مرز؟ نابودی در ۳۰ دقیقه؟ معامله قرن؟

امرهای واقع چه می‌ گویند؟:

۱. امرهای واقع گروه اول:
 
☚ در ۱۱ تیر، ظریف گفت: ایران غنی کردن اورانیوم را از مرز ۳۰۰ کیلو گذراند. ترامپ واکنش نشان داد: ایران با آتش بازی نکند. ایران نباید اجازۀ غنی سازی داشته باشد. ظریف هم در پاسخ او گفت: واقعاً؟!
 
● در همین تاریخ، گفته شد ایران از مرز دومی نیز عبور خواهد کرد و آن مرز غنی سازی تا ۳.۶۷ درجه است.
 
● پیش از آن، کمیسیونی که بنابر قرارداد وین، می‌ باید مسائلی را که به روز می کردند، حل و فصل می‌ کرد و به شکایت رسیدگی می‌ کرد، در وین تشکیل شد و در ۷ تیر بیانیۀ مشترک خود را صادر کرد. پس از تشکیل آن، معاون وزیر خارجه روسیه گفت: برجام را دست کم در کوتاه مدت نجات دادیم.
 
● موگرینی، وزیر خارجه اروپا نیز گفت: کشورهای دیگری به اینستکس می‌ پیوندند.
 
● در مادۀ ۷ بیانیۀ کمیسیون متشکل در وین، صادره در ۷ تیر ۹۸، آمده ‌است:
 
«بعنوان بخشی از فعالیت‌ های جاری در خصوص موضوعات هسته‌ ای و تحریم‌ ها، کمیسیون مشترک، کارشناسان را موظف کرد تا به دنبال راهکارهای عملی، بویژه برای صادرات اورانیم دارای غنای پایین و آب‌ سنگین تحت ترتیبات مناسب باشد. به‌ موازات این، آن‌ ها همچنین از طریق تشکیل جلسات تبادل نظر کارشناسی تخصصی و متمرکز، تلاش‌ های خود را در رابطه با برداشتن تحریم‌ ها همسو با تعهدات مندرج در بند هشتم بیانیۀ نشست وزرای کمیسیون مشترک برجام، مورخ ۱۵ تیرماه ۱۳۹۷، به منظور ارائۀ راه‌ حل‌ های عملی در جهت حفظ عادی‌ سازی روابط تجاری و اقتصادی با ایران تشدید خواهند کرد».
 
     بدین‌ قرار، قرار بر صادر کردن مازاد ۳۰۰ کیلو اورانیوم غنی شده و آب سنگین است. به سخن دیگر، عبور از مرز ۳۰۰ کیلو– که حتی اگر هم بنابر صدور نمی‌ شد، حرکتی گیج در بن‌ بست بیش نبود- با صدور اورانیوم، بازگشت به مرز می‌ شود!
 
● باوجود این، در ۱۱ تیر (۲ ﮊوئیه)، مکرون، رئیس جمهوری فرانسه، به ایران هشدار داد: از مرزها عبور نکند. در همان روز، وزیران خارجه انگلستان و آلمان و فرانسه و موگرینی، وزیر خارجه اروپا، بیانیه صادر کردند و، در آن، از ایران خواستند به مرز مقرر در توافق وین (۳۰۰ کیلو اورانیوم غنی شده) بازگردد. روسیه نیز ایران را به خویشتن‌ داری و ماندن در توافق، فراخواند.
 
☚ و انگلستان می‌ گوید (۱۰ تیر ۹۸) هرگاه ایران از قرارداد وین (برجام) خارج شود، ما نیز خارج می‌ شویم. و مهمتر از این،
 
☚ به گزارش رویتر (۱۰ تیر ۹۸) ، دو هفته وقت لازم است که اروپا، تحریم ها برضد ایران را وضع و به اجرا بگذارد.
 
     در همان تاریخ، رویتر گزارش کرده‌ است: «هر یک از سه کشور اروپایی امضا کننده توافق هسته‌ ای (انگلیس، آلمان و فرانسه) به این نتیجه برسند که ایران این توافق را نقض کرده ‌است، می‌ توانند روند بررسی اختلاف را به جریان بیندازند. ظرف مدتی کمتر از ۶۵ روز، نقض توافق به شورای امنیت ارجاع می‌ شود و این شورا بطور خود به خود، تحریم‌ ها بر ضد ایران را برقرار می‌ کند». با این‌ حال، رویتر از قول دیپلمات های اروپایی گزارش کرد که اروپا فعلاً قصد ندارد برای بازگرداندن تحریم ها به شورای امنیت مراجعه کند.
 
     تا اینجا، اروپا که در عمل تحریم های مقرر امریکا را اجرا می‌ کند، اینک روی به تهدید آورده‌ است. بدین‌ قرار، بن‌ بست از دو سو، خلائی را پدید آورده ‌است که آن را زور پر می‌ کند.
 
☚ آن سان که مکرون، رئیس جمهوری فرانسه می‌ گوید: حاصل گفتگوها در متن اجلاس سران ۲۰ کشور (در ۲۸ ﮊوئن ۲۰۱۹ در اوزاکای ﮊاپن آغاز شد) و در حاشیه آن، این شده ‌است که راهکار مشکل ایران نه جنگ، که دیپلماسی است.

 

۲. امرهای واقع گروه دوم: معاملۀ قرن!؟
 
☚ به تاریخ ۴ تیر ۹۸، در منامه، پایتخت بحرین، کنفرانسی تشکیل شد و به مدت دو روز ادامه یافت. در آن، جارد کوشنر، داماد ترامپ، «معامله قرن» را تشریح کرد. بن‌ مایه آن این ‌است: فلسطینی‌ ها از بخشی از کرانۀ باختری رود اردن نیز به سود اسرائیل چشم می‌ پوشند، بیت‌ المقدس پایتخت اسرائیل می‌ شود. در عوض، آیا دولت فلسطینی، در نوار غزه و بخشی از کرانه باختری تشکیل می‌ شود؟ پاسخ کوشنر به این پرسش این ‌است: «راهکار دو کشوری، به مفهوم شناخته شده، نیست»!؟.
 
● ۵۰ میلیارد دلار نیز خرج بنای فلسطین می‌ شود. چه کسی این پول را می‌ پردازد؟ امریکا؟ نه. امریکا امیدوار است کشورهای جهان این سرمایه‌ گذاری را بعمل بیاورند. در واقع، کشورهای عرب نفت خیز باید آن را بپردازند.
 
● از این پول، ۹.۱ میلیارد دلار برای بهبود زندگی فلسطینی‌ های مقیم مصر و ۷.۴ میلیارد دلار برای بهبود زندگی فلسطینی‌ های مقیم اردن و ۶.۳ میلیارد دلار خرج بهبود زندگی فلسطینی‌ های مقیم لبنان می‌ شود. به سخن دیگر، در ازای خرج شدن این پول ها، فلسطینی‌ ها در این سه کشور ماندگار و از بازگشت به وطن خود چشم می‌ پوشند!
 
● طرح می‌ گوید: سرزمین مردم فلسطینی را از آنها گرفته‌ اند و در آن، از یهودیان رانده شده از اروپا و نیز مهاجرت گزیده، کشوری پدید آورده‌ اند. قطعنامۀ نخستین سازمان ملل در بارۀ تقسیم فلسطین را نیز بلا اجرا کرده‌ اند. در طی چند جنگ، سراسر فلسطین را اشغال کرده‌ اند. در بخشی از سرزمین که فلسطینی نشین بوده ‌است، خانه سازی کرده‌ اند. و اینک، بابت فروش دست کم نیمی از کرانه باختری رود اردن، نه اسرائیل، که کشورهای عرب باید پول بپردازند!!
 
     از هر نظر که بنگری، این «معامله»، نه «معامله قرن» که «معامله همه قرن‌ ها» است. چرا که افزون بر وطن فروشی و چشم پوشی از وطن، افزون بر یک قرن، تجاوز به حقوق این مردم و محروم کردن آنها از همه چیز، بهای فروش را نیز عرب ها خود باید بپردازند. تازه قیمت فروش وطن نیز نیست. زیرا تنها ۱۵ میلیارد دلار آن «کمک» است. ۲۵ میلیارد دلار «وام یارانه‌‌ ای» است. ۱۱ میلیارد دلار هم سرمایه‌ گذاری خصوصی است!! تجاوز به حقوق یک ملت و تحقیرِ بیش از اینِ همان ملت، متصور است؟
 
☚ اما چرا این «معامله همه قرون»، قابلِ طرح شده‌ است؟ چرا در منامه و در حضور نمایندگان کشورهای عرب شرکت کننده، تشریح شده‌ است؟ امرهای واقع پدید آورندۀ این امر، کدام ها هستند:
 
● مجموعه امرهای واقع (گروگان‌ گیری و جنگ ۸ ساله و بحران اتمی و کشانده شدن «ایران» به ۹ جنگ)، به رﮊیم‌ های استبدادی و فاسد عرب امکان داد، با اسرائیل بر ضد ایران متحد شوند. پولی که سعودی ها از فلسطینی‌ ها دریغ می‌ کنند، به اسرائیل می‌ دهند. یادآور می‌‌ شود که بنابر گزارش سیا، تا پیش از ریاست جمهوری ترامپ، سعودی ها ۲۶ میلیارد دلار به حکومت نتان یاهو پرداخته بودند. بدین‌ قرار، ایران را جانشین اسرائیل کردن و برای رویارویی با دشمنی که ایران است، با اسرائیل متحد شدن، یک امر واقع و یک عاملِ مهم است؛
 
● حوزۀ سرزمینی که ایران در آن قراردارد، همگرایی با کشورهای آسیای میانه را ایجاب می‌ کند. ایفای نقش قلب در بزرگ‌ ترین حوزۀ تمدنی، دوستی نه با رﮊیم های استبدادی و فاسد، که با مردم عرب (بمعنای دفاع از حقوق پنجگانۀ این مردم و همیاری با آنها در رها شدن از استبداد) و نیز مردم دیگر کشورهای مسلمان را ایجاب می‌کند. و این دو کار، نیازمند جامعۀ ایرانی برخوردار از حقوق پنجگانه و دولتی است که مرامی جز حقوق پنجگانه نداشته باشد. اما "رﮊیم ایران" استبدادی‌ تر و فاسد تر از رﮊیم‌ های دیگر کشورهای مسلمان است؛ در آسیای میانه، دستیار روس ها در تجدید سلطه‌ اش بر این کشورها است؛ در رابطه با کشورهای عرب نیز، یار مردم عرب نیست و درپیِ ایجادِ گروه‌ بندی در برابر گرو‌ه بندی است. در گروه‌ بندی هم که می‌ خواهد ایجاد کند (ایران و عراق و سوریه و لبنان)، نقش اول را پیدا نکرده ‌است. چرا که در سوریه، روس ها دست بالا را پیدا کرده‌ اند و در عراق، هم امریکایی‌ ها حضور دارند، و هم سعودی ها علاوه بر سنی‌ ها در کارِ خریدِ «رهبران» شیعه‌ نیز هستند. در لبنان نیز حضور رقیب ها مانع موفقیت کامل در بلوک سازی است. کردستان عراق نیز نه یار، که برای رﮊیم ولایت مطلقه فقیه، مسئله‌ ای غامض است.
 
     در آنچه به کشورهای مسلمان غیر عرب و نیز سرزمین های مسلمان نشین در کشورهای غیر مسلمان (مسلمانان چین و قفقاز و...)، مربوط می‌ شود، نه حقوق این مردم، که نیازهای رﮊیم ولایت مطلقه فقیه و زد و بندهایش با دولت ها، تعیین کنندۀ سیاست‌ هایش هستند. بدین‌ خاطر است که در دنیای مسلمان، تنها و منزوی است.
 
● رﮊیم ولایت مطلقه فقیه فرصت دوران اوباما را سوزاند و اینک با امریکایی طرف است که سیاست اش ایجاد یک «ائتلاف» حاکم بر منطقه است. عامل دوم، این «ائتلاف» است که نیازمند «جراحی» فلسطین است.
 
● مشابهتی شگرف میان رﮊیم ترامپ و رﮊیم ولایت مطلقه فقیه وجود دارد: هر دو رﮊیم، در همان‌ حال که مسئله‌ های داخلی را خارجی می‌کنند، سبب هر مسألۀ داخلی را هم خارجی می‌ نمایانند. هر دو با مشکل اقتصادی روبرویند. گرچه، به ظاهر، امریکا رونق اقتصادی بی‌ سابقه‌ ای را تجربه می‌ کند، اما به قول لوموند (۲ ﮊوئیه ۲۰۱۹)، «اوردوز اوردس» سبب همه عوامل یک بحران سخت را فراهم آورده ‌است: «بهشت مصنوعی توسعه اقتصادی بهای سنگین خود را دارد. بهای سنگین، ایجاد خارج از اندازه پول ارزان و سنگین‌تر کردن بازهم بیشتر بار کسری و قرضه دولت و کارفرمایی‌ها و مردم عادی است. این امر موجب ایجاد فرصت های جدید برای رانت‌ خواری است. بنابراین، سود رونق، به کارفرمایی‌ های بزرگ و خانواده‌ های مرفه رسیده‌ است. حال اینکه بنابر گزارش صندوق بین‌ المللی پول، ۴۰ درصد امریکاییان که قشر فقیر را تشکیل می‌ دهند، سطح درآمدی پایین‌تر از سهم درآمد خود در سال ۱۹۸۳ دارند و بخش رو به افزایشی از مزدبگیران، کمتر از حداقل درآمد مزد می‌ گیرند. حداقل مزد نیز ۱۷ درصد کمتر از آن پیش از شروع بحران ۲۰۰۸، و ۳۱ درصد کمتر از آن در ۱۹۶۸ است. بدین‌ قرار، تمامی عوامل و شرائط ایجاد بحران اقتصادی شدید، فراهم هستند. تقلای ترامپ این ‌است که این بحران پیش از انتخابات ریاست جمهوری در نوامبر ۲۰۲۰ بروز نکند. بدین‌ خاطر است که حکومت ترامپ قراردادهایی را لغو می‌ کند و زیر سئوال می‌ برد که امریکا خود به دیگران تحمیل کرده‌ بود. جبهۀ جنگ اقتصادی با چین و ﮊاپن و اروپا را نیز ترامپ گشوده‌ است. نه تنها از قرارداد وین بیرون رفته و تحریم ها را برقرار و تشدید کرده ‌است، بلکه نقش اول را در همۀ انواع جنگ های منطقه پیدا کرده‌ است. به قول لوموند (سرمقالۀ همان تاریخ نیز به ادا و اطوار دائمی ترامپ اختصاص یافته‌ است): ترامپ در حال فرار به جلو است.
 
     بدین‌ سان، به خاطر به تحلیل رفتن امریکا بمثابۀ تنها ابر قدرت و نیاز به قدرت های خارجی در سیاست داخلی، حالا دیگر نه اسرائیل به امریکا، که امریکا است که به اسرائیل نیاز پیدا کرده ‌است. رابطۀ یک طرفه با دولت سعودی‌ ها نیز دو طرفه شده ‌است: حالا دیگر، حکومت ترامپ، علاوه بر نفت و درآمد نفت، در ایجاد «ائتلاف» نیز به سعودی‌ ها نیاز دارد. سعودی ها نیز در حفظ رﮊیم خود و موقعیت شان در منطقه، به امریکا نیاز دارند. این نیاز است که می‌ گوید چرا حکومت ترامپ، در آنچه به فلسطین مربوط می‌ شود، کاسۀ داغ‌ تر از آش شده‌‍ است. و
 
● بن‌ بست‌ هایی که رﮊیم ولایت مطلقه فقیه خود را در آن زندانی کرده‌ است، تنها بن‌ بست های چهارگانۀ مربوط به «بحران اتمی» نیستند. در سطح منطقه نیز، خود را گرفتار بن‌ بست «تعادل قوا» کرده ‌است. بن‌ بست بدان شدت است که دیپلماسی، این گشایندۀ بن‌ بست، خود جنگی گشته ‌است بس شدید. هر سه دستۀ امرهای واقع و فراوان امرهای واقع دیگرۀ گویای شدت این جنگ هستند.
 
     این تعادل قوا و پیدا نشدن مفری برای خارج شدن از جنگ ها نیز، رﮊیم ولایت مطلقه فقیه را وسیلۀ توجیه «معامله قرن» کرده‌ است.
 
     و این پنج عامل، پدید آورندۀ دستۀ سوم امرهای واقع هستند:
 
۳. امرهای واقع گروه سوم:
 
● پدافند هوایی، نیروی مستقل گشته و سرتیپ فرزاد اسماعیلی به مدت ۸ سال فرمانده آن بود. او در ۸ خرداد ۱۳۹۷ برکنار شد و سرتیپ علی رضا صباحی فرد، جانشین او شد. در ۸ شهریور ۱۳۹۶، سرتیپ اسماعیلی از «سامانه راداری عروج» که عملیاتی شده‌ است، از توانایی رصد کردن هر شئی پرنده سخن گفته بود. باوجود این، هواپیمای اسرائیل وارد فضای ایران شده است: بهنگام برکناری او، روزنامه کویتی الجریده، خبر داده بود که علت برکناری اسماعیلی این بوده ‌است که هواپیمای اف ۳۵ اسرائیل، از طریق خلیج فارس، وارد ایران شده و از پایگاه‌ های موشکی، حتی زیر زمینی‌ ها و نیز تأسیسات پدافند هوایی ایران عکس برداری کرده و بازگشته‌ است. سرتیپ اسماعیلی حقیقت را از خامنه‌ ای مخفی کرده ‌است. اما سازمان های اطلاعاتی سر از ماجرا درآورده و به خامنه‌ ای گزارش کرده‌ اند. خامنه‌ ای نیز سرتیپ اسماعیلی را برکنار کرده‌ است. در آن تاریخ، سرتیپ اسماعیلی مصاحبه کرده و گزارش الجریده را تکذیب کرده ‌است.
 
● باوجود این، ماجرای ورود هواپیمای اف ۳۵ اسرائیل به فضای ایران و عکس برداری هایش موضوع روز شده‌ است. چرا؟ زیرا
 
● وزیر خارجه اسرائیل می‌ گوید: برای وضعیت رویاروییِ نظامیِ احتمالیِ امریکا با ایران آماده می‌ شویم و
 
● ذوالنور (که از جمله سوابق مشعشع او ایلغار حسینه منتظری است)، در مقام رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس، می‌ گوید: اگر امریکا به ایران حمله کند، اسرائیل ظرف نیم ساعت نابود می‌ شود!
 
● «سردار» حسین سلامی، «فرمانده کل» سپاه رجز می‌ خواند (۱۲ تیر ۹۸) که دشمن از جنگ به هراس افتاده و شرائط عوض شده‌ است.
 
     بدین‌ قرار، موضوع روز شدن ورود هواپیمای اف ۳۵ اسرائیل به فضای ایران و عکس برداری هایش، بدین‌ خاطر است که سخن ترامپ را توجیه می‌ کند (جنگ با ایران اگر روی دهد، کوتاه مدت خواهد بود). در واقع، جبهۀ امریکا و دستیارانش در منطقه، افکار عمومی مردم خود را مطمئن می‌ کنند که تمامی تأسیسات اتمی و نظامی ایران و محل استقرار آنها را شناسایی کرده‌ ایم و با ضربه اول، نابودشان می‌ کنیم.
 
     و این سه گروه امرهای واقعِ در رابطه با یکدیگر، می‌ گویند:
 
❋ تقلا در بن‌ بست، سببِ فرو ماندنِ بیشتر در بن‌ بست می‌ شود:
 
۱. وضعیتِ بن‌ بست، وضعیتِ خلاء راه حل است و آن را زور پر می‌ کند. هر سه دسته امرهای بالا می‌ گویند طرف ها با یکدیگر به زورآزمایی مشغولند. این زورآزمایی، فعلاً زبانی و عملیات ایذائی است. زیرا،
 
۲. ترس از زودرس شدن بحران اقتصادی، ترامپ را از دست زدن به جنگی که می‌ تواند دامن بگستراند، باز می‌ دارد. و
 
۳. اروپا به هیچ رو حاضر نیست میان دو آتش، یکی جنگ و دیگری بحران اقتصادی، گرفتار شود. انگلستان هم از برکزیت زیان اقتصادی دیده ‌است و می‌ بیند، هرچند می‌ گوید اگر جنگی با ایران روی دهد، با امریکا همراه می‌ شود، اما بسیار کمتر از اروپا خواهان بروز جنگ است.
 
۴. هرگاه به تأسیسات نفتی کشورهای حوزۀ خلیج فارس صدمۀ جدی وارد شود، اقتصاد چین و ﮊاپن و هند نیز صدمه می‌ بینند. بدین‌ خاطر است که نخست‌ وزیر ﮊاپن خود وارد عمل شد و دلیل آن را هم جلوگیری از جنگ گفت.
 
۵. هرگاه انتخابات مجلس اسرائیل در پیش نبود و پروندۀ فساد و فرسایش، حکومتِ نتان یاهو را ضعیف نکرده بودند، در صورت وقوع جنگ، اسرائیل ظرف نیم ساعت از میان نمی‌ رفت، بلکه از آن بسیار سود می‌ برد. چراکه یکه تاز خودکامۀ منطقه می‌ شد.
 
۶. تهدید اسرائیل به حذف شدن، آنهم در نیم ساعت (حمله «سردار» ذوالنور به حسینه منتظری و ایلغار آن، بیشتر از نیم ساعت وقت برد!)، نیازمند داشتن زرادخانۀ اتمی و فرو ریختن چند بمب اتمی با قدرت تخریبی بمب اتمی ای است که امریکا بر دو شهر هیروشیما و ناکازاکی ﮊاپن فرو ریخت است:
 
۷. نیویورک تایمز مقاله‌ ای در انتقاد سیاست ترامپ در قبال ایران انتشار داده‌ است. در این مقاله، نویسنده توضیح می‌ دهد که ترامپ به ایرانیان می‌ آموزد که نیازمند داشتن بمب اتمی هستند. زیرا اگر این سلاح بازدارنده را می داشتند، گرفتار وضعیتی نمی‌ شدند که اینک درآنند.
 
     اما اگر ایران بمب اتمی می‌ داشت و اسرائیل را تهدید می‌ کرد که ظرف نیم ساعت نابود می‌ شود، جبهۀ مقابل چند صد برابر از این، سلاح دارد؛ هرگاه بکار برد، از ایران و کشورهای مجاور ایران هیچ برجا نمی‌ ماند. بنابراین، توپ توخالی که «سردار»ها در می‌ کنند، بخاطر اطمینانی است که پیدا کرده‌ اند: جنگ روی نمی‌ دهد.
 
۸. باوجود این، زورآزمایی زبانی و عملیات ایذائی گویای این واقعیت هستند که دو طرف از گشودن بن‌ بست و بیرون آمدن از آن ناتوان هستند. از اینرو، سیاست صبر و انتظار در پیش گرفته‌ اند:
 
● ترامپ می‌ گوید من عجله‌ ای ندارم. زمان در اختیار من است و منتظر می‌ مانم. این ایران است که گرفتار شدیدترین تحریم ها است. اگر رهبران ایران به فکر مردم خود بودند، به پای میز مذاکره می‌ آمدند و ...
 
● تحلیل‌ گرانی می‌ پندارند که سران رﮊیم ولایت مطلقه فقیه عاقل اند و سرنوشت کشور را به نتیجۀ انتخابات ریاست جمهوری سال آینده امریکا گره نمی‌ زنند. الا اینکه عقل قدرتمداری از نوع عقل خامنه‌ ای و دستیاران او، همان‌ سان نمی‌ اندیشد که عقل اینگونه تحلیل‌ گران. روانشناسی اینان، روانشناسی ناتوانانی است که چاره را در انتظار می‌ بینند. چنانکه با وجود به ریاست جمهوری رسیدن ترامپ– بهنگام مبارزات انتخاباتی گفته بود، هرگاه انتخاب شود، امریکا را از توافق وین خارج خواهد کرد- اقتصاد کشور را بجای خود، بودجۀ دولت را حتی آمادۀ رویارویی با بازگشت و تشدید تحریم‌ ها نکردند. زیرا انتظار آنها این بود که «ترامپ از برجام خارج نمی‌ شود». وقتی هم ترامپ از قرارداد خارج شد، این «سران» منتظر شدند تا مگر اروپا کاری بکند. با وجودی که می‌ بینند کاری از دست اروپا برنمی‌ آید و از تهدید اروپا به بیرون رفتن از مرز مقرر در قرارداد وین، چیزی عاید نمی‌ شود، همچنان به انتظار آنند که اروپا و چین و روسیه کاری بکنند. وزرای خارجه این کشورها به اتفاق ظریف اجلاس کنند و تصمیمی بگیرند. این انتظار همراه است با انتظار شکست ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده. بدین‌ خاطر است که هر یک از نامزدهای حزب دموکرات وعده می‌ دهد در صورت انتخاب شدن به قرارداد باز می‌ گردد و وسائل ارتباط جمعی رﮊیم، سخن او را با آب و تاب نقل می‌ کنند.
 
     و مردم ایران و امریکا باید بدانند، هیچ بن‌ بستی به خودی خود، باز نمی‌ شود. مردم این دو کشور هستند که می‌ توانند بن‌ بست را بگشایند. ایرانیان با تحریم رﮊیم، و امریکاییان با اندیشیدن در بارۀ کسانی که سرنوشت شان را بدان ها می‌ سپارند. اگر هر دو مردم، حقوق خویش را می‌ شناختند و بدان ها عمل می‌ کردند، از مدار بستۀ بندگی قدرت، می‌ رهیدند. 

وضعیت سنجی دویست و پنجاه و هفتم: چهار بن‌بست؟ و یک بن بست

جنگ تبلیغاتی – روانی:

در 18 ﮊوئن 2019، امریکا 11 عکس جدید منتشر کرد و به استناد آنها، مدعی شد سپاه پاسداران عامل انفجار دو نفت کش است. از دید آنها، انتخاب یک کشتی نروژی و یک کشتی ﮊاپنی، اخطار به ﮊاپن و اروپا است که بجای واسطه شدن، از ایران نفت بخرید. در برابر، دستگاه تبلیغاتی رﮊیم ولایت مطلقه فقیه، مدعی شد که جاسک پایانه جدید صدور نفت ایران است و انفجار در این دو کشتی کار امریکا است با دو هدف: خلیج فارس نا امن است، بنابراین، شما اروپاییان نفت و گاز از امریکا بخرید. و تهدید تأسیسات نفتی بندر جاسک که به زودی می‌توانند ظرفیت صدور یک میلیون بشکه نفت در روز را پیدا کنند، هدف امریکا باشد.

سخنگوی سازمان انرﮊی اتمی ایران، به امضاءکنندگان توافق وین هشدار داد که تا 10 روز دیگر، 6 ﮊوئیه 2019، تولید اورانیوم غنی شده، میزان ذخیره آن را از 300 کیلو خواهد گذراند. بهروز کمالوندی، سخنگوی آﮊانس افزود: بنابر نیاز کشور، می‌توانیم اورانیوم غنی تر از 3.6 درصد تولید کنیم. زمان لازم برای تولید اورانیوم غنی تر ، یکی دو روز است.

   بدین‌سان، هرگاه طرف اروپایی کاری نکند، در این تاریخ، رﮊیم ولایت مطلقه فقیه پا را از قرارداد وین بیرون گذاشته‌ است. از آنجا که ترامپ تهدید «ایران» را «باج‌خواهی اتمی» خوانده ‌است، حمید بعیدی نژاد، عضو گروه مذاکره کننده بر سر اتم و سفیر کنونی ایران در لندن، در مصاحبه با CNN، گفته‌ است: آقای ترامپ بارها برجام را بدترین توافق تاریخ خوانده ‌است حالا چگونه انتظار دارد ایران در این بدترین توافق بماند! «سفیر» غافل شده ‌است که رﮊیمی که او از آن نمایندگی می‌کند نیز ترامپ و حکومت او را بخاطر خارج شدن از قرارداد سرزنش می‌کند و روحانی در دیدار با سفیر فرانسه می‌گوید: برجام به نفع ایران و فرانسه و اروپا و دنیا است. پس عمل می‌باید بیانگر ارزیابی خود از قرارداد باشد و نه طرفی که از آن خارج شده ‌است. چنان‌که اگر ترامپ و حکومت او ارزیابی روحانی از قرارداد وین را مبنی قرار می‌داد، از آن خارج نمی‌شد.

طرفه این‌که مفسر خبری (تلویزیون 24 ساعت، 17 ﮊوئن) توضیح می‌داد: اروپا روشی را در پیش گرفته‌است که ایران خود از توافق خارج شود، تا بتواند بگوید چون به اصرار ما وقعی نگذاشت و امکان آن را به ما نداد، راهکار قطعی پیدا کنیم، ناگزیر به امریکا در تحریم ایران می‌پیوندیم.  

در 18 ﮊوئن، وزارت دفاع امریکا اطلاع داد که 1000 نیروی نظامی دیگر روانه خاورمیانه می‌کند. پیش از آن، سرپرست وزارت دفاع گفته بود: امریکا در پی ایجاد اجماع برضد ایران است.

در 18 ﮊوئن، ﮊنرال پل سلوا، معاون رئیس ستاد ارتش امریکا گفت: امریکا به تنهایی امنیت خلیج فارس را تأمین و تضمین نمی‌کند. کشورهای دیگری که از این آب راه استفاده می‌کنند نیز باید نقش فعالی بر عهده بگیرند. بدین‌قرار، امریکا بدین شیوه می‌خواهد اجماع برضد ایران بسازد.

اروپاییان، از زبان وزیر خارجه آلمان به «ایران» گفته‌اند: در برابر تحریم امریکا، کار چندانی از دست آنها بر نمی‌آید. باوجود این، صلاح ایران در این‌است که در قرارداد بماند. در 19 ﮊوئن، خبر گفتگوی وزیران خارجه سه کشور اروپایی امضاءکننده قرارداد وین، با موگرینی، مسئول سیاست خارجی اروپا منتشر شد. هم‌زمان، از احتمال سفر این سه وزیر به ایران، سخن بمیان آمد.

   نیویورک تایمز بر این ‌است که از دست اروپا کاری ساخته نیست. اما قرارداد را تنها سه کشور اروپایی و اتحادیه اروپا امضاء نکرده‌اند. چین و روسیه نیز امضاء کرده‌اند. این دو کشور از امریکا خواسته‌اند به تحریکات که می‌توانند جنگ ببار بیاورند، دامن نزند. از این مجموعه البته کاری ساخته می‌شود. الا این‌که اروپایی نمی‌تواند با روس و چین متحد شود برضد امریکا، ولو در مورد قراردادی که امریکا خود نیز آن را امضاء کرده ‌است.

در 18 ﮊوئن 2019، خبر احتمال حمله محدود امریکا به تأسیسات اتمی ایران انتشار یافت. دانستنی است که از نتایج اجرای قرارداد وین، یکی این‌ است که اینک امریکاییان از محل استقرار همه تأسیسات اتمی ایران اطلاع دارند و حمله به این تأسیسات می‌تواند موفقیت آمیز باشد.

کارشناسان اتمی بر این نظر هستند که با توجه به این واقعیت که تمامی تأسیسات اتمی ایران در مهار آﮊانس بین‌المللی انرﮊی اتمی است و این تأسیسات همواره در معرض حمله نظامی هستند، اصرار ترامپ نابجا است. زیرا افزون بر تعهدها که برطبق قرارداد وین پذیرفته‌است، ایران اگر هم بخواهد نمی‌تواند بمب اتمی بسازد.

     خبرهای بالا می‌گویند وضعیت، وضعیت بن‌بست است. در آنچه به ایران مربوط می‌شود، خامنه‌ای از چهارسو، راه‌ها را بر خود بسته و خویشتن را زندانی کرده ‌است:

چهار بن‌بستی که خامنه‌ای خود و رﮊیم ولایت فقیه را در آن گرفتار کرده ‌است:

1. بنابر قول دستگاه تبلیغاتی رﮊیم، خامنه‌ای به شینزو آبه، نخست وزیر ﮊاپن گفته ‌است به پیام ترامپ پاسخ نمی‌دهد و با امریکا هم معامله نمی‌کند. در حال حاضر، این امریکا است که از قرارداد وین خارجه شده و عمل به صفر رساندن فروش نفت ایران، عملی جنگی است. گرچه توانسته است مانع خرید نفت ایران بشود – بی‌آنکه آن را به صفر برساند – اما در امریکا منزوی است. بستن راه مذاکره با حکومت ترامپ، رﮊیم ولایت مطلقه فقیه را در بن‌بست قرار می‌دهد. زیرا همه دیگر امضاءکنندگان قرارداد وین از دو طرف می‌خواهند مذاکره کنند. در حال حاضر، طرف امریکایی می‌گوید آماده گفتگو با ایران بدون قید و شرط است و از ایران، جز اخذ تضمین بر نساختن سلاح اتمی نمی‌خواهد. ایجاد انفجار در دو کشتی را هم بهانه‌ کرده است تا به قول سرپرست وزارت دفاع، برضد ایران اجماع بوجود آورد. بدین‌سان، راه مستقیم که گفتگو با امریکا است، بسته است.

     چون دعوت از نخست وزیر ﮊاپن برای اینکه به او گفته شود به پیام ترامپ پاسخ نمی‌دهیم و با امریکا مذاکره نمی‌کنیم، کاری است که ساده‌لوح نیز نمی‌کند، می‌توان فرض کرد که، در خفا، گفتگوهای انجام گرفته بخاطر گشودن بن‌بست بوده‌ است. در این صورت، وضع تحریمهای جدید از سوی امریکا و متهم کردن «ایران» به ایجاد انفجار در دو کشتی و فراخواندن کشورهای جهان به تحریم شدید ایران (در واکنش به غنی کردن اورانیوم توسط «ایران»)، می‌گویند بن‌بست گشوده نشده ‌است و حکومت ترامپ می‌پندارد با افزودن بر فشارها، «ایران» تن به گفتگو و تسلیم شدن به خواست ترامپ، می‌دهد. هم بعد از سفر شینزو آبه به ایران، ترامپ گفت نه ایران آماده گفتگو است و نه ما و هم لوموند (18 ﮊوئن 2019) به استناد اطلاعات بدست آورده‌اش، نوشت مأموریت شینزو به شکست انجامیده‌ است؛

2. بلحاظ حقوقی و اخلاقی، امریکا منزوی است. غیر دستیارانش در منطقه، از نظر بقیه کشورها، اقدام امریکا نقض یک قرارداد بین‌المللی است که به تصویب شورای امنیت نیز رسیده‌ است. خروج ایران از قرارداد وین، انزوای امریکا را به انزوای ایران بدل می‌کند. با این تفاوت بسیار بزرگ که از دست رﮊیم ولایت مطلقه فقیه کاری برضد دنیا بر نمی‌آید، در عوض، کار امریکا در ایجاد بن‌بست برضد ایران و شرکت اروپا نیز در تحریم ایران، آسان‌ می‌شود.

   یادآور می‌شود که سران رﮊیم مرتب تکرار می‌کردند که امریکا به انزوا درآمده‌ است. به انزوا درآوردن ایران، آنهم بخاطر غنی سازی چند کیلو اورانیوم، خوردن هم چوب و هم پیاز می‌شود. چراکه باوجود تن دادن به 105 تعهد، ایران وضعیتی بدتر از وضعیت قبل از قرارداد وین را پیدا می‌کند. بدین‌قرار، اتمام حجت دوماهه به اروپا و رویه‌ای که اروپا در پیش گرفته‌ است که نتیجه‌اش می‌تواند خارج شدن رﮊیم از قرارداد وین باشد، ایران را در بن بست سختی قراردادن است.

     با توجه به رویه، در رﮊیم ولایت مطلقه فقیه «نیروی» غیر قابل مهاری وجود دارد که به محض پدید آمدن فرصت، آن را می‌سوزاند و هر زمان امکان گشوده شدن بن‌بستی پدید می‌آید، با دست زدن به اقدامهایی، مانع از گشوده شدن بن‌بست می‌شود: گروگان‌گیری و جنگ 8 ساله و بحران اتمی و تحریمها، گواه این امر واقع مستمر هستند. هرگاه این بار نیز موفق شوند، بن‌بست دومی بر بن‌بست اول افزوده می‌شود.

3. و اگر رﮊیم به تهدید خود عمل نکند – در 28 خرداد 98، شمع‌خانی برای شرکت در اجلاس بین‌المللی نمایندگان عالی امنیتی کشورهای جهان به مسکو رفته‌ است و در خبر است که بنابر انتقال مازاد اورانیوم غنی شده به روسیه و نیز واسطه شدن روسیه است – و در قرارداد وین بماند، ماندن در بن‌بست کنونی است. تنها احتمال این‌ است که اروپاییان بطور بسیار محدود، راه باریکهِ معامله پایاپای نفت – کالا یا پول – کالا را بازکنند که البته دردی را دوا نخواهد کرد.

     هرگاه اروپاییان این راه باریکه را بگشایند، بن‌بست گفتگو با امریکا، بلحاظ اقتصادی آزار دهنده می‌ شود و فشار برمردم ایران را تشدید می‌کند، اما به رﮊیم نیز امکان می‌دهد بگوید: در برابر امریکا ایستاده‌ام!

     و اگر راه باریکه گشوده نگردد، رﮊیم با سه بن‌بست روبرو می‌شود.

4. بن‌بست داخلی، بسا مهم‌ترین بن‌بست رﮊیم است. چرا که برنامه اتمی پنهان از مردم به اجرا گذاشته شده و ادامه یافته‌ است. بعد از لورفتن و پدیدآمدن بحرانی که مدام شدیدتر شده، رﮊیم حاضر نشده ‌است مردم ایران را از واقعیت آگاه کند. سنگینی تحریمها بر دوش مردم و اقتصاد ایران نیز، نتوانسته ‌است رﮊیم را به اظهار حقیقت و حل مشکلی که داخلی است، ناگزیر کند. در عوض، مافیاهای نظامی- مالی تا توانسته‌اند، رانت‌های بزرگ را به جیب زده‌اند. و اینک، بحران اتمی رﮊیم را با سه بن‌بست بالا روبرو کرده ‌است. دو مفر، یکی خارجی و دیگری داخلی وجود دارند: مفر خارجی، این‌ است که رﮊیم تا انتخابات ریاست جمهوری امریکا تحریمها را به مردم کشور تحمیل کند و در آن انتخابات، ترامپ شکست بخورد و جانشین او، احتمالاً به قرارداد وین باز گردد. و یا باتوجه به این امر که ترامپ و حکومت او نیز در بن‌بست هستند، ترامپ خود مفری برای خود و برای رﮊیم ولایت مطلقه فقیه ایجاد کند. امری که در وضعیت کنونی محتمل نمی‌نمایند.

   خامنه‌ای می‌گوید: او تولید سلاح اتمی را تحریم کرده‌ است وگرنه، امریکا آن توانایی را نداشت که مانع ایران بگردد. در این صورت، بر او است توضیح دهد تأسیسات اتمی برای چیست؟ وقتی قرار بر ساختن بمب اتمی نیست و نیروگاه اتمی نیز یکی است که مرتب نیز کار نمی‌کند و سوخت اتمی آن را هم روسها می‌دهند، چرا باید برای تأسیسات بدون مصرف، بهایی این اندازه کمرشکن پرداخت؟ تا امضای قرارداد وین می‌گفتند این تأسیسات بکار گرفتن تضمین از امریکا می‌آید: امریکا باید تضمین کند که رﮊیم را بر نمی‌اندازد. اینک بر آن افزوده شده‌ است جانشین خامنه‌ای. توضیح این‌که خامنه‌ای در کار آن‌است که با استفاده از بحران، جانشین خود را بر همگان بقبولاند. الا اینکه زندانی شدن در چهاردیواری بن‌بست‌ها، موقعیت او را در رﮊیم نیز، بطور روزافزون ضعیف‌تر می‌کند. روحانی راه‌کار همه‌پرسی را مطرح کرد و گفت «رهبر» نیز با آن موافقت کرده ‌بود. در عمل، خامنه‌ای تن به این مفر برای خارج شدن از بحران، نداد. زیرا خروج از چهار بن‌بست، ممکن نمی‌شود مگر این‌که نتیجه همه‌پرسی مخالفت مردم ایران با بقای تأسیسات بی‌هدف و سخت زیان‌بار باشد.

بن‌بستی که ترامپ و حکومتش درآنند:

   ترامپ مبارزات انتخاباتی خویش را آغاز کرد و در نخستین سخنرانی، به ایران نیز پرداخت. اما نگفت او نیز گرفتار بن‌بستی است که خود آن را ایجاد کرده ‌است. لوموند (18 ﮊوئن) در نوشته ای زیرا عنوان «کارآیی راه‌کارهای ترامپ در باره ایران محدودند، از جمله می‌نویسد:

● ترامپ برغم این که کشورهای اروپایی توافق وین را امضاء کرده‌اند، آنها را از خرید نفت ایران بازداشته و نفت ایران را در قرنطینه نگاهداشته است. با این‌کار، اقتصاد ایران را گرفتار افلاس کرده است. با وجود این، توانا به عبور از دو مشکل نیست:

   یکی مشکل فقدان اعتبار است. برای مثال، امریکا می‌گوید ایران در دو کشتی در دریای عمان، انفجار ایجاد کرده‌ است. و آلمان قول امریکا را نمی‌پذیرد و پمپئو آلمان را به بی‌غیرتی متهم می‌کند. پیش از این، امریکا مدعی شد که رﮊیم صدام مشغول ساختن بمب اتمی است و آن را مجوز حمله نظامی به عراق کرد. پس از جنگ، معلوم شد که حکومت امریکا دروغ گفته است.

   مشکل دوم بسیار مهم‌تر است و آن ابهامهای موجود در سیاست حکومت ترامپ در باره ایران است. بطور رسمی، این سیاست عبارت می‌شود از «واردکردن حداکثر فشار برای کشاندن ایران به پای میز مذاکره». مذاکره نه تنها در باره اتم که موشکهای دوربرد و دست کشیدن ایران از مداخله در کشورهای خاورمیانه. اما وقتی امریکا ایران را به ایجاد انفجار در دو کشتی متهم می‌کند ، عملاً می‌پذیرد که کارآیی سیاستش محدود است.

● در سوم ماه مه، ترامپ اظهار خوشبینی کرد و گفت: «وقتی او به ریاست جمهوری رسید، ایران دنیا را گرفتار وحشت کرده‌ بود اما اینک ایران است که گرفتار بلبشو و وحشت است». نفس ایران دارد بند می‌آید و حالا اگر ایرانیان می‌خواهند با من مذاکره کنند، من آماده‌ام. شکست مأموریت شینزو آبه، نخست وزیر ﮊاپن که هم‌زمان شد با حمله به دو کشتی در دریای عمان، مسلم کرد که ترامپ بر خطا بوده ‌است. آزمایش موشکهای دوربرد نیز قطع نشدند و در یمن نیز، حوثی‌ها، که از حمایت ایران برخوردارند، بیش از پیش فعال شدند. و تسنیم، خبرگزاری سپاه، نیز خبر می‌دهد که توافق اتمی، کارآیی خود را از دست داده‌ است و ایران دلیلی برای ماندن در آن نمی‌بیند.

● ترامپ بولتون را بعنوان مشاور امنیتی و پمپئو را بعنوان وزیر خارجه دارد که هردو جانبدار سیاست تهاجمی و تغییر رﮊیم ایران هستند. بمناسبت چهلمین سالگرد انقلاب ایران، بولتون گفته بود: فکر نمی‌کنم سال دیگر باشید و سالروز انقلاب را جشن بگیرید. و حالا، پمپئو مدعی است که ایران با القاعده در رابطه است. با توجه به قانونی که بعد از ترورهای 11 سپتامبر 2001 به تصویب رسید و به حکومت امریکا امکان می‌دهد بدون کسب اجازه از کنگره وارد جنگ شود، طرح این ادعا، جز زمینه سازی برای حمله نظامی به ایران معنی نمی‌دهد.

     با وجود این، خروج از توافق وین و زمینه سازی برای حمله نظامی به ایران، حکومت ترامپ را در وضعیتی قرار داده ‌است که نه راه پس دارد و نه راه پیش: ترامپ، در 20 ماه مه سال جاری ایران را تهدید کرد: «هرگاه ایران جنگ بخواهد، جنگ بطور رسمی به وجود ایران پایان خواهد بخشید». اما، در نیمه همان ماه، وزارت دفاع امریکا در حال بررسی اعزام قوای بیشتر به منطقه بود. و اعزام نیرو به منطقه، سیاست ترامپ را که خلاصی یافتن از مرداب خاورمیانه است نقض می‌کند.

   بدین‌سان، ترامپ و حکومت او نیز خود خویشتن را در بن‌بست قرار داده‌اند. از راه‌کارهای ترامپ، یکی نظامی است: حمله به تأسیسات اتمی و نظامی و اقتصادی ایران. این راه‌کار اگر رﮊیم بر جا بماند، ترامپ و حکومت او را از بن‌بست خارج نمی‌کند و او را مسئول گرفتار آتش جنگ شدن تمامی منطقه نیز می‌کند و بیش از پیش امریکا را در مرداب فرو می‌برد. اگر در بن‌بست بماند، باز به قول لوموند، او رئیس جمهوری است که پیمان‌هایی را لغو کرده‌ است که امریکا خود عامل انعقادشان بوده‌ است. بدین‌سان، ضعیف شدن امریکا را به نمایش گذاشته‌ است. بر آن باید افزود که در سیاست خارجی، هیچ موفقیتی بدست نیاورده و بی‌اعتمادی به امریکا را تشدید نیز کرده‌ است. در حکومت او، موقعیت امریکا در خاورمیانه ضعیف‌تر شده ‌است. پس راه‌کاری که می‌ماند تن دادن به یک همکاری بین‌المللی، برای کاستن از تنشها در منطقه و گشودن بن‌بست با ایران، توسط واسطه‌ها است.

   بن‌بستها که دو طرف در آن هستند، مساعدترین وضعیت برای برخورد نظامی را بوجود آورده ‌است. تمایل‌های جنگ طلب در دو طرف وجود دارند. در عوض، نه ایرانیان و نه امریکاییان و نه بقیه مردم دنیا، موافق جنگ نیستند. اما ترامپ و حکومت او متحدانی در درون رﮊیم ولایت مطلقه فقیه دارند که می‌توانند او را از بن‌بست خارج کنند. توضیح این‌که وضعیت بن‌بست آن‌هم باوجود تحریکها که می‌توانند آتش جنگ را به جان هستی منطقه بیاندزاند، اقتصاد ایران را از پا در می‌آورد. از این‌رو، مافیاهای نظامی – مالی متحدان ترامپ هستند. رهایی اقتصاد از دست این مافیا، کاری است که باوجود ولایت مطلقه فقیه، ناشدنی است. چراکه هم دولت واقعی و هم دولت در سایه از آن این مافیاها است و هم در دولت اسمی (حکومت روحانی و مجلس) حضور جدی دارند و در تدارک اسباب تصرف آن نیز هستند.

     و مردم ایران بدانند اگر هم مردم امریکا بن‌بست جانب آمریکایی را با جانشین کردن ترامپ با رئیس جمهوری دیگری بگشایند، رﮊیم ولایت مطلقه فقیه از بن‌بست‌ها خارج نمی‌شود. مردم خود می‌توانند خود و دولت را از بن‌بستها خارج کنند، هرگاه توانایی خویش را بکار برند.

وضعیت سنجی دویست و پنجاه و هشتم: سرطان فساد و اقتصاد بدون نفت؟

 وضعیت سنجی دویست و پنجاه و ششم (کلیک کنید)، بر ما معلوم کرد که «اقتصاد بدون نفت» نیازمند دولتی فاقد مؤلفه‌ های پنجگانۀ (خیانت و جنایت و فساد و ویرانگری نیروهای محرکه و گرفتار کنندۀ جامعه و اقتصاد و دولت به پویایی تلاشی) است. چنین دولتی، درجا، می‌ باید، ۱۰ تغییر را تصدی کند. از راه فایدۀ تکرار، آن ۱۰ تغییر را باز می‌آوریم:

۱. انطباق حجم بودجه با توقعات اقتصاد تولید محور که ایجاب می‌ کند بودجه، کسری نداشته باشد. در حال حاضر، بنابر گزارش خبرگزاری رﮊیم، بدهی دولت ۳۲۰ هزار میلیارد تومان است. هم اکنون، بودجه، کوهی بزرگتر از دماوند است بر دوش اقتصادی که توانایی آدم ۱۰۰ ساله را هم ندارد؛
۲. انطباق ترکیب بودجه با اقتصاد تولید محور؛
۳. انطباق ترکیب اعتبارات بانکی با اقتصاد تولید محور؛
۴. انطباق ترکیب صادرات و واردات با اقتصاد تولید محور؛
۵. انطباق حجم نقدینگی با تقاضای اقتصاد تولید محور، بنابراین، ثبات قیمت ها و ارزش پول؛
۶. انطباق توزیع نیروهای محرکه و امکان ها و درآمدها با توقعات اقتصاد تولید محور، یعنی هرچه عادلانه‌ تر کردن توزیع نیروهای محرکه و امکان ها و درآمدها در سطح مناطق و در سطح شهروندان 
۷. انطباق حجم سرمایه و ترکیب سرمایه‌ گذاری ها و دیگر نیروهای محرکه با توقعات اقتصاد تولید محور؛
۸. انطباق آموزش و پرورش با تقاضای اقتصاد تولید محور؛
۹. انطباق سیاست خارجی با توقعات اقتصاد تولید محور. بنابراین،
۱۰. انطباق امنیت داخلی و خارجی با نیازهای اقتصاد تولید محور. این انطباق بستگی مستقیم پیدا می‌ کند با برخورداری شهروندان ایران از حقوق پنجگانه، بنابراین، تنظیم رابطه‌ ها در دولت و میان دولت با مردم و میان شهروند با شهروند، توسط حقوق.
     دو تغییر نهم و دهم نیازمند انطباق سیاست خارجی با حقوق ملی و بر اصل موازنۀ عدمی، به صفر رساندن تهدید به جنگ و تحریم اقتصادی است. چه رسد به شرکت در ۹ جنگ و تحمیل حالت جنگی به کشور و تشدید تحریم‌ ها. اینک، در همان‌ حال که اکثریت بزرگی از امریکاییان، مخالفت با جنگ (سنجش افکار ۲۴ ﮊوئن ۲۰۱۹) را ابراز کرده‌ اند و خواهان راهکار غیر نظامی شده‌ اند (۵۸ درصد) و تنها ۵ درصد از جنگ جانبداری کرده و ۱۹ درصد هم با «حمله محدود» موافق هستند، در حین کوشش حکومت ترامپ و طرف او، «دولت واقعی» یعنی خامنه‌ ای و مافیاهای نظامی- مالی و دستگاه تبلیغاتی تحت امر او، بر این است که مردم ایران را در حالت جنگی نگاه دارد. این حالت، دو کار می‌ کند: فراراندن نیروهای محرکه از ایران و ایجاد فلج اقتصادی، و ایجاد بیشترین فرصت برای رانت‌ خواری: 
❋ برآورد فساد برابر برنامه «تصفیر درآمد نفت در بودجه دولت»، جدول اول:
☚ در خبرهای ۵ تیرماه ۱۳۹۸، قول رئیس سازمان برنامه و بودجه در ۴ تیر ماه، آمده‌ است: «زیان مالی ناشی از فعالیت مؤسسات مالی غیرمجاز را اعلام کرد و خبر داد که این مؤسسات ۳۶ هزار میلیارد تومان زیان مالی و خسارت به دولت زدند، به طوری که دولت ناچار شد، برای جبران تعهدات و خساراتی که وارد کردند، این مبالغ را پرداخت کند». مؤسسه‌ های غیر مجاز، شرکت های قلابی هستند که به این و آن حیله، پول مردم را می‌ گیرند و بالا می‌ کشند. ۳۶ هزار میلیارد تومان (حدود ۳ میلیارد دلار هرگاه هر دلار را ۱۲ هزار تومان به حساب آوریم). این رقم، در برابر فساد عظیمی که جدول‌ های گزارش مرکز پژوهش های مجلس نشان می‌ دهند، ناچیز است. این مرکز دو جدول ترتیب داده‌ است. یکی برای متعادل کردن بودجه بدون استفاده از درآمد نفت، و دیگری برای تعادل ارزی بدون استفاده از ارز حاصل از فروش نفت:
● فسادی که جدول کسر بودجه و منابع جبران آن گزارش می‌ کند:
     فرض مرکز پژوهش های مجلس این‌ است که بدون درآمد نفت، بودجه ۱۰۰ هزار میلیارد کسری خواهد داشت. برای جبران این کسر، می‌ توان ۶۰ تا ۷۰ هزار میلیارد تومان از فساد کاست:

 

w258 jadval2

w258 jadval1

   

     در جدول تأمل کنیم: تنها ردیف سوم به فرار مالیاتی مربوط می‌ شود (۱۰ هزار میلیارد تومان)؛ بقیه، افزودن بر مالیات ها و گران کردن نفت و بنزین و فروش دارایی‌ ها و حذف یارانۀ دو دهک صاحب درآمد بالا هستند. حال اینکه بخش عمده‌ ای از مالیات مصوب، اخذ نمی‌ شود. این بخش را ۴۰ تا ۵۰ درصد درآمد حاصل از مالیات برآورد می‌ کنند. اما تنها فرار مالیاتی نیست که جدول نشان می‌ دهد، بلکه فسادهای ساختاری بودجه است که آشکار می‌ کند:
 
۱. این بودجه از تولید حاصل نمی‌ شود، از مصرف حاصل می‌ شود. از اینرو، می‌ خواهد ۸۰ هزار میلیارد تومان را از مصرف (افزایش فرآورده‌ های نفتی) و فروش دارایی‌ ها و صدور فرآورده‌ های نفتی (بنزین و گازویل) و حذف یارانۀ افراد دو دهک با درآمد بالا و کاست از فرار مالیاتی و افزودن بر مالیات ها، بدست آورد؛
 
۲. مهمتر، به یکی از ۱۰ تغییری که بلادرنگ باید بدان ها دست زد، نمی‌ پردازد. ساختار کنونی بودجه و.... را امر غیر قابل تغییر می‌ انگارد و البته نمی‌ بیند که با تغییر تنها ساختار بودجه، می‌ تواند از بار بسیار سنگین هزینه‌ ها برهد که نقش ایجاد نیاز روزافزون به صدور نفت و وارد کردن کالا را ایفا می‌ کند (فساد ساختاری عظیم).
 
۳. جدول گزارش می‌ کند و به روشنی که فسادها (مورد ۳۶ هزار میلیارد تومان یکی از آنها است) که دولت باید از کیسۀ مردم بپردازد، یعنی معاف کردن بودجه از تحمل باری که رانت‌ خوارها – با استفاده از فسادگستری که قوه قضائی است- بر دوش بودجه می‌ گذارند، حتی دیده نیز نشده‌ اند. حال آنکه ۳۶ هزار میلیارد تومان از یک سوم کسر بودجه‌ ای بیشتر است که مرکز می‌ خواهد تأمین کند. مبارزه با رانت‌خواری ها، نیازمند تغییر ساختار دولت (یعنی سه قوه و فعال شدن قوه چهارم که وسائل ارتباط جمعی است در فسادزدایی) است.
 
۴. جدول می‌ گوید که در ساختار کنونی دولت، نه تنها تورم بمثابۀ فسادی بس چرکین درمان ناپذیر است، بلکه دولت باید بودجۀ خود را با افزایش قیمت‌ ها، با آن منطبق کند (محل‌ های درآمد تعیین شده در جدول). به سخن دیگر، هم با بودجه و اعتبارات بانکی و ...، فساد مزمن تورم را تشدید می‌ کند، و هم ناگزیر است برای تأمین بودجه، دارایی‌ های خود را بفروش رسانده و فرآورده‌ های در اختیار خود را گرانتر بفروشد.
 
     جدول دوم، فسادهای دیگری را آشکار می‌ کند:
 
❋ فسادها که جدول دوم تهیه شده توسط مرکز پژوهش‌ های مجلس، گزارش می‌ کند:
 
     جدول دوم، تعادل ارزی را برقرار می‌ کند. در همان‌ حال، فسادهای بزرگ را گزارش می‌ کند که بهای بسیار سنگین آن را مردم ایران – گرانی و بی‌ کاری و فقر، می‌ پردازند:
 
۱. بنابر ردیف اول این جدول، ۶۰ درصد از ارز حاصل از صادرات باز نمی‌ گردد. تهیه کنندگان گزارش، از قوه مجریه می‌ خواهند ۴۰ درصد ارزی که باز می‌ گردد را ۸۰ درصد کند. بنابر گزارش، از صادرات، ۴۴ میلیارد دلار ارز حاصل می‌ شود. بنابراین، ۶۰ درصدی که باز نمی‌ گردد، برابر می‌ شود با ۲۶.۴ میلیارد دلار ثروت که سالانه از کشور خارج می‌ شود. این نیروی محرکه از کف اقتصاد ایران خارج و در اقتصادهای مسلط بکار می‌ افتد. اما ۴۰ درصدی هم که بر می‌ گردد، بصورت کالا باز می‌ گردد برای استفاده از رانت که تحریم ها میزان آن را بسیار افزایش داده‌ است؛
 
۲. بنابر جدول، سالانه ۱۸ میلیارد دلار نیز سرمایه از کشور خارج می‌ شود. تهیه کنندگان گزارش پیشنهاد می‌ کنند دولت این رقم را به نصف تقلیل دهد. آیا تهیه کنندگان عامل های فرار سرمایه از کشور را نمی‌ شناسند؟ نمی‌ دانند وقتی امنیت داخلی و خارجی نیست، کشور در حالت جنگی و گرفتار تحریم ها است و اقتصاد رانت محور و مصرف محور است، سرمایه و دیگر نیروهای محرکه، در کشور نمی‌ مانند؟
 
۳. بنابر جدول، قاچاق نه ۲۵ میلیارد دلار که ۱۰ میلیارد دلار است. تهیه کنندگان گزارش از دولت می‌ خواهند از راه مبارزه با قاچاق، آن را به نصف تقلیل دهد!
 
     بدین‌ قرار، سالانه ۲۶.۴ میلیارد دلار از ارز حاصل از صادرات به کشور باز نمی‌ گردد و ۱۸ میلیارد دلار سرمایه از کشور خارج می‌ شود و ۱۰ میلیارد دلار هم قاچاق وارد کشور می‌ شود. جمع این سه رقم ۵۴.۴ میلیارد دلار می‌ شود. این فساد عظیم را به فسادی که جدول اول بر ما معلوم می‌ کند، بیفزایید، تا تصور روشنی از فسادگستری استبداد بدست بیاورید.
 
   نزاع روحانی با معاون خود، جهانگیری، بر سر ساختار بودجه و افزایش بهای فرآورده‌ های نفتی بوده ‌است. بنابر قولِ سخنگوی حکومت روحانی، سقف بودجه، ۳۸۶ هزار میلیارد تومان بسته شد (بودجۀ شرکت ها و مؤسسات دولتی جدا است). اما این بودجه از کدام محل ها باید تأمین شود؟:
 
❋ فساد بزرگ‌ تر نگفتن حقیقت به مردم کشور است:
 
   از اقتصادی که رشدش منفی است، نمی‌ توان برداشت کرد. دولتی که بودجۀ خود را از تولید بدست نمی‌ آورد و به ایرانیان یارانه نیز می‌ دهد، بودجه خود را از کجا حاصل می‌ کند؟:
 
۱. از شرکت های نفتی که وزارت نفت تشکیل داده است. هرگاه قرار بر به صفر رساندن سهم درآمد نفت در بودجه باشد، می‌ ماند فروش فرآورده‌ های نفتی در داخل کشور و صدور بنزین و گازوئیل به خارج (درآمد از نفت است). طراز بقیۀ شرکت ها و مؤسسه‌ ها، در مجموع منفی است، یعنی کسری دارند.
 
۲. حقوق و عوارض گمرکی. بنابر گزارش مرکز پژوهش ها، ارزش واردات ۴۲ میلیارد دلار بوده‌ است. حقوق و عوارضی که بر وارداتی با این ارزش وضع می‌ شود، اگر بخشی از آن معاف از گمرک نباشد و تقلب در ارزیابی کالاهای وارداتی هم نباشد، منبع دوم و اصلی بودجۀ دولت است.
 
۳. گران فروختن ارز که مالیات غیر مستقیم و یکی از عوامل تورم دیرپا و شدت گیر است، هم یکی دیگر از منابع درآمد دولت است. هرگاه قرار بر به صفر رساندن سهم نفت در بودجه باشد، درآمد حاصل از صدور نفت را نیز باید خرج نکرد و به شکل ارز ذخیره کرد تا در سرمایه‌ گذاری بکار افتد. هرگاه بخواهد در سرمایه‌ گذاری بکار افتد، نیاز به ثبات ارزش ریال و کاهش بهای ارز است.
 
۴. مالیات مستقیم که بخشی از آن، مالیات بر حقوق کارکنان دولت است که وصول می‌ شود. در واقع، دولت از حقوقی که می‌ پردازد، مبلغی را کم می‌ کند. پس، درآمد واقعی نیست.
 
۵. دارایی‌ های متعلق به جمهور مردم که به قیمتی ناچیز در اختیار قدرتمداران قرار داده می‌ شوند.
 
   در این منابع که تأمل کنیم، می‌ بینیم، دولت غیر نفت، هیچ ندارد. به سخن راست، «اقتصاد بدون نفت»، یعنی بودجه با رقم صفر. و چون حجم هزینه‌ های دولت را با منابع درآمد آن مقایسه کنیم، از فساد واقعی آگاه می‌ شویم که اقتصاد ایران بدان گرفتار است: دولتی که از تولید برداشت ندارد، با استفاده از نظام بانکی، قدرت خریدی، با حجم بسیار عظیم را،در اقتصاد ایران منفجر می‌ کند. بدین‌ سان، این بودجه مانع از آن‌ است که مردم ایران، نیازهای اساسی خود را تولید و با آنها، از خارج بی‌ نیاز شوند. دولت استبدادی، جریان خارجی شدن را طی کرده و بودجۀ خود و خوراک و مسکن و بهداشت مردم را بشدت وابسته به رابطه با اقتصادهای در موقعیت مسلط کرده‌ است. پس، تحریم ها می‌ توانستند سودمند بگردند، هرگاه مردم ایران می‌ توانستند خویشتن را از استبداد برهند و ساختارهای دولت و اقتصاد و بودجه و ... را تغییر دهند. هرگاه این مردم در این وضعیت سنجی تأمل بایسته را بکنند، در می‌ یابند چرا باید نقش زور را در تنظیم رابطه‌ ها رها کرد، و آن را به حقوق داد. بنابراین درمی یابند، چرا عمل به حقوق پنجگانه، حیاتی است.
د

وضعیت سنجی دویست و پنجاه و ششم: اقتصاد بدون نفت؟

اقتصاد بدون نفت و کودتا، دو امر واقع مستمر از دوران قاجار تا امروز:

     کوشش برای بازسازی اقتصاد تولید محور متکی به خود، بنابراین، مستقل، کوشش پی‌گیر پویندگان راست راه استقلال و آزادی، از دوران قائم مقام فراهانی تا امروز، است. دوران قاجار، دوران فروش امتیاز بود و دوران پهلوی، دوران مصرف محور کردن اقتصاد ایران و وابسته کردن آن به اقتصاد مسلط امپراطوری انگلستان شد. باکودتای 28 مرداد 1332، کشماکش میان امریکاییان و انگلیسیان برسر به اختیار درآوردن سازمان برنامه، با غلبه نسبی، امریکا پایان پذیرفت.

   چون جنبش ملی‌کردن صنعت نفت، حکومت رهبر نهضت ملی ایران، مصدق، را به شاه سابق و گروه دست نشانده حاکم بر دولت تحمیل کرد و دولت انگلیس خرید نفت ایران را تحریم نمود، حکومت مصدق، برنامه اقتصاد بدون نفت را به اجرا گذاشت. با آن‌که، هزینه‌های شرکت نفت نیز بر عهده حکومت مصدق قرارگرفت، اقتصاد بدون نفت نتایج خود را ببارآورد. چرا که بنابر دو سند محرمانه – که اینک از رده محرمانه خارج شده‌اند- امریکاییان به این نتیجه رسیدند که حکومت مصدق را تحریم اقتصادی از پا در نمی‌آورد و این حکومت توانا به تأمین بودجه دولت و اداره اقتصاد ایران است. لذا، راهکار دیگری جز کودتا بر ضد او نمی‌ماند و کودتا نیز روی داد.

     رﮊیم کودتا که، در آن، شاه، ولایت مطلقه یافت، محور مصرف را جانشین محور تولید گرداند و اقتصاد مصرف و رانت محور زیر سلطه را بازساخت. تکیه اقتصاد به صدور نفت و واردکردن کالا، روز افزون شد. قرار بر صدور هرچه بیشتر نفت شد. بنابر جدول صدور نفت، قرار بر رساندن میزان صدور نفت به روزانه 8 میلیون بشکه بود. جدول دیگری زمان پایان یافتن ذخایر شناخته شده نفت ایران را نیز معلوم کرد: این ذخایر، با فرض صدور آن اندازه نفت، می‌باید در سال 1995، به پایان می‌رسیدند (نگاه کنید به کتاب نفت و سلطه). در جمع مسئولان اقتصاد کشور، شاه – بنا بر سندی از اسناد سری، او به راکفلر پیشنهاد کرده بود استخراج نفت ایران افزایش بیابد و امریکا آن را بخرد و برای خود ذخیره کند – گفته بود: نفت تمام می‌شود. می‌گویید مس داریم. آن هم تمام می‌شود، بعد چه باید بکنیم؟ هرگاه در دوران او اقتصاد کشور تولید محور و مستقل شده بود، پرسش او محل پیدا نمی‌کرد. باوجود نگرانی که او اظهارکرد و پرسشی که با مسئولان اقتصاد کشور در میان گذاشت، ابعاد رانت‌خواری بود که بزرگ‌تر شدند. تا بدان‌حد که شاه سابق ناگزیر شد بگوید: ما دیگر پولهای نفت را آتش نمی‌زنیم.

     انقلاب، از جمله بخاطر گرفتار پویایی تلاشی شدن اقتصاد ایران، از رهگذر صدور نفت و ورود کالاهاو بزرگ شدن بودجه و نقش نظام بانکی بمثابه مکنده سرمایه‌ها و انتقال آنها به خارج، ضرور شد تا مگر نیروهای محرکه نه در متلاشی کردن اقتصاد که در ایجاد اقتصادی تولید محور توانا به رشد، بکار افتند. برنامه حکومت ملی پیشاپیش، تهیه شده بود و بنای اقتصاد تولید محور بی‌نیاز از صدور نفت و صرف درآمد آن در متلاشی کردن اقتصاد کشور، آغاز گرفت. یکبار دیگر، استبدادیان مشغول به بازسازی استبداد وابسته، در خرداد 1360 کودتاکردند و اقتصاد مصرف محور دوران پهلوی بازساختند. چرا برنامه اقتصاد تولید محور را اجرا نکردند، زیرا با استبداد سازگاری نداشت.

   اینک که تحریم‌ها شدت گرفته‌اند، سازمان برنامه و بودجه و نیز مرکز پژوهش‌های مجلس، برنامه اقتصاد بدون نفت را تهیه کرده‌اند. از خود نیز نپرسیده‌اند استبدادی که بودجه و اقتصاد کشور را به روزی انداخته‌اند که زنگنه، وزیر نفت، می‌گوید در 40 سال گذشته، هیچ‌گاه بدین بدی نبوده است و کشور را گرفتار 9 جنگ و شدیدترین تحریمها کرده‌اند و باوجود قراردادن مردم ایران تحت رﮊیم تحریم، همچنان بر هرچه مصرف و رانت محورتر اقتصاد ایران، اصرار ورزیده‌اند، کجا می‌تواند برنامه اقتصاد بدون نفت را به اجرا بگذارد؟ در حقیقت، برنامه تهیه شده خود می‌گوید که تهیه کنندگان می‌دانند که این رﮊیم توانا بر اجرای برنامه اقتصاد تولید محور نیست. هرگاه به این کار توانا بود، برنامه عمل (منتشره در کتاب قانون اساسی بر پایه حقوق پنج‌گانه) را به اجرا می‌گذاشت:

مؤلفه‌های پنج‌گانه استبداد ولایت مطلقه فقیه، مانع بزرگ بنای اقتصاد تولید محور:

     پیش از این، سه مؤلفه خیانت و جنایت و فساد، که تمامی رﮊیمهای استبدادی در آنها اشتراک دارند را موضوع بحث قرار داده‌ایم. در واقع، مؤلفه‌های اصلیِ مشترک فیه استبدادها، پنج هستند: بی‌نظمی بخاطر تحمیل پویایی تلاشی به جامعه و اقتصادش و جانشین حقوق گرداندن زور در تنظیم رابطه‌ها در درون دولت و میان دولت و جامعه ملی دو مؤلفه دیگر هستند که سه مؤلفه بالا جدایی‌ناپذیرند. این پنج مؤلفه سبب می‌شوند دستگاه اداری که نقش راه‌بردی در رشد دارد، در ویران‌کردن نیروهای محرکه و جهت ویران‌گر بخشیدن به این نیروها نقش پیدا ‌کند.

     باوجود این، میان استبدادهای در موضع مسلط (چین) و استبدادهای در موضع زیر سلطه (استبدادهای حاکم بر کشورهای مسلمان) تفاوتی ماهوی وجود دارد. چرا که اقتصاد در موضع مسلط نیروهای محرکه را نه تخریب و نه صادر می‌کند. حال این‌که اقتصاد در موضع زیر سلطه، این نیروها را هم تخریب و هم صادر می‌کند.

   بدین‌قرار، هرگاه بنا بر بنای اقتصاد بدون نفت باشد – که به ضرورت تولید محور می‌شود -، نخست این دولت است که می‌باید بازسازی شود:

1. تا که دولت در درون خود، زور را بی‌محل و حقوق را تنظیم کننده رابطه‌ها کند و رابطه‌های خود با جامعه را نیز، بر وفق حقوق پنج‌گانه تنظیم کند. به سخن دیگر، باید تمامی ساختار دولت تغییر کند. از آنجا که از قدرت نمی‌توان انتظار داشت خود خویشتن را منحل کند، این جامعه مدنی است که می‌باید ابتکار عمل را از آن خود کند: شهروندان، با عمل به حقوق پنج‌گانه، دولت استبدادی را بی‌محل و محکوم به انحلال گردانند؛

2. تا که دولت و جامعه از پویایی تلاشی برهندو نظم بیابند. در حقیقت، اقتصاد مصرف و رانت محور ایران گرفتار بیشترین بی‌نظمی، راست بخواهی، بند از بند گسستگی‌ها است. این تلاشی ناشی از تنظیم رابطه‌ها با زور، بنابراین، جهت دادن به نیروهای محرکه در تخریب است. بدون این‌که دولت نظم بیابد و نظام اجتماعی، به یمن عمل به حقوق، بنابراین، تنظیم رابطه‌ها با حقوق، باز و تحول‌پذیر شود، ممکن نیست بتوان اقتصاد گرفتار پویایی تلاشی را (بیابان شدن طبیعت و گسترش فقر و خشونت در شکل آسیب‌ها و نابسامانی‌های اجتماعی و بلبشوی مدیریت اقتصاد دو بخش دولتی و خصوصی و مداخله دو دولت واقعی و سایه در سیاست خارجی و ایجاد تب قیمت دلار و... شدت این تلاشی را گزارش می‌کنند)، از این گرفتاری رها و تولید محور و برخوردار از نظمی گرداند که نمی‌تواند جز حاصل عمل به حقوق باشد؛

3. تا که دولت جنایت‌کار و جنایت گستر، دولت حقوند و حق گستر بگردد. راستی این‌است که قدرت از تضاد و تخریب پدید می‌آید. تخریب مجموعه‌ای از جنایت‌ها است. ایران امروز حاصل تخریب، به سخن دیگر، جنایتهای استبدادها و برقراری رابطه‌های قوا میان فرد با فرد و گروه با گروه، بنابراین، امر واقع مستمر شدن جرمها و جنایتها است. در قلمرو اقتصاد، تخریبهای طبیعت و نیروهای محرکه جنایتهایی هستند که رﮊیم و گروه‌هایی که کارشان بردن و خوردن است، انجام می‌دهند. بدون باز ایستادن از تخریب نیروهای محرکه، هر کار، حتی آنچه را که تهیه کنندگان طرح، اصلاح بودجه خوانده‌اند، ناشدنی است؛

4. تا که رﮊیم ولایت مطلقه فقیه از خیانت بازایستد. در واقع، استبداد خیانت پیشه است نه تنها به این خاطر که قدرت خارجی را محور سیاست داخلی و خارجی می‌کند، (گروگان‌گیری و جنگ و بحران اتمی و گرفتاری ایران در 9 جنگ)، بلکه بدین‌خاطر که جامعه ملی و یکایک شهروندان و به استبدادیان نیز، در حقوقشان، خیانت می‌کند. به امید و اعتماد شهروندان خیانت می‌کند به اعتماد کارکنان خود نیز خیانت می‌کند. بدون اطلاع مردم، در درون و بیرون مرزها، هرآنجه را به سود بقای خود می‌داند، ولو مرگبار برای حیات ملت، انجام می‌دهد. در حقیقت، هر رﮊیمی که میان حفظ وجود خود و برخورداری جمهور مردم از حقوق، حتی حق حیات، تعارض ببیند و حفظ وجود خود را مقدم بداند و بگرداند، خائن است. میزان استبداد است که میزان خیانت یک رﮊیم را بدست می‌دهد. بودجه امروز کشور، اقتصاد امروز ایران، فرآورده تنظیم رابطه‌ها توسط زور، پویایی تلاشی و جنایت و خیانت و فساد است. بدون رهاکردن دولت و جامعه از این 5 عامل چگونه می‌توان بودجه را اصلاح و اقتصاد را از فروش نفت خام، بی‌نیازکرد؟ و

5. تا که دولت و جامعه از فساد پالایش بجویند. راست بخواهی، چهار عامل بالا، فساد را ذاتی زندگی‌های فردی و جمعی می‌کند: زبان قدرت را همگانی می‌کند، دروغ را همگانی می‌کند. شهروندان را از حقوق ذاتی حیات خویش غافل می‌کند، بنابراین، عقلهای شهروندان، خودانگیختگی، استقلال و آزادی، خویش را از یاد می‌برند و توانایی ابتکار و ابداع و خلق را از دست می‌دهند. نازا می‌شوند.کار هر کس این می‌شود: با دیگری و دیگران و طبیعت رابطه‌ای برقرارکردن و، بدان، از دیگری و دیگران، «درآمد» حاصل کردن. در نتیجه، دین و مرام، گرفتار جبر فسادی می‌شود . از خود بیگانه شدن دین و مرام، از جمله، از رهگذر و بخاطر توجیه فسادها است. اقلیت صاحب امتیاز فرآورده همگانی شدن فساد و عامل اول فسادگستریِ ویران‌گر می‌شود.

   آنها که از رابطه قدرت با مرام، ناآگاه هستند و یا آگاهند و خود طالب قدرت هستند، در سنجش وضعیت اقتصاد ایران، از قدرت غافل می‌شوند و به سراغ این و آن ایدئولوﮊی می‌روند: یکی آن را لیبرالی و دیگری نئولیبرالی و سومی اولی یا دومی اما ناقص توصیف می‌کنند و چهارمی آن را اسلامی می‌خواند. حال این‌که هرگاه در سیر تحول مسیحیت و لیبرالیسم در غرب و سوسیالیسم در شرق و اسلام در ایران تأمل کنند، در می‌یابند که قدرت به مرام برای توجیه خود نیاز دارد و چون این نیاز در ضد و نقیض شدن دائمی است، مرام برای توجیه نیازهای ضد و نقیض شونده، باید مدام از خودبیگانه شود. جریان از خود بیگانه شدن تا خالی شدن مرام از محتوائی که داشت ادامه می‌یابد. زمان خالی شدن کامل مرام، زمان فراگیر شدن سرطان فساد ‌است.

   برنامه تهیه شده، نه تنها به این 5 عامل اشاره نیز نمی‌کند، بلکه از ساختار دولت (دولت واقعی تحت امر «رهبر» و دولت اسمی (قوه مجریه و مجلس) و دولت سایه یعنی مافیاهای نظامی – مالی) نیز غافل می‌شود و راه‌کاری را پیشنهاد می‌کند که دولتی با این ساختار که خیانت و جنایت و بی‌نظمی و تنظیم رابطه‌ها با زور و فساد ذاتی وجود آن است، باید آنرا انجام دهد!!

   با وجود این، برنامه پیشنهادی را برررسی می‌کنیم:

برنامه پیشنهادی سازمان برنامه و بودجه برای بی‌نیازکردن بودجه از درآمد نفت:

«نسخه جراحی بودجه روی میز تصمیم‌گیران قرار گرفت. برنامه جراحی بودجه در ۴ محور ارائه شده است؛ درآمدزایی از منابع جدید، مدیریت هزینه‌های فعلی دولت، ثبات‌سازی اقتصاد کلان و توسعه پایدار و در نهایت تقویت نهادی بودجه. جراحی بر تمام این محورها برای دو بازه کوتاه ‌مدت و بلندمدت پیش‌بینی شده است. برنامه‌های عاجل در درآمدزایی شامل اصلاح یارانه کالاهای اساسی، اصلاح یارانه حامل‌های انرژی، افزایش پایه‌های مالیاتی و طرح دوفوریتی مبارزه با فرار مالیاتی می‌شود. در بحبوحه اصلاحات ساختاری، تدوینگران برنامه‌های حمایتی برای اقشار آسیب‌پذیر در نظر گرفته‌اند».

   درآمدزایی را که روشن بگردانیم، عبارت می‌شود از حذف یارانه‌ها از کالاهای اساسی یعنی به نرخ دلار در بازار آزاد وارد و عرضه کردن آنها. به سخن دیگر، تأمین بخشی از بودجه با سه برابر کردن نرخ رسمی ارز (4200 تومان و نرخ امروز بازار 12900 تومان). اصلاح قیمت «حاملهای انرژی» یعنی منطبق کردن قیمت برق و فرآورده‌های نفتی بر قیمت نفت در بازار جهانی. در ازای آن وعده داده می‌شود اقشار آسیب‌پذیر از عوارض افزایش شدید قیمتها مصون نگاه داشته شوند. تدبیر سوم، افزایش مالیاتها است. دولتی که هم اکنون قادر به اخذ مالیاتها نیست، از اقتصادی که رشد آن منفی است (بنابر محاسبه صندوق بین‌المللی پول که مستنداتش آماری است که دولت در اختیارش می‌گذارد، رشد منفی اقتصاد ایران 6 درصد می‌شود)، چگونه بتواند مالیاتهای بیشتری اخذ کند؟ مبارزه با فرار مالیاتی تدبیر چهارم است. اما فرارکنندگان دولت واقعی و دولت سایه را در اختیار دارند و دولت اسمی هم به فرمان آنها است. دولت اسمی حتی توانا به بازپس گرفتن وامهای ستانده اینان از نظام بانکی نیست.

   بنابراین، هرگاه این طرح پیاده شود، اقتصاد ایران گرفتار سرنوشتی می‌شود که هم اکنون اقتصاد ونزوئلا بدان گرفتار است: مسابقه میان تب تورم و منطبق کردن قیمتهای کالاهای اساسی و حاملهای انرﮊی با آن.

     در طرح مرکز بررسی‌های مجلس، پیش می‌شود که باوجود تأمین بخشی از بودجه از راه فروش اوراق قرضه، بودجه کسری برابر 100 هزار میلیارد تومان پیدا می‌کند. اما اقتصاد بدون نفت، نیاز به ثبات ارزش پول، بنابراین، تابعیت اندازه حجم نقدینه از تقاضای اقتصاد تولید محور دارد. در بهمن ماه سال 97، بنابرگزارش بانک مرکزی، حجم نقدینگی برابر 1760 هزار میلیارد تومان است. هرگاه قرار باشد تأمین کسر بودجه همچنان بر حجم نقدینگی بیافزاید، ثبات ارزش پول ناممکن می‌شود. زمانی تصور می‌شد تورم مساعد با سرمایه‌گذاری است. زیرا سرمایه‌گذاران، پیشاپیش، می‌دانند که سود خواهند برد. اما آن زمان می‌دانستند شدت تورم ضد سرمایه‌گذاری و مشوق رانت خواری و مساعد اقتصاد مصرف و رانت محور است. بنابراین، تثبیت دست کم نسبی ارزش پول و چند انطباق ضرور هستند تا که گذار از اقتصاد مصرف و رانت محور به اقتصاد بدون نفت میسر شود:

1. انطباق حجم بودجه با توقعات اقتصاد تولید محور که ایجاب می‌کند بودجه کسری نداشته باشد. در حال، حاضر، بنابر گزارش خبرگزاری رﮊیم، بدهی دولت 320 هزار میلیارد تومان است. هم اکنون، بودجه کوهی بزرگ‌تر از دماوند است بر دوش اقتصادی که توانایی آدم 100 ساله را هم ندارد؛

2. انطباق ترکیب بودجه با اقتصاد تولید محور؛

3. انطباق ترکیب اعتبارات بانکی با اقتصاد تولید محور؛

4. انطباق ترکیب صادرات و واردات با اقتصاد تولید محور؛

5. انطباق حجم نقدینیه با تقاضای اقتصاد تولید محور، بنابراین، ثبات قیمتها و ارزش پول؛

6. انطباق توزیع نیروهای محرکه و امکانها و درآمدها با توقعات اقتصاد تولید محور، یعنی هرچه عادلانه‌تر کردن توزیع نیروهای محرکه و امکانها و درآمدها در سطح مناطق و در سطح شهروندان؛

7. انطباق حجم سرمایه و ترکیب سرمایه‌گذاریها و دیگر نیروهای محرکه با توقعات اقتصاد تولید محور؛

8. انطباق آموزش و پرورش با تقاضای اقتصاد تولید محور؛

9. انطباق سیاست خارجی با توقعات اقتصاد تولید محور. بنابراین،

10. انطباق امنیت داخلی و خارجی با نیازهای اقتصاد تولید محور. این انطباق بستگی مستقیم پیدا می‌کند با برخورداری شهروندان ایران از حقوق پنج‌گانه، بنابراین، تنظیم رابطه‌ها در دولت و میان دولت با مردم و میان شهروند با شهروند، توسط حقوق.

     بدیهی است این انطباق‌ها از عهده دولت و جامعه‌ای بر می‌آید که فعالیتهای حیاتی را بر حقوق پنج‌گانه منطبق بگردانند، تا که هم اقتصاد تولید محور بگردد و هم انسان برده اقتصاد نشود و هم اقتصاد در خدمت انسان بماند.

   به نقد طرحهای دوگانه ادامه خواهیم داد.