وضعیت سنجی چهل و ششم: خامنه ای با عصبانی‌ترین لحن می‌گوید "اجازه نمی‌دهیم" اما شما بخوانید اجازه می‌دهیم!

٭خامنه‌ای چرا چنین عصبانی به «دشمن» گفت: اجازه نمی‌دهیم مراکز نظامی تفتیش شوند و از دانشمندان اتمی بازجوئی به عمل‌آید؟:

در 30 اردیبهشت 1394، خامنه‌ای در حضور «سرداران» سپاه، با لحنی عصبانی گفت:

1. «باز در مذاکرات حرف‌های تازه می‌زنند. درباره‌ی بازرسی‌ها گفتیم اجازه نمی‌دهیم از هیچ یک از مراکز نظامی هیچ‌گونه بازرسی از سوی بیگانگان انجام شود».

2.«می‌گویند اجازه‌ی مصاحبه با دانشمندان هسته‌ای باید داده شود. این یعنی بازجویی. من اجازه نمی‌دهم بیگانگان با دانشمندان و فرزندان عزیز ملت که این دانش را به اینجا رساندند بیایند حرف بزنند»

3. «بنده خبرهایی دارم که دشمنان با همراهی برخی مسئولان سفیه منطقه‌ِ خلیج فارس درصددند که جنگ‌های نیابتی را به مرزهای ایران بکشانند. آنها بدانند اگر شیطنتی صورت گیرد واکنش ایران بسیار سخت خواهد بود‌«

    مسئله سوم، که در واقع، پذیرش ورود ایران در بحران چهارم و بس خطرناک است را به بعد از بررسی دو «اجازه نمی‌دهیم اول و دوم باز می‌گذاریم:

● نخست خاطر نشان می‌کنیم که این دو مسئله بعد از توافق لوزان مطرح می‌شوند. دو اجازه نمی‌دهیم او بدین معنی‌است که توافق لوزان را پذیرفته و آن‌را اجازه داده‌است. و اینک، «دشمن»، یعنی امریکا، در مقام فراگشائی آن توافق، چهار امر را مطالبه می‌کند:

1. بازرسی مراکز نظامی و بازرسی از هرجای دیگر که آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به استناد پروتکل الحاقی بخواهند و بازجوئی از کارشناسان اتمی ایران هر وقت که آژانس لازم ببیند. و

2. کنترال مداوم بر اداره تأسیسات فردو، هم بدین‌خاطر که 1000 سانتریفوژ عمل نکنند و هم بدین‌خاطر  که تحقیقات اتمی زیر نظر باشند تا که به تحقیق در باره تولید سلاح هسته‌ای سرباز نکند. و

3. تحریم‌ها که به حال تعلیق در می‌آیند، به ترتیبی و در فاصله‌های زمانی به حال تعلیق درآیند که امریکا بتواند مهار کامل بر «فعالیت‌های هسته‌ای» ایران داشته باشد. و

4. طول مدت کنترل فعالیتهای اتمی ایران که بنابر توافق لوزان، در برخی موارد دائمی خواهد بود و اینکه به قول وزیر انرژی امریکا، تأسیسات کنترل کننده امریکا باید نصب شوند.

     بنابر سخنان خامنه‌ای در 30 اردیبهشت، اما از چهار مورد بالا، با یک مورد که مورد اول است مخالف است و اجازه نمی‌دهد. به سخن دیگر، با وجود اطلاع از چهار مورد بالا، تنها نسبت به یک مورد چنین حساسیت بخرج داد . این بمعنای آن‌است که سه مورد مهم را که تفتیش‌ها بمعنای واقعی هستند و کنتر دائمی را شامل می‌شوند را می‌پذیرد. و بر هر ایرانی است که بداند موافقت با موارد 2 و 3 و 4، موافقت با مورد اول نیز می‌شود و ابراز خشم از سوی خامنه‌ای جز پوشش برای تسلیم نیست. مذاکره کنندگان مورد اول را به صورتی خواهند نوشت که «حفظ ظاهر» بشود.

     اما مشاور او، ولایتی و ارگانهای تبلیغاتی ستایشگر او، قول آمانو وموافقت ظریف و عراقچی با آن و نوشته‌ای در سایت  بروکینگز را دست‌آویز حمله به این دو‌کردند و زمینه آماده شد برای این‌که خامنه‌ای «شاخ و شانه شکسته» را بکشد:

٭سه قول و یک نوشته در باب بازرسی از مراکز نظامی و بازجوئی از کارشناسان اتمی ایران:

در 22 اردیبهشت 94، آمانو، مدیر کل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی گفت: «طبق پروتکل الحاقی ما می‌توانیم از هر مرکز نظامی در ایران که لازم بدانیم بازرسی به عمل بیاوریم. در مقاطع زمانی مختلف و در کشورهای گوناگون سابقه بازرسی از مراکز نظامی وجود داشته‌است. چرا در ایران بازرسی نظامی صورت نگیرد؟ اگر ما ضرورتی برای بازرسی از مراکز نظامی ایران ببینیم آن را مطرح خواهیم کرد و ایران نیز طبق پروتکل باید آن را بپذیرد!»

در 24 اردیبهشت 94، عباس عراقچی دو روز بعد از گفتگوی آمانو با آسوشیتدپرس، با دبیرکل آژانس دیدار کرد و بعد از آن در جمع خبرنگاران با تایید اصل خبر امکان بازدید مراکز غیر هسته‌ای ایران، گفت: «آنچه که در مذاکرات مطرح می باشد و آقای آمانو در همان چارچوب صحبت کرده است، دسترسی هایی است که در چهارچوب پروتکل الحاقی داده می شود.» و

در ۲۸ اردیبهشت ۹۴ جواد ظریف، در حاشیه دیدار با وزیر امور خارجه مجارستان در جمع خبرنگاران گفت: «مقررات موجود مانع سوء استفاده از این‌گونه دسترسی‌ها (به اماکن نظامی) می‌شود که درواقع بازرسی نیست بلکه دسترسی است! و چارچوب‌های آن کاملا مشخص و مدیریت شده است.»

 به نقل از کیهان 30 اردیبهشت: جاشوا رونر، استاد دانشگاه ساوترن متدیست آمریکا، در مقاله‌ای که در پایگاه اینترنتی اندیشکده بروکینگز منتشر شد، نوشت: «اطلاعات مخفی نقش عیانی در مذاکرات کنونی بر سر برنامه هسته‌ای ایران ایفا می‌کنند. اگر توافق در ژوئن نهایی شود، ایران بخش اعظمی از توانمندی غنی‌سازی اورانیوم خود را قربانی برداشته شدن تحریم‌های اقتصادی کرده و به‌ مدت بیش از یک دهه مجبور به پذیرش رژیم بازرسی‌های سرزده خواهد شد تا پایبندی‌اش مورد راستی‌آزمایی قرار گیرد. حضور بازرسان فرصت‌های جدیدی برای جمع‌آوری اطلاعات فراهم خواهد کرد: نه تنها سازمان‌های اطلاعاتی از گزارش‌های بازرسی درباره برنامه هسته‌ای ایران سود خواهند برد، بلکه آزاد خواهند بود که دیگر حوزه‌های علمی و زیرساخت‌های صنعتی ایران را نیز بررسی کنند».

در 21 مه 2015، سخنگوی وزارت خارجه امریکا، در واکنش به سخنان خامنه‌ای، گفت: « همانطور که پیشتر گفته‌ام و وزیر خارجه (جان کری) گفته است، ما و ایران توافق کرده‌ایم که فرآیندی را برای حل و فصل جوانبی که می‌تواند احتمالا ابعاد نظامی داشته باشد، به کار گیریم. دسترسی بخشی از این فرآیند است. همچنین، طبق پروتکل الحاقی که ایران آن را اجرا خواهد کرد و گفته است که اجرا می کند، آژانس بین المللی انرژی اتمی دسترسی خواهد داشت. مسلما درباره این موضوع داریم گفت و گو می کنیم، اما اگر ما از دسترسی به مراکز هسته‌ای که ممکن است ابعاد نظامی داشته باشند یا فعالیت‌های نظامی داشته باشند اطمینان نیابیم، این برای ما یک مشکل خواهد بود و ما بررسی خواهیم کرد که آیا می توانیم در هفته های آینده، این مشکل را حل و فصل کنیم... اگر ما نتوانیم درباره مفهوم دسترسی توافق کنیم، توافق نهایی را امضا نخواهیم کرد. این چیزی است که به روشنی گفته ایم.

    بدین‌قرار، یا به ترتیبی که ظریف گفته‌است، صورت سازی و «حفظ ظاهر» می‌شود و توافق با دربرداشتن هرچهار مورد بالا امضاء می‌شود و یا نمی‌شود. طرفه این‌که خامنه‌ای هم مردم را از «جنگ نیابتی» در مرزهای ایران می‌ترساند و هم آن‌ و این ترس را وسیله توجیه تن دادن به تسلیمی خفت‌بار می‌کند:

٭ آیا «دشمنان با دستیاری برخی مسئولان سفیه خلیج فارس می‌خواهند جنگ را به مرزهای ایران بکشانند»؟:

    نخست یادآور می‌شویم که از کودتای خرداد 60، گروه ‌هائی یا از متن رژیم به حاشیه رانده شده‌اند و یا یک پا در درون و یک پا در بیرون آن داشته‌اند و دارند و یا از ابتدا در حاشیه بوده و در هرحال خود را «خندق رژیم» توصیف کرده‌اند، مدعی بودند که هرگاه دست به ترکیب این رژیم بخورد، ایران افغانستان می‌شود. بعد از تجاوز امریکا به عراق و وضعیتی که در سوریه و لیبی و یمن پیش آمد، این کشورها نیز بر افغانستان افزوده شدند. از آن زمان تا امروز، بطور مستمر مدلل کرده‌ایم که این نه جانشین شدن رژیم با یک دولت حقوقمدار و برگزیده شهروندان حقوق‌مند است که ایران را افغانستان و... می‌کند که ادامه یک رژیم استبدادی ویران‌گر است که ایران را افغانستان و عراق و... می‌کند. اینک، خامنه‌ای، هم به ورود ایران در بحران چهارم اعتراف می‌کند و هم خبر می‌دهد که قرار است «جنگ‌های نیابتی» را به مرزهای ایران بکشانند. اما آیا ممکن است کشوری در محاصره پایگاه‌های نظامی و اطلاعاتی باشد و در جنگها هم شرکت داشته باشد و استبدادی از نوع ولایت مطلقه فقیه هم باشد و «جنگ‌های نیابتی» به مرزهایش کشانده نشود؟ آن راه‌کار که می‌توانست رژیم‌های استبدادی منطقه را با دولت‌های حقوقمدار و مسئول در برابر ملتهای خود، جانشین کند، الگوی دموکراسی شورائی شدن ایران بود و نه تقدیس خشونت و برقرارکردن رژیم جنایت و خیانت و فساد و صدور خشونت و  هر روز دم از تعیین سرنوشت کشورهای منطقه توسط رژیم ولایت فقیه زدن و با این تحقیر، به جنگ‌های نیابتی مرگبار و ویران‌گری مشروعیت بخشیدن که رژیم‌های دست نشانده منطقه به راه‌انداخته‌اند.

    باوجود این، واقعیتی که اتحاد دولت سعودی و اسرائیل و همدست‌های آنها در خلیج فارس پدیدآورده‌اند و نقشه خود در منطقه و بر ضد ایران را به اجرا گذاشته‌اند، نیز، وجود دارد. در 19 مه 2015، جوناتان مارشال، محقق امریکائی، مقاله‌ای را در این‌باره انتشار داده‌است  که دارای این نکات است :

٭ مقاله جوناتان مارشال در باره تقلاهای اتحاد سعودیها و اسرائیل برای جلوگیری از سرانجام یافتن توافق اتمی:

● دولت سعودی و اسرائیل به تقلا برای کشتن توافق اتمی ایران با کشورهای 5+1 ادامه می‌دهند. واپسین تقلای (بعد از کاهش دادن قیمت نفت و حمله به یمن ا.ا) دولت سعودی در پی تهیه بمب اتمی شدن است. دولت سعودی تهدید می‌کند هرگاه تأسیسات اتمی ایران برچیده نشوند، این دولت برآن خواهد شد که بمب اتمی بدست آورد.

     ساندی تایمز می‌نویسد که دولت سعودی برآن شده‌است که از پاکستان بمب اتمی بخرد. بهانه‌اش این‌است که حکومت اوباما از برچیدن تأسیسات اتمی ایران ناتوان گشته و موافقت کرده‌است که این تأسیسات برجا بمانند. نیویورک تایمز (15 مه) می‌نویسد: دولت سعودی بقدری نسبت به توافق اتمی با ایران خشمگین است که تهدید می‌کند در پی تهیه بمب اتمی خواهد شد. این تهدید خود گویای اختلاف عمیق میان حکومت اوباما با حکومت‌های عرب حوزه خلیج فارس است.

● الا این‌که دولت سعودی سال‌ها است که برگ بمب اتمی را بازی می‌کند. در 2003،  دولت سعودی در کار «آزمون استراتژیک» بود:  دولت سعودی باید به بمب اتمی، بمثابه «توان اتمی بازدارنده»، مجهز شود. گاردین که ماجرا را فاش ساخته‌است، آن را یک «تحول نگران کنند» گویای بیرون رفتن روابط ریاض با واشنگتن از طبیعتی است که داشت. دست‌آویز دولت سعودی، برنامه اتمی ایران بوده‌است.

     در سال 2006، دولت سعودی اعلان کرد که به اتفاق کشورهای عضو تعاون خلیج فارس، علاقمند اجرای برنامه اتمی صلح آمیز است. همان زمان نیز، روزنامه نگاران گفتند: این اعلان توسط دولت سعودی، پیامی است به امریکا که باید تأسیسات اتمی ایران را برچیند.

● سالها گذشتند بی‌آنکه دولت سعودی این تهدید را عملی کند. اینک نیز تردید جدی وجود دارد که قصد دولت سعودی جدی باشد و درز دادن «خبر» هدفی جز کارشکنی  بقصد بشکست کشاندن گفتگوها بر سر توافق نهائی نیست. کارشناسان تردید دارند که دولت سعودی، خطر مجهز شدن به سلاح هسته‌ای را بپذیرد. بخصوص که سالها است با اسرائیل مجهز به سلاح هسته‌ای همزیستی می‌کند.

    هرگاه دولت سعودی خود بخواهد بمب اتمی تولید کند، سال‌ها زمان می‌برد. زیرا از اتم هیچ ندارد و نمی‌داند و باید از صفر شروع کند. بنابراین، امکان تولید بمب اتمی را هیچ ندارد و تنها امکانی که دارد خریدن آن از پاکستان است. می‌تواند در ازای پرداختن هزینه‌های برنامه اتمی پاکستان، از این کشور بمب اتمی دریافت کند. بنابراین، به احتمال قریب به یقین، قصد دولت سعودی، سوداگری دیپلماتیک است و می‌خواهد یا مانع انجام توافق نهائی بگردد و یا توافقی امضاء شود که دست و پای ایران را بطور کامل ببندد.

● ریاض سخنان خیلوی را تکذیب می‌کند و اغلب کارشناسان بر این باورند که بسیار غیر محتمل است که پاکستان تن به فروش اسلحه اتمی به دولت سعودی بدهد.

     اما خطر درگرفتن مسابقه اتمی در  خاورمیانه را اسرائیل سالها است زنده نگاه‌داشته‌است. این‌کار را از راه درز دادن اطلاعات انجام می‌هد چنان‌که در سال 2013، اطلاعاتی را انتشار یافت که منشاء آنها اسرائیل بود و بنابر آنها، دولت سعودی آماده تحویل گرفتن کلاهک برای موشکهای دوربرد خویش است. انگیزه اسرائیل از انتشار این «اطلاعات»، نگران کردن امریکا و برانگیختنش به مهار ایران بود.

● پاکستان خبر منتشره درباره قصد دولت سعودی به خرید سلاح هسته‌ای از پاکستان را بی مبنی و دروغ خواند. روشن است هرگاه پاکستان بخواهد چنین کند، گرفتار مجازاتهای سنگین خواهد شد و کمک نظامی امریکا را نیز از دست خواهد داد. در این باره، فیلیپ بلیک، کارشناش گسترش سلاح هسته‌ای در مؤسسه مطالعات بین‌المللی، مونتری Monterey می‌نویسد: پاکستان گرفتار مسابقه تسلیحاتی با رقیب بزرگ خود، هند، است. و توان تولید اسلحه اتمی هند بسیار بیشتر از پاکستان است. بنابراین، پاکستان نمی‌تواند تعدادی از سلاح هسته‌ای خود را از دست بدهد. و خودداری پاکستان از گسیل نیرو برای جنگ در یمن دلیل براین که دولت پاکستان آلت فعل دولت سعودی نیست. اما پرشمار شدن «درز خبر» درباره قصد دولت سعودی به مجهز شدن به سلاح اتمی، از اعتبار این تهدید بس می‌کاهد:  پیش از این، آلمان در سال‌های اول جنگ سرد و ژاپن در سال‌های اخیر برآن شدند که بمب اتمی تولید کنند اما منصرف شدند. زیرا هم  علنی شدن قصد، توجه‌ها را به طرف این دو کشور جلب کرد و هم معلوم کرد هرگاه براستی می‌خواستند بمب اتمی تولید کنند، آن را اعلان نمی‌کردند. بجای این‌کار، روش صحیح را این دانستند که توجه کشورهای دارنده بمب اتمی به پخش این سلاح و لزوم جلوگیری از آن و حمایت از متحدانی را جلب کنند که بمب اتمی ندارند.

● واپسین «درزخبر» درباره مقاصد اتمی دولت سعودی، می‌تواند نقش اهرم را در گفتگوهای امریکا و دولت سعودی پیدا کند. باآنکه پرزیدنت اوباما به سران کشورهای عرب حوزه خلیج فارس، به صراحت گفت امریکا با آنها وارد یک پیمان نظامی نمی‌شود، اما به آنها وعده کمک نظامی وسیع داد. از جمله، وعده ایجاد «توانائی اعلان خطر سریع و موشک‌های ضد موشک» را داد.

● نویسنده نتیجه می‌گیرد که اوباما به جای اعتناء کردن به ادعای دولت سعودی - می‌خواهد بمب اتمی تهیه کند- و امتیاز دادن به رژیم‌های عرب حوزه خلیج فارس، این با ایران است که باید توافق نهائی جامع را امضاء کند. چنین توافقی تضمین امنیت عربستان در درازمدت است. در کوتاه مدت نیز سعودی‌ها هیچ دلیلی برای ترس از برنامه اتمی ایران ندارند. زیرا تأسیسات اتمی ایران بیشتر از تمامی تأسیسات اتمی درجهان، مورد تفتیش قرارگرفته‌اند. ایران ظرفیت و توانائی شناخته شده برای ساختن بمب اتمی را ندارد...

   اما چرا دولت‌های منطقه، در بیرون از کشورهای تحت استبداد خود پول خرج می‌کنند و جنگ به راه می‌‌اندازند؟ بدون تردید، دیوانه نیستند و می‌دانند هرگاه اقتصادی تولید محور را بنیان بگذارند و درآمدهای نفتی را سرمایه کنند، نیاز به جنگ و برباد دادن ثروتی که به نسل امروز و نسلهای آینده تعلق دارد، پیدا نمی‌شود. پس، اگر رژیم ولایت فقیه و رژیم سعودی و... کشورهای خود و منطقه را به آتش خشونت سپرده‌اند، دلیل دارد و آن دلیل، ضعف آنها است. رژیم‌های تک پایه بدون پایگاه داخلی، جز با خشونت گستری برجا نمی‌مانند. غافل از این‌که این خشونت آنها را در کام خود می‌گیرد و هستی آنها را می‌سوزاند.   

وضعیت سنجی چهل و پنجم: نقش وارونه بازی کردن ها؟

    هم‌اکنون از افغانستان تا یمن جنگ است. دستگاه تبلیغاتی اسرائیل و دولت سعودی و متحدان این دو چنین تبلیغ می‌کنند که پنداری از آغاز، اینان در موضع دفاعی بوده‌اند و در پی انقلاب ایران، رژیم خمینی برسرکار آمده و آتش جنگ را در منطقه شعله‌ور کرده‌است. غیر از این‌که تقدیس خشونت بنام دین کار خمینی بود و او مسئول یکی شمرده شدن اسلام با خشونت است، اما آغازگر تجاوز به ایران، رژیم صدام بود. برانگیزنده او به حمله به ایران، یکی رژیم سعودی بود که صدام را مطمئن کرد «چراغ سبز» کارتر، رئیس جمهوری وقت امریکا را برای حمله به ایران دارد و دیگری انگلستان بود که با گسیل کردن،جورج براون، وزیرخارجه اسبق انگلستان – که بختیار و اویسی نیز با او همراه بودند – صدام را از پیروزی قطعی در جنگ مطمئن ساخت. و اینک، با آنکه روبرت پاری عین سند را یافته و منتشر کرده‌است، سانسور شده سند (نامه سری آلکساندر هیگ نخستین وزیر خارجه ریگان، رئیس جمهوری امریکا از 1981 تا 1988) بطور رسمی منتشر شده‌است. در تاریخ 11 مه 2015، روبرت پاری، مقاله‌ای را انتشار داده‌است  که دربردارنده این نکات است:

● به تازگی نامه محرمانه ژنرال هیگ نخستین وزیر خارجه امریکا در دوره ریاست جمهوری ریگان، بطور رسمی انتشار یافته‌است. اما سانسور شده. نامه را ژنرال هیگ بعد از سفر به سه کشور خاورمیانه، مصر و اردن و عربستان، در 1981 به ریگان نوشته‌است. سران این سه کشور به او گفته‌اند: عراق با چراغ سبز امریکا به ایران حمله کرد. آیا ریگان و حکومت او از همان سیاست پیروی خواهند کرد؟ سه امر مهم سانسور شده‌اند که از آن زمان تا امروز، استمرار دارند و سیاست خارجی امریکا را در منطقه تشکیل می‌دهند: 1. فروش  اسلحه به کشورهای منطقه با پا در میانی رژیم‌های نفتی و 2. برانگیختن جنگ در منطقه و 3. برانگیختن نزاع‌های دینی و قومی در منطقه.

   این سه امر سانسور شده‌اند زیرا هم اکنون سه محور سیاست امریکا در منطقه را تشکیل می‌دهند:

● امروز، اسرائیل ضدیت خود را با رژیم ایران، یک مخالفت اصولی با افراطی‌گرائی یک دولت اسلامی، تبلیغ می‌کند. حال این‌که اسرائیل بود که به رژیم خمینی، در حالی اسلحه می‌فروخت که 52 تن از اعضای سفارت امریکا در تهران، گروگان گرفته شده‌بودند و اینان بمدت 444 روز در گروگان ماندند. بنابراین، انگیزه‌های اسرائیل شرفتمندانه نیستند.

● با آن‌که کارتر تکذیب می‌کند که در سپتامبر 1980 از طریق دولت سعودی به صدام، برای حمله به ایران، چراغ سبز داده‌است، اما بدون تردید دولت سعودی به صدام باورانده‌است که امریکا حامی او در حمله به ایران است. ولو فرض کنیم که دولت سعودی صدام را فریفته باشد، دولتی که امروز، مدعی است ایران جنگ شیعه با سنی را به راه‌انداخته‌است، در حقیقت، خود با برانگیختن صدام به حمله به ایران و دادن پول و امکانات به رژیم صدام، آتش‌بیار و آغازگر جنگ سنی با شیعه بوده‌است.

● نه تنها امروز دولت سعودی و کشورهای عرب واقع در سواحل خلیج فارس بزرگ‌ترین خریداران اسلحه از امریکا هستند، این با پول این کشورها است که امریکا به کشورهای دیگر، مهم‌تر از همه، پاکستان، اسلحه فروخته‌است. سازمان‌های سنی افراطی که نخست در افغانستان با قوای روسیه و دولت افغانستان جنگیدند و بعد از تخلیه افغانستان از قوای روسیه، باز با پول و اسلحه دولت سعودی و پاکستان بود که افراطی‌هائی که طالبان نام گرفتند و القاعده، به رهبری اسامه بن لادن بردولت انقلابی به رهبری احمد شاه مسعود غلبه کردند و اینک در طول مرزهای پاکستان و افغانستان، در هر دو کشور به جنگ مشغولند و سازمان‌های افراطی سنی که در عراق و سوریه می‌جنگند را دولت سعودی مسلح کرده و نیازهای مالی‌شان را برآورده‌است.

    بدین‌سان، بانی و مسبب بلبشوی خونینی که خاورمیانه را فراگرفته است، حاصل سه امر بالا هستند که تا امروز، هدف یاب سیاست امریکا و اسرائیل و دولت سعودی هستند.

● بعد از جنگ عراق با ایران که بمدت 8 سال بطول انجامید و در 1988 به پایان رسید، رژیم صدام که دیگر پول نداشت و قرض بسیار داشت، برای گرفتن پول، روی به دولت سعودی آورد اما این دولت نه تنها حاضر نشد پولی بدهد بلکه قرض‌هائی را مطالبه کرد که در دوران جنگ به رژیم او پرداخته بود.در واکنش صدام، بعد از مشورت با  آوریل گلاسپی ،سفیر امریکا در بغداد، به این نتیجه رسید که «چراغ سبز» امریکا را دارد،پس، به کویت حمله کرد. حمله قوای صدام به کویت، بنوبه خود، سبب جنگ خلیج فارس شد. توجیه جنگ، دفاع از عربستان سعودی و بیرون راندن قوای عراق از کویت شد.

    طرفه این‌که صدام اظهار آمادگی کرد که قوای خود را از کویت خارج کند. اما بوش (پدر که در 1988 به ریاست جمهوری امریکا رسید) نپذیرفت و بر انجام یک جنگ زمینی بس خونین و مرگبار اصرار ورزید و آن‌را انجام داد. چرا که می‌خواست برتری کیفی ارتش مدرن امریکا را نشان بدهد تا که مردم امریکا عقده شکست ارتش امریکا در ویتنام را به دست فراموشی بسپرند. بدین‌خاطر بود که بعد از پایان جنگ، امریکا از آن عقده درمان شد.

انقلاب اسلامی: بوش هدف دیگری نیز داشت و آن به رخ رژیم‌های منطقه کشیدن قدرت نظامی امریکا بود. می‌خواست به رژیم‌های منطقه بفهماند اگر رودر روی امریکا بایستند،  سرنوشتی چون عراق را پیدا خواهند کرد.

●  حمله نظامی بوش به عراق به هدف خود رسید اما انزجار و کینه بن لادن را، بخاطر استقرار قوای امریکا در خاک عربستان، برانگیخت. امریکا هدف جدید حمله‌های تروریستی القاعده شد. و نیز، محافظه‌کاران جدید امریکا که حالا دیگر میدان‌داری می‌کردند خواهان سرنگونی رژیم صدام به ترتیبی که از آن هیچ نماند، شدند. بدین‌سان، اسرائیل راهبر سیاست امریکا برضد دشمنان خود در منطقه شد.

● نمایش قدرت نظامی امریکا در خلیج فارس، با سقوط دولت روسیه شوروی در 1991 همزمان شد. سقوط این دولت نیز محافظه‌کاران امریکا را به تهیه طرح‌ها برای «برانداختن رژیم»های دشمن با اسرائیل، برانگیخت.در فهرست رژیمهائی که باید سرنگون شوند، رژیم صدام ردیف اول و رژیم سوریه ردیف دوم شد.

● در آغاز سال 1990، اسرائیل که واسطه خرید اسلحه به ایران شیعه بود و از فروش اسلحه به ایران نفع مادی بسیار نیز برده بود، شروع کرد به تغییر سیاست و روی آوردن به اتحاد با دولت سعودی.

     ترورهای 11 سپتامبر 2001 در خاک امریکا، اظهار انزجار و خشم بنیادگراهای سنی برضد امریکا بود. این بنیادگراها را دولت سعودی و دیگر دولت‌های نفتی خلیج فارس مسلح کرده و نیازهای مالیشان را برآورده بودند. اما مردم امریکا واقعیت‌های پیچیده خاورمیانه را نمی‌شناسند و شیعه را از سنی تمیز نمی‌دهند. این مردم از خصومتی که میان لائیکی چون صدام با بنیادگرائی چون بن لادن وجود داشت، آگاه نبودند. پرزیدنت بوش (پسر که از سال 2000 تا 2008 رئیس جمهوری امریکا بود) با بهره‌برداری از بی‌اطلاعی مردم امریکا صدام و رژیم او را متحد و حامی القاعده خواند و مدعی شد رژیم صدام سلاح کشتار جمعی دارد و می‌سازد و اگر آن‌را در اختیار القاعده بگذارد، امنیت امریکا و جهان به خطر می‌افتد. با این ترفند تبلیغاتی افکار عمومی را به حمله به عراق در 2003 موافق گرداند. نه بوش و نه حکومت او به این صرافت نیفتادند که با سقوط رژیم صدام، تعادل شکننده میان سنی و شیعه فرو می‌شکند.

● با سقوط صدام، اکثریت شیعه مهار عراق را در دست گرفتند. دولت سعودی که، با برانیگختن صدام به حمله به ایران، آغازگر جنگ سنی با شیعه بود، اینک خود را هم‌مرز یک دولت شیعه متحد با ایران می‌دید. این شد که دولت سعودی و شیخ‌های خلیج فارس شروع کردند به پول و اسلحه دادن به افراطی‌های سنی که به عراق برای جنگ با دولت شیعه و قوای امریکا در عراق، هجوم آوردند.

    در پشت صحنه، سعودی‌ها با اسرائیل نیز اتحادی بوجود آوردند. اسرائیل به این اتحاد راغب شد زیرا منافع مالی و هدفهای ژئوپلیتیکش را بر می‌آورد. این‌بار ، شرکای ایرانی پیشین اسرائیل در معاملات اسلحه، «خطری که موجودیت اسرائیل را تهدید می‌کنند»، گشتند و به امریکا برای رودروئی مستقیم با ایران فشارآوردند.

     صحنه جنگ میان سنی با شیعه به سوریه تغییر محل داد. چراکه در سوریه، اسرائیل و دولت سعودی و ترکیه و دیگر کشورهای سنی به حمایت شورشیان برخاستند تا که رژیم اسد را براندازند. بتدریج که خون‌ریزی و ویرانی افزایش می‌یافت، رژیم لائیک اسد حامی مسیحیان و شیعه‌ها و علوی‌ها و دیگر اقلیت‌های می‌گشت که از سوی سازمان‌های تا بخواهی خشنی چون النصرة و داعش تهدید می‌شدند.

● در 2014، زیر فشار پرزیدنت اوباما، دولت سعودی به اتحادی برضد داعش پیوست. هرچند مشارکتش بی‌رنگ بود. اصرار دولت سعودی براین بود که یک رشته جنگ‌ها برضد ایران و جنبش‌های شیعه، نظیر حوثی‌های یمن و علوی‌ها در سوریه، به راه افتد. از دید دولت سعودی مهم نیست که یک طرف این جنگ داعش و القاعده باشد.

● بدین‌سان، اگر سندی که نامه محرمانه هیگ به ریگان است، امروز، بعد از 34 سال، سانسور شده منتشر می‌شود، جز بدین‌خطر نیست که بنابر بی‌اطلاع نگاه‌داشتن مردم امریکا از سه امر بالا و اتحادها بقصد جنگ افروزی در منطقه است.  از آنها که به ژنرال هیگ گفته بودند جنگ عراق با ایران با چراغ سبز امریکا آغاز شده‌است، انورسادات کشته شده و ملک فهد و ملک حسین مرده‌اند. در امریکا نیز، ریگان و ژنرال هیگ مرده‌اند. دو پاراگراف از سند سانسور شده‌است. این دو پاراگراف ربط قیمت نفت را با سه امر بالا نیز معلوم می‌کند:

    «فهد با هیجان موافقت خود را با سیاست شما (ریگان) اظهار می‌کرد و در مقام ابراز حسن ظن خود نسبت به این سیاست گفت قصد دارد، در گرد هم‌آئی بعدی وزیران نفت کشورهای عرب، بر تعهد به نکاستن از میزان تولید و قیمت نفت اصرار بورزد. و نیز دولت سعودی می‌پذیرد که پول فروش اسلحه به پاکستان و کشورهای دیگر منطقه را بپرازد».        

    «هم سادات و هم فهد گفتند که ایران از طریق اسرائیل قطعات یدکی برای اسلحه امریکائی خود می‌خرد. و نیز تأکید کردند که پرزیدنت کارتر به عراق، برای حمله به ایران، چراغ سبز نشان داد».   

 انقلاب اسلامی: بدین‌قرار، چهار امر محورهای سیاست امریکا و نیز روابط قوا در سطح منطقه را تعیین می‌کنند: فروش اسلحه با درآمد نفت و جنگ‌ها در منطقه و نزاعهای قومی و دینی با پادرمیانی میزان عرضه نفت و تعیین بهای آن.  این چهار امر، پیش از انقلاب ایران نیز محورهای سیاست‌گذاریها و رابطه‌های قوا بودند. باوجود این، امر پنجمی از قلم افتاده‌است و آن باقی ماندن دلار بمثابه پول جهانی است. چنانکه

● به دنبال جنگ 6 روزه، شیرهای نفت بسته شدند و قیمت نفت که تا آن زمان بشکه‌ای 2.2 دلار بود، به بشکه‌ای 18 دلار افزایش پیداکرد. با رفع تحریم فروش نفت، با دو ضربه، به 12.70 دلار بالا رفت. پیش از جنگ، مازاد مبادلات بازرگانی میان اروپا و امریکا بسود اروپا شد و دوگل از امریکا خواست در ازای « یورودلارها» به اروپا طلا بدهد. اما ضربه نفتی، یورودلارها را به «پترودلار» بدل کرد و به یمن حرکت انتقالی، پترودلارها برای خرید اسلحه و غیر اسلحه و نیز «سرمایه‌گذاری» به امریکا بازگشتند!

● انقلاب ایران سبب شد که وزیر دارائی وقت ایران، بنی‌صدر، عامل ضربه نفتی بگردد و قیمت نفت بشکه‌ای 34 دلار بگردد. و او برآن شد که بهای نفت به جای دلار، با «سبد ارزها» پرداخت شود. این‌بار،ملاتاریا مجری طرح گروگان‌گیری شد که در امریکا تهیه و در ایران به دست «دانشجویان پیرو خط امام» و در واقع سپاه پاسداران اجرا شد و خمینی آن را انقلاب دوم خواند. هربار که مسئله گروگانها راه حل پیدا کرد، در امریکا طراحان طرح و در ایران مجریان آن از طریق خمینی، مانع از به نتیجه رسیدن آن شدند. سرانجام با چراغ سبز امریکا، قشون صدام به ایران حمله کرد. در خرداد 1360، چون در پی موافقت دو طرف با پیشنهاد غیر متعهدها، جنگ به پایان نزدیک شد، کودتای خرداد 60، خاتمه آن‌را ناممکن و ادامه آن‌را ممکن کرد. کودتا و سرکوب هرچه سبعانه‌تر (موج‌های اعدام) و تقدیس خشونت و شعار «جنگ جنگ تا رفع فتنه درجهان»، اعتبار از انقلاب و ایران انقلابی ستاند و دولت سعودی فرصت یافت با اسلحه نفت ارزان وارد جنگ شود. سقوط قیمت نفت تا زیر 10 دلار  در هر بشکه ادامه یافت. دلار نیز پول جهانی باقی ماند و یکی از مهم‌ترین پشتوانه‌های آن نفت و درآمدهای نفتی کشورهای نفت خیز شد. و

● این بار، سومین جنگ از راه قیمت نفت است: در بحبوحه گفتگوها برسر «برنامه اتمی ایران» و جنگ در عراق و سوریه و یمن – در شرف آغاز بود -، که  دولت سعودی با بالابردن میزان عرضه نفت خود سبب سقوط قیمت نفت تا حدود 50 دلار شد و مشکل رژیم ولایت مطلقه فقیه  را دو مشکل کرد: تحریم‌ها و توقیف بخشی از درآمد نفت ( از دست رفت در آمد بیش از 60 دلار از بهای هر بشکه نفت).

    این 5 عامل تا وقتی ملتهای منطقه، شهروندان برخوردار از حق حاکمیت نگردند و ضد فرهنگ قدرت و خشونت جای به فرهنگ دموکراسی برپایه استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی ندهد، همچنان محور سیاست‌گذاری و نوع روابط قوا باقی خواهند ماند. هرگاه خمینی بازیچه نمی‌شد و از درون نقش عامل امریکا و دست‌نشاندگانش در منطقه را بازی نمی‌کرد، ایران الگو می‌گشت و از میان برخاستن  این 5 عامل میسر می‌شد. هنوز و همچنان، راه‌حل اینست که ایرانیان تجربه انقلاب را با برقرارکردن جمهوری شهروندان به نتیجه برسانند.

وضعیت سنجی چهل و سوم: بعد از توافق؟

    در همان‌حال که در ایران و در خاورمیانه و امریکا، مخالفان با تمام توان می‌کوشند، توافق نهائی بعمل نیاید، در رژیم و در منطقه، خود را برای بعد از توافق آماده می‌کنند. از اتفاق، وضعیت بعد از توافق را دلیل مخالفت با توافق نیز قرار می‌دهند:

٭ دلایلی که مخالفان توافق در رژیم می‌آورند:

1. می‌پذیرند که بحران اتمی پایان نپذیرفته، بحران جنگ شدت خواهد گرفت. الا این‌که می‌گویند امریکا بحران اتمی را ساخته‌است و بحران‌های بعدی را نیز امریکا در حال ساختن است. بدیهی‌است که لازم نمی‌بینند از خود بپرسند اگر فعالیت اتمی زیر زمینی و مراجعه به پاکستان برای دریافت بمب اتمی نبود و...، امریکا چگونه می‌توانست بحران اتمی را بسازد؟ وقتی هم ساخت، شما چرا حالا بیدار شدید و روزاول، به خود نیامدید تا کشور در وضعیتی که قرارگرفته است، قرار نگیرد؟

     اما چرا امریکا درحال ساختنبحران بعدی است؟ زیرا «برنامه 10 ساله‌ای» برای تغییر رژیم دارد. باز از خود نمی‌پرسند رژیمی این‌همه سودمند برای امریکا و روس و چین و... را چرا می‌خواهند تغییر دهند؟

3. با حل شدن بحران اتمی از راه توافق نهائی، «جریان متمایل به همکاری با غرب» تقویت می‌شود. با تقویت این جریان، نه تنها اصول‌گرایان بلکه ولایت فقیه که «تیر خیمه نظام است» فرو می‌شکند و رژیم فرو می‌ریزد و امریکا به هدف خود که تغییر رژیم است، می‌رسد. سهل است، رژیم وابسته به خود را بر ایران حاکم می‌کند.

    می‌دانیم که،در رژیم، هردو طرف، با این باور که توافق نهائی، بر «انتخابات» مجلس اثر تعیین کننده خواهد گذاشت، از هم‌اکنون خود را برای بعد از توافق آماده می‌کند. طرح استانی کردن انتخابات و طرح برقرارماندن صلاحیت «نمایندگان» مجلس کنونی در صورت نامزدشدن برای نمایندگی – که از سوی «شورای نگهبان» رد شد – و تغییرها که قراراست در سپاه انجام بگیرد و آماده شدن «شورای نگبهان» برای رد وسیع صلاحیت‌ها، از جمله تدارک‌ها هستند. باوجود این، جانبداران انجام توافق نهائی نیز نگران آنند که پس از انجام توافق، رژیم سرکوب را هرچه شدیدتر کند. همان‌سان که بعد از نوشیدن جام زهر شکست در جنگ با عراق و پذیرفتن قطعنامه 598، چنین کرد. باوجود این، طرفدارن توافق نهائی پنهان نمی‌کنند که توافق کفه آنها را در رژیم سنگین می‌کند و به خود وعده می‌دهند که اکثریت مجلس آینده از آن آنها خواهد شد.

4. مخالفان توافق در رژیم، ادعائی متناقض دارند: می‌گویند شدیدترین تحریم‌ها بعد از «فتنه 88» (جنبش مردم ایران برضد تقلب بزرگ و یا کودتای خامنه‌ای / سپاه) برقرار شدند. کیهان حتی مدعی است که امریکا به درخواست اصلاح طلبان این تحریم‌ها را برقرار کرده‌است. بدیهی است دروغ می‌گویند. چرا که این سیاست خامنه‌ای/ احمدی نژاد بود که زمینه را برای وضع و اجرای تحریم‌ها فراهم کرد. اما اگر تحریمها بسود «اصلاح طلبان» وضع شده‌اند، چرا برداشتن تحریم‌ها، ولو به حال تعلیق درآوردن آنها، باز بسود اصلاح طلبان می‌شود؟ از دید مخالفان توافق، حل تناقض اینست: اصلاح طلبان که خود عامل وضع تحریم‌ها بوده‌اند، اینک قهرمان برداشتن آنها در نظر مردم ایران می‌شوند و از آن در تحکیم موقعیت خود به زبان اصول گرایان و بسا نظام ولایت فقیه سود می‌جویند.

5. مخالفان توافق در رژیم، مدعی هستند که حکومت روحانی عامل امریکا در قراردادن «حل مشکلات اقتصادی» در برابر «قدرت نظامی» ایران و نقشش در منطقه است. بزعم آنها، همه کاره شدن سپاه و ورود در بحران جنگ در منطقه را «امنیت نظام ولایت فقیه و ایران» ایجاب می‌کند. ناخودآگاه، یکبار دیگر اعتراف می‌کنند که «برنامه اتمی» ایران نقش کلیدی در حفظ این امنیت را دارد. اما چگونه ممکن است برنامه اتمی این نقش را داشته باشد اگر، این برنامه، برنامه تولید بمب اتمی نباشد؟ بدیهی است می‌دانند که خود را لو می‌دهند. از این‌رو، برای آن این توجیه را می‌سازند که داشتن تأسیسات اتمی به ایران امکان تولید بمب اتمی را هروقت که خواست می‌دهند. غافل از این‌که درست به همین دلیل، مخالفان خارجی توافق، با توافقی که برجاماندن تأسیسات را اجازه دهد، مخالف هستند.

    بهررو، از دید مخالفان توافق در رژیم، وقتی این دو امر، یکی حل مشکلات اقتصادی و دیگری امنیت رژیم و کشور مقابل شد، دستگاه تبلیغاتی امریکا و غرب بسود حل مشکلات اقتصادی بکار می‌افتد و افکار عمومی ایرانیان را نه تنها نسبت به امنیت نظام و ایران بی‌اعتناء می‌کند، بلکه از آن بیزار می‌کند.

     سازندگان این دلیل از تناقض بزرگ در ساخته خویش غافل بوده‌اند: حل مشکلات اقتصادی در تضاد با امنیت کشور نیست. اگر درتضاد شد، بدین معنی است که همه‌کاره شدن سپاه و انداختن کشور در دام بحران جنگ در منطقه ناقض امنیت کشور است. اقتضای امنیت کشور یک اقتصاد تولید محور رشد یابنده و خلع ید از سپاه و تبدیل سپاه و ارتش به یک نیروی توانا به دفاع از مرزهای کشور و تضمین کننده استقلال ایران دربرابر تجاوز خارجی است.

6. مخالفان توافق در رژیم، برآنند که سردسته غرب‌گرایان در رژیم، هاشمی رفسنجانی است. از این‌رو، سخنان و فعالیتهای او را علامت دادن به امریکا می‌دانند و مدعیند این علامتها را به امریکا می‌دهد:

● خامنه‌ای بیمار است و کوشش جبهه موافق توافق اینست که اکثریت مجلس و اکثریت مجلس خبرگان را بدست بیاورد. می‌دانیم که او حسن خمینی را «علامه» لقب داد. از دید اصول گرایان این هاشمی رفسنجانی است که به امریکا علامت می‌دهد سیاستی را در پیش بگیرد که حسن خمینی جانشین خامنه‌ای بگردد.

● خامنه‌ای و اصول‌گرایان متحد با او و سران سپاه اگرهم با توافق نهائی موافقت کنند، با عادی شدن – چه رسد به همکاری – رابطه با امریکا رضا نخواهند داد. پس باید سیاست امریکا  و غرب، در قبال ایران و خاورمیانه، تقویت جبهه موافق توافق باشد.

     بدین‌ترتیب، مخالفان توافق در رژیم ، امریکا را دارای برنامه 10 ساله‌ای برای تغییر رژیم می‌انگارند و یا ذهن آنها این برنامه را می‌سازد تا مخالفت خویش با انجام توافق را توجیه کنند. در برابر، موافقان توافق نیز، انجام آن را تغییر تناسب قوا در رژیم و قوت گرفتن جبهه موافق حل مشکلات کشور و کاستن از سرکوب‌ها و افزودن بر آزادیها، تبلیغ می‌کنند.

     بدیهی است هیچ‌یک از دو طرف از قراردادن کشور تحت قیمومت کشورهای 5+1 سخنی نمی‌گویند. طرف موافق توافق نمی‌گوید در مدتی که روحانی متصدی ریاست جمهوری است به کدام تغییر ساختاری موفق شده‌است تا وعده حل مشکلها بعد از انجام  توافق، میسر بگردد؟ نه تنها ساختارها برجا هستند بلکه ، سخت تن‌تر نیز شده‌اند.

 

٭ دلایل مخالفان خارجی توافق، توجیه‌گر تغییرها در دولت سعودی و علنی‌تر شدن اتحادش با اسرائیل گشته‌اند:

1. ملک سلمان عزل و نصب‌هائی را در دولت سعودی انجام داد که بس شفاف هستند: طرفداران رویاروئی، ولو رویاروئی جنگی با ایران، به مقام‌های کلیدی، ولایت عهدی و وزارت خارجه و وزارت دفاع و رئیس شورای عالی امنیت ملی دولت سعودی، منصوب شدند. با این انتصاب‌ها، اتحاد دولت سعودی با اسرائیل بازهم بیشتر از پرده بیرون افتاد. لزوم اتخاذ، رویه هرچه قاطع‌تر در قبال ایران و تدارک رویاروئی بعد از توافق اتمی، توجیه‌گر این تغییرها بود.

2. محافظه‌کاران جدید کشف کرده‌اند که ایران همواره یک دولت متجاوز بوده‌است. پس نباید  اجازه داد ایران هیچ‌گونه تجهیزات اتمی داشته باشد. زیرا با داشتن این تجهیزات، هر زمان بخواهد، می‌تواند بمب اتمی بسازد.  درواقع، سخن اصلی اینان که نتان یاهو و حکومتش نیز همان سخن را می‌گوید، این‌است: نه تنها نباید توافقی با ایران بعمل آورد، بلکه باید بهانه تراشید برای وضع تحریم‌های هرچه شدیدتر تا که ایران در مهار بماند و تغییر رژیمش میسر شود.

3. ایران برای تشکیل امپراطوری پیشین خود، از شیعه‌های کشورهای عرب بمثابه یک اهرم استفاده می‌کند: حزب الله در لبنان و علوی‌ها در سوریه و شیعه‌ها در عراق و زیدی‌ها در یمن. در بحرین و عربستان نیز از وجود شیعه بعنوان ستون پنجم استفاده می‌کند. توافق نهائی با ایران و خارج کردن دستش از زیر سنگ تحریمها، به رژیم ایران امکان می‌دهد به مداخله‌های خود در کشوری عرب و کشورهای سنی نشین همجوار بیفزاید. پس نه تنها نباید توافق نهائی با ایران انجام بگیرد، بلکه باید تحریم‌های هرچه شدیدتر علیه ایران وضع و اجراء شوند.

4. اتحاد دولت سعودی و اسرائیل، در سوریه، دست به تهاجم زده‌است. هدف تغییر رژیم اسد در سوریه و سرکوب حوثی‌ها دریمن است. بنظر این اتحاد، تا پیش از امضای توافق نهائی، باید در این دو کشور، وضعیتی ایجاد شود که بازگشت به پیش از آن ناممکن باشد. تا اگر ایران از قید تحریم‌ها خارج شد و روابط خود را با غرب عادی کرد، کاری از دستش بر نیاید.

5. ایران و روسیه و بسا چین دارند بسوی یک اتحاد استراتژیک می‌روند (اجلاس 16 و 17 مسکو با شرکت وزیران دفاع ایران و عراق و افغانستان و... برای مبارزه با تروریسم تکفیری) . هرگاه ایران از قید تحریمها رها شود، این اتحاد می‌تواند در خاورمیانه موقعیت متفوق پیدا کند. غرب نمی‌تواند نسبت به این خطر بزرگ لاقید بماند. راه‌کار بایسته انجام ندادن توافق و تشدید تحریمها و تقویت متحدان استراتزیک امریکا در منطقه است.

       در دلایل مخالفان خارجی توافق که تأمل کنیم می‌بینیم هر 5 دلیل را از شخص خامنه‌ای و مخالفان توافق در رژیم اخذکرده‌اند. بدین‌سان، هم مخالفان خارجی توافق و هم مخالفان داخل رژیمِ ِ توافق  به سه کار سخت مشغولند:

الف. دست زدن بهرکار برای جلوگیری از سرانجام گرفتن توافق ( بنا بر خبر  روز پنج شنبه 10 اردیبهشت بی بی سی، رویترز در گزارشی اختصاصی خبر داده که ایران به تازگی سعی کرده از بازار سیاه تجهیزات هسته‌ای برای غنی‌سازی اورانیوم خریداری کند.بر اساس این گزارش محرمانه که به دست رویترز رسیده، بریتانیا به هیات کارشناسی شورای امنیت سازمان ملل متحد در زمینه نظارت بر تحریم‌های ایران، خبر داده که ایران به دنبال خرید تجهیزات غنی‌سازی است.) و

ب. درصورت انجام توافق، در دست نگاه داشتن مهار امور بعد از توافق. و

ج. اگر توافق انجام گرفت، نباید گذاشت رابطه امریکا و بسا امریکا و اروپا با ایران عادی بگردد. زیرا زمینه ساز همکاری و تغییر تعادل قوا در خاورمیانه می‌شود.

وضعیت سنجی چهل و چهارم: قدرت نمی‌تواند نمک شناس باشد و ضرورت حذف مدعی ها

٭ قدرت نمک نشناس است و نمی‌تواند نباشد:

در 14 اردیبهشت 94، هاشمی رفسنجانی، در دانشگاه امیر کبیر، در مقام سخن گفتن از موقعیت خود در قبال خامنه‌ای، گفته‌است که امیر کبیر ناصرالدین شاه را به شاهی رساند و پایه‌های سلطنت او را مستحکم ساخت. اما او نمک ناشناسی کرد و امیر‌کبیر را کشت. اگر در مقایسه موقعیت خود در قبال خامنه‌ای به این اندازه بسنده کرده بود، هنوز مخاطبان او می‌فهمیدند که او خامنه‌ای را نمک نشناس می‌داند و نمک نشناس معرفی می‌کند. با این‌حال، او، هم بدین‌خاطر که تردیدی باقی نگذارد که دارد در باره خود و خامنه‌ای سخن می‌گوید و هم برای این‌که بیشتر تقصیر را به گردن اطرافیان بیاندازد، سنگینی مسئولیت قتل امیر‌کبیر را بر دوش اطرافیان ناصرالدین شاه می‌نهد.

     اما او می‌داند که با تحمیل احمدی نژاد بعنوان رئیس جمهوری، خامنه‌ای کار «پاک سازی» رژیم را آغاز کرد. در میان نامزدهای «انتخابات» ریاست جمهوری سال 92، روحانی را برگزید، زیرا باوجود او در مقام ریاست جمهوری، بهتر می‌توانست جریان حذف «سران فتنه» را که هاشمی رفسنجانی در رأس آنها است، به پایان رساند. روحانی و حکومت او به دو کار می‌آیند: یکی پایان بخشیدن به بحران اتمی، باجام زهر تسلیم را شهد کردن و به خورد مردم دادن و دیگری به اتمام رساندن جریان حذف سران فتنه. این دو هدف را، بهنگام اعلان نتایج «انتخابات» مهندسی شده، آقای  بنی‌صدر برای مردم ایران،  توضیح داد و این توضیح دادن را مکرر کرد. اینک، این هاشمی رفسنجانی  است که فاش می‌گوید ، خامنه‌ای بر حذف او مصمم است و از نمک‌نشناسی او، شکوه می‌کند.

     اما از امرهای واقع مستمر در تاریخ، یکی این‌است که هر مستبدی، پیش از مرگ، مخالفان احتمالی ادامه حیات رژیم خود را از میان بر می‌دارد. رضا خان نیز چنین کرد. وقتی  قوای متفقین در شهریور 1320 وارد ایران شدند و او دانست که رفتنی است، فروغی را نخست وزیر کرد. از دید او، فروغی با انگلستان سر و سِر داشت. فروغی دو کار کرد: گرفتن استعفاء از رضا خان – که خود آماده استعفاء بود – و دیگری شاه کردن محمد رضا پهلوی. آن زمان، در درون رژیم او کسی نبود که بتواند مزاحمتی ایجاد کند. خامنه‌ای جز همان کار که او کرد نمی‌کند: می‌خواهد جریان جانشینی همانطور انجام بگیرد که او می‌خواهد. پس باید، در درون رژیم، موانع را از سر راه بردارد.

     نه رضا خان نمک شناس بود و  نه خمینی نمک شناس بود و نه خامنه‌ای. زیرا وقتی کسی کانون تمرکز قدرت می‌شود، از فرامین قدرت اطاعت می‌کند. از فرامین قدرت یکی ضرورت حذف مدعی‌ها است. کسانی هم که بتوانند موقعیتی بجویند و خودکامگی رویه کنند را نیز محکوم به حذف می‌کند. به قول شاه سابق قدرتمدار نمی‌تواند دوست داشته باشد و به قول خمینی، «من با کسی عقد اخوت نبسته‌ام»!

      تنها خامنه‌ای نیست که حذف مدعی‌ها را ضرور می‌بیند. کسانی که هاشمی رفسنجانی «اطرافیان» می‌خواند، در واقع همه آنها که حفظ موقعیتشان در گرو ساختار کنونی قدرت با محوری از نوع خامنه‌ای است، مصر هستند که مدعی‌های قدرت حذف بگردند:

٭چهار تمایل در سپاه که یکی از آنها ذوب شدگانی هستند که بطور مستمر در تمامی سرکوبها نقش «فرماندهی» را داشته‌اند:

هم‌اکنون، در سپاه، چهار تمایل وجود دارند. این بار، ما افراد شاخص یک گروه از آنها و نقشی که برعهده اینان است را می‌شناسانیم:

1. یک تمایل، «سرکوب‌گران هستند». در مقامهای فرماندهی، افراد این گروه، یا فرمانده هستند و یا معاون فرمانده. شیوه مهره‌چینی اضداد را خامنه‌ای از پهلوی‌ها آموخته است. با این تفاوت که سپاه و بسیج و اطلاعات سپاه و فرماندهی نیروهای انتظامی در دست اعضای این گروه هستند. افراد این گروه در سه قوه‌ای که دولت را تشکیل می‌دهند (قوه قضائیه و قوه مجریه و قوه مقننه) حضور دارند. بخش عمده‌ای از وسائل ارتباط جمعی (صدا و سیما) و روزنامه‌ها و سایت‌ها و نمازجمعه‌های «اصلی» (تهران و قم و مشهد و تبریز و شیراز و اصفهان و...) در دست آنها است.

● ویژه‌گی اعضای گروه اینست:

     اطاعت از رهبري – اين گروه عده اي از سرداراني هستند كه در طول دوران جنگ، دستیار  کانون کنونی قدرت بوده‌اند و بعد از آن با توجه به آموزش‌هاي خاصي كه از سوي برخي روحانيون خشونت طلب ديده‌اند، در تهدید خاتمی به کودتا و قتلهای سیاسی که رژیم به آنها «قتل‌های زنجیره‌ای» نام  نهاده – هنوز هم آتش کینه خامنه‌ای و افراد این گروه فرو ننشسته و خانه  فروهر ها را ایلغار و ویران کرده‌اند - سپس در مهندسی کردن انتخابات ریاست جمهوری و از صندوق بیرون آوردن نام احمدی نژاد و سرکوب‌ها در حکومت خامنه‌ای – احمدی نژاد و ایستادن در برابر احمدی نژاد وقتی در مقام اعتراض به خامنه‌ای برآمد و مهندسی انتخابات ریاست جمهوری سال 88  که در واقع کودتا بود و سرکوب جنبش مردم و سرکوب‌های کنونی شرکت داشته‌اند و هم‌اکنون دو وظیفه بر عهده آنها است: مهندسی انتخابات مجلس و مجلس خبرگان و تدارک زمینه جانشینی خامنه‌ای در صورت مرگ او. اين گروه در هر سه آزمايش و امتحان مرحله اول ازاطاعت سربلند و موفق بيرون آمده اند و در نتيجه مورد اعتماد رهبري مي باشند. در ادامه تنها به برخي از اين سرداران كه در هر سه امتحان مرحله اول  شركت داشته اند مي پردازيم. منظور از مرحله اول يعني شركت در سركوب هاي خياباني، شكنجه و قتل مخالفان و ترورها و مهندسی انتخابات و حذف مخالفان درون نظام است. افراد شاخص این تمایل در سپاه عبارتند از:

● افراد شاخص تمایلی که جانب خامنه‌ای را در برابر مخالفانش در رژیم دارد:

    محمد باقر قالیباف- غلامعلی رشید - عزیز جعفری-  قاسم سلیمانی-  جعفر اسدی - احمد کاظمی - محمد کوثری- اسدالله ناصح - محمد باقری - غلامرضا محرابی - عبدالحمید رئوفی‌نژاد - نورعلی شوشتری- علی احمدیان -احمد غلامپور - یعقوب زهدی - نبی‌الله رودکی - علی فدوی - غلامرضا جلالی - امین شریعتی - حسین همدانی - اسماعیل قاآنی - علی فضلی - علی زاهدی - مرتضی قربانی - محمد رضا نقدي - رمضاني- طه طاهري - محمد جعفري با نام مستعار محمد جوادی و محمد صحرارودی) - سعيد قاسمي - حسين الله كرم - مسعود ده نمكي – عبداللهي - غلامحسين بشردوست - محمد باقر ذوالقدر - احمدي مقدم - محسن رضايي (خامنه‌ای او را به سپاه بازگردانده‌است) – فرهاد نظری – فرهاد بهبهانی – حسن فیروزآبادی – حسین طائب – مسعود جزایری – حسین شریعتمداری.

اسامی زیر که بانیان قرارگاه عمار هستند بر این اسامی افزوده می‌شوند. قرارگاهی مأمور سرکوب است  و در ارتباط با شبکه روحانیان «ذوب شده در ولایت» نظیر مصباح یزدی و محمد یزدی که اینک رئیس مجلس خبرگان است و برای هاشمی رفسنجانی و نیز روحانی، خط و نشان می‌کشد می باشد:مردم ایران، زیان حاصل از توافق نهائی را هرچه باشد، بر بدتری که زندگی در شرائط تحریم و تهدید به جنگ است، ترجیح می‌دهند

٭بانیان قر ارگاه عمار  که در ارتباط با مصباح یزدی و محمد یزدی و همانندهایشان هستند:

    حجت‌الاسلام عليرضا پناهيان (پدر عروس نوه آيت الله مهدوي كني و مسئول اتاق فكر نهاد نمايندگي رهبري در دانشگاه‌ها و عضو هيات امناي دانشكده هنر دانشگاه تهران به همراه سردار عزت الله ضرغامي و سردار مسعود ده نمكي!) - حجت‌الاسلام مهدي طائب،(برادر حسين طائب و داماد حجت الاسلام حقاني و استاد دانشگاه! -سردار‌ دكتر! سعيد قاسمي (معاون اسبق سپاه محمد و از رهبران چماقداري و حمله به مراكز مختلف -  وحيد جليلي (برادر سردار سعيد جليلي و سردبير ماهنامه راه) - مهدي كوچك‌زاده (نماينده مجلس و سخنران انصار حزب الله ) -  حميد رسايي (نماينده مجلس و مدير مسئول نشريه 9 دي و از سخنرانان انصار حزب الله) -  نادر طالب‌زاده (نويسنده و كارگردان و مجري برنامه راز ) - سردار دكتر! حسن عباسي از سرداران معروف سپاه پاسداران - حجت‌الاسلام علي ثمري مشاور سردار دكتر محمود احمدي نژاد - سعيد حداديان مداح اهل بيت - سردار دو دكتره! حاج حسين الله‌كرم  - حجت‌الاسلام قاسم روانبخش شاگرد سرشناس آيت‌الله مصباح.

 

    این افراد با شاخه روحانی  (مراکز قم و مشهد و تبریز و اصفهان و شبکه منبری‌ها و مداحان) و نیز مافیاهای نظامی- مالی در ارتباط هستند و تمامی شبکه‌ها به «بیت رهبری» وصل هستند. با آن‌که در بیت، مجتبی دست بالا را دارد اما گروه‌بندی یکی نیست. از این‌رو، خامنه‌ای در کار تغییر مهره‌ها به ترتیبی است که هم خود بتواند مهار از دست داده را بدست آورد و هم اگر از میان برخاست، نظام بدست مخالفان او نیفتد:

٭ آیا خامنه‌ای ضعیف شده و بدین‌خاطر، هاشمی رفسنجانی رویاروئی را علنی کرده‌است و یا در بن‌بست حذف شدن چاره‌ای جز این‌کار نیافته‌است؟:

     این واقعیت که رژیم نظم و انتظام از دست داده و خط خامنه‌ای را کم‌تر کسی می‌خواند، سبب شده‌است که رفتن هاشمی رفسنجانی به دانشگاه امیر کبیر و مقایسه کردن خود را با امیر کبیر و خامنه‌ای را با ناصرالدین شاه، علامت ضعف لاعلاج خامنه‌ای بدانند. خامنه ای در 16 اردیبهشت یک‌بار دیگر، گفت: بامذاکره تحت شبح تهدید مخالف است و مذاکره کنندگان باید خطوط قرمز را رعایت کنند. این سخن را، با علم به این‌که «تفاهم نامه لوزان» با عبور از تمامی خطوط قرمز امضاء شده‌است، گفت. باتوجه به این‌که بدون موافقت قبلی او تسلیم نامه لوزان امضاء نشده‌است، امضای آن دلالت بی‌چون و چرائی دارد بر ضعف او.

     جانبداران این نظر می‌گویند: وقتی هاشمی رفسنجانی این‌سان علنی با خامنه‌ای رودررو می‌شود، پس می‌داند که «رهبر» ضعیف است. اینان بر روی رویدادها در آینده نزدیک، شرط بندی می‌کنند: اگر خامنه‌ای ضربه‌ای سخت به هاشمی رفسنجانی وارد نکند، بدین معنی است که ضعف او قطعی است و هاشمی رفسنجانی با ارزیابی از تعادل قوا در درون رژیم و موقعیت خامنه‌ای و طرفدارانش در میان مردم، موقع را برای رویاروئی مستقیم مناسب دیده‌است.

     اما مخالفان این نظر می‌گویند: پیش از این، ضربه مرگ‌بار را خامنه‌ای بر هاشمی رفسنجانی وارد کرده‌است. هاشمی رفسنجانی خود نیز خویشتن را در وضعیت امیرکبیر – که چون خود شخصیتی نشد و بیشتر از هرکس دیگر در رژیم در جنایت‌ها و فسادها و خیانت‌ها نقش دارد، خود را امیرکبیر می‌خواند – بعد از عزل، بسا در حمام فین کاشان، در انتظار کشته شدن سیاسی می‌بیند. تازه‌ترین ضربه‌های مرگبار به او، فریب دادنش و نامزد ریاست مجلس خبرگان شدنش و انتخاب محمد یزدی به ریاست آن مجلس و محکوم شدن مهدی هاشمی به 15 سال زندان و حمله‌های مطبوعاتی مستمر به او و افراد خانواده او است. پرسشی که اینک پاسخ می‌طلبد، اینست: آیا شورای نگهبان صلاحیت او را برای عضویت در مجلس خبرگان را رد خواهد کرد و یا با مهندسی انتخابات، او رأی نخواهد آورد و یا با این‌همه، دارو دسته خامنه‌ای اجازه خواهند داد تنها و بی‌کس، در عضویت مجلس خبرگان بماند؟

٭ توافق نهانی و سرنوشت دو جبهه رویارو در درون رژیم:  ،

    هردو طرف می‌دانند که باید تسلیم نامه را امضاء کنند. باوجود این، شاخه تبلیغاتی طرفدار ساختار کنونی نظام، با شدت تمام به حکومت روحانی و «سران فتنه»، بیشتر از همه به شخص هاشمی رفسنجانی می‌تازد. یک دلیل دیگر این تاخت و تاز تبلیغاتی، مخالفت این جبهه است با سیاست خامنه‌ای در منطقه. این جبهه می‌پندارد:

1. مردم ایران، زیان حاصل از توافق نهائی را هرچه باشد، بر بدتری که زندگی در شرائط تحریم و تهدید به جنگ است، ترجیح می‌دهند. بنابراین، مردم نه جانب خامنه‌ای و جبهه‌ای که او را آلت فعل کرده که جانب این جبهه را دارند. و

2. با امضای توافق نهائی، سیاست خارجی جانب آنها را می‌گیرد.

    بنابراین، این جبهه اعتدال و اصلاح طلب و اصول‌گرای واقع بین است که دست بالا را پیدا می‌کند.

    و واقعیت این‌است که ماندن در مدار بسته بد و بدتر است که روزگار مردم ایران را چنین سیاه کرده‌است. هرگاه محوری که ولایت مطلقه فقیه است برجا بماند، سرنوشتی جز گذر از بد به بدتر وجود ندارد و نمی‌تواند وجودنداشته باشد.

وضعیت سنجی چهل و دوم: اقتصادی که ضد اقتصاد در آن رشد می‌کند و اقتصاد واپس می‌رود:

    حکومت روحانی چون دستش به جایی بند نیست، یعنی چون نتوانسته‌ است و نمی‌ تواند ساختارها، ساختار بودجه و ساختار اعتبارات بانکی و ساختار واردات و صادرات را، همراه با ساختار دولت، تغییر دهد تا که رانت خواری و فسادها میل به صفر کنند و بجای مصرف، تولید، محور اقتصاد کشور بگردد، همان «اقتصاد مقاومتی» را– که گویا مقصود از آن اقتصاد تولید محور است- هم بلااجرا گذاشته است و در انتظار پایان یافتن بحران اتمی و انجام توافق نهائی، این مصرف است که بیش از پیش، محور اقتصاد می‌ کند. روحانی گفت اقتصاد را از رکود بیرون آورده‌ است. اما نگفت این کار را با بالا بردن میزان نقدینگی انجام داده‌ است که برای یک اقتصاد کمر شکن است؛ به آن می‌ ماند که تن یک بیمار را باد کنند و بگویند چاق شده‌ است.

 

     در حقیقت، وقتی تولید در رکود است و در همان‌ حال دولت با چاپ اسکناس هزینه‌ های خود را پرداخت می‌ کند و حاصل جمع دو رقم، یکی رقم تولید که در رکود است و همان است که بود و دیگری رقم نقدینه که بمقدار زیان افزایش پیدا می‌ کند، دروغ بزرگی را می‌ سازد که خارج شدن اقتصاد از رکود است. حال اینکه افزایش حجم نقدینگی گویای شدت بیماری است و بنابر قاعده، تورم شدت گیر را از سویی با رکود و از سوی دیگر با کاهش درآمدها همراه می‌ کند:

 

٭ با وجود رکود تولید و افزایش حجم نقدینه، چرا تورم با شدت افزایش نمی‌ یابد؟:

 

     پیش از این– در وضعیت سنجی- یک دلیل را که دلیل روانی است، توضیح داده‌ ایم. کوتاه سخن این‌ است که امید به حل مشکل اتمی و انعقاد "توافق نهایی"، عامل روانی تورم را که عبارت بود از ترس از تشدید تحریم‌ ها و بسا حمله نظامی، از بین برده‌ است. و اینک دلیل دوم را خاطر نشان می‌ کنیم که کاهش سطح درآمدها است. در حقیقت، معنی رکود اقتصاد اینست که بیکاری بیشتر و بار تکفل سنگین‌ تر، بنابراین، قوۀ خرید کمتر می‌ شود. هرگاه پولی که دولت از طریق چاپ اسکناس به جریان می‌ گذارد، از طریق سرمایه‌ گذاری وارد اقتصاد می‌ شد و این عامل همراه می‌ شد با توزیع برابر قوۀ خریدی که دولت ایجاد می‌ کند، افزایش میزان اشتغال و دریافت قوۀ خرید، درآمدها را افزایش می‌ داد و مردم کشور برای خرید مایحتاج خود راهی بازار می‌ شدند. اما چون دولت این دو کار را انجام نمی‌ دهد، درآمد اکثریت بزرگ جامعه، در قیاس با میزان تورم، کاهش می‌ پذیرد و این امر سبب می‌ شود برای خرید به بازار مراجعه نکنند. بدین‌ قرار، کاهش خرید سبب می‌شود که میزان تورم متناسب با حجم نقدینه‌ ای که دولت افزایش می‌ دهد، بالا نرود. بدین‌ ترتیب، اگر تورم دچار تب نیست، یک دلیل آن، کاهش میزان درآمدها، بنابراین، تشدید فقر مردم کشور است. راستی این‌ است که حکومت خامنه‌ ای- روحانی، چون با فقر مردم مانع از شتاب و شدت افزایش میزان تورم می‌ شود، مردم کشور فقیر تر از آن شده‌ اند که در حکومت خامنه‌ای – احمدی نژاد شده بودند.

 

٭ باوجود افزایش حجم نقدینه، بر فرض که "توافق نهایی" انجام بگیرد و پول ها از توقیف خارج شوند، این تورم است که شدت خواهد گرفت:

 

     تبلیغات گسترده به قشرهای متوسط جامعۀ شهری باورانده‌ اند که هرگاه "توافق نهایی" انجام بگیرد و تحریم‌ ها برداشته شوند، وضعیت اقتصادی کشور بهبود می‌ یابد و تولید از رکود خارج می‌ شود و بیکاران کار می‌ یابند و درآمدها افزایش پیدا می‌ کنند. اما بودجۀ سال ۹۴ حکومت، محلی برای تردید باقی نمی‌ گذارد که حجم عظیم نقدینه را نه تولید داخلی، که واردات خواهند بلعید. اینبار، دولت ناگزیر است که برای جلوگیری از تب شدید تورم، دروازه‌ ها را به روی واردات بازکند. دو دلیل از دلایل این اجبار عبارتند از:

 

● ترکیب بودجۀ سال ۹۴ می‌ گوید که قدرت خریدی که دولت ایجاد می‌ کند، از طریق تولید بکار نمی‌ افتد. لاجرم، مستقیم به بازار می‌ رود و کالا مطالبه می‌ کند. هرگاه اکثریت بزرگ چون امروز درآمد ناچیز داشته باشند و توزیع درآمدها همچنان نابرابر باشند، سه اثر ببار می‌ آورد:

 

۱. دولت برای آنکه اسکناس چاپ نکند، باید ارز بفروشد و ارز باید صرف خرید از اقتصادهای کشورهای فروشنده به ایران بگردد. پس واردات افزایش می‌ یابد. و

 

۲. واردات نوعی از کالاها افزایش می‌ یابند که درآمدهای بالا می‌ توانند آنها را بخرند.

 

۳. نابرابری‌ های موجود تشدید می‌ شوند و چون دلیلی برای قانع کردن اکثریت بزرگ کم درآمد نیست، هم جنبش های اعتراضی محل پیدا می‌ کنند، و هم آسیب‌ ها و نابسامانی‌ های اقتصادی (قاچاق و کار کاذب و...) گسترش می یابند. 

 

● پولی که در اختیار دولت قرار می‌ گیرد، دستکم بخشی از آن، باید صرف پرداخت وام‌ ها بگردد. حجم پولی که دولت ایجاد کرده‌ است، با دراختیار گرفتن پول های توقیف شده و فروش نفت و گاز و...، کاهش نمی‌ پذیرد. این حجم نقدینه با فروش ارز و افزایش میزان اعتبارات بانکی، درجا، تب تورم را شدت می‌ بخشد. از اینرو، دولت ناگزیر می‌ شود دروازه‌ ها را به روی واردات بگشاید. یعنی بیماری مزمن تورم که در دوران مرجع انقلاب، می‌ رفت درمان شود، برجا می‌ ماند و شدت نیز می‌ گیرد. این واقعیت که حکومت روحانی بنابر بودجه‌ ای که به مجلس برده‌ است، رشد اقتصاد کشور را ۵.۲ درصد پیش بینی کرده‌ است، یعنی اینکه میزان نقدینه در سال جاری، همچنان افزایش خواهد یافت. و چون با توسل به واردات است که حکومت می‌ تواند مانع شدت گرفتن تب تورم بگردد، پس تولید داخلی است که با رکود، بهای سنگین گشوده شدن دروازه‌ ها به روی واردات را خواهد پرداخت.

 

 ٭ مشکل اقتصاد ایران، داخلی و دولت است:

 

     اقتصاددانان کشور بسیار گفته‌ اند و می‌ گویند که مشکل اقتصاد ایران، داخلی است. تحریم ها اثر این مشکل را برای همگان، بخصوص قشرهای متوسط به پائین، رنج‌ آورتر کرده‌ اند. آنها همین اندازه می‌ توانند بگویند که این مشکل «ضعف مدیریت اقتصاد» است. زیرا سانسور و سرکوب مانع از آن می‌ شود که صریح‌ تر سخن بگویند. اگر نه، می‌ گفتند:

 

١. ترکیب دولت از سویی، و وجود مافیاهای نظامی- مالی و سلطۀ آنها بر اقتصاد از سوی دیگر، رانت‌ خواری را فعالیت اصلی گردانده‌ است. بودجۀ دولت سه جزء بیشتر ندارد: یکی فروش و پیش فروش ثروت نفت و گاز، و دیگری کسر بودجه، و سومی قرضه‌ ها. این بودجه، پیشخور کردن ثروت کشور است و در همان‌ حال، بیشترین رانت را برای رانت‌ خوران پدید می‌ آورد. گروه‌ بندی‌ هایی که شریک قدرت حاکم هستند، چون لاشخورها، این بودجه را می‌ خورند.

 

     پس کار نخست، تغییر ترکیب دولت و حذف مافیاها و «رانت زدائی» است. و

 

٢. رابطۀ دولت با ملت مشکل دوم است: این دولت نیست که در بودجۀ خود وابسته به ملت است. این ملت است که در درآمد و هزینۀ روزانۀ خود، وابسته به دولت است. یک عامل اساسی دوام استبداد، این رابطه است. از دولت ولایت فقیه نیست که می‌ توان انتظار داشت این رابطه را از راه کاستن از حجم دستگاه اداری و خلع ید از سپاه و قطع بودجۀ مافیاها و مراکز قدرت، و بکار انداختن درآمد نفت و گاز و... در سرمایه‌‍‌گذاری‌ ها تغییر دهد. پس این مردم کشور هستند که باید رابطۀ خود با دولت را تغییر دهند. همۀ آنها که این واقعیت و حقیقت را می‌ دانند، باید آن را به مردم ایران بگویند. به آنها بگویند تا وقتی این رابطه تغییر نکند، درب بر همین پاشنه خواهد چرخید.

 

٣. تغییر ساخت‌ ها: تغییر ها در ساخت بودجه و ساخت اعتبارات بانکی و ساخت واردات و صادرات و ساخت توزیع درآمدها و ساخت توزیع سرمایه‌ گذاری ها در سطح کشور، و تغییر رابطۀ شهروندان ایرانی با طبیعت– که قربانی اول نظام اجتماعی نیمه بسته و دولت استبدادی است، و قربانی واپسین آن مردم ایران هستند-، اجتناب ناپذیر هستند. اما این ساخت‌ ها حاصل بازسازی استبداد زیر عنوان ولایت مطلقۀ فقیه است. تا وقتی دولت، حقوقمدار و مجری تصمیم شهروندانی نگردد که جمهور مردم ایران هستند، تغییر پذیر نخواهند شد. و

 

۴. توزیع اختیار میان مدیرانی که تنها نان لیاقت و دانش خود را بخورند، همراه با آزادی جریان اطلاعات در مدار سرمایه ↔ تولید ↔ درآمد، کار چهارم است. جریان آزاد اطلاعات، نیازمند امنیت‌ ها (قضائی و سیاسی و اقتصادی) نیز هست. بانک کار (استعدادها و مهارت ها) نیز ضرور است. اما همین سه کار را نیز چون با استبداد ولایت مطلقۀ فقیه خوانایی ندارند، با کودتای خرداد ۶۰، ناممکن کردند.

 

۵. اقتصادی که در حال حاضر، به شهادت بی‌ خدشۀ تحریم‌ ها و به حال تعلیق درآمدن اقتصاد و دولت به انتظار "توافق نهایی" و رفع تحریم‌ ها، چرخش بر محور رابطه با اقتصادهای مسلط می‌ چرخد، می‌ باید به یک اقتصاد ملی تولید محور تحول کند. لذا،

 

۶. راهکارهای بالا، لازمۀ تغییر ساخت اقتصاد مصرف محور، به اقتصاد تولید محور هستند. ویژگی های این اقتصاد و تدابیری که باید به اجرا گذاشت تا که یک اقتصاد مصرف محور و رانت ساز، به یک اقتصاد تولید محور، تغییر کند، هم در منشور اقتصاد تولید محور، و هم در برنامۀ عمل، تشریح شده‌ اند و این برنامۀ عمل همچنان در سایت انقلاب اسلامی در دسترس است.

 

   این راهکارها را، همراه با راهکارهای دیگر که در برنامۀ عمل تشریح شده‌ اند، بارها با مردم ایران در میان گذاشته‌ ایم. از این پس هم از بازنوشتن و بازگفتن آنها باز نخواهیم ایستاد. چنین تحول اقتصادی نیازمند آن‌ است که برنامۀ عمل در وجدان همگانی مردم ایران جای گیرد و جمهور مردم خواستار آن شوند و خود در اجرای راهکارها شرکت کنند.