وضعیت سنجی یک‌صد و پنجاه و هشت: وقتی دو ضعیف رویارو می‌شوند خطر جنگ بزرگ‌تر می شود یا کوچک‌تر ؟

٭ داده‌ها چه می‌گویند؟:

در 24 تیر ماه، روحانی را دو بار ضربه فنی کردند: برادر او، حسین فریدون را توقیف کردند و فرهاد رهبر، مشاور رئیسی که هم در ستاد انتخاباتی‌ او­، نقش اول داشت و هم ضد دانشجو و ضد دانشگاهی‌ترین رئیس دانشگاه سابقه‌داری است که دانشگاههای ایران از کودتای خرداد 60 بدین‌سو، به خود دیده‌اند، رئیس دانشگاه آزاد شد.

● مجوز دستگیری حسین فریدون «تخلفات مالی» است. اما هم «قوه قضائیه» که آلت فعل است می‌داند و همه مردم ایران و هم آن گروه از مردم دنیا که آگاه به رویدادها و چرائی آنها هستند، می‌دانند که توقیف برادر و مشاور ویژه «رئیس جمهوری»، یک اقدام سیاسی و یک پیام است به داخلی‌ها و بخصوص به خارجی‌ها. آن پیام این‌است: رئیس جمهوری در رژیم ولایت مطلقه فقیه فاقد اختیار است. غرب نیز این دو ضربه را، پیام در باره ناتوانی رئیس جمهوری ایران تلقی کرد.

● وقتی این خبر منتشر می‌شود که حسین طائب، رئیس اطلاعات سپاه و جانشین او، محمد حسین زیبائی‌نژاد معروف به «سردار نجات» از حسین فریدون بازجوئی کرده‌اند، یعنی این‌که «دولت با اسلحه» نه تنها نسبت به دولت بی‌اسلحه دست بالا را دارد، بلکه تعیین کننده محدوده عمل این دولت است.

● دانستنی است که به تدریج درون رژیم روشن‌تر در معرض مشاهده قرار می‌گیرد: ایران امروز دارای سه دولت است: دولتی که دستگاه ولایت مطلقه فقیه است و «دولت با اسلحه» که سپاه و ابواب جمعی آن‌ است و دولت بی‌اسلحه. سپاه در برابر این دو دولت قرار می‌گیرد. گرچه فاقد انسجام درونی است اما دیگر تنها ستون فقرات رژیم ولایت مطلقه فقیه نیست. بیشتر از آن‌ است و طالب حاکم شدن بر دولت بی‌اسلحه و دولتی است که دستگاه ولایت مطلقه فقیه است. بدین‌خاطر، دو ضربه‌ای که به حکومت روحانی وارد شد، دلیل می‌شود برای وضع تحریم‌ها، بخصوص بر ضد سپاه. چنانکه در 27 تیر، برابر 18 ژوئیه 2017، یکچند از شرکتهای وابسته به سپاه و سازمانهای سپاه و چند شخص (در جمع 18 شخص و مؤسسه)، از سوی امریکا، تحریم شدند. جیمس ماتیس، وزیر دفاع امریکا گفته ‌است: «در ایران رئیس جمهوری را «آیةالله» انتخاب می‌کند». ظریف در رد قول او گفته‌ است: «مردم ایران 10 ساعت در صف می‌ایستند تا رأی بدهند». دروغگو کم حافظه می‌شود. در نتیجه، او متوجه بزرگی دروغش نمی‌شود. چرا که اگر قرار بر ماندن 10 ساعت در صف برای رأی دادن باشد، غیر ممکن است در یک روز 40 میلیون رأی – که هرگاه هر رأی دهنده 1 دقیقه و نیم زمان برای دو رأی دادن( انتخاب ریاست جمهوری و انتخاب نمایندگان شوراهای شهر) لازم داشته باشد، این رقم قلابی است - اخذ بگردد. یک چهارم این تعداد هم رأی اخذ نمی‌شود. و باز او غافل است دنیائی که شاهد بی‌اختیاری روحانی است، سخن وزیر دفاع امریکا را باور نمی‌کند؟.  

در امریکا، فاش شدن روابط داماد و فرزند ترامپ با طرفهای روسی و انتشار پیامهای متبادله از طریق اینترنت و کاهش میزان محبوبیت او بطرز بی‌سابقه‌ای، ترامپ را بازهم ضعیف‌تر کرده‌اند. اما آیا این ضعف سبب می‌شود که او بیشتر عنان اختیار خود را به نتان یاهو بسپرد و یا بعکس، او را بر آن می‌دارد با کسب موفقیت در سوریه و عراق، از راه همکاری با روسیه و ایران، موقعیت خویش را نزد افکار عمومی امریکا بهبود ببخشد؟

● پاسخ این پرسش آسان نیست. زیرا از سوئی توافق با روسیه بر سر آتش بس در جنوب غربی سوریه، ایجاد فرصت برای روسیه باور شده ‌است. زیرا سبب می‌شود روسیه در منطقه صاحب اقتدار بگردد و با دست یافتن به آبهای گرم، بنابراین، نقش پیداکردن در جریان نفت به بازارهای جهان، قدرتی با توان رقابت با امریکا بشود.

    نتان یاهو، نخست‌ وزیر اسرائیل،با این استدلال و  استدلالی دیگر که، امکانی است که آتش بس به ایران می‌دهد تا قوای خود را در سوریه مستقر کند، با این آتش بس مخالف است. متحد اسرائیل، دولت سعودی نیز با این آتش بس مخالف است. در همین‌ حال،

● ناتوانی وزیر خارجه امریکا در حل بحران ناشی از اتمام حجت چهار دولت عرب به قطر، گویای این واقعیت است که حال، دیگر این دولتها به پشت گرمی اسرائیل، می‌خواهند امریکا تابع سیاست آنها در منطقه باشد. آنها ترکیه را نیز از اتحاد «دنیای سنی مذهب» بیرون نهاده‌اند. سبب این ناتوانی، از جمله، ترامپ است. چرا که او از سوئی متوجه شده ‌است که اتحاد سعودیها با اسرائیل بر منطقه مسلط نمی‌شود مگر از راه جنگ، و زیان امریکا در این جنگ است. از سوی دیگر، خود او، جانب چهار دولت قطع رابطه کننده با قطر را گرفت و در همان‌حال با روسیه، بر سر آتش بس در جنوب غربی سوریه توافق کرد. نتیجه این‌ که جبهه‌ای که با سفرش به عربستان، امریکا را حامی آن کرد، هم دچار انشقاق شد و هم در موقعیتی قرار داد که اگر بر سر اتمام حجتش به قطر نایستد، شکستی سخت و پی‌آمدهای آنرا باید تحمل کند.

     دولت سعودی نیز، آگاه یا ناخود آگاه، نیات خویش را آشکار کرد: دغدغه این دولت مذهب نیست، قدرت اول شدن در منطقه است. چون ترکیه را رقیبی می‌داند که هرگاه در اتحاد پذیرفته شود، فصل‌الخطاب می‌شود، حاضر نیست این کشور را به اتحاد راه دهد. به قطر نیز اخطار می‌کند نظامیان ترک را از قطر براند. بدین‌خاطر است که، «تقدم با دین است» را رها کرده و این‌بار، نه برگ مذهب که برگ عربیت را بازی می‌کند: دنیای عرب در برابر دنیای غیر عرب. روشن است که عربیت نیز وسیله ‌است. سعودیها، همچون رژیم ولایت مطلقه فقیه، عامل بقای رژیم خویش را در بیرون عربستان سراغ می‌کنند: اتحاد با اسرائیل و قدرت منطقه گشتن.

     حاصل این رویه این ‌است که دو دولت ترکیه و ایران در منزوی کردن دولت سعودیها بکوشند و برای خود در دنیای عرب، متحد دست و پا کنند. قرار بر سفر اردوغان به قطر و عربستان است. هرگاه او موفق شود به بحران پایان بدهد، سعودیها موقعیت خویش را از دست می‌دهند. لاجرم نباید تن به حل مشکل از طریق اردوغان بدهند. مگر این‌که به این واقعیت تمکین کنند که دولت سعودی ولو با اتحاد با اسرائیل نمی‌تواند حاکم منطقه بگردد.

● بدین ‌قرار، ترامپ بر سر دو راهی است: یکی در پی ایجاد صلح در منطقه شدن، و دیگری به خواست محافظه‌کاران جدید و جبهه سعودی – اسرائیل تن دادن و به بهانه تغییر رژیم، وارد جنگ شدن. جنگی که می‌تواند تنها جنگ با ایران نماند.

٭ تغییر رژیم ایران توجیه‌کننده جنگ؟

● تیلرسون، وزیر خارجه امریکا، به کنگره گزارش کرد که ایران قرارداد وین را اجراء کرده‌ است، ولو به روح آن پایبند نمانده‌ است و ایران همچنان حامی تروریسم است.

اثر حمله‌های مداوم به روحانی، و دو ضربه سخت روز 24 تیر به او، این‌ است که چون رئیس جمهوری در رژیم ولایت مطلقه فقیه «تدارکاتچی» بیش نیست و چون، باتوجه به نقش سپاه و ترکیب مجلس خبرگان، نمی‌توان به میانه‌رو بودن جانشین خامنه‌ای امید بست، حمایت از میانه‌روها در برابر سخت‌سران رژیم، که پیش از این، توجیه‌ کننده سیاست خارجی امریکا و اروپا بود، مدعائی میان‌ تهی است. لذا، این رژیم است که باید تغییر کند.

● در امریکا، تحلیل موافقان همکاری امریکا با روسیه اینست: «روسیه گیت» سبب ضعف رئیس جمهوری امریکا شده‌ است و این ضعف سبب می‌شود که او اختیار خود را به اتحاد اسرائیل و سعودیها بدهد و این اتحاد، به اتفاق محافظه‌ کاران جدید، خواهان تغییر رژیم در ایران و سوریه و نیز روسیه هستند ولو با ورود امریکا در جنگ. چرا که «روسیه گیت» مانع از آن می‌شود که ترامپ جرأت همکاری با روسیه را بخود بدهد.

● نتان یاهو به حکومت ترامپ فشار می‌آورد برای این‌که امریکا بیشتر درگیر جنگ در سوریه بگردد. بسا تدارک جنگ با ایران و حتی با روسیه را ببیند. محافظه‌کاران جدید که همواره با مقاصد نتان یاهو، موافق و با او همصدا می‌شوند، هم‌ اکنون فهرست رژیم‌هائی که باید تغییر کنند را آماده کرده‌اند: رژیمهای ایران و سوریه و روسیه. از دید آنها، خطر ادامه حیات این رژیمها از خطر جنگ با آنها، هم برای منطقه و هم برای دنیا بیشتر است.

● در زمان تشکیل کنفرانس سران 20 کشور در هامبورگ، ترامپ با پوتین دو دیدار کرد. دو طرف بر سر آتش بس در جنوب غربی سوریه موافقت کردند. این آتش بس از همه کوششهای پیشین، در کاستن از شدت جنگ شش ساله در سوریه مؤثر تر از کار درآمد.

    الا اینکه این آتش بس گویای شکست جنگ از طریق گروههای دست نشانده در طول 6 سال است. به سخن دیگر، شکست اسرائیل و دولت سعودی و ترکیه و دیگر صاحب نقش‌های منطقه است. اینها جنگ سوریه را بدین‌ خاطر راه ‌انداختند که جلوی ایجاد هلال شیعه (یا کمربند سبزی که ایران و عراق و سوریه و لبنان را به یکدیگر پیوند می‌دهد) بگیرند. در عوض، خود از عوامل شکل گرفتن کمر بند سبز شدند. چرا که حکومت اسد و ارتش او برجا هستند و از حمایت قوای ایران و حزب‌الله لبنان نیز برخوردارند.

    بدین ‌سان، نقشه ساقط کردن رژیم اسد از راه جنگ قابل اجرا نشد. قوای ایران و حزب‌الله نیز در مرزهای سوریه با اسرائیل استقرار جستند. مکرون، رئیس جمهوری فرانسه، نیز به ترامپ گفت: «برکناری اسد و جانشین کردن رژیم او دیگر هدف مقدم فرانسه نیست». نتان یاهو بجای این‌که واقعیت را بپذیرد و برآن شود که با ایران به تفاهمی برسد، باتفاق متحدان عربش، بخصوص دولت سعودی، تصمیم گرفته‌اند به راه جنگ بروند و ترامپ را نیز به این راه بکشانند.

● غیر از مشکل «روسیه گیت» ترامپ با مشکل دیگری روبرو است: همکاری با روسیه، با سیاست او که حمایت از اتحاد کشورهای عرب و اسرائیل بر ضد ایران است، سازگار نیست. امریکا هم در ترکیه و هم در قطر پایگاه نظامی دارد. حمایت از جبهه اسرائیل و سعودیها و متحدانشان، رابطه امریکا با این دو کشور و منافع امریکا در منطقه را هم بخطر می‌اندازد. از جمله جنگ با داعش که ترامپ وعده داده بود برق‌آسا کارش را بسازد، با حمایت از اتحاد اسرائیل با کشورهای عرب عضو جبهه نیز تناقض دارد. از سال 2015، کار بر داعش و القاعده و جبهةالنصرة، بخاطر ورود روسیه و ایران و حزب‌الله به جنگ با این سازمانها، سخت شده‌ است.

     ترامپ گرفتار این تناقض‌ها، در طول 6 ماه اول حکومت خود، سیاست خصمانه‌ای را در قبال ایران بکار برده‌‌ است. این سیاست با نظر محافظه‌کاران جدید و دلخواه ملک سلمان و نتان یاهو انطباق داشته‌ است. الا اینکه، ترامپ، بهنگام مبارزات انتخاباتی، وعده داده بود با روسیه بر سر مبارزه با داعش و القاعده و... در سوریه و عراق همکاری کند. همکاری با روسیه که بطور غیر مستقیم همکاری با ایران است، معنا دارد و منطبق با منافع امریکا و اروپا است. از جمله، با تثبیت وضعیت در سوریه، موجهای پناهندگان به اروپا قطع می‌شود و بجایش سوریهای پناهنده بر آن می‌شوند به کشور خود بازگردند. داعش و القاعده هم از میان می‌روند و غرب از تروریستهای آنها در امان می‌ماند.

● اما همکاری مستقیم با روسیه و غیر مستقیم با ایران، شکست سختی برای سعودیها و نتان یاهو می‌شود. آنها تا توانسته‌اند، برای تغییر رژیم در ایران و سوریه، مایه گذاشته‌اند. تغییر سیاست ترامپ نه تنها آن مایه را از بین می‌برد، بلکه حکومت نتان یاهو را در اسرائیل و رژیم سعودیها را در عربستان ضعیف می‌گرداند.

    این‌ است که نتان یاهو به تکاپو افتاده ‌است. سفر او به پاریس، در روزهای 15 و 16 ژوئیه، از جمله به این خاطر بود که، با استفاده از قرار گرفتن ترامپ در تنگنای «روسیه گیت»، او را به ترک سیاست همکاری با روسیه و ایران و بازگشت به سیاست حمایت از جبهه اسرائیل/ سعودیها و متحدان عربش، ناگزیر کند. او به صراحت گفت: «اسرائیل با آتش بس در جنوب غربی سوریه مخالف است زیرا سبب استقرار قوای ایران در سوریه می‌شود».

     نتان یاهو می‌پندارد که ترامپ برای خلاصی از «روسیه گیت» چاره‌ای جز پیروی از سیاست اسرائیل در منطقه ندارد. محافظه‌کاران جدید امریکا نیز می‌خواهند از افتضاح «روسیه گیت» در کشاندن ترامپ به راه مطلوب خود، استفاده کنند. بنابراین، با نتان یاهو همداستانند.

● اما مشکل این‌جا است که نتان یاهو می‌خواهد امریکا با مداخله نظامی رژیم اسد را سرنگون کند. یعنی همان‌ کار را بکند که بوش در عراق و افغانستان و اوباما در لیبی کردند. این بدان معنی است که سربازان امریکائی کشته شوند و میلیاردها دلار را امریکا خرج کند. و پیه وارد شدن به جنگی گسترده با ایران و بسا با روسیه را به تن مردم امریکا بمالد.

     هرگاه امریکا وارد جنگ سوریه بگردد، بسا طرح تغییر رژیم سوریه اجرا می‌شود اما جهان را با خطر جدی جنگ اتمی روبرو می‌کند.

٭ ضعفهای تحلیل جانبداران همکاری امریکا با روسیه: امپراطوری مالی ترامپ طرف معامله با سپاه و مافیای روس؟!

مشکل ترامپ تنها «روسیه گیت» نیست. روزنامه‌نگاران پژوهشگر، دو ضعف دیگر او را یافته‌اند:

● ارتباط ترامپ در رأس مؤسسه خود با روسیه، به سالهای 1984 باز می‌گردد. در آن سالها، امپراطوری ترامپ با مافیاهای روسی روابط پولی (پول شویی) و مالی نامشروعی داشته‌ است.

● ترامپ با رژیم الهام علی‌اف حاکم آذربائیجان نیز روابط محکمی داشته‌ است و دارد. و این رابطه، یکی دیگر از عوامل ضعف ترامپ و حکومت او است. الهام علی‌اف و همسرش، مهربان علی‌اف که معاون رئیس جمهوری است، در شمار فاسدترین زوج‌های حاکم بر کشورها هستند. چهره واقعی ترامپ را ارتباطات او با این رژیم و فعالیتهایش در آذربائیجان آشکار می‌کنند: عامل اتصال ترامپ با خانواده حاکم بر آذربائیجان، شخصی به اسم آگالارو (Agalarov) است. این شخص در سال 2006، با لیلا علی‌اف ازدواج کرده بود. همسر او عضو فعال مافیای خانوادگی است. واشنگتن پست می‌نویسد ما نمی‌دانیم چه اندازه پول روسها در امپراطوری هتل و ساختمان ترامپ سرمایه ‌گذاری شده‌ است. نوول رپوبلیک همین هفته گزارش می‌کند که پول روسها نقش تعیین کننده در خارج کردن ترامپ از مشکلات مالی در سالهای 1990 داشته ‌است. بر این‌ها افزوده می‌شود استفاده رأس الیگارشی حاکم بر قزاقستان از مؤسسه ترامپ برای پول شوئی.

● نیویورکر فاش می‌کند که ترامپ در باکو، شهری که از هتل‌های لوکس اشباع است، هتل لوکس دیگری ساخته ‌است. در این شهر شرکتی وجود دارد که به فعالیتهای سپاه پوشش می‌دهد. این شرکت در کار پول شوئی است و طرف معامله با امپراطوری ترامپ ‌نیز هست.  

    بدین‌سان، امپراطوری ترامپ و نیز سپاه پاسداران عضو شبکه جهانی فساد هستند.

   رئیس جمهوری با این ویژگیها البته ضعیف است. رئیس جمهوری ضعیف می‌تواند از راه دست زدن به جنگ، کار رسیدگی به افتضاح‌ها را به تأخیر بیاندازد. اما اگر دست به جنگ بزند، افکار عمومی امریکا و حتی کنگره امریکا را با خود رودررو خواهد کرد. بسا سبب می‌شود که کنگره، ولو درآن اکثریت با حزب جمهوری‌خواه است، در برکنار کردن او شتاب کند.

     ترامپ انتخاب دیگری نیز دارد و آن اینست که سیاست برقرار کردن صلح در جهان را در پیش بگیرد. او که نزد مردم 37 کشور مغضوب‌ترین رئیس جمهوری امریکا است، بدین سیاست، هم می‌تواند افکار عمومی امریکا و هم افکار عمومی جهان را نسبت به خود مساعد کند. بنابراین، «روسیه گیت» به ضرورت، سبب نمی‌شود که او اختیار خود را به نتان یاهو بسپرد. مگر اینکه افکار عمومی امریکا بر اثر رویدادی نظیر ترورهای 11 سپتامبر 2001 بشدت تحریک شود. بدینقرار، این که ترامپ به کدام انتخاب دست بزند، نیازمند از میان برخاستن دست‌آویزهای موجود و پیدایش عوامل ایجاب کننده لزوم تغییر سیاست خارجی امریکا است.

    از جمله دست‌آویزها که باید نباشد، ولایت مطلقه فقیه است و از جمله عواملی که باید باشد، دولت حقوقمدار در ایران است که کار خود را حل مسائلی بداند که رژیم ولایت مطلقه فقیه برهم افزوده ‌است. اما در جامعه دو قطبی ایران، اقلیت صاحب همه چیز و مسلح، به‌هیچ رو، به اتصال دولت با اکثریت بزرگ بی‌چیز، تن نمی‌دهد. در نتیجه، بدون عمل جامعه مدنی، عامل مفقود و دست‌آویز موجود است. به سخن دیگر، رژیم ولایت مطلقه فقیه فرصت سوز، این فرصت را هم خواهد سوزاند. اما، اگر مردم به عمل برخیزند می‌توانند فرصت را برای از میان برداشتن دست‌آویز، و ایجاد عامل دولت حقوقمدار، مغتنم بشمارند.

وضعیت سنجی یک‌صد و پنجاه و هفتم: ضعف پول، وخامت بارتر شدن اقتصاد رانت و مصرف محور را گزارش می‌کند.

٭ سیاست اقتصادی وقتی بر سرمایه‌گذاری خارجی متکی می‌شود :

● سیاست اقتصادی حکومت روحانی کاستن از نرخ تورم از راه کاهش و بسا به صفر رساندن بودجه عمرانی و جانشین کردن آن با سرمایه ‌خارجی بوده ‌است. اما سرمایه خارجی به ایران نیامد. در نتیجه، رکود اقتصادی ادامه یافت. بی‌کاری بیشتر شد. صدور اسکناس افزایش یافت و نقدینه سه برابر شد: 1265 هزار میلیارد تومان.

● ناتوانی دولت از سرمایه‌گذاری بدین خاطر است که درآمد نفت بعلاوه قرضه از نظام بانکی کفاف هزینه‌های جاری را نمی‌دهد. نتیجه این‌ است که میزان تشکیل سرمایه منفی می‌شود:

    «سر باز زدن دولت از سرمایه‌گذاری و بی‌رغبتی بخش خصوصی به فعالیت اقتصادی مولد در دولت یازدهم نتیجه خود را در رشد منفی تشکیل سرمایه ثابت نشان می‌دهد. آمار رشد تشکیل سرمایه ثابت که شاخصی از سرمایه‌گذاری دولتی و خصوصی در یک اقتصاد را به دست می‌دهد، از سال ۹۰ به بعد جز برهه کوتاهی در سال ۹۳ منفی بوده‌ و در سال ۱۳۹۵ به ۱۰- درصد رسیده است. رشد منفی تشکیل سرمایه ثابت به این معنی‌ است که سرمایه‌گذاری در اقتصاد ایران از سال ۹۰ به طور مستمر کاهشی قابل توجه یافته‌ است. انقباض سرمایه‌گذاری در ایران خود را در رکود اقتصادی سال‌های اخیر نشان می‌دهد. رکودی اقتصادی که بیش از هر چیز اثر خود را در افزایش قابل‌توجه نرخ بیکاری نشان می‌دهد. از سال ۹۲ تا ۹۵ بیکاری جوانان با معیارهای سهل‌گیرانه برای تعریف فرد مشغول به کار از ۲۵٪ به بیش از ۳۰٪ رسید و نرخ کلی بیکاری از ۱۰٪ به نزدیک به ۱۳٪ افزایش یافت». (بنابر ارقام رسمی به نقل از مقاله‌ای با عنوان « نگاهی انتقادی به اقتصاد ایران از سال ۹۲ تا ۹۵ » که سایت میدان به تاریخ 20 خرداد 1396 انتشار داده ‌است.

   پرسیدنی است: وقتی میزان تشکیل سرمایه ثابت، منفی است، اقتصاد چگونه توانسته ‌است رشد کند؟ در حقیقت، ادعای حکومت بر وجود رشد اقتصادی، دروغ است. راست این ‌است که به دنبال امضای قرارداد وین («برجام»)، تحریم نفت از میان رفت و رژیم توانست نفت بفروشد. رشد اقتصادی در این حکومت یعنی فروش ثروت کشور و پرداختن بهای کالاها و خدماتی که وارد می‌شوند از محل درآمد نفت.

● باتوجه به قدرت خریدی که بودجه دولت و اعتبارات بانکی ایجاد می‌کنند و با توجه به این واقعیت که حجم نقدینه سه برابر شده در حالی که اقتصاد در رکود بوده‌ است، تناسبی میان قدرت خریدی که ایجاد می‌شود و تولید داخلی وجود ندارد. واردات از محل درآمد نفت نیز نمی‌تواند قدرت خرید را جذب کند. نتیجه ضعیف شدن پول و وسعت بازهم بیشتر پیداکردن عرصه رانت‌خواری و راهبر پول شدن فرصت‌هائی است که اقتصاد مصرف و رانت محور ایجاد می‌کند و به نوبه خود عامل ایجاد این‌گونه فرصت‌ها است. بدین‌خاطر است که آسیب‌ها و نابسامانی‌های اقتصادی (بیکاری و گرانی و قاچاق و رونق بازار فرآورده‌های اعتیادآور. نه تنها اعتیاد به مخدرها که اعتیاد به مصرف فرآورده‌ها و خدمات و هزینه‌های تفاخر یا موقعیت اجتماعی بالاتر یافتن در سلسله مراتب هرمی شکل جامعه) روزافزون هستند.

● ضعف پول ایران در حکومت روحانی همچنان بیشتر شده‌ است. چنانکه ارزش دلار نسبت به ریال بازهم افزایش یافته‌ است. چنانکه برغم افزایش ارز در اختیار دولت ناشی از فروش بیشتر نفت، امروز بهای هر دلار  3794 تومان است.

٭ پایان پترو دلار؟:

   مقاله را شون برادلی در 26 ژوئن 2017 انتشار داده ‌است. نویسنده براین باور است که خزانه‌ داری امریکا حقیقت را از امریکائیان و مردم دنیا پنهان می‌کند:

● توانایی امریکا بر حفظ نفوذ خود بر جهان، آهسته و پیوسته کاهش یافته ‌است. از سال 1971 که پترودلار (ذخیره حاصل از فروش نفت که بر اثر ضربه نفتی افزایش یافت) پدید آمد، در تجارت بین‌المللی، به‌یمن تجارت فرآورده‌های نفتی و افزایش میزان پترودلار از سوئی و مداخله‌های نظامی مداوم از سوی دیگر، دلار امریکا پولی بود که بکار می‌رفت. بنابراین، اگر درآمدهای نفتی در بازرگانی با کشورهای دیگر جهان با پول آنها به جریان بیفتد، دلار یکی از مهم‌ترین علتهای وجود خود را بمثابه پول رایج در جهان، از دست می‌دهد. ماجرای قطع رابطه با قطر و اتمام حجت به این کشور ربط دارد با سیاست بازرگانی قطر. در واقع، در طول دو سال اخیر، قطر معادل 86 میلیارد دلار، به یوان که پول چین است، با این کشور معامله کرده‌ است. قطر با چین معاملات دیگری هم امضاء کرده‌ است. قطر با ایران در بزرگترین منبع گاز جهان شریک است و هردو کشور در کار توسعه بازرگانی خود با کشورهای دیگرند. 

 ● هم زمان، ناتوانی امریکا از کاستن از قرضه‌هایش و رویاروئی‌های سیاسی در درون، گویای شکنندگی قدرت امریکا است. روسیه و چین  درکار آنند که، برای کشورهائی که می‌خواهند از قلمرو خزانه‌داری امریکا بیرون روند، سامانه مالی بدیلی را جانشین دلار کنند. بعد از آنکه صندوق بین‌المللی پول، در اکتبر گذشته، "یوان "را بعنوان یکی از ارزهای سبد ذخیره پذیرفت، سرمایه‌گذاران و اقتصاددانان شروع کردند به تأمل در باره سامانه پولی و مالی جانشین. قدرت اقتصادی که خزانه‌داری امریکا رهبری می‌کرد، امپراطوری امریکا را تغذیه می‌کرد. اما تغییرهای ژئوپلیتیک شتابان روی دادند. اعتبار امریکا را دهه‌ها جنگ اعلان نشده و سیاست خارجی فاجعه‌آور، زایل کرد.

● یکی از بهترین داشته‌های امریکا که برجا است، قدرت نظامی است. اما فقدان یک اقتصاد نیرومند آن ‌را هم به تحلیل می‌برد. رقیب‌های جدید، همچون کشورهای برزیل و افریقای جنوبی و چین و روسیه و هند زیر بار سلطه پولی امریکا نمی‌روند و در کار آنند سامانه پولی و مالی جانشین را ایجاد کنند. قطر واپسین کشوری از این کشورهائی است که می‌خواهند دلار را در مبادلات خود بکار نگیرند. در سال 2016، روسیه وقتی شروع به قبول یوان چین کرد و طرف معامله نفتی با چین شد، سر دسته این نوع کشورها شد. صاحب بخشی از بازار نفتی سعودیها نیز شد. ایران نیز در مقام پاسخ به تهدید ترامپ، همین کار را کرد. هرگاه ایجاد کنندگان پترودلار از پول امریکا روی برگردانند، بقیه نیز از خود خواهند پرسید آیا منافع آنها در این نیست که آنها هم عطای این پول را به لقایش ببخشند؟

● هرگاه اتحادیه اروپا نتواند برای تروریسم و مهاجرت و تدابیر ریاضتی، راهکاری بجوید، کشورهای اروپای شرقی به جدا شدن از اتحادیه اروپا و روی آوردن به شرق، یعنی روسیه و چین و هند، مایل خواهند شد. این سه کشور از سالهای پیش ذخیره دلاری خود را به طلا بدل کرده‌اند. در حقیقت، در آینده نزدیک، پول قوی که بیانگر اندازه ثروت واقعی خواهد شد، دیگر پول ضعیفی که دلار است، نیست. تورم‌های از اندازه بیرون که این کشورها به خود دیده‌اند، به آنها فهمانده‌ است که پول قوی و مطمئن طلا است.

● بدبختانه، بسیاری از امریکائیان از گذشته بی‌اطلاعند و بسا پیشاروی رکود آینده، همچنان با وام ستاندن دولت یعنی چاپ دلار و خرج آن، موافقت خواهند کرد. زیرا گمان خواهند برد که وام ستاندن (بحران بزرگ بر بدهی‌های دولت امریکا افزود و اینک 20 هزار میلیارد دلار است) و در اختیار کارفرمائیها و بانکهای در معرض ورشکستگی قرار گرفته، تنها راه ‌حل است. بسیاری از سرمایه‌گذاران مشهور نسبت به فاصله اقتصادیکه غرب دارد از شرق پیدا می‌کند، هشدار داده‌اند. اما دیوان‌سالاران و بانکهای مرکزی از پذیرفتن واقعیت، سر باز می‌زنند. بسیاری از مردم قشرهای میانه گرفتار فلاکت خواهند شد اگر پیش از آنکه دیر شود، سیاست اقتصادی تغییر نکند و این مردم تعلیم نبینند و توانائی کار در نظام جدید را پیدا نکنند.

● جیمس ریکاردس  James Rickards که اقتصاد دان است، توضیح می‌دهد چرا روسیه و چین به خریدن و ذخیره کردن طلا علاقمند شده‌اند: این دو کشور خود را گرفتار دلارهائی می‌بینند که دارند. از آن بیم دارند که دولت امریکا زیر بار سنگین 19 تریلیون قرض فروماند و این قرضه عظیم سبب تورم یا کاهش ارزش دلار بگردد. اگر تورم، قیمت دلار را کاهش دهد، ذخایر دلار چین کاهش می‌پذیرد. اما اگر این ذخایر طلا باشند، ارزش ذخایر آن به دلار افزایش خواهد یافت. بنابراین، احتیاط، افزودن بر ذخایر طلا را ایجاب می‌کند. انگیزه‌های روسیه ژئوپلیتیک هستند. طلا سلاح جنگ پولی و مالی در قرن بیست و یکم است. نظام پرداختها به دلار در مهار امریکا است. امریکا، با کمک متحدان اروپائی، می‌تواند طرفهای نزاع با خود را از نظام پرداختهای بین‌المللی، به بیرون اندازد. طلا تضمین کننده کشور در برابر این خطر است. طلا وسیله مطمئنی است برای این‌که روسیه بدون هراس از مداخله امریکا، مبادلات خود را انجام دهد.

● وسائل ارتباط جمعی بزرگ این خطر را از مردم امریکا پنهان می‌کنند و وضعیت بس غیر عادی را عادی جلوه می‌دهند. بنابراین، بجای آنکه تا فرصت است فکر تدبیر کنند، در کار نگاهداری ساختار روابط بین‌المللی هستند که به امریکا امکان می‌دهد نظام پرداختها به دلار را در مهار خود نگاه دارد. اما بمحض ویران شدن پایه‌ها، بانکهای مرکزی، بار سنگین را از دوش خود بر می‌دارند و بر دوش مردم می‌گذازند. تا هنوز وقت باقی است، امریکا باید خود را با وضعیت جدید انطباق دهد.

٭ وقتی پول جهانی ضعیف است زیرا اقتصاد امریکا ضعیف و قرضه دولت این کشور عظیم است، راه‌کار را نه در بیرون که درون کشور باید جست:

● قراردادی که حکومت روحانی با توتال امضاء کرده‌ است و سپاه و شاخه تبلیغاتی دستگاه «رهبر» سخت برضد آن تبلیغ می‌کند، حق این‌ است که هم ناقض استقلال کشور است، هم گویای شدت نیاز به سرمایه‌گذاری خارجی است (یک دلیل عمده آن اینست که سرمایه‌گذاری داخلی امنیت ندارد) و هم بخاطر شدت نیاز، حکومت به شرائط توتال تمکین کرده ‌است و هم اعلان به بلندترین صدا بر ناتوانی نزدیک به مطلق از سرمایه‌گذاری حکومت و «بخش خصوصی» و آمادگی برای تسلیم شدن به شرائط سرمایه‌گذاران خارجی است. باوجود این، سرمایه‌گذاران خارجی حاضر به سرمایه‌گذاری در ایران نمی‌شوند. تبلیغ رسمی این ‌است که ترس از تحریمهای امریکا بانکهای بزرگ دنیا را ازبرعهده گرفتن عملیات پولی سرمایه‌گذاریهای خارجی باز می‌دارد. اما در حقیقت، موانع داخلی بسیار بازدارنده‌تر هستند. توضیح این‌که

1. ضعف پول از موانع سرمایه‌گذاری است، هرگاه ارزش خارجی پول در کاهش و ارزش داخلی آن ثابت باشد، جاذب سرمایه‌گذاری خارجی می‌شود. اما اگر کاهش ارزش داخلی پول بیشتر از کاهش ارزش خارجی آن باشد، مانع سرمایه‌گذاری داخلی و خارجی و مساعد فعالیت‌های اقتصادی کوتاه مدت و پر سود می‌شود (نگاهداری نقدینه رجحان پیدا می‌کند برای بکاربردن آن در استفاده از فرصتهای رانت‌خواری). بدین‌قرار وقتی ضعف اقتصاد امریکا و ضعف اعتبار دلار، سبب گریز دلار می‌شود، چرا باید ضعف مفرط اقتصاد ایران و ضعف پول آن سبب جلب سرمایه‌ها به ایران بگردد؟

2. جنگهای منطقه و بی‌ثباتی رژیمهای منطقه که، از جمله، به امر باقی ماندن یا باقی نماندن دلار بمثابه پول جهانی ربط دارد، با توجه به جنگ پولی و مالی مداومی که امریکا از طریق دلار انجام می‌دهد (از جمله صدور تورم به کشورهائی که خصم اقتصادی تلقی می‌شوند که موضوع تحقیقی است که کتاب "جنگ ارزها"نوشته جیمز ریکاردز ترجمه حسین راهداری، ناشر دنیای اقتصاد ۱۳۹۳ گشته‌ استهم از موانع سرمایه‌گذاریها است. دستگاه ولایت مطلقه فقیه، ایران را گرفتار هفت جنگ کرده‌ است. بنابراین، هیچ سرمایه‌ای امنیت لازم را ندارد.

3. حجم عظیم نقدینه بی‌تناسب با توان تولید کشور و سیاست‌های مالی (ترکیب بودجه) و اعتبارات بانکی نیز از موانع سرمایه‌گذاری است. چراکه دولتی فاقد بودجه واقعی، در معرض ورشکستگی است (توجه کنید به اثر قرضه عظیم دولت امریکا بر رفتار چین و روسیه و ...). ساختار بودجه و ساختار اعتبارات بانکی و ساختار واردات و صادرات و نرخ سود سرمایه در فعالیت‌های کوتاه مدت، از موانع بزرگ سرمایه‌گذاریها در اقتصاد تولید محور هستند.

4. وجود حزب سیاسی مسلح که بخش عمده اقتصاد کشور را در اختیار دارد و خود را فوق قانون می‌داند (به قول روحانی، دولت با اسلحه) و نیز بنیادهایی که از مهار دولت خارج هستند، نه یک، که دو مانع بر سر راه سرمایه‌گذاریها هستند: یکی این‌که سالب امنیت هستند مگر این‌که خود طرف قرارداد باشند و دیگر این‌که می‌توانند مانع ایجاد تأسیسات بگردند. اگر هم بگذارند تأسیسات ایجاد شوند، می‌توانند امنیت آن‌را به خطر اندازند. در ایران امروز، شمار آتش سوزیها دارد از اندازه بیشتر می‌شود. گرچه این آتش سوزیها را نمی‌توان الزاما به پای این حزب و دیگر سازمانهائی که تحت مهار دولت نیستند، نوشت، اما گویای شدت ناامنی هستند.

5. ساختار اقتصاد مصرف محور فاقد قاعده و قانون ایران، یک سامانه اقتصادی تولید محور دارای حساب و کتاب نیست. بنابراین از موانع عمده بر سر راه سرمایه‌گذاری است. و

6. دستگاه اداری نقش استراتژیک در گردش کار یک اقتصاد دارد. دستگاه اداری ایران بر محور ولایت مطلقه فقیه شکل گرفته و از موانع بزرگ سرمایه‌گذاری است.

7. وجود ولایت مطلقه فقیه و دستگاه قضائی و سازمانهای نظامی و انتظامی و لباس شخصی و... در اختیار آن، که حالا دیگر، خامنه‌ای آن‌ (قوه قضائی) را ناظر و بلکه مهار کننده قوه مجریه می‌خواند، بجای آن که امنیت‌ قضائی پدید آورد و این امنیت با امنیت‌های اقتصادی و اجتماعی دمساز بگردد، سالب امنیت و از موانع سرمایه‌گذاری است.

     این موانع هستند که برغم افزایش درآمد نفت، حکومت را از سرمایه‌گذاری و برانگیختن به سرمایه‌گذاری ناتوان کرده‌ و سبب شده‌اند که نرخ تشکیل سرمایه ثابت منفی بگردد. آیا حکومت روحانی می‌تواند این موانع را از سر راه بردارد؟ نه. زیرا خود بخشی از رژیم است و در درون رژیم عمل می‌کند و به قول خود او، دولت بی‌اسلحه از پس دولت با اسلحه بر نمی‌آید چه رسد به موانع دیگر. حتی نمی‌تواند ارزش داخلی پول را ثابت بگرداند و پول کشور را از ضعفی برهاند که کشنده شده‌ است. از جمله به این دلیل که نمی‌تواند دست به ترکیب بودجه بزند

وضعیت سنجی یک‌صد و پنجاه و ششم: جبهه‌سازی در خاورمیانه برضد ایران

این ایام جبهه‌سازی دولتهای استبدادی خاورمیانه، به اتفاق اسرائیل، موضوع تجزیه و تحلیل کارشاسنان و روزنامه نگاران است. اسرائیل می‌گوید نمی‌گذاریم ایران راه زمینی به سوریه و لبنان پیدا کند. سیاست حکومت ترامپ که «مهار روسیه و ایران» شده‌است، از این جهت که روسها به او در رسیدن به ریاست جمهوری کمک رسانده‌اند و نیز بلحاظ سیاست مهارکردن، موضوع بررسی و نقد است. نقدکنندگان توضیح می‌دهند چرا ترامپ باید سیاست نیکسون را در پیش بگیرد و به راه تفاهم با روسیه و ایران برود.

     باوجود این، بیشتر این جبهه سازی برضد ایران است که موضوع بحث و نقد است. جبهه دولت سعودی با اسرائیل و حمایت ترامپ از این جبهه نقد می‌شود. ما این نقد را می‌آوریم و نقد می‌کنیم:

٭ ترامپ و دامادش جارد کوشنر آلت فعل اسرائیل و سعودیها بر ضد ایران شده‌اند:

  آلستر کروک Alastair Crooke، دیپلمات انگلیسی و مقام ارشد اطلاعاتی پیشین و بانی «فروم نزاع‌ها» می‌نویسد: در خاورمیانه همه به تحریک و تحریک متقابل مشغولند، ترامپ، رئیس جمهوری امریکا و داماد او جارد کوشنر Jared Kushner را اسرائیل و سعودیها، در رویاروئی خطرناک با ایران، راهبر شده‌اند. دبکا نیوز، وب‌سایت اسرائیلی، گرچه اغلب مبنع معتبر و صادقی نیست، اما گاه بر تاریک خانه محاسبه‌گریهای اسرائیل، پنجره می‌گشاید. بتازگی، یک رویداد سیاسی دبکا را به وجد آورده‌است:

    «تصمیم ملک سلمان بر ولیعهدکردن فرزندش محمد، تنها یک امر داخلی دستگاه سعودی‌ها و مربوط به سلسله مراتب در خاندان سعودی نیست، بلکه یک رویداد بین‌المللی است که بازی را عوض می‌کند. فرزند شاه، آماده‌است وارد اتحاد اسرائیل و عربی بگردد که پرزیدنت ترامپ در ماه مه، مقرر کرد. رهبران امارات متحده عربی و مصر و اسرائیل هم آمادگی ورود در این اتحاد برای سلطه بر خاورمیانه را دارند. برای نخستین بار، اسرائیل در اتحادی با قوی‌ترین کشورهای عرب سنی وارد می‌شود که همه یک هدف را تعقیب می‌کنند: سر جای خود نشاندن ایران.

   آیا ما با رویدادی بین‎المللی روبروئیم که بازی را تغییر می‌دهد؟ چرا اسرائیلی‌ها این‌سان به هیجان آمده‌اند؟ چرا ولیعهد شدن فرزند سلمان، بازی را تغییر می‌دهد؟ آیا امر جدیدی واقع شده‌ است؟ چرا شاهزاده نایف که مطلوب غرب نیز بود، برکنار شد و چرا برکناری او را اسرائیلی‌ها چنین مهم ارزیابی می‌کنند؟

    در دید نخست، تغییر ناچیزی بیش مشاهده نمی‌شود. از وسوسه رویاروئی با ایران که نتان یاهو گرفتار آن‌ است آگاهیم. نتان یاهو، نخست وزیر اسرائیل، بر این باور است که ایران بانی هلوکاست دیگری برای یهودیان می‌شود.

    سیاست اسرائیل همواره چنین نبود: دکترین بن‌گورین، که پدر اسرائیل خوانده می‌شود و نخستین نخست‌ وزیر اسرائیل بود، دلبری کردن از اقلیتهای منطقه، از جمله ایران بود. اما وقتی حزب کارگر، در 1992، انتخابات مجلس را برد، این سیاست را تغییر داد. ایران از حکومت اسرائیل، لقب شیطان را گرفت. از آن زمان بدین‌سو، برای پیروزی در انتخابات، به ایران به مثابه دشمنی که موجودیت اسرائیل را تهدید می‌کند، نیاز شد. زمانی که اسحاق رابین در صدد صلح با فلسطینی‌ها و کشورهای عرب شد، تبدیل دشمنی با عربها به دوستی، نیازمند دشمنی شد که ایران است. حالا دیگر ،عربها طرفهای اسرائیل در صلح بودند و ایران دشمنی می‌شد که موجودیت اسرائیل را تهدید می‌کند.

    حالا دیگر نتان یاهو «معتقد راستین» است به اینکه ایران قصد نابودی اسرائیل را دارد و برای این‌که ایران را ویران کند، کوشید مانع از تجدید انتخاب اوباما بگردد. بعد از انتخاب مجدد اوباما نیز او را تهدید می‌کرد: یا امریکا خود، ایران را بمباران می‌کند و یا ما خود، این کار را می‌کنیم. اوباما تن به تهدید اسرائیل نداد و بجای آن، وارد گفتگو با ایران شد قرارداد وین را با ایران امضاء کرد و سیاست ایجاد تعادل میان دو طرف را به اجرا گذاشت.

٭ وضعیت استراتژیک جدید:

    و حالا چه چیز تغییر کرده ‌است؟ ایران حسن روحانی را برای باردوم به ریاست جمهوری برگزیده ‌است. او طرفدار قرارداد وین (برجام) و فعالانه در کار بهبود رابطه با غرب است. ایران هیچ‌گونه خطر ملموس و روشنی برای اسرائیل یا منطقه ندارد. از سوی ایران، هیچ خطری که متوجه اسرائیل باشد، مشاهده نمی‌شود. آنچه قابل مشاهده است، رویاروئی محتمل با امریکا بر سر نفوذ در سوریه است.

     با وجود این، جای شک نیست که تغییری در وضعیت استراتژیک، دبکا را بوجد آورده ‌است. در حقیقت، دو دینامیک یکدیگر را تلاقی کرده‌اند و همین امر سبب به وجد آمدن دبکا شده ‌است. تنها دبکا نیست که از وضعیت استراتژیک جدید به وجد آمده ‌است، مقامهای اطلاعاتی اسرائیل نیز بوجد آمده‌اند.

● یکی از دو دینامیک که می‌تواند ما را از چرائی رضایت خاطر اسرائیل آگاه کند این ‌است: یک روزنامه نگار عرب معروف گزارشی در باره شامی انتشار داد که چند ماه پیش، شخصیتهای عرب بدان دعوت داشته‌اند و ، در آن، صحبت از احتمال رسیدن محمد بن سلمان به ولیعهدی عربستان بوده ‌است. «از یک نخست وزیر سابق، در این باره پرسیده می‌شود. از پاسخ او جمع یکه می‌خورد. او ساده و روشن گفت: اگر محمد بن‌سلمان بخواهد ولیعهد بگردد، باید موافقت امریکا را بدست آورد. او باید به امریکائی‌ها چیزی را اهدا کند که هیچ‌کس دیگر اهدا نکرده باشد. جرأت اهدا کردنش را هم به خود نداده باشد. روزنامه‌نگار از نخست‌وزیر می‌پرسد: آن چیز چیست؟ و او پاسخ می‌دهد: محمد بن سلمان باید اسرائیل را به رسمیت بشناسد. اگر او چنین کند، امریکائی‌ها از او حمایت خواهند کرد. بسا خود، تاج سلطنت را بر سر او خواهند گذاشت»

    می‌دانیم که پیش از این، امریکا حامی شاهزاده نایف، ولیعهد پیشین بود. در ژوئیه 2016، جون کری، وزیر خارجه در حکومت اوباما به محمد بن سلمان اخطار کرد که ولیعهدی بن‌نایف خط قرمز امریکا است و او نباید با عبور از آن، در مقام معارضه با بن‌نایف برآید.

٭ شاه تراش:

    عامل برکناری بن‌نایف و ولیعهد شدن محمد بن سلمان، محمد بن زاید، ولیعهد ابوظبی بود. او از تقلای محمد بن سلمان برای ولیعهد شدن آگاه بود و می‌دانست اگر از او شاه آینده عربستان را بسازد، قلمرو نفوذ گسترده‌ای پیدا می‌کند. بن زاید بود که از محمد بن‌سلمان خواست حمایت امریکا را بدست آورد. برای این‌که شاه بگردد، باید از مجرای اسرائیل حمایت امریکا را تحصیل کند.

● پندهائی که بن‌زاید به بن‌سلمان می‌دهد، اینها هستند: نخست اینکه پیش از مرگ ملک سلمان، باید ولیعهدی را بدست بیاوری. سپس، حمایت امریکا را با پشت کردن به ارزشهای مذهبی و بیرون آمدن از هویت اسلام باید از آن خود کنی و سرانجام باید روابط با اسرائیل را بسط دهی. اما بسط روابط با اسرائیل را باید آهسته و بی‌سر و صدا به انجام رساند. کار را باید با تماسهای مستقیم آغاز کرد. مقامات ارشد سعودی باید به گفتگو با اسرائیلی‌ها تشویق شوند. یعنی در صفحه‌های تلویزیون اسرائیل ظاهر شوند.دست‌آویز نیز باید مقابله با ایران و مبارزه با «تروریسم» باشد.

● محمد بن سلمان روی به حمایت از رژیم السیسی آورد که با اسرائیل روابط بسیار نزدیک دارد. دانستنی است که در بهار سال پیش، در بندر عقبه، واقع در اردن، محمد بن‌سلمان با نتان یاهو دیدار می‌کند.

● اندرزهای محمد بن‌زاید، یک به یک عملی می‌شوند: پیش از مرگ بن‌سلمان، فرزند او محمد، ولیعهد می‌شود. او مخالفت خود را با هویت دینی رژیم سعودی اظهار می‌کند. در منظر 2030، او بر هویت اقتصادی و لائیک لیبرال تأکید می‌کند. از دولت سعودی از السیسی و رژیم او حمایت می‌کند. روابط سعودیها با اسرائیل، بیش از پیش، آشکار شده‌اند.

● بنابر شناسائی ضربتی اسرائیل نیست. بنا بر بیشتر کردن مداوم روابط است (استفاده اسرائیل از قلمرو هوائی عربستان و برقرارکردن روابط تلفنی و...)

● از سوئی، اسرائیل می‌تواند از فرصت‌طلبی دو ولیعهد جوان، بن‌سلمان و بن‌زاید، سود جوید. اما تنوری که، در آن، برای اسرائیل نان پخته می‌شود، دینامیک دراز مدت انحطاط «سامانه» سلطنتی عربستان و شیخ نشین‌ها است. این رژیم‌ها بطور مداوم مشروعیت خویش را از دست می‌دهند. زیرا معرف مردم خود نیستند و توانائی جلوگیری از تشدید نارضائی آنها را نیز ندارند. انحطاط دولتهای سنی و بی‌قدر شدن اسلامی که سعودیها که متعلق به آنها و تنها به آنها است و حامی آن نیز آنها هستند، دینامیکی است که اسرائیل از آن سود می‌برد. دو ولیعهد خواهان برگرداندن جریان انحطاط سلطنت‌ها هستند. و گمان می‌کنند از راه آمریت هرچه بیشتر موفق می‌شوند. قطر نخستین قربانی مطالبه اطاعت محض از سوی سعودیها است.

٭ اثر «بیداری عرب» و داعش بر دین‌مداری سعودیها:

    نخست «بیداری عرب» بود که طبیعت استبدادی نظام سلطنت از خود بیگانه ساز دین، را عیان کرد. و سپس آئین برادری اسلامی بود که نظام سلطنت را ضعیف گرداند. و سرانجام، پیدایش داعش و برقرارکردن دولت اسلامی، دولت سعودی را بمثابه حامی دین و نیز مراجع دینی این دولت را ویران کرد.

     بدین‌سان، تلاقی این دو دنیامیک است که اسرائیل را به وجد آورده ‌است. بلند پروازی و فرصت طلبی، دو ولیعهد جوان وقتی با دلخواه آنها که بازسازی امریت سنی ( اطاعت دولتهای مادون) و برانگیختن دنیای سنی برضد ایران و «تروریسم»، برای گوشهای اسرائیلیان، آهنگی بس دلنواز است.

● و پرزیدنت ترامپ در دامی افتاده‌ است که اسرائیلی ‌ها و سعودیها ساخته‌اند. مهم نیست که ترامپ خود در این دام افتاده و یا دادمادش او را در این دام انداخته ‌است، مهم این‌ است که او امریکا را پشتیبان جبهه ضد ایران کرده ‌است. هدف خویش را سرنگون کردن رژیم ایران کرده ‌است (تیلرسون، وزیر خارجه‌اش تصریح کرد که امریکا در کار سرنگون کردن رژیم ایران است). ترامپ بیش از پیش گوش به مشورت‌های آنها که ضد ایرانند می‌سپارد. متحدکردن امریکا با اسرائیل و دو ولیعهد، برضد ایران و «تروریسمش» را دوست دارد.

    شیعه افزون بر هزار سال است که توسط حاکمان سنی غارت شده‌اند. در دنیای مسلمان، طرد کنندگان این حاکمان و انقلابیان بوده‌اند. حاکمان سنی آنها را رافضی و مرتد و حالا تروریست می‌خوانند. تاریخ شیعه‌ها با تاریخ اسلام هم آغاز است. طی قرون، بارها خونین‌ترین سرکوبها را به خود دیده‌اند. اسلام شیعه، در دنیای عرب، یک اقلیت 10 درصدی نیست، در مواردی 60 و در مواردی 40 درصد جمعیت این مذهب را دارند. در هلال شمال (ایران تا بیروت) 100 میلیون شیعه و 30 میلیون سنی دارد.

● امریکا چه سودی در وارد شدن در نزاع دیرین شیعه و سنی دارد؟ اسرائیل و محمد بن‌سلمان و محمد بن‌زاید می‌توانند متحد امریکا باشند اما منافع آنها با منافع امریکا همانند نیستند. اسرائیل و متحدانش بسا خوشحال می‌شوند خون امریکائی‌ها به‌خاطر حفظ منافع آنها ریخته شود. اما ترامپ چرا می‌خواهد چنین کند؟

٭ چرا امریکا شانزده‌ سال است در جنگ است؟

    تحلیل‌گر دیگری بنام پل کریک روبرتس PAUL CRAIG ROBERTS، در نوشته‌ای که در تاریخ 29 ژوئن انتشار داده‌ است. نوشته او می‌تواند پاسخ پرسش آلسترکروکر، در پایان مقاله‌اش باشد: امریکا بمدت 16 سال است که در جنگ است. زیرا می‌خواهد کشورهائی را که سلطه‌اش را نمی‌پذیرند، به این‌کار ناگزیر کند:

● امر واقع این ‌است که عراق،  لیبی و سوریه و یمن و افغانستان و ایران ( که هنوز مورد حمله نظامی امریکا قرار نگرفته اما تحریم شده‌ است)کاری به کار امریکا ندارند. کشورهائی چون روسیه و چین و سوریه و ایران که سلطه امریکا را نفی می‌کنند، باید بی‌ثبات  و خالی از سکنه بگردند. هرگاه بخواهیم راست بگوئیم، بایدمان گفت که اسرائیل امریکا را برضد سوریه و ایران بکار می‌برد چرا که به حزب‌الله و سازمانهای فلسطینی کمکهای نظامی و مالی می‌کنند. منفعت اسرائیل در سرنگون کردن دولتهای سوریه و ایران، با منفعت روسیه در تضاد کامل است.  

● مدت 16 سال است که امریکا در افریقا و افریقای شمالی مشغول جنگ است. میلیاردها دلار خرج را تحمل می‌کند. جناتیهای جنگی بی‌شمار مرتکب می‌شود و میلیونها پناهنده جنگ زده را روانه اروپا می‌کند. در همان ‌حال، همانند کشورهای متمدن، تن به برقراری بیمه‌های اجتماعی و تأمین بودجه سلامت و بهداشت مردم امریکا نمی‌دهد. هزینه‌های سنگین جنگ، امکان مالی برای برآوردن نیازهای مردم امریکا را برجا نمی‌ گذارند. انتظار این ‌است که مردم امریکا بپرسند: سود این جنگها کدام است؟ فقدان کنجکاوی نزد امریکائیان و وسائل ارتباط جمعی و کنگره این کشور درحد پرسیدن از چرائی این جنگها که یکسره با دروغ توجیه می‌شوند، خارق‌العاده است. این توطئه سکوت و این لاقیدی نسبت با اسراف و تبذیر پول امریکائیان را چه چیز توجیه می‌کند؟

● از قرار، بسیاری از امریکائیان، بطور مبهم، این جنگها را بمثابه پاسخ دولت امریکا به ترورهای 11 سپتامبر، پذیرفته‌اند. این پذیرفتن سر را بازهم پیچیده‌تر می‌کند. زیرا هیچ ‌یک از کشورهای عراق و لیبی و سوریه و یمن و افغانستان و ایران، کم‌ترین ارتباطی با ترورهای 11 سپتامبر نداشته‌اند. اما مردم این کشورها مسلمانند و حکومت بوش موفق شده ترورهای 11 سپتامبر را به پای همه مسلمانها بنویسد.

● شاید امریکائیان و «نمایندگان» آنها در کنگره اگر می‌فهمیدند جنگ چه هست و برای چیست، درصدد می‌شدند جلو آن‌را بگیرند. لذا، من برای شما امریکائیان توضیح می‌دهم جنگی که واشنگتن برضد سوریه و ایران می‌خواهد براه بیاندازد، چیست؟

    سه دلیل برای جنگ واشنگتن و نه امریکا –  واشنگتن امریکا نیست – وجود دارند:

● دلیل اول سودی است که جنگ عاید مجموعه نظامی/امنیتی می‌کند. مجموعه نظامی/ امنیتی تألیفی از منافع عظیم خصوصی و دولتی است و وجود جنگ توجیه کننده بودجه نظامی عظیم امریکا و افزودن مداوم به آن‌ است. این بودجه از مجموع تولید ناخالص داخلی بسیاری از کشورها بیشتر است.

● دلیل دوم، از ایدئولوژی محافظه‌کاران جدید مایه می‌گیرد که توجیه‌گر سلطه امریکا بر جهان است. از دید محافظه‌کاران جدید، فروپاشی رژیم‌های کمونیسم و شکستهای دولت‌های سوسیالیست، یعنی این‌که تاریخ «سرمایه‌داری دموکراتیک» را برگزیده ‌است. الا اینکه نه دموکراتیک و نه سرمایه‌داری، بمثابه نظام اجتماعی – اقتصادی – سیاسی جهانی نیست. از دید اینان مسئولیت واشنگتن در این‌ است که امریکاگرائی را بر جهانیان تحمیل کند. کشورهای روسیه و چین و ایران که سلطه امریکا را نمی‌‍‌پذیرند، باید بی‌ثابت بگردند و شیرازه امورشان از هم بگسلد.

● دلیل سوم نیاز اسرائیل است به منابع آب جنوب لبنان. اسرائیل دوبار ارتش خود را روانه لبنان کرد تا که جنوب این کشور را تصرف کند. اما حزب‌الله، با حمایت سوریه و ایران، قوای اسرائیل را از جنوب لبنان راند. از این‌رو، اسرائیل امریکا را برای حذف سوریه و ایران بکار می‌گیرد. هرگاه امریکائی ها بتوانند امدادگران حزب‌الله را حذف کنند، ارتش اسرائیل می‌تواند جنوب لبنان را ببلعد همانطور که فلسطین و قسمتهائی از سوریه را بلعیده ‌است.

● نتایج احتمالی سیاست حکومت امریکا که در خدمت منافعی است که منافع امریکائیان نیست، چیست؟ مهم‌ترین نتیجه‌اش فقر قشرهائی بزرگ از مردم امریکا است و بدترین نتیجه‌اش خطر بکار رفتن اسلحه اتمی و انتشار این اسلحه است.

     و نتیجه سوم و خطرناکش این‌‌ است که از میان برداشتن سوریه و ایران بمثابه مزاحم اگر با منافع اسرائیل جور باشد، با منافع روسیه ناجور است. زیرا سبب می‌شود که جهادگرایان به قلمرو فدراسیون روسیه درآیند. لذا، اسرائیل امریکا و روسیه را در معرض مخاصمه نظامی بایکدیگر قرار می‌دهد.

● پرزیدنت ترامپ واشنگتن را مهار نمی‌کند. واشنگتن را مجموعه نظامی/امنیتی و لابی‌ طرفدار اسرائیل و محافظه‌کاران جدید مهار می‌کند. خاطر نشان می‌کند که پرزیدنت آیزنهاور مجموعه نظامی/امنیتی را خطری برای دموکراسی امریکا دانسته بود. این سه گروه منافع مشترک دارند و در واشنگتن کسی را یارای مخالفت با آنها نیست. همه نمایندگان و سناتورهائی که با نقش اسرائیل در سیاست امریکا مخالفت کرده‌اند، توسط اسرائیل، در حوزه‌های انتخاباتیشان، شکست خورده‌اند.

٭ اما چرا لابی‌های اسرائیل و محافظه‌کاران جدید و مجموعه نظامی/امنیتی بر واشنگتن مسلط شده‌اند؟:

1. دلیل اول این‌ است که امریکا بمثابه ابر قدرت در انحطاط است. وگرنه سیاستش تابع سیاست اسرائیل نمی‌‌شد؛

2. دلیل دوم این‌است که حفظ موقعیت مسلط وقتی ائتلاف نظامیان و سرمایه‌داری بزرگ بر دولت حاکم می‌شود، راه‌کاری جز تجزیه کشورهای بزرگ منطقه و جبهه بندی در منطقه با منافعش سازگار نیست؛

3. اما عمده، کشورهای منطقه هستند که پیشقدم می‌شوند در باج دادن و قدرت خارجی را به منطقه آوردن. در این‌کار، تمامی رژیمهای منطقه که استبدادی هستند، شرکت دارند. در حقیقت،

4. اگر رژیم ولایت مطلقه فقیه نبود و دولت حقوقمدار بود، سودی در بحران ‌سازی نداشت و یکی از پاهای ثابت جنگها در منطقه نمی‌شد. باز اگر، رژیم اسد به خواست مردم سوریه تمکین می‌کرد، فرصت برای اسرائیل و دولت سعودی و کشورهای غرب برای مسلح ‌کردن مخالفان اسد و فرستادن گروه‌های مسلح به درون سوریه، پدید نمی‌آمد.

5. اگر رژیمهای منطقه استبدادی نبودند، خود، عامل قوت گرفتن اسرائیل نمی‌شدند. نه چون دولت سعودی میلیاردها دلار پول به اسرائیل می‌دانند و با آن متحد می‌شدند و نه به غرب اجازه می‌دادند اسرائیل را یک قدرت نظامی اتمی بگردانند؛

6. هرگاه در کشورهای منطقه همه شهروندان، از هر قوم و مذهب، شهروندان از حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی و حقوق طبیعت و حقوق جامعه ملی بعنوان عضو جامعه جهانی برخوردار بودند، تمایلهای تجزیه طلب آلت فعل امریکا و اسرائیل و حالا عربستان نمی‌شدند. اگر مردم این کشورها حقوق خویش را می‌شناختند و به مسئولیت خود عمل می‌کردند، اقلیتی صاحب هست و نیست آنها نمی‌شد و این اقلیت خود را وابسته به قدرتهای بیگانه نمی‌کرد و جنگ و انواع دیگر خشونت را وسیله حفظ موقعیت خود نمی‌گرداند. و

7. و بالاخره، اگر مردم این کشورها وجود اقوام و مذاهب را، بنابر حق اختلاف می‌پذیرفتند و بنابر عدم تبعیض و بنا بر دوستی بود، استبدادها خطر تجزیه را دست مایه نمی‌کردند.

    بدین‌سان، عواملی که سلطه غرب را در منطقه، پاسداری می‌کنند، سلطه‌ای که اینک شکل استبداد و جنگ و تجزیه را به خود گرفته‌ است را، بیشتر گروه‌ بندی‌های صاحب امتیاز حاکم بر این کشورها بوجود می‌آورند. این عوامل با عوامل ناشی از انحطاط ابر قدرتی که امریکا است و ضعف دولتهای غرب، تألیف می‌شوند و حاصل آن وضعیت کنونی کشورهای منطقه و احتمال گسترش دامنه جنگ نظامی به کشورهای دیگر منطقه است.   

بنی صدر: زن دانشمندی که به تَن مُرد، و به اندیشه خلاق و هنرمندی، زندگی پایدار یافت

در 24 تیرماه 1396، استاد دانشگاه استنفورد و نخستین زن برنده جایزه فیلدز، خانم مریم میرزاخانی، در عنفوان جوانی، چشم از جهان فرو بست. اما پیش از آن، به یمن اندیشه خلاق و استعداد هنرمندسازش، زندگی پایدار را از آن خود کرده‌ بود.

     جایزه‌ها، گویای توان علمی و پی‌گیری بی‌مثالش در دانش‌پژوهی بودند. اما، در جهانی که کرامت انسان از یادها رفته ‌است و در کشوری که زادگاه او بود و در آن، زن «ضعیفه» بشمار است، او به دانش خویش، بر نابرابری زن با مرد، خط بطلان کشید و شهادت داد بر ستمی که دینمداران بر خود، بر زنان، و بر مردان، روا می‌بییند.

      با تأثری شدید، در همان‌حال که درگذشت او را به خانواده محترم، دانشمندان،  ایرانیان و همه جهانیان، تسلیت می‌گویم، به زنان ایران و زنان جهان، خاطر نشان می‌کنم که مریم میرزاخانی، از برجسته‌ترین نمادها و الگوهای هنرمندی و خلاقیت زن است. به آنان است که به او تأسی بجویند و بر تحقیر زن بشورند و ایران را سرای طرح نوی زندگی در استقلال و آزادی بگردانند.

 24 تیر ماه 1396

 ابوالحسن بنی‌صدر

وضعیت سنجی یک‌صد و پنجاه و پنجم: رویاروئی‌ها درخاورمیانه و شمال افریقا؟

استراتفور یک رشته وضعیت سنجی‌ها، در باره مناطق مختلف جهان انتشار داده‌است. یکی از آنها در باره خاورمیانه و شمال افریقا است که در تاریخ 26 ژوئن 2017 انتشار یافته است. چکیده این وضعیت سنجی را نقل و نقد می‌کنیم:

٭ خاورمیانه و شمال افریقا گرفتار بی‌ثباتی و خشونت:

1. در خاورمیانه و شمال افریقا، دو کشور وجود دارند که از دیرگاه موقعیت متفوق می‌داشته‌اند. این دو کشور ایران و ترکیه هستند. در دنیای عرب، مصر و دولت سعودی هم قدرت بشمارند. رقابت این قدرت‌ها سبب شده‌‌است کشورهای ضعیف گرفتار بی‌ثباتی و خشونت بگردند.

●نقد: نظر استراتفور صحیح نیست. چراکه این سرزمین‌ها، اول، سرزمین نفت و گاز هستند و دوم،اینکه واپسین قلمرو سلطه مستقیم غرب درجهان هستند. سوم، وضعیت سنج،اسرائیل و نقش آن‌را از قلم انداخته‌است. طراح نقشه تجزیه کشورها برپایه قومیت و مذهب و پدیدآوردن موزائیکی از واحدهای قومی و مذهبی کوچک در این منطقه گسترده، اسرائیل است. حامی تمایل‌های تجزیه طلب اسرائیل است.و چهارم، این امریکا و غرب است که از موقعیت مسلط خویش در منطقه دل نمی‌کنند. روسها نیز موقع را برای ورود به منطقه مغتنم شمرده‌اند. و بالاخره پنجم، بدون مراجعه گروه‌بندهای حاکم بهاین کشورها و بدون وجود دولتهای استبدادی، دنیای خارج از منطقه نمی‌توانست خاک این منطقه را آلوده به خون مردمانش کند.

2. نزاع میان قطر و بعضی از کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس، در استراتژی امریکا خلل ایجاد می‌کند. استراتژی امریکا بر پایهِ نقش دولت سعودی و متحدانش در خلیج فارس برای سامان بخشیدن با نزاعهای منطقه‌ای است. این نزاع میان ترکیه و کشورهای خلیج فارس همسایه قطر نیز جدائی ایجاد می‌کند.

3. در همان‌حال، منازعه میان سعودی‌ها و نیروهای تحت حمایت ایران، از خلیج فارس تا لبنان و یمن، تشدید می‌شود. و نیز،

3. خطر برخورد نظامی میان نیروهای مسلح تحت حمایت ایران در سوریه که، با واپس نشستن نیروهای داعش، در کار رسیدن به مرزهای سوریه با عراق، هستند، وجود دارد.

4. ایران و ترکیه با آنکه با یکدیگر در رقابت شدید هستند برای نفوذ در شمال عراق، هردو درکار آنند که مانع همه پرسی در کردستان عراق برسر استقلال بگردند.

● نقد: در چهار وضعیتی که استراتفور سنجیده‌است که تأمل کنیم، حضور امریکا را بعنوان قدرتی که می‌خواهد راه اتصال ایران به مدیترانه را ببندد، مشاهده می‌کنیم. این کار را با قوای تحت حمایت خود می‌خواهد انجام دهد. به سخن دیگر، در سوریه و عراق و یمن و لبنان و افغانستان گروه‌های مسلحی وجود دارند که اختیارشان دست خودشان نیست. وسیله اجرای نقشه‌های قدرتهای حامی خویش هستند. اسرائیل نیز غایب نیست. در 27 ژوئن، اخطار می‌کرد که استقرار قوای ایران در سوریه را بر نمی‌تابد و هشدار می‌داد که ایران دارد حزب‌الله دیگری در سوریه ایجاد می‌کند.

     بدین‌قرار، نه امریکا و نه روسیه و نه اسرائیل و نه ترکیه و ایران و دولت سعودی در فکر آنند که کشورهای منطقه، از جنگ برهند و کشورهائی بشوند که بودند. باوجود گروه‌های مسلح متعلق به این و آن مذهب و این و آن قوم که از قدرتهای غربی و اسرائیل و نیز دولتهای منطقه پول و اسلحه می‌گیرند، نزاع دائمی می‌شود. از دید امریکا و اسرائیل، تجزیه کشورها وضعیت سازگار با ادامه سلطه آنها بر منطقه را پدید می‌آورد. هرگاه گروه‌بندی‌های قومی و مذهبی از خود بپرسند استقلال از بقیه کشور، آیا آنها را تحت سلطه امریکا و اسرائیل نگاه می‌دارد یا خیر؟ بسا تن به کاری نخواهند داد که نزاعهای قومی و مذهبی بس ویران‌گر را دائمی می‌کند.

٭ نزاع میان سعودی هاو متحدانش با قطر:

1. فصل دوم سال جاری مسیحی در حالی دارد پایان می‌یابد که میان یکچند از اعضای شورای همکاری خلیج فارس با قطر، منازعه پدیدآمده‌است. این منازعه، جامعه جهانی را نیز متوجه خود کرده‌است. این منازعه، در فصل سوم سال به پایان نمی‌رسد و صدمه‌ای جدی به اتحاد برضد تروریسم وارد می‌کند. امریکا و دولت سعودی بمثابه رهبر شورای همکاری خلیج فارس امیدوار بودند کار مخاصمات خاورمیانه را بسامان بیاورند. این امید نیز برآورده نمی‌شود.

     دولت سعودی، از طریق وادارکردن قطر به پیروی از خود، می‌خواهد دولتهای خلیج فارس را تحت مهار خویش بیاورد . و قطر سیاست خارجی مستقل دارد و تن به پیروی از دولت سعودی نمی‌دهد.

     سیاست‌گذاران امریکا با مشکل رویارویند.زیرا از سوئی از سعودیها و متحدشان، امارات عربی متحده، باید حمایت کنند تا که مهار ایران و مبارزان اسلام‌گرا ممکن بگردد و از سوی دیگر، در قطر، پایگاه نظامی دارند که مانع از آن می‌شود، لاقید بمانند و یا جانب یک طرف را برضد طرف دیگر بگیرند. هر دو طرف بر روی حمایت امریکا حساب می‌کنند. تا وقتی چنین است، امریکا نمی‌تواند «ناتو عرب» قادر به مهار ایران و خنثی کننده تهدید جهادگرایان را بوجود آورد.   

2. ترکیه با قطر در حمایت از گروه‌های اسلام‌گرا در منطقه، همداستان است. از این‌رو، در نزاع میان قطر و یکچند از اعضای شورای همکاری خلیج فارس، جانب قطر را گرفته‌است. لذا، میان این دو که گروه‌هائی را بخشی جدائی ناپذیر از جامعه‌های منطقه می‌دانند که قدرتهای سنی آنها را خطری برای موجودیت خویش تلقی می‌کنند، تقابل بوجود آمده‌ است. از دید ترکیه، وضعیت بهتر از این نمی‌شود. زیرا این وضعیت به این کشور امکان می‌دهد، در حالی که با ایران، در سوریه و عراق، در رقابت شدت‌گیر است،  نفوذ خویش را در خلیج فارس برقرارکند.

     مقابله ترکیه  با کشورهای سنی سبب می‌شود که سعودیها و اماراتی‌ها مستقل از ترکیه، در مخاصمات سوریه و عراق مداخله کنند تا که تعادل قوا با ایران و ترکیه را بسود خود کنند. و از آنجا که قطر روی به جانب ترکیه و ایران و روسیه، بقصد برخوردار شدن از حمایت لوژیستیکی و دیپلماتیک آورده ‌است، دولت سعودی بر لزوم سخت گرفتن با قطر متقاعد تر شده‌است.

● نقد: نخست اتمام حجت دولت سعودی و متحدانش را بخوانیم و سپس واقعیت‌هائی را خاطر نشان کنیم که تحلیل‌گران استراتفور، از آن غافل شده‌اند:

- مواد اتمام حجت به قطر:

1. تعطیل بلادرنگ شبکه تلویزیونی الجزیره که قطر هزینه آنرا می‌پردازد؛

2. قطع روابط دیپلماتیک با ایران و تعطیل نمایندگی‌های ایران و اخراج افراد سپاه پاسداران و قطع هرگونه همکاری نظامی با ایران. بسنده کردن به مبادلات بازرگانی با ایران بشرط  رعایت تحریمهای امریکا و تحریم‌های بین‌المللی؛

3. قطع هرگونه رابطه با «سازمانهای تروریست»، بویژه اخوان‌المسلمین و داعش و القاعده و حزب‌الله لبنان. قطر باید بطور رسمی اعلان کند که این سازمان‌ها تروریست هستند؛

4. افزون بر الجزیره، بستن تمامی فرستنده‌هائی که قطر بطور مستقیم یا غیر مستقیم، هزینه‌های آنها را تأمین می‌کند. ملحوظ هستند عربی 21 و رصد و العربیة‌الجدید وMiddle East Eye. BeIn Sport ؛

5. پایان بخشیدن فوری به حضور نظامی ترکیه در قطر و خاتمه دادن به هرگونه همکاری نظامی با ترکیه در داخل قطر؛

6. قطع‌کردن بلادرنگ هرگونه کمک به افراد، گروه‌ها و سازمانهائی که کشورهای عربستان سعودی و امارات متحده عربی و مصر و بحرین و امریکا و دیگر کشورها تروریست خوانده‌اند؛

7. بازگرداندن «شخصیت‌های تروریست» و افرادی که عربستانی یا اماراتی و یا مصری و یا بحرینی هستند به این کشورها. توقیف دارائی‌های آنها و ارائه هرگونه اطلاعی که این کشورها در باره محل اقامت و فعالیتهای آنها و منابع درآمد و محلهای هزینه‌های آنها بخواهند؛

8. پایان بخشیدن به مداخله در امور کشورهای مستقل. خاتمه دادن به اعطای تابعیت به اتباع کشورهای امارات و مصر و عربستان و بحرین. سلب تابعیت از اتباع این کشورها که قطر به آنها تابعیت اعطا کرده ‌است. زیرا دادن تابعیت به این افراد ناقض قوانین این کشورها است؛

9. قطع هرگونه رابطه با مخالفان سیاسی عربستان سعودی و امارات متحده عربی و مصر و بحرین. در اختیار این کشورها گذاشتن برگهای حاوی اطلاعات در باره روابط قطر با این گروه‌ها و حمایت‌ها که از آنها کرده‌ است؛

10. پرداخت خسارت بابت کسانی که حیات خود را از دست داده‌اند و نیز، پرداخت مبلغی برای جبران زیانهای مالی که سیاست‌های قطر در سالهای اخیر ببار آورده‌اند. این مبالغ با هم‌آهنگی با قطر تعیین خواهند شد. و

11. امضای تفاهم نامه برای تحقیق ماهانه درباره رعایت شدن شرائط برشمرده در سال اول و هر سه ماه یکبار در سال دوم ...

12. برای 10 سال آینده، قطر هر سال مورد تحقیق قرار می‌گیرد تا معلوم شود که شرائط را عملی کرده‌ است یا خیر. و

13. انطباق برنامه‌های نظامی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و نیز در آنچه به مسائل اقتصادی مربوط می‌شود با برنامه کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس. برابر توافق منعقده با عربستان سعودی در 2014.

     این کشورها به قطر 10روز فرصت دادند تا خواسته‌های آنها را عملی کند. در 28 ژوئن، وزیر خارجه امارات در مسکو گفت: در صورتی که قطر به شرائط گردن نگذارد، کشورهای دیگر طرف معامله با قطر نیز مشمول تحریم‌هائی می‌شوند که در باره قطر وضع شده‌اند.

- واقعیتها که تحلیل‌گران استراتفور از آنها غافل شده‌‍‌اند:

1. چهار کشور اتمام حجت کننده نه برپایه اختلاف شیعه و سنی، که بر اساس منطقه نفوذ عمل می‌کنند. هم قطری‌ها سنی هستند و هم اکثریت مردم ترکیه. به سخن دیگر، دسته‌بندیها را دولت‌ها بوجود می‌آورند. هر وقت نیازمند توجیه جنگی و جنایتی بگردند، نخست دین را از خود بیگانه و سپس، عمل خود را بدان توجیه می‌کنند. آن قربانی اول و فراموش شده در تحلیل و توجیه کننده سیاست‌های امثال ترامپ دین و مذهب است.

2. دو شرط  یازدهم و دوازدهم که مربوط به راستی آزمائی است بکنار، 11 شرط چهار دولت، نه تنها از قطر نمی‌خواهند پایگاه نظامی امریکا را تخلیه کند، بلکه از این کشور می‌خواهند عمل‌کرد خود را با سیاست امریکا در منطقه و کشورهای خلیج فارس منطبق کند. بدین‌سان، وجود اتحادیه‌ای متکی به امریکا را اعلان می‌کنند که اسرائیل نیز عضو غیر قابل نام‌ بردن آن ‌است.

    گفتار وزیر خارجه امریکا و رفتار ترامپ و حکومت او صراحت دارند بر اینکه امریکا می‌خواهد قطر به شرائط سیزده گانه تن در دهد. بخصوص در آنچه به ایران و سازمان تروریست و بسا سازمانهای سیاسی مربوط می‌شود که مخالف رژیمهای این چهار کشور هستند.

3. شرائط نه تنها ناقض آزادی بیان هستند، نه تنها برخی از آنها - بخصوص شرط سیزدهم- ناقض حق حاکمیت قطر هستند، نه تنها ناقض حقوق انسان و حقوق پناهندگی هستند، بلکه گویای هدفی روشن هستند: ایجاد خفقان کامل نه تنها در این چهار کشور بلکه در همه کشورهای عربی واقع در خلیج فارس و بسا در دنیای عرب.

4.شرائط سیزده گانه می‌گویند و به روشنی که رژیم مصر با ترکیه دشمنی دارد بخاطر مخالفت حکومت اردوغان با کودتای نظامیان مصر و دولت سعودی با ایران دشمنی دارد. از این‌رو، اتحاد کشورهای عرب با اسرائیل، ناگزیر، برضد ایران و ترکیه می‌شود. شرائط 13 گانه نیز روشن می‌گویند که حکومت ترامپ تعادل قوا در منطقه را که حکومت اوباما خواهانش بود، با حمایت یک جانبه از این اتحاد جانشین کرده‌‌است. باوجود این، امریکا با ترکیه و با قطر و کشورهای دیگری که حاضر نباشند در این اتحاد وارد شوند، در وضعیتی قرار می‌گیرد که راه پس و پیش ندارد. این اتحاد و حمایت امریکا از آن، اتحاد دیگری با روسیه را توجیه می‌کند. دست ترکیه را هم برای معامله با روسها بازتر می‌گرداند. بدین‌قرار، دو پرسش مهم این‌ها هستند: حکومت ترامپ می‌تواند این سیاست را در خاورمیانه و شمال افریقا پیش ببرد؟ آیا این اتحاد جز بکار جنگ و بسا دائمی کردن آن می‌آید؟

    امریکا و اسرائیل حامی این رژیم‌ها و تحمیل خفقان به کشورهای مسلمانند.

٭ نبرد میان سعودیها با ایران توسط دست نشانده‌های دو طرف:

    دولت سعودی به اتکای امریکا می‌کوشد رهبری کشورهای منطقه را از آن خود کند. بدین‌خاطر تنش میان سعودیها و ایران، روی به شدت دارد. خطر بالا گرفتن رقابت این دو دولت، در فصل تابستان و در صحنه‌های جنگ در کشورهای خاورمیانه، به روشنی مشاهده می‌شود. مهارت ایران در مسلح کردن گروه های طرفدار خود در خاورمیانه، برای مثال، حوثی‌ها که دولت سعودی، در یمن، با آنها در جنگ است، همچنان موجب نگرانی دولت سعودی است. در آنچه به مناطق شیعه نشین عربستان و بحرین مربوط می‌شود نیز همین نگرانی وجود دارد. در این کشورها، ایران از شیعه‌های جدائی طلب حمایت زبانی می‌کند. قوای امنیتی دولت سعودی و شیخ بحرین نیز درکار یافتن مخالفان و دستگیر کردن آنها هستند. عملیات امنیتی مداوم دولت سعودی در منطقه العوامیه عربستان، برای شورشیان شیعه دست‌آویز می‌شوند تا که به قوای دولت سعودی حمله برند. به‌خاطر حمله‌های آنها، دولت سعودی نسبت به ایران سوءظن عمیق دارد. هرگونه اقدام ایران برای برانگیختن منطقهشیعه نشین به قیام را زیر نظر دارد. همین ترس و نگرانی را وسیله توجیه حمایت از گرو‌ه‌های مسلحی می‌کند که در ایران دست به عملیات مسلحانه می‌زنند.

    در فصل تابستان رویاروئی این دو دولت توسط گروه‌های تحت حمایتشان افزایش خواهد یافت. ایران اتهام سنگینی را به دولت سعودی می‌زند و می‌گوید محرک عملیات مسلحانه در مناطق مرزی و نیز عملیات تروریستی در تهران به تاریخ 7 ژوئن، دولت سعودی است. دولت ایران انگشت اتهام را همچنان بسوی دولت سعودی دراز نگاه می‌دارد و برغم نبودن مدرک مسلم، این دولت را به تلاش برای بی‌ثبات کردن ایران متهم می‌کند.  هم اکنون، دولت ایران در شمال غربی کشور، با گروه‌های کرد مسلح و در شرق کشور با بلوچ‌های مسلح درگیر است و در جنوب کشور نیز مناطق سنی نشین وجود دارند. ایران می‌گوید در باره مداخله دولت سعودی مدرک در اختیار دارد.

     دو دولت در صحنه سیاسی نیز بایکدیگر گلاویز هستند. اینک که فصل دوم سال جاری دارد به پایان می‌رسد، مجلس نمایندگان لبنان قانون انتخابات جدیدی را به تصویب رسانده‌است. انتخابات مجلس در 20 مه 2018، برطبق این قانون بعمل خواهد آمد. قانون، مناطق انتخاباتی را از 26 به 15 منطقه کاهش داده‌است. تقسیم‌بندی جدید به احزاب کوچک و گروه‌های جمعیتی مربوط می‌شود. در ماه‌های آینده، نمایندگان مجلس جزئیات انتخابات مجلس را تعیین خواهند کرد. رهبران دروزیها و مسیحی‌ها و سنی‌ها همکاری خواهند کرد تا که صدای اکثریت شیعه صداهای آنها را غیر قابل شنیدن نکند. بسا مهم‌ترین حاصل این قانون این‌ است که قدرت‌های خارجی – از جمله ایران و دولت سعودی – را در انتخابات، بلاتأثیر می‌کند. 

     البته، دولت سعودی فراموش نکرده ‌است که مسائلی که در داخل با آنها روبرو است بخاطر نبرد بر سر سلطه بر خاورمیانه است. در ماه‌های پیش رو، ریاض ذخایر جدید نفت را که کشف کرده‌ است، اعلان خواهد کرد.  ولیعهد جدید، محمد بن سلمان، حامی پر و پا قرص کوششها برای توسعه صنعت نفت است. این ولیعهد به دشمنی با ایران و جانبداری از اصلاحات اقتصادی شناخته است. قدرت اعمال نفوذ بیشتری را در قلمرو امنیت ملی دارد و لحظه‌ای را برای مسئول تهدیدهائی خواندن که متوجه دولت سعودی است، از دست نخواهد داد. او همه کار خواهد کرد که کشورهای سنی منطقه را بر ضد ایران متحد کند. برغم تلاشهایش، قطر و مصر و لبنان تن به ورود در این اتحاد برضد ایران نمی‌دهند. کشورهائی چون عراق که اکثریت جمعیتش شیعه است و پاکستان که جمعیت شیعه قابل توجهی دارد نیز حاضر نمی‌شوند در نزاع جانب دولت سعودی را بگیرند.

● تحلیل‌گران استراتفور باز دو واقعیت بس مهم را از یاد برده‌اند:

1. اگر اصطلاح نادرست «منافع ملی» را جانشین حقوق ملی کنیم، باز نمی‌توانیم «منافع ملی» یکایک این کشورها را در تعارض بایکدیگر بیابیم. این رژیم‌ها نمی‌توانند بگویند منافع ملی که آنها را به خصومت برضد یکدیگر برانگیخته ‌اند، کدامها هستند؟ در واقع وجود ندارند. غیر از منطقه‌های نفت و گاز مشاع که فعلاً کشورهای عرب بهره‌ برداری و به حق ایران تجاوز می‌کنند، تضاد منافع دیگری مشاهده نمی‌شود. در عوض، منافع قدرتهای خارجی، از جمله امریکا و روسیه البته مشهود هستند: هم موقعیت استراتژیک منطقه و هم قرارداشتن منطقه میان دو اقیانوس نفت و گاز و هم درآمدهای نفتی که باید به اقتصادهای خود بازشان گردانند. بنابراین، این دولت‌ها بسود قدرتهای بیگانه از منطقه، به جنگ نیابتی مشغولند.

2. تنها سودی که دولتهای استبدادی در خصومت دارند، حفظ خویش از سقوط است. راستی این‌ است که رژیم‌های استبدادی، نه حقوق انسان و نه حقوق شهروندان و نه حقوق ملی و نه حقوق طبیعت و نه حقوق هریک بعنوان عضو جامعه جهانی که وجود خود را اوجب واجبات می‌دانند. بدین‌خاطر  خود را آلت فعل قدرتهای بیرون از منطقه می‌گردانند و وسیله تبدیل سرزمینهای خود به میدان‌های جنگ می‌شوند. به‌خاطر توجیه دشمنی و جنگ، در پوشش جانبداری از دین، در صف اول دشمنان دین قرار می‌گیرند و، از راه بکار بردنش در توجیه خشونت، بر ضد دین عمل می‌کنند. بدین‌سان، وابستگی و استبداد یکدیگر را ایجاب می‌کنند. چنانکه وابستگی وابسته‌ها و خصومت آنها با هم نیز یکدیگر را ایجاب می‌کنند.

٭ سخت سران رودرروی روحانی:

    بیشتر از دولت سعودی، امریکا اصرار دارد که تحریمها برضد ایران بخاطر تولید موشکهای بالستیک و فعالیت‌های سپاه پاسداران تشدید گردند. هم واشنگتن و هم تهران می‌خواهند قرارداد وین (برجام) اجرا شود. اما برخورد میان دو طرف، عرصه را بر رئیس جمهور روحانی تنگ می‌کند. درپی دو حمله تروریستی تهران، سپاه پاسداران فرصت را برای بسط قلمرو اقدامات امنیتی خویش در درون و بیرون از مرزها غنیمت شمرده‌ است. نتیجه این ‌است که رئیس جمهوری نمی‌تواند در قبال امریکا و دولت سعودی رویه معتدل در پیش بگیرد. در دور دوم ریاست جمهوری، روحانی تنها با سپاه نیست که سرشاخ است، با سخت سران رژیم نیز سرشاخ است. بگاه اشتغال به مبارزات انتخاباتی او به مردم وعده اصلاحات اجتماعی و اقتصادی داده ‌است. رویاروئی با بقیه دولت که انتخابی نیست و انتصابی است (دستگاه ولایت مطلقه فقیه و قوه قضائی و آنچه تحت امر «رهبر» است)، ایجاد شک می‌کند نسبت به توان او در عمل به وعده‌هایش. باتوجه مقابله سپاه با او، عمل به وعده‌ها، بسا ناممکن می‌نماید.

● نقد: بنابراین که موجودیت رژیم درگرو رابطه وابستگی و خصومت با قدرتهای خارجی است، ممکن نیست تن به سیاست خارجی بر اصل موازنه عدمی و برپایه حقوق ملی بدهد. از این‌رو، روحانی و حکومت او ولو جانبدار بی‌نیاز کردن رژیم از آن وابستگی و این خصومت باشند، توانا به این کار نیستند.

     برابر اطلاع، دستگاه ولایت مطلقه فقیه و سازمانهای تحت امر او بنابر سنگین نگاه داشتن فشار بر روحانی دارند. انتظارشان این ‌است که زیر این فشار، او  تسلیم شود و در تابعیت کامل از خامنه‌ای عمل کند. بیشتر از آنچه در چهار سال اول تسلیم بود. و نیز، در صورت مرگ خامنه‌ای، تسلیم تعیین کنندگان جانشین او باشد و خدمت به او را بپذیرید .