سر مقاله روزنامه انقلاب اسلامی در هجرت شماره 618

تاریخ انتشار 12 اردیبهشت 84 برابر با 2 مای 2005

 

ابوالحسن بنی صدر

 

«فکر جمعی جبار » ؟

 

   در دنیای امروز، قدرتمدارهائی که بتوانند  « فکر جمعی جبار » پدید آورند، برنده اند . چنانکه آقای بوش، دو نوبت، در انتخابات امریکا برنده شد و در دور اول ریاست جمهوری خود، در باره رژیم صدام و مجهز بودنش به اسلحه اتمی و همکاریش با القاعده ، فکری جمعی ساخت که دموکراتها  را نیز ناگزیر کرد به جنگ با عراق رأی بدهند . در کشور ما، دیرپائی استبداد، با وجود مخالفت همگانی با آن، حاصل « فکرهای جمعی جبار » است که مرتب ساخته می شوند و مردم کشور را برآن می دارند برغم مخالفت با رژیم، در محدوده آن ، عمل کنند.

     این واقعیت که مرتب « فکر جمعی » ساخته می شود و این فکرها جباری می شوند که نه کسی می تواند بگوید غلط در آنها است و نه می تواند برطبق آن عمل نکند،  به ما می گوید که الف چون جامعه بدون فکر جمعی ، حیات اجتماعی مداوم پیدا نمی کند، ب -  بر یکی از دو پایه آزادی یا قدرت ، فکرهای جمعی جبار ساخته می شوند و، در زمانی کوتاه یا بلند ، جهت یاب فعالیتهای همگانی می شود .  رایج ترین این « فکرهای جمعی جبار »، مدها هستند . در قلمرو سیاسی ، بسته به این که مرام همگان چه باشد، فکرهای جمعی جبار بر پایه آن مرام ساخته می شوند . برای مثال، در دورانی که دو اردوگاه سرمایه داری و کمونیسم رودر روی یکدیگر بودند، در هر یک از این دو قلمرو،  فکرهای جمعی بر پایه سرمایه داری لیبرال و ضد آن، « کمونیسم بین الملل»،    و یا بعکس ساخته می شدند . ترسها  که ایجاد می شدند  نیز بر این دو پایه بودند .  در ایران ، از انقلاب بدین سو، فکرهای جمعی جبار را سه رأس مثلث زور پرست می سازند . و بر پایه انقلاب و ضد انقلاب، اسلام و ضد اسلام ،  ناتوانی مردم و توانائی امریکا  ساخته می شوند .

      بدین قرار،  بدون وجود پایه، « فکر جمعی جبار » ساختنی و القاء کردنی نیست . وجود فکرهای جمعی جبار به ما می گویند که پایه یا پایه های موجود در جامعه ای که فکرهای جمعی جبار  ساخته می شوند،  این یا آن بیان قدرت است. چرا که بر پایه بیان آزادی ، فکر جمعی  پدید تواند آمد اما هرگز جبار نمی نمی شود .  توضیح این که وقتی اندیشه راهنمای همگانی بیان آزادی است ، جامعه به مزرعه می ماند که در آن، اندیشه ها، بسان درختان بارور، به بار می نشینند و میوه های گوناگون می دهند و این میوه ها، این اندیشه های نو، از راه جریان آزاد ،  یکدیگر را نقد می کنند و فکر جمعی پدید می آورند که جهت یاب فعالیت جامعه می شود. نه تنها جبری را بر قرار نمی کند و هر عضو جامعه آزادانه می تواند  به فکر جمعی عمل کند یا نکند، بلکه بنا بر این که در آزادی، روشی جز تجربه بکار بردنی نیست، فکر جمعی مرتب نقد و از نقص زدوده می شود . حال آنکه وقتی اندیشه راهنمای همگانی بیان قدرت است، فکر جمعی بطور خود جوش ساخته نمی شود . مراکز قدرت آن را می سازند . اگر نظام اجتماعی سیاسی استبدادی باشد ، سرپیچی از فکر جمعی جباری که القاء می شود، مجازات پیدا می کند . اگر نظام اجتماعی سیاسی ، سرمایه داری لیبرال باشد، دولت ممکن است مجازات نکند، اما جبر اجتماعی که پدید می آورد، متخلف از حکم « فکر جمعی جبار» را ، از راه مغضوب شدن و طرد گشتن ،  مجازات می کند . بسا « فکر جمعی جبار» ترور و وحشتی برقرار می کند که کسی را یارای نقد  آن نیز نمی ماند . از آنجا که وقتی قدرت محور می شود، روش دیگر تجربه نیست و،  بنا بر این ،  « فکر جمعی جبار» نقد و اصلاح پذیر نمی شود،  بمحض آنکه قدرت مداران به هدف خویش می رسند، تاریخ مصرف « فکر جمعی جبار » نیز به پایان می رسد .  بدیهی است هر زمان که صاحبان عقلهای آزاد حضور داشته باشند و پرده پندار را بدرند ، « فکر جمعی جبار » که به زیان مردم ساخته و  بسا بدست مردم اجرا می شود، پیش از به عمل درآمدن و یا در جریان به عمل درآمدن، از اعتبار می افتد و جامعه از گزند آن مصون می ماند .

     برای آنکه خواننده گرامی بداند چرا کار عقلهای آزاد در نترسیدن و نقد کردن « فکر جمعی جبار » خدمتی به جامعه و رشد او است که هیچ خدمت دیگری با آن برابری نمی کند،  یک چند از فکرهای جمعی جبار را که از انقلاب بدین سو، ساخته شده و ویرانیهای بزرگ ببار آورده اند، را به یادها  می آورم:

* خطر ضد انقلاب و « گروهکهای محارب » و شعار « اعدام باید گردد » که توجیه گر ایجاد ستون پایه های استبداد ، یعنی سپاه پاسداران و دادگاههای انقلاب و کمیته شد و صد افسوس که حکومت موقت بجای برخاستن به مقابله با فکر جبری جبار، عامل اجرائی آن شد و این ستون پایه را بساخت .

* گروگانگیری  که آقای خمینی آن را  انقلاب دوم خواند . به مناسبت یادآور می شوم ، که در اسناد دوران نهضت ملی ایران که  دولت امریکامنتشر کرده است، سندی است ( سند شماره 226 ، مورخ 13 اکتبر 1952 ) که ، در آن، گیفورد، سفیر وقت امریکا در انگلستان  گزارش می کند که حکومت انگلستان پیشنهاد امریکا برای حل مشکل نفت را نمی پذیرد ، از جمله به این دلیل که مصدق  آن را نخواهد پذیرفت . او خود روش می آموزد : چرا ترتیبی ندهیم که مصدق خود این پیشنهاد را ارائه کند ؟  پیشنهاد می کند از راه گوت ، سرپرست هیأت اقتصادی سازمان ملل که به درخواست حکومت مصدق به ایران رفته بود، پیشنهاد امریکا به مصدق القاء شود چنان که مصدق پیشنهاد را  از آن خود بداند و به انگلستان ارائه کند . مصدق القاء نپذیرفت . اما  اطلاع جدیدی حاکی از مراجعه اشرف پهلوی به راکفلر ، بخاطر بردن شاه به امریکا است . و می دانیم که نخستین تحقیق در باره گروگانگیری اعضای سفارت امریکا، به این نتیجه رسید که طرح  در حزب جمهوریخواه امریکا، توسط کسانی پون راکفلر و کیسینجر تهیه شد و از راه القاء ،  « طرحی انقلابی » گشت و اجرا شد . و چون آقای خمینی آن را « انقلاب دوم » خواند،  «فکر جمعی جبار» ی شد . چنان که مخالفان آن دم فرو  بستند . چون در هر دو این مورد ، سکوت نگزیدم و در آزاد کردن جامعه از این دو « فکر جمعی جبار » کوشیدم، اینک می توانم خطاب به همه آنها عقلی برای فکر کردن دارند عرض کنم : نه تنها نباید از « فکر جبری جبار » و سازندگان آن ترسید، بلکه ولو جامعه نداند و دشمنی کند، خدمتی بزرگ تر از  رهانیدن جامعه از جبر این جبار نیست .

* ولایت فقیه : هر چند آقای خمینی آن را در نجف تدریس کرده بود، اما هم بنا بر متنی که نوشت و اندیشمندان را به اندیشیدن در باره دولت و حکومت فراخواند و هم بنا بر تصریحهای مکرر او در دوران انقلاب بر « ولایت جمهور مردم » ، از آن عدول کرد . چنانکه پیش نویس قانون اساسی نیز بر اساس « ولایت جمهور مردم » تهیه شد . این عوامل سفارت انگلستان بودند که،  از نو، ولایت فقیه را پیش کشیدند . اما بتدریج، « فکر جمعی جبار» ی شد که چون پتک بر سر هر عقلی فرود آمد . تا آنجا که کودتای خرداد 60 را مخالفت بنی صدر با ولایت فقیه توجیه کرد و « قاضی » ای چون محمدی گیلانی ، بدین عنوان که بنی صدر  با « ولی امر » مخالفت کرده است،  « باغی با غین » و محکوم به هفت بار اعدام ، خواند !

* جنگ که  می توانست در خرداد 60، با پیروزی معنی و سیاسی و نظامی و مالی ایران پایان پذیرد، مدت 8  سال ادامه یافت و پس از آن هم که آقای خمینی جام زهر شکست را سر کشید، « دفاع مقدس » ، « فکر جمعی جبار » شد . شدت ترور و وحشت را ببین که هنوز نیز جامعه ای که نسلی را از دست داده است، حق ندارد بپرسد : در سود چه کسی این جنگ 8 سال ادامه یافت؟ نقش شما آقای هاشمی رفسنجانی ، نقش شما آقای خامنه ای ، نقش شما آقای ... در ادامه این جنگ مرگبار و ویرانگر چه بود ؟  زیرا این پرسشها ، « به زیر سئوال بردن دفاع مقدس » خوانده می شود و پرسنده را گرفتار غضب حاکمان می کند .

* سازندگی ، با وجود  ویرانگری و فسادی که ببار آورد.

* تجزیه ایران در صورت سقوط رژیم . این « فکر جمعی جبار» که در دوران شاه نیز وجود داشت ، بعد از کودتای خرداد 60،  بیشتر گرایشهای سیاسی القاء کرده اند که نمی توانسته اند ماندن در محدوده رژیم ملاتاریا را توجیه کنند . جبر و ترسی که این « فکر جمعی » ایجاد کردن است بدان شدت است که رژیم حاکم ، ایجاد رابطه تضاد با اقوام ایرانی را مایه ادامه حیات خویش تصور کرده و، هر از چندی ، به قصد واقعی نشان داده خطر و تشدید ترس، حادثه ای را ایجاد می کند و،  بدان،  « خطر تجزیه ایران » را موضوع روز می کند. تازه ترین نمونه ، ماجرای خونین اهواز است . در ایجاد این ماجرا، « اصول گرایان » ، یعنی مافیاهای نظامی مالی که ترور و خشونت را تنها روش تصرف دولت کرده اند، نقش اول را داشته اند .

* اصلاحات که « فکر جمعی جباری » بمراتب قوی تری شد  و در درون و برون مرزها، حامیان پیدا کرد و هرکس جرأت کرد  بگوید انقلاب مساوی خون ریزی نیست و اصلاحات نیز  عام خشونت نیست و در هر نظام، اصلاح مغایر با آن ناممکن  نیست،  به زیر ضربه ها افتاد .

       در فکر جمعی جبار ساختن ،  گرایشهای مختلف موجود در رژیم ملاتاریا ، تنها نبودند . دو رأس دیگر مثلث زور پرست نیز در کار « فکر جمعی جبار » بوده اند و هستند : چند نمونه :

* در آغاز کار شورای ملی مقاومت، گروه رجوی « روش مسلحانه تنها روش مبارزه با رژیم خمینی است » را می کوشید به « فکر جمعی جبار » بدل کند . اصرار داشت نشریه انقلاب اسلامی نیز این « شعار » را  ، هر شماره، در صفحه اول خود، بیاورد . به او خاطر نشان شد که استقلال و آزادی و هدم هژمونی یعنی این که « فکر جمعی جبار » نسازیم . عقل سلیم نیز می گوید روشها را به یک روش فرو نکاهیم . اگر او و گروهش می توانست وضعیت امروز را ببیند، محکوم حکم جبار خود ساخته نمی شد و نمی ماند.

* « اپوزیسیون » بی تمیز و تمایزی میان زور پرست دست نشانده و آزادی جوی مستقل . تشکیل جبهه وسیع از  « جمهوریخواه تا سلطنت طلب » ، که دو رأس مثلث زور پرست، بخصوص پهلوی طلب ها ، بطور مستمر در القای آن و تبدیلش به « فکر جمعی جبار » کوشیده اند . تازه ترین شکل آن ، « پیشنهاد رفراندوم » کذائی بود .

* مردم توانائی آزاد کردن خویشتن را ندارند،  بنا بر این ، توسل به امریکا و فراخواندنش به مداخله، ولو مداخله نظامی ، کاری ستوده است ! سازنگان و القاء کنندگان این « فکر » ، تا آنجا پیش رفته اند که مزدور امریکا شدن را تبلیغ نیز می کنند و بدون احساس کمتر شرمی می گویند : باید قبح پول گرفتن از خارجی برای  مبارزه کردن با رژیم را زدود . پنداری جامعه ایران بمدت دو قرن حاکمیت مزدبگیران انگلیس و روش و امریکا را تجربه نکرده است و نسل بعد از نسل، گرسنه و تحقیر شده، ناظر غارت ثروتهای ملی خود، توسط قدرتهای خارجی نبوده و ندیده است که مزدوران بیشتر از اربابان خویش بر به غارت سپردن هستی ملی ، اصرار  می ورزیده اند .

     اگر جامعه ایرانی بخواهد  خادم و خائن خویش را از یکدیگر تمیز دهد، ضابطه ای دقیق تر از « فکرجمعی جبار » پیدا نمی کند . آنها که « فکر جمعی جبار » می سازند، خائنان و آنها که تسلیم ترور و وحشت نمی شوند و این فکرهای هم وزن وهم و مجاز را ،  به  جامعه القاء می کنند، خادمان و بسا بزرگ ترین خادمان هستند . خائنان ناتوانی و ترس را القاء می کنند و خادمان ، توانائی و شجاعت فطری انسانها را به یاد آنها می آورند . خائنان نیاز و خواستی همگانی را دستمایه می کنند و تنگنا ایجاد می کنند و در تنگنا، جامعه را به عملی وادار می کنند که به زیان او است و یا ناگزیر از پذیرفتن عملی می کنند که قدرت مداران به زیان جامعه انجام می دهند . کودتاهای 1299 و 1332 و 1360 بارزترین و پر زیان ترین عملهائی است که انجام گرفتند . جامعه ملی می توانست مانع از وقوع آنها شود اما کارپذیرانه ، ناظر وقوع آنها به زیان خود شد . پیش از آنکه این خاصه ها و خاصه های دیگر « فکری جمعی جبار » را فهرست کنم ، هموطنان خود را از سه « فکر جمعی جبار »  آگاه می کنم که در فرصت انتخابات قلابی ریاست جمهوری ساخته می شوند :

* در شرائط که وضعیت کشور از دست رفته است و امریکا و اسرائیل تهدید به ماخله نظامی می کنند ، نباید پایبند گذشته آقای هاشمی رفسنجانی کرد . باید دید با وجود این رژیم و در این موقعیت ، چه کسی می تواند دو مشکل خارجی، یکی « بحران اتمی » و دیگری « بحران رابطه با امریکا » را حل کند . در داخل، چه کسی می تواند مانع از پیشروی فاشیسم شود و دولت را از چنگ آن بدر آورد و در برابر خامنه ای بایستد و برای مشکلات مردم چاره بیاندیشد ؟ در میان نامزدهای رژیم،  از کسی جز هاشمی رفسنجانی این کارها بر نمی آید .

      پایه اول این « فکر جمعی جبار» مثل هر فکری از این نوع، ترسها هستند . ترس از مداخله امریکا و ترس از  « پیشروی فاشیسم » یعنی تصرف کامل دولت توسط مافیاهای نظامی مالی و ترس از بدتر شدن وضعیت کشور . بدین قرار، این « فکر جمعی » در مدار بسته بد و بدتر ساخته شده است .  پایه دوم این ترسها ، ناتوانی مردم و بسا هیچکاره بودن آنها است . چرا که اگر بنا بود از مردم کاری ساخته باشد، به جای رجوع به کسی طی ربع قرن ، در بحران و مسئله سازی مقام اول را داشته و در ایجاد هر دو بحران خارجی شرکت داشته است، به مردم رجوع می شد . به جای القای ترس در مردم، این واقعیت  با آنها در میان گذاشته می شد که اگر بیان آزادی را اندیشه راهنمای جمعی کنند و آزادی خویش را باز یابند و خواستار حق دزدیده خود شوند که « ولایت جمهور مردم » است، از استبداد و مسئله سازیها و بحران تراشیهایش و از تهدیدهای خارجی خواهند آسود و فرصت بزرگی را که ایران امروز یافته است،  برای تدارک اسباب زندگی در آزادی و رشد ، مغتنم خواهند شمرد .

     و پایه سوم این « فکر جمعی جبار» ، وهم و مجاز است . هیچ واقعیتی را در بر ندارد . زیرا نخستین پرسش اینست : شخصی که پدر خوانده یکی از مافیاها است چگونه می تواند با اختاپوس مافیاها وارد مبارزه شود ؟ برفرض که او ، دیگر « هاشمی سابق » نباشد و بخواهد، وسیله کارش کدام است ؟ اگر مردم هستند ، فرو کاستن مردم تا حد وسیله، در واقع، تحقیر و  بی اثر کردن مردم است . جامعه ایرانی حق ندارد این فریب را بخورد و به فرو کاسته شدن تا حد آلتی در دست امثال هاشمی رفسنجانی، تن بدهد . زیرا ، حاصل هر سه انقلاب خود را از جمله بخاطر تن دادن به وسیله شدن و تحقیر ، از دست داده است و تازه ترین تجربه ، تجربه « اصلاح طلبان »  است .اگر « اصلاح طلبان » طلبان همین کار را با مردم نکرده بودند و نتیجه کارشان وضعیت امروز که به قول خود آنها ، فاشیسم در حال تصرف کامل دولت است نمی شد،  اگر در خرداد 60، از زبان آقای خمینی نشنیده بودند که « اگر 35 میلیون بگویند بله من می گویم نه » ، اگر ... ، می شد گفت مردم بدون تجربه ای هستند .

      هشدار! « فکر جمعی جبار » اعتیاد به فریب بوجود می آورد. آیا ندید آقای بوش ، یک نوبت با ایجاد « فکر جمعی جبار » رئیس جمهوری شد و دو نوبت از همین راه ، جنگ را به جامعه امریکائی قبولاند و برای بار چهارم، باز ، با ایجاد « فکر جمعی جبار » رئیس جمهوری شد . فهرستی که از « فکرهای جمعی جبار »  دست ساخت مثلث زورپرست، ارائه کردم،   تمامی این نوع « فکر» را در بر نمی گیرد اما  همین فهرست می باید جامعه امروز را به فکر فرو برد: با وجود فریب اول، فریبهای بعدی را چرا خورد و چرا ندانست هر فکر جمعی که مردم را آلت فعل قدرتمداران کند، فریب است و عمل به آن ، بسا تیشه به ریشه حیات ملی خود زدن است ؟  چرا به این واقعیت توجه نکرد که هر زمان ملتی مقام تصمیم گیرنده را ترک گفت و آلت اجرای تصمیم حاکمان مستبد شد، حتی بعنوان آلت نیز بکار نمی آید ؟ در گروگانگیری، مردم ایران به چه کار آمدند ؟ در جنگ 8 ساله به چه کار آمدند ؟ ولایت فقیه که نظریه ایست ساخته شده بر اساس نادانی و ناتوانی و آلت فعل « ولی امر » صاحب اختیار مطلق،  به چه کار آمدند ؟ در انجام « اصلاحات » به چه کار آمدند ؟ چه اندازه توانستند مانع شوند بجای اصلاحات موعود، اختیارهای آقای خامنه ای برهم افزوده نشود و دو قوه مجریه و مقننه را  فلج نکند ؟ چرا ملتی که تحقیر و آلت شدن را می پذیرد بکاری توانا نمی شود جز به قدرقدرت شدن زورمدارها ، زیرا ، الف اصل بر این است که از قدرت کار ساخته می شود و نه از انسان و حتی جمع انسانها . در نتیجه، ب مردم تنها وقتی وسیله کار قدرت می شوند، نقش پیدا می کنند . در نتیجه، قدرت فرآورده تخریب است  و تخریب شونده ای جز مردم و ثروتهای ملی آنها هستند، وجود خارجی ندارد . پس اگر مردم ایران ، هر بار وضعیت خود را با گذشته مقایسه می کنند، می گویند وضع ما بدتر شده است، دلیلی جز این ندارد که هنوز از بازی کردن نقش آلت باز نایستاده اند . بر آنها ست که همت کنند، کرامت خویش را بعنوان انسان و جامعه صاحب تاریخ و فرهنگ، به یاد آورند و برخیزند و مقام خویش را بعنوان صاحبان حق تصمیم ، صاحبان ولایت بر جامعه و کشور خود، باز ستانند .

    غیر از مردم که اگر آلت بشوند بکاری جز تخریب خود و افزودن بر توان مافیاهای نظامی مالی  نمی آیند، وسیله دیگر او برای حل بحرانها و مسئله ها کدام است ؟ مگر نه اختیارها ، همه، از آن « رهبر » هستند؟ مگر نه در جعل نامه از قول آقای خمینی و « رهبر » کردن خامنه و سپس ، تهیه و به تصویب رساندن « متمم قانون اساسی » و دادن اختیار مطلق به آقای خامنه ای ،  آقای هاشمی رفسنجانی نقش اول را داشته است ،  آیا اینک او می خواهد بدست آقای خامنه ای و قوای تحت امر او، بساط ولایت مطلقه فقیه را برچیند ؟  اگر نه، بلکه می خواهد نقش دستیار آقای خامنه ای را بازی کند، پس نیاز نه به او که به کسی است که بتواند نقش آلت فعل « رهبر »  را بهتر انجام دهد .

     و بالاخره، بحران خارجی را  جز از راه دادن امتیازهای بزرگ ، از چه راه دیگری می خواهد حل کند ؟ مردم ایران سابقه کار او را فراموش کرده اند ؟ این او نبود که آلت فعل قدرت خارجی در ادامه دادن جنگ به مدت 8 سال شد و ، درپایان، در ازای پامال شدن یک نسل و وارد شدن 1000 میلیارد دلار زیان به قول رژیم و نوشاندن جام زهر به آقای خمینی ، چه گرفت ؟  آیا در ریاست جمهوری قلابی او نبود که امضای قراردادهای نفتی و گرفتن قرضه های سنگین باب شد ؟

   هشدار !  بحرانهای خارجی که آقایان خامنه ای و هاشمی رفسنجانی ساخته اند، اگر بدست خود اینها بخواهند حل شوند ، بهای بسیار سنگین را مردم ایران می باید بپردازند . این بحرانها وقتی می توانند  بدون زیان و بسا با احقاق حقوق ملی ایران حل شوند که ملت آزادی و اختیار خویش را باز یابد .

* « فکر جمعی جبار » دوم اینست : از آنجا که تحریم انتخابات سبب می شود امریکا بگوید این رژیم را مردم نمی خواهند و به ایران حمله کند، می باید در « انتخابات » شرکت کرد و برای این که « از پیشروی فاشیسم » جلوگیری شود، می باید به نامزد اصلاح طلبان رأی داد !

     این « فکر» نیز با استفاده از منطق صوری ساخته شده و، بنا بر این،  واقعیتهای مهمی را از دید مردم می پوشاند :

 1 -  بنا بر این منطق صوری، برای آنکه امریکا به ایران حمله نکند، مردم ایران می باید به پای صندوقها بروند و رأی آنها ، رأی به رژیم  بگردد !  پیش از این، آقای صدام ، با همین « استدلال » انتخابات ترتیب داد و ، در آن، صد درصد مردم عراق به صدام رأی دادند . اما به جای آنکه مانع حمله امریکا به عراق شود، دلیل حمله امریکا شد . در حقیقت، مردمی که رژیمی را نمی خواهند و از ترس حمله خارجی می روند و رأی می دهند، ترس و ناتوانی خویش را آشکار می کنند و ابراز همین ناتوانی و ترس، یعنی آقای بوشد لطف فرموده قوای خود را روانه ایران کن و ما را از بن بست بدرآر!   

2 ترساندن مردم از حمله خارجی ، پذیرفتن اصل محور کردن قدرت خارجی در امور داخلی است . آیا پیدایش مافیاهای نظامی مالی که سازندگان این « فکر» آنها را فاشیست می خوانند، فرآورد محور کردن قدرت خارجی در امور داخلی نیست که با گروگانگیری آغاز شد و ادامه یافت ؟

3 -  آیا سازندگان این « فکر » از این قاعده غافلند که ترس افراطی گری می آورد ؟ اگر غافلند ، پس چگونه می گویند : خامنه ای آدمی ترسو است . اگر او را بترسانی دست به هر جنایتی می زند ؟  در حقیقت، آدم ترسو وقتی در مقامی قرار گرفته که صاحب تمامی اختیارها است، آلت فعل گروههای جنایت پیشه میشود و مافیاهای نظامی - مالی  فرآورده رابطه ترس و جنایت و فساد است .

4 ملتی که می ترسد، بنوبه خود، در تسلیم شدن به اوامر قدرتمدارها به راه افراط می رود . بدین قرار، این « فکر» ، مثل تمامی « فکرهای جمعی جبار» خود ناقض خویش است . چرا که به جای جلوگیری از پیشروی فاشیسم ، جاده را برای پیشروی آن صاف می کند . پس ، اگر قصد مقابله با فاشیسم باشد، این توانائی و شجاعت مردم است که می باید به یادشان آورد . و

5 -  راه حلها که به مردم پشنهاد می شود، وقتی از ترس خالی می شوند، روشهائی می گردند که الف مردم را تصمیم گیرنده می گردانند و ب در درون و بیرون مرزها ،  بر همگان آشکار می کنند که ملت زنده ای وجود دارد که  حقوق خویش را می شناسد . تحریم انتخابات قلابی الف -  ابتکار را به مردم می دهد و ب موضع ملتی را بر جهانیان آشکار می کند و ج به همه آنها که جانبدار مردم سالاری هستند، اخطار می کند از  مثلث زورپرست و قدرت خارجی استقلال بجویند و بدیل درخور جنبش همگانی را بسازند . د نیاز نبود آقای یونسی ، وزیر واواک ، بگوید : تحریم انتخابات براندازی نرم است . زیرا ، این واقعیت  که دو « فکر جمعی جبار »  و فکر سومی که در زیر موضوع بحث می کنم، بر وسعت تحریم انتخابات قلابی بنا شده اند، گویای فعال بودن تحریم انتخابات است . هرچند مردم می توانند بیشتر از تحرم کنند : می توانند به جنبش همگانی برخیزند و اختیار کشور خویش را از دست امثال خامنه ای و بوش و بلر و شارون بدر آورند و صاحب اختیار خود و کشور خویش بگردند .

* اما آیا این « فکر »  که چون تحریم راه به جائی نمی برد ، بیائم یکی را نامزد کنم ولو « شورای نگهبان » صلاحیت او را رد کند و از مردم بخواهیم ، رفتن به پای صندوق و رأی دادن به او را ، رأی مخالف دادن به رژیم تلقی کند، راه حل بهتری نیست ؟  نه . چرا ؟ زیرا

1 یکبار مردم ایران ، در 2 خرداد 1376 ، این کار را کردند . آقای خاتمی آمد و گفت : رأی به من ، رأی بر ضد نظام نبوده و رأی به نظام بوده است .  بنا بر این ، نامزدی که رأی به او می باید ، رأی بر ضد نظام باشد، می باید « التزام به ولایت فقیه » نداشته باشد و « رفتن رژیم را با رفتن ایران » مساوی نپندارد  و از قدرت خارجی مستقل و مردم سالار باشد .  یاد آور می شود حاصل انتخابات انجمن شهر تهران و رأی ناچیز کسانی را  که نخواستند از ابهام بیرون آیند و محدوده رژیم را ترک گویند .

2 -  از آنجا که اداره انتخابات قلابی در دست رژیم است، هیچ ممکن نیست بتوان میزان « آرای مخالف رژیم » را  دانست . آنچه دانستنی است و رژیم از آن سود خواهد برد، میزان مشارکت بالای مردم در دادن رأی است .  بنا بر این،  در مقایسه با تحریم، اثر تحریم را از میان می برد بدون این که خود اثری ببار آورد .

3 -  از این نظر که در مردم بعنوان وسیله می نگرد، این « فکر» با  دو « فکر » بالا تفاوتی ندارد . چرا که نقش اول را از مردم می ستاند و به رژیم و شخصی می دهد که از لحاظ رژیم ، « برانداز » نیست . بنا بر این، واجد همان نقص ذاتی است که هر « فکر جمعی جبار» دارد : آلت کردن مردم و از اثر انداختن آنها . و

4 -  در صورتی حضور چنین نامزدی  - با وجود سانسور شدید و نبود امکان برای توجیه مردم ، احتمال آن قطعی است -  موجب نشود که مردم در انتخابات شرکت کنند و بسا موجب شود شرکت کنند و « رأی مفید  » بدهند، یعنی از راه مصلحت، به کسی رأی بدهند که رأی دهندگان از او کارآئی بیشتر را انتظار دارند. اگر چنین شود که احتمال آن کم نیست، بدست خود، تحریم را به رأی موافق به رژیم بدل کرده ایم.

5 این « فکر » نیز خود ناقض خویش است چرا که اگر رژیم نامشروع است و « انتخاباتی » هم که ترتیب می دهد نامشروع است . وقتی انتخاباتی که رژیم ترتیب می دهد ، پذیرفته می شود، مشروعیت رژیم پذیرفته شده و رأی به عدم مشروعیت آن بلا اثر است . اگر فرض کنیم که قصد استفاده از فرصت است ، غیر از این که وقتی ملتی از حق حاکمیت خود محروم است ، هر روز که بر نمی خیزد و  این حق را از آن خود نمی کند ، فرصتی است که از دست می دهد، فرصت بدیل مردم سالار و مردم می باید ایجاد کند . توضیح این که بدیل مردم سالار و مستقل ، از راه مردم و به ترتیبی که حاکمت را به مردم بازگرداند، می باید عمل کند . وقتی ابتکار عمل از دست رژیم بیرون آمد و بدست مردم افتاد، نوبت به انتخابات آزادی می رسد که از راه آن، مردم حاکمیت خویش را ابراز می کنند . هشدار ! هر راه حلی که مردم و حقوق آنها دست آویز مداخله قدرت خارجی و یا عمل در محدوده رژیم کند، آزموده مصیبت بار را آزمودن است.

      با آنکه در نقد سه « فکر جمعی جبار » در دست ساخته شدن ، خاصه های این « فکر» را باز شناساندم، در فرصتی دیگر، این خاصه را به فهرست می آورم .