ابوالحسن بنی صدر

سر مقاله روزنامه انقلاب اسلامی در هجرت شماره 581

تاریخ انتشار 3 آذر 82 برابر با 24 نوامبر 2003

میزان و" انتخابات"

 

    هر جامعه ای نظام ارزشی دارد و تأسیسهای اجتماعی پدید می آورد، مقامهایی معین می کند برای آنکه به او راستش را بگویند. از آنجا که از دولتیان راست نمی شنود، این تأسیسها و مقامها را در بیرون از دولت  پدید می آورد تا ملاحظه قدرت مدارها را نکنند و  او را  از حقیقت آگاه کنند. ایران دوران استبداد نیز این تأسیسها و مقامها را می داشت. عدالت میزان بود . از این رو، در جنبشهای ایرانی، عدالت اصلی از اصول راهنما بوده است. بدیهی است آنها که قصد فریب داشته و یا دارند، عدالت را نه میزانی که از آغاز ، پندار و گفتار و کردار هر شخص و گروه را باید بدان سنجید که هدفی که در پایان کار، تحقق پیدا می کند، پیشنهاد کرده اند. در عمل، پس از قرنها درپی عدالت رفتن، هنوز که هنوز است ، ایرانیان به تشنه ای می مانند که هنوز به آب نرسیده باشد.

     با اینحال ، از تأسیسها و مقامهائی ، انتظار پندار و گفتار و کردار عادلانه داشت. انتظار سخن حق گفتن نزد حاکم ستمگر داشت. انتظار حقیقت گوئی و پرهیز از مفسدتی را داشت که نادیده گرفتن حق و حقیقت و ،بنام مصلحت، دروغ گفتن است. پرسش امروز اینست: در ایران امروز، از آن تأسیس ها و مقام ها کدامیک به  مردم راستش را می گویند؟  اگر در جامعه ای تأسیسها و مقامهایی که بخاطر گفتن حقیقت ایجاد شده اند راستش را به مردم نگویند، آن جامعه  با کدام میزان راست را از دروغ تشخیص دهد؟ با کدام میزان این و آن شخص را که نامزد خدمت به او می شوند، شناسائی کند؟

     این پرسش، پرسش مهمتری را پیش روی عقل می گذارد؟ چرا جامعه ارزشها را،  حق ها را ، خود نمی شناسد و شناسائی آنها را بر عهده تأسیسهائی چون تأسیس دینی ، تأسیس تعلیم و تربیتی (مدرسه )، تأسیس رسانه ای و مقامهائی چون روشنفکران و روحانیان و معلمان و عارفان و... می نهد؟  چرا جامعه نمی داند حق و حقیقت میزانی است که جامعه می باید نسبت به آن، شناسائی و وجدان جمعی پیدا کند و این وجدان را حکم کند؟  پاسخ اینست که ما از آن زمان که جریان رشد به پیدایش چنین وجدان جمعی  شفافی بیانجامد، بسیار دور هستیم . هرچند در آن زمان نیز ، همچنان نیاز به تأسیسها و مقامها و کسانی است که به مردم راستش را بگویند. جریان رشد  ایجابشان می کند. بنا بر این، پرسش اول به قوت خویش باقی است:

 

در ایران امروز،  مردم ایران از کدام تأسیس ، از کدام مقام ، از چه کسانی راستش را می شنود؟  آیا می خواهد به آنها راست بگویند و راستگوئی را نمی یابند؟

 

     از "انتخابات " شروع کنیم: انتخابات حق مردم است و یا وسیله  حق یکایک مردم است؟ آیا مردم ایران چون بر خود و کشور خویش ولایت و حاکمیت دارند ، وظیفه دارند، وسیله ای را که انتخاب کردن است ، برای گزیدن کسانی که از  آنها، در اعمال حق حاکمیت ، نمایندگی می کنند، بکار برند؟  چه کسی می تواند بگوید اندک شناسائی از مردم سالاری دارد و نمی داند که انتخاب کردن وسیله بکار بردن حق حاکمیت است؟ این راست را چه کسانی به مردم ایران گفته اند؟  آنها که مردم را به دادن رأی دعوت می کنند، این راست را به مردم نمی گویند؟  شگفتا! آنها که با  " نظارت استصوابی " مخالف هستند، چرا به خود اجازه می دهند بجای مردم مصلحت آنها را بسنجند و وسیله را به جای حق ، بنشانند؟ چرا راستش را به مردم نمی گویند؟ چرا نمی گویند بنا بر "قانون اساسی "  و بنا بر ولایت مطلقه فقیه ، کمتر حقی بر حاکمیت بر خود و کشور ندارید. بنا بر این، هر بار که به پای صندوق رأی می روید، رآی به سلب شدن حق حاکمیت بر خود و کشور خود می دهید؟  آیا نمی دانند هیچ زیانی بزرگ تر از زیان سلب شدن اعتماد مردم و از میان رفتن میزان نیست؟ آسیب اجتماعی دروغ شنیدن از همه را برآورد کرده اند؟

      از مردم ایران بپرسم: شما می خواهید راستش را به شما بگویند و کسی را نمی یابید راستش را به شما بگوید و یا نمی خواهید راستش را به شما بگویند؟ اگر بگوئید می خواهید راستش را به شما بگویند اما راستگوئی را نمی یابید که راستش را به شما بگوید، راست نگفته اید. زیرا  تاریخ معاصر ایران می گوید آنها که به شما راستش را گفتند، روزگارشان سیاه شد . آیا شما مردم از کسانی که به شما راستش را می گویند، حفاظت می کنید؟ دست کم ، در انتقال سخن راست به یکدیگر شرکت می کنید؟ آیا از  خود می پرسید چرا در ایران ما، دروغ ، بهتان ، سخن چینی ، و....  اینسان به رواج است؟  شما برای نگهداری از  آنچه مال خود می دانید، ، در آماده باش هستید؟ آیا  نفت و گاز و دیگر منابع در مالکیت جمعی شما نیستند؟ مهمتر از اینها، آنها که به  شما راستش را می گویند، متعلق به خود نمی دانید؟

       در میان شما، کم نیستند کسانی که می گویند: نان و آب و برق ما را تأمین کنند، هر طور می خواهند حکومت کنند.  یعنی کاری به کار  انسانهائی که نقش میزان را بازی می کنند، ندارند. کاری به کار انسانهائی که جریان اندیشه ها و جریان اطلاعات را بر قرار می کنند، ندارند. کاری به کار به غارت دادن ثروتهای طبیعی کشور ندارند. کاری به کار رانت خواری ندارند. آیا چنین مردمی گوشهای خود را بر سخن حق نمی بندند؟

      در میان شما، کم نیستند کسانی که می گویند از کجا بدانیم چه کسی راست می گوید؟ اما معنی این سخن اینست که یکی از اندک شمار ملتهای پر قدمت جهان میزان برای تشخیص راست از دروغ ندارد. بسیار خوب! اما  آیا در طول  14 قرن ، بارها  نشنیده اید بشارت باد آنها را که قول  (هر قولی) را گوش می کنند و بهترین قول را بر می گزینند؟ برای آنکه هر قولی را بتوانی گوش بدهی ، باید آزادی بیان باشد. می گوئید ما می خواهم اما دولت نمی گذارد بیانها آزاد باشند. دولت نمی گذارد زیرا زیان خود را در آزادی بیان می بیند. شما که در آزدای بیان تمام سود را دارید، برای تأمین آن چه می کنید؟ قرآن  بشارت را به شما داد  . پس  نه یک ملت که هر انسانی را توانا به حفظ آزادی بیان دانست. چطور شما می توانید بگوئید به کاری که در همه زمانها و در مان ما بیشتر از هر زمان حیاتی تر است، توانا نیستید؟ در خارج از کشور که دولت نیست. در  آنجا چرا  سانسور برقرار است؟

      پس نقصی در کار است. آیا آن نقص جز این است که "هر حزبی بدانچه دارد دلخوش است" و  قولهای دیگر را نمی خواهد بشنود؟  آیا نقص جز این نقص است که سخن راست برخاستن به عمل را برای تغییر دستگاه دروغ ساز ، ناگزیر می کند و مردمی که از عمل می ترسند، ترجیح می دهند سخن راست را نشنوند؟ آیا عیب جز این عیب است که  در کشور ما سنت شده است که اگر می خواهی احساس مسئولیت نکنی مشنو؟ آیا روحانیان ما می توانند بگویند از این سنت ضد اسلامی پیروی نمی کنند؟ مسئولیت دینی در پی حق و حقیقت رفتن را ایجاب میکند. بدان مسئولیت عمل نمی شود بجای خود، گوشها و چشمها نیز بسته می شوند نا نبینند و نشنوندآیا عیب جز این عیب است که ملاحظه قدرت (= زور ) بر ملاحظه خدا و خلق خدا که شما مردم هستید، مقدم  است و شما خود نیز مقدم می شمارید؟  عیب این  عیب  نیست  که «منافع » و «مصالح» گروهی بر حقوق شخصی و گروهی و حقوق ملی مقدم است و  مردمی حقوق ذاتی خویش را از دست گذاشته است و به دنبال  «منافع» و  «مصالح» دوان است و زیان بر زیانش می افزایند و او حتی به یاد حقوق فردی و جمعی خویش نیز نیست؟  عیب این عیب نیست که گمان می برید حق جمعی اگر هم وجود دارد،  ربطی به حق  فردی دارد  و نسبت به حق جمعی و امور جمعی بی تفاوت هستید؟

     عیب  این عیب نیست که در زندگی روزانه ، دروغ بیشتر از راست نقش دارد و  علت بزرگ از راست گریزی اعتیاد همگانی به دروغ است؟  در جامعه شناسی می گویند: هر  جامعه ای که حساسیت خود را نسبت به امری از دست داد، انجام آن را توسط رهبران سیاسی و بسا رهبران دینی ، نادیده می گیرد. برای مثال، رواج دروغ در یک جامعه ، آن را نسبت به دروغگوئی رهبران سیاسی و غیر سیاسی ،  بی تفاوت می کند. نتیجه آن می شود که راستگو کمیاب می شود و آنها که به مردم راستش را می گویند، طرف توجه مردم قرار نمی گیرند. گمان نبرید رسانه های گروهی از آن رو بدست سرمایه داران بزرگ افتاده اند که رادیو و تلویزیون و روزنامه پر هزینه شده اند. بیشتر بدین خاطر است که در  جامعه ها ، دروغ بیشتر از راست نقش پیدا کرده است و نشریه ای که بخواهد راستش را به مردم بگوید ، دخل و خرج نمی کند. از این نظر، رفتار شما مردم ایران جا برای امید می گذارد . زیرا وقتی روزنامه ها  را  بستند و جز دروغ نامه ها نماندند، شما هم از  دروغ نامه ها روی گرداندید.  با وجود این ، رسانه ها برای شما هستند و  بر شماست که از آنها دروغ و بهتان و هر روش تخریبی دیگر را نپذیرید. نیاز به زور  گفتن ندارد. نیاز به زور نشنیدن و نخواندن دارد.

      و حالا ، شما با مسئله ای روبرو هستید به نام «انتخابات» و یک سئوال پیش رو دارید: آیا باید در « انتخابات» شرکت کرد یا نباید کرد؟  پس نخست باید به این پرسش پاسخ بدهید می خواهید راستش را بشنوید یا نمی خواهید؟  می دانم که هر کس و هر گروه می گوید: سخن حق همان است که من می گویم. اما  اگر  از عیبها، تنها دو عیب را در خود رفع کنید، به تشخیص راست از دروغ توانا می شوید: ضابطه را حقوق شخصی و بخصوص حقوق ملی کنید. و از نقش دروغ در زندگی روزانه بکاهید و  به گویندگان و نویسندگان نشان دهید که نسبت به دروغ گوئی و دروغ نویسی حساس هستید. حتی اگر تنها حقوق فردی و جمعی خویش را  ملاک کنید، می توانید هر راست را از دروغ  تمیز دهید.

 

آیا در انتخابات باید شرکت کرد و یا نباید شرکت کرد؟:

 

    اگر پاسخ را بر اساس حقوق فردی و جمعی بجوئیم و مطمئن شویم که راستش را می گوئیم ، پاسخ عبارت می شود از:

1 -  بنا بر حقوق انسان، هر انسانی بر  خود ولایت دارد. هر  جامعه ای بر  خود و کشور خود ، ولایت و حاکمیت دارد. پس  وقتی در انتخاباتی می توان شرکت کرد که افراد جامعه و جمع آنها این حق را داشته باشند. آیا شما مردم ایران این حق را دارید؟  بنا بر این که به خود باید راستش را گفت، پاسخ اینست: نه از این حق محروم هستیم.  شما که از این حق محروم هستید، تحریم انتخابات را  می باید به ترتیبی انجام دهید که ابراز عزم شما به بازیافتن حقی باشد که شما را از آن محروم کرده اند.

  2 -  می گویند حق به جای خود، مصلحت  مقدم بر حق است. اگر شما مردم در انتخابات شرکت نکنید، مجلس  هفتم سرنوشتی چون انجمن شهر تهران را پیدا می کند.  می دانید که خورد بین درشت زیان می شود.  تفاوت مجلسی که می خواهد کار نیک کند اما نمی تواند با مجلسی که در خدمت  خدمه اصلی قدرت است، ناچیز است. اما تفاوت ابراز عزم ملی به عدم مشروعیت غاصبان حق فردی و جمعی مردم ایران ، با عدم ابراز آن عظیم است:  الف - شما مردم سخنان  آقایان بوش و پاول را شنیده اید. چنان خود را بی قرار  بر قراری مردم سالاری در کشورهای مسلمان نشان میدهند که مپرس! می گویند 60 سال به خطا ، از استبدادها حمایت کرده ایم و حالا دیگر می خواهیم از  مردم سالاری حمایت کنیم.  حال ، اگر  شما مردم بگوئید می دانید حاکمیت ملی چیست و این حق را می خواهید و مصمم هستید از دست غاصبان بدر آورید، دو کار بزرگ کرده اید: یکی اینکه  قدرت خارجی جانشین شما نمی شود و ابتکار عمل در دست خود شما می ماند و دیگر اینکه  قدرتهای خارجی از خورد و برد خود می کاهند. می دانند اگر بخواهند از ضعف رژیم ملاتاریا در بردن و خوردن استفاده کنند، سر و کارشان ، در  آینده نزدیک با شما خواهد بود.  ب -  وجدان  جهانی به حمایت از شما  در حقی که مطالبه می کنید، می آید. اثرش بر رفتار دولتهای خارجی اینست که  دیگر نمی توانند و یا بسیار کمتر می توانند با ملاتاریا ، معامله های پنهانی کنند. ج -  تحریم همگانی بیانگر وجدان شفاف به ضرورت تغییر از رژیم استبدادی به رژیم مردم سالار است. آگاهی شما بر  توحیدتان بر سر حق فردی و حق ملی ، هم  در شما  مردم احساس توانائی را بر می انگیزد و هم در عملۀ استبداد  ارادۀ مقاومت در برابر  ملتی را می شکند که حقوق خویش را مطالبه می کند. د   جرأت را از ملاتاریا می ستاند و  روحانیان را از  ترس و ملاحظه آزاد می کند و بیشتر از امروز، بر عدم مشروعیت این رژیم پی می فشارند.

3 -   می گفتند و بسا باز بگویند که شرکت نکردن در انتخابات انفعال و بی حرکتی و بی تفاوتی است. بر آن افزوده اند که ملاتاریا خواستار مشارکت شما مردم در انتخابات نیست. (اطلاع یافته ام که بنا بر اینست که همان 10 تا 15 درصد  رأی دهندگان شرکت کنند و بعد، بنام مصلحت نظام ،  شمار  رأی دهندگان را چند برابر کنند.)

    و استدلال میکنند که   شرکت نکردن در انتخابات، از سوئی اثر تحریم همگانی را پیدا نمی کند و از سوی دیگر،  مجلس را به تصرف اقتدار گراها در می آورد.  در میان دلیلهای طرفداران شرکت شما مردم در انتخابات، این دلیل قوی تر است. اما  راست نیست. زیرا، الف   اعتراف شگرفی است به این امر که حکومت آقای خاتمی  یا فاقد هرگونه اختیار است و یا خود  متصدی  رقم سازی است.  بر  هر یک از دو تقدیر،  «اصلاح طلبان» بهتر از  اقتدار گرایان نیستند. ب دلیل  خود اعتراف است به حرکت قوی بودن و اثر عظیم تحریم همگانی. پس اگر بخواهند راست بگویند، می باید در جنبش تحریم ، صمیمانه و مجدانه ، شرکت کنند و  سپس ، در مقام حافظ امانت مردم نگذارند  به امر  «رهبر» ، آراء را چند برابر به قلم آورند.

     ج -   زور دولت ملاتاریا و نیرو مردم هستند. زور ملاتاریا ، در 90 درصد خود، از بی تفاوتی مردم و یا مصلحت گرائی و دیگر عیبهائی است که یکچند از آنها را بر شمردم . تحریم انتخابات 90 درصد زور ملاتاریا را از دستش بدر می آورد و  استبدادی با 10 در صد زور را آسان می توان به مردم سالاری تغییر داد.

4 -  سخن راست مثل نور روشن و روشنی بخش و چون آب چشمه زلال است. اگر شرکت در انتخابات دعوتی از سر صدق باشد، ناچار می باید شفاف باشد. به اندازه ای که هیچ ابهامی در آن نباشد. از  آنجا که انتخابات می باید ترجمان حق فردی و جمعی شما مردم بر حاکمیت باشد ، سخن شفاف شرکت نکن و سخن غیر شفاف شرکت کن می شود.   زیرا شرکت نکن یعنی سر حقت بیایست و  حق را به خود باز گردان. اما شرکت بکن یعنی حقت را فراموش کن و به مصلحتی که من برای تو تشخیص می دهم عمل کن!  زیادت ابهام در قول  آنها که مردم را به شرکت در انتخابات می خوانند، بدانحد است که  آقای علی اکبر موسوی خوئینی ها  خاطر نشان کرده است که شرکت در انتخابات موضوع روشن می خواهد. تجربه معلوم کرد که در محدودۀ این قانون اساسی ، اصلاح ممکن نیست. بنا بر این، قانون اساسی باید تغییر کند و این تغییر نیز پیش از انتخابات مجلس می باید انجام بگیرد. این پیشنهاد ابهام زدائی است. اما نه کامل.  باید تصریح شود تغییر ی در نظر است که ولایت را از «رهبر» بستاند و به جمهور مردم باز دهد. که حقوق انسان ، به تمامه ، با روشن ترین بیان و با قطعی ترین تضمین ها در قانون اساسی جدید قید شوند. که اصول راهنمای قضاوت در قانون اساسی  آورده شوند به ترتیبی که استقلال و بی طرفی دستگاه قضائی و نیز  برخوردار شدن یکایک مردم از منزلت ها و حقوق تضمین گردد. و البته این همه ابهامهایی نیست که باید زدود.

    اما پیشنهاد  دو حقیقت را در بردارد: یکم - انتخابات مجلس هفتم فاقد موضوع است و آنها که بنام اصلاح طلبی مردم را دعوت به شرکت در انتخابات می کنند، توان شفاف سخن گفتن را در خود نمی بینند. دوم   شما مردم نظر بر تحریم همگانی انتخابات دارید. اگر بخواهند شما تغییر  نظر بدهید، باید موضوع روشنی برای انتخابات پیدا شود.

5 -  فلسفه بردن دو لایحه به مجلس این بود که  الف -  با لغو  «نظارت استصوابی» ، انتخابات آزاد را ممکن کنند و ب   اختیار    رئیس جمهوری مانع از زورگوئیهای قوه قضائی بگردد و در نتیجه ، مجلس و مطبوعات بتوانند کار خود را بکنند. حالا می گویند هیچیک از  دو لایحه ، قبل از انتخابات ، تصویب نخواهند شد. اصلاح طلبان گفتند استعفای دستجمعی خواهند داد و ندادند. گفتند رفراندوم می کنیم و نکردند. آیا نوبت آن نشده است که به خود و مردم راستش را بگویند؟ آیا معنای تصویب نشدن دو لایحه و  تهدید به استعفای دستجمعی و نیز  رفراندوم بمعنای آن نیست که آنها انتخابات را آزاد نمی دانند؟  آیا تحریم همگانی انتخابات رفراندومی نیست که آنها حتی جرأت پیشنهادش را در علن ندارند؟ پس در  تحریم انتخابات  جای تردید  نمی ماند چه رسد به فراخواندن مردم به شرکت در انتخابات.

      شرکت در انتخابات امضای یک رشته تبعیضها است. تبعیضهایی که در ولایت مطلقه  «رهبر» و  اختیارات «نهادهای انتصابی » خلاصه نمی شوند. تبعیضها به زیان زنان، تبعیضها به زیان کارگران و دهقانان و دیگر قشرهای زحمتکش ایران ، تبعیضها بسود الیگارشی مافیاها و  اقتصاد مسلط  نیز هستند و شرکت در انتخابات امضای همه این تبعیضها است. به این دلیل ساده که نه تنها حکومت خاتمی حتی یک تبعیض را لغو نکرد که در حکومت او، تبعیضهای جدیدی بسود ملاتاریا و الیگارشی مافیاها و  اقتصاد مسلط (امتیازهای واگذاری شده ) برقرار شدند.

6 -  مجلس نمایندگان را از آن رو مجلس ملی می گویند که تمامی یک ملت در انتخاب نمایندگان، حوزه به حوزه ، شرکت می کنند. در یک دورۀ چهار ساله ، مجلس می باید  از تمامی جامعه در تصویب سیاستها از اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی و  سیاسی ، کوتاه و میان و دراز مدت، بدون اینکه  بسود بخشی از کشور  یا گروهی اجتماعی تبعیضی روا بیند، نمایندگی کند. حال اینکه مجلس  در اتخاذ هیچیک از  سیاستها مداخله ای ندارد. تازه ترین نمونه ، ماجرای تسلیم شدن به قطعنامه آژانس بین المللی انرژی اتمی است. نه  مجلس ،   و نه حکومت خاتمی کاره ای نبودند. بگذریم از اینکه از «فعالیتهای اتمی » نیز بی خبر بودند و بی خبر هستند. در آغاز کار مجلس نیز، با «با حکم حکومتی» مختصر  اختیار را نیز از  مجلس گرفتند. این مجلس حتی آزدای سخن گفتن نمایندگان خود را نیز نمی تواند تأمین کند.  این امر که امروز ، به مردم می گویند اگر  در انتخابات شرکت نکنید، مجلس هفتم  مثل شورای شهر تهران خواهد شد، یعنی مجلس نه تنها از گشودن مدارهای بسته ای ناتوان شده است که جامعه ایران را از رشد باز داشته اند، بلکه  برآنست از مدار بستۀ بد و بدتر، برای کشاندن مردم به پای صندوقهای رأی استفاده کند. اما  تجربۀ مجلس ششم می گوید که در مدار بسته، مردم گرفتار بد و بدتر و بدترین می شوند. بد ترین «رهبر» با اختیارات (= قدرت) مطلق است. در طول حکومت اصلاح طلبان، آن بخش از «اختیارات»  او هم که واقعیت نیافته بود، واقعیت یافت.  حال آنکه یکی از نقشهای انتخابات ، گشودن مدار است ، هر بار که بسته شود. در مردم سالاریهای غرب که کم نقص نیز نیستند، بسا می شود پیش از پایان دوره، انتخابات انجام می گیرد. زیرا حکومت  و مخالفانش در موقعیتی قرار می گیرند که ادارۀ کشور مختل می شود. برای بیرون آمدن از فضای بسته، انتخابات می کنند. پس، نه تنها نیاز به تغییر قانون اساسی برای انطباقش با مردم سالاری است، بلکه  نیاز به تغییر  ساخت  و سازمان دولت، از استبدادی به مردم سالار است.

7 -   جانبداران مجلس دو دلیل بر خوب بودن مجلس ششم می آورند اول اینکه گرچه «رهبر» ، در عمل، بر اختیارهای خود افزود اما تفاوت در اینست  که پیش از این مجلس، نیازی به استفاده از این اختیارها  نبود  . سماجت مجلس ششم در دفاع از حقوق مردم ، او را ناگزیر کرد ماهیت «رهبر» صاحب ولایت مطلقه را در یابند. و دوم اینکه مجلس ششم کوتاه نیامد. بر عهد با مردم وفا کرد . حقوق مردم را قانون کرد و «شورای نگهبان » رد کرد. فشارها را به جان خرید اما  تمکین نکرد.  بدین استقامت، ماهیت  «نهادهای انتصابی » را بر  مردم ایران و جهانیان آشکار کرد.   در پاسخ به کسانی که این دو دلیل را می آورند ،میگویم ،از تسلیم شدن به حکم حکومتی و  چشم پوشیدن از رسیدگی به «قتلهای زنجیره ای »  و  تن دادن به ترکیب ناجور حکومت  خاتمی و  سکوت گزیدن هر بار که سخن گفتن در بارۀ امری از امور اساسی  _ از جمله  مذاکراه در بارۀ رابطه با امریکا و اتم و... را «نهادهای انتصابی » ممنوع کردند و نیز تبعیض آشکار در حق تجاوز به حقوق کسانی از  «دوم خردادیها» نبودند، در می گذرم. نمی پرسم مجلس در بارۀ برد و خورد  40 درد تولید ناخالص ملی توسط رانت خوارها چه کرد؟  نمی پرسم  نسبت به ایلغار کوی دانشگاه و سرکوب خونین دانشگاه تبریز و... چه کرد ؟با آنکه  مجلس محل تصمیم گرفتن است نه محل روزه سیاسی و روزه سیاسی گرفتن اعلانی است به فریاد که مجلس از انجام وظیفۀ خود ناتوان است و با آنکه مجلس از حق حاکمیت مردم در امر قانونگزاری و نظارت نمایندگی می کند و هر بار که  مانعی او را از نمایندگی باز می دارد ، می باید به صاحب حق، یعنی مردم مراجعه کند و از  آنها بخواهد وارد عمل شوند و این مجلس یکبار نیز  از مردم نخواست با اعتصاب عمومی اراده خویش را ابراز کند،   ادعا را می پذیرم.  بنا را بر  صحت هر دو دلیل می گذارم. اما  اگر  اکثریت مجلس این دو دلیل را  از  روی باور ابراز می کند، پس باید پیشگام تحریم انتخابات و فراخواندن مردم برای همگانی کردن تحریم بمثابۀ رأی به تغییر رژیم ملاتاریا به رژیم مردم سالار ، بگردد. زیرا بنا بر  هر دو دلیل، مجلس توانسته است ایرانیان و وجدان جهانی را  از  تضاد  ولایت مطلقه فقیه و «نهادهای  انتصابی » با هر گونه اصلاحی ، هرگونه رشدی ، هرگونه برخورداری از حقوق  فردی و جمعی ، آگاه کند.مجلس ششم مردم راو وجدان جهانی را آگاه کرده است که برغم وجود مجلسی که بعهد خود با مردم وفا کرد و تسلیم فشارها نشد و از تصویب قوانین مساعد با حقوق فردی و جمعی ایرانیان منصرف نگشت، اما  آن «رهبر» و این «نهادهای انتصابی» نگذاشتند کاری از پیش ببرد. حال  نوبت مردم است که مانع آزادی و مردم سالاری را از سر راه بردارد. اگر  اکثریتی که امروز به خود می بالد از مردم بخواهد مجلس ششم را  باز بسازند، از  آنها خواسته است تکرار بیهوده کنند. شناختن مشکل برای از پیش پا برداشتن آنست و نه مجلسی را انتخاب کردن تنها برای اینکه  در برابر مانع از هر کاری ناتوان بماند و نامه نگاری و  روزه سیاسی گرفتن را تکرار کند. هرچند  این دو کار را به حساب مقاومت اکثریت مجلس می گذارم و به آن ارج می نهم. اما

8  -  گورستانها و  زندانها و داوری جهانیان شهادت می دهند آنها که در بیرون مجلس بودند ، در افشای ماهیت استبداد ملاتاریا ، نقشی بسیار مهمتر ایفا کردند . بنابراین، افشای مانعی که ملاتاریا است  الف برای آنست که مردمی آگاه شوند و برای در دست گرفتن سرنوشت خود برخیزند. و ب -  نیاز به مجلسی که همان کار را بکند، ندارد. فرصت انتخابات را باید فرصتی برای شرکت جستن مردم در برداشتن مانعی که بیان قدرت و بنیادهای استبدادی هستند،  مغتنم شمرد.

       پس ، مردم هستند که می باید مانعی را از سر راه مردم سالاری بردارند.  پرسش اینست : روش درخور کدام است؟ اگر به روش بحث آزاد ، و بحث بر سر پیشنهادها و نه پیشنهاد دهندگان  جریان یابد، روش بایسته  بدست خواهد آمد.

      پیشنهاد بایسته را مردم  بکار خواهند برد.  پس بحث در سطح مردم می باید انجام بگیرد.  واقعیتهای خورد و کلان ، بیشتر کلان، می باید در نظر گرفته شوند . زیرا بی اعتناء به  واقعیتها ، پیشنهاد قابلیت اجرا پیدا نمی کند. از واقعیتها  یکی خود مردم ،  هستند.  اگر  مردم در انتخابات شرکت نمی کنند زیرا خواستهاشان برآورده نشدند، پس خواستار تغییر هستند. بنا بر این ، مهمتر از همه ، روش است که می باید موضوع بحث شود. اگر مردم در جنبشی همگانی شرکت کنند، خشونت بی محل می شود و  خشونت زدائی  محل پیدا می کند. اگر مردم هنوز آماده جنبش همگانی نیستند ، خشونت و عدم خشونت هر دو محل پیدا می کنند. اما از آنجا که کسی از سوی تمامی مردم نمایندگی ندارد تا بتواند بگوید مردم آمادگی دارند یا ندارند، می باید روشهائی یک جنبش همگانی ، بقصد از برداشتن مانع ، در پیش گیرد.آنها را  به مردم پیشنهاد کنند و موضوع بحث آزاد شوند.

 9 -   از  واقعیتها جوانان و دانشجویان و دانش آموزان هستند. هر یک از سه گروه جوان ،  بعلاوه واقعیت اجتماعی دیگری که زنان هستند، در دوم خرداد 76،  نقشی تعیین کننده بازی کردند. بهای سنگین پرداختند. نه تنها بابت سرکوبها که بابت زمان اجتماعی رشد که از دست دادند و بابت نابسامانیها و آسیبهای اجتماعی که بخصوص این دو واقعیت قربانیان اصلی آنها هستند.  هر پیشنهاد  عملی می باید با توجه به نقش این دو واقعیت و واقعیتهای اجتماعی دیگر، اندیشیده شود.  به سخن دیگر ، پیشنهاد می باید پاسخ روشنی به این پرسش بدهد: جامعه ، نباید بابت حقوق و  آزادی خویش بهائی بپردازد. بهائی که گفته می شود بابت مطالبه آزادی  باید پرداخت، در حقیقت، انواع خشونتها و ویرانگریهاست که استبداد ببار می آورد. بنا بر این چه روشی را می باید مردم در پیش بگیرند که آنها را از  این بهای سنگین که بسا ممکن است موجودیت کشور را نیز بخطر بیاندازد، بیاساید. بدینسان ، پیشنهاد روش برای آن نباید باشد که مردم بهای سنگین تری بپردازند. بلکه برای آن باید باشد که مانع استبداد از میان برخیزد و دیگر مردم بهائی نپردازند.

10 -  چه کسی تردید دارد که در شمار واقعیتها، یکی بسته بودن فضای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی ایران امروز است. وقتی بر این فضای بسته، فضای بسته خارجی نیز افزوده می شود، موقعیت بس خطرناک مردم ایران و کشورشان ، در نظر شان مجسم می شود.  این فضای بسته که حاصل یک  بحران سازی و عبور از بحران مداوم است،  میدان مناسب برای ترکتازی این و آن قدرت خارجی و بیشتر از همه امریکا و انگلیس و اسرائیل است. برای آنکه  فضا باز شود، چه باید کرد؟ و  کاری که باید کرد را چه کسانی باید بکنند؟ اگر از واقعیتها تنها این واقعیت مبنای اندیشیدن در بارۀ «چه باید کرد؟» بگردد، پاسخاین سوال که " چه کسانی می باید کاری را انجام دهند که چه  باید کرد؟" این می شود: مردم!

 و پاسخ «چه باید کرد؟» این می شود: جنبشی که مجال عمل را از  قدرتهای سلطه گر بگیرد و مجال عمل مردم و وجدان جهانی را بیشتر کند.

      از سخنان اخیر آقایان بوش و پاول آگاهیم.  اعتراف می کنند 60 سال از استبدادها حمایت کرده اند و خطا بوده است و حالا  بنا دارند از  استقرار مردم سالاری حمایت کنند. منهای گویندگان، گفته جای اعتراض ندارد.  اما  با  توجه به  گویندگان، جای تأمل دارد. زیرا  اگر بنا بر رویه قدرتمدارها، کلمه حق می گویند و مراد باطل دارند ، مردم سالاری وسیلۀ پیشبرد هدفهای سلطه جویانه است. یک محک وجود دارد: در صورتی که براستی امریکا سیاست 60 ساله خود را می خواهد تغییر بدهد، لاجرم می داند که مردم سالاری تحول از درون است بنا بر این ، الف -  از هرگونه  مداخله چشم می پوشد و ابتکار عمل را بطور کامل از آن مردم هر کشور  و حق  آنها می داند و ب رابطه خود را با هر یک از رژیمهای استبدادی منطقه شفاف می کند. از جمله ، با ملاتاریا ، نه مستقیم و نه غیر مستقیم ، - از راه انگلستان و غیر انگلستان -  معامله نمی کند.  اما  با  توقع از امریکا که راستگوئی خود را ثابت کند، این دو پیشنهاد به عمل در نمی آیند. مردم ایران و مردم کشورهای استبداد زده دیگر هستند که با جنبش خود، این تغییر بنیادی را به قدرت امریکا و همدستانش می باید تحمیل کنند و می توانند تحمیل کنند.

10 -  و اما  از مهمترین و بلکه مهمترین دلیل، دلیلی که خمیرمایه دلیل های دیگر نیز هست، «مصلحت ایجاب می کند» که مردم در انتخابات شرکت کنند است. در حقیقت، بر اصل تقدم مصلحت بر حق، از مردم خواسته می شود در انتخابات شرکت کنند. اما آیا در رابطه با آزادی ، مصلحت محل پیدا می کند؟ نه . زیرا مصلحت بیرون از حق با آزادی خوانائی ندارد با قدرت خوانائی دارد. با آزدای، حقوق فردی و اجتماعی خوانائی دارد. پس اگر هدف براستی آزادی باشد، پیشنهادی که به مردم ارائه می شود  می باید در بر گیرنده حقوق فردی و جمعی ایرانیان باشد. افزون بر این، مصلحت را فقط قدرت می سنجد . اگر  بنا بر استفاده از انتخابات برای نفی قدرت استبدادی باشد، در برابر مصلحت ، حق می باید بمیان آید. در اینجا، بخصوص در اینجا، مصلحت و حق دو  کار  نیستند که بتوان یکی را به جای دیگر کرد. این دو ضد و مقابل یکدیگر هستند. پس پیشنهادی که به مردم می شود، می باید خالی از مصلحت و پر از حقوق فردی و جمعی آنها باشد و در شفاف ترین بیان ، با مردم در میان گذاشته شود. زمان ، زمان باز سازی میزان و راستش را به مردم گفتن است. شجاعت و همت باید جست و راستش را به مردم گفت. و

 12  -   واقعیت مهم دیگر، بدیل مردم سالار است. اگر  بنا بر رفتن بسوی مردم سالاری است، جبهه مردم سالاری ، مستقل از مثلث زور پرست و قدرتهای خارجی ، ضرورت پیدا می کند. بنا بر این، جنبش تحریم همگانی بمثابه حد اقل ممکن - ،  در عین حال ، ایجاد بدیل مردم سالار نیز هست. در حقیقت، از تحریم کنندگان ، آنها که مردم سالارها  هستند می توانند از مردم، در خواست تغییر  نمایندگی کنند و اسباب همگرائی با یکدیگر را فراهم آورند.  بدین قرار، مردم و گرایشهای مردم سالار ، وقتی جنبش همگانی می شود، ابهام از آینده را می زدایند و بدون نیاز به خشونت ، فردای مردم سالار را ، امروز، تدارک می کنند.  چگونه بتوان پیشنهادی را ارائه کرد که ، در آن،  تکلیف رهبری مردم سالارمعین نگشته باشد و حتی زمینه ای برای قوت گرفتنش فراهم نیاورد؟

        «دوم خردادیها» نمی توانند انکار کنند که روش آنها از خرداد 76  بدین سو،  تضعیف بدیل مردم سالار بوده است. چرا که این بدیل، به ضرورت، در بیرون رژیم و درون ایران قرار می گیرد و آنها می خواستند در درون رژیم عمل کنند و جانشین بدیل مردم سالار شوند. به آنها هشدارها داده شد که این روش خطا است و  به شکست سخت و تلخ می انجامد و انجامید. زمان ، زمان میزان است . میزان که راستش را به مردم بگوید. بدیل مردم سالار میزان است . هر پیشنهادی می باید این میزان را در بر بگیرد و  پیشنهاد کنندگانی که راستش را می گویند ، بدیل مردم سالار   بسازند.