☚ سالی که دارد به پایان میرسد را میتوان سال آتش سوزیها نامید. آتش سوزیها پر شمار شدند و خسارتهای جانی و مالی بزرگ ببار آوردند. برای مثال، بنابر برآورد متصدیان، آتش سوزی در پتروشیمی بوعلی سینای ماهشهر، 100 میلیون یورو زیان ببار آورده است.در شهرهای بزرگ، تهران و مشهد و کرمانشاه و... آتش سوزیها روی دادهاند. آتش سوزی در ساختمان پلاسکو سبب از میان رفتن بنا و کشته شدن شماری از آتشنشانها و مغازه داران شده است.
خواه آتش سوزیها عمدی و یا سهوی باشند، گویای سوء مدیریت و سوء مدیریت، گویای بیکفایتی مدیران و شیوع فساد و این دو گویای ناتوانی مفرط رژیم جبار ولایت مطلقه فقیه است.
☚ طبیعت ایران آئینهای است که پوشش دروغها را میدرد و کراهت چهره رانتخواران هستی سوز را، بیکم و کاست نشان میدهد. ایران بیابان میشود و
● در شرق و غرب کشور، ریزگردها نفس کشیدن را مشکل میکنند. در شرق کشور، در سیستان و بلوچستان، آب آشامیدنی نایاب میشود؛
● در همه جای ایران، زمین فرو میرود و فرسایش زمین بر وسعت تخریب طبیعت ایران گواهی میدهد؛
● دریاچه ارومیه پر آب نشد. بودجه تأمین نشد. وعده میدهند 8 سال دیگر، از خشک شدن میرهد. اما، در 23 اسفند 1395، محمد اسماعیل سعید، «نماینده» تبریز، اعلان خطر کرد: دریاچه ارومیه به مرحله خطرناک نزدیک شده است. دریاچه هامون خشک شد و تالابها خشک میشوند و در خوزستان، ریزگردها، از جمله، حاصل خُشکاندن تالاب غرب این استان هستند. و
● کمیابی آب، مشکل تنها شرق کشور نیست. مشکل بخش عمدهای از ایران است. در نتیجه،
● تولید کشاورزی نیاز مردم کشور به مواد غذائی را بر نمیآورد و وابستگی به واردات فرآوردههای کشاورزی روزافزون است.
٭ اعلان خطر 40 اقتصاددان:
در 25 اسفند 1395، اعلان خطر 40 اقتصاددان کشور نسبت به وضعیت وخیم اقتصاد انتشار پیدا کرد. در حقیقت، اقتصاد همچنان رانت و مصرف محورتر شده و فقرها را بیشتر کرده است: فقر مردم کشور و فقر طبیعت ایران و فقر منابع ایران. یکچند از واقعیتهای گویا:
☚ برغم برداشته شدن تحریم فروش نفت و به حساب گذاشتن افزایش فروش نفت، اقتصاد کشور همچنان در رکود است:
● در 23 اسفند 1395، با توجه به نزدیک شدن «انتخابات» ریاست جمهوری، بانک مرکزی خبر از رشد 11.6 درصدی اقتصاد کشور داد. به این گمان که همگان در بند صورت میمانند و برآن نمیشوند سر از محتوای درآورند. رشد بخشهای مختلف اقتصاد، بنابر گزارش، عبارتند از: نفت و گاز 65.4 درصد و کشاورزی 4.2 درصد و صنعت 0.03 درصد و معدن 0.02 و ساختمان 17.1 درصد و خدمات، که عمده آنرا دولت تصدی میکند، 23.25 درصد. در نرخها که تأمل کنیم، رشد منفی اقتصاد کشور را بیش از حد تصور مییابیم: چراکه ساختمان و صنعت و کشاورزی به واردات وابسته هستند. اما دولت از رشد منفی نمیتواند مالیات بگیرد. لذا بودجه آن خلاصه میشود در درآمد نفت و قرضه و کسر بودجه. واردات نیز با درآمد نفت پرداخت میشود. باتوجه به اینکه رشد نفت و گاز را 65.4 درصد گفتهاند، رشد منفی صنعت و کشاورزی باید بیش از اندازه منفی باشد. چراکه باوجود ملحوظ بودن واردات در آنها که با درآمد نفت پرداخت میشود، نرخ رشد آنها ناچیز است. یادآور میشود که تولید ناخالص ملی را بر پایه مصرف محاسبه میکنند. بنابراین، مصرف محصولات کشاورزی تولید داخلی و واردات را در بر میگیرد . بدینسان، کافی است، واردات بعلاوه قاچاق را از تولید داخلی کم کرد تا میزان رشد منفی اقتصاد بدست آید.
بخاطر وضعیت بسیار وخامتبار اقتصاد کشور است که بانک جهانی (23 اسفند به گزارش ایسنا) نیز اطلاع میدهد: براثر تحریم یک جانبه امریکا، رابطه نظام بانکی ایران با نظام بانکی جهان قطع و بخاطر تحریمها سرمایههای خارجی به ایران وارد نمیشوند و اقتصاد ایران گرفتار سردرگمی است.
● میزان واقعی بیکاری را اقتصاددان اصلاحطلب، 30 تا 40 درصد میداند. پس از انتشار این برآورد، رئیس مرکز آمار ایران گفتهاست: نرخ واقعی بیکاری 22 درصد است!؛
● با آنکه، در ایران، دستکاری در آمار با هدف راست را دروغ کردن، امر واقع مستمر است، با آنکه درآمد سه دهک پائین، کفاف یک سوم هزینه را نمیدهد، حتی بنابر آمار بانک مرکزی نیز، متوسط درآمد از متوسط هزینه کمتر است. فقر مردم بطور مستمر بیشتر میشود؛
● نابرابریها میان اقلیت صاحب امتیاز و اکثریت بزرگ نیز دائم بشتر میشوند؛
● بدهیهای دولت نیز بطور مستمر افزایش پیدا میکند. در طول چهار سال، نقدینه که در پایان حکومت احمدی نژاد، 480 هزار میلیارد تومان بود، اینک سه برابر شده است: در تیرماه 1395، به 1082 میلیارد تومان رسیده بود. نرخ افزایش نقدینگی 30 درصد بود. هرگاه با همین نرخ به افزایش خود ادامه دهد، در تیرماه 1396، برابر 1406.6 میلیارد تومان خواهد شد.
● ورشکستگی بانکها دارد از پرده بیرون میافتد و این ورشکستگی، در بخشی، بخاطر ناتوانی از بازپس گرفتن مطالبات از قدرتمدارها است؛
● در دوره حکومت روحانی، شرکتهای دولتی زیان ده، 5 برابر شدهاند.
● حکومت روحانی مدعی است که قیمتها را کاهش داده و نرخ تورم را یک رقمی کرده است. حال اینکه قیمت گوشت که در پایان ریاست جمهوری خاتمی کیلوئی 4200 تومان بود، امروز 42000 تومان یعنی 10 برابر است. و قیمتهای مواد غذائی و پوشاک و مسکن، بنابر مورد، به نرخی افزون بر دو تا سه برابر نرخ رسمی تورم، افزایش یافتهاند. حتی برابر آمار وزارت صنعت، افزایش قیمتهای مایحتاج مردم به این شرح است:
در سال 94 ، برنج داخلی 18.1 درصد، پیاز 141.6 درصد، عدس 39.9 درصد، گوجه فرنگی 80.8 درصد و لپه 58.8 درصد افزایش قیمت نسبت به سال 93 داشتهاند. بنابر آمار همان وزارت، در سال 95، تا آذر ماه، افزایش قیمتها بدین قرار است: از بین 57 کالایی که وزارت صنعت گزارش داده، افزایش قیمتهای 30 کالای اساسی طی یک سال اخیر دو رقمی است: جوجه یکروزه 62.3 درصد و خرما 36.3 درصد و برنج طارم 34.2 درصد و نخود 34.3 درصد و گوشت مرغ تازه 26.4 درصد و لپه 25 درصد و موز 23درصد.
دانستنی است که قیمت یک دانه نان سنگگ آزادپز 2000 هزارتومان شده است.
علم الهدی، امام جمعه مشهد میگوید: مردم از وضعیت حداقلی برخوردار نیستند. روزنامه جمهوری اسلامی، در مقام طعنه زدن به او، مینویسد: در دوره احمدینژاد میگفتید: مردم اشکنه پیازداغ بخورند. اما طعنهزدن به او که در آن دوره، در دفاع از حکومت احمدینژاد، از اکثریت مردم ایران که زیر خط فقر هستند طلب میکرد، اشکنه پیازداغ بخورند، نباید واقعیت مهمتری را بپوشاند که همگانیتر شدن فقر مردم است. و این همگانیتر شدن نه تقصیر حکومت روحانی که تقصیر رژیم ولایت مطلقه فقیه متکی بر اقتصاد مصرف و رانت محور است.
٭ فسادها و آسیبهای اجتماعی که بر هم میافزایند:
☚ در اقتصاد مصرف و رانت محور، البته فسادها فراگیر و بزرگ میشوند و آسیبها و نابسامانیهای اجتماعی روزافزون میگردند:
● گستردگی فساد در رژیم و در جامعه از حد برون شده و سد سانسور را شکسته و مطبوعات رژیم به افشای فسادها میپردازند. البته بعد از آنکه این فسادها در بیرون از مرزها توسط ایرانیان دلسوز به وطن افشا میشوند. از آن جمله است فسادهای قوه قضائیه و شهرداری تهران و «حقوقهای نجومی» و مافیای آب و مافیاهائی که بخش عمده از واردات را در اختیار دارند و اموال رهبری و فسادهای بستگان خامنهای و آقازادهها و ماجرای کرسنت و ...؛
● قاچاق که از موانع سرمایهگذاری در تولید است و ارزش آن را 25 میلیارد دلار گفتهاند و هنوز معلوم نیست که قاچاق مواد مخدر را شامل میشود یا خیر؛
● آسیبهای اجتماعی آن وسعت و شدت را یافتهاند که «سران» رژیم نیز نتوانستهاند خطرناک بودنشان را تصدیق نکنند. اعتیاد به مواد مخدر و انواع دزدی و قتل و تجاوز جنسی و تصرف مال غیر و ... آن ناامنی مزمن و مرگبار و ویرانگری را پدید آوردهاند که جنگ ببار نمیآورد؛
● آسیبهای روانی که جمعیت بزرگی از مردم ایران را رنجور کردهاند.
☚ خشونتها تنها سیاسی نیستند، اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی نیز هستند. در حقیقت، بنمایه رابطههای فرد با فرد و گروه با گروه زور شده است. اما زیانبارترین آنها،
● اولی ممانعت از برخورداری ایرانیان از حقوق پنجگانه و سرکوبگری است که دامنه آن گسترده است: سیاسی و مذهبی که دامن اهل تصوف و انواع باورهای دیگر را فراگرفته است (تازهترین مورد، محکوم کردن مرجان داوری به اعدام) و شدت سانسور به قصد جلوگیری از برقرار شدن جریانهای آزاد اندیشهها و دانشها و هنرها و دادهها و اطلاعها؛
● دومی خشونتهائی هستند که رژیم و بیتفاوتها – که خود قربانی خشونت مضاعف هستند – در جلوگیری از ورود بدیل به عرصه بکار میبرند: ربودن و ترورکردن و اعدام و شکنجه همچنان روشهای اصلی هستند. و
● سومی خشونتهائی که شهروندان بکار میبرند در جلوگیری از بدیل شدن خود بمعنای رشدکردن و طبیعت ایران را آبادان گرداندن.
٭ ایران همچنان در حلقه آتش است:
☚ با زمامدار شدن ترامپ، فشار حکومت امریکا بر ایران تشدید شده است. ایران به تشدید تحریمها و بسا جنگ تهدید میشود. در منطقه،
● سیاست اوباما بر این نبود که اتحاد سعودیها و شیخهای خلیج فارس و اسرائیل بر منطقه مسلط شود، اما سیاست ترامپ میتواند مساعد این اتحاد باشد. رژیم، بنابر رویه، فرصتی را بسوخت و نشانههائی حاکی از درک موقعیت سخت را از خود بروز نمیدهد؛
● ایران همچنان در حلقه پایگاههای نظامی و اطلاعاتی است. در سال 1395، بیشتر از پیش در کام جنگها فرو میرود:
● در کام جنگهای نظامی و ترور و اقتصادی و دیپلماتیک و تبلیغاتی و مذهبی فرو میرود. بدیهی است که جنگ بر سر منافع است و مذهب را وسیله توجیه میکنند؛
● ولو جنگها زمانی به پایان میرسند اما خصومتها میتوانند بسیار دیرپا باشند. مگر اینکه ایرانیان صاحب کشور خود بگردند و به کشور خود، در ایجاد صلح میان ملتها نقش دهند. و
● آتش هم اکنون به شرق و غرب کشور نفوذ کرده است. زد و خوردهای مسلحانه استمرار جستهاند.
پیشاروی وضعیت داخلی و خارجی کشور، مقاومتها رو به افزایش هستند:
٭ مقاومتها و کوشش جامعه مدنی در نقش دادن به خود:
☚ مقاومتها روزافزون هستند. برخی «سیاسی» و شماری دیگر «غیر سیاسی»:
● اعتصاب غذاها که زندانیان سیاسی میکنند. تازهترین موردها: اعتصاب غذای احسان مازندرانی و هنگامه شهیدی و استقامت پرارج عیسی سحرخیز در زندان؛
● از مهار رژیم بدررفتن شبکه پخش نظر و خبر که جریان آزاد اندیشهها و دادهها و اطلاعها را برقرار میکند. هراندازه این شبکه گستردهتر توانائی جامعه مدنی و نیز نیروهای محرکه سیاسی در نقش دادن به خود بیشتر؛
● ناتوانی رژیم از جذب استعدادها و رویآوردن بخشی از «اصلاح طلبان» به مقابله با دستگاه ولایت مطلقه فقیه که یکسره میان تهی و بیاعتبار شده است؛
● اجتماعات دانشجوئی که برغم سرکوب شدید، همچنان استمرار جستهاند؛
● جنبشهای اعتراضی در نقاط مختلف کشور که شکل سیاسی و قومی و مرامی به خود میگیرند؛
● جنبشهای اعتراضی در شهرها بخاطر آلودگی محیط زیست و ناهنجاریهای اجتماعی و مشکلهای اقتصادی؛
● جنبشهای کارگری در اعتراض به بیکاری، پرداخت نشدن دستمزدها، ناچیز بودن دستمزدها؛
● جنبشهای اعتراضی معلمان که اکثریت بزرگی از آنها زیر خط فقر زندگی میکنند. و
● جنبش اعتراضی بازنشستگان.
☚ کوشش جامعه مدنی برای نقش دادن به خود:
● حساسیت نسبت به فسادها و آسیبهای اجتماعی بیشتر شده و بنیادها که برای زدودن فسادها و آسیبها تشکیل شده و میشوند، پرشمار گشتهاند. از پرداختن به آبادانی طبیعت (بیابان زدائی و مبارزه با آلودگی محیط زیست) تا مبارزه با مواد مخدر و رهاندن جوانان از فحشاء و سرپرستی کودکان و رهاندن محکومان به اعدام از چوبهدار و فقرزدائی و دیگر اشکال خشونتزدائی، موضوع کار بنیادهائی هستند که به یمن وجودشان، جامعه مدنی به خود نقش میدهد؛
● بارزترین کوشش جامعه مدنی، کوشش در جداکردن حساب دین از حساب دین رسمی یا اسلام از خود بیگانه در بیان قدرت و توجیهکننده ولایت مطلقه فقیه است. این «ولایت» دین را چنان میان تهی کرده است که دیگر از پس توجیه جباریت جبار بر نمیآید؛
● نتیجه کوششهای بالا این است که جامعه مدنی هویت سیاسی مستقل یافته و این هویت را، در هر مناسبتی اظهار میکند:
- نیروهای محرکه سیاسی زنان و دانشجویان و کارگران و بازاریان و کارکنان دولت و بخش عمدهای از روحانیان به مخالفت با ولایت مطلقه فقیه هم شناخته میشوند و هم این مخالفت را ابراز میکنند؛
- برغم شدت سانسور، در دانشگاهها و نیز مساجد، گردهمآئیها انجام میگیرند و، در آنها، مواضع نمایانتر ابراز میشوند؛
- در اجتماعهای مجاز (22 بهمن و تشییع جنازه هاشمی رفسنجانی)، هم آنها که شرکت میکنند، به ترتیبی شرکت میکنند که گویای مخالفت آنها با خامنهای و ولایت مطلقه فقیه باشد؛
- حساسیت به بحران سازی رژیم، در حال حاضر، جنگها که رژیم ایران را بدانها گرفتارکرده است و در آنها، نقش رژیم نه حمایت از حقوق مردم کشورهای منطقه که رژیمها است (بخصوص در مورد سوریه)، دیگر پنهان نگاه داشته نمیشود؛
- سنجشهای افکار از دوره خاتمی تا دوره روحانی، بطور مستمر، گویای دلبستگی ایرانیان به حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی و دموکراسی هستند.
٭ واقعیتها و جهتیابی جامعه مدنی راهکار را در بردارند:
بدینسان، واقعیتهای که به ایران سیمای فقر و آسیبهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و طبیعی دادهاند، از سوئی، و نقشی که جامعه مدنی دارد به خود میدهد، از سوی دیگر، دو واقعیت را، به روشنی، مینمایانند:
1. رژیم ولایت مطلقه فقیه، حتی در جهت کاستن از مداخلههای «رهبر»، اصلاحپذیر نیست. طرفهاین که، در حکومت روحانی، بازهم اختیار رئیس جمهوری کمتر و قلمرو مداخله خامنهای بیشتر شد (تهیه برنامه رشد و سیاستهای راهبردی آن، مورد برنامه ششم). طرفه اینکه متصدی این تجاوز نیز هاشمی رفسنجانی بود (مصاحبه میر سلیم، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، بتاریخ 2 اسفند 1395). اما چون ولایت مطلقه فقیه جز در اعمال زور کاربرد ندارد، نه میتوان دامنه مداخلههای خامنهای را محدود کرد و نه از اثر مخرب این مداخلهها کاست. بنابراین،
2. راهحل بایسته عمل جامعه مدنیاست. این جامعه میتواند از راه کاستن از تضادها، توحید اجتماعی و بدان، سرمایهها یا نیروهای محرکه را افزایش دهد. میتواند گروههای سیاسی و نیز اشخاص سیاسی که در سرای ولایت مطلقه فقیه منزلکردهاند را طرد کند. میتواند به خود و به جهانیان و نیز به جبار و عوامل او اعلان کند ولایت متعلق به جمهور مردم است و مصمم است به غصب آن توسط جبار پایان دهد. تحریم انتخابات غیر آزادی که بنفسه سالب حق حاکمیت از مردم است، کوشش نخستین جمهور مردم برای بازیافتن حق ولایت است. میتواند به بدیلی که محل عمل خود را بیرون رژیم و درون جامعه مدنی قرار داده است، توان روزافزون ببخشد. میتواند از میان دو فشار، یکی فشار از بیرون ناشی از بحران سازیهای رژیم و دیگر فشار رژیم بر خود برهد. بدین ترتیب که رژیم را جانشین خود کند تا که، اینبار، رژیم میان دو فشار قرار بگیرد و دست از بحران سازی و شرکت در جنگهای گوناگون بردارد، تاکه محور سیاست داخلی و خارجی رژیم که امریکا است، بشکند، تاکه ستون پایههای استبداد بنام دین، بیعمل شوند. تا که دین از مالکیت جبار و عوامل او رها بگردد. تا که فقر و قهر ایران را ترک گویند.
٭ این وضعیت سنجی را با چند اطلاع مهم آغاز میکنیم:
☚ در دوره چهارم مجلس خبرگان، به گفته دری نجف آبادی تنها 9 بار و به گفته سيد احمد خاتمي چهار بار، کمیسیون اصلهای 107 و 109 تشکیل شده است. چرا در پنجمين دوره اين مجلس كه هنوز بيست ماه از شروع به كار آن نگذشته است، این کمیسیون 6 جلسه، برای تعیین جانشین خامنهای، تشكيل شده است؟ زیرا تعیین جانشین خامنهای ضرور شده است.
☚ تاجزاده خبر میدهد که محمد خاتمی که بعنوان رئیس جمهوری، انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 را تصدی میکرده است، گزارشی 50 صفحهای در باره مداخلهها و تقلبهای سپاه در انتخابات، به خامنهای تسلیم کرده است. خامنهای ذیل آن نوشته است رسیدگی شود و رسیدگی نشده است. این همان انتخابات است که به گفته «سردار» ذوالقدر، سپاه آنرا مهندسی کرد و یک اصولگرا، احمدی نژاد، را به ریاست جمهوری رساند!
دانستنی است که محمد خاتمی تهدید کرد که اگر انتخابات آزاد نباشد، حکومت او آنرا برگزار نخواهد کرد. اما با وجود تقلبات گسترده در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس (که حالا خبر میدهند کم و کیف تقلبها، در 50 صفحه گزارش شدهاند)، «وزیر» کشور او موسوی لاری ، آن را سالمترین انتخابات در جمهوری اسلامی خواند!
☚ احمد خاتمی گفته است: رهبر فرمودهاند که مجلس خبرگان باید 10 نامزد رهبری در آستین داشته باشد. همزمان، در خود ایران و در عراق و لبنان و سوریه و ... و امریکا، جانشینی خامنهای و جانشین او، موضوع کار شده است.
☚ سران سپاه خود را صاحب کشور میدانند و میگویند بدون سپاه، «نظام ولایت مطلقه فقیه» برجا نمیماند. اقتصاد کشور در دست سپاه است. بار حفظ نظام هم بردوش سپاه است. لذا، فرماندهان ارتش را سپاه باید معین کند. جانشین رهبر باید کسی باشد که سپاه میخواهد. سران سه قوه نیز باید تابع سپاه باشند. به قول هاشمی رفسنجانی، اختیار بر کشور را میخواهند. بخاطر توقعات سپاه است که روحانی میگوید: اگر یک قوه نظامی خواست در انتخابات مداخله کند باید در برابر آن ایستاد.
حقیقت این است که اگر سپاه نمیخواست و موانع را خنثی نمیکرد، به صرف نامه جعلی از قول خمینی به مشکینی، خامنهای رهبر نمیشد. برابر تازهترین خبر واصل از کشور، بیماری خامنهای سبب شش بار تشکیل شدن کمیسیون اصلهای 107 و 109، برای «یافتن» جانشین او است. خبر میگوید شش بار تشکیل جلسه ظاهرآرائی است. خامنهای میداند جانشین او کیست. از مدتها پیش او در تکاپو برای جلب نظر مراجع قم و روحانیان بلند پایه شهرهای بزرگ کشور است. «انتخابات» مجلس خبرگان را نیز به ترتیبی انجام داد که جز نامزد او «انتخاب» نشود. در صورتی که مرگ، خامنهای را از میان بردارد، کسی که سپاه نیز با او موافق است، جانشین خامنهای میشود.
● طرفه اینکه در 17 اسفند، محمدعلی جعفری، «فرمانده کل» سپاه گفته است: «احدی در سپاه چه از پاسداران و چه از فرماندهان مانند گذشته حق دخالت سیاسی و جناحی در انتخابات و تخریب کاندیداها را ندارند». قید «مانند گذشته» یعنی اینکه، کمافیالسابق، سپاه انتخابات را مهندسی خواهدکرد. تا این زمان، ترجیح با روحانی است. زیرا دلخواه خامنهای و سپاه را بر میآورد و حتی به اندازه احمدی نژاد هم ایجاد زحمت نمیکند. اما اگر قرار بر حذف او بشود، آیا سازمانی غیر از سپاه برای مهندسی انتخابات با هدف حذف روحانی وجود دارد؟
٭ نقش ویژه «رهبر» چیست و سپاه و دیگر سازمانهای سرکوب چه نیازی به او دارند؟:
● در دورهِ خمینی، مداخلههای او در امور کشور، عبارت بودند از:
1. اعمال قدرت توسط «قاضیان شرع» و سپاه و کمیتهها. دستگیریها و شکنجهها و اعدامها و محکومیتها به زندان و... و دستور کشتار زندانیان در تابستان 1367.
2. تأیید گروگانگیری که بدان «انقلاب دوم بزرگتر از انقلاب اول» نام نهاد. بمدت 444 روز گروگانگیری را ادامه داد و با سازش پنهانی (اکتبر سورپرایز)، بدان پایان داد. به رجائی و بهزاد نبوی گفت: گروگانها تفاله انار شدهاند که باید به دور انداخت!
3. کودتای خرداد 60 و ادامه جنگ بمدت 8 سال که وزیر دفاع انگلستان گفت در سود انگلستان و غرب بود. در طول مدت جنگ، خمینی و دستیاران او یک رشته افتضاحها ببارآوردند که ایران گیتهای امریکائی و انگلیسی و فرانسوی و آلمانی و اتریشی و... نام گرفتند. پس از آنکه یک نسل ایرانی نفله شد و به قول ادامه دهندگان، جنگ 1000 میلیارد دلار زیان ببارآورد، با سرکشیدن جام زهر، به آن پایان داد؛
4. اجازه تقلب در انتخابات ریاست جمهوری از خرداد 60 به بعد و تقلب در انتخابات از مجلس اول بدینسو. با این توجیه که مردم رأی ندارند و محض حفظ صورت ظاهر انتخابات برگزار میشود؛
5. ندادن اجازه عمل به وظیفه به رئیس جمهوری و تحمیل نخست وزیر به او و دم زدن از ولایت مطلقه فقیه؛
6. نقض مداوم قانون اساسی: تا کودتای خرداد 60، 75 بار که بعد از آن بیشتر نیز شد. 300 بار آن به احصائیه آمد؛
7. دائمی کردن سازمانهای سرکوب که موقتی بودند. همچون دادگاه انقلاب و کمیتهها که جزء نیروهای انتظامی شد. این دو، به اتفاق سپاه و بسیج و اطلاعات سپاه وسیله جنایتهای بزرگ رژیم شدند و ماندند. او واواک را ایجاد کرد و برخلاف نص قرآن، ایرانیان را جاسوس یکدیگر گرداند و دادگاه ویژه روحانیت را باز بر خلاف قانون اساسی، تشکیل داد؛
8. ایجاد ستاد انقلاب فرهنگی با هدف سرکوب دانشگاهها و دائمیکردن این سرکوب بعد از آنکه طرح تعطیل دانشگاهها، در درون حزب جمهوری اسلامی، توسط گروه حسن آیت ریخته شد. گریزاندن مغزها از کشور که هزینه سنگین تعلیم و تربیت آنها را مردم کشور پرداخته بودند؛
9. و چون دید رئیس جمهوری و همکاران او در قلمرو اقتصاد موفقیت بدست آوردهاند، گفت: اقتصاد مال خر است. بنیصدر میخواهد ایران را فرانسه و سوئیس کند و مردم برای اسلام انقلاب کردند؛
10. محورکردن امریکا در سیاست داخلی و خارجی ایران و پایهگذاری روش ستیز و سازش با غرب و سازش با روسیه و چین که با چراغ سبز دادن به روسها برای قشون کشی به افغانستان آغاز شد. از آن پس، از راه بحرانهای خارجی و داخلی، ایرانیان تحت دو فشار قرار گرفتند: فشار از بیرون و فشار رژیم ولایت مطلقه فقیه در درون؛
11. بابکردن ترور که با دادن اجازه ترور سران ارتش شروع شد و کار به تبدیل شدن دولت به دولت تروریست کشید؛
12. بابکردن روش ارعاب از طریق هدف تیر قراردادن افراد در خیابانها و کوچهها. تا کودتای خرداد 60، در هفته، 1200 زد و خورد مسلحانه روی میداد که همواره یک طرف آن سپاه پاسداران و کمیتهها بودند. سپس، برآنها، انواع گشتها و «حزب الله» و «انصار حزب الله» افزوده شدند؛
13. سرکوب روحانیان بخصوص مراجع تقلید و سلب اعتبار از روحانیت و مرجعیت. بابکردن اعدام روحانیان و حصر آنها و مجبورکردن به اعتراف تلویزیونی (مورد آیةالله شریعتمداری)؛
14. فسادگستری: در پایان جنگ 8 ساله، معلوم شد که 105 میلیارد دلار پول کشور «گم» شده است. مافیاها و نیز مافیاهای نظامی – مالی در دوره خمینی شکل گرفتند و در دوره خامنهای/هاشمی رفسنجانی بزرگ شدند و بر اقتصاد کشور مسلط گشتند؛
15. سرکوب جنبشهای مردم در شهرها و سازمانهای سیاسی که با بستن مردم در جنبش در 30 خرداد 60 به گلوله آغاز شد. او دستور بکاربردن بمب ناپالم در کردستان را نیز داده بود که بنیصدر مانع اجرای دستور او شد؛
16. برقرار کردن رژیم سانسور که همچنان برقرار است. گستردن بساط تفتیش عقاید به سبک دستگاه پاپ در قرون وسطی. و
17. به قول منتظری، قرار بود دولت، دینی بگردد و دین، دولتی شد. منتظری غافل بود که دولت بدینخاطر که قدرت است، دینی نمیشود. دولت دینی ناممکن است. با وجود این، دین را وسیله توجیه موارد پانزده گانه بالا کردند، آنهم توسط یک مرجع دینی، اگر سابقه داشته باشد، استبداد فراگیر پاپها در قرون وسطی است. او با ایجاد مجمع تشخیص مصلحت، خالیکردن دین از حقوق و پرکردنش از توجیهکنندههای خشونتهای بالا ، خرافهها را دائمی گرداند. امروز، دین توجیهگر ولایت مطلقه فقیه از توجیه این ولایت و خشونتهای بالا یکسره ناتوان شده است. لذا، زمان، زمان انحلال رژیم ولایت مطلقه فقیه است.
18. عهدشکنی با مردم
19. سرکوب زنان ایران و تضییع همه جانبه حقوق آنان .خصوصا هر گاه قصد زد و بند با قدرتهای خارجی را داشت بر میزان فشار بر زنان ایران افزود.
20.خیانت به نیروی محرکه انسان سازی که جوانان مملکت بودند. بجای فراهم آوردن زمینه های رشد فکر ی و عقلی آنها ، آنها را به زور عریان خو داد و اغلب آنها را تشویق به بدست گرفتن اسلحه نمود و با ادامه جنگ 8 ساله بروی میدانهای مین ارسال داشت.
و...
موارد بیست گانه بالا، کارنامه خمینی و دستیاران او است. اگر کار دیگری نکرد و نکردند، زیرا ممکن نبود. نقش ویژه کسی که برای خود ولایت مطلقه قائل است، جز اعمال قدرت، نمیتواند باشد. اعمال قدرت، وقتی دولت دو دستگاه پیدا میکند، یکی دستگاه ولایت مطلقه فقیه و دیگری دولت بمثابه سه قوه، جز موارد بالا نمیتوانند باشند و نشدند و نمیشوند. دلیل آن این است که اختیار با وظیفه تناسب دارد. از اینرو، نقش ویژه یا کارکرد یا وظیفه اختیار متناسب با خود را طلب میکند. وقتی وظیفه اعمال قدرت میشود، اختیار بکاربردن قدرت را طلب میکند. بدون نیاز به اعمال قدرت مطلق، ولایت مطلق بیمعنی میشود. بدینخاطر است که اختیار دستگاه قضائی و سپاه و ارتش و نیروهای انتظامی و اطلاعاتی (واواک و اطلاعات سپاه و اطلاعات «بیت رهبری») و دستگاه تبلیغاتی و «اموال رهبری» و بخش عمدهای از اختیارات دو قوه مجریه و مقننه از آن او است.
٭ چرا با جعل نامه و قول، خامنهای رهبر شد و چرا او شانزده کار ،بالا که مصادیق خیانت و جنایت و فساد هستند راتصدی کرد؟:
1. چرا خامنهای، «مجتهد متجزی» رهبر شد؟ زیرا ایران گیتیها نمیتوانستند بگذارند دولتی را که با ارتکاب خیانت و جنایت و فساد، تصرف کردهاند، کسی چون منتظری تصدی کند که در خیانت و جنایت و فساد آنها شرکت نداشته است و در افشای روابط پنهانی که افتضاح ایران گیت نام گرفت و نیز افشای جنایتها در زندانهای رژیم خمینی، بخصوص کشتار زندانیان در تابستان 1367، نقش اول را پیدا کرده است. از اینرو، توسط خمینی، منتظری را ناگزیر از کنارهگیری کردند و سپس با مک فارلین، مشاور امنیتی ریگان، توسط اسرائیل ارتباط برقرار کردند و طلب حمایت کردند و گفتند حاضرند در ازای حمایت امریکا از دولت خود، خمینی را نیز بکشند و سرانجام دست بکار تعیین جانشین خمینی شدند. احمد خمینی را به وعده فریفتند و نامهای از قول خمینی خطاب به مشکینی (رئیس وقت مجلس خبرگان) جعل کردند. برآن افزودند، جعل قول که هاشمی رفسنجانی برعهده گرفت. البته اعتنائی هم به وصیت نامه خمینی که در همان جلسه خوانده شد و نیز قانون اساسی نکردند. بدینسان، از واپسین سالهای عمر خمینی و از آن ببعد تا امروز، ایران گیتیها بر ایران حکومت میکنند. هاشمی رفسنجانی مرد و خامنهای دارد شرائط تصدی ولایت مطلقه فقیه را برای جانشین خود فراهم میکند.
2. در روزهای پایانی زندگی خمینی، همچنان بر خلاف قانون اساسی، حکم بازنگری در قانون اساسی را از او گرفتند و ولایت مطلقه فقیه را وارد قانون اساسی کردند. از اختیارها که «رهبر» یافته است و بنابر ادعا، هنوز کف اختیارات او است، چهار اختیار را از دولت سلب و به «رهبر» داده است: تعیین سیاستهای کلی و همه پرسی و تنظیم روابط سه قوه و فرماندهی کل قوا بعلاوه نیروهای انتظامی. دانستنی است که برابر قانون اساسی پیش از بازنگری، از فرماندهی کل قوا، تنها نصب چند مقام با «رهبر» بود و تصدی فرماندهی کل قوا، جز آن، با رئیس جمهوری بود. با سلب این چهار اختیار، دولت بیش از پیش تحت قوه قهریه جباری قرار میگیرد که «رهبر» است. «شورای نگهبان» تفسیری من درآوردی ساخت و نقش ویژه رئیس جمهوری را که اجرای قانون اساسی است، به قوه مجریه محدود کرد. نتیجه این است که دولت مسلوبالاختیار و رهبر صاحب اختیار مطلق است. بدینسان، بازنگری در قانون اساسی، در برداشتن مانع از سر راه اعمال قدرت مطلق توسط رهبر، ناچیز شد.
خامنهای نمیتواند کاری جز «اعمال قدرت» بکند، زیرا ولایت مطلقه فقیه جز بکار اعمال قدرت نمیآید. تمرکز و بزرگ شدن قدرت نیز اعمال قدرت را جبری میکند. بدینخاطر، خامنهای جز تصدی هفده کار خشونتآمیز بالا، بکار دیگری توانا نشده است. ممکن است در ذهن خواننده این سئوال مطرح شود: خمینی گفت اقتصاد مال خر است اما خامنهای برنامه اقتصاد مقاومتی را به دولت ابلاغ کرد. این دو یک کار نیستند.
امر واقع اول این که در دوران تصدی «رهبری» توسط خامنهای، وضعیت اقتصادی کشور از آنچه در دوره خمینی بود، بدتر شده است. زمین ایران بیابان گشته و فقر و قهر و دیگر آسیبهای اجتماعی – که گزارش وضعیت بس نگران کننده آنرا «وزیر» کشور به خامنهای داده است – جامعه ایران را به بیابان حقوق و شورهزاری فرآورده خشونت بدل کرده است. امر واقع دوم این است که غیر از اینکه پویائی تخریب دوران خمینی کار را به تخریب بیشتر میکشاند، خامنهای در تشدید تخریب و بزرگ شدن ابعاد آن، مسئولت اول را دارد. زیرا او با «سازندگی» حکومت هاشمی رفسنجانی همداستان شد. به تقدم با توسعه سیاسی است خاتمی و حکومت او، نه نگفت و مانع این توسعه شد و احمدی نژاد را همفکر خود خواند و به هشدارهای مکرر اقتصاددانان در داخل و خارج از کشور، نه تنها وقعی ننهاد که برکناری یکچند از اقتصاددانان و زندانی کردن تعدادی دیگر از آنها را سرکوبگران تحت امر او تصدی کردند. با آنکه هشدار داده شد که حکومت با تخریب اقتصاد و هرچه مصرف و رانت محورکردن آن، مقاومت این اقتصاد را در برابر تحریمهای اقتصادی از میان میبرد، تخریب اقتصاد ادامه یافت. طرفه اینکه احمدی نژاد مدعی شد که، در قلمرو اقتصاد، حکومت او دستور خامنهای را اجرا کرده است. یکبار با مسئولان اقتصاد نزد خامنهای رفته و نتایج وخامتبار اجرای دستور را به او گزارش کردهاند و او گفته است همین «سیاست اقتصادی» باید ادامه یابد و هرکس نمیتواند استعفاء بدهد!
دوره احمدی نژاد دورهای است که مافیاهای نظامی – مالی بر دولت مسلط شدند و اقتصاد را بیش از پیش مصرف و رانت محور کردند. چون اقتصاد ایران از پا درآمد و قرار بر «نرمش قهرمانانه» و امضای تسلیم نامه وین شد، دستیاران خامنهای مأمور شدند «برنامه اقتصاد تولید محور» را مُثله کنند. آنها چنین کردند و او «برنامه اقتصاد مقاومتی» غیر قابل اجرا را به حکومت ابلاغ کرد. یک وضعیت سنجی را به آن اختصاص دادیم. آن وضعیت سنجی توضیح این واقعیت شد که به حکومت روحانی، برنامه اقتصادی غیر قابل اجرا ابلاغ شده است. وارونه شدن نقشها را ببین! وظیفه مجلس خبرگان نظارت بر عملکرد «رهبر» است. اما جنتی، «رئیس» این مجلس میگوید: مجلس خبرگان باید تابع رهبر باشد. در عوض، حکومت روحانی را، او و رئیسی جنایتکار تاریخ، استیضاح میکنند که چرا برنامه اقتصاد مقاومتی را اجرا نکرده است!
بدینسان، تجربه مستمر، از گروگانگیری بدینسو، کافی است برای دانستن این واقعیت که اصلاح نظام ولایت مطلقه فقیه ناممکن است. زیرا بدون حذف مقامی با اختیار مطلقِ اعمال قدرت مطلق (بسط ید بر جان و مال و ناموس مردم)، ممکن نیست ایران از هفده تبهکاری – تمام تبهکاریها نیز نیستند – که مصادیق خیانت و جنایت و فساد هستند، برهد. حتی ممکن نیست گذار از بد به بدتر مستمر نگردد. زیرا پویائی تمرکز و بزرگ شدن قدرت، بزرگ شدن ابعاد ویرانگری را ایجاب میکند. بیهوده نیست که از کسانی بعنوان جانشین خامنهای سخن بمیاناست که، در ترسیدن و به خشونتگری و خشونتگستری روی آوردن، از او، بر او سر باشند . مدیران سازمانهای سرکوب، در رأسشان گردانندگان سپاه طالب «رهبر»ی هستند که آسان دستور بکاربردن خشونتها را بدهد.
همانطور که تجربه 4 سال حکومت روحانی و 8 سال حکومت خاتمی مبرهن کرده است، کارآترین کار، بازپس ستاندن ولایتی است که به جمهور مردم تعلق دارد. از این منظر که بنگریم، تحریم انتخابات هم اعلان تعلق ولایت به جمهور مردم است. هم اعمال این حق است. هم بدرآمدن از غفلت، غفلت از حقوق و عمل کردن به حقوق است: حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی و حقوق طبیعت و حقوق بمثابه جامعهای عضو جامعه جهانی.
تبریک به آقای اصغر فرهادی
همزمان با اعلان «جنگ صلیبی آقای ترامپ به مسلمانان» (لوموند دیپلماتیک) و ممنوعیت تبعیض نژادی را با جواز آن جانشین کردن، توأم با توهین و تحقیر، جایزههای اسکار، به آقایان اصغر فرهادی و ماهر شالا علی، از دید جامعه هنرمندان که بنگری، اعلان برائت آنان از آن جنگ و این تبعیض نژادی، بیشتر از آن، مخالفت بیخدشه، با آن است. اما از نظر تحقیر و توهین شدگان روی زمین که بنگری، آن جایزه و حضور دو فریخته ، خانم انوشه انصاری و آقای فیروز نادری، دانشمند بنام، (به نمایندگی از آقای فرهادی) در همانحال که تکذیب مدعای آقای ترامپ بود، در همانحال که پیشاروی مردم امریکا و دیگر جهانیان، نقابی را برگرفت که رفتار تبهکارانه رژیم ولایت مطلقه فقیه - که دستآویز سلطهگران و دستگاه تبلیغاتی آنها است – و سلطهگران بر سیمای ایرانیان دانش و هنر دوست، زدهاند، فراخوانی شد به هنر، هنر در معنائی که دارد: گشودن مرزها و ممکن کردن ناممکنها.
پیام آقای اصغر فرهادی پیام یک هنرمند و یک هنر شناس است. پیام کسی است که میداند هنر گشودن مرزها و ممکن کردن ناممکنها است ،برداشتن مرزهای دشمنی است که قدرتباوری ایجادشان میکند، ممکن کردن دوستی میان مردم جهان است. پیام کسی است که بر توهین و تحقیر عصیان میکند و به انسانها میگوید: صلح و دوستی دو حق از حقوق انسانند. پیام کسی است که اهل هنر را فرا میخواند، فرامیخواند که هنر کنند تا مگر مرزها از میان برخیزند و جهانیان از دوستی و صلح برخوردار شوند. انسانها رشد کنند و طبیعت آبادان شود. در این قسمت از پیام او تأمل کنیم:
«تقسیمبندی جهان به ما و دشمنان ما توسط سیاستمداران افراطی، باعث ترس میشود، ترسی که توجیهیست دروغین برای خشونتها و جنگها. جنگهایی که مانع بزرگی بودهاند برای رسیدن به دموکراسی و رعایت حقوق بشر در کشورهایی که مورد تهاجم واقع شدهاند.سینماگران میتوانند با چرخش دوربینهایشان به مشترکات انسانی، کلیشههایی که از ملیتها و ادیان مختلف ساخته شدهاست را بشکنند و زمینه همدردی و به دنبال آن همبستگی مردمان جهان را فراهم کنند. همدردی چیزیست که ما امروز بیشتر از هر زمان به آن نیازمندیم».
توفیق او و هنرمندان، خانم ترانه علیدوستی و آقای شهاب حسینی را همواره یار باد که فیلم فروشنده گواهی میدهد بر هنرمندی آنها در بنمودن توانائی انسان.
ابوالحسن بنیصدر
10 اسفند 1395
امر واقع موضوع تحقیق دورکیم جامعه شناس فرانسوی شد. امر واقع اجتماعی را او شیوه عملی میداند که میتواند پایدار باشد یا نباشد و از بیرون انسان را در مضیغه قرار دهد . و او برای امر واقع ویژهگیهایی قائل است. بررسی امر واقع و تعریف آن به ویژهگیها، موضوع این وضعیت سنجی نیست. موضوع این وضعیت سنجی اینست: هرگاه عوامل پدیدآورنده امر واقع برجا بمانند، امر واقع استمرار پیدا میکند. لذا جامعه شناسان بیشترین توجه را به شناسائی این عوامل میکنند.
از امرهای واقعی که استمرار جستهاست، استفاده از عامل خارجی در برقرارکردن رابطه قوا بسود خود در درون است. برای مثال، با گروگانگیری، امریکا محور سیاست داخلی و خارجی امریکا شد و همچنان هست. عوامل پایدار شدن این امرواقع، هم درونی هستند (ولایت مطلقه فقیه و روابط قوا در این دستگاه که جبرمکانیسم تقسیم به دو و حذف یکی از دو را بر رابطه قوی با ضعیف حاکم کردهاست و رابطه دولت تحت سلطه ولایت مطلقه فقیه با مردم کشور و...) هم بیرونی هستند (نیاز رژیم استبدادی تک پایه به ایجاد تعادل با قدرتهای خارجی، بنابراین، بحرانها و روابط قوا در سطح منطقه و جهان و...).
گروگانگیری سازشی پنهانی را ببارآورد که «اکتبر سورپرایز» نام گرفت. این سازش پنهانی، در امریکا سبب شکست خوردن کارتر و پیروز شدن ریگان در انتخابات ریاست جمهوری شد. در ایران نیز، کودتای خرداد 60 و ادامه جنگ بمدت 8 سال و استقرار استبدادی بس خونریز و فساد و خیانت و جنایتگستر را ممکن گرداند.
و اکتبر سورپرایز یک امر واقع مستمر شد. یک نویسنده، بنام تیلورگی، در مقاله مورخ 4اکتبر 2016، «اکتبر سورپرایز»ها را از 1840 برشمردهاست و گوت Goethe پژوهشگری امریکائی، در مقاله مورخ 23 فوریه 2017، بمناسبت نقشی که روسها در انتخابات ریاست جمهوری امریکا، در سال 2016 ، بازی کردند و از عوامل به ریاست جمهوری رسیدن ترامپ شد، از 15 اکتبر سورپرایز سخن بمیان آوردهاست. بنابر این تحقیق، از سال 1920، اکتبر سورپرایز در انتخابات ریاست جمهوری امریکا نقش داشتهاست. بدینسان، در طول نزدیک به یک قرن، امر واقعی که دخالت دادن عاملی برای تغییر رأی رأی دهندگان است، استمرار جستهاست. نخست اکتبر سورپرایزها را شناسائی کنیم:
٭ «اکتبرسورپرایزها» امرهای واقعی که به تاریخ سمت و سو بخشیدهاند:
از اکتبرسورپرایزها، دو اکتبر سورپرایز که بهم پیوستهاند:
1. در 1968، نیکسون، نامزد ریاست جمهوری، در کار صلح با ویتنام اخلال کرد. جانسون رئیس جمهوری وقت میکوشید در ویتنام صلح برقرارشود تا مگر معاون رئیس جمهوری، هامفری، در انتخابات ریاست جمهوری موفق بگردد. نیکسون با وان تیو، رئیس جمهوری ویتنام جنوبی رابطه برقرار کرد و به او وعده داد اگر از بستن قرارداد صلح سرباززند، در انتخابات، نیکسون پیروز میشود و در مقام ریاست جمهوری، حامی او وان تیو میشود و کار بنفع وان تیو تمام خواهد شد.
همین کار را مشاور امنیتی مستعفی ترامپ، مایکل فلین، از راه تماس با روسها انجام دادهاست.
2. دومین اکتبر سورپرایز که نویسنده به تفصیل به آن پرداختهاست، سازش پنهانی دستیاران خمینی با دستیاران ریگان و بوش در پاریس است:
● از نقش سیروس و جمشید هاشمی و دیدار جمشید هاشمی با ویلیام کیسی (رئیس ستاد تبلیغات ریگان و بوش در انتخابات ریاست جمهوری 1980 امریکا)می نویسد : در مارس جمشید هاشمی 1980درمیفلورهتل Mayflower Hotel با کیسی دیدار میکند و به او پیشنهاد ملاقات با یک ایرانی برای معامله بر سر گروگانهای امریکائی میدهد. در آوریل 1980، دونالد گرک، عضو شورای امنیت ملی امریکا که با ژرژ بوش مرتبط بود، با سیروس هاشمی، در رستوران Shazam ، نزدیک بانک هاشمی، در نیویورک دیدار کرد. ابوالحسن بنیصدر، رئیس جمهوری اسبق ایران، در کتاب book My Turn مینویسد که میان دستیاران خمینی، احمدی خمینی و بهشتی و هاشمی رفسنجانی و دستیاران ریگان، در اوائل بهار 1980 تماس برقرار شد. در اواخر ژوئیه، در مادرید، ویلیام کیسی و دونالدگرگ، با نام مستعار روبرت گری، با مهدی کروبی، ملاقات کردند. این ملاقات را برادران هاشمی ترتیب داده بودند. در این ملاقات، طرف امریکائی به طرف ایرانی گفتهاست: هرگاه با گروگانها خوش رفتاری بشود و بعد از انتخابات ریاست جمهوری امریکا و به ترتیبی آزاد شوند که دادن تحفه به رئیس جمهوری جدید، تلقی گردد، جمهوریخواهان سپاسگزار خواهند شد و در مقام جبران، همان را خواهند داد که ایران بخواهد. کروبی میگوید من اختیار انجام این معامله را ندارم.
● در 12 اوت 1980، کروبی، باردیگر، با کیسی دیدار میکند و به او میگوید: خمینی با پیشنهاد موافق است. از روز بعد، کیسی سیروس هاشمی را واسطه معامله اسلحه با ایران میکند. معامله اصلی در ماه اکتبر انجام میگیرد. سیروس هاشمی کشتی میخرد و شروع میکند به حمل اسلحه به ایران. نخست قطعات یدکی را که به مبلغ 150 میلیون دلار از اسرائیل خریداری شده بود را از بندر الیات در اسرائیل به بندر عباس ایران حمل میکند. بنابر قول منابعی در سیا، سیروس هاشمی، 7 میلیون دلار حقالعمل دریافت میکند. کیسی دستیاری بنام توم کارتر را مأمور گفتگوها میکند.
● در 22 سپتامبر 1980، عراق به ایران حمله میکند. هوشنگ لاوی، تاجر اسلحه که ایران را ترک گفته بود، ادعا میکند که، در اواخر این ماه، ریچارد آلن مشاور امنیتی ریگان، نامزد ریاست جمهوری، و روبرت مک فارلین و لاورنس سیرمن دیدار کرده و به اینان پیشنهاد کردهاست در ازای آزادی گروگانها، شکاریهای اف – 4 به ایران بفروشند.
● در روزهای 15 تا 20 اکتبر 1980، دیداری میان فرستادگان ریگان/ بوش، که در جمع آنها ویلیام کیسی نقش کلیدی را داشت، و فرستادگان بلند پایه ایران و اسرائیل، دیدار میشود.
● در 21 اکتبر 1980، به دلیلی که توضیح نجستهاست، ایران موضع خود را در باره اسلحه و قطعات متعلق به ایران که به دستور کارتر توقیف شده بودند، تغییر میدهد. یعنی از حکومت کارتر آنها را مطالبه نمیکند.
● در 21 تا 23 اکتبر 1980، بطور محرمانه، تایرهای هواپیماهای اف – 4 را به ایران میفروشد. باوجود ممنوع شدن این فروش توسط حکومت امریکا.
● به دنبال سازش محرمانه ریگان/بوش با خمینی، قراردادی میان حکومت کارتر و حکومت ایران (بهزاد نبوی وزیر مشاور و رجائی، نخست وزیر) انجام میگیرد و هواپیمای گروگانها بعد از 444 روز، بمحض ادای سوگند توسط ریگان، از فرودگاه تهران، به پرواز درمیآید.
● جمهوریخواهها میگفتند «اکتبر سورپرایز» واقعیت ندارد و ساخته ذهنهائی است که هر رویدادی را حاصل توطئهای میدانند. اما وقتی معامله پنهانی فروش اسلحه به ایران در سال 1986، از پرده بیرون افتاد و افتضاح ایران گیت نام گرفت، فرصتی پدیدآمد برای تحقیق جدیتر در باره اکتبر سورپرایز و رابطه این دو افتضاح با یکدیگر و این تحقیق بود که دستیافتن به مدارک و اطلاعات در باره «اکتبر سورپرایز» را ممکن کرد. دستاندرکاران آن، از جمله کسانی از سیا، شناسائی شدند:
● ویلیام کیسی، دستیار نیکسون، کسی که ریاست جمهوری خود را از «اکتبر سورپرایز» (معامله پنهانی با رئیس جمهوری کره جنوبی) داشت، در اکتبر 1980، معامله پنهانی انجام داد که ریگان و بوش را به ریاست و معاونت ریاست جمهوری امریکا رساند.
● کنگره کمیته تحقیق تشکیل داد و در پایان کار خود، گزارشی انتشار داد. بعد از آن، روبرت پاری، در بایگانی، از جمله، گزارش بنیصدر، مورخ 12 دسامبر 1992 را یافت. در این گزارش، تماسهای دستیاران خمینی و دستیاران ریگان/ بوش، یک به یک شرح شدهاند. بارسلا، رئیس گروه تحقیق کمیته گفتهاست وقت برای بررسی این گزارش و گزارش روسیه و مدارک دیگر نبود!
٭ وقتی عوامل برجا میمانند، امرواقع مستمر میشود:
بهنگام سفر بنیصدر به واشنگتن بهمناسبت انتشار کتاب My turn to speak، به دعوت کمیته امور خارجی مجلس نمایندگان، برای گفتگو درباره «اکتبر سورپرایز»، او در کنگره حضوریافت. پس از پرسشهای نمایندگان و پاسخ دادنهای بنیصدر، لی هامیلتون، رئیس کمیسیون به بنیصدر گفت: میدانید اگر این معامله پنهانی انجامگرفته باشد، معنی آن چیست؟ معنی آن ایناست که دولت امریکا در دو دوره ریگان و اینک دوره بوش، غیر قانونی و نامشروع بودهاست. چگونه بتوان چنین نتیجه تحقیقی را برزبان آورد؟ بنیصدر در پاسخ او گفت: هرگاه حقیقت را نگوئید، عوامل موجد امر واقعی که اکتبرسورپرایز است استمرار میجوید. در نتیجه، دموکراسی قربانی میشود. اگر او میتوانست تصور کند وضعیت امروز امریکا را، حقیقت را کتمان نمیکرد و کامل و شفاف به مردم امریکا میگفت و میایستاد تا که عوامل پدیدآورنده اکتبر سورپرایز در دستگاه حاکم بر امریکا، بینقش میشدند.
همین هشدار را بنی صدر/ به خمینی نیز داد. او نیز نشنید. نتیجه این شد که دولت دولت جباران گشت و سیاست داخلی دنباله سیاست خارجی گشت. دستگاه ولایت مطلقه فقیه، با برقراری نوعی از رابطه با قدرتهای خارجی، بحرانهای بزرگ امرواقع مستمر شدند و زندگی جمعی و فردی ایرانیان را به بازی گرفتند. سازشهای پنهانی و قراردادهائی که ایران را تحت منگنه نگاه میدارند، امورواقع مستمر شدند. اما عاملها کدامها هستند؟:
1. عامل اول، تغییر نکردن ساختار استبدادی دولت و دستگاههای نظامی و اداری است. نه انقلاب مشروطیت و نه جنبش ملیکردن صنعت نفت و نه انقلاب 57، تغییری در ساختار استبدادی پدید نیاورد. در پی انقلاب ایران، اجرای طرح استقرار استبداد مطلقه، ستونپایههای جدید (حزب واحد و سپاه و دادگاه انقلاب و کمیته و بسیج و بنیاد مستضعفان و بنیادهای دیگر و جهادسازندگی و...) بر ستونپایههای موجود افزوده شدند و دولت استبدادی بس ویرانگرتر و ضد رشد تر و نسبت به جامعه ملی، خارجیتر و نسبت به قدرت خارجی، داخلیتر شد. چنانکه پنداری، با قدرتهای خارجی مجموعهای را تشکیل میدهد که عنصری از آن، ایران را مهار میکند؛
2. در رهبری سه جنبش که تأمل کنیم میبینیم که عناصر شرکت کننده در پدیدآوردن امر واقعی که کودتا است، در رهبری جنبشهای بعدی شرکت کردهاند. به سخن دیگر، ساختار بدیل نیز قدرتمحور برجا ماند. در بدیل، سازگاران با هدف استقلال و آزادی، اقلیت بودند. کوشش برای بکاربردن نتایج تجربه نخستین در سازگارکردن کامل بدیل با هدف استقلال و آزادی، انجام نگرفت و هنوز هم مخالفان قدرتمدار و وابسته رژیم نه مزاحمان بدیل، که از تشکیلدهندگان بدیل تصور میشوند؛
3. اندیشههای راهنما بیانهای قدرت ماندند و هستند. بنابر این اندیشهها، از دوران قاجار بدینسو، سیاست فن نیرنگبازی و فریبکاری و فریفتاری و دروغسازی و دروغگوئی است. در سیاست، هدفی که قدرت است وسیله را توجیه میکند و... نتیجه ایناست که هنوز که هنوز است، سیاست بمثابه مجموعه تدابیری برای متحقق کردن مردمسالاری بر اصول استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی، شناخته نیز نیست؛
4. ناشناخته ماندن حقوق پنجگانه(حقوق انسان وحقوق شهروندی و حقوق ملی وحقوق طبیعت و حقوق انسان بعنوان عضو جهانی) و در ذهن عمومی مساوی بودن دولت با قدرت خودکامه که عامل فعلپذیر شدن جامعه پیشاروی خودکامگی دولت است؛
5. بینیاز شدن دولت از ملت در بودجه خویش و وابسته دولت شدن جمهور مردم در فعالیتهای اقتصادی خویش که دولت را بازهم خودکامهتر و نسبت به جامعهملی، بیگانهتر و نسبت به قدرتهای بیگانه، یگانهتر میکند؛
6. آگاه نشدن جامعه مدنی، بمثابه جمهور مردم به نقش خود بمثابه رکنی از ارکان دموکراسی و شرکت در ایجاد سازمانهای سیاسی که خود را در خدمت این جامعه بدانند و محل عمل خویش را جامعه مدنی بدانند و بمحض تشکیل، به سرای دولت، تغییر منزل ندهند. در نتیجه،
7. فقدان جریان آزاد اندیشهها و دانشها و دادهها و اطلاعها، بنابراین، بیمحل شدن انتقاد، در حقیقت، از خود بیگانه شدنش در تخریب. و
8. ضعف فرهنگ استقلال و آزادی و قوت ضد فرهنگ قدرت و ضعف اخلاق استقلال و آزادی و ضعف ضد اخلاق قدرت که سبب میشود جمهور مردم نسبت به امرهای واقع مستمر حاصل ویرانگری و عامل ویرانگری، حساس نباشند. و
9. فعال نشدن وجدانهای تاریخی و علمی و اخلاقی، در نتیجه ضعف وجدان همگانی. بدانحد، نه تنها دولتمردان مشغول به فساد و خیانت و جنایت، با خاطری آسوده به تبهکاری ادامه میدهند، بلکه بخاطر حصر ایرانیان در مدارهای بسته بد و بدتر، طلب محبوبیت نیز میکنند!
این عاملها، هریک مجموعهای از عاملها هستند و توضیح میدهند چرا امرهای ناقض استقلال و آزادی، همه خیانت و جنایت و فساد (اکتبر سورپرایز و ایران گیت) بطور مستمر واقع میشوند. تغییری بایستهاست که وقوع اینگونه امرها را ناممکن کند. هم ذهنیت شهروندان نیاز به تغییر دارد تا که «تغییر کن تا تغییر کنی» را راهنمای اندیشه و عمل کنند، توانائی و امید و شادی فطری حیات را بازیابند و هم بدیل نیاز به تغییر دارد. به تغییری نیاز دارد که آنرا از قدرت باوری و قدرتمداری و قدرتمحوری برهد. و این بدیل، نیاز به بیان استقلال و آزادی، به فرهنگ و اخلاق استقلال و آزادی دارد تا که نماد و الگوی رشد بر میزان استقلال و آزادی باشد.
این واقعیت که ایران در حلقه پایگاههای نظامی و اطلاعاتی است، پیش از این، موضوع بررسی شده است. نقشه نشاندهنده محل های استقرار این پایگاهها را نیز انقلاب اسلامی، پیش از این، انتشار داده بود. تازهترین نقشه نیز در همین وضعیت سنجی درج میشود. «گزینه نظامی روی میز است» نیز امر تازهای نیست. دو سه نوبت، خطر حمله نظامی به ایران هم جدی شده است. با وجود این، از دید ناظرانی، جنگ با ایران روی خواهد داد. حتی یکی از آنها زمان آن را نیز معین کرده است: ظرف یک یا دو سال آینده. در این وضعیت سنجی، نخست ببینیم طرح آلیس هاستینگ چیست و چرا او لازم میبیند کنگره به ترامپ اجازه اقدام به جنگ بر ضد ایران را بدهد:
٭ طرح آلیس هاستینگ و محمل جنگ بر ضد ایران:
● بنابر نوشته نیکولا داویس Nicolas JS Davies که در تاریخ 19 فوریه انتشار داده است، آلیس هاستینگ نماینده مجلس از فلوریدای جنوبی، سوابق پرفسادی دارد. در انتخابات 2016، 10 درصد هزینههای تبلیغاتی او را لابی اسرائیل پرداخته است. در 3 ژانویه 2017، با اینکه عضو حزب دموکرات است، لازم دیده است طرح اجازه جنگ با ایران، به ترامپ رئیس جمهوری جدید، را به کنگره پیشنهاد کند. طرح او بسیاری از اعضای کنگره را شوکه کرده است. زیرا دادن چک سفید امضاء به کسی چون ترامپ، کاری نیست که از یک نماینده عضو حزب دموکرات، قابل انتظار باشد. دادن چنین طرح به کنگرهای که در هر دو مجلس آن، حزب جمهوریخواه اکثریت دارد، ابراز خدمتگزاری بیش از اندازه به حکومت نتان یاهو و سیاست منطقهای او است. این طرح هنوز در کنگره مطرح نشده و به تصویب نرسیده است. بنابر طرح، رئیس جمهوری، تنها، هر 60 روز یک بار، وضعیت جنگ با ایران را به کنگره گزارش میدهد. بدینسان، بنابر یک جنگ تمام عیار و طولانی است و نه بمباران کردن هدفهای نظامی.
● اما چرا باید به ایران حمله کرد؟، در ظاهر، بدینخاطر که دولت ایران نه از ساختن بمب اتمی دست بر میدارد و نه به مداخلات خود در امور کشورهای منطقه پایان میبخشد و نه حاضر است بعنوان دولت، دست از حمایت تروریسم بینالمللی بردارد. اما در واقع، جمهوریخواهان بیشتر از دموکراتها از نظریه محافظهکاران جدید پیروی میکنند. بنابراین نظریه، با فروپاشی امپراطوری روسیه، امریکا تا زمانی که ابر قدرت مزاحمی عرض وجود نکرده است، یعنی برای زمانی محدود، فرصت دارد یک چند از رژیمهای مزاحم را با توسل به قوای نظامی از میان بردارد. افغانستان و هفت کشور دیگر در فهرست قرار گرفتهاند: لیبی و سوریه و عراق و ایران و سودان و سومالی و لبنان، بعلاوه افغانستان. یعنی کشورهائی که ترامپ ورود اتباع آنها را به امریکا ممنوع کرده است.
واقعیت اول این است که محافظهکاران جدید وضعیت امریکا بمثابه «تنها ابر قدرت» را نیک نسنجیده و ندانسته بودند و هنوز نمیدانند که امریکا بمثابه ابر قدرت در انحطاط است. این امر که کسی چون ترامپ رئیس جمهوری امریکا میشود، دلیل بر انحطاط امریکا بمثابه ابر قدرت نیست؟ و واقعیت دوم این است که جهان از سلطه غرب بدر آمده و منطقه نفت و گاز خیز خاور میانه و آسیای میانه، منطقهایست که، در آن، سلطهگران، از راه تحمیل جنگ و انواع دیگر خشونت، میکوشند سلطه خود را از دست ندهند. واقعیت سوم که نیکولا داویس نیز خاطر نشان میکند، این است که روسیه آن ناتوانی که محافظهکاران جدید تصور میکردند نیست. محدوده زمانی یکه تازی امریکا نیز سرآمده و این روسیه با تحصیل حمایت چین، میتواند مانع از رسیدن امریکا به هدفهای خود در این منطقه بگردد.
٭ آیا بدینخاطر که قصد حمله نظامی به ایران است، ترامپ میگوید باید با روسیه از در سازش درآمد؟ :
● نیکلا داویس بر این است که دستگاه حاکم بر امریکا دریافته است که بدون امتیاز دادن به روسها، نمیتوانند هدفهای خود در منطقه را متحقق کنند. از اینرو، ترامپ بر این است که باید با روسها کنار آمد تا توانست بدون مداخله روسها، سیاست امریکا را در خاورمیانه پیش برد. از دید تدبیر کنندگان سیاست امریکا، این کنار آمدن موقتی است و پس از رسیدن به مقاصد، یعنی تا مدتی است که رهبران امریکا جنگ برای «تغییر رژیم» و ویران کردن هرچه وسیعتر کشور هدفِ خصومت امریکا،را ضرور تشخیص بدهند. اما مردم روسیه به یاد میآورند که در سال 1939، همین معامله انجام گرفت و حاصل آن ویران شدن آلمان و لهستان و روسیه در جنگ دوم جهانی شد.
پل ولفوویتز، از نظریه سازان محافظهکاران جدید و سازنده نظریه جنگ با 7 کشور است، بهنگامی که معاون وزارت دفاع بود، این نظریه را به اجرا گذاشت. سه کشور ایران و افغانستان و عراق در صدر فهرست کشورهائی بودند که قوای امریکا میباید اشغال میکردند و رژیمهایشان را تغییر میداد. ژنرال کلارک در رد نظر و خطر جنگ با ایران کتابی انتشار داد (A Time To Lead). باوجود این، جنگ طلبان امریکائی مدعی هستند که امریکا هنوز میتواند در خاورمیانه جنگ راه بیاندازد بدون اینکه نگران مزاحمت قدرت دیگری باشد.
● با گذشت 15 سال از حملههای نظامی امریکا به عراق و افغانستان و کشته شدن 2 میلیون نفر و ببار آمدن شکست فاجعهآمیز، از قرار، رهبران دو حزب امریکا مصمم هستند جنگی جنونآمیز براه بیاندازند. باکی هم از طول مدت آن، از مرگ و ویرانی که ببار میآورد، ندارند. طرفه اینکه از سوئی ترامپ میکوشد از آزادی مطبوعات مشروعیت بستاند و از سوی دیگر، این مطبوعات گرفتار ورشکست فکری و اخلاقی هستند و بر آن نیستند مردم امریکا را از حقایق آگاه کنند.
جنگ احتمالی با ایران، با بمبارانهای بس گسترده و حجیم به تأسیسات دفاعی و زیربناهای غیر نظامی و تأسیسات اتمی و کشتن دهها هزارتن آغاز میشود و میتواند به جنگی فاجعه بارتر از جنگهای عراق و افغانستان و سوریه سرباز کند. گارت پورتر توضیح میدهد چرا این جنگ شکستی ببار میآورد فاجعهآمیز تر از شکست حملههای نظامی امریکا به عراق و افغانستان.
● پاتریک کوک بارن Patrick Cockburn، کارکشتهترین روزنامه نگار غرب در امور خاورمیانه، بر این نظر است که، ظرف یک یا دو سال آینده، به ایران حمله خواهد شد. زیرا ترامپ به حل حتی یکی از بحرانهای منطقه توانا نخواهد شد. فشار شکستهای سیاستهایش، توأم با شیطان ساختن ایران و تهدیدهای این کشور به جنگ، حمله به ایران را اجتنابناپذیر میکنند.
از این منظر که بنگریم، طرح هاستینگ و تصویب آن توسط کنگره ضرور است. زیرا بدون آن، جنگ طلبان امریکائی نخواهند توانست جنگ با ایران را به راه بیاندازد. همزمان، شیطان مجسم بنمودن ایران، (برنامه اتمی و موشکی و حمایت از تروریسم و مداخله در امور کشورهای متحد امریکا) موضوع کار دستگاه تبلیغاتی امریکا است.
٭ تهدید به جنگ و ایجاد جبهه برضد ایران:
● خوانندگان وضعیت سنجیها میدانند که بارها تلاش برای ایجاد جبههای از اسرائیل و دولت سعودی و شیخهای خلیج فارس برضد ایران را مطالعه کردهایم. حکومت اوباما با آن موافقت نکرد. اما اینک، ترامپ از ایجاد مناطق امن در سوریه سخن میگوید و میگوید که هزینه آنرا کشورهای عرب حوزه خلیج فارس خواهند پرداخت. کار سعودیها و حکومت نتان یاهو بیشتر از وانمود کردن است، اصرار میورزند که درکار ایجاد حلقهای برگرداگرد ایران و منزوی کردن ایران هستند. در همانحال،
● تهدید کنگره امریکا به وضع تحریمهای جدید بر ضد ایران، در آنچه به برنامه موشکی ایران مربوط میشود، روزمره است. بدینقرار، از سوئی ایران گرفتار شش نوع جنگ است که برآن تهدید شدن به جنگ بعلاوه ایجاد جبهه برضد ایران و تهدید شدن به قرارگرفتن در حلقه انزوا و بعلاوه تهدید به تحریمهای جدید افزوده میشود.
بدینسان، بحرانی بزرگتر از بحران اتمی جانشین آن شده است. باوجود بحران و این واقعیت که دولت، بلحاظ مالی، ورشکسته است، اقتصاد کشور، بیش از پیش و بیش از بیش، قلمرو فعالیتهای کوتاه مدت میشود. فرار سرمایهها از تولید، دو بحران بیکاری و تورم را تشدید میکند.
پیشاروی این بحرانها، جبار و حکومتکنندگان به چه کار مشغولند؟ جبار شاخ و شانه میکشد و روحانی و ظریف آمادگی ایران را برای دفاع از خود اعلان میکنند! و خاتمی دعوت به آشتی ملی برای مقابله با تهدید امریکا میکند. چرا به فکر آنها نمیرسد راهکار در کشور است. این برخوردارشدن ایرانیان از حقوق خویش است که ایران را از بحرانهای داخلی و خارجی میرهد و تهدید خارجی را بیمحل میکند. راهکار، روی نمودنِ مردم ایران به بدیلِ نماد استقلال و آزادی و بکاربستن راهکارهائی است که آنان را از استقلال و آزادی برخوردار میکنند. حضور آنها، بمثابه مردم مستقل و آزاد و برخوردار از حقوق شهروندی در صحنه است که امریکا و دستیارانش در منطقه را از تهدید ایران و بسا تدارک جنگ با ایران منصرف میکند.
٭ قرارگرفتن ایران در حلقه پایگاههای نظامی و اطلاعاتی و فرصت طلبی روسیه:
● نقشهای که در پایان این وضعیتسنجی مییابید با شفافیت تمام میگوید نه امریکا و اسرائیل و عربستان که ایران است که تهدید میشود. ایران از جنگ عراق بدینسو، همچنان در محاصره پایگاههای نظامی و اطلاعاتی امریکا و اسرائیل است. در برابر این وضعیت، رژیم ولایت مطلقه فقیه نه در داخل، از راه تن دادن به حقوق مردم که از راه باج دادن به بیگانگان و ستیز و سازش با امریکا و رژیمهای دست نشاندهاش، ایران را از بحرانی به بحرانی دیگر گرفتار کرده است:
● باجگیر اول روسها هستند. آمد نیوز (3 اسفند 95) از قول یک مقام نظامی خبر داده است که جلسهای تشکیل شده است برای چاره جوئی و جلسه به این نتیجه رسیده است که ایران تن به عادی کردن رابطه با امریکا ندهد. در عوض، به روسها امتیاز بدهد. سه راهکار پیشنهاد شدهاند:
1. اولین طرح این گروه کارشناسی، «پیشنهاد اعطای مجوز توسعه، استحصال و بهرهبرداری از میادین نفتی و چاههای نفت جنوب کشور به روسیه» است. این پیشنهاد برای کشور روسیه حداقل سالیانه ۵۰ میلیارد دلار درآمد ارزی در پی خواهد داشت و میتواند این کشور را از بحرانهای مالی و اقتصادی ناشی از اعمال تحریمهای آمریکا در موضوع «جزیره کریمه» نجات دهد.
2. دومین پیشنهاد، محقق کردن آرزوی چند ده ساله روسها برای «دسترسی به آبهای آزاد» است. این گروه پیشنهاد داده که ایران «اجازه دسترسی کشور روسیه به آبهای گرم خلیج فارس» را به این کشور اعطا کند تا در صورت حمله آمریکا به ایران، این کشور بتواند از ایران در برابر نیروی دریایی و هوایی قدرتمند آمریکا دفاع کند.
پیشتر روسها امتیاز استفاده از پایگاه نوژه در همدان را برای حضور نطامی در سوریه از ایران دریافت کرده بودند. این اجازه با دستور مستقیم «رهبر» و بدون دخالت ارکان تصمیمگیری کشور، به روسها اعطاء شده است.
3. سومین پیشنهاد، «درگیر کردن اسراییل با حزبالله و گروههای فلسطینی در جنگ نظامی» بوده تا اسرائیل نتواند فرصت رایزنی علیه ایران را با کشورهای دیگر جهان پیدا کند و افکار عمومی کشورهای دنیا را علیه ایران متحد کند. با وقوع جنگ جدید میان اسرائیل با حزبالله لبنان و گروههای فلسطینی، افکار عمومی دنیا به طور کامل از ایران منحرف و به سمت اسرائیل متمرکز میشود. این جنگ میتواند دوره نخست چهارساله دولت دونالد ترامپ را نیز به طور کامل تحت الشعاع خود قرار دهد و فرصت تقابل با ایران را از دونالد ترامپ سلب کند.
با آنکه از صحت این گزارش، هنوز اطمینان حاصل نکردهایم، اما همه میدانیم که رویه باجدادن رژیم ولایت فقیه به روس و چین و...، دیرین است.