سيا تاريخ كودتاى ننگين 28 مرداد را منتشر مى‏كند:

 

به قلم دكتر دونالد. ن  ويلبر

تاريخ نگارش: مارس 1951

تاريخ انتشار: اكتبر 1999

 

اين كتاب با مراجعه به آقاى ابوالحسن بنى صدر ترجمه و كامل شده است.

اين كتاب اولين بار در

روزنامه انقلاب اسلامى انتشار يافته است

تاريخ انتشاربصورت كتاب : 25 خرداد 1382

برابر 15 يونى 2003

 

تهيه و تنظيم از انتشارات انقلاب اسلامى

 

تنظيم براى سايت از انتشارات انقلاب اسلامى

 

 

 

 

 

 انقلاب اسلامى: تاريخ سيا از كودتاى 28 مرداد 32 را بطور كامل مى‏آوريم. جاهائى را سياه كرده‏اند. مؤسسه‏اى سياه شده‏ها را خوانده و اسامى سانسور شده را يافته است. ما با مراجعه به مدارك منتشر شده، مى‏كوشيم تاريخ سيا را شفاف و كامل كنيم.

       اين تاريخ و مدارك را نيويورك تايمز منتشر كرده‏است.

       در آغاز، علت سانسور اسامى، خوددارى  از ايجاد خطر براى ايرانيانى ذكر شده‏است كه در كودتا شركت داشته‏اند. اما اين اسامى و اسامى ديگرى كه در تاريخ و اسناد منتشره نيامده‏اند، در مقاله‏ها و كتابهاى منتشره، بفارسى و انگليسى آمده‏اند.

      تاريخ عمليات سيا و انتليجنت سرويس و عوامل ايرانيشان را از نوامبر 1952 تا اوت 1953، گزارش مى‏كند. در «يادداشت تاريخ نويس»، ياد آور مى‏شود كه آن را دونالد ن. ويلبر Donald N. Wilber، اين كتاب را در مارس 1954 نوشته است. در همان تاريخ وقوع كودتا ،زيرا بايد جريان كودتا نگاشته و ضبط مى‏شد. آن روزها، اسناد موجود و حافظه‏هاى  افراد شركت كننده در آن، تازه بودند. افزون بر اين، كودتا متضمن درسهائى بوده‏است كه در عمليات مشابه در آينده مى‏توانسته‏اند بكار آيند. مختصر تاريخ را در آغاز مى‏آورد.

       تاريخ مفصل و اسناد از جمله اين درس را مى‏آموزند كه الف - بدون خيانت خائنان و تن زدن خادمان از ايستادگى، كودتا انجام نمى‏گرفت و ب - اگر تجربه كنندگان تجربه را رها نمى‏كردند، كودتا موفق نمى‏شد.

       در پايان گزارش، سيا درسهائى را فهرست كرده‏است كه قدرت امريكا از كودتاى 28 مرداد 1332، براى تكرار آن در كشورهاى ديگر بايد بياموزد. اما اين گزارش به انسانهائى كه بخواهند آزاد و مستقل بزيند نيز درسها مى‏آموزد. مهمترين اين درسها را ، بعد از نقل برگردان گزارش و پيوستهاى آن به فارسى، فهرست مى‏كنيم:

 

 يادداشت نگارنده گزارش:

 

      اين گزارش كه سرنگون كردن مصدق، نخست وزير ايران، عنوان يافته است، در مارس 1954، توسط دكتر دونالد ن. ويلبر Donald N. Wilber نگاشته شده‏است. او نقش فعالى در عمليات ايفا كرده‏است. اين مطالعه نوشته شد چرا كه تا كنون مدارك آماده و در دسترس  و خاطره‏ها در حافظه‏هاى اشخاصى كه در فعاليتها شركت داشتند، تازه بودند، مى‏بايد تاريخ عمليات بزرگ ثبت مى‏شد. افزون بر اين، بنظر عاقلانه رسيد كه بر پاره‏اى از نتايج حاصل از ارزيابى عمليات، تاكيد و كامل گردند و بشكل رهنمودهائى در آيند كه، در آينده، در عملياتى از اينگونه، مى‏توانند بكار روند.

       اسناد متعلق به عمليات كه در اين گزارش، گزارش نقشه تى پى آژاكس TPAJAX، شرح شده‏اند، در شعبه ايران در بخش خاورنزديك و آسياى جنوبى، نگاهدارى مى‏شوند.

       تمامى اسامى اشخاص كه در اين گزارش آمده‏اند، به دقت، بررسى شده‏اند تا خالى از اشتباه و كامل باشند. كوشش جدى بكار رفته است تا نام و نام خانوادگى هر كس آورده شود. هر بار كه نام و نام ميانى قيد نشده، بخاطر آن بوده كه اطلاع از آن در اختيار نبوده است.

      دين ل. داج Dean L. Dodge

      بخش خاور نزديك‏

      افسر مسئول تاريخ‏

      مارس 1969

 

 خلاصه گزارش:

 

    در اواخر 1952، روشن شد كه حكومت مصدق در ايران از رسيدن به يك توافق بر سر نفت با كشورهاى غربى ذينفع، ناتوان است. اين حكومت تا مرحله خطرناك تأمين كسر بودجه به شيوه‏اى غير قانونى پيش رفته بود. مشروطيت ايران، بخاطر ادامه نخست وزيرى مصدق، بى اعتبار گشته بود. اينهمه بخاطر تمايل او به قدرت شخصى. كشور كه با سياستهاى غير مسئولانه مبتنى بر هيجان، اداره مى‏شد، شاه و ارتش ايران را بحد خطرناكى ضعيف كرده‏بود. حكومت او، با حزب توده (كمونيست) ايران، همكارى نزديكى پيدا كرده بود. با توجه به اين عوامل، به اين ارزيابى رسيديم كه ايران در خطر واقعى رفتن به پشت پرده آهنين است. اگر چنين مى‏شد، يك پيروزى براى شورويها در جنگ سرد و يك عقب نشينى بزرگ براى غرب در خاورميانه بود. جز طرح و اجراى برنامه مخفى سرنگونى، ديگر هيچ كارى براى ترميم وضع ميسر نبود.(1)

       هدف نقشه تى.پى آژاكس سرنگون كردن حكومت مصدق و بر قرار كردن حيثيت و قدرت شاه و جانشين كردن حكومت مصدق با حكومتى بود كه ايران را با سياستهاى سازنده اداره كند. بخصوص، قصد بر سر كار آوردن حكومتى بود كه به توافق منصفانه‏اى بر سر نفت، نايل آيد چنانكه ايران از نظر اقتصادى سالم و از نظر مالى توانا به پرداخت تعهدات خويش باشد. حكومتى بر سركار آيد كه بتواند حزب كمونيست را كه بطور خطرناكى قوى شده بود، سخت سركوب كند.

      هنگامى كه بطور قطع مسلم شد كه منافع امريكا ايجاب نمى‏كنند مصدق بر قدرت بماند و در مارس 1953، وزير امور خارجه، سيا را از اين امر آگاه كرد. سيا دست بكار تهيه نقشه‏اى شد كه بنا بر آن، از راه عمليات پنهانى، حكومت مصدق سرنگون مى‏گشت. برآوردى زير عنوان «عوامل دخيل در سرنگونى مصدق»، در 16 آوريل 1953، (27 فروردين 1332) بعمل آمد. برآورد معين كرد كه سرنگون كردن حكومت مصدق از راه عمليات مخفى ميسر است. در آوريل، تصميم بر اين شد كه سيا مى‏بايد با انتليجنت سرويس تماس بگيرد و طرح و اجراى نقشه را دو سازمان، با همكارى با يكديگر، انجام دهند. در اواخر آوريل، تصميم گرفته شد سيا و انتليجنت سرويس، در قبرس، نقشه را طرح و به نظر و تصويب دو مركز سيا و انتليجنت سرويس و وزارتخانه‏هاى خارجه امريكا و انگلستان، برسانند. در سوم ژوئن 1953، (13 خرداد 1332) سفير امريكا در ايران، لوى وسلى هندرسون Loy Wesley Henderson وارد امريكا و بطور كامل نسبت به نقشه  و هدفهاى آن و نير قصد سيا در تدارك  وسائل مخفى براى رسيدن به اين هدفها، توجيه و طرف شور شد.

        نقشه در 10 ژوئن 1953 (20 خرداد 1332) كامل شد. همان زمان، آقاى كرميت روزولت Kermit Roosevelt، رئيس بخش خاور نزديك و شمال افريقا در سيا (كه حامل نظرهاى وزارت خارجه سيا و سفير امريكا در ايران، لوى هندرسون بود) و آقاى روژه گوئيران Roger Goiran ، رئيس پايگاه سيا در ايران و دو افسر نقشه ريز، در بيروت، ديدار كردند. اين گردهمآئى براى آن بود تا در باره نقشه گفتگو كنند. نقشه عمليات، با انجام تغييرهاى جزئى، در 14 ژوئن 1953 (14 خرداد 1332) به انتليجنت سرويس، در لندن، ارائه شد.

       در 19 ژوئن 1953 (29 خرداد 1332)،  نقشه نهائى عمليات كه در لندن مورد موافقت آقاى روزولت از سوى سيا و انتليجنت سرويس قرار گرفته بود، براى تصويب، در واشنگتن، تسليم وزارت خارجه و رئيس سيا، آقاى آلن دالى  Allen W. Dullesو لوى هندرسون، سفير امريكا در ايران شد. و در لندن، نيز، نقشه، براى تصويب، تسليم وزارت خارجه و انتليجنت سرويس شد. وزارت خارجه خواست، پيش از موافقت با نقشه، از موافقت با دو امر مطمئن شود:

 1 - حكومت امريكا كمك بايسته را در اختيار حكومتى قرار مى‏دهد كه جانشين حكومت مصدق مى‏شود .به ترتيبى كه اين حكومت، تا دريافت درآمد نفت، بتواند از عهده هزينه‏هاى خود برآيد. و

 2 - حكومت انگلستان، بطور كتبى و در بيانى كه وزارت خارجه امريكا را راضى كند، نيات خود را در رسيدن به يك حل و فصل خوب و منصفانه بر سر نفت، با حكومتى كه در ايران جانشين حكومت مصدق مى‏شود، اظهار كند.

       رضايت وزارت خارجه در هر مورد حاصل شد.

       در اواسط ژوئيه 1953، (اواخر تير 1332) وزارت خارجه امريكا و وزارت خارجه انگلستان اجازه اجراى نقشه تى. پى آژاكس را دادند و رئيس سيا موافقت رئيس جمهورى امريكا را با اجراى آن بدست آورد. انتليجنت سرويس با همآهنگى با سيا و سفير امريكا در ايران، هندرسن، پيشنهاد كرد آقاى روزولت فرماندهى عمليات را در تهران، در مراحل واپسين عمليات، برعهده گيرد. وزارت خارجه امريكا تصميم گرفت عاقلانه اينست كه هندرسون - كه بعنوان مشورت به واشنگتن آمده بود - سفر خود را به محل مأموريت خود، تهران، تا پايان عمليات در تهران، به تأخير اندازد. سيا و انتليجنت سرويس، باتفاق، ساماندهى كردند تا كه در جريان عمليات، قبرس مركز ارتباط بگردد. يك افسر سيا بطور موقت در آن، مستقر بشود و در واشنگتن، اتصال حمايت كننده اداره بگردد. ارتباط سه جانبه سريع، با استفاده از امكانات سيا ميان تهران و قبرس و واشنگتن برقرار شد. زمان انجام عمليات، اواسط ماه اوت (اواخر مرداد) معين شد.

       در ايران، عوامل تبليغاتى سيا و انتليجنت سرويس مى‏بايد، از راه روزنامه‏ها، دست نوشته‏ها و روحانيان تهران، تبليغاتى را رهبرى مى‏كردند كه شدت روز افزون پيدا مى‏كرد. هدف اين تبليغات تضعيف حكومت مصدق بهر ترتيب ممكن بود. در امريكا، مقامات عالى حكومت مى‏بايد اظهاراتى را مى‏كردند كه هرگونه اميد نخست وزير، مصدق، را به كمك اقتصادى امريكا، بر باد مى‏دادند و اين اسطوره‏كه امريكا از رژيم مصدق حمايت مى‏كند را در ذهن عموم ايرانيان، مى‏شكستند.

          سرلشكر فضل الله زاهدى، عضو سابق حكومت مصدق، بعنوان كسى كه بيشتر از همه درخور جانشين مصدق شدن در مقام نخست وزيرى است، انتخاب شد. زيرا او تنها كسى بود كه شخصيت اين مقام را داشت، به مخالفت آشكار با مصدق برخاسته بود و هواداران درخورى نيز مى‏داشت. سيا مى‏بايد با زاهدى تماس مى‏گرفت و او را از نقشه عمليات خود و قصدش بر نشاندن او بمقام نخست وزيرى، آگاه مى‏كرد. او مى‏بايد يك دفتر نظامى ايجاد مى‏كرد تا كه سيا، با همكاريش، جزئيات نقشه عمليات را تعيين مى‏كرد.

       از آغاز، همكارى شاه بخش اساسى از نقشه را تشكيل مى‏داد. همكارى او براى اينكه پادگانهاى تهران عمليات مورد نظر را انجام دهند و قانونى گرداندن جانشين شدن نخست وزير جديد، ضرور بود. از آنجا كه شاه نشان داده بود كه مردى بى تصميم است، بنا بر آن شد كه فشار به او براى اينكه همكارى كند، اشكال زير را پيدا كند:

 1 - خواهر، دوقلو، قوى و پر تحرك شاه، شاهزاده اشرف پهلوى، مى‏بايد از اروپا به تهران مى‏آمد و شاه را وادار به عزل مصدق مى‏كرد. او مى‏بايد به شاه مى‏گفت مقامات امريكا و انگلستان با او تماس گرفته و از او خواسته‏اند به تهران آيد و از شاه عزل مصدق را بخواهد.

 2 - تمهيدات لازم بعمل آمدند تا ژنرال نورمن شوراتسكپف Norman Schwarzkopf، رئيس هيأت مستشارى سابق امريكا در ژاندارمرى ايران، كه مورد علاقه و احترام شاه بود، به ايران آيد. شوارتسكپف مى‏بايد نقشه را براى شاه تشريح مى‏كرد و از شاه دو فرمان، يكى فرمان عزل مصدق از نخست وزيرى و ديگرى فرمان نصب زاهدى به نخست وزيرى را مى‏گرفت و شاه را برآن مى‏داشت ارتش را فرا خواند به تاج و تخت وفادار بماند.

 3 - عاملان بومى انگلستان كه حسن نيتشان بر شاه محرز بود، مى‏بايد پيام شوراتسكپف به شاه را تقويت و شاه را مطمئن مى‏كردند كه امريكا و انگلستان، مشتركاً تصميم به اين اقدام گرفته‏اند.

 4 - اگر اقدامات بالا نتيجه ندادند، آقاى روزولت، به نمايندگى از رئيس جمهورى امريكا، مى‏بايد شاه را وادار به امضاى دو فرمان بالا مى‏كرد. وقتى فرمانها امضاء مى‏شدند، در روزى كه بنا بر نقشه معين شده بود، سيا آنها را در اختيار زاهدى قرار مى‏داد. در روز موعود، شاه مى‏بايد در محلى، خارج از تهران، اقامت مى‏گزيد. و زاهدى، مجهز به فرمانها و حمايت نظامى، بدون بيم از تغيير رأى شاه و بدون اينكه خطرى جان شاه را تهديد كند، حكومت را از مصدق، مى‏ستاند.

       از راه عوامل نظامى در تهران، سيا مى‏بايد تا جائى كه ممكن بود، مطمئن مى‏گشت قواى ارتش مستقر در تهران از نخست وزير جديد كه مورد تأييد شاه خواهد بود ، پشتيبانى خواهند كرد.

        اظهارات مقامات دولت كه در امريكا بعمل آمدند، اثر تعيين كننده‏اى بر ايران و مصدق داشتند و سهم بزرگى در سقوط مصدق يافتند:

 1 - انتشار نامه 9 ژوئيه 1953((18 تير 1332) پرزيدنت آيزنهاور به نخست وزير، مصدق، در 29 ژوئيه 1953، روشن كرد كمك بيشتر امريكا به ايران داده نخواهد شد.

 2 - اظهارات وزير خارجه امريكا در كنفرانس مطبوعاتى 28 ژوئيه 1953، حاكى از آنكه «... فعاليت روز افزون حزب كمونيست غير قانونى در ايران و چشم بستن حكومت ايران بر آن، موجب نگرانى حكومت ما گشته است. دامن گستردن فعاليتهاى آن حزب و رويه اغماض حكومت ايران، موافقت با كمك به ايران را مشكل مى‏گرداند.»

 3 - اظهارات رئيس جمهورى در اجتماع فرمانداران ايالات امريكا در سياتل، كه در آن، پرزيدنت آيزنهاور تصريح كرد امريكا، دست روى دست، شاهد رفتن كشورهاى آسيا در پشت پرده آهنين، نمى‏شود، اثرى قطعى كردند.

      در همكارى با وزارت خارجه، سيا چند مقاله در روزنامه‏ها و مجله‏هاى عمده امريكا انتشار داد. وقتى ترجمه‏هاى اين مقاله‏ها در ايران منتشر شدند، اثر روانى منتظر را بر ايران گذاشتند و در جنگ اعصاب بر ضد مصدق سهم پيدا كردند.

       بعد از فشار اشرف پهلوى و ژنرال شوراتسكپف و بعد از چند ديدار با روزولت، سرانجام، در 15 اوت 1953 (24 مرداد 1332)، شاه فرمانهاى درخواستى را امضاء كرد. روز عمليات 16 اوت (25 مرداد) معين شد. با همه احتياطها در حفظ امنيت عمليات، بخاطر وجود درزهاى امنيتى در ارتش ايران، زمانى كه فرمانده گارد شاه، با دو كاميون سرباز هوادار شاه، مأمور دستگيرى مصدق شد، خود، توسط قواى مسلح برترى كه به مصدق وفادار بودند، خلع سلاح و دستگير شد. اين شد كه در آن روز، نقشه نظامى، در اجرا، شكست خورد. شاه، با شنيدن خبر شكست نقشه، به بغداد گريخت. كار او يك اقدام احتياطى بود و در نقشه، تا حدودى، پيش بينى شده بود. زاهدى، تحت حفاظت سيا، در خفا ماند. او و افسرانش كه در عمليات نقش كليدى داشتند، از بيم توقيف توسط قواى انتظامى مصدق كه به دنبال مخالفان اصلى بودند، مخفى شدند.

       اوائل بعد از ظهر 17 اوت 1953 (26 مرداد 1332)، هندرسون به تهران بازگشت. سرلشگر زاهدى از راه كنفرانس مطبوعاتى مخفى و با استفاده از تسهيلات چاپى سيا، به ايران اعلام كرد كه نخست وزير قانونى ايران است و اين مصدق است كه بر ضد او كودتاى غير قانونى كرده‏است. عوامل سيا شمار فراوانى فتوكپى از فرمانهاى نصب زاهدى به نخست وزيرى و عزل مصدق از آن، انتشار دادند. انتشار فرمانها تأثير بسيار زيادى بر مردم تهران گذاشت. آنها يكه خوردند و خشمگين شدند وقتى دانستند بخاطر اعمال مصدق، شاه مجبور شده‏است كشور را ترك گويد. سفير امريكا در بغداد، برتون واى. برى Burton Y. Berry، با شاه تماس گرفت و گفت، برغم وضعيتى با ظاهر خصمانه، او مطمئن است شاه بزودى به ايران بازخواهد گشت. بعد از آنهم كه شاه از بغداد به رم رفت، تماس با او برقرار شد. آقاى روزولت و پايگاه سيا در تهران، بطور پيگير گزارش مى‏دادند كه پيروزى ظاهرى مصدق چشم فريب است. علامتهاى مشخص بسيار گوياى آنند كه ارتش هنوز به شاه وفادار است و برگرداندن وضعيت بر ضد مصدق و بسود شاه و زاهدى ميسر است. پايگاه به وزارتخانه هاى خارجه امريكا و انگلستان فشار آورد بيشترين كوشش خود را بكار برند تا شاه قانع شود در بياناتى علنى و رسمى ارتشيان و عوام الناس را به طرد مصدق و پذيرفتن زاهدى بمثابه نخست وزير، بخواند.

         در 19 اوت 1953 (28 مرداد 1332)، تظاهراتى بطرفدارى شاه، در ناحيه بازار، سرگرفت و دامنه وسيعى پيدا كرد. تظاهرات، بخشى، خودجوش و بروز دهنده اعتبار بنيادى شاه بودند. عامه از حركتى هراسان شده بودند كه كمونيستها و نيز، برخى از جانبداران جبهه ملى، براى استقرار جمهورى، آغاز كرده بودند. بخشى ديگر سازمان يافته بود و عوامل پايگاه سيا به شروع تظاهرات بسود شاه برانگيخته بودند. ارتش بزودى به جنبش هوادار شاه پيوست و ظهر آن روز، روشن بود كه تهران و نيز برخى از استانها بدست گروههاى مردم و ارتشيان طرفدار شاه افتاده‏اند. وضعيت چنان بود كه نقشه نظامى مى‏توانست به اجرا گذاشته شود. به علامتى كه پايگاه سيا داد، زاهدى از مخفى گاه بيرون آمد تا رهبرى جنبش را برعهده بگيرد. او، نخست، پيامى راديوئى فرستاد و گفت: حكومت، حكومت او است. ادارات ستاد كل ارتش تصرف شدند. خانه مصدق ويران شد و سياستمداران و ارتشيان جانبدار مصدق دستگير شدند.

       كمى بعد، شاه به ايران بازگشت و استقبالى مردمى از او بعمل آمد. شاه، از اينكه مردم و ارتش او عصيان كردند و بر ضد رقيبى چون مصدق كينه توز و حزب توده‏اى عصيان كردند كه سوار بر موج پيروزى موقتى، آشكارا، استقرار جمهورى را سامان مى‏دادند، سخت به هيجان آمده بود. براى نخستين بار، شاه احساس كرد كه از مردم خود اعتبارنامه دارد. او با اين عزم بازگشت كه مهار ارتش را سخت در دست گيرد و سلطنت كند.

 انقلاب اسلامى:1 - دست آويز «سقوط ايران در دست كمونيستها و رفتنش به پشت پرده آهنين»، دروغ بود. هم آن روز، قدرت امريكا و همدست انگليسيش مى‏دانستند كه دروغ مى‏گويند. مردم ايران كودتا را بر امريكا و انگلستان و بر «ايرانيانى» نبخشيدند كه براى حكومت برآنها، عامل قدرت خارجى شده بودند. افكار عمومى جهان نيز كودتا بر ضد مصدق و برچيدن بساط مردم سالارى بقصد غارت ثروت يك كشور را بر امريكا و انگلستان نبخشيدند. بدين قرار، پوزش خواهى خانم آلبرايت، وزير خارجه امريكا، نزديك به نيم قرن بعد، پوزش خواهى از مردم ايران و نيز جهانيان بود. متن كامل سخنان وزير خارجه امريكا را، بعنوان سند مى‏آوريم:

 

 پوزش خواهى خانم آلبرايت، وزير خارجه امريكا در حكومت كلينتون:

 

 انقلاب اسلامى: در 27 اسفند 1378، برابر 17 مارس 2000، در انجمن ايران و امريكا، خانم آلبرايت در واشنگتن نطق زير را ايراد كرد. از آنجا كه، معاون او، اين نطق را موضع رسمى دولت امريكا خوانده، يك سند است. از اين رو، ترجمه بى كم و كاست آن را در اختيار خوانندگان مى‏گذرانيم:

         با سپاس بسيار از پرفسور امير احمدى، سفير پلترو  Pelletreauعاليجنابان اعضاى هيأتهاى ديپلماتيك، همكاران برجسته و ميهمانان و دوستان،

          در كنفرانس امروز،  مجموعه‏اى از سازمانها حضور دارند. نه تنها انجمن ايران و امريكا، بلكه جامعه آسيائى، مؤسسه خاورميانه و مدرسه خدمت خارجى جورج تون نيز در آن شركت و حضور دارند. غناى صلاحيتهاى حاضر در اين اطاق عظيم است و بر اهميت ايران گواهى مى‏دهد.

         همانطور كه مستمعان مى‏دانند، ايران يكى از قديمى‏ترين تمدنهائى است كه استمرار جسته‏اند. صاحب يكى از غنى‏ترين و پر تنوع‏ترين فرهنگهاى جهان است. سرزمين ايران تمامى يك طرف از ساحل خليج «فارس» و تنگه هرمز را در بر مى‏گيرد. از اين خليج و تنگه، بخش مهمى از تجارت نفت انجام مى‏گيرد. ايران ساحل درياى خزر نيز هست. با قفقاز و آسياى ميانه و جنوبى هم مرز است. در آن كشورها مواد مخدر توليد و از آن مرزها مواد مخدر به مقياس بزرگ بطور قاچاق عبور مى‏كنند. چندين گروه تروريستى بزرگ در اين كشورها مستقر هستند و منابع وسيع نفت و گاز اين كشورها تازه دارد مورد بهره بردارى قرار مى‏گيرد. در حال حاضر نيز ايران رئيس سازمان كنفرانس اسلامى است.

        جاى ترديد نيست كه سمت‏گيرى آينده ايران نقش محورى در اقتصاد و امور امنيتى در قلمروئى پيدا مى‏كند كه بخشى مهمى از جهانيان، عاقلانه، آن را مركز جهان مى‏دانند. از اين رو، من اين فرصت را براى بحث از روابط امريكا با ايران، مغتنم مى‏شمارم.

          اميدوارم كارى بموقع مى‏كنم اگر سخنان خود را با آرزوى شاد روزى، براى امريكائيان ايرانى تبار، بمناسبت فرا رسيدن سال نو ايران و آغاز بهار شروع مى‏كنم: عيد شما مبارك (به فارسى).

        از ماوراى درياها، همين شاد روزى را براى مردم ايران آرزو مى‏كنم.

             بهار فصل اميد و نو شدن است. فصل كاشتن نهالها است و اميد من اينست كه ايران و امريكا، مى‏توانيم نهال روابط جديد و بهتر براى سالهاى آينده را بكاريم.

         و در اين چشم انداز و از اين چشم انداز است كه امروز، من مى‏خواهم از آن با شما بحث كنم. پرزيدنت كلينتون، بخصوص، از من خواسته است به اين جمع بيايم و اين بحث را با شما بكنم.

         از كسى پنهان نيست كه دو دهه است بيشتر امريكائيان در ايران، نخست از خلال تصرف سفارت امريكا در 1979 و گروگانگيرى، شعارهاى نفرت از امريكا و آتش زدن پرچم امريكا مى‏نگرند. طى سالها، اين تصور بد را سركوبگرى حكومت ايران در داخل اين كشور و حمايت از تروريسم در خارج، پشتيبانى از گروههائى كه، با توسل به خشونت، با جريان صلح خاورميانه مخالفت كرده‏اند و  كوشش براى توسعه ظرفيت توليد سلاح اتمى، تقويت كرده‏اند.

        پاسخ امريكا، سياست منزوى و مهار كردن بوده‏است. ما سخنان رهبران ايران را بر اينكه امريكا دشمن است، حجت مى‏شمرديم و با ايران، بمثابه يك تهديد، رفتار مى‏كرديم.

         با وجود اين، بعد از انتخاب پرزيدنت خاتمى در 1997، ما شروع كرديم به تنظيم شيشه‏هاى عينكى كه از خلال آن در ايران مى‏نگريستيم. با اينهمه، سياستهاى خارجى مورد مخالفت، همچنان ادامه يافتند. پويائيهاى سياسى و اجتماعى در درون ايران شروع به تغيير كردند.

       در پاسخ، پرزيدنت كلينتون و من از اظهارات رئيس جمهورى جديد ايران در باب گفتگو ميان دو ملت، استقبال كرديم. ما تماسهاى فرهنگى و دانشگاهى و ورزشى را تشويق كرديم. ما ترتيبات را براى آمريكائيانى كه مى‏خواهند از ايران ديدن كنند، مساعد كرديم. ما خواست خود را مبنى بر گفتگوهاى رسمى با ايران، بر سر مسائلى كه هر يك از دو طرف عمده مى‏دانند، اظهار كرديم. و گفتيم ما تحولات در آن كشور را از نزديك تعقيب مى‏كنيم و چنين كرديم.

       حال، ما به اين نتيجه رسيده‏ايم كه زمان آن شده است كه دامنه ديدگاه خود را دورتر بريم زيرا روند تحول در ايران به بار آمده است. نسل جوان كشور جنبشى را در پيش گرفته است كه هدفش جامعه‏اى بازتر و تقرب انعطاف پذيرترى با دنيا است. زن ايرانى خود را، از نظر سياسى، فعال‏ترين و پرتوان‏ترين زن كشورهاى منطقه گردانده است. كارفرمايان نوپا بى قرار بر قرار شدن روابط بارآور از خلال درياها هستند.

        روحانيان محترم بطور روز افزون از سازگارى ايمان و آزادى و تجدد و اسلام سخن مى‏گويند.

         برغم تقلائى كه براى بستن دهانها و شكستن قلمها مى‏شود، مطبوعات با صلاحيتى بوجود مى‏آيند. و ايران، نه تنها يك كه سه انتخابات بطور روز افزون دموكراتيك‏تر، ظرف چند سال انجام داده است. نبايد موجب تعجب باشد اگر با اين توسعه‏ها، مخالفت شده باشد و آنچه بعمل درآمده است از كمال خود بسيار فاصله داشته باشد. تنبيهات سخت در باره انواع مخالفان هنوز بكار مى‏روند. آزار مذهبى در مورد بهائيان و نيز در باره ايرانيانى كه به مسيحيت مى‏گروند، اعمال مى‏شود.

          حكومتهاى دنيا از جمله حكومت ما، نگرانى خود را در باره دادرسى 13 ايرانى يهودى ابراز كرده‏اند كه بيشتر از يك سال است بدون اتهام رسمى، زندانى هستند و حالا صحبت از محاكمه آنها در ماه آينده مى‏شود. ما در طرز اين دادرسى و نتايج آن، بمثابه يكى از بارومترهاى روابط امريكا با ايران مى‏نگريم.

        در اواخر سال 1998، چندين نويسنده و سياستمدار پرمنزلت به قتل رسيدند. بظاهر توسط عناصر نابكار نيروهاى امنيتى. و همين هفته پيش، يك مدير پرمنزلت و مشاور پرزيدنت خاتمى، در توطئه قتلش، به سختى زخمى شد.

      همانند هر جامعه‏اى، در ايران، جريانهائى چندى فعال هستند. برخى كشور را به پيش مى‏رانند و پاره‏اى ديگر به عقب مى‏كشانند. برغم تمايل به مردم سالارى، مهار نيروهاى مسلح و قوه قضائى و نيروهاى انتظامى در دست مقام غير انتخابى و عناصرى از سياست خارجى كه ما بيشترين نگرانى را در باره شان داريم، خوب نشده‏اند.

       اما حركت در جهت اصلاح داخلى، آزادى و فضاى باز قوت مى‏گيرد. ايرانيان بيشتر از پيش، بدون بيم با پرزيدنت خاتمى در اظهارات 15 ماه پيش، موافق مى‏شوند. قول او را مى‏آورم: «آزادى و كثرت انديشه‏ها تهديدى براى امنيت جامعه نيست. بلكه اين تحديد آزادى است كه امنيت جامعه را تهديد مى‏كند. انتقاد كردن حكومت و سازمانهاى دولتى، در هر سطح، مخرب نظام نيست. بعكس لازم است.»

        بدينسان، نسيم‏هاى دموكراسى در ايران تازه به تازه مى‏وزند و بسيارى از انديشه‏هائى كه رهبران اين كشور بدآنهامى پيوندند، تشويق كننده‏اند. خطرى كه وجود دارد اينست كه ما بيشتر از اندازه خوشبين باشيم. در حقيقت، هنوز بسيار زود است كه با دقت بدانيم گرايشهاى مردم سالار به كجا راه مى‏برند.

         مسلم است كه نيروى محركه اول تغيير ايدئولوژيك نيست و عمل و واقعيت گرائى است. ايرانيان زندگى بهترى را مى‏خواهند. آنها جامعه با آزادى گسترده مى‏خواهند. دولتى مى‏خواهند ك حساب پس بدهد و ترقى وسيع‏ترى مى‏خواهند. برغم بالا رفتن قيمتهاى نفت، اقتصاد ايران در قيد فقدان بهره ورى، فساد و كنترل بيش از اندازه دولت است. از جمله بخاطر عامل دموگرافيك، ميزان بيكارى بالاتر و درآمد سرانه پائين‏تر از 20 سال پيش است.

          امر مسلم اينست كه ايرانيان بنا بر اندريافت خود، خط توسعه را در پيش مى‏گيرند. مردم سالارى ايران، اگر در آينده شكوفه كند، بى ترديد ويژگيهاى خود را، در انطباق با سنتها و فرهنگ اين كشور خواهد داشت. و همانند هر تحول سياسى و اجتماعى مردم سالار، با مرحله ها و زمان بندى كه ايرانيان براى خود تهيه و تنظيم مى‏كنند، انجام خواهد گرفت.

         پرسشى كه ما از خود مى‏كنيم اينست كه چگونه با اينها همه مواجه شويم؟ در سطح ملت با ملت، تشخيص پاسخ مشكل نيست. امريكائيان همچنان دستهاى خود را بسوى ايرانيان دراز مى‏كنند. چيزهاى بسيارند كه ما از ايرانيان مى‏آموزيم و ايرانيان از ما. ما بايد بكوشيم دامنه مبادلات خود را توسعه بدهيم. ما بايد خود را با دانشگاهيان و رهبران جامعه مدنى، در كوشش مشترك بخاطر منافع مشترك، متعهد كنيم. بديهى است كه ما بايد با قوت بيشترى بكوشيم و مهارت خويش را براى توفيق همكارى بكار بريم.

        اما يافتن پاسخ، وقتى در سطح دو دولت مطرح مى‏شود، بغرنج‏تر است. نياز به بحث بيشتر نه تنها از برداشتهاى امروز و اميدهاى آينده، بلكه از گذشته آشفته نيز. در بهترين حالت، روابط ما با ايران نشان از دوستيهاى شخصى صميمانه دارد. طى سالها، هزاران معلم، مأموران بهداشت، اعضاى داوطلبان بنياد صلح و ديگران توان و نيت خير خويش را براى بهتر كردن زندگى و بهزيستى مردم ايران بكار برده‏اند. نزديك به يك مليون ايرانى ميهن ما راخانه خويش كرده‏اند. بسيارى ديگر از ايرانيان در اينجا تحصيل كرده پيش از آنكه به ميهن خويش باز گردند و دانش خويش را در ميهن خويش، به عمل بگذارند.

        در واقع، برخى از آنها، از بهترين شاگردان من در «جرج تون اسكول آف فارينى سرويس» بودند. پس جاى تعجب نيست اگر زمينه‏هاى مشترك بسيار ميان دو ملت وجود دارند. هر دو ملت، آرمانخواه هستند. هر دو ملت مغرور هستند. هر دوملت به خانواده تعلق خاطر دارند و معنويت شناس و مخالف سرسخت سلطه خارجى هستند.

     اما به زمينه‏هاى مشترك عاملهاى ديگر صدمه مى‏زنند. در سال 1953، (1332)، ايالت متحده آمريكا نقش معنى دارى در همساز كردن عمليات سرنگونى حكومت مردمى نخست‏وزير محمد مصدق بازى كرد. حكومت آيزنهاور بر اين باور بود كه عملياتش را دلايل استراتژيك، موجه مى‏كنند. ولى اين كودتا آشكارا بازگشت به عقب و مانع رشد سياسى ايران بود و آسان مى‏توان فهميد چرا بسيارى از ايرانيان ، بخاطر دخالت امريكا در امور داخلى آنها، همچنان خشمگين هستند.

        از آن پس، بمدت يك ربع قرن، امريكا و غرب حمايت جدى از رژيم شاه كردند. حكومت شاه اقتصاد كشور را توسعه داد اما مخالفان سياسى را نيز با خشونت سركوب كرد.

          همانطور كه پرزيدنت كلينتون گفت، امريكا بايد سهم خود را از مسئوليت مسائلى بر عهده بگيرد كه در روابط ايران و امريكا بوجود آمده‏اند. حتى در سالهاى اخير، وجوهى از سياست امريكا در قبال عراق، در دوران جنگ با ايران، به نظر مى‏رسد، به ويژه در پرتو تجربيات بعديمان با صدام حسين، كوته‏بينانه بوده است.

        با وجود اين، ما هم فهرست گلايه‏هاى خود را داريم و آنها جدى هستند: اشغال سفارت آمريكا در تهران، نقض مسئوليت‏هاى بين‏المللى ايران و ضربه روحى بر گروگان‏ها و خانواده آنان و همه ما بود. و امريكائيان بى گناه و دوستان امريكا توسط گروههاى تروريست كشته شدند كه توسط حكومت ايران حمايت مى‏شدند. در واقع، كنگره هم اكنون قانونى را تحت بررسى دارد كه بنا بر آن دارائيهاى ديپلماتيك و ديگر ايران، به جبران عمليات تروريستى اختصاص يابند كه بر ضد شهروندان امريكائى، بعمل مى‏آيند.

        ما با كنگره همكارى مى‏كنيم تا راه حلى را پيدا كنيم كه هم توقعات عدالت را بر آورد و هم سابقه‏اى را بوجود نياورد كه منافع امريكا را در يافتن راه حل ديپلماتيك و يا ديگر دارائيها به خطر اندازد و اميدها را براى گفتگوى موفق با ايران از ميان بردارد.

          در حقيقت، ما بر اين باوريم كه بيشترين اميد به احتراز از وقوع تراژديهاى مشابه در آينده، در اينست كه تغيير در سياستهاى ايران را تشويق كنيم و بطور مشترك و متوازن كار كنيم تا از اختلافها ميان دو كشور بكاهيم. نه ايران و نه ما، قادر به فراموش كردن گذشته نيستيم. گذشته ما هردو را مى‏ترساند. اما پرسشى كه پيشاروى دو كشور ما است، اينست: آيا بايد اجازه داد گذشته موجب منجمد شدن آينده شود يا بايد راهى يافت تا نهالهاى روابط جديد را بكاريم؟ روابطى كه ما را در برخوردارى از ثمرات، در سالهاى آينده، سهيم و بر جلوگيرى از وقوع تراژديها توانا كند.

      بديهى است كه از نظر ما موانعى وجود ندارند كه رهبرى شايسته و بينا نتواند حل كند. همانطور كه برخى از ايرانيان خاطر نشان كرده‏اند ايالات متحده روابط دوستانه‏اى با يكچند از كشورها دارد كه كمتر از ايران مردم سالار هستند. با وجود اين، ما نه قصد و نه علاقه داريم در امور داخلى كشور مداخله كنيم.

 ما اكنون سياست تنش‏زدايى را در پيش گرفته‏ايم و مى‏خواهيم با ايران همكارى كنيم تا آنچه را كه پرزيدنت خاتمى ديوار بى‏اعتمادى مى‏نامد پايين آوريم.

        ما اين واقعيت را برسميت مى‏شناسيم كه اسلام مركز ميراث فرهنگى ايران است و نزاعى ذاتى ميان اسلام و امريكا وجود ندارد. يا بيشتر از اين، ما مى‏بينيم كه قلمروهاى منافع مشتركى توسعه پيدا مى‏كنند. براى مثال، هر دو كشور ما در ثبات آينده و صلح خليج «فارس» علاقمنديم.

         ايران در همسايگى خطرناكى مى‏زيد. ما از كوششهائى كه خطر را كم كند و مشوق گفتگوهاى منطقه‏اى به قصد كاستن از تنشها و ايجاد اعتماد باشد، استقبال مى‏كنيم.

        هردو كشورهاى ما دست بگريبان نزاع با رژيم قانون نشناس عراق بوده‏ايم. هردو علاقه داريم از تجاوز آينده عراق پيشگيرى كنيم.

     و نيز ما نگران بى ثباتى و صدور غير قانونى مواد مخدر از افغانستان هستيم. ايران بهاى سنگينى بابت نزاع با قاچاقچيان در اين منطقه مى‏پردازد. مدتهاى دراز ميزبان دو ميليون پناهنده افغانى جنگ داخلى اين كشور بود و هزاران تن از ايرانيان در جنگ با قاچاقچيان جان خود را باخته‏اند.

        بعلاوه، در حال حاضر، ايران سرآمد كشورهاى جهان از لحاظ مقدار مواد مخدرى است كه در سال كشف و ضبط مى‏كند. اين قلمروئى است كه در آن، افزايش همكارى ميان امريكا و ايران معنى دار بوده است.

       اما چندين قلمرو ديگر از منافع مشترك بالقوه، وجود دارند. از آن جمله هستند تشويق روابط پايدار ميان ارمنستان و آذربائيجان و توسعه اقتصاد منطقه‏اى و حمايت از محلهاى فرهنگى تاريخى و حفظ  محيط زيست.

         اينسان، امكان روابط عادى‏تر و روابط مشترك بارورتر، وجود دارد. اما اين امر واقعيت پيدا نمى‏كند اگر ايران چشم انداز رابطه با امريكا را همچنان تنگ كند. همانطور اگر ما به تنگ كردن ديد خود از ايران ادامه دهيم.

           وقتى ما با تروريسم و انتشار اسلحه كشتار همگانى مخالفت مى‏كنيم، ضوابطى كه بكار مى‏گيريم، نه امريكائى كه عمومى هستند. استانداردها چنان معين گشته‏اند كه امنيت كشورهائى كه توانائى اندك دارند، حفظ شود و حاوى تكاليف و الزاماتى است كه بيشترين كشورها از جمله ايران آنها را، به اراده خود، بر عهده گرفته و امضاء كرده‏اند.

          وقتى ما از پيشرفت جريان صلح در خاورميانه حمايت مى‏كنيم ،بسود عموم عمل مى‏كنيم و به برآوردن خواستهاى دهها ميليون از مردم، از عرب و اسرائيل، از هر دين و پيشينه‏اى كمك مى‏رسانيم.

         وقتى در باره حقوق بشر سخن مى‏گوئيم، نمى‏كوشيم ارزشهاى خود را تحميل كنيم بلكه بر اصولى تأكيد مى‏گذاريم كه در منشور جهانى حقوق بشر قيد شده‏اند. هر مردمى در هر جاى جهان بايد از آزاديهاى بنيادى، آزادى دينى، آزادى بيان و حمايت قانونى برابر برخوردار باشند.

          و وقتى ما از ارزش گفتگوى رسمى با ايران صحبت مى‏كنيم، فهرست محرمانه اى از مقاصد داريم و شروطى را معين نمى‏كنيم. انگيزه ما تنها سود واقعبينانه از برقرار كردن اين رابطه در بالاترين سطح به ترتيبى است كه بتوانيم ديپلماسى را در حل مسائل به سود مردم هردو كشور است.

         در ماههاى اخير، رهبران ايران از سياست تنش زدائى ملت خود سخن گفته‏اند. مدت كوتاهى پيش، وزير خارجه آقاى خرازى گفت: ايران آماده است در مقام يك لنگرگاه ثبات و عامل حل مسائل منطقه و بحران‏ها عمل كند.

        امريكا بر اهميت ايران در خليج «فارس» معترف است و در گذشته، ما سخت كوشيده‏ايم تا روابط مشكل با چندين كشور ديگر را بهتر كنيم. به روشهائى از نوع تنش زدائى و يا متعهد شدن و يا گفتگوى سازنده و يا روشهاى ديگر. حالا نيز ما همان سياست را روش مى‏كنيم. ما مى‏خواهيم با ايران همكارى كنيم تا ديوارى را

 فرو ريزيم كه پرزيدنت خاتمى آن را ديوار بى اعتمادى مى‏نامد. براى آنكه اين ديوار فرو ريزد، ما بايد بخواهيم بطور مستقيم با يكديگر، بمثابه دو ملت سرفراز و مستقل، گفتگو كنيم و بر پايه‏هاى مشترك، معضلاتى را حل كنيم كه ما را از يكديگر جدا نگاه مى‏داشتند.

          بمثابه قدمى در بر افكندن ديوار بى اعتمادى، امروز، من مى‏خواهم از مجازاتهاى اقتصادى صحبت كنم. امريكا مجازاتهاى اقتصادى بر ضد ايران مقرر كرده است ، زيرا نگران شيوع توليد اسلحه اتمى و بخاطر وجود مقاماتى است كه، در تهران، گروههاى تروريست را حمايت و تغذيه مالى و كنترل مى‏كنند. از اين جمله‏اند گروههائى كه با بكار بردن خشونت، با جريان صلح خاورميانه، مخالفت مى‏كنند.

          تا اين تاريخ، توسعه سياسى در ايران، سبب نشده است كه نظاميانش به كوشش مصمم خود براى تحصيل فن‏شناسى و مواد و كمك لازم براى توليد سلاح اتمى، پايان دهند.

         و نيز آن توسعه موجب نگشته‏است كه سپاه پاسداران و يا وزارت اطلاعات و امنيت دست از تروريسم بردارند.

         تا زمانى كه اين سياستها تغيير نكنند، روابط نزديك ميان دو دولت ممكن نخواهد شد و مجازاتهاى عمده برجا خواهند ماند.

         با اينهمه، مجازاتهاى ما براى آنند كه تغييرهايى در سياست ايران روى دهند وگرنه به خودى خود، هدف نيستند و هدفشان صدمه زدن به شهروندان بى گناه نيز نيست.

        بدين دليل بود كه در سال گذشته، بخاطر تأمين سلامت مسافران، من اجازه دادم قطعات يدكى مورد نياز هواپيماهاى مسافربرى به ايران صادر شوند كه پيش از اين، به ايران فروخته شده بودند. و پرزيدنت كلينتون از محدوديت فروش مواد غذائى و داروئى و پزشكى، به كشورهاى تحت مجازات، از جمله ايران، كاست . اين تدابير بدان معنى هستند كه ايران مى‏تواند محصولاتى چون ذرت و گندم از امريكا بخرد.

        و امروز، من اعلان مى‏كنم كه قدم ديگرى برمى داريم كه امريكا را قادر مى‏كند از ايران فرش و مواد غذائى چون خشكبار، پسته و خاويار وارد كند. اين قدم بيشتر كردن منطقى تعديلهائى است كه سال پيش بعمل آورده‏ايم. و نيز براى آنست كه به ميليونها فرش باف، كشتكار و صياد ايرانى كه در اين صنايع كار مى‏كنند و به همه مردم ايران نشان بدهيم كه امريكا سوء نيتى نسبت به آنها ندارد.

         قدم دوم اينست: امريكا در پى لغو مقررات غير لازم به قصد بيشتر كردن تماسها ميان دانشگاهيان، صاحبان حرف، هنرمندان و ورزشكاران و سازمانهاى غير دولتى امريكا و ايران است.

         ما بر اين باوريم كه اين اقدام سبب محكم كردن مبانى تفاهم و اعتماد متقابل مى‏شود.

          قدم سوم: امريكا آماده شده است، تا همراه ايران، بر كوششهائى بيفزايد كه هدفشان، احتمالاً، رسيدن به حل و فصل مطالبات قانونى هر يك از دو كشور است.

          حل مشكل دارائيهاى توقيف شده ايران كار ساده‏اى نيست.  بعد از سقوط شاه، امريكا و ايران موافقت كردند كه مطالبات موجود از طريق حكميت دادگاه در لاهه، تسويه شوند. در 1981، بخش بزرگى از دارائيهاى توقيف شده ايران در دوره بحران گروگانگيرى، به ايران باز گردانده شد. از آن پس، نزديك به تمام مطالبات خصوصى، از طريق دادگاه لاهه، حل و فصل شده‏اند.

       حالا هدف ما اينست مطالبات كم شما اما بسيار اساسى كه هنوز ميان دو دولت حل نشده‏اند را از طريق دادگاه لاهه حل كنيم و اين امر را براى يكبار براى هميشه پشت سر بگذاريم.

      قدمهائى كه بر شمردم و تدابير مشخصى كه امروز اعلام كردم بيانگر ميل ما به پيش رفتن در جهت منافع مشترك از راه بهبود روابط با ايران هستند. اين قدمها تلقى نيك ما از چشم انداز بازترى هستند كه گرايشهاى مردم سالار آن كشور مى‏گشايند و اميد ما اينست كه تغييرات داخلى به تدريج، در روابط خارجى نيز، اثرات ببار آورد. اميد كه ايرانيان آزادى بيشتر پيدا كنند و اين آزادى را از راه حمايت از قانون بين المللى و پشتيبانى از ثبات و صلح، ابراز كنند.

          بايد اصرار بورزم  كه  با اتخاذ ديدى وسيعتر از رويدادهاى ايران، ما از امورى غافل نمى‏شويم كه مدتهاى دراز موجب نگرانى شديد ما بودند.

          نگرش ما به ايران اينست كه براستى به وعده‏هاى خود وفا مى‏كند. لنگر ثبات مى‏شود و در مخالفت با توليد سلاح اتمى و تروريسم، عمل رهبرانش با سخنشان انطباق مى‏جويد.

          ما دچار اين وهم نيستيم كه امريكا و ايران مى‏توانند چند دهه غريبگى را يك شبه به آشنائى بدل كنند. تنها بر فرش و پسته، نمى‏توانيم رابطه پخته‏اى را بنا نهيم. اما جهت روابط ما بسيار مهم‏تر از شتاب آنست. ايالات متحده هم مى‏خواهد با حوصله و گام به گام و هم مى‏خواهد با سرعت زياد در اين جهت حركت كند بستگى به ايران دارد كه كدام يك از دو روش را بر گزيند.

        دوشنبه آينده روز اول سال نو براى ايران و روز شروع بهار براى ما است. و راست است كه زير اين آسمان، براى هرچيز فصلى است. مطمئناً، زمان آن شده است كه امريكا و ايران فصل نوى را آغاز كنند. فصلى كه در آن، اعتماد متقابل رو به افزايش باشد و گرمى جانشين زمستان طولانى و سرد نارضايتى متقابل ما بگردد.

        ما بايد بپذيريم كه در دنياى امروز، تقسيم  بزرگ ديگر ميان شرق و غرب يا شمال و جنوب و يا ميان اين با آن تمدن نيست. امروز، در هرجا، تقسيم بزرگ ميان مردمى است كه هنوز در در قيد مفاهيم و پيشداوريهاى گذشته هستند با مردمى كه خود را آزاد كرده و نويد آينده را در آغوش گرفته‏اند.

            امروز، بنام دولت و مردم ايالات متحده امريكا ايران را فرا مى‏خوانم در نوشتن فصل جديد تاريخ مشتركمان، به ما بپيوندد. بگذار ما از اختلافهايمان باز سخن گوئيم و در غلبه بر آنها سخت بكوشيم. بگذار منافع متقابلمان را تصديق كنيم و در پيشبرد آنها سخت كوش باشيم. بگذار شجاعانه در باره امكانات آينده فكر كنيم و در تحقق بخشيدن به آنها، سخت كوش باشيم و اين سال جديد و فصل اميد را به واقعيت بدل كنيم تا كه دو ملت ما، زندگى سالم‏تر و بهتر بيايند.

         در انجام اين رسالت، در اين صبحگاه، من متعهد مى‏شوم بهترين كوششهاى خود را بكار برم. با احترام، خواستار تفاهم، مشورت دادن و حمايت عموم هستم.

          با سپاسگزارى بسيار.

 

 قدمهاى نخستين:

 

 نمايندگان انتليجنت سرويس انگليس، با نمايندگان قسمت خاور نزديك و افريقا، در طول ماه‏هاى نوامبر و دسامبر 1952 ، در واشنگتن، ملاقات كردند. قصد گفتگو در باره نقشه‏ها براى معضل ايران بود. نمايندگان اينتليجنت سرويس آقايان كريستوفر مونتاگ وودهوس Woodhouse، كه بتازگى رئيس پايگاه اين سازمان در ايران شده بود و ساموئل فال  Falleعضو اين پايگاه در تهران و جون بروس لوكهارت Lokhart، نماينده انتليجنت سرويس در واشنگتن بودند. نمايندگان قسمت خاورنزديك و افريقاى سياه ، عبارت بودند از: آقايان كرميت روزولت، رئيس قسمت و جون ه. ليويت Leavitt، رئيس شعبه ايران و جون و. پاندلتون  Pandletonمعاون قسمت و جيمس آ. دارلينگ Darling، رئيس شعبه شبه نظامى قسمت.

        ملاقات دستور از پيش معين شده‏اى نداشت. هيأت انگليسى پيشنهاد عمليات سياسى مشترك را براى سرنگون كردن نخست وزير ايران، مصدق، آورده بود. قسمت خاورنزديك و افريقا بهيچرو قصد بحث در باره اين مسئله را نداشت و براى آن، آماده نشده بود. ملاقات بدون اخذ تصميم پايان يافت. تنها پذيرفت كه عمل سياسى پيشنهادى انگليسها را مطالعه كند.

 انقلاب اسلامى: كرميت روزولت كودتائى را كه خود او رهبرى كرده بود، تاريخ كرده است با گزافه نويسها در باره خودش.

     اما وودهاوس نيز خاطرات خويش را انتشار داده و به فارسى، با عنوان «اسرار كودتاى 28 مرداد» (شرح عمليات چكمه -آجكس)، منتشر شده‏است. او در نيمه ژوئن 1952 وارد ايران شده‏است. مى‏گويد با چرچيل مربوط بوده و پيشنهاد براندازى حكومت مصدق را به حكومت او داده و ايدن، وزير خارجه در اين حكومت، گفته است ما بدون امريكائيها نمى‏توانيم حكومت مصدق را بر اندازيم و او، وودهاوس، امريكائيها را با ساقط كردن حكومت مصدق موافق كرده‏است.

     دانستنى است كه انگليسها كودتاى 28 مرداد را «عمليات چكمه» و امريكائيها «آجكس» مى‏خوانند.

 * ژنرالى كه با امريكائيها مراجعه مى‏كند كه آماده كودتا كردن است:

       در مارس 1953، تلگرامى از پايگاه  سيا در تهران دريافت كرديم كه بنا بر آن، سرلشگر باتمانقليج (اسم را سياه كرده‏اند) به سفير امريكا در تهران، لوى هندرسون، مراجعه كرده‏است كه آيا امريكا از عمل نظامى براى سرنگون كردن مصدق حمايت مى‏كند يا خير؟ ملاقاتى انجام مى‏گيرد كه در آن، افراد ستادها و افراد پايگاه سيا حاضر بودند. كلمات احتياط آميزى به ستاد تعليم داده شد كه به ژنرال بگويد. پاسخ  بهيچرو امريكا را متعهد نمى‏كرد ،اما علاقه امريكا را نسبت به اين فكر، آشكار مى‏گرداند.

        براساس پيشنهاد ژنرال و علائم ديگر، در مى‏يافتيم كه مخالفت با مصدق وسعت مى‏گيرد. با توجه به رويه يكسره مخرب و بى محاباى نخست وزير، مصدق، ژنرال والتر بدل اسميت Walter Bedell Smith، معاون وزارت خارجه امريكا، به اين تصميم رسيد كه امريكا ديگر نبايد حكومت مصدق را تأييد كند. بايد حكومت جانشينى را ترجيح دهد كه هيچيك از اعضاى جبهه ملى عضو آن نباشند. تغيير سياست به سيا ابلاغ شد و به قسمت خاور نزديك و افريقا نيز ابلاغ شد كه مجاز است عمليات برانداختن حكومت مصدق را بسنجد. وزارت خارجه و سيا، باتفاق، لوى هندرسون، سفير، و رئيس پايگاه سيا، روژه گوئيران  Goiranاز سياست جديد و اجازه تدارك عمليات، آگاه كردند. در 4 آوريل 1953، رئيس سيا يك بودجه 1 ميليون دلارى در اختيار پايگاه  تهران گذاشت. پايگاه مى‏توانست صرف ساقط كردن حكومت مصدق كند. به هندرسون، سفير و رئيس پايگاه  اختيار داده شد كه با توافق يكديگر و بدون نياز به تصويب واشنگتن، هر طور مصلحت دانستند، پول را خرج كنند.

 انقلاب اسلامى: نام «ژنرال» سياه شده‏است. مارك گازيوروسكى، استاد علوم سياسى كه ترجمه تحقيق او را در باره كودتاى 28 مرداد، در انقلاب اسلامى خوانده‏ايد، او را سرلشگر باتمانقليج مى‏نويسد. او بعد از كودتا، سپهبد و رئيس ستاد ارتش شد. در لحظه‏هاى تعيين كننده، او ترس بخرج داد و پنهان شد. با وجود اين، وقتى كودتا با موفقيت انجام گرفت، زاهدى او را رئيس ستاد كرد.

      بر اطلاعى كه در متن گزارش سيا آمده‏است، اين اطلاع را مى‏افزائيم: دانستنى است كه زاهدى مشغول تهيه تلگرام به شاه مى‏شود و باتمانقليج مى‏گويد: تيمسار! چرا مى‏خواهيد او را برگردانيد؟ از او جز مزاحمت بر نمى‏آيد. رفته است بگذاريد همانجا بماند. زاهدى مى‏گويد بنا بر نقشه، او بايد برگردد!

        در صفحه 54 گزارش، در شمار نامها، نامى نيز از ژنرال شيبانى آمده‏است. جز اين نام، دو نام ديگر نيز توسط ايرانيان نظامى برده شده‏اند: سرتيپ اخوى - اما در ايام كودتا، اخوى سرهنگ بوده است -كه ارتشبد فردوست او را طراح نقشه كودتاى 28 مرداد مى‏خواند - و سرتيپ سياسى كه سرهنگ افراشته و ديگران، او را، در كودتا، صاحب نقش مؤثر مى‏شمارند.  

      سيا نام دو عامل اصلى خود را سياه كرده‏است. يكى از آنها كيوانى است. اگر همان كيوانى باشد كه معاون ساواك و رئيس قسمت‏آموزش آن بود، شمار «ژنرالهاى» در كودتا، با زاهدى، حداكثر 6 تن بوده‏اند. اما بنا برگزارش،

 1 - شاه ترسان و بى تصميم بوده و در تهران حاضر نشده دو فرمان، يكى عزل مصدق و ديگرى نصب زاهدى را امضاء كند. دو متن را زير نظر سيا، در تهران آماده و در شمال، به امضاى شاه رسانده‏اند. در پى شكست كودتاى 25 مرداد، او به بغداد گريخته است.

 2 - زاهدى، حتى از تشكيل يك دفتر نظامى در مانده و سيا آن را تشكيل داده‏است. و

 3 - باتمانقليج، به مخفيگاه مى‏گريزد و

 4 - اخوى، به قول فرودست، خود را به بيمارى مى‏زند و روى نشان نمى‏دهد.

 5 - در گزارش سيا، اسمى از سرتيپ سياسى نيست.

 6 - سرتيپ فرزانگان به امريكا رفته و تبعه امريكا شده بود. در كودتا، با درجه سرهنگى شركت داشته اما در ارتش سمت نظامى نداشته است.

 7 -  در صفحه 54 گزارش، «ژنرال» ديگرى را، در شمار كسانى مى‏آورد كه در كودتا بوده‏اند و او سرتيپ شيبانى است.

      با توجه به اين ناتوانى نظامى مطلق، پرسيدنى است چگونه كودتا موفق شد؟ حزب توده و سازمان افسرى او چرا وارد عمل نشدند؟ و... خواهيم ديد كه آيا در قسمتهاى بعدى گزارش، پرسشها پاسخهاى درخور پيدا مى‏كنند يا نه؟

        در 16 آوريل 1953، مطالعه سنجيده‏اى با عنوان «عوامل مؤثر در سرنگون كردن مصدق»، تكميل شد. مطالعه به اين نتيجه رسيده بود كه تركيبى از شاه و زاهدى، با كمك افراد سيا در محل و حمايت مالى، اقبال خوبى براى سرنگون كردن حكومت مصدق پيدا مى‏كنند. بخصوص اگر اين تركيب بتواند توده را هرچه وسيع‏تر به خيابانها درآورد و بخش قابل ملاحظه‏اى از قواى ارتش مستقر در تهران، از اجراى اوامر مصدق سر بپيچند.

 انقلاب اسلامى: بنا بر گزارش سيا، زاهدى را نه شاه و نه انتليجنت سرويس، بلكه سيا بر گزيده‏است. با وجود اين، وود هوس مى‏گويد وقتى در ماه نوامبر 1952، به امريكا رفته، طرحى با خود داشته اما نمى‏خواسته است امريكائيها گمان برند او بخاطر منافع انگلستان، مى‏خواهد از كيسه امريكا خرج كند. مدعى است وزارت خارجه انگليس فهرستى از اسامى 15 تن از سياستمداران تهيه كرده بود تا هريك مورد موافقت امريكا قرار گرفت، جانشين مصدق شود. افراد اين فهرست در سه گروه «قديمى‏ها» و «جديديدها» و «بيابينى‏ها»، گروه بندى شده بودند. زاهدى كه در گفتگوهاى دو طرف، مورد قبول قرار گرفته بود، در گروه سوم بود.

         تماس بعدى نيز با ژنرال (همان كه نامش سياه شده‏است) بعمل آمد. انگيزه‏هاى او جدى بودند اما زود آشكار شد او نقشه مشخصى ندارد و در واقع، در آن موقعيت نيست كه بر ضد مصدق وارد عمل شود.

       زاهدى كه يك زمان عضو هيأت وزيران مصدق بود، از هيأت وزيران بيرون رفته و اينك تنها شخصيت عمده ميان مخالفانى است كه مخالفت خويش را آشكار كرده‏اند. بدينخاطر، پيروان بسيارى را به خود جلب كرده‏است. در آوريل 1953، پايگاه  سيا، از طريق سرگرد اريك پولارد Pollard، وابسته نيروى دريائى در تهران، با زاهدى تماس پوشيده‏اى را بر قرار كرد.  در ژوئن 1953، براى اينكه تماس پوشيده با زاهدى كارآمدتر و مطمئن‏تر بگردد و نيز به دلايل امنيتى، فرزند زاهدى، اردشير زاهدى را بعنوان واسطه تماس برگزيديم. بعد از 21 ژوئيه 1953، تماس با ژنرال زاهدى را مستقيم كرديم.

 انقلاب اسلامى: سرلشگر زاهدى، از دشمنان سپهبد رزم آرا بود. در انتخابات تهران، او رئيس شهربانى كل كشور بود و مانع از مداخله رئيس ستاد (رزم آرا) ارتش شد و با وجود تقلبها، مصدق و 7 تن ديگر از جبهه ملى به نمايندگى مجلس انتخاب شدند. وقتى نفت ملى و مصدق نخست وزير شد، او مصدق را بزرگ‏تر از امير كبير توصيف مى‏كرد. در نخستين هيأت وزيران مصدق، او وزير كشور شد. در وزارت او غائله 23 تير روى داد. اين كافى نبود، او اسناد كودتاى رزم آرا را برد و به شاه تحويل داد. ناگزير شد استعفاء كند. از آن زمان، مخالف شد!

 

 @تهيه پيش نويس نقشه:

       در اواخر آوريل 1953، دكتر دونالد ن. ويبلر، مشاور پوشيده قسمت خاورنزديك و آفريقاى سياه ، برگزيده شد كه به نيكوزيا برود و از راه همكارى نزديك با انتليجنت سرويس، نقشه‏اى براى سرنگون كردن مصدق، تهيه كند. فرض ستاد اين بود كه برنامه گذاران طرحى را تهيه خواهند كرد كه آنها مى‏توانند، با بصيرت، اجرايش را توصيه كنند.

        در 13 مه 1953، مباحثات ميان ويلبر و افسر اينتليجنت سرويس، نرمن ماتو داربى شاير  Norman Matthew Darbyshireآغاز شدند. آقاى ه. جون كلينس Collins، رئيس پايگاه انتليجنت سرويس در قبرس نيز، در گفتگوها حضور داشت. آقاى دربايشير كه مسئوليت شعبه ايران را نيز بر عهده دادشت، چندين سال در ايران گذرانده بود و در زبان روان بود. مباحثات در 30 مه 1953 به نتيجه رسيدند و در 1 ژوئن (11 خرداد 1332 )، پيشنويس نقشه عمليات به ستاد مخابره شد.

        گفتگوهاى باز، بقصد بازبين تمامى شخصيتهاى مهم در صحنه سياسى ايران، انجام شدند. تصور ما اين بود كه ژنرال زاهدى، مهمترين سياستمدار مخالف مصدق، تنها كس بود كه دستش از لحاظ داشتن حامى، پر بود. بنا بر اين تصور، مى‏خواستيم بدانيم چه اشخاص و عناصرى را مى‏توانيم در فهرست حاميان او بگنجانيم. زود آشكار شد كه دكتر ويلبر و آقاى دربايشير ديدگاه مشابهى نسبت به شخصيتهاى ايرانى دارند و از عوامل ذيمدخل در صحنه سياسى ايران، ديد براستى مشابهى دارند. در طول مباحثات، اختلاف نمايان و برخورد، پديد نيامد. و نيز آشكار شد كه انتليجنت سرويس از اينكه، در اجراى نقشه، از سيا پيروى كند، كاملاً راضى است. بر ويلبر مسلم شد كه انگلستان از اينكه موافقت امريكا را براى همكارى بدست آورده‏است، بسيار راضى است و مصمم است كارى كه شركت امريكا در عمليات صدمه بزند، نكند. در همان زمان، از خلال واقعيتها، مسلم شد كه سيا از لحاظ پول و نفرات و امكانات، از انتليجنت سرويس مجهزتر است.

          ويلبر گفتگوهائى را پيرامون سه مجرائى كه براى انجام نقشه بايد بر قرار شوند، گزارش كرد. اين مجارى براى بر قرار كردن ارتباط فورى با واشنگتن و نيكوزيا و تهران بودند. پيامى كه از يكى از سه مجرا به يكى از اين سه محل مى‏رسيد، با سريع‏ترين وسيله بايد به دو محل ديگر نيز فرستاده مى‏شد. اين راه، پايگاه مخابرات خاورميانه Middle East Communications Authority )MECA( بود. پايگاه  مخابرات چند ميل بيرون از نيكوزيا قرار داشت. (از نابختيارى، ارتباط ميان نيكوزيا و تهران آن سرعتى را كه بايد، نمى‏داشت. در طول اين دوره، بيشتر از 45، كابل مبادله شد.)

        مباحثات در نيكوزيا به معرفى كردن نفرات دو طرف انجاميد. محور ارتباط انتليجنت سرويس، در قلمروهاى مختلف، نظامى و مجلس و رهبرانى مذهبى، مطبوعات و داشهاى شهر و سياستمداران و ديگر چهره‏هاى با نفوذ، برادران رشيديان بودند. وقتى اين اطلاع به پايگاه تهران مخابره شد، ارزيابيش اين شد كه اغراق‏آميز است و به رشيديانها و نفرات انتليجنت سرويس، بيش از اندازه بها داده شده‏اند. حاصل اين شد انتليجنت همچون ما، ضعفهاى رشيديانها را مى‏شناخت اما يكى از قوتهاى بى و چون چرايشان اين بود كه بر ضد مصدق، حاضر بودند از جان و مال خود بگذرند. در روزهاى سخت اوت 1953، رشيديانها اين قوت را از خود بروز دادند.

 انقلاب اسلامى: رشيديانها سه برادر، به اسامى سيف الله و قدرت الله و اسدالله بودند. پدر آنها، حبيب الله رشيديان در خدمت انگلستان بود و فرزندان خود را نيز بخدمت آنها درآورد.

        غيرت اين رشيديانها به ارباب انگليسى، بيشتر از خود او بوده‏است. وودهوس مى‏نويسد: در ماه نوامبر 1952 كه او براى گفتگو با امريكائيها در باره سرنگون كردن حكومت مصدق به واشنگتن مى‏رود و قرار مى‏شود كه عمال انگليسى كارى نكنند، او به رشيديانها اطلاع مى‏دهد قرار بر متوقف كردن موقت فعاليتهاى ضد مصدق شد و او نمى‏تواند براى او پول بفرستد. رشيديانها به هزينه خود، به فعاليتها ادامه مى‏دهند. و نيز خاطر نشان مى‏كند كه «برادرها» سخت ضد امريكائى بودند و بزحمت آنها را قانع كرديم كه در كودتا، با امريكائيها همكارى كنند.

       وودهوس از يك ايرانى ديگرى نام مى‏برد كه مدير كل يك وزارتخانه بوده‏است و به سفارت مراجعه كرده و اظهار آمادگى كرده است براى ساقط كردن حكومت مصدق، از اوامر او فرمان ببرد. وزير آن وزارتخانه استعفاء كرده بوده و اين شخص در هيأت وزيران شركت مى‏كرده و گزارش گفتگوها و تصميمات را به او مى‏رسانده‏است.

       تا اينجا، خواه آنها كه به امريكائيها مراجعه كرده‏اند و چه كسانى كه به انگليسها رجوع كرده‏اند، «ايرانى» بوده‏اند. بنا بر قاعده نيز تا كسانى حاضر نشوند به كشور خود خيانت كنند، بيگانه نمى‏تواند بر آن كشور مسلط شود.

       در پى نماينده اينتليجنت سرويس، دكتر ويلبر نيز نفرات سيا را معرفى كرد. پيش از سفر ويلبر به نيكوزيا، تصميم گرفته شده بود كه چه نفراتى بايد به انتليجنت سرويس معرفى بشوند. البته در ازاء نفراتى كه انتليجنت سرويس معرفى و براى اجراى نقشه وارد عمل مى‏كرد. در ستاد، پذيرفته شده بود كه هويت عاملان اصلى و مهم پايگاه  سيا در تهران كه نقش حياتى داشتند، جليلى و كيوانى و (؟) نبايد آشكار شود. آنچه در ديدار نوامبر 1952 به انتليجنت سرويس اطلاع داده شده بود، اين بود كه سيا دو عامل اصلى در ايران دارد. بنا بر اين لازم بود بجاى اين دو عامل، جليلى و كيوانى، دو نفر معرفى شوند. اين كار شد: دو تن به دو مقام مهم منصوب شدند. يكى به رياست پايگاه  و ديگرى به معاونت (اسامى سياه شده‏اند) آن. تا آنجا كه ما مى‏دانيم، جليلى و كيوانى، در طول عمليات، بر برادران رشيديان شناخته نشدند. (زير نويس‏ها سياه شده‏اند)

        در طول گفتگوهاى نيكوزيا، مدام با تهران و واشنگتن، بخصوص با پايگاه تهران، ارتباط بر قرار بود. چرا كه اطلاعات مأخوذ از آنها به تهيه نقشه، كمك مى‏رساند.

      گفتگوها اينك به يك رشته پيش فرضهاى اساسى محصور مى‏شد كه تهيه نقشه و شكل نهائى آن، برآنها استوار مى‏شد. تصميم گرفته شد كه جزئيات نقشه عملياتى، بايد در بر گيرنده پيش فرضهائى از اين قبيل باشد: 1 - از ميان نامزدهاى بالقوه، زاهدى تنها كسى است كه شجاعت و استوارى لازم را براى جلب حاميان دارد. 2 - شاه با بى ميلى تمام حاضر به عمل مى‏شود و بايد او را مجبور كرد. 3 - روشن است كه، در اين كار، قواى نظامى ترجيح مى‏دهند از شاه پيروى مى‏كنند. 4 - عمليات بايد، در صورت امكان، صورت قانونى يا شبه قانونى داشته باشند و نه كودتائى بيرون از قانون. 5 - درست پيش از روز شروع عمليات ساقط كردن حكومت مصدق، افكار عمومى بايد مساعد اقدام عليه مصدق بگردند. 6 - قسمت نظامى كار وقتى مى‏تواند با موفقيت اجرا شود كه پايگاه  سيا نقشه را با ايرانيانى كه زاهدى معين مى‏كند، مورد باز بينى قرار گيرد. 7 - حكومت جديد تدابير احتياطى لازم براى مقابله با واكنش حزب توده، اتخاذ كند. برخى از اين پيش فرضها، پيش از آنكه تهيه نقشه كامل شود، به رمز، به تهران و واشنگتن مخابره شدند. واكنشهاى پايگاه  تهران و ستاد كل، همواره با آراى تهيه كنندگان نقشه موافق نبودند. پايگاه  اصرار مى‏ورزيد كه احساسش اينست كه شاه حاضر نمى‏شود قاطعانه بر ضد مصدق عمل كند. ستاد كل مى‏پرسيد: آيا بهتر نيست كس ديگرى را نامزد كنيم؟ آيا بهتر نيست ايرانيان خود رهبرى عمليات ساقط كردن مصدق را عهده دار شوند؟ بهررو، موافقت شد كه پايگاه سيا در تهران بنا بر سياست جديد، بايد از راه مطبوعات، حمله تبليغاتى به مصدق را شروع كند. پايگاه  دستو را به عاملان خود و به رشيديانها، عاملان انتليجنت سرويس، ابلاغ كرد. گروه هنرى سيا، (؟) مأمور شد تعداد بسيارى كارتونهاى ضد مصدق تهيه كند.

        ملاقاتها چند روز قطع شدند وقتى يكى از رشيديانها اجازه خواست ايران را ترك كند. اجازه خروج گرفتن در دوره مصدق كار آسانى نبود*

 * در زير نويس، جالب مى‏بيند يادآور شود رشيديان اجازه خروج را نه از هر طرفدار مصدق كه از شخص دكتر فاطمى وزير خارجه گرفت. اين امر نظر ديرين سيا را تأييد مى‏كرد كه بنا بر آن، گاه بگاه، فاطمى نسبت به انگليسها روى موافق نشان مى‏داد و مى‏خواست با مخالفان حكومت مصدق و انگليسها حسابى باز كند تا اگر حكومت مصدق سقوط كرد، دستش بجائى بند باشد. بطور قطع او مى‏دانست كه رشيديان عامل انگليسها است.

       در ژنو، او با افسر سيا، نورمن داربى شاير  Norman Darbyshireديدار كرد. او نه تنها داربايشير را نسبت به وضعيت موجود توجيه كرد ،بلكه جوابهاى مقبولى به يكچند از پرسشهاى خاص داد. بايد خاطر نشان كرد كه پايگاه انتليجنت سرويس در نيكوزيا با استفاده از تعليم ديده‏ترين مخابراتچيهاى خود، با بى سيم، هفتگى، با رشيديانها، در تهران، در تماس بود. اين تماس، به فارسى، البته در زمان محدود بود. بيشتر محدود شد وقتى بعد از بازگشت داربى شاير از ژنو، به او گفتيم قواى مسلح ايران اينك دستگاه گيرنده را دارد كه مى‏تواند مخابرات بى سيم را شنود كند.

       آقاى ژرژ آ. كارول George A. Carroll (كه به معاونت اطلاعات خارجى در تهران معين شده‏بود)، در 29 مه، وارد نيكوزيا شد. تا واكنشها و نظرهاى ستاد كل را براى تكميل پيش نويس نقشه، ابلاغ كند. پيش نويس در 1 ژوئن 1953( 11 خرداد 1332 )، به ستاد كل مخابره شد (متن مخابره شده در ضميمه الف آمده‏است).

        وقتى قرار شد نيكوزيا مركز ارتباط باشد، معلوم شد نقائصى نيز دارد: از ستاد كل دور و مركز سيا دور بود و بدتر اينكه مخابرات انتليجنت سرويس بسيار ناقص بود. چنانكه هرگونه اطلاعى پيرامون شخصيتها، بخصوص اعضاى قواى مسلح ايران، بايد از پايگاه تهران و ستاد كل گرفته مى‏شد.

        وقتى پيش نويس نقشه مخابره شد، با انتليجنت سرويس توافق شد كه رونوشت آن بايد به لندن برده شود و تا پيش از 15 ژوئن (25 خرداد)، نظرهاى  مركز انتليجنت سرويس در آن ملحوظ شود. در اين فاصله، همانطور كه با اداره مركزى سيا توافق شده بود، سيا بايد در بيروت، نقشه را با دقت مطالعه مى‏كرد و نتايج آن را به لندن مى‏فرستاد تا بهنگام بررسى انتليجنت سرويس، در نقشه ادغام شود. كارول تا چند روز بعد از اتمام تهيه پيش نويس در نيكوزيا ماند تا كار بر روى جنبه نظامى نقشه را شروع كند. بعد از پايان اجتماع بيروت، او براى چند روز ديگر بهمين قصد به نيكوزيا باز گشت. بايد ياد آور شد كه خانم هلن ا. مورگان Helen E. Morgan، نماينده سيا در نيكوزيا، حمايت جانانه‏اى از افراد سيا كه در نيكوزيا كار مى‏كردند، بعمل آورد.

 

 @تحكيم نقشه عملياتى:

 

  در بعد از ظهر 9 ژوئن( 19 خرداد )، كسانى كه بايد در مباحثات شركت مى‏كردند: آقايان كرميت روزولت، رئيس قسمت خاورنزديك و افريقا در سيا و رئيس عمليات كه با نقشه از لندن آمد و كارول، با هواپيما، از قبرس آمد و روژه گوئيران، رئيس پايگاه  تهران كه با خودرو از دمشق آمد و ويلبر كه از قاهره با هواپيما آمد.

        صبح 10 ژوئن (20 خرداد )، گفتگوها شروع شدند و بمدت 4 روز ادامه پيدا كردند. قرار بر اين بود كه صبح زود گفتگوها را شروع كنيم و تا حدود 2 بعد از ظهر ادامه دهيم. بعد، عصر هنگام، دوباره جمع شويم. دستور اول كار آزمون مجدد تمامى عاملها و عناصر صحنه سياسى ايران در پرتو اطلاعات جارى و اطلاعات درخورى بود كه رئيس پايگاه تهران در اختيار مى‏نهاد. بعد از همه اين كارها، اصول راهنمائى كه در پيش نويس آمده بودند، پذيرفته شدند. قسمت به قسمت نقشه، مورد تأمل جمع شدند. هدف اجتماع اين بود چسان به هر قسمت از نقشه ساخت و قوت بايد بخشيد. در بازديد عمومى تغيير جهتى انجام شد كه موجب سالم شدن تمامى فكرهاى بعدى شد. در حقيقت، در نقشه، واكنشى در نظر گرفته شده بود كه بايد در قبال قوى ترين عناصر جانبدار مصدق، مثل رهبران ايل قشقائى، بايد ابراز مى‏شد. اما حالا تصميم گرفتيم كه كوششهاى بايد صرف بزرگ كردن و بيشتر كردن نيروهاى ضد مصدق شوند. فرض راهنما اين بود كه حاميان مصدق، وقتى رهبرشان از صحنه خارج شد، واكنش نشان نخواهند داد.

         رئيس پايگاه سيا در تهران، پيشنهاد كرد كه يك نقشه بديل براى سرنگون كردن مصدق نيز تهيه شود. بنا بر اين نقشه، امينى - قشقائى محور مى‏شدند. پايگاه سيا اين نقشه را تا پايان موفقيت‏آميز عمليات تى.پى. آژاكس، زنده نگاه داشت.

       شنبه بعد از ظهر، گروه آخرين جلسه خود را تشكيل داد و صبح روز بعد، 14 ژوئن (24 خرداد )، افراد آن، با هواپيما، به مقصدهاى چندگانه خود پرواز كردند.

          روزولت و ويلبر، در 15 ژوئن (25 خرداد )، وارد لندن شدند و در شماره 54 برادوى Broadway، ساختمان انتليجنت سرويس، به رؤساى آن، گزارش كار را دادند. از پيش نويس كار گروه در بيروت، رونوشتى وجود ندارد. اين شد كه از نو كار كردند و پيش نويس «لندن» را تهيه كردند.

        گفتگوهاى لندن  در يكى از اطاقهاى كنفرانس ساختمان شماره 54 برادوى انجام شدند. در خور يادآورى است كه در اين اطاق ، بر تابلوئى، با رنگ قرمز، نوشته شده بود: «ميهمانان خود را مهاركن». از سوى انتليجنت سرويس، سرگرد موريس م. فيرس Firth و نورمن داربى شاير كه از قبرس، از راه ژنو، آمده بود حاضر بودند. در آنجا، او اسدالله رشيديان را، براى بار دوم، قبل از باز گشت به ايران، ديده بود.

       بنا بر موقع، سرگرد پادى ج. كين  Keenكه چند كشور خاورميانه را در اداره خود داشت، نيز در گفتگوها شركت مى‏كرد. مونتاگ وودهوس، يكى از بالامقام‏ترين افسران انتليجنت سرويس در ملاقاتى شركت كرد و اندك شركتى بيش در كار نكرد.

          از زمانى كه گفتگوها شروع شدند، روشن شد كه مقامات انتليجنت سرويس تفسير مهمى در باره نقشه ندارند. در باره نقشه بيروت نيز، حرفى جز اصلاحات عبارتى نداشتند. همانطور كه در نيكوزيا نمايان شد، در لندن نيز معلوم گشت امريكائيها مجازند نقشه را هرطور مى‏خواهند، اجرا كنند. با وجود اين، آشكار بود كه آنها اعتماد وافرى به نقشه و اجراى موفقيت‏آميز آن داشتند و گفتند به رشيديانها دستور خواهند داد بطور كامل از فرامين پايگاه  سيا در تهران، اطاعت كنند.

        در ديدار نهائى، حاضران رهبرى آينده عمليات را باز بينى كردند. مقامات انتليجنت سرويس گفتند آنها فكر مى‏كنند مدتى وقت لازم است تا از حكومتهاى خود موافقت يا عدم موافقت با نقشه و اجراى آن را بدست آورند.

         روزولت و ويلبر، در 17 ژوئن (27 خرداد )، لندن را ترك گفتند و روزولت ظهر روز 18 ژوئن (28 خرداد )، به اداره خويش، بازگشت. در آنجا، نقشه، بلادرنگ باز سازى و تايپ شد. متن در ضميمه ب آمده است و از خلال گزارش روز به روز عمليات، نيز، خوانده مى‏شود.

 انقلاب اسلامى: پرسيدنى است كه چرا ايرانيان به امريكا و انگليس براى كودتا مراجعه مى‏كنند اما در تهيه نقشه كودتا شركت ندارند؟

       گازيوروسكى، بدرست، خاطر نشان مى‏كند كه ويلبر، شركت كننده در تهيه و اجراى نقشه و نويسنده گزارش آن، در ايرانيان بديده تحقير مى‏نگرد و مدعى است آنها توانائى طراحى نقشه و اجراى آن را ندارند!

       و ما مى‏پرسيم: اگر «ايرانيانى» كه در مقام خيانت به وطن خويش، به آنها مراجعه كرده‏اند، به توانائيهاى خويش تكيه مى‏كردند، چرا به نوكرى بيگانه و خيانت به وطن خويش تن مى‏دادند؟ امريكا و انگليس نيز از قاعده عمومى پيروى مى‏كردند: نوكران وفادار را از ميان رذلها و بى كفايتها انتخاب كنيد تا همواره فرمانبردار باشند.

  

 تصميمها گرفته شدند: فعاليت آغاز شد:

 

       از زمان ديدارهاى بيروت و لندن كه بالنسبه در فاصله زمانى كوتاه برگذار شدند، يعنى از رفتن تا بازگشتن روزولت، مراكز فرماندهى كارى نداشتند انجام دهند. با وجود اين، در برقرار كردن ارتباط خاص و نزديك با وزارت خارجه موفقيت بدست آوردند. اين امر كه نقشه عمليات تدارك شده‏است، تنها بر افراد معدودى از وزارت خارجه اطلاع داده شد و بايد خاطر نشان كنيم كه امنيت اطلاعات تا زمان عمليات بسيار عالى حفظ شد.

       در زير نويس، كسانى از وزارت خارجه امريكا را كه از نقشه كودتا بر ضد مصدق آگاه شده‏اند، نام مى‏برد: جان فوستر دالس، وزير خارجه و ژنرال والتر بدل اسميت، معاون وزارت خارجه هاريسون فريمن ماتيو، دستيار وزير امور خارجه و هانرى  آ، بيرود معاون دسستيار وزير امور خارجه، جون دورن فورد جنرگان رابط و جيمس لمپتن برى.

       اداره يونان و تركيه و ايران، در دو نوشته، نظر خويش را در باره آن اظهار كرد: يكى نوشته كاملاً سرى بتاريخ 6 ژوئن 1953 (16 خرداد )، با عنوان «پيشنهاد در باره تغيير حكومت در ايران» و ديگرى، كاملاً سرى بدون تاريخ و با عنوان «تدابيرى كه حكومت ايالات متحده براى حمايت از جانشين مصدق بايد اتخاذ كند».

        در وظيفه افسران وزارت خارجه نبود كه در باره نقشه كودتا، تصميم هائى عالى را اتخاذ كنند. وزارت خارجه اين امر و همكارى را پذيرفت. مى‏بايد از دولت انگليس تضمين ستانده مى‏شد كه در باره جانشين حكومت مصدق، تا زمانى كه مسئله نفت حل نشده‏است، انعطاف‏پذير باشد.

          آقاى لسلى هربرت ميتچل Leslie Herbert Mitchell، افسر سفارت انگلستان (نماينده انتليجنت سرويس)، مأمور ارتباط با سيا، خود به اين امر پرداخت و تضمينها را از حكومت انگلستان گرفت. تضمينها در شكل يك يادداشت ()memorandum، در 23 ژوئيه 1953 (1 مرداد 1332 )، از سوى روژه ملور مكينس  Roger Mellor Makins از سفارت انگلستان به معاون وزارت خارجه امريكا، تسليم شد. (رونوشت آن ضميمه C اين گزارش است.) و نيز، از طرف وزارت خارجه امريكا كمك مالى درخورى به حكومت جانشين حكومت مصدق، پيش از تصويب نقشه كودتا، معين شود.

         در همان ايام، گفتگوها ميان مقامات سيا و سفير امريكا در ايران، هندرسون (در واشنگتن، او در سوم ژوئن، براى مشورت، آمده بود)، در 8 ژوئن، شروع شدند. (اين مباحثات در يادداشت ضبط شده‏اند). بنظر رسيد سفير از نظر پيشين خود عدول كرده‏است. نقشه بر اين پايه ريخته شده بود كه شاه همكارى مى‏كند. اما سفير گفت بر چنين پايه‏اى نمى‏توان نقشه ريخت و اجرا كرد. زيرا شاه فرمان نصب زاهدى را به نخست وزيرى، تا وقتى مجلس رأى تمايل ندهد صادر نخواهد كرد.سفير كه همواره همكارى صادقانه‏اى مى‏كرد، غرق در انديشه يافتن پيشنهادهاى سازنده‏اى بود و خود پذيرفت بازگشت خود را به تهران، به تعويق بياندازد و به سفر اروپا برود. از لحاظ نقشه، حضور سفير امريكا در تهران، در روزهاى اجراى آن، بجا تشخيص داده نشد. بعلاوه، اينطور تشخيص داده شد كه ادامه غيبت سفير، عاملى مهم، در جنگ اعصابى  است كه بر ضد مصدق بايد براه مى‏انداختيم.

         موافقت  مقامهاى زير در تاريخهاى زير، با نقشه كودتا، اخذ شد:

 - رئيس سيا در 11 ژوئيه 1953( 20 تير 1332 )

 - رئيس انتليجنت سرويس در 1 ژوئيه 1953( 10  تير 1332 )

 - وزير خارجه انگليس در 1 ژوئيه 1953( 10 تير 1332 )

 - وزير خارجه امريكا در 11 ژوئيه 1953( 20 تير 1332 )

 - نخست وزير انگلستان، 1 ژوئيه 1953( 10 تير 1332 )

 - رئيس جمهورى امريكادر 11 ژوئيه 1953 ( 20 تير 1332 )

 انقلاب اسلامى: براى آنكه خوانندگان آمران امريكائى و انگليسى كودتا را بشناسند، بجاست بدانند، در انگلستان، حزب محافظه كار و در امريكا حزب جمهوريخواه بر سر كار آمده‏بودند. همانطور كه در كودتاى خرداد 60، در امريكا حزب جمهوريخواه زمامدار و در انگلستان، حزب محافظه كار بر سر كار بودند. و

 - رئيس سيا، آلن دالس، برادر جان فوستر دالس، وزير خارجه امريكا بود.

 - رئيس انتليجنت سرويس سرجان سينكلر. او از 1951 تا 1956 رئيس اين سازمان بود.

 - وزير خارجه انگلستان، آنتونى ايدن بود.

 - وزير خارجه امريكا جون فوستر دالس بود.

 - نخست وزير انگلستان وينستون چرچيل بود.

 - رئيس جمهورى امريكا، دوايت آيزنهاور بود.

       براى آنكه واپسين تصويب و يا رد نقشه كودتا ميسر شود، پايگاه  سيا مأموريت يافت فعاليتهاى مجاز براى انجام نقشه را شروع كند. افزون بر اجازه عمومى ماه آوريل كه پايگاه سيا در تهران را قادر به خرج يك ميليون دلار در حمايت از زاهدى مى‏كرد، در 20 مه، اجازه مخصوص يافت كه هفته‏اى يك ميليون ريال (هر دلار امريكا، 90 ريال بها داشت) براى جلب حمايت نمايندگان مجلس ايران، خرج كند.

        در اواخر ماه ژوئن، پايگاه سيا با برادران رشيديان تماس مستقيم برقرار كرد و نقش آنها و كسانى را كه در تماس با آنها بودند، در اجراى نقشه، به آنها ابلاغ كرد.

       در مراكز فرماندهى، در 22 ژوئن (1 تير )، براى حمايت از عمليات آماده سازى پايگاه سيا در تهران، دو گروه، با شاخه 4 شعبه خاورنزديك، تشكيل شد. يك گروه به سرپرستى كارول Carrol كه در اواسط ژوئن، از نيكوزيا باز گشته بود، مأموريت يافت مطالعه پهنا نگرى در باره جنبه‏هاى نظامى عمليات، بعمل آورد. (گزارش كارول در باره جنبه نظامى ضميمه  D اين گزارش است.) قصد اين بود كه به زاهدى و دفتر نظامى كه او بر مى‏گزيند، نقشه عمليات در ميان گذاشته شود تا اگر تغييرى را لازم مى‏بينند، پيشنهاد كنند وگرنه آن را تصويب كنند. احساس مى‏شد كه هر كوششى بايد بعمل آيد تا ايرانيان پرحرف و اغلب غير منطقى را به موضعى آورد كه هر كس بداند عمل خاصى كه انجامش از او خواسته مى‏شود، چيست. صحت اين احساس به اثبات رسيد ،وقتى به اثبات رسيد كه ايرانيان از حفظ امنيت در نخستين عمليات سرنگونى، ناتوان شدند.

        گروه ديگر كه ويلبر Wilber آن را سر پرستى مى‏كرد، مأموريت داشت جنگهاى روانى را برعهده بگيرد كه جزئى از نقشه بودند. مديريت اين دو گروه و رابطه با پايگاه  سيا در تهران در دست جون هنرى والر John Henry Waller، رئيس شاخه 4 شعبه خاورنزديك بود.

         در واسط ژوئن، كارول به تهران رفت. او در لندن توقف كرد تا برنامه نظامى خود را با افسر انتليجنت سرويس، نورمن داربى شاير Darbyshire، موضوع گفتگو كند. سرانجام، او در 21 ژوئيه( 30 تير )، به تهران رسيد. گروه ويلبر رهنمودهاى خود را از راه تلگرامها و مكتوبها، به پايگاه سيا، ابلاغ مى‏كرد. مضمون آنها گوشت دار كردن استخوان بندى جنگ روانى، منظور در نقشه كودتا بود.  توسط گروه، شمار قابل ملاحظه‏اى از مقالات ضد امريكائى نوشته  و يا طرحهاى اوليه شان تهيه شدند. در همان حال، گروه هنرى سيا مدام سفارشات گروه را ، براى تهيه كارتون و برنامه‏هاى راديوئى ضد مصدقى را آماده مى‏كرد. بعلاوه، هنرمندان مأموريت يافتند پوسترهائى را بكشند كه در آنها، شاه زاهدى را به مردم ايران معرفى مى‏كند. نوشته‏ها و تصاوير در 19 ژوئيه( 28 تير )، با پست ويژه به تهران برده شدند. در 22 ژوئيه(31 تير ) پايگاه سيا مواد تبليغاتى را ميان چندين عامل توزيع كرد. آنچه بر سر اين نوشته‏ها و تصاوير آمد را در صفحات آينده تشريح خواهيم كرد.

        در آن زمان، دستور اجراى نقشه از مقامات ذيربط واصل شد. قسمت خاورميانه سيا لايق‏ترين افراد را مأمور اجرا نقشه كرد: روزولت، رئيس قسمت، رئيس عمليات در تهران شد. جون ه. لويت  John H. Leavittبه نيكوزيا فرستاده شد تا با پايگاه  انتليجنت سرويس در تماس باشد و سه خط ارتباطى را كه قبلاً ايجاد شده بود، بر قرار نگاه دارد. نايب سرهنگ استفن جونسون ميد  Stephen Johnson Meade مأمور شد بنمايندگى سيا، در پاريس، با شاهزاده اشرف، خواهر پركارمايه شاه، در تماس باشد. ژوزف س. گودوين، رئيس پايگاه در تهران، مأموريت يافت، نقش رئيس ستاد فرمانده عمليات، روزولت، را بر عهده بگيرد. نخست در واشنگتن و سپس در تهران، به ژرژ كارول، رئيس اداره اطلاعات خارجى در تهران را يافت و مسئوليت اجراى قسمت نظامى عمليات واگذار شد. دكتر دونالد ويلبر مأمور شد جنبه‏هاى تبليغاتى را در طول عمليات برعهده بگيرد. او، از نزديك،با گروه هنرى سيا براى تهيه مواد تبليغاتى، كار كرد. جون والر كه از مأموريت خود، در مقام رئيس اداره اطلاعات خارجى در تهران باز مى‏گشت، مأموريت يافت كه تا پايان عمليات آژاكس (كودتا)، مسئوليتهاى اداره مركزى سيا را در پشتيبانى از عمليات را برعهده گرفت و رابط سيا با وزارت خارجه و وزارت دفاع شد. و نيز، روژه گوئيران، رئيس پيشين پايگاه سيا در تهران كه روزهاى اجراى نقشه آژاكس در تهران نمى‏ماند، مراحل اوليه عمليات را در تهران، رهبرى كرد. در اينجا بايد خاطر نشان كنيم كه آقاى گوئيران، بيشتر از هر افسر ديگرى، بمدت 5 سال، پايگاه را از توانائيها و امكاناتى برخوردار كرده بود كه ارزش و ضرورت خود را در عميات آشكار كردند.

 

 5 - افزايش فشار به شاه:

 

        هم از روزهاى اول معلوم شد كه با توجه به مردد بودن شاه ،وى بايد تحت فشار قرار بگيرد تا نقش خاص خود را بازى كند. اين شد كه در نقشه، تدابيرى منظور شدند تا او را، يكبار براى هميشه، از ترس بيمارگونه‏اش از «دست پنهانى انگليس» آزاد كنند و او را مطمئن كنند كه انگستان قوياً از او حمايت خواهند كرد و هر دو كشور جازم شده‏اند بر اينكه مصدق بايد برود. تدابير همچنان حاوى چنان فشارى به شاه بودند كه او امضاء كردن را بر امتناع از آن رجحان نهد.

         در 23 ژوئن، در مراكز فرماندهى، تاريخهائى كه پيامها بايد براى شاه ارسال شوند، معين شدند. در تاريخهاى تعيين شده، پيامها ارسال شدند:

       كار اول توجيه والاحضرت اشرف بود كه تصور مى‏شد در آن تاريخ در پاريس است. قرار شد در حوالى 10 ژوئيه (19 تير )در پاريس تماس گرفته شد و او در حدود 20 ژوئيه (29 تير )به تهران بازگردد و پيام به شاه را به او تسليم كند. اسدالله رشيديان كه هنوز در ژنو بود، مأمور شد به او تلفن كند و او را براى ديدار با داربى شاير، افسر انتليجنت سرويس و ميد، افسر سيا (انتليجنت سرويس مراكز فرماندهى را مطمئن كرده بود كه اين تلفن به پاريس، هر زمان ميسر است). در 10 ژوئيه( 19 تير )، ميد با هواپيما وارد لندن شد و بلافاصله، باتفاق داربى شاير، به پاريس رفتند. امر پيش بينى نشده‏اى روى داد: والاحضرت اشرف در پاريس نبود. تا 15 ژوئيه( 24 تير ) طول كشيد تا كه اسدالله رشيديان او را در ريويرا  Rivieraملاقات كند. اسدالله رشيديان گزارش كرد كه او، بهيچرو، شوقى به انجام نقش پيشنهادى، از خود نشان نداد. با وجود اين، روز بعد، نمايندگان «رسمى»، دو ملاقات با او بعمل آوردند. او پذيرفت هركار را كه از او بخواهند، انجام دهد. اشرف گفت: ورود او به تهران، واكنش شديد مطبوعات طرفدار مصدق را بر مى‏انگيزد و اميدوار است توان خود را بكار مى‏بريم و آن را خنثى مى‏كنيم. ميد به لندن بازگشت و به روزولت و لويت گزارش كرد. آنگاه به پاريس بازگشت و تا رفتن اشرف به تهران، در تماس نزديك با او باقى ماند. (مطالعه ميد در باره منش اشرف در فايل آژاكس است.)

         اشرف، همچون يك مسافر عادى، با هواپيماى مسافر برى، در 25 ژوئيه( 3 مرداد )، وارد تهران شد. همانطور كه پيش بينى شده بود، بازگشت بدون اجازه او به تهران، طوفانى واقعى برانگيخت. نه از شخص شاه، نه از حكومت مصدق اجازه بازگشت به تهران را نخواسته بود. هر دو خشمگين بودند. شاه نپذيرفت او را ملاقات كند اما پذيرفت نامه‏اى كه اشرف آورده بود، بواسطه سليمان بهبودى، عامل انتليجنت سرويس در دربار و رئيس يوتات سلطنتى، دريافت كند. او، در طول اين دوره، جان نثارى واقعى خود را به اثبات رسانيد. نامه اين خبر را در برداشت: ژنرال شوارتسكف، براى ديدن شاه به تهران خواهد آمد. او نيز، بهمان شيوه به تهران مى‏آيد كه اشرف آمد. شاه از خبر آمدن ژنرال حسن استقبال كرد و خواهر خود را عصر 29 ژوئيه (7 مرداد )پذيرفت. ديدار طوفانى آغاز شد اما با آشتى پايان پذيرفت. روز بعد، او سوار هواپيما شد و به پاريس بازگشت. او برابر نقشه از كشور خارج شد اما به مطبوعات طرفدار مصدق اينطور وانمود شد كه او بر اثر واكنش مطبوعات طرفدار مصدق ناگزير شده‏است ايران را ترك گويد.

           فرستاده دوم، اسدالله رشيديان، عامل اصلى انتليجنت سرويس، وارد صحنه شد. برابر نقشه، كار اول رشيديان اين بود كه شاه را قانع كند او "سخنگوى رسمى حكومت انگلستان" است. براى آنكه شاه مطمئن شود، او جمله كليدى را انتخاب كرد و قرار شد در تاريخ معينى، بخش فارسى راديو بى بى سى، آن را، در برنامه خود، پخش كند. در لندن، داربى‏شاير، اقدامات لازم را بعمل آورد تا كه جمله توسط بى بى سى پخش شود. در 30 ژوئيه( 9 مرداد ) و بار ديگر در 31 آن ماه، اسدالله رشيديان را بحضور پذيرفت. او جمله را از بى بى سى شنيده بود. با وجود اين، او وقت مى‏خواست وضعيت را بسنجد. با اينهمه، اسدالله رشيديان توانست شاه را براى ملاقات با فرستاده امريكا، ژنرال شوارتسكف، آماده كند. او تأكيد كرد كه اين فرستاده نيز همان پيام را به او خواهد رساند تا تضمين مضاعفى بر همكارى نزديك انگلستان و امريكا در اجراى نقشه كودتا باشد.

         شوارتسكف را مديران اجرائى نقشه از آن رو بر گزيده بودند كه او در ايران دوستانى داشت و از احترام شاه برخوردار بود. او در سالهاى 1942 تا 1948، رئيس هيأت مستشارى امريكا در ژاندارمرى ايران بود. در 26 ژوئن 1953( 5 تير 1332 )، جون والر، رئيس شاخه 4 شعبه خاورنزديك بنزد او رفت. در 19 ژوئن، در اداره مركزى سيا، توجيه شد. او با كمال ميل مأموريت را پذيرفت. او گفت او اين شهرت را دارد كه حقايق ناخوش آيندى را كه ديگران از شاه پنهان مى‏كردند، به او مى‏گفت. او مطمئن بود كه مى‏تواند موافقت شاه را با پيشنهادى كه مأمور دادنش به شاه بود، بدست مى‏آورد. به شوراتسكف، مأموريتى پوششى داده شد. او مأمور سركشى كوتاهى از لبنان و پاكستان و مصر شد تا كه بازديدش از تهران، توقف كوتاهى بر سر مقصد اصلى، تلقى شود. شوارتسكف در 21 ژوئيه، امريكا را بقصد بيروت ترك گفت.

       مأموريت شوارتسكف اين بود كه از شاه دو فرمان و يك نامه را بگيرد كه در نقشه كودتا، بطور كامل تشريح شده‏بودند. اين دو فرمان و يك نامه عبارت بودند از: 1 - فرمان نصب زاهدى به رياست ستاد ارتش و 2 - نامه‏اى خطاب زاهدى حاكى از اعتماد كاملش به او. اين نامه بكار زاهدى در قانع كردن افسران براى شركت در عمليات كودتا، بنام و بخاطر شاه مى‏آمد. و 3 - فرمان خطاب به تمامى ارتشيان، در تمامى سلسله مراتب، بر حمايت از رئيس ستاد قانونى. احساس شد آسان‏تر مى‏توان شاه را به صدور اين فرمانها قانع كرد تا صدور فرمان عزل مصدق. و نيز باور بر اين بود كه اقدام براى جانشين كردن حكومت مصدق با حكومت ديگرى، از طريق مجلس، انجام خواهد شد.

         برخى از حوادث 21 ژوئيه( 30 تير )، ضربه هائى شدند كه محافظه كارترين عناصر را كه سخت از مصدق حمايت كرده بودند، بيدار كردند. تظاهرات در سال روز 30 تير، روز قيام بر ضد حكومت قوام و كوششهائى بعمل آمدند كه بقصد حل مشكل نفت انجام مى‏گرفتند. بر همگان مسلم بود كه جمعيتى را كه حزب توده گرد آورده بود، بمراتب از جمعيتى بيشتر بود كه جبهه ملى جمع كرده بود. و اين امر بيشتر از هر امر ديگرى اعلان خطر به افكار عمومى شد: حزب توده در حكومت مصدق قدرتى بتمام بدست آورده‏است. در اين زمان، افراد پايگاه سيا در چندين جبهه فعال بودند. كار زار تبليغاتى بر ضد مصدق، شتاب و وسعت مى‏گرفت. به (عباس مسعودى) صاحب روزنامه (اطلاعات)، مبلغ 45 هزار دلار، قرضه شخصى داده شد. باور بر اين بود كه او روزنامه خود را در اختيار هدف ما قرار دهد.

 انقلاب اسلامى: محقق امريكائى، گازويوروسكى كه توضيحات خود در باره گزارش سيا را انتشار داده‏است، بر اينست كه اسامى سياه شده، روزنامه اطلاعات و صاحب آن عباس مسعودى هستند. از اين اشاره كه «باور بر اين بود»، مى‏توان نظر محقق را صائب دانست. زيرا اين عباس مسعودى بود كه وقتى كودتا، در 25 خرداد شكست خورد، نعل وارونه زد. در 28 مرداد كه كودتا موفق شد، او نيز به خدمت دولت كودتا بازگشت.

         اداره مركزى مواد تبليغاتى را تهيه و از طريق پايگاه سيا، در اختيار اسدالله رشيديان قرار مى‏داد.

       در پايان ماه، يك كارزار كاملاً جداگانه كه برنامه گذارى خاصى داشت، بسود شاه و بر ضد مصدق، در آذربائيجان، بعمل درآمد. نقشه موازى و بديل، براى ارتباط نزديك با گروه (؟)، براى انصراف توجه از نقشه تى‏پى‏آژاكس  TPAJAXو كشف نقشه‏ها، به قوت خود باقى ماند. گفتگو با (؟) ادامه يافت. در فرصتى، پايگاه  سيا پيشنهاد كرد يكى از برادران به اين منطقه فرستاده شود و اداره مركزى بلافاصله در پى آن شد وسيله اين سفر را تدارك كند. انتليجنت سرويس كه از اين گفتگوها آگاه شده‏بود، پيشنهاد كرد تسهيلات خود را براى برانگيختن عصيانهاى ايلى در (؟) در اختيار بگذارد.

 انقلاب اسلامى: علامتهاى سئوال داخل پرانتزها، قسمتهائى هستند كه در گزارش سيا، سياه شده‏اند. اما مى‏دانيم كه در منطقه اصفهان و با بختياريها گفتگوها انجام مى‏شده‏اند. بنا بر اين، به احتمال زياد، منطقه، منطقه بختيارى است و گفتگوها با خانهاى بختيارى انجام مى‏گرفته‏اند و انگليسها در اين منطقه مى‏خواسته‏اند عصيان براه بياندازند. يكبار نيز، به سردستگى ابوالقاسم بختيارى ياغيان به ياغى گرى برانگيختند.

      اما كرميت روزولت كه عمليات كودتا را رهبرى مى‏كرده‏است، در كتاب خود، «ضد كودتا»، از مأموريت گودوين و ملاقات محرمانه‏اش با خسرو و محمد حسين قشقائى، در روز 27 خرداد، خبر مى‏دهد. محمد ناصر صولت قشقائى، رئيس ايل قشقائى، در خاطرات خود مى‏نويسد: گودوين پيشنهاد كرده بود 5 ميليون دلار بگيريد و زاهدى را به ايل قشقائى ببريد و در آنجا، فرمان نخست وزيرى را كه شاه بنام زاهدى صادر كرده، اعلان كنيد و زاهدى را برداريد بيائيد بطرف تهران. دو نفر از خودتان وزير بشويد و يك نفر هم سفير. كليه اختيارات فارس و جنوب هم با شما. ماهى 5 ميليون دلار هم مى‏دهيم تا مرتب از آن سهم بگيريد.

       دو برادر او پاسخ مى‏دهند ما با مصدق همكارى كرده‏ايم و نمى‏توانيم به او خيانت كنيم.

     اين مراجعه، روز 27 مرداد انجام گرفته و ربطى به پيشنهاد انتليجنت سرويس پيدا نمى‏كند.

      براى رهبرى كودتا، سيا و انتليجنت سرويس به چند شخصيت نظامى، از جمله سرتيپ محمود امينى، مراجعه كرده‏بودند. آن زمان، سرتيپ امينى فرمانده ژاندارمى بود و نپذيرفت در كودتا شركت كند.

      حالا ديگر پايگاه سيا در تماس مستقيم با زاهدى بود. در 21 ژوئيه( 30 تير )، او از تحصن مجلس بيرون رفته بود. بعد از چند ديدار، گوئيران، رئيس پايگاه  كه مقام خود را ترك مى‏گفت و گودوين، رئيس جديد آن، گزارش كردند كه زاهدى فاقد توان رهبرى و انرژى و نقشه مشخص است. هر دو به اين نتيجه رسيدند كه بايد از نزديك، اداره و رهبرى شود و برنامه‏هاى عمل لازم بايد براى او تنظيم شود.

 انقلاب اسلامى: شخصيتهائى كه سيا از شاه سابق و زاهدى و اشرف پهلوى و... ترسيم مى‏كند، خود گوياى اين واقعيتند كه آنها كه قدرت را مدار مى‏كنند، بر استعدادهاى انسانى خويش نيز آگاه نيستند. استعدادها را تباه مى‏كنند و انسانهائى زبون مى‏شوند و اينسان آدمك خيمه شب بازيهاى قدرتهاى خارجى مى‏گردند. بديهى است اگر توانائيهاى انسانى خويش را پرورده بودند، ديگر چرا به قدرت خارجى پناه مى‏بردند و عامل آنها در سلطه بر ايران مى‏شدند؟

        در 26 ژوئيه( 4 مرداد )، افرادى كه نقش كليدى داشتند در محلهاى خود مستقر شدند: روزولت و شوراتسكف در تهران بودند. لويت بمدت چند روز در نيكوزيا بود. و سفير امريكا در تهران، لوى هندرسون به سالزبورگ آمده بود. در آنجا، دو هفته، دل نگران اما همكار ماند. در نيكوزيا، لويت با كفايت كار مطمئن كردن مقامات انتليجنت سرويس را به انجام رساند. آنها مدام مى‏گفتند بقدر كافى و مرتب اطلاع دريافت نمى‏كنند. مقارن اين احوال، اين مقامات سيا، يك رشته پيشنهادهاى ارزشمند از لندن دريافت كردند و در اختيار گذاشتند. از آن جمله بود نقشه هائى با تمام جزئيات براى از كار انداختن مركز تلفن.

       با ورود روزولت به تهران، وضعيت از نو مطالعه شد. بمنزله جزئى از اجزاى جنگ اعصاب بر ضد مصدق، بنا شد مقامات عالى رتبه امريكا، تماس خود را با مقامات عالى رتبه حكومت مصدق كم كنند. از ويليام وارن، رئيس اصل چهارم امريكا در ايران، خواسته شد تماسهاى معمولى خود را با حكومت كم كند. از رئيس هيأت مستشارى امريكا خواسته شد با افسرانى كه در حمايت از مصدق استوار بودند، رفتار غير دوستانه‏اى در پيش بگيرد. در اين مرحله، تصميم گرفته شد محتوا و تعداد فرمانها و نامه‏اى كه شاه بايد امضاء مى‏كرد، تغيير داده شوند. قرار شد شاه تنها يك فرمان صادر كند و آن فرمان نصب زاهدى به رياست ستاد ارتش بود و نيز نامه‏اى بنويسد كه اعتراض بود به عمل غير قانونى حكومت در انجام رفراندوم در باره انحلال مجلس.

         همانطور كه ماه ژوئيه بپايان مى‏رسيد، افراد پايگاه سيا مأمور جنگ تبليغاتى بر ضد مصدق، فعاليت ضد مصدقى سياستمدارانى را گزارش كردند كه پيش از آن، حامى مصدق بودند: (؟)

 انقلاب اسلامى: علامت سئوال داخل پرانتز، اسامى هستند كه سيا سياه كرده‏است. اما  طرفداران مصدق كه به مخالفت برخاسته بودند و در كودتا نقش بازى كردند، عبارت بودند از آيةالله كاشانى و دكتر مظفر بقائى و ابوالحسن حائرى زاده و حسين مكى و على زهرى و عبدالقدير آزاد و شمس قنات آبادى.  به ترتيبى كه قسمتهاى بعدى گزارش سيا روشن خواهند كرد، از اينان، نقش كاشانى و بقائى مستقيم و بسيار تعيين كننده بوده‏است.

      از اظهارات آيزنهاور در كنفرانس مطبوعاتى استفاده بهينه بعمل آمد. به پيشنهاد سيا، او اين اظهارات را بعمل آورد: وسعت گرفتن فعاليتهاى حزب غير قانونى كمونيست در ايران و رويه اغماض حكومت در قبال آن، موجب نگرانى دولت امريكا است. اين وضعيت اعطاى كمك به ايران را بسيار مشكل مى‏كند. در خواست شد مطبوعات امريكا وكارزار مطبوعاتى بر ضد مصدق را منعكس كنند و مقاله هائى را كه افراد گروه جنگ تبليغاتى تهيه مى‏كردند، منتشر كنند.

        در 1 اوت( 10 مرداد )، دو روز بعد از آنكه شاهزاده اشرف  ايران را ترك گفت و شاه جمله‏اى را شنيد كه بى بى سى پخش كرد، جمله‏اى كه بايد او را قانع مى‏كرد اسدالله رشيديان سخنگوى انگلستان است، شوارتسكف ملاقاتى طولانى با شاه بعمل آورد. شاه از ترس اينكه ميكرفونها كارگذاشته شده باشند، ژنرال را به اطاق بزرگ رقص برد. در وسط آن ميزى گذاشته شده بود و دو صندلى. هر دو نشستند. شاه از امضاى فرمان و نامه امتناع كرد. عذرش اين بود كه از وفادارى ارتش اطمينان كامل ندارد. بعلاوه او بايد پيشاپيش، تك تك وزيران حكومت جانشين (زاهدى) را تصويب كند. و او بايد وقت داشته باشد تا خود، ارزيابى شخصيش را از احتمال موفقيت يا شكست كودتا، بعمل آورد. شاه گفت اگر مصدق از راه رفراندوم مجلس را منحل كند، بنا بر قانون اساسى، او اختيار كامل پيدا مى‏كند مصدق را عزل  و نخست وزيرى را كه خود بر مى‏گزيند، جانشين او كند. اين ديدار، با يك رشته ديدارها، دنبال شد. برخى از آنها، ميان روزولت و شاه و بعضى ديگر ميان رشيديان و شاه. در اين ديدارها، فشارهاى سختى بر او وارد مى‏شدند تا مگر بر رفتار متزلزل و بى تصميمى شاه غلبه شود.

          در 2 اوت( 11 مرداد )، روژه گوئيران، كه در خدمت طولانى خود تجربه‏هاى ارزشمند تحصيل كرده بود، تهران را ترك گفت تا در اداره مركزى سيا، مشغول خدمت شود. با آنكه دانش او در مرجله تهيه نقشه تى پى آژاكس بيش از آن بكار آمد كه بتوان ارزيابى كرد، بنظر رسيد كه رفتن او در اين موقع، مى‏تواند عامل مهمى در جنگ اعصاب بر ضد مصدق باشد و بهنگام اجراى نقشه، توان مقابله را آن را كاهش مى‏دهد.

 انقلاب اسلامى: گازيوروسكى يادآور مى‏شود كه برغم نقشى كه گوئيران در تدارك مقدمات كودتا بازى كرده‏بود، با كودتا موافق نبود. از اين رو او را تغيير دادند. غير از او، دو تن از متخصصان ايران در سيا نيز با كودتا مخالف بودند.

        در اين وقت، گوردن هانرى ماتيسون Gordon Henry Mattison، مستشار سفارت امريكا در تهران و روى ملكم ملبورن  MelbourneRoy Malcolm، افسر سياسى ارشد، در باره نقشه تى پى آژاكس توجيه شدند و با رزانت، مدديار گشتند. ماتيسون در مصاحبه با (؟)، رهنمود پايگاه سيا را در كوشش موفقى براى منصرف كردن توجه گروه (؟) از نقشه تى.پى.آژاكس، بكار برد.

 انقلاب اسلامى: اگر مراد همان گروه و اشخاصى باشند، كه بنا بر «در طرح موازى» سيا با آنها ارتباط گرفته‏است، پيش از اين در باره‏شان توضيح داده شد.

         در طول اين دوره، مصدق، همچون هميشه، در حال آماده باش، مى‏كوشيد ابتكارى در كار آورد و قرار از مخالفان روز افزون خويش، بستاند. توجه او به مجلس منعطف شد. در مجلس، مخالفان قوت مى‏گرفتند. در 14 ژوئيه( 23 تير )، او از نمايندگان حامى حكومت خواست استعفاء كنند. تنى چند از نمايندگان كه بى طرف و يا مخالف خجول او بودند نيز، استعفاء كردند. در جمع، 28 تن استعفاء كردند. اداره مركزى اصرار ورزيد نمايندگان مخالف مصدق تشويق شوند بر مقام نمايندگى خود باقى بمانند و در مجلس متحصن شوند. تدبيرى كه ساخته و پرداخته شد اين بود كه نمايندگانى كه استعفاء نداده‏اند، مجلس قانونى را تشكيل مى‏دهند. اين تدبير، تا حدودى از عوامل تقويت باور مصدق به لزوم انحلال مجلس شد. عمل انحلال مجلس، او را ديكتاتور بلامنازع ايران مى‏كرد. بخصوص كه دز دوره اختيارات او، چند ماه باقى مانده بود. با وجود اين، بنا بر قانون اساسى، تنها شاه اختيار انحلال مجلس را داشت و مصدق براى انحلال مجلس بايد راهى مى‏جست. راه حلى كه او يافت، رفراندوم بود. در آن مردم به پاسخ آرى يا نه، با انحلال مجلس موافقت يا مخالفت مى‏كردند. رفراندوم بطور آشكار و ملموس قلابى بود. در 4 اوت، رفراندوم در سراسر كشور انجام شد. حدود 2 ميليون  «آرى» گفتند و چند صد نفر نيز، «نه» گفتند. اين مانور، آنسان كه مصدق پيش بينى كرده بود، قرين موفقيت نشد و روشن بود كه نقض قانون اساسى نيز شده‏است. رفراندوم و نتايج آن، فرصت و مجوزى را فراهم كرد تا كه مطبوعات مخالف مصدق كه تحت اداره سيا و انتليجنت سرويس بودند، او را آماج حملات سخت بى رحمانه خود كنند. عمل رفراندوم اعلان خطرى شد به با ثبات‏ترين عناصر جامعه كه وطن دوست بودند اما اينسان نقض تقلب‏آميز قانون اساسى را نيز بر نمى‏تافتند.

         در طول روز رفراندوم پايگاه سيا گزارش وضعيت را با جزئيات آن مى‏داد. كوششهاى متعدد عاملان پايگاه در بهره بردارى از غير قانونى بودن اين رفراندوم، پيش و در روز همه پرسى، گزارش شدند. و نيز، همه اظهاراتى كه از سوى رهبران مذهبى بعمل آمدند بر غير قانونى بودن رفراندوم، تأكيد گذاشتند. پايگاه  خاطر نشان كرد كه 20 نشريه مخالفت سختى را با مصدق بعمل مى‏آورند و 15 كارتون ضد مصدق كه سيا تهيه كرده بود، در هفته رفراندوم، در اين مطبوعات، انتشار پيدا كرده‏اند.

 انقلاب اسلامى: چند تذكر مهم:

 1 - از آن زمان تا امروز، كودتا كنندگان و آنها كه گمان مى‏كنند اگر رفراندوم نمى‏شد، كودتا نيز انجام نمى‏گرفت، بر غير قانونى بودن همه پرسى، اصرار مى‏ورزند. آيا در قانون اساسى سابق، همه پرسى منع شده بود؟ خير. آيا در حقوق، «اصل اباحه» وجود ندارد و بنا بر اين اصل، آنچه ممنوع نشده، مباح نيست؟ و آيا بنا بر آن قانون اساسى، حاكميت با مردم كشور نبود و رفراندوم يكى از مهمترين روشهاى ابراز اين حاكميت نيست؟ چرا. بنا بر اين، رفراندوم قانونى بود.

 2 - اما همانطور در اين قسمت از گزارش مى‏خوانيم و در قسمتهاى ديگر آن نيز خواهيم خواند، سيا و انتليجنت سرويس در كار خريدن نمايندگان مجلس بوده‏اند. بنا بر اين، عزل مصدق توسط مجلس غير محتمل نبوده‏است. مصدق خود گفته است 30 تن از نمايندگان را خريده بودند. مى‏توانستند 10 نفر ديگر را نيز بخرند. بنا بر اين، از نقشه و كار امريكا و انگيس آگاه بود.

     اگر تجربه وجود نداشت، تجربه خرداد 1360مى‏گويد كه عزل توسط مجلس ميسر بوده‏است. بخصوص كه رجايى نخست وزير منتخب مجلس و منصوب شاه بود وبنى صدر رئيس جمهورى منتخب مردم بود و عمل مجلس اول ملاتاريا، يكسره خارج از قانون اساسى و همانطور كه هاشمى رفسنجانى نوشته‏است ، بدستور خمينى بود.

 3 - گزارش سيا آراى موافق را حدود 2 ميليون نفر ذكر كرده‏است. همه پرسى كه در آن تقلب نمى‏شد، آن زمان، بيشتر از اين، رأى دهنده پيدا نمى‏كرد. زيرا الف - زنان حق رأى نداشتند و ب - شهرها رأى دادند و ج - محدوديت سنى وجود داشت و د - رأى قلابى به صندوقها ريخته نشدند.

 4 - بر خلاف ادعاى سيا، شاه حق انحلال مجلس را نداشت. بعد از تير اندازى به شاه در  15 بهمن 1327، مجلس مؤسسانى قلابى تشكيل دادند و آن مجلس اختيار انحلال مجلس را به شاه داد. مصدق نه آن مجلس و نه آن اختيار را پذيرفت. بمحض انتخاب شدن به نمايندگى مجلس شانزدهم، نخستين كارش، ارائه طرح كان لم يكن اعلام كردن مجلس مؤسسان قلابى و مصوبات آن بود.

 5 - اما «رهبران مذهبى» كه به دستور فرماندهى عمليات آژاكس رفراندوم را مخالف قانون اساسى خواندند، عبارت بودند از آيات الله كاشانى و بهبهانى:

 * طرفه اينكه كاشانى در تحريم نامه خود، «شركت در رفراندوم خانه برانداز كه با نقشه اجانب طرح ريزى شده» را تحريم كرد. و امروز روشن مى‏شود كه مضمون تحريم او را نيز فرماندهى عمليات آژاكس تهيه كرده بود!

 * بهببهانى در نامه به مصدق، همه پرسى را موجب متزلزل شدن «اساس مشروطيت و باعث ضعف و انحطاط ابدى و روحى مجلس و قانون اساسى» خواند.

        كوشش بهبهانى براى آنكه مرجع تقليد وقت، آيةالله بروجردى را به تحريم همه پرسى بر انگيزد، به شكست انجاميد.

        اما مراجع وقت نجف نيز نپذيرفتند همه پرسى را تحريم كنند. در 8 مرداد، روزى بعد از آنكه در خانه كاشانى، صفائى به منبر رفت و به مصدق ناسزا گفت و به او حمله شد، نامه‏اى با امضاى آيات الله سيد جمال گلپايگانى و سيد عبدالهادى شيرازى و شيخ محمد حسين آل كاشف الغطا و ميرزا آقا اصطهباناتى منتشر شد. در آن، آنان از توهين و جسارت «نسبت به مقام شامخ روحانيت و مخصوصاً حضرت مستطاب آية الله آقاى حاج سيد ابوالقاسم كاشانى» اظهار تأثر كردند.

 

 مصدق از علت آمدن اشرف به تهران آگاه شد و لازم شد نقشه كودتا با شتاب انجام گيرد:

 

       در 4 اوت( 13 مرداد )، به پايگاه  سيا اطلاع داده شد كه مصدق از علت واقعى سفر اشرف به تهران، آگاه شده‏است. به افراد حاضر اين احساس قوى دست داد كه بايد بسيار زود عمليات را آغاز كرد. در 4 اوت( 13 مرداد) ، هندرسون، سفير امريكا در تهران، از سالزبورگ راهى تهران شد. قرار بود در 9 اوت(18 مرداد )، او در بيروت با لويت ديدار كند. ما او را متقاعد كرده بوديم مراجعت خود را به تأخير بياندازند. اما حالا مى‏بايد بدون فوت وقت دست بكار مى‏شديم. در همين روزها، هندرسون و مقامات رسمى وزارت خارجه و مقامات وزارت خارجه انگلستان، اظهاريه هائى را آماده مى‏كردند كه در صورت موفق شدن عمليات آژاكس، دو دولت بايد بعمل مى‏آوردند.

        در تهران، ملاقاتها با شاه ادامه داشت. در 2 اوت( 11 مرداد )، اسدالله رشيديان نقشه عمليات را، جزء به جزء، براى شاه تشريح كرد. او گزارش كرد كه شاه پذيرفت مصدق را بركنار و زاهدى را به نخست وزيرى و جانشين فرمانده كل قوا نصب كند. شاه همچنين پذيرفت سرلشگر وثوق را رئيس ستاد كند. در 3 اوت( 12 مرداد )، روزولت ديدار طولانى و بدون نتيجه‏اى با شاه بعمل آورد. آخرين جمله هايش به شاه اين بود كه او يك ماجراجو نيست. امروز اقبالى روى آورده كه نبايد آن را از دست داد. روزولت خاطرنشان كرد كه راه ديگرى براى تغيير حكومت نيست. حالا ديگر، يك طرف مصدق و قوه او است و طرف ديگر شاه است با ارتشى كه هنوز با او است اما زود است كه از او روى گرداند. سرانجام، روزولت به شاه گفت: او چند روز ديگر مى‏ماند بدان اميد كه شاه تصميم مثبتى بگيرد و آنگاه كشور را ترك گويد. اگر شاه از گرفتن تصميم طفره برود، ايران را بسوى كمونيسم مى‏راند و كشور را كره دومى مى‏گرداند. او اينطور نتيجه گرفت كه حكومت او، امريكا، حاضر نيست امكان كمونيست شدن ايران را بپذيرد و نقشه ديگرى را ممكن است به اجرا گذارد.

        در آخرين ديدار روزولت با شاه، شاه تقاضا كرد روزولت از پرزيدنت آيزنهاور درخواست كند او اطمينانهاى لازم را به شاه بدهد كه اقدام به بركنارى مصدق، كار بايسته ايست. روزولت به او گفت او اين درخواست را به اطلاع رئيس جمهورى امريكا مى‏رساند اما او مطمئن است كه رئيس جمهورى رفتارى را اتخاذ خواهد كرد كه نيات امريكا بر شاه روشن شود. از خوش اقبالى و بطور كاملاً اتفاقى، رئيس جمهورى، بهنگام سخنرانى براى فرمانداران ايالات، در 4 اوت( 12 مرداد )، به وضعيت در ايران گريز زد و گفت: امريكا دست روى دست نمى‏گذارد تا ايران به پشت پرده آهنين برود. روزولت از اظهارات رئيس جمهورى سود جست و وسيله رسيدن به هدف خود كرد. او به شاه گفت: در حقيقت، احساس كرد دادن اطمينانها در باره رفتار امريكا نسبت مصدق ضرور نيست اما بيان او در باره ايران، در كنوانسيون فرمانداران، بدانخاطر بعمل آمد كه رضايت خاطر شاه بعمل آيد. در پايان، شاه گفت: موضوع را از نو با رشيديان موضوع بحث قرار مى‏دهد. در تلگرامى، روزولت در توصيف اين ديدار، مى‏نويسد: باور او اينست كه اگر بدون شاه، نقشه به اجرا گذاشته شود، اطمينان بيشترى به اجراى موفقيت‏آميز آن وجود دارد. و بايد تصميم گرفت كه آيا در دو و سه روز آينده واپسين فشار به شاه وارد شود و يا اجرا نقشه 10 روزى به تأخير انداخته شود تا مگر شاه موافقت كند.

      در 7 اوت( 16 مرداد) ، رشيديان، از نو، با شاه ملاقات كرد. شاه موافقت كرد عمليات در شب 10 اوت يا ديرتر انجام بگيرد. در 8 اوت( 17 مرداد )، روزولت بار ديگر با شاه ديدار كرد. او با بى تصميمى شاه مبارزه كرد. شاه پذيرفت افسران برگزيده‏اى در عمليات شركت مى‏كردند، زبانى، به اين كار تشويق كند. بعد او گفت مى‏خواهد به رامسر برود. مى‏گذارد ارتش بدون اطلاع رسمى او عمل كند. اگر عمليات موفق شدند، او زاهدى را به نخست وزيرى نصب مى‏كند. در 9 اوت( 18 مرداد )، رشيديان بنوبه خود با بى تصميمى شاه مبارزه كرد و حاصل آن را گزارش كرد: شاه مى‏خواهد در 12 اوت به رامسر برود. پيش از آن، مى‏خواهد زاهدى و افسرانى را كه در عمليات نقش كليدى دارند، بحضور بپذيرد و  به آنها بگويد زاهدى را به نخست وزيرى برگزيده‏است.

        در 10 اوت(19 مرداد ) ، سرهنگ حسن اخوى  شاه را ملاقات كرد و اسامى افسران كه حاضر بودند با دريافت دستورى از شاه، وارد عمليات شوند را به او داد. شاه از نو، اعلان كرد كه با اجراى نقشه موافق است اما هيچ نوشته‏اى را امضاء نمى‏كند. اخوى به اين تصميم اعتراض مى‏كند.

 انقلاب اسلامى: سرهنگ نصيرى، رئيس گارد «شاهنشاهى» و همزمان با او، سرهنگ اخوى دستگير مى‏شوند. بنا بر قول فردوست، نصيرى را سرهنگ اخوى معرفى كرده‏است. اخوى، در ركن دوم ستاد ارتش، همكار سرتيپ سياسى رئيس ركن دوم ستاد بوده‏است و هر دو در كودتا شركت داشته‏اند.

       اما مصدق در دادگاه نظامى فرمايشى، مى‏گويد كسى به او تلفن كرده و كودتا و اسامى شركت كنندگان در آن را به او داده‏است. سرهنگ بزرگمهر اين شخص را محمد حسين آشتيانى معرفى كند كه كسانى از خانواده‏اش با دربار پهلوى و اشرف پهلوى مراوده داشته‏اند و او از زبان آنها، بوجود كودتاچيان و هويت آنها پى برده‏است.

        از نو، شاه به دنبال رشيديان فرستاد تا اين امر مهم را با او موضوع بحث كند. رشيديان پيامى از سوى روزولت براى شاه برد كه اگر او در همين روزها تصميم نگيرد، روزولت با بيزارى تمام، ايران را ترك خواهد گفت. در پايان گفتگوها، شاه گفت: فرمانها را امضاء مى‏كند. زاهدى را مى‏بيند و بعد به رامسر مى‏رود. اما برغم قول به رشيديان، براى امضاء شاه آماده نشدند. شاه قول داد بمحض اينكه نامه‏ها آمده و براى او به رامسر فرستاده شوند، امضاشان مى‏كند.

        بعد از بحث ميان روزولت و رشيديان، قرار شد به نقشه اصلى تى پى آژاكس بازگردند كه در لندن تهيه شده بود. يعنى شاه دو فرمان را صادر كند. يكى فرمان عزل مصدق و ديگرى فرمان نصب زاهدى به نخست وزيرى. رشيديان و بهبودى رئيس دفتر شاه و عامل قديمى انگلستان، مدارك را آماده كردند و در 12 اوت( 21 مرداد )، سرهنگ نصيرى، رئيس گارد شاهنشاهى، فرمانها را به رامسر بردند.

        در همين زمان، جنگ روانى بر ضد مصدق به حداكثر شدت خود رسيده بود. روزنامه‏هاى تحت مهار همه بر ضد مصدق تبليغ مى‏كردند. دو نشريه (؟)، تحت هدايت پايگاه سيا، مطالبى را چاپ مى‏كردند كه پايگاه  آنها را مفيد تشخيص مى‏داد.

 انقلاب اسلامى: دورتر، فهرست روزنامه نگارانى را كه با سيا و انتليجنت سرويس، در كودتا، همكارى كرده‏اند، آورده‏ايم. اما دو روزنامه، مى‏توانند روزنامه داد به صاحب امتيازى ابوالحسن عميدى نورى و آتش به صاحب امتيازى سيد مهدى مير اشرافى باشند. چرا كه اين دو، خود، گفته‏اند در كودتا نقشى فعال مى‏داشته‏اند. تا جائى كه عميدى نورى وقتى اطلاع پيدا مى‏كند هندرسون نزد مصدق مى‏رود، نگران مى‏شود مبادا امريكا در اجراى نقشه كودتا منصرف شود!

 عمال سيا توجه جدى به نگران كردن رهبران مذهبى تهران، از خطر، بكار مى‏برد. بنام حزب توده، نامه‏هاى تهديدآميز تهيه و براى آنها مى‏فرستاد. آنها تهديد مى‏شدند اگر بر ضد مصدق عمل كنند، بشدت تنبيه خواهند شد. بنام حزب توده، آنها را تهديد تلفنى نيز مى‏كردند. و يكى از چند طرح ، بمب گذارى در خانه‏هاى اين رهبران مذهبى بود.

  انقلاب اسلامى: نامه‏هاى تهديدآميز را دستگاه بهبهانى تهيه و براى روحانيان طراز اول شهرهاى كشور و تهران و قم مى‏فرستاد. در دستگاه او، شخصى بود به اسم سيد ابراهيم ابطحى، معروف به سيد ابراهيم جزوه كش. از جمله، در خانه او اين نامه‏ها تهيه و فرستاده مى‏شدند. و البته، در تمام مدت، حزب توده كه گويا «بزرگ‏ترين سازمان سياسى» بود، در خواب بود!

         اين امر كه شاه از عمل مستقيم حمايت مى‏كند، با تشويق سيا و «گروه سرهنگها»، بسرعت پخش شد. زاهدى عامل اصلى پايگاه  سيا، سرهنگ عباس فرزانگان را ديد و او را افسر رابط خود با امريكائيها گرداند و نيز نماينده او شد در دفتر مجرى طرح كودتا. بعد فرزانگان سرلشگر باتمانقليج و  سرهنگ كريمى زند را بديدار زاهدى برد. كارول، افسر سيا، تماس نزديك با «گروه سرهنگها» بر قرار كرد و در 13 اوت( 22 مرداد )، در اجتماع اشخاصى كه مسئوليت انجام نقشه را بر عهده داشتند، حاضر بود. بارى، اين ملاقات آخرين ملاقاتى بود كه افسر پايگاه  سيا در آن حضور يافت. قطع شدن تماس و با وجود آن، اجرا شدن نقشه، ثابت كرد نتايج جدى داشته است.

       ديرگاه عصر 13 اوت( 22 مرداد) ، سرهنگ نصيرى با در دست داشتن فرمانهائى كه شاه امضاء كرده بود، به تهران باز گشت و آنها را به زاهدى تسليم كرد. بنابر قول او (كه هيچگاه تأييد نشد)، سرانجام اين ثريا بود كه شاه را قانع كرد فرمانها را امضاء كند. اگر اين امر راست باشد، ثريا متحدى بوده است بكلى دور از انتظار.

 انقلاب اسلامى: ثريا نيز در خاطرات خود صفحات 211 تا 220) تصريح مى‏كند او شاه را از ترديد به تصميم آورده‏است:

       «پس از لحظه‏اى انديشيدن و ترديد او، به اين نتيجه رسيديم كه براى نجات كشور از هرج و مرج و جلوگيرى از نفوذ حزب توده، كودتائى بايد انجام گيرد. ولو اين حركت به زيان «شير مرد پير» باشد...

      شاه پس از مدتى فكر- ناگهان در انديشه‏اش تغيير داد و با حركتى تند گفت:

      «تا كنون آيا ديده شده كه پادشاهى عليه دولت كشورش دست به كودتا بزند؟

      بله، اما شما اولين كسى هستيد كه دست به اين كار مى‏زنيد...

       در حالى كه سيگار ميان انگشتانش مى‏لرزيد، مدتى دراز به من نگاه مى‏كند... نخستين بار است كه او را اينگونه مى‏بينم، چشم ديدن مرد ضعيفى را كه اوست ديگر ندارم...

       اين شاه عاجز از تصميم‏گيرى، اين مهره كه قدرتهاى بزرگ جا به جايش مى‏كنند، اين عروسك كه، با توصيه اين و آن، به اين سو و آن سو كشيده مى‏شود...

       در 2 اوت 1953 (11 مرداد 1332)، سرلشگر زاهدى پنهان و ناشناس در دفتر شاه حاضر شد. من با وجود سن بسيار جوان و بى تجربه‏ام در مذاكرات حاضر بودم... او با صدائى رسا پرسيد:

      «مى‏فرمائيد كى اقدام كنم؟»

      شاه باز مردد ماند. همين امروز صبح با چند مشاور بى حال و شل و ول، مشورت كرده‏بود. حوصله‏ام ديگر بسر مى‏رسيد. مشاوران به او گفته بودند: «مبادا اقدامى عليه مصدق انجام دهيد كه برايتان خطرناك است.»

       به من گفت: «ثريا واقعاً بايد مصدق را بركنار كنم؟»

        آن حرارت بيست سالگى كه در وجود داشتم، ناگهان، به شعله‏اى داغ تبديل شد و فرياد كشيدم:

        «راستى كه موجودى قابل ترحم ايد. گويا از اين حال حقارت و افسردگى كه داريد، لذت مى‏بريد!... بايد مقام و شخصيتى را كه پيشتر داشتيد و به آن احترام مى‏گذاشتم، بازيابيد. اگر حكومت مصدق ادامه يابد، بايد چوب حراج ايران را به نفع مسكو زد...

        آنجا، در دفترش، او باز مردد مانده‏است. نگاهش از من به فضل الله زاهدى كه منتظر جواب مانده‏است، سرگردان شده‏است. عاقبت مى‏گويد:

       «من فرمانى را امضاء مى‏كنم كه با آن، مصدق را بركنار و شما را به سمت نخست وزيرى منصوب مى‏كنم.»

       زاهدى باز پرسيد:

       «كى اجازه شروع عمليات را به چاكر مى‏فرمائيد؟»

       شاه با حركتى سريع دفتر يادداشتهايش را ورق زد و پس از نگاهى دقيق، گفت:

       «فرمان در 13 اوت (22 مرداد) به دست شما مى‏رسد و بايد هرچه سريع‏تر به دست مصدق برسانيد...»

    در 14 اوت (23 مرداد )پايگاه  تلگراف كرد كه با انجام نقشه آژاكس و زمامدار شدن حكومت زاهدى، خزانه كشور خالى است و نياز فورى به پول پيدا مى‏كند. مبلغ 5 ميليون دلار كمك تصويب شد و پايگاه  سيا در نظر گرفت در ساعات اول بعد از موفقيت عمليات، آن را در اختيار حكومت زاهدى بگذارد.  در 14 اوت( 23 مرداد) ، هيچ خبرى از تهران نرسيد. مراكز فرماندهى و پايگاه  سيا در تهران جز اين نمى‏توانستند كه شروع عمليات را انتظار كشند.

 

 كوشش نخست:

 

      رويدادهاى شب 15 اوت 1953 (24 مرداد 1332 )و ترتيبشان هنوز بدقت، معين نگشته‏اند. حكايتهاى اوليه كه شركت كنندگان مختلف گفته‏اند، باندازه كافى با يكديگر اختلاف دارند كه نتوان حقيقت را در آن شب تاريك، يافت. با وجود اين، مسير اصلى اين كوشش نخستين، روشن است. دو امر اساسى اين مسير را آشكار مى‏كنند. اين دو امر عبارتند از: نقشه از راه سر نگاه نداشتن يكى از افسران شركت كننده در عمليات، در گفتگوهاى روزانه، لو رفت. با وجود لو رفتن، نقشه مى‏توانست با موفقيت اجرا شود اگر بيشتر شركت كنندگان بى رمقى بخرج نمى‏دادند و در بزنگاهها، توان تصميم گرفتن را از دست نمى‏دادند.

         تا عصر 14 اوت( 23 مرداد )، افراد پايگاه  سيا در تهران اطلاع نيافتند كه عمليات از آن شب به شب بعد محول شده‏اند. عامل اصلى سيا در تهران، سرهنگ فرزانگان ارتباط خود را با حوادث از دست داده بود و پايگاه نمى‏توانست سرلشگر باتمانقليج، رئيس ستاد منصوب زاهدى را رهبرى كند. در واقع، اين او بود كه بيشترين مسئوليت را بر عهده داشت.

      بنا بر قول سرتيپ تقى رياحى، رئيس ستاد ارتش، او در ساعت 5 بعد از ظهر روز 15 اوت( 24 مرداد )، از نقشه كودتا با تمامى جزئيات آن، آگاه شده بود. اما شگفت آنكه - و بنا بر قول خود او - خانه خود را در شميران ترك نمى‏كند. اعضاى جبهه ملى، زيرك زاده و حق شناس نيز در آن خانه زندگى مى‏كرده‏اند. تا ساعت 20 در آن خانه بوده و در آن ساعت، خانه را به قصد ستاد ارتش، ترك مى‏كند.

 انقلاب اسلامى:  برابر اظهارات دكتر مصدق، او به ستاد ارتش تلفن مى‏كند و رياحى را در آنجا نمى‏يابد. به خانه‏اش تلفن مى‏كند كه با وجود وضعيت بحرانى چرا در ستاد ارتش نيست! او به ستاد ارتش مى‏آيد. بعد از حركت او، مأموران كودتاچيان براى توقيف او، وارد خانه‏اش مى‏شوند و زيرك زاده و حق شناس را دستگير مى‏كنند. اين امر كه سرتيپ رياحى، در ساعت 5 بعد از ظهر 15 اوت( 24 مرداد )، از نقشه كودتا با تمامى جزئياتش آگاه بوده و تا ساعت 8 در خانه مانده‏است، از جمله اماره هائى است كه به استنادشان، برخى به اين نتيجه رسيده‏اند كه سرانجام سرتيپ رياحى همكارى دست كم كار پذيرانه با كودتاچيان را پذيرفته است. خود او، در دادگاهى كه او را باتفاق مصدق محاكمه مى‏كرد، گفت: او از دادن دستورى خوددارى كرده‏است كه اگر مى‏داد، وضعيت ديگرى پيش مى‏آمد.

      سرهنگ حسينقلى سرشته (خاطرات من، يادداشتهاى دوره 1334 - 1310) سرتيپ رياحى را متهم مى‏كند كه به كودتاى 28 مرداد يارى رسانده‏است:

 1 - گزارش غلط به مصدق داده و از او، اجازه توقيف سرهنگ اشرفى، فرماندار نظامى را گرفته و اجراى دستور را از سرهنگ سررشته خواسته‏است. سرهنگ سررشته دستور را اجرا كرده‏است. سرتيپ رياحى فرماندار جديد معين نكرده، در نتيجه، فرماندارى نظامى بدون فرماندار نظامى مانده و اين مهمترين سبب پيروزى كودتا گشته است.

 2 - با خنثى شدن حمله اوباش و كودتاچيان، شهر تا ساعت 30:3 روز 28 مرداد 1332، آرام بوده‏است. در اين ساعت، سرهنگ ممتاز مدافع خانه مصدق، به سرهنگ سررشته تلفن مى‏كند كه تلفن ستاد ارتش كار نمى‏كند و از او مى‏خواهد براى مقابله با مهاجمان، به يارى او برود. او به ستاد ارتش مى‏رود و از سرتيپ رياحى مى‏خواهد اجازه دهد با چند دستگاه تانك و عده‏اى سرباز به يارى سرهنگ ممتاز برود. اما رئيس ستاد به او مى‏گويد: شما به دفتر كار خود باز گرديد و منتظر دستور بمانيد. اما بجاى دستور رفتن به يارى سرهنگ ممتاز، سرتيپ رياحى سرهنگى را مى‏فرستد و او به سرهنگ سررشته ابلاغ مى‏كند كه از اين پس، هر اقدام او در دژبانى، بايد با موافقت او باشد!

       اما سرتيپ رياحى در مصاحبه با غلامرضا نجاتى (جنبش ملى شدن صنعت نفت ايران و كودتاى 28 مرداد 1332) گفته‏است «جزئيات وقايع 24 تا 28 مرداد را من از روى يادداشتهاى روزانه ستادم (يگانه مدركى كه با خود بردم)، به تفصيل نوشته‏ام، ولى هنوز موقع افشاى كامل آنها نرسيده‏است.»

      در اين مصاحبه، او مى‏گويد: 2 بعد از نيمه شب (29 مرداد) از ستاد ارتش كه اينك سرلشگر باتمانقليج رئيس ستاد دولت كودتا رئيس آن بود، آمده و او را به ستاد ارتش برده‏اند و تا 4 روز، در ستاد ارتش بوده و نهار و شام را با باتمانقليج صرف مى‏كرده‏است. روزى كه شاه باز مى‏گردد و باتمانقليج آماده رفتن به نزد او مى‏شود، خطاب به سرتيپ رياحى مى‏گويد: «تقى بيا با هم همكارى كنيم». رياحى پاسخ مى‏دهد: حرفى ندارم. به يك شرط. حالا كه تو در ستاد هستى، زاهدى را زندانى كن مصدق بشود نخست وزير، آن وقت با تو همكارى خواهم كرد. او سخن مرا به شاه گفته بود. همان شب مرا به جمشيديه منتقل و تحت مراقبت قرار دادند.

       در ساعت 23، رياحى به فرمانده تيپ اول زرهى دستور آماده باش مى‏دهد. در ساعت 23، معاون خود، سرتيپ كيانى را براى سركشى به باغ شاه مى‏فرستد. گارد شاهى نيز در باغ شاه مستقر بود. كيانى و چند افسر كه از او حمايت مى‏كردند، توسط سرهنگ نصيرى كه زودتر از او به باغ شاه رسيده بود، دستگير مى‏شود.

         كار توقيفها را گروهى از سربازان هوادار شاه انجام مى‏دادند. حدود 23 و 30 دقيقه آنها به خانه رياحى در شميران مى‏روند و مى‏بينند او از خانه رفته است. زيرك زاده و حق شناس را توقيف مى‏كنند. و نيز، در حدود 23 و 30 دقيقه، چند افسر با گروه بزرگى از سربازان  به خانه دكتر فاطمى، وزير خارجه مصدق، مى‏روند و او را توقيف مى‏كنند و حتى اجازه پوشيدن كفش را نيز به او نمى‏دهند. توقيف شدگان را به محل عمل گارد شاهنشاهى، در سعدآباد، مى‏برند.

        افسرانى كه دانسته  بودند رياحى آگاه شده است، ديگر دست به عملى نزدند. اما افسرانى كه ندانسته بودند رياحى آگاه است، وارد عمليات شده بودند.

         پيش از 23 و 30 دقيقه، حمله محدودى به مركز تلفن شد. تلفنهاى خانه فاطمى و خانه‏هاى ديگرانى كه بايد توقيف مى‏شدند، قطع شدند. سيمهاى ستاد ارتش به باغ شاه قطع شدند. و سرهنگ اسكندر آزموده، با نيروى نظامى كوچكى، مركز تلفن بازار را اشغال كرد.

 انقلاب اسلامى: در قسمت اول اين گزارش خوانديد كه سيا فاطمى را كسى معرفى مى‏كند كه از بيم روز مبادا، به رشيديان گذرنامه مى‏دهد. در اينجا، ارزيابى سيا نقض مى‏شود. رفتار كودتاچيان با فاطمى، واكنش در برابر قاطعيت او است. در 26 مرداد، بعد از شكست كودتا نيز، او از نادر كسانى است كه فكر بازگشتن وضعيت را نمى‏كند و خواستار انقراض سلسله انگليس ساخته پهلوى و اعلام نظام جمهورى مى‏شود.

       

        وقتى رياحى ديد از سرتيپ كيانى كه به باغ شاه رفته بود، خبرى نمى‏شود، او (آنطور كه خود گفته است)  به سرهنگ ممتاز، فرمانده تيپ دوم كوهستانى و سرهنگ شاهرخ، فرمانده تيپ اول زرهى تلفن مى‏كند و به آنها دستور مى‏دهد با قواى خود به باغ شاه بروند. در همان زمان و يا پيش از آن، به افسران ديگر، از جمله به سرهنگ پارسا، فرمانده تيپ كوهستانى و سرهنگ اشرفى، فرماندار نظامى و فرمانده تيپ سوم كوهستانى و سرهنگ نوذرى فرمانده تيپ دوم زرهى آماده باش مى‏دهد.  بنا بر حكايت اشخاصى كه زاهدى مأمور عمليات كرده بود، ممتاز و شاهرخى  در باغ شاه توقيف شدند و مدتى در كنار كيانى زندانى ماندند.

       منابع دولتى  جريان ابلاغ فرمان عزل مصدق را، توسط سرهنگ نصيرى، جز اين گزارش كردند: بگفته سرتيپ رياحى، سرهنگ ممتاز در راه باغ شاه بود كه در خيابان با سرهنگ نصيرى روبرو شد و او را توقيف كرد. بموجب اطلاعيه رسمى حكومت مصدق، 1 صبح 16 اوت، سرهنگ نصيرى با چهار كاميون نظامى پر از سرباز و دو جيپ و يك زره پوش، در برابر خانه مصدق بوده است. او ادعا مى‏كند نامه‏اى براى مصدق دارد. اما توسط قواى محافظ خانه نخست وزير، دستگير مى‏شود.

     فرزانگان حكايت ديگرى از ماجرا مى‏كند: سرهنگ نصيرى در 23 و 30 دقيقه، در خانه مصدق، دستگير مى‏شود. بعد از توقيف او، نصيرى تأكيد مى‏كند كه به او گفته‏اند دو دقيقه تأخير در رسيدن نايب سرهنگ زند كريمى با دو كاميون سرباز، موجب شكست عمليات شد.

       بنظر قطعى مى‏رسد كه رياحى توانسته بود پيش از نيمه شب، واحدهاى نظامى را در نقاط استراتژيك مستقر كند كه به احتمال قوى مورد حمله قرار مى‏گرفتند. اما چه حادثه يا واكنشى از سوى رياحى و ديگر افسران وفادار به مصدق سبب شده بود افسران طرفدار زاهدى در انجام وظيفه قصور كنند، بروشنى دانسته نشد. با وجود اين، دانسته شد كه رئيس ستاد ارتش، منصوب زاهدى، سرلشگر باتمانقليج، ترسيد و به مخفى گاه رفت. اين امر، بدون شك روحيه افراد نظامى را، در لحظه حساس، خراب كرد. همين اثر را پخش سريع خبر  توقيف سرهنگ نصيرى ببار آورد. سرهنگ فرزانگان، يك صبح 16 اوت (25 مرداد) ، به ستاد ارتش رفت تا با سرلشگر باتمانقليج ديدار كند. معلوم شد ژنرال تا ستاد ارتش آمده تا مگر آن را بگيرد اما وقتى ديده است قوا و تانكها تسليم شده‏اند، وحشت كرده‏است. بعد او شتابان نزد زاهدى رفته و به اوگفته است فرار كند اما زاهدى به او خنديده‏است. بهر رو، كاميونهاى حامل توقيف شدگان، از سعدآباد به ستاد ارتش آمده بودند، اما اين بار، توسط مخالفان كودتا به سعد آباد بازگردانده شدند. آنها كه اختيار كاميونها را بدست آورده بودند، توقيف شدگان را آزاد كردند.

       زاهدى، بيهوده، در انتظار ماند تا اسكورتى بيايد و او را تا باشگاه افسران اسكورت كند. در حدود ساعت 3:2 صبح، ايرانيانى كه هنوز مى‏خواستند عمليات را بانجام رسانند، وقتى ديدند واحدها تقويت شده‏اند و قواى بيشترى بطرف شهر مى‏روند و خودروهارا توقف مى‏كنند و مى‏پرسند چه خبر است، متقاعد شدند كه شكست خورده‏اند. سرهنگ فرزانگان و سرلشگر باتمانقليج، خود، در حدود ساعت 3:2، در شهر، گشت زدند. بعد، احتمالاً، از يكديگر جدا شدند.  سرلشگر باتمانقليج بزودى توقيف شد و سرهنگ فرزانگان پايگاه  سيا را مأمن يافت و بدان پناه برد.

        در سفارت، اعضاى پايگاه ، ساعتها را با اعصاب سخت معذب گذراندند. عمليات شكست خورد و جيپ مجهز به راديو ارتش فراخوانده شد و ديگر وسيله‏اى براى آنكه بدانيم در شهر چه روى داده، نماند.

 

 شكست آشكار كودتا در 25 مرداد:

 

 16 اوت  1953 25 مرداد 1332) را كودتاچيان چگونه و با انجام چه كارى به شب رساندند؟:

        در ساعت 5 و 45 دقيقه صبح 16 اوت 1953( 25 مرداد 1332)، راديو تهران برنامه خود را با اطلاعيه دولت آغاز كرد. اطلاعيه مى‏گفت نيمه شب پيش، كودتائى رخ داده و به شكست انجاميده‏است. در ساعت 6 صبح، مصدق جلسه هيأت وزيران خويش را تشكيل داد تا گزارشهاى پيرامون وضعيت را دريافت و تدابيرى براى تقويت قواى تأمين امنيت ساختمانهاى دولتى و نقاط حساس تهران اتخاذ كند. اطلاعيه، بار ديگر ساعت 7 و 30 دقيقه، از راديو پخش شد.

         اعضاى پايگاه  سيا به اضطراب افتادند. آنها شب را در دفتر خود بيتوته كرده بودند. علت شكست كودتا اين بود كه يكچند از قسمتهاى نقشه نظامى كه مى‏بايد اجرا مى‏شدند، انجام نشدند: نه جيپ حامل راديو عمل كرد و نه سيستم تلفن از كار افتاد. مسلم بود كه چيزى و يا همه چيز مختل شده‏است. در ساعت 5 صبح، تا كه آزادى عبور و مرور بر قرار شد، كارول گشتى در شهر زد و گزارش كرد كه در اطراف خانه مصدق، تانكها و قواى مسلح متمركز و در جنب و جوش هستند. سرهنگ فرزانگان به دفتر تلفن كرد كه بگويد اوضاع بد شده‏اند و او خود نيز به سفارت مى‏رود تا پناه بجويد. در ساعت 6، او آمد و خلاصه‏اى از وضعيت را گزارش كرد. گزارش او همانند اطلاعيه حكومت بود و شتابان راهى مخفى گاه شد.

 انقلاب اسلامى: سرهنگهايى كه در كودتا شركت كرده بودند و  روز 16 اوت (25 مرداد) دستگير شدند، عبارتند از:

 1 - سرهنگ نصيرى، 2 - سرهنگ اخوى كه در بيمارستان تحت نظر قرار گرفت و در كودتاى 28 مرداد نقش پيدا كرد، 3 - سرهنگ دوم زند كريمى، 4 - سرهنگ منصور پور، 5 - همرديف سرهنگ پرورش، 6 - سرهنگ روحانى و 7 - سرهنگ هادى كسرائى. بنا بر اين، هيچيك از اين 7 سرهنگ در سفارت امريكا مخفى نشده‏اند. اگر  يكى از دو سرهنگ عامل سيا كه نقش مهمى در كودتا داشته‏اند، نبوده است، بناچار سرهنگ آزموده بوده كه مأمور از كار انداختن تلفن بازار بوده‏است. او و يا سرهنگ عباس فرزانگان بايد به سفارت رفته و گزارش شكست كودتا را داده باشد.

       حالا، پايگاه ، ناگهان  اين كوشش را بر عهده مى‏يافت كه مى‏بايد نقشه كودتا را از شكست كامل نجات دهد. در باره پى آمد شكست و آنچه بايد كرد، تصميمهائى گرفت. نياز اول اين بود كه با اردشير زاهدى، پسر سرلشگر زاهدى، تماس بر قرار شود. در ساعت 8 صبح، او پيامى به پايگاه فرستاد و محل خود را اطلاع داد. روزولت به شميران رفت تا بشنود اردشير و پدر او چه مى‏گويند. آيا هنوز اميدى به وضعيت دارند يا خير؟ بلافاصله تصميم گرفته شد كوششى عظيم بايد بكار رود در متقاعد كردن مردم ايران بر اينكه زاهدى نخست وزير قانونى و مصدق غاصب مقام است و اين او است كه كودتا كرده‏است (بايد خاطر نشان شود، كه برابر نقشه، از اين زمان، اقدام بهر عملى، بر اين ارزيابى بنا مى‏گرفت كه اگر ارتش ناگزير شود ميان شاه و مصدق انتخاب كند، شاه را انتخاب مى‏كند و به نداى شاه پاسخ مثبت مى‏دهد). بدين منظور، با استفاده از تجهيزات مخابراتى پايگاه  سيا، پيامى به دفتر مركزى آسوشيتد پرس در نيويورك فرستاده شد مبنى بر اينكه «گزارشهاى غير رسمى حاكى از آنند كه رهبران كودتا، مجهز به دو فرمان از شاه بوده‏اند. يكى مصدق را از نخست وزيرى بركنار و ديگرى ژنرال زاهدى را، بجاى او، به نخست وزيرى منصوب مى‏كرد.»  براى مصرف داخل ايران، پايگاه ژنرال مك كلور MacClure، رئيس مستشاران نظامى امريكا، را مأمور كرد شاه را ببيند و از او بپرسد  آيا فرمانها معتبر هستند يا خير. اما، در ساعات بعدى، اطلاع حاصل شد كه شاه با هواپيما رفته است.

        در ساعت 9 و 30 دقيقه، شهر آرام بود. دكانها باز شده بودند و مردم بسر كارهاى خود رفته بودند.  با وجود اين، در نقاط كليدى، از جمله در اطراف كاخهاى شاه كه مهر موم شدند، تانكها و سربازان و پاسبانان به مراقبت ايستاده بودند. شايعات شروع به پخش شدن كردند. يكى از شايعه كه توجه‏ها را به خود جلب كرد، اين بود كه كودتا را مصدق خود ترتيب داده است تا بهانه‏اى براى اقدام بر ضد شاه، بدست آورد.

       در حوالى همين ساعات، روزولت ژنرال مك كلور را نزد ژنرال رياحى، رئيس ستاد، فرستاد تا از او بپرسد: آيا هيأت مستشارى نزد حكومت مصدق پذيرش رسمى دارد و يا نزد حكومت ديگرى؟ چرا كه سفارت شنيده است شاه فرمانى صادر و ژنرال زاهدى را به نخست وزيرى نصب كرده‏است. رياحى تكذيب كرد كه فرمان «به اصالت امضاء شده باشد».  او گفت: «ايران و مردم آن از شاه و هر حكومت خاصى مهم‏تر هستند. ارتش از مردم هستند و از مردم حمايت مى‏كنند.»

       چند ساعتى طول كشيد تا مك كلور گزارش اين ديدار را به روزولت بدهد. بنظر مى‏رسيد كه مك كلور آماده است روى رياحى كار كند. او اميدوار است رياحى را بر برانداختن حكومت مصدق برانگيزد.

         حالا ديگر روزنامه‏هاى صبح  نيز منتشر شده‏اند. شجاعت كه بجاى بسوى آينده، نشريه اصلى حزب توده، منتشر مى‏شود، از 13 اوت(22 مرداد )، وقوع كودتا را پيش بينى كرده بود. حالا مى‏نويسد نقشه كودتا بعد از ملاقات شاه با ژنرال شوارتسكف، در 9 اوت(18 مرداد )، ريخته شد. اما مصدق در 14 اوت (23 مرداد )از آن آگاه شد. بايد خاطر نشان كرد كه حزب توده، همانند حكومت از نقشه‏ها آگاهى داشت. چگونگى وقوفش بر نقشه دانسته نشد!

      تيم عامل اصلى سيا مركب از جليلى و كيانى كه  خود مختار اما با زيركى بى مانندى  عمل مى‏كردند، به استناد شايعه‏اى جارى، داستانى را ساخت و منتشر كرد حاكى از اينكه كودتا را براى آن ترتيب داده‏اند تا شاه را ناگزير از كناره‏گيرى كنند. «ملت ما»، نشريه صبح، اين داستان را منتشر كرد. و كيهان، در صفحات داخلى خود، نخستين اشاره را به فرمانى كرد كه بنا بر آن، زاهدى به نخست وزيرى منصوب شده‏است.

       در ساعت 10 صبح، اطلاعيه دوم حكومت منتشر شد. در آن، جزئيات كم ديگرى بر اطلاعيه اول افزوده شده بودند. اين زمان، اعضاى حزب توده گروه‏هاى كوچكى تشكيل دادند. در نقاط مختلف شهر، اين گروه‏ها تشكيل شدند و سخنرانان سخنرانى مى‏كردند. گروه‏هاى كوچك‏ترى از ملى هاى طرفدار مصدق نيز در خيابانها گرد آمدند. شايعه تازه ديگرى بر سر زبانها افتاد: كودتائى در كار بوده‏است. اما درست وقتى مى‏خواسته اجرا شود، مصدق دست به ضد كودتا زده‏است. در ساعت 11 دو خبرنگار نيويورك تايمز، توسط پايگاه  سيا، به شميران برده شدند تا زاهدى را ببينند. بجاى او، پسرش اردشير را ديدند. او اصل فرمان انتصاب زاهدى به نخست وزيرى را به آنها نشان داد. عكسى از فرمان را نيز در اختيار آنها گذاشت. اين عكسها توسط ايرانيهائى تهيه شده بود كه در كودتا شركت داشتند. در پى اين ديدار، پايگاه سيا حفظ اصل فرمان را عهده دار شد. سيا عكسهائى از فرمان تهيه كرده بود اما اصل آن را تا پيروزى نهائى، نزد خود محفوظ داشت.

       ظهر، راديو تهران متنى را به امضاى دكتر محمد مصدق، بدون استعمال عنوان نخست وزير، منتشر كرد. بدين شرح:

       «بموجب اراده مردم كه در همه پرسى ابراز شده‏است، مجلس هفدهم منحل مى‏شود. انتخابات براى تشكيل مجلس هيژدهم بزودى انجام خواهد شد.»

        اين بيانيه همراه با اظهارات سخت ضد شاه فاطمى و نقاب بر گرفتن حزب توده از چهره خود و شعار دادن بسود استقرار رژيم جمهورى، ابزارى شدند كه افكار عمومى را قانع كردند كه مصدق قصد برافكندن رژيم سلطنتى را دارد.

        در ساعت 14، وزير خارجه كنفرانس مطبوعاتى بر قرار كرد. او گفت مدتى بود كه حكومت گزارشهائى از چندين منبع دريافت مى‏كرد حاكى از اينكه گارد شاهنشاهى كودتائى را تدارك مى‏كند. تدابيرى براى خنثى كردن امثال اين نوع كودتا اتخاذ شدند. سپس او به بازگوئى حادثه كودتا پرداخت و همان نكاتى را باز گفت كه در اطلاعيه‏هاى حكومت آمده بودند. او در پاسخ پرسشى گفت: ابوالقاسم امينى، وزير دربار، توقيف شده‏است. زيرا نمى‏توان وزارت دربار را از طراحى و اجراى توطئه كودتا مبرى دانست و افزود: نظر شخص مرا در سرمقاله باختر امروز خواهيد يافت. اين سرمقاله را راديو تهران، در ساعت 17 و 30 دقيقه، بطور كامل، خواند. سرمقاله حمله طولانى، وحشيانه و كينه توزانه به شاه و حتى رضا شاه، مردى بود كه افكار عمومى بمقياس وسيع، برايش خشوع و احترام قائل بود. بايد گفت كه اين سرمقاله در برانگيختن احساسات عمومى بر ضد حكومت مصدق، سخت مؤثر افتاد.

 انقلاب اسلامى: در اينجا، سيا نظر سابق خود را در باره دكتر فاطمى تغيير مى‏دهد. در آغاز گزارش، بزعم سيا، دكتر فاطمى فكر روز مبادا را مى‏كند و به رشيديان گذرنامه مى‏دهد. در اينجا، او سخت‏ترين حمله را به شاه و پدر او مى‏كند. بعد از وقوع كودتا، سرمقاله را از عوامل بر انگيخته شدن مردم بر ضد حكومت مصدق مى‏گرداند. آيا اين مردم بودند كه بر ضد مصدق كودتاى 28 مردم را انجام دادند؟ بهر رو، در آن سرمقاله، فاطمى از جمله نوشته بود:

       «يكى نيست بپرسد: ديگر شما و فاميل شما از اين يك مشت پا برهنه و لختى كه بيست سال پدرت آنها را به نفت جنوب، زير نظر مستقيم خويش فروخت... چه مى‏خواهيد؟ ثروت يك مملكت را به غارت برديد. املاك و اموال و نواميس مردم از دست اين خانواده، سى سال است در امان نبوده، حالا هم مثل دزدها و بدكاره‏ها، از تاريكى شب، براى كودتا استفاده مى‏كنيد و براى استراحت به كلاردشت تشريف مى‏بريد!»

           در طول بعد از ظهر، پايگاه  سيا مشغول تهيه بيانيه شد كه ژنرال زاهدى بايد انتشار مى‏داد. در تهيه اين بيانيه، با اردشير زاهدى و برادران رشيديان و سرهنگ فرزانگان رايزنى شد. وقتى بيانيه آماده شد، مأموران سيا نتوانستند روزنامه‏اى را پيدا كنند كه تحت مراقبت مأموران دولت نباشد. يكى از رشيديانها، 10 نسخه ماشين شده تهيه كرد. به امضاى ژنرال زاهدى رساند و سپس  در اختيار خبرنگاران خارجى، روزنامه نگاران ايرانى و دو ارتشى صاحب دو مقام كليدى گذاشت . وقتى بيانيه توزيع شد كه ديگر دير بود و نمى‏توانست در مطبوعات صبح 17 اوت( 26 مرداد )، درج شود. از طرفى هم، مأموران پايگاه ، جليلى و كيوانى با پايگاه ارتباط نداشتند و باتفاق رشيديانها، يا سرهنگ فرزانگان، به تدبير خود عمل مى‏كردند.

      آنها مصاحبه‏اى را از قول زاهدى جعل كردند و آن را همراه با فرمان، در 17 اوت( 26 مرداد )، چاپ كردند. در اين وضعيت، همچون موارد مشابه ديگر، مأموران عالى رتبه پايگاه  به ابتكار خود عمل كردند و با انجام كارهاى بايسته، كفايت سخت رضايت بخشى را از خود بروز دادند. برخى از آنها در خانه كارمندى پايگاه  در محوطه سفارت و برخى ديگر در خانه‏هاى كارمندان پايگاه  در خارج از محوطه سفارت، مخفى شدند. اردشير زاهدى از صبح 16 اوت (25 مرداد )در دست پايگاه  سيا بود. سرلشگر زاهدى را سيا در 17 اوت (26 مرداد )مخفى كرد. رشيديانها از 16 اوت توسط پايگاه سيا مخفى شدند. با اين استثناء كه روز 18 اوت (27 مرداد )، از مخفى گاه بيرون رفتند. سيا سرهنگ فرزانگان را از صبح 16 اوت و سرتيپ گيلانشاه  را نيز از صبح آن روز مخفى كرد

       اين اشخاص را پايگاه  سيا مخفى كرد هم براى جلوگيرى از توقيف شدن آنها و هم اينكه آنها را در جاهائى داشته باشد كه امريكائيها منطقاً و به آسانى بتوانند به آن جاها آمد و شد كنند.

        عصر آن روز، حدود ساعت 19 و 30 دقيقه، جمعيت در ميدان بهارستان اجتماع كردند تا سخنان سخنرانان را بشنوند. سخنرانيها بطور مستقيم از راديو تهران پخش مى‏شدند. سخنرانان، نمايندگان مجلس سابق، (جلالى) موسوى، دكتر سيد على شايگان، مهندس زيرك زاده، مهندس رضوى و وزير امور خارجه، دكتر فاطمى بودند. تمامى سخنرانان به شاه حمله كردند و خواستار خلع او از مقام سلطنت شدند. بهنگام شنيدن اين سخنرانيها، مردم براى اولين بار دانستند كه شاه با هواپيما به بغداد رفته‏است.  پايگاه چندين ساعت پيش از آن آگاه شده بود كه شاه به بغداد رفته است. در ساعت 16، دو مقام سياسى سفارت، از موفقيت نقشه كودتا، اميد بر گرفتند. حال آنكه روزولت اصرار داشت كه هنوز اين اميد هست كه كودتا موفق شود اگر شاه از راديو بغداد پيام فرستد و اگر زاهدى موضع تهاجمى اتخاذ كند. پايگاه  متونى را براى مركز سيا مى‏فرستاد حاوى سخنانى كه شاه بايد از راديو بغداد ايراد كند.

       با توجه به 7 ساعت اختلاف ساعت، مركز سيا در واشنگتن، در ساعت 1 و 30 دقيقه صبح 16 اوت (25 مرداد )، پيام اول پايگاه سيا در تهران را مبنى بر ناكامى كودتا دريافت كرد. و ساعات كمى بعد از آن، به درخواست پايگاه ، دست بكار شد تا شاه را به ايراد سخنرانى از راديو بغداد برانگيزد. روز داشت به پايان مى‏رسيد كه به پايگاه گزارش شد كه وزارت خارجه قوياً مخالف كوشش امريكا براى تماس با شاه است. اين وزارت بر اينست كه اين تماس را بايد انگليسها بگيرند.  نيكوزيا، با هيجان، به پيشنهاد پايگاه ، پاسخ مثبت داد. پايگاه انتليجنت سرويس برآن شد كه موافقت لندن را براى پرواز لويت و داربى شاير به بغداد، با جت نيروى هوائى انگليس، صبح روز 17 اوت (26 مرداد )، بدست آورد. اين دو بايد به شاه فشار مى‏آوردند كه از راديو بغداد پيام بفرستد. لندن مخالفت كرد.

 

 فهرست نزديك به كامل از شركت شركت كنندگان در كودتاى 28 مرداد 1332:

      اعضاى پايگاه ، شب ديگرى را با بيتوته به صبح رساندند و روز جديد را با خبرهاى تشويق‏آميز آغاز كردند: شب پيش، در حال سركوب گروههاى توده‏اى، سربازان آنها را به زير كتك گرفته و مجبور مى‏كرده‏اند فرياد كنند «جاويد شاه». پايگاه  همچنان بر اين احساس ماند كه «نقشه از ميان نرفته است». ژنرال زاهدى و سرتيپ گيلانشاه و برادران رشيديان و سرهنگ فرزانگان همچنان مصمم بودند اجراى نقشه را پى بگيرند.

 انقلاب اسلامى: ژنرالى كه اسم او را سياه كرده‏اند جز گيلانشاه نيست. هدايت الله گيلانشاه، وقتى رزم آرا، رئيس ستاد ارتش بود، رئيس ركن دوم اين ستاد بود. بعد از كودتا، فرمانده نيروى هوائى شد. به درجه سپهبدى نيز رسيد. در خريد هواپيما، سوء استفاده كلان كرد. فرصتى شد كه سرهنگ خاتمى، شوهر فاطمه پهلوى، خواهر شاه سابق، جاى او را در فرماندهى نيروى هوائى بگيرد. فردوست (ص 222 ظهور و سقوط سلطنت پهلوى) مى‏نويسد او قمار باز قهارى بود و خانه خود را در زعفرانيه به ساواك، به 750 هزار تومان فروخت. فردوست او را افسرى عامل انگلستان معرفى مى‏كند.

         حالا، صبح 17 اوت (26 مرداد)، روزنامه‏ها منتشر شده‏اند. نيروى سوم نوشته بود كودتا را شوراتسكف باتفاق شاه طراحى كرده‏اند. «امريكائيان ساده انديش فكر كرده‏اند شاه برگ برنده‏ايست». دو روزنامه داد و شاهد حكومت را بخاطر آنچه كه خود كودتا مى‏خواند، سرزنش كرده‏اند. كيهان، به نقل از راديو لندن، نوشته‏است كه زاهدى مى‏گويد بنا بر فرمان شاه، او نخست وزير است و شاه از آن رو ايران را ترك گفت كه حياتش در خطر بود. در ساعات صبح، ايرانيانى كه راديو قوى دارند، از فرستنده‏هاى راديوئى خارجى، سخنانى را كه شاه در بغداد ايراد كرده‏است، مى‏شنوند. شاه گفته است:

     «آنچه در ايران انجام گرفته است، بمعناى واقعى كلمه، كودتا نيست. او، بنا بر قانون اساسى، مصدق را از نخست وزيرى عزل و سرلشگر زاهدى را بجاى او، به نخست وزيرى منصوب كرده‏است. او ادامه داده‏است كه از سلطنت استعفاء نكرده‏است و به وفادارى ملت ايران نسبت به خود، مطمئن است.»

       اين سخنان، همانها بودند كه پايگاه  سيا در تهران فكر كرده بود شاه بايد بگويد هرچند آن قوت منتظر را نداشتند. روزنامه‏ها بغداد از روزهاى آشوب و حوادث خونين خبر مى‏دهند.

        چون  مركز سيا و وزارت خارجه همچنان از صدور اجازه براى تماس مستقيم با شاه خوددارى مى‏كرد، پايگاه  در خواست كرد امام خالصى، روحانى مقيم بغداد، و آقاخان روحيه شاه را تقويت كنند. در اين ميان، سفير امريكا در بغداد، برتون برى Burton Berry، ملاقات خود را با شاه، عصر 16 اوت (25 مرداد )، گزارش كرد. اظهاراتى كه شاه بابتكار خود كرده بود، همانها بودند كه پايگاه پيشنهاد مى‏كرد و بعد از وقوع به او رسيدند.

         حدود ساعت 10 صبح، بخش مهمى از قواى نظامى كه در سطح شهر پراكنده بودند، به سربازخانه‏ها، فراخوانده شده‏اند. چرا كه حكومت از تسلط خود بر اوضاع مسلط، مطمئن است.  در ساعت 10 و 30 دقيقه، راديو تهران از ژنرال زاهدى خواست خود را تسليم مقامات دولت كند. در پى آن، اسامى دستگير شدگان را خواند. دستگير شدگان يا در كودتا شركت داشتند و يا بنوعى در رويدادها، وارد شده بودند. فهرست جداگانه حاوى اسامى كه روز پيش دستگير شده بودند، اسامى زير را در برداشت .اسامى كه زير آنها خط كشيده شده‏است، اسامى هستند كه پايگاه از شركتشان در كودتا آگاه است:

 انقلاب اسلامى: سيا نزديك به تمام صفحه را سياه كرده‏است. اما توانسته‏اند اسامى را بخوانند:

 1 - ابوالقاسم امينى، كفيل وزارت دربار.

 2 - سرهنگ نوذرى، فرمانده تيپ دوم زرهى .

 3 - سرهنگ زند كريمى، رئيس ستاد تيپ دوم كوهستانى كه در كودتا شركت داشت.

 4 - سروان پولاد دژ، افسر شهربانى.

 5 - سرهنگ نعمت الله نصيرى، رئيس گارد شاهنشانى كه در كودتا شركت داشت.

 6 - نايب سرهنگ آزموده فرمانده تيپ يكم كوهستانى كه در كودتا شركت داشت.

 7 - سرهنگ پرورش، رئيس باشگاه افسران .

 8 - ستوان يكم نياحى كه در كودتا شركت نداشت.

 9 - ارنست پرون، تبعه سوئيس

 10 - سرلشگر نادر باتمانقليج افسر بازنشسته كه در كودتا شركت داشت.

 11 - سرهنگ هادى كارائى، فرمانده گارد شاهنشاهى در رامسر .

 12 - سرتيپ  شيبانى كه باز نشسته بود.

 13 - رحيم هيراد، رئيس دفتر مخصوص شاه.

 14 - سليمان بهبودى رئيس  بيوتات سلطنتى كه در كودتا شركت داشت.

 15 - نايب سرهنگ حميدى، رئيس اداره گذرنامه كه در كودتا شركت داشت.

 16 - سرهنگ منصور پور، فرمانده اسكادرات  سوار.

 17 - سرهنگ روحانى، رئيس ستاد تيپ سوم كوهستانى .

 18 - سروان بلادى.

 19 - ستوان يكم نراقى.

 20 - سروان شقاقى

 21 - سروان سليمى

 22 - ستوان يكم اسكندرى

 23 - ستوان يكم جعفرى

 24 - اشترى

 25 - محمد جهاندارى

 26 - ستوان يكم روحانى

 27 - دكتر مظفر بقائى كه در كودتا شركت داشت.

 انقلاب اسلامى: اينك كه سيا گزارش خود را منتشر مى‏كند، لازم مى‏نمايد فهرست كاملى از «ايرانيان» دست اندر كار كودتا را ترتيب دهيم. اين فهرست را با مراجعه به مآخذ مختلف و پرس و جو از مطلعان ترتيب داده‏ايم. نخست افراد دربار پهلوى و آنگاه گروه بنديهاى مختلف بر محورهاى زاهدى و بقائى و... را مى‏آوريم:

 رالف - پهلويها و افراد نزديك به محمد رضا پهلوى:

 1 - محمد رضا پهلوى،

 2 - اشرف پهلوى

 3 - ثريا اسفنديارى‏

 4 - ارنست پراون، جاسوس انگليسها در دربار. او همان كس است كه به اطاق خواب شاه نيز وارد مى‏شد و به قول ثريا در گذران شاه در رختخواب نيز مداخله مى‏كرد. در 25 مرداد، او به شاه خبر مى‏دهد كه كودتا شكست خورد.

 5 - سر شاپور ريپورتر، فرماسون. پدر او اردشير جى، نيز، در كودتاى 1299 نقش اول را بازى كرد. او بعد از كودتا، دلال اسلحه شد و پاداش شركت در كودتا را، بسيار كلان، دريافت كرد!

 6 - محمد خليل جواهرى  بانى لژ فراماسونرى پهلوى بود. اين لژ در 10 آذر 1330 تشكيل شد و در برانداختن حكومت ملى مصدق نقش پيدا كرد. پس از كودتا، در 1334، اين لژ تعطيل شد.

      بديهى است كه لژهاى ديگر فراماسونى نيز، بر ضد نهضت ملى ايران فعال بودند. بى دليل نبود كه از كودتا ببعد، بتدريج، تمامى مقامهاى كليدى دولت از آن فرماسونها شدند.

 7 - اسدالله علم كه بعد از كودتا، نخست وزير و سپس، در آذر 1345، وزير دربار شد و تا سفر به فرانسه براى درمان بيمارى، در اين مقام ماند. در 28 تيرماه 1356، براى آخرين بار نزد شاه رفت و عازم اروپا شد. دو هفته بعد از ورود به فرانسه، شاه از او خواست بخاطر بيمارى استعفاء كند و او نيز چنين كرد. علم شگفت زده شد وقتى دانست هويدا جانشين او شده‏است. پيش از مرگ، علم نامه مفصلى به شاه مى‏نويسد. اما شاه آن را نمى‏خواند و به هويدا مى‏دهد و مى‏گويد: «مشاعر علم ديگر كار نمى‏كند»! او در فروردين 1357، بهنگام اوج گرفتن انقلاب، در مى‏گذرد. آيا بندگان قدرت درس عبرت مى‏آموزند؟

      پدر او امير شوكت المللك و پدر همسر او قوام الملك شيرازى، هر دو از «دوستان انگلستان» بودند.

 8 - برادران امامى، بخصوص جمال و نورالدين امامى. پدر آنها امام جمعه خوى بود و 5 تن از نخست وزيران ايران دامادهاى اين خانواده بودند. اين جمله معروف از جمال امامى است: كودتا براى اين شد كه اما اين قرار داد (كنسرسيوم نفت) را تصويب كنيم!

 9 - نصرالله انتظام كه نماينده ايران در سازمان ملل و زمانى نيز سفير ايران در امريكا بود.

       نظاميان را در فهرست جداگانه مى‏آوريم.

 ر ب - روحانيانى كه نقش اول را در كودتا داشتند:

 1 - سيد محمد بهبهانى كه در تهران و قم و نجف شبكه‏اى از روحانيان داشت. پدر او، سيد عبدالله بهبهانى در انقلاب مشروطيت نقش داشت و پيش از آن، در جريان تحريم تنباكو، سرسپرده انگلستان شد. فرزند سيد محمد، سيد جعفر بهبهانى نيز در كودتا نقش بازى كرد و در مجلسى كه حكومت كودتا، با انتخابات قلابى، تشكيل داد، از تهران نماينده شد.

 2 - سيد ابوالقاسم كاشانى و فرزند او سيد مصطفى كاشانى. مصطفى كاشانى، بخاطر نقشش در كودتا، نشان درجه اول تاج گرفت و نماينده مجلس شد. اما بطرز مرموزى مرد. كاشانى نيز شبكه‏اى از روحانيان داشت كه از جمله آنها، سيد روح الله خمينى در قم بود.

 ر ج - مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سياسى در جلد دوم «ظهور و سقوط سلطنت پهلوى» بر اينست كه گروهى زير عنوان «عمليات بدامن» ( )bedamnعمل مى‏كردند كه آن را شاپورجى و اسدالله علم اداره مى‏كردند. مارك گازيوروسكى مى‏نويسد: اين عمليات، با ورود شاپور جى به ايران، در سال 1948، شروع شده‏اند. هدف آن جلوگيرى از نفوذ روسيه و قوت گرفتن حزب توده بوده‏است. دوتن ايرانى كه، در گزارش، نامهاى مستعار نرن و سيلى را دارند، با شاپور ريپورتر كه وابسته مطبوعاتى سفارت امريكا بوده‏است، همكارى مى‏كرده‏اند. در جلد دوم «ظهور و سقوط سلطنت پهلوى» (صص 180 و 181) آمده است كه اين دو، نامهاى شاپور ريپورتر و اسدالله علم بوده‏اند. مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سياسى كه جلد دوم را تهيه كرده و بديهى است مشى پاك كردن دامن روحانيانى چون كاشانى و شبكه او را دارد، بر اينست كه تظاهرات توده‏اى نماها، در روزهاى 26 تا 28 مرداد، را عوامل نفوذى شبكه بدامن سازمان داده‏اند. اسامى اين گروه، به روايت اين كتاب (ص 185) عبارتند از:

       1 - نصرت الله معينيان در روزنامه آتش و اداره تبليغات بود. بعد از كودتا، وزير راه و معاون وزير دربار شد. و 2 - دكتر مظفر بقائى كرمانى و 3 - على جواهر كلام (صاحب امتياز صداى وطن) و 4 - عباس شاهنده (صاحب امتياز روزنامه فرمان) و 5 - جعفر شاهيد (هفته نامه جوانان را بخرج ارتش منتشر مى‏كرد. فردوست مى‏نويسد، در سال 41، يكبار پيغام فريزر، رئيس شركت نفت  BPرا به او مى‏رساند مبنى بر اينكه «ما علاقه داريم سپهبد بختيار نخست وزير شود») و 6 - مصطفى مصباح زاده (صاحب امتياز روزنامه كيهان) و 7 - عبدالرحمن فرامرزى (مدير روزنامه كيهان) و 9 - عباس مسعوى (صاحب امتياز روزنامه اطلاعات) و 10 - هادى هدايتى (در حزب توده بود) و 11 - على اصغر اميرانى (صاحب امتياز مجله خواندنيها) و 12 - مهدى مير اشرافى (صاحب امتياز روزنامه آتش) و 13 - رسول پرويزى (در حزب توده بود).

 ر برداران رشيديان و شبكه آنها 

 ر بقائى و سه  همكار نزديك او، يكى دكتر سپهبدى و ديگرى على زهرى و سومى حسين خطيبى (سرتيپ افشارطوس رئيس شهربانى حكومت مصدق را در خانه او ربودند و بردند و كشتند). همكارى اين گروه با شبكه رشيديان‏ها (بنا بر زندگى نامه بقائى (ص 193)، با رسيدن ژنرال آيزنهاور به رياست جمهورى امريكا شروع شده‏است. همكارى باند بقائى با بدامن، بنا بر قول ريچارد كاتم، اگر زودتر شروع نشده باشد، بايد از زمانى شروع شده باشد كه انگليسها او را براى ارتباط با كاشانى و رشيديانها را براى ارتباط با بهبهانى و سرهنگ پاكروان (سرلشگر و رئيس ساواك بعدى) را براى تماس با نظاميان هوادار انگلستان به مسئول اجراى نقشه تى.پى آژاكس، كرميت روزولت، معرفى مى‏كنند.

     بعد از انقلاب بهمن 1357،  بقائى طراح نظريه ولايت فقيه شد و عامل او، حسن آيت، طرح ولايت مطلقه فقيه را، با امضاى خود و آية الله منتظرى (آقاى منتظرى به آقاى بنى‏صدر گفته است نمى‏دانسته است حسن آيت كيست. از او پرسيده‏اند با ولايت فقيه موافق است و او پاسخ داده‏است: آرى) منتشر كرد و در مجلس خبرگان براى به تصويب رساندن آن، از هيچ كار فروگذار نكرد.

         و بقائى سازمان مخفى و سازمان نظامى خاص خود را نيز مى‏داشت. با سازمان نظامى از طريق حسين خطيبى ارتباط داشت:

 1 - سرهنگ حسن اخوى كه در كودتا نقشى با اهميت بازى كرد.

 2 - سرتيپ حبيب الله ديهيمى كه رئيس ركن دوم ستاد ارتش بود و در براه انداختن دستجات اوباش جنوب شهر در 28 مرداد نقش داشت.

 3 - سرهنگ حسن پاكران كه بعد از كودتا، معاون و سپس رئيس ساواك و وزير و سفير شد.

 4 - سرتيپ ولى قرنى كه بهنگام كودتا درجه سرهنگى داشت و در رشت بود. او بعدها رئيس ركن دوم ستاد ارتش شد. كودتائى را تدارك مى‏ديد كه دستگير و محكوم شد. بعد از انقلاب، رئيس ستاد ارتش شد. اما استعفاء داد و ترور شد. گفتند گروه فرقان او را ترور كرده‏است!؟

 5 - سرهنگ ارفع

 6 - سرهنگ آريانا كه بعدها ارتشبد و رئيس ستاد شد.

 7 - اين افسران با سرلشگر حسن ارفع كه عامل سياست انگلستان محسوب مى‏شد و در ايام كودتا، بازنشسته بود، ارتباط داشتند.

 ر ج - نظاميان:

 1 - گروه زاهدى  مركب از سرلشگر فضل الله زاهدى

 و فرزند او اردشير زاهدى و شوهر خواهر او، صادق نراقى، كه پول سيا را براى كاشانى برده‏است. و مصطفى مقدم كه زاهدى نخست در باغ او مخفى بود.

       غير از نظاميانى كه نامهاشان آمدند، نظاميان زير در كودتا نقش اول را داشته‏اند:

 3 - سرتيپ گيلانشاه كه در روز 28 مرداد، با تانك، به «خانه امن» سيا رفت و زاهدى را به اداره راديو و از آنجا به باشگاه افسران برد.

 4 - سرهنگ نعمت الله نصيرى كه در شب 25 مرداد، فرمان عزل مصدق را به خانه او برد و رئيس گارد شاهنشاهى بود.

 5 - سرلشگر باتمانقليج كه رئيس ستاد شد.

 6 - سرهنگ عباس فرزانگان، بعد از كودتا، سرتيپ و وزير پست و تلگراف و سخنگوى دولت شد. وقتى كاشانى زبان به مخالفت گشود، او را سيد كاشى خطاب كرد!

 7 و 8  و 9 - سرلشگر عبدالحسين حجازى  (پس از آنكه دختر او را آلوده كردند و كشته شد، خودكشى كرد) و سرلشگرمهديقلى علوى مقدم و سرتيپ حاجى انصارى كه در 21 مهر 1331، بهمراه آريانا، توقيف شدند. بنا بر اعلاميه دولت، زاهدى باتفاق اين افسران و گروهى ديگر، كودتا را تدارك مى‏ديده‏اند.

 10 - سرتيپ محمد دفترى خويشاوند مصدق كه رئيس گارد گمرك بود. وقتى معلوم شد در كودتا شركت دارد، مصدق دستور توقيف او را داد. روزى پيش از كودتا، به دختر مصدق، همسر دكتر متين دفترى پناه برد. او نزد پدر خود رفت. مصدق دفترى را احضار كرد و به او گفت: از بد اقبالى، امروز محتاج خائنى چون تو شده‏ام. سرنوشت ايران و نهضت ملى را در دست تو مى‏گذارم.

     مصدق او را رئيس شهربانى مى‏گرداند. او قول وفادارى مى‏دهد و با دو حكم، يكى از زاهدى و ديگرى از مصدق، به شهربانى مى‏رود.

 11 - سرتيپ سياسى كه رئيس ركن دوم ستاد بوده‏است.

 12 - سرتيپ دادستان كه در پى كودتا، فرماندار نظامى شد.

 13 - سرهنگ دو اسكندر آزموده،

 14 - سرهنگ دو فرهنگ خسرو پناه خويشاوند مصدق.

 15 - سرهنگ دو زند كريمى

 16 - سرهنگ تيمور بختيار كه فرمانده تيپ كرمانشاه بود.

 17 - سرهنگ دو منصور پور

 18 - سرهنگ روحانى

 19 - سرهنگ دو شهربانى حميدى

 20 - سرهنگ دو هادى كسرائى.

       غير از اينها، افسرانى هستند كه سرهنگ نجاتى در كتاب «جنبش ملى شدن صنعت نفت ايران و كودتاى 28 مرداد 1332»، (صص 344 و 345) فهرست كرده‏است. افسرانى كه در اين فهرست آورده‏است با افسران شركت كننده در كودتا همكارى كرده‏اند. از اين اسامى، برخى در «يادداشتها و وصيت نامه سرگرد علميه» آمده‏اند. اين يادداشتها ضميمه كتاب جنبش ملى شدن صنعت نفت و كودتاى 28 مرداد 1332 است:

 ر سرگرد علميه كه بازپرس كودتاچيان دستگير شده بوده است، اسامى اين افسران را نيز بدست مى‏دهد:

 21 - ستوان يك رياحى 22 - سرگرد حسين فردوست  23 - ستوان يك جهان بينى   24 - سروان بلارى  25 - سروان سپهر 26 - سرگرد سپهر  27 - سرگرد امان الله صفائى  28 - سرگرد كاوسى  29 - سرهنگ شاهرخ  30 - سرگرد مؤيد  31 - سرگرد محسن مبصر، رئيس شعبه تجسس ركن دوم ستاد كه بعدها رئيس شهربانى شد. 32 - سرتيپ محمد معينى

 ر  افسران زير نيز در شمار اين نوع افسران بوده‏اند و نامهاشان در كتاب جنبش ملى شدن صنعت نفت و كودتاى 28 مرداد آمده‏اند:

 33 - سرگرد ركنى  34 - سروان شقاقى (سر لشگر شد و در خوزستان، با حسن عرب نزاع كرد و او را زد و بدستور شاه بازنشسته شد. وقتى خبر بازنشستگى خود را شنيد، گفت: ما را بگو كه كودتا كرديم اين شاه... را از رم بازگردانديم و حالا او ما را به حسن عرب... فروخت! پس از اداى اين جمله، گلوله‏اى در مغز خود خالى كرد)  35 - ستوان يك اسكندرى  36 - ستوان آزمون و 37 - ستوان يك نراقى و 38 - ستوان دوم جعفرباى  39 - سرگرد خير خواه  40 - سروان صاعدى 41 - ستوان قادرى

       سرهنگ نجاتى نامهاى سرهنگ مبصر و سرهنگ حسينقلى اشرفى را نيز آورده‏است. اولى رئيس شهربانى و دومى فرماندار نظامى بودند. اما سرهنگ حسينقلى سررشته در «خاطرات من»، (صص 116 - 121) توضيح مى‏دهد كه سرهنگ اشرفى با كودتاچيان همكارى نداشت و توقيف او، كمك بزرگى به كودتا بود. زيرا فرماندارى نظامى را در لحظه‏اى حساس، بدون فرمانده گرداند.

       سرهنگ سررشته مى‏گويد روز 28 مرداد وارد اطاق سرتيپ رياحى شده و به او اطلاع داده است كه سرهنگ ممتاز در محاصره است و اجازه خواسته است نيرو به كمك او ببرد. بجاى اين اجازه، رياحى او را از رياست دژبان نيز بركنار كرده‏است. در حضور او، سرتيپ سياسى بوده‏است كه در كودتا شركت داشته و سرتيپ فولادوند بوده كه در پى كودتا، سرلشگر و فرمانده دانشكده افسرى شد. اين همان افسرى است كه به خانه مصدق مى‏رود و از او مى‏خواهد تسليم شود. شخص سوم، سرهنگ روح الله نويسى بوده كه بعد از كودتا، سرتيپ شد.

       سرهنگ سررشته سرهنگ ناصر شاهرخى، فرمانده پادگان جى را در شمار كودتاچيان نمى‏داند.

       در پيوستى كه جنبه نظامى عمليات تى پى آژاكس شرح شده‏اند، از 40 افسر در صف، سخن رفته است.

 ر سرهنگ نجاتى فهرستى از افسران نيز تهيه كرده‏است كه حاوى نامهاى افسرانى است كه در ساعات آخر به كودتاچيان پيوسته‏اند و يا در خارج از تهران بوده‏اند:

 1 - سرتيپ اسماعيل رياحى و 2 - سرهنگ دوم علوى كيا كه بعد معاون ساواك شد  3 - سرهنگ امير قلى ضرغام‏و 4 - سرهنگ عباس معينى و 5 - سرگرد پرويز خسروانى  6 - سرهنگ محمدتقى مجيدى  7 - دريادار نصير زند  8 - سرهنگ غلامحسين افخمى  9 - سرگرد مولوى  10 - سروان عسگرى  11 - ستوان دانشور 12 - سرگرد صياديان  13 - سروان هوائى برنجيان 14 - سرگرد جليلى و15 - ستوان يك غفارى  16 - ستوان يك وكيلى  17 - سرگرد مجلسى  18 - سرهنگ دوم مرعشى  19 - سرگرد جاويد پور  20 - سرگرد اكبر زند  21 - سرگرد مراديان و 22 - سرگرد زمانيان  23 - سرگرد كيومرث آگهيان  24 - سرگرد خدايارى  25 - سرگرد رزاقى‏و 26 - استوار ايروانى  27 - سرهنگ رضا زاهدى  28 - سرهنگ جعفر قلى صدرى  29 - سرگرد حسين دولو  30 - سرهنگ على خواجه نورى.

       بدين قرار ادعاى كيانورى (خاطرات نورالدين كيانورى، صص 331 تا 333، نامه‏اى كه در آن، كيانورى نظر مى‏دهد حزب و سازمان نظامى او توانا به جلوگيرى از كودتا نبوده اند) نادرست است. در كودتا، اندك شمارى از افسران ارتش شركت كرده‏اند. شركت كنندگان اصلى، از بازنشسته و در خدمت، بزحمت به 40 تن مى‏رسيده‏اند. كودتايشان در 25 مرداد شكست مى‏خورد. از آن روز به بعد، ابتكار عمل بدست «آيةالله‏ها» مى‏افتد. بديهى است اگر اين اندك شمار نظاميان مهار مى‏شدند، «آيةالله‏ها» نيز بكارى توانا نمى‏شدند. مهار اين گروه نياز به سازمان نظامى حزب توده نيز نمى‏داشته و ارتشيان وفادار به نهضت ملى مى‏توانسته‏اند كودتاچيان را دستگير و از كار باز بدارند.

        در اين ميان، نقش حزب توده در روزهاى 26 تا 28 مرداد است كه نياز به مطالعه تاريخى دارد. بنا بر گزارش سيا، نوعى همكارى مثلث زور پرست، (دربار و «روحانيت» وابسته به انگليس و امريكا و حزب توده) كودتا را ممكن كرده‏است:

       شايعه‏ها كه پخش مى‏شوند حاكى از آنند كه افسران دستگير شده در 20 اوت (29 مرداد )اعدام مى‏شوند. در واحدهاى نظامى مستقر در تهران، در شهربانى و در ژاندارمرى، افسران با يكديگر ملاقات مى‏كنند تا در باره وضعيت گفتگو كنند. يكچند از آنها تصميم گرفته‏اند همه چيز خود را به خطر بياندازند و به يارى رفقاى خود برخيزند.

        پايگاه  سيا، در طول روز، در پخش فتوكپى فرمانها، بخصوص در ميان ارتشيان، كوشش بزرگى بكار برد و بيش از پيش كوشيد آنها را در مطبوعات درج و موضوع بحث كند. مسلم شد كه اطلاع عمومى از وجود فرمانها، اثر داشته است. هر كس مى‏پرسد: «آيا راست است كه شاه فرمانهائى را صادر كرده‏است؟. اگر چنين است، مصدق چرا دروغ مى‏گويد؟ آيا اين كار سرزنش بارترين كارى نيست كه او كرده‏است؟»

 انقلاب اسلامى: برابر يادداشتهاى سرگرد علميه (كه در دادگاه مصدق نيز صحت آن مسلم گشت و  اين گزارش نيز آن را تأييد مى‏كند)، سرهنگ نصيرى، در بازجوئى گفته است: «روز پنج شنبه صبح از رامسر يا كلاردشت، بقول خودش، «با دو فرمان و يك پيام به مركز حركت نموده به اين ترتيب كه دو كاغذ ماركدار سفيد كه ذيل آنها را اعليحضرت همايونى توشيح فرموده بودند، در دست داشته، نزد هيراد، رئيس دفتر مخصوص آمده و اظهار مى‏دارد كه در اين دو كاغذ سفيد مهر، متن اين دو مينوت را كه خط خوردگى داشته، يكى به خط خود، مبنى بر عزل دكتر مصدق و ديگرى به خط كسى كه معلوم نشد، در مورد نخست وزيرى كسى كه اسم آنهم در آن مينوت نوشته نشده بود، بنويسد و اسم نخست وزير جديد را سرلشگر زاهدى قيد كند.» بعداً كه فرمان صبح آن روز منتشر شد، بنطر اينجانب، حتى با مينوت اصلى هم عبارات و مفادش فرق داشت. زيرا در مينوت، اسم زاهدى در وسط مى‏بايست قيد شود در صورتى كه در فرمان منتشر شده، در بالاى فرمان اسم ايشان قيد شده و در متن فرمان ذكر كلمه شما، شده و مينوت آنهم فرق داشت.»

    بدين قرار، مصدق دروغ نگفته‏است. فرمان‏ها، در واقع، دو كاغذ سفيد با دو امضاء بيشتر نبود اند. غير از اينكه شاه حق عزل نخست وزير را نداشته است، سپردن دو نامه سفيد امضاء، مسلم مى‏كند شاه سابق به اختيار خود، اين دو فرمان را صادر نكرده‏است. اوامر سيا و انتليجنت سرويس را بترتيبى كه حداقل مسئوليت را متوجه او كند، اجرا كرده‏است.

 

 آيةالله‏ها و حزب توده وارد عمل مى‏شوند:

 

 انقلاب اسلامى: گازويوروسكى بدرست يادآور مى‏شود كه در اين گزارش، علل شكست كودتاى 25 مرداد، با جزئيات آن، قيد نشده‏اند. گزارش مى‏گويد برخى از ايرانيان دست اندر كار، آن را بروز داده‏اند. جزئيات آن را گزارش نمى‏كند. حزب توده، چند روز پيش از اجرا، از نقشه كودتا، با جزئيات آن، مطلع مى‏شود. بر ايراد گازيوروسكى بايد افزود: حق اينست كه حزب توده بسيارى از ابهام را تا اين زمان روشن نكرده‏است: از جمله اينكه دستگاه اطلاعاتى كه نقشه كودتا را با جزئياتش به آنها اطلاع داد، از 26 تا 28 مرداد چه مى‏كرد؟ چطور ممكن شد سيا توانست بدون اطلاع حزب توده، بنام اين حزب كارهائى را بكند كه در اين گزارش آمده‏اند؟ باوجود كودتاى 25 مرداد، چرا سازمان نظامى خود را به حالت آماده باش درنياورد؟ دست كم چرا به آنها تعليمات ضرور را نداد؟ و...

      بهر رو، شكست كودتا در 25 مرداد و پيروزى آن در 28 مرداد، مسلم مى‏كند عواملى كه فعال بودند (ستاد ارتش و فرماندارى نظامى و حزب توده و جبهه ملى و سازمانهاى وابسته به آن) غير فعال شدند و عواملى كه غير فعال مانده بودند، فعال شدند (روحانيان، اوباش كه بسيج شدند، گارد شاهنشاهى كه اسلحه‏اش در دسترس بود و...)

       در ساعت 13 و 25، فاطمى كنفرانس مطبوعاتى ترتيب داد. در آن، او از پرواز شاه به بغداد سخن گفت. نامه ابوالقاسم امينى، وزير دربار در توقيف را خواند. او گفت: 14 افسر توقيف شده‏اند. او ديدگاههاى مشروح خود را در سرمقاله باختر امروز نوشته‏است. بطور عمده، حملات سراسر ناسزا به شاه است. او از جمله اين جمله‏ها را در سرمقاله خود آورده است: «اى شاه خائن! اى بى آزرم مرد! شما تاريخ جنايت بار سلطنت پهلوى را كامل كرديد. ملت... مى‏خواهد شما را از تخت سلطنت فرو كشد و روانه زندان كند.»

       اوائل بعد از ظهر، هندرسون، سفير امريكا در ايران، از بيروت، وارد تهران شد. در راه فرودگاه مهر آباد، اعضاى سفارت كه براى استقبال از سفير مى‏رفتند، در انتهاى خيابان شاه رضا (ميدان 24 اسفند)، منظره مجسمه برنزى رضا شاه را ديدند. تنها چكمه‏هاى او بر پايه مانده بود. مجسمه ميدان سپه را نيز فرو افكنده بودند بقاياى مجسمه و اسب را در پى خود، كشان كشان مى‏بردند. از جمعيتى كه به تخريب مجسمه پرداخته بود، بدون ترديد، اكثريت با اعضاى حزب توده بود.

       از سوى حكومت، دكتر غلامحسين مصدق، فرزند نخست وزير و دكتر عالمى، وزير كار به استقبال هندرسون آمده بودند. در ساعت 16 و 30 دقيقه، پايگاه سيا گزارشى تلگرافى فرستاد و در آن، برآوردى از وضعيت محلى بعمل آورد. بنا بر برآورد، وضعيت مصدق براى هفته‏هاى آينده، تقويت شده‏است. و اصرار شده بود كه سياست مخالفت با او بايد ادامه پيدا كند. نزديك به پايان روز، حكومت صدر بلاقى، واعظ، را بكار گرفت و او از راديو، به شاه حمله كرد.

       عصر هنگام فعال‏ترين زمان پايگاه  سيا بود. عاملان اصلى فرخ كيوانى و على جلالى رسيدند و تعليماتى دادند. در محل سفارت، روزولت و كارول با سران تيم خود، شوراى جنگى طولانى تشكيل دادند. سرلشگر زاهدى و اردشير زاهدى و سرتيپ گيلانشاه و برادران رشيديان، هر سه، و سرهنگ فرزانگان در اين شورا شركت داشتند. بعضى از اين افراد در بيرون سفارت خانه داشتند آنها رادست بسته و يا در حال خوابيده در كف خودرو، به سفارت آوردند.

       كمتر از صد يارد آن طرف‏تر، سفير كبير امريكا، هندرسون و ژنرال مك كلوردر، در باغ سفارت، در برابر اقامت گاه سفير، روزولت به آنها اطمينان مى‏داد كه هيچ ايرانى در محل سفارت مخفى نيست. و اگر مصدق پرسيد، او در كمال شرافت مى‏تواند بگويد هيچ ايرانى در سفارت نيست.

        شوراى جنگى بمدت 4 ساعت بطول انجاميد. در پايان تصميم گرفته شد برخى عمليات بايد چهارشنبه 19 اوت( 28 مرداد) ، بعمل آيند. براى تدارك اين عمليات، چند فعاليت خاص بايد بعمل مى‏آمدند:

 * در قلمرو عمل سياسى، تصويب شد كه آية الله بهبهانى به قم فرستاده شود و او بكوشد آيةالله العظمى بروجردى را به صدور فتوائى بر انگيزد. فتوائى كه آيةالله بهبهانى بايد مى‏گرفت، اعلان جهاد بر ضد كمونيسم بود. و در همان روز، او بايد تظاهرات بزرگى با اين شعار برپا كند: «وقت آنست كه افسران وفادار ارتش و سربازان و مردم به حمايت دين و سلطنت برخيزند.»

 * در قلمرو عمل نظامى، حمايت از بيرون از تهران، بنظر اساسى رسيد. سرهنگ فرزانگان در خود روئى كه يك عضو پايگاه  سيا، جرالد تاون  Gerald Towneآن را رانندگى مى‏كرد، به كرمانشاه فرستاده شد. او مأموريت داشت سرهنگ تيمور بختيار، فرمانده تيپ كرمانشاه را متقاعد كند جانب شاه را بگيرد. اردشير زاهدى باتفاق كارول به اصفهان فرستاده شدند. مأموريت آنها اين بود كه سرتيپ ضرغام فرمانده لشگر اصفهان را راضى كنند جانب شاه را بگيرد. با استفاده از امكانات پايگاه  سيا، براى پيغام بران شناسنامه و اوراق لازم عبور و مرور به ترتيبى كه جعلى بودنش قابل تشخيص نباشد، تهيه شد

       در تمام ساعات دراز روز 17 اوت( 26 مرداد) ، ستادهاى سيا و انتليجنت سرويس كارى براى كاستن از شدت يأس نمى‏توانستند كرد. ستاد سيا تلگرامى به پايگاه سيا در تهران فرستاد كه بخاطر حفظ جان روزولت بايد هرچه زودتر ايران را ترك كند. اين تلگراف شدت يأس را باز هم بيشتر كرد. همزمان تلگراف ديگرى به برى Berry، سفير امريكا در بغداد فرستاده شد حاوى رهنمود در باره نحوه عملش در ديدار بعديش با شاه. رهنمودهاى تبليغاتى براى ايستاگاههاى سيا در كراچى و دهلى نو و قاهره و دمشق و استانبول و بيروت فرستاده شد حاكى از اينكه حكومت زاهدى تنها حكومت قانونى است. درست بعد از ظهر، ستاد سيا يك افسر پايگاه  پاريس را به جنوب فرانسه فرستاد تا آقا خان (رهبر فرقه اسماعيليه) را به فرستادن تلگرافى به شاه برانگيزد. در اين تلگراف، آقاخان بايد از شاه حمايت و روحيه او را تقويت مى‏كرد. بسيار ديرتر، ستاد مطلع شد كه تماس حاصل شده‏است اما نتيجه منتظر بدست نيامده‏است. آقاخان گفته است شاهى كه كشور و تخت و تاج خود را رها مى‏كند، هرگز باز نمى‏گردد. بعد از اين اظهارات، ديگر كوششى براى اينكه او به حمايت شاه برخيزد، بكار نرفت. البته، ديرتر او اين آمادگى را پيدا كرد كه بشنود شاه مى‏تواند تاج و تخت خود را بازيابد.

       در نيكوزيا، ستاد انتليجنت سرويس سخت نااميد بود. از مركز خود در لندن و وزارت خارجه، سخت عصبانى بودند. داربى شاير  Darbyshireهمچنان مى‏كوشيد اجازه رفتن به بغداد را بدست آورد. در همان حال كه پافشارى و اعتقادى كه پايگاه انتليجنت سرويس ظاهر مى‏كرد، در خور ستايش است، اما نبايد از ياد برد كه در صورت شكست كامل نقشه كودتا، چيزى را از دست نمى‏دادند.

       ساعت 18، پر مشغله‏ترين ساعت براى همه كسانى - در هر كشورى كه بودند - كه از نقشه كودتا اطلاع داشتند، بود.  ساعت 7 و 30 دقيقه، صبح ، شاه با هواپيماى مسافر برى  BOACبغداد را بقصد رم ترك گفت. چند ساعت بيشتر لازم نبود براى اينكه خبر به تهران برسد. روز تهران با گروههاى كوچكى كه در خيابانها به حركت درآمدند، شروع شد. حزب توده مركز حزب پان ايرانيست، واقع در نزديكى مجلس، را ويران و غارت كرد (كيوانى و جليلى محرك اين تخريب بودند). ميان افراد حزب توده و نيروى سوم (به رهبرى خليل ملكى) زد و خوردهائى روى دادند.

       روزنامه‏هاى صبح در ساعات معمول، منتشر شدند. با استقرار افراد پليس مخفى در چاپخانه‏ها، نشريه‏هاى مخالف كمى مى‏توانستند منتشر شوند. روزنامه‏هاى طرفدار مصدق اعلام مى‏كردند كه سلطنت پهلوى به پايان رسيد.

       در همان حال كه اطلاعات - برغم اطمينان دادن ناشر آن كه از مشى پايگاه سيا حمايت مى‏كند -  مى‏نوشت: ملت مخالفت شديد خود را با كودتا در سود بيگانگان ابراز كرد و روزنامه داد به درج دوباره فرمان شاه و مصاحبه زاهدى، به كوشش خود ادامه مى‏داد. روزنامه شاهد فرمان شاه را درج كرد. و كيهان دو يادداشت كوتاه در باب دعاوى زاهدى انتشار داد. شجاعت كه به جاى بسوى آينده منتشر مى‏شد و ارگان حزب توده بشمار بود، بيانيه كميته مركزى حزب توده ايران را منتشر مى‏كرد. بعد از هفته‏ها، اين نخستين بيانيه بود كه كميته مركزى حزب منتشر مى‏كرد. بيانيه حوادث اخير، به تحريك انگليس و امريكا را تقبيح و افزوده بود كه شعار روز: «مرگ بر سلطنت! و زنده باد جمهورى دموكراتيك» بايد باشد. در طول صبح، خبرگزارى فرانسه گزارش كرد كه هدف از آن اين بود كه نقش مهمى در خارج از ايران ايفا كند. در آن، اظهارات زاهدى خطاب به افسران ارتش ايران، گنجانده شده بود: «آماده جانبازى براى حفظ استقلال و سلطنت ايران و دين مقدس اسلام كه اينك كمونيستهاى بى دين آن را تهديد مى‏كند، بشويد».

 انقلاب اسلامى: محل حزب پان ايرانيست به رهبرى پزشكپور در خيابان شاهپور بوده و دفتر وكالت او در بهارستان قرار داشته‏است. و در 27 مرداد، به محل حزب ملت ايران به رهبرى فروهر حمله شده‏است.

       اطلاعيه‏هاى نظامى كه راديو تهران مى‏خواند، حاكى از آنند كه حكومت به كوششهاى خود،  براى تحكيم كنترل خود بر اوضاع، ادامه مى‏دهد. در يكى از اين اطلاعيه ها، 100 هزار ريال جايزه براى كسى كه مخفى گاه زاهدى را نشان دهد، معين شده بود. اطلاعيه دوم از سرهنگ عباس فرزانگان مى‏خواست خود را به فرماندارى نظامى معرفى كند. اطلاعيه سوم هرگونه اجتماع و تظاهرات را ممنوع مى‏كرد. در ساعت 10 و 30 دقيقه، سرتيپ رياحى، رئيس ستاد، در قرائت خانه دانشكده نظامى، افسران عالى رتبه ارتش را جمع كرد و براى آنها، گزارش عصيان را خواند و تأكيد كرد كه آنها بايد نسبت به حكومت مصدق وفادار بمانند.

       افراد پايگاه  سيا در تهران تمامى كوشش خود را بكار مى‏بردند تا تصميمهاى 16 اوت (25 مرداد )را به عمل درآورند و نيز خود را براى روياروئى با هر احتمالى آماده مى‏كردند. در پيامى به مركز سيا، پايگاه خواست وسائل لازم را براى تخليه مخفيانه حدود 15 نفر از ايران، آماده كند. پيام ديگرى نظر نظاميان ايرانى را منتقل مى‏كرد. بنا بر آن، شاه بايد دستورهاى خود را از طريق راديو، ابلاغ كند. و بالاخره از مركز پرسيد: آيا پايگاه  بايد به اجراى نقشه آژاكس ادامه دهد و يا از آن دست بدارد. پايگاه انتليجنت سرويس در نيكوزيا از شكست اوليه (كودتاى 25 مرداد) ابراز تأسف كرده و گفته‏است همه كار مى‏كند تا لندن را به لزوم پشتيبانى از پايگاه در ادامه دادن به كوششها متقاعد كند. در دنباله پيام، اظهارات شاه در بغداد نقل شده بود. پايگاه  انتليجنت سرويس از مركز خود در لندن خواسته بود شاه را برآن دارد به زيارت عتبات عاليه عراق برود. چرا كه در آنجا، در تماس مستقيم با روحانيان مقيم زيارتگاهها پيدا مى‏كند.

        در مدت بعد از ظهر، بيشترين خبرها مربوط به عمل‏ها نبودند بلكه به اظهارات منابع مختلف راجع بودند. فاطمى، وزير خارجه، در كنفرانس مطبوعاتى خود، اعلام مى‏كرد كه در بغداد قيامى بر ضد شاه روى داده‏است. سخن او دروغى كامل بود. ساعت 15، شاه وارد رم شد. در آنجا، خطاب به مطبوعاتى كه ماجرا را تعقيب مى‏كردند، بياناتى كرد. اين اظهارات اميدهاى هواداران او را نااميد نمى‏كردند و اما بهيچرو دعوت به عملى نيز نبودند. و نيز، بعد از ظهر، راديو مسكو بيانيه حزب توده ايران را قرائت كرد. همان كه صبح، در روزنامه شجاعت چاپ شده بود.

         عصر هنگام، خشونت در خيابانهاى تهران مستقر شد. مشكل مى‏توان گفت چه امرى علت اصلى اين امر شد. اما مى‏توان عاملها آن را بر شمرد: عامل اول، پرواز شاه، مردم را آگاه كرد كه مصدق تا كجا رفته است و مردم  با نيروهاى خشمگينى درآميخته‏كه هوادار شاه بودند. عامل دوم، روشن بود كه حزب توده توانائى خود را بيش از آنچه بود، برآورد كرده بود. اين ارزيابى نادرست يا از رابطان حزب با شورويها و يا از رهبران حزب و يا افراد حزب بود. در طول روز، حزب نه تنها مجسمه‏هاى شاه را پائين كشيده بود بلكه پرچم خود را نيز برافراشته بود. و همچنين، حزب تابلوهاى اسامى خيابانهاى را كه بنام پهلوى نام گذارى شده بودند و يا يادآور رويدادهائى بودند كه با بر قرار شدن سلسله پهلوى ربط داشتند، بر مى‏داشت و بجاى آنها، تابلوهائى از اسامى «مردمى» نصب مى‏كرد. بنظر مى‏رسيد حزب آماده دست زدن به كوشش آخرى براى استقرار «دموكراسى توده‏اى» است. بر اين باور كه مصدق با حزب سرشاخ نمى‏شود و يا كه حزب موفق مى‏شود او را در خيابانها شكست بدهد. عامل سوم، اينكه حكومت مصدق شروع كرد به نگران شدن بابت وحدتش با حزب توده. حزب پان ايرانيست خشمگين  و نيروى سوم سخت از وضعيت ناخشنود بودند.  عامل چهارم اينكه فعاليتهاى  جليلى و كيوانى براى متهم كردن حزب توده به فعاليتهاى تروريستى، به اوج خود مى‏رسيد - كه جزئيات آن در صفحات پيشين آمده‏اند - . هدف اين بود  كه بنام حزب توده ترس و وحشت ايجاد مى‏شد. در اين عصر، جليلى و كيوانى دستجات توده ايهاى قلابى را، در خيابانها، به حركت درآوردند. مأموريتشان اين بود در لاله زار و خيابان اميريه و هرجاى ديگر كه ممكن است، به مغازه‏ها حمله و آنها را غارت كنند و بباورانند كه اين حزب توده است كه دست به اين كارها مى‏زند.

 انقلاب اسلامى: در باره اين قسمت از گزارش، توضيحات زير ابهامها را رفع مى‏كنند:

 1 - بنا بر تحقيق مارك گازيوروسكى، آيةالله بروجردى به بهبهانى پاسخ منفى مى‏دهد و حاضر نمى‏شود در خيانت كودتا شركت كند.

 2 - عصر روز 27 مرداد و روز 28 مرداد، دستجات اوباش را دو «آية الله»، بهبهانى و كاشانى به راه انداختند. برادران رشيديان همكار بهبهانى در به راه انداختن اين دستجات بودند.

 3 - در 27 مرداد، نخست اعضاى حزب توده، در گروهها، به راه افتادند و در پى آن بود، كه طرح «توده‏ايهاى قلابى» به اجرا گذاشته شد. اما چرا حزب توده نتوانست گروههائى را خنثى كند كه عوامل سيا و انتليجنت سرويس، بنام اين حزب، به راه انداخته بودند؟ اين پرسشى است كه هنوز پاسخ روشنى پيدا نكرده‏است.

          عصر 27 مرداد، تمامى اين عاملها دست بدست دادند و وضعيت را ديگر كردند. قواى انتظامى دستور يافتند خيابانها را از تظاهر كنندگان خلوت كنند و حاصل آن، نزاعهاى جدى شد. دوستان سرهنگ حميدى، در شهربانى، دستور گرفتند كارى بكار زدن و شكستن و غارت كردن توده‏ايهاى قلابى نداشته باشند، در عوض تودايها را بزنند و بسود شاه شعار بدهند.

        حزب توده از قرار زود به اين امور پى برد و دانست كه در پوشش حزب، نقشى بازى مى‏شود و اعضاى او براى منازعه با قواى انتظامى، به اندازه كافى قوى نيستند. آنها افراد خود را بيرون آوردند تا تظاهركنندگان را قانع كنند به خانه‏هاى خود بروند.

       مركز سيا روزى را با كزكردگى و نا اميدى به شب رساند. رشته كار و رهبرى آن از يد شعبه و قسمت بيرون رفت و در دست عالى‏ترين مقامها قرار گرفت. مشتى از افراد مشغول تهيه پيامى شدند كه دستور متوقف كردن عمليات بود. عصر هنگام، پيامى كه فرستاده شد، بر مبناى نظر وزارت خارجه تهيه شده بود:

       «نقشه به اجرا گذاشته شد و عمليات شكست خوردند.».

       موضع دولت انگليس اين بود:

       «ما بايد تأسف بخوريم از اينكه نمى‏توانيم وارد جنگ بشويم»

        و موضع مركز سيا اين بود:

       «با وجود فقدان توصيه‏هاى قوى مخالف با پايان دادن به عمليات، از سوى هندرسون و روزولت، عمليات بر ضد مصدق بايد متوقف شوند.»

 انقلاب اسلامى: بدينسان، در ظهر 27 مرداد، وزارتخانه‏هاى خارجه انگليس و امريكا و سيا دستور توقف عمليات ضد حكومت مصدق را صادر مى‏كنند. از اين ساعت، ابتكار عمل بدست دو آيةالله، يكى بهبهانى و ديگرى كاشانى مى‏افتد. گازيوروسكى، بدرست، يادآور مى‏شود كه در گزارش، نسبت به دستجاتى كه عوامل سيا براه انداخته‏اند، جز اشاره، نيامده‏است. علتى جز اين نمى‏تواند داشته باشد كه سيا و انتليجنت سرويس، در ظهر روز 27 مرداد، شكست كودتائى را كه رهبرى كرده بودند، پذيرفتند. از آن پس، آيةالله‏ها بودند كه با استفاده از مبارزه با حزب توده، گروه‏هاى چماق بدست را بكار انداختند و شكست سيا و انتليجنت سرويس را به پيروزى برگرداندند.

       اما چرا سازمان‏هاى سياسى هوادار مصدق وارد عمل نشدند؟ با توجه به گزارش سيا، مسلم است اگر وارد عمل مى‏شدند، عمليات دوم به رهبرى آية الله‏ها نيز همان روز 27 مرداد شكست مى‏خورد؟ بنا بر مدارك تاريخى، براى نيروى سوم، خطر اصلى و عاجل، حزب توده بود. موضوع گفتگوهاى رهبرى اين سازمان اين بوده‏است كه تجهيزات براى زد و خورد با حزب توده فراهم و در محل حزب انبار كنند.

        در كودتاى خرداد 60 نيز، همين ضعف در تشخيص كارى كه بايد كرد ملاحظه شد. پيش از كودتا، نخست به دفاتر همآهنگى مردم با رئيس جمهورى يورش بردند و سازمان دهندگان را توقيف كردند. در 25 خرداد، سازمانهاى سياسى، هريك به دليلى، ميدان را خالى كردند. در 30 خرداد، نوبت به گروه رجوى رسيد تا به خيال خود، فرصت را بسود خويش مغتنم بشمارد. نتيجه موفقيت كودتا شد. بديهى است تفاوتهاى كمى و كيفى ميان دو رويداد وجود دارند. از جمله، در كودتاى خرداد 60، قواى مسلح حاضر در تهران در اختيار كودتاچيان بود. ولى در آنچه به حضور مردم در صحنه و درهم شكستن گروههاى كودتاچى مربوط مى‏شود، مشابهات و «تكرار تاريخ» چشم را خيره مى‏كنند.

 

 «شاه پيروز مى‏شود»!؟

 

       در 18 اوت (27 مرداد )، تنها شاهد، روزنامه بقائى، فرمان شاه را كه بنا بر آن، زاهدى به‏نخست وزيرى منصوب شده بود، منتشر كرد، در 19 اوت (28 مرداد) ، در دقايقى كه شهر بيدار مى‏شد، آنها كه زود بيدار مى‏شدند و از خانه بيرون مى‏زدند، مى‏توانستند عكس فرمان و يا متن ماشين شده آن در روزنامه‏هاى ستاره اسلام، آسياى جوان، آرام، مردآسيا، ملت ما و ژورنال دو تهران، ببينند. چهارتاى اول اين نشريه‏ها و شاهد و داد، علاوه بر فرمان، مصاحبه‏اى جعلى با زاهدى را نيز منتشر كرده بودند. در اين مصاحبه كه آن را جليلى ساخته و پرداخته بود، از قول زاهدى گفته شده بود كه او تنها نخست وزير قانونى ايران است.  در همان صبح، كمى ديرتر، صدها ورقه حاوى فرمان و مصاحبه زاهدى در خيابانها، پخش شدند. و نيز با آنكه هريك از اين روزنامه‏ها كه ميزان انتشار محدودى داشتند، خبرهاى مندرج در آنها، در تمام شهر پيچيد. هنوز ساعت 9 صبح نشده، گروههاى طرفدار شاه در بازار اجتماع كردند. افراد اين گروهها نه تنها ميان شاه و مصدق، شاه را انتخاب كرده بودند، بلكه از فعاليت حزب توده در روزهاى پيش از آن روز، خونشان به جوش آمده بود و آماده عمل بودند. تنها نياز به رهبرى داشتند.

 انقلاب اسلامى: گازيوروسكى حق دارد وقتى مى‏نويسد گزارش سيا رويدادهاى 28 مرداد را درز مى‏گيرد. خواننده‏اى كه اين گزارش را مى‏خواند گمان مى‏برد بمحض آنكه فرمان منتشر شد، مردم و ارتشيان براه افتادند. ترس از افتادن كشور به دست حزب توده نيز مزيد بر علت شد! اما گروههاى طرفدار شاه خود به خود در حوالى بازار جمع نشدند. اين گروهها را بهبهانى و برداران رشيديان، با توزيع اسكناس (ريال و دلار چون امكان تعويض دلارها را نيافته بودند) جمع كردند. حدود 400 تن از چاقوكشان بنام و چماقداران، به سركردگى طيب حاج رضائى و حسين رمضان يخى، سبزه ميدان و خيابان ارك را اشغال كردند. اين عده كه به چماق و چاقو و هفت تير مسلح بودند، در گروهاى 30 و 40 نفرى حمله به وزارتخانه‏ها و مؤسسات دولتى را آغاز كردند.

      چماقدارانى كه در سرچشمه گرد آورده شدند را كاشانى و دستيار او شمس قنات آبادى و بقائى و حزب او گرد آوردند. اينها به سركردگى چاقوكشانى چون امير موبور حمله خود را با احزاب از ميدان بهارستان شروع كردند.

       بديهى است اين عده نمى‏توانستند كودتا كنند. سرتيپ دفترى كه از سوى مصدق و نيز زاهدى، دو حكم رياست شهربانى را در دو جيب خود داشت، با افراد گارد گمرك به شهربانى رفت و به قواى انتظامى دستور داد جانب چاقوكشان و چماقداران را بگيرند.

       اما درس بزرگ و بسيار عبرت‏آموز اينكه، بدستور شاه، طيب و رمضان يخى، در پى قيام 15 خرداد 1342، اعدام شدند. دفترى سرلشگر شد و بعنوان دزدى، در دادگاه نظامى محكوم شد. زاهدى، بعد از 8 ماه نخست وزيرى، به سوئيس تبعيد شد و تا آخر عمر در تبعيد ماند.

     كاشانى سيد كاشى لقب گرفت. و وقتى در پى تير اندازى به علا، نواب صفوى و واحدى، رهبران فدائيان اسلام را گرفتند، كاشانى را نيز به اتهام دست داشتن در قتل رزم آرا، دستگير كردند. خود او گفته بود دالس، وزير خارجه وقت امريكا به شاه فشار آورد او را آزاد كند. اما اگر هم فشار دالس نبود، اقدام قاطع آيةالله بروجردى براى آزاد كردن او كافى بود.

    و در خرداد 42، برق خانه بهبهانى را خاموش و آمد و شد به خانه او را ممنوع كردند. او به شاه پيغام كرد: تاج و تخت خود را از من دارى و اينست پاداش من! مى‏دانم با تو چه كنم! اما مرگ به او فرصت تلافى نداد.

       بقائى را چند نوبت زندانى و تبعيد كردند و زاهدى گفته بود: شاه مى‏خواست او را بكشد من نگذاشتم! و...

        طرفه اينكه قاعده‏اى كه قدرت از آن پيروى مى‏كند، ورد زبان بقائى بود: ديكتاتور نخست چوبست‏ها را بر مى‏دارد! شاه نيز اول آنها را از ميان برداشت كه با كودتاى 28 مرداد، از او يك ديكتاتور ساختند.

        در دمادم آغاز روز، كيوانى جليلى اطلاع دادند كه بيانيه عالى‏ترين مقام دينى، آيةالله بروجردى، در جريان روز، مى‏تواند منتشر بشود و تدارك لازم بعمل آمده‏است تا از اين بيانيه استفاده بايسته بعمل آيد. جليلى و دو تن از دستياران سخت فعال او، منصور افشار و مجيدى در منطقه بازار بودند. جيپ و كاميونهاى در اختيار داشتند و آماده رفتن به قزوين بودند. نقشه آنها اين بود كه فرمان را در اين شهر كه در 85 كيلومترى غرب تهران قرار داشت، به چاپ رسانند. چرا كه حكومت مصدق خفقان مطبوعات را تشديد كرده بود. بمحض آنكه جليلى و مجيدى و رضائى يكى ديگر از عوامل جزء ديدند گروههاى طرفدار شاه دارند گرد مى‏آيند، بسوى آنها رفتند تا نياز آنها را به رهبرى برآورند. جليلى رهبرى يك گروه را در پيشروى بسوى مجلس بر عهده گرفت و در راه آنها را به آتش زدن اداره روزنامه باختر امروز برانگيخت. اين روزنامه نيمه رسمى و صاحب آن وزير خارجه است. در روزهاى 17 و 18 اوت (26 و 27 مرداد )، حملات دشنام‏آميزى را به شخص شاه كرد. در همان زمان، افشار عناصر ديگرى را بسوى روزنامه‏هاى حزب توده، شهباز، بسوى آينده و جوانان دموكرات راهبرى كرد. ادارات اين روزنامه ها، همه، غارت و ويران شدند.

 انقلاب اسلامى: كسى كه قرار بود از آيةالله بروجردى «فتوا» بگيرد، بهبهانى بود و به اين كار موفق نشد.

       خبرها حاكى بودند كه امرى سرنگون كردن دارد روى مى‏دهد. حركت شتابان خيابانهاى بزرگ را فرا مى‏گرفت. اين حركت به خانه مصدق مى‏رسيد. درست در موقعى كه او با اعضاى هيأت وزيران خود، جلسه داشت. در ساعت 9 صبح پايگاه سيا اين خبرها را دريافت كرده بود. در ساعت 10 خبر آمد كه اداره باختر امروز و باشگاه مركزى حزب ايران ويران گشته‏اند. و نيز، در ساعت 10، با برادران رشيديان تماس بر قرار شد. آنها سخت شادمان بودند. بكار بستن دستورالعمل‏هاى آنها و نيز دستورهائى كه به جليلى و كيوانى داده شده بودند، اينك، نيروهاى انتظامى را بطرفدارى از تظاهر كنندگان بر مى‏انگيخت. آنها به تصرف پايگاه  راديو بر انگيخته مى‏شدند. وسعت كوششهاى خاص عاملان ما (سيا) بسا دانسته نشود و نيز، جزئيات هيجانهائى كه بروز كردند، بتدريج معلوم مى‏شوند.

       صبح زود، سرهنگ دماوند كه در تهيه نقشه كودتا شركت داشت، در ميدان بهارستان، در برابر مجلس، ظاهر شد. او بر تانكى سوار بود كه از گردان  دوم تيپ دوم زرهى آورده بود. اين گردان موظف به  انجام اين عمليات بود. نايب سرهنگ خسرو پناه و سروان على زند با دو كاميون، از همان گردان، به او پيوستند. افراد گارد شاه كه مرخص شده بودند، بر اين كاميونها سوار شدند و در خيابانها به حركت در آمدند. در ساعت 10 و 15 دقيقه، افراد نيروهاى نظامى طرفدار شده، سوار بر كاميونها، در چهار راه‏هاى اصلى مستقر شده بودند.

 انقلاب اسلامى: فرمانده تيپ دوم زرهى، سرهنگ شاهرخ بود. سرهنگ نجاتى در «جنبش ملى شدن صنعت نفت ايران و كودتاى 28 مرداد 1332» (ص 418) قول سرهنگ عزت الله ممتاز، مدافع خانه مصدق را در باره رفتار اين فرمانده، اينطور نقل مى‏كند:

       «پس از اينكه از زندان آزاد و مرخص شدم، سرهنگ شاهرخ (فرمانده تيپ 2 زرهى) ايرادى كه از من مى‏گرفت، اين بود كه بيهوده و بيش از اندازه مقاومت كرده‏ام. براى تبرئه خودش مى‏گفت: «آن روز دستور دادم سيم تلفن پادگان «جى» را قطع كنند.»

     اگر او تصميم مى‏گرفت جانب استقلال ايران را بگيرد و اين ننگ را نپذيرد كه چند عامل سيا استقلال كشورش را بر باد بدهند، تاريخ طور ديگر نوشته مى‏شد. براى آنها كه تاريخ لحظه‏اى را پيش مى‏آورد كه تصميمشان مى‏تواند سرنوشت كشورى را اين يا آن كند، سرنوشت كسانى چون اين سرهنگ، سخت عبرت‏آموز است.

       در حدود ساعت 9 و 30 دقيقه، گروه‏ها به قسمت شمال شهر نفوذ مى‏كردند. گروه‏هاى براستى بزرگ، مجهز به چوب و سنگ، از جنوب شهر تهران مى‏آمدند و وقتى به ميدان سپه مى‏رسيدند، در هم مى‏آميختند و بطرف شمال و مركز شهر به حركت در مى‏آمدند. در آنجا، قواى مسلح در مقام اخطار به جمعيت، صدها تير هوائى شليك مى‏كردند. اما آشكار بود كه نمى‏خواهند به جمعيت طرفدار شاه تيراندازى كنند. در نتيجه، جمعيت مى‏توانست بسوى نقاط كليدى به حركت در آيد. در لاله زار كه از خيابانهاى عمده محل خريد بود، تآتر سعدى كه بانى آن حزب توده بود، به آتش كشيده شد.

 انقلاب اسلامى: تآتر سعدى در خيابان شاه آباد قرار داشت.

      جمعيتى كه جوشيده بود، زن، مرد و كودك شعار مى‏داد: شاه پيروز است. جمعيت مصمم مى‏نمود و هواى جشن خيابانها را فراگرفته بود. اين طور مى‏نمود كه فشارهاى بيرونى از ميان برخاسته‏اند و مردم مى‏توانند احساسات واقعى خود را اظهار كنند. جمعيت‏ها، مثل هفته‏هاى گذشته مركب از جوانان نخاله نبودند. بلكه از تمامى طبقات مردم - بسيارى لباسهاى خوب در بر داشتند - بودند كه توسط شهروندان ديگر يا هدايت و يا تشويق مى‏شدند. كاميونها و اتوبوسها پر از جمعيت در حركت بودند. نزديك ظهر، 5 تانك و 20 كاميون سرباز به جمعيت پيوستند و حركت جنبه ديگرى بخود گرفت. اين جمله كه چراغهاى خود را روشن كنيد، بسرعت پخش شد. در شهر، عكسهاى شاه پخش مى‏شدند. خودروها با چراغهاى روشن و بوق زنان آمد و شد مى‏كردند بنشان وفادارى رانندگان به شاه.

       در حوالى 10 و 30 دقيقه، سرتيپ رياحى به مصدق اطلاع داد كه ديگر ارتش در مهار او نيست و از او كسب تكليف كرد كه راه نجاتى نيست. اما مصدق از او خواست استوار بر كار خود بماند. سرهنگ ممتاز مى‏توانست تنها يك گردان را جمع و جور كند و بر نيروى اطراف خانه مصدق فرمانده بود.

       حدود ظهر، عناصر پراكنده‏اى كه جمعيت را تشكيل مى‏دادند، تحت فرماندهى نظاميان و افسران شهربانى قرار گرفتند. افسران ارتش كه مى‏بايد در عمليات نظامى طرح تى پى آژاكس عمل مى‏كردند، اينك، جداگانه، عمل مى‏كردند و كارى  شايسته مى‏كردند. در ساعت 13، مركز مخابرات وزارت پست و تلگراف و تلفن، در ميدان سپه، به دست سلطنت طلبها افتاد. خبرنگار خبرگزارى فرانسه كمى بعد از ساعت 13، گزارش كوتاهى از جنگ مخابره كرد. بعد، صحنه جنگ، در چند صد متر دورتر، شهربانى و وزارت خارجه شد. مدافعان شهربانى تا حدود ساعت 16، مقاومت كرد.

        و نيز، حوالى ظهر، روزولت به خانه‏اى رفت كه زاهدى و گيلانشاه در آن مخفى بودند. آنها را بطور كامل از رويدادهاى صبح آگاه كرد و گفت: منتظر دستورات باشند.

 انقلاب اسلامى: زاهدى و همراه او در خانه زيمرمن، افسر سيا، مخفى بودند. در 28 مرداد، بدستور روزولت، سرتيپ گيلانشاه او را سوار تانك كرد و از اين خانه به پايگاه  فرستنده راديو و از آنجا به باشگاه افسران برد كه زاهدى مقر نخست وزيرى خود كرد.

      و سرتيپ دفترى فرمانده گارد گمرك و در شمار كودتاچيان بود. او در حوالى 2 بعد از ظهر به شهربانى رسيد و خيانت كرد.

        ساعتى بعد، كارول و سرگرد ويليام كيسر William R.Keyser (دستيار وابسته نظامى) به پايگاه  نظامى گزارش كرد. در اوائل بعد از ظهر، بسيارى از هدفهاى اصلى مركز شهر، ماند روزنامه‏ها و دفاتر تبليغاتى به تصرف سلطنت طلبها در آمده بود. با تسهيلات مهمى كه در اختيار قرار گرفته بود، امكان آن بود كه به استانها تلگرام شود و از آنها خواسته شود به حمايت از شاه برخيزند. حتى در وسط گرماى روز، كمتر كاهشى در فعاليت روى نداد. عامل پايگاه  سيا جليلى هنوز در خيابانها بود. او در خيابان فردوسى جمعيت را رهبرى مى‏كرد و از جمعيت مى‏خواست بسوى شهربانى و ستاد ارتش بروند و سرلشگر باتمانقليج و سرهنگ نصيرى را آزاد كنند. جمعيت چنين كرد. سربازانى كه نگهبانى مى‏دادند، مقاومتى نكردند. در همين اوقات، عامل سيا، ژنرال نقى و قدس نخعى در خود رو خويش در شهر مى‏گشت و افراد گارد شاه را گردآورى مى‏كرد. سربازانى را گرد آورد كه در حمله به خانه مصدق شركت كردند. اوائل بعد از ظهر، جمعيت به خانه مصدق نزديك مى‏شدند و با مقاومت مدافعان روبرو مى‏شدند. اين زمان، او احتمالاً آماده ترك خانه خود بود.

 انقلاب اسلامى: همانطور كه سرهنگ سر رشته توضيح داده‏است، خلع سلاح افراد گارد، صورت ظاهرى از خلع سلاح داشت. اسلحه را از افراد گارد گرفتند و در همان سعد آباد، «در انبار نهادند». براى افراد گارد، كار آسان بود: اسلحه را از «انبار» برداشتند و راه افتادند!

        راديو تهران مهمترين هدف بود. تصرف آن نه تنها موفقيت عمليات در تهران را كامل مى‏كرد بلكه استانها را نيز برآن مى‏داشت بسرعت جانب حكومت جديد را بگيرند. در گرماگرم فعاليت، راديو از قيمت پنبه مى‏گفت و سرانجام تنها موسيقى پخش مى‏كرد. در ساعت 10 و 30 دقيقه، برنامه راديو قطع شد. اما در اوائل بعد از ظهر بود كه جمعيت بسوى پايگاه فرستنده به حركت درآمد. بطرف شمال شهر، حدود 3 مايل، با اتوبوس و كاميون، پر از جمعيتى از شهروندان و افراد نظامى و شهربانى بايد راه مى‏پيمود. صرف حضور جمعيت، ظاهراً، مدافعان پايگاه فرستنده را در مقاومت سست كرد. بعد از نزاع مختصرى، كه طى آن 3 تن كشته شدند، در ساعت 14 و 12 دقيقه، پايگاه  راديو در دست سلطنت طلبها بود. در اين ساعت، راديو نخستين خبر پيروزى سلطنت طلبها را منتشر كرد و فرمان شاه را نيز خواند. موجى از كسانى كه مى‏خواستند از راديو سخن بگويند، برخاست. برخى از از آنها از عناصرى نمايندگى مى‏كردند كه در اجراى نقشه آژاكس شركت كرده و به موفقيت آن اعتماد داشتند. بعضى ديگر كسانى بودند كه پايگاه  سيا آنها را نمى‏شناخت. در ميان عناصرى كه در اجراى نقشه شركت كرده بودند، صاحبان روزنامه‏هاى مخالف بختيار و زلزله و نيز يكى از پسران آيةالله كاشانى و اعتضادى بودند.

 انقلاب اسلامى: 1 - پسر آيةالله كاشانى، سيد مصطفى كاشانى بود. اعتضادى، همان «ملكه» اعتضادى معلوم الحال بود. 2 - در آن روز، از روزنامه نگاران كودتاچى، عميدى نورى مدير روزنامه داد و مهدى مير اشرافى، مدير روزنامه آتش، از راديو سخن گفتند. عميدى نورى معاون زاهدى شد. ثروتى كه عايد كرد به مصطفى الموتى رسيد. و ميراشرافى ثروت اندوخت. در آغاز انقلاب، توسط اميد نجف آبادى محكوم به مرگ و اعدام شد. او به اميد نجف آبادى گفته بود يك مو نمى‏توانيد از سر من كم كنيد. او در حضور اميد نجف آبادى تلفن مى‏كند. در پى اين تلفن، از خمينى دستور كتبى مى‏رسد او را اعدام نكنيد. اما اميد نجف آبادى رااعدام مى‏كند و به آورنده دستور مى‏گويد: اى كاش دستور ساعتى پيش رسيده بود! مير اشرافى اعدام شده‏است. بديهى است خمينى مزد عدم اطاعت را كف دست او گذاشت: اميد نجف آبادى نيز بنوبه خود اعدام شد.

       سرهنگ غلامرضا نجاتى در كتاب خود، فهرست روزنامه نگارانى را آورده‏است كه در اجراى نقشه آژاكس شركت كردند:

 1 - روزنامه داد، مدير ابوالحسن عميدى نورى و سردبير مصطفى الموتى، 2 - آتش، مدير مهدى مير اشرافى و سردبير نصرت الله معينيان، 3 - صداى وطن، مدير سيد على بشارت، سردبير على جواهر كلام، 4 - طلوع، مدير هاشمى حائرى، 5 - صداى مردم، مدير فرى پور، 6 - بختيار، مدير تراب سلطان پور (بعد از انتشار اين فهرست در انقلاب اسلامى، او شركت خود را در كودتا تكذيب كرد)، 7 - ستاره، مدير احمد ملكى، 8 - فرمان، عباس شهنده، 9 - كى به كيه، مدير بيوك صابر، 10 - آسياى شرق، مدير دكتر صيرفى، 11 - پرچم خاورميانه، مدير حسن عرب، 12 - نور و ظلمت، مدير سلطانى، 13 - مليون، مدير صبورى، 14 - اراده آذربائيجان، مدير رحيم زهتاب، 15 - سحر، مدير سليمان انوشيروانى، 16 - جوانمردان، مدير جعفر شاهيد، 17 - پست تهران، مدير محمد على مسعودى، 18 - تهران مصور، مدير عبدالله والا، 19 - پارس، مدير فضل الله ترقى، 20 - خراسان، مدير تهرانيان، 21 - مرد مبارز، مدير خليل رزم آرا، 22 - اطلاعات ،مديرعباس مسعودى،

      غير از اين فهرست، روزنامه كيهان  به صاحب امتيازى دكتر مصطفى مصباح زاده (بهمان ترتيب كه در گزارش آمده است) و روزنامه‏هاى ستاره اسلام و پرچم اسلام و شاهد و... نيز در شمار روزنامه‏ها و هفته نامه‏هاى مخالف مصدق بودند.

     و از روزنامه دارانى كه در كودتا، با سيا و انتليجنت سرويس همكارى مى‏كردند و نامهاشان در تاريخ آمده‏اند، نويسندگان و روزنامه نگارانى نيز بودند كه با مصدق دشمنى مى‏كردند و نامهاشان در تاريخ كودتا نيامده‏اند. براى مثال، ابراهيم صفائى كه امروز كتاب «اشتباه بزرگ ملى شدن نفت» را مى‏نويسد، آن روز نيز كارش تهيه اوراق تبليغاتى ضد مصدق و نضت ملى ايران بود. روزنامه «نبرد ملت» كه عبدالله كرباسچيان منتشر مى‏كرد و ارگان فدائيان اسلام بود، در دشمنى با مصدق، هيچ فروگذار نمى‏كرد. امروز مى‏دانيم كه سلاحى كه با آن دكتر فاطمى ترور شد، توسط عوامل سيد ضياء در اختيار فدائيان اسلام قرار گرفته بود. اين «خط سيد ضياء» بود كه اين گروه را بكار مبارزه با حكومت مصدق و نهضت ملى ايران گرفت.

     دانستنى است كه بعد از مصدق، فدائيان اسلام قصد ترور زاهدى را داشتند كه نتوانستند. بعد از او، حسين علا را ترور كردند كه موفق نشد و فرصتى را بدست شاه و رژيمش داد كه بساط اين گروه را بر چيند. تاريخ مصرفشان به پايان رسيده بود.

       از ميان حاميان خود جوش شاه كه از راديو سخن گفتند، سرهنگ على پهلوان و سرگرد هوشنگ ميرزاديان. حضور اينان دليل بود - هر چند فرضيه به واقعيت پيوسته بود - بر صحت فرضيه آژاكس مبنى بر اينكه در اوضاع و احوالى از اين نوع، ارتشيان به شاه مى‏پيوندند. براى مدتى، راديو تهران خاموش مى‏شد و بكار مى‏افتاد. سرانجام توسط مهندسان براه انداخته شد كه بقول يكى از گويندگان، براى آن آمده بودند كه راديو را بكار بياندازند. در اين مرحله، چون يكچند از مرحله‏هاى  ديگر، اقبال يار شد. براى مثال، اگر مدافعان پايگاه  راديو به تسهيلات آن صدمه مى‏رساندند، كار مهار پايتخت، به تأخير مى‏افتاد.

        در سفارت امريكا، اعضاى پايگاه سيا، پخش برنامه‏هاى راديو را تعقيب مى‏كردند و وقتى ناگهان شنيدند كه بدست سلطنت طلبها افتاد، از شادى از جا پريدند. يكبار ديگر، روزولت بسوى مخفى گاه راه افتاد تا مأموريتهاى ارزشمند خود را انجام دهد. با آنها - سرلشگر زاهدى و سرتيپ گيلانشاه - كمى پيش از ساعت 16، ملاقات كرد. به آنها گفت: زمان آنست كه شما نقش فعالى ايفا كنيد. هردو، درجا، لباس پوشيدند. توافق شد كه سرلشگر زاهدى با سرتيپ گيلانشاه، كه سوار بر تانك منتظر او است، در ساعت 16 و 30 دقيقه، در گوشه خيابان ديدار كند. و بايد با تانك به پايگاه راديو مى‏رفت و با ملت سخن مى‏گفت. سرتيپ گيلانشاه، از مخفى گاه، توسط سرگرد كيسر با جيپ نظامى برده شد. در طول راه، وقتى او دو افسر نيروى هوائى را ديد، خواست پياده شود و گفت: مى‏خواهد مراقب همه چيز باشد. در خيابان، اين افسران بگرمى او را پذيرا شدند و وقتى گفت نياز به يك دستگاه تانك دارد، درجا، برايش تانك آوردند. از او پرسيدند: آيا مى‏داند زاهدى كجاست؟ او گفت مى‏داند او كجاست و قرار است ساعت 16 و 30 دقيقه با او ديدار كند. آنها از او خواستند آنها را نيز در اين ساعت، به ديدار زاهدى ببرد. بدينسان، او تانك را بطرف محلى كه خانه مخفى گاه زاهدى بود، راند. زاهدى از خانه بيرون آمد و برتانك سوار شد. تانك بار ديگر به حركت آمد. در ساعت 17 و 25 دقيقه، زاهدى از راديو تهران سخن گفت. سخنان او كمى بعد از ساعت 21، از نو، پخش شدند.

 

 سيا مهار كودتاچيان را بر كشور، سازمان مى‏دهد:

 

      با وجود اين، پيام زاهدى پيش از پيام فرزانگان، عامل سيا، از راديو پخش شد. در اواسط راه، خود رو فرزانگان بكلى از كار افتاد. هر چند او توانست بقيه راه را، با يك نفت كش، با ناراحتى طى كند. صبح به تهران رسيد و با پايگاه  سيا تماس گرفت. بنا بر دستور پايگاه، او تلگرامى به سرهنگ بختيار مخابره كرد. تلگرام اين رمز را داشت: «من امروز براى ديدار از خواهر بيمارم مى‏آيم». معناى اين جمله اين بود كه سرهنگ بختيار لشگر خود را بسوى تهران به حركت در آورد. اطلاع جنبى جالب  از حركت سرهنگ بختيار بسوى تهران اين كه - لشكر كرمانشاه بعد از آنكه تهران بدست طرفداران شاه افتاد، وارد تهران شد -  لشگر وقتى وارد همدان شد كه حزب توده تظاهرات وسيعى بطرفدارى از مصدق ترتيب داده بود. بختيار در چشم برهم زدنى تظاهر كنندگان را پراكنده كرد. تنها شهردار همدان بود كه بيشتر از توده ايها از مشاهده ورود لشگر كرمانشاه به همدان، شگفت زده شد.

        در خود تهران، واپسين مقاومتها از ميان مى‏رفت. ستاد ارتش تصرف شد و در پايان روز، ساعت 19، خانه مصدق تصرف و منهدم شد. هرچه در آن بود، به كوچه برده شد و در معابر، فروخته شد.

       گزارشها پيرامون واكنشها در استانها، شروع كردند به رسيدن: پايگاه  راديو سنندج، در ساعت 14 و 50 دقيقه، ناگهان از صدا افتاد. در 15 و 55 دقيقه، راديو تبريز گزارش كرد كه اين پايگاه بدست طرفداران شاه افتاده‏است و افزود كه تمامى آذربائيجان در دست ارتش است. همانطور كه راديو سخنان گويندگان را پخش مى‏كرد، روشن شد كه يكى از گويندگان، محمد ديهيم، سردسته «فدكاران آذربائيجان»، يك مأمور دون پايه  سيا، نقش مهمى در رويدادهاى تبريز، ايفا كرده‏است.

       در ساعت 18، پايگاه  راديو اصفهان برنامه خود را با اظهارات محكم در هوادارى از شاه و زاهدى، توسط روزنامه نگاران محلى و يك عضو حزب زحمتكشان بقائى، رهبران مذهبى و افسران، پخش كرد. همه گروههائى كه اميدوار بوديم چنين روشى را در پيش گيرند، در ابراز حمايت شركت جستند.

       تا ساعت 20، پايگاه  راديو كرمان حمايت خود را ابراز نكرده بود. در اين ساعت، حمايت خود را ابراز كرد.

 انقلاب اسلامى: مقاومت رئيس شهربانى كرمان، سرگرد عباس سخائى، به قيمت جان او تمام شد. سازمان مخفى دكتر بقائى او را تكه تكه كردند. بموقع است يادآور شود افسرانى چون او در ارتش و شهربانى و ژامدار مرى وجود مى‏داشتند. شمار افسرانى كه جانبدار نهضت ملى ايران بودند، از شمار كودتاچيان بسا بيشتر نيز بود. الا اينكه آنها در مقامهاى فرماندهى نبودند و بسيارى از كودتاچيان در اين مقامها بودند. سرهنگ نجاتى در «جنبش ملى شدن صنعت نفت ايران و كودتاى 28 مرداد 1332»، اسامى 36 تن از اين افسران را آورده‏است.

       راديو مشهد هيچ شنيده نمى‏شد. اما تمامى مذهبى‏ها، بمحض آنكه خبر تغيير وضعيت را از راديو شنيدند، شاه پرست شدند. توده ايهاى شناخته شده تحت تعقيب قرار گرفتند و مغازه‏هاى طرفداران حزب توده غارت شدند.

       به پيروى از دستورهاى زاهدى، سرهنگ فرزانگان، باتفاق كارول، عمليات را به پايان رساندند. گرچه باتمانقليج رئيس ستاد شد، اما اين فرزانگان بود كه از ستاد ارتش، تلفنى، شركت كنندگان شناخته شده در اجراى نقشه تى پى آژاكس را به فرماندهى واحدهاى پادگانهاى نظامى تهران، نصب كرد. پس از در دست گرفتن مراكز كليدى و نظامى، توقيف كسانى را كه بايد توقيف مى‏شدند، برابر فهرست، شروع كرد.

 انقلاب اسلامى: سيا همچنان كسانى را كه بايد توقيف و حذف مى‏شدند، فهرست مى‏كرد. چنانكه وقتى سازمان نظامى حزب توده كشف شد، اسامى كسانى كه بايد اعدام مى‏شدند را سيا فهرست كرد. از جمله اعدام شدگان، سرگرد ژاندارمرى، دكتر هوشنگ وزيريان بود. پدر او از دوستان ايام جوانى زاهدى بود. زاهدى نتوانست فرزند دوست دوران جوانى خود را از مرگ نجات دهد. به او پيغام داده بود دست امريكائيهاست و كوششم براى تخفيف مجازات او بجائى نرسيد.

        همانطور كه بعد از ظهر پايان مى‏پذيرفت، راديو تهران نيز كمتر برنامه‏هاى بى ربط پخش مى‏كرد. از ساعت 18، اطلاعيه هاى كوتاه دولتى را پخش مى‏كرد. در ساعت 18 و 45 دقيقه، نمايندگان آسوشيتدپرس و نيويورك تايمز، گزارش مختصرى از رويدادهاى روز، به دفتر خبرگزارى و روزنامه، دادند. اطلاعيه‏هاى كوتاه مربوط مى‏شدند به ساعات عبور و مرور و اخطار مى‏كردند هرگونه تظاهرات ممنوع است. از پى خلاصه اخبار ساعت 21، اظهارات سرلشگر زاهدى پخش شدند. او در دفتر رئيس شهربانى مستقر شد. پيش از ساعت 22، پايگاه راديو برنامه خود را پايان داد. روز تب دار پايان پذيرفت و تب فرو خوابيد. عده‏اى كشته شدند. اما نه به آن اندازه كه در گرماگرم عمليات، اظهار شده بود. نيروى نظامى و انتظامى سخت در مهار بودند و براى درهم شكستن هرگونه كوشش مخالفى آماده بودند.

         طرفهاى ذيعلاقه ديگر با اين روز پرهيجان چگونه برخورد كردند؟ يكى از آنها كه بايد احساس تشويش كرده باشد، اتحاد شوروى و هوادارانش  در ايران بودند.بسيار ديرتر از تمامى دنيا، خلاصه‏اى از رويدادهاى اين روز تهران را، در ساعت 23 بوقت گرين ويچ، انتشار داد. راديو مسكو، در برنامه فارسى راديو مسكو خود كه در اول بعد از ظهر پخش كشد، در اطراف مقاله پراودا تهيه شده بود. پراودا تحت عنوان «شكست ماجراجوئى امريكا در ايران»، مقاله‏اى انتشار داده بود. اين برنامه اوائل عصر، بار ديگر منتشر شد. همين مقاله را راديو مسكو، ديرگاه عصر و در برنامه صبحگاهى، به زبانهاى انگليسى، عربى، بلغارى، لهستانى، چك و اسلواك، هلندى، آلمانى، ايتاليائى، پرتغالى و تركى پخش كرد. در زمان پخش آن، تقريباً تمامى شنوندگانش ديگر مى‏دانستند واقعيت خلاف نظرى شده‏است كه در آن مقاله اظهار شده بود.

 انقلاب اسلامى: گزارش نويس سيا لازم نمى‏بيند توضيح بدهد چرا «شوروى» اين رويه را در پيش گرفته بود؟ با وجود همه گونه امكانات، چرا سكوت رويه كرده و با پخش برنامه‏اى كه واقعيتها تكذيب آن بوده‏اند، در خام كردن مردم ايران، سهمى پيدا كرده بود؟ سه اطلاع مى‏توانند پاسخ به اين پرسش باشند:

 * ايدن تصريح مى‏كند كه به شوروى اخطار كرده‏اند كه بر سر ايران آماده‏اند وارد جنگ جهانى شوند. ياد آور مى‏شود كه بنا بر قرارداد يالتا، ايران در منطقه نفوذ غرب قرار گرفته بود.

 * روسها از اثرات پيروزى نهضت ملى ايران بر آسياى ميانه، سخت نگران بودند. اين واقعيت در همان زمان، خاطر نشان مى‏شد اما با فروپاشى امپراطورى، مسلم گشت كه سياست خارجى مسكو بر اين پايه قرار گرفته بود كه ايران نبايد موقعيتى سياسى - اقتصادى پيدا كند كه جمهوريهاى آسياى ميانه را تحت تأثير قرار دهد. بخصوص كه در زمان وقوع كودتا، استالين مرده بود و كرملين عرصه مبارزه‏اى سخت بر سر رهبرى حزب و دولت بود.

 * زاهدى مورخ الدوله سپهر را به سفارت روسيه فرستاده و پيغام داده بود: اگر حزب توده وارد معركه نشود، ايران قول مى‏دهد به امريكا و هيچ كشور ديگر غرب، پايگاه نظامى واگذار نكند. اگر حزب وارد عمل شود، بسختى سركوب خواهد شد و ايران به امريكا پايگاه نظامى خواهد داد.

         طرفهاى ديگر، آنها در تهيه و اجراى نقشه كودتا شركت داشتند، احساس غرور و بلكه از خود راضى پيدا كردند. پرداختن به واكنشهاى شاه در رم، فراتر از محدوده اين گزارش است. با وجود اين يك  يا دوتا از اظهار نظرهاى او ارزش آن را دارند كه در اين گزارش آورده شوند. چرا كه به برخى از فرضهاى اوليه نقشه تى‏پى آژاكس مربوط مى‏شوند. او گفت: «اين ملت من بود كه به من نشان داد كه به سلطنت اعتقاد دارد و وفادار است و دو سال نيم تبليغات دروغ كافى نبود» و باز: «كشور من كمونيستها را نخواست و نسبت به من ابراز وفادارى كرد.»

         در نيكوزيا، گيرنده‏هاى راديوئى تا ساعات اواسط بعد از ظهر، بوقت محلى، گزارشها را منتقل و توزيع نكرده بودند. وقتى لويت ، داربى شاير را از موفقيت عمليات آگاه كرد، اين يكى چنان به هيجان آمد كه دوست خود را يك راست به دفتر خود در خارج از شهر برد. كارى كه او و همكارانش همواره در هفته‏هاى پيش، از انجامش، پرهيز مى‏كردند.

       مركز سيا، نخستين گزارش را از آنچه روى مى‏داد، ساعت 9 صبح دريافت كرد. وقتى كسى وارد هال شد و خبرى را داد كه نخست شوخى بدى تلقى شد. چرا كه افسردگى ناشى از خبرهاى روز پيش كه گويا موفق بيرون آمدن مصدق از زورآزمائى، هنوز برجا بود. در طول صبح و بعد از ظهر و حتى تا ديرگاه شب، كاركنان در راهروها شتابان، گزارشهاى جديد را براى مقامها مى‏بردند. در تمامى طول روز، تنها دو گزارش تلگرافى آژاكس از پايگاه دريافت شد. با وجود اين، بر اثر احساس هيجان و رضايت خاطر و شادى، آن روز، روزى بود كه پندارى پايان ندارد. برگ ما برنده شد و شاه پيروز شد!

 

 گزارش به لندن:

 

        روزولت، بعد از ظهر 25 اوت( 4 شهريور )، وارد لندن شد. او، با هواپيماى وابسته دريائى، اريك پولارد، پنهانى، تهران را بمقصد بحرين ترك گفت. از بحرين، با يك هواپيماى نظامى دايره ترابرى (خلبان و خدمه آن از هويت او آگاه نبودند) به لندن رفت. در لندن، با فرت  Firthديدار كرد و  عصر آن روز، فرت او را به ديدار سرلشگر ژ. آلكساندر سينكلر و ديگر مقامات انتليجنت سرويس، برد. از همان ابتدا به او گفتند و فراوان كه انتليجنت سرويس سپاسگزار است. نه تنها به خاطر موفقيت عمليات، بلكه بخاطر اثراتى نيز كه موفقيتهايش بر شهرت انتليجنت سرويس و روابطش با مافوقهايش، ببار آورده و همچنان ببار مى‏آورد. در برابر، روزولت حق‏شناسى خود را از حمايتى كه پايگاه سيا دريافت كرد اظهار كرد و پذيرفت كه ضعفهائى كه در حمايت كردن از پايگاه سيا بروز كردند، ناشى بوده‏اند از ندرت گزارشها كه لندن و واشنگتن از تهران دريافت مى‏كردند. روزولت در توضيح چرائى ندرت گزارشها، دچار زحمت شد. او توضيح داد اگر گزارش مى‏كرديم كه به چه كارى مشغوليم، لندن و واشنگتن فكر مى‏كردند كه ما ديوانه شده‏ايم و به ما دستور مى‏دادند فوراً دست از كار بداريم. اگر ما دلايلى را گزارش مى‏كرديم كه چرائى دست زدن به چنان عملى را توجيه مى‏كردند، وقتى براى دست زدن باقى نمى‏ماند. اين شد كه تصميم گرفتيم راه سوم را در پيش بگيريم: عمل كنيم و عملاً گزارش از عملكرد خود نكنيم.اين تصميم بر اين فرض اتخاذ شد كه با ادامه كار كودتا چيز كمى را ممكن است از دست بدهند و همه چيز را ممكن است بدست آورند. همانطور كه ساعتها مى‏گذشتند، اين اميد كه عمليات اقبال بزرگ پيروزى دارند، بيشتر و بيشتر مى‏شد. سينكلر و اعضاى دفتر او گفتند آنها بطور كامل وضعيت را درك كردند و خوشحالند كه از ديد آنها، روزولت بهترين و سازنده‏ترين تصميم‏ها، را گرفته‏است. ما مى‏پذيريم كه اگر نتيجه كار ديگر مى‏شد، مقامات مركزى رفتار ديگرى پيدا مى‏كردند. سينكلر توضيح داد كه اينطور تصميم‏ها مى‏بايد بسرعت و از سوى كسانى اتخاذ شوند كه در محل عمل مى‏كنند و فرماندهى مى‏بايد عملها را تركيب و رهبرى كند. و نيز او خواست كه روزولت در توجيه مقامات وزارت خارجه بر اين جنبه تأكيد كند. در روزهاى آينده، روزولت چنين كرد. بدون استثناء، از چرچيل تا لرد ساليسبرى، با هيجان، تصميم تهران را تأييد كردند (ويسنتون چرچيل به چشم كور نلسون رجوع داد).

       در 26 اوت( 5 شهريور)، روزولت مقامات وزارت خارجه را، يك به يك ديد و از وابسته اين وزارت در انتليجنت سرويس شروع كرد. او نخست از سر (رجينالد) جيمس بوكر James Bowker (مسئول خاور نزديك و افريقا) و دو عضو دفتر او ديدار كرد و به آنها گزارش تحولها و جو روانى ايران را داد بدون اينكه جزئيات عمليات كودتا را بازگويد. به او اين احساس دست داد كه انتليجنت سرويس از اينكه مى‏تواند  نزد مقامات بلند پايه وزارت خارجه اينسان جلوه مى‏كند، خوشحال است. معلوم شد روابط آنها، در اين زمينه، نه نزديك و نه صميمى بوده‏است. صبح روز بعد او يك ساعت و نيم، با معاون عمليات وزارت خارجه، لرد ساليسبرى، گذراند. همانطور كه سينكلر خواسته بود، روزولت جزء به جزء عمليات را براى ساليسبرى شرح كرد و بنظرش رسيد كه لرد كاملاً مفتون شده‏است. رفتار او بسيار انعطاف‏پذير و مترقى‏تر از رفتار بوكر بود. نمايان بود كه او دل نگران كمك به حكومت جديد ايران است و بسيار آگاه بر مسائلى است كه روابط با انگلستان براى اين حكومت ببار مى‏آورد. او مى‏پذيرفت كه در كوتاه مدت، كمك اقتصادى نتايج فورى و جدى با اين حكومت است. اما خاطر نشان مى‏كرد كه كمك بلند مدت بايد با «حل و فصل مسئله نفت» همراه شود

       روزولت به ساليسبرى گزارش كرد، همانطور كه به بوكر گزارش كرده بود، به شاه و زاهدى از سوى دولت پادشاهى انگلستان نيز تأمين‏ها را داده است. ساليسبرى اطمينان داد - همانطور كه هر يك از آنها چنين كردند - كه اين اظهارات موجه بوده‏اند و خوب ابراز شده‏اند و انگلستان بر اين ارزيابى است كه رسيدن به يك توافق را بر سر نفت  با حكومت ايران، هر چه زودتر، ضرورت دارد و ما كاملاً آماده انجام اين توافق هستيم.

        در ساعت 14، روزولت به حضور نخست وزير رسيد. او در ساختمان شماه 10 داونينگ استريست، در بستر بود. پراحساس‏ترين فرصت بود. نخست وزير وضع جسمانى بدى داشت. در شنيدن صدا، سخت دچار مشكل بود. بزحمت مى‏توانست جمله‏ها را ادا كند. چشم چپ او، در ديد، دچار مشكل بود. با وجود اينهمه، تمام هيجان را بخاطر موفقيت عمليات، ابراز مى‏كرد و از مهربانى فرو گذار نمى‏كرد. او بر روزولت غبطه خورد و آرزو كرد كاش «چند سالى» جوانتر بود و تحت فرماندهى او خدمت مى‏كرد. او همان اظهارى را كه به سينكلر كرده بود، تكرار كرد: اگر موفقيت عمليات حفظ شود، عالى‏ترين عمليات از جنگ دوم بدين سو است. او تأكيد كرد كه قوياً بر اين نظر است كه هركار ممكن براى كمك به حكومت جديد انجام بگيرد. كمك اقتصادى ايران نبايد معطل برقرار شدن روابط سياسى با انگلستان يا حل مسئله نفت بگردد. او تا آنجا رفت كه گفت: اگر لازم باشد، او، شخصاً، به ايران كمك اقتصادى مى‏كند پيش از آنكه روابط ديپلماتيك بر قرار شوند. او توضيح نداد اين كار چگونه بايد انجام بگيرد. او توضيح داد كه براستى شركت نفت انگليس و ايران در چند سال گذشته، «همه چيز را خراب كرد» و او كاملاً مصمم است ديگر نگذارد چيزها خراب شوند. عمليات ما به ما فرصت ذيقيمت و غير منتظره‏اى را داده است و با استفاده از آن، بايد تمامى سيماى خاورميانه را تغيير بدهيم. در خاتمه، او از روزولت خواست كه به رئيس جمهورى امريكا بگويد او احساس مى‏كند بسيار بهتر است و بايد «تا هر وقت لازم است، مى‏بايد بر مقام ماند». همچنين او از روزولت خواست بعد از ديدار با رئيس جمهورى، به او بنويسد و در آينده، با او در ارتباط باشد.

         نخست وزير چندين اشاره كرد كه نشان مى‏دادند او به انتليجنت سرويس بمثابه دايره خود مى‏نگرد و علاقه قلبى به آن دارد. شايد بخاطر وضع جسميش بهنگام ديدار، بنظر مى‏رسيد قضاوتهايش گرفتار ابهامند و ميان اسكالتند يارد و انتليجنت سرويس تميز روشنى نمى‏دهد. او در باره سينكلر و تشكيلات اطلاعاتى امريكا گرفتار ابهام بود. حروف اول اطلاعات مركزى امريكا، CIA، براى او هيچ معنائى نداشت. اما او تصور مبهمى داشت از اينكه روزولت بايد با دوست قديمى او بدل اسميت ارتباط گرفته باشد.

       سينكلر گفته بود او اثر بهترى بر مخاطبان خود مى‏گذارد اگر نه او و نه اعضاى دايره او، در طول گزارشهاى روزولت به ديگر اعضاى دولت انگلستان، حاضر باشند. و نيز او مى‏داند كه رزولت نخست وزير و وزير خارجه را ملاقات مى‏كند. او تنها يك استثناء قائل شد. او پرسيد: آيا روزولت در گفتگو با سر ويليام استرانگ، معاون وزارت خارجه، حاضر باشد؟ او توضيح داد كه استرانگ منشاء هدايت سياسى او و تجويزهائى است كه از وزارت خارجه درخواست شد و گفت او نگران اثر برخى از قسمتهاى اين گزارش بر استرانگ است. در جريان گفتگو، آشكار شد كه آن قسمتى كه بطور خاص مورد نظر سينكلر بود اين بود كه چرا پايگاه  سيا در فاصله 15 تا 19 اوت، گزارش كامل كارها را نداده‏است. سينكلر كسى نيست كه احساس خود را نمايان كند. اما هيجان چهره او را بر افروخت وقتى استرانگ با صميمت به توضيحات پاسخ ميداد و خاطرنشان مى‏كرد كه رزولت تنها كار ممكن را كرده و تصميماتى كه اتخاذ و اجرا شده‏اند، تنها كارى بوده‏است كه بايد مى‏شد. وقتى آنها از دفتر استرانگ بيرون مى‏آمدند، يكى از اعضاى دفتر سينكلر، با شادى بسيار، با بسته‏اى داراى روبان قرمز، شامل اشياء هنرى، بسوى او آمد. سينكلر به روزولت آفت: اين هديه علامت تصويب طرحى كه آنها پيشتر از اجراى آن، روى برگرداندند، مى‏باشد و اين تغيير موضع وزارت خارجه بيمن موفقيت در ايران، بعمل آمده‏است.

 

 آنچه عمليات مى‏آموزند:سيا تاريخ كودتاى ننگين 28 مرداد را منتشر مى‏كند:

 

 انقلاب اسلامى: اين  قسمت از گزارش سيا كه انتقاد از خود و از انتليجنت سرويس انگلستان است، بسيار عبرت‏آموز است. نخست بخاطر اينكه با توضيح ضعف انتليجنت سرويس آن اسطوره را مى‏شكند كه، در ايران، از انتليجنت سرويس ساخته بودند. هر چند هنوز كه هنوز است، اسطوره برجاست. واقعيت دوم درس آموزتر است: اگر از درون به قدرت خارجى مراجعه نمى‏شد، امريكا و انگلستان، بر روى هم، توانائى كودتا را پيدا نمى‏كردند. بدين قرار، استبداد در ايران بر نظامى متكى است كه بدون تكيه گاه خارجى، برجا نمى‏ماند. بخش حاكم در اين نظام، اصرارش به تحت سلطه بردن اقتصاد و دولت ايران، بسى بيشتر از سلطه گر است. پس اين در درون است كه مى‏بايد طرز فكرها و نظام اجتماعى را تغيير داد. در رابطه با خارج، قطع رابطه گروه بنديهاى حاكم با قدرتهاى خارجى نيز از مهمترين كارها در مبارزه بخاطر استقلال و آزادى و بدين دو اصل، دست يافتن به مردم سالارى است.

 d دو عنصر، از عناصر پشتيبان عمليات، توانائى  سرعت بخشيدن به عمليات را، وقتى  بدين كار نياز پيدا مى‏شد، نداشتند. اين دو، ارتباطات و دائره جنگ روانى بودند. افراد بسيارى از افسران ارتباطات، در اداره مركزى سيا و در پايگاه هاى سيا در نيكوزيا و تهران ساعات بسيار كار مى‏كردند و اهل ابتكار بودند، غيرت بخرج مى‏دادند و از عهده حجم بزرگ ارتباطات بر مى‏آمدند. در فاصله 14 مه تا 1 سپتامبر، در جمع، 990 پيام، مربوط به عمليات آژاكس، از اداره مركزى فرستاده و يا به دست رسيد. نارسائى در كار ارتباطات ميان اداره مركزى با نيكوزيا و نيكوزيا با تهران بود. در تهران، تسهيلات اداره ارتباطات خاورميانه، به پايگاه سيا، با فرستادن و گرفتن همزمان مخابرات از هريك از سه پايگاه مخابراتى به دو پايگاه ديگر، يارى مى‏داد. تا نزديكى پايان دوره عمليات، فاصله بزرگى ميان پيامهائى كه تهران به نيكوزيا مى‏فرستاد و پيامهائى كه از آن پايگاه دريافت مى‏كرد، وجود داشت. زمان ارسال آنقدر سريع كه انتظار مى‏رفت نبود. تعداد كمى از پيامهاى «عمليات بلادرنگ» از هريك از سه پايگاه فرستاده مى‏شدند. اما وقتى تهران چنين پيامى را مى‏فرستاد، از زمان به رمز درآوردن آن تا رسيدن به اداره مركزى سيا و كشف رمز شدنش، 3 تا 4 درصد طول مى‏كشيد.

        در ماه ژوئيه از اداره جنگهاى روانى استمداد كرد. هر دو، اداره و مقامات بالاتر دلواپس موضوعات - از جمله متون مقاله‏هاى جديد، تفسيرها و سرمقاله - كه بايد در مطبوعات اين كشور منتشر مى‏شد. چون متون ا حول موضوعاتى كه اداره مركزى و پايگاه  سيا در تهران معين مى‏كردند، توسط شاخه 4 شعبه خاور نزديك، تهيه مى‏شد. قرار اين بود كه خلاصه‏اى از اين مقاله‏ها به پايگاه فرستاده شود تا ميان مطبوعات مجلس دوست توزيع شود و تبليغات ضد مصدقى را تقويت كنند. اين حمايت بعمل نيامد. اداره جنگهاى روانى نتوانست تماسهائى را با ناشران امريكائى برقرار كند چنانكه آنها بدون اينكه بدانند منشاء آن كجاست منتشر كنند و بدون آنكه در متحواى متون ، بخصوص قسمتهائى كه برآنها تأكيد شده‏است، تغيير دهند. در برابر اين ناتوانى، ميز ايران در وزارت خارجه توانست نوشته‏اى از سيا را در نيوزويك، منتشر كند. اين كار را با استفاده از رابطه عادى افسر خود با اين مجله، انجام داد. پذيرفتن اين واقعيت كه سيا نمى‏تواند چنين مجرائى را بكار گيرد، بمعناى آنست كه تحصيل چنين توانائى بايسته است. برقرار كردن تماسهائى از آن گونه براى تأمين انتشار مواد، خواستنى و بجاست. بايد تدبيرى بعمل درآيد تا كه سردبيران و صاحبان مطبوعات روشن شوند و مواد، براى انتشار، به آنها داده شوند.

 d در جريان عمليات، اعضاى سيا با اعضاى انتليجنت سرويس، در واشنگتن و نيكوزيا و لندن و - برحسب اتفاق - قاهره، در تماس بودند. غير از واشنگتن، در بقيه نقاط ما در سرزمين آنها با آنها تماس داشته‏ايم. در موقعيت نفوذ در سازمان آنها، بويژه با قصد پى بردن به تاريخچه‏هاى افراد اين سازمان، بوده‏ايم. واقعيت اينست كه اين سازمان حاضر بود بمثابه شريك كوچك‏تر در اين عمليات شركت كند، در قسمتهاى پيشين اين گزارش، قيد شده‏است. افسران انتليجنت سرويس كوشش بايسته‏اى بكار مى‏بردند دوستى و اعتماد افسران سيا را كه با آنها در تماس بودند، بدست آورند. وجود اصطكاك ميان اداره مركزى انتليجنت سرويس و پايگاه انتليجنت سرويس در نيكوزيا براى ما جالب بود. با اينهمه، آنچه از ديدگاه عمليات بيشترين توجه را بخود جلب مى‏كرد، تعداد معدود اعضا براى خاورميانه بود. در نيكوزيا، تنها دو افسر انتليجنت سرويس و دو ماشين نويس  عمل در ايران و چندين كشور خاورميانه، را بر عهده داشتند. در اداره مركزى انتليجنت سرويس در لندن، حتى يك تن كه كارش تنها ايران باشد، نبود. در آن سازمان، تنها يك متخصص امور خاورميانه و دور وجود داشت. اين كمبود نفرات، در هر فرصت، در نظر اول، بچشم مى‏آمد و شگفتى مى‏آورد. يك نمونه از اين واقعيت، اينكه نماينده انتليجنت سرويس در واشنگتن بخش مهمى از وقت خود را صرف به رمز درآوردن و رمز گشودن مى‏كرد. خاصه كمبود نفرات براى ما از نظر ديگرى درخور توجه بود. ما آگاه شده بوديم كه تمامى اعضائى كه در مستعمرات خدمت كرده بودند و تمامى مقامات عالى مقام اداره هند، از خدمت معاف شده‏بودند. البته دو افسرى كه در نيكوزيا با ما همكارى داشتند، جوان و داراى تحصيلات و تعليمات عميق بودند. يكى از آنها 6 سال در قبرس بود و در زبان، سخت روان بود. ديگرى كه جوان‏تر و هنوز كارآموز بود نيز خوب زبان را مى‏شناخت.

 d از درسهاى ديگرى كه آموختيم، توانائى اداره مركزى سيا در برنامه گذارى و كفايت اين مركز و پايگاه هايش در اجراى دستورهاى عمومى و خاص بود:

 * نخست، مى‏بايد برنامه گذارى اداره مركزى سيا را انتقاد كنيم:

 همانطور كه در صفحات پيش، توضيح داده‏ايم، نقشه عمليات بطور مستقيم بر اساس يك رشته از فرضها، تهيه شد. اين فرض‏ها را سيا با همكارى انتليجنت سرويس، تهيه كردند. اگر بخواهيم آنها را تا جائى كه بايد خلاصه كنيم، عبارت مى‏شوند از

 1 - اگر همه فشارها وارد مى‏آمدند، شاه بايد متقاعد مى‏شد عملى را كه از او خواسته مى‏شد، انجام دهد.

 2 - تضمين حمايت شاه از زاهدى كه هم موجب برانگيختن زاهدى به عمل مى‏شود و هم به او توانائى مى‏دهد حمايت بسيارى از افسران داراى مقامات كليدى را بدست آورد.

 3 - با مجبور شدن ميان پيروى از فرامين شاه يا دستورهاى مصدق، رده‏هاى مختلف ارتش و افسران آنها، از فرامين شاه اطاعت مى‏كنند.

      اين فرضها بدون آنكه وضعيت جارى سنجيده شود، پايه نقشه عمليات شدند. حال آنكه در درستى آنها ترديد وجود داشت. سفير امريكا در ايران و افسر ميز ايران در وزارت خارجه امريكا و نيز افسر دايره اطلاعات وزارت امور خارجه امريكا اصرار مى‏ورزيدند كه فرض اول كاملاً سطحى است. هندرسون، سفير كبير، گفت كه اين وعده كه شاه همكارى مى‏كند، دروغ است.

 * پايگاه  سيا در تهران نيز در اين جملات، نظر مشابهى را اظهار كرد: اين فرض كه اميد داشته باشيم شاه از كودتائى توسط ارتش حمايت كند، غير واقع بينانه است. اداره اطلاعات و تحقيقات وزارت خارجه، در مطالعه مخصوصى، بتاريخ 29 ژوئيه 1953، با عنوان «برآورد نتايج محتمل بركنارى مصدق از نخست وزيرى»، اين عقيده را خاطر نشان كرد كه مخالفان مصدق ضعيف هستند، فاقد نقشه عمل هستند و از عناصر ناهمگونى تشكيل شده‏اند كه توانا به وحدت عمل نيستند. چرا بايد نقشه كشان اداره مركزى سيا، از آگاهان به امور ايران، اينسان بريده و منزوى باشد؟ بدين علت بود كه نقشه عمليات، بضرورت، از پذيرفتن وضعيت آنسان كه هست، پرهيز كرد و ناگزير شد بر اصل قوت و عمل مثبت، اقدامات متهوارنه‏اى را در نظر بگيرد تا كه فرضها را به واقعيت بدل كنند.  بايد خاطر نشان كرد كه در جريان گفتگوهاى بيروت و در پيامهائى كه بعد از آن رد و بدل شدند، اعضاى سيا كه مى‏بايد نقشه را در تهران به اجرا مى‏گذاشتند، برغم مخالفت اوليه، فرضها را پذيرفتند. چنانكه با نزديك شدن زمان عمل، همآهنگى كامل برقرار شد.

 d نه تنها فرضهاى مبناى نقشه آزمايش شدند، بلكه عوامل ديگرى كه در نقشه با ارزيابى جزئيات روانشناسى ايرانيان، تعيين شده بودند، تجربه شدند. اين عوامل، در نيكوزيا و بيروت، موضوع بحث و پيش سنجى شدند. اما تجربه نشان داد كه همه ايرانيان دست اندركار اجراى نقشه، عملى را كه از آنها خواسته مى‏شود، انجام نمى‏دهند. حتى آنهائى كه كار را بر عهده مى‏گيرند، كار را به ترتيبى كه از آنها توقع مى‏شود، انجام نمى‏دهند. در نتيجه، عمليات كوششهاى مكرر براى دست يافتن به هدفها را ايجاب كردند. اين تحليل صحيح بود. در حقيقت، اقدامات نظامى اوليه بيراهه روى شدند. ايرانيانى كه بطور مستقيم به آنها مراجعه شد، در نهايت، از پيروى از رهنمودئى كه پايگاه  سيا اجرايشان را اساسى مى‏دانست، سرباز زدند.

        اين امر كه جنبه نظامى نقشه، با عملى كه نتيجه آن ابراز دشمنى علنى با مصدق  شد، متوازن يا كامل شد، در اين زمينه، بدانخاطر بود كه آنهائى كه مأمور اجراى نقشه بودند، از انجام بيشترين جزئيات آن، منحرف شدند. تكيه نقشه بر برنامه تحصن هرچه وسيع‏تر بر ضد حكومت مصدق بود. اما معلوم شد عملى كردن آن غير ممكن است زيرا مجلس منحل شد. و نيز، بدان علت كه بيشترين رهبران مذهبى روشنفكر زير بار انجام كارهائى كه از آنها خواسته مى‏شد، نمى‏رفتند. اين امتناع رهبران، بچشم برنامه گذاران آمده بود. اما عاملان اصلى انتليجنت سرويس اطمينان داده بودند كه اين رهبران كارهائى را كه از آنها خواسته مى‏شود، انجام خواهند داد.

 d خصومت همگانى با حكومت مصدق، از طرق ديگر برانگيخته شد. برخى از مخالفتها را پايگاه  به مأموران خود القاء كرد و برخى ديگر را مأموران خود انديشيدند و به اجرا گذاشتند. در صفحات گذشته، از اين فعاليت، ضمن شرح رويدادها در تهران، سخن رفته است. در اينجا، تنها يك نتجه حاصل در خور تكرار است. و آموزشى است كه در باره نفوذ مطبوعات در ايران، تحصيل شد. بايد پذيرفت كه در سالها و ماههاى كار با مطبوعات پراكنده و روزنامه نگاران پولكى (يا ميهن دوست)، در تهران، پايگاه  هنوز مطمئن نبود كه آيا بابت پولى كه خرج كرده‏است، نتايج مطلوب، بدست آورده‏است يا نه؟! با وجود اين، در ژوئيه و اوائل اوت، تمامى روزنامه هائى كه ما و يا انگلستان روابط كارى بر قرار كرده بوديم، بر ضد مصدق شدند. با توجه به واكنشهاى مردم در روزهاى بعد از 16 اوت، جاى ترديد نيست كه تبليغات مطبوعات بطور مستقيم در همگان اثر جدى نهاد و آنان را به انديشيدن بر نهج مثبت برانگيخت. تحليل جداگانه‏اى از عمليات مطبوعاتى بايد بعمل آيد تا در عمليات آينده، راهنما شود.

 d عمليات، زمان آزمون عاملان اصلى امريكا و مأموران پايگاه سيا كه در عمليات شركت كردند، نيز شد. كار تمامى اين عاملان و مأموران عالى بود. آسان است بگوئيم آنها كارى عالى به انجام بردند. زيرا آنها اجراى دستور نمى‏كردند بلكه با جان و دل، عمليات را انجام مى‏دادند. واقعيتى كه در اينجا بايد مد نظر قرار داده شود اينست كه در گزينش و استخدام افراد، در يك دوره طولانى، سيااز ضابطه پيروى كرده‏است كه ايدئولوژى آنها با سياست امريكا در باره ايران و روسيه شوروى، موافق باشد. در آينده نيز، اين عامل در استخدام مأموران در ايران، بايد رعايت شود.  در باره اين امر كه كاليبر بالاى مأموران در دست آوردهاشان منعكس است. در يكى از خطيرترين دوره‏هاى پايگاه سيا، تماس عاملان اصلى، على جليلى و فرخ كيوانى، با سيا قطع شد. اما آنها بابتكار خود، عملياتى را انجام دادند كه پايگاه سيا مى‏خواست انجام دهند.

       عملكرد عالى مأموران بومى، ارزش عامل برنامه گذارى دراز مدت پايگاه را ثابت مى‏كند. عامل ديگرى كه داراى اهميت واقعى است، توانائى پايگاه در توليد مدارك بومى، در زمانى كوتاه است. مداركى كه وقتى ساخته شدند، كاملاً اصيل مى‏نمودند. از مدتها پيش، نقشه اين كار، انجام و دستگاه مدرك سازى آماده شده بود.

 d عمليات بر ما معلوم كردند كه تدابير بلند مدت ديگرى هستند كه بايد بدان‏ها پرداخت:

 * تهيه خانه‏هاى امن از اهميت ويژه برخوردار است. دو خانه كاملاً امن، تا لحظه آخر اجراى عمليات، بايد در اختيار باشند. با آنكه مجريان نقشه از ساختمان سفارت و خانه‏هاى اعضاى سفارت، بهترين استفاده را كردند اما مراقبت مأموران حكومت مى‏توانست اين استفاده را غير ممكن بگرداند.

 * از ميان تدابير ديگرى كه پايگاه احساس مى‏كند بايد بعمل در آيند، يكى ايجاد چاپخانه و تسهيلات انتشار مستقل است. پايگاه  بر اين باور است كه اين تسهيلات بايد در درون سفارت خانه كار گذاشته شوند. اين امر كه آيا چاپ اوراق و بردن آنها از سفارت به خارج براى توزيع، مشكلات جدى امنيتى ايجاد مى‏كند يا نه، موضوع بحث است.

 d نقش عمده را در اجراى عمليات را مأموران امريكا و پول امريكا برعهده گرفت. اما اين بدان معنى نيست كه نقشه بدون همكارى فعال انگلستان و مأموران و پول آن كشور، مى‏توانست به انجام رسد. يك امر، واداشتن شاه به همكارى در اجراى نقشه، بدون قانع كردنش توسط امريكا و انگلستان كه آماده حمايت از او هستند، واقعيت پيدا نمى‏كرد. اما اگر در عملياتى مأموران انگلستان دخالت داده نمى‏شدند،  آنها هر اطلاعى را بدست مى‏آوردند، به حكومت مى‏رساندند يا فعالانه مى‏كوشيدند تا موجب شكست آن شوند. درس اين تجربه روشن است: در عرصه جهانى، منافع امريكا و انگلستان و فعاليتهاشان بايد همساز گردند. معامله بزرگ اينست كه وقتى دو طرف ديدند مقاصدشان براستى يكى هستند، همآهنگى مستقيم در زمينه‏هاى خاص فعاليت بعمل آورند.

 d واپسين موضوع در خور توجه، امنيت اين نوع عمليات است. از زمانى كه نقشه به اجرا گذاشته شد، بخش خاور نزديك و افريقا كوشش جدى براى عملى كردن تدابير امنيتى را انجام داد. در اين بخش و حتى در شعبه آن ،قاعده «اطلاع به اندازه نياز»، به اجرا گذاشته شد. با وجود اين، وقتى عمليات  به انجام رسيدند، اشخاص زيادى - انگليسى و امريكائى - از آنچه شد، اطلاع يافته بودند. شعبه 4 بخش خاورنزديك و افريقا، اسامى اشخاصى را كه از طرح و اجراى آن اطلاع داشتند، فهرست كرده بود. شمار كسان بسيار بيشتر از اندازه بود: در جمع 89 تن. راهى براى آگاه شدن از طرح، بدون آنكه‏شعبه چهارم اطلاع داده باشد، وجود نداشت. اين امر راست است كه همكارى مستقيم امريكا و انگلستان در اجراى عمليات، تنها به افراد معدودى اطلاع داده شده بود. با وجود اين، بجاست كه در آينده، وقتى عملياتى از اين نوع و به اين بزرگى و حساسيت طراحى مى‏شود، يك افسر خاص تأمين امنيت در جمع مجريان عمليات منظور شود. به او اين مسئوليت داده شود كه بدقت مراقبت كند اطلاع از ميان كسانى كه مى‏بايد مطلع باشند، به بيرون درز نكند.

  

 ضميمه اول: طرح اوليه عمليات تى پى آژاكس كه در يك ژوئن 1953، از نيكوزيا به مراكز سيا و انتليجنت سرويس مخابره شد:

 

      خلاصه طرح اوليه كه توسط نمايندگان انتليجنت سرويس و سيا در نيكوزيا تهيه شد:

 

 I - عمليات اوليه:

 الف - تأمين نياز پولى نيروى مخالف:

      1 - سيا 35000 دلار به زاهدى مى‏دهد.

      2 - انتليجنت سرويس 25000 دلار به زاهدى مى‏دهد.

      3 - عوامل ايرانى انتليجنت سرويس مأمور رساندن پول به زاهدى مى‏شوند.

      4 - در صورت لزوم، سيا دست به خريدن رهبران نظامى كه مقامهاى كليدى دارند، خواهد زد.

 ب - تحصيل همكارى شاه:

 1 - مرحله اول: متقاعد كردن شاه به اينكه هدف مشترك انگلستان و امريكا اينست كه او را از ترس بيمارگونه‏اش از تحريكات انگليسها بر ضد او، رها كنند.

     الف - هندرسون سفير كبير امريكا شاه را از حمايت مشترك انگلستان و امريكا مطمئن كند: اين دو كشور از او حمايت مى‏كنند و نه از مصدق.

      ب - هندرسون به امريكا بگويد فرستاده ويژه امريكا بزودى نزد او خواهد رفت تا او را از نقشه مشترك انگلستان و امريكا مطلع كند.

 2 - مرحله دوم: نماينده ويژه امريكا شاه را ملاقات خواهد كرد و امور زير را با او در ميان خواهد گذاشت:

 الف - امورى كه با شاه در ميان گذاشته مى‏شوند:

      1 - هر دو دولت  مسئله نفت را ثانوى مى‏دانند

      2 - هدف اول حفظ استقلال ايران و جلوگيرى از سقوط آن در دامن شوروى است. بدين خاطر است كه مصدق بايد برود.

      3 - سلطنت بهترين پشتيبان حاكميت ملى است.

      4 - تا وقتى مصدق بر قدرت است، امريكا هيچگونه كمك مالى به ايران نخواهد كرد.

      5 - مصدق بايد برود.

      6 - كمك مالى انگلستان و امريكا به حكومتى كه جانشين مصدق مى‏شود، داده خواهد شد.

      7 - راه حل قابل قبول مشكل نفت پيشنهاد خواهد شد اما حكومت جانشين براى قبول آن تحت فشار قرار نخواهد گرفت.

 ب - تقاضا از شاه:

      1 - شما بايد رهبرى سرنگون كردن مصدق را بر عهده بگيريد.

      2 - اگر چنين نكنيد، مسئوليت سقوط كشور بر عهده شما خواهد شد.

      3 - اگر چنين نكنيد، سلطنت شما سقوط مى‏كند و حمايت انگلستان و امريكا از شما، قطع مى‏شود.

      4 - چه كسى را مى‏خواهيد جانشين مصدق كنيد؟ (سعى و مانور بكار مى‏رود تا او زاهدى را نام ببرد)

      5 - به شما هشدار داده شود كه در اين باره با كسى صحبت نكند.

      6 - نقشه عمليات با زاهدى با شما در ميان گذاشته خواهد شد.

 II - ترتيب دادن كار به زاهدى:

 الف - بعد از بدست آوردن موافقت شاه، به زاهدى اطلاع داده خواهد شد كه با حمايت انگلستان و امريكا، به رياست حكومت جانشين برگزيده شده‏است.

 ب - موافقت با نقشه ويژه عمليات و زمان بندى آن. دو راه براى رساندن زاهدى به نخست وزيرى وجود دارند:

      1 - نزديك به راه قانونى، شاه، با صدور فرمانى، زاهدى به به نخست وزيرى منصوب مى‏كند.

      2 - كودتاى نظامى.

     نخست بايد روش نزديك به قانون را در پيش گرفت. اگر موفقيت‏آميز بود، قسمتى از ماشين نظامى كودتا بكار گرفته خواهد شد. اگر شكست خورد، در ساعات بعد، نقشه كودتاى نظامى به اجرا گذاشته خواهد شد.

 III - روابط با مجلس:

     سرنگونى نزديك به قانونى مصدق، ايجاب مى‏كند وكلاى مجلس خريدارى شوند.

     الف - هدف اصلى اينست  كه 41 رأى بر ضد مصدق تدارك شود. براى آنكه بركنارى مصدق به ترتيب شبه قانونى انجام بگيرد، بايد حد نصاب نمايندگان حاضر در مجلس بيشتر از 53 نماينده نشود. (انتليجنت سرويس بر اينست كه 20 نماينده‏اى كه در مهار نيستند بايد خريدارى شوند.)

      ب - عاملان ايرانى انتليجنت سرويس مأموريت نزديك شدن به نمايندگان و خريدارى آنها را برعهده خواهند گرفت. در صورت لزوم، سيا از راه وارد كردن فشار به نمايندگان و تأمين قسمتى از بهائى كه به نمايندگان بايد پرداخت شود، به انتليجنت سرويس كمك خواهد كرد.

 IV-  روابط با رهبران مذهبى:

 رهبران مذهبى بايد كارهاى زير را انجام دهند:

      الف - صدور بيانيه در نفى مصدق

       ب - ترتيب تظاهرات سياسى در پوشش مذهبى

       ج - حمايت هرچه بيشتر از شاه‏

       د - بعد از سقوط حكومت مصدق و استقرار حكومت زاهدى، با ايراد پيامهاى راديوئى، اطمينان دادن به مردم كه حكومت جديد به مبانى دين پايبند است.

       ممكن است به مقام مرجعيت، بروجردى، وزير مشاور در امور مذهبى و يا احياى اصل بلااجرا مانده قانون اساسى وعده داده شود. اصلى كه بنا بر آن، 5 مجتهد طراز اول بايد قوانين مجلس را از لحاظ انطباقشان با احكام دينى، تصويب كنند.

       ه - تشويق آزار و تهديد مستقيم نمايندگان طرفدار مصدق.

  V - روابط با بازار:

   تماسها با بازار، براى انتشار شايعات ضد حكومت و احتمالاً بستن بازار بمثابه اظهار مخالفت با حكومت، بايد بكار روند.

 VI - حزب توده:

    زاهدى در انتظار واكنش شديد حزب توده باشد و بايد آمادگى روياروئى خشونتى در حد اعلا را داشته پيدا كند.

 الف - توقيف 100 تن از رهبران حزب توده و جبهه ملى،

 ب - بستن جنوب تهران بقصد پيشگيرى از تظاهرات حزب توده.

 ج - از راه

 VII - مطبوعات و برنامه تبليغاتى:

 الف - ضربه اول، تشديد تبليغات ضد مصدق است.

 ب - زاهدى، بايد بزودى  رئيس واقعى تبليغات را معين كند و او بايد بكارهاى زير بپردازد:

      1 - توجيه تمامى خبرنگاران خارجى،

      2 - بيانيه‏هاى امريكا و انگلستان را پخش كند.

      3 - حداكثر استفاده از راديو تهران.

 VIII - روابط با ايلها:

 الف - كودتا هيچگونه واكنشى را از سوى بختياريها، لرها، كردها، بلوچها، ذوالفقاريها، ممسنيها، بوئر احمديها و ايلات خمسه برنخواهد انگيخت.

 ب - مشكل اصلى خنثى كردن رهبران ايل قشقائى است.

 IX - ساز و كارهاى سرنگونى شبه قانونى:

 الف - در اين لحظه، بهترين كار اجراى نقشه معروف به نقشه (؟) است. ترتيب دادن پناهنده شدن انبوهى از تظاهر كنندگان مذهبى به مجلس است. عناصرى كه رهبران مذهبى مى‏توانند به حركت درآورند و كسبه بازار كه به آنها مى‏پيوندند، حدود 4000 تن كه عوامل انتليجنت سرويس در مهار خود دارند و افراد ديگرى كه سيا مى‏تواند بسيج كند.

 ب - بايد با وسعت هرچه بيشتر، دو زمينه پخش شود. چنانكه اين پناهنده شدن بيانگر مخالفت مردمى با حكومت مصدق باور شود. اين كار بايد به ترتيب زير انجام شود:

        1 - زمينه اول اينكه حكومت مصدق،

 از اساس، ضد مذهب است. از اين راه كه بيشترين شمار روحانيان تأكيد كنند ميان مصدق و حزب توده و ميان مصدق و روسيه شوروى، پيوندهايى وجود دارند.

       2 - زمينه دوم اينكه مصدق، با ديكتاتورى بى قرار و قاعده‏اش، كشور را بطرف ورشكستگى كامل سوق مى‏دهد. در دمادم شروع اين تبليغ، سيا مى‏تواند بمقياس وسيع پول تقلبى وارد بازار كند. سيا توانائى آن را دارد كه اسكناس تقلبى چاپ كند، و بمقدار زياد، كه از اسكناس واقعى قابل تشخيص نباشد.

 انقلاب اسلامى: بدينسان روشن مى‏شود سخن خمينى در باره مصدق (از اسلام سيلى خورد) ساخت سيا بوده‏است. 30 سال بعد كه خمينى و دستيارانش با ريگان و بوش معامله محرمانه كردند، از همين تبليغ سود جستند.

 ج - مذهبى‏ها اول صبح روز كودتا بايد به مجلس پناهنده شوند. بلافاصله، مجلس بايد رأى عدم اعتماد به مصدق بدهد. درپى اين رأى، مصدق بايد مستعفى شناخته شود و از زاهدى بمثابه جانشين او بايد حمايت بعمل آيد. اگر كار با موفقيت انجام شد، در اول بعد از ظهر، كودتاى شبه قانونى بايد بطور كامل انجام شود. اگر موفقيت حاصل نشد، كودتا مى‏بايد عصر آن روز بعمل آيد.

 انقلاب اسلامى: آنها كه از نقشه سيا - انتليجنت سرويس اطلاع نداشتند و نمى‏دانستند وكلا را يا خريده بودند و يا مشغول خريدنشان بودند، همه پرسى براى انحلال مجلس را از اشتباههاى مصدق مى‏شمردند. مصدق مجلس را بست و راه «بركنارى شبه قانونى» را نيز بست. اگر از طريق مجلس بركنار مى‏شد، ضربه 28 مرداد جامعه ايرانى را از اين واقعيت آگاه نمى‏كرد كه ساخت استبداد را بايد تغيير دهد. همين تجربه بود كه در ايران بعد از انقلاب اسلامى بهمن 57، بكار آمد: ملاتاريا تدارك آن را ديده بود كه استبداد «قانونى» خويش را برقرار كند. قانون اساسى خود را تصويب كرده بود و كافى بود از خود يك رئيس جمهورى هم پيدا كند و بساط استبداد «قانونى» خويش را بگستراند. با اطلاع از اين نقشه ملاتاريا بود كه بنى‏صدر علت نامزد شدن خود را خطر عود استبداد و نيز خطر تجاوز عراق و دست آويز استقرار استبداد شدن جنگ، قرار داد. حاصل اقبال مردم كشور به بنى‏صدر و انتخاب او اين شد كه استقرار استبداد قانونى غير ممكن گشت. خمينى در دو نوبت، در 6 و 25 خرداد 1360، ناگزير شد بگويد اگر همه ملت بگويد بله و اگر 35 ميليون بگويند بله، من مى‏گويم نه. بدينسان كودتاى خرداد 60، ملت ايران را آگاه كرد كه استبداد تاريخى از ميان نمى‏رود مگر به برداشتن سه پايه داخلى متصل به پايه خارجى. با فاصله گرفتن روحانيان از رژيم ملاتاريا، از سه پايه، يكى، پايه درحال فروريختن ملاتاريا بيشتر نمانده‏است.

        بهررو، بر هر ايرانى است كه اين نقشه را نيك بخاطر بسپارد زيرا روش عمومى قدرت پرستان را بدست مى‏دهد.

 

 عمليات آژاكس كه لندن آن را تصويب كرد:

 

 I - مقدمه:

 

       سياست هر دو حكومت امريكا و انگلستان بر اين شده‏است حكومت مصدق را با حكومت ديگرى جانشين كنند. زيرا خطر ورشكست اقتصادى ايران قطعى و قرار گرفتن ايران در مدار شوروى محتمل است. تنها از راه تغيير برنامه گذارى و مهار شده اين حكومت مى‏توان تماميت ارضى و استقلال كشور را تأمين كرد.

      در ايران امروز، ژنرال زاهدى تنها كسى است كه مى‏تواند در رأس حكومت جديد قرار گيرد و نفوذ روسيه شوروى را سد كند و در كشور اصلاحات اساسى بعمل آورد.

       نقشه، به ترتيبى كه ذيلاً تشريح مى‏شود، سه مرحله دارد. دو مرحله او، مقدم بر عمل نظامى، انجام خواهند گرفت. اين دو مرحله شامل مرحله حمايتى كنونى و كارزار تبليغاتى نيز مى‏شوند. (نگاه كنيد به پاراگراف زير). اين مراحل براى منافع مشترك امريكا و انگلستان ارزش واقعى دارند و اگر با موفقيت انجام بگيرند، حكومت مصدق بطور روز افزون متزلزل مى‏شود و ديگر نيازى به عمليات نظامى نمى‏افتد.

        هزينه  اجراى اين نقشه، در جمع، 285000 هزار دلار مى‏شود كه از آن، 147000 دلار را امريكا و 137000 دلار را انگلستان مى‏پردازند.

 II - نقشه عمليات:

 الف - حمايت مقدماتى از نيروى مخالف حكومت مصدق:

      براى يك دوره چند ماهه، پايگاه  سيا و گروه عامل انگلستان (برادران رشيديان) در ارتباط نزديك به زاهدى بوده‏اند. گروه انگليسى معادل 50000 دلار (4 تا 5 ميليون ريال)، در مقام حمايت، پرداخته‏است.

       در طول اين مرحله، در اول ژوئن 1953، تا حداكثر دو ماه كه اين حمايت بعمل خواهد آمد، امريكا 35000 و انگلستان 25000 دلار ديگر خواهند پرداخت. پرداختهاى اوليه از اين محل، توسط پايگاه  سيا در تهران، بعمل آمده‏اند.

      وجوهى كه انگلستان مى پردازد، همچنان از مجارى كنونى بعمل مى‏آيد براى مصارفى كه پايگاه هاى انگلستان و امريكا تشخيص مى‏دهند.

       وجوه امريكا، بطور مستقيم، از سوى پايگاه  سيا در محل، براى توسعه دامنه طرفداران و تقويت نظامى و سياسى زاهدى، پرداخت خواهند شد.

        در ابتداى اين دوره، زاهدى، از اين حمايت دو جانبه و قصد مشترك اين دو كشور به افزايش حمايت ملموس، بايد بطور كامل آگاه شود.

         در طول اين دوره، به كسان طرف تماس زاهدى، همچنان اين احساس بايد داده شود كه شاه با دادن پول، از زاهدى حمايت مى‏كند.

      در اجراى نقشه، همساز كردن فعاليتهاى پايگاه هاى سيا و انتليجنت سرويس در تهران، از طريق تماسهاى مستقيم ميان اعضاى پايگاه  سيا و گروه عاملان انگلستان، بعمل خواهد آمد. افراد محلى سيا بايد از راه انتقال دستورها و تأمين ارتباط از جانب انگلستان عمل كند تا امنيت ارتباطات افزايش پيدا كند.

        قدمهاى بايسته برداشته خواهند شد تا اطمينان حاصل شود كه سياست امريكا منطبق بشود با اين نقشه.

 ب - نقش شاه بمثابه كانون مخالفت:

       اين نقشه بر اين  فرض بنا مى‏شود كه همكارى شاه بدست خواهد آمد. همكارى شاه بهترين اقبال موفقيت را براى كودتاى نظامى، در اختيار مى‏گذارد. با وجود اين، عمليات به ترتيبى انديشيده شده‏اند كه همكارى شاه ولو ناخواسته، تأمين شود.

       شاه براى اينكه نقش خود را ايفا كند، خواستار تداركات ويژه است. بنا بر طبيعتش، آدمى بى تصميم است. دستخوش ترديدها و ترسهااست. او بايد متقاعد شود تا نقش خود را بازى كند. نقش ايجابى او بايد حد اقل و در كوتاه‏ترين زمان انجام بگيرد.

         ما بر اين نظر هستيم كه شاهزاده اشرف، خواهر دو قلو، قوى و توطئه گر او، كسى است كه بيشترين اقبال در متقاعد كردن شاه به ايفاى نقش دارد. ما اطمينان داريم كه اشرف از همكارى براى  سرنگون كردن مصدق، استقبال مى‏كند. با وجود اين،

 بايد به  نزد اشرف رفت و او را نسبت به نقشه توجيه  و روانه تهران كرد. تماس ميان اشرف و پايگاه  سيا بايد حفظ شود.

         در سه مرحله شاه را بايد آماده ايفاى نقشش كرد. در اين سه مرحله، اشرف بايد او را آماده ايفاى نقش خود كند. مرحله اول اين خواهد بود كه شاه را قانع كند امريكا و انگلستان هدف واحدى در ايران دارند و در همان حال، او را از ترس بيمار گونه‏اش از «ديدن دست انگلستان در توطئه»، رها كند. مرحله دوم اين خواهد بود كه او را با عبارات خاص، آگاه كند كه در آينده نزديك، انجام چه كارى از او انتظار مى‏رود. مرحله سوم موافقتهاى خاص از او ستانده شوند. جزئيات اين سه مرحله بشرح زيرند:

 1 - مرحله اول:

      با اطلاعى كه اشرف به شاه مى‏دهد، رهبر گروه عاملان انگليس شاه را ملاقات مى‏كند و به او اطمينان مى‏دهد كه امريكا و انگلستان در ايران هدف مشترك دارند و هردو مى‏خواهند از او حمايت كنند تا بيشترين مخالفت را با مصدق بكند. رهبر گروه عاملان انگليس به شاه خواهد گفت او در موقعيتى است كه مى‏تواند ثابت كند انگلستان حامى شاه است و او، رهبر عاملان انگلستان در ايران، مجاز است از سوى انگلستان سخن بگويد و محض اطمينان شاه، هر جمله‏اى را كه شاه پيشنهاد كند، در تاريخهاى متوالى، از برنامه فارسى بى بى سى، پخش خواهد شد.

 2 - مرحله دوم:

      در پى اطلاعى كه شاهزاده اشرف به شاه مى‏دهد، ژنرال شوراتسكف (رئيس سابق هيأت مستشارى امريكا در ژاندارمرى ايران)، بمثابه نماينده دولت امريكا به نزد شاه خواهد رفت. اين نماينده را شاه خوب مى‏شناسد و بخاطر خدمت موفقيت‏آميزش، در چند سال گذشته، مورد ستايش است. سخنان او به شاه واجد دو نكته خواهند بود:

      الف - در اين موقعيت، هر دو حكومت، موضوع نفت را ثانوى مى‏دانند. موضوع اول طرف توجه دو حكومت تحصيل استقلال ايران است. هر دو حكومت مصممند به ايرانيان كمك كنند تا آنها، به خود، در حفظ كشورشان از افتادن به دامن شوروى، كمك كنند. اگر مصدق بر قدرت بماند، سقوط اقتصادى ايران مسلم است و از آنجاكه  مصدق به حزب توده اجازه داده‏است بطور وسيع در همه جا رخنه كنند، سقوط اقتصادى ايران ،بقدرت رسيدن كمونيستها را به دنبال مى‏آورد.

       ب - هر دو حكومت بر اين نظر هستند كه ادامه سلطنت پهلوى بهترين ضامن حاكميت ملى است.

       ج - تا وقتى مصدق بر قدرت است، كشور هيچگونه كمك مالى جديد از امريكا دريافت نخواهد كرد و كمك كنونى نيز مى‏تواند قطع شود.

       د - مصدق بايد برود.

       ه - جانشين او حمايت قوى از هر دو حكومت،  از راه همان نيروهائى كه بر سر كارش مى‏آورند، خواهد يافت.

      و - يك راه حل قابل قبول براى مشكل نفت پيشنهاد خواهد شد اما قصد آن نيست كه آن را تنها راه حل بدانند و در صدد اجبار كشور به پذيرفتن آن باشند.

 انقلاب اسلامى: واقعيت غير آن شد. زاهدى قرار داد كنسرسيوم را به مجلس برد و گفت: گفته‏اند يك واو هم نبايد از آن كم و زياد شود. منت هم گذاشت و مدعى شد كه تا هفت، هشت سال ديگر، انرژى اتمى جانشين مى‏شود و نفت روى دست ما مى‏ماند. اما چون قرارداد خود به خود تمديد مى‏شود، كنسرسيوم مجبور است پول ايران را بدهد! كودتائى را بدست افسرى تا اين حد بى سواد، انجام دادند.

       قسمت دوم شامل نكات زير است:

       الف - شاه بر سلطنت است و بطور قطع مى‏خواهد شاه بماند، محور تمامى نيروهاى ضد مصدق اين سلطنت است.

       ب - اگر شاه نخواهد با اين نيروها همگامى كند، به تنهائى مسئول سقوط كشور و از دست رفتن استقلال آن است.

       ج - اگر شاه بخواهد تنها براه خود برود، سلطنت او سقوط مى‏كند و بسيار زود. برخلاف بد فهمى شاه، امريكا و انگلستان از او حمايت كرده‏اند اما اگر حالا شاه از همكارى تن بزند، اين حمايت سلب خواهد شد. نماينده امريكا مى‏بايد پى آمدهاى اين امر را با او موضوع بحث قرار دهد.

       د - شاه گفته است زاهدى بمثابه جانشين مصدق، براى او، قابل قبول است. بعداً، شاه گفته است كمكهاى مالى توسط امريكا و انگلستان به نيروى براندازى مصدق، بايد بنام و از طرف او بعمل آيند.

       ه - حكومتهاى امريكا و انگلستان بطور كامل بر اين نظرند كه زاهدى تنها نامزد واقعى است. با كمك امريكا و انگلستان، زاهدى آماده است در آينده نزديك دست بكار شود و كار را با موفقيت به انجام رساند. شاه بطور كامل در جريان نقشه‏هاى زاهدى قرار خواهد گرفت و از او (شاه)، حداقل عمل توقع خواهد شد. بلافاصله بعد از ديدار نماينده امريكا، رهبر گروه عاملان انگلستان به ديدار شاه خواهد رفت و همانگونه سخنان را به او خواهد گفت.

 3 - مرحله سوم:

       اين مرحله در مسئوليت تنهاى شاهزاده اشرف است. بالافاصله بعد از ديدارهاى نمايندگان امريكا و انگليس، هنوز كه شاه تحت تأثير سخنان آنهاست، شاهزاده اشرف بايد امضاى او را پاى سه مدرك بدست آورد: نخستين مدرك از اين سه، مى‏بايد تاريخ داشته باشد. دومى و سومى بايد بدون تاريخ باشد. اين مدركها عبارت خواهند بود از

      الف - يك نامه سرگشاده خطاب به تمامى افسران وفادار و دعوت از آنها به همكارى با حامل نامه در كوششهائى كه براى باز سازى اعتبار ارتش لازم مى‏بيند. همكارى با او در اعاده احترام به خود و ابراز فداكارى نسبت شاه و كشور.

       ب -  فرمان نصب زاهدى به رياست ستاد ارتش .

       ج - فرمانى خطاب به تمامى رده‏هاى ارتش مبنى بر اطاعت كامل از دستورهاى رئيس ستاد منتصب او.

       اين سه مدرك بايد درجا از كاخ بيرون برده شوند. نامه سرگشاده بايد در اختيار زاهدى قرار بگيرد و دو نامه ديگر به پايگاه  سيا برده و براى موقعى نگاهدارى شود كه موقع استفاده از آنها است.

       در پى كوششى كه از شاه توقع شده و با امضاى اين مدارك انجام داده است، ممكن است شاه حالت غليان پيدا كند. زود يا دير او شروع مى‏كند به انديشناك شدن و ترديد كردن. از اين رو، او را بايد از پايتخت به سفر برد. مرجح اينست كه به زيارت مشهد برده شود. او بايد در مشهد بماند تا كه زاهدى مهار امور را بدست آورد. او تنها وقتى به پايتخت باز خواهد گشت كه نخست وزير جديد مستقر گشته و شاه تصويب او را اظهار كند.

 ج - سامان دادن كارها باتفاق زاهدى:

       تماسهاى مداوم افراد سيا و عوامل انتليجنت سرويس با زاهدى يا نمايندگان او  به روشن شدن روز افزون نقشه‏هاى او و عناصرى كه او اميدوار است به كمك او برخيزند، كمك كرده‏اند. اين مواد و گزارشهاى اطلاعاتى در تهيه «سازماندهى كودتا» آمده‏اند.

       درپى تماسها با شاه، بشرحى كه گذشت، هر دو حكومت امريكا و انگلستان بطور مستقيم به زاهدى اطلاع خواهند داد كه از شاه موافقت محكمى براى او گرفته‏اند و زمان آنست كه نقشه تفصيلى آماده شود و به اجرا درآيد.

        نامه دعوت شاه از افسران وفادار به همكارى با حامل آن، در اختيار زاهدى قرار داده خواهد شد. او خواهد توانست، با استفاده از اين نامه، دستياران نظامى خود را بخدمت درآورد. زاهدى همچنين نامزد امريكا و انگلستان براى اجراى «نقشه براندازى مصدق» شناسانده خواهد شد. اين نقشه با زاهدى موضوع تبادل نظر خواهد شد و او فرصت خواهد داشت قسمتى را تكميل و يا تغيير بدهد. لازم است تمايلات و قابليتهاى او رعايت شوند. به زاهدى گوشزد خواهد شد كه بنا بر نقشه، در مرحله پيش از زمان كودتا نيز، در حمايت پوشيده از عمليات، امريكا و انگلستان همآهنگى كامل دارند. تمامى عناصر بالقوه مخالف مصدق مى‏بايد مخالف بالفعل شوند چنانكه در روز كودتا، سرنگون كردن حكومت مصدق، به وسائل قانونى، ميسر شود. بايد به زاهدى حالى شود كه منش و شهرت حكومت جانشين بهتر خواهد شد اگر عمل نظامى محدود به تأمين كنترل شهر شود وقتى به اين موفقيت قانونى اعتراض مى‏كند.

        با وجود اين، بسا ممكن است شاه از قبول پيام نماينده امريكا تن زند و يا نخواهد مدركهارا  براى زاهدى را امضاء كند. به زاهدى بايد اطلاع داده شود كه در صورت موافقت زاهدى، امريكا و انگستان آماده‏اند، بدون همكارى فعال شاه، نقشه را به اجرا بگذارند. ما مى‏بايد به هرگونه كوششى براى اينكه شاه ولو ناخواسته، در اجراى نقشه كودتا شريك شود و همان نتيجه بدست آيد كه اگر او بطور فعال در اجراى آن شركت مى‏كرد.

 د - سازماندهى عمليات سرنگونى حكومت مصدق:

       موادى كه در زير مى‏آيند بايد از طريق پايگاه  سيا در تهران با زاهدى در ميان گذاشته شود تا تغيير بايسته در آن بعمل آيد.

        تحت عناوين آينده، قواى موجود يا بالقوه و نقشهايشان مى‏آيند. در اين ارزيابى، توانائى قواى طرفدار مصدق نا ديده گرفته شده‏اند.

 1 - سازماندهى كودتا:

      الف - دفتر نظامى: رئيس اين دفتر با افسرى خواهد بود كه زاهدى منصوب مى‏كند. اما امريكا و انگلستان نيز بايد او موافق باشند. افسران عالى رتبه معدودى عضو اين دفتر خواهند شد. اين دفتر با پايگاه  سيا در تهران در ارتباط خواهد بود. باتفاق امريكا و انگلستان نقشه اوليه‏اى براى تأمين امنيت تهران تهيه خواهد كرد. براى اينكه دفتر نظامى از عهده كارهايش برآيد، مبلغ 75000 هزار دلار، در اختيارش قرار خواهد گرفت.

       ب - وظايف دفتر: فورى‏ترين وظيفه دفتر گزينش افسرانى با مقامهاى كليدى در تهران است. افسرانى كه در عمليات برضد مصدق، بتوان روى آنها حساب كرد.

       دفتر نظامى نقشه كودتا، تهيه شده توسط امريكا و انگلستان، را، عمل به عمل، ارزيابى خواهد كرد تا كه اطمينان حاصل شود كودتا با موفقيت انجام خواهد شد. برخى از اين عمليات، تدابيرى هستند كه بايد بلادرنگ بعمل آيند: تصرف ستاد ارتش، پايگاه  راديو تهران، خانه‏هاى مصدق و اطرافيان او، ادارات مركزى شهربانى و ژاندارمرى، مركز پست و تلگراف و تلفن، مجلس و ادارات مطبوعات و بانك ملى و چاپخانه آن. توقيفها شامل وزيران مصدق و افسرانى كه مقامهاى كليدى دارند و با مصدق همكارى مى‏كنند و گزيده‏اى از مديران مطبوعات مى‏شوند.

       تدابيرى بر ضد حزب توده بايد اتخاذ شوند. زاهدى بايد  منتظر واكنش شديد حزب توده باشد و كاملاً آماده روياروئى با حداكثر قهر باشد. تا وقتى حكومت مصدق جانشين نشده‏است، امكان خنثى كردن حزب توده وجود ندارد.با وجود اين، از زمانى كه حكومت تغيير مى‏كند تا وقتى كه حزب توده توانائى ريختن به خيابانها را پيدا كند، چند ساعتى وقت خواهد بود. بهنگام انجام كودتا، 100 تن از رهبران حزب توده و جبهه ملى و روزنامه نگاران بايد توقيف شوند. توقيف شدگان كسانى خواهند بود كه اساميشان در فهرستى از 80 اسم آمده‏اند كه بتازگى توسط انگلستان و پايگاه  سيا در تهران، تهيه شده‏اند. بر آنها افزوده مى‏شود اسامى كه زاهدى بر فهرست خواهد افزود. مهار خيابانهاى تهران از اجتماع اعضاى حزب و ديگران، پيشگيرى مى‏كند. توزيع هرچه وسيع‏تر اعلاميه، با امضاى كميته مركزى حزب توده ايران، بايد اعضاى حزب را غرق ابهام كند و از اجتماع و عمل آنها پيشگيرى كند. براى امريكا ميسر است گاز اشك آور، جوهر پاك ناكردنى يا مواد ديگرى در اختيار بگذارد كه مانع از جمع شدن افراد مى‏شود. هواپيماهاى نيروى هوائى مى‏توانند اخطاريه هائى را پخش كنند و مردم را از عواقب اجتماع در خيابانها بر حذر كنند.

      ج - عمليات در روز كودتا: در اين عمليات، اساساً، از همان رهنمودها پيروى خواهد شد. به ترتيبى كه در هر يك از سه وضعيت، شدنى باشند. اين سه وضيعت عبارتند از:

      وضعيت الف: اعتراض هرچه وسيع‏تر روحانيان بحكومت مصدق. در پى آن، بلافاصله، اقدام نظامى بعمل خواهد آمد.

      وضعيت ب: لحظه‏اى كه شاه بزور مصدق ناگزير از ترك كشور مى‏شود. اين عمل مصدق يا نتيجه قوت گرفتن نيروى مخالفى است كه شاه، خود خواسته، آن را رهبرى مى‏كند و يا بر اثر قوت گرفتن نيروى مخالف است و شاه خود ناخواسته در رأس آن قرار مى‏گيرد.

       وضعيت ج: لحظه‏اى كه مصدق بر آن مى‏شود استعفاى خود را تقديم كند. اين عمل مى‏تواند ناشى باشد از نگرانى او از قوت گرفتن مخالفان و همان شكل را پيدا كند كه در گذشته به نمايش درآورد. يعنى خواستار حمايت شخص شاه شود و به اين عنوان كه شاه حمايت نمى‏كند، توده‏ها را به خيابانها بكشاند.

       در وضعيت الف، عمليات زير بايد انجام گيرند:

       در اوج وضعيت الف، زاهدى با عمليات محدود نظامى، ستاد ارتش را تصرف مى‏كند. او، بلادرنگ، برگزيده خود را بر ستاد ارتش خواهد گمارد و اقدام به توقيف مصدق خواهد كرد. جلسه مجلس منعقد خواهد شد و مخالفان به مصدق رأى عدم اعتماد و به زاهدى رأى تمايل خواهند داد. در اين حال، خواه با در دست داشتن فرمان نخست وزيرى از شاه و يا بدون آن، زاهدى حكومت را تصدى خواهد كرد و عمليات مختلف كودتا را كه در بالا بر شمرده شدند، انجام خواهد داد. وقتى مهار خويش را محكم كرد، ديگر مشكلى براى تحصيل رأى اعتماد از مجلس نخواهد داشت. تنها در آن وقت، شاه به تهران مراجعت خواهد كرد.

      در وضعيتهاى ب و ج عمليات زير بايد انجام شوند:

       تنها تغيير در نقشه اين خواهد شد كه زمان بندى عمليات كودتا تا زمان بحران كنونى جلو انداخته شوند و جنبه‏هاى نظامى با هم انجام شوند.

 2 - سازمان دهى ايجاد حداكثر مخالفت مردمى با مصدق پيش از انجام كودتا:

     الف - برنامه عمومى اينست كه مخالفت مردمى و بى اعتمادى و ترس مردم از مصدق و حكومت او، ايجاد و توسعه و تشديد يابد. براى اجراى اين برنامه، 150 هزار دلار اختصاص داده مى‏شود. اين برنامه مى‏تواند مراحل زير را داشته باشد:

     مرحله اول - حمايت مقدماتى از زاهدى با پول گذاشتن در اختيار او براى اينكه بتواند بر شمار دوستان خود بيفزايد و اشخاص داراى موقعيتهاى كليدى را با خود موافق گرداند.

      مرحله دوم: تبليغات هرچه وسيع‏تر بر ضد مصدق و حكومت او اما مصدق خود بايد آماج اصلى حمله‏ها باشد. اين كار بايد تنها يك تا دو هفته پيش از وضعيت الف انجام بگيرد به ترتيبى كه مصدق مجال واكنش مؤثر را پيدا نكرد و بر اثر طول زمان، اثر آن از ميان نرود.

       مرحله سوم: اين مرحله همان وضعيت الف است كه پيش از اين، تعريف شد.

      ب - وظايف عناصر خاص:

      (1) - مطبوعات و تبليغات: در مرحله حمايت، گروه انگليسى به مطبوعات كوچك خط ضد مصدقى خواهد داد. در مركز سيا و در پايگاه  آن در تهران، مقاله‏ها، شبنامه‏ها و كاغذهاى ديوارى ،برخى از آنها بنفع شاه و بعضى ديگر بر ضد مصدق، تهيه و به فارسى ترجمه خواهد شد. نوشته هائى كه براى بى اعتبار كردن مصدق تهيه مى‏شوند بايد مضامين زير را داشته باشند:

      (الف) - مصدق پشتيبان حزب توده و اتحاد شوروى است. (اين مضمون بايد با مدارك جعلى ثابت كرد).

      (ب) -  مصدق دشمن اسلام است چرا كه متحد حزب توده است و هدف‏هاى اين حزب را به پيش مى‏برد.

      (ج) - مصدق بعمد روحيه ارتش را خراب مى‏كند و توانائيش را براى حفظ نظم از ميان مى‏برد.

      (د) - مصدق بعمد عناصر تجزيه طلب را تقويت مى‏كند. اين كا را با برداشتن مهار ارتش از مناطق ايل نشين انجام مى‏دهد. يكى از هدفهاى برداشتن مهار ارتش بر اين مناطق، آسان كردن تسلط شوروى بر استانهاى شمالى ايران است.

      (ه) - مصدق بعمد اقتصاد كشور را به ورشكست مى‏كشاند.

      (و) - قدرت مصدق را فاسد كرده است طورى كه ديگر از آن آدم وارسته سالهاى پيش، اثرى نمانده‏است. او اينك همان غريزه سركوبگرى را يافته است كه مستبدها دارند.

      (ز) - بر مبناى اين مضامين بايد اصرار شود كه مصدق قربانى القائات اطرافيان جاه طلب و بى ايمان خود شده است.

       بنظر اساسى مى‏رسد كه زاهدى مى‏بايد كه مدير تبليغات مطبوعاتى را انتخاب كند كه معاون نخست وزير نيز باشد. پايگاه  سيا در تهران نام شخصى را كه بايد مورد موافقت امريكا و انگلستان نيز باشد، از زاهدى بگيرد. يك يا دو هفته قبل از وضعيت الف كوشش تبليغاتى پرحجم بايد انجام بگيرد. تهيه برنامه اجرائى، اين تبليغات وظيفه اوليه پايگاه  سيا در تهران است.

     (2) - توجيه تمامى خبرنگاران خارجى: اگر بهنگام كودتا، مجلس مشغول كار بود، كوشش خواهد شد تغيير حكومت بصورت ظاهر قانونى بشود. اگر در تعطيلات بود، نمايندگان توسط يكى از افسران منتخب كه عضو مخالفان مصدق است، به تشكيل جلسه فراخوانده خواهند شد.

       در تدارك تغيير حكومت، به يكچند از نمايندگان، بقصد خريدنشان، نزديك بايد شد. هنوز تصميم گرفته نشده‏است كه خريدن نمايندگان توسط گروه انگليسى انجام بگيرد و يا توسط خود زاهدى. تا وقتى او در تحصن مجلس است، بهترين موقعيت را براى انجام اين كار دارد. يكى و يا هر دو كار خريد نمايندگان را انجام خواهند داد. بودجه خاص  براى خريد نمايندگان اختصاص داده خواهد شد با چهارچوبى كه با توافق دو طرف معين خواهد شد. در اين كار، پايگاه  سيا نيز مى‏تواند از تماسهاى خود سود جويد و عوامل مختلف خود را براى انجام اين عمل، بكار اندازد.

          بنا بر وضعيت الف، هدف اصلى اين مى‏شود كه اكثريت نصف بعلاوه يك بر ضد مصدق بدست آيد. در حال حاضر، برابر برآورد، تعداد 30 نماينده خريدارى و آماده گشته‏اند تا بر ضد مصدق رأى بدهند. البته در صورتى كه ببينند اقبال قوى وجود دارد كه اكثريت شوند. قابل تذكر است كه تمامى نمايندگان مجلس در جلسه حاضر نخواهند بود. با اينهمه، لازم است سعى شود نصف بعلاوه يك، در لحظه رأى دادن بر ضد مصدق، وجود داشته باشد. حداقل دو سوم نمايندگان بايد در تهران حاضر باشند تا جلسه مجلس بتواند تشكيل شود. از اين رو كوشش بايد بكار برد و نمايندگان اضافى خريدارى كرد نه براى اينكه بر ضد مصدق رأى بدهند بلكه تنها براى اينكه در مجلس بمانند تا حد نصاب وجود داشته باشد.

      (3) - عناصر سياسى غير از حزب توده:

      احزاب سياسى يا گروههائى كه اينك مخالف مصدق شده‏اند، نقش كوچكى در اين كار زار خواهند داشت. احزابى چون حزب زحمتكشان و سومكا و شاخه‏اى از حزب پان ايرانيست تنها و بسيار محدود در اغتشاش خيابانى بكار گرفته خواهند شد. با وجود اين، حزب زحمتكشان در تبليغات ضد مصدقى كه شرح داديم، نقش مهمى ايفا خواهد كرد.

       درخور يادآورى است در همان حال كه اين احزاب نقش ناچيزى خواهند داشت، گروه انگليسى مى‏تواند حدود 3000 تن فعال خيابانى را در ايجاد وضعيت الف، بسيج كند.

       (4) - رهبران مذهبى: باور ما بر اينست كه همه رهبران مذهبى مهم با پيروان بسيار، سخت مخالف مصدق هستند. هم پايگاه  سيا در تهران و هم گروه عامل انگليس با اين رهبران تماسهاى محكم دارند. در قلمرو مذهبى‏ها، ظرفيت حمايت از زاهدى، بسيار بزرگ است.

       اين رهبران در برگيرنده رهبران دينى  غير سياسى نظير ؟ و؟  هم سياسى مانند بهبهانى و كاشانى و دسته تروريستش.

 انقلاب اسلامى: تا اينجا، دو واقعيت آشكار مى‏شوند: يكى اينكه اگر مجلس منحل نمى‏شد، وكلاى خريدارى شده حكومت مصدق را ساقط مى‏كردند. و ديگر اينكه در كودتا بر ضد مصدق، فدائيان اسلام نيز نقش داشته‏اند. بعد از كودتا، آنها كوشيدند زاهدى را ترور كنند. موفق نشدند. علاء را ترور كردند بى آنكه موفق به كشتن او شوند. بدنبال اين كودتا بود كه رهبران و بسيارى از اعضاى فدائيان اسلام و كاشانى دستگير شدند. نواب صفوى و واحدى، مرد شماره يك و دو اعدام و كشته شدند.

        قبل از كودتا، در دوران تبليغات شديد ضد مصدقى، رهبران مذهبى و مريدهاشان بايد اعمال زير را انجام دهند:

      (الف) - انتشار قول و نوشته در تكذيب مصدق .

      (ب) - اظهار حمايت از مظهر تاج و تخت و روحيه دادن به شاه از راه تماس مستقيم با او در معابد.

      (ج) - همانطور كه ذكر شد، تشكيل گروههاى مذهبى ضد مصدقى كه در بخشهائى وسيع از تهران، تظاهر كنند.

      (د) - گروه تروريست بايد تهديد كند كه آماده است بر ضد نمايندگان طرفدار مصدق و اطرافيان و اعضاى حكومت او، دست بعمل بزند

      (ه) - شركت كامل خود و طرفدارانشان در ايجاد وضعيت الف.

      (د) - بعد از تغيير حكومت، محكم‏ترين تضمينها از طريق راديو تهران و مساجد داده خواهد شد كه حكومت جديد به احكام دين وفادار است.

 5 - تاجران بازار:

      مقصود از تاجران كم شمار، تاجران بزرگ بازار هستند كه نظرگاهى نيمه مذهبى دارند و در بازار ريشه دارند و نفوذى بسيار بر قشرهاى ديگر بازاريان دارند. با اين بازاريان هم از سوى گروه كارگزار انگلستان و هم از جانب پايگاه  سيا در تهران، تماس بر قرار است.

      اين تاجران مخالف مصدق هستند زيرا حكومت با بوجود آوردن ركود كسب، قطع واردات و سخت‏گيرى در اخذ مالياتها و مضيقه پولى، تجارتشان را كساد كرده‏است.

        در مرحله تبليغات شديد بمنزله پيش درآمد وضعيت الف، اين تاجران در مورد زير، بكار گرفته خواهند شد:

 الف - پخش شايعات ضد حكومتى در بازار،

 ب - برانگيختن محدود جنوب تهران در اعتراض به سياستهاى اقتصادى حكومت مصدق.

       و بعد، بهنگام وضعيت الف، آنها مى‏بايد

 ج - تمامى بازار را به تعطيل بكشانند.

 

 ج - واپسين عمليات بلافاصله پيش از كودتا:

       همانطور كه خاطر نشان شد، عمليات نظامى مى‏توانند حاصل وضعيتهاى الف، ب و يا ج باشند. با وجود اين، فعاليتهاى پيش از كودتا سازمان، همانسان كه تشريح شدند، بدانقصد انجام مى‏گيرند كه وضعيت الف را ايجاد كنند. اين فعاليتها را مى‏توان اينسان توصيف كرد:

 1 - در روز معين، حملات وسيع بايد بر ضد رهبران دينى برخوردار از احترام عمومى انجام  بگيرند.

 2 - ديگر رهبران روحانى بايد بگويند اين حملات بدستور مصدق و بعنوان واكنش نسبت به بى حمايت شدن خود در پى رهنمود روحانيان سراسر كشور، بعمل آمده‏اند.

 3 - شمارى از مهمترين رهبران روحانى مى‏بايد در مجلس تحصن گزينند.

 4 - در اين هنگام، اين رهبران روحانى، از راه مريدان خود، اظهاريه‏هاى شديد الحنى را بر ضد رفتار ضد مذهبى مصدق انتشار خواهند داد.

 5 - همزمان با عمليات 2. ب و (4) (ه)، پايگاه سيا وسيع‏ترين كارزار تبليغاتى را با انتشار مدارك ساختگى كه حاوى جزئيات توافق محرمانه مصدق با حزب توده‏مى باشند ، به راه خواهد انداخت. بنا بر اين «مدارك»، حزب توده قول مى‏دهد تمامى توان خود را بر ضد روحانيان و ارتش و نيروى انتظامى بكار برد.

 6 - در پى آن، رهبران دينى از پيروان خود دعوت خواهند كرد در مساجد، ادارات پست و تلگراف و تلفن و بانكها و... بست نشينند. گروه كارگزار انتليجنت سرويس و پايگاه  سيا تمامى گروهها را مى‏توانند، براى تظاهرات و تقويت صفوف طرفداران روحانيان، بسيج مى‏كنند. و همزمان، تاجران به بستن بازار خواهند كوشيد. (هدف از بست نشينى همگانى فلج كردن زندگى عادى و فعاليت در شهر و نشان دادن وسعت بيزارى مردم از حكومت است. اين همان روش مقاومت مسالمت‏آميز است كه سنتى ديرين در ايران است. قواى نظامى و انتظامى از عمل بر ضد مردمى كه بست مى‏نشينند، ناتوانند.)

 7 - پيشاروى جو خصمانه و غير عادى كه سنگين و سنگين‏تر مى‏شود، زاهدى، در مقام رئيس ستاد ارتش، ترتيب توقيف كسانى را مى‏دهد كه با توقيف آنها، قسمت اساسى مرحله نظامى كودتا انجام مى‏گيرد.

 8 - درست بعد از اقدام زاهدى، مجلسيان به جلسه فوق العاده مجلس فراخوانده مى‏شوند تا رأى به تغيير حكومت بدهند و كودتا را كامل كنند.

 انقلاب اسلامى: اين قسمت از برنامه، بخاطر انحلال مجلس در پى همه پرسى، تغيير كرد. اما ملاتاريا در سال و خرداد 60، بى كم و كاست، اين نقشه را به اجرا گذاشت.

 II- ارزيابى اقبالهاى موفقيت نقشه كودتا:

       مواد اين نقشه به سناريو يك فيلم وسترن مى‏ماند كه به شرقيها پيشنهاد مى‏شود آن را بازى كنند. باوجود اين، تهيه كنندگان نقشه آن را بيمن معلومات عميق خويش از كشور و مردم آن تهيه كرده و جزء به جزء آن را از ديدگاه ايرانى، ارزيابى كرده و آزموده‏اند. با توجه به ناتوانى ايرانيان از تهيه نقشه و يا عمل به ترتيب دقيق و منطقى، ما نبايد انتظار داشته باشيم چنين نقشه‏اى، همچون يك سناريو فيلم وسترن مطالعه و صحنه محلى اجرا شود.

         با وجود اين، ما احساس مى‏كنيم كه نقشه به اندازه كافى گسترده و بقدر بايسته قابل فهم است كه اگر هم صد در صد اجرا نشود، اقبال موفقيت معقولى را دارد.

       با توجه به منش ايرانى، امنيت عوامل محلى دست اندر كار اجراى اين نقشه، جديدترين ضعف ذاتى اين نقشه است. ما بايد از اين امر آگاه باشيم كه اگر نقشه درز كند، تدابير مصدق را در سركوب كودتاگران در پى مى‏آورد.

        در سالهاى اخير، پيشينه‏اى از اين نوع عمليات وجود ندارد. كودتاى رضا شاه طبيعتى بكلى متفاوت با اين كودتا مى‏داشت. كودتاهاى اخير در كشورهاى خاورميانه آسان بوده‏اند زيرا در آن كشورها تهديد جدى حزب كمونيست وجود نداشت و در رأس حكومت نيز شخصيتى با حمايت قوى افكار عمومى قرار نداشت.

       مقدم بر ارزيابى اقبالهاى موفقيت، توجه به نكات زير، در رابطه با برداشت عمومى از كودتا، حياتى است:

 الف - شكست كودتا مى‏تواند نتيجه يكى از دو امر زير بشود:

 1 - اتخاذ روش سخت ضد امريكائى از سوى حكومت و امكان اخراج امريكائيان از ايران.

 2 - اضمحلال ماشين عملياتى انگلستان يا كارگزاران انتليجنت سرويس كه قصد برانداختن حكومت مصدق را دارد.

 ب - ممكن است كودتا به شكست بيانجامد اما امريكائيان از ايران اخراج نشوند و و در تاريخى بعد، حكومت سرنگون شود. اما امريكا و انگلستان، بلحاظ از ميان رفتن گروه كارگزار انگلستان و پايگاه  سيا، در موقعيتى نباشند كه از موقعيت سود جويند

 ج - اگر كودتا انجام نگيرد، هنوز ممكن است سفارت امريكا بسته شود و سقوط اقتصادى در حكومت كنونى مصدق، با آشوب اجتماعى همراه شود و متعاقب آن، حكومت مصدق  سقوط كند و حزب توده و اتحاد شوروى بر كشور دست يابند.

 د - اگر نقشه كودتا در اين زمان، پذيرفته و اجرا نشود، نقشه ديگرى بايد تهيه شود تا بهنگام سقوط اقتصادى و آشوب داخلى به اجرا در آيد.

     حاصل سخن: با وجود حمايت شاه و موافقت زاهدى با مواد اساسى اين نقشه، تصويب تغييرات پيشنهادى او از سوى ما و اطمينان ما كه او طبق نقشه و زمان بندى آن عمل مى‏كند، تهيه كنندگان اين نقشه بر اين باورند كه كودتا قرين موفقيت مى‏شود.

 انقلاب اسلامى: سيا ياد آور مى‏شود كه ضمائمى كه از اين پس مى‏آيند، در نقشه نبوده‏اند. اين ضمائم بر انبوهى از فعاليتهاى جاسوسى و اطلاعات مبتنى هستند كه به نقشه و اجراى آن مربوط مى‏شوند.

       ضميمه‏ها فهرست بسيار تفصيلى تمامى حاميان در اختيار و يا محتملاً در اختيار زاهدى، با اسامى و مقامهاى نظامى افسران ارتش، بررسى انتقادى مواضع نمايندگان مجلس، ارزيابى اهميت مقام و انسجام رهبران دينى حامى زاهدى، اعضاى هيأت وزيران حكومت زاهدى و... در بردارند.

 

 ضميمه ج

 يادداشت 23 ژوئيه 1953 (1 مرداد 1332) وزارت امور خارجه انگلستان،

 از مكينز، سفير انگلستان، به اسميت، معاون وزارت امور خارجه امريكا:

 

        «حكومت اعليحضرت با نظرگاههاى وزارت خارجه امريكا، آنسان كه بنا بر گزارش، در گفتگوى 7 ژوئيه، ميان آقاى بايرود  Byroade و آقاى بيلى Bealey، اظهار شده‏اند، نظر مساعد دارد.

       ملاحظه‏اى كه  ناگزير مى‏نمايد اينست كه تمامى مسئله غرامت را مى‏بايد به حكميت يك دادگاه بين المللى بى طرف گذاشت. و نيز، توافقهاى آينده نيز مى‏بايد چنان باشند كه سبب برانگيختن به فسخ قراردادها و يا برهم زدن قيمتهاى نفت مقرر نشوند. با توجه به اين امر، حكومت اعليحضرت خود را براى بيشترين كمك... ارائه توافقى به مردم آماده كرده‏است. اين حكومت همچنان متقاعد است كه هرچند شركت (بريتيش پتروليوم) طرف شور قرار نگرفته است، اما رفتار سختاوتمندانه‏اى در باره روشها و زمان بندى پرداخت غرامت به شركت، اتخاذ خواهد كرد.

        بدين قرار، پاسخهاى سفارت ما در واشنگتن به پرسشهاى ويژه‏اى كه در گزارش آمده‏اند، عبارتند از:

 الف - دولت انگلستان بدون اين نفت نيز مى‏تواند گذران كند. اما جريان دگر باره نفت را در بازارهاى سنتيش را امتيازى مى‏شمارد. با اينهمه، حكومت اعليحضرت نگران حل و فصل مناقشه‏اى است كه  كه روابطش را با كشور مربوطه (ايران) زهر آلود كرده و عامل تشويش در تمامى منظقه است. از اين رو، اين حكومت آماده همكارى با حكومت جديد در كوشش براى رسيدن به يك توافق است. توافقى كه در آن، اصول مندرج در بند دوم، رعايت شوند.

 ب - حكومت اعليحضرت مفهوم نقشه را عبارت مى‏داند از اينكه ابتكار عمل در تقدم بخشيدن به حل مشكل نفت، در رابطه با برنامه عمومى او، و نيز طبيعت اين توافق، به نخست وزير آينده (ايران) داده شود. اين حكومت اميدوار است كه او (نخست وزير) در پيشنهادهاى ماه فوريه، تأمل كند. البته حكومت ما همه گونه توضيح در باره آنها در اختيار او خواهد گذاشت. هرگاه او پيشنهادهاى بديل او را با همان حسن تلقى مورد ملاحظه قرار خواهد داد مشروط بر اينكه اصول ياد شده در آنها ملحوظ شده باشند.»

 

 گزارش در باره جنبه نظامى نقشه تى پى آژاكس:

 

     در اوائل تابستان 1953، كارول مأمور شد نقشه نظامى عمليات آژاكس را تدارك كند. چند فرض مى‏بايد در نظر گرفته مى‏شدند:

 الف - عمليات بايد عمليات مشترك سيا و انتليجنت سرويس مى‏شدند.

 ب - عمليات مى‏بايد سخت بر عزم نظاميان بر جنگ براى شاه، تنظيم مى‏گشتند.

 ج - قواى ارتش در ايران تحت حكومت مصدق قوياً تحت مهار افسران طرفدار مصدق هستند.

 د - قواى نظامى در مهار انتليجنت سرويس و سيا آن توانائى را ندارند كه هدفهاى نظامى طرح آژاكس را متحقق گردانند.

        بنا بر اين، نقشه‏اى كه طراحى مى‏شود بايد در بر بگيرد امور زير را:

 ه - مطالعه تفصيلى در باره شخصيت فرماندهان نظامى در ايران،

 و - مطالعه تفصيلى توانائى رزمى ارتش ايران با تأكيد بر قواى مستقر در تهران.

 ز - مطالعه تفصيلى ارتباطات، ذخيره مهمات، ذخيره اسلحه و مهمات، ساخت فرماندهى در ارتش ايران، زمان و فاصله قسمتهاى مختلف ايران از تهران شامل راهها و راههاى آهن، از ديدگاه نظامى،

 ح - بررسى تفصيلى امكانات نظامى كه انتليجنت سرويس در اختيار دارد.

 ط - امكانات نظامى بكار بردنى كه سيا مى‏بايد توسعه دهد. امكانات غير نظامى در مهار سيا نيز.

      ژرژ كارول در واشنگتن شروع به مطالعه ابتدائى براى تهيه نقشه نظامى كرد. اشخاصى كه در تهيه اين نقشه، كمكشان بخصوص ارزشمند بود، عبارت بودند از ژروم اف. برگرت  Jerome F. Bergert و ويليام فولكس ژير Willim Fowlks, Jr و اوژن  ا. سيلسدورف  Eugene E. Cilsdorfو اليزابت ا. مكنيل Elisabeth E. McNeill و بتى ژ. كالدول Betty J. Caldwell و آرتور دبل يو، دوبوا Arthur W. Dubois.

        از راه تلگرامهائى كه در تابستان با پايگاه  سيا در تهران رد و بدل كرديم، كوشيديم تازه‏ترين اطلاعات را در باره توان رزمى ارتش ايران بدست آوريم. ميز ايران در ژ - 2 وزارت دفاع امريكا مى‏كوشيد هر نوع اطلاعى را كه بكار تهيه اين نقش آيد، بدست آورد. اطلاع در دسترس در اين ژ - 2 همواره ناموجود بود. اطلاعات مربوط به زندگى نامه رهبران نظامى بس ناچيز بودند. ژ - 2 فاقد نقشه تاكتيكى بود كه محل استقرار قوا را در تهران نشان دهد. بايد پذيرفت كه سيا نيز براى تهيه نقشه اين نوع عمليات آمادگى پيدا نكرده بود. و كار سنگينى در محل مى‏بايد انجام مى‏گرفت و اين در حالى كه پايگاه  سيا دست اندر كار آغاز مراحل آژاكس بود.

       مشكل اولى كه تهيه نقشه با آن روبرو بود، اين بود كه نه در محل و نه در مراكز (سيا و وزارت دفاع) اطلاع تفصيلى پيرامون چهره‏هاى نظامى ايران وجود نداشت. پيش از آن، سيا توجه كافى به اين امر مبذول نكرده بود.

         بتدريج كه زمان پيش مى‏رفت، ما مى‏آموختيم كه گزارشهاى عملياتى تا كجا اهميت دارند و بلكه حياتى هستند.

        در طول ماه ژوئن، گروه مطالعه و تهيه نقشه، اطلاعاتى از ايران دريافت كرد كه امكان دادند در يابد قواى مستقر در تهران در چه كارند. گزارشهاى واصل از ايران توضيح مى‏دادند كه در تهران، 5 تيپ مستقر هستند. از آنها، سه تيپ كوهستانى و دو تيپ زرهى. افزون بر اين 5 تيپ، چهار نيروى مسلح ديگر وجود داشتند: ژاندارمرى  و شهربانى و گارد مسلح گمرك و قواى تحت امر فرماندارى نظامى تهران. و نيز، دانست كه رئيس ستاد جوان ارتش، سرتيپ تقى رياحى و اعضاى ستاد او از اعضاى حزب ايران طرفدار مصدق گزيده شده‏اند. بدينسان، فرض اين بود كه رئيس ستاد و اعضاى ستاد در مهار مصدق هستند. و نيز فرض بر اين بود كه سه تن از 5 تن فرماندهان تيپها بطور كامل تحت امر سرتيپ رياحى بودند. بنا بر آزمون، اين فرضها واقعيت داشتند. انتليجنت سرويس گزارش كرد كه سرهنگ اشرفى، فرماندار نظامى تهران و فرمانده تيپ سوم كوهستانى، ممكن است به قواى مجرى نقشه آژاكس بپيوندند. اين اطلاع بعداً غير صحيح از آب درآمد اما گروه تهيه كننده نقشه نظامى، در ماه ژوئن، مى‏بايد آن را مفروض مى‏انگاشت. اين امر كه سرلشگر زاهدى كه در نقشه آژاكس، نخست وزير در نظر گرفته شده بود، هنوز دست مايه نظامى در اختيار نداشت، با تهيه نقشه جور نبود. به سرلشگر زاهدى  حتى در تشكيل دفتر نظامى خود نيز نمى‏شد تكيه كرد.

       در اوائل ژوئيه شاخه عملياتى به تهيه نقشه براى خنثى كردن پادگان تهران و منزوى كردن تمامى ديگر تيپها در ايران، توانا شد. آن زمان، معلوم شد كه سيا بر نيروهاى بسيار اندكى مى‏توانست تكيه كند. بيش از همه، بر تيپ سوم كوهستانى در تهران. از اين رو، نقشه اوليه ما بر استفاده از تيپ سوم كوهستانى، براى دستگيرى و توقيف افسران ستاد ارتش و نيز توقيف و خنثى كردن تمامى ديگر نيروهاى مستقر در شهر تهران، بنا مى‏شد.

       از آنجا كه سيا هيچگونه نيروى نظامى كه به اجراى نقشه آژاكس يارى رساند، در اختيار نداشت، بنا شد به سرهنگ عباس فرزانگان، عامل پايگاه سيا، تعليمات داده شود. در يك خانه امن، در واشنگتن، فرزانگان تحت تعليم قرار گرفت. فرزانگان نمى‏دانست او را براى چه كارى آماده مى‏كنند. گرچه در مدرسه فرماندهى و ستاد كل (در پادگان لون ورت Leavenworth، او تعليمات عالى در لجيستيك ديده بود، اما هرگز در عمليات نظامى شركت نجسته بود.  بايد افزود كه بمدت چند سال، او معاون وابسته نظامى ايران در واشنگتن بود. پيش ازآن نيز افسر رابط ارتش ايران با هيأت مستشارى نظامى امريكا در تهران بود. از اين رو، او بر روشهاى نظامى امريكا نيك دانا بود. بنا بر حرفه، او افسر مخابرات بود. بخاطر شدت حساسيت تبى پى آژاكس  TPAJAXاز فرزانگان آزمايش شد. با دستگاه دروغ سنج آزمايش شد. در روزهاى اول ماه ژوئيه، فرزانگان مأمور شد به تهران برود و تمامى روابط ديرين با ارتشيان ايران را، از نو، برقرار كند.

       در ماه ژوئن، كارول مأمور شد بطور موقت به قبرس برود و با دونالد ويلبر Donald Wilber ، افسر برنامه گذار براى خاورميانه و شمال افريقا و انتليجنت سرويس، همكارى كند.  همكارى با انتليجنت سرويس را، كارول بر جنبه‏هاى نظامى نقشه متمركز كرد تا اندازه نيروهاى نظامى را بدست آورد كه انتليجنت سرويس بر آنها مهار داشت. مركز (سيا) سخت نگران بود. زيرا بنا بر نقشه، شاه فرمان عزل مصدق را صادر مى‏كرد. اما هيچ اطمينانى وجود نداشت كه در صورت اطاعت نكردن مصدق از فرمان، افسران ارتش و افراد آن سازمان كافى را براى راندن مصدق از مقامش، داشته باشند. در حقيقت، سيا و انتليجنت سرويس نيروهاى نظامى قابل سازماندهى براى تبديل شدن به نيروى رزمنده، در اختيار نداشتند و بيم از آن بود كه تدارك نيروهاى نظامى جديد و سازمان دادن آنها براى تبديل شدن به نيروى رزمنده، بموقع انجام نپذيرد.

         در قبرس، انتليجنت سرويس گفت در ميان ارتشيان، چندين دوست داريم اما از ميان دوستان آنها، تنها افسرى كه مى‏توانست به اجراى نقشه ما كمك كند، سرهنگ اشرفى بود. انتليجنت سرويس بر اين بود كه ما بايد فرض را بر اين بگذاريم كه سرهنگ اشرافى همكارى خواهد كرد. برنامه گذار نظامى كه كارول بود ترديد داشت كه يك تيپ براى سرنگون كردن مصدق كافى باشد و صادقانه مى‏گفت كه نقشه نظامى ما بايد سخت آزمايشى تلقى شود. و نيز، او گفت اميدوار است با رسيدن به تهران، افزون بر سرهنگ اشرفى، نيروهاى ديگرى را بيابد. از نظر نظامى، مباجثات قبرس سخت نااميد كننده بود زيرا روشن مى‏گرداند كه كار بزرگ مى‏خواهيم انجام دهيم اما وسائل اندك بيش در اختيار نداريم. و باز آشكار كرد كه كارول و سرهنگ فرزانگان بايد هرچه زودتر وارد ايران شوند. زيرا در آنجاست كه نقشه نظامى بضرورت بايد كامل مى‏گشت.

         در 15 ژوئيه( 24 تير )، كارول به لندن رفت. در آنجا، انتليجنت سرويس نقشه نظامى را طى دو روز مطالعه كرد و آن را با اظهار نظرهاى كمى، پذيرفت. انتليجنت سرويس پذيرفت كه اگر تى پى آژاكس  TPAJAXبخواهد با موفقيت اجرا شود، سيا بايد كار رااز  صفر شروع كند و با سرعت كار كند تا مگر در ميان فرماندهان ارتش ايران، دوستان قوى بجويد. در لندن، كارول، باتفاق سرگرد كين Keen و دو افسر ديگر ارتش انگليس كه مأمور خدمت در انتليجنت سرويس بودند، دو نقشه نظامى را كه شاخه عمليات ويژه تهيه شده بودند، را بررسى كردند.

        هر دو نقشه نظامى ما همان فهرست توقيف شوندگان نظامى و غير نظامى را در بر داشتند. اين فهرستها حاصل مطالعه طولانى در شناسائى ايرانيان هوادار مصدق بود. در عمل، ثابت شد كه كه دست كم 90 درصد آنها صحيح بوده‏اند. پس از آنكه كارشناسان و زندگى نامه دانان انتليجنت سرويس آنها را مطالعه كردند، انگليسها فهرستها را تصويب كردند. در سومين فهرست توقيف شوندگان، شامل توده‏ايها، توسط كارشناسان حزب توده، بدقت مطالعه شد و بدون كم و بيش كردن، تصويب شد. اينطور معلوم شد كه ارزيابى ما از ايرانيان، بر مبناى اطلاعات تقريباً مشابهى بعمل آمده‏است.

        در همان حال كه فهرستهاى توقيف شوندگان توسط كارشناسان انتليجنت سرويس مطالعه مى‏شد، كارول و سرگرد كين و سرگرد انگليسى به كار بررسى دو نقشه نظامى پرداختند. نقشه اول بر اين فرض طراحى شده بود كه سرهنگ اشرفى يك عامل انگليسى تحت مهار است (و تيپ سوم كوهستانيش از او فرمان مى‏برد). بعد از آزمون جزء به جزء هدفهائى كه بنا بر نقشه، در تهران، مى‏بايد خنثى مى‏شدند (كارخانه تسليحات ارتش، وزارت پست و تلگراف و تلفن، ستاد ارتش و...) انتليجنت سرويس گفت: فهرستى كه شما از هدفهائى تهيه كرده‏ايد كه بايد خنثى شوند و وظائفى كه ما براى هر يك از ابوابجمعى تيپ سوم معين كرده‏ايم، و نيز صحيح هستند و محلى كه براى پيشنهاد روش ديگر قائل شده‏ايد، صحيح هستند.

        بعد، ما به بررسى نقشه نظامى دوم خود پرداختيم. اين نقشه بر اين فرض طراحى شده بود كه كارول، در تهران، موفق مى‏شود همكارى نيروهاى ديگرى را جلب كند كه قادر مى‏شوند سه تيپ را به مهار خود درآورند. ما قبول داشتيم كه بنا را بر همكارى يك تيپ از پنج تيپ گذاشتن، خود را يكسره به بخت و اقبال سپردن است. در صورت امكان، ما مى‏بايد نيروهاى ديگرى را بخدمت در مى‏آورديم. انتليجنت سرويس نقشه را تصويب كردند و هر دو نقشه را در اختيار يك سرتيپ گذاشت. روز بعد، او هر دو نقشه را بدون اظهار نظرى باز گرداند.

     در طول اين گفتگوها، تلگرافى از تهران، از راه قبرس رسيد. در آن، پايگاه سيا «نيروهاى نظامى» سرلشگر زاهدى را گزارش مى‏كرد. اين پيام تمامى ترسهاى ما را تأييد مى‏كرد. پايگاه سيا مدتها كوشيده است سرلشگر زاهدى را متقاعد كند كه او بايد فهرستى از نيروهاى نظامى در اختيار خود را ترتيب دهد و چگونگى بكار بردن آنها را معين كند. سر انجام سرلشگر زاهدى گزارش كرد كه هيچيك از 5 تيپ در مهار او نيستند. طرح نظامى او بر امكان استفاده از گارد شاهنشاهى و برخى از واحدهاى اداره ترابرى ارتش و قسمتهائى از شهربانى و گارد گمرك، بنا مى‏شد. و نيز، او اميدوار بود سرهنگ تيمور بختيار بتواند از كرمانشاه نيرو به تهران بياورد. انتليجنت سرويس از كارول خواست ارزيابى خود را از نقشه زاهدى براى آنها بنويسد. در ارزيابى خود، كارول اظهار نظر كرد كه شاه فرمان عزل مصدق و نصب زاهدى را به نخست وزيرى امضاء نمى‏كند تا وقتى كه زاهدى بر او معلوم نكند چگونه مى‏توان قواى نظامى مستقر در تهران را از تسلط سرتيپ رياحى، رئيس ستاد ارتش، رها كرد. او احساس كرد اگر تى پى آژاكس  TPAJAXبخواهد با موفقيت به عمل درآيد، مى‏بايد در 5 تيپ مستقر در تهران، نيروهائى هوادار اجراى طرح بگردند.

        در لندن، انتليجنت سرويس، بر اين نظر بود كه در عمليات نظامى، اين اولويتها بايد رعايت  شوند:

 1 - تصرف و اشغال نقاط معين شده،

 2 - دستگير و زندانى كردن اشخاصى كه اسامى آنها در فهرستها مندرجند،

 3 - خنثى كردن قواى نظامى هوادار مصدق در تهران،

 4 - خنثى كردن شهر تهران (از عمل بازداشتن مردم تهران) و

 5 - تقويت قواى هوادار زاهدى در تهران با قواى خارج از تهران.

       اين اولويتها دستور العمل شدند زيرا بايسته آن بود كه ارتباطات هرچه زودتر قطع شوند تا هواداران مصدق نتوانند با يكديگر ارتباط برقرار كنند.

        كارول، در پايان اين گردهمآئيها، با اولين هواپيما، لندن را ترك گفت. او در 21 ژوئيه وارد تهران شد و با سرهنگ فرزانگان تماس گرفت.

       با حلاجى كردن گزارش فرزانگان، پيرامون تماسها و گفتگوهاى مهم خود (بعد از ورودش به تهران)، كارول نام دو افسر را يافت كه از لحاظ اجراى نقشه، اميد نويد مى‏دادند. فرزانگان گفتگوهاى خود را با سرلشگر نادر باتمانقليج و سرهنگ حسن اخوى، در گزارش خود آورده بود. هر دو از دوستان قديمى و خوب فرزانگان بودند. هر دو افسر ترس از حزب توده را منعكس مى‏كردند كه در پى نمايش قدرت 21 ژوئيه، همگانى شده بود. گويران Goiran و گودوين  Goodwinو كارول توافق كردند كه كارول هرچه زودتر بايد با افسرى كه زاهدى مأمور كار بر روى طرح كرده‏است، ديدار و گفتگو كند. زاهدى هيچگاه دفتر نظامى تعيين نكرد و لازم بود كه ما دفتر نظامى خود را ايجاد و بسط دهيم.

          بعلت موقعيت  آشكارا ضعيف سرلشگر زاهدى در ميان نظاميان شاغل و بخاطر اينكه روشن بود كه سيا مى‏بايد ابتكار عمل را در دست بگيرد و نقشه نظامى و نيروهاى نظامى تدارك كند، به پى بردن به توانهاى در اختيار سرهنگ اخوى شتاب داده شد. سرهنگ فرزانگان مأمور شد معين كند چه امكاناتى را سرهنگ اخوى مى‏تواند در اختيار ما قرار دهد. سرهنگ اخوى نخست «نقشه الف» را پيشنهاد كرد. نقشه يك كودتاى نظامى بدون اينكه معلوم باشد چگونه مى‏بايد اجرا شود. بعد به سرهنگ فرزانگان تأكيد شد سرهنگ اخوى را متقاعد كند واقع بين‏تر شود. و در 30 ژوئيه، از سرهنگ اخوى نقشه‏اى رسيد كه مشخص‏تر اما سخت ناقص دريافت شد. سرهنگ اخوى مى‏گفت او مى‏تواند، ظرف دو ساعت، توقيفها را بعمل آورد و هدفهاى تعيين شده در نقشه را به اختيار درآورد. تأسيسات و نيروهاى نظامى كه حاضر به همكارى نمى‏شوند را خنثى كند. ادعائى بى معنى بود. مهمترين امرى كه در گزارش سرهنگ اخوى بود، اين بود كه او با سه سرهنگ جوان در ارتباط است كه در پادگان تهران، احتمالاً قواى مهمى را تحت امر دارند. سرهنگ اخوى همچنين به سرهنگ فرزانگان گفته بود سرلشگر باتمانقليج فاقد شجاعت است اما اگر شاه او را رئيس ستاد ارتش كند، قوت قلب پيدا مى‏كند. سرهنگ اخوى نامى از سرلشگر زاهدى نبرد و بنظر نمى‏رسيد كه با او در ارتباط باشد. سرهنگ فرزانگان به سرهنگ اخوى گفت او را با يكى از دو امريكائى در تماس مى‏گذارد كه در امريكا ملاقاتش كرده‏است.

       در اين زمان، شاه نيز خاطر نشان كرد كه بر قواى نظامى مهمى مهار ندارد.

       كارول در 2 يا 3 اوت (10 يا 11 مرداد )با اخوى و فرزانگان ملاقات كرد و برنامه گذارى را شروع كرد. سرهنگ اخوى سخت مايل بود كارى بكند. اما نمى‏دانست آن را چگونه بايد بكند. او گفت او دوستانى دارد كه مى‏توانند تيپهاى دوم و سوم كوهستانى را به مهار خود در آورند اما به سرهنگ اشرفى، فرمانده تيپ سوم كوهستانى (كه گفته مى‏شد عامل انتليجنت سرويس است) و به سرهنگ ممتاز فرمانده تيپ دوم كوهستانى، اعتماد ندارد. سرهنگ اخوى گزارش كرد كه سرلشگر باتمانقليج، روز پيش، با او گفته است: اگر شاه وارد عمل شود، او حاضر به انجام هر خدمتى و در صورت لزوم مردن بخاطر شاه‏است. در پى اين ديدار با سرهنگ اخوى، معلوم شد كه او خود بر نيروئى فرماندهى ندارد و تنها اميدوار است دوستان خود را قانع كند كه عمل كنند.

       بعد، كارول مستقيماً با سرهنگ اخوى و دوست او ديدار كرد. دوست او سرهنگ زند كريمى، معاون سرهنگ ممتاز از كار درآمد. سرهنگ زند كريمى فهرست بلند بالائى از نيروها در پادگانهاى تهران، بخصوص معاونان فرماندهان تيپها و فرماندهان هنگها، ارائه كرد. در روزهاى 6 و 7 و 8 اوت(15و 16 و 17 مرداد )، سرهنگها، اخوى و زند كريمى و فرزانگان نقشه‏اى را آوردند كه بر پايه واحدها ئى تهيه شده بود كه بنا بر قول سرهنگ زند كريمى تحت فرمان دوستان او بودند. سرهنگ زند كريمى گفت دوستان اصلى او عبارتند از سرهنگ حميدى افسر پليس  تهران و سرهنگ اردوبادى افسر ژاندارمرى منطقه تهران و سرهنگ منصور پور فرمانده سوار نظام. او ابراز اطمينان مى‏كرد كه بدست اين دوستان و دوستان ديگرى كه در ميان فرماندهان هنگها و گردان‏ها دارد و برخى از آنها بر واحدهاى مهم پادگان تهران فرماندهى مى‏كنند (سرهنگ روحانى، معاون فرمانده تيپ سوم كوهستان، سرهنگ دوم خسروپناه، فرمانده هنگ توپخانه تيپ دوم كوهستان، سرهنگ دوم يوسفى كه به زودى فرمانده هنگ توپخانه تيپ سوم كوهستانى مى‏شد)، پيروزى نهائى از آن ما مى‏شود. از راه اين افسران، سرهنگ زند كريمى با فرماندهان گردانهاى توپخانه و بشترين فرماندهان گروهانها در ارتباط بود. با اينهمه، اين افسران آن سازماندهى و تعليم و تربيت را پيدا نكرده‏بودند و آمادگى آن را نداشتند كه مهارى را قطع كنند كه سرتيپ رياحى از طريق فرماندهان تيپها مستقر در تهران بر قرار كرده بود. براى مثال، اگر مى‏خواستيم موفق شويم، مى‏بايد سرهنگ شاهرخ، فرمانده تيپ اول زرهى و سرهنگ پارسا، فرمانده تيپ اول كوهستانى و احتمالاً، سرهنگ اشرفى، فرمانده تيپ سوم كوهستانى و فرماندار نظامى تهران را توقيف كنيم. سرهنگ نوذرى، فرمانده تيپ دوم زرهى، احتمالاً، بى طرف مى‏ماند اما بنظر ما لازم مى‏رسيد كه معاون او، نايب سرهنگ بهرامى بايد توقيف مى‏شد.

         بدينسان، از ديدگاه نظامى، روشن شد كه موفقيت ما بستگى پيدا مى‏كرد به اين امر: آيا پيش از آنكه ما دوستان سرتيپ رياحى را توقيف كنيم، او دوستان ما را توقيف مى‏كند يا نه؟ محك توانائى، تأمينى بود كه مى‏توانستيم براى تمامى دوستان خود، در دوره آماده كردنشان براى ورود به عمل، بر قرار كنيم.

        و نيز روشن بود كه مى‏بايد تدبيرى بيانديشيم تا اگر دسته اول افسران ما دستگير شدند، بتوانيم نقشه خود را اجرا كنيم. بدين خاطر، باتفاق سرهنگها (فرزانگان و زند كريمى) بمدت دو شب روى سيستمى كار كردند كه اگر افراد گروه اول توقيف شدند، سيستم همچنان عمل كند.

       علامت خطرى كه با مشاهده آن، فرماندهان گردان‏ها و گروهانها مى‏بايد مستقل عمل مى‏كردند توقيف سرهنگ زند كريمى و نزديك‏ترين دوستان او بود. ضعف نقشه ما در اين بود كه پايگاه سيا خود با فرماندهان گردان‏ها و گروهانها ارتباط نداشت و از راه زند كريمى مى‏بايد ارتباط مى‏جست. بهنگام بحث پيرامون اين امر، سرهنگ زند كريمى گفت: او مى‏تواند با پائين‏ترين رده‏هاى فرماندهى ظرف 48 ساعت بعد از دريافت فرمان شاه، تماس برقرار كند.

      ترديد شاه در امضاى فرمان بسود ما شد. زيرا چند روز مهم در اختيار ما گذاشت كه در آنها، ما با سرهنگ زند كريمى، در كامل كردن نقشه  خود كوشيديم. نقشه‏اى كه بر استفاده از واحدهاى تحت فرمان دوستان زند كريمى، طراحى شده بود. اين مشكل پيچيده شد وقتى سرهنگ اخوى سخت بيمار شد و سرانجام ناگزير شد بسترى شود. همچنانكه روز عمل نزديك مى‏شد، تنش بيشتر مى‏شد و ربط تنش ناشى از ترس با بيمارى سرهنگ اخوى، غير قابل فهم نبود. با وجود اين، سرهنگ اخوى توانست بر سر پا ايستد و در 9 اوت با شاه ديدار و گفتگو كند. بعدها ثابت شد كه اين گفتگو در موفقيت مرحله نظامى تى پى آژاكس TPAJAX نقشى حياتى داشته است. تا وقتى سرهنگ اخوى شاه را ببيند او مطمئن نبود كه دوستان وى در پايگاه تهران آماده‏اند بدون تصويب شاه ، عمل كنند. بعد از ديدار با شاه، سرهنگ اخوى توانست به سرهنگ زند كريمى بگويد كه شاه خواهان حمايت نظاميان است، آنگاه كه بر آن شود فرمان را امضاء كند.

        شاه از سرهنگ اخوى پرسيده بود اگر او فرمان عزل مصدق را صادر كند، ارتشيان حمايت خواهند كرد يا خير؟ سرهنگ اخوى به شاه گفته بود با كارول ديدار كرده و نقشه سنجيده‏اى تهيه شده‏است كه اگر درست اجرا بشود، پيروزى را تضمين مى‏كند. بعد، شاه از اخوى نامهاى افسرانى را پرسيده بود كه حاضر بوده‏اند همكارى كنند. و اخوى همان اسامى را گفته بود كه پيش از آن، از راه اسدالله رشيديان، ما در اختيار شاه گذاشته بوديم. شاه از اخوى خواسته بود بديدار سرلشگر زاهدى برود.

       با گزارش مفاد اساسى گفتگوهايش با شاه، سرهنگ اخوى از پايگاه سيا پرسيد: آيا امريكا مى‏خواهد از سرلشگر زاهدى حمايت كند؟ به او گفته شد امريكا مى‏خواهد از او حمايت كند. هر دو افسر گفتند ماههاست هيچگونه رابطه‏اى با سرلشگر زاهدى ندارند اما فكر مى‏كنند او رهبر بسيار خوبى است.

         در شبهاى 11 و 12 و 13 اوت (20 و 21 و 22 مرداد 1332)، نقشه عمليات همچنان بر بكار بردن 40 فرمانده در صف كه در تيپهاى مستقر در تهران خدمت مى‏كردند، بنا داشت. سرهنگ اخوى با سرلشگر زاهدى ديدار كرد و او پذيرفت سرلشگر باتمانقليج مى‏تواند رئيس ستاد ارتش بگردد. باتمانقليج خواست با كارول ديدار كند و با او و سرهنگ‏ها فرزانگان و اخوى و زند كريمى در باره نقشه‏ها گفتگو كند. اين ديدار بتأخير افتاد تا زمانى كه احساس كرديم نقشه بقدر كافى كامل است براى آنكه سرلشگر باتمانقليج برابر آن عمل كند،

       در 11 اوت(20 مرداد) ، زاهدى از اخوى خواست باتفاق فرزانگان بديدار او بروند. سرلشگر زاهدى و فرزانگان بمدت 3 ساعت گفتگو كردند. فرزانگان گزارش كرد سرلشگر زاهدى امداد امريكائيان را سخت ارج نهاد و از فرزانگان خواست افسر رابط ميان او و امريكائيها در امور نظامى بگردد و نيز از او خواست افسر مسئول دفتر نظامى او بگردد كه در جريان هفته گذشته با كارول ملاقات كرده‏است.

        در 12 اوت( 21 مرداد) ، فرزانگان سرلشگر باتمانقليج را بديدار سرلشگر زاهدى برد و سرلشگر باتمانقليج  به سرلشگر زاهدى هرگونه يارى داد. و نيز، فرزانگان سرهنگ زند كريمى را بديدار زاهدى برد و او گزارش پيشرفت نقشه عمليات نظامى را به زاهدى داد. اينك كه بعد از وقوع به گذشته مى‏نگريم مى‏بينيم نيكوتر آن بود كه وقت بيشترى را مى‏بايد صرف بررسى نقشه عمليات باتفاق زاهدى و سرلشگر باتمانقليج مى‏كرديم. زيرا در آن زمان، زاهدى مى‏بايد اجراى مرحله نظامى تى پى آژاكس TPAJAX را در دست مى‏گرفت حال آنكه هيچيك از افسران جوان دست اندر كار را نمى‏شناخت و سر لشگر باتمانقليج نيز تعداد كمى از آنها را مى‏شناخت.

         در بعد از ظهر 15 اوت( 24 مرداد) ، كارول با سرلشگر باتمانقليج و اعضاى دفتر نظامى مركب از سرهنگ فرزانگان و سرهنگ اخوى و سرهنگ زند كريمى ديدار كرد. در انتظار صدور فرمان‏ها بودند. بيشتر گفتگوها در اين باره بود كه چه مدت لازم است براى اينكه زند كريمى با 40 فرمانده در صف دوست ما تماس بر قرار كند. بعد از يك بحث طولانى، همه پذيرفتند كه از زمان صدور فرمانها (عزل مصدق و نصب زاهدى)، ظرف 48 ساعت، عمليات مى‏بايد آغاز بگيرند. و نيز موافقت شد كه سرهنگ نصيرى، فرمانده گارد شاهنشاهى، فرمان عزل مصدق را به او تسليم كند پيش از آن، سرهنگ نصيرى مى‏بايد راديوئى را به پايگاه سيا مى‏فرستاد كه بر اساس طول موج فرستنده فرماندهى سرهنگ زند كريمى، تنظيم شده باشد.

        سرهنگ نصيرى فرمانهاى امضاء نشده را، در 13 اوت( 22 مرداد) ، به رامسر برد.

 

 پيوست ه

 انتقاد نظامى: درسهائى كه از تى پى آژاكس، جنبه‏هاى برنامه گذارى نظامى كودتا گرفتيم:

 

 1 - مسئله ارزيابى كاركنان:

 الف - اگر سيا مى‏خواهد يك حكومت خصم را، با بكار بردن نيروهاى مسلح بر ضد آن، سرنگون كند،  سيا مى‏بايد نيروهاى دوست را شناسائى كند، با آنها تماس بر قرار كند و با موفقيت بكارشان برد.

 ب - تصميم به يك كودتاى نظامى تنها زمانى بايد اتخاذ شود كه قطعى شده باشد كه قواى بكار بردنى بالقوه وجود دارند. در اين ارزيابى، مى‏بايد ميان «فعالان» و «همآواز اما ناكارآمد» تميز داد. وقتى بنا بر ارزيابى نيروها مى‏شود، آنطور كه تجربه نشان مى‏دهد، داشتن زندگى نامه تفصيلى، در صورت امكان، از تمامى كاركنان نظامى كه حضورشان بر چند و چون عمليات داشته باشد، ضرور است. زندگى نامه‏هاى دوستان و هم دشمنان ضرور هستند.

 ج - زندگى نامه‏ها را نمى‏توان در كوتاه مدت فراهم كرد. بايد بطور مداوم اطلاعات، حتى جزئيات، پيرامون زندگى شخصى افسران گردآورى شوند. وابسته‏هاى نظامى مجارى معمولى براى بدست آوردن اين گزارشها دارند. اما گروه مستشارى و كمك نظامى، در هر كشور كه بكار هستند، بهترين منبع اينگونه اطلاعات هستند. زيرا آنها دركنار افسران بومى كار مى‏كنند و با آنها به تفريح مى‏روند. تجربه ما مى‏گويد در اين باره تأكيد بايسته بعمل نيامده‏است. اطلاعات ارسال شده و در پرونده‏هاى افسران گرد آمده، جز اشاره‏هاى كوتاه به مأموريتها، ترفيعات، مدالها و نشانها، نيستند. از تمامى اطلاعاتى كه مى‏بايد نشان دهند اين افسر به راستى چه كسى است، چه عواملى او را بر مى‏انگيزند، دوستان او چه كسانى هستند و...، غفلت شده‏است.

 د - زندگى نامه‏هاى عاملان سيا در نيروهاى مسلح كاملتر است اما اين عاملان اغلب در ركن دوم ستاد ارتش و ادارات ديگر هستند و نه در ميان فرماندهان نيروها.

 ه - وقتى هم كه زندگى نامه‏هاى افراد نظامى، حاوى اطلاعات كافى و انگيزه هاشان، در اختيار هستند، كار بعدى ما نقد دقيق منش هر فرد نظامى تحت ارزيابى است. در اين نقد افراد، به معرفت روشن بر سنتها نظامى محلى، نياز است. براى مثال، در ايران، ارتش سنت جديد شكست دارد. افسر ايرانى، معمولاً، بى تصميم است و حقارت خويش را با گزافه گوئى و با منم كردن مى‏پوشاند. از اين رو، مگر بخت يارى كند كه بتوان رهبرانى يافت كه بخواهند رهبرى كنند  و از جان مايه بگذارند. مى‏توان گفت شاه «نمونه نوعى» خوبى از افسر ايرانى است. ضعف او در تمامى افسران ارتش بازتاب يافته بود.

        به سخن ديگر، يك رهبر واقعى، در ارتش، كسى است كه به اندازه وزنش طلا است. زيرا ارزش او در ايران بسيار بيشتر از كشورهاى ديگرى است كه در آنها، شجاعت ارزش است.

 و - پس از آنكه ارزيابى شخصى افسران كامل شد، سيا افسران خوب و بد را، در همه بخشها، بايد تميز دهد. انگيزه‏هاى سياسى و وطن دوستانه، تا آنجا كه ممكن است، مى‏بايد برآورد شوند. ذيل ارزيابى افسران، محيط سياسى مى‏بايد شناسائى شود. عمليات غير نظامى، براى آنكه شرائطى درخور تشديد يا تضعيف انگيزه‏ها فراهم آيند و بدان، عوامل و نيروهائى به صحنه درآيند كه هنوز حضور ندارند، ممكن است ضرور شوند.

 ز - دوستى نسبت  «دنياى آزاد» و «امريكا» و «سازمان ملل متحد» و «استعمار سفيد» و بسيارى انگيزه‏هاى سياسى ديگر در همه كشورها يافت مى‏شوند. سيا، در ايران، افسران را عموماً «هوادار شاه»، «هودار مصدق»، يا «ابن الوقت» يافت. شدت انگيزه‏هاى سياسى هر فرد، در هر مورد، بيش يا كم و اغلب كم اهميت‏تر از انگيزه‏هاى شخصى، چون جاه‏طلبى، حسادت، بيزارى افسران جوان از افسران پير و بر عكس، است.سنت انقلابهاى نظامى در ايران وجود ندارد. اما رضا شاه مهار حكومت را با بكار بردن موقعيت نظامى خود، بمثابه سكوى پرش، بدست آورد. با اينهمه، انگيزه سياسى افسران و انگيزه‏هاى شخصى در محيط سياسى، عواملى بودند و هستند كه در ارزيابى افراد نظامى، مى‏بايد در نظر گفت.

 ح - در ايران، شاه هم فرمانده كل قوا است و هم رئيس دولت است. ارزيابى او از هر دو نظر اهميت برابر داشت. از ديدگاه نظامى، شاه، بمثابه فرمانده كل قوا، مى‏بايد ارزيابى مى‏شد. اين ارزيابى مى‏بايد شامل ژرفاى نفوذ او، توانائى فرماندهى او و شجاعت او زير آتش، مى‏گشت. استفاده از او بمثابه نقطه كانونى يا محور همگرائى كه بر آن، اشخاص و گروههاى نظامى مى‏توانند گرد آيند نيز مى‏بايد موضوع ارزيابى مى‏شد.

       بى آنكه دلايل را بياوريم، گوئيم كه ارزيابى ما از بايسته بودن استفاده از شاه در زمينه‏هاى زير، مثبت بود:

 1 - در مقام رئيس دولت حكومتى را كه خصومت مى‏ورزد، بركنار مى‏كند؛

 2 - فرمانده كل قوا و مظهر گردآورى و انسجام است.

       در زمينه‏هاى زير، ارزيابى ما از شاه منفى بود:

 1 - فرمانده كل قوا بمثابه برنامه گذار و شركت كننده در عمل نظامى، بكار نمى‏آيد؛

 ط - حاصل ارزيابى از شاه اين شد كه او را بمثابه مظهر بكار برديم در برانگيختن بخش مهمى از ارتشيان به عمل.

 ى - ارزيابيهاى ما از افراد نظامى ما را به اين نتيجه رساند كه سرلشگر زاهدى بهترين افسرى است كه توانائى رهبرى قوا را بسود شاه و بر ضد حكومت خصومت ورز دارد. دلايل ما عبارت بودند از

 1 - او تنها مردى در ايران بود كه آشكارا در پى رسيدن به مقام نخست وزيرى است؛

 2 - او در عمل شهامت يگانه‏اى از خود نشان داده‏است؛

 3 - در گذشته نيز، او شجاعت خود را نشان داده‏است. او در 25 سالگى، بمثابه يك سرباز، در جنگ با بلشويكها، توانائى فرماندهى از خود نشان داد و درجه سرتيپى يافت.

 انقلاب اسلامى: آمده‏است كه او در 27 سالگى درجه سرتيپى يافت.

 4 - يك پزشك امريكائى او را، با برداشتن 4 دنده او، از مرگ نجات داد.

 5 - او به هوادارى امريكا شناخته بود و فرزند خود اردشير زاهدى را براى تحصيل، بمدت 6 سال، به امريكا فرستاده بود. در مقام يك سرلشگر ارشد، از احترام بسيارى از افسران ارشد و جزء، برخوردار بود.

         صفات منفى او عبارت بودند از

 1 - چندين سال از ارتش خارج بود و افسران جوان را نمى‏شناخت؛

 2 - در برخى محافل، مردى پولكى بشمار مى‏رفت. قابليت او براى رهبرى يك كودتا شناخته نبود. او هرگز افسر ستاد و دفتر نشده بود و همواره افسر صف و فرمانده بود؛

 3 - بيشتر دوستانش غير نظامى بودند. دوستان نظامى اندك شمارى مى‏داشت.

 ك - ؟

 ل - در واشنگتن، ارزيابى دقيق فرماندهان پادگانهاى تهران، تا وقتى تعليمات به پايگاه سيا، براى در اختيار گذاشتن اطلاعات، داده نشدند، پيشرفت نمى‏كرد. براى مثال، مركز سيا نامهاى هيچيك از فرماندهان تيپهاى مستقر در تهران را نمى‏شناخت. شگفت اينكه ركن دوم (اطلاعات) وزارت دفاع نيز هيچگونه اطلاعى نداشت. نه ركن دوم وزارت دفاع و مركز سيا هيچ تصورى از ترتيبات نظامى و جنگى در ايران نداشتند. پيش از ارزيابى دقيق از فرماندهان صف، پايگاه سيا در تهران مى‏بايد اطلاعات نظامى را به مركز سيا مى‏فرستاد. اين اطلاعات را وابسته‏هاى نظامى، روز به روز، مى‏بايد گرد مى‏آوردند.

 انقلاب اسلامى: افسران دو دسته‏اند: افسران صف كه فرمانده واحدهاى نظامى در عمليات نظامى هستند. و افسران دفترى كه بكارهاى ادارى و سازماندهى مى‏پردازند.

 م -  هنوز ارزيابى شخصى افسران در مركز سيا انجام نگرفته، وزارت امور خارجه تصميم به براندازى حكومت مصدق را، با توسل به هر وسيله ممكن، گرفته بود. اين تصميم، بدون تصور روشنى از وضعيت نظامى ايران، حتى بدون داشتن فهرستى از افسران و مناصب و وظايف آنان و بدون داشتن عوامل ميان افسرانى كه مقامهاى فرماندهى داشتند، گرفته شده بود. بنا بر اين، قابل درك است كه چرا در تمامى مراحل عمليات نظامى ما، مى‏بايد حركت هرچه شتاب گيرتر مى‏شد. ارزيابيها مى‏بايد شتابان انجام مى‏شدند و تصميمها مى‏بايد گرفته مى‏شدند. بديهى است كه امنيت كمتر از وقتى مى‏شد كه هركار بموقع خود انجام مى‏گرفت.

 ن - ارزيابى ما از رئيس ستاد ارتش منصوب مصدق، سرتيپ تقى رياحى، با دقت انجام گرفت. ما او را در پرتو تمامى محيط زندگيش، مطالعه كرديم. اين مطالعه شامل اشخاصى كه سرتيپ رياحى با آنها زندگى مى‏كرد نيز مى‏شد. اشخاصى كه او از كار بركنار كرده بود، اشخاصى كه او بكار گمارده بود، اشخاصى كه در ستاد گرد آورده بود، اشخاص سياسى كه جمع او با آنها جمع بود نيز، مطالعه شدند. از ديدگاه سياسى، جاى براى شك نبود كه مصدق رئيس ستاد خود را خوب انتخاب كرده بود. (ما مطمئن بوديم كه رياحى چون سايه دنبال مصدق مى‏رود و از شاه پيروى نمى‏كند). اما از نظرگاه نظامى، سرتيپ رياحى چند ضعف داشت. ما مطمئن نبوديم اما مى‏توانستيم استنباط كنيم كه رياحى بدين خاطر كه افسر صف نيست و تجربه فرماندهى و رزم راندارد، بوقت پديد آمدن معركه، ناتوانى بروز خواهد داد كه مى‏تواند مهم و تعيين كننده باشد. شجاعت و پاكى او محل بحث نبودند. ما پى برديم كه او به سه تن از اعضاى برجسته حزب ايران هوادار مصدق هم خانه است و گروه هواداران مصدق در ارتش را رهبرى مى‏كند. او و بيشترين همكاران او در ستاد ارتش تحصيل كرده فرانسه هستند. اينان در كار دفترى و ستادى بسيار دقيق و در كار صف و فرماندهى بسيار خام هستند.

 س - وقتى پايگاه ارسال گزارش در باره فرماندهان تيپها و جانشينان آنها و فرماندهان هنگها و گردانها مستقر در تهران و ديگر نقاط ايران را آغاز كرد، ما در روشنائى بيشترى وضعيت را ارزيابى كنيم. بر ما مسلم شد كه لازم است بسيارى از فرماندهان تيپها را يا توقيف و يا بركنار كنيم. و اين از رده‏هاى پائين‏تر فرماندهى بود كه مى‏بايد نيرو براى عمليات تدارك مى‏كرديم. اين ارزيابى بعداً صحيح از آب درآمد و موجب شد كه در زمان صرفه جوئى كنيم و از امنيت بيشترى برخودار شويم. داشتن حصار امنيتى مستحكم ايجاب مى‏كرد كه از آغاز، تنها با كسانى ارتباط برقرار كنيم و آماده شان كنيم كه اقبال پيروزى ما را قوى مى‏گرداندند.

 ع - نكات بالا ما را به اين نتيجه مى‏رسانند كه داشتن زندگى نامه حاوى بيشترين اطلاعات، در موفقيت هرگونه عمليات كه بكار بردن افراد نظامى را ايجاب كنند، حياتى است. بسا مى‏شود كه شكست يا پيروزى بستگى پيدا مى‏كند به نادرستى يا درستى ارزيابى يك افسر.

 

 II. الف - اطلاعات نظامى بمثابه پايه عمليات براندازى حكومتهاى دشمن:

 1 - هر جا پايگاه سيا وجود دارد و ممكن است نياز به عمل انقلابى شود، افسران شبه نظامى مى‏بايد مجهز به يك نقشه باشند. نقشه‏ها مى‏بايد به اندازه‏هاى مختلف تهيه شوند و در آنها، ترتيب كامل نبرد، بر اساس وضعيت جارى، قيد شود. موجودى زاغه‏هاى مهمات و گازوئيل و بنزين و پوشاك و تجهيزات و... مى‏بايد با دقت مشخص شوند. بديهى است كه مأمور كردن يك تيپ براى اقدام بر ضد يك حكومت دشمن وقتى هر يك از افراد آن تنها 6 فشنگ دارند، كار بى فايده‏اى است.

 2 - تدابير دفاعى كه حكومت خصم مى‏سنجد، مى‏بايد با دقت، بررسى شود. در ايران، حكومت مصدق بيشترين وسائط نقليه موتورى را در يك موتور خانه جمع آورده‏است. حكومت او به هر تانك، تنها براى يك ساعت كار، بنزين مى‏دهد. توزيع مهمات به حداقل ممكن كاهش داده شده‏است. حافظت از زاغه‏هاى مهمات سخت تقويت شده‏است. تنها سه هفته پيش از سرنگونى حكومت مصدق، علامتهاى رمز ارتش تغيير يافتند.

 فضاى خالى (؟)

      در دو لحظه بحرانى، سرتيپ رياحى، رئيس ستاد، تمامى افسران را در پادگان تهران  گرد آورد و با لحنى پر هيجان، حس وطن دوستى آنها را فراخواند. از ديد او، وطن دوستى در حمايت از مصدق بروز مى‏كرد. سرتيپ رياحى دستور داد فهرست پلاكهاى خود روهاى افسرانى تهيه شود و در مواردى، افسران تحت تعقيب و مراقبت قرار مى‏گرفتند. و نيز، خانه‏هاى افسران، بشكل تصادفى، مورد كنترل تلفنى قرار مى‏گرفتند تا بدانند كداميك از افسران شبهاى خود را بيرون از خانه هاشان مى‏گذرانند.

 ب - همچنين لازم است تمامى تأسيسات نظامى كه بايد تصرف و يا حمايت شوند، مطالعه شوند. براى انجام اين كار، لازم است نقشه تفصيلى مراكز نظامى، مراكز مهم ارتباطات، و غيره، تهيه شود. در آغاز تهيه نقشه تى پى آژاكس، ما هيچيك از اين اطلاعات را نداشتيم. تنها چند مطالعه عالى براى خرابكارى در تأسيسات غير نظامى، در اختيار بودند.

 ج - در عملياتى از اين نوع، پيشاپيش، مى‏بايد مقامات كليدى كشورى كه بايد توقيف شوند و تأسيسات غير نظامى كه بايد اشغال شوند، مشخص گردند. براى ارزيابى شخصيتهاى سياسى، امكان مراجعه به چندين منبع اطلاعات وجود دارند. اما جمع آورى اطلاعات در باره مشخصات تلفن خانه‏ها و ايستگاه هاى راديو و فرودگاهها و غيره را مى‏بايد يك افسر شبه نظامى سرپرستى كند كه مى‏داند در پى چيست. اين بدان معنى نيست كه يك افسر اطلاعاتى نمى‏تواند اينگونه اطلاعات را گرد آورد. در صورتى چنين افسرى مأمور اين كار شود، دستور كار او بايد با دقت تهيه شود.

 د - وضعيت جوى ممكن است در موفقيت عمليات، نقشى سخت حياتى پيدا كند. از اين رو، از پيش، مى‏بايد سنجيده شود. براى مثال، ممكن است هوا مه آلود بشود و عاملهاى زمان و فاصله جز آن شوند كه پيش بينى شده‏اند و اجراى نقشه را غير ممكن بگردانند. باران و توفان نيز مى‏توانند چنين كنند. تصميم در اين باره كه آيا نقشه در روز بايد اجرا شود و يا در شب، يك تصميم حياتى است و در محل بايد اتخاذ شود. در جاهائى كه مقررات حكومت نظامى بر قرار است،  وجود حكومت نظامى ممكن است شرائط را از اساس تغيير دهد. در نقاط ديگر، عادات مردم مى‏توانند از نظر نظامى سخت پر اهميت باشند. براى مثال، عادت به خواب قيلوله و بستن بيشتر دكانها در مناطق كسب، مى‏توانند مهم باشند. همچنين، روزى در هفته كه جنبه مذهبى دارد و نيز ايام تعطيلهاى مهم بايد از لحاظ استفاده‏اى كه از آن مى‏توان كرد، مطالعه شود. روزهائى كه در آنها، گروههاى مخالف خنثى مى‏شوند و يا خنثى كردنى مى‏شوند، مى‏بايد بدقت مطالعه شوند. براى مثال، تعليم نظامى واحدها در برخى محلها ادوارى است و ممكن است گسيل يك واحد خصم به بيرون از قلمرو عمل، اقدامى بجا در روزى باشد كه در آن، نقشه بايد اجرا شود.

 ه - كسب اطلاعات پيرامون ركن يكم (امور پرسنلى) ستاد ارتش مى‏تواند بسيار سودمند افتد. در مواردى مى‏توان افسران دلخواه را جانشين افسرانى كرد كه وجودشان مخل اجراى نقشه است و يا موجبات نصب مجدد افسران را به مقامهاى مورد نظر فراهم كرد. نشاندن افراد مناسب در مقامهاى مناسب و در موقع مناسب، البته مهمترين عامل هرگونه عمليات نظامى است و در عملياتى از اينگونه، هيچگاه نبايد از آن غفلت شود.

 و - عملياتى كه ممكن است بر ضد شما روى دهند، بايد با دقت مطالعه شوند و شما بايد، از پيش، اطلاعات در اين باره را بدست آوريد و پيش از آنكه در برابر عمليات انجام شده قرار بگيريد، خويشتن را براى روياروئى با آنها آماده كنيد. و نيز بايد دانست كه از دواير ركن دوم (اطلاعات)  بشيوه‏هاى گوناگون مى‏توان بهره جست. اگر شما اطلاعات منحرف كننده در باره وجود دسيسه چينى‏ها به دواير ركن دوم بدهيد، بسا بتوانيد از آنها در ايجاد وحشت در صفوف دشمن، سود جوئيد. در ايران، از اين امر كه چند گروه از افسران مظنون به تدارك كودتا بودند، سخت استفاده كرديم. همانسان كه تنش شدت مى‏يافت، گزارشها از اين نوع نيز بيشتر مى‏شدند. گرچه اين گزارشها حكومت خصم را گوش بزنگ مى‏كرد، براى فعاليتهاى ما و رفقاى ما نيز پرده استتار بودند. طبيعى است كه تمامى اين موضوع، با توجه به شرائط محلى، مى‏بايد مطالعه شود. با وجود اين، در كشورهاى ديگرى كه اوضاع و احوال مشابهى دارند، بسا تجربه ما بكار آيد.

 ز - و نيز، كاملاً متصور است كه گروههاى نظامى ديگر براى مبارزه با حكومت دشمن، تشكيل شوند. در اين صورت، ما بايد هويت اين گروهها را بشناسيم و بدانيم قصدشان چيست. بسا لازم مى‏شود برخى از اين گروهها را از ميان برداريم و يا لازم شود آنها را جذب كنيم و در قواى خود ادغام كنيم. در هر دو حال، عمل ما مى‏بايد ظريف و براساس اطلاعات نيكو، انجام شود. تحريكى كه بايد بعمل آوريم، بدقت بايد سنجيده شود. تدابير لازم براى جبران مافات در صورت ناكام شدن تحريك و بدام افتادن هريك از دوستانمان، مى‏بايد اتخاذ شوند.

 ح - جمع آورى اطلاعات در باره دوستانمان، بسا، مهمترين كارى است كه بايدمان كرد. برآورد ميزان امنيت خود، بنحو پيگير، براى كسى كه تصميمهاى جارى را مى‏گيرد، شايسته توجه است. در ايرن، در عين توجه به خطرهائى كه مى‏پذيرفتيم، ما سرهنگهاى جوان را، در پى ارزيابى سريع، تعليم داديم. در همان حال، كوشيديم تا جائى كه ممكن است، در باره افرادى كه بخدمت در مى‏آورديم، اطلاعات كسب كنيم.

 ط - اگر ممكن باشد نيروئى سرى تدارك كرد كه اعمال دوستان ما را تحت مراقبت قرار دهند، تشكيل آن سخت سودمند است. چرا كه وضعيت نظامى مى‏تواند سخت سيال باشد و مطلقا حياتى است كه بدانيم چه كسى زخمى شد، توقيف شد، يا نقش دوگانه دارد و غيره . بايد آن توانائى باشد كه بمحض پاره شدن پوشش امنيتى، هشدار اول داده شود. در پى آن، هشدار دوم به ديگر نيروها بايد رسانده شود. اين امر در مراحل اجراى عمليات، كاملاً مهم و راست است.

 ى - كنترلهاى امنيتى ممكن است روز به روز تغيير كنند. ما بايد در باب تمامى حوزه امنيتى، اطلاع داشته باشيم. براى مثال، در بحبوحه وضعيت نظامى سخت سيال، لازم مى‏شود كه يكى از افسران ما و يا يكى از عاملان اصلى ما ناگزير مى‏شوند در ساعاتى كه عبور و مرور ممنوع است، سفرهائى عاجلى را به شهرهائى انجام دهند كه در فاصله 8 و 10 ساعتى پايتخت هستند. در تجربه ايران، ثابت شد كه توانائى ما در تهيه مدارك جعلى، براى انجام موفقيت‏آميز مأموريتها، سخت ضرور است.

 ك - اطلاعات در باره شبكه راديوئى و تلگرافى بسيار مهم هستند. در ايران، فرستنده راديوئى نيروى هوائى، فرستنده راديوئى ژاندارمرى، فرستنده راديوئى ارتش و شبكه تلگرافى شركت نفت وجود داشتند.  شمار و پهنه شبكه تلگرافى اغلب مايه شگفتى است و  به دلايل مسلم مى‏بايد بدقت مطالعه شوند. در يك مرحله از عمليات تى پى آژاكس، ما از شبكه تلگرافى دولت استفاده كرديم. از جمله‏هاى ساده‏اى، براى تفهيم عمليات مورد نظر، استفاده كرديم. براى ارتباط با يكديگر، تلفن وسيله آسانى هم براى نيروهاى خودى و هم براى قواى دشمن است. بنا بر اين لازم است پيرامون گستره دستگاههاى شنود، اطلاع تحصيل شود و در صورت امكان بايد بدانيم كجاها تحت شنود هستند. در ايران، معلوم شد كه حزب توده در سيستم ارتباطات دولت نفوذ كرده‏است. با وجود اين، ما از اين سيستم استفاده كرديم زيرا، در يك مقطع زمانى، تمامى ديگر وسائل ارتباطى از كار افتادند. ناامن بودن عمل، متحقق بود اما در آن اوضاع و احوال، خطر را مى‏بايد مى‏پذيرفتيم.

      در مركز كد حكومت و يا در مركز كدى كه رئيس ستاد ارتش از آن استفاده مى‏كند، كدها مهمترين ارتباطات دشمن بكار مى‏روند. در اين مركز نمى‏توان نفوذ كرد بايد از كار انداخت و براى نيروهاى خودى وسائل ارتباط بايد ايجاد كرد.

 ل -  اطلاعات تدارك شده را، بنا بر اقتضاء، مى‏توان در ساختن «بهانه‏ها براى اقدام»، بكار برد. نفوذ بايسته در حكومت دشمن امكان مى‏دهد اقداماتى بر ملاء كرد كه اين حكومت در نظر گرفته‏است اما عموم از آن خبر ندارند. در كوشش براى بخدمت هدف خويش گرفتن افراد، وقتى انگيزه شان براى اينكه آنها را بعمل بر انگيزد، همواره لازم است آنها را، در نظام خاص خودشان، به عمل برانگيزيد.

 

 III - برنامه گذارى نظامى بمثابه شالوده كودتا:

 الف - دانش برنامه گذارى نظامى ژرف‏تر و شناخته‏تر از آنست كه در اين نوشتار بگنجد. بديهى است افسرانى كه مسئول تهيه برنامه گذارى نظامى مى‏شوند، بايد از ميان افسران نيروهاى مسلح برگزيده شوند كه صاحب تجربه در اينگونه برنامه گذاريها باشند.

 ب - افزون بر سابقه در برنامه گذارى نظامى، افسران بايد در عمليات مخفى نيز تجربه دار باشند. اساس يك كودتا، امنيتى است كه به ما امكان مى‏دهند غافلگيرانه عمليات را انجام دهيم. اساس امنيت، آزمودگى است كه تنها از راه تجربه بدست مى‏آيد.

 ج - ممكن است يك دفتر نظامى مركب از افسران بومى برنامه گذارى خاص محل را بر عهده گيرد. خواه در خود كشورى كه عمليات در آن انجام مى‏شود و يا در خارج آن تشكيل شود، اين دفتر تنها وقتى مى‏تواند عمل كند كه تمامى اطلاعات جارى و اطلاعات نظامى در اختيار داشته باشد.

 د - اعضاى اين دفتر نظامى  ممكن است توسط رهبر آينده حكومت دوست معين شوند و يا مستقل از او تعيين گردند. در هر يك از دو حالت، سرى انجام شدن عمليات ضرورت حياتى دارد.

 ه - اين امر كه يك افسر سيا به  دفتر نظامى معرفى شود، بستگى به شرائط محلى دارد. در ايران، ما به اين نتيجه رسيديم كه كار را بايد به يك برنامه گذار سيا بسپريم. او نيز، بنوبه خود، پى برد كه بايد با افسران بومى، در سطحى برابر، همكارى كند. بديهى است كه اين ترتيب از امنيت عمليات بازهم مى‏كاهد و در صورت امكان بايد از آن پرهيز كرد.

 و - فهرست‏هاى توقيفهاى نظامى را بايد برنامه گذار نظامى سيا تهيه كند و تعيين قوائى كه مى‏بايد توقيفها را انجام دهند نيز كار او است. افسر نظامى سيا و دفتر نظامى مى‏بايد هدفهاى نظامى و غير نظامى را مشخص كنند كه مى‏بايد نيروهاى خودى آنها را از كار بياندازند و يا اشغال كنند.

 ز - در صورت امكان، شبكه راديوئى سيا، خاص كودتا مى‏بايد ايجاد شود. اين شبكه ميان افسران سيا در محل و دفتر نظامى و ميان اين دفتر با مركز سيا و فرماندهى واحدهاى نظامى دوست، اتصال برقرار مى‏كند. در جائى كه اين عمل ميسر نيست، بر ديگر وسائل ارتباط مى‏بايد متكى شد. اما در هر وضعيتى يك وسيله ارتباط و يك وسيله بديل مى‏بايد ايجاد شوند.

 ح - نقشه نظامى مى‏بايد بر اين اصل بنا شود كه برخى از عناصر عضو نيروهاى دوست ما، لو مى‏روند و بدين خاطر نبايد عمليات شكست بخورند. از اين رو، علامتهاى اعلام خطر مى‏بايد اعلام خطر خود به خود گذار از يك مرحله به مرحله ديگر را در بر بگيرند. اعلام خطر بستگى دارد به اينكه چه كسانى يا چه واحدهائى بر حكومت خصم مكشوف شده‏اند. در ايران، دليل قوى وجود دارد بر درستى اين نظر كه علامتهاى خطر براى حفظ و ادامه موفق عمليات به قصد تغيير حكومت، نقش اساسى داشته‏اند.

 ط -  نظاميان ما كه نقشه عمليات را تهيه مى‏كنند، امكان وقوع جنگ داخلى را بايد بپذيرند و  در آن، تدابير لازم براى مقابله با اين احتمال را منظور كنند. در نظر گرفتن اين احتمال، مى‏تواند شامل ضرورت ايجاد وضعيت امن براى حكومت دوستى بگردد كه در پى كودتا بر سركار مى‏آيد. امكانها و احتمال‏ها وقوع جنگ داخلى تنها بر اساس تحليلهاى وضعيت محلى مى‏بايد، ارزيابى و سنجيده شوند. بديهى است كه پيش بينى آن مشكل نيست و قطعاً براى آن بايد نقشه تهيه كرد.

 ى - تهيه خانه‏هاى امن بعنوان پايگاه‏هاى تماسهاى عملياتى مى‏بايد، پيش از درگيرى قواى دوست در عمليات، انجام بگيرد. چندين خانه امن يا پايگاه امن مى‏بايد در اختيار قرار بگيرند تا اگر يك يا چند خانه امن لو رفت يا رفتند، بتوان ارتباط با عناصر دوست را حفظ كرد. در مواردى كه اعضاى سيا همگى در سفارت مستقر هستند، عمليات ايجاب مى‏كنند كه خانه‏ها و پايگاههاى امن تدارك شوند. اين خانه‏هاى امن عالى مى‏شوند وقتى به فرستنده و گيرنده راديوئى، تلفن مستقل و يا به تناسب وضعيت محل، به ديگر وسائل ارتباطى مجهز باشند. در وضعيتهائى كه لازم است پول نقد، اسلحه و مهمات، لباس، غذا و مدارك مخفى شوند، خانه‏هاى امن مى‏بايد محافظانى ن‏داشته باشند كه توانائى نگهبانى از خانه‏ها و آنچه در آنها پنهان مى‏شوند را داشته باشند.

 ك - خود رو، تاكسى و ديگر خودروهاى لازم ديگر را پيش از عمليات مى‏بايد فراهم و پيشا پيش آماده نگاه داشت.

 ل - هر جا ممكن باشد، افراد و واحدهائى كه نيروهاى دوست را تشكيل مى‏دهند، در محلهاى جدا مى‏بايد مستقر شوند. چرا كه نبايد در صورت  لو رفتن بخشى از عمليات، افراد در بازجوئى نتوانند تمامى نيروها و نقشه ما را لو بدهند.

 م - افراد دفتر نظامى، تحت هيچ اوضاع و احوالى، نبايد بطور فعال در عمليات شركت كنند. زيرا تحت بازجوئى ممكن است همه چيز را لو بدهند.

 ن - شوراى نظامى مى‏بايد شامل افسران دفترى و صف، هردو صنف، باشد. و از آنجا كه شرائط محلى را نيز مى‏بايد در نظر گرفت، چند تن كارشناس نيز مى‏بايد در آن عضويت داشته باشند. وجود يك افسر ستاد متخصص در ارتباطات مى‏تواند بسيار سودمند باشد.

 س - احتمالهاى واكنش بر ضد امريكا، همواره مى‏بايد مدنظر تمامى افسران  سيا كه در اينگونه عمليات شركت مى‏كنند، باشد. اگر نگوئيم هيچ عملياتى تا حد اين نوع عمليات انفجارآميز نمى‏شوند، گوئيم اندك شمارند عملياتى تا اين اندازه پر مخاطره.  اين امر ايجاب مى‏كند كه كارآزموده‏ترين افسران كه بتوان يافت، به اين كار گمارده شوند.

 ع - نقشه نظامى مى‏بايد احتمال شكست كامل و بنابر اين تدابير لازم براى تخليه افراد سيا و عوامل بومى كه ممكن است لو بروند را در بر گيرد. هواپيماى وابسته‏هاى نظامى امريكا، شبكه‏هاى فرار و ديگر تجهيزات خاص عمليات  مى‏بايد بخدمت گرفته شوند. اگر هيچيك از اين عوامل و تجهيزات وجودندارند، پيش از عمليات، مى‏بايد مخفى گاهها تهيه شوند. از اين مخفى گاهها، در جريان عمليات، نمى‏بايد استفاده شود.

 ف - تعهدى كه در قبال دوستان خود برعهده مى‏گيريم، مى‏بايد تعهدى باشد كه بتوانيم خوب از عهده انجامش برآئيم. در ايران، ما بنا را بر رشوه دادن نگذاشتيم. زيرا احساس كرديم افسرانى كه رشوه را مى‏پذيرند، در صورت قرار گرفتن در مشكل، براى مثال شكنجه، عمليات را بر باد مى‏دهند. در ايران، ما يك دينار نيز براى خريدن افسران خرج نكرديم.

 ص - فكر آينده همسران و خانواده‏هاى افسران دوست خود را نيز مى‏بايد بكنيم.

 ق - هرگاه اسلحه امريكائى معمول ارتش كشورى نبودند كه عمليات در آن انجام مى‏گيرند، مى‏بايد احتمال بكار بردن اسلحه ساخت كشورهاى ديگر را در نظر گرفت.

 ر - مركز ارتباطات را بعنوان نخستين هدفى كه مى‏بايد اشغال شود، در نظر گرفتيم. زيرا بر اين نظر بوديم كه جلوگيرى از برقرار كردن ارتباط ميان حكومت دشمن و نيروهاى تحت امر آن، اهميتى تعيين كننده دارد. از ديد ما، مراكز ارتباط، از جمله شركت تلفن مى‏بايد پيش از دستگيريها، اشغال شوند. چراكه ما تصور نمى‏كرديم نيروهاى دوست بتوانند در زمان معين شده، افرادى را توقيف كنند كه اساميشان در فهرست‏هاى توقيف شوندگان آمده بودند. البته شرائط محلى مى‏توانند در اين تدبير، تغيير ايجاد كنند.

 ش - احتمال حبس نيروهاى دشمن را در سربازخانه‏ها و پايگاه نبايد از نظر دور داشت. در ايران، اين مكانها اغلب داراى يك راه ورود و خروج هستند.

 ت - احتمال استفاده از شبكه راديوئى فرماندهى ارتش كشور نبايد از نظر دور بماند. باوجود اين، علامتهاى خطر در همه ارتشها معمول هستند. از اين رو، مى‏بايد متصديان راديوى ارتش را از كسانى انتخاب كرد كه به آنها اعتماد كامل بتوان كرد.

 ث - احتمال درگيرى با اوباش، شامل نيروهاى شبه نظامى كمونيست را نيز بايد در نظر گرفت. در هر كشور كه اين احتمال وجود دارد، آرايش نيروهاى دوست بايد چنان باشد كه با مسدود كردن جاده‏ها و ايجاد مقرهاى بازرسى و مهار كردن عبور و مرور و محدود كردن ساعات آن، اين نيروها خنثى شوند.

 خ - گفتن ندارد كه پيشاپيش، مى‏بايد فهرست كاملى از جا و موقع افسران در ارتش جديد تهيه شود چنانكه محلى براى هيچگونه ابهام نماند.

 ذ - تا جائى كه ممكن است، ترجيح در اينست كه از تداركات ارتش محلى استفاده كرد و نيازمند به ايجاد تداركات مخفى نشد.  بسيار بهتر است كه عمليات را از درون كشور رهبرى كرد تا از خارج از آن. و نيز، بسيار آسان‏تر است كه عمليات وقتى انجام بگيرند كه افسران سيا در محل باشند و نه در خارج از آن. افراد شركت كننده در عمليات مى‏بايد تحت پوشش كامل باشند تا بتوان دشمن را از توان واكنش، محروم كرد.

 

 درسهايى كه گزارش سيا پيرامون كودتاى 28 مرداد 1332 مى‏آموزد:

 

         درسها را دو دسته مى‏كنيم: درسهايى كه به رهبران يك جنبش مى‏آموزد و درسهايى كه به مردم يك كشور مى‏آموزد:

 

 الف - درسهايى كه گزارش به رهبران يك جنبش مى‏آموزد:

 1 - درس اول و بزرگ اينست كه از رهبران نهضت ملى ايران، كسانى در صف دشمنان حكومت مصدق قرار گرفته‏اند. با شكست كودتا در 25 مرداد، اينها بوده‏اند كه ابتكار عمل را بدست گرفته‏اند و در 28 مرداد 32، كودتا را موفق كرده‏اند. اينان، بدون استثناء، مطرود دولت كودتا شده‏اند و سرنوشت غمبار و عبرت آموزى را پيدا كرده‏اند. چرا؟ زيرا قاعده‏اى را رعايت نكرده‏اند كه بنا برآن،

       هر مشروعى كه از خود بيرون برود و در شمار نامشروع‏ها در آيد، آنها را محكوم مى‏كند كه از او سلب مشروعيت كنند واو راطرد كنند .

       توضيح اينكه وقتى يكچند از رهبران نهضت ملى به عمل شاه و زاهدى مشروعيت دادند، آنها نمى‏توانند قدرت خويش را فاقد مشروعيت بدانند و بپذيرند كه مشروعيت را از رهبرانى دارند كه به آنها جواز كودتا داده‏اند. ناگزيرند بگويند مشروعيت از آن آنها بوده‏است. اين رهبران خطاكار بوده‏اند كه براى جبران خطاى خود به آنها روى آورده‏اند. ناگزيرند زيرا اگر خود را فاقد مشروعيت بشمارند، مى‏بايد دولت را بكسانى واگذارند كه مشروعيت دارند. اين همان قاعده است كه در رابطه با قدرت، همواره از ياد كسانى مى‏رود كه مشروعيت دارند و از راه مصلحت، قدرت نامشروع و يا بخشى از آن را مشروع مى‏گردانند و خود قربانيان نخستين آن مى‏شوند. بدين قرار، ضرب المثل «بدهكار را كه رو بدهى، طلبكار مى‏شود»، بيانگر همين قاعده‏است. در حقيقت، بدهكار بمحض خارج شدن از موقعيت بدهكارى ، طلب را كه نمى‏دهد هيچ ، ناگزير است طلبكار را نيز بدهكار كند!چرا كه اگر چنين نكند، مى‏بايد طلب او را بپردازد. من باب نمونه ، اگر شخصى مثل حجاريان ،كسانى را بى وطن مى‏خواند كه بخاطر وطن، سختى مهاجرت را پذيرفته‏اند و براى استقلال وطن و آزادى مردم خويش مبارزه مى‏كنند، از آن رو است كه بخشى از اين وطن دوستان به كسانى مشروعيت بخشيده‏اند كه  در كودتاى خرداد 60 شركت داشته‏اند و امروز به كسوت «اصلاح طلب» درآمده‏اند. حجاريانها نمى‏توانند وطن دوستان را نفى نكنند. زيرا اگر بگويند موقعيت و مشروعيت خويش را از كسانى يافته‏اند كه از راه مصلحت، حكومت «اصلاح طلبان» را تصديق و مردم را به شركت در دادن رأى تشويق كرده‏اند، از آنها خواهند پرسيد: چرا بخدمت كسانى در نمى‏آئيد كه مشروعيت  دارند، تجربه انقلاب را رها نكرده‏اند، به مردم سالارى باور دارند و عاملند؟ ناگزيرند بگويند مشروعيت از آن خودشان است. آنها كه امروز، از راه مصلحت، مردم را دعوت به دادن رأى مى‏كنند، خطاكاران مطرود هستند. همين موقعيت را پهلوى طلبها پيدا مى‏كنند در قبال كسانى كه، از راه مصلحت، به آنها مشروعيت مى‏دهند. اينان تجربه شده را تجربه مى‏كنند و جز پشيمانى بچنگ نمى‏آورند. زيرا پهلويها و پهلوى طلبها را ناگزير مى‏كنند بگويند مشروعيت در اصل از آن آنهاست. آنها بوده‏اند كه ايران را بسوى تمدن بزرگ مى‏بردند و اين بقيه بودند كه انقلاب براه انداختند و روزگار ايران را سياه كردند! همانطور كه مى‏گويند.

 2 - و چنين است وقتى مشروعى بر مشروعيت خويش مى‏ماند اما براى از ميان برداشتن اختلاف، گمان مى‏برد، مى‏تواند نامشروعى را مشروع كند. به قول روحانيان «آب كر» هستند و هر نجسى را پاك مى‏كنند. وقتى به كاشانى ايراد مى‏گرفتند چرا دشمنان نهضت ملى را بخود راه مى‏دهد، مى‏گفت: آنها مرا هدايت نمى‏كنند من آنها را هدايت مى‏كنم! اگر او قرآن را روش مى‏گرداند و مى‏دانست كه او نمى‏تواند كسى را هدايت كند و هركس خود خويشتن را هدايت مى‏كند، شايد سرنوشت او و نهضت ملى ايران جز آن مى‏شد كه شد.

       وقتى برخلاف قاعده،  جانبدار مردم سالارى  با مخالف آن اتحاد كرد (تركيب نخستين جبهه ملى)، از پيش، شكست را پذيرفته است زيرا در درون خود، قدرت را مدار و هدف كرده و بنا بر اين، پذيرفته است كه سرانجام رهبرى از آن قدرتمدارها مى‏شود. گفتگوى دكتر آذر با منصور فرهنگ در امريكا، بسى گويا است: دكتر آذر در توجيه بى عملى در روزهاى كودتا، گفته است در ارزيابى به اين نتيجه رسيديم كه قدرت يا از آن طرفداران امريكا مى‏شود و يا به طرفداران شوروى تعلق مى‏گيرد. مصلحت كشور را در آن ديديم كه به طرفداران امريكا باز گذاريم! هرچند اين بيان مطلقا ضد رفتار مصدق است، اما بيانگر قاعده است.

       با وجود اين واقعيت كه تجربه نهضت ملى ايران، اين تجربه بود، پس از كودتا و در جريان انقلاب ايران و پس از آن، تكرار شد و چه تلخ: با وجود تجربه، كسانى كه بعد از كودتاى 28 مرداد كوشيدند رژيم شاه را به راه صواب آورند، بهاى بسيار سنگين پرداختند. و بهاى بسيار سنگين مى‏پردازند و نيز آنها كه، همچنان برغم تجربه، مى‏كوشند رژيم ملاتاريا را به راه صواب آورند و آنها كه گمان مى‏برند «اپوزيسيون» تركيبى است نا متجانس از جانبدار آزادى و استقلال و زور پرست وابسته.

 3 - بنا بر گزارش، آنچه موجب حضور قدرت مسلط در درون رهبرى نهضت ملى شده‏است، اختلاف است. امروز كه بعد از تجربه هستيم، مى‏دانيم كه اختلاف بر سر نظر نبوده و بر سر قدرت بوده‏است. اما آن روز نيز مى‏شد اختلاف بر سر نظر را از اختلاف بر سر قدرت تشخيص داد. از ابهامها،  يكى ابهامى است كه پوشش اختلاف بر سر قدرت در اختلاف بر نظر مى‏شود. رهبران نهضت ملى مى‏بايد به زدودن اين ابهام تقدم مى‏دادند. چرا كه اگر روشن مى‏گشت كه اختلاف نه بر سر نظر كه بر سر قدرت است، اختلاف كننده بى اثر مى‏شد. براى آنكه اختلاف نظر پوشش اختلاف بر سر قدرت نشود، جريان آزاد و شفاف انديشه و اطلاعات بايسته بود. رهبران نهضت ملى مى‏بايد نظرهاى خويش را شفاف ابراز مى‏كردند و از راه مبارزه با سانسورها، مثلث زورپرست را به انزوا در مى‏آوردند. درون رهبرى از جامعه پوشيده ماند تا روزى كه در يك رشته انفجارها، نمايان شد و رهبرى را متلاشى كرد. در جريان انقلاب ايران، درس اين تجربه بكار آمد. مثلث زورپرست روز به روز ناتوان‏تر شد و مى‏شود. اين تجربه را ادامه بايد داد تا ايران از اين مثلث بياسايد و كشور رهبرى مردم سالار بجويد.

 4 - درس اول كه يك قاعده‏اى از قواعد حاكم بر روابط سلطه گر - زير سلطه‏است، مراجعه قدرتمداران زير سلطه به سلطه گر و خود را در اختيار سلطه گر گذاشتن است. علت آنست كه قدرتمدارها حفظ قدرت خويش را در گرو حذف نيروهاى محركه‏اى مى‏دانند كه فعال شدنشان در جامعه، ساخت جامعه و بنا بر اين ساخت قدرت را دگرگون مى‏كند و در نتيجه، قدرت مدارها موقعيت خود را از دست مى‏دهند. در ايران دوران نهضت ملى كردن صنعت نفت، نيروهاى محركه يكى جامعه جوان و ديگرى نظريه استقلال و آزادى بر اصل موازنه منفى بود. اين دو نيرو، از دو سو، وابسته به دو قطب سلطه در جهان، تهديد مى‏شدند: از سوى وابسته‏هاى به غرب كه در سازمانهاى فرماسونرى و غير آن، سازمان مى‏يافتند و جانبدار تجددى بودند كه وابستگى به غرب را توجيه مى‏كرد و بدان عنوان «ناسيوناليسم مثبت» مى‏دادند. و ديگرى، حزب توده وابسته به سلطه گرى كه روسيه بود و ايدئولوژى ماركسيسم سازگار با وابستگى به اين سلطه گر. اين دو رأس مثلث زور پرست، با رأس سومى كه «روحانيت» قدرتمدار بود، كودتاى 28 مرداد را ميسر كردند. گزارش جاى ترديد نمى‏گذارد كه در كودتاى 28 مرداد 32، از حزب توده، دو نوع استفاده شده‏است: حزب توده بعنوان خطرى كه رفع آن جز به كودتا بر ضد حكومت ملى مصدق ميسر نيست. و استفاده از حزب توده براى نوشته نامه‏هاى تهديدآميز به روحانيان سراسر كشور و براه انداختن دسته‏ها بقصد ايجاد وحشت.

       نفت نيروى محركه سومى بود كه با ملى شدن آن و نقش پيدا كردنش در اقتصاد ملى،ساير نيروهاى محركه را فعال مى‏كرد و در مسير رشد مى‏انداخت كه جامعه آن روز ايران بود. فعال شدن نيروهاى محركه نياز به تغيير ساخت جامعه، بر وفق انديشه راهنماى مردم سالارى داشت. بنا بر اين همه آنها كه در اين تغيير بنيادى، موقعيت خويش را از دست مى‏دادند، جانب سلطه گران خارجى را مى‏گرفتند و گرفتند. اين شد كه دست نشاندگى سلطه گران را بر زندگى در وطن آزاد ترجيح دادند. يادآور مى‏شود كه بنا بر خاطرات ايدن، نخست اين شاه بود كه توسط سهيلى پيغام داد با مصدق توافقى را امضاء نكنيد. ما بزودى او را سرنگون مى‏كنيم و مشكل نفت را بسود شما حل مى‏كنيم. جهتى كه تحول جامعه ايرانى پيدا كرد و به حذف رژيم سلطنتى وابسته انجاميد، جاى ترديد باقى نگذاشت كه نهضت ملى ايران مى‏بايد تغيير ساخت دولت و جامعه را به ترتيبى مى‏داد كه نيروهاى محركه آزاد و فعال شوند.

        بدين قرار، درسى كه بخدمت قدرت خارجى درآمدن قدرتمدارها مى‏آموزد اينست:

       رهبران يك جنبش از ضابطه استقلال هيچگاه نمى‏بايد غفلت كنند. بخصوص وقتى اداره دولت را بدست مى‏گيرند. تمامى مقامها مى‏بايد بكسانى سپرده شوند كه استقلال را ارزشى خدشه‏ناپذير مى‏دانند و آن را ضابطه سنجش عمل خويش و ديگران مى‏كنند. و نيز، تغيير ساخت دولت را از ساخت استبدادى به ساخت مردم سالار مقدم مى‏دارند.

 5 - درس دومى كه گزارش كودتا مى‏آموزد، اينست كه قدرتهاى سلطه گر بر سر سهم خويش از چپاول زير سلطه‏ها نزاع مى‏كنند. وگرنه، در سلطه گرى با يكديگر نزاع نمى‏كنند. توافق امريكا و انگلستان و رضايت ضمنى روسيه با كودتا، از عوامل موفقيت كودتائى با نيروى اندك شد. دكتر سنجابى، در «اميدها و نااميديها» در پاسخ اين پرسش كه «آيا فكر نمى‏كنيد دكتر مصدق يك كمى زياده روى كرده باشد در باز گذاشتن دست حزب توده در آن زمان؟» گفته است: «مصدق توده ايها را خوب مى‏شناخت. يك وقتى خود او به من گفت: من  سه بار سوار توده‏ايها شده‏ام». آشكار است كه در روزهاى كودتا، حزب توده ديگر سوارى نداد، چرا كه اختيارش در دست شوروى سابق بود.

     بدينقرار، درسى كه گزارش كودتا مى‏آموزد اينست:

        قدرتهاى خارجى را بدرون كشور نمى‏بايد راه داد. و در داخل، نمى‏بايد تضاد ميان آنها را دستمايه سياسى كرد. برخ امريكا كشاندن خطر كمونيسم و برخ روسيه كشيدن خطر سلطه مجدد غرب بر ايران، در دوران نهضت ملى كردن نفت، و گروگانگيرى در دوران انقلاب اسلامى ايران، دو خطاى بزرگ بودند كه مردم ايران بابت آنها بهاى بس سنگينى را پرداختند.

 6 - ابهام‏ها سلاح اصلى بودند كه در كودتا بكار رفتند. بنا بر اين گزارش، از ابهامها، يكى ابهام در سياست خارجى، بخصوص در رابطه با قدرت امريكا بود. اين ابهام، در انقلاب بهمن 1357 نيز پرخطر شد. رابطه با امريكا و روسيه از شفافيت كامل مى‏بايد برخوردار مى‏شد. به ترتيبى كه اين دو قدرت امكان هيچگونه فعاليت آشكار و پنهان مغاير با استقلال ايران نمى‏يافتند. تبعيض بسود امريكا، بدان اميد كه به انگلستان فشار آورد بر سر نفت با ايران موافقت كند، خطا بود. اگر حكومت مانع فعاليتهاى علنى و غير علنى سفارت مى‏شد و فعاليتهاى اعضاى آن را تحت مراقبت مى‏آورد، كجا پايگاه سيا در تهران امكان مى‏يافت خانه‏هاى امن تدارك كند و سرلشگر زاهدى و همدستان او را در خانه‏هاى اعضاى سيا، پنهان كند؟ چنانكه اگر رابطه با امريكا، در جريان انقلاب اسلامى، شفاف مى‏بود، محلى براى گروگانگيرى و پى آمدهاى آن، از جمله محور سياست داخلى ملاتاريا شدن، پيدا نمى‏شد.

         بدينسان، درسى بزرگ از درسهايى كه گزارش مى‏آموزد، اينست كه شفاف كردن رابطه با قدرت‏هاى خارجى، از واجب‏ترين كارهاست.

 7 -  وقتى جنبش در كشورى روى ميدهد كه ميان دو قدرت خارجى است، به ترتيبى كه آمد، رهبران يك جنبش مى‏بايد الف - موازنه عدمى و منفى را اصل راهنما كنند يعنى به هيچيك از دو قدرت، مجال عمل در داخل كشور ندهند. ب -  بر اصل موازنه عدمى، نفس خويش را مكلف بدانند. تكيه بر نيروهاى بيرون از جنبش، از عوامل شكست مى‏شود. گزارش مى‏گويد اگر 1 - كسانى كه نبايد در مقامهاى كليدى باشند، جاى خود را بكسانى مى‏سپردند كه به نهضت ملى ايران معتقد و متعلق بودند، به سخن ديگر، اگر مقامهاى لشگرى و كشورى به كسانى سپرده مى‏شدند كه به نهضت ملى ايران تعلق داشتند و ب - رهبران جز به نيروى وفادار به نهضت ملى تكيه نمى‏كردند، كودتا ممكن نمى‏شد. همين درس را كودتاى خرداد 60 نيز مى‏آموزد. در هر دو كودتا، ملاحظه  مقام اول (شاه در دوران نهضت ملى و خمينى در دوران مرجع انقلاب ايران) و سپردن مقامها به كسانى كه مطلوب اين مقام بودند، از عوامل كودتا شدند.

        درس بزرگ گزارش اينست كه 1 - بهائى كه بابت ضابطه كردن حق و نه شخص و مقام، هرچه باشد،بايد پرداخت ، از بهائى كه بابت ضابطه كردن شخص و مقام بايد پرداخت، بمراتب كمتر است. و 2 - نفس خويش را بايد مكلف شمرد. بنا بر اين، نيروى اصلى جنبش است كه مى‏بايد دائم، بحال آماده باش، در صحنه نگاه داشت.

 8 - شكست كودتا در 25 خرداد و پيروزى آن در 28 مرداد، بيانگر اين واقعيت است كه هرجا جنبش حاصل شركت همگانى مردم است، حضور فعال مردم در صحنه ، از مهمترين عوامل پيروزى جنبش و پيشگيرى از كودتا است. كوچه و خيابانها همواره مى‏بايد در تصرف مردم باشد. خالى شدن كوچه و خيابانها در روزهاى 27 و 28 مردم، به كودتاچيان امكان داد آنها را با چماقداران پر كنند و كودتا را ممكن بگردانند. در دوران مرجع انقلاب ايران، توجه به اين درس تجربه بود اما نه آنسان كه بايد. دفاتر همآهنگى مى‏بايد حضور مردم در صحنه و صاحب اختيار كوچه و خيابان شدن مردم را سازمان مى‏دادند. اما به اين امر بطور جدى پرداخته نشد. اين شد كه چماقداران تحت حمايت افراد مسلح ملاتاريا، كوچه و خيابانها را تصرف كردند.

        از اتفاق، مصدق بر اين نظر بوده است كه مردم همواره مى‏بايد در صحنه حاضر باشند. دكتر سنجابى در «اميدها و نااميديها» مى‏گويد: «او عقيده داشت كه بايد افكار عمومى بطور كلى و تقريباً مى‏شود گفت غير متشكل و هميشه آماده و حاضر در صحنه از او پشتيبانى كند». بنى‏صدر نيز بر اين نظر بود كه مردم مى‏بايد در صحنه حضور فعال داشته باشند. جز اينكه با توجه به درس تجربه، مى‏افزود: دفاتر همآهنگى مى‏بايد اين حضور را سازمان دهند. با وجود، در عمل، نه جبهه ملى در دوران نهضت ملى كردن نفت و نه دفاتر همآهنگى مردم با رئيس جمهورى، در دوران مرجع انقلاب ايران، بدين كار توانا نشدند.

 9 - گزارش سيا مى‏گويد و گزارشهايى  كه رهبران نهضت ملى انتشار داده‏اند، تصديق مى‏كنند كه در روزهاى سرنوشت، از رهبران نهضت ملى كسى به مردمى كه مى‏بايد نقش اول را ايفا مى‏كردند، مراجعه نكرده‏است. دكتر صديق مى‏نويسد:

       «من بعد از ظهر روز 25 مرداد، در خانه نخست وزير بودم و با رئيس شهربانى ارتباط داشتم. او بطور منظم، اخبار را به من اطلاع مى‏داد و من با نخست وزير مشورت مى‏كردم. سخنان ناطقين ميدان بهارستان را هم اجمالاً شنيدم. حدود ساعت 7 بعد از ظهر، آقايان دكتر شايگان و مهندس رضوى به خانه دكتر مصدق آمدند. در همين موقع، رئيس شهربانى تلفن كرد و گفت: توده ايها از ميدان بهارستان در حال شعار دادن به حركت درآمده‏اند و معلوم نيست برنامه آنها چيست... من به اطاق دكتر مصدق رفتم و با تندى به دكتر شايگان و مهندس رضوى گفتم: «مردم را رها كرده‏ايد و آمده‏ايد اينجا بعد از آن سخنرانى‏هاى تند... بايد مردم را هدايت مى‏كرديد. حساسيت موقع را بايد براى دهها هزار تن مردمى كه در آنجا جمع شده بودند، تشريح مى‏كرديد.»

         بدين قرار، رهبران نهضت ملى ايران، تنها اجتماع بزرگى را كه تشكيل دادند، به حال خود رها كردند. در نتيجه، ابتكار عمل از آن حزب توده و روحانيان و نظاميان شد كه كودتاى 28 مرداد را تدارك مى‏ديدند. چرا چنين كردند؟ زيرا رهبرى نهضت ملى تصورى از رژيم بدون شاه خود نداشت و به جامعه نيز نمى‏داد. بدين قرار، خود عامل تشديد ابهام ذهنى مردم از سوئى و ايجاد اين تصور كه خطر آن وجود دارد كه حزب توده رژيم جانشين را بوجود آورد، از سوى ديگر، تعادل روانى جامعه را بزيان نهضت ملى برهم زد. آن عاملى كه در نقشه كودتا پيش بينى نشده بود و اينسان بوجود آمد، اين عامل بود.

      با آنكه اجتماع بزرگ مردم تهران در ميدان بهارستان، در 25 مرداد 32، معلوم مى‏كند كه راه بى اثر كردن عامل حزب توده نيز حضور مردم در صحنه بوده‏است، رهبرى عامل بر سر كار آوردنش، يعنى مردم را، بى نقش گذاشت.

       مراجعه نكردن به مردم، غير از نبود تصور روشن از رژيم جانشين، به ترتيبى كه گزارش معلوم مى‏كند، عامل ديگرى كه فقدان يك هسته منسجم باشد نيز مؤثر بوده‏است. راه حل مشكل را در محدوده دولت جستن نيز مزيد بر علت شده‏است. توضيح اينكه الف - بنا بر روايت دكتر صديقى، صبح 28 مرداد، نخست سرتيپ شاهنده بجاى سرتيپ مدبر، به رياست شهربانى منصوب مى‏شود. اما هنوز حكم ابلاغ نشده، نخست وزير از او مى‏خواهد حكم ديگرى بنام سرتيپ دفترى صادر كند. فرماندار نظامى توقيف و فرماندارى نظامى بى فرماندار مانده‏است، رئيس ستاد از اداره پادگانهاى نظامى در مانده‏است، حتى قواى كمكى به يارى سرهنگ ممتاز مدافع خانه مصدق نفرستاده است و... ب - پيش از آن، در جمع رهبران وفادار به نهضت ملى، تنش شديد حاكم بوده‏است. در زندگى نامه دكتر فاطمى مى‏خوانيم وقتى او از جلسه رهبران نهضت ملى به نزد مصدق مى‏رود و جريان جلسه را به او گزارش مى‏كند، مصدق مى‏گريد و مى‏گويد: مرا ببين با چه كسانى به جنگ امپراطورى انگلستان رفته‏ام!

       بهنگام تجاوز عراق به ايران و در مبارزه با ملاتاريا، درس اين تجربه بكار آمد: بدون هسته منسجمى از رهبران مصمم و استوار، نيرو عمل نمى‏كند و مردم كمتر از نيروى سازمان يافته عمل مى‏كنند.

 10 - گزارش مى‏گويد و گزارشهاى مقامات حكومت نهضت ملى تصديق مى‏كنند كه در لحظه تصميم، تصميم مى‏گيرند كه تصميم نگيرند! رئيس ستاد تصميم نمى‏گيرد، راديو تا وقتى بدست كودتاچيان افتاد، وضعيت را از مردم پنهان داشت، در لحظه حضور در ميان مردم، از هيچ كس خبرى نيست. احزاب جانبدار نهضت ملى پندارى از تهران غايبند. و...

       اما چرا در لحظه تصميم تصميم نگرفته‏اند؟ آيا آنسان كه دكتر آذر گفته‏است، مأيوس بوده‏اند و چاره را جز تحويل دادن دولت به كودتاچيان نمى‏ديده‏اند؟ با آنكه رفتار مصدق در آن روزها و مدافعات مصدق مسلم مى‏كنند كه او بر آن نبوده‏است دولت را تحويل بدهد و اگر بر اين نظر مى‏شد، اين «فرمان» شاه بود كه مى‏بايد مى‏پذيرفت، اما بر اداره كنندگان نهضت ملى، نه اميد كه يأس غالب بوده‏است. رها كردن تجربه وقتى كودتاى 28 مرداد روى داد، نيز گوياى اين واقعيت است كه در نهضت ملى بمثابه تجربه‏اى كه مى‏بايد تا رساندن به نتيجه پى گرفت، نمى‏نگريستند. اظهار نظرهاى دارندگان مقامهاى كليدى بسيار گويا هستند:

 * قول دكتر آذر را پيش از اين آورديم.

 * سرتيپ رياحى، در گفتگو با سرهنگ نجاتى، از يادداشتهاى خود سخن مى‏گويد كه زمان انتشارشان نرسيده‏است. علت را انتقادهايى مى‏داند كه بر نظرها و تصميمهاى مصدق روا مى‏ديده‏است: «ثانياً شخصيت دكتر مصدق هنوز براى ملت ما ارزش دارد و بازهم سالهاى دراز بايد مليون ارزش او را هر روز بالا ببرند. شايد ذكر بعضى اتفاقات صحيح نباشد... وقتى در ستاد بودم، خيلى از اعمال هيأت دولت و نظريات خود دكتر مصدق را منطبق با وضع سياسى دنيا نمى‏ديدم. ولى همواره فكر مى‏كردم ناخداى كشتى دكتر مصدق است و بايد چشم بسته به او اعتماد كرد. اما بارها به سرلشگر مهنا كه معاون وزارت جنگ بود و زنده‏است، مى‏گفتم كه از پشت ميز ستاد به زندان خواهم رفت. معذلك معتقد بودم كه بايد ماند و دستورات مصدق را اجرا كرد.»

     با اين اظهارات، او  مى‏گويد چرا از گرفتن تصميم در لحظه سرنوشت ناتوان بوده‏است.

 * يكى از پايه‏ها كه برنامه گذارى كودتا بر آن قرار گرفته بود، يأس و ترديد مصدقيها بود.

 * پيشنهاد خود كشى كه نريمان به مصدق و ديگر حاضران در اطاق او مى‏كند،

 * گفتگوى فاطمى با مصدق و گريه مصدق. تنشهاى درونى بدانحد از شدت بود كه بعد از كودتا، دكتر فاطمى كسى شمرده مى‏شد كه اسباب چين كودتا بوده‏است!

 *  دكتر صديقى در گفتگو با سرهنگ نجاتى: «كيفيت تشكيل و خصوصيات شخصى و مرامى اعضاى جبهه ملى» و «تركيب سياسى نمايندگان مجلس هفدهم و تأثير پذيرى برخى از آنها از جريانات نامطلوب» را از عوامل پراكندگى نيروهاى ملى مى‏شمارد.

 * موازنه منفى  و نظرگاه مصدق در باره سلطه بر همكاران او ناآشنا بود و ماند. همين آشنا نشدن و بيشتر از آن، بطور شفاف در نيافت نظام سلطه گر - زير سلطه و اصل راهنماى پندار و گفتار و كردار نگشتن موازنه منفى، رهبرى نهضت ملى را از بسيارى نا توانائيها، از جمله توانائى سود جستن از اختلاف نظر و مصون ماندن از اختلاف بر سر قدرت و توانائى به انزوا درآوردن مثلث زور پرست، محروم كردند.

 

 ب -  درسهايى  كه گزارش سيا به مردم ايران و هر كشور ديگر مى‏آموزد:

 1 - در روز 28 مرداد 32، حضور همگانى مردم در صحنه، مى‏توانست سرنوشت ايران را دگرگون كند. در 6 و 25 خرداد 60 نيز، پس از آنكه خمينى گفت: «اگر همه مردم موافقت كنند من مخالفت مى‏كنم» و اگر «35 ميليون نفر بگويند بله من مى‏گويم نه»، حضور مردم در صحنه مى‏توانست كودتا را غير ممكن كند. اين امر كه رهبرى آنها را به صحنه نخواند، عذر بكلى غير موجهى نيست. اما انقلاب ايران را مردم بدون فراخوان رهبرى پديد آوردند و اين مردم بودند كه رهبرى انقلاب را خلق كردند. خمينى تا مدتها بعد از جنبش همگانى، هنوز ياراى صادر كردن اعلاميه‏اى را نيز در خود نمى‏ديد. بنا بر اين، مواقعى هست كه جامعه مى‏بايد بطور خودجوش عمل كند. در دو روز سخت تعيين كننده، مردم از صحنه غايب شدند. گزارش مى‏گويد بخش بزرگى از نقشه كودتا به كارپذير كردن مردم اختصاص داشته و به ترتيبى كه ديديم، ناتوانى رهبرى كارى را كه كودتاچيان فكرش را هم نكرده بودند، انجام داد. با وجود اين، كارپذير شدن مردم علتهاى ديگر نيز دارد. از جمله آن علتها، يكى اعتياد به قدرت است. در مقام توضيح، يادآور شويم كه محمود غزنوى به مردم نيشابور عتاب كرد كه چه حق داشته‏ايد از شهر خود در برابر لشگر مهاجم دفاع كنيد. اين كار برعهده من و قشون من است. وظيفه شما اطاعت است از هركس غالب شد! طى قرون، دولت استبدادى بيگانه با ملت، براى مردم حق قائل نبود وظيفه قائل بود: اطاعت.

     بيان دينى كه در بيان قدرت از خود بيگانه شده‏بود، ايرادى به اصل اطاعت نداشت. اطاعت از قدرت صالح را تجويز مى‏كرد. ولايت فقيه بر روانشناسى كارپذيرى و بر اعتياد به قدرت بنا شده‏است.

    گزارش مى‏آموزد كه تا وقتى ملتى اعتياد به قدرت  را با باور به آزادى جانشين نكند، فرهنگ آزادى و استقلال را پيدا نمى‏كند. با توجه به تجربه كودتاى 28 مرداد بود كه در دوران مرجع انقلاب، كار اصلى آن بخش از رهبرى انقلاب كه به اصول راهنماى انقلاب وفادار ماند، مبارزه با قدرت باورى و كوشش براى جانشين آن كردن آزادى باورى شد.

       آن زمان، جز اين بخش از رهبرى، بقيه آزادى ستيز بودند. موفق شدن كودتا در خرداد 60، بيانگر اين واقعيت شد كه اين كوشش همچنان بايد ادامه يابد و ادامه يافت و مى‏يابد.

 2 - گزارش سيا مى‏گويد تهيه كنندگانش آن را بر ثنويت خير و شر تهيه كرده‏اند. غرب و انديشه راهنمايش، ليبراليسم، خير و دنياى كمونيست و انديشه راهنمايش، كمونيسم، شر بوده‏اند. اما در سطح مردم ايران، باور دينى بيان قدرتى بود كه در خود ياراى روياروئى نه با تجدد غرب داشت و نه «انديشه علمى ماركسيم - لنينيسم». روشنفكران جانبدار آزادى و استقلال نيز «عقده ايدئولوژى» داشتند. چنانكه بهنگام انتشار نطقهاى مصدق، نيز، «مصدقى»هاى داراى اين عقده، با كار بنى‏صدر مخالفت كردند. او مصدق را صاحب نظريه‏اى در باب سلطه دانسته بود كه نظريه بيانگر روابط مسلط - زير سلطه ميان مجموعه‏ها و اثر آن بر ساختهاى اجتماعى هر يك از مجموعه‏هاى در رابطه است. بنا بر اين، تغيير هر نظام اجتماعى از رهگذر استقلال از اين روابط ميسر مى‏شود. مخالفان مقدمه او را بر نطقهاى مصدق، نوعى ستيز با واقعيت تلقى كردند و نوشتند: «امروز امور بر ماركسيسم - لنينيسم است»! امروز هم كه تجربه حكم خود را صادر كرده و زمان شهادت داده‏است، هنوز انديشه استقلال در ايران غريب است. مى‏توان تصور كرد كه «عقده ايدئولوژى» تا كجا تمايلهاى جانبدار آزادى و استقلال را ناتوان ساخته بود. اگر نهضت ملى ايران از «عقده ايدئولوژى» مى‏آسود و انديشه استقلال را مى‏پروراند و در سطح جامعه تبليغ مى‏كرد، جامعه ايرانى بمقدار زياد، اعتياد به قدرت را از دست مى‏داد. امريكا و انگليس نيز نمى‏توانستند «ترس از رفتن ايران به پشت پرده آهنى» را دست آويز كنند. با استفاده از اين درس تجربه بود كه در فاصله نهضت ملى ايران و انقلاب ايران، انديشيدن در انديشه راهنما، كار اصلى آنها شد كه در نهضت ملى ايران شركت كرده بودند و نمى‏پذيرفتند كه تجربه را شكست خورده‏است و بايد رهايش كرد.

 3 - در گزارش سيا نقشى نيز براى روحانيت قائل شده‏است. در عمل، كاشانى و بهبهانى و آن گروه از روحانيان كه با آنها بودند، نقشى ايفا كردند كه در مخيله تهيه كنندگان نقشه تى.پى آژاكس نيز نمى‏گنجيد. چرا بدين كار توانا شدند؟ از جمله به اين دليل كه باور دينى بيان قدرت بود. دو ايدئولوژى وارداتى نيز بيانهاى قدرت بودند. رهبرى نهضت ملى در تدارك بيان آزادى نشد. اثر بيان قدرت بر رفتار مردم اينست كه قدرت را نه مشكل كه راه حل مى‏شمارد. گمان مى‏برد قدرت وسيله است و مى‏بايد اختيار آن در دست رهبران باشد. پس اگر مردم حق را به مرد مى‏سنجند و نه مرد را به حق و در نتيجه، هرآنچه را روحانى مطلوب آنها مى‏گويد دين مى‏پندارند، بخاطر از خود بيگانه شدن دين بمثابه بيان آزادى در دين بمثابه بيان قدرت است. وگرنه، نه روحانيان مى‏توانستند جز آن گويند كه دين مى‏گويد و نه مردم امر و نهى با هدف قدرت را مى‏پذيرفتند.

        گزارش سيا كه اين زمان منتشر شده‏است، درسى را مى‏آموزد كه در دوران بعد از كودتاى 28 مرداد 1332، از سوى آنها، -كسانى كه در صدد پرس و جو از علتهاى موفقيت كودتا برآمدند،- گرفته شد. تجربه دوران مرجع انقلاب ايران و انزوائى كه ملاتاريا پيدا كرد، جا براى ترديد نمى‏گذارد كه دين ستيزى راه حل نبود و نيست، بازجستن دين بمثابه بيان آزادى، راه حل بود و هست. نتايج تجربه مى‏گويند كه اين راه حل را بايد پى گرفت. چرا كه هم حال و آينده ايران، هم حال و آينده جامعه‏هاى مسلمان و هم حال و آينده انسانيتى كه نيازمند بيان آزادى است، بدان نياز دارد.

 4 - انقلاب ايران كه به جنبش بطور خودجوش سازمان يافته ايران ميسر شد، هنوز روى نداده‏بود. بنا بر اين، تهيه كنندگان نقشه كودتا، بنا بر گزارش سيا، امكان حركت خودجوش مردم را به ذهن نيز نياورده بودند. در واقع، «انتظار كارپذيرانه» منش روانى مردم ايران را تشكيل مى‏داد و مى‏دهد. چنانكه وقتى با شريف امامى گفتگو مى‏كنند تا او نزد زاهدى برود و آمدن و بردن مصدق و همراهان او را به زندان، ترتيب بدهد، دكتر صديقى پيشنهاد مى‏كند 8 شب شريف امامى به زاهدى محل دكتر مصدق و ياران او را گزارش كند. چرا 8 شب؟ زيرا اگر در اين فاصله وضعيت برگشت، مصدق و ياران او در دست دشمن نباشند. بدين قرار، اين انتظار كارپذيرانه از عوامل ذهنى بازدارنده يك جامعه و رهبران آن از پيشگيرى پيش از وقوع كودتا و عمل در زمان وقوع آن و باز عمل بعد از وقوع آن شد. پس اگر نقشه كودتا بر وجود برنامه ضد كودتا بنا نمى‏شود و اقدامات حكومت مصدق را حداكثر يك رشته تدابير احتياطى فرض مى‏كند و در آن، به وجود برنامه عملى براى مردم و سازمانهاى سياسى ، براى جلوگيرى از كودتا و در صورت وقوع براى مقابله با آن، اشاره نيز نمى‏شود، از آن روست كه «انتظار كارپذيرانه» و عادت به روز به روز زندگى كردن، محلى براى ابتكار را حق و ذاتى حيات موجود زنده دانستن نمى‏گذارد و وجدان جمعى را از برنامه گذارى عمل پيگير جمعى كه رشته بهم پيوسته ابتكارها باشد، باز مى‏دارد.

         با توجه به درس تجربه بود كه در دوران مرجع، كوشش تمام بكار رفت تا مردم از غفلت از استعداد ابتكار و خلق رها شوند و فعاليتهاى فردى و جمعى دراز مدت را برنامه گذارى كنند. با مردم از يك برنامه گذارى 25 ساله سخن گفته شد. دفاتر همآهنگى كه بطور خودجوش پديد آمدند، مى‏بايد بيانگر استعداد ابتكار و عقل و علم برنامه گذارى گذار از نظام اجتماعى زير سلطه به نظام اجتماعى آزاد و مستقل مى‏شدند. اما در عمل، جز اين شد. زيرا نياز به جهاد اكبر يا مبارزه با اعتيادها بود. نياز بدان بود كه انسان ايرانى خود را بمثابه مجموع استعدادها و حقوقى كشف كند كه ذاتى او هستند. انديشه راهنماى آزادى را جانشين كند. اعتياد به قدرت را ترك گويد. انتظار را از عمل خويش داشته باشد و از اعتياد به «انتظار كارپذيرانه»، خويشتن را رها كند و

 5 - و در خود، اعتياد به ابهامها را درمان كند. بديهى است كه زندگى در استبداد، اعتياد به ابهامها را بوجود مى‏آورد. با آنكه باور به روشنائى و ناباورى به تاريكى، بخش بزرگى از پندارها و گفتارها و كردارها مبهم هستند. پندارى جامعه ايرانى ابهام را دوست مى‏دارد و پندار و گفتار و كردار مبهم را بر پندار و گفتار و كردار شفاف رجحان مى‏نهد. نقشه كودتا، بخصوص در آن قسمت كه به جنگ روانى و القاء باورهاى دروغ به مردم مربوط مى‏شود، يكسره بر اعتياد به ابهام بنا شده است. اين اعتياد بدانحد شديد است كه هرگاه با كسى شفاف‏ترين سخنان را بگوئى، درجا آن را دليل وجود امرى مى‏پندارد كه گوينده با سخن شفاف خود، مى‏خواهد آن امر را از ديد شنونده بپوشاند! پس اگر سيا گروههائى را به راه مى‏اندازد تا بنام حزب توده شرارت كنند و اگر در برابر چشمان مردم، گروههاى چماقدار موفق مى‏شوند حكومت نهضت ملى ايران را سرنگون كنند، قسمتى در نتيجه اعتياد به ابهام است. اين امر كه رهبران نهضت ملى مى‏بايد بطور شفاف مردم را در جريان امور مى‏گذاشتند، يك سخن است و اين امر كه مردم نبايد حاضر بشنيدن سخن غير شفاف بگردند، يك امر ديگر است. در دوران حكومت مصدق، ماليات دهندگان به اين عنوان كه حكومت مصدق ملى است، ماليات پرداختند. و چون كودتا شد، از كرده پشيمان شدند چرا كه حكومت كودتا بر آن ميزان، از آنها ماليات مطالبه مى‏كرد. پوشيدن زندگى از قدرت نامحرم رويه همگانى ايرانيان در جريان تاريخ بوده‏است. اما همين رويه از اسباب دوام استبداد نيز شده‏است. اگر مردم بدانند كه زندگى مجموعه‏اى  از حقوق است و اينسان زندگى كردن، ديگر محلى براى زور باقى نمى‏گذارد، از استبداد آزاد مى‏شوند. بهر رو، مبارزه با استبداد حاصل روابط مسلط - زير سلطه، نياز به يك رشته شفاف كردنها دارد: شفاف كردن بيان دينى و هر انديشه راهنمائى، شفاف كردن روابط سلطه گر - زير سلطه و اثراتش، شفاف كردن روابط اجتماعى و نظام جامعه، شفاف كردن اصول راهنماى  هر جنبش، شفاف كردن ضعفها و قوتهاى فردى و جمعى بقصد آسودن از ضعفها، شفاف كردن رهبرى‏ها،... و بخصوص شفاف كردن قدرت به هر شكل كه در آيد.

        اما آنچه انسان ايرانى و جامعه ايرانى را بايسته‏تر از همه است، اينست كه از اهل سياست و دين و دانش و هنر و فن بيان و عمل  مبهم را نپذيرد. اى بسا اگر از خمينى مى‏خواست بيان خود را شفاف كند و مبانى دينى آن را مشخص بگرداند، بيان انقلاب ايران راهنماى نظام جديد مى‏گشت. با وجود آن تجربه، هنوز نيز، مردم ايران از مدعيان بيان و عمل شفاف مطالبه نمى‏كنند.

 6 - بديهى است تهيه كنندگان نقشه در اين فكر نبوده‏اند كه كودتا دولت پايدار در پى مى‏آورد زيرا مردم را به اعتيادها، از آن جمله اعتياد در نيمه رها كردن تجربه، باز مى‏گرداند. اما وقتى به گزارش كودتا در 28 مرداد مى‏پردازد، بازگشت به عادت پيشين را گزارش مى‏كند. عادتى كه بنا بر آن، مردم نقش تماشاچى را دارند و گروه بنديهاى قدرت مدار، بر ضد يكديگر قوا بسيج مى‏كنند و در پايان ستيزشان، يكى غالب و ديگرى مغلوب مى‏شود. غالب كار مغلوب را نيمه تمام مى‏گذارد و خود كارى را كه مى‏خواهد شروع مى‏كند. مردم نيز كار نيمه را رها مى‏كنند.  بنا بر اين، همانطور كه انقلاب مشروطيت را در نيمه رها كردند، نهضت ملى كردن صنعت نفت را نيز در نيمه رها خواهند كرد. براى اينكه اين اعتياد ترك شود، بخصوص بر عهده رهبران است كه تجربه را در نيمه رها نكنند. باوجود اين، رها كردن انسان ايرانى از ضد فرهنگ تكرار «تجربه» و آموزش فرهنگ تجربه را تا نتيجه پى گرفتن، درسى است كه از كودتاها بايد گرفت. در حقيقت، اگر ايرانيان مردمى بودند كه تجربه را تا نتيجه رها نمى‏كردند، كودتا در ايران محال مى‏شد. سلطه بيگانه و استبداد نيز.

 8 - ترديد و ترس و دو روئى و ناتوانى از تهيه نقشه كه گزارش سيا اوصاف افسران ايرانى مى‏شمارد، در همان حال كه بيانگر عادت به در نيمه رها كردن تجربه هستند، بيانگر زندگى در روابط شخصى قدرت نيز هستند. نظام اجتماعى از يك رشته روابط شخصى قدرت بوجود مى‏آمد. اين روابط، تصميم گرفتن و اجراى آن را بسيار مشكل مى‏كند. كافيست، هر كس روابط شخصى  خود را در نظر بياورد و روابط شخصى خود را در خانواده در نظر مجسم كند و آن وقت از خود بپرسد: چند در صد از تصميمهايى كه گرفته‏است رها شده‏اند زيرا روابطى كه دارد، امكان عملى كردنشان را نمى‏داده‏است. اين روابط است كه در بزنگاههاى تاريخى بخش متحرك جامعه را فلج مى‏كند. چند در صد از جوانان ايران در 28 مرداد توانستند خود را از روابط شخصى قدرت - كه حتى در سازمانهاى سياسى نيز مانع تحرك مى‏شوند چنانكه حزب سازمان حزب توده و احزاب ملى مانع تحرك جامعه جوان در 28 مرداد شدند - رها كنند و بر ضد كودتا وارد عمل شوند؟

        بدين قرار، كودتاها اين درس را مى‏آموزند كه آزاد كردن زن و نيز مرد و تغيير هدف و چند و چون ازدواجها و آزاد كردن انسانها از روابط شخصى قدرت، از كارهائى است كه بجد بايد بدان پرداخت. رشد جامعه ايرانى در استقلال و آزادى، از جمله در گرو آزاد كردن انسان ايرانى از روابط شخصى قدرت است.

 9 - ديوان سالارى و قشون سالارى دو تكيه گاه كودتاچيان بوده‏اند. نقشه كودتا نيز چنان طرح شده‏بود كه رأس ديوان و قشون سالارى (مصدق و وزيران او) با رأس دست نشانده (زاهدى و وزيران او) جانشين شود. باوجود اين، آن زمان، هنوز، دستگاه دولت در بودجه خود، تاحدود زياد، متكى به مالياتها بود. درآمد نفت رابطه دولت با ملت را تغيير نداده بود. كاركنان كشورى و لشگرى هنوز آن كم و كيف را پيدا نكرده بودند كه «قشون جامعه جداگانه» و دستگاه ادارى خود هدف خويش بگردد. بنا بر اين، اصلاح دستگاه ادارى و قشون، تنها با تصفيه افراد فاسد، به انجام نمى‏رسيد و تغيير ساخت قشون و دستگاه ادارى از يك ساخت استبدادى به يك ساخت مردم سالار نيز ضرور بود. با آنكه در دوران مرجع انقلاب، اين دوكار در تمامى دستگاه ادارى و قشون به انجام نرسيد، هرجا كه به انجام رسيد، تجربه موفقى شد. بدين انقلاب، دو گروه سازمان يافته، يكى دست نشانده غرب و ديگرى دست نشانده شوروى سابق نيز، از تسلط بر دستگاه ادارى و ارتش ناتوان مى‏شدند.

        شكست كودتاى 25 مرداد نشان مى‏دهد كه الف - قشون به تنهائى نمى‏توانسته است كودتا كند و اگر ساخت آن تغيير مى‏يافت، قرار گرفتن يك سرتيپ دفترى در رأس شهربانى و فرماندارى نظامى نمى‏توانست قواى تحت فرمان او را بر ضد حكومت ملى به حركت درآورد. ب - اگر از 30 تير اين درس گرفته شده بود كه مى‏بايد رابطه قشون و جامعه  تغيير يابد و اين تغيير در جهت تحول طرز فكر و سازمان قشون از «ارتش شاهنشاهى»، به ارتش ملى انجام مى‏گرفت و ارتشيان وظيفه جديد، احساس غرور جديد را مى‏يافتند، تن به كودتاى  تحت امر سيا نمى‏دادند. در جريان انقلاب ايران و نيز در جريان تجاوز عراق به ايران، با استفاده از درس كودتاى 28 مرداد، اين دو تغيير در ارتش به انجام رسيد و اثر آن را برگرداندن شكست به پيروزى - هرچند ملاتاريا با طولانى كردن جنگ - آن پيروزى را بر باد داد و از ارتشى كه اينك ارتش ملى شده بود، انتقام گرفت -، چنان بود كه وقتى رؤساى 8 كشور مسلمان به ايران آمدند، كار ارتش را بيشتر از يك حماسه، يك معجزه خواندند. ج - تغيير رابطه ارتش با ملت كار ديگرى را مى‏كرد: مانع از آن مى‏شد كه قشون اجازه دهد گروهى بازنشسته ارتشيان را در كنار چماقداران، براى مسلط كردن بيگانه بر مقدرات كشور، به حركت درآورند. منظر جمهور مردم و جمهور ارتشيان و اداريان در يك سو و گروههاى چماقدار كه روحانيان و غير روحانيان شركت كننده در كودتا بسيج كرده بودند و افسران خود فروخته در سوى ديگر، منظره 28 مرداد ديگرى مى‏گشت كه در آن، امريكا و انگليس، در ايران بود كه در كار كودتا شكست مى‏خوردند. مى‏توان اثر اين شكست را بر جهتى كه جهان در نيم قرن گذشته در پيش مى‏گرفت، در نظر مجسم كرد.

         اگر ايرانيان نيز كودتاى 28 مرداد 32 را ارزيابى علمى كرده بودند و درسهايى  كه مى‏بايد آموخت را مى‏آموختند و بكار مى‏بردند، دست كم، در بهار آزادى، كودتاى ملاتاريا ميسر نمى‏شد. از آغاز، برنامه مردم سالار كردن دستگاه ادارى و قشون جايگزين «نهاد انقلاب سازى» مى‏گشت و...